دانلود کنایه چیست؟ (docx) 31 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 31 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
مقدمه:
کنایه یکی از زیباترین و دقیق ترین اسلوبهای هنری گفتار و رساتر از حقیقت است، زیرا در کنایه ذهن انسان از ملزوم به لازم منتقل میشود و با نوعی دلیل همراه میشود. کنایه از مهمترین شگردهای زیبا آفرینی در شعل و از طبیعی ترین راههای بیان است که در آیات قرآنی، اعتقادات پیشینیان، آداب و رسوم اجتماعی، گفتار عامه، امثال و حکم، تقاضا، انتقاد و در شعر، بخصوص در انواع هجو، نمونههای بسیاری از اسعتمال کنایه را میتوان یافت.
در این رساله با توجه به تاریک و مبهم بودن مرز میان کنایه، استعاره، و مجاز در کتب بلاغی، تمامی مباحث علم بیان را میتوان از نگای دیگر در دو حوزه حقیقت و مجاز جای داد؛ اگر تشبیه در گستره حقیقت و استعاره در پهنه مجاز قرار داشته باشد، کنایه در هر دو میدان میتواند جای گیرد. کنایه مانند استعاره از حوزه حقیقت به مجاز راه مییابد با این تفاوت که معین حقیقی خود را نیز حفظ میکند، به گونهای که بزرگان بلاغت نیز بر این باورند که اراده معنای حقیقی در کنایه جایز است. بنابراین میتوان گفت کنایه نه حقیقت صرف است نه مجاز صرف بلکه برزخی است مابین حقیقت و مجاز و یکی از عوامل مهم زیبا آفرینی در کلام ادبی، اصولا در کنایه، کلام یکی است اما دو معنی از آن بر میآید. کنایه چون کیمیایی است که مس زبان عادی را به زر شعل مبدل میسازد.
سخن زمانی جنبه هنری- ادبی به خود میگیرد که به صورت غیر مستقیم بیان شود. دانشی که شاعر و هنرمند به کمک آن میتواند معنای واحدی را به شیوههای گوناگون ادا کند، بین نام دارد که صور خیال را میسازد. اصولاً این شگردها و ترفندهای زیبا آفرینی هستند که زبان عادی، روزمره و تکراری را به زبان برجسته شعر و ادب مبدل میسازد؛ یکی از این شگردها و صور خیال، کنایه است که از طبیعی ترین راههای بیان به شمار میرود و در آن، گویی نویسنده و گوینده از منطق عادی گفتار گریزان است و چنین حرکتی، که خلاف جهت عادت است، تأثیر سخت از زیاد و لذت بخش میسازد به گونه که متقدمین علمای بلاغت، کنایه را ترک تصریح به چیزی نامیده و میگویند: کنایه رساتر از تصریح است «الکنایه ابلغ من التصریح»
(مطول، ص 375).
بیان مستقیم، روشن و صریح اندیشه و معنی، نه تنها ذهن را به تأمل و تفکر وا نمیدارد بلکه باعث سستی، کندی و تنبلی ذهن میشود؛ چنین سخنی زیبا و لذت بخش نیست و گاه باعث تنفر خواننده میشود، به گونهای که تمایلی برای پیگیری آن اندیشه نخواهد داشت. به زبانی دیگر، سخن ساده و مبتذل، ارزش فکر کردن ندارد، در حالی که بیان مطلب به صورت پوشیده و دور از ذهن، در خدمت به اعتبار زیباییهایی که دارد مورد نقد و بررسی سخن سنجان قرار گیرد و از این جهت کنایه، بیشترین خدمت را به زبان و بیان میکند، زیرا از زبانی ساده، عادی و روز مره، زبانی هنری و بدیع و شگفت انگیز میسازد.
تعریف کنایه :
کنایه در لغت به معنی پوشیده سخت گفتن است و در اصطلاح، سخنی است که دارای دو مغنی نزدیک (حقیقی) و دور (مجازی) باشد، به طوری که این دو معنی، لازم و ملزوم یکدیگر باشند، تا شخص با ندگی تأمل معنی دوم را که لازمه معنی اول است، درک کند. سکاکی کنایه را آوردن لفظی میداند که غرض از آن، لازم معنایدیگر است با جواز اراده لازم آن معنی (مفتاح العلوم، ص 870).
کنایه یکی از لطیف ترین و دقیق ترین اسلوب های بلاغت و رساتر از صراحت است، زیرا ذهن انسان را از ملزوم و لازم منتقل میکند.
غرض از کنایه: کنایه یا به خاطر احترام به مخاطب بوده، یا برای ایجاد ابهام در شنوندگان است، یا برای شکتس دشمن بدون بجا گذاشتن راه نفوذ و یا برای منزه داشنت گوش از خبری که زا شنیدن ابا دارد و یا برای و یا برای اغراض و لطایف بلاغی دیگر است. (جواهل البلاغه، ص 306).
از لحاظ روانی، بیان کنایی، نوعی فعالیت ذهنی را به منظور کشف معانی نهفته در سخن سبب میشود که به ادب و رعایت حد سخن نزدیکتر است و گویای ظرافت طبع و نکته دانی و لطف ذوق گوینده به شمار میآید.
دیدگاهها
فرّا (متوفای 207 هجری) در کتاب «معنای القرآن» در خصوص کنایه چنین میگوید:
«اللغه الکنایه و یعنی منها ترک التصریح بالمعنی»
(دراسه و نقد فی مسائل بلاغیه، ص 274)
مقصود او از کنایه ترک تصریح به معنی است.
- در مجاز القرآن اثر ابوعبیده معمبربن مثنی (متوفای 210 هجری) کنایه برطبق نظر فرا با شاهدی از قرآن مجید آمده است:
«یسألونک عن الشهر الحرام قتال فیه، «فیه» کنایه للشهر الحرام»
و مقصود او نیز از کنایه همانی است که فراء گفته است.
- ابن قتیبه (متوفای 276 هجری) در کتاب «تأویل مشکل قرآن» کنایه را چنین آورده است:
«و ما تترک التصریح بالمراد زیاده فی الدلاله و قصدا للایجاز. تتناول التعریض و التوریه ایضا». کنایه را رها کردن تصریح از مقصود به منظور زیادی در دلالت و به منظور اختصار به کار برده که شامل تعریض و توریه نیز میباشد.(تأویل مشکل القرآن، ص 199)
- ابوالعباس محمد بن یزید المبرد (متوفای 285 هجری) چنین گوید:
«و احسن انواع الکنایه عنده الرغبه عن اللفظ الخسیس المفحش الی ما یدول علی معناه من غیره»
از نظر او بهترین نوع کنایه روی برگرداندن از لفظ زشت و ناپسند است به سوی آنچه که دلالت بر معنای آن لفظ از غیرش میکند.(الکامل، ج 2، ص 675)
مبرّد نیز در کتاب «الکامل» کنایه را به بخشهای مختلفی تقسیم کرده و مثالهای متنوعی برای آن آورده است. او اگرچه کنایه را تفسیر نکرده ولی از تقسیمات و مثالهای مذکور در کتاب مشخص است که کنایه نزد او عبارت از ذکر چیزی با غیر لفظ صریح و آشکارش است.
- عبدالله بن معتز (متوفای 296 هجری) درباره کنایه گفته است:
«ترک التصریح باللفظ الدال علی المعنی المراد و الاتیان بعباره اخری تودی المراد من بعید او قریب». رها کردن صراحت لفظی که دلالت بر معنای مقصود میکند و آوردن عبارت دیگری که مقصود را از دور یا نزدیک برساند.(البدیع، ص 115)
- ابوهلال عسگری میگوید:
«و هوان یکنی عن الشیء و یعرض به ولا یصرح، علی حسب ما عملوا باللحن و اتوریه من الشیء».
در نظر او کنایه، پوشیده سخن گفتن از چیزی و تعریض به ان و تصریح نکردن است بر حسب آنچه از لحن و توریه از چیزی عمل کرده باشد.
(الصناعتین، ص 368)
- عقیده امام عبدالقاعر جرجانی (متوفای 474 هجری) در باب کنایه:
«ان یرید المتکلم اتبات معنی من المعانی، فلا یذکره باللفظ الموضوع فی اللغه، ولکن یجیء الی معنی هوتالیه و ردفه فی الوجود، فیومیء به الیه و یجعله دلیلا علیه».
کنایه عبارتست از این که: متکلم اثبات معنایی از معانی را میخواهد ولی آن را با لفظی که در لغت وضع شده ذکر نمیکند ولی مغنایی را میآورد که آن به دنبالش است در وجود، پس اشاره میکند بوسیله آن به آن معنی و آن را دلیل بر آن قرار میدهد.
(دلایل الاعجاز، ص 53).
- زمخشری (متوفای 538 هجری) در تفسیر خود به دو اصطلاح معانی و بیان اشاره کرده ولی سخن او کاملا روشن نیست، زیرا گاه اصطلاح بیان را به طور کلی بر علم بلاغت اطلاق کرده و گاه بلاغت را بدیع گفته و صنعت التفات را از مقوله علم بیان دانسته است.
(معانی و بیان، علوی مقدم، ص 13)
و در باب کنایه گوید:
الکنایه دن تذکر الشیء بغیر لفظه الموضوع له، کقولک: طویل النجاد و الحمایل، لطول القامه، و کثیر الرماد، للمضیاف
(الکشاف، ج1، ص 143)
کنایه نزد او این است که چیزی در غیر لفظی که بریا آن وضع شده است به کار میرود، مانند طویل النجادو الحمائل کنایه از طویل قامت و کثیر الرماد کنایه از مهمانی دادن.
- نخستین بار محمدبن عمر الرادویانی به زبان فارسی در ترجمات البلاغه (فصل51 فی الکنایت و التعریض) به صورت مختصر در حد تعریفی ناقص و شاهد مثال، کنایه را چنین آورده است.
و یکی از بلاغتها، کنایت گفتن است و آنچنان بود که شاعر بیتی گوید به کنایت، چنانکه عنصری گوید:
چو دیده باز گشاید قرار باید مرغ چو لب به خنده گشاید بپرد (...)
(ترجمان البلاغه، ص 99)
که در واقع میتوان گفت تعریفی از کنایه ارائه نداده و شاهد مثال نیز نقاص است.
- این اثیر کنایه را از شاخهای از استعاره میداند و نسبت میان کنایه و استعاره را نسبت خاص به عام میشمارد. یعنی هر کنایهای استعاره است اما هر استعارهای کنایه نیست.
(صور خیال، شفیعی کدکنی، ص 143)
- اولین بار، سکاکی (متوفای 626 هجری) در کتاب «مفتاح العلوم» حد و مرز علوم را تعیین و موضوع این علم را به سه قسم معانی، بیان و بدیع تقسیم کرد، او میگوید: کنایه آوردن لفظی است که غرض از آن، لازم معانی دیگر است با جواز اراده لازم آن معنی؛ به عبارت دیگر، کنایه آوردن لازم است و اراده ملزوم با جواز اراده لازم. (مفتاح العلوم، ص 870)
- سعد الدین بن عمر التفاتازانی نظری بر خلاف سکاکی ارائه داده است:
«کنایه آوردن ملزوم و اراده لازم است». (مطول، ص 323)
- در جوهر البلاغه آمده است: کنایه عبارت است از لفظی که معنای غیر حقیقی آن مورد نظر باشد ولی به دلیل اینکه قرینهای ندارد تا از اراده معنای حقیقی جلوگیری شود جایز است معنای حقیقی آن نیز اراده شود. (جواهر البلاغه، ص 303)
- محمد خلیل رجایی کنایه از چنین بیان میدارد:
کنایه در لغت به معنی ترک تصریح است و در اصطلاح اطلاق میشود بر دو معنی:
الف) ذکر ملزوم و اراده لازم و یا ذکر لازم و اراده ملزوم
ب) لفظی که اراده شود از آن لازم معنی اصلیش با جواز اراده معنی اصلی در حین اراده لازم.
(معالم البلاغه، ص 324)
- در هنجار گفتار چنین آمده است:
کنایه ذکر لازم و اراده ملزوم است یا عکس آن و برسه قسم است:
1- آنکه مقسود از کنایه ذات باشد.
2- آنکه مقصود صفر ذات باشد.
3- آنکه مقصود اثبات صفتی برای موصوفی یا نفی صفی از موصوفی باشد.
(هنجار گفتار، ص 199)
- عبد الحسین رزین کوب در باب کنایه میگوید:
استعمال کنایه از بابا ظرافت است در فکر یا بیان و گویی به کلام عادی رنگی از شعر میدهد و تیزهوشی و ظرافت را به چالش میخواند. باری کنایه در غزل، تقاضا، انتقاد و در هجو خدمت بسیار به شاعران میکند. (شعر بی دروغ، شعر بی نقاب، ص 74)
- شفیعی کدکنی مینویسد:
کنایه یک یاز صورتهیا بیان و اسلوب هنری گفتار است. بسیاری از معانی را اگر با منطق عادی گفتار ادا کنیم لذت بخش نیست و گاه مستهجن و زشت مینماید؛ از رهگذر کنایه میتوان به اسلوبی دلکش و موثر بیان کرد. (صور خیال در شعر فارسی، صص 1-140)
- یحیی طالبیان مینویسد:
در تمام انواع مجاز قرینهای است لفظی یا معنوی که نشان میدهد گوینده در آنها به معنی حقیقی نظر ندارد و ممکن نیست که مراد وی واقعاً حقیقت آنها باشد، اما یک نوع دیگر هست از کلام که گوینده در طی آن سخن را از لفظ، استاد، یا انشاء در معنی حقیقت به کار نبرده است و نظر به مجاز داشته است، لیکن مانعی ندارد که معنی حقیقت هم از آن کلام استنباط شود، این همه البته نوعی مجاز است اما با انواع دیگر تفاوت دارد، مخصوصا از این جهت که ایهام دارد و دو پهلوست، این طرز بیان را کنایه گویند و در زبان عامه تداول بسیار دارد.
(صور خیال در شعر شاعران سبک خراسانی، ص 90)
- جلیل تجلیل بر این باور است:
کنایه عبارت است از ایراد لفظ و اراده معنای غیر حقیقی آن آنگونه که بتوان معنی حقیقی آن را نیز اراده کرد. (معانی و بیان، جلیل تجلیل، ص 84 )
- سیروس شمیسا در خصوص کنایه چنین مینویسد:
کنایه ذکر مطلبی و دریافت مطلبی دیگر است و این دریاف از طریق انتقال از لازم به ملزوم و یا برعکس صورت میگیرد. (بیان، ص 235)
- منصور ثروت در فرهنگ غیاث اللغاث، کنایه را چنین بیان میدارد:
کنایه پوشیده سخن گفتن و سخن پوشیده است و به اصطلاح چیزی را به چیزی در ذهن تشبیه کردن، مشبه را حذف و مشبه به را مذکور ساختن. بیت:
لؤلؤ از نرگس فرو بارید و گل را آب داد و زتگرگ روح پرور مالش عناب داد در این مثال لؤلؤ استعاره از اشک و نرگس استعاره از چشم و گل استعاره از رخسار و تگرگ روح پرور استعاره از دندان و عناب استعاره از لب است، هم تعریف و هم مثال دقیقاً استعاره میباشد نه کنایه.
به طور کلی میتوان ادعا کرد که جاحظ، این قتیبه، مبرد و این معتز، فنون بلاغی را با مقیاس زبان عربی میسنجیدند و از افکار ملل غیر عرب در فنون بلاغت آگاه نبودند.
(از یبان شناسی به ادبیات ج 1 ص 9-89)
در بعضی از آثار مهم قدیمی بلاغت نظیر حدایق السحر رشید و طواط، بحث کنایه مطرح نگردیده و علم بیان به تشبیه و استعاره و مجاز منحصر شده است.
در کنایه، شاعر یا نویسندهی هنرمند باری از معنی را در دو یا سه کلمه، عبارت و جملهای کوتاه، بی آنکه وقت زیادی را از مخاطب خود بگیرد، به خواننده یا شنونده منتقل میکند و چه بسا، تاریخ و یا حوادثی را رد کوتاهترین عبارت و کلام، تداعی خاطر ها میکند، علاوه بر آن که ذهن آدمی چه گوینده و چه شنونده، به صرفه جویی و زود گذری رغبت دارد، لفظ را رهگذری بیش نمیداند که هرچه زودتر و آسانتر وصول او را به سر منزل معنی تضمین کند.
بر اساس آنچه گفته شد، علمای بلاغت، تقسیمات چهارگانه و سه گانهای در باب فن بیان ارائه دادهاند، بعضی کنایه را از فنون بیان دانسته و عدهای دیگر بیان را بر سه عنصر تشبیه، استعاره و مجاز بنا نهادهاند و در حد و مرز این عناصر به ویژه در کنایه، استعاره و مجاز دچار در هم ریختگی، اغتشاش و تاریکی گشتهاند به گونهای که بعضی استعاره را کنایه، عدهای دیگر مجاز را کنایه و بالعکس میدیدند به عنوان مثال در برهان قاطع ذیل نرگس آمده است: «کنایه از چشم معشوق». در حالی که استعاره میباشد، لب لعل کنایه از لب سرخ، سرو کنایه از قد بلند است.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که این خشت کج از آغاز در پایه ساختمان بلاغت گذاشته شد و دیگران هم به نوعی دچار سردرگمی در باب تشخیص کنایه از مجاز و استعاره شدند و بهتر است تمام مباحث علم بیان را در دو حوزهی حقیقت و مجاز مطرح کرد. به گونهای که تشبیه در دایرهی حقیقت و استعاره در دایرهی مجاز و کنایه در هر دو میدان میتواند تاخت و تاز کند. استعاره ره چند بر اساس تشبیه صورت میگرد اما به محض شکل گیری وارد عرصهی مجاز میشود و معنی حقیقی خود را از دست میدهد، در صورتی که کنایه مانند استعاره از حوزهی حقیقت به مجاز راه یافته با این تفاوت که معنی حقیق خود را نیز حفظ کرده است.
معمولاً اهل ادب با رعایت قوانین و اصول خاص که اعتبار سخن را بالا میبرد، آشنایند و با این ترفند میتوانند از کابردهای مختلف زبان به اقتضای حال و مقام استفاده کنند. در حقیقت، بیان نیکو مربوط است به حفظ آرایههایی که وابسته به معانی جملات و تعبیرات خاص زبانی میشود. یکی از زیباییهای سخن آدمی آن است که وی آنچه میگوید به بهترین و زیباترین صورت بیان میکند.
به اقتضای سخن و وضع و مقام گوینده و شنونده، گاه سخن را باید بی پرده گفت و ساده،آنگونه که صورت ظاهر زبان از آن حکایت میکند، و گاه در پرده، نهانی و غیر واقعی. زبان رمزی با کنایی که از آ« به گونههای مختلفی تعبیر میشود، چیزیست که طبیعت و سرشت آدمی آن را مطلوب دانسته است، از آنجا که اعتبار واقعی آدمی به سخن است و سخن مهمترین پدیدهی فطری و ذاتی بشری است، باید پذیرفت که سخن به تنهایی آن اعتباری را ندارد که وضح سخن و اهدافی که در سخن گفتن مطرح است. وقتی سخن به منظور بیان نکتهای خاص مطرح میشود، طرز سخن گفتن باید به گونهای باشد که مستمع را به کنه مضی و پنهانیهای سخن راهبر شود و در حال سخن و اعتبار خود را داشته باشد زیرا اصل سخن به تعبیر عین القضات: با هواست و در حقیقت همان جریان هوایی است که از سینه بر میآید و تار آواها را به لرزش در میآورد تا هر صوتی نشانی باشد و دلالتی بر اسم و رسمی خاص.
شعرا و ادبای پارسی زبان که خلاقان معانی اند، بیان کنایی را به عنوان پدیدهای زیبا شناختی در زبان به کار میبرند زیرا سخن با بیان مستقیم، اعتباری ندارد و آوردن حجتها و دلایل بلاغی را لازمهی سخن گفتن درست میدانند. منطق سخن گفتن ایجاب میکند تا سخن گوینده پایه و اساس استوار داشته باشد.
موضوع کنایه در شعر و ادب فارسی، ناظر به وضع بیان و شیه و طرز خاص شاعر یا نویسندهی هنرمند است که به دلایلی چند به این شیوهی خاص به بیان مقصودش میپردازد. یعنی آنجا که سخن را باید در لفافه گفت و از بیان سخن به طور آشکار ابا نموده و یا وقاحت و زشتی در بیان معمول است که چارهای از بیان آن نیست. لازمست سخن در پرده گفته شود تا هم مقصود برآورده شود و هم مقام سخن حفظ شود، یعنی هم به هدف سخن توجه داشت و هم به تأثیر سخن تا سهن خوار نشود و به جای خود کارگر افتد. در این مورد میتوان گفت که زیباترین کنایه، آن استکه گوینده، لفظ قبیح و زشتی را که بیشتر در هجو و طنز میآید، بر زبان نراند بلکه با لفظزیبایی، آن معنی را بیان کند و این تأثیر سخن را دو چندان و آ« را ادیبانه و شاعرانه میکند، کار شاعر ایجاد مانع در سر راه مخاطب است، تا ذهنش را درگیر حادثه نماید و به تأمل در معنی وادارد.
پس یکی از زیباییها و ارزشهای کنایه برجسته سازی لفظ و معنی است و این چیزی نیست جز کار زبان ادب و شعر.
حکمت بیان ایجاب میکند که گوینده سخنانی استوار و محکم به کار برد تا مقبول و پسند همگان قرار بگیر. کنایه اندیشهی آدمی راتحریک میکند و مرغ تیز پوی اندیشه، مجار پرواز مییابد و هرچه منظره تاریکتر و مبهم تر باشد بر گشادگی اندیشه خواهد افزود.
ویژگیهای کنایه
1- ایهام و دوبعدی بودن
نخستین ویژگی کنایه دو بعدی بودن آن است، یعنی دارا بودن معانی نزدیک و دور از ذهن که از برجستهترین شگردهای زیبا آفرینی است و با نوعی ابهام همراه میباشد که خواننده با تأمل و اندیشه پی به مقسود میبرد و ذهن را به تلاش و تکاپو وا میدارد و توجه برانگیز و زیبا است.
کنایه ابزار ایجاد ایهام در شنونده است. (جواهر البلاغه، ص 306)
به این ترتیب میتوان کنایه را نوعی ایهام دانست با این تفاوت که کنایه از زبان عادی به زبان ادبی راه پیدا میکند و در این زبان برجسته میشود. (از زبان شناسی به ادبیات، ج 2 ص 127)
مالارمه معتقد است که اگر چیزی را بهمان نام که هست، یعنی به نام اصلی خودش، بنامیم سه چهارمزیبایی بین را از بین بردهایم. (صور خیال در شعر فارسی، ص 139)
2- ایجاز
در سخن معمولی و عادی هر لفظ بر یک معنی دلالت میکند اما در کنایه به سبب دو بعدی بودن، لفظ بار معنایی دو گانه دارد، زیرا کار دو لفظ را میکند.
در گفتار پیامبر اکرم (ص) کنایات فراوان است: همچون «ایا کم و خضراء الدمن» که در واقع میخواهد بگوید: «فلا تنکحواهذه المراه الحسناء لجمالها» زنان را به خاطر زیبائیشان به عقد خویش در نیاورید.
و در این شعر:
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم جرس فریاد میدارد که بر بندید محملها
(دیوان حافظ، ص 15)
محمل بربستن کنایه است، دوبعدی است، زیبا و توجه برانگیز است.
3- آشنایی زدایی
شعر رستاخیز کلمات است، گریز از منطق عادی گفتار میباشد. (موسیقی شعر، ص 3)، زیرا زبان شعر زبان معمولی و روزمره زبانی است تکراری، بنابراین ذهن به آن توجه هنمیکند، در حالی که زبان ادبی زبانی شگفت انگیز است.
اصولا ابزار ایجاد غرابت و آشنایی زدایی در زبان، گردها و صور خیالند و کنایه از بارزترین نمونه ایجاد این غرابت و عامل توجه انگیزی است. از نظر ساختار گرایان زبان معمولی و روزمره زبانی است تکراری، بنابراین ذهن به آن توجه نمیکند، در حالی که زبان ادبی زبان شگفت انگیز است.
ترفندهای بدیعی و صور خیال، اسباب تبدیل زبان به شعر و ادبند و کنایه اکسیری است که مس زبان عادی را به زر شعر بدل میسازد.
موکارفسکی در مقاله کلاسیک خود چنین مینویسد: «زبان شعر از نهایت برجسته سازی برخوردار است و برجسته سازی را انحراف از مولفههای هنجار زبان میداند».
(از زبان شناسی به ادبیات، ج 1 ص 34)
4- استدلال
استدلال از ویژگیهای بارز کنایه است، دیگر عناصر خیال از قبیل، تشبیه، استعاره و مجاز فقط در عواطف تأثیر دارند اما کنایه به دلیل استدلالی بودنش هم در عواطف تأثیر دارد و هم در عقل
کنایه با نوعی استدلال همراه است، در نایه معنی ملازم، ما را به معنی اصلی دلالت میکند؛ یعنی ذهن از طریق استدلال از ملازم به معنی اصلی میرسد. در کنایه از ملازم یک معنی بر اساس استدلال، خود آن معنی را کشف میکنیم.
کنایه ابلغ از تصریح است زیرا که مبنی بر شبه اقامه برهان است، گویا از لازم به ملزوم و یا از ملزوم به لازم استدلال شده لیکن مدار بر ملازمه غالبیه عرفیه است نه بر ملازمه عقلیه (هنجار گفتار، ص 205) نیز بنگرید به: (معانی بیان، غلامحسین آهنی، ص 179)
کنایه مانند ادعایبا دلیل است (جواهر البلاغه، ص 306).
ساختار جملهکنایی بر اساس «التزام» استوار است. وقتی کنایهرا به کار میبریم، معنای ظاهری و اولیهای را که از آن به ذهن میرسد مکنی به «لازم» و معنای مجازی و ثانوی را مکنی عنه «ملزوم» میگوییم «در خانه او به روی همه باز است» مفهوم ثانوی و مجازی، بخشندگی و میهمان نوازی او را اراده میکنیم در حالی ه اراده معنای اولیه و حقیقی یعنی باز بودن در خانهاش بر روی مهمان نیز جایز است، زیر الازمه بخشندگی، سخامتمندی و میمان نوازی، باز بودن در خانه به روی دیگران است. آنچه از این دو معنا- حقیق و مجازی- زیباتر است، معنای مجازی است که زبان را برجسته میسازد و سخن را تعالی میبخشد و زبان را هنری- ادبی و فراقاموسی میسازد که نغز، دل پذیر، شوریده، نرم و سنجیده است که هم گوش نواز است و هم مایه لذت روح و روان.
کنایه به اعتبار «مکنی عنه» مبنی بر سه قسم است:
1- کنایه از موصوف
2- کنایه از صفت
3- کنایه از نسبت یعنی اثبات صفتی برای موصوفی یا نفی صفت از آن (معالم البلاغه، ص 325)
1-کنایه از موصوف بر دو قسم است اول آنکه صفتی از صفات به موصوف معینی اختصاص پیدا کرده باشد مانند «ابناء النیل» که به مصریین اختصاص پیدا کرده است و لذا آ« را از اهل مصر کنایه آورند یا در بیت :
الضاربین بکل ابیض مخدوم و الطاعنین مجامع الأضغان
که مجامع الاضغان کنایه از قلوب دشمنان است.
دوم آنکه چند صفت را که بر روی هم اختصصا به موصوفی داشته باشد ذکر کنند و از مجموع آنها موصوف را اراده نمایند نظیر این بیت:
بالات شجاع ارغوان تن زیر تو عروس ارغنون زن
(تحفه العراقین، ص 26)
که در اینجا خورشید را بسیار ماهرانه، مخاطب قرار میدهد. شجاع ارغوان تن کنایه مریخ است و عروس ارغنون زن کنایه از زهره است که مریخ بالاتر از خورشید و زهره پایین تر از آن قرار دارد.
2- کنایه از صفت نیز بر دو نوع است: قریب و بعید
کنایه قریب آن است که انتقال از ملزوم به لازم بی واسطه باشد که خود نیز بر دو نوع است واضح «آشکار» و خفی «پنهان». واضح آن است که پیام رسانی به سادگی و آسانی انجام پذیرد. مثال:
دهر سیه کاسهای است ما همه مهمان او بی نمکی تعبیه است در نمک خوان او
(دیوان خاقانی، ج 1، ص501)
سیه کاسه، کنایه از کثیف و چرک یا بخیل و فرومایه و بین نمکی کنایه از بی مزگی است. و خفی آن است که پیام رسانی همراه با تأمل و تفکر صورت پذیرد نظیر «عریض القفا» که کنایه از آدم ابله است.
کنایه بعید آن است که انتقال ذهن در آن از ملزوم به لازم بواسطه باشد مانند:
بستن سرکیسه به برگ گندنا کنایه از تعجیل در سخاست زیرا ذهن از برگ گندنا به سست بستن و از سست بسدن به زود باز شدن و از زود باز شدن به زود بخشیدن منتقل میشود.
3- کنایه نسبت که صفتی را به کسی یا چیزی نسبت میدهیم یا آن صفت را از آن کس یا چیزی نفی میکنیم نظیر ابیات زیر:
ما قلم بر سر کشیدیم اخیتار خویش را اخیترا آن است که کو قسمت کند درویش را قلم بر سر اختیار کشیدن کنای از باطل و از اعتبار انداختن اخیتار است.
هر لحظه کشی ز صف عشاق چندان که بدست چپ شماری
(دیوان خاقانی، ج 2، ص 1049)
به دست چپ شمدرن کنایه از کثرت شمارست زیرا در حساب عقدانامل آحاد و عشرات را به دست راست و مآت و الوف را به دست چپ میشمارند.
(معانی و بیان، غلامحسین آهنی، ص 175)
این اثیر در الجامع الکبیر کنایه را بر دو نوع تقسیم کرده است: یکی از آن که کاربردش زشت است دیگر آن که به کاربردنش زیبا و هنمرندانه است و بر چهار نوع است.
1- تمثیل 2- ارادف 3- مجاورت 4- خصوصیات چیزی بدون ذکر نام اصلی آن.
(صور خیال در شعر فارسی، صص 5-144)
و بعضی دیگر کنایه را بر 5 قسم میدانند.
1- کنایه قریب 2- کنایه بعید 3- کنایه از موصوف «اسم» 4- کنایه از صفت 5- کنایه از فعل (معانی و بیان، علوی مقدم، صص 5-134)
و در هنجار گفتار هر یک از انواع سه گانه کنایه «موصوف، صفت و نسبت دادن صفت به موصوف یا نفی صفت از آن» که شرح آن گذشت در درون خود به قریب و بعید تقسیم میشود.
(هنجار گفتار، صص 204- 199)
شمیسا کنایه را به لحاظ مکنی عنه بر سه نوع تقسیم میکند: 1- موصوف 2- صفت 3- فعل و به لحاظ انتقال معنای مقصود بر این باور است که کنایه یا قریب است یا بعید.
(بیان، صص 9-236)
از نظر گاه دیگر، کنایه اقسامی دارد که به اعتبار وسایط، لوازس، سیاق و درجه حفا، آن را بر چهار نوع تقسیم کردهاند و این اقسام منحصر به کنایه نیست و در غیر این کنایه نیز میآید: (معالم البلاغه، صص 330)
1- تعریف: «کنایه عرضیه»
تعریض در لغت به معنای خلاف تصریح و صراحت گویی ولی در اصطلاح عبارت است از اینکه کلام به طور مطلق و بدون قید گفته شود ولی به واسطه آن به معنای دیگری اشاره گردد که از سیاق کلام معلوم میشود، مثل اینکه به مردم آزار بگویی «المسلم من سلم المسلمون من لسانه ویده» تا تعریض کنایهای باشد بر مسلمانان نبودن شخص مردم آزار. (جواهر البلاغه، ص 305)
تفاوت کنایه و تعریض را در سه موضوع دانستهاند: نخست اینکه کنایه از مقوله مجاز است ولی تعریض مجاز نیست، دوم اینکه کنایه در مفرد و مرکب وجود دارد، ولی تعریض در مفرد نیست و سوم اینکه دلالت کنایه از طریق لفظ است و به طریق مجاز ولی دلالت تعریض از جهت قرینه و اشاره است. (صور خیال، شفیعی کدکنی، ص 147)
نیز بنگرید به: «دلائل الاعجاز- باب اللفظ و نظم، الکنایه و التعریض، ص 201، معالم البلاغه، ص 330، دراسه و نقد فی مسائل بلاغیه هامه، ص 283معانی و بیان، غلامحسین آهنی، ص 178، معانی و بیان، جلیل، ص 86، معانی و بیان علوی مقدم ص 137، بیان شمیسا، ص 5-246، صور خیال، شفیعی، ص 146، صور خیال طالبیان، ص 89»
2- تلویح در لغت یعنی اینه از دور به دیگران اشاره کنیم و در اصطلاح عبارت است از کنایهای که وسائط آن زیاد باشد و تعریض در آن نباشد یعنی انتقال از ملزوم به لازم محتاج وسائط میباشد مانند این بیت:
بزرگی باید دل در سخا بند سرکیسه به برگ گند نابند
(خسرو و شیرین، ص 275)
که سرکیسه به برگ گندنا بستن کنایه از بخشش و کرم زیاد است.
برای من مگری و مگو دریغ دریغ به دروغ دیو درافتی دریغ آن باشد.
(کلیات شمس تبریزی، ص 339)
به دروغ در افتادن کنایه از فریب خوردن است.
3- رمز و آن در لغت به معنی اشاره کردن نهانی به گوشه چشم و ابرو و لب است به چیزی که نزدیک باشد و در اصطلاح کنایه غیر تعریضه است که وسائط آن اندک باشد مانند: عریض القفاء عریض الوساده که هر دو کنایه از آدم ابله و کودن است ولی دقیقا معلوم نیست چرا چنین امری را نشانه بلاهت و حماقت میدانستند؟ شاید میپنداشتند که کودن کسی است که به سر او میزنند و انقدر به سر او زدهاند که پشت سرش پهن شده و صاف شده است. رمز بیشتر شبیه نشانه است یعنی قدما قد بلند یا سر پهن را نشانه کودنی میدانسته اند.
(بیان، شمیسا، ص 242)
4- ایما و اشاره و آن کنایهای است که وسایط آن کم و لزوم معنی در آن واضح باشد یعنی انتقال از ملزوم به لازم به آسانی انجام پذیرد چون قول شاعر:
«ای سپر افکنده ز مردانگی غول تو بیغوله بیگانگی»
(مخزن الاسرار، ص 89)
یا در بیت زیر:
«دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم»
(دیوان حافظ، ص 254)
رخت بربستن کنایه از سفر کردن است.
بهطور خلاصه میتوان گفت که درک و فهم تلویح دشوار و سخت است، ایماء، ساده و رمز غالباً ممکن است.
تفاوت کنایه و مجاز مسلم این است که در کنایه اراده معنای حقیقی جایز است، حال آنکه در ماز جایز نیست، چون در مجاز قرینه «نشانه» صارفه «بازدارنده» ای است که هدایتگر ذهن به معنای ثانوی میباشد.
بر اساس نظر سکاکی، کنایه و مجاز دو فرق دارند: در کنایه اراده معنی حقیقی ممکن است و هیچ مانعی نیست که از تعبیر «طویل النجاد» بلندی طول شمشیر را اراده کنیم و نه بلندی قامت را اما ماز اراده معنی حقیقی را غیر ممکن میسازد، علاوه بر این در کنایه، مبنای گفتار انتقال از لازم به ملزوم است و در مجاز برعکس. (مفتاح العلوم، ص 142)
کنایه هر کلمهای است که دلالت بر معنایی میکند که بر حقیق و مجاز بتوان آ« را حمل کرد، با وجه اشتراکی کهب ین حقیقت و مجاز است (صور خیال، طالبیان، ص 89 به نقل از مثل السایر ج 3 ص 50) نیز بنگرید به: (صور خیال کدکنی، ص 141)
تنها فرق مجاز و کنایه این است که در کنایه اراده کردن معنای موضوع له ممکن است، ولی در مجاز هرگز ممکن نیست. (المعتبر فی شرح المختصر، ج5، ص82)
در کنایه هم اراده معنای حقیقی کلمه شده است وهم آن را معبر معنی مجازی قرار دادهایم امابه وجهی که اراده معنی حقیقی هم ممکن است یعنی امان دارد که فلان مرد هم بلند قامت باشد و هم واقعاً طویل النجاد، بلکه هر دو معنی را لزوماً اراده کردهایم. کنایه نه حقیقت صرف است و نه مجاز صرف، بکله برزخی است ما بین حقیقت و مجاز. (معانی و بیان، همایی، ص 243)
فرق بین استعاره و کنایه
کنایه دلیل و حکم است، مثلاً وقتی میگوییم، دست فلان کس گشاده است، مثل این است که گفتهایم بخشنده و سختی است به قرینه این که گشاده دست است، پس صفتی را قرینه آوردهایم برای صفت دیگر، بنابراین کنایه شاهد مکنی عنه است، ولی استعاره این طور نیست یعنی تصور شیء است به صورت کامل تر، پس هر جا که شیء را به صورت کامل تر تصور کنیم، استعاره است.
دو دیگر وجه تمایز استعاره و کنایه، وجود نشانه و قرینه در استعاره است و نبود چنین علامتی در کنایه، به طور مثال در ابیات زیر:
«به شهر شماشیر و ببر و پلنگ سواره در آینده هر سه به جنگ»
(شاهنامه، ج 4 ص 195)
سواره شنانه هدایتگری است که ذهن را از معنای اولیه به معنای ثانوی (غیر حقیقی) راهبر میشود، چرا که شیر و ببر و پلنگ چون به جنگ روند، سوار بر چیز دیگری نمیشوند و در اینجا استعاره از پهلونان میباشد.
«سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند همدم گل نمیشود یاد سمن نمیکند»
(دیوان حافظ، ص129)
قرائن چمان، میل چمن کردن، همدم گل سرخ شدن و یاد گل یاسمن کردن، به داد ذهن میرسد که سرو را در معنای غیر حقیقی آن به کار برده نه در معنای حقیقی، زیرا درخت سرو خرامان نمیرود، میل چمن نمیکند، همدم گل سرخ نمیشود و یاد گل یاسمن نمیکند و در اینجا استعاره از معشوق راست قامت و کشیده قامتمیباشد.
سه دیگر وجه تمایز شان این است که ارادهی معنای حقیقی در استعمار غیر ممکن است حال آنکه در کنایه رواست.
در بسیاری از آیات، احادیق، مثلها و ضرب المثلها، کنایه را میتوان یافت. به زبانی دیگر، قرآن – معجزه نامیر پیامبر عظیم الشأن- سراسر رمز است و کنایه. در اینجا به برخی از کنایات قرآنی و احادیث میپردازیم.
ای سید بارگاه کونین نسابه شهر قاب قوسین
(لیلی و مجنون، ص 9)
نسابه شهر قاب قوسین، کنایه از پیامبر کرم (ص) و شب معراج است.
اشاره با آیه «ثم دنا فتدلی فکان قوسین او ادنی»(النجم/9)
هفت مردان که منم هشتم ایشان به وفا کهفشان خانه احزان خراسان یابم
(دیوان خاقانی، ج1، ص352)
هشتم هفت مردان کنایه از سگ اصحاب کهف است.
اشاره به آیه: «یقولون سبعه و ثامنهم کلبهم» (کهف/22)
زاده نه چرخ را در خرج یک ده مینهم زاده شش روزه را بر خوان یک شب میخورم
زاده شش روزه کنایه از آسمانها و زمین است.
اشاره به آیه: «هوالذی خلق السموات و الارض فی سته ایام»، (حدید/4)
و شش آیه دیگر در همین مضمون. بنگرید و به سورههای: «هود/7، اعراف/ 34، یونس/3، فرقان/ 59، سجده/4و ق/38».
در صفتت گنگ فروماندهایم من عرف الله فروخواندهایم.
(مخزن الاسرار، ص 11)
من عرف الله خواندن کنایه از ضعف و ناتوانی در گفتار و سخن است.
اشاره به حدیق نفوی: «من عرف الله کل لسانه»دارد.
ضرب المثلها، چکیده افکار وعقاید ملتهاست و افکار و عقاید نیز متأثر از اوضاع اجتماعی است. جملات کوتاهی است که هرجا پای استدلال در مذاکرات عمومی سست و چوبین شود به یاری متکلم میشتابد و مقصود گوینده را در یک جمله کوتاه روشن میسازد و در ذهن خواص و عوام تأثیر زیادی دارد زیرا خواص از آن لطف و زیبایی درک میکنند وعوام به وسیله آن به مقصود گوینده نزدیکتر میشوند.
امثال و حکم، بیان کننده خلقیات اقوام و جوامع است، معانی و مفاهیم کنایی که در امثال و حکم به کار رفته و در واقع به منزله صحنههای نمایش میماند که گویی اقوام و ملل تما خلقیات خویش اعم از غم و شادی، پندارها و خرافات، عقاید و سنن را در آن به روی صحنه میآورند و در معرض دید بینندگان و شنوندگان قرار میدهند زیرا محیط طبیعی انسانها با تمام ویژگیهایش به صورت کنایه، مجاز و استعاره در امثال و حکم شکل میگیرند.
در ضرب المثلها و گفتار عامیانه، کنایات بسیاری میتوان یافت به عنوان نمونه درضرب المثل معروف: «هرکه بامش بیش، برفش بیشتر» نخستیم معنی که به ذهن متبادر میشود این است که خانهای که وسیع و بزرگ باشد، برف بیشتری بر آن میبارد و در نتیجه زحمت بیشتری دارد (معنای حقیقی) اما از آنجا که خانه بزرگ داشتن نشانه ثروتمند بودن است، این معنی به ذهن خطور میکند که هر کس ثروتمند تر باشد، دردسر بیشتری باید تحمل کند. یا ضرب المثلهای بسیار مشهور و معروفی که زبانزد خاص و عام و آشنای ذهن و زبانها است، نظیر: بزرگی دردسر دارد، دست ما کوتاه و خرما بر نخیل، خورشید از کجا تابید، دو سر در یک دیگ جوش نمیخورند، تعارف شاه عبدلاعظیمی، نه شیر شتر خواهم نه دیدار عرب، گاو ما زایید و گوساله ماده آورد، سری که درد نمیکند، دستمال مبند، آستین بالا زدن، ناخن خشک بودن، آب از دست نچکیدن، نان در تنور گرم در بستن، آب در دهان ماندن، بالین نرم زیر کسی گذاشتن. پنبه در گوش نهادن، تنگ آستین بودن، تنگ چم، جامه در نیل افتادن، چاه کن ته چاه است. چون خر در گل ماندن، حلقه به گوش ماندن، خدا روزی رسان است، خروس بی محل، دندان طمع برکندن، رشته را پنبه کردن، رگ خواب کسی را گرفتن، زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد. شحنه در خواب و دزد بیدار است. صبر در عاشقی ندارد سود. عاقبت گرگ زاده گرگ شود، عیسی و خرش. فی التأخر آفات. کار جوانان به جوانان گذار. کبوتر با کبوتر باز با باز. کسی نگوید که دوغ من ترش است. گاو نه من شیر. مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد. هرچه بکاری، بدروی. یک دل غم و هزار غم. یک شب که هزار شب نیست. دیوار موش دارد، موش گوش دارد.
این گونه تعبیرات که بیشتر متعلق به زبان عامه است، هم از سوابق تاریخی یک فرهنگ کهن حکایت دارد و هم از رسایی و فصاحت و بلاغت سخن حکایت میکند، با همین روش است که شاعر و نویسندهی باهنر خواسته است معانی بلند و فراوان را در الفاظ کم و همه کس پسند عرض کند.
کوتاهی عبارات تمثیلی که مهمترین رکن کنایات به شمارمیآید. خوش آهنگی، مضامین بکر و بدیع و در عین حال همه کس پسند، رعایت الفاظ مناسب، توانسته است اسلوب معتبری در زبان و بیان ما فی الضمیر شاعر فراهم آورد که در نوع خود کم نظیر است.
امثال و حکم- که بخش عمده از ادب عامه است و از قدیم الایام از طریق ادب شفاهی در ادب مکتوب هم آمده است، دامنه وسیع و گسترده دارد. یکی از کهن ترین تراوشهای ذهن و اندیشه روشن هوشمندان گمنام است که از دور دستهای تاریخ به یادگارمانده است و به همین سبب مانند کتیبهها و سنگنبشتههای باستانی، اعتبار و سندیت بی گفت و گو و خدشه ناپذیر دارد.
(ریشههای تاریخی امثال و حکم، ص 11)
تمثیل در شعر شاعران، در حکم ظرفی است که آن ظرف مایههای اصلی فکری و فرهنگی ما را در بر دارد، بنابراین ذکر این نمونهها معیار خوبی است از این که چه باید بگوییم و چه بکنیم و به چه راهی برویم.
الفاظ کنایی و امثال و حکمی که تعبیر کنایی به خود گرفته است، از نوع خواستههای روحی مردم ماست و به واسطه ایجازی که در آن هست، کلامی است ابدی که ماندگار خواهد ماند. این جملههای کوتاه که بیان کننده حالات، روحیات و تجربیات گذشتگان است و بازمانده از سدههای پیشین، به فرد معین و معلومی تعلق ندارد، گاهی پیش میآید که یک یاز آنها با یکی از حوادق یندگی شخصی سرشناس مطابق میآید و به نام آن شخصیت تاریخی مشهور میشوند و در حقیقت به سبب آن مثل، نام آن بزرگ نیز پیوسته در یادها و بر زبانها میماند.
آنچه در این بحث مهم به نظر میرسد این است که درک چنین کنایاتی مستلزم آشنایی با آداب و رطوم، شیوهی زندگی و خصوصیات زبانی و فرهنگی آن مردم است، مثلا وقتی میگوییم سری که درد نمیکند دستمال مبند، در زمان قدیم انسانی را که سرد درد داشته است، با بستن دستمال محکم و استوار معالجه میکردند، بنابراین تعبیر مورد نظر جنبهحقیقی داشته، اما بعدها این رسم از بین رفته و آن دریافت نادیده انگاشته شده، بنابراین ممکن است یک سخن کنایی در زمانی جنبه حقیقی به خود گرفته و در زندگی عادی مردم کارایی داشته است لیکن در زمانی دیگر آن کارایی از بین رفته است و به همین سبب است که گاه یک مثل یا تعیر کنایی در یک منطقه به دلیل خاص قومی مطرح است و در جای دیگر این معنی موضوعیتی ندارد مثل اینکه مثلاً مردم ری حق دانرند اگر به تعارف شاه عبدالعظیمی اشاره بکنند ولیکن مردم سیستان و بلوچستان به گونهای دیگر از آن تعبیر کنند و یا مثلاً مردم سیستان میگویند دو سر در یک دیگ جوش نمیخورد، گاو ما زایید و گوساله ماده آورد که اولی به کنایه از این است که دو حاکم نمیتوانند در یک منطقه و یک محل با هم سازگاری کنند و دومی کنایه از افزایش مصیبتها و رنجهاست، که ممکن است در جایی دیگر این ضرب المثلها با چنین تعبیرهای کنای به کار نرود، بنابراین کسی تعبیر کنایی این ضرب المثلها را میداند که با فرهنگ و آداب و رسوم و زبان مردم سیستان آشنا باشد به همین سبب گفتهاند که کنایات هر قومی خاص خودشان است.
نظر این بیت:
نگر نشنیدی از فراش این راه که هر کوچاه کند، افتاد در چاه
(خسرو و شیرین، ص 443)
چاه کن در چاه میافتد مثل است که جبنه کنایی به خود گرفته است.
هوایی معتدل چون خوش نخندیم تنوری گرم نان چون در نبدیم
(خسرو وشیرین، ص 133)
نان در تنور گرم در بستن مثل است که جنبه کنایی یافته است.
نتیجه
زبان ادبی- هنری زبانیست تصور ساز، شفت آور و توجه برانگیز و از این باب کنایه بیشترین خدمت را به آن نموده است و یکی از زیباترین راههای ساختن تصویر خیال محسوب میشود.
شیوه غیر مستقیم بیان در کنایه باعث تأثیر و زیبایی آن است؛ بسیاری از مفاهیم زیبا و نیز خلی از مفاهمی زننده و زشت به وسیله کنایه ادا میشود؛ از این رو در سرودن هجو کار برد بسیار دارد و در گفتار عامه و ضرب المثلهای رایج در هر زبان نمونههای زیادی زا کنایه را میتوان یافت.
با توجه به آشفتگی و تاریکی مرز میان کنایه، استعاره و مجاز در کتب بلاغی که ناشی از تقسیمات چهار گانه و سه گانه علم بیان است و سرگردانی و گمراهی خانندگان را در پی دارد و میتوان مباحث علم بیان را در نگاه اور در حوزه حقیقت و مجاز جای داد، تشبیه در دایره حقیقت و استعاره در حوزه مجاز. کنایه به دلیل بار معنایی دو گانهاش- حفظ معنایی حقیقی کلام در کنار معنای مجازی- میتواند در حوزهای مشترک میان حقیقت و مجاز قرار گیرد و از این جهت سخن کنایی چون تصویری است که دو منظره ار نشان میدهد.
کنایه و مجاز ابلغ از حقیقت و تصریح است و استعاره ابلغ از تشبیه است.
منابع و مأخذ
1- الرادویانی، محمدبن عمر، (1362). ترجمان البلاغه. تصحیح احمد آتش. چاپ دوم. تهران: انتشارات اساطیر
2- آهنی، غلامحسین. (1360). معانی و بیان. چاپ دوم. تهران: بنیاد قرآن
3- پرتوی آملی، مهدی. (1374). ریشههای تاریخی امثال و حکم. چاپ سوم. ج اول. تهران: انتشارات سنایی.
4- تجلیل، جلیل. (1376). معانی و بیان. چاپ هشتم. تهران: چاپ مازیار
5- تقوی، نصرالله. (1317). هنجار گفتار. تهران: چاپخانه مجلس
6- حافظ، شمس الدین محمد. (1378). دیوان. تصحیح قزوینی- غنی. چاپ دوم. تهران: موسسه فرهنگی انتشاراتی آفرینه.
7- خاقانی شروانی، دیوان (1375). ویراسته میر جلال الدین گزازی. چاپ اول. ج اول و دوم. تهران نشر مرکز.
8- خاقانی شروانی. (1333). تحفه العراقین. به اهتمام و تصحیح دکتر یحیی قریب. تهران: انتشارات ابن سینا.