دانلود پیشینه و مبانی نظری تحقیق درد (docx) 23 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 23 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
درد
تعریف درد
دردهای مزمن به عنوان یکی از مهمترین معضلات پزشکی در تمام جهان می باشند. زیرا سالیانه میلیونها نفر از افراد بشر گرفتار آن می شوند، ولی متاسفانه درمان مناسبی دریافت نمی نمایند. در سراسر دنیا دردهای مزمن مهمترین علت رنج و معلولیت انسانها بوده و به طور جدی بر روی کیفیت زندگی افراد بشر تاثیر میگذارند.
درد کلمه ای است که برای انواع مختلفی از تجربه استفاده می شود و نه تنها به احساس درد، بلکه به چگونگی تاثیر آن بر ما نیز اشاره دارد. بر اساس تعریف انجمن بین المللی درد (IASP): " درد یک تجربه حسی و عاطفی ناخوشایند همراه با یک آسیب بافتی فعال یا بالقوه می باشد یا بدان صورت بیان می گردد"
بطور کلی درد به دو دسته عمده تقسیم بندی می شود: دردهای حاد و دردهای مزمن
درد حاد به دردهایی گفته می شوند که در اثر آسیب به بافتهای بدن و فعال شدن گیرنده های حس درد در محل ضایعه بافتی ایجاد می گردند.
درد مزمن به انحاء متفاوتی تعریف شده است. درد مزمن به دردهایی اطلاق می شود که بیش از یک ماه نسبت به دوره کلی یک بیماری حاد با یک زمان منطقی برای بهبود یک عارضه ادامه داشته باشد(وال1 1984).
1. Wall
وال در تعریف درد مزمن می گوید که چنین دردهایی در واقع " طولانی شدن ساده یک درد حاد نیستند. استرنباخ1 نیز اضافه می کند که اگر چه درد حاد به عنوان علامتی از یک بیماری می باشد، ولی دردهای مزمن خود یک بیماری اند که معمولا از نظر فیزیکی، روانی و اجتماعی، مخرب هستند. از مشکلات همراه با درد مزمن می توان به افسردگی اشاره کرد، همچنین بالمر2 و هیلبرون3 اذعان دارند که از مشکلات دیگر همراه با درد مزمن اضطراب، عصبانیت و خشم می باشند.
مشکلاتی همچون اختلالات خواب، تحریک پذیری و خستگی، سبب کاهش فعالیت و تحمل درد می شوند که این مسایل خود بر مشکلات بیماران مبتلا به درد مزمن می افزایند. وجود دردهای مزمن غیر بدخیم می تواند سبب تغییر در نقش ها، سطوح ارتباط و فعالیت ها در خانواده و سر کار شود، که ین امر ممکن است سبب احساس فقدان و انزوا گردد. علاوه بر تغییرات خانوادگی و شغلی که برای بیمار اهمیت دارد، ممکن است بیمار برای حفظ و ایجاد رابطه با متخصصین سلامتی نیز با مشکل مواجه باشد. اگر چه متخصصین سلامتی مرتبا در حال تلاش اند که از درد این بیماران بکاهند ولی در تسکین کامل درد آنها ناکام مانده اند که این مسئله برای هر دو طرف نا امید کننده می باشد. بنا براین با توجه به این مسئله که پایان درد در بیماران نامعلوم می باشد و درمان های متعددی که بر روی بیماران انجام می شود با موفقیت کمی همراه است باعث افزایش نگرانی های بیمار می گردد. چنین دردهایی غالبا علت فیزیکی مشخصی ندارند و سبب می شوند که حتی در برخی موارد فرد بیمار، به عنوان شخصی که تمارض می نماید، تصور شود.
1. Sterenbach
2. Bulmer
3. Heilborn
وقتی مشخص می شود که شخصی درد مزمن غیر بدخیم دارد، هدف درمان لزوما متوقف کردن درد نیست بلکه به قول ویلیامز1، کمک به بیمار برای کنترل و یا کنار آمدن با دردهایش است، این بدین معنا نیست که به آنها بگوییم، کاری بیشتر از این نمیتوانیم انجام دهیم و آنها مجبورند که با آن درد زندگی کنند، بلکه موثرترین درمان برای این گونه بیماران ایجاد تمایل برای رفتن به کلینیکهای چند تخصصی درد است که تمام تجارب دردها در آنجا مورد توجه قرار گرفته و شیوه های درمانی مثل تمرین ها و فعالیت های درجه بندی شده، کاهش دارو درمانی، روش های شناختی و ادراکی و رفتاری بر روی آنان انجام می شود(کروک2،ریدون3،بروان4،1984). البته قابل ذکر است که نباید اولین خط درمانی یعنی کارکرد پزشکان عمومی را در مورد این بیماران نا دیده انگاشت، چون آنها هستند که به خوبی می توانند غربالگری بیماران را در این زمینه انجام داده و بیماران نیازمند به این خدمات را از میان سایر بیماران انتخاب نموده و به مراکز پیشرفته تر در این زمینه ارجاع نمایند، تا بدین ترتیب از هزینه های گزاف بی دلیل بیمارانی که احتیاج به چنین سیستم هایی ندارند کاسته شده و بیماران نیازمند نیز به سهولت به خدمات مورد نیاز دسترسی پیدا کنند.
درد در اساس زندگی روزانه فرد دخیل است پس درمان درد مزمن محتاج مداخله در زندگی روزمره فرد می باشد. دردهای مزمن از این لحاظ باید مورد تامل قرار گیرند که در بسیاری از موارد، علت آنها می تواند سایکولوژیک یا عوامل محیطی باشند و حتی باورها و فرهنگ بیماران نیز بر این مسئله تاثیر گذار است.
1. Williams
2. Crook
3. Rideout
4. Brown
از آنجاییکه دانش پزشکی در زمینه مکانیزم ایجاد دردهای مزمن هنوز ناکافی است، تشخیص و درمان دردهای مزمن بسیار سخت تر از دردهای حاد خواهد بودهمچنین مطالعات نشان داده اند که بیماران دچار درد مزمن اغلب از یک بیماری تحلیل برنده نیز رنج می برند. در نتیجه وقتی درد مزمن به طور موثر درمان نشود یا بهبود نیابد اثرات معنوی بسیاری بر روی تمام وجوه سلامتی فرد از جمله کیفیت زندگی فرد می گذارد(کروک و همکاران) .
بر خلاف دردهای حاد، دردهای مزمن و مداوم معمولا هیچگونه عملکرد بیولوژیک (هشدار دهنده) ندارند. کیفیت زندگی تقریبا در تمام بیماریها بسیار مهم است زیرا با بیماریزایی و مرگ و میر مرتبط می باشد. درد مزمن از جمله مسائلی است که کیفیت زندگی را به علل گوناگونی تحت تاثیر قرار می دهد و با توجه به اینکه درد مزمن طیف وسیعی از بیماریها شامل بیماریهای روماتولوژیک، سایکولوژیک، ارتوپدیک و ... می باشد، بنابراین شمار زیادی از افراد جامعه از درد مزمن رنج می برند که مجبورند هزینه های بسیاری صرف بیماری خود کنند و همچنین ضرر بسیاری را در اثر اختلال در شغل، متحمل می شوند که باعث ایجاد مشکلات سایکولوژیک در این افراد می شود. البته این را هم باید در نظر گرفت که فرهنگ ها نیز تاثیر بسزایی بر روی درد و نحوه ابراز آن دارند در نتیجه کیفیت زندگی افراد به ناچار از این مسئله تاثیر می پذیرد. حتی باورها و اعتقادات مردم عامه نیز عامل تعیین کننده در بیان و حتی پذیرش درمان های پزشکان می باشد به خصوص در این بیماران که به علت روند طولانی درمان و اینکه درمانها به راحتی و به سرعت به نتیجه نمی رسد، این افراد به ابزارهای دیگری همچون خرافه ها متوسل می شوند که نه تنها بهبودی به ارمغان نخواهد آورد بلکه موجب یاس و ناامیدی بیشتر آنها شده و در نتیجه کیفیت زندگی را بیش از پیش در این افراد کاهش می دهد.
درد با بسیاری دیگر از مسایل پزشکی و اختلال عملکرد مرتبط است و علت اصلی مراجعه به مراکز درمانی می باشد. هنگامی که نمی توان درد مزمن را بطور موثر درمان کرد یا بهبود داد، درد مزمن می تواند اثرات مضری بر روی تمام وجوه زندگی فرد داشته باشد.
2-3-2)تاثیر درد بر کیفیت زندگی
درد مزمن بر ابعاد گوناگون کیفیت زندگی تاثیر می گذارد ، از جمله از لحاظ مشکلات جسمی ایجاد شده در اثر خود بیماری یا اثرات جانبی آن، که ممکن است بیمار را از فعالیتهای فیزیکی همیشگی باز دارد، و یا ابعاد روانی و یا کاهش فعالیتهای بیمار و یا اختلال در شغل و اموری که بیمار به آنها علاقه دارد. و باعث کاهش روابط اجتماعی و روزمره فرد می شود. همچنین بعد اجتماعی زندگی بیماران نیز به دنبال مشکلات فیزیکی یا مسائل روانی ناشی از درد بیمار، تحت تاثیر قرار می گیرد. اثرات فیزیولوژیک درد شامل مشکلات خواب و اشتها، یبوست، افزایش تحریک پذیری، کم شدن میل جنسی، کم شدن فعالیت های سایکوموتور و بالاخره کم شدن تحمل بیمار نسبت به درد می باشد. این عوامل، همراه با کم شدن احتمالی سروتونین و آندورفین ها که در بیماران دچار درد مزمن با آن مواجه هستیم، باعث کم شدن تحمل بیمار نسبت به ساده ترین دردها می گردد. در بسیاری از بیماران دچار درد مزمن شاهد اختلالاتی در رابطه با ر فتارهای مربوط به تغذیه می باشیم. عده ای از آنها دچار کم اشتهایی و لاغری می گردند و عده ای نیز با پرخوری نامتعادل و کم حرکتی، فربه می شوند و این چاقی اغلب برمشکلات قبلی اضافه میگردد..
در بسیاری از این بیماران، این تغییرات رفتاری، ناشی از داروهای زیادی است که توسط پزشکان مختلف تجویز می شود که گاهی به اصرار بیمار و یا اطرافیان وی است. بسیاری از این بیماران تدریجا خود را از تمام فعالیت های اجتماعی جدا نموده و تصور می کنند که مرزهای دنیای ایشان بسیار محدود و کوچک شده است. آنها هر چه بیشتر و بیشتر با درد خود مشغولند و به دنیای اطراف کمتر توجه دارند، دنیای این افراد به خانه، مطب پزشک و داروخانه محدود می گردد در چنین وضعیتی است که درد آنها غیر قابل تحمل تر می شود.
کم شدن فعالیت های جسمی و مصرف زیاد دارو و مراجعات مکررر به پزشکان و هزینه های زیاد و اغلب بدون نتیجه، همگی باعث خستگی عمومی و از کار افتادگی بیمار می گردد و به دنبال این مسایل مشکلات خانوادگی نیز ایجاد می گردد.
تاثیرات روانی درد مزمن تا حد زیادی به عوامل زیر بستگی دارد:
مدت زمانی که درد وجود داشته است
شدت درد
زمانهای تکرار درد
وضعیت روانی فرد
عامل مدت زمان درد بسیار مهم است. دردهای طولانی، مداوم و شدید بر روی روند فکری فرد اثر نموده و تمام ارگانیسم وی را تحت الشعاع قرار می دهند. درد ممکن است مقدمتا در رابطه با عناصر روانشناختی به وجود آید. استمرار درهایی که ریشه ارگانیک دارند، ممکن است نهایتا به صورت پریشانیهای روحی1 نمایان گردد که خود را به صورت افسردگی، اضطراب، خشم نشان می دهد .
1. Neurusis
در مطالعه ای که توسط کویک1،اندرسون2،اسپنسر3،هو4 در سال 2002 انجام شده 37-71% از بیماران دچار افسردگی بوده اند . در مطالعه ای دیگر ریخ و همکاران در سال 1983 انجام دادند، در 25 درصد از افرادی که درد مزمن داشتند افسردگی قابل توجه دیده میشد و در 60 تا 100 درصد مبتلایان به درد مزمن علایم افسردگی قابل مشاهده بود. هر چند در تعدادی از بیماران افسردگی ثانویه به درد است ولی بسیاری از ایشان مبتلا به اختلال افسردگی ای هستند که انکار می شود (ریچ و همکاران ،1984) .
یکی از مشکلات شایع اختلال پانیک می باشد که یکی از ناتوان کننده ترین مشکلات به شمار می رود. همچنین در بررسی های متعدد دیگری بین 30-60% مراجعین به درمانگاههای غیر روانپزشکی را دردمندان روانی تشخیص می دهند و حتی تا 64% بیماران بستری در بخشهای داخلی به نحوی از مشکلات روانی در رنج هستند و درصد قابل توجهی از آنها به بیماری روانی با تظاهرات جسمی مبتلا هستند(پارسا ،1374) .
پس دانستن این مطلب که در کشور ما کدامیک از این مسائل بارزتر است می تواند در یافتن راه حلی در این باب کمک کنننده باشد .
1. Coviec
2. Anderson
3. Spencer
4. Howe
4-2)مروری برمطالعات پیشین انجام شده در داخل و خارج از کشور
در تحقیقی که (فرایبرگ1وهمکاران2005)با هدف بررسی صحت پیش بینی مقیاس تاب آوری برای بزرگسالان RSA بر روی 42زن و38 مبتلا به دردهای مزمن با میانگین سنی 25 انجام دادند.به نتایج زیر رسیدند:1.عامل تاب آوری بیشتر بر فشارهای روانی ذهنی تاثیر دارد تا دردهای روانی.2.افراد دارای تاب آوری بالا بیشتر به خودشان در برابر ناملایمتیها وفشارهای روانی زندگی کمک میکنند.3.تاب آوری میتواند به سازگاری موفقیت امیز با چالشها کمک کند.4.تاب آوری باعث تطابق بیشتر و افزایش حفاظت در برابر موقعیتهای فشارزا میشود.
در تحقيقي كه ( كارولي و همكاران 2006) برروي 9759 بيمارمبتلا به درد مزمن انجام دادند كه 7352 افراد داراي ويژگی تاب آوری و 2407 نفر كه تاب آوری داشتند انجام دادند نتايج نشان دادند كه بين اين دوگروه از افراد ازنظر واكنش به درد و سن، جنس رابطه ي معناداري وجود ندارد و فقط زنهاي مسن در هر دو گروه به درد واكنش بيشتري دادند. مقايسه تاب اورها و غير تاب آورها در مورد مقابله با درد نشان داد كه تاب آورها از نظرحفاظت بسيار پايين تر بودند و از نظر سلامت روان ، تداوم کار و وظایف، گفتار درونی مثبت، نادیده گرفتن بسيار بالاتر بودند. درمورد باورها و نگر شها نسبت به درد تاب آورها در كنترل در كنترل درد بسيار قوي تراز غيرتاب آورها بودند اما دراعتقاد به درمان پزشكي، اعتقاد ناتواني و ترس ناشي از درد ،بسيار پايين تر بودند.در ضمن تفاوتي بين دوگروه از لحاظ دريافت حمايت اجتماعي وجود نداشت اما پاسخ اجتماعي آنان به درد متفاوت بود و غيرتا اورها نسبت به دريافت درمان هاي جاري بيشتر علاقه داشتند و همچنين آنها ازنظر پيگيري پزشكي خيلي بيشتر از تاب آورها پيگيري دارند.
1. Freiberg
میر (1387)، در مطالعه ای با هدف تعيين کيفيت زندگي و شيوههاي مقابله با استرس در افراد مراقبت کننده مبتلايان به بيماري مالتيپل اسکلروزيس بر روی 200 نفر از اعضای خانوادة مراقبت کننده از بيماران مبتلا به مالتيپل اسکلروزيس و عضوانجمن MS اهواز با استفاده از ۳ پرسشنامة بي نام مورد ارزيابي قرار دادند، که از این تعداد 108 نفر مرد و 90 نفر وارد مطالعه شدند، تمامی ابعاد سطح کیفیت زندگی خانواده ها در حد متوسط به دست آمد. به طور کلی سطح کیفیت زندگی مردان به ویژه در بعد روانی بالاتر از زنان بود در تمامی ابعاد ارزیابی شده کیفیت زندگی افراد مراقبت کننده ارتباط همبستگی مستقیم و معناداری با سطح تحصیلات ایشان داشت اکثر زنان و مردان به ترتیب از روش های متوسط و خوب برای مقابله با استرس استفاده کرده بودند. نتایج پژوهش نشان داد که کيفيت زندگي بهتر در افراد مراقبت کنندة داراي سطح تحصيلات بالاتر و مواردي که از شيوه هاي مقابلهاي مناسب استفاده کرده بودند ضرورت حمايتهاي اجتماعي و طراحي برنامه هاي آموزش به خانوادههاي مراقبت کننده از مبتلايان به MS خصوصاً در خانوادههاي با سطح آگاهي پايين را مشخص ميکند .
در تحقيقي كه (حسيني، 1388) برروي 101مراجعه كننده زن و مرد به انجمن درد ايران كه اكثراّ زن و متاهل بودند و تنها 7/28درصد ازآنها شاغل بودند انجام داد، نتايج پژوهش نشان داد كه بین شاغل بودن اين زنان باكيفيت زندگيشان رابطه ي معناداري وجود ندارد ولي با شدت درد ارتباط معناداري دارد، مصرف مسكن در ميان اين بيماران2/78 بوده و ميانگين مدت درد50 ماه بوده است. بين مدت مصرف مسكن و وضعيت تاهل، سطح تحصيلات با كيفيت زندگي رابطه ي معناداري وجود نداشت، ولي بين شدت درد و كيفيت زندگي رابطه ي معناداري وجود داشت.
درتحقيقي که (اقاجانلو,1386 ) برروي 150 بيمارديابتي نوع دو مراجعه كننده به مراكزآموزش سينا واقع در شهر تبريز انجام گرديد، نتايج نشان دادكه 66/28درصد بيماران دربعد جسمي، 7/80 درصد در بعد رواني ،3/21درصد در بعد اجتماعي ازكيفيت زندگي مطلوبي برخوردارند و84 درصد از آنها كيفيت زندگي اختصاصي مطلوبي داشتند. همچنين مشخص شد كه عواملي همچون سن، تاهل، ميزان درآمد ماهيانه خانواده، وضعيت اشتغال و جنسيت، با كيفيت زندگي بيماران ديابتي رابطه ي معناداري وجود دارد، درحالي كه رابطه ي معناداري بين عواملي مانند محل سكونت، سابقه وجود ديابت در خانواده و شكل داروي مصرفي با كيفيت زندگي بيماران ديابتي وجود نداشت.
هاكينگ1(1995) مطرح كردكه افرادمبتلا به MS به علت ناتواني و محدوديت هاي جسماني خود نمي توانند به سطح بالايي از فعاليت و روابط اجتماعي دست يابند و به همين سبب رضايت كمتري از سطح زندگيشان دارند و ازسلامت رواني كمتري برخوردار هستند و به احتمال بيشتري مستعد افسردگي، اضطراب و ساير اختلالات روان شناختي هستند(به نقل از بتيس و همكاران،2002).
در سال 2005 با هدف پیش بینی کیفیت زندگی در بیماران مبتلا به سرطان استخوان بر روی 157 بیمار بالغ بالای 18 سال، مطالعه ای توسط تون راستن و همکاران انجام گرفت و با در نظر گرفتن فاکتورهای مثل مشکلات جسمی، اجتماعی و مشکلات روانی مثل استرس و افسردگی در این بیماران مورد بررسی قرار گرفت نتایج حاصله نشان داد که علاوه بر فاکتورهای گفته شده استرس و افسردگی مهم ترین عامل های تاثیرگذار در کیفیت زندگی این افراد می باشد.
در پژوهشی که توسط جنسن2، تامسون3، هاستد4،2006 در دانمارک انجام شده است اکثر افراد مورد مطالعه زنان 45 تا 66 سال متاهل بودند. 54% از این افراد حداقل 5 سال از درد مزمن رنج می برند و اکثر آنها از دردهای نوروپاتیک رنج می برند و محل آن اکثرا کمر می باشد. همچنین در مطالعه ای که در سال 2002 در همین مرکز انجام شده است نیز اکثر شرکت کنندگان خانم های متاهل بودند که نشان می دهد که زنان در خطر بیشتری نسبت به آقایان از نظر مشکلات جسمی و روحی قرار دارند و با سطح تحصیلات و وضعیت تاهل رابطه آماری معنی داری ندارد و درد سوماتیک در دهه سوم زندگی به بعد در افراد بدون تحصیلات عالیه و بیکار بیشتر دیده می شود.
1. Howking 3. Thomson
2. Jensen 4. Hoisted
در مطالعه دیگری که در نروژ، توسط دیسویک1 و همکاران در سال 2003 انجام شده است میانگین سنی افراد 47 سال بوده است که اکثرا خانم و متاهل بوده اند و اکثر آنها بالای دیپلم هستند، 21% دارای کار تمام وقت و یا نیمه وقت می باشند میانگین مدت دوره درد در این بیماران 10 سال بوده است و 56% از آنها از دردرهای عضلانی اسکلتی رنج می برند، 48% از آنها از مقادیر کم مسکن ها و 52% از مقادیر زیاد مسکن ها استفاده می نمایند.
سوزا2 و همکاران در سال 2011 کیفیت زندگی مبتلایان به دردهای مزمن لگنی را مورد مطالعه قرار دادند جامعه آماری این مطالعه شامل 57 بیما ر مبتلا بود که میانگین سنی این افراد 25-48 سال بود. برای بررسی کیفیت زندگی این افراد از پرسشنامه WHOQOL استفاده شد. برای بررسی میزان شدت درد در این بیماران از معیار 0-10 استفاده کردند که نمره 0 به افراد بدون درد داده می شد و نمره 10 بالاترین درد ممکن را در این بیماران نشان می داد. برای نمره دهی به میزان کیفیت زندگی طی آنالیز جواب های پرسشنامه 26 سوالی نمرات 1-5 مورد بررسی قرار گرفت که هر چه جواب ها به سمت 5 پیش می رفت نشان دهنده برخورداری از کیفیت زندگی بهتر بود. نتایج حاصل از این مطالعه نشان داد که افرادی که از شدت درد بیشتری رنج می برند از کیفیت زندگی پائین تری برخوردارند.
1. Dysvick
2. Souza
در مطالعه دیگری که بارسلوز1 و همکارانش در سال 2010 بر روی زنان مبتلا به دردهای مزمن لگنی انجام شد، با بررسی 30 زن مبتلا به درد مزمن لگنی و 20 زن سالم در گروه کنترل، کیفیت زندگی این زنان را با پرسشنامه 36- SF مورد بررسی قرار دادند. همچنین شدت درد در این افراد را با معیارهای قابل قیاس دیداری مد نظر قرار دادند که پس از بررسی نتایج حاصله پیشنهاد کردند که شدت درد و افسردگی در این بیماران رابطه معکوسی با کیفیت زندگی این افراد داشت بطوریکه افرادی که درد بیشتری داشتند نسبت به گروه کنترل از کیفیت زندگی کمتری برخوردار بودند و درمان شدت درد و افسردگی به بهبود کیفیت زندگی این افراد کمک بسزایی کرد.
در بسیاری از دیگر مطالعات عوامل مختلفی در میزان تاب آوری و چگونگی کیفیت زندگی مبتلایان به درد مزمن بررسی شده است مثلا در سال 2011، باسینسکی2 و همکارانش اثر اعتقادات دینی را بر کیفیت زندگی و تاب آوری این بیماران بررسی کردند. در این مطالعه 92 بیمار مورد مطالعه قرار گرفت که شامل 37 زن و 55 مرد می شد، که کل جامعه مورد مطالعه 2 گروه را شامل بود، یک گروه شامل 57 نفر از بیمارانی بودند که به باورهای دینی پایبند بودند و گروه دیگر شامل 35 نفر از بیمارانی بودند که اعتقادی به باورهای دینی نداشتند. کیفیت زندگی این افراد با پرسشنامه 30 QLQC – مورد بررسی قرار گرفت و شدت درد نیز با معیارهای دیداری رده بندی شد. به دنبال آنالیز داده ها نتایج نشان داد افرادی که پایبند به باورهای دینی بودند از تاب آوری بالاتری برخوردارند. از طرفی در این مطالعه پس از مدتی برای کاهش درد بیماران هر دو گروه از داروهای مسکن استفاده کردند و دوباره کیفیت زندگی این دو گروه را بررسی کردند و مشاهده شد افراد با باورهای دینی که تحت درمان با داروی مسکن قرار گرفتند از کیفیت زندگی بهتری برخوردار خواهند بود.
1. Barcelos
2. Basin ´ski
در مطالعه ای که لیم1، پیترز2، ولاین3، کلیف4 2005، بر روی 1208 بیمار مبتلا به درد مزمن انجام دادند، از بیماران علاوه بر پرسشنامه های(MPQ5)،(PCCL6)،(PCS7)و(Rand list-36)،سایر اطلاعات دموگرافیک مانند شدت درد، مکان درد در بدن، علت درد گرفته شد. نتایج پژوهش مشخص کرد که بین مدت زمان ابتلا به در و کیفیت زندگی رابطه معنا داری وجود ندارد، اما نتایج پژوهش نشان داد که زمانی که بحث درمان باشد طول مدت درد می تواند به عنوان یک عامل تاثیر گذار باعث بالا رفتن کیفیت زندگی می شود.
حیدری نژاد و همکارانش در سال 2011، چگونگی کیفیت زندگی مبتلایان به سرطان را مورد بررسی قرار دادند. کل جامعه آماری آنها شامل 200 فرد مبتلای بالای 18 سال سن بود، برای بررسی کیفیت زندگی از پرسشنامه 30 QLQC – استفاده شد. نتایج نشان داد که آنچه بر کیفیت زندگی این افراد نقش عمده ایفا می کند، نوع درمان مناسب و شیوه های موثر درمانی می باشد، و این نوع مقابله با بیماری است که تاب آوری را در این افراد زیاد کرده و به بهبود زندگی شان کمک می کند. همچنین نتایج نشان داد که کیفیت زندگی در افرادی که درد نداشتند نسبت به بیمارانی که درد داشتند در سطح بسیار بالاتری بود. از طرفی آنالیز دادهها بیانگر رابطه چشمگیر بین نوع سرطان و شدت درد در ضعف و ناتوانایی این بیماران بود، در حالیکه سایر اطلاعات دموگرافیک نیز شامل: سن، تحصیلات، میزان درآمد و... ارتباط چشمگیری با کیفیت زندگی این بیماران داشتند.
1. Lame
2. Peters
3. Velayen
4. Kleef
5. McGill Pain Questionnaire
6. Pain Coping & Cognition List
7. Pain Catastrophising Scale
شییربل1 و همکارانش در سال 2011 کیفیت زندگی مبتلایان به التهاب روده را مورد بررسی قرار دادند. جامعه آماری این گروه شامل 334 فرد مبتلا بین سنین 80-18 سال بود. نتایج حاصل از این مطالعه نشان داد که آنچه به عنوان عامل اصلی تاثیر بر کیفیت زندگی این افراد است شدت درد موجود در هر فرد می باشد، چرا که جامعه مورد مطالعه این گروه شامل افرادی بودند که شدت درد در آنها متفاوت بود، به طوری که یکسری از افراد مورد مطالعه مورد عمل جراحی قرار گرفته بودند که انجام عمل جراحی در این نوع بیماران منجر به کاهش درد در این افراد می شد که تنها در زنان باعث بهبود کیفیت زندگی شده بود.
الاندر2 و همکارانش در سال 2009 کیفیت زندگی و رابطه آن با تاب آوری در 209 بیمار مرد مبتلا به هموفیلی که از درد مزمن مفاصل رنج می بردند را مورد بررسی قرار دادند. با بررسی نتایج بیان کردند که شدت درد نقش عمده ای در چگونگی کیفیت زندگی این افراد دارد. همچنین افراد تاب آور از میزان سلامت جسمی و روانی و کیفیت زندگی بالاتری برخوردار خواهند بود.
گراسو3، کلمزی4 و تونینی5 در سال 2008، کیفیت زندگی 128 بیمار مبتلا به MS را مورد بررسی قرار دادند، 61 نفر از این بیماران از درد ناشی از این بیماری رنج می بردند، به دنبال بررسی اثر مدت زمان درد کشیدن در کیفیت زندگی، پس آنالیز اطلاعات حاصل از مطالعه مشاهده شد که هیچ تفاوت معنی داری بین کیفیت زندگی افراد مبتلا با مدت زمان های متفاوت در درد کشیدن وجود نداشت.
منابع فارسی
اسدی لاری، محسن، سیاری، علی اکبر، (1380). ارزیابی کیفیت زندگی، تجربیات جهانی و ضرورت اقدام در ایران، طب و تزکیه، جلد 41.
آقا محمدی، لیلا، (1385). بررسی کیفیت زندگی در دو گروه مادران شش تا هشت هفته و شش تا هشت ماهه پس از زایمان در مرکز بهداشتی منطقه ی غرب تهران، پایان نامه کارشناسی ارشد مامایی، دانشکده پرستاری و مامایی دانشگاه علوم پزشکی ایران.
آقاجانلو ، علی ؛ همکاران ، 1386 ، کیفیت زندگی و ابعاد آن در بیماران دیابت مراجعه کننده به مرکز دیابت دانشگاه علوم پزشکی تبریز ،مجله دیابت و لیپید ایران ،دوره 9 ، شماره 2 ،160 ، 1388-152بابایی، نعمت الله، (1387). بررسی عوامل تاب آوری جوانان در برابر انحرافات اجتماعی، بانک مشکلات اجتماعی ایران، دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی تهران.
پارسا، خسرو، (1374). دردهای مقاوم و درمان آنها، تهران، اطلاعات.
پیغمبر دوست، راضیه، (1386). بررسی تاثیر مشاوره تلفنی پس از زایمان بر کیفیت زندگی زنان با زایمان طبیعی در بیمارستان رازی شهرستان مرند در سال 1386. پایان نامه کارشناسی ارشد مامایی، دانشکده پرستاری مامایی دانشگاه تهران.
حسینی، نرگس سادات، (1388). بررسی کیفیت زندگی در بیماران مبتلا به دردهای مزمن مراجعه کننده به انجمن درد در ایران در طی سال های 1388-1387، رساله دکتری، دانشگاه علوم پزشکی و خدمات درمانی ایران، دانشکده پزشکی.
دهدادی، طاهره، (1380). کلیاتی از مفهوم زندگی، چاپ سوم، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات کیفیت زندگی.
رحیمی، مهدی، (1386). بررسی رابطه الگوهای ارتباطی خانواده و کیفیت زندگی، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه شیراز.
رسولی، اعظم، (1382). بررسی کیفیت زندگی بیماران تحت درمان با همولیز در مقایسه با دریافت کنندگان پیوند کلیه، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علوم بهزیستی و توان بخشی.
سامانی، سیامک، جوکار، بهرام، صحراگرد، نرگس، (1386). تاب آوری، سلامت روانی و رضایتمندی از زندگی. مجله روانپزشکی بالینی ایران.
سرمد، زهره، بازرگان، عباس، حجازی الهه، (1384). روش تحقیق در علوم رفتاری، انتشارات آگه، تهران، چاپ یازدهم.
شاهنده، هانیه، (1382). بررسی تاثیر برنامه توان بخشی مبتنی بر جامعه در کیفیت زندگی افراد معلول جسمی- حرکتی (65-16) سال در شهرستان خمینی شهر، اصفهان.
شریفی، محمد، رویین دژ، ایرج، (1376). دردهای مزمن و هزینه های آن، انجمن بررسی و مطالعه درد ایران.
غلامی مایانی، ابوالقاسم، (1384). شادی برای همه، تهران، انتشارات عابد.
کاظمی، سیمین، (1383). مفهوم تاب آوری و کاربرد آن در پیشگیری از اعتیاد. مجموعه مقالات ستاد مبارزه با مواد مخدر.
گچل، رابرت ج، ترک، دنیس سی، (2002). روانشناسی درد، ترجمه: اصغری مقدم، محمدعلی، بخاریان، بهمن محمدی، محسن، دهقانی، محسن. (1381). تهران، رشد.
میر، مسعود، صفوی، محبوبه، فشارکی، فرهادی، سیده سمیه، (1387). بررسی ارتباط کیفیت زندگی و راه های مقابله با استرس در خانواده ی بیماران مبتلا به MS مراجعه کننده به انجمن MS شهرستان اهواز.
نظرزاده، فرزانه، (1388). مقایسه کیفیت زندگی زنان و مردان سالمند عضو کانون جهان دیدگان فدک، پایان نامه کارشناسی ارشد، گروه علوم اجتماعی و مطالعات زنان.
نوروزی، معصومه، (1387). بررسی درصد فراوانی دردهای حاد یا مزمن در بیماران مراجعه کننده به مرکز چند تخصصی در شهر تهران طی سال های 84-86 ، رساله دکتری. دانشگاه علوم پژشکی و خدمات درمانی ایران. دانشکده پزشکی.
هویت، دنیس، کرامر، دانکن، ترجمه : شریفی، حسن پاشا(2010). مقدمه ای بر روش های تحقیق در روان شناسی و مشاوره، تهران، انتشارات فروزش، چاپ اول
References
Bananno GA, Galea S, Bucciareli A, Vlahov D. What predicts psychological resilience after disaster? The role of demographics, resources and life stress. Consulting and clinical psychology, 2007, 75(5): 671- 682.
Barcelos P ,Conde DM, Deus JM, Marti nez EZ. Quality of life of women with chronic pelvic pain: a cross-sectional analytical study. Revista Brasileira de Ginecologia e Obstetrícia, 2010; 32(5):247-53.
Basin´ ski A, Stefaniak T, Stadnyk M, Sheikh A, Vingerhoets AM. Influence of Religiosity on the Quality of Life and on Pain Intensity in Chronic Pancreatitis Patients after Neurolytic Celiac Plexus Block: Case-Controlled Study. Religion health, 2011, 11, 9454.
Bonnie B. Resiliency: what we have learned. Consulting and clinical psychology, 2007, 99(3): 671- 682.
Bulmer D, Heilborn M. Chronic pain as a variant of depressive disease". A rejoinder. The Journal of Nervous and Mental Disease, 1984, 172(7):405-7.
Carver CS, Scheier MF. Stress, Coping and self regulatory process, hand book of personality: Theory and research, 1999, 553-575.
Cinthia R, King S, Palema S, Hind S. Quality of life from nursing and patient perspectives. Bartlett, 1998, 75(38):40.
Compel SL, Cohan S, Stein MB. Relationship of resilience to personality, copying and psychiatric symptoms is young adult. Behavior Research and Therapy, 2006, 44(4):585-99.
Conner KM, Davidson JRT. Development a new resilience scale: The resilience scale (cd-risk). Depression and anxiety, 2003, 18, 76-82.
Coucic T, Adawson B, Spencer D, Howe G. A biopsychosocial model of pain and depression in rheumatoid arthritis: a 12th month longitudinal study rheumatology. Oxford Journals Medicine | Rheumatology, 2003, 42: 1287-1294.
Crook J, Rideoat E, Brown NG. The prevalence of pain complaints in a general population. Pain, 1984, 18:209.
Curtis WJ, Cicchetti D. Moving research on resilience in to the 21st century: Theoretical and methodological consideration in examining the biological contributors to resilience. Psychopathology, 2003, (15): 773-810.
Dowidson RJ. Affective style, psychology and resilience: brain mechanisms and plasticity. American psychologist, 2000, 55, 1196-1214.
Dysvik E, Lindstrom TC, Eikeland OS, Natvig GK. Health- related quality of life and pain beliefs among people suffering from chronic pain. Pain manages nurse, 2004, 5(2): 66-74.
Edward KL, Warelow P. Resilience: when copying is emotionally intelligent. American psychiatric nurses association, 2005, 11, 101-102.
Elander J, Robinson G, Mitchell K, et al.: An assessment of the relative influence of pain coping, negative thoughts about pain, and pain acceptance on health-related quality of life among people with hemophilia. Pain 2009, 145:169–175.
Fallo field L. Qualify of life:A new perspective for cancer patients. Nature, 2002, 2:page 73-79
Farquhar, Morag. Definition of quality of life: taxonomy. Advanced nursing, 1995, 22 (3): 502.
Fletcher A, Bulpitt C. Quality of life and antihypertensive drugs in the elderly. Aging (Milano), 1992, 4(2):115-23.
Fredrickson BL, Tugade MM, Waugh CE, Larkin GR. What good are positive emotions in crises? A perspective study of resilience and emotions following the terrorist at tacks on U.S on September 11, Personal and Social psychology, 2002, 84(2), 363-367.
Freitas AL, Downey G. Resilience: a dynamic perspective. International journal behavior, 1998, (22): 85-263.
Friborg O, Hjemda O, Rosenvinge JH, Martinussen M, Aslakse PM, Flaten MA. Resilience as a moderate of pain and stress, Journal of psychosomatic research, 2005, (61), 213-219.
Garall A, Schmidt L, Mackintoch A, Fitzpatrick R. Qualify of life measurement: bibliographic study of patients assessed health outcome measures. British Medical Journal, 2002, 324:31-5.
Garmezy N, Mastan A. The study of stress and competence in children: a building block for developmental psychopathology.Child Development, 1984, 55(1):97-111.
Grasso MG, Clemenzi A, Tonini A, Pace L, Casillo P, Cuccaro A, Pompa A, Troisi E. Pain in multiple sclerosis: a clinical and instrumental approach. Mult Scler. 2008 May;14(4):506-13
Heydarnejad MS, Hassanpour Dehkordi A, Solati Dehkordi K. Factors affecting quality of life in cancer patients undergoing chemotherapy. African Health Sciences 2011; 11(2): 266 – 270.
Iame IE, Peters ML, Vlaeyen JW, Kleef M, Patijin J. Quality of life in chronic pain is more associated with beliefs about pain, than with pain intensity, European journal of pain, 2005, 9(1)15-24.
Jensen MK, Thomson AB, Hojsted J. 10-year follow-up of chronic non malignant pain patients: opioid use, health related quality of life and care utilization. European journal pain, 2006, 10(5): 423-433.
Karoly P, Ruelhman LS, PSYCHOLOGY resilience and its correlates in chronic pain: finding from a national community sample,pain. 2006, (123), 90-97
Kumperfer KL. Outcome measures of interventions in the study of children of substance-abusing parents, 1999, 103(5 Pt 2):1128-44.
Lutear SS,cicchetti D,Becker B.The contrast of resilience:A critical evalution and guidelines for future work,child development, 2000, (071)543-562
Maddi SR. On hardiness and other pathways to resilience. American Psychologist, 2005, 60(3):261-2.
Masten AS, Best KM, Garmzey N. Resilience and development: contribution from the study of children who overcome adversity. Development and psychopathology, 1990, (2), 425-444.
Masten AS. Ordinary magic resilience in developing system: progress and promise as the fourth wave rises. Development and psychopathology, 2001, 19, 921-930.
Masten AS. Resilience in developing system: progress and promise the fourth wave rises. Development and psychopathology, 2007, 19, 921-930.
Mokrowiecka A, Pińkowski D, Małecka-Panas E. Assessment of quality of life in patients with chronic pancreatitis. Medical Science Monitor, 2011, 17(10):CR583-8.
Oliver JP, Huxley PJ, Priebe S, Kaiser W. Measuring the quality of life of severely mentally ill people using the Lancashire Quality of Life Profile. Social Psychiatry and Psychiatric Epidemiology, 1997, 32(2):76-83.
Ratter M. Resilience concepts and finding: implications for family therapy. Family therapy, 1999, 21, 119-144.
Reich J, Tapin J, Abramowite S. Diagnosis of chronic pain patient. Psychiatry, 1983, 140: 1495-1498.
Rustoen T, Moam T, Padilla G, Paul S, Miaskowski C. Predictors of quality of life in oncology out patients with pain from bone metastasis. Pain symptom management, 2005, 30(3): 234-242.
Rustone T. Hope & quality of life, two central issues for cancer patient. Cancer nurse, 1995, 18: 324-359.
Rutter M. Psychological resilience and perspective mechanism. Orthopsychiatry, 1999, 57, 316-337.
Schirbel A, Reichert A, Roll S, Baumgart DC, Büning C, Wittig B, Wiedenmann B, Dignass A, Sturm A. Impact of pain on health-related quality of life in patients with inflammatory bowel disease. World Journal of Gastroenterology, 2010, 7; 16(25): 3168-3177.
Skevington SM. Measuring quality of life in Britain: Introduction the WHOQOL-100. Psychosomatic research, 1999, 5: 449-459.
Souza A, Oliveira M, Scheffel C, Genro K, Rosa V, Chaves F, Filho J. Quality of life associated to chronic pelvic pain is independent of endometriosis diagnosis-a crosssectional survey. Health and Quality of Life Outcomes, 2011, 9:41.
Sternbach RA. Acute versus chronic pain. Text book of pain, 1982, 260-300.
Symon A, Mccreavey I, Picken C. Postnatal quality of life assessment: Validation of the mother generated index. An International Journal of Obstetrics & Gynecology. 2003, 110(9):865
Symon A, McDonalds A, Ruta D. Postnatal quality of life assessment: introduction of the mother generated index. Birth, 2002, 29(1):40-6.
Tacher N, Hopwood P, Anderson H. Improving quality of life in patient with cancer. Cancer nursing, 2002, 21(3): 27-29.
Wall PD. Mechanism of acute and chronic pain. Advances in pain research and therapy, 1984, 6, 95-104.
Werner EE. Resilience in development. Current direction in psychological sciences, 1995, 4, 81-85.
Werner EE. The children of Kauai: resiliency and recovery in adolescence and adulthood. Journal of Adolescent Health, 1992, 13(4):262-8.
Whilhite B, Keller M, Hodges JS, Caldwell L. Enhancing human development and optimizing health and well-being in person with sclerosis. Therapeutic reaction.2004, 16, 48-59.
Williams JI. Reflection on assessing quality of life and the WHOQOL-100. Clinical epidemiology, 2000, 53: 13-17.