مبانی نظری استرس و سن (docx) 47 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 47 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
استرس و سن بلوغ وانواع آن
مقدمه
دوران کودکی(تولد تا 12 سالگی)
کودکی اول(نوزادی و شیر خوارگی)
کودکی دوم(کودکی میانه)
کودکی سوم (کودکی پایانی)
استرس در کودکی
علائم استرس در کودکان
راهبردهای مقابله با استرس در کودکی
مقابله از طریق تقویت اعتماد به نفس
آموزش روش های کاهش بد رفتاری جسمی و جنسی با کودکان
روش آرام سازی ذهن
روش آرام سازی عضلانی
نوجوانی(12 تا 19 سالگی)
دیدگاههای نظری در مورد نوجوانی
دیدگاه زیستی
دیدگاه اجتماعی
دیدگاهی متعادل
اویل نوجوانی (11 تا 14 سالی):
اواسط نوجوانی (14 تا 16 سالگی):
اواخر نوجوانی (16 تا 18 سالگی):
بلوغ و انواع آن
بلوغ جسمی (فیزیکی):
بلوغ جنسی:
بلوغ روانی:
بلوغ اجتماعی و اقتصادی:
بلوغ عاطفی:
جنبههای مهم رشد شخصیتی نوجوان
مفهوم خود،عزّت نفس و هویت
استرس در نوجوانی
عکس العمل های نوجوان در برابر استرس
راهکارهایی برای غلبه بر استرس
تغذیه
ورزش
خواب و استراحت
خودالقایی مثبت
تصویر سازی ذهنی
دوران جوانی(20-30 سالگی)
رشد جسمانی
رشد شناختی
نسبی بودن شناخت ها.
پذیرش تضادها
یکپارچگی شناخت ها یا وارد کردن اجزا در یک کل
رشد اجتماعی و شخصیت
انتخاب شغل
ازدواج
والد شدن
نظریه های تحول اجتماعی در دوره جوانی
نظریه اریکسون:
نظریه بوهلر:
نظریه وایلنت
نظریه لوینسون
نظریه های مبتنی برتقویم رویداد های مهم
دیدگاه نیوگارتن
استرس در جوانی
روش های مقابله با استرس در جوانی
رویکرد های شناختی – رفتاری
آرمیدگی
ورزش
تغذیه و رژیم غذایی
دوران میانسالی(30-50 سالگی)
رشد جسمانی
رشد شناختی
رشد اجتماعی و شخصیت در دوره میانسالی
نظریه رشد اجتماعی دوره میانسالی
نظریه وایلنت
نظریه لوینسون:
مشکلات دوره میانسالی و استرسورهای این دوره
مدیریت استرس در میانسالی
موقعیت را ارزیابی مجدد کنند
روی رویدادهایی که می توانند کنترل کنند تمرکز نمایند:
زندگی را قابل تغییر بدانند:
گزینه ها را در نظر بگیرند
هدف های واقع بینانه را برای خود تعیین کنند:
منظم ورزش کنند:
روش های آرمیدگی را یاد بگیرند:
کمک اجتماعی بخواهند:
دوران پیری(60 سالگی به بالا)
ویژگی های جسمانی
ویژگی های روانی و عاطفی
نظریه فروید در مورد پیری
نظریه پیاژه در مورد پیری:
نظریه اریکسون در مورد پیری:
استرس در سالمندان
مقابله با استرس سالمندی
نتیجه گیری
منابع فارسی
منابع لاتین
استرس و سن
مقدمه
استرس جایگاه مهمی در مباحث روانشناسی دارد و روانشناسان چگونگی واکنش به عوامل استرسزا را از دیدگاههای مـختلف مـورد بحث و بررسی قرار دادهاند. هانس سلیه(1976) استرس را یـک واکـنش به محرکهای محیطی تعریف میکند. به اعتقاد لازاروس (1989) استرس حالت تنش روانی است که به وسیله رویدادها و فشارهای جسمانی، روانی و اجتماعی به وجود میآید. به بیان دیگر، هر محرکی کـه تـمامیّت زیستی، روانی و اجتماعی انسان را تـهدید کند، عامل اسـترسزا نامیده میشود و موجب استرس میشود. میتوان گفت کسانی که بیشتر در معرض عوامل استرسزا قرار دارند، برای ابتلاء به انواع ناراحتیهای جسمانی و روانی مستعدترند. تفسیر و ارزیابی ادارکی فرد از عامل استرسزا(استرسور)در شدت و میزان اثرگذاری عامل استرسزا در انـسان نـقش بهسزایی دارد (شفیع آبادی، 1384).
استرس به صورت پاسخهای متنوع بدنی(سردرد، سرگیجه، دردهای شکمی، بیخوابی، خستگی)، روانشناختی (نارضایتی از موقعیت موجود، اضطراب، تنش، بیقراری، افسردگی)، و رفتاری (استفاده از دارو، سیگار، داروهای اشتها آور) متجلی میشود. ازاینرو، در استرس علایمی نظیر بیم و نگرانی، نزدیک بودن خطر، ناتوانی در تمرکز حواس، احساس تنش، احساس ناتوانی در برخورد با موقعیتها و سعی در اجتناب از آنها، ناتوانی در گفتار و ناهماهنگی حـرکتی، تنش عـضلانی، افزایش ضربان قـلب و فشار خون، خشک شدن دهان، و تکرّر ادرار به خوبی مشهودند. لازم به یادآوری است که اضطراب و استرس رابطه نزدیکی دارند و اضـطراب بر اثر استرس حاصل میشود. هرچه کنترل فرد بر روی موقعیتها و محرکهای استرسزا بـیشتر باشد، کمتر مـضطرب مـیشود. به عبارت دیگر، فرد زمانی دچار اضطراب میشود که راهی برای کنار آمدن با عوامل استرسزا پیدا نکند. (شفیع آبادی، 1384).
فرد در برابر عوامل اسـترسزا (استرسورها) میتواند دو نـوع واکنش داشته باشد: اول پاسخ به صورت ناکامی که با علائمی نظیر سردرد، اختلالات معدهای، آشفتگی خـواب، فشار خـون بـالا، کهیر پوست و در نهایت با افسردگی همراه است. دومین نوع پاسخ به صورت اضطراب است که با احساس بـیکفایتی، نبود اطمینان، ابهام در تفکر، و گاهی هراس همراه است. اضطراب شدید با نشانههایی مانند تیک، کهیر پوست، تغییر صدا، و کـاهش وزن مشخص میشود(مارکیدس و کوپر، 1989).
انسان در همهجا و در همهسنین در زمینههای گوناگون به نوعی دچار استرس و عوارض ناشی از آن است. همچنین مطالعات نشان داده است که نوع رویدادهایی که موجب استرس می گردد در سنین مختلف متفاوت خواهد بود. در پژوهش حاضر سعی بر این است که در مورد ویژگی دوره های مختلف زندگی و استرس های خاص آن دوره و روش های برطرف کردن آن بحث گردد.
دوران کودکی(تولد تا 12 سالگی)
آنچه افراد جامعه، در زندگی روزمره، کودکی می نامند برحسب جامعه و فرهنگی که به آن تعلق دارند متفاوت است. کودکی در ساده ترین بیان و به عنوان یک گستره سنی یکپارچه و متمایز از دوره های دیگر زندگی، به دوره ای که از تولد تا نوجوانی ادامه دارد اطلاق می گردد. دوره کودکی به سه دوره کوچکتر تقیسم می گردد:
الف) کودکی اول: کودکی نخست (از تولد تا حدود دو سالگی)
ب) کودکی دوم: کودکی میانه (ازدو تا شش-هفت سالگی)
ج)کودکی سوم: کودکی پایانی (از شش-هفت تا یازده – دوازده سالگی) (منصور، 1393).
کودکی اول(نوزادی و شیر خوارگی)
کودکی نخست به بخشی از کودکی اطلاق می گردد که از تولد تا زبان باز کردن ادامه دارد و به اعتبار فقدان طرفیت استفاده موثر از گفتار این دوره را می توان دوره پیش کلامی و به دلیل شکل گیری ساختهای ایجاد کننده امکان فهمیدن و فهماندن بدون استفاده از گفتار بنا بر سازه دریافت و واکنش براساس تجهیزات حسی-حرکتی، دوره حسی-حرکتی نامید(منصور، 1393).
حالات عاطفی کودک، ابتدا به احساس آسایش و عدم آسایش محدود می شود؛ یعنی زنمانی که در امر تغذیه کودک تاخیری افتد یا خیش باشد، برانگیخته می شود و واکنشهای عاطفی در کودک مشخص می شود. از زمانی که کودک در می یابد که وجود مادر برای ارضای نیازهایش ضروری استف اولین زمینه های آگاهی از عوامل اجتماعی نیز شکل می گیرد. در سه چهار ماهگی هیجان های خوشایند کودک به صورت شادی، خنده و صداهای مخصوص در مقابل محرک ها های مطبوع دیده می شود و اگر کودک را در اغوش بگیرند شادمان و ساکت می شود؛ یعنی نوع پاسخگویی به عوامل محیطی، ضمن بروز پاسخ های عاطفی مشاهده می شود(سیف و همکاران، 1392).
یک کودک طبیعی سه تا شش ماهه در مقابل چهره مادر یا افراد غریبه و یا حتی ماسک و مترسک لبخند می زند. در هشت ماهگی چهره اش با دیدن افراد غریبه تغییر می کند. در اواخر سال اول زندگی، پاسخ عاطفی ترس، گاه به صورت اضطراب کلی و گاه به صورت وحشت از غریبه، ترس از جدا شدن از مادر و ترس از صدای بلند بوضوح دیده می شود که بتدریج از بین می رود(سیف و همکاران، 1392).
براساس نظریه پیاژه در گستره دو سال اول زندگی، کودک به صورت فعال در بنا کردن ساختمانی توفیق حاصل می کند که محور اصلی دامنه های مختلف شکل گیری ها و دگرگونیهای روانی است. این ساختمان شناختی مراتب مختلف تحول است که کودک در زمینه عقلی تدارک می بیند و در چهارچوب روان بنه ها و کنش های درون سازی و برون سازی، از حد فعالیت های بازتابی کلی نخست و با گذار از به کارانداختن واکنش های دورانی نخستین و سپس واکنش های دورانی ثانوی به سطح کاربرد واکنش دورانی ثالث می رسد یعنی از یک ظرفیت نسبتا گسترده دریافت و واکنش یا مبادله با محیط برخوردار می شود، سرانجام به کمک روان بنه ها و تجهیزات ساختاری حسی-حرکتی به سطح ابداع یا ترکیب های جدید ذهنی نایل می آید(منصور، 1393).
کودکی دوم(کودکی میانه)
از دو تا شش هفت سالگی را باید سالهای شکل گیری کودک نامید، یعنی قدم گذاردن در راهی که با طی کردن هر بخشی از آن یک گام بزرگسالی یعنی الگوی متداول انسان جامعه امروزی نزدیکتر می شود. کودکی میانه، دوره اول کودکی را پشت سر گذاشته است، بدن او از شکل کشیده تری به خود می گیرد، حرکات وی دیگر ناآشیانه نیستند و مرتبا از تمایز یافتگی بیشتری برخوردار می شوند و بتدریج که به روش اکتشافی تازه تری دست می یابد میدان تجربه و فهم او نیز گسترده تر می شود. با آنکه تاثیر پدر و مادر هنوز در او شدید است، تاثیر دیگر بزرگسالان و همسالان بتدریج رو به فزونی می گذارد. جامعه اینک بیش از پیش کودک را زیر تاثیر خود می گیرد و ارزش های فرهنگی و معیارهای مربوط به ایفای نقش را در جامعه یکی از دو جنس مذکر یا مونث به او منتقل می کند. پس اکنون تحول را باید بیشتر به منزله حاصل تعامل کودک و جامعه نگریست(ماسن، کیگان، هوستون، و کانجر، بی تا؛ ترجمه یاسایی، 1387).
براساس نظریه پیاژه در این سطح با کودکی سروکار داریم که پیش عملیاتی است، یعنی در راه شکل گیری عملیات منطقی عینی گام بر می دارد بی آنکه بتواند از عهده انجام دادن آنها به طور کامل بر آید. اما به موازات این فعالیت عملیاتی که در نیمه راه است، کنش نمادی یا رمزی در کودک گسترش می یابد و امکان تجسم اشخاص غایب و مکان و رویداد های دور از نظر را برای وی فراهم می سازد و کودک می تواند بر مبنای این تجسمها به استدلال بپردازد(منصور، 1393).
درباره تحول عاطفی در کودکی میانه باید گفت که به موازات سه نوع تازگی در سازمان روانی، یعنی پدیدار شدن کنش رمزی، امکان تجسم براساس نظام رمزها و نشانه ها و بالاخره مبادلات فکری بین فردی از طریق زبان یعنی شکل اجتماعی شده کنش رمزی، جنبه های عواطف شهودی در شکل احساسات اجتماعی ابتدایی و نخستین احساس های اخلاقی متجلی می شوند(سیف و همکاران، 1392).
کودکی سوم (کودکی پایانی)
این دوره کودکی از شش هفت سالگی شروع می شود و تا قبل از مرحله بلوغ جسمی فرد ادامه دارد. ابتدا و انتهای این دوره با تحولات و شرایط جدیدی همراه است که تا اندازه زیادی بر شخصیت کودک و سازگاری های اجتماعی او اثر می گذارد(سیف و همکاران، 1392). در یک نگاه نخستین در بخش پایانی کودکی، پسر و دختر در بحبوحه تحول زیر تاثیر فرایند بیش از پیش مستقیم اجتماعی کردن قرار می گیرند و واسطه این عمل مدرسه است که به آنها یک دوره آموزشی نظام دار عرضه می کند(منصور، 1393). کودک در انتهای این دوره نیز بتدریج با تغییرات جسمانی و روانی مهمی روبرو می شود. این تغییرات نگرش ها، ارزش ها و رفتار کودک را به نحوی تغییر می دهد که برای او نوعی عدم تعادل و ناسازگاری را به همراه می آورد(سیف و همکاران، 1392).
کودک در این دوره وارد مرحله شناختی جدیدی می شود که پیاژه نام آن را دوره عملیات عینی یا منطق عملیاتی گذاشته است. از دیدگاه پیاژه این مرحله شناختی هم در ابتدا و هم در انتها با نوعی بحران شناختی و عقلی رو به رو است؛ این بحران در سنین هفت تا هشت سالگی توام با کاهش مرکز گرایی، اولین پیدایش تمایل به تحقیق یا توجیه منطقی و همچنین گرایش به سوس تکلم اجتماعی است که در سنین یازده تا دوازده سالگی کودک را با نوعی بحران شناختی روبه رو می سازد. به اعتقاد پیاژه کودکان در این دوره از نظر احساسات و عواطف بیشتر به بزرگسالان شباهت دارند، ولی در تفکرشان با آنها خیلی متفاوت هستند(سیف و همکاران، 1392).
از نظر تحول عاطفی در این مرحله چیزی به عنوان نگهداری احساسات نیز وجود دارد؛ و این ظرفیت موجبات دوام پذیری ارزش ها را فراهم می آورد که بدون وجود آن دائما تغییر خواهند یافت. این دوام پذیری با احساسات اخلاقی تضمین می شود. به عبارت دیگر به تدریج شاهد شکل گیری تغییرناپذیرها یا لااقل نگهداری تدریجی در قلمرو عاطفی هستیم(منصور، 1393).
استرس در کودکی
کودکان از جمله افرادی هستند که در برابر رویدادهای استرس زا به شدت آسیب می بینند. این آسیب می تواند به صورت مجموعه ای از نشانه های اختلالات جسمانی یا روانی در آنان ظاهر شود. در جریان رشد طبیعی کودک، تغییرات شناختی، عاطفی، جسمی و اجتماعی رخ می دهد که لازم است کودکان با این تغییرات سازگار شوند. اما بعضی از کودکان در جریان سازگاری با این تغییرات دچار مشکلاتی می شوند (کافی، 1389).
هر کودک در جریان رشد طبیعی خود باید بتواند به استقلال برسد، یا بگیرد با همسالانش رابطه برقرار کند و در نهایت اعتماد به نفس را در خود تقویت کند. در عین حال رویدادهای زیادی در زندگی کودک پیش می آید که می تواند استرس زا باشد یا کاهی سبب کاهش اعتماد به نفس او گردد، مانند قطع ارتباط با همسالان، نقل مکان از محلی به محل دیگر، تولد یک برادر یا خواهر، رفتن از یک مدرسه به مدرسه دیگر، مرگ یا طلاق در خانواده، مورد اذیت و آزار جسمی قرار گرفتن و بروز بیماری های خطرناک. استرس های خانوادگی یکی از مهم ترین نوع استرس در زندگی کودکان است. بدیهی است هر کودک در طی رشد خود نیازمند توجه، مراقبت، حمایت و همکاری از جانب والدین است. بیماری پدر یا مادر، اختلاف و کشمکش بین آنها، جدایی یا طلاق، مرگ و فروپاشی زندگی خانوادگی نه تنها به خودی خود استرس زا است بلکه سبب رویدادهای استرس زای دیگری در زندگی کودکان می شود(برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387).
رفتارهای نامناسب با کودکان می تواند رویدادی استرس زای برای آنان باشد. معمولا به کودکان امر و نهی می شود، فرمان یا دستور داده می شود، مورد انتقاد قرار می گیرند و خوار و تحقیر می شوند و با عصبانیت با آنها رفتار می شود. این رفتار ها سبب انواع آسیب های روانی و شکل گیری احساساتی از قبیل خواری و خشم، اعتماد به نفس پایین، اضطراب و افسردگی در آنان می شود(کافی، 1389).
ناکامی در مدرسه به هر دلیل که باشد یکی از استرس های مهم دوران کودکی است که زمینه را برای احساس حقارت در کودک فراهم می آورد. تجربه شکست تحصیلی حادثه مهمی است که اغلب در تمام مدت تحصیل، در ذهن او باقی می ماند. به علاوه برای بعضی از کودکان شروع مدرسه و جدایی از مادر و افراد مورد علاقه به مدت چندین ساعت در روز، رویداد مهمی در زندگی آنان است که می تواند سبب نشانه های اختلال اضطراب جدایی در آنان شود(ابولقاسمی، 1386).
ازجمله استرس های رایج در کودکان بیمار شدن است. برای بسیاری از کودکان پیش می آید که تصادف کنند و یا جراحی شوند. بیمار شدن اغلب مستلزم استراحت در رختخواب، تحت مراقبت قرار گرفتن و گاهی اوقات دور شدن از خانه در صورت بستری شدن در بیمارستان است. این حالت برای کودکان به معنی وابستگی یا نیاز داشتن به دیگران است و برای آن دسته که تمایل دارند استقلال خود را در غذا خوردن، شستن دست و صورت و توالت رفتن، حفظ کنند به منزله نوعی فشار یا استرس محسوب می شود. علاوه بر این بعضی از بیماری ها به دلیل تحمیل محدودیت های جسمانی، فشارهای روانی بیشتری ایجاد می کنند(کهانا، 2001؛ ترجمه قندهاری، 1382).
کودکان در برابر رویدادهای ناگواری نظیر جنگ، زلزله یا تصادف نسبت به بزرگسالان آسیب پذیرترند. در این گونه حوادث کودکان احساس ترس یا عدم امنیت می کنند. امکان دارد کودکان پدر یا مادر خود را از دست بدهند و زندگی عادی غیر ممکن به نظر برسد. آنها نگرانی آینده، نگران امنیت خود و دیگر افراد نزدیک به خود می باشند. در کودکانی که دچار این گونه آسیب ها می شوند نشانه هایی از قبیل احساس گناه و شکست و واکنش هایی چون پرخاشگری و گوشه گیری شکل می گیرد. بعضی از این کودکان هنگام جدا شدن از پدر و مادرشان دچار هراس می شوند و ممکن است به رفتارهای سنین پایین تر از قبیل مکیدن انگشت، شب ادراری یا ترس از تاریکی باز گردند. به علاوه فکر کردن درباره رویدادهای ناگوار، باعث حواس پرتی آنان می شود و عملکردشان در درس یا بازی کاهش می یابد. خیلی ها فکر می کنند که کودکان زود همه چیز را فراموش می کنند یا اینکه آنان چیزی را درک نمی کنند و حتی اگر هم دچار آسیب شدیدی شوند زود بهبود می یابند. این طرز تفکر باعث می شود که توجه کمتری به کودکان شود. اگر به نیاز های خاص کودکان توجه نشود، جریان رشد طبیعی آنان دچار اختلال می شود و این منجر به مشکلات حادی در آینده می شود(کافی، 1389).
علائم استرس در کودکان
بعضی از کودکان ممکن است بسیار کلافه باشند و حالات آنها کاملا طبیعی به نظر برسد. و بعضی ممکن است حالات مختلفی بروز دهند؛ که می توان به تغییر الگوی خواب و بیداری و یا برگشت به رفتار های خردسالی (مکیدن انگشت شصت، خیس کردن رختخواب، چسبیدن به والدین و ..) اشاره کرد(ابوالقاسمی، 1386).
علائم استرس در کودکان تا سن 5 سالگی اغلب به این صورت است که نمی توانند به شما بگویند که دچار استرس شده اند اما رفتارشان آنرا آشکار می کند. نوزادان، نوپاها و کودکان پیش دبستانی استرس خود را با چسبیدن به والدین، گریه ی بیش از حد معمول، کج خلقی و ورفتارهای واپس رو (مثل مکیدن انگشت شصت، خیس کردن رختخواب، ترس از تاریکی و و...)، جنبش، دعوا و کتک کاری و نرفتن به دستشویی، نشان می دهند. البته گریه، کج خلقی و بیدار خوابی شبانه ممکن است واکنشی طبیعی به مرحله ای از رشد هم باشد. کودکان ممکن است طی فراگیری ایستادن، صحبت کردن یا دیگر مهارت ها دچار خستگی شوند. ممکن است چند روزی بیش از حد گریه کنند و دوباره به خصوصیت معمولشان برگردند. اگر این حالت ادامه یافت ممکن است نشانه استرس باشد. از دیگر علائم استرس می توان به عصبانیت، رفتارهای پر خظر و حتی واکنش نامتعارف به صداهای ناگهانی و بلند اشاره کرد. این واکنش تکان خوردن یک عامل بارز وجود استرس در نوزادان و کودکان نوپا است(زهرا کار، 1387).
کودکان گروههای سنی 6 تا 11 سالگی بهتر می توانند درباره استرس خود پیام بدهند و بگویند که استرس دارند. البته چه بگویند که استرس دارند یا خیر در صورت مواجه شدن با استرس باز هم رفتارهای غیر عادی ا خود بروز می دهند. کودکان مدرسه ای که استرس دارند اغلب علائمی چون شکم درد، سردرد، مشکلات تنفسی، مشکلات خواب، بی اشتهایی یا پر اشتهایی، بهبود دیر پس از بیماری، لکنت زبان، نیاز زیاد به رفتن به دستشویی یا دندان غروچه خصوصا هنگام خواب دارند. آنها اغلب بینی شان را زیاد می گیرند و ناخن هایشان را کوتاه می کنند و کابوس می بینند و ممکن است به رفتارهای خردسالی برگردند (خیس کردن رختخواب، کج خلقی و حرف زدن بچگانه. همچنین کودکان استرس دار ممکن است دورغ بگویند، قلدری و سرکشی کنند، خشم بروز دهند، تحریک پذیر شوند، رفتارهای نامنظم داشته باشند، دیگر کودکان را بزنند، از رفتن به مدرسه سر باز زنند و در مدرسه نمرات پایینی بگیرند. ممکن است حملات وحشتزدگی داشته باشند، عقب بکشند، ناله کنند، افسرده باشند، علاقه به انجام فعالیت های روزانه را از دست بدهند، نگران به نظر برسند، تمرکز نداشته باشند، گریه کنند و تنبل باشند، سانحه پذیر باشند و یا دوستانشان را از دست بدهند(کافی، 1389).
راهبردهای مقابله با استرس در کودکی
مقابله از طریق تقویت اعتماد به نفس
پیش از این مطرح شد که مشکلات ارتباطی و رفتارهای نامناسب با کودکان می تواند رویدادی استرس زا برای آنان باشد. یکی از راههای اساسی مقابله با این مشکلات، تقویت اعتماد به نفس در کودکان است. بعضی تجارب دوران کودکی از قبیل مورد انتقاد شدید قرار گرفتن، مورد داد و فریاد و آزار جسمانی دیگران قرار گرفتنف مسخره یا تحقیر شدن، نادیده گرفته شدن و تجربه شکست در ورزش یا مدرسه می تواند اعتماد به نفس پایین منجر شود. اعتماد به نفس پایین نیز متقابلا سبب استرس بیشتر، اضطراب، مشکلات ارتباطی، احساس تنهایی، سرخوردگی و آمادگی برای افسردگی می شود. رفتارهایی از قبیل تشویق کردن کودکان، مورد توجه قرار دادن و گوش دادن به صحبت های آنان، در آغوش گرفتن کودکان و کسب موفقیت های تحصیلی و ورزشی می تواند سبب تقویت اعتماد به نفس آنان شود (کافی، 1389).
آموزش روش های کاهش بد رفتاری جسمی و جنسی با کودکان
تنبیه بدنی شدید یا سوء استفاده جسمی و جنسی از جمله استرس های بسیار شدیدی است که در زندگی تعدادی از کودکان پیش می آید. شدت استرس ها آن چنان است که می تواند سبب بعضی اختلال های روانی نظیر افسردگی و انواع اضطراب مانند هراس و اختلال استرس پس آسیبی شود. گاهی وجود فشار های روانی در خانواده و مشکلات بین پدر و مادر و در مواردی میزان بالای پرخاشگری، تحریک پذیری و اضطراب در والدین می تواند منجر به بدرفتاری با کودکان شود. بدیهی است بهبود روابط بین پدر و مادر و افزایش تعامل مثبت بین والدین و کودکانشان می تواند، هم در پیشگیری و هم در کاهش دادن این استرس تاثیر داشته باشد(کهانا، 2001؛ ترجمه قندهاری، 1382).
روش آرام سازی ذهن
آرام کردن ذهن، یکی از روش هایی ست، که اندیشه های پریشان و آشفته را آرام می سازد. اغلب کودکان زمانی که می خواهند بخوابند، با انبوهی از اندیشه ها و تخیلات روبه رو می شوند، که نمی گذارند آسوده و آرام بخوابند. آنان نمی توانند برای آرام سازی اندیشه های پریشان ذهنشان، روش های گوناگونی را به کار بگیرند؛ مانند تمرکز و تجسم(سلحشور، 1390).
برای تمرکز ذهن پریشان، کافی ست کودک بکوشد هم زمان با تنفس آرام، به شمارش اعداد، نام بردن اشیا، گوش دادن به تیک تیک ساعت یا خیره شدن به ثانیه شمار ساعت بپردازد. این کار یعنی تمرکز ذهن، نه تنها نگرانی و استرس را از میان می برد، بلکه او را برای خوابی آرام و آسوده آماده می کند(سلحشور، 1390).
روش آرام سازی عضلانی
بسیاری از کودکان مضطرب و نگران به گرفتگی و انقباض ماهیچه مبتلا می شوند. بیشتر تمرین های آرام سازی عضلانی، مانند تنفس شکمی و رها کردن تدریجی ماهیچه ها، برای کاستن فشار ها و تنش های عضلانی ناشی از استرس و دلشوره کودکان است(صباغیان، 1383).
برای تنفس شکمی از کودک می خواهند هر بار که عمل تنفس را انجام می دهد، تا 5 بشمارد؛ سپس بازدم تنفس اش را بیرون بدهد. هنگام تمرین کودک باید آرام بنشیند؛ و تمامی ماهیچه های خود را از حالت انقباض و گرفتگی رها سازد. هدف از تنفس شکمی این است که اکسیژن هوا به آرامی به شش های کودک با روش درست تنفس شکمی آشنا شود، پدر و مادر می توانند به فرزندشان بگویند بکوشد شکمش را مانند بادکنک باد کند(صباغیان، 1383).
نوجوانی(12 تا 19 سالگی)
نوجوانی مرحلهای است که پس از کودکی رخ میدهد و بین کودکی و بزرگسالی قرار دارد. نـوجوان از طرفی بسیاری از ویژگیهای مـربوط بـه کودکان را داراست (وابستگی به اطرافیان ،به خصوص پدر و مادر) و از طرفی برخی رفتارهای بزرگسالان را دارد (ویژگی استقلال). در هرحال تغییرات مهمی در این دوره رخ میدهد که موجب رهایی از وابستگیهای خاص مرحلهی کودکی و احساس نیاز به استقلال و هویت در بزرگسالی میشود. به تـدریج که نوجوانان بالغتر میشوند، شباهت کمتری با کودکان و همانندی بیشتری با بزرگسالان پیدا میکنند(نفر، 1386).
زمان دقیق شروع و طول دورهی نوجوانی مشخص نیست، ولی معمولا 12 تا 19 سالگی در بر میگیرد. نوجوانی را به سه مرحله تقسیم میکنند: آغاز،میانه و پایان. در هردوره، نوجوانان وضـعیت و ویـژگیهای خاصی دارند و غالبا در پایان نوجوانی، از لحاظ رشد جسمی و جنسی کامل میشوند، از نظر تواناییهای شناختی به قدرت تفکر انتزاعی دست مییابند، از نظر رشد روانی-اجتماعی مهارتها و ارزشهایی را که خانواده و جامعه از آنها انتظار دارد، کـسب مـیکنند و به درک صحیح و مطلوبی از خود میرسند(نفر، 1386).
نوجونان را بر حسب میزان رشدی که در سطح توانایی ها و مهارت های مورد نیاز، برای رفتار اثر بخش (همانند بزرگسالان) به دست می آورند، نیز می توان شناخت. این تکالیف مربوط به رشد عبارتند از: کسب احساس هویت، کسب استقلال عاطفی و مالی از والدین، برقراری رابطه اثر بخش با همسالان، بالغ شدن و آمادگی برای انتخاب شغل(بیابانگرد، 1389).
دیدگاههای نظری در مورد نوجوانی
در حال حاضر نظریه ای واحد و جامع که فرآیند رشد را در دوره نوجوانی تبیین کند وجود ندارد. در مقابل نظریه های زیادی وجود دارد که نوجوانی را از زوایای مختلفی بررسی کرده و هر کدام برجنبه یا جنبه های خاصی از رشد آنها (فیزیولوژیکی، شناختی، شخصیتی و اجتماعی) توجه دارند(بیابانگرد، 1389).
دیدگاه زیستی
در اوایل قرن بیستم، نظریه پردازان عمده، دیدگاه طوفان و استرس را اختیار کردند. با نفوذ ترین آنها جی استانلی هال بود، عقاید خود را درباره رشد بر نظریه تکامل داروین استوار کرد. هال (1904) نوجوانی را به صورت دوره پر آشوبی توصیف کرد که به دورانی شباهت دارد که در آن، انسان ها از موجودات وحشی به موجودات متمدن تبدیل شدند (برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387). استانلی هال دوران نوجوانی را «تولد دوباره» نیز نامیده است زیرا در این مرحله تکامل یافته ترین خصوصیات انسانی و اولین ویژگی های تمدن ظاهر می شود (احدی و جمهری، 1389).
طبق نظریه هال مرحله رشدی که نوجوانی را در بر می گیرد «بلوغ» نامیده می شود و تقریبا از 12 تا 24 سالگی ادامه دارد. بسیاری از روان شناسان معاصر، نظریه هال را به خاطر تاکید بیش از اندازه بر تعیین کننده های زیستی مورد انتقاد قرار داده اند. در واقع، او معتقد بود که تاثیرات فرهنگی نقش بارزتری در نوجوانی دادند تا کودکی (بیابانگرد، 1389).
همچنین آنا فورید (1969) که نظریه پدر خود زیگموند فروید را برای تمرکز روی نوجوانی گسترش داد، سال های نوجوانی را به صورت «آشفتگی رشد» همگانی که مبنای زیستی دارد در نظر گرفت. در مرحله تناسلی فروید، تکانه های جنسی دوباره بر انگیخته می شوند و تعارض روان شناختی و رفتار بی ثبات را به وجود می آورند. هنگامی که نوجوانان شریکی صمیمی پیدا می کنند، نیروهای درونی به تدریج به تعادل جدید و پخته ای می رسند و این مرحله به ازدواج، زایمان، و بزرگ کردن فرزند ختم می شود. به این طریق، جوانان سرپرست زیستی خود را به انجام می رسانند: تولید مثل و بقای گونه(برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387).
دیدگاه اجتماعی
اولین پژوهشگری که به تنوع زیاد در سازگاری نوجوانان اشاره کرد، مارگارت مید (1928) انسان شناس بود(برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387). مید معتقد بود که در بررسی ماهیت بحرانی نوجوانی نقش نهادها و ارزش های فرهنگی در شکل گیری رفتار کودکان و نوجوانان در نظر گرفته شود(احدی و جمهری، 1389). مید دیدگاه دیگری را مطرح ساخت که به موجب آن، محیط اجتماعی کاملا مسئول تجربیات نوجوانان است، از تجربیات آشفته و پریشانی گرفته تا تجربیات آرامش بخش و بدون استرس (برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387). این قبیل مطالعات فرهنگی منجر به ارائه مفهوم جبرگرایی فرهنگی و نسبیت فرهنگی شدند. بدین معنا که در فرهنگ های مختلف، شخصیت های متفاوت شکل می گیرد (احدی و جمهری، 1389).
خانم رودت بندیک مردم شناس دیگر نیز اطلاعات وسیعی را در زمینه نقش فرهنگی بررسی کرده است. او استدلال می کند که مشکل عمده نوجوان بیشتر به پیوستگی یا نا پیوستگی نقش فرهنگی آنان بستگی دارد. در بعضی از جوامع، میان نقش دوران کودکی و بزرگسالی نوعی پیوستگی به چشم می خورد، در حالی که در جوامع دیگر، بین این دو نقش شکافی عمیق وجود دارد(احدی و جمهری، 1389).
دیدگاهی متعادل
نیروهای زیستی، روان شناختی، و اجتماعی با هم بر رشد نوجوان تاثیر می گذارند. تغییرات زیستی همگانی هستند- در تمام پستانداران و تمام فرهنگ ها یافت می شوند. این فشارها درونی و انتظارات اجتماعی همراه آنها-اینکه نوجوانان باید رواش های بچه گانه را کنار بگذارد، روابط میان فردی تازه ای را برقرار کند، و مسئولیت بیشتری را بپذیرد-احتمالا لحظه های بلاتکلیفی، خود نابروری، ناامیدی را در تمام نوجوانان ایجاد می کنند. تجربیات قبلی و جاری نوجوانان بر موفقیت آنها در غلبه کردن بر این چالش ها تاثیر می گذارند(برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387).
در عین حال، ضروریات و فشاره ای نوجوانی در فرهنگ های مختلف بسیار تفاوت دارند. اغلب جوامع روستایی و قبیله ای، بین کودکی و پذیرش کامل نقش های بزرگسالی، مرحله کوتاهی دارند. در کشوره های صنعتی، که مشارکت موفقیت آمیز در زندگی اقتصادی به چند سال تحصیلات نیاز داردف هنگامی که نوجوانان برای زندگی شغلی ثمر بخش آماده می شوند، با چند سال وابستگی اضافی به والدین و به تعویق انداختن ارضای جنسی روبه رو هستند. در نتیجه نوجوانی به مقدار زیاد طولانی می شود – آن قدر طولانی که پژوهشگران معمولا آن را به سه مرحله تقسیم می کنند(برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387):
اویل نوجوانی (11 تا 14 سالی): این دوره تغییرات بلوغ سریع است.
اواسط نوجوانی (14 تا 16 سالگی): تغییرات بلوغ اکنون تقریبا کامل شده است.
اواخر نوجوانی (16 تا 18 سالگی): نوجوانان کاملا ظاهر بزرگسالی کسب می کنند و انتظار دارند که نقش های بزرگسالی را بر عهده بگیرند.
هرچه محیط اجتماعی به نوجوانان در رسیدن به مسئولیت های بزرگسالی بیشتر کمک کند، آنها بهتر سازگار می شوند. به رغم تنش های زیستی و بلاتکلیفی درباره آینده که نوجوانان احساس می کنند، اغلب آنها با موفقیت از پس این دوره بر می آیند (برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387).
بلوغ و انواع آن
بلوغ پدیده اعجابانگیزی است که در روند رشد انسانی از اهمیت ویژهای برخوردار است. بلوغ طبق نظریه دانشمندان انتقال از مرحله کودکی به بزرگسالی است. در این دوره تغییرات فیزیولوژیکی در مـغز و غدد داخلی بدن باعث دگرگونی جسمی، روانی و رفتاری چشمگیری میشود. در واقع، شخصیت نوجوان در این مرحله از زندگی است که ثبات مییابد و شکل میگیرد. بلوغ تنها پدیدهای زیستی نیست بلکه یکی از نشانههای رشد فـکری و اجـتماعی است و در نتیجه نشانه آمادگی پذیرش مسئولیت در زندگی فردی و اجتماعی به شمار میرود (موسوی بجنوری، 1378).
بلوغ پدیده ای چند بعدی و مقوله ای زیستی، روانی، اجتماعی، فرهنگی و تاریخی است. بلوغ به رشد جسمی و جنسی احساس هویت شخصی نوجوان، نگرش و طرز تلقی والدین و افراد نزدیک خانواده و فامیل نسبت به فرد، نگرش دوستان و همسالان، رسوم و قواعد فرهنگی و دینی، مقررات و قوانین اجتماعی و بالاخره استقلال شخصی فرد بستگی دارد (لطف آبادی، 1393). بنابراین، بلوغ یک اصطلاح کلی و یک پدیده چند بعدی است، ابعاد مختلف آن عبارتند از(شرفی، 1380):
بلوغ جسمی (فیزیکی): یکی از فراوان ترین کاربرد واژه بلوغ، بعد جسمی است از این بعد گاهی به «نضج» هم تعبیر می شود و مردا رشد و تکامل اعضای بدن است، به گونه ای که رشد قد و قامت، استخوان بندی و سایر اعضای بدن است گونه ای که رشد قد و قامت، استخوان بندی و سایر اعضای بدن به حد نهایی پختگی و کمال خود می رسند. در ادامه همین بخش به بررسی این بعد از بلوغ می پردازیم.
بلوغ جنسی: منظور از بلوغ جنسی، مرحله ای است که فرد با رسیدن به این مرحله، قادر به ایفای نقش عموما به تولید مثل تعبیر می شود.
بلوغ روانی: آن پختگی روحی را که به انسان قدرت تشخیص مسایل و تمییز مصلحت زندگی می بخشد، اصطلاحا بلوغ روانی می گویند. فرد با برخورداری از بلوغ روانی، به قبول مسئولیت های اجتماعی، نظیر پذیرفتن شغل، تشکیل خانواده و ایفای نقش محوله قادر بوده و قدرت مواجهه و رویارویی با مشکلات پیچیده زندگی را دارا خواهد بود.
بلوغ اجتماعی و اقتصادی: این واژه به کیفیتی اطلاق می شود که فرد از حیث تامین معاش و ادراه امور اقتصادی زندگی مستقل بوده تا بتواند متکی به خ.د باشد. معمولا این امر زمانی مطرح می شودکه فرد درصدد تشکیل خانواده و ازدواج باشد.
بلوغ عاطفی: زمانی می توانیم فرد را از لحاظ عاطفی بالغ بدانیم که کلیه عواطف و احساسات خود را به درستی بشناسد و نحوه ابراز صحیح و کنترل انها را بداند. در بخش چهارم همین فصل به بررسی بلوغ عاطفی می پردازیم.
بلوغ شرعی: فقه شیعه بلوغ را برای پسران 15 سال قمری و برای دختران 9 سال قمری در نظر گرفته است (شرفی، 1380).
جنبههای مهم رشد شخصیتی نوجوان
مفهوم خود،عزّت نفس و هویت
مفهوم خود. اشاره بـه آن جـنبههایی از یـک شخص دارد که به صورت«من» معین میشود و معمولا مشتمل بر ادراکات و احساسات در مورد بدن خود، کفایتهای شخصی، ارزشها و عـلایق، است. درحالیکه برخی متخصصان (برای مثال، اریکسون) مفهوم خود را به صورت دیدگاهی از مجموعهء خود میبینند (تمام جـنبهها را باهم در نظر میگیرند)، دیگران (جرجن، روزنبرگ) مـیگویند هـریک از ما مفاهیم مختلفی از خودمان داریم (من آدم شوخطبع، باهوش، از نظر جسمانی سالم، از نظر سیاسی لیبرال،کم حوصله،...هستم). همچنین، به نظر میرسد که بعضی از مؤلفههای مفهوم خود ما از دیگر مؤلفهها مهمتر باشد. علاوه بر این، برخی موقعیتها ممکن است جـنبههای خاصی از مفهوم خود ما را برجسته سازد. برای مثال،وقتی در حال دادن یک امتحان هستیم،از نظر خود راجع به هوش خود بیشتر آگاه هستیم (بیابانگرد، 1389).
از اواسط تا اواخر نوجوانی، تغییرات شناختی نوجوانان را قادر می سازد تا صفات خود را در یک سیستم سازمان یافته ترکیب کنند(برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387). برخی روانشناسی خاطرنشان میسازند که تفکر صوری راهحلی برای سازه مفهوم خود، که به صورت نظریهای در مورد خود دیده میشود، میباشد. تفکر صوری این امکان را به نوجوانان میدهد تا از چـهارچوب مـراجع خـود فراتر رفته و به گونهای عـینیتر خـود را ارزیـابی کنند. همانطور که خود محوری از میان میرود، آنها میتوانند مفاهیم خود واقعیتری بنا سازند(بیابانگرد، 1389).
ارزش های اخلاقی و شخصی نیز موضوعات مهمی هستند که در نوجوانان پدیدار می شوند. هنگامی که نوجوانان برداشت خود را از خودشان طوری اصلاح می کنند که عقاید و برنامه های بادوام را در بر گیرد، به سمت وحدت خود پیش می روند که برای تشکیل هویت اهمیت دارد (برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387).
عزت نفس. به این معناست که ما در مجموع چگونه خود را ارزشـیابی مـیکنیم یـا چه احساسی در مورد خود داریم. نوعا، آزمونهای روان شناختی عزت نـفس را بـه صورت «کلی» اندازهگیری میکنند (بیابانگرد، 1389).
در دوره نوجوانی، متمایز شدن عزت نفس، که جنبه ارزیابی کننده خودپنداره است، ادامه می یابد. نوجوانان چند بعد تازه ارزیابی خود، مانند دوستی صمیمانه، جازبه رمانتیک، و شایستگی شغلی را به ابعاد اواسط کودکی اضافه می کنند (برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387).
افرادی که عزت نفس بسیار مطلوبی دارند، کاملا سازگار، معاشرتی و وظیفه شناس هستند. در مقابل عزت نفس پایین در تمام زمینه ها، با مشکلات سازگاری ارتباط دارد. اما برخی از عوامل عزت نفس ارتباط نیرومندی با سازگاری دارند. نوجوانانی که از روابط والدین بسیار ناخشنود هستند، اغلب پرخاشگر و ضد اجتماعی می شوند. آنهایی که عزت نفس تحصیلی پایینی دارند، مضطرب و آشفته و آنهایی که روابط منفی با همسالان دارند، مضطرب و افسرده هستند (برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387).
هویت. یکی از جنبه های رشد فردی و اجتماعی در دوره نوجوانی کسب هویت است و می توان گفت که یکی از وظایف اصلی نوجوانان در جامعه، یافتن پاسخی عملی به این سوال است که «من کیستم؟» هرچند قرن ها پیش به این موضوع پرداخته شده ولی در چند دهه اخیر در مرکز توجه روان شناسی قرار گرفته و اولین بار اریک اریکسون به طور جامع به آن پرداخته است (ابوالقاسمی، 1386).
هویت عبارت است از افتراق و تمیزی است که فرد بین خود و دیگران می گذارد. هویت شخصی یک سازه و ساختار بدنی، روانی و اجتماعی است. یعنی شامل برداشت بدنی و طرز فکرها و عقایدی می شود که معرف فرد است و نحوه ارتباط با دیگران را نیز می سازند(احمدی، 1382).
نوجوان به طور دایم، برای کسب هویت تلاش می کند، تلاشی که هم خود را به تلاطم وا می دارد و هم دیگران را. نوجوان متوجه می شود که در جسم، افکار، هیجان ها، آرزوها و روابط با دیگران دگرگونیهایی به وجود می آید. همگام با این دگرگونی، نوجوان متوجه می شود که وجود دارد، تغییر می کند و می خواهد تغییر کند در لابه لای این جوش و خروش تغییر شکل ها، باز اوست که خود را تعریف می کند(وندر زندن، 2001؛ ترجمه گنجی، 1384).
نوجوانان و بزرگسالانی که احساس هویت در آنان قوی است خود را افرادی مجزا و متمایز از دیگران می دانند. کلمه فرد که معادل کلمه شخص است، نشان دهنده نیازی همگانی به درک خود به عنوان کسی که به رغم داشتن چیزهای مشترک با دیگران، از آن جداست. نیاز به ثبات رای و حس یکپارچگی نیز ارتباط نزدیکی با آن نیاز همگانی به درک خود دارد. وقتی که از یکپارچگی خود سخن می گوییم، مقصود جدایی از دیگران است و در عین حال یگانگی خود، یعنی انسجام عملی نیازها، انگیزه ها و الگوهای واکنش شخص (ماسن، و همکاران، بی تا؛ ترجمه یاسایی، 1387؛ ابوالقاسمی، 1386).
استرس در نوجوانی
نوجوانی بخشی از گستره زندگی آدمی است که افراد به مجموعه ای از موانع و چالش های تحولی روبه رو می شوند. این چالش ها در مواردی نظیر رشد هویت و شخصیت و پیشرفت مستقل از خانواده، ایجاد ارتباط و همرنگی با گروه همسالان روی می دهند. علاوه براین، انتقال از دوران کودکی به بزرگسالی به موازات مجموعه ای از تغییرات جسمی-روانی صورت می گیرد. این دوره زمانی است که افراد باید نقش های اجتماعی را در گروه همسالان و در ارتباط با افراد جنس مخالف برآورده سازند و مهارت های اجتماعی را بیامورند؛ شرایط و الزامات حضور در مکان های اموزشی را فراهم آورند و برای آینده شغلی خویش تصمیم بگیرند. هر کدام از این ملزومات تحولی و سازگارانه نوعی توانایی مقابله را می طلبد که همانا راهبردهای رفتاری و شناختی برای انتقال موثر و سازگارانه است(خدایاری فرد و پرند، 1390).
بدون شک همه نوجوانان، نگرانی هایی دارند که بر زندگی آنها اثر می گذارد. مطالعات طولی، ارتباط میان وقایع تنش زای زندگی، تضادها، برخورد ها و کشمکش های خانوادگی را با رفتارهای تخلف آمیز، آسیب رسانی به خود و انزوای اجتماعی در نوجوانان تاکید کرده اند. با وجود این، براساس الگوی تعاملی زندگی، استرس جزء طبیعی و عادی زندگی است (فریدنبرگ و لویس، 1993). در این الگو، استرس از عدم توازن و تعادل بین تصورات افراد از تقاضاهای محیطی و منابعی که برای مواجهه با آن تقاضاها در اختیارشان است، ناشی می شود. نوجوانی شروع دوره انتقال از کودکی به بزرگسالی است و انتقال از یک دوره تحول به دوره دیگر معمولا با استرس هایی همراه است. چنانچه در بعضی مطالعات گزارش شده، نگرانی والدین درباره فرزندانی که در سنین نوجوانی به سر می برند، بسیار زیاد است و در این زمینه استرس های زیادی را متحمل می شوند (رسترپو و براگز، 1991).
لارسن و آسموسن (1991) ضمن بررسی جنبه های مختلف زندگی نوجوانان، به این نتیجه رسیدند که بیشترین زمینه ای که در نوجوانان استرس ایجاد می کند، به «خود» آنان یعنی ویژگیها، توانایی ها، تمایلات، حالات هیجانی، فعالیت ها و عملکرد هایشان بر می گردد. فعالیت های تحصیلی و ارتباط با مسئولان مدرسه، چگونگی گذراندن اوقات فراغت و نحوه ارتباط با اعضای خانواده نیز از زمینه های تنش زا در جوانان محسوب می شوند. سایر حیطه های تنش زا عبارتند از ارتباط با همسایه ها، افراد غریبه یا نا آشنا و همسالان. مسائل خانوادگی و ارتباط با همسالان برای دختران بیشتر از پسران استرس ایجاد می کند. کامپاز (1987) بعضی از استرس ها از قبیل کشمکش های زیاد با والدین و از دست دادن دوستان را با تغییرات خاص دوره نوجوانی مرتبط می داند.
تغییرات زیست شناختی در نوجوانان طی دو قرن گذشته در اثر کنترل عفونت ها و بهبود تغذیه بویژه در جوامع پیشرفته، میانگین سن بلوغ را کاهش داده است. هامبورگ (1990) معتقد است تغییرات اجتماعی و محیطی سبب طولانی تر شدن دوره نوجوانی می شود و اساسا مشکلاتی را ایجاد می کند. تغییرات اجتماعی دو قرن اخیر از قبیل صنعتی شدن جوامع و نیاز به تحصیل، سبب افزایش طول دوره نوجوانی شده است. این تغییرات موجب ناهماهنگی بین بلوغ فیزیولوژیک و بلوغ اجتماعی شده است. در حالی که فرد در آغاز نوجوانی به بلوغ فیزیولوژیک می رسد، هنوز از نظر تجربیات اجتماعی و فعالیت های شناختی به بلوغ لازم نرسیده است. هامبورگ اضافه می کند، در جهان امروز کاهش شبکه های حمایت خانوادگی و اجتماعی، مهاجرت، افزایش خانواده های تک والدی و کاهش ارتباط اقوام با یکدیگر استرس های بیشتری را برای نوجوانان ایجاد کرده است. در حالی که در اجتماعات کوچک به دلیل وجود ارتباطات خانوادگی و اجتماعی گسترده، نوجوانان در مواجهه با وقایع تنش زا کمتر آسیب می بینند و روش های رویارویی و سازگاری مناسب به آنها یاد داده می شود. این در حالی است که در دوره نوجوانی نیاز به برقراری روابط اجتماعی، کسب استقلال و شکل دادن به هویت بیشتر می شود. این موضوع می تواند سبب تعارض نوجوانان با والدین در زمینه کارهای معمولی روزمره، انجام فعالیت های تحصیلی، انتخاب لباس و ارتباط با برادران و خواهران باشد.
دوره نوجوانی، دوره ای است که نوجوانان باید خود را برای ورود به دانشگاه آماده سازد؛ همین مسئله در جامعه ما موجب وارد آمدن استرس بر خانواده و نوجوانان برای گذارندن کنکور ورودی دانشگاه ها می شود. برخی از منابع استرس برای نوجوانان به طور خلاصه شامل موارد زیـر باشد:
فـشارها و ناکامیها تحصیلی
تغییرات بدنی
مشکل داشتن با دوستان
محیط زندگی یا همسایههای ناسالم
جدایی یا طلاق والدین
بیماری مزمن یا مشکلات شدید خانوادگی
مرگ یکی از عزیزان
ترک یا تغییر مدرسه
اشتغال به کارهای زیاد،یا داشتن انتظارات بالا
مشکلات اقـتصادی خانواده
عکس العمل های نوجوان در برابر استرس
اولین عکس العملی که نوجوانان در برابر استرس ار خود نشان می دهند واکنش های سازشی است، این واکنش ها غالبا به صورت مکانیزم های دفاعی بروز می کند و به سازگاری فرد با عوامل استرس زا کمک می کند و باعث کاهش تنش و فشاردر انان می شود و در واقع نوعی تسکین موقت است(بای، 1391).
مکانیزم های دفاعی وسائلی هستند که برای حفظ شخصیت و ایجاد هماهنگی بین تمایلات و برای کاهش فشار و استرس به کار گرفته می شود. مکانیزم های دفاعی متعددند. در نوجوانان بیشتر مکانیزم های دفاعی زیر دیده می شود:
عقب نشینی و بازگشت: در این مکانیزم، نوجوان سیر قهقرایی طی می کند و به عقب باز می گردد و رفتار کودکانه از خود بروز می دهد، بهانه گیر شده و بیش از اندازه به سایرین متکی می شود.
همانند سازی: در این واکنش، نوجوان سعی می کند که خصوصیات دیگران را به خود نسبت داده و خود را مانند سایرین جلوه دهد.
برون فکنی: در این مورد، نوجوان تمایلات ناپسند خود را به دیگران نسبت می دهد و خود را در زمینه صفات ناپسند خویش کور می بیند و دائما نسبت به اطرافیان خود عیب جوبی می کند.
جبران: در این صورت نوجوان برای برآوردن امیال خود که با موانع اجتماعی یا فردی برخورد کرده است به رفتارهای مورد قبول جامعه می پردازد.
دلیل تراشی: گاهی نوجوان برای رفتار خود به توجیه می پردازد و دلایلی می آورد که واقعا علت اصلی رفتار او نیست و بیشتر برای حفظ موقعیت و حفظ وضعیت روانی خویش است. مثلا برای شکست خود، نداشتن وقت و سختگیری والدین را دلیل می آورد و نقش خود را در این شکست بیان نمی دارد(بای، 1391).
راهکارهایی برای غلبه بر استرس
تغذیه
تنها ماده غذایی که در هر شرایطی اضطراب و استرس را افزایش می دهد، کافئین است. باید از خوردن کافئین اجتناب کرد زیرا دستگاه سمپاتیک را که مسئول واکنش جنگ و گریز است را فعال می کند. در نتیجه نشانه های جسمانی تولید می کند که معمولا با استرس و اضطراب همراه است(ماناسیس، ترجمه فرود، 1385).
ورزش
ورزش مرتب، مواد دردزای طبیعی بدن را که اندورفین نام دارد و موجب آسودگی می شود، ازاد می کند. ورزش ایروبیک نیز در طولانی مدت به کاهش ضربان قلب و فشار خون می انجامد. بنابراین این نوع ورزش می تواند مفید باشد. ورزش های گروهی که با عده ای از همسالان انجام می گیرد نیز موجب افزایش اعتماد به نفس و بهبود روابط اجتماعی می شود (ماناسیس، ترجمه فرود، 1385).
خواب و استراحت
زمان کوتاهی را به استراحت اختصاص دهید. ان دسته از افرادی که خودشان می آموزند که از این روش چهار مرحله ای موثر استفاده کنند، قادرند خود را به مسیر مناسب برگردانند. جملات ذیل را با خود بگویید و آنها را عملی کنید:
آرام می گیرم و نفس عمیقی می کشم؛
احساسات و واقعیت مربوط به موقعیت کنونی ام را می پذیرم؛
در ذهن خود، موقعیتی را به تصویر می کشم که دوست دارم داشته باشم؛
برای رسیدن به هدف، مشکلات راه را حل می کنم، و کارهای هدفمندی را انجام می دهم. برای یافتن راه حل یا دست یافتن به مهارت در موقعیتم تلاش می کنم(ماناسیس، ترجمه فرود، 1385).
خودالقایی مثبت
زمانی را برای شناسایی چارچوب کلی فکر خود در نظر بگیرید. هنگامی که نظرات یا موضوعی منفی را استخراج می کنید، سعی کنید در مقابل آنها، با یک جنبه مثبت، از خود محافظت کنید. تلقین ها، تذکراتی قوی و مثبت هستند که وقتی می خواهیم اعتماد به نفس خود را تقویت کنیم، ابزاری مفید می شوند. ما همواره مجادله درونی با خود داریم ولی این مجادله، بندرت اگاهانه است مگر اینکه به دلخواه خود، نسبت به ان توجه کنیم. با تکرار زیاد یک تذکر، ناخودآگاه خود را تحت فشار قبول پیام خود قرار داده و تصورات و افکار مثبت را با مجادله درونی منفی، عوض می کنیم(ماناسیس، ترجمه فرود، 1385).
تن آرامی
تن آرامی یا ریلکسیشن تکنیکی است برای آرام سازی عضلات بدن. ریلکسیشن، روشی است که تمام جسم و روح را تسکین می دهد و موجب رها شدن تدریجی گرفتگی ماهیچه ای در هر قسمت از بدن می شود. از بین رفتن انقباض جسمی، موجب رهایی روح و در نهایت آرامش می شود. ریلکسشن، خستگی را از بین برده، استرس و نشانه های مرضی آن (سردرد، میگرن، بی خوابی) را کاهش می دهد. اگر به جایی برسید که کاملا رها شوید، می توانید به آرامش کامل برسید(ماناسیس، ترجمه فرود، 1385).
تصویر سازی ذهنی
تجسم چیزی لذت بخش یا آرامش بخش، اغلب به افراد کمک می کند تا فکرشان را از نگرانی و یا درد دور کنند. تصویر سازی ذهنی شامل استفاده از تخیل برای خلق مناظر، صداها، بوها، مزه ها و یا حس های دیگری می شود که نوعی رویت هدفمند را می سازد(ماناسیس، ترجمه فرود، 1385).
دوران جوانی(20-30 سالگی)
انسان در جریان طولانی رشد جسمانی و روان شناختی، به نقطه ای می رسد که در اوج قدرت بدنی و عقلانی می باشد، انرژی اش به طور موثری صرف می گردد و از خانواده خود مستقل گردید و بایستی شخصا به تصمیم گیری در مورد زندگی اش بپردازد (ابوالقاسمی، 1386). جوانی زمانی است که توانایی های جسمی و پاره ای از قابلیت های ذهنی به اوج می رسد، زمانی که فرد بخش عمده ای از بحران های گذشته را پشت سر گذاشته و اکنون باید با مشکلات جدیدی روبرو شود. این دوره از زندگی زمانی است که فرد عملا باید سبک زندگی خود را مشخص کند و به نقشه هایی که قبلا در ذهن خود تدارک دیده است جامه ی عمل بپوشاند. در این دوره، رشد و تحول در حیطه های جسمانی، شناختی و شخصی جریان دارد. در این جا این سه جنبه به تفکیک بررسی می شود(احدی و جمهری، 1389).
رشد جسمانی
تغییرات رشد جسمانی در دوره جوانی آنقدر بطئی و تدریجی است که معمولا این تغییرات چندان قابل مشاهده و اندازه گیری نیستند. تقریبا تا 30 سالگی اکثر فعالیت ها فیزیولوژیک به اوج خود می رسند. نیروی جسمی از سن 30 سالگی به تدریج افت می کند؛ اما این کاهش توانایی های جسمانی چندان احساس نشده و افراد هم از علایم افت تدریجی نیروهای بدنی و افرایش سن چندان آگاهی نمی یابند(ماسن و همکاران، بی تا؛ ترجمه یاسایی، 1387).
در این سنین حواس پنجگانه عملکردی بسیار مطلوب دارند. مثلا دقت بینایی یا تیزبینی در 20 سالگی به اوج می رسد و گاهی تا 40 سالگی ادامه دارد. قدرت شنوایی از 75 سالگی به بعد افت تدریجی دارد، ولی حس چشایی، بویایی و مقاومت در برابر درد، حتی بین 45 الی 50 سالگی، هیچ گونه افتی نشان نمی دهند(احدی و جمهری، 1389).
مصرف غذای مناسب و ورزش در حد متعادل در سن جوانی از ابتلا به بیماری های قلبی، ریوی، سرطان و ... جلوگیری می نماید. ورزش منظم و مناسب و رژیم غذایی مناسب طول عمر را افزایش داده و حتی از میزان اضطراب و افسردگی می کاهند. مصرف سیگار، مواد مخدر، مشروبات الکلی و استرس ها می توانند بر سلامتی جسمی و روان شناختی تاثیر گذاشته و فرد را مستعد بیماری های جسمانی و روان شناختی نماید. مثلا، مصرف زیاد الکل باعث بیماری کبد، روان پریشی، افسردگی می شود؛ و یا فشارهای روانی، باعث اختلالات روان تنی همچون زخم معده، سوء هاضمه، سردرد و مشکلات قلبی می گردند(ابوالقاسمی، 1386).
رشد شناختی
از نظر پیاژه، مرحله عملیات صوری چهارمین و آخرین مرحله رشد شناختی را تشکیل می دهد، مرحله ای که در دوره نوجوانی، دیدگاه تازه ای در تفکر بوجود می آورد. در این مرحله است که فرد توانایی فکر کردن درباره فرایندهای ذهنی خود، تصور احتمالات مختلف نسبت به یک موقعیت و پید کردن فرضیه های مختلف به طور ذهنی را کسب می کند. دیدگاه تازه تفکر، منطق و انتزاع، از استدلال فرضی-قیاسی کمک می گیرد(ماسن و همکاران، بی تا؛ ترجمه یاسایی، 1387).
بزرگسال مرحله پیشرفته تری از رشد شناختی را دارا است، مرحله ای که پژوهشگران آن را تفکر عملیات پس صوری می نامند. طبق برخی فرضیه ها، تفکر عملیات پس صوری، سه ویژگی عمده دارد:
نسبی بودن شناخت ها. اولین ویژگی تفکر عملیات پس از صوری، به کسب آگاهی بزرگسال از ویژگی نسبی بودن شناخت مربوط می شود. او متوجه می شود که شناخت، مطلق و نامعتبر نیست بلکه نسبی و متغیر است. او می فهمد که واقعیت های خالص و ساده وجود ندارد، بلکه ساخته شده انسانها است و ویژگی هایی است که او به تجربه خود کسب می کند و با ذهن خود تفسیر می کند.
پذیرش تضادها. یکی دیگر از ویژگی تفکر پس صوری، پذیرش تدریجی تضادهای زندگی از طرف بزرگسال و وجود نظام های شناختی ناساز گار می باشد. گسترش دنیای اجتناعی بزرگسال، از طریق قرار دادن او در مقابل دیدگاههای مختلف و نقش های گاه به گاه متضاد این نوع نگرش را مساعد می کند. او باید، به طورمداوم، در میان ممکن های مختلف، خط مشی خود را انتخاب کند.
یکپارچگی شناخت ها یا وارد کردن اجزا در یک کل. سومین ویژگی، به سازمان دهی تجربه ها و شناخت ها مربوط می شود. با این هدف بزرگسال سعی می کند یک ساخت کل نگر فراهم آورد. به عبارت دیگر، او سعی می کند موقعیت های مختلف را در یک نظام وسیع تر حای دهد؛ بدین صورت که آنها را جزیی از یک کل بزرگتر تفسیر نماید (وندرزندن، 2001؛ ترجمه گنجی،1384).
رشد اجتماعی و شخصیت
همراه با تحول جسمی، شناختی و اخلاقی، افراد در دوره نوجوانی با مسائل و رویدادهای جدیدی رویرو می شوند، که هر یک از آنها در تغییرات شخصیتی آنان موثر است. وظایف مهمی که افراد جوان با آنها مواجهند، عبارتند از: انتخاب شغل، ازدواج، والد شدن (احدی و جمهری، 1389).
انتخاب شغل
هویت شغلی، به صورتی بسیار ساده، از دوره کودکی شروع به شکل گرفتن می کند. ابتدایی ترین شکل این هویت در سن پنج و شش سالگی و در جریان همانند سازی کودگپک با والدین و بزرگسالان و با نوع شغل آنان پیدا می شود. در سالهای دوره دبستانی، تمایل شغلی کودک تحت تاثیر مدرسه و بخصوص معلمان و همکلاسی ها قوت بیشتری می گیرد. ارزش های مسلط در زندگی خانوادگی و آموزشی و اطلاعات اولیه کودک درباره برخی مشاغل باعث می شود که او به کار معینی علاقمند شود. همراه با افزایش این اطلاعات تغییراتی در ذهن کودک درباره شغل ایدال وی پیدا می شود. اما در واقع، در نیمه دوم دوره نوجوانی (15-20 سالگی) بتدریج مساله انتخاب شغل به عنوان یک موضوع جدی و پر اهمیت مطرح می شود و در سالهای جوانی به صورت قطعی در می آید (لطف آبادی، 1393).
افراد جوان غالبا در انتخاب و برنامه ریزی های شغلی کارایی کافی ندارند. در درجه ی اول، تصور انها این است که باسد شغل خود را از بین مشاغل محدودی انتخاب کنند. دوم این که اکثر نوجوانان صرفا به دنبال مشاغل حرفه ای هستند، در حالی که مطابق آمار های منتشر شده، تنها 15 تا 18 درصد از مشاغل موجود، مشاغل حرفه ای محسوب می شوند. سوم این که بسیاری از مردان جوان به مشاغلی چون منشی گری یا فروشندگی، که حتی گاهی احتمال پیشرفت در آنها زیاد است، علاقه ای ندارند. بالاخره بسیاری از افراد جوان تصویری رویایی و شاعرانه از مشاغل دارند، که با واقعیت سازگاری ندارد. سرانجام حدود یک سوم از جوانان قادر به انتخاب شغل نیستند(احدی و جمهری، 1389).
ازدواج
ازدواج یک امر جهانی است که در تمام جوامع در طول تاریخ وجود داشته و به یک مجموعه از نیازهای اساسی انسان چاسخ می دهد. بقای نسل و پرورش فرزندان، تحقق آرزوی دیرین کودکی برای پدر و مادر بودن، دستیابی به عالیترین سطح دوستی و صمیمیت دوره جوانی و بزرگسالی، ارتباط گرم و دو جانبه عاطفی و جنسی و تقسیم کار و همکاری و همراهی در طول زندگی، در شمار اساسی ترین کارکرد های خانواده است(لطف آبادی، 1393).
انتخاب همسر و تشکیل خانواده مهمترین رویداد زندگی دروه جوانی است و تا پایان عمر بر جریان حیاتو سعادت فرد اثر می گذارد. برخورد با این مسئله در جهان کنونی به دو شکل اساسی، انجام می شود. برای جوانان بسیاری از کشورهای جهان، انتخاب همسر در ادامه تجارب روابط نزدیک با جنس مخالف ظاهر می شود و برای بسیاری از جوانان کشورهای دیگر و از جمله جوانان کشور ما، انتخاب همسر عموما به معنای اولین ارتباط نزدیک و زندگی با جنس مخالف است(ابوالقاسمی، 1386).
والد شدن
یکی از مهم ترین تجارب مهم و تعیین کننده زندگی، داشتن فرزند است. برای اکثر مردم تولد نوزاد جدید تجربه ای بسیار لذت بخش و خشنود کننده است. کسانی که صاحب اولاد شدند به خوبی از اهمیت این تجربه آگاهند. کنار آمدن با چنین تجربه ای، نیاز به سازگاری و انطباق جدید دارد. از نظر برخی روان شناسان هیچ تجربه ای در زندگی تا این اندازه بر رشد و تحول شخصیت تاثیر نمی گذارد(احدی و جمهری، 1389).
در اینجا چرخه زندگی به نقطه ای می رسد که دور می زند یعنی فرد جوان دوباره ماجه با شروع زندگی می گردد ام این بار به عنوان یک عضو از نسل والدین، و در این مرحله اشتغالی فکری به زندگی کودک و مسئولیت پرورش او باعث تغییراتی در شخصیت فرد می گردد(ماسن و همکاران، بی تا؛ ترجمه یاسایی، 1387).
نظریه های تحول اجتماعی در دوره جوانی
به غیر از نظریه عملیاتی پیاژه که مربوط به رشد شناختی می باشد، دو دسته نظریه و پژوهش در ارتباط با رشد و تغییرات اجتماعی در دوره جوانی وجود دارد(ماسن و همکاران، بی تا؛ ترجمه یاسایی، 1387).
الف-نظریه های تحولی مبتنی بر الگوهای بحران های هنجاری یا قابل انتظار؛
ب-نظریه های مبتنی بر تقویم رویدادهای مهم.
در دسته اول، می توان چهار نظریه را مورد توجه قرار داد:
نظریه اریکسون: این نظریه یک ارتباط صمیمانه یا به عکس انزوا گزینی است. بزرگسال جوان که هویت خود را در نوجوانی به دست آورده است اینک اماده است تا ان را با دیگری در آمیزد. یعنی هم خود را صرف حفظ یک رابطه تنگاتنگ و صمیمانه کند. احتزاز یا ترس از چنین تعهدی ممکن است فرد را به انزوا سوق دهد.
نظریه بوهلر: در این نظریه که مبین تحول هدف های زندگی است، بزرگسالی در گستره ی آمیخته با نوجوانی شکل می گیرد، یعنی بزرگسال جوان پس از درک این نکته در نوجوانی که زندگی متعلق به خود اوست بر ان چیره می شود اینک از توانایی تدوین اصول و هدف های زندگی برخوردار است و برای در دست داشتن ان برنامه ریزی می کند.
نظریه وایلنت: تحول زندگی بزرگسالی را در سه دوره متمایز ارایه داده است که آغاز آن از 18 سالگی تا 30 سالگی دوره استقرار است و با آزاد شدن از قید والدین و دست یافتن به استقلال، همسر گزینی و برقراری دوستی های صمیمانه مشخص می شود.
براساس این بررسی ها در این دوره یا مرحله، انسان برای سازش یافتن با موقعیت ها از مکانیسم های دفاعی «من» سود می جوید. وایلنت این مکانیسم را به چهار دسته تقسیم کرده است:
الف-مکانیسم های رسیده یا پخته مانند حس طنز یا دیگر دوستی؛
ب-مکانیسم های روان گسسته وار، یا تغییر شکل دادن واقعیات؛
ج-مکانیسم های نارس یا ناپخته، به شکل بروز دردهایی که اساس بدنی ندارند؛
د-مکانیسم های روان نژندانه.
نظریه لوینسون: این مولفبه تدوین نظریه ای در سال 1977 پرداخته است که براساس آن بنا کردن یک ساختار برای زندگی هدف تحول در بزرگسالی است. این ساخت دارای دو جنبه است:
الف-جنبه بیرونی که عبارت است از شرکت در نظام اجتماعی-فرهنگی، در ارتباط با آنچه واجد معنویت، مشارکت در میزاث قومی و زندگی خانوادگی و رویدادهای اجتماعی و اقتصادی است.
ب-جنبه درونی که عبارت است از ارزش ها و زندگی عاطفی فرد.
به نظر لوینسون این دوره از زندگی انسان به دو مرحله تقسیم می شود. بین 17 تا 33 سالگی، ضرورت ایجاب می کند که فرد به تدریج از خانواده خود مستقل شده و از لحاظ اقتصادی و عاطفی به استقلال بیشتری دست یابد. در این سنین فرد نوجوان در رویای شغلی به سر می برد، که ممکن است تا مدت ها در آن باقی بماند. او همواره می کوشد تا به خواسته های خود جامعه عمل بپوشاند. با وارد شدن به نیمه دوم این مرحله از زندگی یعنی از 33 سالگی به بعد فرد کم و بیش جایگاه شغلی خود را پیدا می کند. با تثبیت شغلی، اهداف و درآمد فرد جوان تا حدودی مشخص می شود(ماسن و همکاران، بی تا؛ ترجمه یاسایی، 1387؛ ابوالقاسمی، 1386؛ لطف آبادی، 1393).
نظریه های مبتنی برتقویم رویداد های مهم
دیدگاه نیوگارتن
از نظر نیوگارتن سن یک بزرگسال چیزی درباره تحول شخصیت او به دست نمی دهد و فقط یک شاخص ناقص کنش وری بزرگسال است، چرا که تحول بزرگسال براساس برشهای ثابت مراحل، تحقق نمی پذیرد بلکه رویدادهای اساسی مورد تجربه وی و نحوه برداشت از آنها بهتر می توانند ساختار شخصیت وی و طرز کار آن را آشکار سازند(ماسن و همکاران، بی تا؛ ترجمه یاسایی، 1387).
انسان ها معمولا نسبت به تغییرات خاص خود بسیار هشیارند، و به راحتی در پشت سر گذاردن رویدادها خود را در شمار افراد «پیشرس» یا در «تاخیر» یا «بهنگام» قرار می دهند. بنابراین یک رویدا معمولا هنجاری یا معمول و متداول مانند ازدواج، کناره گیری یا بازنشستگی وقتی از تقویم متعارف زیاد فاصله پیدا کند غیر هنجاری یا نامتعارف قلمداد می شود(ابوالقاسمی، 1386).
استرس در جوانی
تعداد جوانانی که نگرانی ها و مشکلاتی دارند و چه بسا ممکن است آنها را در هم شکسته و ناتوان سازد، رو به تزاید است. در نهایت مشکلاتی که بر ذهن، روان و فکر جوانان فشار وارد می سازند، ممکن است به افسردگی شدید و خودکشی آنان منجر شود. پژوهش های متعدد نشان داده اند جوانان پس از ورود به دانشگاه نیز در معرض عواما نامساعدی چون تشویش، نگرانی، اضطراب و استرس قرار دارند؛ این عوامل موفقیت و پیشرفت تحصیلی آنها را تهدید می کند و موجب می شود عده ای از آنها در اتمام به موقع دوره تحصیلی خود ناموفق باشند. این عوامل را می توان به دو دسته کلی طبقه بندی کرد.
دسته اول، عواملی است که به قبل از ورود به دانشگاه مربوط می شود، مانند توانایی های هوشی، کلامی، تمایلات، رغبت ها، وضعیت جسمانی و روانی، وضعیت اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و خانوادگی و میزان پایبندی با آداب و رسوم. دسته دوم، مربوط به حضور فرد در محیط دانشگاه است. عوامل نظیر عدم آشنایی به موقع با مقررات و آیین نامه های آموزشی، ناآشنایی با عنوان ها و سرفصل های دروس، زندگی در خوابگاه و دور ماندن از کانون خانواده می تواند موجب بروز استرس دردانشجویان شود.
پژوهـشهای مـختلف نـشان داده است که افراد با عوامل استرسزای متعددی مانند شرایط کاری ضعیف، شرایط سیاسی غیرقابل تـحمل، مرگ، تولد(سیاس و هـمکاران، 2004، به نقل از هافمن، 2006) فشار زمان، نگرانیهای مالی، جروبحثهای مداوم در موقعیتهای خانوادگی یا کاری (دلاهانتیو همکاران،2000 ، به نـقل از هـافمن، 2006) تغییر در نـوع تغذیه، تغییر آب و هوا، جدایی از خانواده و تغییر در نوع نقش(پرسود،1994، به نقل از براون، 2008) عواملی مانند انتخاب رشته، یافتن هماتاقی، انتخاب واحد، امتحان، مسایل مـالی، تغییر سـبک زندگی، انتخاب شغل و ازدواج (سیوارد، 1997) مواجه هستند. یافتههای تورشیم و ولد (2001) نشان میدهد زمانی که تکالیف درسی دانـشآموزان بـیشتر از تـوان و قابلیتهای آنان باشد، مشکلات جسمی بیشتری را تجربه میکنند.
اگرچه که پژوهشگران، منابع استرس را به گونههای مختلف طبقهبندی مـیکنند امـا، نکتهی قابل تامل در پژوهشهای مورد بررسی، تاکید همهی آنها به عوامل خانوادگی و شغلی هـم عـنوان مـنابع اصلی استرس است (فونتانا، 1990؛ کوردون، 1997 ؛ مارکهام، 1992؛ اسمیت،2003؛ هافمن، 2006؛ کومار و همکاران، 2002). هومن(1377) نشان داد که عوامل و منابعی چون مسایل شخصی، مشکلات جسمی، مشکلات خانوادگی، مشکلات تحصیلی، مشکلات هـیجانی، مسایل اجـتماعی و مـسایل زناشویی، سطح استرس جوانان را بالا میبرد.
با توجه به آنچه گفته شد در می بیابیم عوامل و وقایع تنش زای دوران جوانی بسیار متنوع و گوناگون اند، برخی از آنها مثبت و پاره ای منفی اند. حال باید دید واکنش های ناشی از عوامل تنش زا در جوانان چگونه است در سطح جسمی، ارگانیسم در جریان استرس ابزارهای دفاعی خود از جمله فرایندهای ایمنی در برابر تجاهم عوامل بیولوژیک به کار می اندازد که این همان واکنش اختصاصی بدن است.
روش های مقابله با استرس در جوانی
فنون زیادی برای کنترل استرس در دوران جوانی می توان مورد استفاده قرار داد. این فنون عبارتند از: رویکردهای شناختی –رفتاری، آرمیدگی، ورزش، رژیم غذایی و تغذیه.
رویکرد های شناختی – رفتاری
رویکرد های شناختی – رفتاری کنترل استرس سعی می کند افکارف احساسات و اعمال مرتبط با استرس را تغییر دهند. فنون شناختی-رفتاری به طور سنتی شامل سه نوع درمان می شود: بازسازی شناختی، درمان های مبتنی بر مهارت های مقابله و درمان مبتنی بر حل مساله(زهرا کار، 1387).
بازسازی شناختی: هدف بازسازی شناختی ایجاد و برقراری الگوهای فکری است که انطباقی تر باشند و کمتر استرس زا باشند. نمونه ای از باز سازی شناختی درمانی عقلانی-هیجانی – رفتاری(REBT) الیس می باشد. مفهوم اساسی REBT الگوی A-B-C است طبق ایتن الگو، پیامد و نتایج (C یا منابع استرس) از عقاید و باورها (B یا ارزیابی) در مورد پیشایندها (A یا عوامل استرس زا) منتج می شوند. فرض اصلی (REBT) مشخص کردن عقاید و باورها غیر منطقی (ارزیابی استرس) و نشان دادن اینکه چرا این عقاید درک نمی شوند، می باشد(زهرا کار، 1387).
درمان های مبتنی بر مهارت های مقابله: هدف این درمان ها ایجاد و گسترش مجموعه های از مهارت هایی است که به افراد کمک می کند با موقعیت های استرس زای مختلف مقابله کند. نمونه ای از آنها آموزش کنترل اضطراب می باشد. از طریق آموزش کنترل اضطراب مراجعان یاد می گیرند که با استفاده از آرمیدگی و مهارت های خوب و توانمندانه، اضطراب را بدون صرف توجه به محرک اضطراب زا، کنترل کنند. مراجعان صحنه اضطراب زایی که ممکن است با مشکل خاص آنها مربوط نباشد را تجسم می کنند و سپس مهارت های آرمیدگی را به کار می گیرند و تصور می کنند که هوشمندانه به آن پاسخ می دهند(زهرا کار، 1387).
درمان های مبتنی بر حل مساله: هدف این درمان ها ایجاد راهبرد های عمومی و همگانی برای حل طبقه وسیعی از مشکلات است. درمان های مبتنی بر حل مساله اساسا ترکیبی از درمان های بازسازی شناختی و درمان های مبتنی بر مهارت های مقابله هستند. به طور کلی درمان مبتنی بر حل مساله پنج مرحله را شامل می شوند:
جهت گیری عمومی یا آمایه: آشنایی جزیی با مساله.
تعریف و تدوین مشکل: مشخص کردن دقیق مساله.
تولید جایگزین: طرح چندین روش احتمالی جهت حل مساله.
تصمیم گیری: انتخاب یک روش برای حل مساله.
اثبات یا تایید: ارزیابی روشی که به کار رفته است(زهرا کار، 1387).
آرمیدگی
هدف فنون آرمیدگی، کاهش پاسخ های استرسی است. گاهی آرمیدن و ایجاد آرامش آسان است و فقط به وسیله ارائه پیام، گوش کردن به یک موسیقی آرام یا کارهای هنری آرام و تحسین برانگیز ایجاد می شود. گاهی نیز افراد به زحمت ریلکس و آرام می شوند. در این موارد نیاز به کارگیری فنون آرمیدگی وجود دارد. فنون آرمیدگی عبارتند از: آرمیدگی عضلانی تدریجی، آرمیدگی خودزا، مراقبه، پاسخ آرمیدگیف تنفس دیافراگمی، بازخورد زیستی، و خود هیپنوتیسمی (کهانا،2001؛ قندهاری، 1382).
ورزش
ورزش هوازی، وزنه برداری، یوگا، و تای پی اشکال مختلفی از ورزش هستند که می توانند استرس را کاهش دهند (کهانا،2001؛ قندهاری، 1382).
تغذیه و رژیم غذایی
تغییر رژیم غذایی به سمت غذاهای سالم تر می تواند افرادی را که قبلا رژیم غذایی سالمی را نداشته اند، خصوصا افرادی که دچار اضافه وزن هستند را از استرس رها کند. در واقع اگر افراد خوب و مناسب بخورند و در رژیم غذایی خود ار مواد غذایی که در کاهش استرس موثر است استفاده کنند می توانند استرس خود را کاهش دهند (کهانا،2001؛ قندهاری، 1382)
دوران میانسالی(30-50 سالگی)
میانسالی سنی است که در آن فرد تجاربی بسیار متنوع و گه گاه ضد و نقیض دارد. از یک سو، زندگی در این دوران بحرانی و پرتلاطم است و از سوی دیگر، از آرامشی نسبی برخوردار است. این دوره از زندگی، زمانی است که فرد می تواند از موفقیت های گذشته ی خود احساس رضایت کند و در عیت حال، به شکست های خود اعتراف کند. میان سالی سنی است که فرد ضمن کسب لذت، گاگاه دستخوش غم و اندوه شدید می شود. به عبارتی، دوران میان سالی از خیلی جهات نقطه اوج زندگی است و شاید به همین دلیل، میانسالان را نسل فرمانده نیز خوانده اندو در اکثر جوامع مشاغل برجسته و مسئولیت های مهم اجرایی در سطح وزارت، وکالت و ریاست جمهوری در دست میانسالان است(احدی و جمهری، 1389). در این بخش، تحول در میان سالی را در سه بخش رشد جسمانی و فیزیولوژیکی، شناختی و اجتماعی مطرح می کنیم.
رشد جسمانی
میانسالی از نظر پزشکی و روان شناسی به طور کلی دوره پر اهمیتی می باشد. شخص خواه قبول داشته باشد و چه نداشته باشد، اوج تواناییهای جسمانی خود را پشت سر نهاده است. موها خاکستری و سپس به سفیدی می گرایند و از مقدار آنها نیز کاسته می شود. چین و چروک ها در صورت پدیدار می شود. در قسمت های مختلف بدن بخصوص شکم چربی جمع می شود و افزایش وزن به تدریج حاصل می شود. زانوها بعضی اوقات درد می گیرد (ابوالقاسمی، 1386).
از خصوصیات جسمی دیگر میانسالی این است که این دوره همراه با تواناییهای بدنی و انرژی فوق العاده است. این تواناییها به حدی است که حتی در اواسط این دوره یعنی 50 سالگی که قابلیت های جسمی افت می کند، آدمی خود را همچنان قدرتمند احساس می کند، اما واقعیت این است که از 45 سالگی به بعد آدمی بتدریج کوتاه تر می شود، قدرت عضلانی بخصوص در ناحیه پشت عضلات پا کاهش می یابد، از چابکی انگشتان و مهارت های حرکتی دست به سرعت کاسته می شود و قدرت حواس و بینایی چشم وی کم می شود و با عارضه دور بینی و نیاز به عینک مطالعه احساس می شود (لطف آبادی، 1393).
رشد شناختی
برخلاف تصور عوام، مرحله ی میانسالی لزوما زمان افت هوشی نیست. پاره ای از بررسی ها نشان می دهد که افراد میان سال قابلیت های زیادی برای یادگیری مهارت های جدید پیدا می کنند. مثلا توانایی بیشتری در حل مسائل روزمره زندگی دارند. این توانایی ظاهرا به قدرت بیشتر آنها در تلفیق و ترکیب دانش یا تجربه های زندگی بستگی دارد(احدی و جمهری، 1389).
در سال های اخیر شاهد تحقیقات روان شناسانی هستیم که معتقدند پس از مرحله تفکر عملیات صوری دوره نوجوانی، مجموعه های جدیدی از تواناییهای شناختی در فرد پیدا می شود؛ برای مثال الکساندر و لانگر (1990)، کامنز و همکاران (1984) و کورت فیشر و همکاران (1990) نشان داده اند که در پی رشد عملیات صوری، یعنی توانایی استدلال درباهر نظام های انتزاعی دیگر مرتبط سازد و از این طریق به مجموعه کامل نظام های روابط انتزاعی بیندیشد. این توانایی جدید تفکر در سالهای 20 تا 30 سالگی بروز می کند(لطف آبادی، 1393).
برخی از شاخص ها ما را به این تفکر وا می دارد که بزرگسال جوان و میانسال، مهارت های شناختی متفاوت دارند؛ بزرگسال جوان از تفکر منطقی و صوری کمک می گیرد، در صورتی که میانسال به شیوه ذهنی تر استدلال می کند و بینش و بافت اجتماعی خود را بیشتر کشف می کند(ابوالقاسمی، 1386).
رشد اجتماعی و شخصیت در دوره میانسالی
انتقال از جوانی به میانسالی عموما همراه با ثبات نسبی در ایفای نقش های جدید خانوادگی، شغلی، اجتماعی، فرهنگی و دستیابی به سطح بالاتری از رشد یافتگی مداوم است. هر دوره ای از رشد، سرآغاز رشد بعدی است. کمال رشد، در طول عمر و در تحول تاریخی انسان، همیشه نسبی است. آنچه مطلق است جریان مداوم رشد است. وجه اصلی رشد در دوره بزرگسالی، یعنی در فاصله سالهای جوانی تا قبل از پیری، جنبه اجتماعی و فرهنگی آن است. مسئولیت در مقابل قانون و رفتار متناسب فرهنگی نشان دهنده بزرگسال بودن است (احدی و جمهری، 1389).
از طرف دیگر تکالیف رشدی دوره میانسالی می توان موارد زیر را ذکرکرد: حفظ کارآمدی حرفه ای که خود مستلزم آمادگی های تکمیلی است، حفظ رابطه با همسر، حمایت از فرزندان نوجوان خود، تا به بزرگسالانی مسئول تبدیل گردند، حفظ رشته های وابستگی با خویشاوندان مسن، برقرار کردن و حفظ کردن یک سطح زندگی اقتصادی در رابطه با نیازهای خود، به فعل در آوردن مسئولیت های سیاسی و اجتماعی خویش، حفظ روابط دوستانه، دنبال کردن و گسترش فرصت های فراغت(ابوالقاسمی، 1386).
نظریه رشد اجتماعی دوره میانسالی
نظریه اریکسون: چگونگی رشد در دوره میانسالی را اریکسون در هفتمین مرحله نظریه خود که در بر گیرنده سنین 60 -35 سالگی است، توضیح داده و ویژگی اصلی این مرحله را مولد بودن یا بارآوری در مقابل بی حاصلی دانسته است. منظور از مولد بودن، علاوه بر جنبه شغلی، عبارت است از علاقه انسان به تولید و تحویل نسلی نو و کوشش در ارایه خدمات شغلی به جامعه و پرورش فرزندان وجود نداشته باشد و شخص خود را به زندگی شخصی و علایق خودمحورانه سرگرم کند(برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387).
نظریه وایلنت: جورج وایانت معتقد است که بزرگسالان در جریان سازگاری با زندگی خود و محیط اطراف خویش را تغییر می دهند. چگونگی سازگاری های فرد با محیط، کیفیت زندگی او را معین می کند. وایلنت چها خصوصیت مختلف در برخورد با واقعیت ها را مطرح می کند.
خصوصیت رسش یا پختگی مانند راضی نگه داشتن افراد و کمک با آنها؛
خصوصیت عدم رسش یا پختگی مانند بروز رنج و دردهایی که اساس جسمی ندارد؛
خصوصیت روان پریشی، مانند تحریف واقعیت؛
خصوصیت روان نژندی، مانند واپس زدن اضطراب، توجیه عقلی یا ایجاد ترس های نامعقول.
افرادی که مکانیسم های سازگاری پختگی را به کار می گیرند از جهات گوناگون موفق ترند، شادمانی و سلامت جسمی و وروانی بیشتری دارند، رضایت از کار خود دارند، از دوستی های عمیق تر بیشتر لذت می برند، درآمد بیشتری کسب می کنند و قدرت سازگاری بیشتری دارند(لطف آبادی، 1393).
نظریه لوینسون: نظریه لوینسون درباره ساختار زندگی بر الگوهای زمینه ساز و طرح های با اهمیت در زمان معین تاکید دارد. نمونه ای از الگوها شامل مردم، مکان ها، وقایع، نهادها و عوامل مهم برای شخص و ارزش ها و آرزوها و هیجاناتی که باعث احساس اهمیت آنها است. ساختار زندگی افراد در سنین 25-20 سالگی ریخته می شود. ساختار زندگی اکثر افراد در خانواده، محیط کار، محیط مذهبی، محیط سیاسی و محیط اقتصادی و حتی از مطالعه کتاب ها ایجاد می شود.
لوینسون سال های بزرگسالی را به دوره های اصلی زیر تقسیم کرده است:
دوره بی تجربگی: 33-17 سالگی؛
دوره اوج گیری: 40-33 سالگی؛
دوره انتقال میانسالی: 50-40 سالگی؛
دوره آرامش: 50 سالگی به بعد.
دوره بی تجربگی بزرگسالی دو ویژگی دارد، یکی آرزو و دیگری استفاده از راهنمایی مشاور. آرزوی فرد برای آینده معمولا در زمینه های شغلی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و خانوادگی نمود می یابد و شخص بهترین و بالاترین آرزوها را در هر مورد دارد(ابوالقاسمی، 1386).
مشکلات دوره میانسالی و استرسورهای این دوره
دوره میانسالی در عین حال مسایل و بحران هایی نیز به همراه دارد. در بزرگسالی، مخصوصا در حدود 40 سالگی، همراه با انتقال میانسالی و یا بحران میانسالی است. این انتقال و بحران به شکل های گوناگون و با شدت متفاوت در افراد بروز می کند و نشانه های آن عموما تغییر حرفه و شغل، تغییر باورها و ارزش ها، جدایی از همسر و روی آوردن به دیگری و یا نوعی افسردگی و یاس است. چنین وقایعی حاکی از تغییر از جهت گیری بیرونی زندگی، یعنی جستجو برای یافتن جایگاهی در جامعه، به سوی یک جهت گیری درونی، یعنی جستجو برای معنی بخشیدن به دنیای درونی خویش است. این بازگشت به درون ممکن است باعث بی قراری تردید در اهداف زندگی خویش و از دست دادن موقتی لنگرگاه خویش بشود(لطف آبادی، 1393).
تغییرات در زندگی زن میانسال محسوس تر بوده و برای وی مشکل تر و بحرانی تر می باشد. پایان اتکا فرزندان که یکی از نشانه های مهم شروع میانسالی والدین محسوب می شود در مادر تاثیر بیشتری می گذارد.
شاید علت اصلی بحران میانسالی از یک سو انباشته شدن تجارب و بهتر دیدن زندگی و از سوی دیگر رسیدن به نیمه راه زندگی و نظاره سراشیب نیمه دوم زندگی و فنای نهایی باشد. افزایش آگاهی از جوانب گوناگون زندگی معمولا در نقطه معینی به جهش و بصیرت فکری و هویت و شخصیت تکامل یافته تر می انجامد و باعث می شود که فرد، خود و دیگران را به چشم دقیق تری ببیند و در صدد بازسازی جنبه هایی از زندگی خود بر آید(لطف آبادی، 1393).
برخی روان شناسان مانند یونگ، اریکسون، وایلنت و لوینسون بروز بحران میانسالی را امری قطعی تلقی می کنند. یونگ، برخلاف فروید، معتقد است که افراد در تمام طول زندگی خود رشد و تغییر می یابند و شخصیت آنها نمود تغییر ناپذیر خصوصیات کودکی آنان نیست. او انتقال به میانسالی را تا چهلمین سال زندگی یک پدیده مهم روان شناسی رشد به شمار می آورد که محور اصلی آن مسایل زندگی خانوادگی و اجتماعی است؛ یعنی شخصیت افراد در جریان بحران میانسالی در جنبه هایی تغییر می یابد که به هدف های زندگی خانوادگی و اجتماعی آنان مربوط است(برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387).
افراد در میانسالی عموما به تجدیدنظر در ایفای نقش پدر و مادری خود می پردازند تا آنکه به نیازهای تغییر پذیر فرزندان نوجوان یا جوان خویش پاسخ دهند. همچنین، این افراد باید نقش خود را برای کمک به والدین پیر خویش ایفا نمایند. به این ترتیب، بزرگسالان در میان فرزندان و والدین پیر خویش ایفا نمایند. به این ترتیب، بزرگسالان در میان فرزندان و والدین خویش وظایف تازه ای را پیش روی خود می بینند(ابوالقاسمی، 1386).
بنابراین سال های میانی زندگی با حداکثر عملکرد روانی-اجتماعی و تغییرات کلیدی نظیر تغییرات بیولوژیکی، تغییر در وضعیت سلامتی، کاهس توان جسمی، تغییر در ظاهر، از دست دادن اعضای خانواده یا دوستان، تغییرات شغلی، تغییر دیدگاه ها و همچنین دوره های انتقالی نظیر یائسگی و ترک فرزندان همراه بوده و معمولا ترکیبی از احساسات پیچیده و الگوهای مختلف پاسخ به تغییرات در این سال ها مشاهده می شود (دنرستین و همکاران، 2000 ؛ بلکی، 2006)؛ و این عوامل منجر به استرس در سالمندان می گردد.
افراد در میانسالی معمولا با مسائلی چون تغییرات جسمی و خلقی همراه با سالمندی نظیر چروکیدگی صورت، ضعف جسمانی، اضافه وزن، خلق منفی و .. مواجهند و در نتیجه در معرض کاهش اعتماد به نفس و احساس عدم کنترل بر زندگی، کاهش احساس خوب بودن و ارزشمندی، کیفیت زندگی پایین و افزایش میزان افسردگی و مشکلات روانی قرار دارند. به همین دلیل در معرض استرس بیشتری قرار دارند(میکیل لی و لیون، 2008؛ آمری و همکاران، 2007).
مدیریت استرس در میانسالی
میانسالی اغلب زمان بارآوری زندگی است، دوره ای که افراد بیشترین موفقیت و رضایت خاطر را کسب می کنند. با این حال کنارآمدن با تمام تغییرات این دوره، استقامت زیادی می طلبد. و نیازمند به مدیریت آن است. مدیریت استرس در هر سنی اهمیت دارد، اما در میانسالی می تواند افزایش بیماری مرتبط با سن را محدود کند و زمانی که بیماری روی می دهد، شدت آن را کاهش دهد (برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387).
لازاروس و فولکمن (1986) دو روش مقابله با استرس را شناسایی کرده اند که عبارتند از: مقابله های متمرکز بر مسئله، که فعالیت های مستقیم مبتنی بر محیط و خود را در جهت رفع یا تغییر شرایطی که به عنوان تهدید ارزیابی می شوند در بر می گیرد، و مقابله های متمرکز بر هیجان، شامل فعالیت ها یا افکاری است که برای کنترل احساسات نامطلوب ناشی از شرایط استرس زا استفاده می شوند. تحقیقات طولی نشان می دهند بزرگسالانی که استرس را به نحو موثری کاهش می دهند، بسته به شرایط، بین روش های مشکل مدار و هیجان مدار نوسان می کنند. روش آنها سنجیده و با فکر بوده و در ارتباط با خودشان و دیگران، مودبانه است. در مقابل، کنارآمدن بی ثمر عمدتا هیجان مدار و تکانشی یا گریزانه است(برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387).
افرادی هنگامی که از اوایل بزرگسالی به میانسالی می رسند، به نحو موثرتری با استرس کنار می آیند. امکان دارد که آنها در مورد توانایی خود در تغییر دادن موقعیت ها، واقع بین تر شده و در پیش بینی رویداد های استرس زا و برداشتن گامهایی برای اجتناب از آنها، ماهرتر شوند. به علاوه، هنگامی که افراد میانسال بر تجربه ای بسیار استرس زا چیره می شوند، اغلب از منافع شخصی بادوام خبر می دهند. بیماری جدید، دست و پنجه نرم کردن با مرگ معمولا تغییراتی را در ارزش ها و دیدگاه ها به بار آورد، مانند کشف مجدد اهمیت رفتارهای تقویت کننده سلامتی و روابط خانوادگی. بدین ترتیب مدیریت کردن استرس شدید می تواند بستری برای رشد مثبت باشد(برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387). در ادامه روش های موثر کاهش دادن استرس در میانسالی را به صورت خلاصه مطرح می نماییم.
موقعیت را ارزیابی مجدد کنند: یاد بگیرند واکنش های طبیعی را از واکنش هایی که براساس عقاید غیر منطقی استوار هستند تشخیص دهند.
روی رویدادهایی که می توانند کنترل کنند تمرکز نمایند: در مورد رویدادهایی که نمی توانند آنها را تغییر دهند یا ممکن است هرگز اتفاق نیفتندف نگران نباشند؛ روی راهبردهایی برای حل و فصل کردن رویدادهای تحت کنترل خود تمرکز کنند.
زندگی را قابل تغییر بدانند: انتظار تغییر را داشته باشند و ان را اجتناب ناپذیر بدانند؛ از آن پس بسیاری از تغییرات پیش بینی نشده تاثیر هیجانی کمتری خواهند داشت.
گزینه ها را در نظر بگیرند: برای عمل کردن عجله نکنند و قبل از عمل کردن فکر کنند.
هدف های واقع بینانه را برای خود تعیین کنند: هدف های خود را با توجه به توانایی ها، انگیزش، و موقعیت خود تعیین کنند.
منظم ورزش کنند: کسی که وضعیت جسمانی خوبی دارد، هم از لحاظ جسمانی و هم هیجانی بهتر می تواند با استرس برخورد کند.
روش های آرمیدگی را یاد بگیرند: آرمیدگی به تمرکز مجدد انرژی کمک می کند و ناراحتی جسمانی استرس را کاهش می دهد. کلاس ها و کتاب های خود یاری می توانند این روش ها را آموزش دهند.
برای کاهش دادن خشم از روش های سازننده استفاده کنند: علاوه بر روش های فوق، در پاسخ دادن درنگ کنند. برای کنترل بر انگیختگی خشم از رفتارهای تحریک کننده ذهن (از 10 به صورت معکوس شمارش کنند) استفاده کنند، بعد به حل مساله آرام و خویشتندار بپردازند.
کمک اجتماعی بخواهند: دوستان، اعضای خانواده، همکاران، و گروههای پشتیبانی سازمان یافته می توانند به شما کمک کنند تا نحوه کنترل کردن موقعیت استرس زا را یاد بگیرند(برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387).
دوران پیری(60 سالگی به بالا)
پیری مرحله پیشرفته زندگی است و مردان و زنان سالخورده ای که خوب زندگی کرده فرزندان شایسته تربیت کرده و در تولید و خدمات فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی آثار مثبتی از خود به جای گذاشته اند شایسته بیشترین احترام و حمایت هستند(لطف آبادی، 1393). پیری مرحله ای است که در آن جنبه های منفی و مثببت زندگی در کنار هم قرار می گیرند. اگربتوانیم بر جنبه های مثبت این مرحله تاکید کنیم و در عوض از جنبه های منفی آن بکاهیم، پیری به دوره ای مطلوب تبدیل خواهد شد(احدی و جمهری، 1389).
تعیین سن آغاز پیری کار دشواری است. در جامعه ای که انتظار مردم تا 65 سال باشد طبیعی است که زمان آغاز پیری اکثر افراد آن در حدود 55 سالگی خواهد بود؛ اما اگر طول عمر متوسط مردم 80 سال باشد نمی توان کسی را به سن 65 یا 70 سالگی نرسیده است پیر به شمار آورد. آنچه در کشور ما اتفاق می افتد این است که بتدریج پیران نه تنها «بیشتر» بلکه «جوانتر» نیز خواهند شد. نکته دیگر اینکه خود پیری هم دو بخش اصلی دارد: سالخوردگی و از پای افتادگی. اکثریت پیران را سالخوردگانی تشکیل می دهند که سرزنده و روی پا هستند و سایر پیران کسانی هستند که از پای افتاده و ناتوانند. پیری فقط مساله جسمی نیست بلکه یک عارضه روانی اجتماعی نیز هست. آدمی به همان اندازه پیر است که احساس پیری می کند. افرادی که سلامت روانی طبیعی دارند معمولا در نوجوانی خود را جوان می پندارند و در دوره پیری احساس پختگی و بزرگسالی می کنند؛ یعنی در نوجوانی سن خود را بیشتر و در بزرگسالی و پیری سن خود را کمتر احساس می کنند(لطف آبادی، 1393).
ویژگی های جسمانی
رسیدن به سنین بالای زندگی نتیجه عوامل پیچیده ای است که اهم آنها عبارتند از: وضعیت ژنتیک فردف وضع تغذیه، بهداشت و عوامل محیطی دیگر، اما در هر صورت رسیدن به پیری همراه با تغییرات جسمی ببخصوص بخصوص کاهش قدرت بینایی و شنوایی و چشایی و بویایی و کاهش قدرت بدنی و هماهنگی حرکتی و سرعت واکنش در مقابل محرکهاست. از میان اندامهای بدن، سلامت مغز دیرتر از همه کاهش می یابد. مغز یک فرد سالخورده سالم خیلی شبیه به مغز یک فرد جوان و سالم است و کارکرد های گذشته خود را حفظ می کند. در عین حال که سلامتی مغز در افراد مختلف کیفیت یکسانی ندارد، تعداد سلول های مغز تا اوایل پیری کاهشی را نشان نمی دهد. همچنین خواب افراد سالخورده سبکتر است و کمتر خواب می بینند. چین و چروک های بدن، به دلیل کم شدن چربی و لاغر شدن عضلات زیر پوست، بیشتر می شود(لطف آبادی، 1393).
ویژگی های روانی و عاطفی
بدیهی است که انسان در 70 سالگی بیشتر از 40 سالگی تجربه دارد. با تغییر و پیشرفت تکنولوژی، اکثر افراد برای همراهی با زمان باید متحول شوند. دگرگونی در نقش خود شیوه زندگی شده است. از طرف دیگرانسان در 70 سالگی به مرگ نزدیک می شود، این امر می تواند اثرات روانی داشته باشد. دگرگونی های روانی را می توان به دو گروه تقسیم کرد:
الف) دگرگونی های شناختی، یعنی دگرگونی هایی که شیوه تفکرر، همچنین توانایی ها را تحت تاثیر قرار می دهد؛
ب) دگرگونی هایی که عاطفه و شخصیت را شامل می شود(ابوالقاسمی، 1386).
نظریه فروید در مورد پیری: مهمترین نظریه رشد شخصیت، نظریه رشد فروید است که هرگز از دهه اول زندگی فراتر نمی رود. فروید معتقد است که شخصیت در 5 سالگی تثبیت می شود یا پس از آن خیلی کم تغییر می کند. فروید بیشتر به دگرگونی های عاطفی و شخصیتی همراه رشد و کمال توجه کرده است. پس مطابق با نظریه فروید، تغییرات خاصی در زمان پیری نداریم (ابوالقاسمی، 1386).
نظریه پیاژه در مورد پیری: وی بیشتر توجه خود رابیشتر بر تغییرات شناختی، تحول شیوه های تفکر، تحول استعدادها برای حل مسائل و تحول ادراک متمرکز می کند. از آنجا که تحول سریع استعداد ها در دوران تحصیل اتفاق می افتد، نظریه پردازان شناخت، تحقیقات خود را روی هم رفته به اولین دهه زندگی محدود کرده اند. با وجود این، امروزه عقیده بر این است که بعضی از اشخاص مسن، زمانی که به پایان زندگی خود نزدیک می شوند، تا مراحل اولیه رشد شناختی پسروی می کنند. بنا به فرضیه پژوهشگران اروپایی افراد مسنی که به زوال عقل (جنون پیری) مبتلا شده اند، قدرت نگهداری ذهنی در حال پسروی است(ابوالقاسمی، 1386).
نظریه اریکسون در مورد پیری: به نظر اریکسون این همان پختگی یعنی یکپارچگی خود در مقابل ناامیدی است، که اگر تعارض حل شود جنبه مثبت یعنی خردمندی جذب ایگو می گردد. این مرحله هنگامی است که شخص در مرحله نهایی فعالیت ها و کوشش های زندگی خود قرار دارد و می تواند گذشته ها را جمع بندی نماید. تقریبا در تمام فرهنگ ها این مرحله زمانی است که سن پیری آغاز می شود. در این مرحله، مسایلی مثل از دست دادن قدرت و سلامتی جسمی، بازنشستگی، بیکاری، کم شدن درآمد، از دست دادن اقوام و دوستان و احتیاج به برقراری مجدد ارتباطات اجتماعی و روانی با دیگران و به خصوص با همسالان نمودار می شود(ابوالقاسمی، 1386).
استرس در سالمندان
سالمندی چالشی است که بر کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه تاثیر گذاشته است. در هر ماه تعداد یک میلیون نفر به جمعیت بالای 60 سال جهان افزوده می شود (مایا و همکاران، 2006). سالمندی افق پیش روی هر انسانی است که به عمر طبیعی خود زندگی را ادامه می دهد و با تغییرات بیولوژیکی، فیزیولوژیکی، بیوشیمی و آناتومی همراه است (فینیز، 2000). این مرحله از عمر نیز مانند سایر مراحل مرحله گذار است و دارای بحران های خاص خود می باشد، به ویژه که تفاوت اساسی آن گذر از این مرحله به مرحله ای است که برای بسیاری ار افراد ناشناخته و گاهی آمیخته با ترس و ابهام است. افراد سالمند با مرحله ای روبه رو می شوند که باید تلاش کنند انسجام خود را بازیابند، چرا که همزمان با این مرحله رویدادهای دیگری در زندگی فرد در حال وقوع است یا وقوع یافته است. مانند رفتن فرزندان از خانه که والدین پس از سالها زندگی با ایشان و بودن در کنار یکدیگر با یک خلاء عاطفی ارتباطی روبرو می شوند. به این سندرم، سندرم کاشانه خالی گفته می شود. افرادی که دچار سندرم کاشانه خالی می شوند دارای روابط ضعیف تر و حمایت اجتماعی کمتر بوده و علائم افسردگی و احساس تنهایی بیشتری را دارا هستند (مارکر و همکاران، 2008).
افراد مسنی که روابط اجتماعی سازنده ای با دیگران شکل می دهند در تمامی ابعاد کمتر آسیب می بینند (ایکسوجی و همکاران، 2011؛ بلزنیر و ربیسکا، 1998). از طرفی به دلیل پیری تدریجی و از بین رفتن توان برخی از قسمت های بدن مشکلات سلامتی نیز به مشکلات سالمندان اضافه خواهد شد. این مشکلات علاوه بر تغییر در خودپنداره، هزینه های مالی گزافی را نیز به سالمندان تحمیل خواهند کرد. جمع این رویداد ها یا هر یک به تنهایی ایجاد استرس می کند و در صورتی که ادامه یابند منجر به نشانگان انطباق عمومی خواهند شد (گراهام و همکاران، 2006) که بر سلامت روانی سالمند تاثیر خواهد گذاشت. شدت استرسی که سالمند متحمل می شود با سبک مواجهه ای وی ارتباط تنگاتنگی دارد (سوزا و همکاران، 2009).
سالمندانی که انسجام خود را حفظ می کنند، انرژی خود را به امور مهم تر و چشمگیر تر اختصاص می دهند و امور کمتر مهم را به دیگران واگذار می کنند (برک، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1387). افراد سالمند از اینکه نشان دهند به دیگران وابسته هستند احساس رنج می کنند. آنها ترجیح می دهند در اوج فرزانگی همچنان مستقل بمانند، آنها می دانند که مراقبان آنها نیز دچار فشار روانی و بی حوصلگی خواهند شد و به همین دلیل نمی خواهند حس سربار بودن داشته باشند. به ویژه اینکه تحقیقات نشان داده اند مراقبان سالمندان نیز فشار روانی شدیدی را متحمل می شوند(لئونارد، 2010).
مقابله با استرس سالمندی
آگاهی از مسائل و مشکلات دورهء سالمندی، مشاور را در انتخاب روش برخورد درست و نیز فراهم آوردن امکانات و وسـایل لازم بـرای کمک به حل مشکلات سالمندان یاری میدهد. آنچه را که همه سالمندان بدان نیاز مـبرم دارنـد، گوش دادن فـعال به گفتههایشان و بذل توجه و محبت و صمیمیت به آنان است. این موارد در تمام روشها و فنون مـشاوره بـاید بهطور جدّی مورد توجه مشاور قرار گیرد. برخی روشهای مقابله با استرس سالمندان را میتوان چـنین خـلاصه کرد:
ارائه اطـلاعات در زمینه عامل استرسزا و افزایش دانستههای آنان که در نهایت میتواند به مقابله با استرس و در نتیجه به کـاهش آن مـنتهی شود. نوع و میزان اطلاعات مورد نیاز، به موقعیت و وضعیت سالمند بستگی دارد و در انتقال آنها بـاید اصـول لازم رعـایت شود تا مؤثر و مفید افتد.
انجام برخی اعمال و تلاشهای مستقیم با سالمند که به کاهش عامل اسـترسزا(استرسور) منجر مـیشود، نظیر تـجویز داروهای مناسب، و تشکیل جلسات مشاورهء فردی و گروهی (شفیع آبادی، 1384).
انسان در هر سنّی قابلیت تغییر و دگرگونی دارد. بـه عـقیده بلسکی(1991) شیوهء مشاوره و رواندرمانی شناختی-رفتاری در تغییر شناختهای معیوب، الگوی فکری غیر معقول، و استرسهای دورهء سالمندی بسیار مؤثّر است. به نـظر بـک(1973) اولین گام مهم در مشاوره و رواندرمانی شناختی تعیین هدف ها بهطور عینی و رفتاری اسـت. در ایـن زمینه باید به سالمند فرصت کافی داده شود تـا بـا دقـت هدفهای خود را مشخص سازد و با مشاور در مـیان بـگذارد. گاهی ضرورت ایجاب میکند که مشاور برای کمک به سالمند از ابزار و وسایل مختلف نـظیر تـخته، گچ، کاغذ، و ماژیک در جلسه مشاوره استفاده کند(به نقل از شفیع آبادی، 1384).
نتیجه گیری
انسان در همهجا و در همهسنین در زمینههای گوناگون به نوعی دچار استرس و عوارض ناشی از آن است. نوع رویدادهایی که موجب استرس می گردد در سنین مختلف متفاوت خواهد بود. و به ویژگی های آن دوره مربوط می شود. در سنین کودکی بیشتر استرس ها مربوط به قطع ارتباط با همسالان، نقل مکان از محلی به محل دیگر، تولد یک برادر یا خواهر، رفتن از یک مدرسه به مدرسه دیگر، مرگ یا طلاق در خانواده، مورد اذیت و آزار جسمی قرار گرفتن و بروز بیماری های خطرناک می شود. در سنین نوجوانی، نوجوان به خاطر«خود» یعنی ویژگیها، توانایی ها، تمایلات، حالات هیجانی، فعالیت ها و عملکرد هایشان دچار استرس می گردند. فعالیت های تحصیلی و ارتباط با مسئولان مدرسه، چگونگی گذراندن اوقات فراغت و نحوه ارتباط با اعضای خانواده و کشمکش های زیاد با والدین و از دست دادن دوستان نیز از زمینه های تنش زا در جوانان محسوب می شوند. مهمترین منابع استرس در دوران جوانی به عوامل خانوادگی و شغلی بر می گردد. و عوامل و منابعی چون مسایل شخصی، مشکلات جسمی، مشکلات خانوادگی، مشکلات تحصیلی، مشکلات هـیجانی، مسایل اجـتماعی و مـسایل زناشویی، سطح استرس جوانان را بالا میبرد. تغییر حرفه و شغل، تغییر باورها و ارزش ها، جدایی از همسر و روی آوردن به دیگری در دوره میانسالی منجر به استرس می گردد. و بالاخره در دوران پیری، افراد سالمند با سندرم آشیانه خالی مواجه می شوند و همچنین از بین رفتن توان برخی از قسمت های بدن منجر به استرس می گردد. در تمامی مراحل زندگی سبکی که افراد برای مواجهه با استرس خود به کار می گیرند اهمیت وافری دارد و مدیریت استرس از شدت تاثیر استرس بر سلامتی می کاهد.
منابع فارسی
ابوالقاسمی، شهنام. (1386). روان شناسی رشد (با تاکید بر بهداشت روانی و راهکارهای تشخیصی، درمان و تربیتی). تنکابن: انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی واحد تنکابن.
احدی، حسن و جمهری، فرهاد. (1389). روان شناسی رشد: نوجوانی و بزرگسالی (جوانی میان سالی و پیری). تهران: نشر آینده درخشان.
احمدی، سید احمد. (1382). روان شناسی نوجوانان و جوانان شامل ویژگی های زیستی، شخصیتی، رفتاری، شغلی و جنسی. اصفهان: انتشارات مشعل.
بای، محبوبه. (1391). استرس ها و پریشانی های دوران نوجوانی بلوغ. پیوند، شماره 390 و 391: 63-59.
برک، لورا. (2007). روان شناسی رشد (از نوجوانی تا پایان زندگی). ترجمه یحیی سید محمدی (1387). جلد دوم، تهران:نشر ارسباران.
بیابانگرد، اسماعیل. (1389). روان شناسی نوجوان. چاپ سیزدهم، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
خدایاری فرد، محمد؛ و پرند، اکرم. (1390). استرس و روش های مقابله با آن. چاپ دوم، انتشارات دانشگاه تهران.
زهرا کار، کیانوش. (1387). مشاوره استرس (پیشایندها، پیامدها و راهبرهای درمانی استرس). تهران: انتشارات بال.
سلحشور، ماندانا. (1390). ترس ها و اضطراب دوران کودکی. تهران: پنجره.
سی وارد، بریان لوک. (1997). مدیریت استرس. ترجمه مهدی قراچه داغی، (1381). تهران: نشر پیکان.
سیف، سوسن؛ کدیور، پروین؛ کرمی نوری، رضا؛ لطف آبادی، حسین. (1392). روان شناسی رشد (1). تهران سمت.
شرفی، محمد رضا. (1380). جوان و بحران هویّت. تهران: سروش.
شفیع آبادی، عبداله. (1384). نقش مشاور در کاهش استرس های دوره سالمندی. روان شناسی تربیتی، شماره 1: 104-97.
صباغیان، زهرا. (1383). راه کارهایی برای کمک به بچه ها در جهت مقابله با استرس. پیوند، شماره 304: 58-48.
کافی، سید موسی. (1389). از مجموعه حرفهای مشاور برای مامان و بابا، چگونه استرس کودکان خود را کاهش دهیم. رشت: سمام.
کهانا، گیریجا. (2001). استرس. ترجمه شقایق قندهاری. (1382). تهران: پیدایش.
لطف آبادی، حسین (1393). روان شناسی رشد (2)، نوجوانی، جوانی و بزرگسالی. تهران: سمت.
ماسن، پاول. هنری؛ کیگان، جروم؛ هوستون، آلتا کارول؛ و کانجر، جان. جین وی. (بی تا). رشد و شخصیت کودک. ترجمه مهشید یاسایی(1387). چاپ یازدهم، تهران: نشر مرکز.
ماناسیس، کارتانیا. (بی تا). کلید های مقابله با اضطراب در کودکان و نوجوانان. ترجمه فرناز فرود(1385). تهران: انتشارات صابرین.
منصور، محمود. (1393). روان شناسی ژنتیک تحول روانی از تولد تا پیری. تهران: سمت
موسوی بجنوری، سید محمد. (1378). بلوغ. مجله پژوهشنامه متین، شماره 2: 98-81.
نفر، نرگس. (1386). نوجوانی. مجله رشد معلم، شماره 213: 23-22.
هومن، حیدر علی. (1377). پژوهش در زمینه سطوح و انواع استرس و راهبردهای مقابله با آن در دانشجویان دوره های کارشناسی دانشگاه تربیت معلم. طرح پژوهشی دانشگاه تربیت معلم.
وندرزندن، جیمز. (2001). روان شناسی رشد. ترجمه حمزه گنجی (1384). تهران: نشر ساوالان.
منابع لاتین
Amore M, Donato PD, Berti A, et al. (2007).Sexual and psychological symptoms in the climactric years. Maturitas; 56: 303-311.
Blake J. (2006). Menopause: Evidence based practice. Best practice Research.; 2(6): 799-839.
Blieszner, R., Rebecca, A. (1998). Problems with friends in old age. Journal of Aging Studies; 12 (3): 223-38.
Brown, Lorrain. (2008). "The incidence of study-related stress in international students in the initial stage of the international . Journal of studies in international education. Vol. 12, No.1, 5-28. http://Jsi, sagepub.com.
Compas, B. E. (1987). Stress and Life Events During Childhood and Adolescence.Clin. Psychol. Review, 7 , 275-302.
Cordon, Ingrid M. (1997). Stress. http://WWW.csun.edu/~vcpsy 00h/students/stress.htm.
Dennerstein L, Dudley E, Hopper J, et al. (2000). A prospective population based study of menopausal symptoms. Obstetrics & Gynecology.; 96(3): 351-358.
Fontana, David. (1990). Problem in Practice Managing Stress. The British Psychological Society & Rout/edge LTd.
Fridenberg, E., & Lewis, R. (1993). Boys Play Sport and Girls Turn To Others: Age, Gender and Ethinicity as Determainats of Coping. Journal of Adolescence, 16 , 253-266.
Graham GJE, Christian LM, Glaser K. (2006). Stress, age and immune function: Toward a life spans approach. Journal of Behavioral Medicine; 29 (4): 389-400.
Hamburg, D.A (1990). Preparing for Life : The Critical Transition of Adolesence .In Adolescent Behavior and Society. Edited by R.E. Muuss. Singapore : Mc Graw - Hill, Inc.
Huffman, Karen. (2006). Living Psychology. John Wiley & Sons. Inc.
Kumar, Arun ; Devi, Sint. Laxmi ; Yadav, C.P.; Kumar, Arvind; Yadav, L.B.; Sinha, B.L. (2002). Encyclopaedia of Psychology, ANMOL Publication PVT. LTd. New Delhi.
Larson, R., & Asmussen. (1991). Anger, Worry and Early Adolescence : an Enlarging World of Negative Emotions In Adolescent Stress, Caues and Consequence . Edited by M.E. Colten & S. Gore. New York : Aldine DE Gruyter.
Lazaurus, R. S., & Folkman, S. (1986). Stress Appraisal and Coping . New York, Springer, Pub. Company.
Leonard U. (2010).Stress in elder-household care system among a sample of employed women in Nigeria. European Journal of Social Sciences; 13 (4): 532-41.
Maercker, A., Forstemeirer, S., Enzaley, A., Krasi, G., Horler, E., Maier, C., et al. (2008). Adjustment disorder, posttraumatic stress disorder and depressive disorders in oldage. Comprehensive Psychiatry; 49 (2): 113-20.
Maia, F. O, Duarte, Y.A, Lucialebrao, M., Santos, J.L. (2006). Risk factor for morality among elderly people. Rev Saud Publics. 2006; 40 (6): 1-7.
Markham, Ursula. (1992). Managing Stress. ELEMENT, Inc.
Markides, K. S., & Cooper, C. L. (1989). Agging Stees, and Health. Chichester, England: John Wiley& Sons.
Mckinley NM, Lyon LA. (2008). Menopausal attitudes, objectified body consciouseness, aging anxiety, andbody esteem: European American womens body experiences in midlife. Body Image; 5(4): 375-380.
Phines, K. C. (2000). Disorder of aging and cognition. Atlanta: Stone Hall University.
Resterepo, A., & Brages, J.L. (1991). Conflict and Adaptation in Adolescent- Parent Conflict . In Adolescent Stress, Causes and Consequences. Edited by M.E. Colten & S. Gore. New York : Aldine DE Gruyter.
Smith, Dave. (2003). Stress Assessment questionnaire. Myskillsprofile.com.
Souza T, Caramelli P, Nitrini R, Chaves E.(2009). Stress symptoms and coping stretegies in healthyelderly subjects. Rev Esce EnFerm Usp; 43 (4): 801-7.
Torshim, TurbJorn; Wold, Bente. (2001). "school – related stress, school support, and somatic complaints: A General population study". Journal of adolescent research. Vol. 16. No. 3, 293-303. http://Jar.sagepub.com
Xiaojie, S., Lucas, H., Meng, Q., Zhauy, Y. (2011).Associations between living arrangements and health-related quality of life of urban elderly people. Quality of life research; 20 (3): 359-69.