دانلود دموکراسی و مشارکت سیاسی

دانلود دموکراسی و مشارکت سیاسی (docx) 12 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 12 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

دموکراسی و مشارکت سیاسی مقدمه دموكراسي و مشاركت امروزه مورد ادعا و مـسئله مهـم همـة كـشورهاي و شـرقي غربـي عليرغم بينش هاي بسيار متفاوت آنها شده . است چه كساني را بايد مردم و پنداشت اكثريـت و اقليت آنها چگونه تعيين مي گردد؟ آيا تفكر و بينش هاي والا و كمال گراي شرقي پذيراي اصـول و روشهاي دموكراسي غربي مي باشد؟ و چه زماني امور سياسي ميتوانـد از منـابع دينـي بهـره بگيرند؟ و بالاخره نظام جمهوري اسلامي ايران چگونه ميخواهد بـا رعايـت همـه جنبـه هـاي دموكراتيك كه خود را به شدت نيازمند و مدافع آن مي داند به تحقق آرمـان هـا ي ايـدئولوژيك خود كه برگرفته از اسلاميت جمهوري اسلامي است دست پيدا بكنـد؟ و شـعار مـردم سـالاري ديني را با بهره گيري از روش هاي دموكراسي يا غيرمستقيم نيمه مستقيم يعني از طريـق انتخـاب نمايندگان محقق بسازد براي يك چنين هدفي وجود احزاب سياسـي نقـش حيـاتي دارنـد تـا بتوانند اراده مردم را سازمان داده و مجرائي براي برقراري ارتباط عملي هر چه بيشتر بـين آنهـا باشند. اما در حال حاضر نه احزاب شايسته چنين اهدافي و نه مردمي حزب گرا وجود دارند كه پيرو آنها باشند . (يرو – 2015) محافل سياسي چندنفرهاي كه امروزه خـود را متـولي تكـاليف حزبـي معرّفـي مي كنند در حقيقت محافل خلق الساعه اي هستند كه فقط در زمان شروع و برگـزاري انتخابـات ظاهر مي شوند و بعد از پايان آن خاموشي مي گيرند، و هـيچ فعـاليتي از آنهـا در جامعـه ديـده نمي .شود تعاريف دموكراسي و نقش مردم در آن دموكراسي از ريشة يوناني در معناي مردم قدرت گرفته و به حكومـت توسـط مردم اطلاق مي شود و در برگيرندة نظامي سياسي است كه با ايـن نـوع حكومـت تطـابق دارد. دموكراسي رژيمي سياسي و فلسفة اجتمـاعي اسـت كـه بـيش از هـر رژيـم، يـا فلـسفه گوناگوني عقايـد را مـي پـذيرد و در آن دسـت بـه دسـت شـدن قـدرت سياسـي از راه هـاي مسالمت آميز صورت مي گيرد و هدف آن تأمين حداقل رفاه براي همگان است اساس دموكراسي و پادزهر توتاليتاريسم ، همين باور به كثـرت حقيقـت و تنـوع اخـلاق . اسـت شـالوده كثـرت گرایی سياسـت همـين كثـرت گرا يی اخلاقـي اسـت و شـالودة انـواع حكومت هاي مطلق مذهبي باور متقن به احكام الهي ابدي و ازلي در دولت هـاي جديـد كـه وسـعت و جمعيـت زيـاد دارنـد دموكراسـي غيرمـستقيم يـا دموكراسي نمايندگي به اجرا گذاشته مي شود . شايان گفتن است كه در دموكراسي نمايندگي، احزاب نقش حياتي دارند زيرا اراده مردم را سازمان مي دهند و در ميان حكومت شوندگان به صورت مجرايي ارتباطي عمل مي كنند به همين دليل گفته اند كه دموكراسي نمايندگي و احزاب سياسي دوقلو هستند. دموكراسي را در يونان باستان اين طور مي دانستن: د كه كلية شهروندان در يـك مجلـس عام جمع شوند. حقوق سياسي برابر داشته باشند. در اين دموكراسـي مفـاهيم شـهروندي و آزادي و حاكميت مردم و برابري حقوق مفاهيمي بودند كه با يكـديگر پيوسـتگي داشـتند. در اين بينش منشأ و مصدر قدرت را مردم و آزادگي دانسته اند به اين نوع آزادي مي گفتنـد آزادي مبتني بر مشاركت. در آن زمــان شــعار آزادي فــراوان بــر زبــانهــا افتــاد و گفتــه شــد كــه آزادي مــردم اساس آزادي هاي ديگر است و طرفداران آزادي سعي مي كردند كه منـافع عامـه را بـر مـصالح شخصي خود ترجيح دهند. گريگور اشتراسر مينويسد: ما طرفدار دموكراسي هستيم تا زماني كه به نفع ماست و تـافلر ادعـا مـي كنـد كـه بـراي باز سـازي دموكراسـي در قالب هاي موج سومي بايد بپذيريم تعارض در جامعه نه تنهـا ضـروري بلكـه تاحـدودي مطلوب نيز هست. دموكراسي مترادف ليبراليسم نيست بلكه شكلي از حكومت است كه براساس تنفيذ قدرت سياسي به عنوان حاكميت مردم مطرح مي شود. ليبراليسم غربـي نوعي ايدئولوژي است، و غرض از آن محدود كردن هرگونه قدرت سياسي در رژيمي مبتني بر حاكميت مردم است و نماينده هاي انتخابي مأمورند كه اراده ملت را بيان كنند. در اين معنا، دموكراسي غربي نه حكومت اكثريت است و نـه حكمرانـي عـده اي از مـردم بلكه اصل مورد ادعاي آن برخورداري مردم از حقوق سياسي خود است. مردم براساس حكـم شهروندي برابرند و حق شركت در امور عمومي جامعه و حكومت را دارنـد، كـه بـه اكثريـت مجوز تصميم گيري در مسائل را مي دهد. غربي ها در مورد صلاحيت عام و خاص به مفاهيم متمايزي اشاره مي كنند و مـي نويـسند اگر مردم اطلاعات لازم را داشته باشند كاملاً اين صلاحيت را دارند كه در خـصوص دولـت و اگر مردم اطلاعات لازم را داشته باشند كاملاً اين صلاحيت را دارند كه درخـصوص دولـت و باشند. (ارسطو – 1364) اقدام دانشمندان منجر به حكومت تكنوكرات ها مي شود، بنا به اعتقاد آنهـا ايـدئولوژي هـاي سياسي رو به زوال مي گذارند حكومت تكنوكرات ها نيز با اصل حاكميت مـردم تعـارض پيـدا مي كند. شهروندان در دموكراسي حقوق سياسي برابر دارند. اين برابـري بـه جهـت شـهروندي است يعني نه يك آدم بلكه يك شهروند يك رأي دارد و رأي او با رأي ديگـري برابـر اسـت. مفهوم اصلي دموكراسي نه در تعداد شركت نه و كنندگان در مراجعه به آراء عمومي و نه در انتخابات و نه در نمايندگاني است كه انتخاب مـي شـوند. بلكـه مفهـوم اصـلي دموكراسـي مشاركت است يعني مشاركت ملت در سرنوشت خود و مشاركت خـود يـك قالـب سياسـي است كه در آن هر شهروند حـق دارد خـصوصاً از طريـق تعيـين حكـام و امكـان مخالفـت و موافقت با آنها در امور عامه شركت نمايد . با اين حساب دموكراسي را نه نهادهاي دموكراتيك بلكـه مـشاركت مـردم در ايـن نهادهـا دموكراتيك مي كند و حداكثر دموكراسي مترادف مي شود با حـداكثر آزادي شـركت و نـه با حداكثر برابري. لذا مقصود از دموكراسي حداكثر مشاركت است. اكثريت به معني ارادة عمومي و حاكميت در علم نيست و مفهوم اكثريت نبايد جانـشين وحدت آراي مردم بشود . بلكه راهي و چارها ي است به عنوان يك تكنيك كـه تكثـر عقايـد را امري مشروع دانسته است اما تكثر عقايد موجب تكثر نظام هاي ارزشي مي گردد كه اين امر بـا تعريف ملت ناسازگار مي شود لذا حداكثر اين است كه مقيد به تأمين خير عامه باشد. در دموكراسي هاي مورد نظر ليبرال ها آدم هاي متعدد برگزيدة مردم مي شوند كـه بـرخلاف حكومت هاي استبدادي فردي يك نوع حكومت جمعي را به وجـود مـي آورنـد كـه ايـن گونـه تحول موجب نابودي و در شرف نابودي قرار گرفتن آرمانها دموكراسي مي شـود و احـزاب در آن به صورت نهادهاي دموكراتيك عمل نمي كنند. بلكه به ثروت و رقابت هاي كج و معـوج حساب نمي آيد بلكه اطلاعات و اخباري كـه بـه مـردم داده مـي شـود، موجـب مـي گـردد كـه به فساد روي آورند. در نظام انتخاباتي مبتني بر اكثريت ميزان ميـل و رغبـت رأي دهنـده بـه رأي دهنده نتواند آزادانه انتخاب كنـد . (ريور – 1383) همگـون كـردن عمـدي و يـك سـوية برنامـه هـا توسـط كانديداها موجب مي شود كه قوه تميز مردم دقيق عمل نكند. بدين ترتيب فعاليت سياسي صـرفاً امري بي حاصل مي شود و رأي دادن به نوعي فريب و توهم تبـديل مـي شـود و نتيجـة ادامـه و تكرار آن بي اعتنايي و مردم لاقيدي آن به امور سياسي شـده و بـا امـر مـشاركت منافـات پيـدا مي كند، به همين علت با دموكراسي در تضاد مي افتد . دموكراسي نبايد در رأي دادن مردم خلاصه شود، شهروند بودن هم نبايـد بـه عمـل رأي دادن ختم شود. لازمة مشاركت وجود روش هاي سياسي راي بهره بـرداري بيـشتر و دائمـي از تمام امكاناتي است كه موجب پيوند مردم به حاكمان باشد. بنيـاد دموكراسـي را بايـد از طـرق حركت هاي و محلي ... گسترش داد، بايد مشاركت مردم را در شـهرها، روسـتاها، بخـش هـا و استانها به صورت هاي مختلف برانگيخت ، و بايد بيان نظر و عمل مشاركت مـردم را افـزايش داد. بدين ترتيب انتخابات فقط درآمدي بر مشاركت است نه اصل و تمـام مـشاركت مـردم در امور. دموكراسي هاي ليبرال و توده اي هر دو در واقـع بـه نـوعي اسـتبداد در تعـاريف غلـط از آزادي و برابري مردم تكيه دارند در صورتي كه يـك دموكراسـي همبـسته و مـداوم بـا ايجـاد رفتارهاي متنوع مشاركتي به جوهر دموكراسي ( راستين مشاركت ) عامه نزديك مي شود. چنـين دموكراسي تنها مي تواند در حول محور و مفهوم برادري و اخوت تـأمين گـردد و بـدين دليـل شايد بتوان مشاركت واقعي مردم را در تحقق آرمان های اسلامي و ديني محقق گردانيد . دموكراسي بايد احساس تعلق مردم به يك واحد يعني يك ملت را تقويت كند و درواقع قدرت مردم، قدرت جماعت به هم پيوسته اي باشد كه تاريخ بدان ها شـكل و هويـت بخـشيده است. اين مردم بايد به طور دائم در ارتباط ارگانيك با هم باشند و همانا در بيان آرمانها با هم برادرانه و مؤمنانه عمل كنند و با جود تفاوت سليقه ها متفرق نگردند . اينگونه رفتار مي تواند مردمسالاري ديني را كه در كشور ما مطرح شده محققگرداند. مسلماً در يك چنين شرايطي و براي چنين مردمي اين نظر گاندي صدق مي كند كه نظير تـورو معتقد بود كه بهترين حكومت آن، است كه كمتر حكومت كند. جامعه، اجتماع و مشاركت افراد در اجتماع با وجود عوامل متحدكننده و وحدت آفرين به طور جدا از يكديگر زندگي مي كنند و روابط انساني بيشتر بر رقابـت و منـافع شخـصي و كـارآيي افـراد و تخـصص هـا و سازگار با نوع شهرنشيني شكل مي گيرد. افراد و جامعه با وجود عوامل جداكننده و نفاق آور به صورت متحد با هم زندگي مي كنند و تمام اراده ها و اعمال انسان از وحدت فينفـسه جبـري و ضروري و يا فطري سرچشمه مي گيرند كه از پا برجايي بيشتري برخوردار مي باشد و گاهي نيـز جامعه براساس روابط خويشاوندي وحدت مكاني و محيطي و روابط دوستي و علايق و ترحم به وجود مي آيد. به عنوان نمونه تاريخي مي توان گفـت كـه جامعـة اروپـايي دوران انتقـالي از جامعه به اجتماع را پشت سرگذاشته و انقلابات فكري و صنعتي اروپا به عنوان عامل عمدة آن عمل كرده است اين فرآيند را توئينس چنين توصيف مي كند: الف: نخست تغيير از وضعيت روابط مبتني بـر تعـاون و همكـاري جمعـي بـه وضـعيت فردگرايانه آغاز مي گردد. ب: تغيير از موقعيت تفويـضي Status - Ascribed بـه موقعيـت و اكتـسابي تحـصيلي Status Achieved شكل مي گيرد . ج: زوال تدريجي ارزش هاي اخلاقي و معنوي و توجه به ارزش هـاي و دنيـوي عقلانـي حاصل مي شود. توئينس ارتباط را محور قرار داده و بين جامعه و اجتماع مقايسه زير را به وجود مي آورد .( ميلاني – 1382) دموکراسی، ره آورد مشارکت سیاسی تاکنون از مشاركت تعاريف و تفسيرهاي بسياري به عمل آمده است. گستردگي مفهومي و وجود تفسيرهاي متعدد يكي از ويژگي هاي اين مفهوم است. مشاركت از نظر لغوي بر وزن مفاعله به معناي شركت دوجانبه و متقابل افراد براي انجام امري مي باشد. از منظر جامعه شناختي مشاركت نوعي فرآيند تعاملي چند سويه است. مشاركت مداخله و نظارت مردم و قابليت سياسي-اجتماعي نظام های سیاسی را در دستيابي به توسعه، همراه با عدالت اجتماعي بالا می برد. بنيادي ترين انديشه زيرساخت مشاركت پذيرش اصل برابري مردم است و هدف از آن همفكري، همكاري و تشريك مساعي افراد در جهت بهبود كميت و كيفيت زندگي در تمامي زمينه هاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي است. مشاركت فرایندي است كه به واسطه آن مردم پذيراي دگرگوني در خود و جامعه مي شوند. فرآيند مشاركت به عنوان فراگرد توانمند سازي بر سه ارزش بنيادي سهيم كردن مردم در قدرت، راه دادن مردم به نظارت بر سرنوشت خويش و بازکردن فرصت هاي پيشرفت به روي مردم تاكيد دارد. يكي از با ارزش ترين جنبه هاي مشاركت، از ميان بردن در حاشيه بودن، انسداد و شكوفا نمودن نيروي ابتكار و خلاقيت در انسانها است. انسانها زماني بيشتر به خود اعتماد پيدا مي كنند و بيشتر آرمانهاي خلاق ارائه مي دهند كه در زمينه تصميم گيري مشاركت پيدا كنند. قرابت دو مفهوم مشاركت و دموكراسي از اين حقيقت مايه مي گيرد كه دموكراسي به حوزه تصميمات گروهي و نه فردي تعلق دارد، يعني با زندگي گروهي، نياز به اخذ تصميماتي راجع به اهداف، قواعد، توزيع مسئوليت ها و مزايا در بين اعضاي گروه مطرح مي شود و دموكراسي متضمن اين آرمان است كه چنين تصميماتي بايد توسط همه آن اعضا گرفته شوند و آن اعضا در اخذ چنين تصميماتي داراي حقوقي برابر باشند. به عبارتي دیگر، دموكراسي مستلزم دو اصل "نظارت مردمي" بر تصميمات گروهي و برابري حقوقي در اعمال نظارت است و به ميزان تحقق يافتن اين دو اصل و درجه نزديكي به آرمان مشاركت برابر در تصميم گيري گروهي، دموكراسي معنا مي يابد و اين پرسش مطرح مي گردد كه آيا مشاركت بيشتر به نفع نظام دموكراتيك است يا به ضرر آن؟ هواخواهان دموكراسي در پاسخ به منتقدين مي گويند كه مردم، توانايي مسئولانه عمل كردن را دارند و حكومت هاي دموكراتيك بيش از ساير حكومت ها قابليت برآوردن نيازهاي مردم را دارند و هرچه مردم سخن بيشتري در سياست داشته باشند،احتمال بيشتري مي رود كه علايق و آرمانشان منعكس گردد. هر چقدر دموكراسي به معناي عام و خاص آن در جامعه فراگيرتر باشد، مشاركت و از آن جمله مشاركت سياسي به همان نسبت نمود و گسترش بيشتري يافته و روانتر عمل مي كند. اما به همان نسبت ممكن است از شدت و عمق آن كاسته شود. تاريخ جوامع شرقي و از آن جمله ايران نشان مي دهد وجود حكومت هاي استبدادي به هيچ وجه سبب نابودي مشاركت سياسي مردم نشده است بلكه شيوه هاي بروز آنها را تغيير داده است؛به طوري كه تاريخ اين سرزمين را سراسر به مقاومت منفي و مثبت مردم با حكومت هاي استبدادي تبديل ساخته است. (بروکنر – 2001) پارسونز معتقد است تشكيل و تداوم فرهنگ سياسي حاصل دروني شدن فرهنگ هنجاري از طريق مجاري جامعه پذيري اوليه است.برخي نيز معتقدند كه فرهنگ سياسي، همان نظام سياسي دروني شده در ادراكات، احساسات و ارزيابي هاي مردم است. به طور كلي، هرگاه به نقش ساخت قدرت در حفظ و تقويت فرهنگ سياسي توجه كنيم تاثير فرآيندهاي جامعه پذيري ثانويه از جمله نظام سياسي آشكارتر مي گردد. براي مثال گسترش بي اعتمادي و بدبيني نسبت به قدرت، در واكنش به تجربه عملكرد ساخت سياسي قابل فهم و انتظار است (بنوا، 1372) .پس نبايد نقش ساخت قدرت سياسي را در اين زمينه ناديده بگيريم. مشاركت يكي از مفاهيم اساسي در تعريف دموكراسي است هم چنانگه در مفهوم سنتي دموكراسي آمده است دموكراسي، مشاركت توده مردم در زندگي سياسي را به همراه دارد. مشاركت اكثريت مردم در زندگي سياسي و تصميم گيري سياسي ازطرف آنان دموكراسي تلقي مي شود. تعاريف ارائه شده از دموكراسي در هر حال اشكال وسيع و گسترده اي از مشاركت را بر مي گيرد. در واقع ويژگي اصلي دموكراسي، مشاركت مردم در تصميم گيري در اموري است كه سرنوشت آنان به آن وابسته است. در نتيجه بدون مشاركت پيش رونده مردم، دموكراسي سياسي ظاهر سازي عمده اي پيش نخواهد بود و دموكراسي به معناي حل مسالمت آميز مسائل مربوط به عقايد متفاوت و دفاع از حقوق و منافع فردي ضمن محترم شمردن حقوق اجتماعي و اقتصادي ديگران،عامل مهمي در مشاركت و سهيم شدن آزاد منشانه گروههاي اجتماعي در جريان توسعه و سرعت بخشيدن به آن است. مشاركت ازطريق حاكم كردن ضعفا بر سرنوشت خودشان به آنها قدرت مي دهد زيرا انرژي آنها را مهار كرده و آنها را در تصميم گيريها دخالت مي دهد. (تافلر – 1380) به گفته رابرت دال دموکراسی فرصت «مشارکت واقعی» را فراهم می سازد. تعامل بین نهادهای مدنی با دولت در یک فرایند دموکراتیک صورت می‌گیرد. محصول این تعامل دموکراسی مدرنی است که خود را به شکل جمهوری ای نشان می دهد که درآن انسانها محق‌اند و دولت نماینده و مخلوق و پاسخگوی انسان. از این رو مشارکت در عین اینکه به وجود آورنده دموکراسی است محصول آن نیز می باشد. انواع در گونه شناسی مشارکت نهادمند می توان به انواع اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اشاره کرد. در راهبردهای مشارکتی توسعه، مشارکت نهادمند مردم در زمینه های اجتماعی ـ سیاسی ـ اقتصادی ـ فرهنگی و عمرانی ـ خدماتی به صورت تواءمان مورد توجه واقع می شود. با توجه به مقدمه‌ای که ذکر شد و با توجه به این که مشارکت عمومی یکی از شاخصه‌های اصلی نظام توسعه‌یافته و دموکراتیک محسوب می‌شود. باید دید که چه عوامل و زمینه‌هایی می‌توانند در مشارکت عمومی مردم در امور سیاسی و اجتماعی تأثیرگذار باشند و راهکارهایی که موجب مشارکت حداکثری مردم می‌شوند. کدامند؟ به طور کامل راهکارهایی که برای مشارکت عمومی و سیاسی مردم بکار برده می‌شوند، عبارتند از: تبیین مبانی دینی و گسترش آن در جامعه: دین یکی از مؤلفه‌های اصلی و مهم و موتور محرکه‌ جنبش‌های اجتماعی و سیاسی در جامعه می‌باشد. متغیر مستقل دین در گسترش مشارکت سیاسی و اجتماعی اهمیت زیادی دارد. تأثیر دین در گسترش مشارکت مردمی در طول تاریخ به ویژه در جهان اسلام انکار‌ناپذیر است. ابن‌خلدون، جامعه‌شناس بزرگ اسلامی دربارة نقش دین در مشارکت می‌گوید: «دین در بین نیروها وحدت می‌آفریند، رقابت‌ها را از بین می‌برد و به افراد روحیه ایثار می‌دهد. این روحیه به افزایش مشارکت و ایجاد دولت‌های وسیع می‌انجامد. چنان چه باورهای مذهبی به دلیل تجمل‌پرستی و ... به رکود گراید، وحدت اجتماعی متزلزل می‌گردد » از این رو یکی از اهداف استعمارگران برای سکولاریزه کردن جوامع مسلمان، بی‌تفاوت ساختن آنان در قبال سرنوشت اجتماعی خود و زمینه‌سازی برای تسلط آسان بر این جوامع است، چون دین اسلام جامع امور دنیوی، سیاسی و معنوی است، ولی سکولاریسم قائل به این است که دین با سیاست ارتباطی ندارد و در پی خِرِف کردن توده‌های جامعه و مسلمانان است (دین افیون توده‌هاست). و با این عقیده به دنبال این است که مسلمانان تنها به عبادت بپردازند و از مسائل و امور اجتماعی و سیاسی غافل بمانند. اما غافل از اینکه دینی مانند اسلام و مذهبی مانند تشیّع از نخستین روزهای پیدایش خود، هیچ‌گاه مکتب عقیدتی صِرف نبوده، بلکه شالودة فکری آن بر پایه رهبری فکری و سرپرستی سیاسی امیرمؤمنان علی ـ علیه السّلام ـ استوار بوده است. بنابراین در مکتب تشیّع رهبری فکری از رهبری سیاسی تفکیک‌ناپذیر است و این دو همواره ملازم هم بوده‌اند. بنابراین با تبیین صحیح جایگاه دین و مبانی دینی در جامعه و جلوگیری از افکار انحرافی می‌توان مشارکت مردم در امور اجتماعی و سیاسی را بالا برد، دین واقعی، طالب مشارکت عمومی است. مشارکت سیاسی؛ دموکراسی و توسعه اندیشمندان توسعه و نوسازی گسترش مشارکت سیاسی در میان توده مردم را، یکی از وجوه نوسازی سیاسی تلقی می کند. این تلقی از کجا ناشی شده است. نظریه پردازان دموکراتیک از این مسئله استقبال نموده است. نظریه پردازان غیر دموکراتیک و رهبران نظام های آشکارا غیر دموکراتیک نیز همین موضع را گرفته اند. به صورت مشخص دو سوال اساسی مطرح می شود. چرا اندیشنمدان توسعه و نوسازی گسترش مشارکت سیاسی را به مفهوم رخداد نوسازی تلقی می نمایند. و سوال دیگر این است که چرا نظریه پردازان دموکراتیک و غیر دموکراتیک از آن استقبال نموده است. این نوشتار در صدد آن است به این دو سوال پاسخ گوید. (عالم – 1385) تلقی اندیشمندان توسعه و نوسازی از مشارکت سیاسی به مفهوم رخداد نوسازی سیاسی به چند دلیل است. اول؛ آن ها نوسازی سیاسی را با گسترش دموکراسی یکی می دانند. دموکراسی به مفهوم امروزی (با تسامح) ریشه در انقلاب آمریکا و فرانسه دارد. این دو انقلاب دموکراسی را به عنوان مهمترین الگوی سیاسی مدرن برای تمام کشور ها عرصه نمود. از آن زمان تا اکنون، دموکراسی گسترش و ترویج شده است. دموکراسی که با دو انقلاب مذکور مطرح شد، دارای ویژگی و مولفه های خاص خود می باشد که مشارکت سیاسی یکی از مهمترین ویژگی آن است. اگر چه مشارکت سیاسی همگانی در اوائل در دموکراسی در کشور های مختلف پذیرفته نشده بود اما رفته رفته همه کشور ها اصل مشارکت همگانی برای توده مردم را پذیرفت. ترویج دموکراسی به معنی گسترش مشارکت سیاسی نیز هست. به همین خاطر گسترش مشارکت سیاسی به مفهوم رخداد توسعه و نوسازی درک و فهم می گردد. دوم؛ دموکراسی و مشارکت سیاسی پیوندی با عقلانیت سیاسی مدرن دارد. وبر حکومت را عقلانی می دانست که بر مبنای قانون باشد. مبنای مشروعیت قانون و مردم باشد. از میان الگوی های سیاسی که در دوران مدرن حضور کرده است تنها دموکراسی حکومت مبتنی بر قانون و مشروعیت مردمی می باشد. بنابراین می توان گفت که در گسترش مشارکت سیاسی به نوعی باعث رشد و گسترش عقلانیت سیاسی مدرن گردد. اگر چه این مسئله از سوی برخی اندیشمندان مورد نقد و بررسی قرار گرفت. از جمله ویلفرد پاره تو استدلال کرد که رفتار ها و کنش های اجتماعی و سیاسی انسان ها عقلانی نیست. (بال د - 1382) ممکن است نظام سیاسی مانع برای مشارکت مردم ایجاد نکند اما مردم ممکن است بر اساس عقلانیت رفتار ننمایند. با وجود نقد های زیاد، دموکراسی اما؛ تبلور عقلانیت سیاسی جامعه مدرن دانسته شده است. اندیشمندان توسعه و نوسازی با توجه به همین مسئله گسترش مشارکت را نیک تلقی نموده است. سوم؛ دلیل دیگری نیز وجود دارد، مبنی بر این که اندیشمندان و نظریه پردازان توسعه و نوسازی گسترش مشارکت را به معنی دگرگونی سیاسی تلقی نموده است و آن تلقی و فهم آن ها از مشارکت سیاسی بوده است. مشارکت سیاسی به عنوان مفهوم مدرن دگردیسی زیادی را تجربه نموده است. در اول مشارکت، تقریبا به طور کامل، در چارچوب های دموکراتیک به ذهن می رسید. امکان مشارکت در سایر زمینه ها (چارچوب های غیر دموکراتیک) در بهترین حالت یک حدس و در بدترین حالت یک قریب است؛ در واقع مشارکت در خارج از چارچوب های دموکراتیک، چیز های مثل رژه های سازمان یافته به وسیله رژیم سیاسی، تظاهرات و انتخابات تشریفاتی بی رقیب در نظام های کمونیستی و نازیسم را به ذهن می آورد. در درک و فهم اولیه از مشارکت؛ تظاهرات، اعتراض و برخی رفتار های دیگر مشارکت تلقی نمی شد بلکه رفتار های غیر دموکراتیک تلقی می شد. تا آن زمان میزان تاثیرگذاری مشارکت مردم بر تصمیم گیری و خط مشی های حکومت را در نظر نمی گرفت. مطالعات بعدی تعریف جدیدی از مشارکت سیاسی ارائه نمود. مشارکت سیاسی به معنی جریان نفوذ به طرف بالا دانسته شد که دستور کار دولتی را تشکیل داده و خط مشی ها و را معین می کند. این تلقی از مشارکت باعث شد که طیف از رفتار ها و کنش ها غیر دموکراتیک چهره دموکراتیک به خود بگیرد. بعد از تعریف جدید از مشارکت؛ گوش دادن به اخبار از طریق تلویزیون، رادیو، خواندن روزنامه، شرکت در تظاهرات، و خیلی از کار های دیگر جزء مشارکت سیاسی در نظر گرفته شد. زیرا آن رفتار ها باعث تاثیر گذاری بر اعمال و رفتار های دولت می گردد. به طور نمونه، دیدن تلویزیون و خواندن روزنامه باعث افزایش آگاهی مردم از قضایا می شود، آگاهی بدون شک باعث تحریک آن ها می گردد. (مك لين - 1381) آن ها ممکن است واکنش همسو با اخبار نشان دهد و یا ممکن است واکنش ناهمسو از خود بروز دهد. واکنش مثبت و همسو باعث تشویق دولت در اعمال و تداوم سیاست و خط مشی می گردد. همدیگر واکنش منفی شهروندان و مردم باعث می شود که دولت سیاست ها و تصمیم های خود را تغییر داده و تصمیم دیگری را روی دست بگیرد. بنابراین می توان گفت که مردم از این طریق بر دولت تاثیر می گذارد. اگر مشارکت سیاسی را به مفهوم تاثیرگذاری تلقی نمایم باید گفت که در برخی نظام های که مشارکت وجود دارد و انتخابات برگذار می گردد، اما؛ انتخابات رقابتی نیست و مشارکت مردم تاثیری بر رفتار ها، خط مشی ها و تصمیم های دولت ندارد. اگر چه رفتار مردم را می توان مشارکت تلقی کرد اما آن مشارکت بدون شک جنبه دموکراتیک ندارد. تعریف جدید از مشارکت به معنی از بین بردن رفتارهای دموکراتیک از غیر دموکراتیک نیست. به دیگر سخن، تعریف جدید از مشارکت به معنی از بین بردن مرز میان چارچوب دموکراتیک و چارچوب غیر دموکراتیک نمی باشد. بلکه مرز ها همچنان باقی است. در یک جمع بندی باید گفت که گسترش مشارکت سیاسی به معنی رخداد نوسازی سیاسی امری درست است. قبل از دوران مدرن چنین امری وجود داشته است. همچنین مشارکت در دوران مدرن باعث تاثیر گذاری زیاد بر رفتار ها دولت شده است. این مسئله بیانگر اهمیت مشارکت سیاسی در عصر کنونی است. اگر در عصر کنونی تاکید بر مشروعیت سیاسی عقلانی می شود. بدون شک این مهم تنها در مشارکت سیاسی قابل رویت است. نتیجه گیری با توجه به بحث بالا باید گفت که دولت به منظور دست یابی به نوسازی سیاسی و همچنین به خاطر گسترش و تحکیم دموکراسی باید توجه جدی روی امر مشارکت سیاسی نمایند. موانع و چالش های که فراروی مشارکت سیاسی مردم وجود دارد، باید برداشته شود. برنامه ها و سیاست های برای تشویق مردم در امر مشارکت، همچنین امکانات و ابزار های به منظور دست یابی مردم به صندوق های رأی را بالا ببرد. همچنین دولت باید به گفتگو های مدنی و اعتراضات مدنی در قالب تظاهرات و ... توجه جدی نمایند. زیرا این رفتار ها ناشی عقلانیت مدرن است. بنابراین می توان گفت که جدی گرفتن امر مشارکت از سوی دولت به معنی جدی بودن دولت و نخبگان سیاسی در امر دست یابی به توسعه و نوسازی سیاسی و همچنین جدی بودن آن ها در تحکیم دموکراسی و ترویج ارزش ها و رفتار های مدرن می باشد. منابع ارسطو، 1364، سياست، ترجمه چ، حميد عنايت چهارم ، سپهر، تهران بال د، ، ترنس گر، 1382، ايدئولوژي هاي سياسي و آرمان دموكراتيك، وزارت . امورخارجه بروكنر (بروخنر)، 2001، پيتر، سعي كن بما و ديگران جمهوري آلمان را بشناساني ، Ag81, Pol آلمان بنوا، آلن دو، 1372، اصول دهگانه، مجله اطلاعات سياسي ، اقتصادي شماره -78. 77 بنوا، آلن دو ،1372 ، ژرف انديشي در مفهوم دموكراسي ، مجله اطلاعات سياسي اقتصادي شـماره 71. 72- بنوا، آلن دو ، 1372 ، بحران دموكراسي، مجله اطلاعات سياسي ، اقتصادي شماره -76. 75 يرو، آلن، 2015، فرهنگ علوم اجتماعي، ترجمه . باقر ساروخاني تافلر، الوين 1380 ، موج سوم، ترجمه شهيندخت چ، خوارزمي 14 ،نشر علم . تهران ريور، كلود، 1382 ، انسانشناسي سياسي، ترجمه ناصر فكوهي، تهران ، نشر ني عالم، عبدالرحمن، 1385 ، بنيادهاي علم سياست، نشر ني ، چ .14 مك لين، ايان، 1381، فرهنگ علوم سياسي آكسفورد، ترجمه حميد احمدي ، تهران ميزان . ميلاني،، عباس، 1382، تجدد و تجدد ستيزي ، در ايران تهران ، اختران

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته