دانلود ادبیات نظری و پیشینه تجربی پژوهش ابعاد پنج گانه شخصیت و سازگاری زناشویی (فصل 2)

دانلود ادبیات نظری و پیشینه تجربی پژوهش ابعاد پنج گانه شخصیت و سازگاری زناشویی (فصل 2) (docx) 50 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 50 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

مقدمه مسئله تعریف شخصیت یک مشکل عمده است و در خلال سالها تعاریف مختلفی از شخصیت ارایه شده است. آلپورت توانست حدود 50 معنا را برای این اصطلاح مطرح کند. تحلیل آلپورت منطبق با تاریخ مفهوم شخصیت بود که با اصطلاح نقاب آغاز شد. این اصطلاح به نقاب که ابتدا در نمایشنامه های یونان قدیم به کار برده می شد اشاره داشت، و مضامینی مختلف آن در زمینه های مختلفی مانند الهیات، فلسفه، جامعه شناسی، زبان شناسی و روان شناسی راه یافت.حتی وقتی موضوع تعریف شخصیت صرفاً از دیدگاه روان شناسی دنبال شود، گستره آن بسیار وسیع است هال و لیندزی(1978) در کتاب خود درباره شخصیت ادعا کردند که «هیچ تعریف واقعی از شخصیت را نمی توان با کلیت به کاربرد». دلایل تاریخی و نظری برای این گستردگی اندیشه و فقدان توافق میان روان شناسان پیچیده و طولانی است و هال و لیندزی(1978) اعتقاد داشتند که شخصیت به بهترین وجهی اینگونه تعریف می شود: شخصیت عبارت است از مفاهیم تجربی خاصی که بخشی از نظریه شخصیتی هستند که توسط ناظر به کار برده می شوند.( افخمي،1385) به دلیل فقدان یکپارچگی در نظریه شخصیت، ارایه توصیفی از شخصیت که به طور مناسبی تمام عناصر گوناگون و متضاد موجود در این حوزه ی پیچیده و دشوار از علم را در بر گیرد، مشکل است. بهترین تعریفی که در این جا می توان ارایه کرد، تعریفی است که نظر ا کثر روان شناسان را در خصوص تقدم کاربرد بر نظریه نشان می دهد یعنی، شخصیت انتزاعی از آن دسته از خصوصیات پایدار شخصی است که برای رفتار بین فردی او اهمیت زیادی دارد. در کاربرد این تعریف، ما همچنین متأثر از تأکید آلپورت(1937) هستیم که شخصیت دقیقاً همان چیزی است که فرد واقعاً هست؛ یعنی شخصیت شامل عمیق ترین و نوعی ترین خصوصیات فرد است (لاینون و گود اشتاین، 1382). شخصیت چیست؟ در تعریف شخصیت می توان گفت که شخصیت،الگوهای معینی از رفتارو شیوه های تفکر است که نحوه سازگاری شخص را با محیط تعیین می کنند.هنگامی که درباره رفتار بحث می کنیم به شخصیت اجتماعی اشاره داریم،یعنی به آن قسمت از "شخص" که دیگران میبینند ومی شنوند،همان تصویری که شخص از خودش به دنیا عرضه می کند.شخصیت اجتماعی هر کس شامل حرکات واطوار ظاهری(مثل طرز سخن گفتن ونحوه را رفتن)،خلق وخوی کلی(یعنی روی هم رفته خوش خلق یا بدخلق بودن)ونحوه واکنش در برابر شرایط تهدید کننده وهمچنین نگرشهای مشاهده شده وبسیاری از واکنشهای دیگروی است.با این حال، شخصیت دارای جنبه خصوصی ونا آشکاری نیز می باشد.جنبه خصوصی شخصیت شامل تخیلات،تفکراتوتجاربی است که شخص نمی خواهد دیگران را در انها سهیم کند.از ان جایی که شخصیت خصوصی به دشواری قابل مطالعه است لذا روان شناسان توجه خود را به مطالعه شخصیت اجتماعی متمرکز کرده اند.(اتکینسون،واتکینسون وهیلگارد،محمد نقی براهنی وهمکاران،١۳٧٣ ) تعریف اختلالهای شخصیت اختلالهای شخصیت،الگوهای صفات دیرپا،ناسازگار و غیرقابل انعطاف هستند وشخص را از عملکرد درست در جامعه باز می دارند رفتار شخص غالبا روابط اجتماعی وی را مختل می سازد. اختلالات شخصیت شامل انواع گوناگون است.( لیندالیل،نباب وگاهان،١٣٧۴) . اختلالهای شخصیت،الگوهای غیر انطباقی نافذ و مستمر رفتار که عمیقا جا افتاده اند وقابل انتساب به اختلالات محور1 واختلالات محور3 ، یا مشکلات نقش فرهنگی نمی باشد.انها اختلالات صفات هستند تا حالات. صفات غیر انطباقی ممکن است رفتاری،هیجانی،شناختی،ادراکی یا روان پویایی باشد.( کاپلان وسادوک ،پورافکاری،١٣٧٢). افرادی که دارای اختلالات شخصیت می باشند دارای علائمی که برای خودشان ناراحت کننده باشد،نیستند. در اصطلاح شناسی وروانکاوی،آنها دارای نوروزمنش character nevrosis هستندونه یک نوروز علامت دارsymptom nevrosis . مشخصه اختلال شخصیت،مادام العمر بودن آن، رفتار تکراری ونابهنجار واغلب ناکام کننده خود فرد اﺴت ومعمولا علائم جنسی وروانى وناراحتی با ان همراه نیست.افرادی که اختلال شخصیت دارند، معمولا بدون اضطراب هستند،مگر آن که با استرسهای محیطی مواجه گردند اما برخی ویژگیهای شخصیتی مثل وسواس،خود شیفتگی یا وابستگی ممکن است به حدی ناچیز باشد که مداخلهای در عملگردهای فردنداشته باشند.(از خوش،١٣٧۴). عوامل سبب شناختی احتمالی در اختلالهای شخصیت ۱- استعداد سرشتی. ۲- تجارب دوران کودکی که پرورش دهنده رفتار انحرافی بوده اند مانند پاداش گرفتن برای رفتارکنش نمایی action out ،مورد تشویق قرار گرفتن برای اطاعت از مقررات ومواخذه شدن برای خلاقیت واوضاع واحوالی که در ان اجازه رشد رفتار طبیعی داده نشود.( اوليا،1385) ۳- همانند سازی با والدین یا سایر مراجع قدرت که دارای انحرافهای مشابهی هستند.(از خوش۱٣٧۴).دسته بندی اختلالات شخصیت از لحاظ دسته بندی،اختلالات شخصیت را به ٣ طبقه یا خوشه تقسیم می کنند که هر کدام خصوصیات بالینی مشترکی دارند،خوشه A در بردارنده ۳ اختلال پارانوئید،اسکیزوئید و اسکزوتایپال با خصوصیات عجیب وغریب،سرد وکناره گیر ونا متعارف مشخص است.( اوليا،1385) خوشه B شامل ۴ اختلال مرزی، ضد اجتماعی،خود شیفته ونمایشی با خصوصیات هیجانی بودن،تکانشوری وبی نظمی مشخص است. خوشه C در بردارنده ٣ اختلال اجتنابی، وابسته و وسواسی وجبری که خصوصیاتی نظیر اضطراب وترس را به اشتراک دارند. عوامل تفاوت در شخصیت ها فرهنگ در تشکیل شخصیت های افراد آن عامل بسیار مهمی شمرده می شود . در عین حال در یک جامعه که دارای نوعی فرهنگ است ، افراد آن ، شخصیت های مختلفی از نظر تیپ و سنخ دارند . بنابراین در مقابل عامل فرهنگ جامعه ، عامل های دیگری نیز وجود دارند که ایجاد کننده ی تفاوت در شخصیت هستند . مهم ترین این عامل ها عبارتند از (آيت‌اللهي،1381) 1-اختلاف طبقاتی : چنان که در جامعه شناسی بیان شده ، هر جامعه ای به طور کلی به دو گروه اجتماعی وسیع و به قول جامعه شناسان دو طبقه ی مقابل هم تقسیم می شود که افراد هر یک از آنها در غالب ویژگی های مادی و معنوی زندگی با یکدیگر اختلاف دارند ، حتی در پدیده های فرهنگ معنوی با هم متفاوت هستند. به همین تقابل ها اختلاف طبقاتی گفته می شود . این اختلاف در زندگی طبقاتی ، یکی از عامل های عمده ی ایجاد کننده ی اختلاف در شخصیت هاست. 2-شغل و حرفه: شغل ها و حرفه ها در جامعه مختلف هستند : بعضی شغل ها مانند قضاوت ، معلمی ، استادی ، رهبری اخلاقی و مذهبی و مانند آنها باارزشند ؛ از این رو شخصیت صاحبان آنها در نظر افراد جامعه والا و محترم هستند . بعضی حرفه ها نیز مانند پزشکی ، شاعری و هنرها در جامعه موجب می شوند که صاحبانشان دارای رفتار و کردار و منش و تیپ آگاه و فرهیخته باشند. اما بعضی شغل ها که در بعضی جوامع – به غلط – پست تلقی شده اند، در شخصیت صاحبان خود تأثیر منفی می گذارند و در نتیجه خود به خود موجب می شوند که چنان شخصیت هایی دارای عاطفه و رفتار و گفتار خاصی باشند.( افروز،1386) 3-خرده فرهنگ ها : واژه ی علمی فرهنگ ، به معنای همه ی دست آوردهای انسان در زندگی اجتماعی است – اعم از فرهنگ مادی ( دست ساخت های مادی انسان مانند مصنوعات و مخترعات و ماشین آلات و ابزارهای مختلف زندگی ) و فرهنگ معنوی ( افکار و عقاید ، علوم و هنرها ، ادبیات و اخلاق و آداب و رسوم اجتماعی و .... ). فرهنگ معنوی یک جامعه بر دو گونه است : یکی فرهنگ عام و شامل ، که همه ی اقشار جامعه آن را پیروی می کنند ؛ مانند اخلاق عمومی و آداب کلی ملی ، و دیگری فرهنگ های خاص گروه های خاص که فرهنگ های معنوی ویژه ای دارند . این فرهنگ های ویژه ی اقلیت ها و تیپ ها و گروه های اجتماعی "خرده فرهنگ" نامیده می شوند. مانند فرهنگ عرف زنان ، معلمان ، ارتشیان ، کشاورزان ، طایفه ی کردان ، بلوچان و ارامنه ، شاعران ، عارفان ، بازاریان و ... این خرده فرهنگ ها در متن یک جامعه از عوامل ایجاد کننده ی تفاوت در شخصیت ها هستند ؛ از این رو تیپ شخصیت معلم با تیپ شخصیت پرستار مختلف است ؛ شخصیت فرد پیرو فلان مذهب با تیپ شخصیت رییس پلیس اختلاف دارد.این اختلاف شخصیت های افراد یک جامعه ، سبب بروز رفتارها و کردارها و عاطفه ی متفاوت و گوناگون در جامعه می شود . این اختلافات امر اختیاری نیست بلکه خاصیت زندگی اجتماعی است که در تحول و تکامل جامعه تأثیر دیالکتیکی دارند. البته وجود قانون ها و مقررات کلی در جامعه جلوی بروز و تشدید آن اختلافات را می گیرد و میان همه تعادل و هماهنگی برقرار می کند .( انصاريان،1385) چنان که ملاحظه می شود ، همه ی عوامل اختلاف ها در منش و شخصیت افراد در جامعه ، به اختلاف فرهنگ ها برمی گردد. اگر چه شرایط محیط جغرافیایی و نوع معیشت نیز مؤثر است . از این رو در این باره صاحبنظران گفته اند: شخصیت فرد که در چهارچوب فرهنگ پرورش می یابد ، رفتاری در خود آن فرهنگ از خود ظاهر می کند . تلقی هر فرد نسبت به شخصیت خود انسان در زندگی اجتماعی از گذشتگان خود دو نوع میراث می برد : نخست میراث های طبیعی و زیستی که شامل غرایز و استعدادهای فطری است مانند هوش و ذکاوت ؛ دوم میراث های اجتماعی که شامل دستاوردهای مادی و غیر مادی انسانها در زندگی اجتماعی است که جنبه ی زیستی و طبیعی ندارند بلکه در طول زندگی اجتماعی به وسیله ی خود انسانها به وجود آمده و نهاده شده اند . این میراث های اجتماعی ، فرهنگ جامعه خوانده می شود که مهمترین عوامل سازنده ی شخصیت است.( بوستاني‌پور، ثنايي‌ذاكر، و كيامنش،1386) انسان تا حدودی "خود" بدون کمک و آموزش دیگری قادر است میراث های طبیعی خود را بشناسد و شخصیت خود را از آن جهت ادراک کند . به عبارت دیگر شناخت و کسب میراث های طبیعی نیازی به تحصیل و آموزش ندارد. زیرا از راه توارث از نسل های سلف ( گذشته ) به نسل های خلف ( آینده ) می رسد ولی میراث های اجتماعی یا فرهنگ جامعه ، چون طبیعی و فطری نیستند باید افراد انسانی در جامعه ، آنها را از دیگران ( خانواده ، دوستان ، مراکز تعلیم و تربیت ، گروه های اجتماعی و ..... ) در جریان فرهنگ پذیری بیاموزند و خود را با آنها منطبق سازند .( ثنايي،1380) چون مهم ترین عامل سازنده و تشکیل دهنده ی شخصیت انسان میراث اجتماعی و فرهنگ جامعه است ؛ و فرهنگ هم روابط متقابل اجتماعی افراد را تشکیل می دهد ؛ از این رو شناخت و ادراک آن نیز کار گروه اجتماعی است . بنابراین ، شخص نمی تواند تنها ارزش شخصیت خود را بشناسد – یعنی تلقی هر شخص از شخصیت خود از دیدگاه دیگران میسر و امکان پذیر است ؛ انسان تنها نمی تواند شخصیت خود را ارزیابی کند ؛ او قادر نیست آیینه ی نمایان گر خود باشد .از این جهت است که صاحبنظران علوم اجتماعی گفته اند : بدیهی است که طرز تلقی شخص نسبت به شخصیت خود ، از لحاظ جسمی و روانی و اجتماعی به وسیله ی طرز تلقی سایر افراد تعیین می شود ؛ از این لحاظ انسان به کالا شباهت دارد از آن جا که انسان هنگام تولد آیینه ای با خود ندارد ، پس نخست در وجود دیگران است که خود را می بیند و می شناسد . انسان تنها پس از آن که خود را با دیگران مقایسه می کند ، به هویت اجتماعی – یعنی شخصیت خود – به عنوان انسان پی می برد . فرد بر اثر نفوذ سایر افراد، از وجود خود آگاه می شود و رفتار و کردار و عاطفه ی خود را در جامعه در رابطه ی متقابل با دیگران تنظیم می کند و ارائه می دهد .( حسيني،1386) فرهنگ و شخصیت : فرهنگ به میزان متغیری در تشکیل شخصیت افراد اثر می گذارد و واکنش افراد نیز در مقابل فرهنگ جامعه متفاوت است . می توان گفت فرهنگ هر جامعه حدود پرورش شخصیت را تا اندازه ای معین می کند و هر فرهنگی نوعی شخصیت پرورش می دهد که با نوع شخصیت متعلق به فرهنگ های دیگر متفاوت است.( حيدري،1386) مارگارت مید ، مردم شناس ، گفته است : فرهنگ هر جامعه خوی و اخلاق افراد متعلق به آن فرهنگ را قالب ریزی می کند . منظور این است که بیشتر افکار ، رفتار و عادات اجتماعی و خانوادگی ( فرهنگ معنوی جامعه ) انسان نشأت یافته از محیط فرهنگی اوست . بنابراین شخصیت هر فرد در جامعه تحت تأثیر پدیده های فرهنگی قرار می گیرد و این تأثیرها در عاطفه ، رفتار ، کردار و گفتار او ظاهر می شود .( حیرت ، ع .فاتحی زاده ،م و احمدی،1391) ارزش های معنوی هر جامعه مانند عقاید و مناسک مذهبی ، هنر ، ادبیات ، موسیقی ، آداب و رسوم ، عادات اجتماعی و طرز زندگی اقتصادی است که شخصیت او را پرورش می دهد و قوام می بخشد . به ویژه عادات اجتماعی به گونه های مختلف مذهبی ، ملی و خانوادگی شخصیت فرد را پی ریزی می کند . چنان که گفته می شود : انسانها بنی عادت – به جای بنی آدم – هستند . از نظر روان شناسی اجتماعی شخصیت انسان بر اثر جریان فرهنگ پذیری به وجود می آید و تکوین پیدا می کند و مفهوم شخصیت دست کم تا حدی نماینده ی جذب مواد و عناصر فرهنگ موجود در محیط اجتماعی است . بعضی افراد پیشنهاد کرده اند که به جای عنوانهای " فرهنگ در شخصیت" و "با شخصیت" کلمه ی مرکب " شخصیت – فرهنگ" به کار برده شود تا تفکیک ناپذیری این دو مفهوم تصریح شود . بنابراین بستگی متقابل میان فرهنگ و شخصیت مسلم است .( حمید ، ن .کوچکی،1391) همیشه عجیب ترین و غیرقابل باورترین کارها را در دنیا، یا نابغه ها انجام می دهند یا بیماران روانی؛ بخاطر سپردن یک صفحه کتاب در یک نگاه، انجام محاسبات پیچیده ریاضی بصورت ذهنی، حفظ کردن یک شماره چندصد رقمی در یکبار خواندن آن و بسیاری از اختراعات و اکتشافات بی شک کار نوابغ است. ولی درباره مواردی مانند: ریختن بلورهای شیشه ای بجای اشک از چشمان یک نفر، تولید سوزن توسط بدن نفر دیگر، خروج میخ از گوش کسی بصورت خود بخود، دیدن جن هایی که مانع از خوابیدن یکی دیگر می شوند نه به خاطر اینکه ترسناک هستند بلکه به خاطر اینکه دود سیگاری که این جن ها می کشند چشمش را اذیت می کند! ادعای تغییر دنیا یا یک جامعه به وسیله قدرت معنوی و اهورایی کسی دیگر، ادعای نمایندگی خدا و شفا دادن بیماریهای لاعلاج توسط افرادی دیگر و بسیاری از خودکشی ها و جنایات باور نکردنی چطور؟ در این موارد که متاسفانه می بینم در جامعه نه تنها عموم مردم بلکه گاها روزنامه ها و جراید و رسانه های گروهی نیز به آن دامن می زنند و فراموش نکنیم که بازار داغی هم پیدا می کنند. اگر بصورت علمی و از دیدگاه روانشناسی به این موارد نگاه کنیم اغلب ریشه مساله را در بیماران روانی پیدا خواهیم کرد که شدت بیماریشان به حدی رسیده است که درمان آنها بعید می نماید. شاید باورکردن اینکه خیلی از این مسایل ساخته دست بیماران روانی است کمی مشکل باشد ولی در صورتیکه پزشک باشی و حداقل یکبار گذرت به بخش روانپزشکی افتاده باشد برخورد با چنین مواردی امری عادی می نماید. خانم بیماری را بیاد می آورم که از عروسک وحشت داشت (فوبیا)، زمانیکه شنیده بود برای زن برادرش که بچه دار شده بود می خواهند به عنوان کادو عروسک بیاورند، قصد جان زن بیچاره را کرده بود. یا دانشجوی پزشکی همکلاسم را به خاطر می آورم که با اینکه به گفته خودش در درس روانپزشکی استاد بود، دچار هذیان و توهم شده بود و عقیده داشت که می تواند با فکر و نگاهش دیگران را کنترل کند، قدرت جادویی خود را از چشم یک پسر روستایی کسب کرده بود ، در مسیر دانشگاه چندین بار ماشین عوض می کرد تا مامورین سازمان سیا را که به خیالش در تعقیبش بودند گول زند!( خدایاری فر، م.غباری بناب، ب و فقیهی،1386) مطالب از این دست بقدری زیاد است که اگر بخواهیم به آن بپردازیم باید علاوه بر نوشتن خیلی موارد دیگر را بصورت نمایش بازی کنیم! تمام اینها را گفتم تا مقدمه ای باشد در مورد انواع شخصیت از دیدگاه روانپزشکی، چون می دانم که پرداختن به برخی از مطالب ممکن است در باور بعضی افراد نگنجد وجود چنین مقدمه ای را لازم دانستم نظریه پنج عاملی شخصیت ●پایه های تجربی ومفهومی نظریه پنج عاملیمدل پنج عاملی(FFM) شخصیت یک نتیجه گیری تجربی درباره متغیرهای صفات شخصیت می باشد. بر اساس این مدل ، شخصیت از پنج بعد اصلی تشکیل شده است که عبارتند از نورزگرایی ( N ) ، برون گرایی (E ) ، گشودگی (O) ، همسازی (A) ، و وظیفه شناسی (C ) . این پنج عامل نه تنها در مقیاسهای رتبه ای همسالان (تیوبس و کریستال ۱۹۹۲/۱۹۶۱) وجود دارند. در ویژگیهای توصیفی (سوسیر ،۱۹۹۷) ، در پرسشنامه اندازه گیری نیازها و انگیزشها (کاستا و مک کری ،۱۹۹۸)، در مقیاسهای تخصصی Q-set کالیفرنیا (لینیگ ۱۹۹۴) و در مجموعه علایم اختلالات شخصیت (کلارک و لیوسلی ،۱۹۹۴ ) بیشتر روانشناسان واژه شخصیت را آن چیزی معنی کردند که توسط مدل پنج عاملی خلاصه شده است . این مدل سودمندی زیادی در زمینه وحدت بخشی وانسجام بخشیدن به مفاهیم و اندازه گیریهای گوناگون داشته است .تحقیقاتی که با مدل پنج عاملی (FFM) مرتبط میشوند، جمعیتهای گوناگون را در بر میگیرد، (مک کری ،کوستا ، وهمکاران ۱۹۹۸ ) و غالباً دوره های متعدد زندگی را تحت پوشش قرار می دهند (کاستا ومک کری ،۱۹۹۲). همچنانکه کارلسون (۱۹۸۴ ) پیش بینی کرده بود. از این راهبردهای تحقیقی گوناگون، نتیجه های مهمی بدست آمده است. بنا بر این یافته ها مدل پنج عاملی (FFM) همانند " درخت کریسمسی می باشد که پایایی ، اعتبار ، تغییرناپذیری در بین فرهنگ ها و سودمندی در پیش بینی، تزئینات زیبای آن هستند.(کاستا و مک کری ، ۱۹۹۳)●نظریه صفات و مدل پنج عاملی (FFM)اگر چه مدل پنج عاملی(FFM) یک نظریه شخصیت نیست ، مک کری و جان (۱۹۹۲) اصول اساسی نظریه صفات را تایید کردند، که افراد میتوانند با الگوهای نسبتاً بادوام از افکار ، احساسات و اعمال مشخص شوند. و صفات می توانند به طور کمی ارزیابی شوند . هزاران مطالعه شخصیت اندازه گیریهای FFM و وجود صفات شخصیت راتایید می کنند.ابعاد پنج گانه ای كه به كمك تحلیل عاملی بدست آمده اند ، هیچ چشم انداز نظری خاصی را نشان نمی دهند و در واقع بیش از آنكه جایگزینی برای نظریات پیشین باشند، چهارچوبی برای تلفیق و یكپارچه سازی نظامهای مختلف توصیف شخصیت فراهم می كنند . بدین شكل این طبقه بندی صفات می تواند نقطه آغازی برای جمع آوری داده ها و نظریه پردازی در باب شخصیت باشد. یك نظریه، با سازمان دادن به داده ها و یافته ها داستانی منسجم بیان می کند و از این راه به تبیین برخی پدیده ها می پردازد . روانشناسان مختلف رویكردهای متعددی در رابطه با پنج عامل بزرگ و مولفه های آنها اتخاذ كرده اند. برای مثال طرفداران نظریه تحلیلی- اجتماعی مانند هوگان ( ۱۹۹۶ ) معتقدند كه صفات شخصیت ساختارهایی عصب- روانشناختی در انسان ها نیستند، بلكه " مقولاتی هستند كه افراد برای ارزیابی یكدیگر بكار می برند و میزان منزلت و مقبولیت فرد نزد دیگران را آشكار می سازند " . به نظر هوگان پاسخ های اشخاص به پرسشنامه های شخصیت ، نه توصیفاتی حقیقی از خود كه نوعی استراتژی معرفی خود هستند. یا طرفداران نظریات بین شخصی بویژه ویگینز و ترپنل به تبعیت از سالیوان معتقدند كه جایگاه شخصیت نه در افراد، بلكه در الگوهای روابط بین شخصی قرار دارد. این نظریات در حقیقت واكنشی بودند به افراط كاری هایی كه در نظریات صفات در دهه ۱۹۷۰ بوجود آمد. در مقابل، به اعتقاد مك كرا و جان ( ۱۹۹۲ )، اگرچه مدل پنج عاملی نظریه ای درباب شخصیت نیست اما بطور تلویحی بر نظریه صفات مبتنی ست . بنا بر نظریه صفات، افراد را می توان در قالب الگوهای نسبتاً پایدار تفكر، احساس، و اعمال توصیف نمود و آنها را در قالب برخی صفات كه نوعی ثبات بین موقعیتی دارند، اندازه گیری نمود. در نتیجه آنها این ادعای كلدبرگ و ساوسیر (۱۹۹۶) كه: " رویكرد لغوی ما شكلی از نظریه ی صفات نیست." و كم ارزش دانستن دیدگاه صفات از سوی نزدیكترین روانشناسان به مدل پنج عاملی را عجیب می دانند. این روانشناسان تنها به سطح فنوتیپ شخصیت توجه می كنند و حتی این فرض را نمی پذیرند كه صفات شخصیت به ویژگی های پایدار در طول زمان اشاره دارند( مک کرا و کاستا ، ۱۹۹۹ ). به نظر كاستا و مك كرا نظریه های فوق تا حدی تنگ نظرانه اند زیرا با توجه به شواهد مربوط به ارثی بودن صفات شخصیت می توانیم نوعی ثبات و ساختار زیستی و در نتیجه نقشی علی برای آنها قائل شویم. همین امر اساس تفاوت رویكرد آنها با سایر رویكرد ها به پنج عامل است. نظریه آنها با تكیه بر یافته هایی كه ارثی بودن عامل ها را نشان می دهند و از وجود زیربنای زیستی برای آنها حكایت دارند، نتیجه می گیرد كه این عوامل باید از ساختارها و فرایند هایی زیستی مانند موقعیت خاص ژنها، برخی مناطق مغزی ( مثلاً بادامه )، برخی انتقال دهنده های عصبی، هورمون ها و غیره سرچشمه گرفته باشند. از این لحاظ است كه دیگر عبارتی مانند " پل دوست دارد به مهمانی برود زیرا فردی برون گراست "، صرفاً توصیفی از رفتار او نمی باشد، بلكه حاكی از ساختارها و فرایند هایی زیستی است كه رفتار او را جهت داده اند و باید كشف شوند (جان و سریواستاوا، ۱۹۹۹). سازگاری زوجین و عوامل موثر بر آن سازگاری و رضایت زناشویی برای رسیدن به رضایت در زندگی زناشویی عوامل مختلفی موثرند بر اساس تحقیقات نیو من و نیومن، ( 1991 ) این عوامل عبارتند از : سطح تحصیلات بالا موقعیت اقتصادی و اجتماعی بالا شباهت در علایق هش و شخصیت زوجین مرحله اولیه و انتهایی چرخه زندگی خانواده هماهنگی جنسی برای زن، ازدواج دیرتر البته لازم به ذکر است که ساز و کار های دقیق این عوامل کاملا شناخته شده نیستند احتمالا تحصیلات و موقعیت اقتصادی و اجتماعی بالاتر به دلیل به رضایت زناشویی بیشتر می انجامد که افراد دارای این موقعیت ها احتمالا دارای مهارت های حل مشکل بهتری هستند و استرس های مزمن کمتری (مانند زندگی محیط شلوغ) داشته اند. اگرچه اعتقاد عمومی (بخشی از فرهنگ) این است که افراد جذب ضد خود می شوند اما تحقیقات نشان می دهد که شباهت بیشتر با رضایت زناشویی بالاتر دارای ضریب همبستگی مثبت است، زیرا افراد احساس راحتی بیشتری با فرد مشابه خود دارند و می توانند با یکدیگر بهتر همدردی کرده و علایق مشترک فی ما بین را دنبال کنند (موسوی، 1382) رضایت زناشویی طی سال های فرزند پروری افت می کند و بیشترین میزان آن متعلق به قبل از تولد فرزندان و پس از ترک آنان است . علت آن که قبل و بعد از فرزندان میزان رضایت زناشویی بالاتر است ان است که در این دوران زوجین وقت و انرژی بیشتری را صرف یکدیگر می کنند و موقعیت های درگیری زای کمتری (اداره فرزندان) برای ایشان پیش می آید (همان منبع). همچنین اغلب مطالعات زمینه یابی تفاوت های گسترده ای را در زمینه فراوانی فعالیت های جنسی مطرح کرده اند، اما همگی هماهنگی جنسی و اهمیت آن بر میزان رضایت را مهم دانسته اند. گاهی ممکن است زوجین برای کنار آمدن با نارضایتی زناشویی و مشکلات جنسی ( که اغلب ناشی از عدم هماهنگی است ) به درمانگر مراجعه کنند (همان منبع). ایجاد سازگاری زناشویی احمد ی، (1383) در مورد ایجاد رضایت زناشویی عنوان می کند : تحقیقات نشان داده که روابط دو تایی زن و شوهر در بین سایر ابعاد سازگاری زناشویی نقش محوری دارد. روابط متشکل از درک و فهم صمیمیت و همدلی و مراودات کلامی و غیر کلامی در بین زوجین است. در بسیاری از موارد روابط دو تایی به عنوان عامل اصلی در رضایت زناشویی تلقی می شود روابط دوتایی زوجین بیشتر در دوره نامزدی و سال اول ازدواج شکل می گیرد و تلاش برای بهبود و ارتقای روابط دو تایی در این دوره ضروری است. طبق نظر کاسلوو رابیسن، (1996) مشارکت در حل تعارض و اجماع و همفکری زوجین عوامل عمده رضایت زناشویی هستند وجود تعارض در روابط زناشویی اجتناب ناپذیر است. مهم این است که زوجین توان مواجهه با تعارض و حل آن را داشته باشند. زوجین باید از وجود تعارض نهراسند و یا تعارض را تبدیل به مشکل نکنند. روابط جنسی نقش مهمی در افزایش صمیمیت زن و شوهر دارد و همچنین بخشی از هدف ازدواج را تامین می کند وجود مشکل در روابط جنسی هم علت و هم معلول ناسازگاری زناشویی است بهبود این روابط می تواند بخشی از رضایت زناشویی را تامین کند. (خداياري‌فرد، م. شهابي، ر و اکبري زردخانه،1386) موضوعات شخصی و ارتباط با اقوام و دوستان نیز از ابعاد قابل توجه در سازگاری زناشویی است بعد موضوعات شخصی در سازگاری زناشویی، درک شخص از همسرش با توجه به رفتارها و ویژگی ها، سطح رضایت یا عدم رضایت از سلیقه ها را مطرح می کند و بعد ارتباط با اقوام و دوستان احساسات وعلایق مربوط به روابط خانواده اصلی خویشاوندان اقوام و دوستان همسر را ارزیابی می کند. موضوعات شخصی به وسیله ها ورفتارهای فردی زوجین اطلاق می شود که ممکن است از سوی همسر قابل پذیرش نباشد و مشکل ایجاد کند همچنین برقراری مراودات برون خانوادگی و تنظیم کمی و کیفی روابط با خانواده اصلی و اقوام و دوستان و تعیین دوستان مشترک جز تکالیف زندگی زناشویی به ویژه در اویل ازدواج است. معمولا رفتارهای فردی موجب شکل گیری قواعد در بین زوجین می شود بنابراین پذیرش سلیقه ها و رفتار همسر و یا به عبارتی دیگر بروز رفتارهای مقبول از سوی همسر می تواند روابط دوتایی را شکل دهد و زمینه ر برای برقراری تفاهم در بین زوجین ایجاد کند . اصلاح رفتارهای فردی ضمن بهبود تعاملات بین فردی موجب رضایت شخصی و بهبود روابط اجتماعی و علی الخصوص ارتباط با خانواده اصلی و اقوام و دوستان می شود. زوج خوشبخت و کامل نانسی گود ، به نقل از داورپناه ( 1384) زوج کامل و خوشبخت را این گونه تعریف می کند : زوج کامل، مسالمت جو است. ممکن است زن و شوهر در مواردی اختلاف نظر پیدا کنند و حتی با یکدیگر به مشاجره بپردازند اما می توانند هم چنان به شیوه ای عاشقانه به زندگی مشترک خود ادامه دهند. زوج کامل خود انگیخته است . چنین زن وشوهری می توانند توافق کنند که جایگاه خاصی را برای تغییر قایل شوند حال چه تغییر در مسیر زندگی شان باشد و چه تغییر در دیدگاهشان نسبت به خلق و خو یا تصمیماتی که می گیرند، چنین زوجی می توانند چه در خلوت و چه در حضور دیگران با یکدیگر صمیمی باشند . هر یک از آن ها برای رشد و تعالی همسر خود حمایتی اساسی فراهم می کند چنین همسرانی می توانند وضعیت عاطفی همدیگر را درک کنند و بپذیرند اما نه تا حدی که لازم شود تفاوت های موجود را بپوشاند زوج خوشبخت سعی می کنند تا احساسات خود را به زبان بیاورند و سپس بدون آن که از این ابراز احساسات دلسرد یا پشیمان شوند ، آن ها را به دست فراموشی می سپارند و کلام آخر آن که هر یک از دو همسر علی رغم آن که به وجود تفاوت میان خود با همسر خویش اذعان دارد به شدت مراقب و دوستدار دیگری است. علل مشکلات و تعارضات در میان زوجین تبریزی، (1379) در این مورد عنوان می کند : خانواده های مشکل دار تعادل خاصی را بارها و بارها تکرار می کنند انگار آنها رقص جمعی می کنند و هروقت فرصتی به چنگ آورند رقص خودشان را می کنند در گذر زمان آنها برای هر مشکل راه خاصی را برای رفتار با یکدیگر توسعه می دهند هر کدام نقش خاص خودشان را ایفا می کنند پس هر گاه توالی ها آغاز می شوند هر فردی نقش خاص خود را به کمال ایفا خواهد کرد. چون مشکل خانواده از طریق یک الگوی ناسازگار بیان شده است.تجربه خانواده از این الگو تجربه، محرومیت، عصبانیت، اضطراب و معمولا برخی از عناصر تسلیم، خواهد بود. اعضای خانواده از این که تعاملات پیرامون این الگو یاری دهنده نیستند آگاهند اما هر فردی رفتار اعضای دیگر را یاری دهنده نخواهد یافت در حالی که رفتار خود را کوششی برای حل مشکل تلقی خواهد کرد. (دانش،1385) ذهن خانواده های مشکل دار غالبا آن قدر بر مشکلات کنونی و یا به آنچه گذشته متمرکز است که به گونه ای عمل می کند که انگار آینده ای وجود ندارد فردا تکرار امروز است این جهت گیری منجر به توقف استراتژی های حل مشکل می شود زیرا که راه های جایگزین رفتار مورد ملاحظه قرار نگرفته اند از طرف دیگر خانواده هایی وجود دارند که آن قدر از حوادث ویژه ای که در آینده رخ خواهد داد هراسناکنند که زندگی امروز را به منزله وظیفه ای بی پایان برای پیش گیری از وقوع آن رویدادها می نگرند به همین نحو است تمرکز بیش از حد بر یک مقطع زمانی ویژه که از توسعه دامنه ای از رفتار کنونی امروز ممانعت می کند. اثرات طلاق امروزه طلاق آنچنان معمول است که بخشی از ازدواج به شمار می رود افرادی بی درنگ ازدواج می کنند طلاق می گیرند و دوباره ازدواج می کنند تک همسری پیاپی بسیار رواج یافته است متاسفانه بسیاری از افراد آماده تجربه رنج و ضربه ی روانی ناشی از طلاق نیستند. حال ما به بررسی اثرهای مثبت و منفی طلاق بر زن و شوهر می پردازیم : (برنشتاین، به نقل از پورعابدی،1380) بی تردید همه طلاق ها اثرهای منفی ندارند برای بسیاری از افراد طلاق موهبتی الهی است . طلاق به رابطه های زیان بخش ویرانگر و بسیار دردناک پایان می دهد و به جای آن ها رابطه های پرشور، هیجان انگیز و معنادار را شکل می بخشد. آزادی تازه به دست آمده و دگرگونی امور روزمره ممکن است برای فرد بسیار مثبت باشد احتمال دارد زوج ها سال ها با هم اختلاف داشته باشند و طلاق فرصتی برای زندگی بدون اختلاف فراهم آورد همچنین دو جنبه ی دیگر طلاق احتمال پاداش شخصی را افزایش می دهد، نخست فرصت دوباره به دست گرفتن لگام زندگی و این که دیگر شخصی نگران اثر اعمالش بر نگرش و رفتار همسرش نیست. دوم این که وقتی پای فرزندان در میان باشد پس از طلاق می تواند، بدون ترس دایم از مخالفت های همسرش ، طبق علایق فرزند خود عمل کند در حقیقت پس از طلاق زندگی آسان تر می شود زیرا هم میزان تنش ها و هم شمار درگیری ها کاهش می یابد. ولی در واقعیت طلاق این است که بیشتر افراد پس از آن احساس رنج و عذابی فراوان می کنند که به صورت آشفتگی، احساس تنهایی، فقدان هویت، اضطراب، احساس شکست، افسردگی، آزردگی و یا احساس گناه نمایان می شود. به اعتقاد ما بیشتر این هیجان های منفی از سه عامل همبسته سرچمشه می گیرد و به علاوه این عوامل اطلاعاتی درباره نهاد ازدواج به ترتیب زیر برای ما فراهم می آورد (همان منبع) : طلاق این واقعیت را که صمیمیت با همسر پیشین هرگز به دست نخواهد آمد ، قطعی و حتمی می سازد. طلاق از فرد « شخص جدید » می سازد فردی ناراحت، خشن و خطرناک. طلاق امروزه فرد را دگرگون می سازد و دگرگونی های عملی بسیاری در زندگی اش پدید می آورد روی هم رفته این عوامل دلیل های ازدواج افراد را، نیز، در بردارند. روشن است که بیشتر افراد مشتاق ایجاد رابطه ای صمیمانه رضایت بخش و عاشقانه با انسانی دیگرند. به بیان ساده تر پیام طلاق این است : « چنین رابطه ای دست کم در حال حاضر برقرار نمی شود». علاوه بر این طلاق باعث تنهایی فرد، تجربه، و جابجایی مسئولیت های مربوط به خانه می شود. این ها نقش هایی هستند که نه افرادی که به تازگی طلاق گرفته اند با آن ها آشنایند و نه به سادگی می توانند با آنها سازگاری یابند. سرانجام این که بیشتر افراد نظم، ترتیب و ثبات را در زندگی، دوست دارند زندگی پیش بینی ناپذیر چیزی جز هرج و مرج نخواهد بود. بسیاری از دگرگونی های عملی ناشی از طلاق مانند (تصمیم درباره این که چه کسی غذا بپزد، بچه ها را به مدرسه ببرد و جز این ها ) می تواند برای فرد بسیار ویرانگر باشد. (دانش‌، ع. حيدريان،؛1383) نقش عشق در ازدواج و تداوم زندگی کروو ریدلی ، به نقل از موسوی (1384)، این مطلب را این گونه بیان می کنند. قبول این تصور که ازدواج منبع رفاه فردی است باعث شده است تا ازدواج بر اساس عشق مورد پذیرش جامعه قرار گیرد : « صرف نظر از جنبه های مثبت و منفی امکانات گوناگون مردان و زنان جوان سراسر جهان انتخاب خود را کرده اند زنان و مردان جوان بر ازدواج مبتنی بر عشق تاکید دارند (هات فیلد، 1996). هات فیلد علاقه مند به درک این تغییرات است : و در حال حاضر دردنیا نسبت به نوشته هایی که درباره عشق و ازدواج است نظر مثبت وجود دارد اغلب خوانندگان امیدوارند که تساوی جنسی، آزادی فردی و امکان زندگی بهتر برای همه در سراسر جهان فراهم شود. دیگران درباره این موضوع نظر متفاوت دارند. دیون و دیون ( 1993 ) معتقدند که در جوامع فرد گرا ونه در جوامع جمع گرا عشق پایه ازدواج محسوب می شود. گرچه عشق در طول تاریخ وجود داشته است اما این موضوع در قرن 19 و 20 به عنوان اساس ازدواج معرفی شد هنوز در بسیاری از مناطق جهان مانند هندوستان، افریقا و بیشتر مناطق آمریکای لاتین و آسیا ازدواج به دلایل اقتصادی و موقعیت اجتماعی صورت می گیرد و بعد از ازدواج ممکن است رابطه عاشقانه به وقوع بپیوندد. در این مناطق عشق شرط لازم برای ازدواج نیست. عشق و داشتن این احساس نه فقط برای فرد بلکه برای افراد دیگر نیز مهم است دیگران سعی می کنند این احساس را درک کنند نسبت به آن توجه داشته باشند و در زمان جدایی یک زوج عاشق احساس تاسف کنند . عاشق فرد مورد نظر خود را ایده آل می بیند و هیچ ضعفی را به او منتسب نمی کند زوج یکدیگر را ایده ال فرض می کنند و نمی توانند توضیح دهند که چرا عاشق این فرد خاص شده اند . این دو عامل ایده آل گرایی و بی منطقی با ناتوانی در توضیح اساس خوش بینی و اضطراب درباره آینده در رابطه است. به نظر می رسد عامل خوش بینی با وجود بی منطقی زوج را به سمت پیدا کردن راه حل برای مشکلات بعدی رابطه خود سوق می دهد. زوج اضطراب دارند چون وقتی مرحله ایده آل بودن به سر می آید چالش گریز ناپذیر برای زوج به وجود می آید تا رابطه خود را براساس واقعیت بنا نهند و با نقاط ضعف زوج خود کنار بیایند برخی رفتارهای ابتدایی زوج عاشق شامل خیره شدن در چشمان یکدیگراحساس نیاز به لمس نزدیکی بدنی، و زمزمه کردن غلوهای عاشقانه است. این تصویر برای همه ما به دلیل تجربه شخصی مشاهده دیگران و توصیف رمان ها آشنا است (همان منبع). مدل مثلث عشق استرنبرگ استربنرگ براي عشق يك مدل مثلثي در نظر گرفته، كه شامل سه ضلع است: شهوت، صمیمیت، تعهد وتصمیم. این نظریه بیان می کند میزان عشقی که یک فرد تجربه می کند بر قدرت این سه عنصر بستگی دارد. بعلاوه نوع عشقی که هر فرد تجربه می کند به تعامل بین این سه عنصر بستگی دارد. صمیمیت شامل ابراز احساس و احساس وابستگی به یکدیگر می شود. رابطه صمیمانه رابطه ای است که در آن احساس آرامش وجود دارد. شهوت شامل علاقه ی شهوانی زن ومرد به یکدیگراست. انرژی ای که منجر به عشق رمانتیک، تماس فیزیکی، جذبه ی فیزیکی و احساس جنسی می شود، می توان به عنوان شهوت توصیف کرد. عنصر تعهد در رابطه رشد می کند و شامل تصمیم به وفاداری به همسر می شود. تصمیم_تعهد، به این موضوع اشاره که زن وشوهر تصمیم گرفته اند به یکدیگر وفادار باشند و رابطه ی وفادارانه را تشکیل دهند. بر مبناي اين سه جزء، استرنبرگ عشق را به انواع مختلفي تقسيم مي‌كند كه در آن جايگاه و ارتباط اين سه جزء با هم، نشان‌دهنده نوع عشق است: دوست داشتن: در اين نوع عشق، «تعلق» مهم‌ترين عنصر رابطه است، اما احساسات تند و فيزيكي و الزام و سرسپردگي در رابطه وجود ندارد. شيدايي: مهم‌ترين عنصر در اين نوع عشق، احساسات شهواني است و دو عنصر ديگر در آن وجود ندارد. عشق رمانتيك: در اين نوع عشق، تعلق و احساس شهواني وجود دارد، اما عنصر سوم موجود نيست. مؤانست و رفاقت: تعلق و ماندگاري در اين رابطه بسيار مشهود است؛ اما از احساسات تند و شهواني در آن خبري نيست. عشق احمقانه: در اين نوع عشق، احساسات شهواني همراه با الزام حضور دارد، اما تعلق وجود ندارد. استرنبرگ، هيچ يك از اين انواع عشق را مناسب نمي‌داند؛ بلكه معتقد است هر سه جزء عشق بايد در تركيب و هماهنگي با هم باشند، تا فرد به عشق نهايي برسد. و اين عشق، يك عشق ايده‌آل و مطلوب است. جانسون، مدل استرنبرگ را قبول دارد، اما آن را كامل نمي‌داند. مازلو نيز عشق را به دو گروه تقسيم مي‌كند: عشق كمبود: يك نوع از عشق، عشق كمبود، عشق خودخواهانه، تسخيري و حرص است؛ در اين عشق، نيازهاي برآورده نشده فرد، دخيل است. يعني فرد ديگري را به اين دليل دوست دارد كه نيازهايش را ارضا مي‌كند. مازلو اين عشق را «عشق كمبود» مي‌نامد. اين نوع عشق مثل اعتياد به دارو است. فرد، خود را به ديگري مي‌آويزد و به دليل نابسندگي خود، نمي‌تواند بدون او هيچ كاري انجام دهد. در واقع همان‌طور كه اعتياد به دارو در طبقه پايين شايع است، اعتياد به اين عشق نيز در طبقه متوسط بسيار شيوع دارد. به نظر مي‌رسد عشق رمانتيك استرنبرگ، همان عشق كمبود مازلو باشد. عشق كمبود، مانند چاهي است كه بايد پر شود. يك خلأ، كه عشق در آن ريخته مي‌شود. عشق وجودي: نوع ديگر عشق، عشق بالغ و فروتن است، كه تنها براساس عشق وجود، ديگري بنا مي‌شود. باز و خودمختار است. متكي به خويش است و آزادانه ارزاني مي‌شود. عشق وجودي، بدون شك ارزشمندتر، بالاتر و بسيار باشكوه‌تر از عشق كمبود است. براي اين نوع از عشق، آزادي تمام و كمال لازم است و منظور از آزادي اين است كه فرد «بي‌همتايي» دروني خود و فرد ديگري را به تمامي پذيرفته باشد. ميل به سخاوت و تمايل به بخشش و خشنود كردن ديگري، در اين عشق ديده مي‌شود. فرد در تلاش است تا ديگري را بشناسد و همين امر موجب صميميت در دو فرد مي‌گردد. عشق مبتني بر كمبود، با حالت تدافعي در طرفين خود نشان مي‌دهد؛ در حالي‌كه ويژگي عشق وجودي، خودانگيختگي و حفظ فرديت در رابطه است. اين عشق فقط معطوف به فرد نيست، بلكه در رابطه فرد با جهان نيز صدق مي‌كند. فرد در اين مرحله، مي‌تواند طبيعت را همان‌گونه كه هست ببيند و از آن لذت ببرد. در صورتي كه عشق مبتني بر كمبود، جهان را پديده‌اي مي‌داند كه قرار است تنها هدف خاصي را ارضا كند. عشق وجودي هوشيارانه است و از آنجايي كه مالكانه و تسخيري نيست، باعث رنج و عذاب نمي‌گردد. بدون هيچ هدف خاصي، تنها لذت‌بخش و شادي‌آور است. معمولاً از عشق وجودي، به عنوان تجربه‌اي شگفت‌انگيز و بي‌نياز ياد مي‌شود. اثرات نزدیکی و فاصله در تداوم زندگی اکثر در ما نگران مفهوم نزدیکی و فاصله را اساس چالش در رابطه می دانند. در حالی که این مفهوم یک مفهوم رشدی ساختاری برای درک ماهیت رابطه صمیمانه و نزدیک است اما به خودی خود نیز مفهوم بسیار ساده ای است (کرو و ریدلی، به نقل از موسوی، 1384). از نقطه نظر مشاهدات بالینی به نظر می رسد که مفهوم نزدیکی/ فاصله مفهومی یکپارچه نیست بلکه از مجموع چند متغیر متفاوت شکل می گیرد مفهوم کلی نزدیکی/ فاصله اشکال متفاوتی دارد که با هم یا جداگانه حداقل 4 عامل را شکل می دهند که این عوامل می توانند موفقیت درمانی را پیش بینی کند (هال وگ و همکاران، 1984) این متغیرها را به این صورت می توان توصیف کرد: نزدیکی جنسی : ویژگی این متغیر به راحتی در رابطه جنس و میزان نزدیکی قابل قبول برای هر زوج مشخص می گردد. نزدیکی جسمی و کلامی : این متغیر گرفتن و دادن مهر و عاطفه را در تعاملات غیر کلامی مانند آسودگی در آغوش گرفتن مشخص می کند ، این نیاز و توانایی قبول و تحمل آن از فردی به فرد دیگر متفاوت است ، اغلب لازم است به زوج کمک کنیم تا درباره میزان نزدیکی جسمی به توافق برسند. نزدیکی عاطفی : این متغیر با توانایی همدلی با احساسات و تجارب زوج ارتباط دارد و از فردی به فرد دیگر متفاوت است. وقتی همدردی مخل فرد دیگر است یا فرد دیگر بسیار خود را کنار می کشد می تواند زمینه استرس بین زن و شوهر را فراهم آورد. نزدیکی عملی : این واژه بالینی برای جنبه هایی از رابطه مورد استفاده قرار می گیرد که با نزدیکی روزانه زوج مرتبط است و شامل مشارکت در انجام وظایف اطلاع از محل و فعالیت زوج دیگر و نقشه کشیدن و سازمان دادن زندگی مشترک با هم یا به تنهایی به وسیله حمایت از فعالیت های یکدیگر است. در مراحل مختلف چرخه زندگی فردی یا خانوادگی زوج به تفاوت یا میزان نزدیکی یا فاصله توجه می کنند یا وقایع استرس زای زندگی پاسخ های کاملا متفاوت را در هر زوج ایجاد می کنند. برای مثال اگر زن در این دوره میزان نزدیکی جسمی و غیر کلامی بیشتری را انتخاب کند در حالی که شوهر نزدیکی جنسی بیشتری را ترجیح دهد، این دو نیاز متفاوت باعث درگیری زن و شوهر می شود (همان منبع). نقش فشارهای فرهنگی در رضایت زن و شوهر در بخش هایی از جامعه سنت های مذهبی و اجتماعی به چالش کشیده شده است آزادی و ابتکارات جدید آزادی بیشتر را به همراه آورده است اما از سوی دیگر این آزادی ها در گیری های بین فردی بیشتری را نیز به ارمغان آورده است در جوامع غیر فرهنگی ، قبول فرهنگ های دیگر و شیوه های برخورد آنان با مسائل زندگی از طریق تجارب فردی تلویزیون و وسایل ارتباط جمعی آسان تر شده است ازدواج های بین فرهنگی پیش درآمد یا پیامد تغییر نگرش افراد است. آزادی از تعصبات نژادی و جنسی تغییر در نگرش پیرامون روابط فردی را تشویق کرده است و جامعه جدایی زن و مرد در صورت شکست روابط زناشویی (طلاق) را پذیرفته است این تغییرات در تمام بخش های جامعه یکسان رخ نداده است و تنش در مقابل این تغییرات در بخش هایی از جامعه به میزان کم و زیاد دیده می شود (مک فرسون، به نقل از موسوی، 1384). آزادی بیشتر در بخش هایی از جامعه در افراد خانواده و زوج ها ایجاد استرس می کند چون الگوهای رفتاری پذیرفته شده قبلی را در معرض انتقاد قرار می دهد و با استناد از آزادی بیان بیشتر اعضای خانواده یا زوج هرکدام روی جنبه های فرهنگی یا تاریخچه اجتماعی خود تاکید می کنند. در این صورت اعضای مسن تر خانواده با دیدن بی اعتنایی فرزندان نسبت به ارزش ها و اقتدار والدین ناامید می شوند در جایی که تاریخچه زوج ها دو فرهنگی یا چند فرهنگی است این تفاوت های بین نسلی بیشتر نمود پیدا می کند. کودکانی که درانگلستان بزرگ شده اند ممکن است مبنای ازدواج زناشویی را به جای خواستگاری بر عشق قرار دهند. شواهدی وجود ندارد که موفقیت ازدواج خواستگاری یا ازدواج از طریق انتخاب را نشان دهد، اما دو نسل در این مورد نمی توانند به هیچ توافقی برسند و هر نسل روش خود را بهتر می داند . زمانی که یکی از زوج ها تلاش می کند به ارزش های خانوادگی خود توجه بیشتری نشان دهد یا خانواده گسترده سعی می کند عروس یا داماد را تحت فشار قرار دهد تا ارزش های آنان را بپذیرد رابطه زوج دچار تنش زیادی می شود. تاکنون تحقیقات بسیار کمی در این زمینه پیچیده انجام شده است شواهد به این نکته تاکید دارد که ساختار فرهنگی و مذهبی زن یا شوهر بایستی به خوبی درک شود تا بتوان از فشارهای موجود تجربه شده توسط زوج تصویر بهتری داشت (بوگرا، 1993، بوگر او دی سیلوا، 1992). پیشرفت فردی در زوجین برخی از نویسندگان معتقدند تغییراتی که در حال حاضر در اجتماع روی می دهد به دلیل تاکید بر رشد فردی و هماهنگ با رقابت در ارزش های « بازار روز » است (گیدنز، 1999). در این فرهنگ مصرف کننده حق انتخاب آزاد را دارد . در این شرایط انتخاب امری عادی تلقی می شود و عدم رضایت از تولید ممکن است به تغییر محصول بیانجامد. سیمونز ( 1995 ) مطرح می سازد که فردیت بر استقلال تکیه دارد و فرد حق دارد نیازهای خود را برتر از دیگران بداند. جنبش فمینسیت و تجدید نظر در نقش و موقعیت زنان در جامعه اندیشه استقلال فردی زن و مرد را قدرت بخشیده است . این جنبش اندیشه های قبلی درباره زنان را به چالش کشیده است. اولین موضوع این است که آیا تنها توانایی زن بالغ فرزند آوری است؟ آیا مادری کردن یا به معنای دیگر مسئولیت والد بودن را می توان بین دو جنس تقسیم کرد؟ در نتیجه با تغییر دنیای تحت تسلط مردان از نظر دارایی ثروت و قدرت انتظارات پیرامون زنان نیز تغییر خواهد کرد. در این جنبش تصویر زن به عنوان موجود پرورش دهنده و مراقبت کننده از مردان و کودکان به دلیل جنبه بیولوژیکی به چالش کشیده می شود و بیشتر به عنوان ساختاری پنداشته می شود (کاپلان ، 1987). یکی از عواملی که باعث شده است زنان بتوانند از بند نقش قبلی خود رها شوندو به نیروی کار بپیوندند استقلال اقتصادی پیدا کنند و رفاه خود را مد نظر قرار دهند وسایل پیش گیری از باروری به ویژه قرص های ضد باروری است که به زن این اجازه را می دهد تا زمان داشتن فرزند را تحت کنترل خود قرار دهد (همان منبع) استفاده از شیر خشک و بطری به جای شیر مادر زن را از نقش صرفا مراقبت کننده نوزاد رها کرد تغییر نگرش در فرزند پروری امکان استفاده از مراقب کودک، پرستار و پرستار پاره وقت برای مراقبت اولیه کودک را فراهم کرد. این مراقبان جدید جای خانواده گسترده درگذشته را پرکردند ( بات ، 1957، یانگ و ویلموت ، 1957) زمانی که به پدر و مادر آزادی بیشتر برای انجام کار و فعالیت های خود و رهایی بیشتر از فرزند پروری داده می شود پدر و مادر اغلب جانشینی برای نقش خود پیدا می کنند تا کودک به آن فرد وابسته شود . اطلاعات کمی در مورد تاثیر این وضعیت روی کودک و زوج وجود دارد فردی ممکن است اظهار نظر کند که این وضعیت باعث می شود که کودک فکر کند که رابطه محبت آمیز برای انسان لازم نیست (موسوی، 1384). نیازهای اقتصادی باعث شده است تا زن به دلیل نیاز خانوده به دو درآمد ، برای حفظ استاندارد زندگی یا نیاز کارفرما به کارگر زن وارد بازار کار می شود در عین حال این وضعیت به طور جدی بر اشتغال مردان تاثیر گذاشته است و باعث بیکاری بیشتری در میان آنان گردیده است بیکاری یکی از عواملی است که با طلاق ارتباط زیادی دارد (همان منبع). روابط جنسی عسگری، (1380) این مساله را این گونه بیان می کند : برآورده شدن نیاز های جنسی توسط جنس مخالف یکی از مهمترین انگیزه های ازدواج است که امری است طبیعی هر انسانی برای ارضای نیازهای جنسی خود در جست و جوی راههای مناسب است امیال نیازهای جنسی یکی از انگیزه های مهم ازدواج است که در زندگی زناشویی نقش اساسی دارد و کمتر زندگی زناشویی را می توان یافت که بدون داشتن روابط جنسی قابل دوام باشد. لذتی را که زن و مرد از ارضای امیال جنسی خود می برند از بهترین لذت هایی است که انسان کمتر ممکن است در طول زندگی به آن دست یابد و همین لذت جنسی است که موجب می گردد بسیاری از مشکلات روزمره زندگی و اختلافات زندگی زناشویی نادیده گرفته شود و حالات وابستگی های عاطفی بین زن و شوهر افزایش یابد. ازدواج یکی از راههای مطمئن برای رفع نیازهای جنسی است به علاوه رابطه جنسی است که از طریق و یا بوسیله آن ارضای غریزه بقای نسل و دوست یابی به انگیزه تکامل نسل ممکن می گردد. در ابتدای زندگی زن و شوهر تمایلات جنسی بیشتری دارند که به تدریج و با افزایش سن میل به روابط جنسی کم می شد اگر چه مواردی نیز وجود دارد که افزایش سن در تمایلات و تعداد روابط جنسی بی تاثیر است . روابط جنسی ارتباط عاطفی و احساسی بین زن و شوهر را پایدارتر و عدم رابطه جنسی این ارتباط عاطفی و احساسی را خدشه دار می سازد (همان منبع). مرد و یا زنی که بدون توجه به نیاز جنسی دیگری نسبت به مسائل جنسی بی تفاوت است و یا به ناتوانی جنسی، بی میلی جنسی و یا سرد مزاجی مبتلاست این بی توجهی به اهمیت موضوع موجب خواهد شد که به روابط بین زن و شوهر لطمه زیادی وارد شود و فرد مقابل را دچار حالات عصبانیت و نسبت به همسر و زندگی دلسرد سازد و به تدریج موجب بروز رفتارهای پرخاشگرانه و در نهایت افسردگی شود. اختلافات مالی به نظر نانسی گود منشا تمامی درگیری ها و اختلاف ها پول نیست اما این امر موضوع بیشتر مشاجره های زوجین را تشکیل می دهد به نظر می رسد که مسائل مالی با بسیاری از گفته های معمولی ما با دیگران در امیخته اند. مانند این که چه چیزی بخریم و چقدر بابت آن بپردازیم و چگونه پول به دست بیاوریم و آن را سرمایه گذاری کنیم، بی پولی و خاصه خیال پردازی هایی که درباره به دست آوردن ناگهان پول کلان در ذهن می پرورانیم از این همه صحبت در مورد پول منظور اصلی مان چیست؟ مهمتر آن که وقتی درباره پول مجادله می کنیم در واقع هدفمان از مجادله چیست؟ از همان روزی که به دنیا آمدیم مفهوم پول با مفاهیم نیازهای اساسی و قدرت در ذهن مان در هم تنیده اند. در کودکی نیاز ما را به غذا لباس و مسکن والدین مان برطرف کردند که سر کیسه را در دست داشتند اگر آن ها شما را بدون شام به رختخواب می فرستادند نمی توانستید خود را به مغازه یا رستورانی برسانید و گرسنگی تان را چاره کنید این که به صورتی بزرگ شده باشید که امکانات بسیار محدوی در اختیار داشته باشید یا آن که در آغوش تجملات بزرگ شده باشید به وضعیت مالی خانواده و نگرش آنها در مورد صرف کردن پول برای شما بستگی داشته است. برای دریافت حمایت مالی و عاطفی به خانواده خود متکی بودید. شاید در این زمینه ها تنها به آنها می توانستید رو کنید. بنابراین آنها بودند که پول داشتند و قدرت زیادی داشتند تا شما را به الحاظ مالی و محبت تامین کنند در بسیاری از خانه ها پول جایگزین صمیمیت عاطفی شده است و صحبت درباره امور مالی جای گفت و گو درباره احساسات را گرفته است. مثلا شاید پدرتان که عمیقا دوست داشتید به شما توجه کند و شما را تحسین کند تنها با دادن پول یا ندادن آن توجه خود را به شما ابراز می کرد و به دلیل شرطی شدن در کودکی امکان دارد چنین تصور کنید که به فردی نیاز دارید که پولش از شما بیشتر باشد تا بتواند از شما مراقبت کند. حتی ممکن است چنین احساس کنید که بدون چنین فردی نمی توانید از خود مراقبت کنید و به این ترتیب قدرت و کنترل را حق کسی بدانید که پول را در اختیار دارد. اما وقتی هم که پول به اندازه کافی موجود باشد زن و شوهر ها درباره آن مشاجره می کنند مثلا می توانند دائما از نحوه خرج کردن همدیگر یا پنهان کردن درآمد خود انتقاد کنند. و اخرین مشکلی که در زمینه مسائل مالی روی می دهد این است که ممکن است مرد شما چنان درگیر پول در آوردن باشد که از ارتباط مشترک تان غافل شود امکان دارد از آن رو با همسرش نزاع کند که احساس می کند شوهرش او را به خاطر کار یا پول که رقبای نا پیدای اویند مورد غفلت و بی توجهی قرار داده حتی در مواردی امکان دارد زن خود را سرزنش کند و مقصر بشمارد زیرا تصور می کند که به قدر کافی جاذبه نداشته یا تلاش لازم را به خرج نداده مرد را در خانه نگهدارد در سایر موارد او از همسرش گله می کند یا از او می خواهد تا در ساعتی حاضر منزل باشد گاهی این شیوه در حل مشکل موثر واقع می شود. اما معمولا چنین نیست . اما مطلع شدن از این که دل مشغولی های مرد در زمینه های مسائل مالی احتمالا از چیزهای بسیاری از جمله ترس از صمیمیت و نزدیک شدن به همسرش ناشی می شود، ممکن است مفید وقع شود. هم چنین امکان دارد در صورتی که زمان بیشتری را با همسرش سپری کند از احساسات عاشقانه خشمگینانه ای که نسبت به او پید می کند نیز به هراس بیفتد. در عین حال ممکن است مرد که در محیط کار خود هویت روشنی دارد و به درستی موقعیت خود را می شناسد به خاطر از دست دادن هویت خود از درآمیختن با همسرش به هراس بیافتد احتمالا او در عین حال که از فقر فاصله زیادی گرفته است ، به دلیل سابقه خانوادگی خود همواره احساس می کند که خطر بی پولی او را تهدید می کند زن نیز در پس احساس خشم و رنجشی که از این طرد شدن پیدا می کند از چیزی می ترسد می ترسد که عشق و لذت از ارتباطشان رخت بر بسته باشد و این که همسرش به او توجهی نکند. عوامل شخصی واضح است که عوامل شخص فراوانی وجود دارند که می توانند در نارضایتی زناشویی دخیل بوده و آن را تشدید نمایند ادراک های غلط و انتظارهای غیر واقع بینانه ای که به درون ازدواج رسوخ می کنند نمونه های اصلی عوامل شخصی اند . تا زمانی که جامعه به پروردن آرمان های رومانتیک و انتظار های خیالی ادامه دهد و افراد نیز آنها را بپذیرد سرخوردگی زناشویی ادامه خواهد یافت. نمونه ای از برخی امیدهای شایع اشتباه را در این جا مطرح می کنیم که می توان آن ها را دوازده انتظار مخرب نامید (سهرابی، به نقل از برنشتاین، 1377). عشق ما ( یعنی احساسات عاشقانه و هیجانی ) با گذشت زمان کاهش نخواهد یافت. همسرم باید بتواند افکار ، احساسات و نیازهای مرا پیش بینی کند. همسرم هرگز مرا نخواهد رنجاند و یا با خشم در مقابل من قرار نخواهد گرفت. اگر تو واقعا عاشق من هستی باید همیشه سعی کنی که مرا خوشحال کنی (یعنی هر نیاز و خواسته مرا برآورده کنی). عشق یعنی که هرگز نسبت به همسرت خشمگین و یا عصبانی نشوی. عشق یعنی این که بخواهید همیشه با هم باشید. علایق، اهداف و ارزش های شخصی ما همیشه مانند هم خواهد بود. همسرم همیشه نسبت به من رک ، صادق و صریح است. چون، ما عاشق هم هستیم پس همسرم همیشه به من احترام خواهد گذارد مرا درک خواهد کرد و با من موافق خواهد بود . بدون اینکه توجه کند من چه رفتاری دارم. بسیار ناگوار خواهد بود که همسرم مرا شرمنده و تحقیر کند یا از من انتقاد کند. سطح رابطه جنسی، علاقه مندی و وفاداری ما به هم هرگز نباید کاهش یابد. ما باید همیشه در مورد مسائل مهم با یکدیگر توافق داشته باشیم. هرکدام از موارد فوق همانند امیدهای اشتباه و اهداف غیر واقع بینانه، فقط زوج ها را به سمت یاس، دلسردی، ناکامی و خشم سوق می دهد بنابراین باید یکی از اهداف درمان زناشویی به زیر سوال بردن، روشن ساختن و به مبارزه طلبیدن این عقاید غیر واقع بینانه و خود ناکام ساز باشد همچنین باید پذیرفت که افراد تغییر می کنند زمانی که مساله از دواج برای اولین بار مطرح می شود ممکن است علایق و فعالیت های زوج بسیار هماهنگ باشد. با وجود این، علایق همسران خیلی زود در مسیرهای بسیار متفاوتی جریاد می یابد و در نتیجه همانطور که افراد تغییر می کنند رابطه نیز تغییر می نماید هنگامی که همسران علایق فعالیتها و ارزش های همپوش یا مشترک را مشاهده نمی کنند فرایند نمادین کناره گیری را آغاز خواهند کرد. حسادت به بیان داور پناه، (1384) حسادت همان حسی است که هرگه احساس کنید دیگری رقیب شما در جلب عشق ومحبت دیگران است . پیدا می کنید عشق و حسادت همچون دو قلوهای به هم چسبیده ای در قلب آن ها همواره با همند و هیچ کدام بدون دیگری وجود ندارد. ارتباطات جنسی تنها بر شدت حسادت می افزایند از آن جا که در دیدگاه فروید، تمامی کودکان به والد غیره هم جنس خود علاقه دارند پس حسادت هم پدیده ای همگانی و بخشی از تجربه انسانی است . اما بیشتر ما در عین اطلاع از این امر ، هم چنان احساسات حسادت ورزانه خود را انکار می کنیم ما حسادت را از خشم هم ترسناک تر و مخرب تر می پنداریم. تصور می کنیم که اگر دیگران ما را حسود بدانند. مورد ذهن و تحقیر آن ها قرار می گیریم به همین دلیل سعی می کنیم تا به جای احساس حسادت از ان جا اجتناب کنیم . مثلا ممکن است تلاش کنیم تا با محبت افراطی به زنی که به او حسادت می ورزیم یا با آرایش غلیظ و تمرین های ورزشی هر روزه برای جلب محبت موردی که دوستش داریم وربودن او از چنگ رقیب با حسادت خود مقابله کنیم. تردیدی نیست که احساسات حسادت مندانه از جمله دردناک ترین احساس ها هستند اما با به زبان آوردن این احساسات زن و مرد به یکدیگر می گویند که هر یک برای دیگری ارزش منحصر به فرددارد به عبارتی با این کار خود هدیه ای گران بها به یکدیگر می دهند اگر چه ممکن است در آغاز کنترل این احساسات دشوار به نظر برسد ، اما وقتی که توانستند در یکدیگر احساس ایمنی به وجود بیاورند ابراز احساسات به صورتی ملایم و آرام تظاهری از عشق محسوب می شود. خشونت زناشویی یک همه پرسی در آمریکای شمالی که توسط گلز، ( 1981 ) انجام شده است نشان می دهد که سالانه 6% زوجین خشونت جدی را تجربه می کنند. خشونت زناشویی پدیده ای است که به وسیله تلفیق عوامل زیر ایجاد می شود . سوء استفاده کننده قربانی رابطه زناشویی ساختار اجتماعی فراگیری که به تشدید خشونت کمک می کند. رویداد خشونت پدیده ای است که در بروز آن این سه عامل مشارکت دارند (فرود،1990). می توان ویژگی های شخصیتی سوء استفاده کننده را چنین برشمرد : گذشته فردی سوء استفاده ویژگی پرخاشگرانه بالا وجود نگرش محتاطانه زیاد، اعتقاد به نقش های جنسی سنتی اعتماد به نفس پایین و حسادت مرضی. البته قربانی هم در رویداد خشونت منفعل نمی ماند و مقابله به مثل می کند و در زمان اختلاف سو استفاده فیزیکی و کلامی می نماید ازدواجی که در آن خشونت خانگی رخ می دهد دارای تاریخچه مکرر جدایی و تعهد در رضایت زناشویی پایین است معمولا موضوع اختلاف صمیمیت است و زن تقاضای صمیمت روانی بیشتر و مرد تقاضای صمیمیت جنسی بیشتر دارد. بیشتر مشاجراتی که از طرف زن صورت می گیرد درباره گفت و گو و همدردی ناکافی و از طرف مرد درباره رابطه ی جنسی ناکافی است و در خانواده درگیر خشونت درگیری قدرت نیز وجود دارد زن نسبت به مرد دارای موقعیت بالاتری است ولی مرد به مدلی اعتقاد دارد که در آن جنس مذکر دارای قدرت بیشتری است. خیلی از مشاجراتی هم که درباره پول است معمولا به عدم توافق درباره توزیع قدرت در خانه برمی گردد . ضعف ارتباط و مهارت های گفت و گو از خصوصیات این زوج هاست به همین دلیل هم آنها نمی توانند اختلافات خود را درباره صمیمیت و قدرت حل کنند زیرا نمی توانند برای درخواست چیزی که از طرف مقابل می خواهند یک ارتباط درست برقرار کنند و پیام خود را به درستی به وی منتقل سازند . این زوج درباره نیت و پاسخ زوج خود استنباط و فرضیات منفی دارند و چنان بر این برداشت های خود پا می فشارند که گویی استنباط آنها کاملا صحیح است. غایت مساله بیش از آن که به موضوع درک ختم شود . به موضع سرزنش می انجامد آنها همچنین معتقدند که بحث باید برنده و بازنده داشته باشد بنابراین در تمام درگیری ها آنها به طور روز افزونی تبادلات خشن خود را افزایش می دهند تا بتوانند برنده شوند . آنها به جای آن که معتقد به مدل برنده – برنده باشند به یک مدل برنده - بازنده برای حل اختلاف باور دارند نظام حل اختلاف آنها پیش از آن که بر اساس حسن تفاهم مستمر مبتنی باشد، بر سوء تعبیر مبتنی است و در ضمن اصرار دارند اختلاف را در کوتاه ترین زمان به نتیجه برسانند (گود، 1384). هفت اصل زندگی زناشویی کارآمد جان گاتمن، (1384) هفت اصل را برای زندگی زناشویی کارآمد بیان می کند : اصل اول : نقشه عشق خود را گسترش دهید زوج های هوشمند و عاطفی با دنیای یکدیگر آشنا هستند این آگاهی دقیق از جزئیات، نقشه عشق نامیده می شود این اصطلاح به بخشی از مغز شما مربوط است که همه اطلاعات مربوط به شریک زندگی خود را در آن جا ذخیره می کنید به عبارت دیگر این زوج ها گستره وسیعی از فضای شناختی خود را به مسائل زناشویی خود اختصاص می دهند آنان رویدادهای عمده تاریخچه زندگی مشترک خود را به یاد می آورند و وقتی مسائل و احساسات زندگی همسرتان تغییر می کند ، اطلاعات خود را تازه و روز آمد می کنند . خانم وقتی از شوهرش می خواهد که سالاد را تهیه کند در ضمن توجه داردکه سس مورد علاقه شوهرش را بخواهد اگر خانم تا دیر وقت کار می کند شوهرش تلویزیون را روی برنامه مورد علاقه او تنظیم می کند چون می داند همسرش کدام برنامه را دوست دارد و ..... بدون چنین نقشه ای از عشق نمی توانید از همسر خود شناخت واقعی به دست آورید اگر شناخت واقعی از فردی نداشته باشید چطور می توانید واقعا او را دوست بدارید؟ از شناخت نه تنها عشق بلکه بردباری در برابر ناملایمات زندگی سر بر می آورد. اصل دوم : عشق و علاقه و تحسین کردن را در خود پرورش دهید برای آگاهی از فعال بودن نظام علاقه و تحسین در زوج ها معمولا بهترین آزمونها چگونگی دید آنان نسبت به گذشته است . اگر زندگی مشترک شما اکنون دچار مشکلات عمیق است تمایلی به تحسین کردن یکدیگر در وضع فعلی نخواهید داشت اما با تمرکز برگذشته خود غالبا می توانید به روزنه های امیدی از احساسات مثبت دست بیابید. علاقه و تحسین آسیب پذیر است مگر آن که از حیاتی بودن آن برای صمیمت که هسته اصلی هر زندگی موفقی است آگاه باشید. فقط یا به یاد داشتن ویژگی های مثبت همسرتان – حتی اگر با خصوصیات منفی یکدیگر دست به گریبانید – می توانید ازدواج موفق خود را از آسیب حفظ کنید. دلیل آن فقط این است که علاقه و تحسین ، پادزهر بی احترامی است . اگر احترام به همسرتان را حفظ کنید ، کمتر احتمال دارد در هنگام اختلاف عقیده احساس کنید از او نفرت دارید. اصل سوم : به جای فرار از هم به یکدیگر روی بیاورید نخستین گام در روی آوردن به یکدیگر آگاهی از سرنوشت ساز بودن لحظه های پیش پا افتاده است . لحظه هایی که نه تنها برای ثبات زندگی مشترک بلکه برای جاری بودن احساس عاشقانه در آن سرنوشت ساز است . در بسیاری از زوج ها فقط فهمیدن این موضوع که قدر روابط روزمره خود را ندانسته اند به تغییرات بیشماری در روابط آن ها منجر می شود . به یاد داشته باشید که مفید بودن برای یکدیگر بیش از یک سفر دو هفته ای به سواحل دریا می تواند به استحکام و شور و هیجان زندگی مشترک شما کمک کند. اصل چهارم : بگذارید همسرتان روی شما نفوذ داشته باشد روشن است که در ساخت یا ویرانی زندگی مشترک ، دو نفر نقش دارند بنابراین روی مردان انگشت نگذاریم. نکته اصلی سرزنش کردن ، شرمنده ساختن یا گناهکار دانستن مردان نیست . بدون تردید زنان نیز باید با شوهران خود با احترام و ارزش گذاری رفتار کنند . اما داده ها نشان می دهد که اکثریت بزرگی از زنان حتی در ازدواج ها بی ثبات خودشان این گونه رفتار می کنند . این امر به این معنا نیست که آنها خشمگین نمی شوند و حتی به همسرشان اهانت نمی کنند این فقط نشان می دهد که انها به همسران شان اجازه می دهند که با ابراز نظریات خود در تصمیم گیری های آنان تاثیر بگذارند و احساس اهمیت کنند اما اغلب اوقات مردان ، این لطف را جبران نمی کنند. اگر در زمینه نفوذ پذیری از همسرتان مشکل دارید ، یکی از بهترین اقدامات شناخت مشکل و صحبت درباره آن با همسرتان است . هیچ کس نمی تواند یک شبه عادت های قدیم را تغییر دهد . اما اگر بتوانید مسئولیت بخشی از مسائل زناشویی خود را که به علت مشکل شما در تقسیم قدرت است بپذیرید گام بلندی در جهت پیشرفت زندگی زناشویی خود برداشته اید . گام بعدی این است که با همسرتان برای نیرو غلبه بر مشکل متحد شوید . از او بخواهید تا با ملایمت مواردی را که شما ناخواسته سلطه جو ، دارای حالت تدافعی یا بی ادب بودید به شما یادآور شود. اصل پنجم : مشکل قابل حل خود را حل کنید وقتی زن و شوهری به یکدیگر احترام می گذارند و پذیرای دیدگاه های یکدیگرند روشن است که مبنایی مناسب برای حل اختلافات در اختیار دارند با این همه بیشتر اوقات زوج ها در رفع اختلافات یا متقاعد کردن یکدیگر سر در گم می شوند مکالمه ای که می توانست مثمرثمر باشد ممکن است به رقابتی پرهیاهو یا سکوت خشمگینانه منتهی شود. رویکرد رایج برای حل تعارض که بسیاری از درمانگران زناشویی از آن حمایت می کنند این است که سعی کنید خود را به جای همسرتان قرار دهید و با دقت به سخنان او گوش دهید و این موضوع را که به معضل از دیدگاه او توجه کردید با همدلی به وی منتقل سازید. اصل ششم : غلبه بر بن بست هدف از درهم شکستن بن بست حل کردن مشکل نیست بلکه در آمدن از بن بست و اقدام به گفت و گو هاست . تعارض محصور در بن بست احتمالا همواره مشکلی دائمی در زندگی مشترک بوده اما روزی خواهید توانست بدون آنکه که یکدیگر را آزار دهید . ما با هم درباره آن صحبت کنید . خواهید آموخت که چگونه با مشکل کنار بیایید برای آن که مساله برون رفت از بن بست را پیدا کنید . نخست باید علت آن را بیابید خواه مسئله ای مهم باشد مثل آن که فرزندانتان چه مذهبی داشته باشند خواه مضحک ، این مشکلات ذاتا سرسخت اند برای رها کردن زندگی خود از چنگال این مشکلات باید به وظایف خود متعهد و پای بند باشید . وقتی موضوع مورد بحث فشار کمتری به شما وارد بیاورید و زمانی که بتوانید با شوخ طبعی سالم درباره موضوع بحث کنید شاهد پیشرفت خود خواهید بود و. از آن پس سایه سنگین مشکل بر روی عشق و خوشبختی در روابط شما از میان می رود. اصل هفتم : خلق ارزشهای مشترک اگر در زندگی زناشویی شما به شش اصل نخست پایبند باشید به احتمال زیاد روابط شما با دوام و شادی بخش است کمبودی که ممکن است وجود داشته باشد، احساس عمیق تر و معنا و ارزش مشترک است.زندگی زناشویی صرفا برای پرورش فرزندان، امور روزمره و عشق ورزی نیست خلق یک زندگی باطنی با یکدیگر ممکن است بعد معنوی نیز داشته باشد. فرهنگی پربار با نمادها و آیین ها و قدردانی از نقش ها و اهداف را که شما را به هم می پیوندند و به درک این مفهوم که بخشی از یک خانواده اید رهنمون می سازد. در اصل هر زوج و هر خانواده خرده فرهنگ های خود را خلق می کند و مانند هر فرهنگ دیگر این واحدهای کوچک نیز رسوم ، آیین و افسانه هایی با این ویژگی های خود را دارد که مفهوم زندگی مشترک آنها و معنای قرار گرفتن در گروه آنان را بیان می دارد. پیشینه تحقیق تحقیقات انجام شده داخلی خجسته مهر، عطاری و امان اللهی فرد ( 1385)، در پژوهش خود با عنوان مقایسه رضایت زناشویی و روان رنجوری افراد بر اساس اشتغال همسر و نوع ازدواج به این نتیجه دست یافتند که اشتغال زنان باعث کاهش رضایت زناشویی و افزایش روان رنجوری همسران شان می شود و افراد دارای همسر شاغل رضایت زناشویی بیشتری داند شعر باف (1379)، در تحقیقی با عنوان مقایسه ویژگی های شخصیتی زنان متاهل و شاغل و خانه دار شهرستان مشهد و ارتباط این ویژگی ها با رضایتمندی زناشویی به این نتیجه دست یافت که بین تعدادی از ویژگی های شخصیتی و رضایتمندی زنان شاغل و خانه دار ارتباط مثبت وجود دارد و در این تحقیق بین رضایتمندی زناشویی زنان شاغل وخانه دار تفاوتی مشاهده نشد. صدق آمیز (1376)، در پژوهش خود عوامل موثر بر سازگار زناشویی را در شهر شیراز در میان 577 نفر مورد بررسی قرار داده است . در این پژوهش بین سن زن و شوهر، سن ازدواج، تعداد فرزاندان، تفاوت سنی زوجین، تحصیلات مرد وتحصیلات زن، منزلت شغلی مرد، اشتغال زن، ازدواج مجدد زوجین، نحوه آشنایی با همسر، نسبت خویشاوندی با سازگاری زناشویی رابطه معنی داری به دست آمده است. تحقیقات انجام شده خارجی اون و اورتنر (1983)، با بررسی 331 زوج به این نتیجه دست یافتند که افراد ناراضی از زندگی زناشویی کسانی اند که شوهران سنتی و زنان غیر سنتی دارند. زنان شاغل به علت استقلال روانی و اقتصادی حق خود می دانند که در تصمیم گیری های خانواده شرکت جویند ولی سنتی بودن شوهران مانعی برای تحقق این خواسته محسوب شده است. میشل (1971)، با انجام تحقیقی بر روی 450 زوج دریافت زنانی که در برنامه ریزی ها و تصمیم گیری های مربوط به بودجه تجهیزات وسایل و مسکن تعداد و تحصیلات فرزندان در کنار شوهران شان به صورت فعال مشارکت دارند از زندگی خود راضی هستند این رضایت در عین حال با قابل تعویض بودن نقش های میان زوجین که تصمیم گیری مشترک را تسهیل می نماید، رابطه زیادی داشته است. فرام ( 1955 )، اعلام می دارد زنان که به علت گرفتاری شغلی نمی توانند زمان زیادی را با کودکان خود بگذرانند اما در اوقات کوتاهی که با فرزندان خویش سپری می کنند از نظر عاطفی و ابراز محبت رفتاری مناسب دارند. کودکان شان به اندازه کافی احساس امنیت و محبت می کنند و دچار کمبود نمی شوند. بالبی ، پروونس ، سیپتون ( 1967 )، طی پژوهش خود بیان می دارند دوری کودک از پدر و مخصوصا مادر برای مدت مدید و سپردن او به پرورشگاه تقریبا همیشه با اختلال رفتاری در کودکی و نوجوانی همراه بوده است. همانطور که بیان شد با توجه به تغییرات نقش های زوجین در جامعه امروزی نسبت به گذشته و افزایش تعداد زنان شاغل از یک طرف و همچنین نتایج تحقیقات انجام شده در این زمینه که به نظر ناکافی می رسد. در این تحقیقق سعی شده است به بررسی بیشتر این موضوع بپردازیم تا بتوانیم راهنمای کار متخصصان در ارائه راه کارها باشیم و همچنین به بهبود بیشتر زندگی زناشویی کمک نماییم. فهرست منابع منابع فارسی آيت‌اللهي،حسین. (1381). زن و خانواده. تهران: شوراي فرهنگي- اجتماعي زنان. اعتمادي،علی. نوابي‌نژاد،.شهرام، احمدي،صادق. فرزاد، (1385). بررسي اثربخشي زوج‌درماني شناختي- رفتاري بر صميميت زوجين مراجعه‌كننده به مراكز مشاوره شهر اصفهان. مطالعات روان‌شناختي. دوره 2، شماره 1 و 2. 87-69. افخمي،احمد. (1385). بررسي تاثير آموزش بخشودگي بر سازگاري، رضايتمندي، كاهش تعارضات زوجين. پايان‌نامه كارشناسي ارشد مشاوره خانواده دانشگاه اصفهان، دانشكده علوم تربيتي و روان‌شناسي. اوليا،نعمت. (1385). بررسي تاثير آموزش غني‌سازي زندگي زناشويي بر افزايش رضايتمندي زوجين شهر اصفهان. پايان‌نامه كارشناسي ارشد مشاوره خانواده دانشگاه اصفهان، دانشكده علوم تربيتي و روان‌شناسي. افروز،غلام رضا. (1386). روان‌شناسي خانواده : همسران برتر. تهران: انتشارات انجمن اوليا و مربيان. انصاريان،حسین . (1385). نظام خانواده در اسلام. قم: انتشارات ام‌ابيها. بوستاني‌پور،علی. ثنايي‌ذاكر،بهروز و كيامنش،علی. (1386). فراتحليل اثربخشي الگوهاي شناختي- رفتاري در درمان مشكلات زناشويي. تازه‌ها و پژوهش‌هاي مشاوره، شماره 22. 25-7. ثنايي،بهزاد. (1379). مقياسهاي سنجش خانواده و ازدواج. تهران: نشر بعثت. حسيني،سعید. (1387). روابط سالم در خانواده. قم: موسسه بوستان كتاب. حيدري،محمد. (1386). دينداري و رضامندي خانوادگي. قم: موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني. حیرت ،عباس.فاتحی زاده ، محمد و احمدی ، صادق ،.(1391).بررسي اثر بخشي زوج درماني اسلام محور بر خوشبيني زوجين شهر اصفهان.پژوهش های علوم شناختی و رفتاری.سال اول، شماره 1. 22-9. کوچکی، حمید، و حیات بخش،رضا .(1391).اثربخشی روان درمانی شناختی رفتاري مذهب محورتوأم با بازآموزي بخشودگی بر کاهش تعارضات زناشویی و افزایش رضایت از زندگی در زوجین.روانشناسی و دین.سال پنجم ،شماره 2 .34-5. خدایاری فر،علی .غباری بناب، سعید و فقیهی ، ارسلان.(1381).روش درماني عفو با تأكيد بر ديدگاه اسلامي : بررسي موردي . اندیشه و رفتار سال هشتم ، شماره 1 . 48 -39 . خداياري‌فرد،ارسلان . شهابي،رضا و اکبري زردخانه،نعمت (1386). رابطه نگرش مذهبي با رضايتمندي زناشويي در دانشجويان متأهل. خانواده‌پژوهي. سال سوم، شماره 10. 620-612. دانش،امیر (1385). تاثير خودشناسي اسلامي در افزايش ميزان سازگاري زناشويي. تازه‌ها و پژوهش‌هاي مشاوره، شماره 11. 30-8. دانش‌،. امیر ،حيدريان،سالار. (1383). رابطه علاقه و احترام متقابل با رضايت زناشويي همسران در شهرستان قم. تازه‌ها و پژوهش‌هاي مشاوره، شماره 18. 76-59. سالاري‌فر،عباس (1379). مقايسه‌ي نظريه‌ي خانواده‌درماني مينوچين با ديدگاه اسلام در باب خانواده. پايان‌نامه كارشناسي ارشد، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه. سالاري‌فر، عباس(1385). درآمدي بر نظام خانواده در اسلام. قم: مركز نشر هاجر. ستاري،رضا (1387). تاثير آموزش علاقه‌ي اجتماعي بر سازگاري و رضايت زناشويي زوجين شهرستان نجف‌آباد. پايان‌نامه كارشناسي ارشد مشاوره خانواده دانشگاه اصفهان، دانشكده علوم تربيتي و روان‌شناسي. سعيدي،رضا. بهرامي،محمد و اعتمادي، علی. (1385). بررسي اثربخشي زوج‌درماني كوتاه‌مدت راه‌حل‌مدار بر كاهش تعارضات زوجين شهرستان خميني‌شهر اصفهان. تازه‌ها و پژوهش‌هاي مشاوره، شماره 20. 52-39. سيدي،سعید (1385). همنام گلهاي بهاري. قم: نسيم انديشه. سيف،علی اکبر. نيکويي،رضا (1384). بررسي رابطه دينداري با رضايتمندي زناشويي. تازه‌ها و پژوهش‌هاي مشاوره، شماره 13. 79-61. سودانی، علی رضا و شفیع آبادی، محمد(1391).تاثیر آموزش های اسلامی خانواده بر رضایت زناشویی زوجین. اندیشه های نوین تربیتی.دوره 8، شماره 3. 30-9. شاه‌سياه،عادل (1387). بررسي اثربخشي آموزش جنسي بر بهبود كيفيت زناشويي زوجين شهر اصفهان. پايان‌نامه كارشناسي ارشد مشاوره خانواده دانشگاه اصفهان، دانشكده علوم تربيتي و روان‌شناسي. صادقيان،راضیه (1387). قرآن و بهداشت روان. قم: پژوهش‌هاي تفسير و علوم قرآن. عشقي، صادق(1385). بررسي اثربخشي مشاوره رفتاري- شناختي جنسي زوجين بر بهبود سردمزاجي جنسي زنان آنها در شهر اصفهان. پايان‌نامه كارشناسي ارشد مشاوره خانواده، دانشگاه اصفهان، دانشكده علوم تربيتي و روان‌شناسي. فقيهي،نوروز (1386). آموزشهاي روان‌شناختي مبتني بر قرآن و حديث و بررسي تاثيرات رواني و تربيتي آن در روابط همسران. تربيت اسلامي، سال دوم، شماره 4. 130-89. نوابی نژاد،حسن.(1392).الگوی ایرانی اسلامی خانواده اخلاق محور است.دومین کنفرانس الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت.اریبهشت1392. منابع لاتین Brown, E., Orbuch, T. L. & Bauermeister, J. A. (2008). Religiosity and marital stability among black American and white American couples. Family relations, 57(2), 186-197. Cutrona, C. E. Russell, D W. Burzette, R. G., Wesner, K. A & Bryan, C. M. (2011). Predicting relationship stability among midlife African American couples . Journal of Consulting and Clinical Psychology, 79(6), 814-825. David, P. & Stafford, L. (2013). A Relational Approach to Religion and Spirituality in Marriage The Role of Couples’ Religious Communication in Marital Satisfaction. Journal of Family Issues, 33(2), Ellison, C. G., Burdette, A. M. & Bradford, W.(2010). The Couple That Prays Together: Race and Ethnicity, Religion, and Relationship Quality Among Working-Age Adults. Journal of Marriage and Family,72(4), 963–975., Fincham, Frank D.; Ajayi, Christine; Beach, Steven R. H. (2011). Spirituality and marital satisfaction in African American couples. Psychology of Religion and Spirituality, 3(4), 259-268. Lambert, N. & Dollahite, D. (2006). How religiosity helps couples prevent, resolve and overcome material conflict. Family relations, 55(4), 439-449. Orathinkal, J. & Vansteewegen, A. (2006). Religiosity and marital satisfaction. Journal of Contemporary Family Therapy, 28(4), 497-504. Schramm, D. G., Marshal, J. P., Harris, V. W. & Lee, T. R. (2012) Religiosity, Homogamy and Marital Adjustment. Journal of Family Issues,. 33(2) , 246-268.

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته