دانلود تحليل پديده مهاجرت نخبگان بر اساس نظام جهانى والراشتاين

دانلود تحليل پديده مهاجرت نخبگان بر اساس نظام جهانى والراشتاين (docx) 13 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 13 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

تحليل پديده مهاجرت نخبگان بر اساس نظام جهانى والراشتاين فرار مغزها! مقدمه: با عنايت به اينكه طي سال‌هاي اخير، موج جديدي از مهاجرت سرمايه انساني از اقصي نقاط جهان به كشورهاي شمال يا اصطلا‌حا صنعتي به ويژه ايالت متحده آمريكا گسترش يافته است، نويسنده دراين مقاله مي‌كوشد از منظري نوين نسبت اين پديده را براساس مدل مركز‌ پيرامون يا نظام جهاني والراشتاين تحليل نمايد. بنابراين پس از تعريف چيستي پديده فرارمغزها به دلا‌يل و چرايي روند آن مي‌پردازيم. سپس تصويري تاريخي از اين پديده را در مقابل ديدگان قرار مي‌دهيم وآنگاه توضيح خواهيم داد كه نظريه نظام جهاني والراشتاين برچه پايه‌اي استوار است و در نهايت اينكه چه ارتباط منطقي بين اين مدل تئوريك و پديده فرارمغزها وجود دارد. 1- مهاجرت، فرار مغزها، چرخش مغزها: بين مفاهيم مهاجرت و فرار مغزها نسبت رابطه منطقي عموم و خصوص مطلق وجود دارد، بدين معنا كه مهاجرت مفهومي‌عام است كه فرار مغزها تنها يكي از اشكال آن است. مهاجرت داخلي و خارجي، اختياري و غيراختياري، اوليه و ثانويه، محافظه‌كارانه و بدعت‌گزارانه، چرخش نخبگان (مغزها) و ... اشكال ديگر پديده مهاجرت تلقي مي‌شوند. در حالي كه عبارت فرار مغزها(Brain Drain) كه به معني مهاجرت متخصصان و نخبگان به كشورهاي توسعه يافته است «تداعي‌گر نوعي اجبار در مهاجرت اين قشر نيز هست، زيراdrain به معني خشك شدن زمين، نشانه حالتي از جبر طبيعي است كه مهاجرت را براي بقا و زندگي (در اينجا استمرار حيات علمي و تخصصي) ناگزير مي‌سازد» اما چرخش مغزها وضعيتي است كه نيروهاي متخصص كشورهاي درحال توسعه به دلا‌يلي نظير ادامه تحصيل و تجربه زندگي صنعتي، به كشورهاي توسعه يافته مهاجرت مي‌كنند و پس از طي يك دوره زماني براي دستيابي به فرصت‌هاي شغلي و اجتماعي برتر به موطن خود بازمي‌گردند و برخي ديگر از همين مهاجران متخصص، به صورت مستمر، بين كشورهاي مبدا و مقصد در رفت و آمد هستند. 2- دلا‌يل فرار مغزها: پديده‌هاي اجتماعي عموما و پديده فرارمغزها خصوصا پيچيده، متكثر، و همواره درحال تغيير و «شدن» مي‌باشند; از اين روي مي‌توان براساس نظريه‌هاي گوناگون به توصيف (چگونگي) و تبيين (چرايي) وقوع آنها پرداخت. محققان عموما پديده فرارمغزها را براساس «مدل جاذبه و دافعه» مورد تحقيق و تتبع قرار مي‌دهند. از آنجا كه اين مدل شرايط ساختاري داخلي و خارجي كشورهاي مبدا و مقصد را به طور همزمان در فرآيند پژوهش ملحوظ مي‌دارند يكي از قوي‌ترين مدل‌هاي تبين كننده پديده فرار مغزهاست. با عنايت به اينكه، تمدن بشري، هم اينك به واسطه انقلا‌ب در فناوري‌هاي اطلا‌عاتي و ارتباطاتي به طرز كم سابقه‌اي (اگر نگوييم بي سابقه) دستخوش تحولا‌ت بنياني شده است و هر لحظه متغيرهاي نويني نقاب از چهره برمي‌كشند، در ادامه سعي مي‌شود، پديده فرارمغزها براساس نظريه نظام جهاني والراشتاين تحليل شود. 3- پيشينه تاريخي پديده فرارمغزها: پديده مهاجرت، تاريخ ديرينه‌اي دارد، اما مهاجرت انبوه و گسترده انسان‌ها پس از انقلا‌ب صنعتي و گسترش زندگي شهرنشيني رخ داد. در قرون گذشته، شتاب رشد وضعيت اقتصادي و سياست‌هاي مختلف دولت‌ها باعث شد كه يوناني‌ها، يهوديان، قبايل ژرمن، اهالي اسكانديناوي، ترك‌ها، روس‌ها، چيني‌ها و ملت‌هاي ديگر دست به مهاجرت بزنند ... بين سال‌هاي 1821 ميلا‌دي و 1924 ميلا‌دي حدود پنجاه و پنج ميليون نفر اروپايي به ماورا بحار و سي و چهار ميليون تن به ايالا‌ت متحده آمريكا مهاجرت كردند. مهاجرت متخصصان و نخبگان كه در متون و نوشته‌هاي مربوطه از آن به «فرارمغزها» ياد مي‌شود، عمدتا در قرن بيستم مطرح شد. پس از خاتمه جنگ جهاني اول و به قدرت رسيدن هيتلر در آلمان، سياست‌هاي نژاد‌پرستانه‌اي تدوين و اجرا شد كه بسياري از اقليت‌هاي ديني تحت آزار و اذيت و محروميت از حقوق اجتماعي و انساني خويش قرار گرفتند. درنتيجه بسياري از متخصصان و انديشمنداني نظير ماكس هوركهايمر، تئودور آدورنو، هربرت ماركوزه و ... مجبور به جلا‌ي وطن شدند. به دنبال اين وقايع و پس از جنگ جهاني دوم، مسئله فرارمغزها، به مطالعه جدي درآمد. «تا دهه 1960 ميلا‌دي اين مسئله از ديدگاه اقتصادي بررسي مي‌گرديد. از دهه 1970 ميلا‌دي مسئله «فرار مغزها» از ابعاد اجتماعي و فرهنگي و مقايسه كشور مبدا و مقصد و در قالب الگوهاي مهاجرت پيگيري شد. در دهه 80 ميلا‌دي به جاي بحث از «فرار مغزها» از اصطلا‌ح «چرخش مغزها» استفاده شد. اما اينك عده‌اي بر اين اعتقادند كه در كشورهايي مثل تايوان و كره جنوبي چرخش مغزها و در برخي ديگر از كشورها مانند هندوستان فرار مغزها وجود دارد. اما چيزي كه در نهايت مي‌توان افزود اين است كه پديده مهاجرت نخبگان و متخصصان در كشورهاي در حال توسعه از دهه 60 ميلا‌دي مطرح و باعث نگراني اين كشورها شده است. 4- نظريه نظام جهاني والراشتاين چه مي‌گويد؟ منطق ارتباط آن با پديده فرار مغزها چيست؟ نظريه نظام جهاني را مي‌توان گسترده‌ترين تلا‌ش نظري متاثر از جامعه‌شناسي تاريخي در روابط بين‌الملل دانست و والراشتاين را نيز مهم‌ترين نظريه‌پرداز آن بايد تلقي كرد. والراشتاين معتقد بود بعد از اكتشافات جغرافيايي و بعد از قرن 15 ميلا‌دي و به تدريج پس از رنسانس وانقلا‌ب صنعتي، اقتصاد نويني (ليبرال) شكل گرفت. هسته يا مركز اوليه شكل‌گيري سرمايه‌داري جهاني در سده شانزدهم و در اروپاي شمال غربي بود اين اروپاي شمال غربي مركز توليدات كشاورزي مبتني بر مهارت بالا‌تر و تخصص بيشتر مي‌شود و اروپاي شرقي و آمريكاي شمالي به مناطق پيراموني آن تبديل مي‌شوند كه در توليد و صدور محصولا‌تي خاص و از همه مهم‌تر به صدور مواد خام تنزل درجه پيدا مي‌كنند. اروپاي مديترانه‌اي نيز وضعيتي شبه پيراموني مي‌يابد. كه در آن توليدات صنعتي پرهزينه و معاملا‌ت اعتباري صورت مي‌گرفت. او در ادامه مي‌گويد اين نظام جهاني كه در آغاز به اروپا محدود بود به تدريج به بقيه جهان بسط پيدا كرد. و بخش‌هايي كه عرصه بيروني آن محسوب مي‌شدند، به مرور زمان به داخل آن جذب شدند، به گونه‌اي كه ديگر هيچ جايي از كره زمين خارج از اين نظام جهاني ودرعين حال جهانگير نيست. هرچند كه به تدريج و طي اتفاقاتي به خصوص و مشخصا بعد از جنگ دوم جهاني اين نظام جهاني از اروپا به آمريكا منتقل شد. والراشتاين در ادامه به نقش دولت‌ها مي‌پردازد و مي‌گويد; دولت‌ها ممكن است كه از نظر حاكم بودن با هم شباهت داشته باشند، اما از نظر موقعيت در اقتصاد جهاني متفاوت‌اند. براساس اقتصاد سرمايه‌داري، جهان به دو شكل «مركز يا كانون» يعني جايي كه تمركز سرمايه به حداكثر خودش رسيده است و «پيرامون» يعني جايي كه تمركز سرمايه وجود ندارد، تقسيم مي‌شود و در اين تقسيم‌بندي اساسا نظام جهاني سرمايه‌داري كه براي بقاي خود نياز به انباشت و براي انباشت، نياز به سود دارد، براي تضمين سود، بايد هزينه توليد را كاهش دهند و يكي از راه‌هاي كاهش هزينه‌ها نيز انتقال محل توليد به مكان‌هايي است كه هزينه كار در آنها پايين‌تر است. نتيجه همان‌گونه كه پيش از اين اشاره شد، وجود جوامع مركز و پيرامون (و شبه پيرامون) است. موقعيت دولت‌ها در مركز و پيرامون نظام جهاني متفاوت است. اين موقعيت متفاوت ناشي از نقش متفاوت آنها در اقتصاد جهاني است. به عبارت ديگر در مركز اين نظام جهاني دولت قوي و منسجم ودر پيرامون دولت ضعيف و ناتوان وجود دارد. دولت در پيرامون چنان ضعيف است و (گاه نيز مانند مورد مستعمرات اصلا‌ وجود ندارد) كه والراشتاين ترجيح مي‌دهد از «مناطق» پيراموني سخن بگويد و نه «دولت» پيراموني‌ به علا‌وه، دولت‌هاي قوي بخشي از قدرت خود را از طريق فشاري كه بر دولت‌هاي ضعيف وارد مي‌سازند به دست مي‌آورند و با جنگ، فشارهاي ديپلماتيك و ... دولت‌هاي ضعيف را بيش از پيش تضعيف مي‌كنند در ميان دولت‌هاي پيرامون و مركز، دولت‌هاي شبه پيرامون قرار دارند كه وجود آنها براي كاركرد منظم و هموار اقتصاد جهاني ضرورت دارد. در حالي كه يكي از خصوصيات مهم نظام جهاني نابرابري توزيعي موجود در آن است، اما نظام كمتر با مقاومت‌هاي گسترده روبه‌روست. وجود دولت‌هاي پيراموني به عنوان قشر مياني، عامل ثبات اين سيستم است. زيرا شبه پيرامون در عين اينكه استثمار مي‌شود، استثمار نيز مي‌كند. به نظر او طيف فعاليت‌‌هاي اقتصادي در مركز بسيار گسترده است. در حالي كه در دولت‌هاي پيراموني آن دسته از فعاليت‌هاي اقتصادي متمركزند كه سودآوري كمتري دارند. سطح دستمزد و مهارت در اين مناطق پايين است. البته والراشتاين تاكيد مي‌كند كه مركز و پيرامون بودن هميشه هم جنبه جغرافيايي ندارد، مثلا‌ ممكن است فاصله مركز و پيرامون چند كيلومتر بيشتر نباشد. اما درعين حال به و.ضوح نوعي تفكيك در حوزه فعاليت‌هاي اقتصادي و سودبري و تخصص ميان آنها وجود دارد. در رابطه ميان مركز و پيرامون مبادله نابرابر كه ناشي از تقسيم كار ميان مركز و پيرامون است اتفاق مي‌افتد و مازاد همواره از پيرامون به مركز انتقال مي‌يابد و استثمار پيرامون توسط مركز شكل مي‌گيرد. پس رابطه اين دو گروه رابطه‌اي نابرابر، استثمارگرايانه و ناعادلا‌نه است. تنها كار ويژه دولت‌هاي پيراموني صادر كردن مواد اوليه و خام و نيروي كار ارزان قيمت به «دولت‌هاي مركز» است به عبارت ديگر تنها سرمايه كشورهاي پيرامون منابع ومواد اوليه و خام است كه مي‌توانند آن را صادر و در عوض كالا‌ يا تكنولوژي صنعتي را به چند برابر قيمت فروش مواد اوليه‌شان، وارد كنند. حال اگر ايالا‌ت متحده آمريكا را «مركز» نظام جهاني براي توليدات صنعتي و محل اصلي انباشت سرمايه بدانيم كشورهايي نظير بنگلا‌دش، افغانستان و بسياري ديگر از كشورهاي آفريقايي، «پيرامون» محسوب مي‌شوند. و كره جنوبي، تايوان، سنگاپور، برزيل و ... را نيز مي‌توان به عنوان كشورهاي شبه پيرامون در نظام جهاني تصور نمود. حال چه اتفاقي در شرف رخ دادن است؟ براساس اين مدل تئوريك، پديده فرار مغزها چگونه توجيه‌پذير است؟ ايالا‌ت متحده آمريكا با بيش از 5/10 ميليون كيلومترمربع مساحت، منابع غني زيرزميني، تنوع اقليمي، وفور منابع طبيعي اعم از دريا، درياچه، رودخانه، كوهستان، جنگل‌ها، ارتفاعات و جلگه‌‌ها، موقعيت بي‌نظير ژئوپوليت و ژئواكونوميك، تمركز سرمايه و ثروت، تنوع فرهنگي و اجتماعي به علا‌وه مركز مهارت‌هاي علمي، تخصصي و آكادميك، همه و همه چشم‌اندازي از اين كشور ترسيم كرده كه براساس مدل نظام جهاني والراشتاين «مركز» قلمداد شود. هرچند كه قدرت‌ها و كشورهاي ديگري نيز موجودند كه از مزيت‌هاي ايالا‌ت متحده آمريكا برخوردار و به نوعي در «مركز» قرار دارند، اما به هر تقدير از ويژگي خاص ايالا‌ت متحده آمريكا بودن محرومند. همانطور كه ديديم در لا‌يه بيروني «مركز» دولت‌هاي پيراموني قرار داشتند كه سابق بر اين، تنها كار ويژه‌شان صدور مواد خام واوليه و يا نيروي كار ارزان قيمت به مركز بود اين به نوعي تنها نقشي بود كه پيرامون بازي مي‌كرد. اما در طول قرن بيستم ميلا‌دي، خصوصا درنيمه دوم آن اين نقش به تدريج دچار تحول شد. به اين ترتيب كه بر اثر پيدايش و ايجاد مراكز علمي‌ آكادميك در كشورهاي پيرامون، طبقه‌اي از نخبگان و استعدادهاي علمي به وجود آمدند كه از اين پس جزو سرمايه ملي كشورهاي پيرامون بودند و از اين جهت كالا‌يي براي فرستادن از حاشيه به مركز.اما به علت ضعف كشورهاي پيرامون و سو مديريت، نبود زيرساخت‌هاي علمي، تخصصي، صنعتي، بيكاري، فقر، فقدان آزادي‌هاي مدني و فردي و ده‌ها علل و انگيزه ديگر، كشورهاي پيرامون از نگهداري وبه صورت بالقوه درآوردن توانمندي‌هاي انساني اين گروه از نخبگان، در كشورهايشان ناتوانند. از اين رو در اين كشورها شاهد پديده فرار مغزها با تعاريف و توضيحاتي كه قبلا‌ داديم به مركز كه همان اروپاي غربي‌ شمالي و ايالا‌ت متحده آمريكا باشد هستيم. درحالي كه در كشورهاي شبه پيرامون به جاي فرار مغزها، چرخش مغزها را داريم. بنابراين مي‌بينيم مطابق با نظريه والراشتاين همانطور كه منابع، مواد اوليه ونيروي كار از پيرامون به مركز در حال انتقال است. نخبگان و «مغزها» نيز از اين كشورها البته اين بار برخلا‌ف تمايل و منافع دولت‌هايشان در حال انتقال و فرار است. نتيجتا اينكه همچنان اين مبادله از پيرامون به مركز در تمامي‌ابعاد اقتصادي، سياسي، انساني، آن هم به ضرر «پيرامون» و به سود «مركز» در حال جريان است. اينچنين نظريه والراشتاين، تلا‌شي است براي فهم عقب ماندگي كشورهاي توسعه نيافته، هم در زمينه‌هاي اقتصادي، اجتماعي، سياسي و هم در زمينه‌هاي علمي و فرهنگي.نظريه نظام جهاني برخلا‌ف نظريه‌هاي نوسازي كه ريشه عقب ماندگي را در وضعيت داخلي اين جوامع جست‌وجو مي‌كردند و راه برون رفت از اين وضعيت را پاي گذاشتن در مسير توسعه‌اي مي‌دانستند كه كشورهاي پيشرفته غربي پيموده‌اند، بر آن است كه براي فهم عقب ماندگي مناطق پيراموني همانند نظريه پروازان مكتب وابستگي، بايد به روابط آنها با كشورهاي مركز يا مادر شهرهاي(metropples) سرمايه‌داري توجه داشت. به گزارش بخش خبر سايت اخبار فن آوري اطلاعات ايران، به نقل از ايرنا، از اين رهگذر در اين کشورها صدمات جبران ناپذيرى در بخش هاى اقتصادى،اجتماعى و فرهنگى و تمام ابعاد مختلف جامعه وارد مى‌شود که شايد جبران آن يکى از دشوارترين کارها براى اين قبيل کشورها باشد. ادبيات مربوط به پديده فرار مغزها از کانادا و کشورهاى اتحاديه اروپا نخستين بار در اوايل دهه ۱۹۶۰ ميلادى در جهان مطرح شد و اين پديده به عنوان يک آسيب اجتماعى از دهه چهل در ايران آغاز شد. يعنى زمانى که کشورهاى اروپايى بازسازى خرابىهاى پس از جنگ را آغاز کردند و در پى فرايند صنعتى شدن با احساس نياز به متخصصين و نخبگان در اين زمينه به جذب نخبگان و متخصصين از کشورهاى جهان سوم پرداختند و اينگونه بود که مانع ديگرى بر سر راه توسعه اين کشورها پديد آوردند. فرار مغزها به عنوان يک آسيب اجتماعى مختص کشورهاى جهان سوم ، بيش از يکربع قرن است که جوانان ايرانى را به دام خود گرفتار کرده است . اين عارضه که از منظر آسيب شناسان به نوعى استثمار شدگى کشورهاى جهان سوم ، توسط کشورهاى توسعه يافته محسوب مى‌شود به عنوان مخربترين بحران اجتماعى شناخته و تعريف شده است . از ميان کشورهايى که به دليل در اختيارگذاشتن امکانات پژوهشى و رفاهى به صاحبان انديشه بيشترين نخبگان ايرانى را به خود جذب کرده اند، آمريکا و کانادا به ترتيب رتبه اول و دوم را به خود اختصاص داده اند. تحقيقات يک پژوهشگر ايرانى که در دانشگاه MIT آمريکا تدريس مى‌کرد ، نشان مى‌دهد که بيش از۴۵ درصد از ايرانيان مقيم کشور آمريکا داراى مدارک تخصصى يا فوق تخصصى هستند. تحقيقات ديگرى که در سطح دانشگاه هاى معتبر ايران انجام شده نشان داده است که به طور متوسط از هر۱۸ نفرى که از سوى دانشگاه براى کسب تخصص به کشورهاى توسعه يافته اعزام شده اند، تنها۳ نفر به ايران بازگشته اند. نخستين بارى که اصطلاح فرار مغزها در دهه ۱۹۶۰ ميلادى مطرح شد، هيچ کس انتظار نداشت که جهان شاهد چنين سيل خروشان مهاجرت نخبگان و مغزها از کشورهاى در حال توسعه به سوى کشورهاى غربى باشد اما ورق هاى بعدى تاريخ اين را به باور همگان رسانيد...تا امروز که ديگر نمىتوان جلودار اين معضل و فرار سرمايه هاى انسانى شد. عوامل متعددى در بسترسازى براى فرار مغزها موثر است که مىتوان به سطح فرهنگ ، تحصيلات ، رضايت والدين ، نبود پيشرفت اجتماعى از نظر مالى و نبود تضمين شغلى و کمبود امکانات رفاهى اشاره کرد. همچنين مىتوان گفت که نقش دافع هاى اجتماعى، امنيتى، سياسى و معنوى در زمينه فرار مغزها بيشتر از عوامل مادى و معيشتى است . مساله فرار مغزها پديده بسيار پيچيده اى است که مساله مهاجرت نخبگان ، فرار مغزها و شکار مغزها را شامل مىشود و هر کدام اين موارد مکانيزمها و سازوکارهاى مختلفى دارد. بايد با سياست گذارى هاى سنجيده و ارزش گذارى جديد تلاش شود که دانشگاهها و دانشگاهيان از يک منزلت و جايگاه حقيقى و بسيار بالاترى در کشور برخوردار باشند. "اگر امنيت براى سرمايه گذاران فراهم شود، سرمايه ها و مغزها از کشور فرار نمى‌کنند." فرار مغزها که در حقيقت از کشورهاى پيرامونى به سمت کشورهاى مرکز انجام مى‌شود باعث رکود سرمايه گذارى هاى آموزشى در اين کشورها مىشود. معاون پژوهشى وزارت علوم ، تحقيقات و فناورى گفت : همه کشورها با معضل فرار مغزها درگير هستند اما تنها کشورى که اين معضل در آن وجود ندارد آمريکاست . "رضا منصورى" در اين گفت و گو افزود : اما ابعاد معضل فرار مغزها در کشورهاى مختلف متفاوت است و در همه جا اين پديده نامطلوب تلقى مىشود. وى اظهار داشت : اما برخى در کشور ما اين پديده را با مهاجرت برابر دانسته اند و آنرا موضوعى نامطلوب عنوان نکرده اند. وى علت اصلى بسترسازى براى فرار مغزها را نيافتن زمينه مناسب توسط نخبگان براى پرورش استعدادها و شکوفايى توانايىهاى خود ذکر کرد. منصورى تاکيد کرد : چنين افرادى به دنبال محيطى براى شکوفايى استعداد هاى خودشان هستند و عمده دليل فرار مغزها در ايران اين است که چنين محيطى پيدا نمى‌کنند و محيط براى رشدشان تنگ است ، اين افراد جايى مى‌روند که امکان تحقق ايده ها و خلاقيت هايشان باشد. وى تصريح کرد : از دلايل ديگر فرار مغزها به ويژه در کشور ما مىتوان به مشکلات رفاهى، آموزشى و خانواده اشاره کرد. وى با اشاره براينکه سالانه تعداد زيادى از افرادى که در المپياد رتبه آورده اند کشور را ترک مى‌کنند، افزود : علت اصلى اين موضوع بسيار واضح است و آن اين است که در کشور ما کمترين کار براى امکان رشد نخبه ها در عالى ترين سطح انجام شده است . وى تاکيد کرد : درصد بسيار زيادى از بهترين دانشجويان کشور را ترک مى کنند و ديگر باز نمى‌گردند و در اين دنياى پيچيده کشورى مانند ايران براى اداره خود نياز به اين افراد دارد و متاسفانه بايد گفت مهمترين نياز مان که نقش حياتى براى کشور دارد را از دست مى‌دهيم . بر اساس صندوق بين المللي پول سالانه بيش از 150 هزار نفر تحصيل كرده از ايران خارج مي شوند . طي سال 79 روزانه به طور متوسط 15 نفر با درجه ي كار شناسي ارشد و 3/2 نفر با درجه ي دكترا جلاي وطن كرده اند در سال 78 ، 5475 كارشناس ايران را ترك كرده اند همچنين در 6 ماهه ي اول سال 78 ، 1664 نفر از افراد داراي تحصيلات علوم پزشكي براي خروج از كشور اقدام كردند . از مجموع 4300 نفر دانشجو كه براي ادامه ي تحصيل در سالهاي 64 تا72 به خارج از كشور رفته اند 12% هنوز به كشور باز نگشته اند همين طور از سال 69 تا 77 ، تعداد 151 نفر عضو هيئت علمي دانشگاههاي كشوراز كشور خارج شده و باز نگشته اند . تعداد كل اساتيد دانشگاههاي ايران 1500 نفر است در حالي كه ايرانياني كه در خارج كشور صاحب كرسي اند« با درجه ي پروفسوري »400 نفر مي باشند . 92 % دارندگان مدال المپياد هاي جهاني طي دو دهه ي اخير به خارج از كشور رفته اند . 155 هزار نفر ايراني با تحصيل ممتاز به امريكا مهاجرت كرده اند . صر فه جويي امريكا در هزينه هاي اموزشي از اين بابت 10ميليارد و 500 ميليون دلار بوده است . در حالي كه ايران از بابت مهاجرت مغز ها 38 ميليارد دلار متضرر شده است . آمارها ي ارائه شده در ذهن ما اين سوال را ايجاد كرده است كه چه عواملي در بروز اين آسيب اجتماعي دخالت داشته است ؟ عدم توجه مسئولين وقت و عدم قائل شدن ارزش كافي و لازم براي علم و جامعه علمي كشور ، در گير بودن ذهني آنها به مسائل مقتضي زمان از جمله جنگ و سازندگي آنها را از توجه به آينده كشور و رشد علمي صنعتي كشور باز داشت تا اينكه در چند سال اخير بدليل تحولاتي كه درطبقه حاكم بر ايران بوجود آمده است ؛ چينش سه قوه به لحاظ فكري ، وجود سازمانها از قبيل سازمان ملي جوانان ، بر سر كار آمدن وزيران و نمايندگان از طبقه دانشگاهي و علمي كشور اين زنگ خطررا براي كساني كه چشم و گوش خود را بر روي بعضي مسائل بسته بودند به صدا در آ ورد . به اميد روزي كه بتوانيم كاري بكنيم كه اين باتلاق هايي كه با دست خود ايجاد كرده ايم ما را بيشتر به اعماق فرو نبرد . منبع: http://isd939.blogfa.com

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته