دانلود تعیین مجازات

دانلود تعیین مجازات (docx) 40 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 40 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

تعیین مجازات مبحث اول: قواعد ناظر به جرم واحد الف) سببهاي معافيت از مجازات سببهاي معافيت از مجازات متعددند، ليكن مبناي واحدي ندارند. اين سببها به طور حصري در قانون احصاء شده‏اند و هر جا تأثير بگذارند مانع از اجراي مجازات مي‏گردند. سببهاي مذكور عبارت‏اند از عذرهاي معاف كننده، معافيت قضايي، مصونيتها و صغر: 1- عذرهاي معاف كننده (معاذیر قانونی) تفاوت عوامل عوامل رافع مسئولیت کیفری با عذرهای قانونی(عذرهای معاف کننده): 1- عذر معاف كننده فقط مجازات را زائل مى‏كند ولى وصف مجرمانه عمل و مسؤوليت وى باقى است. ولى علل‏ رافع مسؤوليت كيفرى، سبب مى‏شود كه شخص از لحاظ كيفرى اصلاً مسؤول نيست تا مجازاتى باشد. به عنوان نمونه عذر همکاری با مامورین برای کشف جرم و سایر مجرمین(موضوع ماده 507 ق.م.ا.) موجب معافیت از مجازات است ولی از مجرم رفع تقصیر نمی کند. 2- علت رافع مسؤوليت هيچگونه مجازاتى (اعم از اصلى، تبعى و تكميلى) ندارد. ولى عذرهاى معاف كننده فقط معافيت از مجازات اصلى را در پى دارد. 3- تشخيص عذر معاف كننده فقط در صلاحيت دادگاه است. ولى در علل رافع مسؤوليت دادستان يا بازپرس و يا داديار در صورت تشخيص آن موظفند قرار منع تعقيب صادر كنند تا كار به محاكمه كشيده نشود. البته اين قرار مانع ازتقاضاى جبران خسارت ناشى از جرم نيست. 4- علل رافع مسؤوليت، يك سرى اصول كلى دارند ولى عذرهاى معاف كننده بطور حصرى و استثنائى است. 5- حكم برائتى كه در مورد علل رافع مسئولیت کیفری صادر مى‏شود هميشه قاطع و غير قابل نقض است ولى حكم معافيت ازمجازات ممكن است توسط ديوان كشور مورد تجديد نظر قرار گيرد. 6- در صورت وجود عذر معاف كننده دادگاه مجازات را تعيين مى‏كند ولى اعلام مى‏كند كه معاف است. فايده آن دراين است كه تعيين مجازاتهاى تبعى و تكميلى كه ميزان و نوع آن به تناسب مجازات اصلى مى‏باشد، آسان مى‏گردد. (اين‏رويه در دادگاهها اعمال نمى‏شود.) بنا بر این، عذرهاي معاف كننده تأثيري بر تقصير و مسؤوليت فاعل ندارد، بلكه بنابر ملاحظات سياست جنايي و فايده اجتماعي موجب معافيت بزهكار از مجازات مي‏شود. عذرهاي معاف كننده به جرايم خاصي تعلق مي‏گيرد و به هيچ‏وجه عموميت ندارد. از آن جمله: عذر همكاري با مامورین: همكار كسي است كه عضو دسته يا جمعيتي از بزهكاران بوده و خود در ارتكاب جرم يا طرح آن مشاركت يا معاونت داشته است، ولي به دليل همكاري با مأموران كشف جرم و دادن اطلاعات در باره هويت و مقاصد ساير بزهكاران، معاف از مجازات شناخته شده است. براي مثال ماده 507 قانون مجازات اسلامي (تعزيرات) مقرر مي‏دارد: «هر كس داخل دستجات مفسدين يا اشخاصي كه عليه امنيت داخلي يا خارجي كشور اقدام مي‏كنند بوده و رياست يا مركزيتي نداشته باشد و قبل از تعقيب، قصد جنايت و اسامي اشخاصي را كه در فتنه و فساد دخيل هستند به مأمورين دولتي اطلاع دهد و يا پس از شروع به تعقيب با مأمورين دولتي همكاري مؤثري به عمل آورد از مجازات معاف و در صورتي كه شخصاً مرتكب جرم ديگري شده باشد فقط به مجازات آن محكوم خواهد شد.» ماده 4 قانون تشديد مجازات قاچاق اسلحه و مهمات و قاچاقچيان مسلح (مصوب بهمن 1350) نيز همين رويه را براي قاچاقچيان به كار برده است. (محمد علی اردبیلی، پیشین، ص 200) عذر ندامت: نادم كسي است كه از كرده خود پشيمان شده و از ادامه جرم باز ايستاده است. براي چنين كوششي قانونگذار وعده معافيت از مجازات به او داده است. براي مثال در ماده 5 قانون مجازات اخلال‏كنندگان در امنيت پرواز هواپيما و خرابكاري در وسائل و تأسيسات هواپيمايي (مصوب اسفند 1349) آمده است: «هر يك از مرتكبين جرايم مذكور [جرايم هواپيما ربايي] در اين قانون قبل از اتمام عمل خود نادم گردد و از ادامه آن خوداري كند از تعقيب و مجازات معاف خواهد بود مگر آن كه ضمن اقدامات خلاف قانون مرتكب جرايم ديگري شده باشد كه در اين صورت فقط به مجازات همان جرايم محكوم مي‏شود.» (محمد علی اردبیلی، پیشین، صص201 -200) عذر اطاعت از مافوق: اطاعت از مافوق يا آمر قانوني اگر بنا بر تكليف باشد مأمور را گاه از آثار مجرمانه عمل معاف مي‏دارد. مواردي چند از اين گونه معافيتها در قانون مجازات اسلامي (تعزيرات) پيش‏بيني شده است از جمله ماده 580: «هر يك از مستخدمين و مأمورين قضايي يا غير قضايي يا كسي كه خدمت دولتي به او ارجاع شده باشد بدون ترتيب قانوني به منزل كسي بدون اجازه و رضاي صاحب منزل داخل شود به حبس از يك ماه تا يك سال محكوم خواهد شد، مگر اين كه ثابت نمايد به امر يكي از رؤساي خود كه صلاحيت حكم را داشته است مكره به اطاعت امر او بوده، اقدام كرده است كه در اين صورت مجازات مزبور در حق آمر اجرا خواهد شد...» عذر توبه: تائب به كسي گويند كه از گناه باز گردد و از آنچه مرتكب شده اظهار توبه و پشيماني كند. توبه از بنيادهاي حقوق جزاي اسلامي است. توبه در اين مبحث هنگامي عذر محسوب مي‏گردد كه پيش از ثبوت جرم و يا دستگيري متهم باشد. توبه پس از اقرار و يا اقامه شهادت تابع احكام ديگري است كه البته در مورد اقرار ممكن است مسقط مجازات باشد، ليكن به عنوان عذر معاف كننده پذيرفته نيست. بنابراين، اگر براي مثال، سارق قبل از ثبوت جرم از اين گناه توبه كرده باشد حد بر او جاري نمي‏شود(بند 5 ماده 200 ق.م.ا.) (محمد علی اردبیلی، پیشین، ص201) توبه بعد از اقرار: ماده 72 ق.م.ا. در این باره می گوید: «هرگاه كسي به زنایي كه موجب حد است اقرار كند و بعد توبه نمايد، قاضي ميتواند تقاضاي عفو او را از ولي امربنمايد و يا حد را بر او جاري نمايد.» در ماده 126، این حکم در مورد لواط نیز آمده است. و نیز در مورد مساحقه. ونیز در ماده 182 در مورد شرب خمر. اما در تبصره ماده 200 آمده است که: «حد سرقت بعد از ثبوت جرم با توبه ساقط نمي شود وعفو سارق جايز نيست.» بعد از ثبوت جرم شامل ثبوت جرم با اقرار هم می شود لذا در سرقت، توبه بعد از اقرار هیچ اثری ندارد. توبه بعد از اقامه شهادت: ماده 81 ق.م.ا. در این باره می گوید: «ماده 81 : هرگاه زن يا مرد زاني قبل ازاقامه شهادت توبه نمايد، حد از اوساقط مي شود واگر بعد از اقامه شهادت توبه كند حد ساقط نمي شود.» این حکم نیز اختصاص به جرم زنا ندارد از این رو در ماده 125 در خصوص جرم لواط هم آمده است. و نیز در ماده 132 در مورد مساحقه. و همچنین در ماده 181 در مورد شرب خمر. عذر تحريك: تحريك به معناي برانگيختن انسان به ارتكاب جرم است كه گاه عذر محسوب و مانع اجراي مجازات مي‏شود. نمونه بارز عذر برانگيختگي، ماده 630 قانون مجازات اسلامي (تعزيرات) است. به موجب اين ماده: «هرگاه مردي همسر خود را در حال زنا با مرد اجنبي مشاهده كند و علم به تمكين زن داشته باشد مي‏تواند در همان حال آنان را به قتل برساند و در صورتي كه زن مكره باشد فقط مرد را مي‏تواند به قتل برساند. حكم ضرب و جرح در اين مورد نيز مانند قتل است.» به اعتقاد برخی از حقوقدانان، مبناي معافيت مذكور از لحاظ شخصي همان حالت هيجان آني و پريشاني رواني مرد از مشاهده صحنه مواقعه است. از اين حيث تفاوتي ميان زن و مرد نيست. بنابراين، تبعيض قانونگذار ناروا است.(محمد علی اردبیلی، پیشین، صص202 -201) اما به نظر می رسد این موضوع از جهت عذر برانگيختگي، در زنان دقیقا به اندازه مردان نیست. علاوه بر این، برای این ادعای خود که «مبناي معافيت مذكور از لحاظ شخصي همان حالت هيجان آني و پريشاني رواني مرد از مشاهده صحنه مواقعه است» دلیلی اقامه نکرده است. البته ماده 630 از جهات دیگری قابل نقد است.(برای مطالعه بیشتر در زمینه قتل در فراش ، ر.ک.: سید حسین هاشمی، قتل در فراش، ضرورت بازگشت قانون به فقه، فصلنامه کتاب زنان، ش.27، بهار 84.) اثر عذرهاي معاف كننده: معافيت از مجازات وقتي دليل عذر در دادگاه اقامه شود قاضي را به پذيرش آن مجبور مي‏كند. در اين حال، حكم دادگاه نه بر برائت بزهكار بلكه بر بخشودگي يا معذوريت او دلالت دارد. اثر عذرهاي معاف كننده يكسان نيست. يعني درست است كه عذر سبب امحای مجازات مي‏گردد، ليكن اگر اوضاع و احوال وقوع جرم و يا حالت خطرناك بزهكار ايجاب كرد قاضي مي‏تواند در مواردي به صدور حكم اقدام تأميني دست بزند. براي مثال، حكم به اقامت اجباري مفسدِ نادم پس از اثبات تقصير و ثبوت جرم او بي‏اشكال است. مشروط بر آن كه با توجه به رفتار او حالتي خطرناك مشهود باشد. ولي در مواردي ديگر نظير وضع مأمور معذور قاضي ممكن است كمتر مناسبتي براي صدور حكم اقدام تأميني بيابد. (محمد علی اردبیلی، پیشین، ص202) 2- معافيت قضايي بر اساس آيين دادرسي اسلام كه قانون مجازات اسلامي نيز بر آن بنا نهاده شده است، قاضي مي‏تواند در مواردي از مجازات بزهكار چشم‏پوشي كند. اين اختيار در باب صدور حكم مجازات تعزيري بيش از ديگر مجازاتها است. دستور كلي در اين باب وجود ندارد و قاضي ناگزير بايد به قانون استناد كند. براي مثال در يك رشته قوانيني كه پس از انقلاب به تصويب مجلس رسيده است، مانند قانون مجازات اسلامي قاضي تكليف دارد در صدور حكم مجازات «به شرايط و امكانات خاطي و دفعات و مراتب جرم و مراتب تأديب از وعظ و توبيخ و تهديد و درجات تعزير» توجه كند (مواد 43 و 54) به اين معني كه اگر قاضي با يقين به وقوع جرم و مجرميت متهم تشخيص دهد كه مي‏تواند با وعظ يا توبيخ يا تهديد بزهكار را متنبه سازد از توسل به مجازاتهاي تعزيري مانند حبس و شلاق بي‏نياز است. در واقع صدور حكم به مجازاتهاي مذكور وقتي جايز است كه قاضي از پند و سرزنش بزهكار نتيجه‏اي حاصل نكرده باشد. (محمد علی اردبیلی، پیشین، صص203-202) اثر معافيت قضايي: اثر معافيت قضايي زوال مجازات است. ليكن، نوع محكوميت و مرتبه آن در سجل كيفري بزهكار درج خواهد شد.(محمد علی اردبیلی، پیشین، ص203) 3- مصونيتها از ديگر سببهايي كه بنا به مصلحت و ملاحظات سياسي، خانوادگي و با هدف تداوم بنيادهاي ضروري اجتماعي مقصر را از تبعات عمل معاف مي‏دارد مصونيتها است. مصونيت امتيازي است كه به موجب قانون به بعضي از اشخاصي اعطاء شده تا بتوانند در موقعيت اجتماعي خود بهتر ظاهر شوند. زيرا، حفظ و تقويت چنين موقعيتها موافق با مصالح نظام اجتماعي است. از آن جمله: مصونيت پارلماني: به موجب اصل هشتاد و ششم قانون اساسي: «نمايندگان مجلس در مقام ايفاي وظايف نمايندگي در اظهار نظر و رأي خود كاملاً آزادند و نمي‏توان آنها را به سبب نظراتي كه در مجلس اظهار كرده‏اند يا آرايي كه در مقام ايفاي وظايف نمايندگي خود داده‏اند تعقيب يا توقيف كرد.» البته در اظهار نظرهاي نماينده يا گزارشهايي كه به گروههاي كار يا كميسيونهاي مجلس تسليم مي‏كند گاه ممكن است مطالب كذب يا خلاف واقع يا توهين يا تحريك آميز راه يابد كه نماينده را به آن مأخوذ سازد. حمايت قانون اساسي از نماينده در همين حدي است كه مخل انجام وظيفه نمايندگي نگردد. يعني اعطاي مصونيت براي جرايمي كه نماينده به سبب انجام وظيفه نمايندگي ممكن است مرتكب شود، و گر نه آزادي نماينده هر گاه بهانه‏اي براي تسويه حسابهاي خصوصي و شايعه پراكني‏هاي بي‏اساس فراهم كند، حمايت قانون اساسي مرتفع مي‏گردد و نماينده مانند ساير مردم قابل تعقيب كيفري است. مصونيت نماينده از تعقيب تنها محدود به دوره نمايندگي نيست. اين مصونيت پس از انقضاي دوره نيز همچنان دوام دارد. مصونيت كيفري نماينده را نبايد با مصونيت از تعرض كه امتياز ديگر نمايندگي مجلس است اشتباه كرد. در اصل دوازدهم قانون اساسي مشروطيت آمده بود كه «به هيچ عنوان و به هيچ دست‏آويز كسي بدون اطلاع و تصويب مجلس شوراي ملي حق ندارد متعرض اعضاي آن بشود. اگر احياناً يكي از اعضاء علناً مرتكب جنحه و جنايتي شود و در حين ارتكاب جنايت دستگير گردد باز بايد اجراي سياست در باره او با استحضار مجلس باشد.» تعرض ناپذيري نماينده به موجب اصل مذكور منحصر به مصونيت در ايفاي وظيفه نمايندگي نبود، بلكه بر تمام فعاليتهاي نماينده احاطه داشت. از اين رو، هرگاه نماينده مجلس به سببي غير از وظيفه نمايندگي مرتكب جرم مي‏شد تا زماني كه مجلس از نماينده سلب مصونيت نمي‏كرد از تعقيب مصون بود. ولي امكان تعقيب پس از پايان دوره نمايندگي وجود داشت. قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران چنين امتيازي براي نماينده مجلس نشناخته است. (محمد علی اردبیلی، پیشین، صص204-203) مصونيت سياسي: نمايندگان سياسي دولتهاي بيگانه هرگاه در قلمرو حاكميت دولت ايران مرتكب جرم شوند از تعقيب جزايي مصون‏اند. ماده 31 كنوانسيون 1961 وين در باره روابط ديپلماتيك در اين خصوص مقامات انتظامي و قضايي دولتِ پذيرنده را از تعقيب مأموران سياسي كه شامل سفيران، وابستگان و مأموران اداري و خانواده‏هاي آنها است منع مي‏كند. اثر مصونيت، ممانعت از دستگيري، بازداشت، دادرسي و محكوميت اشخاص مذكور به اتهام تمام جرايم ممكني است كه در ايران مرتكب شده‏اند و عدم صلاحيت دادگاههاي ايران در اين خصوص از قواعد نظم عمومي است مصونيتهاي مذكور به بعضي از نمايندگان و كارمندان سازمانهاي بين‏المللي به موجب موافقتنامه‏هاي خاص نيز اعطا مي‏گردند. براي نمونه به موافقتنامه مصونيتها و مزاياي سازمان كنفرانس اسلامي مصوب هفتمين كنفرانس وزيران امور خارجه دولتهاي اسلامي مورخ 25 خرداد 1355 مي‏توان اشاره كرد. البته مصونيت قضايي مأمور سياسي در كشور پذيرنده او را از تعقيب قضايي كشور فرستنده معاف نخواهد داشت (بند 4 ماده 31 كنوانسيون وين.) (محمد علی اردبیلی، پیشین، صص205-204) مصونيت قضايي: مصونيت قضايي شامل گفتار و اظهار نظرهاي شفاهي و نوشته‏ها و اسناد و مكاتبات تمام كساني است كه در مراجع قضايي دلايلي مبني بر حقانيت يا دفاع از خود و يا ديگري ابراز مي‏دارند يا به طريقي براي آشكار شدن حقيقت مطالبي نزد قاضي بيان مي‏دارند كه ممكن است جرم باشد. بنابراين، اگر كسي فعلي را برخلاف واقع به ديگري نسبت داد و يا در مقام دفاع از خود ديگري را به ارتكاب جرم در دادگاه متهم كرد و يا براي كشف حقيقت مطالبي در دادگاه اظهار كرد كه توهين‏آميز تلقي گرديد ، گفتار و كردار و رفتار او مصون از تعقيب و مجازات است، مشروط بر اين كه در افعال خود تعمد نداشته باشد و عمل مجرمانه مربوط به ماهيت دعوا و موضوع شكايت باشد. البته مصونيت قضايي را نبايد با مصونيت از تعرض قضات اشتباه كرد. به موجب ماده 42 لايحه اصلاح قسمتي از قانون اصول تشكيلات دادگستري و استخدان قضات (مصوب اسفند 1331) اگر قاضي مرتكب جنحه يا جنايتي شود، تعقيب او منوط به سلب مصونيت خاطي به حكم دادگاه انتظامي قضات است. والا نمي‏توان قاضي را تعقيب كيفري نمود. مبناي اين مصونيت كه همه اصحاب دعوا، كارشناسان و گواهان از آن برخوردارند تسهيل كار دادرسي يعني حصول واقع كه از لوازم دادرسي عادلانه و تكميل علم قاضي است. به نظر ما، وكلاي دادگستري نيز به مناسبت شغل و تكليفي كه در قبال موكلان خود پذيرفته‏اند يعني دفاع از حقوق آنان بايد همانند طرفين دعوا از همان امتياز آنان در مراجع قضايي برخوردار باشند. (محمد علی اردبیلی، پیشین، صص206-205) 4- صغر جزايي به اعتقاد برخی از حقوقدانان، «صغر جزايي نيز ممكن است از سببهاي معافيت از مجازات باشد. اطفال كمتر از هفت سال در صورت ارتكاب جرم مطلقاً از مسؤوليت مبرا هستند. يعني دادگاه نمي‏تواند در باره آنان هيچ‏گونه تصميمی بگيرد. اطفالي هم كه بيش از هفت سال سن دارند و هنوز به سن بلوغ نرسيده‏اند تا زماني كه قدرت تميز آنان براي دادگاه احراز نشده فقط مشمول تصميمهاي اصلاحي و تربيتي قرار مي‏گيرند. بنابراين، معافيت صغير از مجازات گاه جنبه اجباري دارد و گاه به عكس، مجازات او منوط به وصف تميز است كه البته به شدت مجازات بالغ نيست.» (محمد علی اردبیلی، پیشین، ص206) اما به نظر می رسد عبارت فوق در نهایت ابهام و اشکال مطرح شده است زیرا اصولا صغر از عوامل رافع مسئولیت کیفری است و مجازات صغیر بر اساس حقوق ایران حتی با فرض احراز تمییز هم اصولا ممکن نیست(مگر در موارد کاملا استثنایی مانند ماده 112 و 113ق.م.ا. که حکم به شلاق تعزیری شده است. ولی این موارد استثنایی هم آثار حقوقی مجازات را ندارد.) و بر اساس حقوق برخی از کشورهای غربی مانند امریکا و انگلستان که اطفال 7 تا 14 سال در صورت عدم اثبات رشد و تمییز آنان توسط دادستان مبرا از مسئولیت کیفری هستند از باب عوامل رافع مسئولیت است و نه از باب عوامل معاف کننده. شایان ذکر است بسیاری از حقوقدانان اشاره ای به صغر جزایی به عنوان سبب معافیت نکرده اند. ب) سببهاي تخفيف مجازات سببهاي تخفيف مجازات موجباتي است كه هرگاه با اوضاع و احوال وقوع جرم قرين گردد مجازات بزهكار تخفيف مي‏يابد. سببهای تخفیف مجازات عبارتند از: 1- عذرهاي تخفيف دهنده عذرهاي قانوني به منظور تأمين مصالح خاص اجتماعي از جمله پيشگيري از وقوع جرم تشريع شده‏اند. از ويژگيهاي عذرهاي تخفيف دهنده فقدان جنبه كلي و انحصار آن به جرايمي است كه در قانون پيش‏بيني شده است. تخفيف مجازات از ميزان تقصير و مسؤوليت بزهكار هيچگاه نمي‏كاهد، بلكه اين تخفيف پاداش مساعدت بزهكار در كشف جرم و يا جبران كوشش بزهكار در ترميم آثار زيانبار و صدمات احتمالي ناشي از جرم است. گاه قانونگذار به لحاظ عواطف و احساسات مهرآميز بزهكار در ارتكاب جرم، او را معذور و مستحق تخفيف مي‏شناسد. اینک به بيان چند نمونه از آن بسنده مي‏كنيم:(محمد علی اردبیلی، پیشین، صص207-206) عذر همكاري: به موجب ماده 521 قانون مجازات اسلامي (تعزيرات): «هرگاه اشخاصي كه مرتكب جرايم مذكور در مواد 518 و 519 و 520 [تهيه و ترويج سكه قلب] مي‏شوند قبل از كشف قضيه، مأمورين تعقيب را از ارتكاب جرم مطلع نمايند يا در ضمن تعقيب به واسطه اقرار خود موجبات تسهيل تعقيب سايرين را فراهم آورند يا مأمورين دولت را به نحو مؤثري در كشف جرم كمك و راهنمايي كنند بنا به پيشنهاد رييس حوزه قضايي مربوط و موافقت دادگاه و يا با تشخيص دادگاه در مجازات آنان تخفيف متناسب داده مي‏شود...» عذر خانوادگي: در تبصره ذيل ماده 554 قانون مجازات اسلامي (تعزيرات) آمده است: «در موارد مذكور در ماده 553 و اين ماده [اختفاء متهمان و مساعدت در فرار و خلاصي آنان از چنگال عدالت] در صورتي كه مرتكب از اقارب درجه اول متهم باشد مقدار مجازات در هر مورد از نصف حداكثر تعيين شده بيشتر نخواهد بود.» عذر اعانت: بر طبق تبصره 2 ماده 719 قانون مجازات اسلامي (تعزيرات): «هرگاه راننده [متخلف] مصدوم را به نقاطي براي معالجه و استراحت برساند و يا مأمورين مربوطه را از واقعه آگاه كند و يا به نحوي موجبات معالجه و استراحت و تخفيف آلام مصدوم را فراهم كند دادگاه مقررات تحفيف را در باره او رعايت خواهد نمود.» 2- كيفيات مخففه كيفيات مخفف اوضاع و احوالي هستند همانند عذرهاي مخفف كه سبب كاهش مجازات مي‏گردند با اين تفاوت كه هرگاه وجود آنها براي قاضي محرز گرديد در اعطاي تخفيف مختار است. كيفيات مذكور به طور حصري در شش بند در ذيل ماده 22 قانون مجازات اسلامي پيش‏بيني شده است و قاضي مكلف است آنها را در حكم محكوميت صريحاً قيد كند.(محمد علی اردبیلی، پیشین، صص208-207) 1-2- قلمرو قانوني كيفيات مخفف: با اين كه دادگاه علي‏الاصول در اعطاي تخفيف به موجب قانون مختار است، ليكن تنها به شرط احراز جهات تخفيف نمي‏تواند در همه جرايم محكوم عليهم را از آن برخوردار سازد. علاوه بر آن، در مواردی، دادگاه در اِعمال تخفيف مجازات مكلف است، يعني تخفيف حق مسلم محكوم عليه به شمار آمده و گاه از اعطاي آن منع شده است. بنابراين، تخفيف مجازات تابع يك سلسله ضوابطي است كه در نهايت اختيار دادگاه را محدود مي‏كند. اين ضوابط عبارت است از: نخست: به موجب ماده 22 قانون مجازات اسلامي دادگاه فقط مي‏تواند در صورت احراز جهات تخفيف، مجازات تعزيري و يا بازدارنده را تخفيف دهد. به عبارت ديگر مجازاتهاي حدود، قصاص و ديات از قلمرو تخفيف قضايي خارج است. قصاص و ديات از حقوق‏الناس است و با مطالبه اوليای دم و يا مجني عليه قابل اجرا و يا با تراضي و مصالحه يكديگر قابل تقليل و تبديل و اسقاط است. علاوه بر آن، جرايم نادري را در مقررات كيفري مي‏توان يافت كه قانونگذار رعايت كيفيات مخفف را با آن كه مجازات آنها تعزيري است منع كرده است. براي مثال، تبصره 5 ماده 2 قانون مجازات اخلالگران در نظام اقتصادي كشور (مصوب آذر 1369) هيچ يك از مجازاتهاي مقرر در اين قانون اعم از اعدام، حبس و كيفرهاي مالي را قابل تخفيف يا تقليل نمي‏شناسد.(محمد علی اردبیلی، پیشین، صص209-208) دوم: بر طبق ماده 6 قانون اصلاح پاره‏اي از قوانين دادگستري (مصوب خرداد 1356) هرگاه محكوم عليه به حكم دادگاه تسليم شود و يا حق تجديد نظرخواهي را از خود ساقط كند و يا آن را مسترد دارد مي‏تواند تقاضاي تخفيف در مجازات خود را از دادگاه صادركننده حكم تقاضا كند. در اين صورت دادگاه تا يك چهارم از مجازات مندرج در حكم اعم از حبس يا جزاي نقدي را تخفيف مي‏دهد. حكم ديگري در ماده 25 قانون مذكور آمده است مبني بر اين كه: «هرگاه شاكي يا مدعي خصوصي در جرايم غير قابل گذشت بعد از قطعيت حكم از شكايت خود صرف نظر نمايد محكوم عليه مي‏تواند با استناد به استرداد شكايت از دادگاه صادر كننده حكم قطعي درخواست كند كه در ميزان مجازات او تجديد نظر نمايد. در اين مورد دادگاه به درخواست محكوم عليه در وقت فوق العاده با حضور دادستان تشكيل مي‏شود و مجازات را در صورت اقتضاء در حدود قانون تخفيف خواهد داد. اين رأي دادگاه قطعي است.» ظاهراً، تخفيف مجازات به لحاظ كيفيات مخفف ارتكاب جرم، مانع استفاده محكوم عليه از تخفيف به لحاظ تسليم به حكم و تخفيف مجدد مجازات به استناد ماده 25 قانون مذكور نيست. (محمد علی اردبیلی، پیشین، ص209) در تبصره ماده 272 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری مصوب 1378 آمده است که: «تبصره - گذشت شاكي يا مدعي خصوصي در جرایم غيرقابل گذشت بعد از صدور حكم قطعي موجب اعاده دادرسي نخواهد بود.» اما در متن ماده 277 همین قانون آمده است: «هرگاه شاكي يا مدعي خصوصي در جرائم غيرقابل گذشت بعد از قطعي شدن حكم از شكايت خود صرفنظر نمايد محكوم عليه مي تواند با استناد به استرداد شكايت ازدادگاه صادر كننده حكم قطعي ، درخواست كندكه درميزان مجازات تجديدنظر نمايد ، در اين مورد دادگاه به درخواست محكوم عليه در وقت فوق العاده رسيدگي نموده و مجازات را در صورت اقتضاء در حدود قانون تخفيف خواهد داد. اين راي قطعي است.» در صورتی که حکم تخفیف مجازات ماده 25 قانون مذكور به معنای اعاده دادرسی باشد که ظاهرا همین است(چون در این ماده آمده است: «دادگاه صادر كننده حكم قطعي...» و اعاده دادرسی مربوط به مرحله بعد از صدور حکم قطعی است. علاوه بر اینکه ماده 25 ذیل مواد مربوط به اعاده دادرسی آمده است.)، در این فرض، با قانون جدید این حکم باید نسخ شده محسوب شود. اما تکرار ماده 25 در ماده 277 قانون جدید این نظریه را مخدوش می سازد بنا بر این می توان این پرسش جدی را مطرح نمود که تبصره ماده 277 با متن ماده 277 چگونه قابل جمع هستند؟ آیا ماهیت تبصره این ماده چیزی غیر از اعاده دادرسی است؟! سوم: اعطاي تخفيف به صراحت ماده 22 قانون مجازات اسلامي با «دادگاه» است. دادگاهها اعم از عمومي، انقلاب، نظامي و ويژه روحانيت يعني مرجع رسيدگي و صدور حكم محكوميت در تعيين جهات و اعطاي تخفيف صالح‏اند. مراجع تجديد نظر در صورتي كه حكم بدوي نقض شود، مي‏توانند به تشخيص خود حكم مجدد صادر و مجازات ديگري غير از مجازات قبلي تعيين كنند و يا آن را تخفيف دهند. در دادگاه رسيدگي به جرايم مطبوعات كه با حضور هيئت منصفه تشكيل مي‏شود، تشخيص استحقاق تخفيف با هيئت مذكور است كه پس از اعلام ختم دادرسي در اين باره تصميم مي‏گيرد و نظر خود را كتباً به دادگاه اعلام مي‏نمايد (ماده 38 لايحه قانوني مطبوعات مصوب مرداد 1358) ولي رأي نهايي با دادگاه است. (محمد علی اردبیلی، پیشین، صص210-209) چهارم: هرگاه دادگاه به موجب يكي از كيفيات مخفف مندرج در ماده 22، مجازات محكوم عليه را تخفيف داده باشد، نمي‏تواند به موجب همان جهات كه در مواد خاص مقرر شده است دوباره بزهكار را از تخفيف بهره‏مند سازد. اين شرط در تبصره 3 ماده 22 آمده است: «چنانچه نظير جهات مخففه مذكور در اين ماده در موارد خاصي پيش‏بيني شده باشد دادگاه نمي‏تواند به موجب همان جهات دوباره مجازات را تخفيف دهد.» براي نمونه مي‏توان تبصره 2 ماده 719 قانون مجازات اسلامي (تعزيرات) را مثال زد. بر طبق اين تبصره: «هرگاه راننده مصدوم را به نقاطي براي معالجه و استراحت برساند و يا مأمورين مربوطه را از واقعه آگاه كند و يا به هر نحوي موجبات معالجه و استراحت و تخفيف آلام مصدوم را فراهم كند دادگاه مقررات تخفيف را در باره او رعايت خواهد نمود.» جهات مذكور در اين تبصره با سياق ديگري در بندهاي ماده 22 تكرار شده است. بنابراين، استناد دادگاه به هر دو ماده براي تخفيف ميزان مجازات صحيح نخواهد بود. اين شرط در مقررات كنوني به دليل آزادي مطلق دادگاه در تعيين ميزان تخفيف كاربردي اندك دارد. (محمد علی اردبیلی، پیشین، ص210) 2-2- كيفيات مخفف مؤثر در ميزان مجازات: دادگاه در تشخيص كيفياتي كه مقتضي تخفيف مجازات است محدود به جهاتي است كه قانونگذار مقرر كرده است. جهات شش‏گانه‏اي كه در ذيل ماده 22 قانون مجازات اسلامي پيش‏بيني شده است. كيفيات مذكور عبارتند از: 1- گذشت شاكي يا مدعي خصوصي: هرگاه در جرايم غير قابل گذشت (چون در جرایم قابل گذشت به صرف گذشت شاکی دعوی متوقف می شود و تخفیف معنا ندارد.) شاكي يا مدعي خصوصي شكايت خود را مسترد دارد، دادگاه مي‏تواند مجازات متهم را تخفيف دهد. اگر شكايت كنندگان متعدد باشند، گذشت بعضي از آنها كافي است و گذشت همه آنان ضرورت ندارد. همچنين عدول از گذشت در دادگاه مسموع نخواهد بود. 2- اظهارات و راهنماييهاي متهم: اظهارات و راهنماييهاي متهم در مراجع تعقيب يا كشف جرم و يا در دادگاه چنانچه در شناختن شركاء و معاونان جرمي كه خود او به ارتكاب آن متهم است مؤثر و يا در كشف اشيايي كه از اين جرم تحصيل شده راه‏گشا باشد از جهات تخفيف به شمار مي‏رود. 3- حالت برانگيختگي و انگيزه شرافتمندانه متهم: اوضاع و احوالي كه متهم را به ارتكاب جرم برانگيخته، مانند رفتار و گفتار تحريك‏آميز مجني‏عليه، در كاهش ميزان تقصير او بي‏تأثيرنيست نيست. در واقع، عدل و انصاف حكم ميكند كه به نسبتي كه مجني عليه، در كاهش ميزان تقصير او بي‏تأثير نيست. در واقع، عدل و انصاف حكم مي‏كند كه به نسبتي كه مجني عليه خود در وقوع جرم سهم داشته است از ميزان مجازات بزهكار كاسته شود. همچنين داشتن انگيزه شرافتمندانه به اين معني است كه جرم با نيت تأمين برخي از مصالح عالي انساني ارتكاب يافته و لذا بزهكار چندان هم از احساس مسؤوليت اخلاقي بي‏بهره نيست و قابل اصلاح است. بنابراين، مجازات سخت چندان مؤثر نيست. 4- اعلام و اقرار متهم: اعلام متهم قبل از تعقيب يعني آگاهانيدن مأموران به وقوع جرم و يا اقرار او در مرحله تحقيق نزد مقام تحقيق (بازپرس، قاضي تحقيق) و يا دادرس كه مؤثر در كشف جرم باشد سبب تخفيف مجازات مي‏گردد. اين اعلام و اقرار را در مراحل مختلف بايد تا حدودي دال بر احساس ندامت و قبول مسؤوليت متهم در قبال عمل انجام يافته تلقي كرد و از اين رو او را مستحق تخفيف شناخت. 5- وضع خاص متهم و يا سابقه او: مراد از وضع خاص متهم و يا سابقه او دقيقاً روشن نيست. ولي دادگاه مي‏تواند با توجه به وضع اجتماعي، موقعيت شغلي و همچنين سابقه بزهكار در مجازات او تخفيف قائل شود. وضع خاص متهم ممكن است به وضع جسماني و رواني اعم از كهولت و يا بيماري بزهكار نيز منصرف باشد. 6- اقدام يا كوشش متهم پس از جرم: هرگونه اقدام يا كوشش متهم به قصد تخفيف يا تقليل آثار جرم چه در اثناي جرم يا پس از آن و نيز جبران زيان مادي و معنوي ناشي از جرم پيش از صدور حكم محكوميت كيفري موجب تخفيف است. مانند تلاش متهم در اطفاء آتش سوزي عمدي كه خود سبب آن بوده و يا جبران خسارتهايي كه از اين جرم به هم رسيده است.(محمد علی اردبیلی، پیشین، صص211-210) 3-2- آثار كيفيات مخففه چون اثر كيفيات مخفف نسبت به مجازاتها و اقدامات تأميني و تربيتي در همه احوال يكسان نيست مطالب اين بحث را تحت دو عنوان مذكور به اين شرح بررسي مي‏كنيم: اثر كيفيات مخفف نسبت به مجازاتها: با احراز جهات تخفيف، دادگاه مي‏تواند مجازات قانوني خاطي را تخفيف دهد. عموماً دادگاه در تطبيق وضع محكوم‏عليه با مجازاتهايي كه بين حداقل و حداكثر در نوسان است، مانند حبس و يا جزاي نقدي و يا شلاق مشكل ندارد. ليكن در تقليل مجازاتهاي مذكور (به جز شلاق) به كمتر از حداقل مقرر در قانون نيز مجاز است. مجازاتهايي كه كميت آنها را نتوان تقليل داد، براي آن كه اخف از مجازاتهاي قانوني محسوب شود بايد تبديل به مجازات از نوع ديگري نمود. بنابراين، دادگاه مي‏تواند مجازاتي مانند اعدام را كه در زمره مجازاتهاي اصلي است، در صورتي كه عنوان تعزير يا بازدارنده داشته باشد به حبس تبديل كند. البته تبديل مجازات اعدام به ويژه به حبس (دائم) تابع حكم خاصي فعلاً نيست، بلكه مستند آن رويه قضايي است. (محمد علی اردبیلی، پیشین، ص212) اثر اعمال كيفيات مخفف در مجازاتهاي تتميمي: اثر اعمال كيفيات مخفف در ميزان مجازاتهاي تتميمي متفاوت است. كيفيات مخفف در قلمرو مجازاتهاي تتميمي اختياري كه تعيين نوع و مدت آن با دادگاه است، مانند محروميت از حقوق اجتماعي و يا اقامت اجباري كاربردي ندارد. زيرا، دادگاه مي‏تواند از تعيين آن اجتناب كند. ولي در مورد مجازاتهاي تتميمي اجباري علي‏القاعده بايد بين مجازاتهاي تتميمي كه جنبه تأميني دارند، مانند ضبط اموال و آلات و ادوات جرم و مجازاتهاي تتميمي اجباري كه مجازات به معناي اخص تلقي مي‏شوند قائل به تفكيك شد. تدابير نوع اول را نمي‏توان تخفيف داد، هرچند دادگاه به جهات تخفيف معتقد باشد. ولي، تخفيف مجازاتهاي تتميمي نوع دوم به نظر بي‏اشكال است. همچنين، دادگاه مي‏تواند مجازاتهاي ممنوعيت از اشتغال به كسب يا حرفه معين مانند انفصال دايم از شغل را به انفصال موقت تخفيف دهد، اعم از آن كه ممنوعيتهاي مذكوربه عنوان مجازات اصلي و يا در تتميم مجازات اصلي صادر شده باشد.(محمد علی اردبیلی، پیشین، ص212) اثر اعمال كيفيات مخفف در مجازاتهاي سالب حيثيت : كيفيات مخفف تأثيري بر مجازات سالب حيثيت مانند اعلان حكم يا نصب پارچه در محل وقوع جرم و يا اعلام در جرايد ندارد. زيرا، جنبه تأميني اقدامات مذكور بر جنبه كيفري آن غالب است. اثر اعمال كيفيات مخفف در مجازاتهاي تبعی: نسبت به مجازاتهاي تبعي هم، چنانكه توضيح داديم چون اصولاً محكوميتهاي كيفري فاقد آثار تبعي است بحث تأثير تخفيف بر مجازات اصلي و تبعات آن خالي از فايده است. (محمد علی اردبیلی، پیشین، صص213-212) اثر كيفيات مخفف نسبت به اقدامات تأميني: در باره آن بخش از تدابير تأميني كه با نيت درمان و اصلاح بزهكاران به اجرا در خواهد آمد چندان پيچيده نيست. رفع حالت خطرناك بزهكار تابع سلسله الزاماتي است كه نمي‏توان در همان مرحله صدور حكم به تخفيف آن نظر داد. چگونه مي‏توان در باره مدت نگهداري و درمان مجرم ديوانه و يا معتاد و يا نوجوان بزهكار كه اصلاح و تربيت او را دادگاه به يك مؤسسه تربيتي سپرده است از تخفيف سخن گفت؟ علي‏القاعده تصميم مرجع قضايي به تقليل يا تبديل اين قبيل اقدامات تابع تغيير وضع محكوم عليه و در نهايت رفع حالت خطرناك او است. اختياري كه در چنين مواردي به دادگاهها داده مي‏شود تجديد نظر در تصميمهاي نخستين است. زيرا، قاعده فراغ دادرس علي الاصول در اين جا جاري نيست. تأثير كيفيات مخفف نسبت به آن دسته از تدابير تأميني كه طبعي دوگانه دارند صورت ديگري پيدا مي‏كند. رأي ديوان عالي كشور (رأي شماره 26-15/3/53) مبني بر اين كه اقامت اجباري قابل تخفيف نيست به اين دليل كه در ماده 46 اصلاحي قانون مجازات عمومي (مصوب خرداد 52) كه در آن ترتيب تخفيف در مجازاتها معلوم گرديده ذكري از تخفيف مجازات اقامت اجباري نشده است، حاكي از اين واقعيت است كه قانونگذار جنبه تأميني اقامت اجباري يا منع از اقامت را قوي‏تر از جنبه كيفري آن يافته است. حكم مذكور در مورد اقدامي مانند بستن يا تعطيلي مؤسسه نيز جاري است. منع فعاليت مؤسسات، كارگاهها و كارخانه‏ها به سبب ايجاد حالت خطرناك يا جرم‏زايي كار آنها، اقدام دفاع اجتماعي محسوب مي‏گردد. از اين رو، تعطيلي يا بستن مؤسسه مادام كه اين حالت باقي است، جنبه بازدارنده خواهد داشت. اِعمال كيفيات مخفف نسبت به اين گونه اقدامات تأميني به معني حذف تدابير پيشگيرنده است. با اين همه، چون قاعده‏اي كلي براي تميز و تفكيك اقدامات تأميني از كيفرها وجود ندارد و آنچه در اين باره گفته مي‏شود رأي و قول عالمان حقوق جزا است، مستند قانوني فعلاً رويه دادگاهها مي‏تواند باشد. اگر اين تفاوت با رأي و نظر قضايي دادگاه روشن‏تر گردد، هرآينه در باره تبديل مجازات نيز دقيق‏تر مي‏توان اظهار نظر كرد.(محمد علی اردبیلی، پیشین، صص214- 213) 3- كيفيات مبدل ماده 22 قانون مجازات اسلامي علاوه بر تخفيف مجازات به دادگاه اجازه داده است تا با احراز كيفيات مخفف كه از آن سخن گفتيم مجازات تعزيري و يا بازدارنده را به مجازات از نوع ديگري تبديل كند كه «مناسب‏تر» به حال محكوم عليه باشد. وصف «مناسب» در قانون تعريف نشده است. ليكن از سياق ماده 22 استنباط مي‏شود كه تبديل مجازات متضمن نوعي تخفيف است. منتها تخفيفي مناسب‏تر به حال بزهكار. لذا ماده مذكور يكي از ابزارهاي مهم سياست فردي كردن مجازاتها است. كيفيات مبدل در اين ماده به موارد ششگانه ذيل ماده 22 قانون مجازات اسلامي منحصر نيست. به موجب ماده 3 قانون مجازات جرايم نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران (مصوب مرداد 1371) دادگاهاي نظامي نيز مي‏توانند با توجه به مراتب جرم، امكانات خاطي يا ساير اوضاع و احوال، مجازات قانوني را به مجازاتهاي تعزيري ديگري تبديل نمايند. از اين رو، جهات تبديل در اين قانون از آنچه در ذيل ماده 22 آمده گسترده‏تر و دست قاضي در دادگاه نظامي در تبديل مجازات بازتر است.(محمد علی اردبیلی، پیشین، ص215) قلمرو قانوني كيفيات مبدل: در این زمینه دو سؤال مطرح است: سؤال نخست: حدود اختيارت قاضي در تبديل مجازات تا چه اندازه است؟ آيا دادگاه مي‏تواند هر مجازاتي را به مجازات ديگر تبديل كند؟ سؤال دوم: نسبت نهاد تبديل با تأسيسات ديگر مانند تخفيف يا تعليق مجازات چگونه است؟ براي مثال آيا دادگاه مي‏تواند مجازاتي را تخفيف دهد، سپس آن را به نوع ديگري تبديل كند؟ (محمد علی اردبیلی، پیشین، ص215) 1- حدود اختيارت قاضي در تبديل مجازات در پاسخ به سؤال نخست، بايد يادآوري كرد كه قانونگذار علاوه بر ماده 22 كه متضمن حكم عامي است، در بعضي قوانين خاص تكليف تبديل مجازات را به صراحت تعيين كرده است. به عنوان مثال، بند 1 تبصره 17 قانون برنامه اول توسعه اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي جمهوري اسلامي ايران (مصوب بهمن1368) براي مجازاتهاي كمتر از 91 روز حبس و يا مجازات تعزيري موضوع تخلفات رانندگي، جزاي نقدي از هفتاد هزار و يك ریال تا یک ميليون ريال تعيين كرده است. در ساير جرايم هرگاه حداكثر مجازات بيش از 91 روز حبس و حداقل آن كمتر از اين باشد دادگاه مي‏تواند حكم به بيش از سه ماه حبس يا جزاي نقدي از هفتاد هزار و يك ريال تا سه ميليون ريال بدهد. بنابراين، از جمع ماده 22 و بند 1 تبصره 17 قانون مذكور چنين برمي‏آيد كه جايگزين بعضي مجازاتهاي حبس جزاي نقدي است. دليل چنين جايگزيني منطقاً احتراز از حبسهاي كوتاه مدت است. زيرا، حبس كوتاه مدت به دليل ناسودمند بودن و توالي فاسد آن داروي بدتر از درد ناميده شده است.(محمد علی اردبیلی، پیشین، صص 216-215) همچنین نمونه ديگر تعيين قانوني مجازاتهاي بدل از حبس، عبارت است از ماده 3 قانون مجازات جرايم نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران. اين ماده مجازاتهاي حبس ونه هيچ مجازات ديگر را بر حسب مدت آن و سمت نظامي محكوم عليه به حسب مورد به مجازاتهایی از جمله جزای نقدی، اضافه خدمت، شلاق، انفصال از خدمت، کسر حقوق، اقامت اجباري يا منع اقامت در نقطه يا نقاط معين و تنزیل درجه و یا محرومیت از ترفیع درجه قابل تبديل شناخته است. همچنين، دادگاهها در مواردي بر اساس حکم قانون، از تبديل مجازات منع شده اند (مثال: تبصره 2 ماده 6 لايحه قانوني حفظ و گسترش فضاي سبز در شهرها مصوب خرداد 1359) پس، علي رغم حكم عام و مطلق ماده 22، اختيار قاضي قانوناً محدود، بلكه در مواردي بي تأثير است. در اين محدوده، كيفرهاي حدود، قصاص و ديات نيز از شمول حكم ماده مذكور خارج است. به اين ترتيب، اختيار دادگاهها در تبديل مجازات فقط در قلمرو مجازاتهاي تعزيري و يا بازدارنده قابل بررسي است. (محمد علی اردبیلی، پیشین، ص 216) ظاهر ماده 22 حكايت از آن دارد كه دادگاه مي تواند هر مجازاتي را به مجازات از نوع ديگر تبديل كند. مجازات شلاق را به جزاي نقدي، حبس را به شلاق و همينطور ساير مجازاتها را به نوع ديگر، مشروط بر اينكه مجازات جانشين اخف از مجازات قانوني باشد. اما این دیدگاه توسط حقوقدانان مورد نقد قرار گرفته است زیرا: اولاً، در تعيين برخي از مجازاتها مصالحي مورد نظر قانونگذار است كه تبديل آنها در مقام تخفيف مغاير با فلسفه تشريع آنها است. به عنوان مثال اقدامات تأميني كه گاه به عنوان مجازات اصلي و گاه مجازات تتميمي در قانون آمده است، از اين فلسفه تبعيت مي كند. گاه، براي رفع حالت خطرناك و پيشگيري از وقوع جرم هيچ بديلي مؤثرتر از اقدام تأميني نمي توان يافت. اقداماتي مانند محروميت از بعض حقوق اجتماعي، اقامت اجباري، تعطيل محل كسب، لغو پروانه در اصل با اين هدف در قوانين پيش بيني شده اند كه جايگزين مجازاتهاي سنتي گردند. بنابراين، در تبديل آنها و انتخاب مجازات جايگزين دادگاه بايد دليل قوي در دست داشته باشد و حكم خود را موجه سازد. ثانياً، ملاحظات فردي مانند جنون و يا طفوليت بزهكار دادگاه را ناگزير از انتخاب تدابيري مي نمايد كه هيچ جايگزين مناسب ديگري با وضع و حال آنها نمي تواند بيابد. و اين از نواقص نظام كيفري است.(محمد علی اردبیلی، پیشین، صص 217-216) 2- نسبت نهاد تبديل با ديگر نهادها در پاسخ به سؤال دوم بايد بگوييم كه ظاهر ماده 22 قانون مجازات اسلامي دادگاه را مجاز نمي دارد كه يك بار مجازات تعزيري و يا بازدارنده را تخفيف دهد و بار ديگر آن را به مجازات از نوع ديگر تبديل كند. ولي اگر قانونگذار خود بنا به جهتي تخفيف مجازات را وعده داده باشد، مثلاً بزهكار را معذور (عذرهاي قانوني) شناخته باشد، هيچ چيز مانع از آن نيست كه دادگاه مجازات تخفیف یافته را به مجازات از نوع ديگر تبديل كند و يا آن را معلق نمايد. همچنين، دادگاه مي تواند پس از تخفيف مجازات آن را با توجه به شروط فصل سوم قانون مجازات اسلامي (تعليق اجراي مجازات) معلق نگه دارد. تعليق پس از تخفيف مجازات خصوصاً حبس اين حسن را دارد كه از اجراي حبسهاي كوتاه مدت كه فايده اي بر آن مترتب نيست جلوگيري مي كند. (محمد علی اردبیلی، پیشین، ص 217) نهاد تبديل و تخفيف با تشديد مجازات نيز نسبتي دارد كه بحث آن در بند بعدی مطرح خواهد شد. ج) سببهاي تشديد مجازات سببهاي تشديد مجازات كيفيات و اوصافي است كه قانونگذار تعيين كرده و دادرس به محض احراز آنها به حداكثر و يا بيش از حداكثر مجازات مقرر در قانون براي همان جرم حكم خواهد داد. سببهاي مذكور اگر اوضاع و احوالي مقارن جرم خاصي باشد دادگاه مكلف به تشديد مجازات است. در اين صورت تشديد مجازات قرينه عذرهاي قانوني در تخفيف مجازاتها است. ولي اگر مختص جرم خاصي نباشد، بلكه كيفياتي عام باشد كه هر گاه با هر جرمي مقارن گردد شرط تشديد مجازات آن جرم به حساب آيد، در اين حال گاه دادرس به حكم قانونگذار ناگزير از تشديد مجازات و گاه مختار به رد آن است. از جمله جهات عام تشديد يكي تعدّد جرم و ديگري تكرار جرم است. پس كيفيات مذكور از چند حيث قابل طبقه­بندي است. در يك طبقه بندي كيفيات مشدد عام در مقابل كيفيات مشدد خاص و در يك طبقه­بندي ديگر كيفيات مشدد عيني در مقابل كيفيات مشدد شخصي قرار مي گيرند. كيفيات مشدد عام را نظر به اهميت موضوع به تفصيل در مباحث آينده بررسي خواهيم كرد. در اين جا فقط به شرح كيفيات مشدد خاص و تقسيم دوگانه آن با ذكر چند مثال بسنده مي كنيم. (محمد علی اردبیلی، پیشین، صص218 - 217) 1- كيفيات مشدد عيني كيفيات مذكور وقايعي خارجي است كه اگر با افعال مادي جرم مقارن گردد بر حدّت و خطرناكي آن مي افزايد. مصاديق كيفيات عيني بسيار متنوع است. از جمله به كيفياتي از اين قبيل مي توان اشاره كرد: 1-1- تعدد مجرم با سبق تصميم: یعنی اقدام مجرمانه توسط دو يا چند تن با توطئه قبلي صورت گیرد. مثال: ماده 3 قانون كيفر بزه­هاي مربوط به راه­آهن (مصوب فروردين 1320): «هر گاه بزه هاي مذكور در ماده يك و دو در اثر توطئه و تباني دو نفر يا بيشتر انجام يابد يك ثلث از كيفري كه قطع نظر از تباني براي مرتكب منظور مي شود به كيفر مرتكب افزوده خواهد شد جز در مورد اعدام كه مرتكب به همان كيفر محكوم مي شود.» 1-2- عنف و آزار و جرح: اذيت و آزار اگر به ضرب و جرح منتهي شود بر وخامت جرم بيشتر مي افزايد. مثال: ماده 652 قانون مجازات اسلامي (تعزيرات): «هرگاه سرقت مقرون به آزار باشد و يا سارق مسلح باشد به حبس از سه ماه تا ده سال و شلاق تا 74 ضربه محكوم مي شود و اگر جرمي نيز واقع شده باشد علاوه بر مجازات جرح به حداكثر مجازات مذكور در اين ماده محكوم مي گردد.» 1-3- زمان و مكان: زمان و مكان به دليل تقدس بعضي ايام مانند ماه رمضان و يا مكانهاي شريف چون مساجد (ماده 106 قانون مجازات اسلامي) موجب تشديد مجازات و گاه تغليظ ديه است (ماده 299 قانون مجازات اسلامي). ارتكاب بعضي از جرايم در شب نيز كيفيتي مشدد به آن مي بخشد. مثل سرقت و يا ورود مأمورين دولت به منزل كسي بدون اجازه و رضاي صاحب منزل در شب (ماده 580 ق. م. ا، تعزيرات). ماده 106 : زنا درزمانهاي متبركه چون اعياد مذهبي و رمضان و جمعه و مكانهاي شريف چون مساجد علاوه بر حد موجب تعزير است . ماده 299 : ديه قتل در صورتيكه صدمه و فوت هر دو در يكي از چهارماه حرام (رجب، ذيقعده، ديحجه، محرم ) و يا در حرم مكه معظمه واقع شود علاوه بر يكي از موارد ششگانه مذكور در ماده 297 به عنوان تشديد مجازات بايد يك سوم هر نوعي كه انتخاب كرده است اضافه شود و سايرامكنه وازمنه هرچند متبرك باشند داراي اين حكم نيستند. تبصره : حكم فوق در مواردي كه مقتول از ارقارب قاتل باشد جاري نمي گردد. 1-4- به كار بردن اسلحه: استفاده از اسلحه (يعني وسيله اي كه عادتاً كشنده باشد اعم از سرد يا گرم) يكي ديگر از كيفيات مشدد محسوب مي شود كه در جرايمي مانند سرقت ضرورتي در «به كار بردن آن» هم نيست. كافي است كه سارق فقط مسلح باشد. ولي در جرم ديگري مانند تمرّد نسبت به مأمورين دولت، هر گاه متمرّد دست به اسلحه برد مجازاتي سخت تر از موارد ديگر در انتظار اوست( ماده 607 ق. م. ا، تعزيرات). كيفيات مشدد عيني به آنچه مذكور افتاد محدود نيست و جرايم عمدي نيز از اين حيث خصوصيتي ندارد. جرم اعم از عمدي يا خطئي، مطلق و مقيد ممكن است با كيفيات مشدد توأم گردد. (محمد علی اردبیلی، پیشین، صص 219-218) 2- كيفيات مشدد شخصی كيفيات مشدد از اين جهت شخصي ناميده مي­شود كه به صفات بزهكار اعم از مباشر و معاون و شركای جرم مربوط است. كيفيات مذكور مجرميت كسي را تشديد مي­كند كه دارای اين صفت باشد. نمونه­هايي از اين كيفيات عبارتند از: 1-2- سمت و مأموريت دولتي: داشتن سمت و يا مأموريت دولتي در ارتكاب بسياري از جرايم از موجبات تشديد است. براي مثال مجازات جرم جعل مدارك اشتغال به تحصيل حبس از يك تا سه سال دارد. به موجب قسمت اخير ماده 527 قانون مجازات اسلامي: «در صورتي كه مرتكب، يكي از كاركنان وزارتخانه­ها يا سازمانها و مؤسسات وابسته به دولت يا شهرداريها يا نهادهاي انقلاب اسلامي باشد يا به نحوي از انحاء در امر جعل يا استفاده از مدارك و اوراق جعلي شركت داشته باشد به حداكثر مجازات محكوم مي­گردد.» 2-2- مستي: مستي حالتي است كه با نوشيدن مسكر ايجاد مي­شود و شعور و اراده را مختل مي­كند. در ماده 718 قانون مجازات اسلامي درباره قتل يا جرح يا صدمات بدني ناشي از تخلفات رانندگي آمده است: «...هر گاه راننده يا متصدي وسايل موتوري در موقع وقوع جرم مست بوده است... به بيش از دو سوم حداكثر مجازات مذكور در مواد فوق محكوم خواهد شد... » 3-2- كفر: در قانون مجازات اسلامي بين مسلم و كافر بزهكار از نظر ميزان مجازات تفاوتهايي به چشم مي­خورد. براي مثال در ماده 121 قانون مجازات اسلامي براي عمل تفخيذ بين دو مرد بدون دخول، صد تازيانه مقرر شده است. ليكن در تبصره همين ماده آمده است: «در صورتي كه فاعل غير مسلمان و مفعول مسلمان باشد حد فاعل قتل است.» 4- 2- احصان: قانونگذار به تبع احكام شرع احصان را در قوانين كيفري كيفيت مشدد شناخته است. چنانكه در قانون مجازات اسلامي مذكور است (ماده 88) مجازات زناي زن يا مردي كه واجد شروط احصان نباشد صد تازيانه است. ولي اگر شروط احصان جمع باشد مجازات زاني يا زانيه رجم خواهد بود.(محمد علی اردبیلی، پیشین، ص 219) مبحث دوم: قواعد ناظر به جرایم متعدد اینک به اوصافي خواهيم پرداخت كه در در شمار عوامل تشديد مجازات است ولي به جرم خاصي تعلق ندارد، بلكه شامل تمامی جرايم مي‏شود. اين اوصاف عبارتند از «تعدد جرم» و «تكرار جرم»: الف) تعدد جرم تعریف تعدد جرم تعدد جرم عبارت است از: « ارتكاب جرايم متعدد بدون آن كه متهم براي اتهامات متعدد پيشين خود به محكوميت كيفري قطعي رسيده باشد؛ خواه جرايم متعدد در فواصل كوتاهي ارتكاب يافته باشد، چندانكه زمان براي تعقيب و محكوميت متهم كافي نبوده، خواه متهم متواري بوده و يا جرايم او به دلايل گوناگون كشف نشده باشد.» (محمد علی اردبیلی، پیشین، ص 220) فلسفه تشدید مجازات در تعدد جرم تعدد جرم از جهات تشديد مجازات است. زيرا، عدالت و انصاف حكم مي‏كند كه مجازات كسي كه يك بار مرتكب جرم شده و آن كس كه چندين بار نظم اجتماعي را آشفته ساخته است يكسان نباشد. از سوي ديگر، ارتكاب جرايم متعدد گاه نشانه ناسازگاري و حالت خطرناك بزهكار است.(محمد علی اردبیلی، پیشین، ص 220) 1- تعدد واقعي گاه كسي مرتكب افعال متعددي شده است كه هر يك از آنها جرم واحدي به شمار مي‏رود، يعني افعال مادي‏اي كه هر يك وصف قانوني مستقلي دارد، در اين صورت با فرض تعدد واقعي روبرو هستيم. تشخيص واقعيت افعال مادي متعدد هميشه آسان نيست. زيرا، گاه به دليل ارتباط و همبستگي ميان افعال مجرمانه اين توهم پيش مي‏آيد كه افعال مذكور جرايم متعدد نبوده بلكه جرم واحد است.(محمد علی اردبیلی، پیشین، صص221 - 220) ملاحظه برخی از احکام ديوان عالي كشور در مقام رفع شبهه در این خصوص می تواند مفید باشد: در حكم شماره 2735 مورخ 13/ 12/ 17 شعبه ديوان عالي كشور چنين آمده است: «وقتي برگهاي مورد دعوي جعل متعدد باشد رعايت ماده 2 الحاقي ضروري است ولو اين كه همه آنها مربوط به يك موضوع يا يك معامله باشد. مثلاً اگر كسي چند فقره رسيد و چند اجاره جعل كند بزه متعدد محسوب است.» شعبه 8 ديوان كشور در حكم شماره 5195 مورخ 12/10/38 چنين تصريح نموده است: «اگر كارمندي از سه نفر در آنِ واحد رشوه گرفته باشد اين تقارنِ زمان موجب عدم رعايت تعدد جرم نخواهد بود.» به موجب حكم شماره 2723 مورخ 13/5/37 همان شعبه: «با مشخص بودن جارح و تعدد مجروحين وحدت زمان ارتكاب مانع اعمال ماده 2 الحاقي به آيين دادرسي كيفري نيست مگر بر اثر يك جرح چند نفر مجروح شده باشند.» در مواردی هم، افعال مجرمانه مستقل و جرم واحد جرايم متعدد جلوه مي‏كند. به عنوان مثال به موجب حكم شماره 1288 مورخ 7/8/25 شعبه 2 ديوان عالي كشور: «بزه سرقت وقتي متعدد محسوب است كه محل سرقت مختلف و نوع مال مسروقه و تاريخ ارتكاب متفاوت باشد، بنابراين اگر كسي غله موجود در انباري را در ظرف چند روز سرقت كند و چون محل سرقت و نوع مال يكي است بزه متعدد محسوب نمي‏شود.» در حكم شماره 469 مورخ 26/2/1319 شعبه 5 ديوان عالي كشور آمده است: «اگر كارمندي يك مبلغ منتها در چند نوبت از كسي رشوه بگيرد، تعدد دفعات تحويل گرفتن وجه مزبور موجب تعدد جرم نخواهد بود.» تفاوت تعدد واقعي جرم با عناوين ديگر جرم تعدد واقعي جرم را نبايد با عناوين ديگر جرم مستمر، جرم به عادت، جرم مركب و جرم مرتبط اشتباه كرد. جرم وقتي مستمر است كه تداوم آن نتيجه خواست و اراده فاعل بوده و يا اين تداوم از طبيعت جرم مايه گرفته باشد. مانند بازداشت غير قانوني و يا اختفاي اموال مسروقه كه هر يك ادامه رفتار مجرمانه در يك زمان كم ‏و ‏بيش طولاني محسوب مي‏گردد و نبايد آن را از مصاديق تعدد واقعي جرم به حساب آورد. جرم به عادت نيز از افعال متعدد و مشابه تأليف يافته است. منتها چون تحقق جرم منوط به تكرار يك بار يا بيشتر فعل معتاد است، اين تكرار، عنصر تعدد واقعي جرم به شمار نمي‏رود. جرم مركب نيز چون نتيجه افعال متعدد و مختلف است ممكن است با تعدد واقعي جرم مشتبه شود. تعدد واقعي جرم در مورد جرايمي هم كه با يكديگر مرتبط‏اند و پيوندي بيش و كم منطقي با هم دارند صادق نيست. مانند كسي كه بمبي ميان جمعيت رها مي‏كند و شماري را مجروح و مصدوم و مقتول مي‏سازد و ضمناً موجبات تخريب عمدي اموال ديگران را نيز فراهم مي‏آورد. اين مثال از مصاديق فرضهاي تعدد اعتباري جرم است كه خود مقوله ديگري است.(محمد علی اردبیلی، پیشین، ص222) 2- تعدد اعتباري مقصود از تعدد اعتباري جرايم، شمول چند وصف جزايي بر فعل واحد است. به اين معني كه گاه فعل واحد نقض چندين ماده از قوانين كيفري محسوب شده و به نظر چنين مي‏رسد كه جرايم متعددي ارتكاب يافته است. براي مثال، سرقت كتيبه منقوش را مي‏توان تصور كرد كه سارق براي ربودن آن ناگزير از تخريب آن شده است. (محمد علی اردبیلی، پیشین، ص222) دیدگاههای گوناگون در باره تعدد اعتباري حقوقدانان در پذيرفتن و يا رد تعدد اعتباري جرايم عقايد متفاوتي بيان و دليلهاي خاص ابراز نموده‏اند. برخي از نظامهاي قانونگذاري به تبعيت از عقايد مذكور تعدد اعتباري را با تعدد واقعي يكسان و مشابه دانسته‏اند. بر اساس اين نظريه هرگاه رفتار كسي مصداق عناوين متعدد جرم باشد بايد همانند كسي كه مرتكب جرايم متعدد واقعي شده است با او برخورد كرد. اين شيوه با موازين عدل و انصاف چندان مطابقت ندارد. زيرا، اگر بتوان پذيرفت كه تعدد جرم شدت مجازات را ايجاب مي‏كند دشوار مي‏توان اين حكم را در مورد عمل واحد كه داراي اوصاف متعدد است قبول كرد. برخي ديگر اصولاً وجود تعدد اعتباري را نفي كرده‏اند و معتقدند كه فرض تعدد اعتباري در واقع ناشي از تعارض ميان دو يا چند متن قانوني است كه دادرس بايد با تمسك به قواعد اصول يكي را انتخاب كند. ولي عده ديگري از جمله قانونگذار كشور ما نظريه تعدد اعتباري را چنانكه خواهيم ديد در جرايم تعزيري پذيرفته‏اند. (محمد علی اردبیلی، پیشین، ص223) تحلیل ماده 46 در باره تعدد اعتباري قانونگذار در ماده 46 قانون مجازات اسلامي مقرر داشته است: «در جرايم قابل تعزير هرگاه فعل واحد داراي عناوين متعدده جرم باشد، مجازات جرمي داده مي‏شود كه مجازات آن اشد است.» در تحليل اين ماده با توجه به مقررات ديگر اين قانون چند نتيجه مهم مي‏توان به دست آورد: نتیجه اول: اختصاص حكم مندرج در اين ماده به جرايم متعدد تعزيري حكم مندرج در اين ماده ناظر به جرايم تعزيري است و همان گونه كه در تبصره ماده 47 اين قانون ذكر شده، حكم تعدد جرم در حدود و قصاص و ديات هريك به ابواب خود ارجاع شده است. حال اگر فعل واحد واجد دو عنوان جرم يكي تعزيري و ديگري مستلزم قصاص يا ديه و يا حدود باشد حكم قضيه چيست؟ قانونگذار در اين باره قائل به تعدد مادي و جمع مجازاتها شده است. رأي وحدت رويه (رأي شماره 1-2/2/1365 - روزنامه رسمي شماره 12079-27/5/65.) هيأت عمومي ديوان عالي كشور حكايت دارد از اين كه: «با تصويب قانون حدود و قصاص و ديات در سال 1361 مجازات جرح عمدي با چاقو بايد با لحاظ مواد 55 و 63 قانون حدود و قصاص تعيين شود مگر اين كه اقدام به چاقوكشي از مصاديق جرايم ديگري نظير عناوين مذكور در قانون حمل چاقو و انواع ديگر اسلحه سرد و اخلال در نظم و امنيت و آسايش عمومي مصوب 1336 باشد كه در اين صورت تعيين مجازات با اين عنوان هم بلااشكال است...» از اين رأي اين گونه استنباط مي‏شود كه اگر فعل واحد داراي دو عنوان يكي جرم مستلزم قصاص يا ديه و ديگري تعزير باشد بزهكار به هر دو مجازات محكوم خواهد شد. نمونه ديگر از جمع اجراي مقررات حدود و تعزيرات ماده 639 قانون مجازات اسلامي (تعزيرات) است. در بند ب ماده مذكور آمده است: «كسي كه مردم را به فساد يا فحشاء تشويق نموده يا موجبات آن را فراهم نمايد» به حبس از يك تا ده سال محكوم مي‏شود. تبصره ذيل همين ماده پيش‏بيني كرده است: «هرگاه بر عمل فوق عنوان قوادي صدق نمايد علاوه بر مجازات مذكور به حد قوادي نيز محكوم مي‏گردد.» به عبارت ديگر حكم جرايم متعدد به دو اعتبار يكي متضمن تعزير و ديگري حد جمع مجازات است. بنابراين، چنانكه گفته شد مجازات اشد مندرج در ماده 46 فقط در مورد تعدد اعتباري جرايم تعزيري صادق است( و نه در مواردی که یکی تعزیری و دیگری مستوجب حد یا قصاص باشد). نتیجه دوم: عدم صدق تعدد در مواردی که جرمی از لوازم جرم دیگر باشد در جرايم متعدد تعزيري گاه جرمي جزء جداناپذير جرم ديگر و از لوازم آن محسوب مي‏شود. در اين حالت نمي‏توان قواعد تعدد را به طور كلي جاري دانست. براي مثال، اگر كسي مقداري ترياك با خود وارد كشور كند مطابق ماده 4 قانون مبارزه با مواد مخدر (مصوب آبان 67) قابل تعقيب و مجازات است. از طرف ديگر، چون نگهداري يا حمل اين مواد نيز به موجب ماده 5 اين قانون جرم است به نظر مي‏رسد كه وارد كننده مرتكب جرم ديگري نيز شده است. در حالي كه وارد كردن مواد مخدر به كشور مستلزم حمل و نگهداري است. در اين باره ديوان عالي كشور به مناسبت ديگري در حكم شماره 6186 مورخ 24/10/43 چنين اظهار عقيده كرده است: «هرچند فرجام‏خواه اعتراض خاصي نكرده ولي اشكالي كه بر حكم فرجام خواسته وارد به نظر مي‏رسد اين است كه دادگاه مواد افيوني مكشوفه (16 گرم) كه جزيي بوده و عرفاً از لوازم استعمال محسوب مي‏شود بزه جداگانه تشخيص داده و با رعايت قواعد تعدد تعيين مجازات نموده است...» نتیجه سوم: حکم جرايم متعدد با وصف قانونی خاص تعدد اعتباري به مجموع جرايمي نيز اطلاق مي‏شود كه در قانون وصف خاصي پيدا كرده است. در مواردي قانونگذار به جاي آن كه دو يا چند جرم را جداگانه مشمول مجازات قرار دهد، به دليل جداناپذيري جرايم و بدون آن كه ماهيتاً رابطه استلزام بين آنها وجود داشته باشد، يك جرم را كيفيت مشدد جرم ديگر قلمداد نموده است. براي مثال، شكستن حرز محل سكني براي سرقت، دو جرم «ورود غير مجاز به منزل اشخاص» و «سرقت» تلقي نمي‏شود، بلكه يك جرم و آن سرقت با هتك حرز است (ماده 656ق.م.ا، تعزيرات) همچنين، سرقت مقرون به آزار (ماده 652ق.م.ا، تعزيرات) و يا سرقت مسلحانه و قطع‏الطريق (ماده 185 ق.م.ا، تعزيرات) هريك عنوان و وصف خاصي دارند كه عموماً قانونگذار جهات تشديد را در تعيين ميزان مجازات ملحوظ داشته است. از اين رو، قانونگذار در قسمت اخير ماده 47 قانون مجازات اسلامي مقرر نموده است: «اگر مجموع جرايم ارتكابي در قانون عنوان جرم خاصي داشته باشد مرتكب به مجازات مقرر در قانون محكوم مي‏گردد.» نتیجه چهارم: حکم تعدد اعتباري در غير جرايم تعزيري فرض تعدد اعتباري در غير جرايم تعزيري نيز متصور است. مانند زناي مرد غير محصن با محارم نسبي كه واجد دو وصف است؛ زناي ساده مستوجب حد تازيانه (ماده 88 ق.م.ا.) و زناي با محارم نسبي كه حد آن قتل است (ماده 82 ق.م.ا.) ولي چون عموماً در اجراي احكام كيفري اسلام حکم به جمع مادي مجازاتها داده شده است، فرض مذكور از قاعده مندرج در ماده 46 يعني مجازات اشد تبعيت نمي‏كند. استثنائاً جناياتي را در باب قصاص و ديات مي‏توان يافت كه از مصاديق تعدد اعتباري جرم محسوب شده و به يكي از مجازاتها كه اشد از ديگري است مقيد شده است(و نه جمع مجازاتها).(محمد علی اردبیلی، پیشین، صص 225-224) 3- مجازات تعدد جرم مباحث مربوط به مجازات هريك از صورتهاي تعدد واقعي و تعدد اعتباري جرم را جداگانه مورد بررسي قرار خواهيم داد. مجازات تعدد واقعي: ماده 47 ق.م.ا. قواعد تعيين مجازات تعدد واقعي جرم را اینگونه بيان كرده است: « درمورد تعدد جرم هرگاه جرايم ارتكابي مختلف باشد بايد براي هر يك از جرايم مجازات جداگانه تعيين شود و اگر مختلف نباشد فقط يك مجازات تعيين ميگردد و دراين قسمت تعدد جرم مي تواند از علل مشدده كيفر باشد و اگر مجموع جرايم ارتكابي در قانون عنوان جرم خاصي داشت باشد مرتكب به مجازات مقرر در قانون محكوم مي گردد. تبصره : حكم تعدد جرم در حدود و قصاص و ديات همان است كه در ابواب مربوطه ذكر شده است.» بنا بر این، ماده 47 در تعيين مجازات برای تعدد واقعی جرم، دو فرض را پيش‏بيني كرده است: فرض اول: جرايم ارتكابي مختلف باشد، مانند ارتكاب يك فقره خيانت در امانت و يك فقره كلاهبرداري و يك فقره سرقت كه بر اساس صدر ماده 47 «بايد براي هريك از جرايم، مجازات جداگانه تعيين شود» فرض دوم: جرايم ارتكابي مختلف نباشد يعني جرايم متعدد همه از يك نوع باشد مثلا سه فقره جعل سند كه بر اساس این ماده، «فقط يك مجازات تعيين مي‏گردد و در اين قسمت تعدد جرم مي‏تواند از علل مشدده كيفر باشد». ابهامات ماده 47 ابهام اول: اجرای مجازاتها علاوه بر تعیین مجازات آيا مقصود قانونگذار از اين حكم كه «بايد براي هر يك از جرايم مجازات جداگانه تعيين شود» اين است كه بايد همه مجازاتها علاوه بر تعیین، به موقع اجرا نیز گذاشته شود؟ نظريه اداره حقوقي قوه قضائيه (شماره 2940-27/4/71) و رويه دادگاهها اين قول را تأييد مي‏كنند. ولي بعضي ديگر از حقوقدانان به اين دليل كه «در هيچ موردي اجراي مجازات بدون اعلام صريح قانون ممكن نيست» برخلاف آن نظر داده‏اند. اگر پذيرفته شود قانونگذار با اجراي يكايك مجازاتهايي كه براي هر يك از جرايم تعيين مي‏شود موافق بوده است، اين سؤال مطرح مي‏گردد كه به چه دليل تعدد واقعي جرايم را در دو حالت و به دو شيوه گوناگون مقابله با بزهكاران فرض كرده است؟ چه تفاوتي ميان جرايم ارتكابي مختلف و همانند او را به سياستگزاري دوگانه در قبال بزهكاران برانگيخته است؟ چه اختلافي به لحاظ داده‏هاي جرم‏شناسي ميان اين دو گروه از بزهكاران سبب شده است كه سرنوشت هر يك را به شيوه‏اي جداگانه تعيين كند؟ و چرا در يك حالت تعدد جرم را بدون آن كه نحوه و ميزان تشديد مجازات را مقرر بدارد از كيفيات مشدد قضايي شناخته است؟ ترديدي نيست كه از ديدگاه حقوق كيفري كلاسيك كسي كه به ارتكاب جرايم متعدد متهم است براي هر تقصير مستحق يك بار سرزنش است و بايد مسؤوليت يكايك اعمال خود را تقبل كند. عدالت حكم مي‏كند كه هر كسي به اندازه گناهاني كه مرتكب شده مجازات گردد. اما اشكالي كه در عمل جمع مجازاتها دارد، ناممكن بودن و يا بيهودگي اجراي بعض از آنها و خروج از دايره عدل و انصاف است. براي مثال، اگر بزهكار به كيفر حبس موقت يا دايم و نيز مجازات اعدام براي بزه‏هاي مختلف محكوم هيچ فايده عقلاني در اجراي مجازاتهاي سالبِ آزادي متصور نيست. و يا اگر قرار باشد چند مجازات سالب آزادي كه طول مدت آنها از ميانگين طول عمر يك انسان تجاوز كند با هم جمع گردد، محكوم عليه بايد تمام عمر خود را در زندان سپري كند و اين بر خلاف مقصود قانونگذار است.از اين رو، نظامهاي كيفري كشورها به شيوه هاي ديگري مانند اجراي مجازات اشد و يا اجراي مجازاتي شديدتر از مجازات اشد متوسل شده و يا چند شيوه را با هم پذيرفته‏اند. قانون مجازات عمومي سابق در اين خصوص (اصلاحي مصوب1352) تلفيقي از هر دو شيوه را به كار برده بود.(محمد علی اردبیلی، پیشین، صص227-226) ابهام دوم: نامعين بودن نحوه تشديد مجازات دومين ابهام اين ماده قانونی كه دادگاهها را در سرگرداني تام فرو برده نامعين بودن نحوه تشديد مجازات به استناد اختياري است كه ماده 47 به دادگاهها تفويض كرده است.چنانكه پيشتر گفته شد هرگاه جرايم متعدد از يك نوع باشد فقط يك مجازات تعيين مي‏گردد. در اين حالت دادگاه مي‏تواند مجازات را تشديد كند. سؤال اين است كه براي جلوگيري از تشتت آرا و ايجاد رويه واحد در دادگاهها چه مقياسي براي تشديد مجازات مي‏توان انتخاب نمود و تا چه ميزان ممكن است مجازات را شدت بخشيد؟ نظريه‏ها گوناگونی در این باره مطرح شده است که در نهایت منجر به صدور رای وحدت رویه گردید. اداره حقوقي قوه قضاييه در پاسخ به اين سؤال، يك بار چنين استدلال نموده است (شماره 5181-24/10/62): «نظر به اين كه در ماده 25 قانون راجع به مجازات اسلامي (ماده 47 قانون مجازات اسلامي) براي ارتكاب جرايم متعدد از يك نوع مجازات پيش‏بيني شده و تعدد جرم را از كيفيات مشدد محسوب نموده لكن نحوه تشديد كيفر را بيان نداشته و تشديد مجازات را به بيش از حد اكثر مجازات قانوني جرم تجويز ننموده است لذا اختيار دادگاه با رعايت علل مشدده محدود به تعيين حداكثر مجازات تعيين شده در قانون براي ارتكاب يك فقره از جرايم مورد بحث است. ضمناً طبق ماده 134 قانون حدود و قصاص (ماده 178 قانون مجازات اسلامي )هرگاه كسي چندين بار مرتكب شرب خمر شود و حد بر او جاري نشود براي همه آنها يك حد كافي است كه مستنبط از اين ماده و مفاد ماده 25 قانون راجع به مجازات اسلامي اين است كه تشديد كيفر به ميزان اضافه بر حداكثر مجازات قانوني جائز نيست.» چندي بعد اداره حقوقي در نظریه شماره 4395/7-20/6/66 برخلاف نظريه سابق خود اظهار نظر نموده است. و سرانجام، اداره مذكور در آخرين نظريه خود (نظریه شماره 11026/7-23/10/71) بار ديگر از نظريات پيشين عدول کرده و چنین اظهار نموده است : «منظور از تشديد، مذكور در ماده 47 قانون مجازات اسلامي اين است كه در دادگاه مجازاتي بيشتر از حداكثر مجازات قانوني عمل ارتكابي براي متهم تعيين نمايد.» قدر مسلم، تشديد مجازات به اين معني نيست كه دادگاه نتواند از حداكثر مجازات قانوني جرم فراتر رود. زيرا، تعيين مجازات به ميزان حداكثر در اختيار دادگاه است. ماده 47 نيز مجوز تعيين مجازات بيش از حداكثر مجازات قانوني است. (محمد علی اردبیلی، پیشین، ص 227) ولي هيأت عمومي ديوان عالي كشور با اين نظريه موافق نيست. در رأي وحدت رويه هيأت عمومي آمده است (رأي شماره 608-27/6/75): «... تعيين مجازات براي متهم ‍]يعني مرتكب جرايم متعدد و مشابه [ بيش از حداكثر مجازات مقرر در قانون بدون اين كه نص صريحي در اين خصوص وجود داشته باشد فاقد وجاهت قانوني است...» اين رأي از سوی برخی از حقوقدانان از این جهت مورد انتقاد قرار گرفته است که «آنچه در خصوص آن نصِ صريح وجود ندارد اختيار دادگاه در تعيين مجازات بيش از حداكثر مجازات مقرر در قانون نيست. زيرا، عبارت «در اين قسمت تعدد جرم ]جرايم متعدد و مشابه[ مي‏تواند از علل مشدده كيفر باشد...» دلالت دارد بر اين كه وصف تعدد مقتضي تشديد است و اين امر در اختيار دادگاه است، بلكه حدود تشديد مجازات است كه در قانون مسكوت مانده است. رأي هيأت عمومي ديوان عالي كشور سزاوار بود در مقام كشف نظر قانونگذار حدود تشديد را كه در قانون صراحت ندارد تعيين مي‏نمود.» (محمد علی اردبیلی، پیشین، ص 228) مجازات تعدد اعتباري ماده 47 قانون مجازات اسلامي حكم تعدد اعتباري جرم را مجازات «اشد» مقرر كرده است. در نظامهاي كيفري كه جرايم بر حسب شدت و ضعف مجازاتها طبقه‏بندي شده است تشخيص مجازات اشد از اخف چندان دشوار نيست. چنانكه در قانون مجازات عمومي سابق كيفر جرايم جنايي شديدتر از جرايم جنحه‏اي و جرايم جنحه‏اي شديدتر از جرايم خلافي بود. در قانون مجازات اسلامي تركيب اين طبقه‏بندي تغيير يافته و مجازاتها تحت عنوانهاي جديد درآمده است، به گونه‏اي كه نمي‏توان درجه‏اي از شدت و ضعف، تحت اين عنوانها برقرار و يكي را شديدتر از ديگري قلمداد كرد. براي مثال، نمي‏توان گفت مجازات قصاص اشد از مجازات حد و يا بالعكس است. حتي يافتن درجه‏اي از شدت و ضعف تحت يك عنوان نيز دشوار است. هم از اين رو اداره حقوقي قوه قضائيه در پاسخ به اين سؤال كه از نظر شدت وضعف مجازاتها كدام يك از مجازاتهاي تعزيري حبس، جزاي نقدي و شلاق شديدتر و كدام يك خفيف‏تر است اعلام مي‏دارد (شماره 327/7-18/1/63): «چون در قانون راجع به مجازات اسلامي درجات مجازات از حيث شدت و ضعف تعيين نشده است، تشخيص شدت و ضعف مجازات با توجه به نوع و ميزان مجازاتها به نظر عرف است و اجمالاً مي‏توان گفت كه جزاي نقدي اخف از حبس و شلاق است.»(محمد علی اردبیلی، پیشین،ص229) اختلاف در جايي بروز مي‏كند كه حداكثر يكي از مجازاتها بيشتر و حداقل آن كمتر از مجازات ديگر باشد. نظر برخی از حقوقدانان در اين باره اين است كه چون دادگاه در مقام اِعمال قاعده تعدد است يعني ناگزير از صدور حكم محكوميت به مجازات اشد است بايد مجازات جرمي را كه حداكثر آن بيشتر از آن ديگري است انتخاب كند. (محمد علی اردبیلی، پیشین، ص229) دشواري تعيين مجازات اشد هنگامي بيشتر مي‏شود كه اين بار نوبت به انتخاب يكي از دو يا چند مجازات با كيفيات مختلف مي‏رسد. براي مثال، كدام يك از دو مجازات 74 ضربه شلاق يا 6 ماه حبس شديدتر از ديگري است؟ در پاسخ به اين سؤال كميسيون استفتائات و مشاوران حقوقي شوراي عالي قضايي (سابق) اظهار داشته است: «در قوانين جزاي اسلامي اشاره‏اي به اخف يا اشد بودن مجازات حبس از شلاق و بالعكس نشده است بستگي به وضعيت اجتماعي و اخلاقي و خانوادگي و شغلي متهم يا مجرم دارد، هر كدام را كه مناسب‏تر به حال خود و خفيف‏تر بداند ممكن است نسبت به او از نوع ديگر اخف تلقي نمود.» قبول اين نظريه خالي از اشكال نيست. باز اگر دادگاه در سنجيدن وضع و مقام اجتماعي بزهكار اختيار مي‏داشت و شدت و خفت مجازات را به تناسب جهات فردي مقايسه مي‏كرد ضعف اين نظريه كمتر مي‏بود. ليكن، واگذاشتن اختيار تعيين مجازات به سليقه بزهكار ضمن آن كه مجوز قانوني ندارد برخلاف قاعده آمره بودن قوانين كيفري است. استناد به قاعده عرفي نيز كه در نظريه اداره حقوقي آمده بود تا زماني كه وحدت نظر نسبي در دادگاهها ايجاد نشده و قاعده مذكور در رويه قضايي بازتاب نيافته باشد معتبر نيست. در حقوق كيفري، عرف هنگامي اعتبار دارد كه از استحكام و صراحت قانون برخوردار باشد.(محمد علی اردبیلی، پیشین، صص230-229) به نظر می رسد نظر كميسيون استفتائات در مقام تعیین تکلیف معیار تشخیص قانون اخف درست باشد و از این جهت اشکال مخالفت با آمره بودن قوانین کیفری موجه نیست، زیرا در تخفیف مجازات معیار مراعات حال متهم است و واگذاری تشخیص اخف بودن به متهم بویژه در موارد تخفیف اجباری، آنهم با وجود ابهام و لزوم تفسیر به نفع متهم، هیچ مشکلی ندارد. ملاك مهم ديگر در تعيين مجازات اشد از اخف كه در طبقه‏بندي مجازاتها نيز همواره ميزان قرار مي‏گيرد، مقدار صدمه يا زيان وارد به محكوم عليه از اجراي مجازاتها است. مجازاتهاي سالبِ حيات و يا به طور كلي مجازاتهايي كه متوجه تماميت جسمي محكوم عليه است شديدتر از مجازاتهاي سالبِ آزادي و مجازاتهاي اخير شديدتر از مجازاتهاي مالي و به همين نسبت ساير محروميتها از جمله محروميت از حقوق اجتماعي است. اداره حقوقي قوه قضائيه نيز يقيناً بر همين مبنا بيان عقيده نموده است. در نظريه مشورتي اداره مذكور آمده است (شماره 1942/7-16/3/72): «... از نظر صلاحيت دادگاه، تشخيص مهم‏ترين جرم بدين‏گونه است كه اگر مجازات جرايم ارتكابي از يك نوع باشد آن كه مجازات بيشتر دارد مهم‏تر است و در صورتي كه از يك نوع نباشد علي‏الاصول جرايمي كه مجازات آنها اعدام، رجم، قطع يا نقص عضو است و مهم‏تر از جرايمي است كه مجازات آنها حبس يا جزاي نقدي است و مجازات حبس نيز اشد از جزاي نقدي است و در مورد شلاق تعزيري و حبس، حبس جنايي مطلقاً و همچنين حبس جنحه‏اي اشد از شلاق و شلاق اشد از جزاي نقدي است. اما در مورد شلاق به عنوان حد با توجه به آثاري كه در تكرار حد مترتب مي‏شود (اعدام در مرتبه سوم يا چهارم حسب مورد و نوع جرم) بايد گفت جرمي كه مجازات آن شلاق به عنوان حد باشد اشد است از جرم تعزيري كه مجازات آن حبس يا جزاي نقدي باشد...» (محمد علی اردبیلی، پیشین، صص231-230) تخفیف مجازات در صورت تعدد جرم با احراز وصف تعدد جرم و تعيين مجازات اشد و يا تشديد مجازات، دادگاه اين بار مي‏تواند چنانكه كيفيات مخفف مندرج در ذيل ماده 22 قانون مجازات اسلامي را محرز ديد مجازات تعزيري را تخفيف دهد و يا تبديل به مجازات از نوع ديگري نمايد كه مناسب‏تر به حال محكوم عليه باشد. تبصره 2 ماده 22 قانون مجازات اسلامي در این باره صراحت دارد: «در مورد تعدد جرم نيز دادگاه مي‏تواند جهات مخففه را رعايت كند.» سؤالي كه بار ديگر در اين جا مطرح مي‏شود اين است كه آيا دادگاه مي‏تواند به كمتر از حداقل مجازات قانوني حكم كند؟ ظاهراً چون حدود تخفيف مجازات در قانون معين نشده است منعي در اين خصوص به چشم نمي‏خورد. در اين صورت اگر دادگاه بتواند مجازات جرايم متعدد را به كمتر از حداقل تنزل دهد قاعده تعدد جرم چه معني خواهد داشت؟ اختيارات دادگاه نبايد در حدي باشد كه بنيادهاي كيفري را كه قانونگذار خود نظر بر استقرار آنها داشته است متزلزل كند. اصل كلي در تشديد مجازات چه به سبب كيفيات خاص و چه عام تشديد بايد منع اعمال كيفيات مخفف باشد، مگر در موارد خاص كه به موجب قانون حدود آن مشخص شده باشد.(محمد علی اردبیلی، پیشین، صص232-231) ب) تکرار جرم ماده 48 ق.م.ا.: «هر كس به موجب حكم دادگاه به مجازات تعزيري و يا باز دارنده محكوم شود، چنانچه بعد از اجراي حكم مجددا" مرتكب جرم قابل تعزير گردد دادگاه مي تواند در صورت لزوم مجازت تعزيري يا بازدارنده را تشديد نمايد. تبصره : هرگاه حين صدور حكم محكوميتهاي سابق مجرم معلوم نباشد و بعدا" معلوم شود دادستان مراتب را به دادگاه صادر كننده حكم اعلام مي كند در اين صورت اگر دادگاه محكوميتهاي سابق را محرز دانست مي تواند طبق مقررات اين ماده اقدام نمايد.» 1- شروط تحقق تكرار جرم احكام و شروط تحقق تكرار جرم در ماده 48 قانون مجازات اسلامي به اين شرح آمده است: «هركس به موجب حكم دادگاه به مجازات تعزيري و يا بازدارنده محكوم شود، چنانچه بعد از اجراي حكم مجدداً مرتكب جرم قابل تعزير گردد دادگاه مي‏تواند در صورت لزوم مجازات تعزيري يا بازدارنده را تشديد نمايد.» در اين ماده به دو ركن اساسي «محكوميت پيشين» و «محكوميت مجدد» اشاره شده است كه مي‏توان براي هريك اوصاف و قيودي به شرح زير برشمرد: 1- تحقق تكرار جرم منوط به اين است كه محكوميت سابق قطعي شده باشد. به اين معني كه حكم محكوميت اعتبار امر مختومه را پيدا كرده و لازم‏الاجرا گرديده باشد. بر احكامي كه غير قطعي و قابل شكايت و تجديد نظر است از حيث تكرار جرم هيچ اثري بار نيست. اين شرط هرچند در ماده 48 صراحت ندارد. ولي با دقت نظر در عبارت «چنانچه بعد از اجراي حكم»، شرط مذكور استنباط مي‏شود.(محمد علی اردبیلی، پیشین، ص233) 2- حكم محكوميت كيفري از دادگاههاي ايران صادر شده باشد. احكام كيفري كه از دادگاههاي خارجي صادر شده و حتي به اجرا درآمده در تكرار جرم بي‏اثر است. اين شرط را مي‏توان تلويحاً از ماده 48 استنتاج كرد. 3- قواعد مربوط به تكرار جرم نسبت به احكام صادر از دادگاهها در باره اطفال بزهكار مجري نيست. در قانون مجازات عمومي سابق (بند «ط» ماده 32) دادگاهها از اين عمل منع شده بودند. هم اكنون نيز رويه دادگاهها بر همين نهج استوار است. (محمد علی اردبیلی، پیشین، صص234-233) 4- حكم محكوميت پيشيني بايد ماهيتاً تعزيري يا بازدارنده باشد. بنابراين، پيشينه محكوميت به مجازاتهايي همچون حدود و قصاص در تشديد مجازات جديد مؤثر نيست. قواعد تشديد مجازاتهاي غير تعزيري هريك در ابواب مربوط به خود در قانون مجازات اسلامي مندرج است.(مواد 90، 122، 131، 157، 179، 201 قانون مجازات اسلامي) اجمالاً در مورد قصاص بايد متذكر شد كه پيشينه محكوميت به اين مجازات در تشديد هيچ مجازات ديگر محاسبه نمي‏گردد. در حدود نيز كه برخلاف قصاص قانونگذار اين‏جا و آنجا متعرض قواعد تكرار جرايم مشمول اين عنوان شده است، پيشينه محكوميت زماني در كنار محكوميت جديد به حساب مي‏آيد كه هر دو يا چند جرم از يك نوع باشد. علي‏القاعده جز در مورد تكرار سرقت ارتكاب جرم تا سه بار (شرب خمر تا دو بار) مشمول تشديد مجازات نيست. حكم مجازات مشدد نيز در بار چهارم عموماً قتل است.(محمد علی اردبیلی، پیشین،ص234) 5- از ظاهر عبارت ماده 48 مبني بر اين كه چنانچه بزهكار «بعد از اجراي حكم» مجازات مجدداً مرتكب جرم قابل تعزير گردد در صورت لزوم مجازات او تشديد مي‏شود چنين بر مي‏آيد كه حكم محكوميت كيفري بايد لزوماً به اجرا در آمده باشد.( در تبصره ماده 48 سخن از «محكوميتهاي سابق مجرم» است و نه مجازاتهاي سابق كه اجرا گرديده است. قدر متيقن تبصره و ماده مذكور قطعيت حكم لازم‏الاجرا است.) ولي به نظر ما فرق است بين اجرا و اتمام حكم محكوميت كيفري. بدون شك اگر بنا به دلايلي مانند يكي عذرهاي معاف‏كننده، محكوميت كيفري به اجرا در نيايد، سابقه محكوميت قطعي به تنهايي در تكرار جرم كفايت نمي‏كند. ولي اگر پس از اجراي حكم و در اثناي آن بزهكار مرتكب جرم جديدي گردد مشمول قاعده تكرار قرار خواهد گرفت. مانند جرايم زندانيان در ضمن تحمل مجازات حبس. ششم، اگر موجباتي مانند عفو عمومي و يا نسخ قانون اساساً محكوميت نخستين را محو و يا آثار آن را بزدايد، چون ديگر محكوميتي وجود ندارد و يا هيچ‏گونه اثر كيفري بر آن مترتب نيست (بند يك ماده 11 قانون مجازات اسلامي) قواعد تكرار جرم شامل جرم مجدد نخواهد شد. عفوي كه مقام رهبري اعطا مي‏كند از مصاديق عفو خصوصي است و تأثيري بر تشديد مجازات به لحاظ احتساب سابقه محكوميت كيفري ندارد. (محمد علی اردبیلی، پیشین،ص234) براي دومين ركن تكرار جرم يعني محكوميت مجدد شرط ديگري جز تعزيري بودن جرم اخير نمي‏توان شناخت. برخلاف تكرار جرايم از باب حدود، جرايم مكرر موجب تعزير براي آن كه مشمول قاعده تكرار جرم گردد ممكن است از يك نوع و يا مختلف باشد.(محمد علی اردبیلی، پیشین، ص235-234) 2- مجازات تكرار جرم قانونگذار در اجراي قسمت اخير ماده 48 به دادگاه اختيار داده است تا «در صورت لزوم» مجازات تعزيري تكرار كنندگان جرم را تشديد كند. تشخيص لزوم تشديد مجازات با دادگاه است و به نظر مي‏رسد كه رأي دادگاه از اين حيث بايد مستدل باشد. ولي ابهام مهمي كه در رفع آن كوشش بسيار شده و تا كنون نتيجه رضايت‏بخشي عايد نگرديده نحوه تشديد مجازات و يافتن حدودي براي آن است كه همچنان مايه سردرگمي قضات و اختلاف رأي محاكم است. چنانكه در مبحث تعدد جرم متذكر شديم در اين كه تشديد مجازات به معني فراتر رفتن از حداكثرمجازات قانوني است ترديد نيست. هرچند مراعات اصولي مانند اصل قانوني بودن مجازاتها در بعض موارد، قضات و حقوقدانان را بر آن داشته است كه جانب احتياط نگه دارند و در حدودي كه قانونگذار تعيين كرده است حكم دهند. مع‏هذا، اين نگراني وجود دارد كه تشتت آراي محاكم همان منظوري كه قانونگذار اراده كرده است برآورده نسازد. از اين رو به نظر نمي‏رسد جز با مداخله خود قانونگذار مشكل حل گردد. شگفت‏آور اين كه در وضع بعضي از قوانين خاص( از جمله قانون تشديد مجازات محتكران و گرانفروشان مصوب فروردين 67)، قانونگذار آنچنان دقت و وسواس به خرج داده است كه گاه در تكرار جرم با تعيين ميزان مجازات مشدد تا بار چهارم يكباره گريبان قضات را از اين معضل رها ساخته است. حال چگونه در تشديد مجازات جرايمي از همان نوع و به همان اندازه پر اهميت يكسره اختيار را به دادگاهها محول كرده بدون آن كه ضابطه‏اي براي آن تعيين كند خود سؤال است؟ شايد به يك تعبير بتوان اين چندگانگي الگوي تشديد و مهمتر از آن تعيين مجازات تعزيري را به دودلي قانونگذار به عدم انطباق فكر تعيين مقدار تعزير در قانون با موازين شرع نسبت داد. باري، ابهام قانون در خصوص نوع و ميزان تشديد مجازات به بيان عقايد گوناگوني ميدان داده است كه بعضي از آنها را در مبحث تعدد جرم نقل كرديم. (محمد علی اردبیلی، پیشین، ص237) اعمال كيفيات مخفف در تكرار جرم از نكته‏هاي ديگري كه در اينجا بايد به آن اشاره كنيم اعمال كيفيات مخفف در تكرار جرم است. قانون مجازات اسلامي برخلاف تعدد جرم در اين باره ساكت است. اگر قرينه‏اي چون جواز تخفيف در تعدد جرم وجود نداشت سكوت قانونگذار را نمي‏توانستيم دليل بر نهي او قلمداد كنيم. ولي هنگامي كه قانونگذار به تشديد مجازات نظر دارد، خصوصاً وقتي تشديد مجازات براي دادگاه تكليف است، رعايت جهات تخفيف نياز به مجوز دارد. وانگهي وضع بزهكاران داراي پيشينه محكوميت كيفري كه دست كم يك بار به آنها هشدار داده شده است با متهمان به جرايم متعدد متفاوت است. اگر دادگاه دليلي مانند تكرار جرم در دست داشته و بر اين قول باشد كه بزهكار از محكوميت سابق عبرت نياموخته و بايد درس ديگري به او داد، يعني «لزوم» تشديد مجازات را احراز كرد هيچ دليل ديگري مانند جهات مخفف نبايد او را از اين تصميم منصرف نمايد. مگر آن كه تخفيف مجازات حق مسلم محكوم عليه باشد. با اين همه، چون اختيار تشديد به موجب ماده 48 با دادگاه است، دادگاه مي‏تواند با رعايت حال مرتكب ميزان مجازات تعزيري را به گونه‏اي تعيين كند كه استحقاق او به تخفيف منظور شود.(محمد علی اردبیلی، پیشین، صص238-237) توضيح تبصره ماده 48: مطابق تبصره مذكور: «هرگاه حين صدور حكم محكوميتهاي سابق مجرم معلوم نباشد و بعداً معلوم شود دادستان مراتب را به دادگاه صادر كننده حكم اعلام مي‏كند در اين صورت اگر دادگاه محكوميتهاي سابق را محرز دانست مي‏تواند طبق اين مقررات اين ماده اقدام نمايد.» مطلب قابل بحث در اين تبصره اختيار دادگاه به برسي مجدد و احراز محكوميتهاي سابق بزهكار است. جمله «اگر دادگاه محكوميتهاي سابق را محرز دانست» به عقيده شادروان دكتر علي‏آبادي(حقوق جنائي، ج2، ص 333. ) قابل تأمل است. زيرا، شرط اعمال قواعد تكرار جرم محكوميت قطعي سابق است. دادگاه مجاز نيست چنانچه پس از بررسي مجدد موافق با آن نبود از اِعمال قواعد تكرار جرم اعراض كند. زیرا حكم قطعي، اعتبار امر مختومه را پيدا كرده است. سؤال ديگري كه تبصره مذكور بي‏درنگ برمي‏انگيزد اين است كه چنانچه پس از اجراي مجازات، محكوميتهاي سابق بزهكار معلوم شود تكليف چيست؟ به نظر مي‏رسد كه قيد زمان «بعداً» به بعد از اجراي حكم نيز دلالت دارد. آيا دادگاه صادر كننده حكم مي‏تواند به محض وقوف به محكوميتهاي سابق مجرم در مقام تصحيح حكم، مجازات را تشديد كند؟ پاسخ مثبت به اين سؤال مغاير اصول دادرسي عادلانه است.(محمد علی اردبیلی، پیشین ، ص238) فهرست منابع: الف) منابع فارسى: اردبیلی، محمد علی، حقوق جزای عمومی، ج2، نشر میزان، تهران، چاپ پنجم، 1382.(منبع اصلی) کى‏نيا، مهدى، مبانى جرم‏شناسى، انتشارات دانشگاه تهران، 1373. گلدوزیان، ایرج، بایسته های حقوق جزای عمومی، نشر میزان، تهران، چاپ ششم، پاییز 1381، ص303) ب) منابع عربى: حلّى (علّامه)، حسن بن يوسف، تحرير الاحكام الشرعية على مذهب الامامية، مؤسسة آل البيت، چاپ سنگى، (بى تا). طباطبائى، سيد على، رياض المسائل فى بيان الاحكام بالدلائل، مؤسسة آل البيت، قم، 1404ق. ج) منابع انگليسى: "American Eugenics Program" (W.W.W.histclo.hispeed.com/essay/misc/eug/eugen.html6.) " Eugenics", National Reference Center for Bioethics Literature The Joseph and Rose Kennedy Institute of Ethics Georgetown University Washington, (W.W.W.georgetown.edu/reasearch/nrcbl/publication/scopenots/sn82) The Henry Hazlitt Foundation, Chicago, "Free Will and Determinism", (W.W.W.hazlitt.org/e-texts/morality/ch27.html) "Catholic Encyclopedia: Determinism", (W.W.W.newadvent.org/cathen/04756c.html) "China Passes Eugenices Law", (W.W.W.tibet.ca/en/wtnarchive), 1994/12/28(World Tibet Network News. Tom W. Miller ;"Arguments Against Reproductive Cloning--A Paper Prepared for the President's Council on Bioethics“ www.tomwmiller.com/cloneshoppingnetwork

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته