مقاله ادبیات نظری تحقیق حیطه های انحطاط مغرب زمین، عوامل اجتماعی، علمی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی (docx) 49 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 49 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
حیطه های انحطاط مغرب زمین (غرب)
دیدن اروپای پرزرق و برق فعلی، شاید مجال کمتری به انسان بدهد که در مورد گذشته تاریک اروپا یا حقایق مخفی گذاشته شده در مورد انحطاط تمدن کنونی غرب، فکر کند؛ اما دیدن همین اروپا در قرون وسطی رقت برانگیز است؛ روزگاری که مسلمین از امپراتور روم در اوج عظمتش سرآمد بود و مردم در رفاه ، پاکیزگی و نظافت چه در شهر و چه از نظر بهداشت فردی و امنیت زندگی میکردند، صنایع بزرگی در آن به وجود آمده بود و در نهایت بودند، اما اروپایی ها ر لندن، حتی یک چراغ برای نمونه نمی سوخت، و در شهر پاریس خیابانی کشیده نشده بود غرب در طی روزگار خوش خود، از رنج های بی شمار حاصل از دنیای سراسر غرق در پیشرفت علوم شاهد حوزه های انحطاط فراوانی میباشد، و ما به بخشی از آن می پردازیم:
الف- فرهنگی- علمی
حیطههای انحطاط غرب را باید در شاخصههای کلی این جامعه مشااهده کرد. و سرمنشا تمام عوامل انحطاط همان اندیشه اومانیستی است که از عهد رنسانس شکل گرفته بود. علامه جعفری، در کتاب « فرهنگ پیشرو»، به نقل از اریک فروم می نویسد چیزی که اریک فروم نیز در مورد انحطاط غرب، بدان رسیده است این گونه بیان می کند:.
1- انسان تنها موجودی است که همنوعان خود را بدون دلیل بیولوژیکی می کشد.
2- روان شناسی مدرن تاحد بسیاری روح مرده است; چون به انسان زنده کامل نظر ندارد و به سادگی او را قطعه قطعه می کند.
3- انسان را می توان در اجتماع امروز ابزاری دانست که هنوز برای آن ماشینی وجود ندارد. در این اجتماع، انسان کامل خود را به عنوان یک کالای فعال می بیند.
4- در اجتماع امروز، انسان به یک صفر تبدیل شده یا قطعه ای از یک ماشین است و تا وقتی که یک اجتماع سود و تولیدات را به عنوان هدف عالی و نتیجه همه تلاش های انسان می بیندنمی توان جزاین پیش بینی دیگری داشت.من گمان می کنم که نظام اجتماعی موجود جوانه متلاشی کردن را در خود دارد
1- اومانیسم گرایی علمی
باشیوع گرایش شدید به علم و مرکز توجه قرار گرفتن حس و تجربه و عقل انسانی به عنوان تنها عوامل برای پیشرفت و ترقی انسان غربی کم کم در دام انسان گرایی افتاد. در این دیدگاه فرد به جامعه تقدم دارد. فرد نقطه مرکزی ست و آنچه حول محور او میچرخد، باید به گونه ای در خدمت او وتامین خواسته ها و نیازیهای او باشد
1) رنسانس
از قرن 13 به بعد ابتدا نهضت رنسانس ادبی سپس پروستانتیسم و پس از آن نهضت روشنگری کلیسای کاتولیک را به چالش طلبیدند. و خود موجب بروز انقلابات اجتماعی و فکری فراوان شدند
در طی نهضت رنسانس بیشتر آثار ادبی روم و یونان ترجمه شد فرهنگ کلاسیک روزگار شرک از چنان ارزشی برخوردار شد که گویا زمانه به 15 قرن به عقب رفته است. ویل دورانت در مورد عقاید مردان عهد رنسانس چنین می آورد: «اومانیست های عصر رنسانس با چنان افتخار از دوران طلایی روم یاد می کردند که اصول مسیحیت اسطوره ای است که با نیازهای اخلاقی و خیالی توده مردم سازش ناپذیراست, اما کسانی که اندیشه آزاد دارند نباید آن را جدی تلقی کرد. اومانیست ها درسخنرانی های عمومی خود از مسیحیت دفاع می کردند؛ خویشتن را آشکارا پایبند مسیحیت نجات بخش نشان می دادند و میکوشیدند تا تعلیمات مسیح و فلسفه یونان را هماهنگ کنند؛ اما همین تلاش سرانجام رسوایشان کرد؛ آنها به طور ضمنی عقل را مرجع برتر می دانستند و مکالمات افلاطون را با عهد جدید برابر می نهادند و... زندگی اومانیست ها نمودار معتقدات واقعی آن ها بود، بسیاری از آنان در عمل از موازین خلاقی دوران شرک، آن هم بیشتر از جنبه شهوانی و نه رواقیش؛ پیروی می کردند»
مردان رنسانس با تن زدن از آخرت اندیشی، با شور و شوق تازهای به امکانات زندگی در همین دنیا نگریستند. ابتدا انظارشان به فرهنگهای کلاسیک باستان ، به هنر و ادبیات، و به تعبیر دیگر«دانش» دنیوی ولی غیر علمی جلب شده بود. ولی نبوغ لئوناردو داوینچی در زمینههای مختلفی چون هنر، مهندسی و کالبد شناسی ظاهر شده بود. اکتشاف سرزمین های دور دست و پدیده های طبیعی هر چه بیشتر کنجکاوی ماجراجویان را دامن می زد. دیگر برای شقاق بین ایمان و عقل در فلسفه اواخرقرون وسطی و تخطئه اعتبار کلیسا در نهضت اصلاح یعنی اشتیاق جست و جوی دانشی را که بتوان بدون توسل به اقوال ثقات قدما بر آن توافق کرد، تیز تر کرده بود. با از هم گسستن سنتز{عقل و دین یا علم و دین} قرون وسطی، تشتت و تنوع افکار بیشتر و روحیه پژوهش شایع تر گشته و نقش مهم تری به فرد ر طلب حقیقت واگذار شده بود
نتیجۀ نهضت رنسانس گرچه در سالهای بعد رشد علمی اروپا بود؛ اما بستر نشو و نمای دانش را در غرب از همان ابتدا در بستری مشرکانه و غیر دینی قرار داد. اومانیست ها آن چنان با اعجاب و عظمت از روم و یونان سخن می گفتند که گویا تمام سالهایی که اروپا, مسیحی بوده است جز دوران عقب ماندگی و قرون تاریکی چیزی نبوده.
همچنین اومانیسم با تاکید فراوان بر جنبه های شهوانی و لذت طلبانه عهد کهن؛ زمینه شکل گیری علم در فضایی دنیوی و غیر اخلاقی را فراهم کرد.و نقش مسیحیت در این میان قابل توجه است.چرا که رنسانس واکنشی در برابر ترویج بیش از حد زهد و رهبانیتی بود که مسیحیت بدان میپرداخت. مسیحیت به جای تنظیم درست روابط دنیا و آخرت و معرفی صحیح بهره گیری از نعمتهای این جهانی به رهبانیتی افراطی توصیه می کرد.چنین توصیه هایی شاید درسالهای ضعف و انحطاط جامعه روستایی غرب آرامش میداد و فقر و بیچارگی مردم را توجیه می کرد؛ اما با آشکار شدن نشانههای رشد اقتصادی این نگرش زاهدانه در میان روحانیون مسیحی نیز طرفداراند کمتری یافت. مسیحیت پاسخگوی نیازها و جامعه جدید نبود و قبل از آن که اقتدار رسمی خود را از دست بدهد در پرتو تحولات اروپا و نهضتهای اصلاح طلبانه نفوذ خودرا به ویژه درمیان اشراف و طبقه متوسط از دست داده بود و استقبال فراون مردم از ادبیات مشرکانهی اومانیستها درعهد رنسانس بهترین شاهد این مدعا است.
2) دانشمندان هنجار شکن
با مروری بر تحولات عقیدتی- مذهبی و فرهنگی- سیاسی غرب به ویژه تحولات مربوط به دوره نو گرایی از سده 17 به این طرف، در می یابیم که چگونه دوره مزبور روند رو به رشدی را در جهت مبارزه با فلسفه و فلسفه کلاسیک از یک طرف و مخالفت با دین و دینداران از طرف دیگر نشان می دهد. اصولا فلاسفه و نظریه پردازان و معماران عصر نوین از سده 17 به این طرف به مبارزه جدی با عواملی پرداختند که به نظر آنان سد راه پیشروی تجدد گرایی و بیداری و مانع تحقق اهداف نوگرایان به شماار می رفت. آنان از سویی با فلسفه مدرسی ارسطویی به مخالفت برخاستند، زیرا آن را ر معرفت شناس کافی نمی دانستندو از سویی به ضدیت و مبارزه با کلیسا برخاستند.
از سده 17 به بعد, یعنی از عهد رنسانس به این طرف، کم رنگ شدن تدریجی مظاهر و مفاهیم دینی را به صورت قابل ملاحظه ای می توان از نظر گذراند وبه نوبه خود، هر یک از فلاسفه غربی این دوره که می رسید، به نحوی از نظریه پرازان قبل خود تاثیر می پذیرفت و به گونه ای در تحولا فکری نسل بعد اثر داشت. همه این تاثیر ئ تاثرات به سهم خود حکم حلقات به هم پیوسته زنجیری را دارد که سیر تحولات دینی و عقیدتی، فرهنگی- سیاسی غرب را ترسیم میکند. تجربه گرایی هابز، دست در دست نظام دیالکتیک هگل دارد و دیالکتیک هگل خوراک طبیعت گرایی را فراهم می آورد؛ و هر سه با هم پشتوانه ماتریالیس میگردند و این چهار با هم در نظریه تحول انواع داروین رخ می نماید. روح همه این نظام های فکر ی یک چیز است و آن طبیعت گراایی یا ماده گرایی است. چنین روحی پشتوانه تفسیر همه چیز حتی دین و آموزه های دینی قرار می گیرد. دین بر این اساس پدیده ای طبیعی و تاریخی بیش نیست..پدیده ای که از تجربه شخصی افراد بالاتر نمیرود و در گردونه تحولات اجتماعی و فرهنگی، رنگارنگ، تحول می یابد، بی آن که از اصل ثابتی برخوردار باشد..
بروز دانشمندانی که به تایید مبانی فکری علم بدون دین، کمک می کردند تاثیرات فراوانی در انحطاط فرهنگی غرب امروز دارد. «نیچه» و «ویلهلم» که از جمله مخالفین اخلاق و دین هستند. اعتقاد دارند: « فرو ریختن ایمان به خدا، راه را برای پرورش کامل نیروهای آفریننده انسان میگشاید. خدای مسیحی با امرو نهی هایش دیگر راه را برای ما نمیبندد و چشمان انسان دیگر به یک قلمرو دروغین زبر طبیعی،به جهان دیگر به جای این جهان، دوخته نمی شود» به عقده نیچه، مسیحیت با ترغیب انسان ها به کسب به کسب صفاتی مانند نوع دوستی، شفقت، خیرخواهی، تسلیم، و سرسپاری، شخصیت واقعی انسان را سرکوب می کند و آن را از شکوفایی باز می دارد.
3) عقل گرایی افراطی
در نیمه قرن هجدهم که آن را«عصرروشنائی» میگویند؛ عقل بمنزله معبودی شناخته شد،که جهان خارج آفریده آن است و میتواند بر تمام نواحی زندگی تسلط یابد و در تمام آن موارد به رای خود عمل نماید و انسان از این جهت در کارهایش آزادی کامل دارد و کسی جز خودش حق ندارد آن را محدود نماید و از این راه عصر دخالت دین در زندگی افراد بشر پایان یافت! عصر روشنائی با پایان قرن هیجدهم پایان پذیرفت و قرن نوزدهم فرا رسید و ضربهء مهلک خود را بر پیکر انسانیت و فلسفهء عقلی او وارد ساخت؛زیرا«فلسفه ساختگی»این قرن اعلام میکرد که «ماده»همان خداست!اوست که عقل را پدید میآورد و در ادراکات انسان اثر میگذارد!
از این راه هم عقل و هم انسان کوچک، شمرده شد،نه تنها نتوانست خدای خود و خدای اشیاء دیگر باشد بلکه مخلوق «طبیعت»و بندهء«مادهء» بشمار آمد. سپس«داروین» با تئوری تکامل تدریجی حیوانات و اینکه انسان از نسل میمون است ارمغان تازهای برای بشریت آورد و کتاب«بنیاد انواع»را در سال (1859)و کتاب«اصل انسان»را در سال(1871)منتشر ساخت. و از این راه آدمی تمام شخصیتی را که طرز تفکر مذهبی از قبیل کرامت و گل سرسبد عالم بودن باو اعطا میکرد از دست داد همانطور که فاقد نعمتهائی ازقبیل:مثبت بودن و استقلال و تسلط داشتن که فلسفهء«عصر روشنائی» باو عنایت میکرد،گردید و آدمی در این عصر،بشکل حیوانی درآمد مانند دیگر حیوانات و اگر برای او سیطرهای در این عصر هست برگشت آن به حیوانات دیگر در دوران گذشته است. این طرز تفکر که آدمی نسبت بخود و جهان خارج از خود داشته و همه روزه رنگ تازهای بخود میگرفته طبعا در نظامها و قوانین زندگی و رفتار فردی و اجتماعیش اثرات سوئی داشته است زیرا بهیچوجه ممکن نیست میان طرز تفکر آدمی و رفتار خارجیش جدائی افکند. وهمچنین اثرات سوء این طرز تفکر غلط، در رفتارش در برابر میلهای فطری و استعدادها و نیروهایش و اخلاق پسندیده اجتماعیش آشکار گردید. لذا همواره اروپا گرفتار افراط و تفریط بود، افراط و تفریط میان فشار و بیپروائی،پایمال کردن تمام غرائز و میلها و نیروهای طبیعی که در آدمی قرار داده شده و آزادی بیحساب و هیچگاه طریق اعتدال را نپیمود و راه درست را طی نکرد.
این عقلگرایی افراطی کار را بدان جا کشید که از انسان غربی کسی ساخت که با توجه به عقل صرفش فقط به دنبال منفعت شخصی خویش بود؛ و این تنها ثمرۀ ناچیزی است از جدا شدن از وحی .
2- علم و بحران محیط زیست
مغرب زمین که خود را به نوعی سکاندار علو و پیشرفت در جهان می داند به زعم خودشان می خواستند زندگی انسان را بهبود ببخشند، به طوری که بیشترین افراد از بیشترین امکانات بهرهمند شوند. آن چه در وهله اول در ذهن بسیاری از آنان وجود داشت خوشبختی انسانها به لحاظ مادی بود. بعضی از آنها می گفتند: بهبود وضعیت معنوی بشر وقتی ممکن است که وضعیت مادی او بهبود نسبی یافته باشد؛ پس ما از طریق بهبود وضع مادی بشر در واقع وضعیت معنوی او را ارتقا می بخشیم؛ به عبارتی منشاء بسیاری از درگیری ها، اختلاف ها، جنگ ها، کاستی ها، مشکلات مادی انسانهاست.اگر ما این مشکلات را از بین ببریم، مشکلات معنوی ناشی از آن ها را نیزز نخواهیم داشت.
امروز اینکه واقعا علم و مخصوصا شاخه تجربی علم یگانه مرجع صحت علمی در بهبود وضع مادی بشر زیر سوال رفته است؛ زیرا با نوآوری های حاصل از دانش تجربی زمینههایی تخریب میشود که اصل بقای انسانها مورد تهدید قرارمیگیرد. امروز بحران طبیعت به صورت آشکاری نشان می دهد که تنها علم نمی تواند پاسخگوی تمام نیازهای بشر باشد و سعادت او را تامین کند.
تصورات علمی پیشین در مغرب زمین بدین گونه بود که، طبیعت همان طور که منشاء مواد و انرژی است می تواند مود زاید ناشی از تولیدات صنعتی را در خود حل و جذب کند و دوباره به صورت سالم در اختیار او قرار دهد. غرب به این نتیجه رسیده بود که هرچه تولید کند یا به شکل مواد زاید در طبیعت بریزد، طبیعت آن را جذب کند و دوباره آن را به صورت سالم در اختیار او قرار دهد؛ این اکوسیستم می تواند به طور نامحدود مواد زاید صنعتی را در خود نگاه دارد و در عین حال آسیبی نبیند اما بار دیگر ورق برگشت و عقل ناقص او اینک پی برده است که آلودگی آب و هوا تعادل محیط زیست را دچار مشکل کرده است « دربسیاری از مناطق، باران اسیدی می بارد که ترش است و محیط گیاهی را تخریب می کند، برجانوران اثر نامطلوب میگذارد»
امروزه خود علمی که قرار بود به عنوان حافظ طبیعت عمل کند خود به دشمنی باری طبیعت تبدیل شه است. با رشد بی رویه صنعت و تکنولوژی، زمین با افزایش مدام دما روبرواست که ناشی از پدیده گلخانه ای است؛ ...همچنین یخ های قطب در حال آب شدن است و این باعث بالا آمدن سطح آب های آزاد می شود و پیش بینی می شود که برخی از کشورهازیر آب برود..»استفاده بی شمار از درختان و منابع طبیعی آن هم در حد صنعتی آن صدمات جبران ناپذیری را به وجود آورده
ب- تربیتی- اخلاقی
ظاهرا قرار نیست هیچوقت انسان به این باور برسد که عقل او به تنهایی می تواند برای رسیدن به سعادتش کافی باشد؛ و در اوج عقل مداری این انسان یا به دست خود یا با فراموشی برخی خوبیها خود را گرفتار دنیایی بیاخلاق نموه است. زمانی از نظر اخلاقی، در اروپا، در دو طرف افراط و تفریط نسبت به این موضوع، سپری می شد؛ از یک سو شهوترانی و عیاشی و فحشا در سراسر امپراتوری روم گسترده شده بود و از سوی دیگر رهبانیت با شرایط سختت و طاقت فرسا، به منظور فرار از فساد، دامنه های صحراهاو کناره شهرها را فراگرفته بود. شهرهایی که بزرگترین زهاد را در خود جای داده بودند، پیشتازترین شهرها در فسق و فجور بودند. چنین جامعهای قبل از رنسانس در اروپا وجود داشت. بعد از آن و تا این دوره هم همان روحیات با اشکال مدرنش بروز کرده است و دنیایی که مدرنیزاسیون غرب بدان وعده می داد باز هم رفته رفته حتی با کثرت خرد در برخی موارد رو به ذات قرون وسطایی اش آورد است.
1- سكولاريزاسيون
تعریف سکولاریزاسیون کاملا به دین وابسته است و سکولاریزاسیون فرایندی است که به عرفی شدن و عقلانی شدن نهادهای دینی و انفکاک دین از دنیا و به حاشیه راندن دین از عرصهی اجتماع اشاره دارد. این نوع برداشت و برداشت از دین در غرب، به کنار نهادن نهاد دین منجر شده و عملا دین را به عنوان یک نهاد اخلاقی مهم به کنار نهاده و باعث بروز اخلاق خشک و عقلانی محض گشته. عقلی که همه خوبیها و اخلاق را درچارچوب نفع شخصی می نگرد.
واژۀ عرفی شدن (Secularization) در زبان های اروپایی در معاهدۀ صلح وستفالیا در 1648 به کار برده شد. در این معاهده از واژه ی عرفی شدن برای توصیف انتقال سرزمینهایی که قبلا تحت کنترل کلیسا بودند استفاده شد. این سرزمین ها به مراجع سیاسی غیر روحانی انتقال می یافتند. پیش از این معاهده، از واژه ی Secularis استفاده می شد و اهل کلیسا از تمایز میان امور دینی و عرفی برای طرح ادعای برتر بودن امور مقدس بهره می گرفتند.
باید گفت، واژۀ سکولاریزاسیون دو معنا دارد: سکولاریزاسیون به منزلۀ یک واقعیت تاریخی، یعنی سلب مالکیت از کلیسا و به منزلۀ یک نظر جامعه شناسانه، یعنی فرایند تقدس زدایی و عرفی شدن مظاهر اجتماعی و تفکیک نهادهای دینی و غیردینی از یکدیگر. ایان باربور می گوید:
« متفکران عصر روشن گری از توانایی عقل نه فقط در حوزه ی علم و دین، بلکه در همه ی شئون حیات انسانی مطمئن بودند. در کفایت عقل کوچک ترین شک و شبهه ای نبود و به وحی یا کتاب مقدس نقش تبعی داده شده بود». در قرن هجدهم عقل به تدریج جانشین ضروریات و اصول عقاید مسیحیت می شد. دئیست ها نمونه هایی از بیدادگری و بی اخلاقی را از روایات و حکایات کتاب مقدس بیرون کشیدند و اشخاصی مانند تامس پین، با این کار خشنودی خود را از پیروزی عقل بر خرافات اظهار داشتند. بدین ترتیب انسان مدرن با اظهار بی نیازی از تعالیم دینی برای اداره ی زندگی خود به کفایت عقل فتوا داد.
و بدین ترتیب دینی که به دنیای مغرب، اخلاق و دستورات اجتماعی را عطا کرده بود به کناری گذاشته شد؛ و کم کم هنجارهای اخلاقی مردم، طبق عقاید اومانیستی شکل گرفت و برای غرب اخلاقی را به ارمغان آورد که به همه مسایل اخلاقی به صورت نسبی می نگریست.
در کتاب عصر امام خمینی به نقل از روبرت کرين بنيان گذارمرکز تمدن و نوگرايي در آمريکا ومشاور وقت نيکسون رئيس جمهور اسبق آمريکا مي گويد:« نتيجه مبارزه مستمر با اين که دين نبايد تفکر و عمل قرار بگيرد ... فقدان هر گونه سيستم منسجم اخلاقي در زندگي اجتماعي ايالات متحده آمريکا بوده است .»
1) بحران معنویت
در بارۀ بحران معنویت موجود در غرب، می تون بسیار سخن راند؛ از جمله علامه جعفری، از زبان اندیشمند غربی، آورده که: « بر همه آشکار است که ما خود در راه نابود کردن فرهنگی هستیم، آنچه باقی می ماند دیگر ایمن و محفوظ نیست. و اگر هنوز برباد نرفته است بدین جهت است که در معرض فشار مخرب قرار نگرفته است اما پایهاش سست است و با یک لرزش فرو خوهد ریخت. ظرفیت فرهنگی انسان مدرن کاهش یافته است، زیرا شرایط سبب تنزل آدمی و صدمه روحی وی شده است».
امروز مغرب زمینی که بر اساس عقل محض و انسان گرایی شکل گرفته، نه تنها جسم خود را در تهدید جدی می بیند که معنویت و روح و روان خویش را تباه شده می داند، از این نگرانی دغدغه و اضطراب زندگی او را فرا گرفته و ره به جایی نمی برد و هم نگران اکنون خویش است و هم نگران آینده خویش و فرزندان. از این که بتواند راهی به رهایی بیابد و دنیای سالم با طبیعت سالم ناامید است.
انسان مدرن امروز گویا فقط از لحاط تکنولوژیکی به پیشرفت رسیده ولی از لحاظ مردمی و انسانیت گامی پیش نرفته، بلکه به سیاهترین دوران سیاه خویش بازگشته است؛ با یک تفاوت، و آن این که از برکت قدرت علمی و فلسفی و ادبی خویش، بر خلاف گذشته، تمام جنایتها را در زیر پردهای از تظاهر به انسانیت و اخلاق، نوع پرستی، آزادی خواهی و صلح دوستی انجام میدهد... این یکی از تناقضاتی است که منطق بشر امروز گرفتار آن است.
علامه جعفری در بیان انحطاط انسان غربی که از هشداردهنده ترین فریاد انسانیت انسانها در در جوامع غربی- فرو رفته در ناآگاهیهای ماشین و ناهشیاری لذایذ محدود و سطحی و فریبنده پیرامون سقوط طوال تمدن و فرهنگ های اصیل انسانی است؛ از قول رابرت جی. رینگر و می نویسد: افول و زوال غرب را می توان به وسیله یک نمودار پرنوسان نشان داد. آثار انحطاط در ایالات متحده امریکا در پنجاه سال اخیر (سال های بین 1912 تا1963) بیش تر از137 سال پیش به چشم می خورد و نیز این آثار در بیست سال گذشته بیش تر از پنجاه سال پیش بوده است.
امروزه فساد در غرب تمام خاک ریزههای اخلاق را فتح نموده است. و تمام شئوون زندگی غربی را درنوردیده؛ برخی از فضایل انسانی- از قبیل صدق و اخلاص و عمل، امانت ودرستی در داد و ستدو..._ که در زندگی انسان غربی وجود دارد، به علت جدایی ز آیین و شریعت خدا از راه مستقیم خود منحرف شده است؛ زیرا این صفت به صورت « صفات انتفاعی» درآمده، و از آن رو معمول و متداول شده که در تسهیل داد و ستد و گرمی و رونق بازار و سرعت گردش چرخهای زندگی مادی نافع شناخته شده است نه آن که صدق و راستگویی مثلا،در حد ذاته خوب و فضیلت است؛ ولی هر زمان که خاصیت انتفاعی خود را از دست بدهدارزش و اعتبار خود را نیز از نظر انان از دست خواهد داد و به صورت حماقت و سفاهت خیالی و خرافاتی غیر عملی جلوه خواهد کرد
رویکرد انسان امروز به معنویت چیزی که سالهاست به حاشیه رانده شده تصادفی نیست. آنان که صنعت و تکنولوژی را می شناسند و از پیامدهای آن آگاهی دارند و از زوایای فاجعه به خوبی خبر دارند از این که انسان بتواند از این درّه خوف انگیز مرگ رهایی یابد تردید دارند.
روزنامه جمهوری اسلامی از قول گراهام فولر، تئوريسين سازمان اطلاعاتي سيا در امور سياست خارجي مي گويد :« الگوي ارائه شده از سوي دنياي غرب به جهانيان که در قالب اقتصاد آزاد , لائيسم , دموکراسي , حقوق بشر بنا شده است بر عکس ادعاهاي ما غربي ها ، نسخه شفا بخش همه جوامع بشري نمي باشد , اين نکته هر چند براي ما تلخ است و دردناک اما بايد اعتراف نمود که جوامع غير غربي اکنون در جست و جوي ايدئولوژي ديگري براي آينده خود هستند .»
کلیسای کاتولیک واتیکان نیز بارها به بحران اخلاقی موجود در تمدن غرب اشاره کرده، که به یکی از آخرین اظهارنظرهای واتیکان در این باره اشاره کنیم، که ماحصل آن دراین عبارات جلوهگر است که غرب به سوی تباهی و مرگ پیش میرود و تنها راه نجات آن گرایش به خدا و همگامی با اوست. در فروردین ماه سال - 76،کاردنیال راتزنیگر، رئیس مجمع دفاع از مکتب کاتولیک و یکی از عاملان اصلی انتخاب جانشین پاپ، طی مصاحبهای در رم بر نارضایتی خود از روند دنیای امروز تأکید کرد و افزود: «اگر به اطراف خود نگاهی بیاندازیم، میبینیم که دنیا سراسر از فساد، الکلیسم و مواد مخدر پر شده است. این سبک زندگی ما را مجبور میکند به همدیگر به چشم یک رقیب نگاه کنیم. در زندگی غربی ما هرچه داریم باز بیشتر میخواهیم و این راه انسان را به طرف مرگ، خستگی از زندگی و دوستنداشتن خود و دیگران سوق میدهد. تنها راه نجات انسان انتخاب کردن خدا و همگام بودن با وی و اعتماد به اوست. دنیای غرب با حرکت در زمینههای تکنیکی و مادی، اوضاع جهان سوم را وخیمتر کرده و نهادهای مذهبی اخلاقی و اجتماعی کشورهای درحال توسعه را از بین میبرد.»
2) مادی گرایی
جای گزین شدن مادیات به جای معنویات در جامعه مدرن و کمبود منابع مادی، جامعه مدرن را در آستانه یک فروپاشی و انفجار جدی قرار داده است؛ آن چه که مانع این انفجار میگردد، دستورات اخلاقی است که برای همه، مشروعیت دارد. و این خود، بیان گر اهمیت و ضرورت اخلاق در جامعه مدرن است.
تضاد میان دولت هاست که از یک سو به دلیل صرف هزینههای مردم در امور نظامی، باعث کاهش امکانات رفاهی مردم شده، او در نتیجه باعث نارضایتی مردم نسبت به دولت میگردد. و از طرف دیگر، گاهی این تضادها به جنگ ختم میشود و دولت ها برای ایجاد انگیزه در مردم برای شرکت در نبرد، فقط ابزار اخلاق را در اختیار دارند و هیچ چیز دیگری جای گزین آن نمی شود.
ترقی صنعتی مآلا مقدار کالاهای فراوانی در اختیار مردم قرار داد. تیراژ زیاد روزنامهها و مجلات ، اتومببل و سینما و رادیو علاقه جدیدی در عامه مردم ایجاد کرد و آن ها را از مباحث فلسفی در مورد خدا و معرفت به آن بر کنار داشت و نسبت به روحانیت و مذاهب و انبیا بی تفات کرد. این بی تفاوتی یکی از مشخصات زندگی معاصر است.
خصلت دیوان سالاری سازمان های تمدن جدید ؛که افراد در آنها تحت قوانین و مقررات خشک و انعطاف ناپذیر عمل میکنند؛باعث خستگی و ملامت انسانهای درون این سازمان ها گردیده. اگرچه بخشی از درآمدهای سازمان به خودِ این افراد، اختصاص دارد و باعث بهبود زندگی آنها نیز میشود، اما بهبودی در زندگی مادی باعث حفظ و دلبستگی آنها به نظام نمیشود؛ زیرا اینها این پاداش ها را جبران کننده زحمات خود میدانند و غالباً معتقدند که چیز زیادی از حقشان دریافت نکردهاند. در نتیجه، حساب خود را با نظام، تصفیه شده میدانند و این جاست که، اخلاق در میان میآید و وفاداری افراد به نظام را تقویت میکند. به همین دلیل، جامعه مدرن، نیاز شدید به یک نظام اخلاقی پویا وزنده داردو منشأ پیدایش اخلاق نیز کمیابیهای موجود در جامعه مدرن است واز این جهت است که نظریههای اجتماعی جدید براهمیت اخلاق تأکید دارد.
3) قوانین ضد اخلاقی
فروپاشی و انحطاط فرهنگی غرب از زمانی آغاز شد که قانون بر ضد اخلاق عمل کرد. از جمله کسانی که معتقد به فروپاشی اخلاق در غرب است منتسکیو می باشد؛ وی معتقد است که جامعه از دو طریق در راه تباهی و فساد قرار می گیرد و انحطاط سقوط می کند:
1- هنگامی که قوانین توسط مردم رعایت نمی شود که این درد قابل چاره و درمان است.
2- هنگامی که قوانین، مردم را به سوی فساد و گمراهی می کشاند که این درد چاره ناپذیر است; زیرا درد از خود درمان ناشی می شود.
وضعیت فرهنگی غرب از نوع دوم است. آنگاه که قوانین را از اخلاق و مذهب جدا نمودند و اصول و ارزش های انسانی و همگانی را کنار نهادند و بر مذهب گریزی پای فشردند انحطاط جامعه آغاز گردید. در مورد سؤال دوم به نظر می رسد از زمانی که حداقل میزان حساسیت لازم و ضروری جامعه نسبت به «جرایم دهگانه مستوجب کیفر» تضعیف گشت، شواهد فروپاشی تمدن نیز آشکار شد. با توجه به آمارهای موجود، هنوز بیشتر افراد به خدا اعتقاد دارند، ولی باور به رعایت قوانینی که لازمه حیات و نظام جامعه است و در نظام قانونگذاری اسلام «حدود» خوانده می شود، علی رغم آنکه نخستین مواردی است که هنوز در اذهان مردم جرم شمرده می شود، ولی در بیش تر موارد، از حساسیت ضعیفی - کمتر از 50 درصد - برخوردار گشته و بالمآل، جامعه از نصاب لازم برای سلامت و پایداری بی بهره شده است.
2- فساد دستگاه دینی
متاسفانه دستگاه دینی در مغرب زمنی که روززگار سنبل آرامش بخشی و قانون بود به مرور زمان و همراه با تحولات فکری غرب ، رفته رفته کارایی اش استحاله گردید. که البته به مسائل مربوط به آموزهایی انحرافی اش در فص پنجم می پردازیم اما عملکردی که ملیسا از خود برای اجتماع به جا گذاشت قابل قبول نبود. از چند راه این دستگاه به حس جدایی این دستگاه از دنیای مردم دامن زد:
1) فساد کلیسا
یکی از مهلکترین ارکان تشکیل دهنده انحطاط اخلاقی در غرب، ارباب کلیسا بودند. بیاعتمادی حاصل از تفسیر نادرست از تعلیمات مسیح و به دنبال آن مبارزه بیجا با غریزه جنسی و کنارهگیری از اجتماع تبعات منفی و شوم آن، ابعاد تازه و وحشتناکی به خود گرفت و دامنههای آن در خود دیرها و میان رهبانان و راهبهها و نیز میان راهبه ها، به وضع شرمآوری کشیده شد, و بدین ترتیب اعتبار و ارزش رهبانیت و حتی تعلیمات مسیح را از ریشه سست نمود. این وضع نامطلوب و خجالت آور عامه مردم را از پارسایی و دیانت منحرف و به سمت شهوت رانی و افراط در پیروی از غرایز سوق داد.( در مورد فساد در کلیسا در فصل پنجم بیشتر توضیح داده خواهد شد.
حوادثی که بعدا پدید آمد به حرکت این چرخه فساد جنسی به سراشیبی سقوط...نیروی بیشتری بخشید. حوادثی از قبیل انقلاب صنعتی و آثار و تبعات آن مثل سست شدن بنیان خانواده،هجرت جوانان مجرد از ده به شهر، ازمیان رفتن حدود و قیود زندگی دهاتی، عدم قدرت جوانان در تشکیل خانواده به علت درآمد ناچیزو...اختلاط زنان در راه تامین و مساوات با مردان، از عوامل مهمی بود که دامنه فساد را گسترش داد. گرد هم آمدن این مسای و عوامل دیگری چون تلویزیون و سینما، طوفان مفاسد را برانگیخت...و با نظریات علمی افرادی چون مارکس، انگلس، فروید، دورکیم و...صبغه علمی به خود گرفت.و اومانیسم با تاکید فراوان بر جنبههای شهوانی و لذت طلبانه عهد کهن؛ زمینه شکلگیری علم در فضایی دنیوی و غیراخلاقی را فراهم کرد.
در واقع، رنسانس هم واکنشی در برابر ترویج بیش از حد زهد و رهبانیتی بود که مسیحیت بدان می پرداخت. مسیحیت به جای تنظیم درست روابط دنیا و آخرت و معرفی صحیح بهرهگیری از نعمتهای این جهانی به رهبانیتی افراطی توصیه میکرد. چنین توصیههایی شاید درسالهای ضعف و انحطاط جامعه روستایی غرب آرامش می داد و فقر و بیچارگی مردم را توجیه می کرد؛ اما با آشکار شدن نشانه های رشد اقتصادی این نگرش زاهدانه در میان روحانیون مسیحی نیز طرفداراند کمتری یافت. مسیحیت پاسخگوی نیازها و جامعه جدید نبود و قبل از آن که اقتدار رسمی خود را از دست بدهد در پرتو تحولات اروپا و نهضتهای اصلاح طلبانه نفوذ خود را به ویژه در میان اشراف و طبقه متوسط از دست داده بود و استقبال فراون مردم از ادبیات مشرکانه ی اومانیست ها در عهد رنسانس بهترین شاهد این مدعا است.
2) ظلم کلیسا
بیشک نقش فساد کلیسا و عملکرد ناشایست اصحاب کلیسا در برخورد با عقاید مخالف و برپاکردن دادگاههای تفتیش عقاید نقش عمدهای در ایجاد تردید نسبت به مبانی مسیحیت در میان نخبگان داشت. به ویژه آن که مسیحیت که میبایست ابزاری برای جلوگیری خشونت و خونریزی باشد زمینهساز جنگهای خونینی همچون جنگهای صلیبی، نبردهای میان پروتستانها وکاتولیکها، آدمسوزیو دادگاههای تفتیش عقایدرا فراهم کرده بود.
کشیشان با ابزار تفتیش عقاید در اروپا، هر كس را كه متهم به بدعت گذارى مى شد با انواع شكنجه ها به قتل مى رساندند. اين شكنجه ها عبارت بودند از: شلاق زدن متهمان، سوزانيدن، كشيدن جوارح از اطراف، حبس انفرادى در سياه چالهاى تنگ و تاريك، كشيدن پاهاى متهم روى زغالهاى سوزان، زنجير كردن و مجبور كردن متهم تا روى مدفوع خود بنشيند.
کار کلیسا برای پاکسازی تا بدانجا رسید که، دادگاههاى تفتيش عقايد هر سخنى را كه با تحريفات و خرافههاى مسيحى مخالفت داشت، مبارزه با دين مىدانستند و گوينده را به عنوان بدعتگزار به مرگ محكوم مى كردند و او را در آتش مى سوزاندند، و اگر متهم اظهار ندامت مى كرد به حبس ابد محكوم مى شد. جميع اموال بدعتگزاران ضبط مى شد و وارثان آنها از حق ارث محروم مى گرديدند. همچنين كودكان آنها حق تصدّى مشاغل حسّاس و مناصب عالى را نداشتند و مقامات حكومتى موظّف بودند خانه هاى آنها را خراب كنند. در سال 1183م به دست يارى اسقف اعظم «رس» جمع كثيرى از نجبا، روحانيان، شهسواران، دهقانان، دوشيزگان، زنان شوهردار و بيوگان را زنده زنده در آتش سوزانيدند و اموال آنها را ضبط و بين خود تقسيم كردند. در دوره قرون وسطا، پنج ميليون نفر را به جرم فكر كردن و تخطّى از فرمان پاپ به دار آويختند و [بعضى را] تا حدّ مرگ در سياه چال هاى تاريك و مرطوب نگه داشتند.
یادآوری آمار کشتههایی که به دست کلیسا انجام شده، از دستگاه کلیسایی به صورت یک قصاب تمام عیار در ذهن تداعی میکند به طوری کی می گویند: تنها از سال 1481ـ 1499م ـ يعنى طى 18 سال ـ بنا به دستور محكمه «تفتيش عقايد»، 10220 نفر را زنده سوزانيدند، 6860 نفر را شقّه كردند و 97023 نفر را به قدرى شكنجه دادند كه نابود شدند. در قرون وسطا به دستور محكمه «تفتيش عقايد»، تنها 350000 نفر از دانشمندان و متفكران را زنده زنده سوزانيدند.
در جريان جنگ هاى صليبى مورّخان از وحشيگرى و سنگدلى مسيحيانی که به شهر قدس حمله کرده بودند، وقايعى دردناك نقل كرده اند; از جمله اينكه چگونه زنان را به ضرب دشنه به قتل مى رساندند، ساق پاى كودكان شيرخوار را گرفته، به زور آنها را از پستان هاى مادرانشان جدا مى ساختند و به بالاى ديوارها پرتاب مى كردند، يا با كوفتن آنها به ستون ها، گردنشان را مى شكستند! و چطور هفتاد هزار مسلمانى را كه در شهر مانده بودند، به هلاكت رساندند. كشيشى كه خود شاهد چنين وقايعى بوده است، مى نويسد: چيزهاى بديعى از هر سو به چشم مى خورد; گروهى از مسلمانان را سر از تن جدا كردند، گروهى ديگر را با تبر كشتند يا مجبور كردند كه از برج ها به زير افكنده شوند، پاره اى را چندين روز شكنجه دادند، آنگاه در آتش سوزانيدند. در كوچه ها، توده هايى از سر و دست و پاى كشتگان ديده مى شد.
3- سست شدن بنیادهای اخلاق
همزمان با سست شدن اعتقادات در مغرب زمین, با رشد و توسعه اقتصادی در اروپا، شاهد سست شدن بنیان های اخلاقی مردم به ویژه در حوزه اخلاقیات جنسی هستیم. و نمونه های فراوانی نیز گزارش شده است.
با آمدن رنسانس و شروع عصر صنعت، اخلاق در جامعه غربی چنان رو به اضمحلال رفت که « روبرتو, اسقف آکوینو, در اواخر قرن 15, اخلاق مردان جوان بخش خود را بیشرمانه و فاسد می نامد و میگوید که آن جوانان به او توضیح داده اند که عفت از اصول کهنه است و مساله بکارت در شرف برافتادن, حتی زنای با محارم نیز طرفدارانی داشت. به سال 1490در میان نفوس90000 نفری رم, 6800 روسپی ثبت شده وجود داشت و این رقم البته شامل روسپیان مخفی و غیر رسمی نمی شد. در ونیز طبق آمار سال 1509 تعداد 11654فاحشه در میان نفوس 300000نفری آن شهر وجود داشت»
نتیجهای که این گونه رفتارها در مغرب زمین به دنبال آورد، رشد انحرافات جنسی کاهش ازدواج های رسمی و افزایش تعداد دختران بیشوهر و جوانان عزب بود. مردان, که از تمام مزایا و تسهیلات فحشا برخوردار بودند فقط در صورتی مجذوب ازدواج می شدند که زنان برایشان جهاز معتنابهی بیاورد. در نتیجه, دختران بالغ فراوانی بودند که به سبب نداشتن جهاز از ازدواج محروم مانده بودند.
مشکلات جامعه وانحرافات مردم در این سطح باقی نماند و به گونهای بود که ارتباطات نامشروع میان مردان و زنان شوهردار نیز امری رایج و طبیعی بود. حرامزادگی زشتی خود را از دست داده بود و طفلان حرامزاده به وفور یافت می شد. ویل دورانت در این باره چنین می نگارد: « فرزند حرامزاده نداشتن امتیازی به شمار می رفت، اما داشتن آن ننگ فاحشی نبود؛ مرد معمولا به هنگام ازدواج زن خودد را ترغیب می کرد که طفل حرامزاده خویش را به خانه بیاورد تا با سایر فرزندان آن مرد پرورش یابد. حرامزاده بودن از قدر کسی نمی کاست و داغی که جامعه بر آن می زد چندان مهم نبودد؛ وانگهی مشروعیت را می شد با رشوه دادن به یکی از اعضای کلیسا به ددست آورد»
1) سقوط ارزش ها
با وجود فراوانی افکار و نظرات در علوم و انسان شناسی ، با وجود آمدن علوم اومانیستی در غرب، امروزه فلسفه اخلاقى رایج در غرب آن بُعد از دیدگاه هاى فروید ترویج مى شود كه در آدمیان این تلقى را به وجود مى آورد كه او مجموعه اى از غرائز و گرایشهاى محض مادى است ونمى تواند پا از مرز غریزه ها فراتر نهد و باید براى رهایى از زندان درون و از میان بردن عقده هاى روانى در سر حد كمال خود را اشباع كند.و یا برابر روش اخلاقى نوین برتراند راسل در زمینه اخلاق جنسى مى بایست احساسهایى چون احساس شرم عفاف تقوا و غیرت در انسان وجود نداشته باشد.
ذکر نکته فوق از این نظر جالب است که، تا مدتهای مدیدی غربیان، به لحاظ مجاز بودن تعدد زوجات در اسلام، مسلمین را به غیر اخلاقی بودن متهم میکردند. ولی امروز بی بند و باری جنسی آنچنان درغرب رواج یافته است که بسیاری از مردم به جای این که این کار را بی بند و باری بدانند ، فارغ از هر دغدغه ای در پی تغییر دادن خود ضوابط و معیارهای اخلاقی برآمده اند و معتقدند که هر گونه رفتار جنسی که از انسان بالغی سر بزند مادامی که جان کسان دیگری را به خطر نیندازد، اخلاقا قابل قبول است
آنچه امروزه در غرب مىگذرد نشان دهنده اين واقعيت است كه تمامى مرزها و ارزش هاى انسانى در آن كشورها شكسته و مشكلات اجتماعى فراوانى ناشى از آن دامنگير جامعه شده است، تا جايى كه گردانندگان امور اجتماعى و طرفداران آزادى نيز از اين وضع به وحشت افتاده و براى حل مشكل، به كارشناسان مسائل مربوطه روى آورده اند. پيامدهاى اين نوع آزادى در جوامع غرب، بيش از آن چيزى است كه بتوان توصيف كرد.
2) ضد ارزش ها ابزار تبلیغ کالا
غرب امروز با وسایل گوناگون ارتباط جمعی که ر اختیارر دارد، در اوج بی اخلاقی از چیزهاییی برای تبلیغ استفاده کند که قبلا به نوعی تابو حساب می شد. امروزه، بابی شرمی تابوها کنار گذاشته شده و همه چیز رنگ ضد اخلاق گرفته. تا 50 سال پیش هیچ کس علنا از موضوعات جنسی سخن نمیگفت، اما امروزه از آن گریزی نیست. سکس وسیله فروش همه چیزاز روزنامهها تا اتومبیل است. کتابها، مجلات، فیلمها به خاطر محتوای سکسی شان محبوبیببت کسب میکنند. شاید مهمترین دلیل این تلقی جدید از موضوعات جنسی، سهلالوصول بودن وسایل جلوگیری از بارداری باشد که فعالیت های جنسی را بی خطر ساخته و مردم را از وحشت بارداری و عفونتها رها ساختهاست.عامل دیگر تاکید بر فردیت است، یعنی این اندیشه که مردم نباید با دیدگاهها و ارزش های قدیمی محدود شوند بلکه باید آزاد باشند تا کار خودشان را بکنند در هر محیط و عرصه ی نگاه انسان اومانسیتی به مظاهری از انسان مبتذل برای رسیدن به مقاصدش شده است.
3) شيوع بيمارى هاى جنسی
شاید تا قبل از اینکه ایدزی در کار باشد کمتر کی از اوج گفتاریهای جنسی واخلاقی در غرب واهمه داشت اما امروزه بیماریهی حاصل از بی بندوباری اخلاقی گریبان غرب را گرفته است.اخلاق نهادینه شدۀ جدید بین اقشار مختلف غرب باعث شيوع بيمارى هاى مسرى و غير مسرى، قابل و غيرقابل درمان در اغلب كشورهاى غربى مانند بيمارى ايدز، بيمارى هاى مقاربتى و امثال آن نتيجه آزادى جنسى است.اشاعه فحشا و رواج روزافزون فساد در ميان مردم سبب بروز بيمارى هاى مقاربتى و سرايت آن ها به ديگران گشته است. به قرار برخى از گزارش ها، قريب 75% زنان و 55% جوانان آلوده در جامعه امريكا مبتلا به بيمارى هاى مسرى هستند.
4) هم جنس گرایی
ابتذال اخلاقی در غرب به قدری شایع شده که با تنظیم قانون هایی سعی در کم جلوه دادن این گونه فسادها دارند. به طوری که در دهه 1950 با قانونی کردن هم جنسگرایی در انگلستان، طرز تلقی از قبح هم جنسگرایی تغییر کرد. اتشار گزارش ولفندن wolfenden در بریتانیا باعث شد که پارلمان بریتانیا مجازات سخت رفتارهای هم جنس گرایانه را کنار بگذاردو انجام فعل هم جنسگرایی به طور خصوصی در میان بزرگسالان در سن رضایت قانونی باشد.؛از زمان انتشار این گزارش، جنسگرایان از خفا خارج شدند و برای پذرش وسیع تر شیوه زندگی خود به تبلیغ پرداختند
در دنیای لیبرال غرب، امروزه پیوندهای همه چیز در سایه آزادی از هم گسسته ودر اقصی نقاط مغرب زمین، شاهد شکلگیری اجتماعات اعتراضی از طرف هم جنسگرایان در جهت قانونی شدن هم جنس گرایی و استفاده از مزایای قانونی همسران طبیعی هستند و معمولا یاری های دولت ها را با خود دارند.
4- اومانیسم
طبق تعریفی که اومانیست ها از طرز تفکرشان ارایه میدهند؛ اومانیسم، یعنی اندیشیدن و عمل کردن با آگاهی و تاکید بر حیثیت انسانی، و کوشیدن برای دستیابی به انسانیت اصیل. در واقع این معنای از اومانیسم است که یکی از مبانی و زیر ساخت های دنیای جدید به شمار می رود
رنهگنون، «فردیتپرستی» را علت اساسی سقوط و انحطاط کنونی باختر زمین میداند، زیرا همین فردگرایی به نحوی از انحاء محرک و موجد رشد و تکامل بینظیر پستترین امکانات نوع بشر گردیده است. فردیتپرستی، بیش از هر چیز مستلزم نفی اشراق و شهود روحی است که استعدادی فوقبشریاست.مقصود وی از فردیت پرستی، نفی هرگونه اصل عالیه و برتر از فردیت و در نتیجه محدود کردن تمدن، در جمیع شؤون به یگانه عواملی است که جنبه انسانی و مادی صرف دارند. راه حل گنون، برای غلبه بر نابسامانی تمدن غرب و نجات انسان، وفاق و همگامی نهضتگونه غرب و شرق در بازگشت به معنویت است.
اومانیسم مروج اصالت انسان در برابر اصالت طبیعت و اصالت خداست و بر آن است كه باید همه ارزشهاى خارجى كه به نام دین و خدا و عقل و طبیعت بر انسان تحمیل مى شوند دور بریزیم.به نظر اینان ملاك حق و باطل و نیك و بد و خیر و شر به اقتضاى نیاز و رفتار آدمى معنى پیدا مى كند.در اگزیستانسیالیسم اعتقاد به بازدارندگى از منبع بالاتر و مقدس معنى ندارد و آزادى مطلق و خود ملاكى محور همه چیز است; چرا كه بناى این مكتب بر اصالت مادّه و حسّ استوار است.در این فلسفه كارهاى انسان دوگونه است: انسان یا در جست وجوى واقعیتهاى مادى است كه خیر نامیده مى شود و عقل نیز به پذیرش آن فرمان مى دهد و یا كارهایى مثل فضیلت زیبایى كمال كه در مدار خیرمادى و كارهاى عقلانى نمى گنجد. اینها ارزش نامیده مى شوند.ارزشها در ذات خود چیزى نیستند و هویت خارجى ندارند بلكه آفریده آدمى هستند و ذهن به آن معنى مى دهد.ارزشهاى انسانى در این مكتب قیمتى بالاتر از اعتبار ندارند و امور قراردادى و موهوم هستند و كارهاى اعتبارى وقراردادى را انسانها در وسائل و مقدمات كار به كار مى برند نه در هدف.
آزادی افسار گسیخته
غرب، جهان و انسان را در مادّه خلاصه میکنند، مبنا و اساس آزادی را میل، خواست و اراده فردی میدانند و معتقدند هر کاری که انسان طبق قانون طبیعی میخواهد، بدون هیچ گونه رادع و مانعی انجام میدهد؛ تا حدی که قانون و دولت اجازه دهد، قانونی که براساس خواست و اراده بشری تدوین شده است. آنان معتقدند که آزادی انسان، به معنای توان همه جانبه او در انتخاب هر چیز و از جمله بردگی برای انسانهای دیگر است. در نگاه آنان، انسان، آزاد است که دین را بپذیرد یا نپذیرد، اگر نپذیرد ملامتی بر او نیست؛ زیرا هیچ حقیقتی را از دست نداده است. امّا در مکتب وحی، این رهایی مطلق، به معنای بردگی است؛ زیرا چنین آزادی مطلقی برای انسان، اسارت او در دست آرزوها و هوسها میباشد و او در واقع از هوای درونیاش پیروی میکند.
امام (ره) در بیانات متعدد خویش آزادی به سبک غربی را طرد میكرد و رهایی افسارگسیختۀ انسان را مطلوب نمیدانست و میفرمود: «آن آزادی كه درغرب است, یك قدری فحشاست كه هر جوری دلشان می خواهد عمل كنند, در شهوات هیچ قید و بندی نباشد, آزادانه هر طوری دلشان میخواهد در فحشا غوطه ورشوند»
پرفسور رابرت.اچ. بورک، انديشور معروف آمريکايي و شخصيت سرشناس فرهنگي و حقوقي اين کشور با اعتراف به فجايع پديد آمده از فرهنگ ليبرالي در جامعه ايالت متحده تصريح مي کند :« فرهنگ عمومي ما از مرحله تبليغ براي روسپيگري هم فراتر رفته , زيرا امروزه در آمريکا تهيه , توليد و توزيع مطالب , فيلم ها , نوارهاي ويدئويي و برنامه هاي ديگر به حدي منحرف , زشت و کثيف است که تصور آن هم مشکل است , پس فرهنگ عمومي ما در مسير زشت و قبيحي ره مي سپارد و نهايتاً به دست سقوط آزاد سپرده خواهد شد , سقوطي که نهايت آن هنوز هم ديده نمي شود و اين ارمغاني است زاييده افکار و عقايد ليبراليستي ... اگر جان استوارت ميل ( انديشور انگليسي و فيلسوف مم مکتب اخلاقي سود گرايي و منفعت عمومي يا بهره جويي 1806-1873) امروزه حيات مي داشت از آن چه به نام ازادي و بر سر آزادي آورده ايم بر خود مي لرزيد و اکنون ما دريافته ايم که بنيان گذاران ليبراليسم اشتباه کرده و به خطا رفته اند .»
5- بیگانگى انسانها
پیشرفت ها حاصل شدۀ غرب بقای زیادی نداشت و گرفتاری ای که تمدن عصر صنعت، آی تی، انظباط، خرد گرایی و... برای غرب به ارمغان آوردباعث کنار ماندن روح و اخلاق محبت در آدمی شد. چرا آدمى احساسهاى گوناگون دارد و استعدادها و روح و روان انسانها در پرتو پیوند جمعى و خانواده به هم پیوسته شكوفا مى شود. تربیت مهربانى و دوستى و صفاى كانون خانواده و پیوند خویشاوندان با یكدیگر زمینه رشد احساسهاى پاك را در جامعه بزرگتر و در كانونهاى گستردهتر فراهم مىسازد. پیش از تمدّن صنعتى عصر استوارى خانواده و پیوندهاى پایدار بود.همه مهرهها در جاى خود نشسته بودند. مادر و پدر داراى تقدسى ویژه بودند. مردم با یكدیگر گرم و صمیمى تر بودند. و حضور مذهب سلامت نسلها را پایندان مى كرد و عمیق ترین تعهدها را در ذهن و خمیرآدمى نسبت به دیگران برقرار مى ساخت و انسانها را با لطیف ترین و شریف ترین رشته ها به هم پیوند مى زد.
در زندگی غرب تنها چیزی که اهمیت داشت پیشرفت بود و شتاب براى پیشرفت و بهرهبردارى بیش تر از زندگى همه چیز را تحت الشعاع قرار داد. انسانها به جاى آن كه از ماشین در راه گسترش ارزشها سود برند خود برده ماشین شدند. فلسفه تولید براى مصرف و مصرف براى تولید همه جا گیر شد و همگان در این مسابقه بى هدف شركت دارند. در این روند ماشینى نخستین چیزى كه قربانى شده است قدرت مندى و مهرورزیهاى خانوادگى است. در این شیوه زندگى بیماران به جاى پرستارى در منزل روانه بیمارستانها مى شوند كودكان به مهد كودك سپرده مى شوند و سالخوردگان به خانه سالمندان. زن و شوهر بیشتر دور از هم زندگى مى كنند. فرزندان با پدران بیگانه شده اند. در پرورش نسل آینده سستى مى شود و كودكان به دور از كانون گرم خانواده با كینه و نفرت پرورش مى یابند. و چون مادر خود در كانونى كم محبت پروریده شده است نمىتوان براى پرورش درست نسل آینده به او امیدى داشت.اینها بحرانهایى است كه متفكران غرب از بروز و گسترش روزافزون آنها احساس نگرانى كرده اند.
6- پوشاندن سقوط ارزشها با ماسک حقوق بشر
استفاده از تعریف نسبی حقوق بشر، برای غرب شعاری تبلیغاتی را پدید آورده که در لوای آن در رویکرهای مختلف به تعاریفی جداگانه از آن پرداخته و به بهره برداری میرساند. رینگر بروز حقوق جهانی بشر را در هنگام سقوط اخلاقی تمدن غرب چنین توضیح می دهد: «درست هنگام سقوط اخلاقی تمدن غرب، حقوق بشر مانند یک عقیده مقدس یا بهتر بگوییم قانون اکثریت و یا حق، پدید آمد که رفته رفته به یک همبستگی نیرومند مردمی انجامید... . در حکومت دموکراسی، مفهوم «حقوق بشر» تضمین حراست مرزها و آب و خاک است و این بهترین مستمسک برای جلب رضایت مردم است...» و در جواب از حل این مسأله ادامه میدهد: «از من مکرر سؤال می شود که آیا برای نجات تمدن غرب دیگر وقتی باقی نمانده است؟ آیا می توانیم روحیه و صفات اخلاقی گذشته خود را دوباره کشف کنیم و به دست آوریم؟ از نظر من، تنها راهی که می توانیم امیدوار باشیم این است که با توسل به آن نکات درست و اخلاقی تمدن غرب را دوباره کشف کنیم.»
استفاده ابزاری از این شعار عوام پسند باعث شده، غرب با شعار آزادى و دموكراسى،دفاع از حقوق زنان، آبادانى و متمدّن كردن جهان به كشورهاى ضعیف هجوم برد و غارت جهان سوم را در كام ملّتهاى غربى شیرین كرد آن چنان كه وجدان عمومى مردم اروپا و آمریكا جز مردمانى اندك و هوشمند نه تنها از جنایتهاى ارتش مهاجم احساس تنفر نكردند كه آن را براى متمدّن كردن مردمان دیگر لازم شمردند: در همان عصرى كه كاپیتال و مقدمه بر اقتصاد سیاسى و آنتى دورینگ نوشته مى شد در یك روز فرانسویان 45 هزار نفر را در ماداگاسكار قتل عام كردند. ارتش فرانسه پس از اعلام رسمى و حتى دعوت اشراف و رجال متعین و خیلى متمدّن فرانسوى به تماشاى منظره از نزدیك پایتخت الجزائر را بمباران كرد و سپس اشغال نمود و ملّتى را به اسارت گرفت.
ج- اجتماعی- سیاسی
در عرصۀ اجتماع و سیاست همان طور که غرب به موازات پیشرفت علم و صنعت به رشد دست یافت، اما پسرفتهایی نیز در همان حیطههای خود دارا استجریان صنعتی شدن جامعه که با رشد فزاینده شهرنشینی، کوچ به شهرهای بزرگ، افزایش جمعیت و پدیده های بسیار دیگری از این دست در غرب همراه بود، در قرن نوزدهم و حتی پیشتر در قرن هجدهم به تدریج، باعث گسستن و فروریختن بسیاری از تعلقات و قیود اجتماعی سنتی در شهرهای بزرگ و تا حدودی نیز سست شدن تعلقات خانوادگی و ذره ای شدن جامعه در نواحی روستایی شد
1- بیماریهاى عصبى و روانى
ظهور عصر علو و مکانیک گرچه اسباب راحتی برای تن آدمی را فراهم نمود واگر چه تكنیكها انسان را از جهاتى بىنیاز كرده، ولی صدها نیاز و خواهش دیگر آفریده است و غلبه تكنولوژى برطب و پیشرفتهاى تكنولوژیك اگر در از میان بردن شمارى از بیماریها و دردها كامیاب بوده خود به پدیدآمدن بیماریهاى جدید كمك كرده است و در مجموع به جاى این كه ماشین و صنعت خادم انسان باشد انسان خود خادم آن شده است؛ بحرانی که شهید مطهری، از آن به نام (بحران ماشین و بیمارى تمدّن) یاد می کندو اعتقاد دارد این علوم، شتاب بى وقفه براى عقب نماندن از دیگران براى انسانها زندگى بى هدف و بى مقصدى را به ارمغان آورده و به میزان رشد صنعتى جامعه ها بر آمار خودكشى ها و بیماریهاى عصبى و اختلالهاى روانى افزوده شده است.آمارها نشان مى دهد در كشورهایى كه از نظر صنعت بیش تر پیش رفته اند و در رفاه مادى بیش ترى هستند خودكشى بیش تر است. تحلیلها مى رساند كه جز خلأ معنوى و عدم اشباع شدن روحى مسأله دیگرى نیست… آمارها در آن جا بالخصوص نشان مى دهد كه هر چه پیشرفت و رفاه مادى بشر بیش تر مى شود بر بیماریهاى عصبى و اختلالات روانى افزوده مى شود… اسم اینها را گذاشته اند (بیماریهاى تمدّن).
فاصله گرفتن انسان ارزشهاى اخلاقى نه تنها آسایش دنیوى او را برآورده نكرده كه آرامش روانى او را از میان برده است انسان غربى گرچه هیچ گاه مثل امروز در رفاه نبوده ولى او براى دنبال نماندن از كاروان پرشتاب صنعت و نعمت و به دست آوردن ثروت بیش تر بى وقفه در تلاش است. اشتهاى گوناگون جویى به اسرافها و رقابتها و دشمنیها دامن زده است. سوار شدن بر ارّابه سیرى ناپذیر تكنیك و اتوماسیون مجالى براى برآوردن نیازهاى روانى انسانها به جاى نگذاشته است.
2- افزایش نا امنی
غرب با تحول علمی به بالندگی غیر قابل وصفی رسید، ولی پس از کنار نهادن دین از سطح جامعه با گرایشات سکولاریستی، و عدم توجه علم جدی اروپایی به جنبه روانی انسان، همراه خود، افزایش نگرانی ها را برای مغرب زمین به وجود آورد. در کتاب عصر امام خمینی به نقل از هفتهنامه آلماني «اشترن» مي نويسد:« در سال 1994 شش ميليون و 527 هزار و 748 شهروند آلماني قرباني تجاوز جنسي يا نقص عضو و ربودن کيف پول در خيابان و يا مترو و يا ضرب منجر به جرح شده اند »و «آمار جنايات خيلي بيشتر از اين هاست و اين آمار فقط در مورد کساني است که به دلايلي شکايت کرده اند , علاوه اين که آمار جنايت در آلمان در سال 1995 ميلادي پنجاه در صد افزوده شده است .» پرفسور لاماند انديشمند فرانسوي معتقد است « راهي که غرب در پيش گرفته است به نابودي اصول اجتماعي و مدنيت منجر مي شود .»
برخی ریشه تمام این نا امنیها را در شیوه زندگی مغرب زمین می داند و نسبت به کسانی که دنبال الگوگیری از غرب اند هشدار داده و مي گويد« مردم در بسياري از نقاط جهان که از شيوه زندگي غرب پيروي مي کنند از خوان گسترده و فريبنده ولي مسموم و کشنده تمدن غربي چيزهايي عاريتي و ناتمام فرا گرفته اند بي آن که بدانند چرا شيوه زندگي پدرانشان يک سره زير و رو شده و به دست خود اينان فرو ريخته است »
3- فروپاشی نهاد خانواده، عامل فساد جامعه
با شروع انقلاب صنعتی، وقتی انتقال توده عظیم مردم از روستاها به شهرها شروع شد. عدۀ بیشماری کارگر به وجود آمد که از دارایی و سواد محروم بودند و برای امرار معاش مجبور بودند در کارخانهها کار کنند تا کاری به دست بیاوردند. کارمدام اعضای خانواده، در کارخانهها برای خانواده زهری بود که در عصر حاضر به گونه های مختلف در عدم استحکام خانواده به معنی عرفی آن انجامیده.
انقلابی که در صنعت صورت گرفت و باعث پدید آمدن طبقه جدید از کارگران و کارفرمایان شد؛ هر یک از آن دو طبقه برای منافع خود دست به کار شدند؛ کارگران برای درآمد بی زحمت و کارفرمایان برای کسب ثروت بیشتر؛ و چون برای کار با ماشین کمتر احتیاج به کار جسمانی و تجربه قبلی بود، زنان و بچه ها از 6 سال به بالا به تعداد زیاد استخدام می شدند و از آنها با بی رحمی استفاده می شد. زیاد در کارخانهها استفاده می شد.
غرب با اندیشه های سکولاریستیاش ، اصول خانواده را به هم ريخت و آيندهاى تاريك فراروى خانوادهها قرار داد؛ اساس تشكيل خانواده، كه ايجاد امنيت خاطر و تأمين نيازهاى عاطفى، روحى و معنوى انسان است، ديگر درمغرب زمين معناو مفهومى ندارد.در نگرش غرب، هدف از بنياد خانواده جز رسيدن به اغراض مادى و استفاده هاى جنسى چيز ديگرى نيست. نقش اصلى خانواده، كه تربيت فرزند است، بكلى فراموش شده، عيّاشى و هوس رانى جايگزين آن گرديده است. همه اين نابسامانى ها ناشى از آزادى بى حد و حصر غرب است كه زنان ودختران را از فطرت اوليه شان به دور ساخته و آن ها را به ابزار كسب و تجارت تبديل كرده است. اوضاع جارى در كشورهاى غربى به گونه اى است كه مورد اعتراض همه انديشمندان، فرهيختگان و نويسندگان آن ديار قرار گرفته است.
استادمطهری، علت این فروپاشی را چنین تبیین می کندکه، پاكدامنى زن و مرد و عفت و عصمت زنان از شاخصه هاى بارز ادیان آسمانى است و در همه ادیان ابراهیمى مردم به پاى بندى اخلاق جنسى توصیه شده اند و براى كسانى كه از مرزهاى ارزشهاى انسانى درگذرند مجازاتهاى باز دارنده اى در نظر گرفته شده است. اندرزها و راهكارهاى رهروان راه انبیا در طول تاریخ حیات بشرى را به سلامت داشته و آرامش و امنیت نسلها را پایندان بوده است.بازتاب پاره اى از اندیشه ها كه در رُنسانس اروپا نقشى بسزا داشتند سبب شد كه بنیان جامعه درهم ریزد و حصار پولادین عفت عمومى شكسته شود. پاى بندى به خانواده و وفادارى به پیوند شرعى اسارت شمرده شود و ضرورت نسبت دادن فرزند به پدر از متن قانون حذف گردد. امروز فلسفه اخلاقى رایج در غرب روش اخلاق كانت و یونگ نیست بلكه آن بُعد از دیدگاه هاى فروید ترویج مى شود كه در آدمیان این تلقى را به وجود مى آورد كه او مجموعه اى از غرائز و گرایشهاى محض مادى است ونمى تواند پا از مرز غریزه ها فراتر نهد و باید براى رهایى از زندان درون و از میان بردن عقده هاى روانى در سر حد كمال خود را اشباع كند.و یا برابر روش اخلاقى نوین برتراند راسل در زمینه اخلاق جنسى مى بایست احساسهایى چون احساس شرم عفاف تقوا و غیرت در انسان وجود نداشته باشد!.
ﻣﺤﻴﻂ ﺧﺎﻧﻮاده، در غرب، قبل از رنسانس ﻟﻄﻒ و وﻳﮋهاي داﺷﺖ. ﻣﺮدان ﺑﺮاي ﺗﺄﻣﻴﻦ ﻣﻌﻴﺸﺖ ﺑﻪ ﻛﺎرﻫﺎي ﺧﺎرج ﻣﻲﭘﺮداﺧﺘﻨﺪ و زﻧﺎن ﺗﺮﺑﻴﺖ و ﭘﺮورش ﻛﻮدﻛﺎن ﺧﻮﻳﺶ را ﺑﺮ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺗﺮﺟﻴﺢ ﻣﻲدادﻧﺪ و ﻓﻌﺎﻟﻴﺖﻫﺎي آﻧﺎن از ﻣﺤﻴﻂ ﺧﺎﻧﻮاده ﺗﺠﺎوز ﻧﻤﻲﻛﺮد؛ اﻣﺎ ﺑﺎ ﺻﻨﻌﺘﻲ ﺷﺪن و اﻳﺠﺎد ﻣﺮاﻛﺰ ﺻﻨﻌﺘﻲ، ادارهﻫﺎي دوﻟﺘﻲ، ﺗﺠﺎرتﺧﺎﻧﻪﻫﺎ و ﻏﻴﺮه، زﻧﺎن ﻛﺎرﮔﺮان ارزانﺗﺮي ﺑﻮدﻧﺪ و ﻛﺎرﻓﺮﻣﺎﻳﺎن آﻧﺎن را ﺑﺮ ﻣﺮدان ﺳﺮﻛﺶ و ﺑﺎ دﺳﺘﻤﺰد ﺳﻨﮕﻴﻦ ﺗﺮﺟﻴﺢ ﻣﻲدادﻧﺪ. زن در ﻏﺮب اﻣﺮوز، ﺑﻪ ﺟﺎي اﻳﻨﻜﻪ اﻟﮕﻮﻳﻲ ﺑﺮاي ﻓﺮزﻧﺪان ﺧﻮد ﺑﺎﺷﺪ و ﺑﺎ ﺣﻀﻮر در ﺧﺎﻧﻮاده ﺑﻪ اﻳﻦ ﻛﺎﻧﻮن ﮔﺮﻣﻲ و آراﻣﺶ ﺑﺨﺸﺪ، ﺑﻪ ﻣﺎﻧﻜﻦ ﺗﺒﻠﻴﻐﺎﺗﻲ ﺳﺮﻣﺎﻳﻪداران ﻏﺮﺑﻲ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺷﺪه اﺳﺖ و ﻫﺮ روز ﻧﻴﺎز ﺟﺪﻳﺪي را ﺑﻪ وﺳﻴﻠﻪ مد ﺑﺮاي ﺑﺸﺮ ﺗﺒﻠﻴﻎ ﻣﻲﻛﻨﺪ
1) افزایش طلاق و بروز ناهنجاریهای اخلاقی
پایه های خانواده در تمدن غربی به شدت سست شده است و شدت طلاق های صورت گرفته در غرب هم نتیجهای جز در اختیار نبودن فرزندان و از دست رفتن تربیت فرزندان توسط پدر و مادر نمی باشد. خانواده های تک والدینی به یکی ااز جنبه های دائمی و قابل توجه جوامع بشری تبدیل شده استوتغییر الگوی مرسوم زن و شوهری و فرزندان به الگوی بدون پدر و مادر ، فرزندان بدون سرپرست. فرزندانی که با پدر بزرگ و مادر بزرگ هایشان زندگی می کنند با زندگی مشترک بدون ازدواج هستند. در سال 2000م 13.5 میلیون نفر از والدین آمریکایی سرپرستی21.7 میلیون کودک زیر21 سال را برعهده داشتند در حالیکه یکی از آن ها درجای دیگر زندگی می کردند.
رواج یافتن سبک و سیاق زندگی غربی و. تحوّلات اجتماعى ـ فرهنگى مبتنى بر آزادىهاى نامحدود در غرب به گونه اى است كه به تزلزل و فروپاشى نهاد خانواده منتهى گشته است; چرا كه نظر به آزادى مطلق، بهترين راه براى ارضاى غريزه جنسى جوانان روش «انتخاب دوست و رفيق» است، بدون تحمّل تكاليف ازدواج و خانه دارى به صورت رسمى آن; چنانكه در جامعه امريكاكسى حق ندارد آزادى جنسى را محدود كند و تحت ضابطهاى در بياورد; زيرا خلاف آزادى محسوب مى شود. با اين وضع، دختران و پسران جوان خود را ملزم به تشكيل خانواده نمى بينند.
2) سردی روابط خانوادگی
روح جهانی شدن و ارتباطات مختلف در جامعه غربی باعث بروز سردی روابط اعضای خانواده گردیده؛ و آن ارتباطاط و عطوفت به مفهوم قدیم را از بین برد؛ و دنیای غرب به مفهوم سابق خانواده ای را نرا برای خود ندارد. این نوع رفتار در مجموع باعث بروز اخلاقیات بسیار خشک در جامعه غربی گشته است و و نهایتا دوستانی که در شبکه های مجازی پیددا کردهاند را جایگزین فامیل ها نمودهاند.
بر اساس تحقیقات انجام شده مشخص شده هم اکنون هفت درصد زوج های جوان در سال های اول زندگی مشترک خود به دلیل آن که اکثر اوقات خود رادر مقابل رایانه ها و استفاده ز اینترنت می گذارنند علاقه خود را به همدیگر از دست داده اند به طور مثال در سال 2009 و 2010 بیست درصد زوج های جوان در اکثر کشورهای اروپاییو 31 درصد در آمریکا به همین علت زندگی مشترک را رها کرده اند
ﭘﻴﻮﻧﺪ ﻗﻠﺒﻲ ﭘﺪر و ﻣﺎدر ﺑﺎ ﻓﺮزﻧﺪان در غرب ﺑﺴﻴﺎرﺿﻌﻴﻒ اﺳﺖ و زن و ﻣﺮد،ﻣﺎﻧﻨﺪ دو ﺷﺮﻳﻚ ﺗﺠﺎري در ﻛﻨﺎر ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ زﻧﺪﮔﻲ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ. راﺑﻄﻪ ﻓﺮزﻧﺪان ﺑﺎ ﭘﺪر و ﻣﺎدر ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪاي اﺳﺖ ﻛﻪ در ﻋﻤﻞ، ﻓﺮزﻧﺪان ازﺣﻴﻄﻪ ﻗﺪرت ﺧﺎﻧﻮاده ﺧﺎرج ﺷﺪه اﻧﺪ و زﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻓﺮزﻧﺪان ﺑﻪ ﺳﻦ ﻗﺎﻧﻮﻧﻲ ﻣﻲرﺳﻨﺪ، از ﻣﻨﺰل اﺧﺮاج ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ و ﻧﺎﭼﺎرﻧﺪ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﺪري را ﺗﺮك ﻛﻨﻨﺪ و ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ زﻧﺪﮔﻲ ﻛﻨﻨﺪ و ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﻓﺮزﻧﺪان اﺟﺎزه ﻳﺎﺑﻨﺪ ﻛﻪ در ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ، ﺑﺎﻳﺪ ﻣﺨﺎرج روزاﻧﻪ را ﺑﭙﺮدازﻧﺪ، ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ دﻟﻴﻞ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻓﺮزﻧﺪان ﻣﺨﺼﻮﺻﺎً دﺧﺘﺮان در اﺛﺮ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ و دوري از ﺧﺎﻧﻮاده و ﻧﺪاﺷﺘﻦ ﻳﻚ ﻣﺮﺑﻲ دﻟﺴﻮز و ﺗﻤﺎس ﺑﺎ ﺟﻮاﻧﺎن ﻣﻨﺤﺮف ﺑﻪ اﻧﻮاع ﻣﻔﺎﺳﺪ آﻟﻮده ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ امروزه ما شاهد جوانان غربی هستیم که گرمای محبت خانواده را ندیدهاند و لذا تبدیل به انسانهایی با کمترین عاطفه و احساس گشته اند.
ﻋﻼوه ﺑﺮ اﻳﻦ، در ﻣﻮرد راﺑﻄﻪ ﺧﻮﻳﺸﺎوﻧﺪي در ﻏﺮب ﺑﺎﻳﺪ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﺧﺎﻧﻮاده ﻏﺮﺑﻲ ﭘﻴﺶ از اﻧﻘﻼب ﺻﻨﻌﺘﻲ، ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻌﺪاد زﻳﺎدي ﻓﺮزﻧﺪ، ﺑﻠﻜﻪ اﻓﺮاد دﻳﮕﺮي، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﭘﺪرﺑﺰرگﻫﺎ، ﻣﺎدرﺑﺰرگﻫﺎ، ﻋﻤﻪﻫﺎ، ﻋﻤﻮﻫﺎ، داﻳﻲﻫﺎ، ﺧﺎﻟﻪ و ﺑﭽﻪﻫﺎي اﻳﻨﻬﺎ را درﺑﺮ ﻣﻲﮔﺮﻓﺖ؛ اﻣﺎ اﻧﻘﻼب ﺻﻨﻌﺘﻲ، ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺎﻧﻮاده را ﻣﺤﺪود ﻛﺮد، ﺑﻠﻜﻪ راﺑﻄﻪ ﺧﻮﻳﺸﺎوﻧﺪي را ﻧﻴﺰ از ﺑﻴﻦ ﺑﺮد و ﻫﻨﺠﺎرﻫﺎي ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ آن را ﺗﻀﻌﻴﻒ ﻛﺮد
3) ﻫﻢﺧﺎﻧﮕﻲ ﻳﺎ زﻧﺪﮔﻲ ﻣﺸﺘﺮك ﺑﺪون ازدواج
از نشانه های انحطاط خانواده، به وجود نیامدن خانواده عادی است. یکی از موارد نامتعارف در ﺟﻮاﻣﻊ ﻏﺮﺑﻲ، ﻫﻤﺴﺮﮔﺰﻳﻨﻲ ﻓﺮدي اﺳﺖ؛ ﻳﻌﻨﻲ ﻫﺮ ﻳﻚ از دو ﻧﻔﺮ، ﺧﻮد اﻗﺪام ﺑﻪ اﻧﺘﺨﺎب ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ و در اﻧﺘﺨﺎب ﻫﺮ ﻳﻚ از آﻧﻬﺎ ﻓﺮد دﻳﮕﺮي، ﻣﺜﻞ واﻟﺪﻳﻦ دﺧﺎﻟﺖ ﻧﺪارﻧﺪ و ﻣﻬﻢﺗﺮﻳﻦ ﻋﺎﻣﻞ ﻫﻤﺴﺮﮔﺰﻳﻨﻲ، ﺗﻄﺒﻴﻖ آن ﻓﺮد ﺑﺎ اﻳﺪهآلﻫﺎي ﻋﺸﻘﻲ آن ﺷﺨﺺ ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ. درﻏﺮب،ﭼﻮن ازدواج ﻳﻚ اﻣﺮ ﻓﺮدي ﺑﻮده و دﻳﮕﺮان در اﻧﺘﺨﺎب ﻫﻤﺴﺮ ﺑﺮاي ﻓﺮد ﻧﻘﺸﻲ را اﻳﻔﺎ ﻧﻤﻲﻛﻨﻨﺪ، ﺑﻪ ﺗﺪرﻳﺞ ﻫﻤﺴﺮﮔﺰﻳﻨﻲاﻧﺘﺨﺎب ﻫﻤﺴﺮﺷﺮﻋﻲ و ﻗﺎﻧﻮﻧﻲ، ﺟﺎي ﺧﻮد را ﺑﻪ ﻧﻮﻋﻲ زﻧﺪﮔﻲ ﻣﺸﺘﺮك دو ﻧﻔﺮ ﺑﺪون ﺗﻌﻬﺪ و ﭘﺎيﺑﻨﺪ ﻣﺎﻧﺪن ﺑﻪ ﻗﻴﻮدﻫﺎي ازدواج ﻣﻲدﻫﻨﺪ و آن ﻋﺒﺎرت ازﻫﻢﺧﺎﻧﮕﻲ ﻳﺎ زﻧﺪﮔﻲ ﻣﺸﺘﺮك ﻳﻚ زن ﻳﺎ ﻳﻚ ﻣﺮد ﺑﺪون ازدواج اﺳﺖ. اﻳﻦ ﻧﻮع از زﻧﺪﮔﻲ درﻛﺸﻮرﻫﺎﻳﻲ، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺳﻮﺋﺪ و آﻟﻤﺎن رواج دارد.
ﺑﺮ اﺳﺎس آﻣﺎرﻫﺎي ﻣﻮﺟﻮد درﺳﺎل 1960 در آﻣﺮﻳﻜﺎ 439000 ﻧﻔﺮ زﻧﺪﮔﻲ ﻣﺸﺘﺮك ﺑﺪون ازدواج داﺷﺘﻪاﻧﺪ، درﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ درﺳﺎل998 1اﻳﻦ رﻗﻢ ﺑﻪ 423600 ﻧﻔﺮ رﺳﻴﺪه اﺳﺖ از ﻋﻮاﻣﻞ رواج اﻳﻦ اﻟﮕﻮ ﻣﻲﺗﻮان ﺑﻪ ﻣﻮارد زﻳﺮ اﺷﺎره ﻛﺮد: 1. آزاديﺑﻲﺳﺎﺑﻘﻪ رواﺑﻂ ﺟﻨﺴﻲ؛ 2. اﻳﺪﺋﻮﻟﻮژي اﺳﺘﻘﻼل و ﻋﺪم ﺗﻌﻬﺪ؛ 3. ﺟﺬاب ﺑﻮدن اﻳﻦ اﻟﮕﻮ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﻧﺪاﺷﺘﻦ ﺟﻨﺒﻪ رﺳﻤﻲ و ﻗﺎﻧﻮﻧﻲ؛ 4.ﮔﺴﺘﺮش ﺳﻜﻮﻧﺖ در ﻣﻨﺎزل اﻧﻔﺮادي؛ 5. اﻓﺰاﻳﺶ ﻣﻴﺰان ﻃﻼق. در ﺑﺮﺧﻲ ﻛﺸﻮرﻫﺎي ﻏﺮﺑﻲ اﻓﺮادي ﻛﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ زﻧﺪﮔﻲ ﻣﺸﺘﺮك ﺑﺪون ازدواج دارﻧﺪ، از ﺣﻘﻮﻗﻲ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺣﻘﻮق زوجﻫﺎي ازدواج ﻛﺮده ﺑﺮﺧﻮردار ﻫﺴﺘﻨﺪ و در ﺻﻮرت ﺑﺮوز اﺧﺘﻼف در ﻣﻮرد داراﻳﻲ و ﻧﻔﻘﻪ ﺑﻪ دادﮔﺎه ﻣﺮاﺟﻌﻪ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ.
در مجله آلماني اشپيگل زندگي مدرن غربي چنين معرفي شده است که « زندگي مدرن به خانه اي جهت ارضاي نيازهاي حيواني مبدل گشته است .» در واقع، اﻧﺴﺎن ﻏﺮﺑﻲ ﺑﺎ ﻧﺎدﻳﺪه ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻫﻤﻪ ارزشﻫﺎي واﻻي اﻧﺴﺎﻧﻲ و ﻗﻮاﻧﻴﻦ اﻟﻬﻲ، ﺑﺮاي ﺳﻴﺮاب ﻛﺮدن ﻋﻄﺶ ﺷﻬﻮت ﺣﻴﻮاﻧﻲ ﺧﻮد ﺑﻪ ازدواج ﺑﺎﻫﻢﺟﻨﺲ ﺧﻮد ﺗﻦ در ﻣﻲدﻫﺪ. در ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺟﺎي ﻣﺒﺎزره ﺑﺎ اﻧﺤﺮاف، ﺑﻪ آن ﺷﻜﻞ ﻗﺎﻧﻮﻧﻲ ﻣﻲدﻫﺪ ﺑﺮاي ﻣﺜﺎل، در ﻣﺠﻠﺲ ﺑﺮﻳﺘﺎﻧﻴﺎ درﻋﺮض ﻫﺸﺖ ﺳﺎﻋﺖ، ﻗﺎﻧﻮن ﻫﻢﺟﻨﺲﺑﺎزي ﺗﺼﻮﻳﺐ ﺷﺪ ﻛﻪ در اﻳﻦ ﻗﺎﻧﻮن ﻫﻤﻪ ﺣﻘﻮق ﻳﻚ ﺧﺎﻧﻮاده ﺑﺮاي ﻫﻢﺟﻨﺲﺑﺎزان در ﻧﻈﺮﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ.
4) جریان های ضد خانواده
با دقتی کم متوجه می شویم که جهت گیری در غرب جهت گیریای ضد خانواد است. که منجر به فروپاشی خانواده می شود. وقتی که خانواده فروپاشی نمود بر اساس آموزههای اسلامی جامعه نیز رو به اضمحلال می رود.
یکی از عوامل سست شدن بنیان خانواده در غرب پیدایش ﺟﺮﻳﺎنﻫﺎي ﺿﺪ ﺧﺎﻧﻮاده در ﻏﺮب از ﻗﺮن 19 ﺷﺮوع بود؛ که ﻣﺎرﻛﺲ و اﻧﮕﻠﺲ از ﻣﻬﻢﺗﺮﻳﻦ ﭼﻬﺮهﻫﺎي اﻳﻦ ﺟﺮﻳﺎن بودند . نه مارکس و نه انگلس هیچکدام اندیشمند نبودند و قبل از اینکه در صدد کشف حقیقت باشنددر صدد پیشبرد عقاید خود و سرنگونی نظم اجتماعی علاقند بودند این دو شدیدترین حملات را به آزادی ثروت شخصی و نهاد خاناده صورت دادند.و اوج اﻳﻦ ﺟﺮﻳﺎنﻫﺎ در ﻗﺮن 20بود ﻛﻪ ﻣﻲﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻓﺮد در ﻣﻠﻚ دوﻟﺖ و ﻧﻪ ﺧﺎﻧﻮاده اﺳﺖ. ﺧﺎﻧﻮاده در ﻣﻘﺎﺑﻞ دوﻟﺖ ﻗﺮار ﻣﻲﮔﻴﺮد؛ ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ ﺑﺎﻳﺪ ﺧﺎﻧﻮاده ﻧﺒﺎﺷﺪ و ﻫﻤﻪ ﺗﺤﺖ ﭘﻮﺷﺶ دوﻟﺖ ﻗﺮار ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ. ﺑﺮاي اﻳﻦ ﻛﺎر ﻫﻢ ﺑﺎﻳﺪ اﻓﺮاد را ﺗﺤﺖ ﻧﻈﺎم آﻣﻮزﺷﻲ دوﻟﺘﻲ در آورﻳﻢ، ﺗﺎ اﻓﺮاد را ازﺧﺎﻧﻮاده دورﻛﻨﻴﻢ.
انگلس تحلیل خود را بر پایه این اعتقاد قرار داده که جوامع انسانی، از یک مرحله است انیکه به وسیله زن اداره می شدند( مادر سالاری) به مرحله کنونی که مردان آن را اداره میکنند رسیده . ﻣﻌﺘﻘﺪ اﺳﺖ ﻛﻪ: «در واﻗﻊ، ﺳﺮﻧﮕﻮﻧﻲ ﺣﺎﻛﻤﻴﺖ ﻣﺎدر، ﺷﻜﺴﺖ ﺗﺎرﻳﺨﻲ ﺟﻬﺎﻧﻲ ﺟﻨﺲ ﻣﺆﻧﺚ ﺑﻮده اﺳﺖ. ﻣﺮد ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﻲ را در ﺧﺎﻧﻪ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ دﺳﺖ ﮔﺮﻓﺖ، زن ﭘﺴﺖ ﺷﺪ و ﺗﺎ ﺣﺪ ﺑﻨﺪﮔﻲ ﺗﻨﺰل ﻳﺎﻓﺖ و ﺑﺮده ﺷﻬﻮت ﻣﺮد و وﺳﻴﻠﻪاي ﺻﺮف ﺑﺮاي ﺗﻮﻟﻴﺪ ﻓﺮزﻧﺪان ﺷﺪه اﺳﺖ»
راهﺣﻠﻲ ﻛﻪ اﻧﮕﻠﺲ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎد ﻣﻲﻛﻨﺪ، اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺟﺎي اﻳﻨﻜﻪ ﺑﺮده ﻫﻤﺴﺮ و ﻓﺮزﻧﺪان ﺧﻮد ﺑﺎﺷﻴﺪ، ﺑﺮده ﻧﺰدﻳﻚﺗﺮﻳﻦ ﺷﺮﻛﺖ دوﻟﺘﻲ ﻳﺎ ﺧﻮد دوﻟﺖ ﺑﺎﺷﻴﺪ و ﭘﺲ از واﮔﺬاري اﺑﺰار ﺗﻮﻟﻴﺪ ﺑﻪ ﻣﺎﻟﻜﻴﺖ ﻋﻤﻮﻣﻲ، دﻳﮕﺮ ﺧﺎﻧﻮاده اﻧﻔﺮادي، واﺣﺪ اﻗﺘﺼﺎدي ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﺑﻮد و ﺧﺎﻧﻪداري ﺧﺼﻮﺻﻲ ﺑﻪ ﺻﻨﻌﺘﻲ ﻋﻤﻮﻣﻲ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻣﻲﺷﻮد. ﻧﮕﻬﺪاري و آﻣﻮزش ﻛﻮدﻛﺎن ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﻋﻬﺪه ﺑﺨﺶ ﻋﻤﻮﻣﻲ ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد؛ ﻳﻌﻨﻲ ﺟﺎﻣﻌﻪ از ﻫﻤﻪ ﻛﻮدﻛﺎن، ﭼﻪ ﻣﺸﺮوع و ﭼﻪ ﻧﺎﻣﺸﺮوع ﺑﻪ ﻃﻮر ﻳﻜﺴﺎن ﻧﮕﻬﺪاري ﻣﻲﻛﻨﺪ.
در کتاب جنگ علیه خانواده، از قول سیمون دوبوار می نویسد: « هیچ زنی نباید مجاز باشد تا در خانه بماند و فرزندانش را بزرگ کند. جامعه باید به طور کامل متفاوت شود. زنان نباید حق انتخاب داشته باشند دقیقا به این دلیل که در صورت داشتن حق انتخاب بسیاری از آن ها سرگرم همان کارهای پیشین می شوند»
از جریانهایی که در غرب برای رهایی زنان از قیودات خانوادگی پدید آمد؛ ﻓﻤﻴﻨﻴﺴﻢ رادﻳﻜﺎل اﺳﺖو ﻣﻌﺘﻘﺪند ﻛﻪ ﺧﺎﻧﻮاده، ﻧﻬﺎدي ﺳﺘﻤﮕﺮ اﺳﺖ، زﻧﺎن ﻣﻠﻚ ﻣﺮدان و ﺑﺮده ﺻﺮف ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﺧﻮد ﺧﺎﻧﻮاده، ﺳﺎزﻣﺎﻧﻲ ﻓﺌﻮداﻟﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮاي ﺟﺎﻣﻌﻪﭘﺬﻳﺮي ﺟﻮاﻧﺎن ﺟﻬﺖ ﻧﻈﻢ ﺟﺎﻣﻌﻪاي ﺑﺰرگﺗﺮ ﻃﺮاﺣﻲ ﺷﺪه اﺳﺖ. ﺧﺎﻧﻮاده ﺑﺎﻳﺪ ازﺑﻴﻦ ﺑﺮود و ﻣﺮاﻗﺒﺖ ازﻛﻮدﻛﺎن ﺑﻪ ﻃﻮر ﻗﻄﻊ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺟﺎي اﻓﺮاد آزرده و اﻏﻠﺐ ﻧﺎﺧﺮﺳﻨﺪ .واﻟﺪﻳﻦ ﺑﻪ ﻛﺎرورزان ﻛﺎﻣﻼً ﺗﻌﻠﻴﻢ دﻳﺪه از ﻫﺮ دو ﺟﻨﺲ واﮔﺬار ﺷﻮد. و ﺑﻪ ﻃﻮر ﻛﻠﻲ، ازدواج ﺑﺎﻳﺪ ﺟﺎي ﺧﻮد را ﺑﻪ ﻣﻌﺎﺷﺮتﻫﺎي اﺧﺘﻴﺎري ﺑﺪﻫﺪ
4- رهبانیت و عزلت اجتماعی
پس از کمی که آیین عیسی دین رسمی مملکت امپراتوری روم گردید،اصول رهبانیت در آن مذهب به ظهور رسید و به سرعت رشد و نمو کرد. در آغازبعضی از اشخاص که به سخنان قدیس «پولس » حواری ایمان داشتند اندرز او راکه میگفت: «مؤمنان عیسوی را از زن ومرد شایسته است که به تجرد و تفردزندگی کرده، دوشیزه و بی همسر بمانند.،در دل داشتند، بهاین روش گراییدند لکن ظهور رهبانیت به صورت یک نهضت خاص مبتنی بر قطع علاقه از اجتماع، دراواخر قرن سوم میلادی به وقوع پیوست
اولین شخصی که روش رهبانیت را درپیش گرفت قدیس «آنتونیوس» اهل مصربود.وی سر به صحرا نهاد و به عزلت وتجرد پرداخت.شرح ریاضتها و صیام وقیام او طولانی است. مصر که اقلیمش برای رهبانیت سازگار بود، مأمن عدۀ زیادی از رهبان منفرد یا گروهی شده بودکه یا از قواعد زندگی در انزوای آنتونیوس پیروی می کردند یا نوعی زندگی اشتراکی را بر طبق آیینی که «پاخومیوس» در تابن بنیان نهاده بود، پیروی میکردند. ساحل رود نیل انباشته از دیرها و صومعههایی بود که برخی از آنها سه هزار راهبه را درخود جای می داد .
این اسلوب رهبانیت دسته جمعی، ازمصر به خارج سرایت کرد و در شام وآسیای صغیر نیز رواج داشت. نهضت رهبانیت در مغرب زمین، ابتدا بسیار کند بود ولی پس از آنکه قبایل ژرمنی به اروپا هجوم آوردند وضع اجتماعی آنها دگرگون شد و این نهضت رواج یافت. تا قرن ششم میلادی وضع به همین صورت بود تا آنکه راهبان پیروان قدیس «بندیکتوس » گروهی تشکیل دادند. این قدیس دستور داد پیروانش دردیر خود به کارهای دستی مشغول شوند
ارائه این نظریات در قالب دین نه تنها مردم را به تناقض بین خواسته های فطری و دین انداخت بلکه در بین راهبان نیز مشکلات عدیده را به وجود آورد؛ ویل دورانت می گوید: «حجره های راهبان مرتاض پر از طنین ناله هایی بود که در نتیجه کشمکش با وسوسه های خیالی سر می دادند و یا یادداشتهای آنها پر ازرویاهای شهوانی است
در عصر کنونی نیز هر از گاهی مشکلاتی در مورد فساد ههای مختلف کشیشان به وفور یافت می شود که در مورد آخر، پاپ بندیکت به خاطر سوع استفاده های جنسی مختلف ددر اقصا نقاط دنیا گزارش شد، از شرمساری اینکه نتوانسته این قضایا را مدیریت کند مجبور به استعفا گردید.
در نمونه دیگر که خبر cnn اعلام کرد در 30/1/86 بود که همزمان با سفر پاپ به امریکا و استقبال گرم بوش اعلام کرد؛ فقط در 2006، حدود هفتصد مورد کودک آزاری و تجاوز جنسی یا هم جنس بازی میان کشیش های کاتولیک، ثبت و شکایت رسمی شده که کلیسا مجبور به پرداخت بیش از دو میلیارد دلار خسارت به خانواد های قربانیان شده است.
5- توحش
در خلال تاریخ اروپا چند جنگ خانمان سوز و بهره کشی های فراوان از ملت های ضعیف تحت سلطه شان رخ داد که همه از قدرت طلبی غرب سرچشمه می گرفت. برخی از این جنگها حاصل نادانی و سلطۀ اندیشه قرون وسطایی بر افکارمردم غرب، بود و برخی نیز بعد از نوزایی و دورۀ رشد عقلی شان اتفاق افتاد که تاکنون فریاد توحش از آن رفتارهاُّ در تاریخ بلند است.
1) جنگ های صلیبی
مهمترین حاثه ای که در دومین نیمه از سدههای میانی روید داد جنگ های صلیبی بود؛ پیروزی مسلمین و حاکمیت آنها بر اسپانیا و مسیحیان غربی در چند سده به دو اکنش جدی پادشاهان فئودالی را بر انگیخت. آنه برای پوشش این جنگ یک بسیج عمومی آن هم با نان آرمان های دینی بر آمدند.و بدین طریق طبل جنگ های 200 ساله صلیبی به منظور باز پس گیری اسپانیا و نیز به قصد تصرف قدس آغاز گشت.
سربازان صلیبی با انگیزههای دینی تهییج شده با جسارت برای جنگ برخاستند. همچنین با تحریک پادشاهان، فئودالها نیز دارایی های خود را به طمع به دست آوردن زمین های بیشتر در این راه خرج کردند
نخستین جنگ صلیبی در خلال سال های1095-1099 میلادی روی داد. جنگی سرااسرر مذهبی؛ دراین زمینه ویل دورانت می نویسد:« به موجب آمرزش تام، مقرر شد که هر کسی در جنگ کشته شود، از هر گونه عقوبت که به واسطه گناه دامن گیرش شده برهد.» در ادامه می نویسد: « پاپ با جسارت، اختیارات خویش را تعمیم بخشید و مازات افرادی را که محکوم به مرگ شده بودند را به خدمت مادام العمر در فلسطین تقلیل داد. هزاران تن از ولگردان به رهروان این قافله پیوستند»
قساوت ها وبی شرمیهایی که صلیبیان به نام دین، در این جنگ ها کردند قابل توصیف نیست. به عنوان نمونه ویل دورانت در شرح یکی از این جنگ ها ونسبت به قساوتی که صلیبیون به مسلمانان شهر قدس روا داشتند؛ می نویسد: « در کوچه ها توده هایی از کله، دست و پاهای مقتولان دیده می شد با هر طرف انسان، مرکب راهی می کرد، ددر میان اجساد مقتولان و لاشه اسبان بود. سپاه صلیبی پاپ، زنان را با ضرب دشنه می کشتند و ساق پای اطفال شیرخوار را گرفته و به جبر آنها را از پستان مادرشان جدا ساختند و به بالای دیوار پرتاب می کردند و یا با کوفتن آنها بر ستونها، گردنشان را میشکستند. سربازان پاپ، هفتاد هزار نفر مسلمان را که در شهر مانده بودند، به هلاکت رساندند»
2) جنگ های جهانی
زمینۀ جنگ جهانیاول و دوم را باید در رقابتهای توسعه طلبانه چند کشور قدرتمند و استعمارگر غربی جستجو کرد در این میان، کشور آلمان، بخصوص مغرور توسعه صنعتی و قدرت سیاسی و نظامی روز افزون خود گردیده بود و در مقابل سایر کشورهای اروپایی گردن فرازی می کرد. گزارشگران جنگ جهانی اول می نویسند: « ویلهلم دوم امپراتور آلمان با این که خود نوۀ ملکه ویکتوریا بودو با ملکه روسیه- نوه دیگر ملکه ویکتوریا- نیز قرابت خانوادگی داشت بر اثر همین رقابت ها عملا رودر روی انگلستان و روسیه قرار گرفت»
عامل رقابت و درگیریها را اغلب در روحیۀ سلطه جویی دولت های قدرت مند غربی بر مستعمرات آسیایی و آفریقایی می توان مشاهده کرد. این قاره ها نه تنها سرشار از منابع زیرزمینی بودند و منبعی برای تامین مواد اولیه چرخ صنعتی غرب به شمار میرفتند، بلکه بازار مناسبی برای تزریق و فروش تولیدات صنعتی و تسلیحاتی غرب نیز به محسوب می شدند. این بود که دولت های صاحب قدرت در غرب همواره سعی می کردند در راستای حفظ سلطه خود بر مستعمرات مزبور از یکدیگر سبقت جویند
پیامدها و نتایج ناشی از جنگ جهانی اول که بمدت چهار سال و یک صد روز طول کشید، از روز اول اوت سال 1914 تا یازدهم نوامبر سال1918به طول انجامید. این جنگ خانمان سوز که حاصلش بالغ بر تعداد 37/508/686نفر کشته و زخمی و اسیر بود قریب به یک چهارم نیروی جوان کشورهای اروپایی را نابود کرد ، نتیجه توسعه طلبی اهریمنی برخی دولت های غربی بود.
خیره سری، کینه توزی و مجددا توسع طلبی و قدرت نمایاندن صاحبان قدرتمند منجر به شعله ور شدن آتش جنگ جهانی دوم شد.این جنگ در اروپا بیشتراز پنج سال و هشت ماه یعنی از سپتامبر سال 1939 تا هفته اول ماه1945، و در آسیا بیش از هشت سال، از زمان حمله ژاپن به چین(1937) تا تسلیم ژاپن( 1945) به طول انجامیدو نزدیک به 35 میلیون نفر تلفات و مجروح بر جای گذاشت
3) استعمار و بهره كشی
از پیامدهاى روشن تمدّن غرب استثمار و استعمار مردمان غیر غربى است. تفكر بهره ورى هرچه بیش تر و پاى بندى به آیین مكتب قدرت چیزى جز استعمار و بهره كشى از دیگران به بار نمى آورد. غرب براى برآوردن مواد اولیه كارخانه هاى صنعتى خود و چیرگى بیش تر بر جهان همه جا را در مى نوردد.
از نظر استاد مطهری، بهره كشى غرب از جهان سوم نگاه ارزشى او به جهان و انسان منشأ گرفته است. ثروت غرب محصول منابع اولیه صنعتى و كشاورزى به دست آمده از جهان سوم است و استعمار ریشه در جهان بینى و تفكّر استكبارى غرب دارد: بهره كشى و استثمار مردم از نتایج تمدّن غرب و آن نیز بر اثر كنار گذاشتن دین و مبانى اخلاق است.
هند از کشورهایی بود که نزدیک به دو قرن در اشغال بریتانیا بوده است. گاندى از تمدّن جدید به عیب بزرگ، یاد مى كند كه تنها هدف زندگى را در امور مادى خلاصه كرده و امور معنوى عشق ایثار و فداكارى در الفباى آن جاى ندارد. و اگر از این مفاهیم نامى برده مى شود براى فریب دیگران است.او به روشنى مى گوید: چنین تمدّنى دوزخ فرودستان است و این تمدّن از خود غربیان بدتر است; چه كه غربیان ذاتا شریر و بدكردار نیستند بلكه بیمار تمدّن خویش هستند. او درباره جنگ جهانى دوم نوشته است: جنگ اخیرماهیت شیطانى تمدّنى را كه بر اروپاى امروزحكم فرماست نشان داده است. كلیه قوانین اخلاقیات عمومى به دست فاتحان و به نام شرافت نقض شده است. هیچ دروغى در صورت لزوم پست و وقیح تلقى نشده است. در پس پرده تمام جنایات انگیزه كاملا مادى آن به چشم مى خورد. اروپا مسیحى نیست; بلكه ابلیس را پرستش مى كند…..
به نظر شهیدی مطهری، با تاکید بر همداستان بودن همه چپاولگران در غارت ملتها می گوید: تنها اختلاف بر سر تقسیم ثروتهاى بادآورده بود. تنازع در آن نبود كه این ثروتها از كیست; بلكه كشمكش بر سر آن بود كه رژیم سرمایه دارى آنها را در اختیار بگیرد و یا رژیم سوسیالیست.
د- اقتصادی
یکی از کسانی که در خصوص انحطاط اقتصادی غرب سخن میگوید ژان فوراستیه است ؛ وی در کتاب تمدن سال 2001 به اختصار در پی تشریح و تبیین مشکلات تمدنی بشر در زمان حال و آینده است. واز نداشتن عقیدای ثابت درغرب گلایه می کند؛ و ضمن تشریح فراز و نشیبهای اقتصادی در قرن بیستم، به تشریح ناکامیهای بشر در قرن می پردازد از جمله عوامل و آثارذکر شده از نظر وی عبارتند از: افزایش جمعیت، هرج و مرج بینالمللی، بیکاری، آموزشهای غیرمسؤولانه، وجود انسانهای بیاحساس، و بیعشق و درد از جمله مشکلات غرب است و معنقد است.:« انسان متعارف ثروتمند امروزی، از انسان متعارف فقیر دیروزی خوشبختتر نیست. بدون تردید حتی از او بدبختتر هم هست» در جای دیگر ادامه می دهد « . چرا که در گذشته کار سخت شبانهروزی، کمبود تغذیه، کمبود سوخت، و نبود امکانات رفاهی، زندگی را بر انسان دشوار میساخت. اما با تمام این مشکلات، بشر آن روز بیدغدغه بود و گاهی آهنگی و آوازی و خندهای نیز از در و دیوار زندگی به گوش میرسید. امروز آن مشکلات اقتصادی دیگر کمتر وجود دارد، ».
گر چه وضع اقتصادی اروپا از آغاز بر پایهای غیر اخلاقی استوار بود؛ زیرا نظام فئودالیزم، پیش از ظهور مسیحیت- در شکل تحریف شده ای که امپراتور قسطنطین آن را برای امپراتوری روم تحمیل کرده ، و دستگاه کلیسا آن را در قالب مطامع و هوسهای خود ریخته بود- آن توانایی و قدرت را نداشت که وضع اقتصادی آن امپراتوری را تحت تاثیر و نفوذ تعالیم اخلاقی خود در آورد و از آن پی هر مظالم و تعدیاتی را که فئودالها در مناطق نفوذ خود مرتکب می شدند به پای دین ختم می شد، ولی تعالیم مسیح علیرغم آن که تا اندازه زیادی دستخوش انحراف شده بود، توانست مثلا، معامله ربوی را در قیافه زشت و زننده واقعی اش به مردم بنمایاند و مردم را از این گونه معامله باز دارد. اما بعد از فرو ریختن پایههای اخلاق، رباخواری که در آیین مسیحیت و کیش یهود تحریم شده بود، پایگاهی شد برای نظام سرمایه داری؛ سرمایه داری از اولین لحظه پیدایش خود، آن را تکیه گاه خود قرار داد؛ و از این رهگذر ، بدون تحمل زحمتی و انجام عمل مفید ومثبتی، دسترنج زحمتکشان و حاصل کار کارگران را غصب کرد و پس از آن کارگزاران را در برابر قوت ضروری، و در پاره ای از موارد در برابر مزدی که برای تحصیل قوت ضروری، کافی نبود ، مورد استثمار قرار داد و کودکان را با دستمزد ناچیز در کارخانه ها به کارهای دشوار وا داشت و زن را به منظور جلوگیری از قیام و اعتصاب مرد و مطالبه افزایش دستمزد و بهبود شرایط کار ، به میدان رقابت کشید و پس آز آن او را در راه کامرانی های حیوانی مرد تسخیر کرد و او را به فروش عرض و ناموس خود در بابر لقمه نانی مجبور ساخت. سرمایه داری برای اندوختن سرمایه و کسب درآمد بیشتر از هر رراهی برای کسب درامد بیشتراز هر راهی به گسترش فساد از طریق به وجود آوردن مراکز فسق و فجور همت بلیغ و کوشش به سزا مبذول داشت....با به وجود آمدن نظریات علمی که هرکدام مورد بهره برداری سرمایه داران قرار گرفت....اقتصاد نیز به کلی از اخلاق جداشده و مردم هم فریب خوردند و حوزه اقتصاد را از اخلاق جدا پنداشتند.
به هم بستگی اقتصاد بین المللی
انقلاب صنعتی که با انقلاب تجاری در قرن 17و 16 به وجود آمد ، جنبشی به وجود آورد که وابستگی و ارتباط بین المللی را بیشتر تسریع کرد . اروپاییان و مخصوصا مرردمان انگلیس روز به روز بیشتر مشغول صنایع شهری می شدند و کمتر می توانستند مواد غذایی خود را از مزارع به دست بیاورد ولی در عوض کالا صارد کرده و مقادی زیادی گندم و.سایر محصولات می خریدند و بدین ترتیت کم کم سرسر جهان تبدیل به یک بازار شد.
شروع افکار جهانی سازی دنیا و دیدن دنیا به مثابه یک روستا و تبلیغ این گرایش در راسنه های مختلف که جهانی سازی همۀ عرصه ها را خاستار است، باعث شده همه بنگاه های اقتصادی در سراسر دنیا به هم مربوط باشند و به هم تنیدگی ای را در دنیا ایجاد کرده که با کوچکترین لرزش در یکی از بنگاه های اقتصادی در یک سو،کل بازار دنیا به لرزش در آید؛ که نمونه های بحران های مالی دنیا نتیجۀ این نوع نگرش می باشد.
منابع:
قرآن
نهج البلاغه
1- آمدی ، عبدالواحد ابن محمد تمیمی، غررالحکم و دررالکلم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1364
2-آشكار، ژيلبر، جدال دو توحش: 11 سپتامبر و ايجاد بينظمي نوين جهاني،مترجم:حسن مرتضوي، تهران: اختران، 1384
3- اگریدی، جوان، مسیحیت و بدعت ها، ترجمه عبدالرحیم سلیماانی اردستانی، قم، موسسه فرهنگی طه چ 2 ، 1384
4- الیاده، میرچا، فرهنگ و دین، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، تهران، طرح نو، 1374
5- ابن منظور، لسان العرب، ج 13، بیروت، داراحیاءالتراث العربی، موسسه التاریخ العربی، 1374
6- انیس ، ابراهیم و دیگران، معجم الوسیط، ج 1و2،المکتبه االاسلامیه، استانبول، ترکیا
7- آر بلاستر، آنتونی، ظهور و سقوط لیبرالیسم ، عباس مخبر، تهران، مرکز، 1377
8- ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، تحقیق علی شیری، ج 6. بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1408ق
9- احمدیان، محمد علی ، ویژگیهای جغرفیایی جهان اسلام، انتشارات سخن گستر،1388
10- اخوان كاظمى، بهرام، عدالت در انديشههاى سياسى اسلام ، قم، بوستان كتاب، 1382
11- اصغری لفمجانی، صادق ،اصل تربت زیست محیطی در اسلام، هاتف، 1384
12- اجتهادی، ابوالقاسم ،بررسی وضع مالی و مالیهی مسلمین،، تهران: سروش، 1363
13- ابن جوزی، جمال الدین ابی الفرج عبد الرحمن، تلبیس ابلیس، انتشارات دارالقلم، بیروت، 1403 ق
14- الهامى، داود، ايران و اسلام ، قم، كانون نشر جديد، بىتا
15- اقبال آشتیانی، عباس ، تاریخ مغول و اوایل تیمور ایران، تهران، نشر نامک، 1376
16- امينى، ابراهيم؛ بررسى مسايل كلى امامت، چاپ هشتم قم: دفتر تبليغات اسلامى، 1361
17- امینی، حسین، نقش دین در تعالی روحی و روانی افراد، پایان نامه، کارشناسی ارشد کلام، 1384
18- اینگلهارت، رونالد ، تحول فرهنگی در جامعه پیشرفته صنعتی، ترجمه مریم وتر، کویر، تهران،1373
(ب)
19- ﺑﺎﻓﻜﺎر، ﺣﺴﻴﻦ ، ﻛﺎﻧﻮن ﻣﻬﺮ (وﻳﮋه ﺧﺎﻧﻮاده)، ﭼﺎپ اول، 1380، ﻣﺮﻛﺰ ﭘﮋوﻫﺶﻫﺎي اﺳﻼﻣﻲ ﺻﺪا و ﺳﻴﻤﺎ
20- باربور٫ایان ، علم و دین، ترجمه بهاالدین خرمشاهی ، مرکز دانشگاهی، 1362
21- بجنوردی، محمدکاظم، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج تهران، مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، چ دوم، 1374
22- ﺑﺴﺘﺎن، ﺣﺴﻴﻦ ، اﺳﻼم و ﺟﺎﻣﻌﻪﺷﻨﺎﺳﻲ ﺧﺎﻧﻮاده، ﭼﺎپ دوم، 1380، ﭘﮋوﻫﺸﮕﺎه ﺣﻮزه و داﻧﺸﮕﺎه
23- بختی، کامران، فرهنگ انگلیسی - فارسی، مترادف و متضاد؛ تهران، نشر کلمه، ج اول، 1371
24- برنال، جان، علم در تاريخ، ترجمه: حسين اسدپور پيرانفر، کامران ماني، ج1، چاپ دوم، اميرکبير، تهران: 1380
25- برنجکار ،رضا ، آشنایی با علوم اسلامی، طه، چ2، 1382
26- بایارد ، داج ، دانشگاه الازهر، ترجمه آذرمیدخت مشایخ فریدنی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، چ1، 1376
27- بوش، ریچارد و سایر نویسندگان، جهان مذهبی( ادیان در جوامع امروز) مترجم دکتر عبدالرحیم ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ 2، 1378
28- بورلو، ژوزف،تمدن اسلامی، مترجم: اسدالله علوی، آستان قدس رضوی، 1386
29- بیرو، آلن ، فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمه باقر ساروخانی، تهران ، انتشارات کیهان چاپ دوم، 1370
30- بیات ، عبدالرسول با جمعی از نویسندگان، فرهنگ واژه ها، موسسه اندیشه و فرهنگ دینی، قم، 1381
(پ)
31- پاپکین، ریچارد هنری، کلیات فلسفه،، کليات فلسفه، ترجمه سيد جلال الدين مجتبوي، تهران، انتشارات حکمت 1367
32- پترسون ، مایکل و دیگران، عقل و اعتقاد دینی ترجمه احمد نراقیو ابراهیم سلطانی، تهران، طرح نو، 1377
33- پهلوان،چنگیز ، فرهنگ شناسی، پیام امروز، تهران، ج1 ، 1378
(ت)
34- تالیافرّ ،چارلز ، عقل و فلسفه دین در قرن بیستم، ترجمه انشاء الله رحمتی ،تهران: سهروردی، 1382
35- تدوین کتب درسی، شناخت مذاهب کلامی، ج2، سازمام حوزه ها و مدارس علمیه خارج از کشور، 1379
36- توسلی ، غلام عباس و جمعی از نویسندگان، جامعه شناسی کشورهای اسلامی، انتشارات جامعه شناسان، 1389
37- توفیقی، حسین، آشنائی با ادیان بزرگ، ، چاپ نهم، سمت ، پائیز ۱۳۸۵٫
38- ثقفی ، دکتر محمد، و جمعی از نویسندگان،« جامعه شناسی کشورهایی اسلامی»، انتشارات جامعه شناسان،1389
(ج)
39- جعفریان،رسول ، تاریخ سیاسى اسلام، چ1، ج 2، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1371
40- جعفری، محمد تقی، شرح نهج البلاغه، ج 24، نشر فرهنگ اسلامی، چ 1، 1359
41- جعفری، محمد تقی، فلسفه دین، تدوین جمعی نویسندگان، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، 1386
42- جعفری ، محمدتقی ، فرهنگ پیرو، فرهنگ پیشرو، موسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری، 1390
43- الجرری، عزالدین ابن الاثیر ابی الحسن علی بن محمد، اسد الغابه، دارالکتتاب العلمیه، بیروت، ج2
44- جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، قم: مرکز نشر إسراء، نوبت دوم، 1379
45- جوادی آملی، عبدالله، انتظار بشر از دین، چ 3، مرکز دفتر انتشارات اسلامی، 1384
46- جوان، عبدالله، نظم اجتماعی در اسلام، مرکز پژو هشهای اسلامی صدا و سیما،چ 1، 1383
(ح)
47- حاجتي ، مير احمد رضا ,عصر امام خميني ره , قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه , 1382
48- حائری، عبدالهادی ، ایران و جهان اسلام، مشهد: انتشارات آستان قدس، 1368
49- حتي، فيليپ ،تاريخ عرب، ترجمه: ابوالقاسم پاينده، چاپ سوم، تهران، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي،1380
50- حكيمى، محمدرضا، دانش مسلمين ، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چ دهم، 1379
51- حكيمى، محمدرضا ، الحياة، ، ج 1، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1360
52- حسن، ابراهیم ، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمهی ابوالقاسم پاینده، تهران: جاویدان،1376، ج 2
53- حسینی، سید محمد عارف، رویا رویی اسلام و غرب، انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی، چ 1،1481،
54- حسينى طباطبائى، مصطفى ، دين ستيزى نافرجام (در نقد تولّدى ديگر)، تهران، روزنه، 1380
55- حسینی بهشتی، درس گفتار های فلسفی، موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، تهران، چ 1، 1382،
56- حسيني، حسن،طرح خاورميانه بزرگتر؛ القاعده و قاعده در راهبرد امنيت ملي امريكا، تهران: مؤسسه فرهنگي مطالعات و تحقيقات بينالمللي ابرار معاصر تهران، 1383
57- حجازی، فخر الدین، نقش پیامبران در تمدن انسان، تهران: انتشارات بعثت.، 1352
58- حریری، محمد یوسف، ، اسلام و عقاید اقتصادی، تهران: انتشارات امیری، 1362
59- حداد عادل، غلامعلی، فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی، تهران، سروش چ 6، 1374
60- حلبی، علی اصغر، تاریخ تمدن اسلام، ج1، تهران، 1356
61- حکیمی، محمد رضا ، دانش مسلمین،انتشارات دلیل ما، چ 15، 1386
62- حوراني، آلبرت ، تاريخ مردمان عرب، ترجمه فريد جوهر كلام، موسسه انتشاراتي امير كبير، تهران، 1384
63- حلی، جعفر بن حسن، شرایع الاسلام فی مسایل الحرام والحلال،تعلیق سید صادق الشیرازی، انتشارات استقلال، تهران
(خ)
64- عبدالحسین خسروپناه، جریان شناسی ضد فرهنگ ، تعلیم و تربیت اسلامی، چ1، 1389
65- عبدالحسبن خسروپناه، جریان شناسی فکری ایران اسلامی، موسسه فرهنگی حکمت نوین اسلامی، 1388، ص 89
66-عبدالحسین خسروپناه، دین شناسی، انتشارات کانون اندیشه جوان،چ1، 1389
67- خمینی، روح الله، صحیفه امام، ج ۲۱، تهران، موسسه تنظیم و نشر امام خمینی، 1378
68- ------------------، ج1،وزارت ارشاد اسلامی، تهران، 1362
69- ------------------، ج 4، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1368
70- ------------------، ج 7، ارشاد، 1370
71- ---------- ولایت فقیه، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، چ دوم، 1369
72- خرمشاهی، بهاءالدین ، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، تهران، دوستان و ناهید،1377،ج1
(د)
73- دورانت، ویل ، تاریخ تمدن، ج1، مترجم: ضیاالدین علایی طباطبایی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1388،
74- ------------------، ج4، عصر ایمان؛ ابوطالب صارمی و دیگران؛ تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1385،
75- ------------------، ترجمه احمد آرام و ديگران تهران، ج 1، انتشارات علمی و فرهنگی، چ 9، 1367،
76- ------------------, ج5, رنسانس, مترجمان؛ تقی صفدر زاده و دیگران, تهران, انتشارات علمی و فرهنگی, 1385
78- ------------------, ج 6، اصلاح دینی , مترجمان, فریدون بدره ای و دیگران، تهران انتشارات علمی 1385
79- ------------------، ج8، عصرلویی, ترجمه :پرویز مرزبان و دیگراان, انتشارات علمی و فرهنگی تهران؛ چ 12، 1385
80- ------------------، روسو و انقاب ، مترجم: ضیاالدین علایی طباطبایی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1388، ج10
81- دایره المعارف بزرگ اسلامی، 1358، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد ج8و 5و 6
82-، دانش نامه امام علی، جمعی از پزوهشگران ،ج3
83- دانش نامه جهان اسلام، ج4، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، بنیاد دایره المعارف ، اسلامی، تهران، 1373
84- دانشپور ، سید علی، آشنایی با کلیات علوم اسلامی، دانشگاه پیام نور، چ6، 1383
85- دهخدا، علی اکبر، لغتنامه دهخدا، ج 15، انتشارات دانشگاه تهران، 1375
86- ديون پورت، جان، عذر تقصير به پيشگاه محمّد و قرآن، ترجمه سيد غلامرضا سعيدى، تهران، شركت نسبى حاج محمدحسين اقبال و شركاء، 1334
دی یر، پیتر رابرت، ترجمه عبدالحسین آذرنگ . نگار نادری، تهران، سخن، 1388
(ر)
87- رازی ، ابن مسکویه ، تهذیب الاخلاق، ترجمه و توضیح دکتر علی اصغر حلبی، انتشارات اساطیر، 1381
88- راسل، برتراند ، آزادی و سازمان، علی رامین، تهران، امیر کبیر، 1357
89- رامیار، محمود، بخشی از نبوّت اسرائیلی و مسیحی، قم: انتشارات در راه حق، 1352
90- رادمنش ، دکتر عزت الله ، کلیات عقاید ابن خلدون درباره فلسفه تاریخ و تمدّن، / قلم
91- رشید، منور جمال، قدیم اسلامی مدارس، لاهور، بی تا
92- رنی، آستین، حکومت و آشنایی با علم سیاست، لیلا سازگار، تهران؛ دانشگاهی، 1374
93- رحیم پورازغدی، حسن ، عقلانیت،انتشارات طرح فردا، تهران ۱۳۸۷
94- رفیعی علامرو دشتی، علی ،درآمدی بر دایره المعارف کتاب خانه های جهان، قم، 1374
95- عباس رسول زاده و جود باغبانی،شناخت مسیحیت، انتشارات موسسه اموزشی و پژئهشی امام خمینی، 1389
96- رنان، كالين ، تاريخ علم كمبريج، ترجمه حسن افشار، تهران، نشر مركز، 1366
97- رهنمایی،، سید احمد، غربشناسی، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1388
(ز)
98- زرینکوب، عبدالحسین ،کارنامهی اسلام، 1369، تهران : امیرکبیر
99-زرینکوب، عبدالحسین ، بامداد اسلام، تهران: امیرکبیر. (1362
100- زيبا كلام، صادق، ما چگونه ما شديم ، انتشارات روزنه، چاپ سوم، 1376
101- زيدان، جرجى ، تاريخ تمدّن اسلام، ترجمه على جواهرى كلام، چ دهم، تهران، اميركبير، 1382
(ژ)
102- ژان پل ويلم، جامعه شناسي اديان، مترجم: عبدالرحيم گواهي، چ 1، تبيان، 1377
103- ژیلسون، اتین، مبانی فلسفهی مسیحیت،1375، ترجمه محمد محمد رضایی، قم، دفتر تبلیغات انتشارات اسلامی
(س)
104- ساندرز، ج.ج، تاریخ فتوحات مغول، ترجمه بوالقاسم حالت، تهران، امیر کبیر، چ2، 1362
105- سبحانی، جعفر ، مدخل مسایل کلام، ج 3، موسسه امام صادق، چ 1، 1383
106- ----------، جبر و اختیار، قم: مؤسسه امام صادق علیهالسلام ، چاپ اول، 1381
107- ----------، در سرزمين تبوك ، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1380
108- سبحانی نیا، محمد، کارکرد دین در زندگی بشر، چ1، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی،1387
109- سروش، محمد، دین و دولت دراندیشه اسلامی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چ1، 1378
110- سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، درآمدی بر الاهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت، چاپ اول، کتاب طه، قم ، ۱۳۸۲
111- سعد، محمدبن ،الطبقات الكبرى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1410 ق،
112- شاخت، یوزف، دیباچه ای بر فقه اسلامی، ترجمه اسدالله نوری،انتشاررات هرمس، تهران، 1388
(ش)
113- شریف، میان محمد، منابع فرهنگ اسلامی، ترجمه سید جلیل خلیلیان، تهران، 1359
114- شفیق، منیر، اسلام رو در روی انحطاط معاصر، ترجمه غلامحیسن موسوی ، قم، مرکز بررسیهای اسلامی،1362
115- شهیدی، جعفر، تاریخ تحلیلی اسلام، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1369،
116- شيخى، محمدتقى ،جامعه شناسى زنان و خانواده، شركت سهامى انتشار، 1381
(ص)
117- صاحبی، محمد ,جواد جهانی شدن و دین؛ فرصتها و چالشها (مجموعه مقالات چهارمین کنگره دین پژوهان)، قم، احیاگران، 1382 ش
118 - صدر محمد باقر ، اقتصادنا، مجمعالشهيد الصدر العلمى والثقافى، ، چ2، 1408
119- صفا، ذبیح الله، تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي ج1، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ پنجم، تهران، 1374
(ط)
120- طبری ، محمد ابن جریر؛ تاریخ طبری، قم، منشورات مکتبه ارومیه، 1358
121- طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ج2، چاپ اسماعیلیان، قم
122- ---------------، آموزش عقاید و دستورهای دینی، ج1،چاپخانه علامه طباطبایی، انتشارات حکمت، 1370
123- ---------------، خلاصه تعالیم اسلام، انتشارات کعبه، 1362ش
124- ---------------، سنن النبی، ترجمه و تحقیق محمد هادی فقیهی، کتابفروشی اسلامیه،1370
125- ---------------، قرآن در اسلام، چ دوم،قم،هجرت، 1369،
122- ---------------، بررسی های اسلامی، موسسه انتشار هجرت قم،بی تا
123- ---------------، آموزش دین، دفتر انتشارات اسلامی، 1382
124- طباطبائي، سيدجواد، زوال انديشه سياسي درايران،انشارات کوير، چاپ پنجم،تهران،1383
125- طلوعی، محمود ،تاریخ و تصویر، ،تهران، تشر علم،1374
126- طریحی، فخرالدین، مجمعالبحرین»، ج 1، ص 422. ، تحقیق سید احمد حسینی، قم، مکتب النشر الثقافة
الاسلامیه، 1367 ش.
127- طاهری، حبیب الله، بررسی مبانی فرهنگ غرب و پیامد های آن، بوستان کتاب، 1383،
128-طه، صابر احمد، نظام الاسرة فى اليهودية و النصرانية و الاسلام،قاهره، نهضة مصرللطباعةوالنشروالتوزيع،2003
(ع)
129- علمداري،کاظم ، چرا ايران عقب ماند وغرب پيش رفت؟، تهران ، نشرتوسعه،چاپ سوم، 1379
130- حر عاملی، شیخ ممد بن حسن ، وسایل الشیعه، موسسه آل البیت، دار احیائ التراث، 1414ه ق، ج17
131- عباس نژاد، محسن ،پیشرفت علم( بررسی عوامل رشد و انحطاط دانش یونان باستان، تمدن اسلامی، قرون وسطی و غرب جدید، با تاکید با نقش دین)، بنیاد پژوهشهای قرانی حوزه و دانشگاه،چ 1، 1388
132- عنایت، حمید، جهانی از خود بیگانه، تهران: انتشارات فرمند، 1353
133- على، امير، روح اسلام، ترجمه ايرج رزاقى و محمد مهدى حيدر پور، مشهد، آستان قدس رضوى، 1366
134- عمید، حسن، فرهنگ فارسی عمید، تهران، امیرکبیر، 1377
135- عمرانی، اسعد ، مالک بن نبی اندیشمند مصلح، ترجمهی صادق آئینه وند، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1369
(غ)
136- غنی، قاسم، بحثی در تصوف، ، انتشارات زوار، تهران، 1369
137- غروی، سید محمد ، مع علماأالنجف الاشرف، ج1،دارالثقلین،بیروت، چ1، 1420
138- الغفّار، عبدالحسن ، المرأة المعاصرة، مطبعة المهر، 1404 ق
(ف)
139- فاضل قانع، حمید، مجله معرفت فرهنگی اجتماعی آینده پژوهی و جامعه مطلوب اسلامی» زمستان 1388، ش1
140- فاستر، مایکل ب، خداوندان اندیشه ی سیاسی، ج 2 ، تهران: امیر کبیر، 1376
141- فان فورست، رایرت، مسیحیت از لابلای متون، ترجمه: جواد باغبانی و عباس رسول زاده، قم، مرکز اتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1384
142- فراهیدی، خلیل ابن احمد، العین، چ اسوه، تهران ، بی تا
143- فوراستيه , ژان ، بحران دانشگاه , ترجمه علي اکبر کسمايي , سهاما انتشار ، 1363
144- فوراستیه ، ژان ، تمدن سال 2001،ترجمه خسرو رضایی، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1368
145- فقیهی، علیاصغر، آل بویه و اوضاع زمان ایشان ، چاپ سوم
146- فیومی، احمد ابن محمد ،مصباح المنیر، مکتبه لبنان، 1366
147- فیلیپس،کورزین ، امپراطوری اسلامی، مهدی حقیقت خواه، انتشارات ققنوس، 1386
(ق)
148- قدردان قراملکی، حسن، سکولاریزم در مسیحیت و اسلام، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه، چ 1، 1379
149- قطب، محمد، جاهیلیت قرن بیستم، ترجمه صدرالدین بلاغی، چ1، انتشارات امیر کبیر، 1346
150- قربانی، زینالعابدین علل پیشرفت اسلام و انحطاط مسلمین، (چاپ سوم: 1368)
151- قربانی، زین العابدین، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، ،نشر سایه، 1385
(ک)
152- کاشفی، محمد رضا، فرهنگ و مسیحیت در غرب، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر،1380، تهران
153- کلینی ، محمد یعقوب، اصول کافی، قم، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، 1365
154- کاپلستون، فردریک، نیچه فیلسوف فرهنگ، ترجمه علیرضا بهبهانی و علی اصغر حلبی، بهبهانی، تهران، 1371
155- کاپلستون، فردریک ، تاریخ فلسفه، ج7، ترجمه داریوش آشوری، انتشارات علمی و فرهنگی و انتشارات سروش، تهران، 1370
156- کتاب مقدس، تهران، انشارات اساطیر، ترجمه فاضل خان همدانی و دیگران، چ دوم، 1380
157- کاشفی، محمد رضا ، نقل از فرهنگ و مسیحیت در غرب، تهران، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر،1380
158- کجوری، محمد باقر، الخصائص الفاطمیه»، ج 2قم، انتشارات الشریف الرضی، 1380
(گ)
159- گارودی، روژه، هشدار به زندگان، ترجمه علی اکبر کسمائی، هاشمی، تهران
160-«گفتگو با پروفسور حامد الگار»،کتاب نقد، شماره 2و 3،. اسلام منهای احکام، اسلام نیست بهار و تابستان 79
161- گلی زواره ، غلام رضا ، جغرافیای جهان اسلام (اوضاع کنونی کشورهای اسلامی)، مرکز انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1چ،1385
162- گوتک، جرالد ال، مکاتب فلسفی و ارا تربیتی، محمد جعفر پاک سرشت، ص 279تهرانف سمت، 1386
163-گلدنر، ویلیام، بحران جامعه شناسی غرب، ترجمه فریده ممتاز، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1383
164- گنون، رنه ، بحران دنیای متجدد، ضیاءالدین دهشیری، تهران، امیرکبیر، 1372
165- گروسه، رنه ، تاریخ جنگ های صلیببی، ترجمه دکتر ولی الله، تهران، پژوهش فرزان،1377 شادان
(ل)
166- لاهوری، اقبال، احیای فکر دینی در اسلام، ترجمه احمد آرام، تهران، رسالت قلم، بی تا بی نا
167- لویی ،گارده و محمد ارغون ، اسلام، دیروز- فردا، ، ترجمه محمد علی اخوان، تهران،مرکز نشر سمر، 1370
168- لوکاس، هنری، تاریخ تمدن، عبدالحسین آذرنگ، تهران، ج 1،کیهان، 1387
169- لوبون، گوستاو، تمدن اسلام و عرب، ترجمه محمدتقى فخر داعى گيلانى، چ چهارم، بى جا، بنگاه مطبوعاتى على اكبر علمى، 1334،
170- لاهيجى، عبدالرزاق؛ گوهر مراد ، تهران: اسلاميه، بىتا،
171- لیندبرگ, دیوید سی؛ سرآغاز علم در غرب, ترجمه فریدون بدره ای, شرکت انتشارات علمی و فرهنگی, تهران 1377
172- لیتل فیلد، هنری نیلسون ،تاریخ اورپااز سال 1815 به بعد، مترجم فریده قره چه داغی،انتشارات علمی و فرهنگی ، تهران ، 1381
(م)
173- مجلسى ، محمّدباقر بحارالانوار، دار إحياء التراث العربي، بيروت، 1403 ق ، ج 75، ج 15، ج 2، ج1
174- مالک ابن نبی ، شروط النهضه ، ترجمه عمر کامل مسقاوی و عبدالصبور شاهین/ دمشق 1992
175- مبلغی آبادانی، عبدالله، تاریخ ادیان و مذاهب، ج ۲، شرح حال پولس
176- مسعودی، مروج الذهب، دارالاندلس، بی تا
177- مدني، جلالالدين ، مباني و كليات علوم سياسي، ج 6، تهران: پايدار، 1383
178- معین، حسن، فرهنگ معین ، ج 1، 1375، امیر کبیر
179- مرکز تحقیقات اسلامی سپاه، تهاجم فرهنگی، تهران، انتشارات مرکز فرهنگی سپاه، 1387
180- مکارم شیرازی،تفسیر نمونه، ج2، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهلبیت،1368
181- مطهّرى، مرتضى، بيست گفتار، قم، جامعه مدرسين، 1361
182- -----------اخلاق جنسى در اسلام وجهان غرب، تهران، صدرا، 1384
183- -----------، مجموعه آثار، ج6ج 17 و16و 3،و 4 تهران، صدرا
184- -----------، ده گفتار ،تهران، صدرا، چ6، 1370
185- -----------، خدمات متقابل اسلام و ایران ، صدرا، 1362
186------------، انسان و ایمان صدرا، چاپ یازدهم، تهران 1374
187- -----------، انسان و سرنوشت، تهران، صدرا، یازدهم، 1371
188- -----------، کلیات علوم اسلامی، ج2، تهران، صدرا، چ30، 1384
189- مصباح یزدی، محمد تقی، انسان سازی در قرآن، قم، انتشارات موسسه آموزش پژوهشی امام خمینی، 1388
190- ----------------آموزش فلسفه، ج2، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، چ1، 1364
191- ----------------، تهاجم فرهنگی ، چاپخانه موسسه امام خمینی، 1376
192- مصباح یزدی، محمد تقی، دروس فلسفه اخلاق ، اطلاعات، چ8، 1381
193- ورنر منسکی، پگی مورگان، النور نسبیت، کلایولاتون، تروز شانون، معشوق ابن علی)، اخلاق در شش دین
194- جهان، ترجمه محمد حسین وقار،انتشارات اطلاعات، 1378،
195- مالرب، میشل، انسان و ادیان،( نقش دین در زندگی فرردی و اجتماعی) ترجمه مهران توکلی،تهران نشر نی،چ 6، 1390
196- مک کلیلن ، جیمز ؛ هرولد درن ، تاریخ علم و فناوری، ؛ ترجمه: عبدلاحسین آذرنگ و نگار نادری،تهران، انتشارات سخن،1387
197- مكى، محمّدكاظم، تمدّن اسلامى در عصر عبّاسى، ترجمه محمّد سپهر تهران، سمت، 1383
198- مظلومان ،رضا ، جامعه شناسی کیفری، چاپ سوم، اقبال، 1355
199- مظاهرى، على، زندگى مسلمانان در قرون وسطى، ترجمه مرتضى رواندى، تهران، صداى معاصر، 1378
200- مک گراث، آلیستر، مقدمه ای بر تفکر نهضت اصلاح دینی، حدادی، مرکز مطالعات و مذاهب قم، ۱۳۸۶
201- مهدوی زادگان، داوود، اسلام ونقد سنت وبری، چاپ سپهر، چ 1، 1377
202- مغنیه، محمد جواد، هذی هی الوهابیه، بیجا، بیتا
203- میلر، و.م.، تاریخ کلیسای قدیم در امپراتوری روم و ایران، ترجمه علی نخستین،حیات ابدی، 1981
204- مسجد جامعی، محمد، «اسلام،مسیحیت و تمدن نوین» مجله نامه فرهنگ » زمستان 1372 - شماره 12
205- میشل، توماس،کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان ومذاهب، 1377
206- مجتهدی شبستری، محمد « سخنی چند درباره روش ما و مسیحیت ،مجله معارف جعفری
207- موسوى لارى، سيدمجتبى ، سيماى تمدّن غرب، قم، انتشارات اسلامى، 1360
208-موسویان، سید عباس، پس انداز و سرمایه گذاری در اقتصاد اسلامی،انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران، 1379
(ن)
209- ناصری طاهری، عبدالله ، بیت المقدس شهر پیامبران، تهران، سروش، 1367
210- ندوی، سیدابولحسن، نبرد ایدئولوژیک ،ترجمه و اقتباس سید محمد ثقفی و علی اکبر مهدی پور، قم، دارالتبلیغ، بی تا
211- نظری ، علی اصغر، تاریخ عمومی،ویژ گیهای جغرافیایی جهان اسلامی، گروه تاریخ دفتر تحقیقات و برنامه ریزی درسی و تألیف، تهران، وزاردت آموزش و پرورش،
212- نیکسون، پیدایش و سیر تصوف، ترجمه محمد باقر معین، تهران، انتشارات توس، 1380
213- نهرو، جواهر لعل، نگاهی به تاریخ جهان، ترجمهی محمود تفضلی،ج 1،تهران: امیرکبیر، 1343
214- ناس، جان بایر، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی ،1383
215- نصر، سید حسین، جوان مسلمان و دنیای متجدد، ترجمه مرتضی اسعدی، چاپ دوم، طرح نو، 1374،
216- نصر. حسین، نیاز به علم مقدس، ترجمه حسن میانداری / مؤسسه فرهنگی طه، تهران
217- نصر، سید حسین ،علم و تمدن در اسلام، ترجمه احمد آرام، ج2، تهران 1359
218- نور احمدی، محمد جواد، اقتصاد دینی، انتشارات دانشگاه امام صادق، 1389
219- نیچه، فردریش، فراسوی نیک و بد،، ترجمه داریوش آشوری، قطعه 222و 260، خوارزمی، تهران، 1373
(و)
220- وبر، ماكس، اخلاق پروتستاني و روح سرمايه داري، ترجمه عبدالكريم رشيديان و پريسا منوچهري كاشاني، تهران انتشارات علمي و فرهنگي 1382،
221-وارد ،کیت ،مسیحیت و اخلاق، مترجم: حسن قنبری، فصلنامه هفت آسمان، شماره16 Hawzah.net/fa/articlealphabet
222- وزیریان،آرمین ، روح القدس و نقش آن در حیات مسیحیت، انتشارات رضویه، 1386
223- وات،ویلیام مونتگمری، تاثیر اسلام بر اروپای قرون وسطا،حسین عبدالمحمدی؛قم،موسسه آموزشیو پژوهشی امام خمینی، 1378
224- ولایتی، پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران،مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ج1
225- ولایتی،علی اکبر،فرهنگ و تمدن اسلامی،ص 50-51، دفتر نشر معارف، 1387، چ 7
226- ویلسون، برایان ، دین اینجا و آنجا، مقاله ی عرفی شدن، ترجمه ی مجید محمدی، (نشر قطره، چ 1، 1377)
227- (ورنر منسکی، پگی مورگان، النور نسبیت، کلایولاتون، تروز شانون، معشوق ابن علی)، اخلاق در شش دین جهان، ترجمه محمد حسین وقار،انتشارات اطلاعات، 1378
228- واکر ، آرنولد توماس ، تاريخ گسترش اسلام، ترجمه ابوالفضل عزتى، دانشگاه تهران ، 1358
(ه)
228- هادوی تهرانی، مهدی، مکتب و نظام اقتصادی اسلام، موسسه فرهنگی خانه خرد، چ2، 1383
229- هاف, توبی. ای, خاستگاه نخست علم جدید, حمید تقوی پور, موسسه تحقیقات وتوسعهعلوم انسانی, تهران, 1384
230- هانتینگتون،ساموئل، برخورد تمدّنها و بازسازی نظم جهانی، ترجمه محمد علی حمید رفیعی،دفتر پژوهشهای فرهنگی
231- هينس، جف ، دين، جهاني شدن و فرهنگ سياسي در جهان سوم، داود کیانی، تهران، پژوهشکده راهبردی، 1381
232- هونكه، زيگريد، فرهنگ اسلام در اروپا ،ترجمه مرتضى رهبانى، چ سوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1370
233- هیوم،رابرت ارنست، ادیان زنده جهان ؛. ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، علم، چ 15، 1386،258
(ی)
234- یزدی، نرگس و دیگران ، اسنادی تاریخی تقدیم به عالیجناب پاپ ، دفتر هنر و ادبیات صریر، 1387ٌ
235- دی یر ، پیتر رابرت ، تاریخ علم، عبدالحسین آذرنگ، تهران، سمت، چ 1، 1371
236- یزدان پناه ، سید یدالله ، عرفان نظری مبانی و اصول، انتشارات موسسه آموزشی و پژئهشی امام خمینی، 1389
237- يونسيان، مجيد، «القاعده عربستان را ميگرداند»، شرق، 25/3/1383
مجلات
238- اقلیدی نژاد، علی ،عوامل ذلت و انحطاط مسلمین در عصر حاضر، ص 56، معرفت، ش 39، (حوزه دات نت)
239- پارسانيا، حميد «از عقل قدسى تا عقل ابزارى»، علوم سياسى، ش 19 پاييز 1381
240- ساسان پور ، شهرزاد ، نگرش صلیبیان به مسلمانان طی جنگهای صلیبی، فصلنامه تاریخ، ش 22، 1384،
241- جوادى آملى ، عبدالله، علل پیشرفت و انحطاط جامعه از منظر آموزههاى اسلامی،85 /پاسدار اسلام ـ ش 298 – مهر
242- جعفریان، رسول، «نگاهی به ادوار تمدن اسلامی» مجله کتاب ماه تاریخ و جغرافیا ،شهریور و مهر 1385 - شماره 107 و 108/. نور مگز
243- حسيني، حسن ، طرح خاورميانه بزرگتر؛ القاعده و قاعده در راهبرد امنيت ملي امريكا، تهران: مؤسسه فرهنگي مطالعات و تحقيقات بينالمللي ابرار معاصر تهران، 1383، صص 12 ـ 9.
244- حیدری ، محمد حسن و دیگران ، بررسی تطبیقی ارزش ها در اسلام و لیبرالیسم و دلالت های تربیت اخلاقی آن، فصلنامه اسلام و پژو هش های تربیتی، ، ٌ1391
245- حجتی کرمانی ، علی، تلخیص بشرِیت در حال سقوط، مجله درسهایی از مکتب اسلام،» بهمن 1349، سال دوازدهم - شماره 1
246 - جوادى آملى، عبدالله، علل پیشرفت و انحطاط جامعه از منظر آموزههاى اسلامی، پاسدار اسلام ـ ش 298
247- زارعيان ، فائزه و شانظري، جعفر، نگاهي بر مباني و آموزههاي اخلاق مسيحيت، فصلنامهی علمی تخصصی اخلاق ش4، زمستان 1390
248- داعی نژاد، سید محمد علی، دین پژوهی، مجله صباح،1382 ، ش 7و8، / همچنین درhawza.net
249- ذوعلم، علی ، انقلاب اسلامی، تحجر و سنت ، مجله کتاب نقد » بهار و تابستان 1382 - صفحه 13
250- صمیمی، سید رشید ، کارکردهای معنوی و معرفتی دین، کوثر معارف، س4،ش 6، 1387
251- فاضل قانع، حمید ، مجله معرفت فرهنگی اجتماعی آینده پژوهی و جامعه مطلوب اسلامی » زمستان 1388 - شماره 1 ص46
252- نصیری، علی ، اندیشه اباحیگری آفت دین داری، کتاب نقد، شماره40، 1358
253- کيث وارد ، مسیحیت و اخلاق، مسيحيت و اخلاق، قنبری، حسن ، تهران، فصل نامه هفت آسمان، ،1382، شماره16
254- کامستوک، گئری ال، مترجم انشالله رحمتی، ماهنامه پژوهشی اطلاعات حکمت و معرفت، ش 13، ص 62
255- گوستافسون ، جیمز.م، اخلاق و مسیحیت، مترجم: حبیب اللهی،مهدی،حوزه اصفهان » تابستان 1380 - شماره 6 ص 132 /
256- مسجد جامعی، اسلام، مسیحیت و تمدن نوین، مجله نامه فرهنگ » زمستان 1372 - شماره 12 صفحه 46 تا 50 ن
257- مجتهدی شبستری، محمد، مجله معارف جعفری » شماره ویژه سخنی چند درباره روش ما و مسیحیت نویسنده
258- شریفی، بسم الله، نقش دین در معنا بخشی به زندگی انسان، پایان نامه کارشناسی ارشد، 1389، حجتیه
259- ولایتی علی اکبر، پویایی و بالندگی تمدن اسلامی، مجله اندیشه حوزه، ش 47و 48 ، 1383 .
سایت ها
خیری، حسن، سقوط اخلاقی در جامعه غربی ، فصلنامه معرفت، شماره 21/ hawzah.net
www.hawza.net*
www.mgiran.Com
noormags.com
www. Amoozeh. Ir
did.ir کتابخانه دیجیتال
سایت باشگاه اندیشه
www.cia.gov/library/publications/the-world-factbook/geos/xx.html#People
پیامددهای منفی تمدن غرب در اثر عدم توجه به دین mortezamotahari.com( پایگاه جامع استاد شهید مطهری)
دایرة المعارف اینترنتی طهور، مشترکات ادیان آسمانی در نظام ارزشها و اخلاق
magiran.com ، فروپاشی نهاد خانواده درغرب، روزنامه رسالت 3/5/91 شماره 7595..
بهرام اخوان کاظمی، راهبردهای اعتلای تمدن و فرهنگ اسلامی و تضمین امنیت ملی، پرتال جامع علوم انسانی
http://vazeh.com
نمایه و مطبوعات
1- سراج زاده، حسين (اجتماع اخلاقي مسلمـانـان: تبييـن جـامعه شنـاختي تـاثيــرباورهاي اسلامي بر ميزان جرم) ، پژوهش 2- شماره ٣ - تابستان ١٣٧٩/ نمایه
3- کیهان، شماره 15898،مورخ 17/1/1376. Magiranپایگاه مجلات
4- روزنامه ايران , 7/5/75
5- روزنامه جمهوري اسلامي , نگاهي از زاويه ديگر , 24/3/ 74 به نقل از مجله فارين پالسي آمريکا )
6- هفته نامه اشترن , 16/11/95,
7- کیهان، شماره 15898،مورخ 17/1/1376.
8- روزنامه کيهان، 20 تيرماه، 1 138
9- جمهوری اسلامی، 27/11/80
10- مجيد يونسيان، « القاعده عربستان را ميگرداند»، شرق، 25/3/1383. Magiran.