دانلود خانواده و زوج درماني (نظريه بوئن) (docx) 18 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 18 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
موضوع:
خانواده و زوج درماني (نظريه بوئن)
مربوط به درس: ........................
زير نظر استاد: ......................
تهيه کننده: ..............
دانشجوي رشته روانشناسي
دانشگاه .......................
سال 1396
مقدمه:
«خانواده» به عنوان یک سیستم اجتماعی، شامل گروهی از افراد است که از طریق ازدواج، تولید مثل و پرورش فرزندان با هم زندگی می کنند.
این سیستم و سازمان اجتماعی در طول تاریخ، نقشی حیاتی برای رشد و پیشرفت و اجتماعی شدن نوع انسان ایفا کرده است.
خانواده بدون شک مهمترین سازمانی است که بسترساز رشد و رفاه جسمی، روانی و اجتماعی کودک و عامل رسیدن وی به تعادل (فیزیکی، روانی و اجتماعی) است (موسوی به نقل از وود ، 1966). اجتماعی شدن و آشنایی با قوانین، نقش ها و ارزش های فرهنگی به طور طبیعی در خانواده صورت می پذیرد (موسوی به نقل از وتر و گیل ، 1987) و کودک در تعاملات ابتدایی خود با خانواده به یک موجود اجتماعی تبدیل می شود.
به همین دلیل هم از دیرباز عملکرد خانواده مورد توجه روان شناسان بوده است (موسوی به نقل از والش ، 1993).
اما خانواده، نه تنها یک سیستم است، بلکه به عنوان یک زیر سیستم از جامعه انسانی نیز محسوب می شود و عواملی از قبیل نژاد ، موقعیت اقتصادی و اجتماعی، آموزش، نقش جنسی، کشور محل اقامت، مهاجرت، مذهب، ارتباطات سیاسی و مرحله چرخه زندگی خانواده، بر آن تأثیر می گذارد (موسوی به نقل از کاسلو و همکاران، 1995).
خانواده درمانی سیستمی، در واقع کوششی است برای درک خانواده به عنوان یک سیستم (و نه افرادی که صرفاً با هم در یک محل زندگی می کنند) و به مثابه زیرسیستمی تحت تأثیر عوامل موجود در محیط بزرگتر. خانواده به عنوان عضوی از سیستم با سیستم بزرگتر و عوامل و عناصر موجود در آن به طور مداوم در تعامل است (موسوی,1383).
بخش اول :
دیدگاه سیستمی خانواده: تئوری عمومی سیستم ها و کاربرد آن در تحقیقات خانواده: هر سیستم به زیر سیستم هایی تقسیم شده است؛ و زیر سیستم ها خود به زیرگروههای کوچکتری تقسیم می شود (موسوی به نقل از استین گلاس ، 1978).
یک سیستم در درون یک محیط عمل می کند و با بقیه سیستم های موجود در این محیط در حال تعامل است. محیط، رفتار سیستم را تغییر می دهد و همین طور ممکن است توسط آن تغییر یابد. سیستم ها و محیط توسط «مرزها» از هم جدا می گردند. یک سیستم می تواند «باز» یا «بسته» باشد. زمانی یک سیستم باز تلقی می شود که به مبادله مواد، انرژی و اطلاعات با محیط اطراف خود بپردازد. یک سیستم باز قادر است با تغییرات محیط خود تطابق حاصل کند و در همان زمان توازن حیاتی خود را حفظ کند. برعکس، یک سیستم بسته هیچ شکلی از ورودی و خروجی انرژی ندارد (موسوی به نقل از وتر، 1987).
یکی از مهم ترین و اثر گذار ترین این محیط ها خانواده است و به عنوان یک سیستم فراتر است که فرد را در بر می گیرد.
کاربرد تئوری عمومی سیستم ها در خانواده درمانی:
اساس رویکرد سیستمی به خانواده بر این اعتقاد استوار است که سیستم خانواده، چیزی بیشتر از مجموع اجزای آن است و به همین دلیل، این سیستم باید به عنوان یک کل در نظر گرفته شود (موسوی به نقل از بارکر ، 1992).
در رویکرد سیستمی، واحد اساسی تحلیل تحقیقات، سیستم خانواده است؛ موضوع، اعضای خانواده است؛ اسنادها، ویژگی های روانی اعضای خانواده هستند؛ و رابطه ، ارتباط بین اعضای خانواده است (موسوی به نقل از وتر، 1987).
این رویکرد به خانواده، به عنوان یک سیستم و به فرد به عنوان عضوی از این سیستم می نگرد و از رویکرد روان شناسی کلاسیک بسی فراتر می رود که عمدتاً بر فرد متمرکز بود و واحد تحلیل=های آن فرد محسوب می شد.
البته باید توجه داشت که فرد نیز در چارچوب فردیت خود و نه به عنوان عضوی از یک سیستم، دارای احساسات و عقاید خاص خود و توانایی انتخاب رفتار است (موسوی,1383)
جایگاه و نحوه تعامل درمانگر در رویکرد سیستمی به خانواده:
نکته دیگری که در برخورد سیستمی با خانواده باید مدنظر قرار گیرد این است که بر طبق نظریه جاری سیستم ها (موسوی به نقل از هوفمن 1990؛ بوسکولو و برتراندو 1992) درمانگر، در کشف سیستم خانواده، هرگز مشاهده کننده ای منفعل و جدا افتاده از مجموعه خانواده نیست که فقط نقش نظاره گر را ایفاء کند، بلکه دارای نقشی فعال بوده و در تعامل با خانواده قرار دارد و باید این تعامل و اثر آن بر تحلیل ها را مورد توجه جدی قرار دهد (موسوی,1383).
عملکرد خانواده به مانند یک سیستم: همان طور که خانواده در مراحل قابل پیش بینی چرخه زندگی تحول می یابد، باید قادر به سازگاری و تغییر در روش عملکرد عادی خود باشد (موسوی به نقل از کارتر و مک گلدریک، 1989).
این نقاط انتقالی در چرخه زندگی خانواده (در پاسخ به تغییرات رشدی یا رویدادهای پیش بینی نشده ای مانند مرگ یکی از عزیزان یا طلاق، مهاجرت، تغییرات اجتماعی بزرگ و غیره) ، بر روی اعضای خانواده، فشار وارد می آورد و ممکن است به افزایش بیماری های روانی بیانجامد. روش سازگاری خانواده می تواند عامل مهمی در تعیین میزان آسیب پذیری فرد به چنین فشارهایی باشد (موسوی به نقل از والش، 1997).
خانواده های بهنجار بسیار «انعطاف پذیر» هستند و برای کنار آمدن با مشکلات، مجموعه بزرگی از رفتارها را مورد استفاده قرار می دهند. برعکس، خانواده های نابهنجار که ناکارآمداند، در به کاربردن رفتارهای گوناگون، انعطاف ناپذیر و سختگیر هستند (موسوی به نقل از والش؛ 1982).
به بیان دیگر، هر چه خانواده انعطاف پذیرتر باشد، توانایی بالاتری برای گوش کردن به داستان های بیشتر و حتی «متناقض» را دارد و وضعیت عقلانی- هیجانی اعضای آن پربارتر خواهد شد. در ضمن، اعضای این خانواده ها توانایی رسیدن به زندگی مستقل و فردیت را در طول زمان به دست خواهند آورد (موسوی,1383).
بخش دوم :
تاریخچه ریشه های تاریخی خانواده درمانی:
یافتن سرآغازی دقیق و معین برای هر امری بسیار دشوار می باشد. این امر در مورد خانواده درمانی نیز صادق می باشد. اما به صورت کلی، پس از بررسی های بسیار، اکثر صاحبنظران به دهه ی بعد از جنگ جهانی دوم انگشت می گذارند یعنی همان زمانی که پژوهشگران به نقش خانواده در ایجاد و تداوم اختلال روانی در یک یا چند عضو خانواده توجه نمودند. (گلدنبرگ، 2000).
گلدنبرگ و گلدنبرگ (1983) به پنج تحول علمی عمده که به ظهور خانواده درمانی کمک رسانده اند این گونه اشاره می کنند:
1). گسترش درمان روانکاوی برای گستره ی کامل مشکلات عاطفی که سرانجام شامل کار با کل خانواده نیز شد؛
2). معرفی نظریه ی عمومی سیستم ها با تأکیدی که بر شناخت روابط میان اجزای مؤلف یک کل همبسته داشت؛
3). پژوهش راجع به نقش خانواده در پدیداری اسکیزوفرنی در یکی از اعضای خانواده؛
4). تحول و ظهور حوزه های راهنمایی کودک و مشاوره ی زناشویی؛
و 5). افزایش علاقه به فنون بالینی جدید نظیر گروه درمانی.
افرادی که به نظریه سیستم های خانواده کمک کرده اند:
انواع رویکردها و نظریه ها، درمان سیستم های خانواده را ارایه داده اند که همه آن ها روی جنبه ارتباطی مشکلات انسان تأکید دارند.
برخی از افرادی که ارتباط بسیار نزدیکی با سرآغاز این رویکردهای سیستمی دارند در این جا معرفی شده اند.
آلفرد آدلر اولین روان شناس عصر نوین بود که با استفاده از رویکرد سیستمی، خانواده درمانی را اجرا کرد.
او بیش از 30 کلینیک راهنمایی کودک را در وین بعد از جنگ جهانی اول دایر کرد و بعدها رودلف دریکورز این مفهوم را به شکل مراکز آموزش خانواده به ایالات متحده منتقل کرد.
آدلر جلسات مشاورۀ خانوادگی را در محل اجتماعات اجرا می کرد تا به تعداد بیشتری از والدین آموزش دهد.
او معتقد بود که مشکلات هر خانواده در تمام خانواده های دیگر جامعه شایع هستند (کری,2005)
موری بوئن یکی از طراحان اصلی خانواده درمانی بود. بخش عمده ای از نظریه و کاربست او از کار وی با افراد اسکیزوفرنیک در خانواده ها به وجود آمد.
او معتقد بود زمانی می توان خانواده ها را بهتر شناخت که از دیدگاه سه نسلی بررسی شوند زیرا الگوهای روابط میان فردی. اعضای خانواده را در طول چند نسل مرتبط می کنند. از جمله مفاهیم کلیدی او مفاهیم تمایز خود و مثلث بندی هستند (کری,2005).
ویرجینیا ستیر خانواده درمانی یک پارچه، مدل فرایند تأیید انسان (رویکرد تجربی) را به وجود آورد که بر ارتباط و تجربه کردن هیجانی تأکید دارد.
او از طریق مجسمه سازی و باز سازی خانواده سعی داشت الگوهای خانواده را به زندگی زمان حال منتقل کند. او که اعتقاد داشت فنون نسبت به روابط درجه دوم هستند، روی رابطه فردی بین درمانگر و خانواده برای دستیابی به تغییر تمرکز کرد (کری,2005).
کارل ویتاکر خالق خانواده درمانی نمادی- تجربی است که رویکردی شهودی و بی قید و بند برای کمک کردن به خانواده هاست تا راه هایی را برای تعامل باز کنند. هدف او تسهیل کردن خود مختاری فرد و در عین حال حفظ کردن تعلق خاطر به خانواده بود. او درمانگر را شرکت کننده فعال و مربی ای می دانست که با خلاقیت وارد فرایند خانواده می شود و برای ایجاد تغییر در وضع موجود، فشار کافی بر این فرایند وارد می کند (کری,2005).
سالوادور مینوچین در دهه 1960 از طریق کار کردن با پسران بزهکار خانواده های فقیر در مدرسه ویلتویک واقع در نیویورک، خانواده درمانی ساختاری را به وجود آورد. مینوچین در اثر کار کردن با همکارانش در کلینیک راهنمایی کودک فیلادلفیا در دهه 1970، نظریه و کاربست خانواده درمانی ساختاری را اصلاح کرد. درمانگر با تمرکز کردن روی ساختار یا سازمان خانواده، به خانواده کمک می کند تا الگوهای کلیشه ای خود را تعدیل کند و در روابط بین اعضای خانواده بازنگری نماید. او معتقد بود قبل از این که نشانه های اعضای خانواده را بتوان کاهش داد یا برطرف کرد، باید تغییرات ساختاری در خانواده روی دهند (کری,2005).
جی هیلی نویسندۀ پرکار، تأثیر مهمی بر شکل گیری خانواده درمانی راهبردی داشته است. او خانواده درمانی ساختاری را با مفاهیم سلسله مراتب، قدرت، و مداخله های راهبردی ترکیب می-کند. خانواده درمانی راهبردی رویکردی عملی است که بر حل کردن مشکلات در زمان حال تمرکز دارد؛ شناخت و بینش نه ضروری هستند و نه این که دنبال می شوند (کری,2005).
کلو مادانس همراه با جی هیلی، مؤسسه خانواده را در سال 1970 در واشینگتن دی. سی. دایر کردند. خانواده درمانی راهبردی از طریق کاربست درمان، نگارش، و آموزش دادن به خانواده درمان گران، در دهه 1980 محبوب ترین رویکرد خانواده درمانی شد. این رویکرد درمانی کوتاه مدت و راه حل مدار است. با مشکلی که خانواده به درمان منتقل می کند به صورت «واقعی» نه نشانه ای از مسایلی زیربنایی، برخورد می شود و آن را حل می کنند (کری,2005).
دیدگاه سیستم های خانواده : شاید سخت ترین سازگاری برای مشاوران و درمانگران فرهنگ های غربی انتخاب دیدگاه «سیستم ها» باشد. تجربۀ شخصی و فرهنگ غربی ما اغلب به ما می گوید که افراد خود مختاری هستیم که از انتخاب آزاد و مستقل برخورداریم. ولی ما در خانواده ها به دنیا آمده ایم و اکثراً زندگی خود را در ارتباط با شکل های گوناگون خانواده، می گذارنیم. ما درون این خانواده ها پی می بریم کیستیم؛ رشد و تغییر می کنیم؛ و حمایتی را که برای زنده ماندن نیاز داریم دریافت و تأمین می کنیم. ما مقررات و تشریفات ضمنی (بیان نشده) را به وجود آورده، حفظ کرده و با آن ها زندگی می کنیم که امیدواریم خانواده (و هر یک از اعضای آن) را قادر به کار نگه دارند ( گلدنبرگ و گلدنبرگ , 2000).
تفاوت های بین رویکرد های سیستمی و فردی :
بین رویکردهای درمانی فردی و رویکردهای سیستمی تفاوت های مهمی وجود دارد. یک مورد می تواند به روشن شدن این تفاوت ها کمک کند. آنا، خانم 22 ساله، به مشاور مراجعه می کند زیرا از افسردگی رنج می برد که بیش از 2 سال ادامه یافته و توانایی او را در برقرار کردن روابط دوستی و بازدهی شغلی مختل کرده است. او می خواهد احساس بهتری داشته باشد، ولی دربارۀ امکانات خود بدبین است. چگونه درمانگر تصمیم می گیرد به او کمک کند؟ درمانگر فردی و درمانگر سیستمی هر دو به شرایط زندگی و تجربیات زندگی آنا علاقه مند هستند. هر دو متوجه می شوند که او هنوز با والدینش زندگی می کند که بین 60 تا 70 سال دارند. آن ها با خبر می شوند که او خواهر بزرگتر بسیار موفقی دارد که در شهر کوچکی که هر دو زندگی می کنند، وکیل سرشناسی است. این درمان گران تحت تأثیر این موضوع قرار می گیرند که دوستان آنا ازدواج کرده و چند سالی است که شهر را ترک کرده اند در حالی که او عقب مانده و اغلب تنها و منزوی است.
سرانجام اینکه، هر دو درمانگر متوجه می شوند که افسردگی آنا علاوه بر خود او بر دیگران نیز تأثیر گذاشته است. اما شباهت ها در همین جا خاتمه می-یابد (کری,2005) :
درمانگر فردی امکان دارد که:
درمانگر سیستمی امکان دارد که:
با استفاده از DSM- IV- TR روی تشخیص دادن دقیق با استفاده از ژنوگرام، سیستم فرایند خانواده و مقررات آن را بررسی کند تمرکز کند بلافاصله درمان آنا را شروع کند مادر، پدر، و خواهر آنا را به جلسات درمان با او دعوت کند روی علتها، هدف ها، شناخت ها، فرایندهای هیجانی و رفتاری روی روابط خانوادگی تمرکز کند که ادامۀ افسردگی آنا تمرکز کند که در افسردگی و مقابله کردن آنا دخالت درون آن «معنی بدهد» دارند به معانی بین نسلی، مقررات، دیدگاه های فرهنگی و جنسیت درون به تجربیات و دیدگاه های فردی آنا بپردازد این سیستم و حتی جامعه و سیستم های بزرگتری که بر خانواده به صورتی مداخله کند که به مقابله کردن آنا کمک نماید تأثیر دارند بپردازد به صورتی مداخله کند که به تغییر در موقعیت آنا کمک نماید درمان گران سیستمی اهمیت فرد را در سیستم خانواده انکار نمی کنند، بلکه معتقدند که وابستگی ها و تعامل های سیستمی فرد نیروی بیشتری از آن چه درمانگر فردی تصور می کند در زندگی او دارند. (کری به نقل از گلدنبرگ و گلدنبرگ , 2000)
بخش سوم :
انواع شیوه های خانواده درمانی:
خانواده درمانی آدلری: آلفرد آدلر اولین روان شناس عصر نوین بود که خانواده درمانی را اجرا کرد. مدتها قبل از این که نظریه سیستم ها در روان درمانی به کار برده شود، رویکرد او سیستمی بود. برداشت های اولیه آدلر را هنوز می توان در اصول و کاربست مدل های دیگر پیدا کرد. آدلر (1927) اولین کسی بود که متوجه شد رشد کودک درون مجموعه خانواده (عبارت او برای سیستم خانواده) قویاً تحت تأثیر ترتیب تولد قرار دارد.
آدلر پدیدار شناس بود و باور داشت که برداشت کودکان از جایگاه تولد خودشان اهمیت دارد. آدلر هم چنین معتقد بود که تمام رفتارها هدفمند هستند و کودکان اغلب طبق الگوهایی رفتار می کنند که میل به تعلق پذیری آن ها را با انگیزه می کند، حتی زمانی که این الگوها بی فایده یا اشتباه باشند. اما این رودلف دریکورز (1973) بود که برداشت های آدلر را در قالب تیپ شناسی هدف های اشتباه اصلاح کرد و رویکرد سازمان یافته-ای را به خانواده درمانی به وجود آورد. فرض بنیادی خانواده درمانگران آدلری نوین این است که والدین و فرزندان اغلب در تعامل های تکراری و منفی گرفتار می شوند که بر اهداف اشتباه استوارند و تمام افراد درگیر را برانگیخته می کنند. ( کوری 2005 )
خانواده درمانی چند نسلی:
کارهای اولیه ی موری بوئن (1960) روی کودکان مبتلا به اسکیزوفرنی و خانواده های آن ها در درمانگاه منینگر نقش چشم گیری در پیدایش نظام خانواده درمانی مورد نظر وی داشت. وی بر نظام هیجانی خانواده و پیشینه ی آن تأکید دارد که ریشه هایش به ساز و کارهای خانوادگی خانواده های هر یک از والدین حتی خانواده های پدربزرگ ها و مادربزرگ ها بر می گردد.
بوئن به شیوه ی فرافکنی هیجانات خانواده به یک عضو خاص خود و واکنش آن عضو به سایرین علاقه مند بود. وی کار با والدین را به کار با کل خانواده ترجیح می داد و خود را یک مربی می-داند که به والدین کمک می کند تا نگاه متفاوتی به طرز رفتارشان با یک دیگر و فرزندان شان داشته باشند و از این طریق هیجان مخرب در خانواده ی آنان کاهش یابد (شارف,بی تا).
نظریه ی نظام های خانواده در رویکرد بین نسلی: مبنای نظریه نظام های خانوادگی بوئن، توانایی افراد در تفکیک کارکرد عقلی خویش از احساساتشان می باشد. بوئن به طور اخص مثلث سازی خانواده ها مثلاً مثلث پدر و مادر و کودک را بررسی می کند.
نحوه ی کنار آمدن اشخاص با فشارهای روانی تحمیل شده به آن ها محصول شیوه ی کنار آمدن دیگر اعضای خانواده با اضطراب های شان می باشد، اهمیت خاصی برای بوئن دارد. در عین حال وی علاقه ی خاصی به نحوه ی کنار ه گیری هیجانی و جسمی کودکان از خانواده دارد.
نظام خانواده درمانی از هشت مفهوم اصلی تشکیل می شود (شارف, بی تا) :
1- تفکیک خود:
تفکیک قایل شدن بین فرایندهای عقلی و احساسی خود، مظهر تفکیک خود است. انسان شدیداً تفکیک یافته (شارف به نقل ازبوئن، 1966) به خوبی از عقایدش آگاهی دارد و احساس خودیت می کند، این گونه افراد در اختلالات خانوادگی می توانند حق خود را بگیرند و اسیر احساسات خویش نشوند. در حالی که هم جوشی احساسات و افکار باعث می شود به جای مطرح کردن ارزش ها و عقاید حقیقی خویش، خود کاذب را بروز دهند (شارف, بی تا).
2- مثلث سازی:
وقتی دو نفر از اعضای خانواده با هم مشکل دارند برای کم کردن اضطراب یا تنش، پای نفر سومی را به میان می کشند (شارف به نقل از بوئن، 1978) که به این قضیه مثلث سازی می گویند. به نظر بوئن وقتی فشار روانی بر خانواده حاکم است برای کاهش تنش پای شخصی (خانواده، دوستان، بستگان یا حتی درمانگر) که کمتر از دیگران تفکیک شده است به میان کشیده می شود (شارف به نقل از گولدنبرگ و گولدنبرگ، 1991).
این امر موجب ثبات بیشتر نظام دو نفره ی متزلزل و کاهش تنش می شود که این امر خود به میزان تفکیک یافتگی نفر سوم بستگی دارد. این که درمانگر هنگام توجه به الگوهای مثلث سازی در خانواده تحت درمانش، با طرفین مثلثی واضح، متفاوت و متمایز تشکیل بدهد خیلی اهمیت دارد (شارف, بی تا).
3- فرافکنی خانوادگی:
تفکیک شدگی اندک طرفین ازدواج باعث می شود فشار روانی خویش را به فرزندان شان فرافکنی کنند که به آن فرافکنی خانواده گویند. به طور کلی، کودکی که بیشترین دلبستگی هیجانی را به والدینش دارد، کمترین تفکیک احساس و عقل و بیشترین مشکل را در جداشدن از خانواده خواهد داشت (شارف به نقل از پاپرو، 1983). شدت فرافکنی خانوادگی به میزان عدم تفکیک پذیری والدین و مقدار فشار روانی حاکم بر خانواده بستگی دارد (شارف, بی تا).
4- برش هیجانی:
کودکان وقتی بر اثر درگیری شدید با مشکلات خانواده، فشار روانی شدیدی را متحمل می شوند با برش هیجانی، خود را از خانواده جدا می کنند. نوجوانان احتمالاً از خانواده گریخته و به دوستان، اقوام، محیط های خارج از خانه مانند محیط های کاری یا دانشگاه و یا حتی اتاق شان پناه می برند و تعاملاتشان با والدینشان سطحی و مختصر می گردد (شارف, بی تا).
5- انتقال بین نسلی:
بوئن (1976) در رویکردش به خانواده ها علاوه بر خانواده ی حال حاضر نسل های قبلی را نیز در نظر می گیرد. در بحث انتقال بین نسلی کارکرد پدربزرگ ها و مادربزرگ ها، اجداد پدری و مادری هر دو طرف ازدواج، عموها و عمه ها و به طور کلی تمامی بستگان در آسیب شناسی خانواده نقش بازی می کنند (شارف, بی تا).
هدف های درمان:
بوئن در درمان به تأثیر نسل های قبل بر خانواده علاقه مند می باشد و ابتدا به نشانه ها و از آن مهمتر به پویایی خانواده گوش می دهد چرا که این مسایل به قضیه ی تفکیک پذیر و مثلث سازی مرتبط هستند. وی به خانواده ها کمک می کند تا میزان کلی فشارهای روانی خود را کاسته و نیازهای فردی و خانوادگی خود را هر چه بهتر تأمین کنند (شارف, بی تا).
مدل فرایند تأیید انسان :
تقریباً در همان زمانی که بوئن مشغول ساختن رویکرد خود بود، ویرجینیا ستیر بر ارتباطات خانوادگی تأکید کرد. کار درمانی او باعث شده بود که به ارزش رابطۀ عمیق و محبت آمیز بر اساس علاقه و دلبستگی به کسانی که برای آنها اهمیت قائل بود پی ببرد.
او خود را کارآگاهی تصور می کرد که در جستجوی جلوه هایی از عزت نفش در ارتباط های درمانجویانش بود. این زمانی بود که وی با دختر نوجوانی کار می کرد که تصادفاً از او دربارۀ مادرش جویا شد. او از این موضع شگفت زده شد که چگونه ارتباط و رفتار درمانجوی او زمانی که مادرش حضور داشت تغییر کردند. وقتی که او روابط آن ها را بررسی کرد، دوباره تصادفاً دربارۀ پدر درمانجو جویا شد. وقتی که پدر این درمانجو وارد شد، ارتباط و رفتار مادر و دختر تغییر کردند. ستیر از طریق روبرو شدن با این فرایند به نیروی خانواده درمانی، اهمیت ارتباط و فرا ارتباط در تعامل خانواده، و ارزش تأیید شفابخش در فرایند تغییر پی برد (کری به نقل از ستیر و بیتر، 2000)
فهرست منابع :
1. موسوی,اشرف السادات, (1383). خانواده درمانی کاربردی با رویکرد سیستمی. تهران,انتشارات دانشگاه الزهرا.
2. گلدنبرگ,ایرنه; گلدنبرگ,هربرت, (2002). خانواده درمانی. ترجمه; حسین شاهی برواتی, حمیدرضا; نقشبندی, سیامک; ارجمندی, الهام, (1382). تهران, انتشارات روان.
3. کری, جرالد, (2005). نظریه و کاربست مشاوره و روان درمانی. ترجمه; سید محمدی, یحیی, (بی تا). تهران, انتشارات ارسباران.
4. شارف, ریچارد. اس, (بی تا). نظریه های روان درمانی و مشاوره. ترجمه; فیروزبخت, مهرداد, ( 1381). تهران, خدمات فرهنگی رسا