پاورپوینت چرا جهان بینی حاکم بر علم معاصر ناقص است

پاورپوینت چرا جهان بینی حاکم بر علم معاصر ناقص است (pptx) 22 اسلاید


دسته بندی : پاورپوینت

نوع فایل : PowerPoint (.pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد اسلاید: 22 اسلاید

قسمتی از متن PowerPoint (.pptx) :

چرا جهان بینی حاکم بر علم معاصر ناقص است؟ پيشرفت‌هايي كه در قرون 19 و20 در علوم تجربی حاصل شد، شناخت ما از جهان را به ‌نحو بي‌سابقه‌اي افزايش داده است، و پيشرفت در كاربردهاي عملي علم، كنترل زيادي بر نيروهاي طبيعت و اذهان انسان‌ها به‌بشر داده است. امّا در حالیکه پیشرفت علم و فناوري براي بشربرکات زیادی داشته است، ولي براي نابودي انسان‌ها و تخريب محيط زيست نيز به‌كار رفته است. متاسفانه تعداد بسيار زيادي از علما در مؤسسات نظامي به توليد وسايل تخريب انبوه اشتغال داشته‌اند و جوامع علمي نيز متأسفانه نقشي منفعلانه در اين زمينه ايفا كرده اند. فريمان دايسون در اين باره گفته است: «ناتواني علم در توليد منافع براي طبقۀ فقير در دهه‌هاي اخير، ناشي از دو عامل است كه با هم دركار بوده‌اند: علماي نظري از نيازهاي روزمرۀ بشري فارغ بوده‌اند و علماي كاربردي بيشتر به منافع زودرس چسبيده‌اند.» (دايسون، 1997) پيشرفت سريع علم در قرن نوزدهم، اين انتظار را به‌بار آورد كه علم به‌تنهايي مي‌تواند تمامي مشكلات انساني را حل كند. جواهر لعل نهرو ـ اولين نخست‌وزير هند مستقل ـ اين ديدگاه را داشت: «علم به‌تنهايي مي‌تواند مسائل گرسنگي و فقر، فقدان بهداشت و بي‌سوادي، خرافات و رسوم و سنت‌هاي سست‌كننده، اتلاف وسيع منابع، و سكونت كشور به‌ وسيلۀ مردمي فاقد غذا و آب را حل كند.» امّا پس از پایان جنگ جهانی اول (درواقع در سال 1924)، برتراند راسل در پاسخ هالدین که می گفت خوشبختي انسان به‌كمك كشفيات علمي افزايش مي‌يابد، در این امر اظهار تردید کرد: «اگرچه من مايلم با اين پيش‌بيني موافقت كنم، تجربۀ طولاني سياستمداران و حكومت مرا در اين مورد به ‌ترديد انداخته است. من مجبورم احساس ترس كنم از اين كه علم به‌جاي آنكه براي خوشبختي انسان‌ها به‌كار رود، درجهت افزايش قدرت گروه‌هاي غالب به‌كار مي‌رود.» از ديدگاه راسل، آثار بد علم از آنجا ناشي مي‌شود كه علم خود نمي‌تواند هواي نفس انسان‌ها را كنترل كند: «علم به انسان‌ها كنترل بيشتر خويش، مهرباني بيشتر، يا توان سركوب كردن اميالشان به‌هنگام تصميم‌گيري براي عمل را نداده بلكه قدرت بيشتري براي اعمال شهوات دسته‌ جمعي جوامع به ‌آنها داده و با ارگانيك‌ كردن بيشتر جامعه، سهم ايفاشده به‌وسيلۀ شهوات شخصي را كاهش داده است. شهوات دسته‌جمعي انسان‌ها عمدتاً شريرانه هستند، و قوي‌ترين آنها تنفر از گروههاي ديگر و رقابت با آنها است. بنابراين، در زمان حاضر، تمامي آنچه زياده ‌روي در شهوات دسته‌جمعي‌ را به‌ انسان‌ها مي‌دهد، بد است. به همين علّت است كه علم تهديد مي‌كند که باعث نابودي تمدن ما ‌شود.» در واقع علم در دو سطح مي‌تواند بر حيات انساني اثر مثبت بگذارد: - در سطح عملي مي‌تواند مشكلات انساني را در بُعد فردي و جمعي حل كند؛ - در سطح نظري مي‌تواند برداشت انسان از جهان را غني‌تر كند. هم در دورۀ تمدن اسلامی ، هم دراروپای قرون وسطي، و هم در اوايل پيدايش علم جديد، كسب دانش به‌خاطر فهميدن آثار صنع الهي بود، نه براي كسب منافع مادي. هايزنبرگ برداشت كپلر از علم را به‌شكل زيبايي توصيف كرده است: « براي كپلر، علم وسيلۀ بدست ‌آوردن منافع مادي براي انسان‌ها يا ساخت يك فناوري براي بهترساختن دنياي ناقص ما نيست؛ بلكه برعكس، علم وسيلۀ اعتلاي ذهن انسان است، وسيله‌اي براي رسيدن به آرامش در تفكر دربارۀ كمال ابدي خلقت.» لایبنیتس فیلسوف نیز همین را می گوید: «این خصوصاً در علم است...که ما عجایب خداوندی را می بینیم...قدرت و حکمت و نیکی او را... بدین علت است که من از ابتدای جوانی خود را به علومی که دوست می دارم ، سپر ده ام.» در سطح عملي نيز اين دانشمندان درمورد نتايج كار علمي‌شان حساس و هشيار بودند. (1) چرا علم معاصر از اداي نويدش ناتوان مانده است؟ از ديد اینجانب، تمامي آثار نامطلوب علم فعلي، ریشه در حاكميت يك جهان‌بيني خاص بر دانشمندان دارد كه واجد خصوصيات زير است: - فقط برای دانشهای نشات گرفته ازحواس شان قائل است؛ - ملاحظات اخلاقي را در كار علمي ناديده مي‌گيرد؛ - به فكر كنترل طبيعت و جوامع انساني است؛ - يك ديدگاه كل‌نگر نسبت به واقعيت ندارد؛ دغدغه‌هاي بنیادی بشر را ناديده مي‌گيرد. (الف) محدودکردن دانش به حوزۀ حواس علم مدرن خود را به حوزۀ ماده محدود مي‌سازد و واقعيت را تنها به چيزهايي مي‌دهد كه در داده‌هاي حسّي ريشه دارند. تأييد تجربي، داور نهايي است. به‌زبان برتراند راسل: «هر دانش كسب‌شدني بايد با روشهاي علمي بدست آيد و چيزي را كه علم نتواند كشف كند، انسان نمي‌تواند بداند.» بدین ترتیب علم رایج واقعيات معنوي را يا غيرواقعي و يا قابل تحويل به فيزيك مي‌داند. تمامي اينها، برخلاف نظر قرآن است كه دانش ما را به حوزۀ حسّي منحصر نمی داند و به واقعیاتی وراء دسترسی ما اشاره دارد: سُبْحانَ‌‌الَّذي خَلَقَ‌اْلاَزواجَ كُلَّها مِمّا تُنْبِت‌اْلاَرْضُ وَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ وَ مِمّا لايَعْلَمُونَ. (يس/36) ما پديده‌هاي فيزيكي را با ابزار علم جديد مطالعه مي‌كنيم؛ امّا صرفاً به ‌اين‌طريق نمي‌توانيم وحدت زيربنايي جهان را درك كنيم. قراردادن علم در چهارچوبي جامع‌تر به حكمت علم مي‌افزايد و وحدت تحت كثرت را نشان مي‌دهد. (ب) خنثي بودن علم نسبت به ارزش‌ها ديدگاه رايج در محافل علمي اين است كه علم و اخلاق دو حوزۀ مستقل مورد توجه انسان‌ها هستند؛ بنابراين، «گزاره‌هاي هنجاري» را نمي‌توان از «گزاره‌هاي بيانگر وقايع»‌ به‌دست آورد (به‌عبارت ديگر، «بايد» از «هست» استنتاج نمي‌شود). اين ديدگاه به ايدۀ «خنثي‌بودن علم نسبت به ارزش‌ها» منجر شده و آن به‌ نوبۀ خود به كنارزدن ملاحظات اخلاقي در كارهاي علمي و گسترش نسبي‌گرايي اخلاقي در جوامع مدرن علمي انجاميده است. اما كار علمي در خلاء انساني انجام نمي‌شود و ارزش‌هاي خارج از علم در سطح انسان‌ها در كار علمي وارد مي‌شوند. درواقع، تمامي كارهاي علمي دربردارندۀ قضاوت‌هاي ارزشي هستند و اينها مي‌توانند در گزينش نظريه‌ها يا كاربردهاي علم مؤثر واقع شوند. پوپر که خود به جدائی دانش از ارزش قائل بود ، می گوید: «اين حقيقت كه علم نمي‌تواند دربارۀ اصول اخلاقي اظهارنظر كند، به اين سوء تعبير منجرشده است كه چنين اصولي وجود ندارند، درحالي‌كه در كاوش براي حقيقت، درواقع اخلاق مفروض گرفته مي‌شود.» دلايل ديگري نيز براي به‌‌حاشيه رانده‌شدن ارزش‌هاي اخلاقي در محيط‌هاي علمي بيان شده است؛ براي مثال، در بعضي از نظريه‌هاي فعلي علم، مثل نظريۀ تكامل داروين، اعتقاد به يك نظم اخلاقي عيني تضعيف شده است. در اين‌گونه نظريه‌ها، ارزش‌هاي اخلاقي صرفاً نقش پراگماتيسمي دارند. ويكتور فرانكل اين مطلب را به‌خوبي بيان كرده است: «ارزش‌ها و معاني چيزي جز مكانيسم‌هاي دفاعي و عكس‌العمل‌ها نيستند.» تخصص‌گرايي افراطي نيز علم را از ساير ابعاد انساني جدا كرده است. به‌قول تولمين: «اين تكون تخصص‌گرايي و حرفه‌گرايي بود كه باعث جداشدن مسائل اخلاقي از بنيادهاي علم شد.» ما معتقديم علم و اخلاق در سطح جهان بینی به‌هم مي‌پيوندند. بدين‌ترتيب، يك جهان بینی خداباورانه، مثل جهان‌بيني اسلامي، علم را با اخلاق درمي‌آميزد- چیزی که به احساس مسئوليت در علما در تمامي مراحل حياتشان منجر مي‌شود. از ديدگاه قرآني، كسب دانش را بايد با كسب ارزش‌هاي اخلاقي تركيب كرد: هُوَالَّذي بَعَثَ فِي‌اْلاُمّييّنَ رَسُولَاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَ اِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ (الجمعة/2)

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته