دانلود پیشینه تحقیق و مبانی نظری تاریخچه خوش بینی (docx) 17 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 17 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
تاریخچه خوش بینی
تا پایان دهه ی 1970 خوش بین یک کمبود روانی و نشانه ی ناپختگی یا ضعف منش تلقی می شد، در حالی که ارزیابی متوازن و بی طرفانه از امیدواری های آینده ی فرد نشانه ای از سلامت روانی، پختگی و نیرومندی به حساب می آمد. این نگرش منفی نسبت به خوش بینی و تفکر در نوشته های زیگموند فروید به حد اعلای خود رسید (پترسون، 2000). او هم چنین از مذهب به عنوان یک خطای ادارکی خوش بینانه تحلیل به عمل آورد.فروید در کتاب معرفش «آینده یک پندار»می گوید که اعتقاد به خالق مهربان پدرگونه که اگر غرایز پرخاشگرانه و جنسی مان را کنترل کنیم در جهان دیگر ما را پاداش خواهد داد یک خطای ادراکی اساسی برای تمدن بود. بدون این خطاهای ادراکی مردم اغوا می شوند غرایز پرخاشگرانه ی خود را به نمایش بگذارند. اما این خطای ادارکی خوش بینانه ارزش پیدا کرد و انکار واقعیت غرایز جنسی و پرخاشگرانه را موجب شد. از طریق فرایند روان تحلیلی افراد می توانستند نسبت به دفاع های گوناگون، مصالحه های روان رنجورانه و خطاهای ادارکی خوش بینانه بینش پیدا کنند و بدین ترتیب بین نیاز به ارضای تکانش های جنسی و پرخاشگری و نیاز به رفتار کردن به شیوه ی جامعه پسند تعادل برقرار کنند. هدف تحلیل، رسیدن به سطحی از پختگی روانی بود که در آن شخص می توانست واقعیت را به روشنی ببیند و خطای ادراکی خوش بینانه را کنار بزند (کار، 2004، ترجمه ی پاشا شریفی و نجفی زند، 1385) .
آرون بک ( 1970) نشان داد که افراد بد بین و درمانده به افسردگی مبتلا می شوند. در آغاز بک معتقد بود که افراد عادی واقع بین و افراد افسرده غیر واقع بین هستند، اما در جریان بیماران افسرده با یافته های غیر منظره ای دست یافت. بک به عنوان بخشی از درمان شناختی به بیماران افسرده خود یاد می داد باورهای منفی خود را با چالش بطلبند. او مشاهده کرد که اکثر افراد افسرده امور را به شکل واقعی درک می کنند و با کاهش علایم افسردگی، آنان نیزمانند افراد عادی دچار نوعی سو گیری خوش بینانه می شوند. این امر باعث شد که بک به نادرست بودن فرضیه ی اولیه ی خود پی ببرد.
روان شناسانی که به تفاوت های فردی علاقمند بودند، خوش بینی را به عنوان یک ویژگی شخصیتی بیان کردند. طبق نظراین روان شناسان، هر انسان به هنگام تولد بنابر ماهیت خود دارای سطحی (خط پایه ای) ازخوش بینی است که این میزان در افراد مختلف متفاوت است. خوش بینی نیز همانند دیگر ویژگی های شخصیتی دارای منحنی طبیعی است. یعنی اغلب مردم در حد متوسط خوش بین هستند و تعداد افراد فوق العاده خوش بین و افراد بسیار بد بین کم است. هم چنین تجارب ما می تواند بر میزان خوش بینی یا بدبینی ما اثر بگذارد (پترسون، 2000).
نظریه ی سازه های شخصی جورج کلی و نظریه ی میدانی کورت لوین چارچوب مناسبی برای فهم این که چگونه باورهای خوش بینانه رفتار را تحت تاثیر قرار می دهند، ایجاد کردند. نظریه اجتماعی یادگیری جولین راتر مفهوم انتظارات تعمیم یافته (منبع کنترل و اطمینان) باعث به رسمیت شناختن دیدگاهی در مورد شخصیت بر برحسب انتظارت فرد از رویدادهای آینده شد. یکی از دلایل علاقمند شدن روان شناسان به مبحث خوش بینی رو به افول نهادن دیدگاه سنتی محرک- پاسخ در یادگیری و جانشینی دیدگاه شناختی با تاکید بر نقش انتظارات بود (لوپز و اسنایدر، 2002).
بر طبق الگوی محرک- پاسخ یادگیری مستلزم اکتساب پاسخ های حرکتی خاص در موقعیت ویژه است. در این دیدگاه یادگیری شامل آموختن رابطه ی بین محرک- پاسخ است و هر قدر این محرک و پاسخ به هم نزدیک تر باشند (مجاورت) احتمال این که یادگیری صورت بگیرد بیشتر است، از دیدگاه رفتارگرایان، یادگیری دارای هیچ گونه مولفه ی شناختی نبود. یافته هایی که نشان می دادند روابطی که در شرطی سازی فرا گرفته می شنود صرفا به دلیل مجاورت نیرومند نمی گردند بلکه وابستگی نیز در نیرومند ساختن این روابط نقش دارد، دیدگاه رایج محرک- پاسخ را به چالش طلبید. در نظریه ی محرک- پاسخ فقط بر مجاورت زمانی بین پاسخ و تقویت کننده تاکید می شود. بر طبق این دیدگاه انسان در دام همزمانی تصادف حوادث می افتد. اگر یک تقویت کننده متعاقب یک پاسخ وجود داشته باشد، این پاسخ علی رغم این که هیچ رابطه ی علَی بین پاسخ و تقویت کننده وجود نداشته باشد تقویت خواهد شد.در مقابل دیدگاه وابستگی یادگیری بیان می کند که افراد قادر به کشف روابط علت اثر هستند و می توانند روابط تصادفی گذرا را از روابط حقیقی با ثبات تشخیص دهند (کارور، 2005). بنابراین یادگیری در نفس خود شامل کشف این مطلب است که چه چیزی به چه چیزی منجر خواهد شد (تولمن، 1932). از آن جایی که این نوع یادگیری در طول زمان گسترش می یابد، بنابراین لازم است که بر حسب اطلاعات شناختی تعریف شود. اگرچه در مورد جزییات این بازنمایی شناختی اختلاف نظرهایی وجود دارد، اما واضح است که یادگیری وابستگی یک فرایند روان شناختی مهم است که بر انگیزش، شناخت و هیجان تاثیر می گذارد. اغلب نظریه پردازان، این سنت یادگیری وابستگی را به صورت یک انتظار تعمیم یافته در موقعیت های مختلف که د رطول زمان درونی می شود، تعریف می کنند. اغلب دیدگاه هایی که در آن ها خوش بینی به عنوان یک تفاوت فردی در نظر گرفته شده، این دیدگاه را پذیرفته اند که برطبق آن خوش بینی یک انتظار تعمیم یافته است که هر فرایند روان شناختی را که در آن یادگیری رخ می دهد، تحت تاثیر قرار می دهد (پترسون،2000). امروزه دو دیدگاه رایج در مورد خوش بینی وجود دارد که خوش بینی را به عنوان یک تفاوت فردی در نظر دارد: 1- دیدگاه سبک تبیینی 2- دیدگاه خوش بینی سرشتی (گرایشی) (پترسون، 2000).
2-2) دیدگاه های مرتبط با خوش بینی
دیدگاه لازاروس
در سال 1983 ریچارد لازاروس پدیده ی «انکار مثبت» را توصیف کرد و نشان داد افرادی که به هنگام مواجه با حوادث غیر متقربه و نامطلوب از این راهبرد استفاده می کنند (کارور، 2005). انکار روشی است برای تحریف کردن چیزی است که فرد فکر می کند، احساس می کند یا تصور می کند موقعیت آسیب زایی است (کری، 2005، به نقل از سید محمدی، 1385).
دیدگاه آنتونی گرین والد
آنتونی گرین والد (1980، به نقل از پترسون، 2000) ماهیت انسان را به یک حکومت دیکتاتوری تشبیه کرد. او در این نظریه «خود» را به عنوان سازمانی که حاوی اطلاعاتی درمورد گذشته و هویت فرد است مطرح می کند. اطلاعات این سازمان به وسیله ی راهبردهای کنترل اطلاعاتی، که مشابه راهبردهای کنترل اطلاعات نظام های سیاسی و دیکتاتوری است، دستکاری و تحریف می شود. بر اساس این نظریه افراد پیوسته و به طور ناخودآگاه در حال تحریف و بازسازی خاطرات گذشته ی خود هستند. همه ی ما خود را برای چیزهای خوب مسئول می دانیم. اما مسئولیت چیزهای بد را نمی پذیریم. به طور کلی «من» در همه حال اطلاعات موجود را به نفع خود تفسیر کرده و برای انجام این کار از راهبردهای گوناگون استفاده می کند.
دیدگاه خود فریبی
ما برای اداره ی اطلاعات منفی و به دست آوردن دیدی مثبت از خود و جهان از انواع دفاع ها و راهبردهای خود فریبی استفاده می کنیم (تیلر، 1989، سیر و براون، 1988و 1994). راهبردهای خود فریبی که برای مقابله با اطلاعات وحشتناک و مغایر با دید خوش بینانه ما از جهان به کار می بریم شامل: الف) سازو کارهای دفاعی (انکار و واپس رانی) ب)خطاهای ادراکی مثبت است.
انکار و واپس رانی (سرکوبی)
انکار و واپس رانی دو ساز و کار دفاعی هستند که برای کمک به ما در جهت حفظ یک دید خوش بینانه از جهان، زیاد به کار می روند. انکار، عدم قبول وجود یا معنای رویدادهای تهدید کننده و فشار انگیز در دنیای بیرون را شامل می شود (کار، 2004، ترجمه ی پاشا شریفی و نجفی زند، 1385). خارج کردن مطالب ناخوشایند از حیطه ی هشیار ذهن و وارد نمودن آن ها به حیطه ی ناهشیار ذهن واپس رانی (سرکوبی) نامیده می شود. در واقع سرکوبی نوعی فراموشی ناهشیار وجود چیزی است که موجب رنج یا ناراحتی می شود (شولتز، شولتز، 2005، ترجمه ی سید محمدی، 1387) . تیلر(1989) استدلال می کند که دفاع هایی مثل انکار و واپس رانی ناسازگارانه اند، زیرا واقعیت را تحریف می کنند. بخشی از مغز از بخش دیگر که واقعیت های انکار شده یا تحریف شده را می داند منفک می شود.
خطاهای ادراکی مثبت
شلی تیلر(1989، به نقل از کار، ترجمه ی پاشا شریفی و نجفی زند، 1385) پژوهش هایی را خلاصه کرده است که نشان می دهند مردم، به ویژه افراد سالم به گونه ای سوگیرانه خود را خوش بینانه می بینند. تفکر بشری با سوگیری مثبت جدی مشخص می شود. یعنی این که مغز ما طوری طراحی شده است که به جای اندیشیدن به طریق واقع بینانه و منفی، به شیوه ی مثبت می اندیشیم. افراد به سه طریق عمده خود را برخلاف حقایق موجود با آن چه که دیدگاه سایرین از موقعیت نشان می دهد مثبت تر می بینند. نخست این که، آنان رفتار گذشته، صفات شخصی و خودشان را به عنوان شخصی در روشنایی افزایش یافته می بینند. به عبارت دیگر خطای ادراکی خود افزایی را تجربه می کنند. دوم این که آنان از یک حس غیر واقع بینانه در مورد کنترل شخصی نسبت به امور و از یک باور بزرگ نمایی شده و بی پایه برخوردارند که فکر می کنند می توانند از بدتر شدن کارها جلوگیری کنند و آن ها را بهبود بخشند. اما در مورد چیزهای بد که برایشان رخ می دهد مسئولیتی ندارند. سوم این که، یک حس بی اساس خوش بینانه دارند که آینده امید بخش تر از ان چیزی خواهد بود که واقعیت می گوید. به عبارت دیگر بر این باورند که آینده به جای بد بیاری، فشار روانی و آشفتگی، فرصت های بیش تری را برای وقوع چیزهای خوب برایشان فراهم خواهد ساخت. خطای ادراکی مثبت فرایندهای توجه انتخابی و فراموشی مطالب، نادیده گرفتن ناتوانی و خود انگاره ی منفی را شامل می شود (کار، 2004، ترجمه ی پاشا شریفی و نجفی زند، 1385).
توجه انتخابی و فراموشی مطلوب
توجه انتخابی، دیدن چیزهای مثبت و چشم پوشی از چیزهای منفی در مورد خودمان، یعنی از صافی گذراندن اطلاعات از طریق سوگیری را شامل می شود، به گونه ای که فقط اخبار مثبت ثبت و رمز گردانی می شود. فراموشی مطلوب، فرایندی است که در آن اطلاعات منفی درباره ی خود به آسانی یادآوری نمی شود و در مقابل اطلاعات مثبت که دید مثبت از خود حمایت می کند با جزییات قابل ملاحظه بازسازی می شود.
نادیده گرفتن ناتوانی
اطلاعات منفی درباره خود را می توان با نادیده گرفتن ناتوانی آشکار خود و پذیرش این که در این زمینه ها از مهارت اندکی برخورداریم اداره کرد.
خود انگاره ی منفی
خود انگاره ی منفی، مجموعه باورهای سازمان یافته ای است که به ما امکان می دهد موقعیت هایی را که ممکن است در آن ها اطلاعات منفی درباره ی خود دریافت کنیم پیش بینی نماییم و سپس راهبردهایی را برای برخورد با آن ها تدارک ببینیم. برای مثال بگوییم چون کم رو هستیم زیاد حرف نمی زنیم. خود اتگاره ی منفی به شخص امکان می دهد حد و مرزی دور صفت شخصی منفی خود ایجاد کند، موقعیت هایی را که ممکن است به آن ها مربوط باشد یا نباشد پیش بینی کند و برای آن ها نقشه بکشد. خود انگاره ی منفی هم چنین ممکن است به شخص امکان دهد که با نسبت دادن هرگونه ارزشیابی منفی از خود یک ویژگی منفی در هسته ی خود انگاره ی منفی از عزت نفس خود محافظت کند. برای مثال بگوید: «من در امتحان به این خاطر نتوانستم خوب عمل کنم که کمرویی ام مرا از سوال کردن در کلاس باز می داشت، و فقط کسانی که سوال می کنند در امتحانات نتایج خوب به دست می آورند.» (کار، 2004، ترجمه ی پاشا شریفی و نجفی زند، 1385).
خود انگاره ی مثبت
اطلاعاتی که به روش انتخابی مورد توجه قرار می گیرد و ما آن ها را به یاد می آوریم به وسیله ی خود انگاره هایمان یعنی باورهایمان در مورد نوع خود و صفات یکسانی که داریم تعیین می شوند. خود انگاره ها مشخص می سازند که به کدام جنبه از موقعیت ها توجه می کنیم و سپس برداشت هایمان با همان اطلاعات تقویت می شود (مراک، 1999).
بخشی از خود انگاره ی ما مربوط به باور کنترل شخصی و ادراک خود به عنوان فردی که نسبت به کنترل محیط خود تواناست می باشد. بیشتر بزرگسالان بر این باورند که جهان قابل کنترل است. ارنست بکر (1973)، استدلال می کند که باورمان بر کنترل پذیری و با نظم بودن جهان، ما را از رویایی مداوم با واقعیت میرایمان و این که همه ی ما یک قدم با مرگ فاصله نداریم محافظت می کند.ما باور به کنترل شخصی را به دلایل گوناگون حفظ می کنیم. ما به اشتباه، بسیاری از رویدادهایی را که بازده مطلوب دارند نتیجه ی اعمال خود قلمداد می کنیم. برای مثال «من گل ها را آب دادم و آن ها رشد کردند.» (کار، 2004، ترجمه ی پاشا شریفی و نجفی زند، 1385).
نظریه تکاملی تایگر
نیرومندترین نظریه ای که در آن خوش بینی به عنوان یک جنبه ی ذاتی از ماهیت انسان در نظر گرفته شده توسط تایگر مطرح شده است. تایگر (1979، به نقل از کارور، 2005) استدلال می کند که توان اندیشیدن به شیوه ی خوش بینانه، یکی از ویژگی های نوع است که به طور طبیعی انتخاب شده و طی مسیر طبیعی تحول بشر تکامل یافته است. تایگر عقیده دارد که خوش بینی، بقای انسان را میسر ساخته است. آن دسته از افراد گونه ی انسان که به آینده خود واقع بین یا بد بین بودند، خطر، بیماری و مرگ را گریز ناپذیر می دیدند و برای اقدامات لازم جهت ادامه ی حیات برانگیخته می شدند. زیرا فکر می کردند که کارها به نفع آن ها ادامه خواهند یافت و از آن جا که اغلب همین اتفاق رخ می داد، افراد خوش بین زنده ماندند و نسلشان افزایش می یافت.
نظریه درماندگی آموخته شده و سبک تبیین مارتین سلیگمن
درماندگی آموخته شده حالتی است که احساس می کنیم، بر محیط کنترل نداریم و کاری برای تغییر دادن موقعیت نمی توانیم انجام دهیم . انتظارات پیامد، زیر بنای درماندگی آموخته شده است. وقتی افراد به کار می پردازند، معمولا پیامدهایی در گروهستند. افراد هنگام انجام دادن این گونه کارها، درباره این که پیامد در گرو، چقدر قابل کنترل یا غیر قابل کنترل است، پیش بینی ذهنی می کنند. در مورد پیامدهای قابل کنترل، بین رفتار (کاری که فرد انجام می دهد) و پیامدها (اتفاقی که برای آن فرد پیش می آید) رابطه ی یک به یک وجود دارد. در مورد پیامدهای غیر قابل کنترل، بین رفتار و پیامدها، رابطه ی تصادفی وجود دارد (مثل، « من نمی دانم رفتارم بر آن چه برایم اتفاق می افتد، چه تاثیری دارد.»). وقتی افراد انتظار دارند که پیامدهای خوشایند (مثل دوست شدن، گرفتن کار) یا پیامدهای ناخوشایند (مثل پیشگیری از بیماری، اخراج شدن از کار) از رفتار آن ها مستقل باشند، در مورد دست یافتن به این پیامدها یا جلوگیری کردن از آن ها، دچار «درماندگی آموخته شده» می شوند (ریو، 2005، ترجمه ی سید محمدی، 1391). درماندگی آموخته شده فقط در مواقعی پیش نمی آیند که رویدادهای ناگوار و بد خارج از کنترل و اراده ی فرد روی می دهند بلکه در مواردی نیز پیش می آیند که رویدادهای مثبت و خوب، خارج از کنترل فرد روی می دهند (سلیگمن، 1996، ترجمه ی داور پناه، 1391). بنابراین درماندگی آموخته شده نوعی حالت روان شناختی است که وقتی فردی انتظار دارد پیامدهای زندگی غیر قابل کنترل باشند، ایجاد می شود (میکولینسر، 1994؛ سلیگمن، 1975 ؛ به نقل از ریو، 2005، ترجمه ی سید محمدی، 1391).
توضیح سلیگمن از پدیده ی «درماندگی آموخته شده» این است که حیوان یا انسان می آموزد که رویدادها از کنترل وی خارج است. سپس این باور که رویدادها از واکنش ارگانیسم مستقل است، پیامدهای عاطفی- شناختی و هیجانی بدین شرح را به همراه خواهد داشت: 1- رویدادهای غیر قابل کنترل، انگیزه، ارگانیسم را برای بروز پاسخ هایی که ممکن است موقعیت را تحت کنترل در آورد، تضعیف می کند. 2- موجود زنده، به دلیل غیر قابل کنترل بودن رویدادهای قبلی به سختی یاد می گیرد که واکنش او می تواند بر رویدادهای دیگر تاثیر داشته باشد. 3- تکرار تجاربی از نوع رویدادهای غیر قابل کنترل، سرانجام به حالتی عاطفی منجر می شود که شبیه افسردگی در انسان است (پروین و جان، 2001، ترجمه ی جوادی و کدیور، 1392).
تدوین اولیه «درماندگی آموخته شده»، نمی توانست نتایج مختلف عدم قابلیت کنترل را در مورد انسان توجیه کند.این موضوع به تدوین مجدد الگوی درماندگی آموخته شده انجامید. به استناد الگوی جدید، وقتی انسان ها خود را درمانده ببینند، خواهند پرسید که چرا درمانده شده اند و این چراها را در قالب اسنادهای علَی (سبک تبیینی) توضیح می دهند (پروین و جان، 2001، ترجمه ی جوادی و کدیور، 1392).
هر یک از ما، در نسبت داده به امور به علل مختلف دارای عادت های خاصی هستیم. مجموع این خصلت ها «سبک تبیین» ما را به وجود می آورد. افراد در تبیین این که چرا هر رویداد خوب یا بد، برای او اتفاق می افتد، از سه بعد استفاده می کند: تداوم، فراگیر بودن و شخصی سازی.
تداوم: «گاهی» در برابر «همیشه»: افرادی که به آسانی مایوس می شوند معتقدند علل رویدادهای ناگوار پایدار است و همیشه حضور دارد. کسانی که در برابر درماندگی مقاومت می کنند، معتقدند که علل رویدادهای ناگوار، حضوری گذرا دارند.
فراگیری «خاص» در برابر «عام»: تداوم به بعد زمان و فراگیری به بعد مکان مربوط است. کسانی که برا ی شکست های خود تبیینی عام دارند، با ناکامی در یک زمینه، از همه چیز دست می کشند. کسانی که تبیینی خاص برای آن دارند، شاید در بخشی از زندگی خود درمانده شوند، ولی در بخش های دیگر آن مصممانه پیش می روند.
شخصی سازی: « درونی» در برابر « بیرونی»: وقتی حوادث ناگوار رخ می دهند، ما می توانیم خود را ملاقات کنیم (درونی سازی) یا آن که دیگران یا شرایط را مقصر بدانیم (بیرونی سازی). کسانی که به هنگام شکست، خود را سرزنش می کنند، عزت نفس پایینی پیدا می کنند. (سلیگمن، 2006، ترجمه ی داور پناه و محمدی، 1391).
2-3) پایه های عصبی- زیستی خوش بینی
در مورد عصب زیست شناختی خوش بینی پژوهش اندکی انجام شده است. با این حال یافته های عصب زیست شناختی در سه زمینه قابل توجه اند: 1- بد بینی، افسردگی و اضطراب؛ 2- رفتار خوش بینانه ی هدفمند و برانگیزنده؛ و 3- رفتار عاطفی خوش بینانه.
2-3-1) عصب زیست شناسی بد بینی
بدبینی مشخصه ی کلیدی افسردگی و اضطراب است، بنابراین عصب زیست شناختی این اختلالات نقطه ی شروع فهم هم بسته های زیشت شناختی خوش بینی و امید را فراهم می سازد. افسردگی و اضطراب با عملکرد نابهنجاردر دستگاه لیمبیک (به ویژه آمیگدالا) و دستگاه پارالیمبیک و قشر پیش پیشانی جانبی ارتباط دارد. افسردگی با کمبود برخی انتقال دهنده های عصبی (به ویژه سروتونین و نورآدرنالین) یا کاهش درکار آمدی دستگاه هایی در مغز که در جلوگیری و یا ایجاد افسردگی دخیل اند، ارتباط دارد. اضطراب با پیوند نابهنجار گابا آمینو بیو تریک اسید (GABA) ارتباط دارد (همان منبع). وقتی که انگیختگی به سطح معینی برسد گابا معمولا با صورت خودکار رها می شود سپس گیرنده های گابا به نورون های تهییج شده می چسبند و تجربه ی اضطراب را ایجاد می کند ( لیدل، 2001،به نقل از کار، 2004، ترجمه ی پاشاشریفی و نجفی زند، 1385).
2-3-2) عصب زیست شناختی رفتار هدفمند خوش بینانه
جفری گری پیشنهاد کرده است که مقدار زیادی از رفتار هدفمند را دو مرکز کنترل متعارض در دستگاه عصبی مرکزی اداره می کند (گری و پیکرینگ، 1999). این ها سامانه ی فعال سازی رفتاری(BAS) و سامانه ی بازداری رفتاری (BIS) هستند. BAS به عنوان سامانه ای است که به ویژه به پاداش و تقویت ها و BIS به عنوان سامانه ای که به ویژه به تنبیه پاسخ می دهد مفهوم سازی شده اند. BAS که به احتمال برای رفتار خوش بینانه اهمیت خاصی دارد توسط گذرگاه های دوپامینی مزولیمبیکی و مزو کورتیکی پشت بندی می شوند.
دیپو (1996، به نقل از کار، 2004، ترجمه ی پاشاشریفی و نجفی زند، 1385) نشان داده است که سامانه آسان سازی رفتاری (BFS) که با نشانه های پاداش فعال می شود، مقدار زیادی از داده های مربوط به جست و جوی مشوق را در مورد انسان و حیوان تبیین می کند. BFS رفتار و فعالیت های برانگیزنده یا هدفمند مرتبط با تامین غذا، شریک جنسی و مکان آشیانه سازی، و جست وجوی سایر هدف ها و پاداش های مهم را کنترل می کند. در مدل صفات شخصیتی، BFS تقریبا با برون گرایی آیزنک یا عاطفی بودن مثبت (واتسون و تلگن، 1985) منطبق است. BFS احتمال دارد با خوش بینی مرتبط باشد (کار، 2004، ترجمه ی پاشاشریفی و نجفی زند، 1385).
پژوهش های انجام شده پیرامون متغیرهای پژوهش
2-13-1) خوش بینی و سبک های دلبستگی
در روند رشد کودک از جمله متغیرهایی که بر رشد خوش بینی تاثیر می گذارد سبک دلبستگی کودک می باشد. سبک دلبستگی با عنوان سازه ای عمل می کند که ویژگی هایی مانند خوش بینی و احساس تنهایی را شکل می دهد (هاینونن، 2004؛نوری،1385). پژوهش های مختلف نشان داه که بین خوش بینی و سبک های دلبستگی ناایمن رابطه ی منفی وجود دارد و بین خوش بینی و سبک دلبستگی ایمن رابطه ی مثبت معناداری وجود دارد (نوری، 1385؛ معدنی پور، رنجبر، کاکاوند، ذاکر، 1390).
در پژوهش چگینی و همکاران(1391) عنوان رابطه سبک های دلبستگی ایمن ونا ایمن با افسردگی و رضایت از زندگی با میانجی گری خوش بینی و حمایت اجتماعی در دانشجویان نشان دادند که دلبستگی ناایمن اجتنابی با رضایت از زندگی و افسردگی به ترتیب رابطه مثبت و منفی معنا داری دارند. همچنین سبک دلبستگی ایمن با خوش بینی و حمایت اجتماعی نیز رابطه مثبت معنا داری دارند.
هاینونن (2004) در مطالعه ی طولی به بررسی همبسته های رشد خوش بینی در نمونه ای از کودکان فنلاندی پرداخته است. نتایج این پژوهش نشان داد که خلق مشکل کودک و شیوه های فرزندپروری استبدادی والدین بنیادهای تحولی مهمی برای بدبینی در دوران بزرگسالی محسوب می شوند. هم چنین تحقیق وی نشان داد که سبک های دلبستگی ناایمن در دوران کودکی با سطح بالای بدبینی در دوران نوجوانی رابطه دارد.
وی، شفر، یونگ و زاکالیک (2005) نشان دادند که دلبستگی اضطرابی و اجتنابی به طور مثبت و معنی داری با چندیدن نشانه از ناراحتی روانی از قبیل شرم، خشم، خودشیفتگی روانی، افسردگی و اضطراب، احساسات منفی و ناراحتی های هیجانی و عصبانی و نشانه های کلی ناراحتی رابطه وجود دارد.
هو، چانگ و چانگ (2010) و هم چنین نوری و سقایی بی ریا (1388)، آشکار ساختند که خوش بینی به طور مستقیم با بهزیستی ارتباط دارد و دلبستگی به طور غیرمستقیم از طریق خوش بینی و حمایت های اجتماعی بر رضایت از زندگی و افسردگی تاثیر می گذارد. از این یافته های می توانیم نتیجه بگیریم که خوش بینی با سبک های دلبستگی رابطه ی مستقیم دارد و سبک های دلبستگی ناایمن منجر به افسردگی و بدبینی در افراد می شود. چنان چه سلیگمن (1988) افسردگی را نهایت بدبینی می داند. هم چنین تحقیقات نشان داده که سبک های دلبستگی روی آداب متقابل افراد که شامل صمیمیت، خود آشکارسازی و رفتارهای حمایتی تاثیر می گذارد (کولینز و فینی، 2004). و دلبستگی ایمن اساسی است برای پرورش راهبردهای کنارآمدن هیجان مدار (کسیدی و شاور، 1999). و سبک های دلبستگی ناایمن اساسی برای راهبردهای کنارآمدن هیجان مدار ناکارآمد می باشد. در تحقیقی نشان داده شد که افراد خوش بین از راهبردهای کنارآمدن هیجان مدار موثر استفاده می کنند (نوری، 1385).
درتحقیقی که توسط بوو (2010)انجام شد، خوش بینی و حمایت اجتماعی به عنوان متغیر میانجی در روابط بین دلبستگی و افسردگی مورد برسی قرار گرفت ونتایج حاکی از آن بود که خوش بینی و حمایت اجتماعی همبستگی بین سبک های دلبستگی وافسردگی را میانجی گری می کردند. یافته های این تحقیق نشان داد که افراد خوش بین دارای سبک دلبسته ایمن و افراد بدبین، افرادی افسرده ودارای سبک های دلبسته ناایمن هستند. وی در تحقیق خود نشان داد که افراد دلبسته ناایمن از ارتباطشان با دیگران رضایتی ندارند. رفتارهای حمایتی کمتری از خود نشان داده وحمایت کمتری هم جستجو می کنند و این باعث می شود ارتباطشان با شبکه اجتماعی اطرافشان قطع گردد و چون حمایت اجتماعی در مواقع استرس به عنوان یک سپر محافظ عمل می کند، فرد دلبسته ناایمن این سپر حمایتی را از دست داده و دچار اضطراب وافسردگی می شود.در تحقیق یلسین (2011) تحلیل رگرسیون نشان داد که حمایت اجتماعی و خوش بینی با رضایت از زندگی و از طرفی دلبستگی ایمن با خوش بینی ارتباط درد
2-13-2) خوش بینی و ویژگی های شخصیتی
پژوهش های متعدد نشان داده که میان برون گرایی و خوش بینی رابطه ی مثبت نیرومندی وجود دارد (کریستین، براور و بندورانت، 2003). و افراد درون گرا لزوما از اضطراب های اجنماعی رنج نمی برند گرچه این افراد روحیه ی بسیار شاد برون گرا ها را ندارند، ولی آدم های غیرخوشحال و بدبینی نیستند (مک کری و کاستا، 1987؛ مشکی، 1385).از آن جا که روان آزرده خویی یک ویژگی شخصیتی نامطلوب محسوب می شود، انتظار می رود که با خوش بینی رابطه ی منفی داشته و با بدبینی رابطه ی مثبت داشته باشد. نتایج پژوهش های گوناگون این فرضیه را تأیید کرده اند (کریستین و همکاران، 2003؛ مشکی، 1385). هم چنین حسن و پاور (2002؛ به نقل از قربانی و گلزاری، 1387) نشان دادند که میان افسردگی والدین (که یکی از زیرمقیاس های روان رنجورخویی است) و خوش بینی فرزندان همبستگی منفی وجود دارد که این یافته همسو با یافته های وی و همکاران (2005) و هو و همکاران (2010) می باشد.
سلیگمن (1988) و گیلهام (2000؛ به نقل از قربانی و همکاران، 1387) در تحقیقات خود نشان دادند که خوش بینی با سازگاری شغلی و خانوادگی همراه است. چنان چه تحقیقات مختلف نشان داده که افراد خوش بین از خانواده های سازگار می باشند (کار، 2004).
تحقیفات نشان داده که افراد پذیرا اساسا نوع دوست هستند و باور دارند که دیگران متقابلا کمک کننده هستند و در مقابل افراد غیر پذیرا ستیزه جو، خودمدار، شکاک و بدبین می باشند. افراد پذیرا از لحاظ اجتماعی مقبول و محبوب هستند (مک کری و کاستا، 1990؛ به نقل از روشن، 1385). هورنای (1945؛ به نقل از روشن، 1385) درباره ی دو تمایل نوروتیک (حرکت علیه مردم و حرکت به طرف مردم) بحث نموده است که این دو شبیه شکل مرضی پذیرا بودن و ستیزه جویی می باشد.
مک کری و کاستا و بوش (1986؛ به نقل از روشن، 1385) نشان دادند که افرادی که در با وجدان و مسئولیت پذیری نمره ی بالا می گیرند خوش قول و مطمئن هستند اما در به کارگیری اصول اخلاقی زیاد دقیق نیستند هم چنین آنان در تلاششان برای رسیدن به هدف بی حال هستند.
منابع و مآخذ
آقایی، اصغر؛ رئسی دهکردی، راضیه؛ و آتش پور، حمید. (1385). رابطه ی خوش بینی و بدبینی با سلامت روان در افراد بزرگسال شهر اصفهان. مجله ی دانش و پژوهش در روان شناسی. دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوراسگان (اصفهان). شماره ی 33، پاییز 1386، صص130- 117.
برک، لورا. (1389). روان شناسی رشد (از لقاح تا کودکی). (چاپ هفدهم). تهران: انتشارات ارسباران. (تاریخ انتشار به زبان اصلی، 2007).
جانسون، سوزان ام؛ ویفن، والری ای. (1388). فرایندهای دلبستگی در زوج درمانی و خانواده درمانی. (چاپ اول). ترجمه ی فاطمه بهرامی، عذری اعتمادی، سعید بطلانی، روناک عشقی، مهناز جوکار، محمد مسعود یاریان، ناصر یوسفی، شیوا رضوان، پریسا نیلفروشان، علی نویدیان، اعظم صالحی. تهران: انتشارات دانژه. (تاریخ انتشار به زبان اصلی، عدم ذکر تاریخ).
حق شناس، حسن؛ چمنی، امیررضا؛ فیروزآبادی، علی. (1385). مقایسه ویژگی های شخصیتی و سلامت روان در دانش آموزان دبیرستان های تیزهوشان و دبیرستان های عادی. فصلنامه اصول بهداشت و روانی، شماره8 . (30 و 2)، صص 66- 57.
حیدری، علیرضا؛ احتشام زاده، پروین؛ و حلاجانی، فاطمه. (1389). رابطه ی تنظیم هیجانی، فراشناخت و خوش بینی با اضطراب امتحان دانشجویان. پایان نامه ی کارشناسی ارشد. (چاپ نشده). دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهواز.
خوشابی، کتایون؛ ابوحمزه، الهام. (1386). جان بالبی نظریه ی دلبستگی.چاپ اول. تهران: انتشارات دانژه.
روشن، رسول. (1385). بررسی ویژگی های روان سنجی پرسشنامه شخصیتی پنج عاملی نئو. مجله دانشور، سال سیزده. شماره 16.
سلیگمن، ای. پی. ایویچ، کارن. کاکس، لیزاجی. گیلهام، جین. (1390). کودکان در برابر افسردگی. (چاپ سوم). ترجمه ی فروزنده و داورپناه. تهران: انتشارات رشد. (تاریخ انتشار به زبان اصلی، 1996).
شاملو. (1390). مکاتب شخصیت، تهران: انتشارات رشد.
قربانی، زهره. گلزاری، محمود. (1387). بررسی رابطه ویژگی های شخصیتی و سطح خوش بینی والدین با میزان خوش بینی فرزندان آن ها. پایان نامه ی کارشناسی ارشد. چاپ نشده. دانشگاه شهید علامه طباطبایی.
کاپلان، پاول اس. (1390). روان شناسی رشد(سفر پرماجرای کودک). (چاپ پنجم). تهران: موسسه خدمات فرهنگی رسا.(تاریخ انتشار به زبان اصلی، 2000).
گروسی فرشی، میرتقی. (1380). رویکردهای نوین و ارزیابی شخصیت (کاربرد تحلیل عاملی در مطالعات شخصیت). تبریز: انتشارات دانیال.
مای لی، ر؛ روبرتو، ب. (1387) ساخت، پدیدآیی و تحول شخصیت. (چاپ پنجم). ترجمه محمود منصور. تهران: انتشارات دانشگاه تهران. (تاریخ انتشار به زبان اصلی، عدم ذکر تاریخ).
محسنی، نیک چهره. (1390). نظریه در روان شناسی رشد. (شناخت، شناخت اجتماعی، شناخت و عواطف). (چاپ دوم). تهران: انتشارات جاجرمی.
- معدنی پور، کبری؛ حق رنجبر، فرخ؛ کاکاوند، علیرضا؛ ثنایی ذاکر، باقر.(1390). رابطه سبک های دلبستگی با خوش بینی و احساس تنهایی در دانش آموزان 9-12 ساله شهر کرج. مجله دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج ، دوره اول، شماره 1 ، بهار 1390،صص118-127.
مگیار- موئی، جینا. ال. (1391). فنون روان شناسی مثبت گرا.( چاپ اول). ترجمه ی سده. تهران: انتشارات رشد. (تاریخ انتشار به زبان اصلی، 2009).
موسوی نسب، سید محمد حسین؛ تقوی، سید محمد رضا (1384). خوش بینی- بدبینی و راهبردهای کنار آمدن: پیش بینی سازگاری روان شناختی در نوجوانان. مجله ی روان پزشکی و روان شناسی بالینی ایران. سال دوازدهم. شماره 4 (پیاپی47) سال دوازدهم، زمستان 1385، صص 389-380.
میرزاپور، اسلام. (1389). بررسی رابطه میان سطح خوش بینی و ویژگی های شخصیتی والدین با سطح خوش بینی فرزندان نوجوان آن ها در مقطع متوسطه. پایان نامه کارشناسی ارشد (چاپ نشده).دانشگاه آزاد اسلامی تهران مرکز.
نظری چگینی، علیرضا؛ بهروزی، ناصر؛ شیخ شبانی هاشمی، سید اسماعیل؛ و مهرابی زاده هنرمند، مهناز. (1391). رابطه ی سبک های دلبستگی ایمن و ناایمن اجتنابی با افسردگی و رضایت از زندگی با میانجیگری خوش بینی و حمایت اجتماعی در دانشجویان. مجله ی دست آوردهای روان شناختی (علوم تربیتی و روان شناسی). دانشگاه شهید چمران اهواز، پاییز و زمستان 1391. دوره چهارم، سال 19-3 شماره 2، صص 100- 81.
نریمانی، محمد. محسنی، دهقان، حمیدرضا، غلامزاده، حانیه، صفاری نیا، مجید (1391). مقایسه چنج عامل بزرگ شخصیتی و خودکارآمدی در دانش آموزان تیزهوش و عادی. مجله ی روان شناسی مدرسه. دوره ی دوم. شماره 3، صص 180- 164.
نوری، نجیب الله.(1387). بررسی رابطه میان انگیزه پیشرفت و خوش بینی. فصلنامه روان شناسی در تعامل با دین، شماره دوم، سال اول، تابستان 1387.
یانگ، جفری؛ کلسکو، ژانت؛ ویشار، مارجوری. (1391). طرحواره درمانی راهنمای کاربردی برای متخصصین بالینی. (چاپ چهارم). ترجمه ی حسن حمیدپور و زهرا اندوز. تهران: انتشارات ارجمند. (تاریخ انتشار به زبان اصلی، عدم ذکر تاریخ).
- Boo, J.N. (2010). The relationship between adult attachment and depression as mediated by social Support, Self- esteem, and Optimism. Dissertation in Counseling Psychology: Clinical Psychology, Ball State University.
- Bowlby , J .(1989). A secure base. New York: Basic Books.
- Carver,C.S. (2005). Optimism. Available at: http:// www.docps.ncbi.nlm.nih.gov/brp/constracts/dispositional- optimism.pdf.
- Christian ,J.D., Brawder, S.A., Bandorant ,B.(2003). Optimism and relations to personality Demensions. Available at: http://www.lyon.edu/webdata/christian.
- Costa, P., & Mc Crae, R.(1992). Revised NEO Personality Inventory (NEO-PI-R) and NEO Five-Factor Inventory (NEO-FFI) Professional Manual. Odessa. FL: Psychological Assessment Resources.
- Fredrickson, B.L.(2003). The value of positive emotions Amsci.91: 330-335.
- Haneinonen, k.(2004). Under pinning of dispositional optimism and pessimism and associated constructs. Unpublished Academic desertation, Helsinki University, Finland. Available at: http://www.ethesis.h
- Ho, M. Y., Cheung, F. M., & Cheung, S.F.(2010). The role of meaning in life and optimism in promoting well-being. Personality and Individual Difference, 48, 658-663.
- Mikulincer, M. (1997). Adult attachment style and information personality and soual differences in curiosity and cognitive closure. Journal of Personality and social Psychology, 72, 1217-1230.
- Mikulincer, M. (1995).Attachment style and the mental representation of self. Journal of Personality Assessment, 69,1203-1215.
- Peterson, C. (2000). The future of optimism. American Psychologist 55: 44 – 55.
- Shaver, P.R., & Mikulincer, M.(2002). Attachment- related psychodynamics. Attachment and Human Development, 4, 133-161.
- Scheier , M., Carver ,C .(1985). Optimism , coping and health: assessment and implications of generalized outcome expectancies. Health Psychology 4: 219- 47.
- Scheier , M., Carver ,C.,& Bridges, M.(2000). Optimism, Pessimism and Psychological well-being. In E .chang (ed). Optimism and Pessimism: Theory, Research and Practice. Washington, DC: American Psychological Association.
- Snyder, C, R. & Lopez, S.J.(2002). Hand Book of positive psychology London, Oxford University.
- Strassle, C.G., Mc kee, E.A.,& Plant, D. D. (1999). Optimism a indicator of psychological health: Using Psychological assessment wisely. Journal of Personality Assessment, 72(2), 190-199.
-Taylor, s. (1989).Positive Illusions: Creative Self-Deception and the Healthy Mind. New York: Basic Books.
- Thompson. (1999). Early attachment and later development. Inj. Cassidy and P. Shaver (eds). Hand book of Attachment (PP. 265-86). New York: Guilford.
- Wei, M., Shaffer, P.A. Young, Sh. K., & Zakalik, R.A.(2005). Adult attachment, shame, depression, and Ionliness: The mediation role of basic psychological needs satisfaction. Journal of Counseling
-Yalcin.(2011). Social Support and Optimism as predictors of life satisfaction of college students. IntJ. Adv Counselling, 33, 79-87.