مبانی نظری بهداشت فردی،بهداشت غذایی،بهداشت جنسی وبهداشت روانی (docx) 113 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 113 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
مبانی نظری بهداشت فردی،بهداشت غذایی،بهداشت جنسی وبهداشت روانی
فصل دوم: يافتههاي تحقيق11
بخش اول: بهداشت فردي12
1- وضو13
مقدمه13
2- غسل21
الف – غسل جنابت22
ب – غسل حيض28
ج- پاداش غسل در روايات29
3-طهارت لباس30
اصول پوشش در اسلام31
الف – جنس لباس31
ب- رنگ لباس34
ج – نظافت لباس36
بخش دوم: بهداشت غذايي38
1- دعوت به غذاهاي طيب40
2- ممنوعيت غذاهاي غيربهداشتي43
الف – مردار44
ب – خون 47
ج – گوشت خوك49
تغذيه و اخلاق52
د – ممنوعيت نوشيدن خمر54
معني لغوي و اصطلاحي54
مراحل برخورد قرآن با شرابخواري56
مرحله اول: رزق نيكو ولي استفاده نادرست از آن56
مرحله دوم: اشاره به گناه شرابخوار57
مرحله سوم: نهي از نماز در حالت مستي58
مرحله چهارم: حرمت شراب60
آثار و نوشيدن شراب63
الف – آثار زيانبار روحي و معنوي64
ب- آثار زيانبار جسمي و مادي68
1- دستگاه گوارش69
2- دستگاه تنفس69
3- خون70
4- قلب و رگها70
5- عقل و روان70
6- نسل71
بخش سوم: بهداشت جنسي74
1- ممنوعيت آميزش با زنان در حالت عادت ماهيانه75
ممنوعيت آميزش با زنان در حالت عادت ماهيانه از نظر پزشكي و علمي77
احكام حائض80
2- زنا80
تعريف اصطلاحي81
مراحل نكوهش زنا در قرآن81
مرحله اول: صفات زنا82
مرحله دوم: وعدهي عذاب اخروي83
مرحله سوم: زنا نكردن جزئي از يك پيمان عمومي83
مرحله چهارم: مجازات زناكار84
برخي از مفاسد زنا86
انتشار بيماريهاي آميزشي در جامعه87
الف – ايدز89
ب – سفليس90
پ- آتشك يا شانكرنرم 90
ت- گرانوم آميزشي91
ث- التهاب مهبل91
ج – سوزاك 91
روش حكيمانه اسلام در جلوگيري از بيماريهاي آميزشي93
3- لواط96
موارد بيان لواط در قرآن97
اول: احكام لواط104
اسرار معنوي و علمي تحريم هم جنسگرايي105
4- استمناء (خود ارضايي = جلق زدن)106
بخش چهارم: بهداشت محيط زيست110
بخش پنجم: بهداشت رواني111
تعريف بهداشت رواني115
فرق شفاء و رحمت117
قرآن چگونه شفابخش است؟117
فصل دوم :
یافته های تحقیق
بهداشت فردی
بهداشت غذایی
بهداشت جنسی
بهداشت محیط زیست
بهداشت روان
بخش اول:
بهداشت فردی
وضو
غسل
طهارت لباس
1- وضو
مقدمه
سپاس و ستایش شایسته پروردگار هستی است که ذرات عالم وجود را مظهر جمال و جلال خویش قرار داد ،پروردگار و معبودی که همواره همه موجودات در پرتو عنایات پر مهرش قرار دارند ،کسی که شایسته یاد کردن است و برماست که نعمتهای خالصانه اش را شاکر باشیم و نمازگزاردن وپیشانی سائیدن جز بر پیشگاه او نباشد . چنانچه خداوند متعال نیز از بندگانش خواسته است که همواره او را یاد کنند و به یاد او باشند ،و در قرآن مجید خطاب به انسان آمده است :« أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي »
«بدان که منم خدای یکتا هیچ خدایی جز من نیست پس مرا به یگانگی بپرست و نماز را برای یاد ما بپا دار»
«نماز به عنوان یکی از ارکان دین مبین اسلام عالیترین و کاملترین نوع نیایش و ارتباط با خداوند می باشد بطوریکه قرآن در بیش از 120 آیه از سوره های مختلف این کتاب الهی از نماز ،احکام،آداب و آثار آن به کرات یاد نموده است .
اگر چه افزون بر نماز ،عبادات دیگری همچون خمس،زکات،حج،جهاد و . . . وجود دارند که هر کدام نقش سازنده و تربیتی مهمی بر روی انسان دارند ولی در این میان نقش نماز بسیار سازنده تر است زیرا نماز جلوه ای از حضور بنده در محضر ربوبیت است و ما در هیچ یک از عبادات اسلامی همچون نماز در تمامی مراحل در محضر خدا نیستیم ،تمامی حرکات،صحبتها و ذکرها همه با خداست و لحظه ای غفلت ازاحکام آن با عث ابطال نماز می گردد،در صورتیکه در دیگر عبادات مثل روزه ،اگر چه انسان به نیت قرب به خداوند و خود سازی از خوردن امساک می نماید اما در همین حال در تمامی روز می تواند اعمال روزمره خود را انجام دهد همچنین نماز تکرار بندگی انسان در برابر ذات لایزال الهی است واین تذکر و یاد مکرر خداوند در طول شبانه روز باعث می شود تا بشر کمتر از یاد خدا غافل باشد و به همان نسبت از گناه و عصیان او می کاهد»
جهان ،محراب وسیعی است که همه کائنات ،درآن به تسبیح و عبادت وسجود در برابر خدا مشغولند .« تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَكِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا »
«هفت آسمان وزمین و هر چه در آنها ست همه به ستایش خداوند مشغولند و موجودی نیست در عالم جز آنکه تسبیح و ستایش پروردگار می نماید ولیکن شما تسبیح آنها را فهم نمی کنید . بدرستیکه خداوند بسیار بردبار و آمرزنده است »
به نماز ایستادن ،همراهی با همه آفریده ها و فرشتگان در پرستش وذکر پروردگار است . به نماز ایستادن رنگ و بوی الهی گرفتن وجلوه و آئینه جمال حق شدن است . لحظاتی را به یاد او ،به نیایش او و راز و نیاز با او بگذرانیم و ورح آلوده را در چشمه صاف وزلا ل الهی شستشو دهیم . این است نمازی که مسلمان روزانه پنج بار می خواند .
نماز در اسلام جایگاه ویژه ای داردو نماز گزار لازم است برای انجام این عبادت مقدماتی را فراهم کند :
وضو بگیرد
غسل کند (در صورتی که جنب و. . . است)
لباس وبدن خود را از نجاسات (مثل خون،بول و . . .)پاک گرداند
مکانی پاک را برای سجده فراهم کند» .
اسلام عباداتی دارد که دارای دو جنبه است :یکی بعد عبادی آن که موجب تقرب انسان به خدا و کمال معنوی او می شود ودوم بعد بهداشتی ودرمانی آن که آثار مفیدی در محیط اجتماعی و یا شخصی انسان دارد و سلامت انسان را تامین می کند . نماز ،وضو،غسل،روزه و . . . از این قبیل عبادات هستند .
ودر اینجا به بررسی جنبه های بهداشتی وضو وغسل که جزء این عبادات و از مقدمات نماز هستند پرداخته می شود .
وضو
«وضو در لغت به معنای بسیار پاکیزه شده و شرعاً یعنی شستشوی مخصوص که شرط صحت نماز و طواف و موجب جواز مس کتابت قرآن و اسماء مقدسه است »
قرآن کریم در مورد دستور وضو می فرماید :
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ .....مَا يُرِيدُ اللّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِّنْ حَرَجٍ وَلَكِن يُرِيدُ لِيُطَهَّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»
«ای کسانی که ایمان آورده اید،چون به (عزم)نماز برخیزید ،صورت و دستهایتان را تا
آرنج بشویید و سر و پاهای خودتان را تا برآمدگی پیشین (هر دو پا ) مسح کنید . . . .
خدا نمی خواهد بر شما تنگ بگیرد ،لیکن می خواهد شما را پاک و نعمتش را بر شما تمام گرداند،باشد که سپاس ( او) بدارید.»
«وضو دارای دو فایده روشن است :فایده بهداشتی وفایده اخلاقی ومعنوی ،از نظر بهداشتی شستن صورت و دستها آن هم پنج بار و یا لااقل سه بار در شبانه روز، اثر قابل ملاحظه ای در نظافت بدن دارد ،مسح کردن بر سر و پشت پاها که شرط آن رسیدن آب به موها یا پوست تن است ،سبب می شود که این اعضا را نیز پاکیزه بداریم وتماس آب با پوست بدن اثر خاصی در تعادل اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک دارد و از نظر اخلاقی ومعنوی چون با قصد قربت وبرای خدا انجام می شود اثر تربیتی دارد . مخصوصاً چون مفهوم کنایی آن این است که از فرق تا قدم در راه اطاعت تو گام برمی دارم موید این فلسفه اخلاقی و معنوی است . »
در روایتی از امام رضا (ع)نقل شده که در مورد حکمت وضو فرمودند :
«لِاَنَّهُ یَکُونُ العَبدُ طَاهِراً اِذَا قَامَ بَینَ یَدَیِ الجَبَّارِ عِندَ مُنَاجَاتِهِ اِیَّاهُ ،مُطیعاً لَهُ فِیمَا اَمَرَهُ ،َنقِیّاً مِنَ الأدنَاسِ وَالنَّجَاسَهِ ،مَعَ مَا فِیهِ مِن ذَهَابِ الکَسَلِ وَ طَرَدِ النُّعَاسِ ،وَتَزکِیَهِ الفُوادِ لِلقِیامِ بَینَ یَدَیِ الجَبَّارِ»
«برای اینکه بنده وقتی برای مناجات با خداوند جبار در برابر او می ایستد ،پاک باشد ،فرمان او را اطاعت کرده باشد و از آلودگی ها و نجاست پاکیزه باشد ،به علاوه اینکه وضو باعث از بین رفتن حالت کسالت و زدودن خواب آلودگی و پاک ساختن دل برای ایستادن در حضور خدای جبار می شود »
امام باقر (ع)وضو را معیاری برای شناخت اطاعت و معصیت خدا معرفی کرده و میفرمایند :
«اِنَّمَا الوِضُوءُ حَدَّ مِن حُدُودِ اللهِ ،لِیَعلَمَ اللهُ مَن یُطیعُهُ وَ مَن یَعصیهِ»
«وضو در حقیقت حدی از حدود خداست تا اینکه خداوند بداند چه کسی از او فرمان میبرد و چه کسی نافرمانیش می کند »
برخی از صاحب نظران در مورد وضو حکمت هایی بیان کرده اند که برخی از آن ها عبارتند از :
دست و صورت که غالباً در معرض میکروبهای مختلف می باشد واجب شد که در هر روز چند مرتبه با عنوان وضو شسته شود به طوری که آب به پوست برسد و چربی و کثیفی ها را رفع نماید زیرا غیر از اعضای وضو زیر لباس است و کمتر آلوده به میکروب و کثافات محیط می شود .
پیش از این گمان می کردند ورود میکروب به داخل بدن منحصر به سوراخ های بدن (مثل دهان)است ولی اخیراً ثابت شده است که ممکن است میکروب از سطح پوست نیز وارد بدن شود و چون دست و صورت بیشتر در معرض آلودگی ها واقع می شود دستور به شستن داده شد و در پا وسر به مسح اکتفا شده تا موجب سختی نشود .
در مسح سر و پا اگر مانعی باشد صحت مسح سر و پا از بین بردن مانع است در نتیجه نظافت محل سر و پا هم تحقق می یابد و این خود یک نکته بهداشتی است .
ماساژ دادن به روشهای مختلف خاصیت و فوائد فراوانی برای بدن دارد که وضو نیز همان خاصیت ماساژ را دارا می باشد زیرا وقتی به سطح اعضا ی وضو آب سرد رسید و محل آن سرد شد برای حفظ درجه حرارت طبیعی بدن و جبران حرارت از دست رفته ی اعضای وضو ، دستگاه گردش خون به فعالیت سریع مشغول می شود تا درجه حرارت بدن متعادل شود و در نتیجه نشاط و سلامتی وتعدیل در دستگاه دوران خون که مهمترین عضو بدن است به وجود آید و بهداشت بدن را تامین می نماید.» 1
یکی از پزشکان در مورد وضو می نویسد:«اگر دست آوردهای علمی جدید را درباره بهداشت پوست مورد مطالعه قرار دهیم به عمق اهمیت تشریع وضو و طهارت در قرآن پی خواهیم برد .
بهداشت پوست در درجه اول به تظافت و شستشوی بدن ،به ویژه قسمتهای باز آن متمرکز است نظافت مستمر پوست برای باز ماندن سوراخ های غدد عرقی وچربی امری حیاتی است به طوری که لازم می شود هر فرد روزانه حداقل دو بار دست وصورت و گردن خود را بشوید»2
ودر مورد برخی از فوایدهای بهداشتی وضو نوشته اند :«پیشگیری از ابتلاء به بسیاری از بیماری های گوارشی به دلیل آلودگی های دستها عارض می شود . مهمترین این بیماریها ،بیماری های عفونی (مثل وبا،تیفوئید،التهاب معدوی ،مسمومیتهای غذایی)معروفند.
تاثیر مثبت بر فعالیت دستگاه گردش خون ونشاط یافتن شخص به دلیل تحریک اعصاب و ماساژ اعضای بدن ،زدودن آلودگی های بدن و فراهم شدن شرایط مساعد برای فعالیت پوست .»1
یکی از صاحب نظران دیگر می نویسد :«دست و صورت که غالباً در معرض مزاولت و مباشرت با کثافات و میکروبهای مختلف می باشند در هر روزی چند مرتبه واجب شد به واسطه وضو شسته شود ،به طوری که آب به بشره برسد ،رفع چربی و کثافات و موانع وصول آب را بنماید ،تا از ضرر میکروبهای آن مصون ماند و نظافت اجباری حاصل شود واستنشاق جلدی از مسامات بشره میسر گردد. غیر از اعضای وضو ،باقی اعضای بدن زیر لباس است و کمتر آلوده به میکروب و کثافات محیط می شود و لهذا این تکلیف مکرر و مداوم در همه روز و شب ،ویژه تنظیف اعضاء وضو گردید تا مسامات باز شود و میکروبها مرتفع گردد و استنشاق جلدی در همه این اعضا حاصل شود .
سابقا گمان می کردند ورود میکروب در داخل بدن منحصر به ثقب (سوراخ)مخرج ومدخل (مثل دهان)بدن است . اخیراً به ثبوت رسیده که ممکن است میکروب از همان مسامات جلدی وارد بدن می شود .
چون دست وصورت بیشتر در معرض کثافات واقع (می شود )وپا و سر کمتر است لهذا در سر و پا به مسح تنها اکتفا شد تا موجب حرج نشود .
در دنباله می نویسد :
وضوی اسلامی عیناً همان خاصیت ماساز «ماساژسوئدی»را به نحو اتم حاوی می باشد زیرا وقتی روی سطح اعضا وضو آب سرد رسید ومحل آن سرد شد قهرا جریان خون به آن سمت شدت یافته و برای حفظ درجه 37 از حرارت طبیعی بدن و جبران حرارت از دست رفته اعضاء وضو تا به حال طبیعی برسد ،دستگاه گردش خون به فعالیت سریع مشغول و در نتیجه نشاط و سلامتی و تعدیل در دستگاه دوران خون که مهمترین جهازات بدن است به وجود آید و بهداشت بدن را تامین می نماید . »
«برخی مفسران گفته اند :مقدمات نماز تخفیف بردار است و تعطیل بردار نیست» منظور از اینکه گفته شده تخفیف بردار است ولی تعطیل بردار نیست این است که در این آیه (6/ مائده)خداوند گفته است در صورت نبود آب از خاک برای وضو استفاده شود حال سوالی که در این پیش می آید این است که این خاک چه خصوصیتی باید داشته باشد و آیا از لحاظ بهداشتی مشکلی پیش نمی آید ؟
خداوند می فرماید :
«وَإِن كُنتُم مَّرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاء أَحَدٌ مَّنكُم مِّنَ الْغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء فَلَمْ تَجِدُواْ مَاء فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُم مِّنْهُ »
«و اگر بیمار یا در سفر بودید ،یا یکی از شما از قضای حاجت آمد ،یا با زنان نزدیکی کرده اید وآبی نیافتید پس با خاک پاک تیمم کنید ،و از آن به صورت ودستهایتان بکشید »
«(صعید)از صعود ،رمز زمین بلند است خاک زمینهای برجسته وبلند ،دور از آلودگی ها است ،یا مقصود خاکی است که روی زمین وقسمت فوقانی آن است .
آن گونه که آب زداینده آلودگی است ،خاک پاک هم خاصیت میکروب کشی دارد چون آفتاب به آن تابیده است.»
«دستور داده شده که هنگام عدم امکان غسل یا وضو با آب، با خاک تیمم کرده بر صورت و دستهایش بکشد ،با این کار یعنی مالیدن خاک به صورت و دستها که از اعضای رئیسه و اصلی بدن هستند در واقع انسان خود را در مقابل خدا به نوعی حقارت و ذلت می کشاند »
«وضو با آهنگ اخلاص و با ایمان به خدا و برای انجام نماز،لغزش های گذشته را می پوشاند خدا بر آن نیست که بر شما سخت بگیرد و شما را در تنگنای مقررات قرار دهد و به هنگام نبودن آب یا عذر داشتن شما از به کار بردن آن ،دچار سختی و رنجتان کند بلکه می خواهد به وسیله غسل و وضو و انجام آنها با آهنگ تقرب به خدا و فرمانبرداری از او،شما را پاک و پاکیزه سازد »
«هدف از غسل و وضو و تیمم پاکیزگی جسم است و پاکیزگی روح . جسم را با آب و خاک می توان پاکیزه نمود. خداوند وقتی مقرر داشت که مردم خود را پاکیزه سازند قصدش تکمیل دین خود بود زیرا دین جنبه های معنوی نیست ،بلکه هدف آن همه جانبه است واین کامل شدن نعمت خداوندی است در حق انسان »
در اسلام برای وضو احکامی ذکر شده است ، اینکه برای انجام بعضی از عبادات وضو واجب وبرای برخی از عبادات وضو مستحب است مثلا:
1-« وضو به عنوان مقدمه نماز بر هر شخص نماز گزار واجب می شود.
2- برای طواف کعبه (تحت شرایطی خاص )وضو واجب می شود ودست گذاشتن به قرآن کریم و نام خدا و پیامبران و ائمه (ع) بدون وضو جایز نیست .
3- وضو به خودی خود مستحب است و خوب است انسان در هر حال وضو داشته باشد و حتی آن را تکرار کند که نور است .
4-در وضو ابتدا با نیت خاص،ابتدا صورت وسپس دست راست و سپس دست چپ شسته می شود و آنگاه مسح سر وپا صورت می گیرد»
با توجه به مطالب بهداشتی که در مورد وضو بیان شد نتیجه گرفته می شود که اسلام همه این احکام را به خاطر انسان و برای سلامتی جسم و روح او قرار داده است تا انسان به طراوت جسمی و معنوی نائل شود .
2- غسل
غسل :«شستشوی تمام بدن ،یکی از عبادات شرع است که به دو کیفیت انجام می گیرد :
ترتیبی :که ابتدا سر و گردن شسته می شود و سپس بقیه بدن وبعضی ترتیب بین طرف راست وچپ را نیز لازم می دانندو ارتماسی:که همه بدن یکباره در آب فرو رود»
غسل یکی از مقدمات نماز است (البته در صورتی که جنب و. . .)باشد . غسل هم مانند وضو دارای دو بعد ظاهری و باطنی بوده و اقسام متعددی دارد،که بعضی از آنها واجب وبعضی دیگر مستحب هسنند« غسل های واجب هفت قسم است که عبارتند از: جنابت ،حیض ،نفاس،استحاضه ،مس میت،میت،غسلی که به واسطه نذر و قسم و مانند آنها واجب می شود» محور اصلی بحث در این بخش غسل جنابت و حیض می باشد . قرآن کریم در آیات متعدد افراد پاکیزه را ستایش کرده و آنها را محبوب خدا معرفی می کند . در مورد غسل تعبیر «طهارت»را به کار می برد و در چند مورد دستور انجام غسل می دهد .
الف - غسل جنابت :
فرد جنب«کسی که با جنس مخالف نزدیکی کرده یا به هر دلیلی منی از او بیرون آمده است »
که در قرآن کریم در این مورد آمده است که :« وَإِن كُنتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُواْ .....مَا يُرِيدُ اللّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِّنْ حَرَجٍ وَلَكِن يُرِيدُ لِيُطَهَّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»
«ای اهل ایمان هنگامی که می خواهید برای نماز بپاخیزید ) و اگر جنب هستید پاکیزه شوید (غسل کنید ) . . . خدا هیچ گونه سختی برای شما قرار نخواهد داد ولیکن می خواهد (جسم و جان)شما را پاکیزه گرداند و نعمت خود را بر شما تمام کند »
«(جنب )به معنای بعید ،دور و بیگانه است و چون شخص بعد از آمیزش جنسی ویا احتلام،از خواندن نماز و قرآن و رفتن به مساجد دور و بیگانه می گردد ،به وی جنب گفته می شود .
در میان ادیان آسمانی ،دین اسلام ودین حضرت ابراهیم (ع)و دین صائبان بعد از جنابت ،غسل را واجب می دانند . در فهرست ابن ندیم ،صائبان به نام مغتسله نامیده شده اند . کلمه «صابی»واژه ای است کلدانی به معنای شوینده و جمع آن صابون و صابین است . آنها در کنار نهر ها می زیستند تا دائما در آب جاری غسل کنند . از نظر آنها آب جاری رمز و نشانه حیات اعظم است . آنها می گویند:«غسل نه تنها کثافات را از بدن دور می کند،بلکه گناهان و پلیدی های نفس را نیز از بین می برد . آبی که نور را منعکس می کند شکلی از نور است و کسی که غسل کرده است پوششی از نور دارد»
«در اسلام نیز به غسل و شستشوی چهره و دست و مسح سر و پا «وضو»به معنای نور و روشنایی گفته شده می شود . غسل تمام بدن نه تنها آلودگیهای جسمی را از بین می برد و موجب ترمیم آب کاهش یافته بدن می گردد ،بلکه موجب طهارت و پاکی قلب و روح نیز می شود »
در پایان آیه برای آنکه روشن شود هیچ گونه سخت گیری در دستورات گذشته (وضو- تیمم –غسل )در کار نبوده بلکه همه آنها بخاطر مصالح خود مردم وضع شده می فرماید :خداوند نمی خواهد شمارا به زحمت بیفکند بلکه می خواهد شما را پاکیزه سازد وتعمت خود را بر شما تمام کند .
«در حقیقت این جمله این واقعیت را تاکید می کند که تمام دستورات الهی و برنامه های اسلامی به خاطر مردم و برای حفظ منافع آنها قرار داده شده و به هیچ وجه هدف دیگری در کار نبوده است .خداوند می خواهد بااین دستورها هم طهارت معنوی و هم جسمانی برای مردم فراهم شود . »
اسلام دستور میدهد که به هنگام جنب شدن تمام بدن را بشویند در حالی که فقط عضو معینی آلوده می شود مثل بول کردن که عضو معینی آلوده می شود و با شستن همان عضو انسان پاک می شود . آیا میان بول کردن و خارج شدن منی تفاوتی است که در یکی فقط محل را باید شست و در دیگری تمام بدن را ؟
«خارج شدن منی از انسان یک عمل موضعی نیست (مانند بول و سایر زوائد )بدلیل اینکه اثر آن در تمام بدن آشکار می گردد و تمام سلولهای تن بدنبال خروج آن ،در یک حالت سستی مخصوص فرو می روند و این خود نشانه تاثیر آن روی تمام اجزا بدن است .
توضیح اینکه : طبق تحقیقات دانشمندان در بدن انسان دو سلسله اعصاب نباتی وجود دارد که تمام فعالیتهای بدن را کنترل می کنند «اعصاب سمپاتیک » و «اعصاب پاراسمپاتیک»این دو رشته اعصاب در سراسر بدن انسان و در اطراف تمام دستگاهها و جهازات داخلی و خارجی گسترده اند ،وظیفه اعصاب سمپاتیک «تند کردن»و به فعالیت واداشتن دستگاههای مختلف بدن است و وظیفه اعصاب پاراسمپاتیک «کند کردن » فعالیت آنهاست ،در واقع یکی نقش «گاز»اتومبیل ودیگری نقش«ترمز»را دارد و از تعادل فعالیت این دو دسته اعصاب نباتی ،دستگاههای بدن بطور متعادل کار می کند . گاهی جریانهایی در بدن رخ می دهد که این تعادل را بهم می زند ،از جمله این جریانها مسئله «ارگاسم»(اوج لذت جنسی)است که معمولا مقارن خروج منی صورت می گیرد . در این موقع سلسله اعصاب پاراسمپاتیک (اعصاب ترمز کننده)بر اعصاب سمپاتیک (اعصاب محرک)پیشی می گیرد و تعادل به شکل منفی بهم می خورد .
این موضوع نیز ثابت شده است که از جمله اموری که می تواند اعصاب سمپاتیک را بکار وا دارد و تعادل از دست رفته را تامین کند تماس آب با بدن است و از آنجا که تاثیر «ارگاسم »روی تمام اعضای بدن به طور محسوس دیده می شود و تعادل این دو دسته اعصاب در سراسر بدن بهم می خورد دستور داده شده است که پس از آمیزش جنسی ،یا خروج منی تمام بدن با آب شسته شود و در پرتو اثر حیات بخش آن تعادل کامل در میان این دو دسته اعصاب در سراسر بدن برقرار گردد. البته فایده غسل منحصر به این نیست بلکه غسل کردن علاوه بر این یک نوعی عبادت و پرستش نیز می باشد که اثرات اخلاقی آن قابل انکار نیست و به همین دلیل اگر بدن را بدون نیت و قصد قربت و اطاعت فرمان خدا بشویند غسل صحیح نیست در حقیقت به هنگام خروج منی یا آمیزش جنسی،هم روح متاثر می شود و هم جسم ،روح به سوی شهوات مادی کشیده می شود ،و جسم به سوی سستی و رکود ،غسل جنابت که شستشوی جسم است و به علت اینکه به قصد قربت انجام می شود شستشوی جان است ،اثر دوگانه ای در آن واحد روی جسم و روح می گذارد تا روح را به سوی خدا و معنویت سوق دهد و جسم را به سوی پاکی و نشاط و فعالیت .
از همه اینها گذشته ،وجوب غسل جنابت یک الزام اسلامی برای پاک نگه داشتن بدن و رعایت بهداشت در طول زندگی است زیرا بسیارند کسانی که از نظافت خود غافل می شوند ولی این حکم اسلامی آنها را وادار می کند که در فواصل مختلفی خود را شستشو دهند و بدن را پاک نگه دارند .
بنابراین به هنگام خروج منی (در خواب یا بیداری)و همچنین آمیزش جنسی (اگر چه منی خارج نشود)باید غسل کرد وتمام بدن را شست . تمام دستورات الهی و برنامه های اسلامی به خاطر مردم و برای حفظ منافع آنها قرار داده شده و به هیچ وجه هدف دیگری در کار نبوده است ،خداوند می خواهد با این دستورات هم طهارت معنوی و هم جسمانی را برای مردم فراهم شود .»
برخی از پزشکان و صاحب نظران در مورد غسل جنابت نوشته اند :
1-« این غسل باعث نشاط بخشیدن به بدن ،و ورزیده شدن آن از طریق تحریک پایانه های عصبی موجود در پوست می گردد.
2- این غسل موجب احتقان خون در پوست و دستگاه تناسلی و رفع خون های جمع شده در این قسمتها به سایر قسمتهای بدن بویژه قلب و مغز می شود .
3- عمل غسل یک فعالیت عضلانی است که موجب نشاط قلب و حسن جریان خون در بدن و ورزش عضلات ارادی بدن است .
4- غسل ،سلامتی پوست را تامین می کند تا بهتر به وظایف متعدد خود عمل نماید که از مهمترین آنها انتقال احساسات و تنظیم دمای بدن و حفظ سلامتی است .
5- زدودن سلولهای مرده ،چربی زائد و گرد و غبار وسایر آلودگی ها از پوست از دیگر فوائد غسل می باشد . »
6- «برخی در مورد ترتیب غسل (سروگردن – سمت راست – سمت چپ)نیز نکات بهداشتی و جسمانی ذکر کرده اند که :وقتی انسان با آب سرد مشغول به شستن یک عضو شد درجه حرارت در اعضای بدن مختلف می گردد در نتیجه گردش خون به آن سمت شدید می شود و به دنبال آن عمل حیاتی دوران خون شدت پیدا می کند همانطور که در وضو صورت می گیرد، حتی اگر با آب گرم هم انجام شود باز این فرایند جریان پیدا می کند . »
یکی از صاحب نظران معتقد است :
«روی پوست بدن منافذی است که قریب دو میلیون عدد هستند که از طریق آنها پوست مبادله گازی با هوای مجاور دارد . یعنی از آن طریق اکسیژن جذب می کند بطوری که هفت درصد تنفس بدن از این طریق است و از طر ف دیگر گازهای سمی و عرق از پوست بیرون می رود که در اثر تبخیر دائمی عرق های خارج از پوست بدن ،مواد سمی و کانی آن باقی می ماند و مواد گازی و مائی آن تصعید می شود . بنابراین رسوبی روی جلد از این مواد چربی و مواد کانی و سمی باقی می ماند . این رسوبات منافذ جلدی را مسدود می کند ومحیط مساعدی برای پرورش و ازدیاد انگلهای ساس و جرب و شپش می شود و در حال عمل آمیزش (در اثر حرکات زیاد)عرق زیاد تری حاصل می شود و در نتیجه رسوبات زیاد تری حاصل می شود (بصورت متوسط در هر 24ساعت یک لیتر عرق از بدن خارج می شود و اگر سوراخ های سطح بدن انسان با وسیله ای مسدود شود ،طولی نمی کشد که انسان هلاک می شود ) لهذا شارع مقدس اسلام ،غسل جنابت را واجب فرمود تا بدن شسته و رسوبها که لانه انگلها است مرتفع گردد و از خطر آن مصونیت حاصل گردد و نیز غسل جنابت باعث می شود که منافذ پوستی بدن باز شود و تنفس جلدی که از لوازم سلامتی وحیات است عادی شود و حیات و نشاط را ارمغان می آورد.» در سابق خیال می شد که منی از همان محل مخصوص بیرون می آید تا اینکه به قوت علم ثابت شد که منی از تمام بدن بیرون می آید .
یکی از پزشکان می نویسد :
«چون منی دارای مقداری مایع لزج است موسوم به موسین ،اطراف سوراخ(های بدن )را به خوبی می گیرد و به کلی تنفس (جلدی از دو میلیون سوراخ پوست)قطع می شود . هنگام عمل آمیزش در اثر حرکات عنیفه اعصاب خسته و منقبض می شود وغسل کردن به آب گرم ،اعصاب را منبسط و آنها را به حال طبیعی وعادی بر می گرداند و نیز جریان خون را در همه بدن تشدید و تجدید می نماید . »
ودر روایات نیز در مورد علت غسل جنابت آمده است که :
«عَن مُحَمَّدِ بنِ سَنان عَنِ الرِّضا(ع) اَنَّهُ کَتَبَ اِلَیهِ فِی جَوابِ مَسائِلِهِ ، عِلَّهُ غُسلِ الجَنَابَهِ النَّظافَهُ ،وَ لِتَطهیرِ الاِنسَانِ مِمَّا اِصَابَهُ مِن اَذَاهُ ، وَ تَطهیرِ سَائِرِ جَسَدِهِ ، لِاَنَّ الجَنَابَهَ خَارِجَهٌ مِن کُلِّ جَسَدِهِ فَلِذلِکَ وَجَبَ عَلَیهِ تَطهیرُ جَسَدِهِ کُلِّهِ وَ عِلَّهُ التّخفیفِ فِی البَولِ وَ الغَائِطِ اَنَّهُ اَکثَرُ وَ اَدوَمُ مِنَ الجَنَابَهِ ، فَرَضِی فِیهِ بِالوُضُوءِ لِکَثرَتِهِ وَ مَشَقَّتِهِ وَ مَجیئِهِ بِغَیرِ اِرادَهٍ مِنهُ وَ لَا شَهوَهٍ ، وَ الجَنَابَهُ لَا تَکُونُ اِلَّا بِالاِستِلذَاذَ مِنهُم وَالاِکرَاهِ لِاَنفُسِهِم.
امام رضا (ع)در جواب پرسشهای محمد بن سنان نوشتند :علت غسل جنابت نظافت (وپاکی جسم )و طهارت (و پاکی روح)انسان از اذیت و(فشاری )است که به او رسیده و همچنین پاکی بقیه اعضاء بدن ،چون که جنابت از تمام بدن خارج می شود ،پس به خاطر این پاک کردن تمام بدن بر او واجب شده و علت تخفیف در ادرار و مدفوع آنست که بیشتر و دائمی تر از جنابت است پس خداوند در آنها به وضو گرفتن راضی شد چون(دفعات)ادرار و مدفوع زیاد و(غسل برای هر مرتبه )سخت وخروج هر یک از آنها از اختیار انسان بیرون است و از روی شهوت هم نیست ولی جنابت از روی شهوت وفشار روحی صورت می گیرد .»
ب- غسل حیض:
حیض :«بیرون آمدن خون از زن ،ماهی یک مرتبه به مدت چند روز ،که آن را «عادت» و «قاعده» و «قاعدگی» و «بی نمازی» هم می گویند . »
در قرآن کریم در این مورد آمده است که :
« وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُواْ النِّسَاء فِي الْمَحِيضِ وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّىَ يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ»
«از تو درباره عادت ماهانه (زنان)می پرسند ،بگو:«آن رنجی است ،پس به هنگام عادت ماهانه از (آمیزش با)زنان کناره گیری کنید ،و به آنان نزدیک نشوید تا پاک شوند ،پس چون پاک شدند ،از همان جاکه خدا به شما فرمان داده است ،با آنان آمیزش کنید ،خداوند توبه کاران و پاکیزگان را دوست می دارد . »
این آیه به صورت مفصل در مبحث «ممنوعیت با زنان در حال حیض »مورد بررسی قرار خواهد گرفت . فقط در اینجا اشاره می شود که «زنان در هر ماه حدود سه روز خون بااوصاف خاص می بینند که آن را خون عادت ماهیانه یا حیض نامند و زن را در این حالت حائض گویند . »
«جمله «فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ » می رساند که وقتی زنان پاک شدند نزدیکی با آنان جایز است .از این جمله برخی استفاده کرده اند که غسل کردن برای زنان قبل از عمل زناشویی لازم است ولی اکثر فقهای شیعه می فرمایند :عمل زناشویی بعد پاکی زن از حیض و حتی قبل از غسل جایز است و وجوب غسل حیض را از دلایل دیگر ثابت می کنند . »
«باید دانست که هر گاه شستشوی تام از بدن نشود،مورد سوء خلق می گردد. و به علاوه حالت معاشرت کم میشود و ترک این غسل موجب کم شدن محبت واستشمام بوی تعفن می شود و اشخاص تارک این عمل قوه شامه شان کم می شود . »
حکمت ها و اسرار علمی آن شامل همان مواردی که در مورد غسل جنابت گفته شد ،میشود . البته به جز این حکمت ها و اسرار علمی ،از بعد روانشناسی می توان گفت :
«امروز علم جدید ضرورت غسل کردن زن ،بعد از حیض را بیان می کند ،بعد از اینکه آیه آن را (222- بقره )قرنها قبل بیان نموده است و آن از جهت بهداشتی به خاطر زدودن ترشحات و چرکها و میکروبهایی که بدن به آن آغشته شده و عرقی که به سبب حیض به بدن راه یافته است ،می باشد . ولی جهت گیری روانشناسی ازپیشرفت علم پزشکی در مورد آن صریح تر است و آن ضرورت غسل کردن است که زن با زینت و نظافت در نزد شوهرش بعد از حیض ظاهر شود تا رضایت و سرور شوهرش را فراهم کند و آثار مریضی و بدحالی زمان حیض را از ذهن شوهرش بزداید . »
ج- پاداش غسل در روایت :
در مورد ثواب غسل حیض و جنابت می توان گفت که هر کس غسل حیض و جنابت انجام دهد به او ثواب زیادی می رسد همانطور که در روایتی از پیامبر (ص) آمده است :
« مَنِ اغتَسَلَ مِنَ المَحیضِ اَوِ الجَنَابَهِ اَعطَاهُ اللهُ بِکُلِّ قَطرَهٍ عَیناً فِی الحَنَّهِ ، وَ بِعَدَدِ کُلِّ شَعرَهٍ عَلَی رَأسَهَا وَ جَسَدَهَا قَصراً فِی الجَنَّهِ اَوسَعُ مِنَ الدُنیَا سَبعینَ مَرَّهً لَا عَینٌ رَأَت وَ لَا اُذُنٌ سَمِعَت وَ لَا خَطَرَ عَلَی قَلبِ بَشَر.»
کسی که از حیض یا جنابت غسل کند خدا به عوض هر قطره آبی که به کار برده چشمهای در بهشت به وی عطاء فرماید و به عوض هر تارمویی که به سروتن او باشد قصری در بهشت به او بخشد که هفتاد بار از دنیا وسیع تر باشد قصری که نه هیچ چشمی مانند آن دیده و نه هیچ گوشی مانند آن شنیده و در قلب هیچ انسانی خطور نکرده است . »
3- طهارت لباس
اولین قدمی که انسان در آرایش خود برداشته است پوشش قسمتی از بدن یا تمام بدن بوده است . لباس پوشیدن ،شأنی از شئون انسان است که تقریبا به اندازه طول تاریخ بشر سابقه و به قدر پهنه جغرافیای امروزی زمین ،گسترش دارد.
«لباس دست کم پاسخگوی سه نیاز آدمی است ،یکی اینکه او را از سرما وگرما و برف و باران حفظ می کند ،دیگر اینکه در جهت عفت و شرم به او کمک می کند ،و بالاخره به او آراستگی و زیبایی و وقار می بخشد . لباس آدمی را می توان از یک لحاظ به مسکن او تشبیه کرد . درست است که انسان در ابتدا برای محفوظ ماندن از سرما و گرما و نیز حمله و هجوم حیوانات به ساختن خانه می پردازد ،اما علاوه بر این منظور ،خانه مأمن و ماوایی است برای او، تاخود ،اموال و احوال اختصاصی اش را در چار دیواری آن سامان بخشد و گذشته از اینها خانه هر کس فضایی است که او میتواند ذوق و سلیقه خود را ،در حد امکانات خویش در آن اعمال کند و غریزه زیبایی پسندی اش را ارضاء نماید .
لباس را نیز می توان به تعبیری «خانه »و درست تر بگوییم «خانه اول»هر کس دانست . لباس خانه اختصاصی تر انسان است . چون هر فرد نخست در لباس خود سکونت دارد و بعد در خانه اش و از این قرار است که میتوان گفت ،همه ما به جهت لباسی که بر تن داریم،خانه بدوشیم .» 1
و اما در مورد اینکه چرا با پیشرفت علم ، انسانها نیاز به آموزش در آداب و انتخاب لباس دارند آمده است که :
«اگرچه به نظر نمی رسد که امروزه پوشش ،موضوعی ناشناخته باشد و با پیشرفت علم و آگاهی بشر انسان متمدن نیازی به آموزش در آداب و انتخاب پوشش داشته باشد ،اما چون تمدن ساخته عقل و فکر بشر ،تنها شامل جنبه ظاهری مسائل حیاتی بوده و فاقد اصول و آئین صحیح بهزیستی است ،از اینرو متاسفانه در اثر دخالت عوامل بسیاری از قبیل هوس ،غفلت،غلبه فرهنگها،رقابتهای اقتصادی،صنعتی ،سیاسی و غیره و بالاخره کوته فکری خود انسانها در هر عصری سبب شده است که به علت ناتوانی از انتخاب صحیح پوشاک و نا آشنایی با آداب و اصول بهزیستی ،سلامتی و رفاه بشر به نوعی نادیده گرفته شود و در اثر پیروی کورکورانه از مدیست های پول ساز و خرج تراش ،مشکلات مادی و معنوی واقتصادی و بهداشتی بسیاری در امر پوشاک برای انسانها متمدن معاصر به وجود آید . »1
اصول پوشش در اسلام :
«در اسلام،دستوراتی که در زمینه لباس پوشیدن آمده است بیشتر متوجه جنبه های سلامتی ،اخلاقی و اجتماعی است زیرا لباس با مقتضیات پوست بدن از نظر تهویه ،جذب عرق و تولید بار الکتریکی و غیره سازگار باشد تا به پوست بدن آسیب نرساند و به دلیل اینکه لباس انسان در معرض دید دیگران قرار دارد ،توصیه های زیادی به نظافت و زیبابودن ورنگ وجنس آن شده است و اکنون به توضیح هر کدام از این اصول پرداخته
می شود.»2
الف- جنس لباس
با توجه به اینکه لباس در تماس با پوست بدن قرار می گیرد جنس لباس نقش مهمی را در برخورد با پوست دارد و در اسلام نیز به این مورد توجه شده است .
«پوست که بدن را در برگرفته و از محیط خارج جدا کرده یک قشر غیر قابل نفوذ نیست بلکه با روزنه های بسیار ریز بین سلولی با محیط زندگی دائماً در حال تبادلات شیمیایی از مواد فرار و گازی شکل است . پوست بدن سه وظیفه مهم دیگر علاوه به نقش پوشش خارج بدن برعهده دارد:
جذب اکسیژن(تنفس پوستی)
دفع سموم گازی شکل و فرار بدن
عمل تعرق (عرق کردن )یا دفع سموم غیر فرار و املاح والکترولیتها به کمک عرق
بنابراین جنس لباسی که انتخاب می شود باید طوری باشد که مانع هیچ کدام از وظایف پوست نشود زیرا لباس ارتباط مستقیم با پوست بدن دارد.
جنس لباس در آئین بهزیستی اسلام کاملاً مورد توجه قرار گرفته و توصیه شده است که بجای استفاده از اجناس مضر ،حتی الامکان از پوشاک سالم از الیاف طبیعی استفاده گردد و لذا پوشیدن لباس پنبه ای و کتانی در درجه اول و لباس پشمی در درجه دوم اهمیت قرار داده شده است ،حتی استفاده مداوم از لباس پشمی جز در مقام اضطرار،مکروه اعلام شده است . پشم این خاصیت رادارد که حرارت بدن را گرفته ومدتی در خود نگه می دارد و به کندی آن را پس می دهدواز این رو در زمستان لباس پشمی لباس مناسبی است اما در غیر سرما،درتمام شرایط لباس کتانی و پنبه ای از لحاظ آرامش عصبی و کاهش تحریکات و حساسیت اعصاب بهتر است.» و در روایات به این موضوع اشاره شده است که لباس پنبه ای را پیامبر می پوشید و آن را لباس اهل بیت معرفی می کردند.
حضرت علی (ع)می فرماید :
«اَلبَسُ و الثَّیَابَ مِنَ القُطنِ فَاِنَّهُ لِبَاسُ رَسُولِ اللهِ(ص) وَ لِبَاسُنَا وَ لَم یَکُن یَلبِسُ الصَّوفَ وَالشَّعرَ اِلَّا مِن عِلَّهٍ»
«لباس پنبه ای بپوشید که آن لباس رسول خدا (ص)و لباسها(اهل بیت)است ؛و آن حضرت از لباس پشمی و مو استفاده نمی کرد مگر بنا بعلتی.»
«امروزه پزشکان توصیه می کنند لباس زیر که مستقیماً با بدن تماس دارد ،حتماً پنبه ای باشد . تجربه نشان داده است که پارچه های تهیه شده از مواد مصنوعی به دلیل اینکه با مقتضیات پوست بدن انسان سازگاری ندارد ،سلامتی پوست را در معرض خطر قرار می دهند وهمچنین لباسهایی که از پوست حیوانات حرام گوشت ومرده تهیه می شود به دلیل اینکه به انواع میکروبها آلوده است می تواند ناقل آن میکروبها به انسان باشد و از طرف دیگر فطرت سالم انسان از پوشیدن لباسی که از پوست حیوان مرده تهیه شده باشد ،نفرت دارد و لذا اسلام با تحریم پوشیدن چنین لباسهایی هم زمینه ابتلا به آلودگیهای میکروبی مربوط به آن را از میان برده و هم مانع از کاهش حساسیت روحی انسان نسبت به اشیاء نفرت انگیز شده است . اما پارچه های پنبه ای و کتانی ،چون از مواد طبیعی تهیه می شوند ،علاوه بر اینکه از نظر بار الکتریکی ایجاد مصونیت می کنند بامقتضیات پوست بدن تطابق بیشتری دارند و پوست در این نوع لباسها بهتر می تواند گازهای بدن را دفع نماید . »
پس از نظر اسلام بهترین نوع جنس لباس پنبه و کتان است و انتخاب این نوع جنس از نظر اسلام بخاطر حفظ سلامتی و تندرستی انسان است در حقیقت همه دستورات اسلام برای سلامتی انسان و به نفع انسان است که جنس لباس هم یکی از این موارد است والبته در اسلام لباسهایی هم وجود دارد که پوشیدن آنها حرام بوده و افراد از پوشیدن آنها نهی شده اند .
«بدانکه مردان را حریر محض پوشیدن و جامه طلا باف پوشیدن حرام است و احوط آنست که عرقچین و کیسه و چیزهایی که عورت را با آن توان پوشید هم از حریر نباشد و باز احوط آنست که اجزای جامه مانند سجاف حریر نباشد و بهتر آنست که چیزی که به ابریشم مخلوط کنند یا پشم یا کتان یا ریسمان باشد و اولی آنست که بقدر ده یک زیاده باشد و اگر مجموع تار یا مجموعه پود غیر حریر باشد بهتر خواهد بود وباید که پوست حیوان مرده نباشد هر چند که دبّاغی کرده باشند بنابرا شهر بین الاصحاب و پوست حیوانی چند که قابل تزکیه نیست نباشد و در نماز باید که پوست و پشم ومو و شاخ و دندان سایر اجزای حیوانی که گوشتشان حرام است نباشد و در سمور و سنجاب و خر که الحال معروف است خلاف است و احوط اجتناب است . اگر چه اظهر در خر و سنجاب آنست که نماز در آنها جایز است و بهتر آنست که در جامه که در زیر آن جامهها یا در بالای آنها پوشیده باشند نماز نکنند. مبادا مویی چسبیده باشد . منقولست که حضرت رسول (ص)به حضرت امیر المومنین (ع)فرمود که جام حریر مپوش که حق تعالی به سبب این در قیامت پوستت را در آتش می سوزاند و از حضرت صادق(ع) پرسیدند که جایز است مرد را که اهل خود را به طلا زینت کند گفت بلی زنان و کنیزان را اما پسران را نه .
ب- رنگ لباس
اولین چیزی که در رویارویی با افراد ،حتی قبل از سخن گفتن توجه انسان را جلب می کند ،رنگ یا نوع پوشش یا لباس است . رنگ و نوع لباس انسان ،هم برای خود فرد و هم برای بیننده می تواند نشاط آور و شادی بخش باشد و یا برعکس غم وافسردگی به همراه داشته باشد .
و همانطور که در روایات مثل :رسول الله (ص):«اَلبَسُو البَیَاضَ؛ فَاِنَّهُ أَطیَبُ وَ اَطهَرُ وَ کَفَّنُوا فِیه مَوتَاکُم»« لباس سفید بپوشید ،زیرا جامه سفید نیکوتر و پاکیزه تر است و مردگان خود را نیز در پارچه سفید کفن کنند.»فهمیده می شوداز نظر اسلام مناسبترین رنگ برای پوشش رنگ سفید است .
اما بعد از رنگ سفید ،رنگهای دیگری هم وجود دارد که مورد توجه قرار گرفته و همچنین رنگهایی که مکروه شناخته شده است . از جمله در حلیه المتقین آمده که : «بعد از سفید ،زرد و بعد از آن سبز و بعد از آن سرخ نیمرنگ و کبود و عدسی و مکروه است سرخ تیره خصوصا در نماز وپوشیدن جامه سیاه کراهت شدید دارد در همه حال»
البته رنگها بر روان هم تاثیر می گذارند و در کتابهای روانشناسی اشاره شده است که رنگها می توانند در شادی و غم و حالات روانی و روحی افراد تا تاثیر گذار باشند.
«تاثیر رنگها بر روان انسان و نوع اثر گذاری هر رنگ مورد مطالعه روانشناسان و پزشکان قرار گرفته است و کاربرد منفی و یا مفید بودن بعضی از رنگها و تاثیر آنها بر روان انسان انکار ناپذیر است . مثلا رنگ سبز نشاط آور و شادی آفرین است و رنگ آبی ایجاد آرامش می کند و یا رنگ زرد موجب شادی و نشاط ولی رنگ سیاه نشانه غمزدگی و غم و اندوه است . در اسلام به پوشش زیبا و رنگ های شاد توجه شده است و از رنگ سیاه اظهار کراهت و ناراحتی شده و افراد از پوشش سیاه در مواردی منع شده اند . »
و از نظر بهداشتی در مورد رنگ گفته شده است که :
«رنگ لباس از نظر بهداشت و از نظر جذب حرارت و نور و نظافت و اثرات روانی دارای اهمیت است . لباس سفید آلودگی را نشان می دهد و انسان را وادار به رعایت نظافت بیشتر می نماید و توصیه شده است که لباس کودکان را سفید انتخاب کنند تا زودتر متوجه آلودگی آن شده و در تعویض یا شستن آن اقدام کنند . در حالیکه پوشیدن لباس سیاه را مکروه دانسته اند ،زیرا لباس سیاه چرک و کثافت را دیر آشکار می کند و دیرتر شسته و تمیز می شود و جنبه ضد بهداشتی دارد و برای سلامتی بدن مضر است .»
پیامبر اسلام و ائمه اطهار (ع)در برخی از روایات مردم را دعوت به پوشیدن لباسهای رنگی وشادی کرده و خود آن بزرگواران در موارد متعدد از لباسهایی با رنگهای مختلف استفاده می کردند .
پیامبر اکرم (ص)درباره پوشیدن لباس سفید می فرماید :
«لَیسَ مِن لِبَاسِکُم شَیء اَحسَن مِن البیَاضِ فَالبِسُوهُ»
هیچ لباسی بهتر از لباس سفید در بین لباسهای شما نیست ،لباس سفید را برای پوشیدن انتخاب کنید . »
ج- نظافت لباس
پاکی و پاکیزه بودن لباس یکی از خواسته های طبیعی انسان است که اسلام نیز برآن تاکید کرده است . همه انسانها بالفطره زیبایی وتمیزی را دوست دارند زیرا جدای از جنبه معنوی ،مردم محبت بیش تری به یکدیگر خواهند کرد و از طرف دیگر بهداشت وتندرستی به جامعه اسلامی روی خواهد آورد و قرآن کریم در این باره می فرماید :
«وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ»
«و لباس خویشتن را پاک کن »
سوره مدثر ،مکی است و از اولین سوره های است که به پیامبر اسلام(ص)نازل شده است ،خطاب آیه به پیامبر است که لباس را به خود پیچیده بوده به ایشان می فرماید :«ای کسی که لباس به خود پیچیده ای برخیز و انذار کن و تکبیر بگوی و لباس خود را پاک کن »
«در مورد اینکه منظوراز این آیه (طهارت لباس)چیست حداقل شش نظر در بین مفسرا مطرح است :
الف- منظور ظاهر آیه باشد یعنی «تطهیر لباس از نجاست برای نماز»مقصود است .
ب- آیه کنایه از اصلاح عمل انسان باشد چون عمل به منزله لباس نفس است .
پ- مراد ازآیه تزکیه نفس از گناهان است .
ت- منظور کوتاه کردن لباس است چون موجب می شود از نجاسات روی زمین دور بماند .
ث- منظور پاک کردن همسران از کفر و گناه است ،چون همسر به منزله لباس انسان است.
ج- منظور از آیه بدست آوردن اخلا ق پسندیده است . »
«در نظافت و پاکیزگی لباس در اسلام همان بس که اولین برنامه اسلام پس از اعتقاد به مبدا و معاد و اظهار عظمت خداوند دستور نظافت لباس است . که از روز اول بعثت پیغمبر خاتم (ص)پس از مراجعت رسول خدا از جبل حرا به منزل خدیجه ،خود را پوشاند به واسطه احساس سردی (در اثر اضطراب امر نبوت و رسالت )جبرئیل نازل و آیات اول سوره مدثر را آورده و فرمود :«وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْوَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ» «ای پیغمبر (ص)باید لباسهایت را پاکیزه نمایی و از قذارات و نجاسات احتراز فرمائید.»
و به ضمیمه آیه کریمه«لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» «همه شما امت باید تاسی بر رسول خدا(ص)نمایید .»از اینجا ظاهر می شود نظافت لباس چقدر مورد عنایت خاص شارع مقدس بوده که پیش از همه برنامه ها واحکام اسلام شرف صدور پیدا کرده است . »
وپزشکان در این مورد می نویسند :
«در اسلام طهارت لباس یکی از شرایط صحیح بودن عبادت است . همین امر ،انسان مسلمان را ملزم می کند تا برای طهارت لباس خود اهمیت خاصی قائل شده واز آلوده شدن آن بوسیله نجاسات جلوگیری نماید . اهمیت این مسئله در حفظ انسان در برابر آلودگی ها بر کسی پوشیده نیست.»
لذا انسان می تواند بفهمد که چرا انسان نمازگزار باید لباسش در هنگام نماز پاک باشد .چرا طهارت لباس شرط برخی اعمال حج مثل طواف است و چرا پوشیدن لباس پاکیزه برای نماز و داخل شدن در اجتماعات دینی مستحب است . همه این موارد به نفع انسان است و باعث سلامتی و تندرستی او می شود.
در جامعه اسلامی مسلمانان به پیروی از پیشوایان خود باید لباس و بدن خود را از پلیدیها پاکیزه نمایند و به خصوص در هنگام شرکت در مجالس عمومی تا به این طریق از بروز و شیوع امراض از طریق مستقیم یا غیر مستقیم در جامعه جلوگیری به عمل آید . یک انسان مسلمان قبل از نماز وپیش از ادای مراسم نمازهای جمعه و دخول در مساجد ،زیارتگاهها و . . . باید هر نوع پلیدی را که بر بدن و یا لباسش وارد آمده ،تطهیر نماید . به خاطر اینکه در صورتی که بدن آلوده به کثافات از قبیل خون،ادرار و . . . باشد به لباس سرایت می کند و همین لباس با تماس به اثاثیه و ظروف ،وسیله انتشار بیماریهای عفونی از قبیل حصبه ،اسهال خونی ،وبا و غیره خواهد شد.
بخش دوم
بهداشت غذايي
1- دعوت به غذاهاي طيب
2- ممنوعيت غذاهاي غيربهداشتي
الف – گوشت مردار
ب- خون
ج – گوشت مردار
د – ممنوعيت نوشيدن خمر
1- دعوت به غذاهاي طيب
اولين بخش از فصل بهداشت غذايي، غذاهاي طيب است كه پس از تعريف غذاي طيب، آياتي كه در اين زمينه وجود دارد مورد بررسي قرار ميگيرد.
غذاي طيب: « هر نوع مواد غذايي حلالي است كه خداوند اجازه داده است. بعضي ميگويند منظور از طيبات هر آن چيزي است كه دليلي بر حرمت آن از كتاب و سنت وارد نشده و برخي گفتهاند طيبات، چيزهاي گوارا و لذت بخش است.»
قرآن كريم در ضمن دستورات خود در مورد غذاهاي طيب، مراحل ورود به اين بخش را بيان كرده است كه در مرحله اول ميفرمايد از غذاهاي طيب وحلال بخوريد:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ »
« اي كساني كه ايمان آوردهايد، از نعمتهاي پاكيزهاي كه روزي شما كردهايم، بخوريد»
«یََا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُواْ مِمَّا فِي الأَرْضِ حَلاَلًا طَيِّبًا»
« اي مردم، از آنچه در زمين است حلال و پاكيزه بخوريد»
در مرحله دوم قرآن به پيامبران دستور ميدهد كه از غذاهاي طيب و پاكيزه بخوريد و در واقع چون انسانها از پيامبران اطاعت كرده و آنها را الگوي خود قرار ميدادند لذا ميتوان گفت كه خطاب آيه تنها پيامبر نيست بلكه همه انسانهاست.
« یََا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ »
« اي پيامبران، از چيزهاي پاكيزه بخوريد و كار شايسته كنيد، كه من به آنچه انجام ميدهيد دانايم.»
و در مرحله سوم قرآن ميفرمايد غذاهاي طيب را بر خود حرام نكنيد.
«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِيَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ»
[ اي پيامبر] بگو :«زيورهايي را كه خدا براي بندگانش پديد آورده، و [ نيز] روزيهاي پاكيزه را چه كسي حرام گردانيده؟»
« از آنجايي كه گروهي از مردم عصر جاهليت بسياري از كارها را ناروا ميشمردند و در حال احرام، خوردن شير و روغن را روا نميدانستند و شتراني را كه ده بار بچه آورده بودند و نيز شتراني كه گوشتشان را شكاف زده بودند، بهرهوري از آنها را روا قلمداد ميكردند، آفريدگار هستي در راه زدودن اين فرهنگ خرافي و جاهلي در آيه 32 / اعراف ميفرمايد:
« قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِيَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ »
نتيجه اينكه بهره وري از همه نعمتهاي زندگي براي انسان رواست، مگر اينكه دليلي آن را تحريم كند.»
نكات تفسيري:
1- « آيه 168/ بقره خطاب به همه مردم (ناس) اعم از مسلمان و غيرمسلمان است. يعني خوردن غذاي حلال و پاكيزه براي عموم بشريت مفيد است و اين مطلب مورد ابتلاء همه انسانهاست چرا كه گاهي غذاهايي را بر اساس عقايد انحرافي يا خرافات و يا عادات بر خود ممنوع ميكنند و قرآن همه غذاهاي پاكيزه و حلال را جايز ميشمارد.
2- آيات دلالت بر حليت عام در تمام تصرفات دارد، يعني هر گونه تصرفي در غذاهائي كه خدا براي بشر آفريده و جايز است، مگر آنكه دليل شرعي خاصي آن را منع كند.
3- امتناع كردن ( بدون دليل شرعي) از آنچه كه خدا براي انسان حلال كرده است، تشريع حرام است.
4- حلال به چيزي ميگويند كه ممنوعيتي نداشته باشد و طيب به چيزهايي گفته ميشود كه موافق طبع سالم انساني باشد.»
5- « تا دليلي بر حرام بودن چيزي به ما نرسيده، قانون كلي، حلال بودن آن چيز است.
6- شرط اساسي در مصرف:
الف – حلال بودن ب- پاكيزه و دل پسند بودن است.»
انسان بطور طبيعي از برخي غذاها لذت ميبرد و از آنجا كه اسلام بر اساس فطرت انسان بوده است به ما دستور ميدهد كه از غذاهايي كه موافق طبع است بخوريم و از خوردن غذاهاي مضر و خبيث باز ميدارد كه خود اين باعث حفظ سلامتي و بهداشت جسم ميشود و آرامش رواني را با آوردن حلال بودن غذاها تامين ميكند. در كتاب طب در قرآن در مورد فوائد رواني غذاهاي حلال مطالبي ذكر شده ، از جمله:
« قرآن ، انواع گوناگوني از غذاها را كه ذائقه افراد را ارضا كرده و براي جسم و روح آنها نيز مفيد بوده و زياني به آنها نميرساند را حلال فرموده است.
معني كلمه طيب در منفعت و ارزش غذايي محدود نميگردد، بلكه از آن نيز تجاوز ميكند و فوايد رواني غذا را نيز در بر ميگيرد. براي اينكه غذايي طيب باشد، بايد حلال هم باشد « وَكُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ حَلاَلًا طَيِّبًا » « و از آنچه خداوند روزي شما گردانيد، حلال و پاكيزه را بخوريد.» زيرا هنگامي كه شخص از دسترنج خود غذا مي خورد ضمن دستيابي به يك لذت و نشئه خاص ، احساس سعادت بزرگي نيز به وي دست ميدهد، درست بر خلاف آن روحيه حريصي كه روي سايرين را به لطايف الحيل از چنگ آنها بيرون ميآورد.»
2- ممنوعيت غذاهاي غير بهداشتي:
انسان بطور طبيعي از برخي غذاها متنفر است و از آنجا كه اسلام موافق فطرت انسان است در مرحله چهارم اينگونه غذاها را ممنوع و حرام اعلام كرده است و خداوند كريم در اين مورد ميفرمايد:
« وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَآئِثَ »
« و براي آنان چيزهاي پاكيزه را حلال و چيزهاي ناپاك را برايشان حرام ميگرداند.»
خبائث: «( جمع خبيث)، نجس و بد، نفرت انگيز، هر چيز پست و مكروهي كه انسان از آن تنفر دارد.»
« آيه يكي از وظايف و اهداف انبياء را بيان ميكند كه آنها آمدند تا چيزهايي پاكيزه را حلال و امور پليد را حرام اعلام كنند. مساله حلال كردن طيبات وحرام كردن چيزهاي خبيث از فطرياتي است كه همه اديان الهي آن را پذيرفتهاند.»
و از نظر علمي در مورد حرام شدن غذاهاي خبيث يكي از صاحب نظران مينويسد:
«خبائث چيزهايي است كه در فارسي آنها را پليد ميخوانند و در نزد مردم، فاسد و گنديده و متعفن و غيرمطبوع است. فساد غذا و گنديدن و كپك زدن آنها بواسطه تأثير ميكروبها و قارچهاي سمي است كه روي غذا نشسته وآنرا مسموم و آلوده ميكند. روشن است كه اينگونه غذاها موجب ابتلاء به امراض گوناگون ميگردد. غذا در بدن تبديل به سلول زنده ميشود. از غذاي نجس و آلوده و پليد، سلول پليد بوجود ميآيد و چون سلولها عمر كوتاهي دارند از هفت روز تا چهل روز و احياناً تا هفت سال هم ممكن است سلولي در بدن زنده بماند.»
از جمله چيزهايي كه خوردن آن حرام و از گناهان كبيره محسوب ميشود خوردن مردار و خون و گوشت خوك و هر چه كه هنگام كشتنش ياد خدا نكرده باشند. ميباشد كه در آيه 173 سوره مباركه بقره آمده است كه:
« إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللّهِ »
«(خداوند) تنها مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را که(هنگام سر بریدنش) نام غیر خدا بر آن برده شده،بر شما حرام گردانیده است.»
« آيه فوق در چهار سوره قرآن كريم با الفاظ مختلف تكرار شده است يعني در سورههاي انعام، نحل، بقره، ومائده نازل گرديده است. به نظر ميرسد كه اولين بار در اوايل بعثت در مكه نازل شد و سپس در اواخر اقامت پيامبر (ص) در مكه تكرار شد. و در مدينه هم يكبار در اوايل حضور پيامبر (ص) و بار ديگر در اواخر عمر آن حضرت ( در سوره مائده) نازل شد.
در مورد علت تكرار بيسابقه اين آيه در قرآن علل مختلفي بيان شده است. از جمله:
الف- اهميت موضوع يعني خطرات جسمي و روحي آن
ب- آلودگي مردم آن روزگار به اين مطلب»
که در اينجا به بررسي علل تحريم خوردن مردار، خون و گوشت خوك پرداخته ميشود.
الف- مردار:
اولين مورد از غذاهاي خبيث كه به بررسي آن پرداخته ميشود مردار است.
«مردار عبارتست از لاشه و جسد حيواني كه به طريق شرعي ذبح نشده و طبق شريعت، روح از بدنش جدا نگشته باشد و به عربي ميته گويند. مردار در شرع نجس و خوردن گوشت آن حرام است».
در مورد علت علمي تحريم گوشت مردار ميتوان گفت كه:
« دانشمند معظم جناب دكتر صدرالدين نصيري در كتاب خود بنام « بهداشت اجتماعي در اسلام» چنين مينگارد: گفتگو در نخوردن گوشت مردار خيلي مورد بحث و قابل تذكر نيست، زيرا كليه ملل متمدن دنياي امروز از آن دوري مينمايند، چون كه همه ميدانند گوشتهاي مردار و مانده محتوي ميليونها جانداران ذره بيني بيماري زا ميباشند. پس از مرگ، ميكروبها و باكتريها به عناصر شيميايي و گازهاي چون اسيدكربنيك، هيدروژن، سولفوره و آمونياك و غيره مينمايند، اين طبقه باكتريها و ذاتاً توليد مسموميت مينمايند: باكتريهاي هواخواه از بيرون به روي اجساد موثرند و بعضي از حشرات خصوصاً انواع مگسها در كار عفونت اثر مهمي دارند و در فساد آنها كمك مينمايند، بطور خلاصه چنانچه بيان گرديد ، گوشت فاسد سختترين و خطرناكترين مسموميت پتومائين و غيره را به انسان ميدهد.
اين مسمومات باعث توليد عوارضي ميباشد از قبيل التهاب حاد معده و رودهها، قي و شكم روش تب زياد، ناتواني شديد، سرگيجه، اتساع مردمك، پايين افتادن پلك چشم، ضعف و غش.»
امام صادق (ع) در مورد آثار وضعي خوردن مردار ميفرمايند: «اَمَّا المَیِّتهُ فَاِنَّهُ لَم یَنِلُ مِنهَا اَحَدُ اِلَّا ضُعِفَ بَدَنُهُ ، وَ ذَهَبَت قُوَتُهَ، وَانقَطَعَ نَسلُهُ وَ لَا یَمُوتُ آکِلُ المَیتَهِ الإفجَاهَ »
امام بعد از ذكر مقدمهاي در مورد اينكه تمام اين احكام به خاطر مصالح بشراست ميفرمايد. « اما مردار را هيچكس از آن نميخورد مگر اينكه بدنش ضعيف و رنجور ميشود ، نيروي او را ميكاهد، و نسل را قطع ميكند و آن كس كه به اين كار ادامه دهد با سكته و مرگ ناگهاني از دنيا ميرود.»
« اين مفاسد ممكن است به خاطر آن باشد كه دستگاه گوارش نميتواند از مردار خون سالم و زنده بسازد، بعلاوه مردار كانوني است از انواع ميكروبها، اسلام علاوه بر اينكه خوردن گوشت مردار را تحريم كرده، آن را نجس هم دانسته تا مسلمانان كاملاً از آن دوري كنند.»
و امام رضا (ع) نيز به اين حقيقت مهم اشاره دارند كه خوردن مردار موجب فساد بدن و ابتلاي انسان به صفرا ميشود.
«حُرمَتِ المَیهُ لِمَا فِیهَا مِن إفسَادِ الاَبدَانِ وَ الآفَهِ وَ لِاَنَّهُ یُورِثُ المَاءِ الأصفرِ وَ یَنخِرُ الفَمَ وَ یَنتِنُ الریحَ وَ یَسِیُء الخَلقَ وَ یُورِثُ القِسَوهَ القَلبِ وَ قِلَّهَ الرَّأفَهِ وَالرَّحمهِ حَتَی لَا یُومِنُ اَن یَقتُلُ وَلَدَهُ وَ وَالِدَهُ وَ صَاحِبَهُ »
« حرام شدن مردار براي اين است كه باعث فساد بدنها و آفات است و نيز باعث ايجاد صفراء است و دهان را بدبو ميكند و باعث بداخلاقي، عصبانيت و قساوت قلب و كم شدن مهر و عطوفت ميشود تا آنجا كه نميتوان از كشتن فرزند و پدر و رفيق نسبت به او ايمني داشت.»
البته خوردن گوشت مردار علاوه بر آثار زيانبار جسمي، آثار زيانبار روحي و معنوي نيز در پي دارد كه در اينجا به برخي از اين آثار اشاره ميشود.
« خون، پس از مرگ جانور، با توجه به تركيبات آن ( به رغم اينكه قبل از مرگ بهترين وسيله دفاع از بدن بود) به محل مناسبي براي رشد ميكروبها تبديل خواهد شد.
در بدن مردار، پس از يك ساعت خون در بدن رسوب ميكند و پس از 4-3 ساعت عضلات منقبض شده و به دليل وجود اسيدها ( فسفريك- فورميك- لاكتيك) بدن خشك ميشود و سپس حالت قليايي به بدن بر ميگردد و خشك شدن بدن برطرف ميگردد و جسم به تصرف ميكروبها در ميآيد ابتدا ميكروبهاي موجود در هوا و سپس ميكروبهاي موجود در بدن شروع به تكثير نموده و در نتيجه بدن متعفن و متلاشي ميشود. محبوس بودن خون نيز تعفن را تسريع و به توليد مثل ميكروبها كمك ميكند اما در ذبح شرعي (سر بريدن حيوان) با بريده شدن وريدها و شريانهاي بزرگ گردن باعث خروج تمام خون بدن حيوان خواهد شد و با زدن حيوان ذبح شده نيز به اين امر كمك خواهد كرد.»
دكتر پاك نژاد مينويسد:
« مردار خواري به خون خواري بستگي دارد، زيرا تا شاه رگهاي مخصوص حيوان قطع نشود به اندازه كافي خون از بدنش خارج نميشود و كمتر مرداري است كه خون بدنش كاملاً خارج شده باشد.»
از مطالب ذكر شده نتيجه ميشود كه گوشت مردار هم از نظر بهداشتي و جسمي و هم روحي اثرات منفي بر انسان ميگذارد و به همين دليل اسلام گوشت مردار را حرام كرده است و اين به خاطر سلامتي جسم و روح خود انسان ميباشد.
ب- خون:
دومين مورد از غذاهاي خبيث خون است كه خوردن آن حرام است.
« خون مايع سرخ رنگي است كه در تمام رگها جريان دارد و بدن بوسيله آن تغذيه ميكند . طعمش اندك شود و داراي گلبولهاي سفيد و سرخ و پلاسما ميباشد. مقدار آن در حيوانات پستاندار 13/1 وزن بدن آنهاست، انساني كه وزن بدنش 65 كيلوگرم باشد تقريباً 5 كيلوگرم خون دارد.»
« دومين چيزي كه در آيه 173 / بقره تحريم شده، خوردن خون است. فلسفه تحريم خون در اسلام هم از جهت جسمي و هم اخلاقي است ، زيرا از يك سو يك خون معمولاً آمادهترين ميدان براي پرورش انواع ميكروبهاست، تمام مدافعين كشور تن كه گلبولهاي سفيد نام دارند، همواره در منطقه خون پاسداري دارند، تا ميكروبها را در اين منطقه حساس كه از آنها به تمام منطقههاي بدن دسترسي پيدا ميكنند نابود كنند، بنابراين خون منبع بسيار آماده براي پرورش ميكروبها است مخصوصاً هنگامي كه خون از جريان ميافتد و به اصطلاح ميميرد، گلبولهاي سفيد از بين رفته اما ميكروبها به سرعت به فعاليت خود ادامه ميدهند. پس اگر گفته ميشود كه خون با اين كه مؤثرترين عامل حيات ميباشد آلودهترين اجزاي بدن حيوان نيز هست گزاف نيست.
از سوي ديگر امروز در علم غذاشناسي ثابت شده كه غذاها از طريق تاثير در غدهها و ايجاد هورمونها، در روحيات و اخلاق انسان اثر ميگذارند، از قديم نيز تاثير «خونخواري» در قساوت و سنگدلي ضرب المثل بوده است.»
لذا محققين از آنجا كه خون محيط مناسبي براي رشد انواع ميكروبهاست به شدت انسان را از خوردن آن نهي كردهاند:
« خون غذاي انسان نيست، چرا كه پروتئينهاي پلاسما ( آلبومبين، گلاوبومین، فيبرنیوژن) بسيار كم است ( حدود 6-8 ميلي گرم درصد) و تركيبات خون بسيار دير هضم است و يا به سختي جذب رودهها ميشود.
از آنجا كه يكي از وظايف خون حمل كردن سموم و مواد زائد بدن ( مثل اوره – اسيداوريك- كرياتينين و گاز دي اكسيد كربن ) است، در صورتي كه،كسي خون را از طريق دهان بخورد به ميزان زيادي از اين مواد و سموم را وارد بدن خود كرده است. خون محيط مناسبي براي رشد انواع ميكروبهاست كه اين ميكروبها ، از ابزار كشتن (ذبح)، دستها، هوا، مگسها و ظرفي كه خون در آن ريخته ميشود جذب ميشود هنگام خوردن خون از طريق دهان، ميزان اوره خون به دليل شكسته شدن پروتئينها بالا ميرود و گاهي منجر به كما (coma) ميشود.
برخي ادعا دارند كه خوردن خون براي استفاده از تركيبات آهن موجود در آن مفيد ميباشد، اين سخن كاملاً مردود است زيرا آهن موجود در خون، آهن آلي است كه نسبت به تركيبات آهن غير آلي بسيار كندتر و سخت جذب رودهها ميشود.
بدين ترتيب ميبينيم كه تا چه حد دانش پزشكي مهر تاييد در نظريات شرعي ميزند.»
البته بدلیل استفاده عقلايي و بهداشتي ، خريد و فروش آن حتی در اسلام نهي نشده است.
« استفادههاي معقول مانند تزريق خون براي نجات جان مجروحان و بيماران و مانند آن، اشكال ندارد، حتي دليلي بر تحريم خريد و فروش خون براي اين موارد در دست نيست، چرا كه استفادههاي عقلايي و مشروع مورد نياز عمومي است.»
ج- گوشت خوك
سومين چيزي كه در قرآن خوردن آن نهي ميشود، خوردن گوشت خوك است.
« خوك يكي از حيوانات پستاندار است كه در خشكي زندگي ميكند وگوشت وشير آن مورد استفاده قرار ميگيرد ولي از نظر اسلام اين حيوان در ليست غذاهاي ممنوع قرار دارد.»
« خوك حتي نزد اروپائيان كه بيشترگوشت آن را ميخورند سمبل بيغيرتي است و حيواني است كثيف، خوك در امور حبسي فوقالعاده بي تفاوت و لاابالي است و علاوه بر تاثير غذا در روحيات كه از نظر علم ثابت است، تاثير اين غذا در خصوص لااباليگري در مسائل جنسي مشهود است. در شريعت حضرت موسي (ع) حرمت گوشت خوك نيز اعلام شده است و در اناجيل گناهكاران به خوك تشبيه شدهاند و در ضمن داستانها، مظهر شيطان خوك معرفي شده است.
جاي تعجب است كه بعضي با چشم خود ميبينند كه از يك سو خوراك خوك نوعاً از كثافات و گاهي از فضولات خودش است و از سوي ديگر براي همه روشن شده كه گوشت اين حيوان پليد داراي دو نوع انگلي خطرناك بنام كرم « تريشين» و يك نوع « كرم كدو» است باز هم در استفاده از گوشت آن اصرار ميورزند.
تنها كرم « تريشين» كافي است كه در يك ماه 15 هزار تخم ريزي كند و در انسان سبب پيدايش امراض گوناگون مانند كم خوني، سرگيجه، تبهاي مخصوص اسهال، دردهاي رماتيسي، كشش اعصاب، خارش داخل بدن، تراكم پيهها، كوفتگي و خستگي، سختي عمل جويدن و بلعيدن غذا و تنفس و غيره گردد.
در يك كيلو گوشت خوك ممكن است 400 ميليون نوزاد كرم « تريشين» باشد و شايد همين امور سبب شد كه چند سال قبل در قسمتي از كشور روسيه خوردن گوشت خوك ممنوع اعلام شد. آري آئين كه دستوراتش به مرور زمان جلوه تازهاي پيدا ميكند آئين خدا، آئين اسلام است. بعضي ميگويند با وسائل امروز ميتواند تمام اين انگلها را كشت و گوشت خوك را از آنها پاك نمود ولي به فرض كه با وسائل بهداشتي با پختن گوشت خوك در حرارت زياد انگلهاي مزبور بكلي از ميان برود، با زيان گوشت خوك قابل انكار نيست، زيرا طبق اصل مسلمي كه شد گوشت هر حيواني حاوي صفات آن حيوان است و از طريق غدهها و تراوش آنها ( هورمونها) در اخلاق كساني كه از آن تغذيه ميكنند اثر ميگذارد ، و به اين ترتيب خوردن گوشت خوك ميتواند صفت بيبندوباري جنسي وبي اعتنايي به مسائل ناموسي را كه از خصائص بارز نر اين حيوان است به خورنده آن منتقل كند.
و شايد يكي از علل بي بند و باري شديد جنسي كه در كشورهاي عربي حكومت ميكند همان تغذيه از گوشت اين حيوان آلوده باشد.»
علاوه بر كرم تريشين، كرم تريكين و كرم كدو، در بدن خوك باعث بيماريهايي در بدن انسان ميشوند بدين ترتيب كه:
« تريكين به محض اينكه در اثر خوردن گوشت خوك وارد بدن انسان شد، ابتدا گلبولهاي سرخ شروع به زياد شدن كرده و بعد به تدريج از بين ميروند، تا آنجایی كه در اثر كمي گلبول شخص را دچار كم خوني نموده و به حيات او خاتمه ميدهد. وقتي كه تريكينها وارد معده و خون بدن ميشوند، اثرات اوليه آنها عبارتست از سرگيجه و ايجاد تبهاي دستگاه هاضمه بوده و سپس اسهال رخ داده و مرضي بنام « تريكينوز» توليد ميكندكه معالجه آن بسيار مشكل بلكه مريض بايد خود را آماده براي مرگ نمايد.»
و اما كرم كدوي خوك: « طول اين كرم 2-3 سانتيمتر بوده و داراي آلت مكيدن و قلاب است. لارو اين كرم «سيستي سراك» نام دارد و در عضلات و مغز خوك يافت ميشود. انسان با خوردن گوشت و يا مغز خوك به آن مبتلا ميشود و دچار نارسائيهايي در دستگاه گوارش ميگردد. ( مثل كم اشتهايي – احساس درد – اسهال و يا يبوست) اين بيماري كه بصورت گستردهاي در جهان منتشر شده در كشورهاي اسلامي كه گوشت خوك مصرف نميكنند به ندرت ديده ميشود.»
و « يكي از بيماريهايي كه توسط كرم كدو بوسيله گوشت خوك به انسان منتقل ميشود مرض لا دردي است . اين بيماري در شهرهاي مسيحي نشين فراوان يافت ميشود. اما در بين مسلمانان و يهوديان كه از خوردن گوشت خوك احتراز ميكنند به كلي پيدا نميشود.»
بر اساس موارد گفته شده ميتوان نتيجه گرفت كه فلسفه حرمت گوشت و نجاست خوك از دو جهت قابل بررسي است: يكي از نظر تاثيرات سوء رواني ، معنوي و اخلاقي و ديگر از نظر تاثيرات جسمي. از نظر رواني و معنوي و اخلاقي زيرا باعث بي غيرتي و بي بند و باري و .... ميشود و از لحاظ بهداشتي و جسمي به دليل اينكه باعث بيماريهايي براي جسم ميشود خوردن آن حرام شمرده شده است و امروز از بيماري به نام آنفلونزاي خوكي نام برده شده كه علت آن خوردن گوشت خوك است و منظور از اين بيماري، هم از لحاظ روحي و معنوي و هم از لحاظ جسمي ميباشد.
تعذيه و اخلاق
در تمام مواردي كه در مورد غذاهاي طيب و خبيث مثل خون، گوشت خوك و گوشت مردار گفته شده، صحبت از اخلاق و معنويات شد. سوالي كه اينجا پيش ميآيد اين است كه چگونه تغذيه ميتواند بر اخلاق تاثير بگذارد در حالي كه تغذيه ، جسمي و اخلاق ،امري روحي است؟
« با توجه به رابطه بسيار نزديك و تنگاتنگي كه در ميان جسم و روح آدمي است، جايي براي تعجب باقي نميماند. بسيار ميشود كه يك حالت بحراني روحي و غم و اندوه شديد جسم را در مدت كوتاهي، ضعيف و پژمرده و ناتوان ميسازد، موهاي انسان را سفيد، چشم را كم نور، قوت و توان را از دست و پا ميگيرد؛ عكس اين مسئله نيز صادق است كه حالات خوب جسماني در روح انسان اثر ميگذارد، روح را شاداب و فكر را قوت ميبخشد.
از قديمالايام تاثير غذاها بر روحيات اخلاق انساني مورد توجه دانشمندان بوده است و حتي اين مطلب جزء فرهنگ تودههاي مردم شده است! مثلاً، خونخواري را مايه قساوت و سنگدلي ميشمردند و معتقد بودند كه عقل سالم در بدن سالم است.
در قرآن مجيد هم آياتي براي اين معني ديده ميشود.
از جمله در آيه 41 سوره مباركه مائده درباره گروهي از يهود كه مرتكب كارهاي خلافي از قبيل جاسوسي بر ضد اسلام و تحريف حقايق كتب آسماني شده بودند، ميفرمايد:
« يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لاَ يَحْزُنكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قَالُواْ آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ وَمِنَ الَّذِينَ هِادُواْ سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِن بَعْدِ مَوَاضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هَذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَّمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُواْ وَمَن يُرِدِ اللّهُ فِتْنَتَهُ فَلَن تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللّهِ شَيْئًا أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللّهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ »
« اي پيامبر، غمگين نكند تو را كردار آنان كه به كفر ميشتابند. چه آنهايي كه به زبان گفتند كه ايمان آورديم و به دل ايمان نياوردهاند و چه آن يهودان كه گوش ميسپارند تا دروغ بندند و براي گروهي ديگر خود نزد تو نميآيند سخن چيني ميكنند، و سخن خدا را دگرگون ميسازند، و ميگويند: اگر شما را اينچنين گفت بپذيريد و گرنه از وي دوري گزينيد و هر كس را كه خدا عذاب او بخواهد، توانش از قهر خدا رهايي نخواهي داد. اينسان كساني هستند كه خدا نخواسته است كه دلهايشان را پاك گرداند. آنان را در دنيا خواري و در آخرت عذابي بزرگ است.»
و بلافاصله در آيه بعد(42/مائده) ميفرمايد:
« سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِن جَآؤُوكَ فَاحْكُم بَيْنَهُم أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَن يَضُرُّوكَ شَيْئًا وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُم بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ »
« گوش نهادگان بر دروغند، خورندگان حرامند. پس اگر نزد تو آمدند ميانشان حكم كن يا از ايشان رويگردان شو و اگر رويگردان شوي هيچ به تو زياني نرسانند و اگر ميانشان حكم كني به عدالت حكم كن كه خدا عدالت پيشگان را دوست دارد.»
اين تعبير نشان ميدهد كه آلودگي دلهاي آنها بر اثر اعمالي همچون تكذيب آيات الهي و خوردن مال حرام بطور مدام بوده است زيرا بسيار از فصاحت و بلاغت دور است كه اوصافي را براي آنها بشمرد كه هيچ ارتباطي با جمله «لَمْ يُرِدِ اللّهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ » نداشته باشد.
« لذا از مجموع آنچه گفته شد استفاده ميشود كه رابطه نزديكي ميان تغذيه و روحيات و اخلاقيات وجود دارد، هرگز نميگوئيم غذاها علت تامه براي اخلاق خوب يا بد است، بلكه همين اندازه ميدانيم كه يكي از عوامل زمينهساز پاكي و اخلاق، تغذيه است هم از نظر نوع غذاها و هم از نظر حلال و حرام بودن آنها.»
و استاد مطهري در اين باره مينويسند:
« واقعيت آن است كه فلسفه برخي از احكام دقيقاً معلوم نيست اگر چه در پيشگاه الهي مصلحت واقعي و حقيقي دارد كه ما از آنها خبر نداريم و به همين خاطر بايد تعبداً آنها را پذيرفت.»
د- ممنوعيت نوشيدن خمر:
معني لغوي و اصطلاحي خمر:
« خمر به معناي پوشش است و هر چيزي كه چيز ديگر را بپوشاند و مخفي كند «خمار» ميگويند. ولي در اصطلاح شريعت به هر مايع مسكر (مست كننده) خمر گفته ميشود. خواه از انگور گرفته شده باشد و يا از كشمش و خرما باشد و هر نوع مشروبات الكلي را شامل ميشود. البته استعمال واژه « خمر» براي مايعات مسكر به علت تناسبي است كه بين معناي لغوي آن (پوشيدن) با اين معنا وجود دارد، زيرا اين مايعات به جهت سستي كه ايجاد ميكند، روي عقل پردهاي ميافكنند و نميگذارند بد را از خوب و زشت را از زيبا تميز دهد.»
« كلمه «خمر» در قرآن كريم با 3 اشتقاق (خمراً – خمر – خمرهن) 7 بار تكرار شده است كه 2 بار آن در سوره يوسف راجع به تعبير خواب هم بندياش، يك بار در آيه 15 سوره محمد (ص) راجع به خمر بهشتي و در آيه 31 سوره نور به معناي پوشش زن آمده است. اما آنچه در اينجا مد نظر است خمر يا نوشابه الكلي سكر آوري است كه خداوند ابتدا در آيه 219 سوره بقره مسلمانان را نسبت به زيانمندي آن هشدار داده است و سپس در آيات 90 و 91 سوره مائده مومنان را به پرهيز از آن امر نموده و مصرفش را حرام كرده است.»
« خمر محتوي مواد شيميايي بسياري است ، ولي آنچه بيشتر موردنظر است الكل اتيليك است كه در حقيقت ماده اصلي خمر است و سبب تمام زيانهاي ناشي از مصرف انواع آن است. اين ماده از تخمير قند انگور بوجود ميآيد.»
نامهاي مشروبات الكلي:
« مشروبات مست كننده نامهاي مختلفي دارد، مانند عرق، شامپاين، ويسكي، برانده، كنياك، ودكا و آب جو که همه آنها، داراي الكل هستند، ولي مقدار الكلشان متفاوت است،براي مثال، عرق 66% الكل دارد ولي شراب، الكل كمتري دارد.»
شراب (خمر) جزء غذاهاي غيربهداشتي است كه در اسلام خوردن آن و يا هر مايع مست كننده ديگر حرام شده است و حتي در برخي روايات شراب را بزرگترين گناه معرفي كردهاند، مثل: «قِیلَ لِاَمیرالمومنین (ع): اِنَّکَ تُزعَمُ اَنَّ شُربَ الخَمرِ أَشَدَّ منَ الزِّنَا وَ السِّرقَهِ.فَقَالَ(ع): نَعَم اِنَّ صَاحبُ الزِّنَا لِعِلَّهِ لَایَعدُوهُ اِلَی غَیرهِ وَ اِنَّ شَارِبُ الخَمرِ اِذَا شَرَبَ الخَمرِ زَنَی ،سَرِقَ وَ قَتِلَ النَّفسَ الَّتی حَرَّمَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ وَ تَرَکَ الصَّلاهِ »
« گفته شده به اميرالمومنين (ع): همانا گمان ميكنيد كه گناه خوردن شراب از زنا و دزدي بيشتر است. پس امام (ع) فرمودند: بله، همانا كسي كه زنا انجام ميدهد به كس ديگر آسيب نميرساند ولي شرابخوار وقتي شراب ميخورد گناهان ديگر مثل زنا، دزدي و آدم كشي، كه خداوند حرام كرده و ترك نماز را انجام خواهد داد.»
حال بايد ديد اسلام در اين مورد چه تدابيري انديشيده است.
مراحل برخورد قرآن با شرابخواري:
اسلام در اين مورد هم مثل ساير موارد كه لازم بود، تدابيري انديشيده است، به اين صورت كه مراحل تحريم شراب را بصورت تدريجي و مرحله به مرحله بيان كرده است و حالا بايد ديد كه چرا اسلام شراب را يكباره حرام اعلام ننموده است و از طرفي اين مراحل تدريجي كدامند؟
« شرابخواري و ميگساري در زمان جاهليت و قبل از ظهور اسلام فوقالعاده رواج داشت و به صورت يك بلاي عمومي در آمده بود، تا آنجا كه بعضي از مورخان ميگويند عشق عرب جاهلي در سه چيز خلاصه ميشد: شعر و شراب و جنگ! و نيز از روايات استفاده ميشود كه حتي بعد از تحريم شراب مسأله ممنوعيت آن براي بعضي از مسلمانان فوقالعاده سنگين و مشكل بود، تا آنجا كه ميگفتند: « هيچ حكمي بر ما سنگينتر از تحريم شراب نبود.» روشن است كه اگر اسلام ميخواست بدون رعايت اصول رواني و اجتماعي با اين بلاي بزرگ عمومي به مبارزه برخيزد ممكن نبوده و لذا از روش تحريم تدريجي و آماده ساختن افكار و اذهان براي ريشه كن كردن ميگساري كه بصورت يك عادت ثانوي در رگ و پوست آنها نفوذ كرده بود استفاده كرد.»
به همين خاطر خداوند مسئله تحريم شراب را در چهار مرحله اعلام نمود كه اين چهار مرحله بسيار آموزنده و تربيتي و عبرت آميز است كه در جوامع امروزی ميتواند بسيار كاربرد داشته باشد.
مرحله اول: رزق نيكو ولي استفاده نادرست از آن
خداوند در قرآن كريم ميفرمايد:
« وَمِن ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ »
« و از ميوه درختان خرما و انگور، باده مستي بخش و خوراكي نيكو براي خود ميگيريد.»
« كلمه «سُكر» به معناي از دست دادن عقل و كلمه «سَكر» به منشأ آن ميگويند.» «(سكر) گرچه در لغت معاني مختلف دارد، ولي در اينجا به معني مسكرات و مشروبات الكلي است و معني مشهور آن همين است.» و « اصل اين كلمه بر معناي سد مجراي آب است و مستي را سكر گويند چون راه معرفت را ميبندد.»
« قرآن در اين آيه هرگز اجازه شراب سازي از خرما و انگور نداده ،بلكه با توجه به اينكه «مسكرات» را در مقابل « رزق حسن» قرار داده اشاره كوتاهي به تحريم خمر و نامطلوب بودن آن نموده است. بنابراين نياز به اين نداريم كه بگوئيم اين آيه قبل از نزول تحريم شراب نازل شده و اشارهاي به حلال بودن آن است، بلكه بر عكس آيه، اشاره به حرام بودن آن ميكند و اولين اخطار در زمينه تحريم خمر است.»
اين اولين مرحله در تربيت صحيح افراد و راه جلوگيري از عادات زشت است و از آيه نتيجه گرفته ميشود كه از ميوههاي درخت انگور و خرما هم نوشابههاي مستي آور و هم رزق حلال و نيكو بدست ميآيد و درآيه از قرار دادن كلمه سكر يا مستيآورمقابل «رزق نيكو» نتيجه ميشود كه نوشابههاي مستيآور، يك روزي نيكو نيست و در واقع اين خود انسانها هستند كه از روزيهاي نيكو و پربركتي كه خداوند به آنها ارزاني داشته است استفاده نادرست و زيانبار ميكنند.
مرحله دوم: اشاره به گناه شرابخواري
خداوند ميفرمايد: « يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَآ أَكْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا »
« درباره شراب و قمار ، از تو ميپرسند، بگو، « در آن دو، گناهي بزرگ، و سودهايي براي مردم است. [ولي] گناهشان از سودشان بزرگتر است.»
در اين مرحله چند نكته قابل توجه است:
اول: « برخي از مسلمانان توجه به مسائلي مثل شراب و قمار داشته و از احكام آن سوال مي كردند و آيه در پاسخ پرسشهاي آنان نازل شده است.»
دوم: « قرآن كريم هنگامي كه ميخواهد شراب را حرام كند با نرمي و لطافت برخورد ميكند و بطور تلويحي متذكر ميشود كه شراب خواري گناه است.
سوم: روش تربيتي قرآن بسيار جالب است چون در برخورد با دو پديده زشت يعني شراب خواري و قماربازي از همان ابتدا برخورد تند و سخت نميكند بلكه با انصاف ميفرمايد كه: اينها منافعي مادي و زودگذرند، مثلاً تهيهكنندگان شراب از راه كشت انگور يا تهيه كشمش و شراب فروشي و يا از جهت اخذ ماليات عوارض، گمرك و گروههايي با داير كردن قمار خانهها بود و منافعي اخذ ميكنند، دارد. اما ضررهاي روحي وبهداشتي و اجتماعي آن زيادتر است.»
« (اثم) به حالتي گفته ميشود كه در روح و عقل انسان بوجود ميآيد و او را از رسيدن به نيكيها و كمالات باز ميدارد.»
و از معناي اثم ميتوان اينطور برداشت كرد كه شراب و قمار ضررهاي بسيار گراني به جسم وجان انسان وارد ميكند. چرا كه مانع كمالات و نيكيها است و از اينجا ميتوان نتيجه گرفت كه در آيه قضاوت يه جانبه نبوده بلكه تمام جوانب آن بيان شده و اين بيانگر جامع بودن موضوع است.
مرحله سوم: نهي از نماز در حالت مستي:
خداوند ميفرمايد: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ »
« اي كساني كه ايمان آوردهايد، در حال مستي به نماز نزديك نشويد تا زماني كه بدانيد چه ميگوييد»
در تفسير اين آيه چند ديدگاه در بين مفسران قرآن وجود دارد:
الف- « مراد از آيه اين است كه مسلمانان با حالت مستي كه بعد از خوردن شراب حاصل ميشود وارد نماز نشوند» و اين امر دو فايده مهم در بردارد:
نخست اينكه «مسلماً كسي كه با حالت مستي و بي توجهي در برابر خدا ميايستد و احياناً هذيان ميگويد و يا كلمات و حركات بي محتوا از او سر ميزند، مرتكب بي ادبي و توهين به ذات مقدس حق تعالي شده است در نتيجه حركات و الفاظ و ظواهر و ظروف نماز كافي نيست، بلكه ادب و تقوي در نماز اقتضا ميكند انسان هنگامي كه با خدا راز و نياز ميكند. بايد بداند چه ميگويد و چه ميكند : «حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ »
دوم اينكه « با توجه به نزديك بودن اوقات پنج گانه نماز واجب ( بويژه در صدر اسلام) عملاً كسي نميتوانست به شراب خواري روي آورد چون اگر صبح يا عصر شراب ميخورد اثرات آن تا موقع نماز صبح باقي ميماند و اين مطلب نوعي مبارزه با شرابخواري در جامعه بود و در حقيقت ممنوعيت موقت شراب خواري در زمانهاي خاص بود كه مردم را آماده ميكرد تا شراب را به صورت كلي بر آنان حرام كند.» »
ب- « برخي از مفسران شيعه و اهل سنت برآنند كه مراد از هستي (سكر) در اين آيه، مستي خواب است پس معناي آيه اين ميشود كه با حالت خواب آلودگي نماز برگزار نكنيد.»
اما برخي ديگر از مفسران به اين ديدگاه اشكال كردهاند كه : « اين تفسير از مفهوم ( حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ ) استفاده ميشود كه نماز خواندن در هر حالي كه انسان از هوشياري كامل برخوردار نباشد، ممنوع است. خواه حالت مستي باشد يا باقي مانده حالت خواب باشد.»
چون در جريان مساله ممنوعيت نوشيدن شراب با توجه به دو مرحله مقدماتي، پذيرش نسبي در ذهنهاي مردم مسلمان نسبت به حرمت مسكرات بوجود آمده بود، و اينك در اين آيه با يك ضربه غيرمستقيم و نه رو در رو مساله خوردن شراب را هدف قرار داده و آن را روزانه پنج نوبت زير نظر و كنترل گرفته و اينطور دايره مصرفش را تنگتر مينمايد و اين همان روش معقول و موثري است كه براي ريشه كن كردن مفاسد عميق اجتماعي كه در محيط بطور وسيع وجود دارد و محيط را آلوده كرده ميتواند نتيجه بخش باشد.
به تدريج كه آيات سه مرحله قبل نازل ميشود، جامعه جاهليت كه در شراب خواري و ميگساري غرق بودند به خود آمده، از نظر اجتماعي و رواني زمينه براي حكم نهايي و تحريم قطعي خوردن «شراب» و قمار آماده ميشود و اينجاست كه حكم نهايي از طرف باريتعالي صادر ميشود.
مرحله چهارم: حرمت شراب
خداوند ميفرمايد : «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللّهِ وَعَنِ الصَّلاَةِ فَهَلْ أَنتُم مُّنتَهُونَ »
« اي كساني كه ايمان آوردهايد، شراب و قمار و بتها و تيرهاي قرعهكشي و پليدند [و] از عمل شيطان هستند پس از آنها دوري گزينيد ، باشد كه رستگار شويد، همانا شيطان ميخواهد با شراب و قمار، در ميان شما دشمني و كينه ايجاد می كند و شما را از ياد خدا و از نماز باز ميدارد. پس آيا شما دست باز ميداريد.»
« در تفاسير شيعه و اهل تسنن شأن نزولهاي مختلفي درباره اين آيات ذكر شده است كه تقريباً با يكديگر شباهت دارند از جمله اينكه در تفسير در المنثور از سعد بن وقاص چنين نقل شده كه ميگويد: اين آيه درباره من نازل گرديد، مردي از انصار غذائي تهيه كرده بود و ما را دعوت كرد، جمعي در مجلس ميهماني او شركت كردند و علاوه بر صرف غذا شراب نوشيدند و اين قبل از تحريم شراب در اسلام بود، هنگامي كه مغز آنها از شراب گرم شد شروع به ذكر افتخارات خودكردند، كم كم كار بالا گرفت و به اينجا رسيد كه يكي از آنها استخوان شتري را برداشت و بر بيني من كوبيد و آن را شكافت، من خدمت پيامبر (ص) رسيدم و اين جريان را عرض كردم در اين موقع آيه فوق نازل شد.»
در آيات فوق چند نكته قابل توجه است: « در اين آيات تاكيدهاي متعددي ديده ميشود كه دليل حرمت ميخوارگي است از جمله:
1- كلمه «إنٍّما» که براي حصر و تاكيدمی باشد.
2- توصيف آن به رجس و پليدي كه نجس است و خوردن و نوشيدن نجاسات حرام ميباشد.
3- نسبت عمل ميخوارگي به شيطان
4- امر به اجتناب از آن
5- قرار دادن فلاح و رستگاري در اجتناب از آن
6- وسيله بودن آن براي ايجاد عداوت و بغض
7- قسمت آخر آيه: « فَهَلْ أَنتُم مُّنتَهُونَ »« آیا دست برنمی دارید؟»
8- « آیه با خطاب «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ » شروع شده و اشاره به اینکه مخالفت با این حکم با روح ایمان سازگار نیست »
در اين آيه حكم تحريم شراب بصورت خشك بيان نشده است بلكه ضررهاي شراب خواري و قمار بيان شده است كه اين عمل از نظر تربيتي بسيار تأثيرگذار است.
فلسفه تدريجي بودن حرمت شراب:
« آيه حكم حرمت شراب را بصورت قطعي بيان كرده است. ولي اين عمل پس از سه مرحله قبل بود كه ذهنيت مسلمانان براي اين حكم آماده شده بود. بطوري كه پس از نزول آيه فوق الذكر پاسخ عمر بن خطاب ( كه يكي از شراب خواران دوران جاهليت بود) اين بود: « انتهينا...... انتهينا» يعني ديگر نخواهيم نوشيد ديگر نخواهيم نوشيد. و با نزول اين آيه هر كه جامي در دست داشت آن را شكست، كوزه هاي شراب در كوچهها ريخته شد. و جامعه مسلمانان يكپارچه به فرامين شريعت گردن نهاد و اين تاثير شگفت انگيز روش تربيتي قرآن كريم بود كه بصورت تدريجي و چند مرحلهاي اجرا شد.»
اين تحريم صريح و موكد، در مقايسه با آياتي كه قبلاً بطور غيرصريح و ساده مردم را از میخواری نهي كرد، نمونهاي است از روش اسلام براي درمان تدريجي اينگونه مفاسد اجتماعي، و اين روش تدريجي يكي از رموز موفقيت اسلام است؛ چرا كه اگر تمام اوامر و نواهي يكباره نازل ميشد و مردم ملزم ميشدند كه يكباره تمام مسكرات را كنار بگذارند و تمام دستورات را انجام دهند، هيچكس زير چنين بار سنگيني نمي رفت. براي نمونه ميتوان به قانون منع مشروبات الكلي در امريكا اشاره كرد كه در جريان آن از سال 1920 تا 1933 خيرانديشان اين كشور با تبليغات وسيع و دستورات طبي و استدلال منطقي و نشان دادن مفاسد و مفسرات جسمي، اخلاقي و اقتصادي مشروبات الكلي، كوشيدند تا مردم را از ميخوارگي باز دارند، و سناي امريكا نيز با تمام قدرت و نفوذي كه داشت با اكثريت آرا قانون منع مشروبات الكلي نشد و سرانجام مجلس را مجبور ساخت كه قانون مذكور را لغو كند . ولي اسلام كه حكومت آن حكومت قوانين الهي بر اجتماع است ، با روش تدريجي خود توانست قانون منع شراب را در ميان ملتي بدوي به مرحله اجرا در آورد كه از ملت آمريكا به شراب علاقه و دلبستگي بيشتري داشت بلكه عاشق و دلباخته آن بود ، بطوريكه در فرهنگ آن ملت شراب در حدود دويست و پنجاه نام داشت و تار و پود اشعارش را تشكيل مي داد ( اسلام و تمدن غرب ، ابوالاعلي مودودي ) ؛ ملتي كه از نظر دانش و تمدن ، نسبت به ملت امريكا چند درجه زير صفر بود بطوريكه به جهل و ناداني شهرت داشت .»
« خداوند متعال همه حرامها را يكبار تحريم كرده است و عوض و معادلي حلال جانشين آن ساخته است مثلاً سفاح و زنا در برابر نكاح و ازدواج ، ميته و مردار در برابر ذبح شده ها و قرباني شده ها و امثال اين موارد ولي تنها در مورد شراب نه آن را يكباره و نه جانشيني حلال براي آن قرار داد و احتمالاً به اين علت بوده كه مردم آن زمان شديداً به شراب علاقه داشتند و شراب باعث نشاط و شادي آنها مي شده است و با آن خو گرفته بودند و خداوند هم براي اينكه به مردم سخت نگذرد و اين مسئله بر آنها دشوار نيايد آن را بصورت تدريجي و مرحله به مرحله حرام اعلام كرد نخست عيب آن را گوشزد كرد ، سپس بهنگام نماز از نوشيدن شراب آنها را نهي كرد و سرانجام آن را حرام نمود . »
از اين مراحل تدريجي حرام بودن نوشيدن شراب مي توان بصورت يك درس عبرت براي ساير موارد سنتهاي اخلاقي نادرست استفاده كرد و بايد ياد گفت كه براي هر كاري بايد مرحله به مرحله و گام به گام پيش رفت تا نتيجه گرفت و براي ريشه كن ساختن يك مفسده اجتماعي و اخلاقي كه محيط بطور عميق به آن آلوده شده است راهي بهتر از اين روش نيست كه افراد را تدريجاً آماده كنند و سپس حكم نهائي اعلام گردد .
آثار نوشيدن شراب
شراب جزء غذاهاي غير بهداشتي است كه اسلام آن را حرام اعلام نموده است ، البته در اسلام هر دستوري كه صادر مي شود حتماً به مصلحت و منفعت انسان است لذا اگر شراب را حرام ساخته است و انسان را از آن نهي كرده است حتماً زيان ها و مفاسدي را براي انسان داشته ، كه مي توان اين ضررها و آثار زيانبار را از چند جهت بررسي كرد : الف – روحي و معنوي ب – جسمي و مادي و البته در روايات هم به آثار زيانبار نوشيدن شراب اشاره شده است مثلاً پيامبر اكرم (ص) آن را ريشه همه خبائث معرفي مي كنند .
عن رسول الله (ص) : « اَلخَمرُ اُمُّالخَبَائث » « خمر ، ريشه زشتي ها ، جنايات و امور پليد است . »
عن الباقر (ع) : « اِنَّ مُدمِنَ الخَمرِ كَعابدِ وَثَنٍ وَ يُوَرِّثُهَ الِارتِعَاشِ وَ يَهدِمُ مُرُوَّتَهِ وَ تَحمِلُهُ عَلَي التَجَسَّرَ عَلَي المَحَارِِِمِِ مِن سَفَكِ الدِّمَاِء وَ رُكُوِب الزِّنَي حَتَي لا يُومِنُوا وَاِذَا سَكَرَ أَنَّ عَلَي حُرمَهِ وَ هُو لا يَعقِلُ ذَلِكَ وَ الخَمرُ لا تُزيدُ شَارِبُهَا أِلَّا كُلِّ شَر . »
« همانا دائم الخمر ، مانند بت پرست است ، شراب ، برايش ، رعشه در بدن پديد مي آورد ، مردانگی و مروّتش را نابود مي كند . او را وادار بر جسارت بر محرمها و خون ريزي و زنا مي كند ، حتي در هنگام مستي ، نمي تواند از زناي با محارم ايمن باشد . او در مستي ، اين كار را بدون عقل (فكر) انجام مي دهد . شراب ، چیزی جز هر نوع بدی به شرابخوار نمی افزاید . »
الف – آثار زيبانبار روحي و معنوي
اين آثار زيانبار شامل ضررهاي اقتصادي ، تفرقه بين اجتماع و دوري انسان از خدا مي شود .
« شراب و قمار سبب جدايي و تفرقه در بين مردم مي شوند ، در حالي كه اسلام به وحدت فرمان مي دهد و اين وحدث را به تحريم هر چه سبب تفرقه مي شود استحكام مي بخشد . دشمني به سبب سيطره اميال و شهوات بر انسان ، بوجود مي آيد و هر كس مي خواهد براي تحقق بخشيدن به اميال و شهوات خود به حقوق ديگران تجاوز كند ، در نتيجه جامعه بصورت سلسلهاي از ظالم و مظلوم در مي آيد و دشمنيها به كينه كشيها بدل مي شود و جغد كينه در دلها لانه مي كند و هر مظلومي خواستار فناي كسي است كه بر او ظلم كرده است . مسئله اين است كه گاه اين كينه متوجه غير شخص ظالم می شود يا حتي همه افراد يك جامعه ، در اين حال فرياد بر مي آورد و براي خالی كردن كينه خود نفسكش مي طلبد .
اكنون اين سؤال پيش مي آيد كه شراب چگونه سبب اين عداوت مي شود ؟ شراب عقل را زايل مي كند و اراده را ناتوان . انسان ، قدرت تسلط بر شهوات را از دست مي دهد و از آن پس اين شهوات است كه بر او تسلط مي يابند و او را به هر جا که خاطر خواهشان است مي كشند »
اين مورد يكي از ضررهاي اجتماعي خوردن شراب است زيرا علاوه بر اين كه به خود شخص ضرر مي رساند باعث ضرر رساندن به ساير افراد و به عباراتي اجتماع مي شود و همچنين موجب خروج انسان از حوزه انسانيت مي گردد زيرا بواسطه خوردن شراب عقل انسان زايل مي شود كه در اينصورت انسان به حيوان درندهاي تبديل خواهد شد لذا بهجت اينست كه در قرآن شراب خواري از اعمال شيطان محسوب شد است .
« إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء فِي الْخَمْرِ »
« شراب خواري از اعمال شيطاني است كه شيطان مي خواهد با آن بين انسانها دشمني ايجاد كند.»
« كلمه شيطان در تعاليم اسلامي و قرآن اعم از « ابليس » معروف است بلكه به هر موجود خبيث و حيله گر شيطان گفته مي شود . »
شراب خواران به خاطر روحيه درنده خويي و شرارت كه در حال سستي غالباً پيدا مي شود ، دست به اعمال جنايت آميز مي زنند ، « به موجب آماري كه توسط يكي از دانشمندان به نام « هوگر» ابراز شده ، 60 درصد قتلهاي عمدي ، 75 درصد ضرب و جرح ، 30 درصد جرائم ضداخلاقي ( از جمله زنا با محارم !)، 20 درصد جرائم سرقت مربوط به الكل و مشروبات الكلي بوده است و به موجب آماري از همین دانشمند 40 درصد از اطفال مجرم داراي سابقه اثر الكليت هستند . »
« طبق آْماري كه برخي موسسات تحقيقاتي در غرب منتشر كردهاند : جرائم اجتماعي الكليست ها از اين قرار است :
مرتكبين قتلهاي عمومي 50%
ضرب و جرح در اثر نوشيدن الكل 8/77%
سرقت هاي مربوط به الكليست ها 5/88 %
جرائم جنسي مربوط به الكليست ها 8/88% » .
« يكي از صاحب نظران مي نويسد : يكي از ضررهاي مسكرات ، مردم آزاري است ، شخص شراب خوار ، مردم ، همسايگان ، پدر و مادر ، خانواده و فرزندان خود را اذيت مي كند . »
علاوه بر موارد ذكر شده مصرف الكل ، هزينه فوق العاده زيادي را به جامعه تحميل مي كند و اين مشكلات اقتصادي به جامعه و اجتماع ضرر مي رساند . « به عنوان مثال : هزينه مستقيم و غير مستقيم اختلالات وابسته به الكل براي جامعه در ايالات متحده ،1500 ميليارد دلار در سال يعني حدود 6000 دلار براي هر نفر تخمين زده مي شود . »
« يكي از دانشمندان مي گويد :
اگر دولتها نيمي از ميخانه ها را ببندند ، نيمي از بيمارستها و تيمارستانها بسته خواهد شد . »
« از نظر اقتصادي تنها در انگلستان زيانهاي ناشي از طريق غيبت كارگران از كار، به خاطر الكليسم به 50 ميلون دلار در سال ( تقريبا 1750 ميليون تومان ) برآورد شده است ، كه اين مبلغ به تنهائي مي تواند هزينه ايجاد هزاران كودكستان و دبستان و دبيرستان را تامين نمايد .
و به موجب آماري كه درباره زيانهاي مشروبات الكلي در فرانسه انتشار يافته ، الكل 137 ميليارد فرانك در سال بر بودجه فرانسه غير از خسارات شخصي به شرح زير تحميل مي كند :
60 ميليارد فرانك خرج دادگستري و زندانها .
40 ميليارد فرانك خرج تعاون عمومي و خيريه .
10 ميليارد فرانك مخارج بيمارستانها براي الكليها .
70 ميلياد فرانك هزينه امنيت اجتماعي .
و به اين ترتيب روشن مي شود كه تعداد بيماران رواني و بيمارستانها و قتلها و نزاعهاي خونين و سرقت ها و تجاوزها و تصادفها با تعداد ميخانه ها تناسب مستقيم دارد . »
اگر چه تجارت مشروبات الكلي سودي زودگذر مثل ماليات براي دولت ها دارد اما ضررهاي آن بيشتر از نفع آن است و اين حقيقتي است كه قرآن قرنها بيان داشت : « وَإِثْمُهُمَآ أَكْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا » (219/بقره)
لذا مصرف مشروبات الكلي مي تواند انسان را از دين الهي خارج نمايد و همانطور كه قرآن در آيات 90 و 91 سوره مباركه مائده بيان مي كند شراب مانع ياد خدا و نماز است و گرانبهاترين چيزها براي بشر ياد خدا و ياد مسئوليت و تعهد به او است و مصرف مشروبات الكلي مانع اين ياد و اين مسئوليت ها مي شود . و از اين جهت است كه : « در شخص الكلي عاطفه خانوادگي و محبت نسبت به زن و فرزند ضعيف مي شود به طور يكه مكرر ديده شده كه پدراني فرزندان خود را با دست خود كشتهاند . » و اين موارد از موارد زيانبار معنوي است ، كه غير قابل جبران است .
ب – آثار زيانبار جسمي و مادي
خمر محتوي مواد شيميايي بسياري است . ولي آنچه بيشتر مورد نظر است الكل اتيليك يا همان اتانول است ،كه در حقيقت ماده اصلي خمر است و سبب تمام زيانهاي ناشي از مصرف انواع آن است .
« اتانول مادهاي بي رنگ ، با بو و طعم مخصوص به خود است . غلظت آن بطور متوسط در آبجو 5% و در شراب 12% است . سرعت جذب گوارشي ( حتي در مخاط دهان ) آن سريع بوده ، در عرض چند دقيقه وارد خون شده و به سرعت در تمام قسمتهاي بدن منتشر مي شود .
اتانول يك مولكول كوچك و محلول در آب و چربي است كه به سرعت از غشاهاي بيولوژيك عبور كرده و به تمام بافتهاي بدن نفوذ مي كند . 90% آن توسط كبد و بقيه بوسيله كليهها ، ريهها و پوست دفع شده و اثرات سمي آن بطور عمده بر روي مغز است.»
« جذب الكل در بدن سريع است و پس از نوشيدن اولين جرعه ، جذب آن شروع مي شود و ميزان الكل خون 1-2 ساعت پس از مصرف به حداكثر خود مي رسد . و اما دفع الكل به مقادير كمي در حدود 5 تا 10 درصد از طريق ادرار و هواي بازدمي صورت مي گيرد ، در حالي كه بيشتر الكل مصرف شده بدون نياز به هضم در كبد اكسيد شده و به آب و دی اکسید کربن و انرژي تبديل مي شود ، اين عمل در مردها سريعتر از زنها صورت گرفته ، هر ساعت حدود 5 تا 6 گرم آن متابوليزه و تجزيه مي گردد و چون محلول در آب است پس از تجزيه بيشتر متوجه خون شده ، گاهي غلظت آن به حدود 15 درصد رسيده و ايجاد مسموميت مي كند . »
تمام اين جذب و دفعها باعث ضررهايي براي بدن مي شود و به قسمتهاي مختلف بدن مثل دستگاه گوارش ، دستگاه تنفس ، خون ، اعصاب ، قلب و رگها ، روان و عقل و نسل » آسيب هاي جدي وارد مي كند . كه در اينجا به برخي از اين آسيب ها اشاره مي شود .
1- دستگاه گوارش
« نوشيدن الكل ترشح بزاق را زياد و رگهاي معده را گشاد ، پپسين شيره معده را منعقد كرده و عمل دياستازي آن را كم مي كند و در نتيجه معده و روده دچار التهاباتي مي شود . الكل در دستگاه گوارش ايجاد تهوع و استفراغ مي كند و از علائم ديگر الكليستها ، نفخ شديد شكم ، درد ناحيه فوقاني معده ، آروغ زدن و گاهي استفراغ خون است و زخم معده به دنبال اين عوارض پديد مي آيد .
مشروبات الكلي ، كبد را بزرگ كرده و بتدريج آن را سفت و سخت مي نمايد و مانع كار كبد مي شود و كبد كه مهمتري اندام ذخيره و جذب و دفع مواد غذائي و سمي است ، به سرعت رو به خرابي مي رود . »
2- دستگاه تنفس
« الكل بوسيله خون به دستگاه تنفس رفته و از راه هواي بازدم دفع مي شود و در نتيجه مقاومت ششها را كم كرده و عوارض عفوني ريه را پديد مي آورد و ضايعاتي در حلق و حنجره ايجاد كرده و دستگاه تنفس را مستعد ظهور برونشيت مزمن ، آسم و ذات الريه مي نمايد . »
3- خون
« با توجه به اينكه الكل باعث كم اشتهايي و در نتيجه سوء تغذيه مي گردد ، عوارض زير را در رابطه با خون در پي خواهد داشت :
الف – كاهش آهن خون
ب – كاهش اسيد كولیک در خون
پ كاهش ويتامين در خون
ت – كاهش گلبولهاي قرمز خون و در نتيجه زرد شدن پوست بدن
ه – بيماري هملوسدرين (Hemosiderin) »
4- قلب و رگها
« مصرف الكل يكي از علل اختلال در كار عضله قلب مي باشد . اين بيماري كه به نام كارديوميوپاتي اتساعي نام دارد با اختلال در عملكرد سيستولي و اتساع يك يا دو بطن(حفره قلب ) مشخص مي شود . علائم آن شامل تنگي نفس ، خستگي و ورم پاهاست كه درصورت ادامه مصرف الکل ، روز به روز تشدید خواهد شد. از مشکلات دیگری که در مصرف كنندگان الكل ديده مي شود ، اختلال در ضربان قلب و به هم خورد ريتم قلبي است . »
5- عقل و روان
«عوارض روحي و ذهني بسياري وجود دارد كه يا بر اثر اعتياد به الكل و يا ترك ناگهاني و يكباره آن بوجود مي آيد . مهمترين اين عوارض به شرح زير است :
الف – هذيان ارتعاشي و اين ، حالتي است حاد همراه با اختلالات عقلي ، بي توجهي ، رعشه ، هيجان زدگي
ب – جنون كورساف ، عبارت است از ضعف ذاكره و هذيان گويي و التهاب پايانههاي عصبي و از بين رفتن قدرت تشخيص و شناخت .
پ – بيماري مغزي ورنيكه ؛ اين بيماري ، علاوه بر عوارض جنون كورساكوف ، عوراض ديگري مانند فلج عضلات چشم و از دست دادن تفكر و گيجي و بيهوشي دارد .
ت – عقب ماندگي عقل الكلي ، ضعف ذاكره و ناتواني در كنترل عواطف و اختلال در فعاليت هاي مغزي از اين قسم است »
و در برخي روايات نيز به اين حقيقت اشاره شده است .
عَن أَبي جَعفَرِ بنِ علي الباقرِ (ع) ، قال أُوحِيَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ إلي رَسُولِهِ (ص) إنِّي شَکَرتُ لِجَعفَرِ بنِ أبي طَالِب (ع) أَربَعَ خِصالِ ، فَدُعَاهُ النَّبِيُ (ص) فَاَخبَرَهُ فَقَالَ لَولَا اَنَّ اللهَ أَخبَرَكَ مَا أَخبَرتَكَ ، مَا شَرِبتَ خَمرَاً قط لِأَنِّي عَلَمتُ اَن لَو شَرِبتَهَا زَالَ عَقلي ، وَ مَا كَذِبتُ قط لَأِنَّ الكَذِبَ يَنقُصُ المُرُوءَهً وَ مَا زَنَیتُ قط لَأَنِّي خِفتُ اِنِّي إَذَا عَمِلتُ عَمِلَ بِي ، وَ مَا عَبَدتُ صَنَمَاً لِأَنِّي عَلِمتُ أَنَّهُ لَايَضِرُّ وَ لَايَنفَعُ ، قَال فَضَرَبَ النَّبيُ (ص) يَدَه عَلَي عَاتِقِهِ فَقَال حَقُّ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ اَن يَجعَلَ لَكَ جَنَاحَينِ تَطيِرُ بِهِمَا مَعَ المَلَائِكَهِ فِي الجَنَّهِ »
از ابي جعفر محمدبن علي باقر نقل مي كند كه گفت : خداوند به رسولش وحي فرستاد كه : من از چهار موضوع كه جعفر بن ابيطالب داشت ، شاكرم . پيامبر (ص) او را به حضور طلبيد و موضوع را به او گفت . جفعر گفت : اگر خداوند برايت خبر نداده بود ، آنها را اظهار نمي كردم و از آنها اين است : من هيچ گاه شراب ننشويدام ، چون مي دانم كه اگر آن را بنوشم ، عقلم زايل مي شود ، من هرگز دروغ نگفتهام ،زيرا آن نقص مردانگي به شمار مي رود . هرگز زنا نكردهام ، زيرا ترسديم ، همين كار با خود من نيز بشود ، و هرگز بتي نپرستيدم ، زيرا دانستم كه سود و زياني ندارد . پيامبر دستان خود را بر شانه او نهاد و گفت : بجاست كه خداوند ، دو بال برايت بدهد تا در بهشت به پرواز در آيي . »
7- نسل
عامل ديگر كه خوردن شراب بر آن تاثير منفي مي گذارد نسل است
« اعتياد والدين به خصوص مادر به مواد الكلي مي تواند به ميزان 40 تا 60 درصد ناهنجاريهاي مختلف جنين و عقب ماندگي هاي پس از ولادت وي را موجب شود . اين عوارض را به دو دسته فيزيكي و رفتاري مي توان تقسيم كرد كه مجموعه آن را « سندرم الكلي جنين » مي نامند .
ناهنجاريهاي فيزيكي اين نوزادان در بدو تولد عبارتند از كم وزني نوزاد ، وجود تغييراتي در ساختمان ظاهري صورت مثل كوچك بودن سر و فك تحتاني ، كم بودن اندازه جمجمه و شلي لب همراه با شلي يا هيپوتوني عضلات اندام است ، كه اين علايم با حالت بي قراري زياد از نظر رفتاري براي نوزادان قابل توجه خواهد بود .
عوارض جسمي پس از ولادت كه به تدريج در جريان رشد و تكامل اين نوزادان بروز مي كند عبارتند از كوتاه ماندن قد و عيوب مفصلي ، وقفه رشد مغزي ، كوچك ماندن جمجمه و عقب ماندگي رواني است هم چنين از نظر رفتاري وجود تحرك و فعاليت زياد و بي هدف در زمان كودكي يا هيپراكتيويتي به تدريج خودنمايي مي كند. »
«كسي كه در حين انعقاد نطفه مست است 35 درصد عوارض الكليسم حاد را به فرزندان خود منتقل مي كند و اگر زن و مرد هر دو مست باشند ، صد در صد عوارض حاد در بچه ظاهر مي شود . كودكاني كه زودتر از وقت طبيعي به دنيا آمدهاند از پدران و مادران الكلي 45 درصد ، و از مادران الكلي 31 درصد و از پدران الكلي 17 درصد بوده اند .
كودكاني كه هنگام تولد توانايي زندگي را ندارند ، از پدران الكلي 6 درصد ، و ازمادران الكلي 45 درصد ، كودكاني كه كوتاه قد بودهاند از پدران و مادران 75 درصد و از مادران 45 درصد بوده است . كودكاني كه فاقد نيروي كافي عقلاني و روحي بودهند از مادران و از پدران الكلي نيز 75 درصد بوده است . »
و يكي ديگر از نويسندگان مي نويسد :
« يكي از پزشكان آلمان ثابت كرده كه تاثير الكل تا سه نسل به طور حتمي باقي است . به شرط اينكه اين سه نسل الكلي نباشند . »
بخش سوم
بهداشت جنسي
ممنوعيت آميزش با زنان در حالت حيض
زنا
لواط ( هم جنسي بازي )
استمناء
1- ممنوعيت آميزش با زنان در حالت عادات ماهيانه
اولين بخش از اين فصل كه بررسي آن پرداخته مي شود مسئله ممنوعيت آميزش با زنان در حالت حيض مي باشد . كه در ابتدا عادت ماهيانه توضيح داده مي شود و سپس با توجه به آيات قرآن علت اين ممنوعيت و حد جماع در اين حالت بيان مي شود .
« محيض يا دوران قاعدگي عبارت است از خروج دوره اي و مرتب خون و مخاط خراب شده رحم از مهبل در مدت باروري زن يعني از بلوغ تا يائسگي .
دستگاه سازنده زن در هر 28 روز پيوسته در حال فعاليت براي باروري است . اگر آبستي صورت نگيرد ، دوره سازندگي با آغاز خونريزي پايان مي يابد .
توضيح اينكه : در هنگام تخمك گذاري ، مايع فوليكولي بر فوليكول فشار آورده و آن را مي تركاند و در نتيجه تخمك آزاد مي شو . در محل خالي شده فوليكول بلافاصله « جسم زرد » با ياختههاي زرد طلايي تشكيل مي گردد . در اين حال ، اگر مقاربت انجام گرفته شود و نطفه بارور شود ، جسم زرد را « جسم زرد آبستني » و در غير اين صورت آن را « جسم زرد قاعدگي » مي خوانند كه به تدريج و نزديك روزهاي 25 و 28 قاعدگي از بين مي رود . در نتيجه ، بر اثر قطع يكباره هورمونها ، مخاط رحم متلاشي شده و به صورت خون قاعدگي از رحم دفع مي شود . پيش از خونريزي ماهانه ،جريان خون عروق متشكل شده در مخاط رحم كند مي شود و مرحله كم خوني پديدار مي گردد . در اينصورت ، خون كافي به مخاط نمي رسد و عروق به مرور باز مي شوند و حالت طبيعي خود را باز مي يابند . با باز شدن دهانه عروق منقبض ، خونريزي شروع شده و دوره قاعدگي آغاز مي گردد.
نخستين خونريزي قاعدگي معمولاً هنگامي آغاز مي شود كه دختر به حدود سيزده سالگي مي رسد و آنگاه دوره قاعدگي ، به استثناي مدتهايي كه آبستن است ، هر ماه تكرار مي شود و معمولاً حدود چهل و پنج تا پنجاه سالگي قطع مي گردد . »
بانوان در طي اين دوره ، از نظر طهارت ، عبادت و آميزش جنسي مسائلي دارند كه بايد رعايت كنند و در اينجا ، موضوع آميزش جنسي در اين دوران از نظر قرآن و علوم پزشكي پرداخته مي شود .
در قرآن آمده است كه :
« وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُواْ النِّسَاء فِي الْمَحِيضِ وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّىَ يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ »
«از تو درباره عادت ماهانه [زنان ] مي پرسند ، بگو : آن ، رنجي است ، پس هنگام عادت ماهانه ، از [ آميزش با ] زنان كناره گيري كنيد ، و به آنان نزديك نشويد تا پاك شوند ، پس چون پاك شدند ، از همان جا كه خدا به شما فرمان داده است ، با آنان آميزش كنيد .خداوند توبه كاران و پاكيزگان را دوست مي دارد . »
در تفاسير آمده است كه :
« درباره برخورد با زنان در ايام حيض ، يهود بسيار سخت گير و نصاري بي تفاوتند .در تورات مي گويد : هر كس زن را در حال حيض لمس كند ، تا شام نجس است و هر جا بنشيند نجس است ، رختخوان آن زن نجس است . هر كس بستر او را لمس كند بايد لباس خود را بشويد و هر كس چيزي را كه او بر آن نشسته لمس كند بايد خود را بشويد و تا شام نجس است و اگر مرد با او هم بستر شود تا هفت روز نجس است ، اگر روزهاي بيشتر از قاعده خون ببيند نجس است .
در مقابل اين حكم سخت و احياناً اهانت آميز تورات ، نصاري ، حتي آميزش جنسي را در ايام حيض جايز مي دانند . اما اسلام ، راه ميانه و اعتدال را برگزيده است و آن اين است كه در ايام حيض ، تنها آميزش جنسي (به خاطر ضررهاي بهداشتي ، تربيتي و اخلاقي ) ممنوع است و هر گونه معاشرت و نشست و برخاست با زنان غير از عمل جنسي هيچگونه مانعي ندارد . »
بنابراين ديده مي شود كه در اين آيه كه مربوط به حيض است خداوند چگونه و با در نظر گرفتن تمام ابعاد اين موضوع ، جامعترين و بهداشتي ترين رهنمودها را به انسان ارائه نموده و حد اعتدال را رعايت كرده و با نزول اين آيه در مورد اقوام و اعصار مختلف قبل از اسلام ( مثل يهود و مسيحيان ) بر برخوردهاي آنها مهر باطل مي زند و حد وسط را رعايت مي كند و در حقيقت نه مانند يهوديها طرد كامل زنان حائض را قبول دارد و نه مانند مسيحيان كه آميزش با زنان را در اين دوران بلامانع مي دانند رفتار مي كند در واقع بيان اين مسائل براي حفظ و تائيد بهداشت و سلامت جسم و روان مرد و زن مي باشد .
« دوري از زنان در حالت حيض ، فكري است كه از قديم در ميان بشر وجود داشته است و به همين دليل ، ايرانيان قديم معاشرت با زناني را كه در حالت عادت ماهيانه بودند ممنوع مي ساختند. »
البته متاسفانه اين اصل مهم و اساسي بهداشتي و قرآنی مورد دقت قرار نمي گيرد لذا « ممنوعيت نزديكي با زنان در اين حالت ( با وجود همه ضررهاي بداشتي آن ) امروزه از طرف بسياري از مردم جهان رعايت نمي شود و حتي از مسيحيان نقل شده كه آن را جايز مي شمارند . »
ممنوعيت آميزش با زنان در حالت عادت ماهيانه از نظر پزشكي و علمي :
اسلام ، دين جامعي است كه براي هر سوالي جوابي دارد و در اول آيه گفته شده است كه « و از تو درباره خون حيض سؤال مي كنند . » كه اسلام جواب اين سؤال را بصورت منطقي و در حد اعتدال و دور از افراط و تفريط جواب داده است و حال بايد ديد كه از نظر پزشكي و علمي علت عدم آميزش در اين دوران چيست و چه ضررها و عواقبي براي جسم دارد ؟
« در ايام عادت ماهيانه ، هورمونها جنسي زنان ( استروژن و پروژسترون ) كاهش مييابد و اين كاهش باعث ايجاد مسائلي در كل بدن بويژه در ارگانهاي جنسي زنانه ميشود ،از جمله :
- در ايام عادت ماهيانه ،بعلت كاهش هورمونهاي جنسي زنانه ، شريانهاي مارپيچي كه به بافت داخل رحم ( آندومتر) خونرساني مي كنند ، دچار انقباض شده و در نتيجه خونرساني به آندومتر (بافت داخلي رحم ) مختل مي شود و اين بافت در اثر عدم خونگيري دچار مردگي (نكروز ) شده و ريزش مي نمايد .
ريزش اين بافت همراه با دفع مقداري خون كه به آن عادت ماهيانه مي گويند ، ريزش بيماري زا ، منجر به عفونت داخل رحمي و سرانجام التهاب و عفونت داخل شكمي مي گردد . يكي از عواملي كه مي تواند باعث تسريع و تسهيل انتقال ميكروب هاي بيماري زا به بافت ريزش كرده رحم شود ، همبستر شدن و نزديكي در اين ايام عادت ماهيانه است ؛ لذا تاكيد مي شود كه در اين زمان ، مردان از نزديكي و همبستر شدن با زنان پرهيز نمايند . »
از موارد ديگر مضرات آميزش در چنين حالتي آسيب هاي جسمي و روحي و رواني براي زن است كه برخي از پژوهشگران به آن اشاره كردهاند .
- « در زمان عادت ماهيانه وضعيت التهابي درون مهبل و كاهش هورمونهاي جنسي موجب انقباض عضلات اين ناحيه شده و حالت شلي اين عضلات كه سبب سهولت و بي درد بودن عمل مقاربت در وضعيت عادي مي شود كاهش مي يابد و در نتيجه ، « نزديكي » ، در اين مرحله براي زن دردناك و ناخوش آيند خواهد بود .
- چون استروژن محرك مهمي براي ميل جنسي زن است ودر مرحله عادت ماهيانه ، ميزان آن در خون كاهش مي يابد لذا تمايل زن نيز از نظر رواني و فيزيولوژي به مقاربت خيلي كم و حتي با تنفر همراه مي شود و آن را براي خود امري نامطلوب مي داند لذا مي بينيم كه خداوند نيز مردان را مورد خطاب قرار داده وآنها را از نزديكي با زنان منع كرده است كه در غير اينصورت به علت ناهمانگي و بي ميلي زن گاهي ممكن است پي آمدهاي عاطفي زيان باري را براي دو طرف ايجاد كند .»
و در كتاب طب در قرآن در این باره آمده است كه :
- « در شرايط طبيعي ، مهبل زن بوسيله ترشحاتي نرم مي شود و از آسيب محفوظ مي ماند و اين ترشحات كه خاصيت اسيدي دارد مهبل را از آلودگي توسط ميكروب ها مصون مي دارد . وجود خون در مهبل باعث تغيير اين حالت مي شود و نزديكي با زنان به هنگام قاعدگي ، ميزان آلودگي را افزايش مي دهد كه ضررهايي براي مرد و زن دارد . چون از طرفي باعث ايجاد خراشهايي در مهبل ( كه التهاب يافته است ) مي شود . و غشاي مخاطي رحم ( كه در حالت پوست اندازي و زحم سرباز است ) محل نفوذ ميكروبها از مهبل مي شود ، رحم نيز دچار التهاب مي شود و در نتيجه باعث پيدايش دردهاي شديد در رحم و احساس سنگيني آن و بالا رفتن تب مي شود و در صورت شديد بودن التهاب ممكن است به ساير قسمتها هم سرايت كند و در نهايت زن را عقيم نمايد .
و نيز آميزش موجب احتقان خون شده و خونريزي را افزايش مي دهد و از طرف ديگر مردي كه در اين حالت با زن نزديكي كند در معرض بيماري قرار مي گيرد و ممكن است دچار التهاب مجراي بولي شود و گاهي اين التهاب به ساير قسمتها از جمله بيضهها سرايت مي كند . »
البته اين حكم براي مردان نيز يك دستور اخلاقي دارد و آن دعوت به صبر و پرهيز از اسراف در شهوت راني است .
- « حكمت اين حكم از طرفي مربوط به مردان است ، يعني عادت كردن آنها به صبر و جلوگيري از اسراف در شهوتراني است كه در صورت نزديكي اين ناراحتي تشديد مي شود . »
- « در موقع قاعدگي محل مقاربت به علت خونريزي كثيف و بد بو مي باشد لذا تماس جنسي از نظر رواني نيز براي هر دو ناخوش آيند خواهد شد . »
احكام حائض :
چند چيز بر حائض حرام است :
« اول : عبادت هايي كه مانند نماز بايد با وضوع يا غسل يا تيمم به جا آورده شود .
دوم : تمام چيزهايي كه بر جنب حرام است .
سوم : جماع كردن در فرج ، كه هم براي مرد حرام است و هم براي زن . »
حال اگر مردي در اين دوران با زن خود نزديكي كند كفاره آن چيست ؟
« اگر شماره روزهاي حيض زن به سه قسمت تقسيم شود و مرد در قسمت اول آن ، با زن خود در قُبُل جماع كند ، بنابر احتياط واجب بايد هيچده نخود طلا كفاره به فقير بدهد و اگر در قسمت دوم جماع كند ، نه نخود و اگر در قسمت سوم جماع كند ، بايد چهار نخود و نيم بدهد »
2- زنا
يكي از موارد مهمي كه در قرآن بهداشت جسمي آن مورد توجه قرار گرفته شده است بحث زنا و پيامدهاي مخرب روحي و جسمي آن مي باشد كه در اين بخش به بررسي آن پرداخته مي شود .
« ارضاي غريزه جنسي در قالب خاص ازدواج كه يك نوع رابطه اختصاصي ميان زن و مرد است صورت مي پذيرد . با عقد ازدواج ، زن و مرد نسبت به هم متعهد شده و با حفظ حريم يكديگر نسبت به تربيت ، پرورش و تكامل خود و فرزندانشان تا آخر عمر تلاش مي نمايند . ازدواج يا نكاح در همه اعصار بشر و از طرف همه اديان مورد مدح قرار گرفته و آن را سنت حسنه دانستهاند و زنا كه يك نوع بي بندوباي و آزادي جنسي بوده مورد نكوهش قرار گرفته و آن را عملي زشت معرفي كرده اند . حرمت زنا در مورد محارم از قيل مادر ، دختر ، خواهر ،عمه و خاله شديدتر است و همچنين درخصوص مردي كه زن داشته و يا زني كه شوهر داشته باشد ، حرمتش بيشتر است . »
تعريف اصطلاحي زنا
« منظور از « زنا » آميزش آگاهانه با بيگانه و خارج از چهارچوب مقررات شرعي است » كه در قران كريم از آن به عنوان « فاحشه » ياد شده است .
و در روايتي از امام علي (ع) به بزرگترين زنا اشاره شده است :
« اَلاِمَامُ عَلَي (ع) : ألَا اُخبِرُكُم بِاَكبَرِ الزِّنَا ؟ ... هِي اِمرأَهٌ تُوطِيُ فِرَاشُ زَوجِهَا فَتَايَ بِوَلَدٍ مِن غَيرِهِ فَتَلزِمُهُ زَوجَهَا ، قَتِلكَ الَّتي لَايُكَلَّمُهَا اللهُ ، وَ لَايَنظُرُ إَلَيهَا يَومَ القِيامَهِ ، وَلَايُزَكِّيها وَ لَهَا عَذَابٌ اَليمٌ »
« امام علي (ع) : آيا شما را از بزرگترين زنا خبر ندهم ؟ .... زني كه به شوهر خود خيانت كن و از بيگانه فرزندي بياورد و او را به شوهر خود بچسباند ، خداوند در روز قيامت با چنين زني سخن نمي گويد و به او نمي نگرد و پاكش نمي كند و وي را عذابي دردناك باشد . »
مراحل نكوهش زنا در قرآن
در قرآن كريم از زنا به عنوان « فاحشه » (عمل زشت) ياد شده است و براي پيشگيري از اين عمل دستور به ازدواج داده و خواستار حجاب زنان و كوتاه نگاه كردن مردان وزنان شده است و سپس در چند آيه و در چند مرحله آن را نكوهش و ممنوع كرده است كه آن مراحل عبارتند از :
مرحله اول : صفات زنا
قرآن مي فرمايد :
« وَلاَ تَقْرَبُواْ الزِّنَى إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاء سَبِيلًا »
« و به زنا نزديك مشويد ، چرا كه آن همواره زشت و بد راهي است »
در اين آيه دو صفت « عمل زشت » و « راه ناپسند » را براي زنا بر مي شمارد و آن را نكوهش مي كند و اين اولين مرحله برخورد با يك صفت ناپسند است .
برخي از مفسران مي نويسند كه اين آيه به سه نكته اشاره دارد :
الف – آيه فوق نمي گويند زنا نكنيد بلكه مي گويد ، به اين عمل شرم آور نزديك نشويد و اين علاوه بر تاكيدي كه در بر دارد اشاره لطيفي به اين نكته دارد كه زنا غالباً مقدماتي دارد مثل چشم چراني ، ترك ازدواج جوانان ، فيلم هاي بد ، حضور در مكان هاي بد و ...دارد كه انسان را تدريجاً به آن نزديك مي كند .
همچنين خلوت با اجنبيه (يعني بودن مرد و زن نامحرم در يك مكان خالي و تنها ) عامل وسوسه انگيز ديگر است، بالاخره ترك ازدواج براي جوانان و سختگيري هاي بي دليل طرفين در اين زمينه همه « قرب به زنا » است كه در اين آيه همه ی آنها را نهي مي كند .
ب – جمله « إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً » مشتمل بر سه تاكيد است : ( اِنَّ – استفاده از فعل ماضي كان – تعبير فاحشه ) كه عظمت اين گناه را نشان مي دهد .
پ – جلمه « ساءَسَبيلاً » بيانگر اين واقعيت است كه اين عمل ، راهي به مفاسد ديگر در جامعه مي گشايد . »
دكتر رضايي اصفهاني در كتاب خود در مورد ساءَ سبيلاً گفته است كه :
« انسان كسي است كه بر اساس عقل و انديشه و دين كارهاي خود را در آن چهارچوب ها ، قانونمند مي كند و زنا يعني ارتباط غير قانوني و بدون ضابطه بين دو انسان (زن و مرد ) كه گاهي شكل خشن تجاوز جنسي را به خود مي گيرند . پس هنگامي كه شخصي زنا مي كند يعني از كرامت انساني خود عبور كرده و به صورت يك حيوان در آمده است . از اين روست كه اين عمل با شأن انساني انسان ناسازگار است و شايد از همين رو باشد كه قرآن از آن به عنوان عمل زشت «فاحشه» و راه ناپسند « ساء سبيلا » ياد كرده است . »
مرحله دوم : وعدهي عذاب اخروي
هنگامي كه قرآن صفات بندگان خدا را بر مي شمارد مي فرمايد :
« وَلَا يَزْنُونَ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَامًا »
« و زنا نمي كنند و هركس اينها را انجام دهد سزايش را دريافت خواهد كرد »
در اينجا پاكدامني از صفت هاي بندگان خاص خدا شمرده شده است و در ضمن ، تهديد به عقاب مي كند كه هر كس مرتكب اين عمل زشت شود دچار عذاب الهي مي شود .
« برخي از مفسران در مورد اين آيه مي نويسند كه :
خطرناكترين غريزهاي كه انسان را به گناه وادار مي كند ، غريزه غصب و شهوت است و مومن بايد بر غرائز خود مسلط باشد . (لايقتلون)
دستور قرآن در زمينه شرك ، زنا و قتل ، تنها يك موعظه نيست ، قانوني است كه تخلف از آن كيفري شديد دارد . (وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَامًا) »
مرحله سوم : زنا نكردن جزئي از يك پيمان عمومي
هنگامي كه زنان بعد از فتح مكه مي خواستند با پيامبر (ص) بيعت كنند يكي از مواد عهدنامه آنها زنا نكردن بود و در اين رابطه قرآن فرموده است :
« يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَن لَّا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئًا وَلَا يَسْرِقْنَ وَلَا يَزْنِينَ وَلَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ »
« اي پيامبر ، چون زنان باايمان نزد تو آيند كه [ با اين شرط ] با تو بيعت كنند كه چيزي را با خدا شريك نسازند ، و دزدي نكنند ، و زنا نكنند ، و فرزندان خود را نكشند و بچههاي حرامزادهاي را كه پس انداختهاند با بهتان [ و حيله ] به شوهر نبندند و در [كار] نيك از تو فرمان نافرماني نكنند ، با آن بيعت كن و از خدا براي آنان آمرزش بخواه ، زيرا خداوند آمرزنده مهربان است . »
« مفسران نوشتهاند كه اين آيه روز فتح مكه نازل شد . هنگامي كه پيامبر (ص) بر كوه صفا قرار گرفته بود و از مردان بيعت گرفت ، زنان مكه كه ايمان آورده بودند براي بيعت خدمتش آمدند ، آيه فوق نازل شد و كيفيت بيعت با آنان را شرح داد و پس از آن پيامبر (ص) از آنها بيعت گرفت . »
در اين آيه يكي از موارد شش گانه پيمان « زنا كردن » قرار داده شده است يعني ترك زنا بصورت يك عهد و پيمان اجتماعي در مي آيد .
مرحله چهارم : مجازات زنا كار
قرآن مي فرمايد :
« الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِين الزَّانِي لَا يَنكِحُ إلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينََ»
« به هر زن زناكار و مرد زناكاري صد تازيانه بزنيد ، و اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد ، در [كار] دين خدا ، نسبت به آن دو دلسوزي نكنيد ، و بايد گروهي از مومنان در كفر آن و حضور يابند . مرد زناكار ، جز زن زناكار يا مشترك را به همسري نگيرد ، وزن زناكار را ، جز مرد زناكار يا مشترك به زني نگيرد ، و بر مومنان اين [امر] حرام گرديده است . »
« (الجلده) ضربه اي است كه پوست بدن انسان را لمس مي كند و از آنجا كه زنا كار از راه پوست خود كه پوست جنس ديگر را لمس كرده لذت برده است ، پس بايد مجازات اين لذت حرام را نيز از همان راه دريابد و همچنين اگر زنا در جامعه رواج يابد خانه ها و خانواده هايي ويران و نابود مي شود و كودكان بيگناه تباه و فاسد مي گردند يا با عقدهايي رواني فشردهاي پرورش خواهند يافت كه خود به جناياتي زشت و وحشتناك تبديل خواهد گشت . » و نیز « رابطه فرزند و پدر را مبهم و تاريك مي كند ، اين عمل ننگين سبب انواع برخوردها و كشمكشها در ميان هوسبازان است ، بعلاوه بيماري هاي رواني و آميزشي كه از آثار شوم آن است بر كسي پنهان نيست و كشتن فرزندان ، سقط جنين و جناياتي مانند آن »
اين آخرين مرحله برخورد با مرتكبين اين عمل زشت است . چرا كه قرآن كريم در آيات قبلي زمينه سازي كرد و ذهنيت مسلمانان را آماده ساخت و در اين آيه با شدت هر چه بيشتر حكم صد شلاق را براي زناكاران قرار داد . اين آيه مربوط به مدينه است كه حكومت اسلام مستقر شد و مسلمانان با احكام اسلام آشنا شدهاند .
برخي از مفسران نوشته اند :
« اين آيه مشتمل بر سه دستور است :
الف – حكم مجازات زنان و مردان آلوده به فحشا
ب – تاكيد بر اين كه در اجراي اين حد الهي ، گرفتار محبت ها و احساسات بي مورد نشويد . محبتي كه نتيجهاي جز فساد و آلودگي در اجتماع ندارد .
پ – دستور به حضور جمعي از مومنان در صحنه مجازات مي دهد ، چرا كه هدف تنها اين نيست كه گناهكار عبرت گيرد بلكه هدف آن است كه مجازات او سبب عبرت ديگران هم بشود . »
در مورد آيه سوم سوره نور (تحريم ازدواج مومنان با زناكاران » دو احتمال داده شده است :
« بعضي معتقدند كه آيه تنها يك واقعيت عيني را بيان مي كند كه آلودگان هميشه دنبال آلودگان مي روند . و هم جنس با هم جنس پرواز مي كند اما افراد پاك و با ايمان هرگز تن به چنين آلودگي ها و انتخاب همسران آلوده نمي دهند و آن را بر خويشتن تحريم مي كنند ( و لذا ظاهر آيه جمله خبريه است )
برخي معتقدند كه اين جمله بيان حكم شرعي و الهي است . مخصوصاً مي خواهد مسلمانان را از ازدواج با افراد زناكار باز دارد چرا كه بيماري هاي اخلاقي همچون بيماري هاي جسمي غالباً واگيردار است . به علاوه نوعي ننگ است و فرزندان آنان نيز مشكوكند و شايد اين ، تفسير جمله « حرم ذلك علي المومنين » است . شاهد ديگر شأن نزول آيه است كه گفتهاند :مردي از مسلمانان از پيامبر (ص) اجازه خواست تا با « ام مهزول » ( كه زني كه در عصر جاهليت به آلودگي معروف بود و حتي پرچمي براي شناسايي بر در خانه خود نصب كرده بود ) ازدواج كند ، آيه فوق به اين مناسبت نازل شد »
اين برخورد چهار مرحله اي قرآن كريم ، از لحاظ تربيتي بسيار مهم و جالب است چرا كه مي تواند الگويي براي برخورد با عادات زشت و ناپسند در جامعه باشد .
برخي از مفاسد زنا
در عمل زشت زنا مفاسد زيادي چه از نظر معنوي يا اجتماعي و يا پزشكي وجود دارد كه در اينجا اين موارد بررسي مي شود كه عبارتند از :
1- «سرچشمهي بسياري از درگيري ها و خودكشي ها ، فرار از خانه ها ، فرزندان نامشروع ، بيماري هاي مقاربتي و دلهره براي خانوادههاي آبرومند است .
زناكار ، طرف مقابل را شريك زندگي نمي داند ، وسيلهي اطفاي شهوت مي داند .
زنا كار ، سبب كاهش تشكيل خانواده از طريق ازدواج و موجب به وجود نيامدن ارتباط هاي فاميلي و قطع صله ي رحم است چون باز شدن راه زنا ، بي رغبتی به ازدواج را در پي دارد .
در زنا ، احساس تعهد و تكليف ، نسب به بقاي نسل و تربيت كودك نيست و احساس پدري و مادري از ميان مي ورد .
زنا ، نظام ارث بري را بر هم مي زند و وارث واقعي معلوم نمي شود .
سبب از بين رفتن شخصيت وهويت انسان مي شود و موجب مرگ هاي زودرس مي گردد .
چون ارتكاب زنا ، بدون زحمت و خرج نيست ، زناكار براي ارضاي هوس خود، به سراغ گناهان زيادي مي رود مثلاً گاهي براي كامبيابي خود ، به تهمت و دزدي دست مي زند و حتي مرتكب قتل مي شود .
در جامعه ، فرزنان نامشروع و بي هويت پديدمي آيد ،كه زمينهي بسياري از مفاسد و جرائم است و مصداق روشني براي فحشا است . »
پيامبر اكرم (ص) طي روايتي پيامدهاي شوم اين عمل شرعي و اخلاقي را بيان فرمودهاند.
« رسول الله (ص) : يَا عَلَِيُّ ! فِي الزِّنا سِتَّ خِصالٍ : ثلاثٌ مِنها فِي الدِّنيا وَ ثلاثٌ فِي الاخِرَهِ ، فَاَمَّا الَّتي فِي الدُّنيَا فَيَذهَبُ بِالبَهاءِ ، وَ يُعَجَّلُ الفَنَاءُ ، وَ يَقطَعُ الرِّزقَ ، وَ اَمَّا الَّتي فِي الآخِرَهِ فَسُوءُ الحَسَابِ ، وَ سَخَطُ الرَّحمانِ وَ الخُلُودُ فِي النَّارِ . »
« پيامبر خدا (ص) : اي علي ! زنا شش پيامد در دنيا و سه ديگر در آخرت دارد . پيامدهاي دنيايش اين است كه آبرو را مي برد ، مرگ را شتاب مي بخشد و روزي را مي برد و پيامدهاي آخرتش عبارت است از حسابرسي سخت و دقيق ، خشم خداي رحمان و جاودانگي در آتش . »
برخي از مفسران در مورد فلسفه تحريم زنا مي نويسند :
« الف : پيدايش هرج و مرج در نظام خانواده و از ميان رفتن رابطه فرزندان و پدران ، رابطهاي كه وجودش نه تنها سبب شناخت اجتماعي است بلكه موجب حمايت اجتماعي و محبت مي شود.
ب : اين عمل ننگين سبب انواع برخوردها و كشمكش هاي فردي و اجتماعي در ميان هوسبازان است .
پ : تجربه نشان داده و علم ثابت كرده است كه اين عمل باعث اشاعه انواع بيماريهاست .
ت : اين عمل غالباً سبب سقوط جنين و كشتن فرزندان و قطع نسل مي گردد .
چرا كه چنين زناني هرگز حاضر به نگهداري اين گونه فرزندان نيستند .
ث : هدف از ازدواج تنها مسئله اشباع غريزه جنسي نيست بلكه اشتراك زندگ و انس روحي و آرامش فكري و تربيت فرزندان و همكاري در شئون حيات از آثار ازدواج است كه بدون اختصاص زن و مرد به همديگر و تحريم زنا ، هيچ يك از اينها امكان پذير نيست»
« تحقيقات نشان مي دهد كه جنايت ، خشونت ، اعتياد و ... در بين اين افراد نسبت به كساني كه در خانوادههاي سالم پرورش يافتهاند ، بيشتر است و اين تهديد بزرگي است كه امنيت اجتماعي بعضي از جوامع را به مخاطره انداخته و دانشمندان را وادار به موضعگيري كرده است . »
انتشار بيماريهاي آميزشي در جامعه :
بيماري هاي آميزشي كدامند ؟ بيماري هاي آميزشي امراض بسيار مهمي هستند كه به دليل خطرناك و مسري بودن به عنوان مهمترين بيماريهاي پوستي ، به شمار مي روند . همچنين به دليل ضايعات و اختلالاتي كه در ديگر اعضاي بدن وجود مي آورند در طب عمومي نيز جايگاه ويژه اي دارند .
با تمامي پيشرفتهاي زياد و شگرفي كه در زمينه پيشگيري و درمان بيماري ها حادث شده است ، ولي هر روزه در دنيا شاهد آنيم كه تعداد بيشماري از انسان ها به انواع و اقسام بيماريهاي منتقله از طريق جنسي مبتلا مي شوند كه در اينجا به بررسي آنها پرداخته مي شود و اين بيماري ها عبارتند از :
الف – ايدز (AIDS)
« اين بيماري كه يكي از وخيم ترين بيماري هاي فعلي جامعه بشري مي باشد ، طاعون قرن نام گفته است ، چرا كه در 10 سال گذشته صدها هزار نفر را به كام گر كشانده است . عامل اين بيماري ، ويروسي است بنام ويروس نقص ايمني انسان (HIV) كه از طريق مختلف وارد بدن مي گردد . اولين موارد ايدز در سال 1981 گزارش شد كه از بين مردان همچنين باز داري فعاليت جنسي در نيويورك ، لوسآنجلس ، سان فرانسيسكو بودند ، از آن زمان تاكنون ، بيماري در سرتاسر جهان گسترش يافته است .
در اين بيماري سيستم دفاعي بدن مختل شده و بيمار در مقابل انواع عفونت ها و سرطانها قادر به دفاع نبوده و در نهايت بصورت زجر آوري مرگ او فرا مي رسد ، از زمان آلودگي تا مرگ ممكن است حتي 10 سال طول بكشد و در اين مدت است كه فرد آلوده ، اشخاص سالم را آلوده مي كند .
در اثر تماس جنسي ،ويروس ايدز از فرد آلوده به فرد سالم منتقل شده و وي را آلوده مي كند و البته اين بيماري از سه راه ديگر نيز انتقال مي بايد كه عبارتند از :
خون و فرآوردههاي خوني آلوده به ويروس
سرنگهاي آلوده ، تيغ خودتراش ، لوازم حجامت و خال كوبي
مادر آلوده به طفل ( قبل از زايمان ، حين زايمان يا بعد از زايمان )
و هنوز هيچ درمان مؤثر و يا واكسن قطعي جهت پيشگيري از ايدز كشف نشده است و بي شك مهمترين راه پيشگيري از ايدز ، پايبندي به اصول اخلاقي ، خانوادگي و اجتناب از بي بند و باري جنسي است . »
ب – سيفليس (syphilis)
« سيفليس در بين بيماريهاي آميزشي از اهميت منحصر به فرد برخوردار است زيرا ضايعات اوليه آن بدون درمان اختصاصي بهبود مي يابند ، اما عواقب سيستميك وخيم آن ، خطرات عمدهاي براي بيمار ايجاد كرده و عفونت هاي جفتي نيز خطر بزرگي براي فرزندان محسوب مي شود .
تقريباً 50 درصد از افرادي كه در تماس جنسي با يك بيمار مبتلا به سيفليس قرار مي گيرند ، دچار عفونت مي شوند . جالب است كه با تمام پيشرفت هاي علم پزشكي در مورد پيشگيري و درمان بيماريهاي جنسي ، متاسفانه تعداد كل موارد گزارش شده ، ساليانه در مورد پيشگيري و درمان بيماريهاي جنسي ، متاسفانه تعداد كل موارد گزارش شده ، ساليانه در ايالات متحده آمريكا (از سال 8986 تا 1990) به ميزان 97% افزايش يافته است. »
پ – آتشك يا شانكر نرم ( chancroid)
« آتشك يك نوع بيماري واگير نادر آميزشي است كه اغلب از طريق روابط جنسي به فرد سالم منتقل مي گردد . و بر اثر يك يا چند زخم روي آلت تناسلي (محل دخول ميكروب) ظاهر مي شود . عامل اين بيماري با سيلي است به نام دوكري (Haemophilvs Ducrey) . گاهي نيز زير شانكر سيفليسي نهفته است كه اين نوع شانكر را شانكر مختلط يا مركب مي نامند .
ت – گرانوم آميزشي
اين بيماري مخصوص مناطق حاره است و مولد آن با سيلي است به نام دونوواني (Donovania granulomatis) و به صورت جوانه هاي گوشتي (گرانولوم) روي آلت تناسلي و كشاله ران ظاهر مي گردد .
ث – التهاب مهبل
التهاب مهبل ممكن است علل زيادي داشته باشد و توأم با ورم مهبل ، خارش ، قرمزي مخلط مهبل و ترشح زياد است . علت التهاب مهبل اغلب و در درجه اول سوزاك مي باشد . اين بيماري كه در بسياري از جوامع شيوع فراوان دارد ، از طريق روابط نامشروع به ديگران سرايت مي كند . »
ج – سوزاك (Gonorrhea)
« سوزاك از جمله شايعترين بيماريهاي آميزشي است و طبق آمار در ايالات متحده در مقام دوم بيماري هايي منتقله از طريق جنسي قرار دارد . از مهمترين عوامل خطر ويژه براي اين عفونت ، تعداد تماس هاي جنسي متفاوت و هم جنسي بازي مذكر است . تحقيقات نشان ميدهد كه 50% زناني كه با مرد مبتلا به سوزاك نزديكي داشته اند ، دچار عفونت علامتدار خواهند شد و احتمال خطر ابتلا براي مردان ، بعد از يك تماس جنسي واحد با يك زن آلوده ، 20% است . همچنين تماس دهاني – تناسلي و نزديكي از طريق مقعد نيز سبب انتقال بيماري مي شود . در مرداني كه دچار سوزاك علامت دار مي شوند ، علائم مزاحي شامل ترشح چركي خود به خودي و سوزش شديد ادرار مي باشد كه معمولاً 7-2 روز بعد از تماس جنسي ايجاد مي گردد . در زنان سرويسيت (التهاب گردن رحم ) شايعترين تظاهر اين عفونت بوده و منجر به ايجاد يك ترشح زرد رنگ فراوان از مجراي تناسيلي زن مي شود و در كل 20% زنان مبتلا به سرويسيت ناشي از سوزاك ، دچار بيماري التهابي لگن مي گردند . اين بيماري مي تواند باعث گرفتاري لوله هاي رحم و نهايتاً نازائي شود ، عدم درمان سريع اين بيماري سبب درگيري تناسلي گسترده تر و در نتيجه عوارض جدي مي شود . »
«دو پزشك به نامهاي باتشلر و موريل در رابطه با شيوع بيماريهاي آميزشي مي گويند : « علت اصلي انتشار و شيوع بيماري هاي مقاربتي اساساً به روابط جنسي آزاد و هر چيز كه موجب بر هم خودن كانون خانوادگي گردد مي باشند .
دكتر جان بيستون نيز در همين رابطه مي گويد : « از قرائن بدست آمده ثابت مي شود كه اغلب بيماريهاي آميزشي در نتيجه وجود روابط جنسي خارج از دايره ازدواج (زنا) شيوع پيدا مي كند . »
در 20 سال اخير دانشمندان به رغم كشف پني سيلين ( penieiliin) و پايين آمدن آمار مبتلايان به اين بيماريها ، به خطر بزرگي كه از اين بابت متوجه بشريت است ، پي بردند . از اين رو در سال 1964 اقدام به تشكيل يك سمينار بزرگ جهاني با حضور 1500 متخصص از 50 كشور در امريكا براي بحث پيرامون بيماريهاي مقاربتي نمودند ، و كليه مطالب و مقالات ارائه شده در اين سمينار را در كتابي به نام « عملكرد سمينار جهاني بيماريهاي مقاربتي » جمع آوري و منتشر نمودند . از بررسيهاي ارائه شده دراين سمينار مشخص گرديد كه نسبت بيماريهاي مقاربتي در فاصله زماني 1960-1950 در 71 كشور از مجموع 105 كشور مورد مطالعه ، افزايش يافته كه اغلب اين كشورها را كشورهاي اروپائي تشكيل مي دهند ، يعني از مجموع 20 كشور اروپائي در 19 كشور آن بيماريهاي مقاربتي افزايش يافته بود .
در همين سمينار مشخص گرديد كه موارد ابتلا به سيفليس در آمريكا در سال 1957 جمعاً 7600 مورد بوده كه اين رقم در سال 1961 به 2080 مورد يعني تقريباً ظرف چهار سال ، سه برابر شده بود و اين بسيار وحشتناك است . »
حال بايد ديد كه چرا اين بيماري ها در كشورهاي اسلامي كمتر و اسلام چه روشي در جلوگيري از اين بيماريها داشته است ؟
روش حكيمانه اسلام در جلوگيري از بيماريهاي آميزشي :
چرا بيماري هاي آميزشي در كشورهاي اسلامي نسبت ب كشورهاي صنعتي مثل امريكا و اروپا كمتر ديده مي شود در حالي كه اين كشورهاي صنعتي از نظر بهداشت پيشرفته تر از كشورهاي اسلامي هستند ؟ مسلماً جواب اين سؤال در خود اسلام و روش برخوردش با اعمال زشتي چون زنا مي باشد كه در اينجا به آنها اشاره مي شود .
« بديهي است زشتي زنا نياز به بحث و بيان ندارد چون از نظر اخلاقي حيثيت انسان را كه مستلزم نظم و قانونمندي است دچار آسيب و زوال مي كند و از نظر اجتماعي حرمت و قداست خانواده را مي شكنند و از نظر بهداشتي زمينه ساز ابتلاء و آلودگي به بيماريهاي آميزشي خواهد شد كه انواع سابقه دار و شايع آن همانطور كه توضيح آن گذشت سيفليس و سوزاك بوده و گونههاي غير شايع ديگري نيز گاه و بيگاه بر آن مزيد مي شود و اخيراً معارضه « ايدز» به عنوان پر مخاطره ترين آنها رخ نموده است . بيماري يا بلاي كه گرچه كمتر از ربع قرن از بروزش نگذشته است ولي ارقام افزاينده موارد ابتلاء و گسترش روز افزون منطقهاي آن دليلي است در بي ثمر بودن تلاش هاي همه جانبه طبي براي كنترل دامنه پيشرفتش چون اين كوشش ، تاكنون به جايي نرسيده و دانش طب نيز در برابر درمان موثر آن عاجز مانده است در حالي كه مي بينيم رهنمودهاي قرآني چگونه از طريق « بهداشت اوليه » بروز چنين عوارضي را پيشگيري كرده است . »
اين رهنمودها شامل مسائل زير است :
« 1- توجه و تاكيد به وجوب حجاب براي زنان ؛ كه خداوند آن را در آيات مختلف ياد آور شده است از جمله مي فرمايد : « يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ » زنان پوششهاي خودرا فروتر گيرند يا مي فرمايد : «...وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ » و زنان روسريهايشان را به گريبان بيندازند و زينت خود را آشكار نسازند
پس در سخن نرمي نكنند و به اين ترتيب ححاب اسلامي زنان را بايد لزوم رعايت و پوشش جسماني ضابطه دار و كيفيت نگاه و رفتار دانست به نحوي كه ضمن پرورش حياي فطري آنها ، تحريك غرايز مردان را نيز مانع شود .
2- نهي مردان و زنان از نگاه غرض آلود و شهواني به نامحرمان كه در آيات 29 و 30 سوره نور به آن اشاره شده است .
3- فراخواني به امر ازدواج كه در آيات 21 / روم و 27 / نحل آمده است »
4- « ممنوعيت اختلاط زن و مرد در بعضي مكان ها
5- ممنوعيت خلوت مرد با زن نامحرم
6- حرمت نظر به نامحرم و دست دادن با نامحرم و پرهيز از تماشاي عكس هاي تحريك كننده
7- مجازات شديد براي زناكار
8- عبادت شمردن همسرداري و تلاش براي خانواده »
9- « كيفر دردناك اخروي براي بي عفتي
10- مقررات كيفري »
برخي از پزشكان در اين باره مي نويسند :
« چه روشي باعث محدود كردن و كنترل اين بيماري هاي هولناك از جوامع بشري است . در حالي كه همه اين روشها تجربه شدهاند ؟ آنها به كارگيري پني سيلين را تجربه كردند و شكست خوردند ، مراكز فحشا را متمركز كرده و تحت نظر گرفتند ولي سودي نبخشيد ، فرهنگ روابط جنسي صحيح را تبليغ كردند ولي نتيجهاي حاصل نشد ، همه اين روشها تجربه شد و بدون نتيجه ، چه مي شود كه روش اسلامي موفق در درمان اين بيماريها را تجربه كنند . روشي كه افراد سطحي نگر و مغرضاني كه مايلند رذيلت بر جوامع بشري حاكم شود ، آن را سخت و شاق و دون شأن انساني مي دانند ، در حالي كه اين روش عين رحمت و احترام به انسانيت است . چه مي شود اگر روش درماني قرآن را به كار ببندند . روشي كه ابتدا روح انسان را درمان مي نمايد و سپس آن را با فضايل و خلق نيكو زينت مي بخشد به طوري كه خود داوطلبانه هر پستي و رذيلتي را رد كند و آنگاه فرمان مي دهد با اجتناب از نگاه حرام خود را از مسائل تحريك كننده دور نگهدارد « قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ» وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ »
«به مردان با ايمان بگو : « ديده فرونهند و پاكدامني ورزند كه اين براي آنان پاكيزه تر است زيرا خدا به آنچه مي كنند آگاه است » و به زنان با ايمان بگو « ديدگان خود را [ از هر نامحرمي ] فرو بندند و پاكدامني ورزند و زيورهاي خود را آشكار نگردانند . »
و نيز با تأكيد بر آسان گرفتن مهر ، ازدواج را آسان نموده و از طرفي ارتكاب فواحش را نهي فرموده و اجتناب از آن را صفت مومنان رستگار قرار داده است . اما اين روش ترتيبي در كسي موثر واقع نشد و نداي نفس خود را اجابت كرده و مرتكب زنا شد ، چاره اي نمي ماند جز اينكه آخرين دارو را كه قادر است لگام به هواهاي سركش او بزند ، به او بچشانند و تازيانهاش بزنند . چنانچه قرآن مي فرمايد : « الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ »
«به هر زن زناكار و مرد زناكاري صد تازيانه بزنيد ، و اگر به خدا و روز بازپسين ايمان دارند ، در [كار ] دين خدا ، نسبت به آن دو دلسوزي نكنيد ، و بايد گروهي از مؤمنان در كيفر آن دو حضور يابند . »
رسول خدا (ص) اين روش را در جامعه اسلامي پياده فرمود كه در نتيجه ، جز چند مورد زدن تازيانه كه تعداد آنها از تعداد انگشتان تجاوز نمي كند ، پيش نيامد و بدين طريق جامعه اي پاك به وجود آورد كه جوامع امروزي ها پس از گذشت قرنها هنوز هم تاحدي از نعمت طهارت آن بهره مندند . ولي ملل غرب از پذيرش آن امتناع ورزيدند و در بيماري و بلا افتادند و تبديل به جوامعي غرق در زذايل و آلودگي ها گرديدند . « وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاء فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا»
« و بگو : « حق از پروردگارتان [ رسيده ] است . پس هر كه بخواهد بگرود و هر كه بخواهد انكار كند ، كه ما براي ستمگران آتشي آماده كردهايم » .»
3- لواط :
سومين مورد در بخش بهداشت جنسي ، عمل زشت و ننگين لوط و هم جنس بازي است ، عملي كه بر خلاف طبيعت و غريزه انساني است و پيامبران الهي با اين عادت زشت برخورد كردهاند ، در ابتدا تعريفي از لوط آورده شده و سپس با ذكر چند آيه ممنوعيت اين عمل بررسي و بيان مي شود.
« منظور از « لواط» اين است كه مردي با مرد ديگري اين عمل شنيع را انجام دهد و به تعبير امروز همجنس گرائي كند ، مسلمان بدون ترديد از اين عمل احتراز مي كند . اين عملي است غير انساني ، از زنا بدتر است ، موجب لرزش عرش پروردگار و خشم خداوند جبار و لعنت او و عذاب جهنم و خلود در آن مي گردد . »
مواد بيان لواط در قرآن :
از آنجا كه عمل لواط اولين بار در قوم لوط پيدا شد ، قرآن كريم در چند مورد ، داستان قوم لوط را بيان كرده و در ضمن آيات، اين عمل را سرزنش نموده و ممنوع اعلام مي دارد :
اول: در اين آيه خداوند قوم لوط را مردمي متجاوز مي خواند .
خداوند مي فرمايد :
« أَتَأْتُونَ الذُّكْرَانَ مِنَ الْعَالَمِينَ وَتَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ»
« آيا از ميان مردم جهان ، با مردها در مي آميزيد ؟ و آنچه را پروردگارتان از همسرانتان براي شما آفريده وامي گذاريد ؟ [نه ] ، بلكه شما مردمي تجاوز كاريد . »
كسي كه غذاي سالم نيرو بخش را كه باعث سلامت جسم و روح مي شود رها كند و به سراغ غذاي مسموم و آلوده كه باعث به خطر افتادن جسم و روح مي شود برود طغيانگر و تجاوز كار است .
« شايد اين آيه به طبيعت فساد آزاد انديشي در عمل جنسي و انحراف جنسي اشاره داشته باشد كه از حدود يك شهر تجاوز كرده و در آن زمان اين تبهكاري اخلاقي در قوم لوط انتشار يافته بود و اين كار زشت به همه جهانيان سرايت كرده است .
چشم پوشيدن مردان ايشان از زنان و رو كردن ايشان به نران براي عمل جنسي ، يك تعدي و تجاوز بود ، بلكه نيز تمرد نسبت به فطرتي به شمار مي رفت كه مردمان بر آن آفريده شده اند و هدف آنان راضي نگاه داشتن شهواتشان نبود ، علي رغم آن كه خدا به آنان كه عمل لواط نسبت به او صورت مي گيرد – العياذ بالله – شهوت زنان را داده باشد ، و نزديكي با زنان شهوت انگيز از عمل جنسي با نران است و به همين جهت خداوند سبحانه و تعالي آنان را متجاوز خوانده است . »
دوم : براي دومين بار در مورد اين عمل زشت (لواط) قرآن سخن به ميان آورده و علت گرايش قوم لوط به اين عمل اشاره مي فرمايد .
خداوند مي فرمايد :
«وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّن الْعَالَمِينَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ »
« و لوط را [فرستاديم] هنگامي كه به قوم خود گفت : « آيا آن كار زشت [ي ] را مرتكب مي شويد ، كه به هيچ كس از جهانيان در آن بر شما پيشي نگرفته است . شما از رو شهوت ، به جاي زنان با مردان در مي آميزيد ، آري ، شما گروه تجاوز كاريد . »
در اين آيه اشاره مي شود به اينكه « اين گناه علاوه بر اينكه خود يك عمل زشت و فوق العاده ننگين است قبل از شما در هيچ قومي و ملتي سابقه نداشته است ، و اين زشتي آن را چند برابر مي كند زيرا پايه غلط و سنت شوم ، وسيلهاي براي گناه ديگران در نزديك و دور خواهد بود . از اين آيه به خوبي بر مي آيد كه اين عمل زشت از نظر تاريخي به قوم لوط منتهي مي شود كه مردمي بودند ثروتمند و مرفه و شهوتران و هواپرست . »
« قوم لوط گرفتار زرق و برق زندگي و رفاه طلبي گرديد و همين امر ، آنان را به انحراف جنسي سوق داد . سبب اين انحراف (لواط) بخيل بود زيرا جواني كه ديگ شهوتش به جوش مي آيد ، شرط است كه زن بگيرد ولي در ميان اين قوم مهر زنان به قدري بالا بود و هزينههاي عروسي به قدري گران كه جوان از ازدواج بيزار مي شد .
اسرافكاري : زيرا جامعه اي كه نمي تواند خود را به يك آينده بهتر برساند و در جستجوي ارزشهاي والايي چون فداكاري و از خود گذشتگي باشد ولي از مال و ثروت بهره مند است ، در شهوترانيها اسراف مي كند و چون طريق طبيعي ديگر دلش را زاده است ، به انحرافات روي مي نهد و عذاب خداوند را به جان مي خرد و قوم لوط در اين مرحله از تمدن بودند كه لوط به ارشادشان آمدو آنان را از عواقب انحرافشان خبر داد »
سوم : در اين آيه حضرت لوط با ذكر يكي از اثرات زيانبار اجتماعي اين عمل بي سابقه و ناشايست و پي آمد ناهنجار ، آن را كه گستگي در جريان توليد نسل و پيوندهاي طبيعي است را براي قومش بازگو مي كند .
خداوند مي فرمايد :
«وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَالَمِينَأَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَتَأْتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنكَرَ »
« و [ ياد كن ] لوط را هنگامي كه به قوم خود گفت : « شما به كاري زشت مي پردازيد كه هيچ يك از مردم زمين در آن [كار] بر شما پيشي نگرفته است . آيا شما با مردها در مي آميزد و راه [ توالد و تناسل ] را قطع مي كنيد و در محافل [انس] خود پليد كاري مي كنيد؟»
«( فاحشه ) از ماده « فحش » در اصل به معني هر فعل يا سخن بسيار زشت و زننده است و در اينجا كنايه از « همجنس گرايي » است . »
« كلمهي « نادي » به معناي مجلس عمومي است ، در تفاسير مي خوانيم كه قوم لوط از نظر ادب و اخلاق كاملاً سقوط كرده ، در فساد و تباهي غرق بودند ، به گونهاي كه در مجالس عمومي ، به يكديگر سخن زشت مي گفتند ، قمار بازي مي كردند ، در حضور جمع برهنه مي شدند ، به رهگذران سنگ پرتاب مي كردند و با مسافران لواط نموده و اموالشان را مي گرفتند . »
و در تفسير مجمع البيان آمده است كه :
« آيه شريفه نشانگر اين نكته درس آموز است كه نبايد مجالس و محافل و نشست هاي مردم با ايمان و درست كردار به كارهاي ناروا و ناپسند آلوده گردد و بايد در ميهماني ها و معاشرت ها پرواي از خدا و پاكي و قداست و اخلاق انساني را اصل قرار دهند و از هر گونه گناه و نافرماني خدا دوري جويند . »
چهارم : در اين آيات حضرت لوط ، از اين عمل بعنوان كار جاهلانه مي كند و با برخورد شديد مردم رو به رو مي شود كه او را با تهديد به اخراج از شهر مي كنند و جرم حضرت لوط پاك بودن ايشان بود .
«وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَأَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِّن قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ »
« و [ياد كن ] لوط را كه چون به قوم خود گفت : « آيا ديده و دانسته مرتكب عمل ناشايست [لواط] مي شويد ؟ آيا شما به جاي زنان ، از روي شهودت با مردها در مي آميزيد ؟ [نه ! ] بلكه شما مردمي جهالت پيشه ايد . [ ولي ] پاسخ قومش غير از اين نبود كه گفتند : « خاندان لوط را از شهرستان بيرون كنيد كه آنها مردمي هستند كه به پاكي تظاهر مي نمايند . »
« فاحشه به معناي كارهايي است كه قبح آن روشن و آشكار است و در اينجا منظور هم جنس گرايي يعني عمل ننگين لواط است و جلمه « وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ » اشاره به اين است كه شما زشتي اين عمل و عواقب شوم آن را با چشم خود مي بينيد .
اين آيه نشان مي دهد كه اين عمل (لواط) نتيجه جهل و ناداني و بي خبري از قانون آفرينش و همه ارزشهاي انساني است .
در پايان آيه كلام قوم لوط را نقل مي كند كه آنقدر سقوط اخلاقي پيدا كرده بودند كه در محيط آلوده آنان، پاكي ، جرم و خاندان پيامبر خدا (لوط ) را به خاطر پرهيز از آلودگي و ننگ ، تبعيد مي كنند . »
پنجم : اين آيات براي نشان دادن شدت علاقه و دلبستگي قوم لوط به عمل زشت خود را ، با ذكر صحنهاي از آمدن فرشتگان و عذاب و كنش و واكنشهاي حضرت لوط با قوم تجاوز كارش پرداخته و رفتار آنان را بيشتر به نمود آورده است .
خداوند مي فرمايد :
«وَلَمَّا جَاءتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالَ هَذَا يَوْمٌ عَصِيبٌوَجَاءهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَمِن قَبْلُ كَانُواْ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ قَالَ يَا قَوْمِ هَؤُلاء بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُواْ اللّهَ وَلاَ تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَلَيْسَ مِنكُمْ رَجُلٌ رَّشِيدٌقَالُواْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ »
« و چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند ، به [ آمدن ] انان ناراحت ، و دستش از حمايت ايشان كوتاه شد و گفت : « امروز ، روزي سخت است . » و قوم او شتابان به سويش آمدند ، و پيش از آن كارهاي زشت مي كردند . [لوط] مي گفت : « اي قوم من ، اينان دختران منند ، آنان براي شما پاكيزه ترند ، پس از خدا بترسيد و مرا در كنار مهمانانم رسوا مكنيد . آيا در ميان شما آدمي عقل رس پيدا نمي شود ؟ » گفتند : « تو خوب مي داني كه ما را به دخترانت حاجتي نيست و تو خوب مي داني كه ما چه مي خواهيم . »
اين آيات شدت علاقه و دلبستگي قوم لوط به اين عمل زشت (لواط) را با صحنهاي از آمدن فرشتگان به زمين و واكنشهاي حضرت لوط با قوم تجاوز كارش نشان مي دهد و رفتار زشت آنان را بيشتر نمايان مي كند .
در تفسير آمده است :
« لوط در آن هنگام در مزرعه خود كار مي كرد ناگهان ديد عده اي از جوانان زيبا به سراغ او مي آيند و مايلند مهمان او باشن . علاقه او به پذيرايي از مهمان از يك سو و توجه به اين واقعيت كه حضور اين جوانان زيبا در شهري كه غرق آلودگي انحراف جنسي است ، موجب نوعي درد سر و احتمالاً آبروريزي است و او را سخت در فشار قرار داد . »
( در اين مرحله وقي رسولان الهي نزد حضرت لوط مي آيند مردم به خانه او هجوم مي برند و خواستار تحويل آن مردان الهي مي شوند ولي حضرت لوط راه طبيعي ازدواج را پيشنهاد مي كند و حتي حاضر مي شوند دختران خود را به ازدواج مهاجمين در آورد ولي آنها لجبازي كرده و خواستار هم جنس بازي مي شوند كه در نهايت عذاب الهي بر اين قوم گناهكار نازل مي شود و آنها بر گناهكاري خود مداوت دارند . )
ششم : اين آيات عذاب قوم لوط را به خاطر عمل زشت لواط كه انجام مي دادند بيان مي كند و آنان را مسرفين و مجرمين مي نامد .
خداوند مي فرمايد :
« إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ حَاصِبًا إِلَّا آلَ لُوطٍ نَّجَّيْنَاهُم بِسَحَرٍ»
« ما بر [سر] آنان سنگباراني [انفجاري] فرو فرستاديم [و] فقط خانواده لوط بودند كه سحرگاهشان رهانيديم .»
«قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُّجْرِمِينَلِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِّن طِينٍ مُسَوَّمَةً عِندَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ فَأَخْرَجْنَا مَن كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِّنَ الْمُسْلِمِينَ وَتَرَكْنَا فِيهَا آيَةً لِّلَّذِينَ يَخَافُونَ الْعَذَابَ الْأَلِيمَ »
« گفتند : « اما به سوي مردمي پليد كار فرستاده شديم . » تا سنگهايي از گل رس بر [سر] آنان فرو فرستيم [كه] نزد پروردگارت براي مسرفان نشان گذاري شده است پس هر كه مومنان آن [شهرها] بود بيرون برديم [ولي] در آنجا جز يك خانه از فرمانبران [خدا بيشتر] نيافتيم . و در آنجا براي آنها كه از عذاب پر درد نمي ترسند ، عبرتي به جاي گذاشتيم . »
« « حاصب» به معناي تند بادي است كه « حصباء » يعني ريگ و سنگ را به حركت در مي آورد .» و اين صوفان عذابي بود كه خداوند بر قوم لوط فرود آورد و آيات از عذاب قوم لوط سخن مي گويد و آنان را مسرفين و مجرمين مي نامد.
از آيات نتيجه گرفته مي شود كه : «اين عمل زشت تحت عنوان « اسراف » ، « خبيث » ، «فسق » ، « تجاوز » ، « جهل » ، « قطع سبيل» مطرح شده است .
« اسراف» از اين نظر كه آنها آفرينش را دراين امر فراموش كرده و از حد تجاوز نمودند و تعدي نيز به همين خاطر بر آن اطلاق شده است ، « خبيث» به معني كار يا چيز آلودهاي است كه طبع سالم آدمي از آن تنفر دارد و چه عملي از اين عمل تنفر آميزتر است . «فسق » به معني خروج از اطاعت پروردگار و برهنگي از شخصيت انساني است كه از لوازم حتمي اين كار است . « جهل » به خاطر بي خبري از عواقب شومي است كه اين عمل براي فرد و جامعه دارد و بالاخره « قطع سبيل »نتيجه شوم اين عمل را كه در صورت گسترش منتهي به قطع نسل انساني مي گردد ، چرا كه تدريجاً علاقه به جنس موافق جانشين علاقه طبيعي به جنس مخالف مي شود مي باشد .
انحراف جنسي از خطرناك ترين انحرافاتي است كه ممكن است در جوامع انساني پيدا شود ، چرا كه سايه شوم خود را بر همه مسائل اخلاقي مي افكند و انسان را به انحراف عاطفي مي كشاند . »
و اين شش مرتبه كه در قرآن در سوره قوم لوط ، درباره تحريم اين عمل زشت آمده و تكرار شده است ،مي تواند درس عبرت براي ديگر انسانها باشد همانطور كه در تفسير نمونه هم به آن اشاره شده است :
« زندگي قوم لوط كه به انحراف جنسي و هم جنس گرائي و عادات زشت و ننگين ديگر ، در دنيا مشهورند و همچنين پايان دردناك زندگي آنها مي تواند تابلوي گويائي براي كساني كه در منجلاب شهوات غوطه ورند بوده باشد و گسترش اين آلودي در ميان انسانها ايجاب مي كند که این ماجرا بارها خاطر نشان گردد»
در مورد علت تحریم لواط ،در روایات هم به آن اشاره شده است از جمله روایتی از امام رضا (ع):
الامامُ الرِّضَا(ع):عِلَّهُ تَحريم الذُّکرَانَ الذُّکرانِ وَ الإِنَاثِ؛ لِمَا رُکِّبَ ِفی الإِنَاثِ وَ مَا طَبُعَ عَلَیهِ الذُّکرانِ، وَ لِمَا فِی ایتَانِ الذُّکرانِ الذُّکرَانَ وَ الإِنَاثِ الإَنَاثَ مِنِ انقِطَاعِ النَّسلِ ، وَفَسادِ التَّدبیرِ ، وَخَرَابِ الدُّنیَا»
امام رضا (ع):علت تحریم روی آوردن مردان به مردان و زنان به زنان ،یکی از ساختار وجود زنان و سرشت وجودی مردان است (که هریک برای جنس مخالف آفریده شده است )ودیگر اینکه روی آوردن مردان به مردان و زنان به زنان سبب از بین رفتن نسل (بشر) و برهم خوردن نظم و تدبیر (جامعه )و نابودی دنیا است .
احکام لواط :
«لواط حرام و از گناهان کبیره است .
در صورت اثبات این عمل زشت ،لواط کننده و لواط شونده (فاعل و مفعول) هر دو با شرایطی خاص اعدام می شوند .
لواط کننده حق ندارد با مادر و مادر بزرگ و خواهر و دختر و نوه پسری لواط دهنده ازدواج کند .
اگر با حیوانی حرام گوشت لواط شود گوشت و شیر آن حیوان حرام می شود .»
اسرار معنوی و علمی تحریم هم جنس گرایی :
بعد از ذکر آیاتی در مورد عمل زشت هم جنس گرایی ،اکنون به بررسی اسرار معنوی و علمی آن پرداخته می شود و باید دید که این عمل زشت چه ضررهای برای روح و جسم انسان داشته که قرآن آن را حرام اعلام نموده است .
« «هم جنس گرایی » چه در میان مردان باشد (لواط) و چه در میان زنان (مساحقه )از بدترین انحرافات اخلاقی است که سر چشمه مفاسد زیادی در جامعه خواهد بود . اصولاً طبیعت زن و مرد آنچنان آفریده شده است که آرامش و اشباع سالم خود را در علاقه به جنس مخالف (از طریق ازداوج سالم)می بینند و هر گونه تمایلات جنسی در غیر اینصورت ،انحراف از طبع سالم انسانی و یک نوع بیماری روانی است که اگر به آن ادامه داده شود ،روز به روز تشدید می گردد و نتیجه اش بی میلی به «جنس مخالف»و اشباع ناسالم از طریق «جنس موافق»است .
این گونه روابط نامشروع در ارگانیسم بدن انسان و حتی در سلسله اعصاب و روح اثرات ویرانگری دارد : مرد را از یک مرد کامل بودن و زن را از یک زن کامل بودن ساقط می کند ،بطوری که چنین زنان و مردان همجنس بازی گرفتار ضعف جنسی شدید می شوند و قادر نیستند پدر و مادر خوبی برای فرزندان آینده خود باشند و گاه قدرت بر تولد فرزند را به کلی از دست می دهند .
افراد «همجنس گرا »تدریجا به انزوا و بیگانگی از اجتماع و سپس بیگانگی از خویشتن رو می آورند و گرفتار تضاد پیچیده روانی می شوند و اگر به اصلاح خویش نپردازند ممکن است به بیماری های جنسی و روانی مختلفی گرفتار شوند و به همین دلیل به دلائل اخلاقی و اجتماعی دیگر ،اسلام شدیداً همجنس گرائی را در هر شکل و صورت تحریم کرده و برای آن مجازاتی شدید که گاه به سر حد اعدام می رسد قرار داده است .
موضوع مهم این است که بی بند و باری و تنوع طلبی بیمار گونه دنیای متمدن مادی ،بسیاری از پسران و دختران را بسوی این انحراف بزرگ می کشاند ،نخست پسران را تشویق به لباسهای جلف و زنانه و خودآرائی مخصوص و دختران را لباسهای پسرانه دعوت می کند و از اینجا انحراف و همجنس گرائی شروع می شود تا جائی که به رقیحترین اعمال در این زمینه ،شکل قانونی میدهند و از هر گونه پیگرد و مجازات بر کنار می دانند. »
ودر کتب دیگر در این مورد آمده است که :
«سست شدن عضلات مقعد و از دست دادن کنترل مدفوع و همانطور که می دانید عضلات مقعد برای جلوگیری از دفع خود به خودی و کنترل مدفوع آفریده شده و تحمل فشار آنها محدود است . لذا اگر فشاری بیش از حد به آنها وارد شود ،عملکرد طبیعی خود را از دست داده و نتیجه آن خروج خود به خودی مدفوع از مقعد است . »
«- باعث انتقال کلیه امراض آمیزشی که در بحث زنا بیان گردید یعنی سیفلیس ، سوزاک، آتشک ،گرانولوم آمیزشی و . . . می شود .
- از هم پاشیده شدن کانونهای خانوادگی به دلیل عدم تمایل مرد به آمیزش با همسر خود
- پیدایش ورشد بیماری ایدز در اثر لواط . »
4- استمناء (جلق زدن = خود ارضائی ):
«استمناء بیرون کردن منی خود است از راه غیر طبیعی مانند مالیدن بدست یا سایر اعضاء خود یا به اعضاء دیگری به غیر از همسر »
قرآن کریم می فرماید :
« وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاء ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ»
«و کسانی که دامن خود را حفظ می کنند ،مگر با همسران خود یا کنیزانشان که (در این صورت )مورد نکوهش نیستد و هرکس با این (حد)فراتر نهد ،آنان همان از حد درگذرندگانند »
این آیات در دو جای قرآن نازل شده است .
اول :در سوره مومنون هنگامی که صفات مومنان را بر می شمارد .
دوم :در سوره معارج هنگامی که صفات نمازگزاران را ذکر می کند .
حکایت شده که شخصی از امام صادق (ع) در مورد استمناء سوال کرد :
«الامامُ الصَّادِقُ(ع): اِثمٌ عَظیمٌ قَد نَهَی اللهُ تَعَالَی عَنهُ فِی کِتَابِهِ، وَ فَاعِلُهُ کَنَالِحِ نَفسِهِ، وَ َلو عَلِمتَ بِمَن یَفعَلُهُ مَا أکَلتُ مَعَهُ. فَقَالَ السَّائِلُ: فَبَیَّن لِی یَا بنَ رَسُولِ الله(ص) مِن کِتَابِ اللهِ نَهَیهُ: فَقَالَ : قَولُ اللهِ : فَمَن ابتَغَی وَرَآءَ ذَلِکَ فَأولَئِکَ هُمُ العَادُونَ وَ هُوَ مِمَّا وَرَآء َذَلِکَ»
«گناه بزرگی است که خدای متعال در کتاب خود از آن نهی فرموده است و کننده این کار مانند کسی است که با خودش ازدواج کند . اگر بدانم کسی این کار را می کند ،هرگز با او غذا نمی خورم . سوال کننده پرسید : یابن رسول الله (ص)در کجای کتاب خدا از این عمل نهی شده است ؟حضرت فرمود :این سخن خداوند که می فرماید «پس ،هر که فراتر از این جوید ،آنان از حد گذرندگانند . »واین عمل از مصادیق «فراتر از این »است .»
آیه فوق یک حکم کلی را بیان کرده است که هر کس از راه غیر ازدواج و غیر مشروع به ارضاء غریزه جنسی خود بپردازد آن شخص از تجاوز گران محسوب می شود و امام صادق (ع)در این روایت تعیین مصداق کرده است و در مواقع یکی از موارد و مصادیق این حکم کلی را استمناء بیان کرده است و گرنه لفظ استمناء در خود آیه نیامده است .
«یکی از ویژگی های مومنان مساله پاکدامنی و عفت به طور کامل و پرهیز از هر گونه آلودگی جنسی است و از آنجا که غریزه جنسی سرکش ترین غرائز انسان است و خویشتن داری در برابر آن نیاز به تقوی و پرهیزکاری فراوان و ایمان قوی و نیرومند دارد ،تعبیر به محافظت (فروج)گویا اشاره به این دارد که اگر مرافبت مستمر و پی گیر در این زمینه نباشد ،بیم آلودگی فراوان است . »
«و منظور از حفظ دامان خویش این است که رابطه جنسی آنان تنها در قلمرو خانه و خانواده و در چار چوب مقررات شرعی و اخلاقی و انسانی است وهرگز خود را به پستی و زشتی گناه آلوده نساخته و دامان بر حرام و گناه نمی آلایند و چشم و دل و جسم را از حرام حفظ می کنند . »
در فقه اسلامی برای استمناء چند حکم قرار داده شده است :
«استمناء حرام است و از گناهان کبیره است . »
«کسی که در حال روزه استمناء کند روزه اش باطل است . »
«در صورتی که برای حاکم شرع اثبات شود که کسی استمناء می کند می تواند او را حد (شلاق)بزند .»
اگر اسلام استمناء را حرام اعلام نموده و آن را جز گناهان کبیره شمرده است حتماً برای انسان وجامعه ضررهایی داشته است و باید دید این ضررها کدامند ؟
استمناء از نظر روانی و اخلاقی ،اجتماعی و جسمی برای انسان زیان بار است .
«از نظر اخلاقی و روانی :برخی از نویسندگان آثار خود ارضائی را اینگونه بر میشمارند:
تغییر اخلاق و مزاج به طور غیر قابل توضیح،حسادت ،غم و کدورت ،مالیخولیا و فکر گوشه گیری ،از نتایج شوم ابتلای به این انحراف جنسی است . »
در مورد اثر زیانبار اجتماعی آن،یکی از صاحب نظران با نقل نوشته های کتاب «ناتوانیهای جنسی»این گونه می نویسد :
این عمل ،مبتلایان به ضعف قوای شهوانی دچار می کند ،جنون(ترسو) و بی حال بار می آیند ،شهامت و درستی از آنان سلب می شود چه بسا اشخاصی هستند که در عنفوان جوانی در اثر مبتلا شدن به جلق چنان دچار ضعف قوای روحی و جسمی می شوند که معتادین به تریاک و شیره و در مقابل آن شیر نری به شمار می آیند . »1
در مورد آثار زیانبار جسمی آن می توان گفت که :
«1- ضعیف شدن دستگاه تناسلی و سست نمودن اعضاء آن است .
2- ضایع نمودن لذت هنگام جماع می باشد .
3- ضعف عمومی در سراسر کشور بدن است .
4- شخص مبتلا را لاغر زرد می کند . چشمان او درشت می شود و هر چه بشنود در فهم آن عاجز است .
5- جهاز هاضمه را ضعیف و گاهی دستگاه گوارش را مختل خواهد کرد .
6- انسان را مبتلا به کم خونی می کند .
7- از قوای عضلات می کاهد و حتی استخوانها را نحیف می سازد .
8- چشم را ضعیف می کند اما در اولین بار درخشندگی فوق العاده ای در چشم پیدا می شود.
9- استمناء گاهی علت فلج شدن بعضی از اعضا و زمانی سبب فلج نمودن تمام اعضا می گردد .
10- بسیار می شود که شخص معتاد در آخرین مراحل به انحطاط اخلاقی می افتد. »2
بخش چهارم
بهداشت محیط زیست
بهداشت محيط زيست
پاک نمودن محیط زیست ،اعم از منزل شخصی ،کوچه ها و خیابان ها ،اماکن عمومی و . . .تاثیر فراوانی در سلامت و بهداشت جامعه انسانی دارد .
«وقتی گفته می شود محیط ،منظور از آن مجموع عوامل و اشیائی است که بر انسان احاطه دارد و بر سلامت و بیماری او تاثیر می گذارد .
محیط زیست فقط شامل محیط طبیعی و جغرافیایی نیست بلکه شامل محیط اجتماعی انسانی هم هست . اسلام به امر بهداشت محیط اهمیت می دهد ودر این راستا به امر بهداشت محیط اجتماعی به مانند بهداشت محیط حیاتی توجه نموده و بر آن تاکید می کند . امر به معروف و نهی از منکر که اسلام موکداً آنرا از پیروان خود خواسته است بر اساس همین مسئله خطیر است .
اسلام مقرر داشته است که هر مفرد موظف است به هر ترتیبی که هست با فسادهای اخلاقی ،آزادیهای بی قید وبند جنسی،آلودگی به مشروبات الکلی ومواد مخدر،روابط ظالمانه سیاسی و اقتصادی ،جهل وبیسوادی و دیگر عوامل تباهی زندگی اجتماعی مبارزه کند و بدین تربیب به بهسازی و پاکسازی جامعه وزندگی اجتماعی خود کمک نماید و لذا سلامت انسان کلا بسته به بهداشت و سلامت محیط اوست . »
در مورد تاثیر وضع اجتماعی انسان در روحیات واعمال انسان می توان گفت که :
«انسان بسیاری از صفات خود را از محیط کسب می کند . محیط های پاک غالباً افراد پاک پرورش میدهند و محیط های آلوده غالبا افراد آلوده .
درست است که انسان می تواند در محیط ناپاک ،پاک زندگی کند وبعکس در محیط های پاک سیر ناپاکی را طی کند و به تعبیر دیگر ،شرایط محیط علت تامه در خوبی وبدی افراد نیست ولی تاثیر آن به عنوان یک عامل مهم نمی توان انکار کرد . »
در قرآن کریم در مورد پاکیزگی اماکنی مثل مسجد آمده است که :
«وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ»
«و خانه مرا برای طواف کنندگان و به نماز ایستادگان و راکعان و ساجدان پاکیزه بدار . »
«حضرت ابراهیم (ع) مامور بود خانه کعبه و اطراف آن را از هر گونه آلودگی ظاهری و معنوی و هر گونه بت و مظاهر شرک پاک و پاکیزه دارد ،تا بندگان خدا را در این مکان پاک جز به خدا نیندیشند و مهمترین عبادت این سرزمین را که طواف و نماز است در محیطی پیراسته از هر گونه آلودگی انجام دهند. »2
از طرفی «این آیه بر لزوم پاکیزگی محیط زیست و به ویژه مساجد اشاره و تاکید دارد و یکی از شروط صحت نماز ،اقامه ی آن در محلی پاکیزه و دور از نجاسات است . »3
برخی از صاحب نظران درباره نظافت اماکن و مساجد تمسک به روایات خواسته اند این مطلب را به اثبات برسانند و می نویسند : «از مراجعه به احکام و سنن منازل و مساکن در وسائل و بحار و حلیه المتقین و آداب الشریعه و غیره ثابت می گردد که شارع مقدس عنایت خاصی به وسعت و پاکیزگی و نظافت منازل داشته است از جمله احکام منازل ،چهل و هشت حکم در آداب الشریعه ضبط کرده است ،که هفت حکم آن محل شاهد فعلی ماست که این هفت سنت و حکم هر کدام مستقیما یا استلزاما دلالت دارد بر اینکه منزل و مسکن باید نظیف و پاکیزه و مطابق مقررات بهداشت محیط خانه و زندگی مومن تامین گردد.
فرش منزل باید پاکیزه باشد .
محل جداگانه ای برای نماز در منزل قرار بدهند .
سگ در خانه نگهداری نکنند.
صحن و درب خانه را جاروب نمایند .
به خانه درب بگذارند و دیواری اطراف بامها قرار دهند و پرده بیاویزند.
درب ظروف غذا را باز نگذارند و روی آنها را بپوشانند .
در خانه آب جاری یا کر قرار دهند . »1
در وجوب تطهیر مسجد که یکی از اماکن عمومی است و جزء محیط زیست انسان محسوب می شود آورده شده است که :
«حفظ حرمت مسجد واجب و اهانت و هتک آن مانند خراب کردن یا آلوده ساختن آن به نجاست ،گناه کبیره است .
نجس کردن مسجد حرام است ،و همچنین داخل کردن عین نجاست به مسجد اگر مستلزم نجس شدن مسجد شود و یا موجب هتک حرمت مسجد شود نیز حرام است .
تطهیر و برطرف کردن نجاست از مسجد ،واجب فوری است ،و در این حکم فرقی نیست بین زمین و دیوار و سقف وپشت بام و پشت دیوار . و همچنین تطهیر فرش مسجد نیز واجب است .»
بخش پنجم
بهداشت روان
بهداشت روان
قرآن کتاب انسان سازی است و بخش عمده انسان سازی متوجه بعد روانی – معنوی انسان است ،گاهی دل وقلب و روح انسان بیمار می شود ودر این هنگام خداوند یک نسخه شفا بخش و طبیبی حاذق فرستاده تا انسان را از بیماری نجات بخشد . لذا در این فصل به بررسی بهداشت روان در قرآن پرداخته شده است .
«معمولا سلامتی را به تندرستی تعبیر می کنند ،این تعریف ناقص است . در مفهوم سلامتی باید تن و روان را یکجا لحاظ کرد . انسان دارای دو جنبه و دو بعد است ،یکی جسم ودیگری روح،این مسئله امروز به آن اندازه از بداهت و وضوح رسیده است که روانشناسان و روانپزشکان انسان را موجودن روان تنی یعنی موجودی مرکب از روان و تن تعریف می کنند . نکته مهم این است که بدانیم تن و روان انسان آن چنان در هم رفته و با هم ترکیب شده اند که اصولاً نمی شود آنها را بطور مستقل و جدای از دیگری لحاظ کرد هر نوع وضعیت و حالت اعم از سلامت یا بیماری که برای یکی از آنها پدید آید در دیگری نیز اثر می گذارد و امروز شاخه مهمی در علوم پزشکی باز شده به نام پسی کو سوماتیک یا طب روانتنی که در همین زمینه بحث می نماید .
بطور کلی انسان همانطور که از لحاظ تن بیمار می شود از لحاظ روان نیز بیمار میگردد.»1
تعریف بهداشت روانی
«بهداشت روانی عبارت از پیشگیری از پیدایش بیماری های روانی و سالم ساز محیط روانی – اجتماعی است تا افراد جامعه بتوانند با برخورداری از تعادل روانی با عوامل محیط خود رابطه سازگاری صحیح برقرار کرده ،تا بتوانند به هدف های اعلای تکامل انسانی برسند.
بهداشت روانی مشمول عام دارد و شامل کلیه افراد و گروههای جامعه است و تنها منحصر بیماران روانی نیست . به عبارت دیگر بهداشت روانی یک امر همگانی است و مربوط به تمام طبقات و گروهها اعم از پیر و جوان و کودک و بزرگسال می شود. »
با توجه به اهمیت و جایگاه بهداشت روانی متفکرین و اندیشمندان زیادی در مورد آن اظهار نظر کرده اند .
«دکارت ،عقیده داشت بین حیات نفسانی و جسمانی یا میان روان و تن ،پیوند نزدیکی برقرار است و این دو متقابلا در یک دیگر تاثیر می کنند .
ماتریالیست ها می گویند تفکر یک کار بدنی است و حالات روانی ،نتیجه کلی و حامل زندگی بوده و مربوط به ماده است . «کانت» می گوید : «به خاطر مصالح اجتماعی و اصل اخلاقی ،بقای روح را باید اضطراراً پذیرفت . »
بهداشت روان در قرآن
برخی از آیات قرآن حاوی دستورات و سفارش هایی در زمینه عقاید ،اخلاق و عبادت و. . . است که در آرامش روانی و تعادل روحی انسان تاثیر مثبت دارد و مثل مواردی که در فصل های گذشته به آن اشاره شد و نتیجه آنها سلامت روانی انسان است . چرا که موجب رفع اضطرابها و نگرانی های بشر می شود و به اصطلاح او را شفا می دهد .
ودر قرآن کریم چند آیه در مورد شفا بخشی قرآن آمده است :
«وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إَلاَّ خَسَارًا»
«و این قرآن را که برای مومنان شفا و رحمت است ،نازل می کنیم ،ولی کافران را جز زیان نیفزاید . »
«برای شما از جانب پروردگارتان موعظه ای آمده و شفایی برا ی آن بیماریی که در دل دارید وراهنما و رحمتی برای مومنان . »
فرق شفاء و رحمت :
در آیات بیان شده کلمه شفاء و رحمت آروده شده است ،آیا فرقی بین این دو کلمه وجود دارد ؟
« «شفاء» معمولاً در مقابل بیماری ها و عیب ها و نقصها است ،بنابراین نخستین کاری که قرآن در وجود انسانها انجام میدهد همان پاکسازی از انواع بیماری های فکری و اخلاقی فرد و جامع است . پس از آن مرحله «رحمت» فرا می رسد که مرحله تخلق به اخلاق الهی و جوانه زدن شکوفه های فضائل انسانی در وجود افرادی است که تحت تربیت قرآن قرار گرفته اند و به تعبیر دیگر «شفاء»اشاره به «پاکسازی»و «رحمت» اشاره به «نوسازی»است . »1
قرآن چگونه شفا بخش است ؟
«قرآن شریف در ابعاد گوناگون و جهات مختلف برای مردم حق جو و درست اندیش سرمایه هدایت و نسخه ی شفا بخش است ،برای نمونه :
این کتاب پر معنویت با رهنمودهای راستین خود بیماری مرگبار ،کوری ،نادانی و جهل و آفت ویرانگر تردید و حیرت را از دل ها و مزرعه جان ها و جامعه ها می زداید .
از چنان نظم شگفت انگیز ،هماهنگی و همسویی در هدف،زیبایی واژه ها و قالب ها و آیات مفاهیم بلند و پر محتوا ،و فصاحتی اعجاز آمیز موج می زند که به روشنی رسالت و دعوت پیامبر را گواهی می نماید و از این زاویه مردم را از آفت نادانی و ناآگاهی در راه شناخت دین حق و گزینش دین درست و دین باوری و دین داری واقعی،شفا می بخشد .
قرآن کتابی است که ایمان آورندگان راستین از آن شفا می جویند و شفا میطلبند و با خواندن آن برای برطرف شده بیماری ها ،از فرو فرستنده اش میخواهند که به برکت کتابش ،لطف و مهرش را ارزانی دارد و او نیز بر اساس حکمت و مصلحت بسیاری از رنج ها وزیان ها وبیماری ها و آفت ها را از مردم دور می سازد .
و نیز بدان دلیل که در کران تا کران مفاهیم بلند ،معارف انسان ساز،مقررات سازنده،پند و اندرزهای جانبخش و مثال های هدف دار و روشنگرش ،مردم را به توحید وتقوا ،عدل و داد و ارزش ها فرا می خواند و از زشتی و گناه و ضد ارزش ها هشدار می دهد ،به شفا بخش دردهای بی درمان جامعه ها وتمدن ها و رنج های دنیوی و اخروی مردم است . »
البته شفا بخشی قرآن با شفا بخشی دارو های مادی تفاوت هایی دارد .
که برخی مفسران به این حقیقت اشاره کرده اند :
«داروی قرآن ،ضرری را به دنبال ندارد ،کهنه نمی شود و تاریخ مصرف ندارد . شفا یافته ی قرآن عامل شفای دیگران میشود . در نسخه ی شفای قرآن اشتباه نیست ،همیشه و در اختیار همه است ،طبیب این دارو ،هم ما را می شناسد و هم دوستمان دارد و هم نتیجه نسخه اش ابدی است ،نسخه و داروی او هم مشابه ندارد . »
و جالب اینکه «داروهای دردهای جسمانی ،غالبا اثرهای نامطلوبی روی ارگانهای بدن می گذارند ،اما این داروی شفا بخش هیچگونه اثر نامطلوب روی جان و فکر و روح آدمی ندارد بلکه برعکس تمام آن خیر و برکت است.
ذکر این نکته ضرورت دارد که این نسخه مانند نسخه های دیگر وقتی موثر است که به آن عمل شود والا صد بار اگر نسخه های شفا بخش را بخوانیم و روی سر بگذاریم ولی به آن عمل نکنیم ،نتیجه ای نخواهیم گرفت . »
امام علی (ع)نیز قرآن را شفا دهنده ای معرفی می کند که بیماری های وحشت انگیزرا درمان می کند .
در خطبه 198 نهج البلاغه می خوانیم «شِفَاءً لَا تُخشَی اَسقَامُهُ »
«قرآن شفا دهنده ای است که بیماری های وحشت انگیز را بزداید »
و همچنین حضرت علی (ع)می فرمایند:
«فَاستَشفُوهُ مِن أَدوائِکُم وَ استَعِینُوا بِهِ عَلَی لَأَوائِکُم، فَإِنَّ فِیه شِفَاءً مِن أَکبَرِ الدِّوَاءِ: وَ هُوَ الکُفرُ وَ النِّفَاقُ وَ الغَیَّ وَ الضَّلَالُ»
«پس درمان خود را از قرآن بخواهید ، و در سختی ها از قرآن یاری بطلبید ،که در قرآن ،درمان بزرگترین بیماری ها ،یعنی کفر ونفاق و سرکشی و گمراهی است .
بعد از ذکر مطالب بیان شده می توان نتیجه گرفت که قرآن کتابی بس جامع و کامل است و در مورد هر امری تدبیری اندیشیده است از جمله بهداشت روان واینجاست که معنای جمله «یَا مَن اسمُهُ دَواء وَ ذِکرُه شِفَاء» «ای کسی که نام تو دارو و یاد تو شفاست ».
«بطور کلی این یک حقیقت در روانشناسی است که ایمان واعتقاد به خداوند ظرفیت روحی و معنوی انسان را در برابر مشکلات زندگی و ناگواریها تا حد بسیار بالا افزایش می دهد و او را چنان می سازد که اساسا هیچ امر نگران کننده ای برای او وجود نخواهد داشت.
یکی از دانشمندان بزرگ می گوید بدون شک ایمان به خداوند بزرگترین نیرویی است که بشر می تواند بوسیله آن بر کلیه اضطرابها و نگرانیها فائق آید و این همان سخنی است که قرآن آن را فریاد می کند « أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ »2 «آگاه باشید که دلها به یاد خدا آرامش می یابد.»
منابع و مأخذ
قرآن کریم - ترجمه : محمد مهدی فولادوند .
نهج البلاغه – دلشاد – قم – 386- چ دوم- سید رضی – مترجم:محمد دشتی (ره)
آیین بهزیستی اسلام- دفتر نشر فرهنگ اسلامی – تهران- 1366- چ اول – دکتر احمد صبوراردوبادی
اخلاق در قرآن- مدرسه الامام علي بن ابيطالب(ع)-بي جا-1377-چ دوم- مكارم شيرازي
اخلاق شبر (ترجمه کتاب الاخلاق)- موسسه انتشارات هجرت- بي جا– 1381- چ هشتم – مرحوم سید عبدالله شبر – مترجم :محمد رضا جباران
اسرار گناهان کبیره – انتشارات مهدی نراقی- تهران- 1385- چ سوم- علی محمد حیدری نراقی
اسلام پزشک بی دارو- دفتر انتشارات اسلامی- تهران- 1373- چ هشتم – احمد امین شیرازی
اسلام و بهداشت روان – دفتر نشر معارف-بی جا - 1382- چ اول – نهاد مقا م معظم رهبري در دانشگاه علوم پزشكي ايران-محتبی احسان منش
اسلام و مقتضیات زمان – انتشارات صدرا- تهران- 1377- چ سیزدهم – شهید استاد مرتضی مطهری
اسلام و مسائل زندگی-انتشارات اسوه- بی جا -1372- چ اول- محمد جعفر امامی شیرازی
اشارات علمی اعجاز آمیز قرآن- دفتر نشر معارف- بی جا -1383- چ اول- دکتر محمد علی رضایی اصفهانی
اعجاز علمی در قرآن کریم – رزقی – بی جا – 1381- چ اول- محمد سامی محمد علی – مترجم :سید حسن کاظمی
امالی شیخ صدوق (ره)- وحدت بخش – تهران – 1384- چ اول – ثقه المحدثین شیخ صدوق (ره)- مترجم :کریم فیضی تبریزی
اولین دانشگاه و آخرین پیامبر – بنیاد فرهنگی شهید پاک نژاد – یزد – 1361- چ سوم – دکتر سید رضا پاک نژاد-
برگزیده مفاتیح الجنان – هاتف – مشهد- 1376- چ مکرر- مرحوم حاج شیخ عباس قمی
بحارالانوار- دارالکتب الاسلامیه – تهران- 1362- چ چهارم – علامه محمد باقر مجلسی
بهداشت – بی نا- تهران- 1363- چ اول – دکتر محمد علی نیلوفرنشان – دکتر جلیل ضرابی و دکتر محمد باقر میر فتاحی
بهداشت در اسلام- موسسه انتشاراتی مختومقلی فراغی – گرگان- 1382- چ اول – علی کیا
بهداشت در فقه – همیاران جوان- مشهد – 1386- چ اول – حسین جوادی
بهداشت در قرآن – انتشارات واقفی – مشهد- 1384- چ اول – دکتر سید محمد رضا نوری
پژوهشی در اعجاز علمی قرآن- انتشارات کتاب مبین – رشت – 1381- چ دوم – دکتر محمد علی رضایی اصفهانی
پیام جاویدان «فصلنامه تخصصی قرآن پژوهی – سال دوم – شماره هفتم»- سازمان اوقاف و امور خیریه – بی جا – 1384- بی چا- مقاله روان شناسی اسلامی در قرآن – ربابه رمضانی
تحریرالوسیله – دفتر انتشارات( وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم) – قم -1386- چ بیست و سوم – حضرت امام خمینی (ره)- مترجم:علی اسلامی
تفسیر کاشف – دفتر نشر فرهنگ اسلامی – بی جا– 1362- چ اول - دکتر سید محمد باقر حجتی و عبدالکریم بی آزار شیرازی
تفسیر نمونه – دارالکتب الاسلامیه – تهران- 1376- چ بیست ونهم –ناصر مکارم شیرازی
تفسیر نور – موسسه در راه حق- بی جا- 1376- چ دوم- حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ محسن قرائتی
توضیح المسائل مراجع(مطابق با فتوای دوازده نفر از مراجع معظم تقلید)- دفتر انتشارات اسلامی- 1377- چ دوم – سید محمد حسن بنی هاشمی خمینی
حلیه المتقین – گلبان- بی جا- 1380- چ چهارم – علامه محمد باقر مجلسی
خواسته ها و ناخواسته های الهی – مکتب اهل بیت (علیهم السلام)- قم-1380- چ اول – حاء- عین
رساله توضیح المسائل امام خمینی(ره)-موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره) –تهران- 1384- چ پنجم- امام خميني(ره)
رساله نوین فقهی پزشکی (بهداشت)- دفتر نشر فرهنگ اسلامی- تهران- 1374- چ چهارم – عبدالکریم بی آزار شیرازی
شادی ونشاط در منابع و متون اسلامی – بی نا- تهران – 1385- چ دوم- شکرالله دانش
شرح و تفسیر لغات بر اساس تفسیر نمونه – آستان قدس رضوی – مشهد – 1381- چ دوم – جعفر شریعتمداری
طب در قرآن- انتشارات پیام- بی جا- 1370-چ سوم- دکتر عبدالحمید دیاب و دکتر احمد قرقوز- مترجم:علی چراغی
الفروع من الکافی- داراالکتب الاسلامیه – تهران- 1367- چ سوم- ثقه الاسلام ابن جعفر محمد بن بعقوب بن اسحاق کلینی رازی
فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی- بی نا- تهران- 1370- بی چا- غلامعلی حداد عادل
فرهنگ فارسی امروز- آرین- تهران- 1377- چ سوم- غلامحسین صدری افشار- نسرین حکمی و نسترن حکمی
فرهنگ فارسی عمید (سه جلدی)- چاپخانه سپهر – تهران- 1374- چ سوم- حسن عمید
فرهنگ لغات و اصطلاحات فقهی – انتشارات سروش- بی جا – 1382-چ اول – دکتر سید محمد حسینی
فلسفه احکام- چاپخانه اسلام- اصفهان- 1344- چ اول- احمد اهتمام
قرآن و طب نوین- پیام- تهران- 1378- چ اول– محمود نوری شاد کام-
قاموس قرآن- داراالکتب الاسلامیه – تهران- 1376- چ دوازدهم- استاد سید علی اکبر قرشی
گناهان کبیره – انتشارات هلال- بی جا- 1378- چ مکرر- شهید آیت الله دستغیب
لغت نامه دهخدا- موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران – 1377- چ دوم از دوره جدید- علی اکبر دهخدا
مجمع البیان فی تفسیر القرآن- وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی- تهران- 1380- چ اول – ابوعلی الفضل بن الحسن الطبرسی – مترجم:حجه السلام علی کرمی
مستدرک آثار الصادقین- ستاد برگزاری نماز جمعه گیلان- جاوید-رشت- 1379- چ اول – حاج شیخ صادق احسانبخش
مسئله حجاب- انتشارات صدرا- تهران- 1385- چ شصت و نهم- شهید استاد مرتضی مطهری
معارف و معاریف (دایره المعارف جامع اسلامی)- بی نا- تهران –1379- چ سوم– سید مصطفی حسینی دشتی
مفردات الفاظ قرآن (راغب اصفهانی)- انتشارات مرتضوی-بی جا- 1357- چ دوم – ابوالقاسم حسین بن فضل معروف به راغب اصفهانی-مترجم:دکتر سید غلامرضا خسروی حسینی
المیزان- دفتر انتشارات اسلامی( وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)- قم – بی تا- بی چا- سید محمد حسن طباطبایی- مترجم: سید محمد باقر موسوی همدانی
میزان الحکمه- دارالحدیث – قم- 1377- چ اول-محمد محمدی ری شهری- مترجم :حمید رضا شیخی
نسخه های شفا بخش- انتشارات مهدی نراقی- تهران- 1382- چ دوم- علی محمد حیدری نراقی
وسائل الشیعه – دار احیاءالتراث الغربی- بیروت/ لبنان- بی تا- بی چا- شیخ محمد بن حسن حر عاملی
هدایت – موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی – مشهد- 1378- چ اول – سید محمد تقی مدرسی- مترجم:پرویز اتابکی
www.porsojo.com
لوح فشرده جامع تفاسیر نور(2)