مبانی نظری خانواده و تربیت فرزند (فصل 2 ) (docx) 93 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 93 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
مقدمه :
این فصل ازدو قسمت به عنوان مبانی نظری ومروری برتحقیقات مشابه تشکیل شده است. درقسمت مبانی نظری ابتدا مفاهیم خانواده، نقش والدین برتربیت فرزند، نقش محبت و روابط عاطفی در خانواده، رفتاردینی والدین و چگونگی تربیت وپرورش دینی و مذهبی کودک، خود شکوفایی ویژگیهای افراد خود شکوفا پرداخته شده است و سپس ارتباط رفتار دینی والدین بر روابط عاطفی موجود در خانواده وخود شکوفایی فرزند بیان گردیده است. و در قسمت مروری بر تحقیقات مشابه چند مورد از تحقیقات مشابه تحقیق حاضر عنوان گردیده است .
2-1- مبانی نظری
2-1-1- نهاد خانواده :
ازبدو پیدایش انسان بر روی کره زمین همواره زنان و مردان جهان با تشکیل خانواده عمری را درکنار یکدیگرگذرانیده وفرزندانی دردامان پرمهرخویش پرورانده و از این جهان رخت بربستهاند. طبیعیترین شکل خانواده همین است که هیچ عاملی جزمرگ نتواند پیوند زناشویی را بگسلد ومیان زن وشوهرجدایی بیفکند. ( بهشتی ،1382: 33).
خانواده کانونی مقدس است که درسایه پیوند زناشویی دو انسان از دو جنس مخالف پایه گذا ری شده و با پیدایش وتولد فرزند رنگ وجلوه ای ملکوتی می گیرد. این کانون می تواند همواره گرم وروشن بماند به شرطی که زوجین هرکدام به حدود مسئوولیت خویش آشنا ودرانجام آن کوشا باشند نتیجه پیوند دو همسر فرزند یا فرزندانی است که عضوجامعه انسانی می باشند که هرکدام ممکن است درآینده فردی سربار یا سرباز نگهدار جامعه باشد، از نظر تربیت، خانواده کلاس اول زندگی وپرورش کودک است طفل مبانی زندگی را در آنجا فرا می گیرد و خوب وبد امور را آنجا می آموزد واین امرتا حدی است که کفر و ایمان کودک را هم شامل می شود، می توان گفت کودک ازآنجا درس کفریا درس ایمان میگیرد. خانواده خوب بهترین آموزشگاه است ، آموزشگاهی که کودک درآن لبخند و قهر، درستی و خوشخلقی، خودداری وبردباری، تعادل و تکامل ،وظیفه شناسی و خدمت مسئوولیت واخلاق میآموزد، به جامعه بشری ازطریق آنها راه می یابد و با آنها براساس اصل انسانی رفتار میکند.( قائمی ، 1363: 38)
خانواده از مهمترین عوامل موثردرروابط ومحیطی امن برای دستیابی به اهداف عالی انسانی است خانواده کانونی است شکل گرفته برپایه مقدس ازدواج که با حضورفرزندان ، روابط اعضای خانواده، گسترده تأثیرگذاری مثبت یا منفی آنها بر یکدیگر بیشتر می شود. در این میان ضروری است عوامل ثبات وسازوکارهای ایجاد ارتباط صمیمانه وسازنده را بررسی کنیم و محیطی سالم و با نشاط برای پرورش فرزندان فراهم آوریم با نگاهی به وضعیت نابسامان اجتماع درمی یابیم که بیشتردردها ومشکلات از خانواده سرچشمه می گیرد و در مجموع خانواده مرکز هرگونه ثروت مادی و معنوی وکانونی برای پرورش شخصیت انسانهاست.( حسینی ،1389: 19).
اولین محیطی که بنای تربیتی پس ازولادت در آن شکل گرفته وپرورش می یابد ، خانواده نام داشته و نخستین مربی ومعلم هرفرزندی همانا پدر و مادر و بالاخص مادر وی می باشد. کودک امانتی است بزرگ از جانب خدای که ابتدائاً به پدرومادرسپرده شده ، وهمین کودک آنچنان رشد خواهد نمود وشخصیتش شکل خواهد گرفت که پدر و مادرش با وی رفتارکرده و می کنند وآنچنان خواهد شد که والدین هستند یعنی اولین خشت و زیر بنای تربیتی که شخصیت کودک برآن استوار خواهد گردید همانا والدین و رفتار عملی و روزمره آنان خواهد بود و مسأله مهم نقش پذیری و الگوسازی وهمانند سازی ازلحاظ جسمی ، روحی ، عاطفی واجتماعی. بدین ترتیب برخورد آگاهانه و گام به گام پدر و مادر را در تربیت فرزندان که می بایست متناسب با رشد جسمی وذهنی کودک باشد را داریم وکاستن بذرحرف شنوی برای نهال تفاهم و رشد و در نتیجه درخت بارآوری، زایندگی و بالندگی درتعالی و قرب. ( شرفی ،1371: 15).
نهاد خانواده جامعه نسبتاً کوچکی را تشکیل می دهد که هریک ازاعضای آن به نحوی بردیگری تأثیر می گذارد در چنین تأثیرمتقابلی ، مجموعه ای ازاعتقادات ، آداب ورسوم وارزشهای اخلاقی ، عاطفی و اجتماعی شکل می گیرد. رشد کودکان دراین نهاد نیزبیشترمتأثرازهمین ارزش گذاریها وگرایشهای اخلاقی، عاطفی و اجتماعی است. اهمیت نقش خانواده وقتی روشن میشود که به مسئوولیت خطیر والدین برای پرورش جسمی و روانی فرزندان بیشتر واقف شویم، مسئوولیتی آنچنان بزرگ که حضرت سجاد (ع) درقبول وانجام دادنش از خداوند متعال درخواست کمک می کنند «اَعِنّی عَلی تربَیتهِم وَ تأدیبِهم وبِرهم » ( صحیفه سجادیه : دعای 25)
روشهای تربیتی کودک در جوامع مختلف و زمانهای متفاوت ازتنوع بسیاری برخورداراست . دیدگاه هر فرهنگ تا حدودی جهت دهنده تربیت کودکان در آن فرهنگ است وبستگی والدین وفرزند نسبت به همدیگر نیز میتواند ازپایه های اساسی پرورش اجتماعی کودک محسوب می شود. والدین میتوانند برای کودک خود نقش بهترین معلم والگورا برعهده داشته باشند.کودک ازوالدین خود، خصوصیات اخلاقی، عقیدتی، شخصیتی ودیگرگرایشها ونگرشها را می آموزد ودراین زمینه ها ازآنان تقلید می کند. اینکه مردم در قضاوتهای خود ، رفتارهای مختلف کودک را به حساب پدرومادرکودک می گذارند، حاکی از واقعیتی است که ازمطالعات فراوان به دست آمده است. کوپراسمیت، نتیجه مطالعه و تحقیق خود را اینگونه بیان کرده است پسرانی که ازعزت نفس بالایی برخوردارند، معمولاً والدینی هستند که اعتماد به نفس ، ثبات هیجانی و اتکای به خود ازویژگیهای شخصیتی آنان به شمار می رود ودر اِعمال پرورش وتربیت فرزندان بین آنها توافق کاملی مشاهده می شود.
از آنجا که نقش والدین در تربیت ورشد فرزندان ازاهمیت بسیاروالایی برخورداراست مکتب انسان ساز اسلام از دیرباز بر روابط سالم و مهرآمیز والدین با یکدیگر تأکید داشته، توصیه می کند که زندگی خانوادگی براساس مهر ومحبت بنیان نهاده شود، قرآن کریم یکی ازفواید ممتاز حاصل از ازدواج را ایجاد مهر و محبت و الفت بین زن و شوهر دانسته است «وَمِن آیاتِه اَن خَلَقَ لَکُم مِن اَنفُسِکُم اَزواجاً لِتَسکُنوا اِلَیها وَجَعَلَ بَینَکُم مَوَدَۀً وَرَحمَةً فِی ذَلِکَ لِآیاتٍ لِقَومٍ یَتَفَکَرُون» (روم:21) و از نشانههای خداوند اینکه آفرید برای شما همسرانی ازخودتان تا آرامش یابید به وسیله آنها و قرارداد بین شما دوستی و محبت و در نشانه هایی است برای گروهی که می اندیشند.
و در روایات فراوانی نیز، رفتارصحیح ومناسب پدر و مادر با کودک بسیاربا اهمیت دانسته شده است . قلمرو وسیع این طرزتلقی حتی دوران قبل ازتولد را نیزدر برمی گیرد دورانی که توجه به آن می تواند زمینه مساعدی رابرای رشد وتربیت بهنجارفرزند فراهم آورد.
برخی از روایات به اهمیت والدین نسبت به فرزندان اشاره دارند وآن رااساس تربیت کودک ورشد وی می دانند.پیامبراکرم (ص) : « اُحبوا الصِبیانَ وَارحمُوهُم »:دوست بدارید کودکان را ومهربان با شید با آنها .
دسته ای به برخورد کودکانه با کودک وبازی با او اشاره دارند. پیامبراکرم (ص) «مَن کانَ لَهُ صَبّیً فَلیَتَصابَّ لَه»:هرکسی کودکی دارد پس با او کودکانه رفتارنماید.
دراین میان ازهمه مهمترتربیت نیکووشایسته فرزندان است که محوراصلی تعدادی دیگرازروایات است .پیامبراکرم(ص) : « اَکِرِموا اَولادَکُم وَاحسِنوآدابَهُم»:گرامی بدارید فرزندانتان را وبه آنها آداب نیکو را بیاموزید. ( بی ریا و دیگران، 1375: 855 - 853).
یکی از عوامل موثردر رفتار فرد، خانواده است . محیط خانه اولین وبا دوامترین عاملی است که در رشد شخصیت افراد تأثیرمی نماید. نفوذ والدین دربچه ها تنها محدود به جنبههای ارثی نیست در آشنایی کودک به زندگی جمعی وفرهنگ جامعه نیزخانواده نقش موثری را اجرا می نماید. موقعیت اجتماعی خانواده ، وضع اقتصادی آن، افکاروعقاید ، آداب و رسوم ، ایدآلها و آرزوهای والدین و سطح تربیت آنها در طرز رفـتـارکـودکان نفوذ فراوان دارد.
خانه محلی است که کودک درآن امورمختلف را فرا می گیرد. گاهی والدین آگاهانه چیزهایی به کودک می آموزند ولی درموقعیتهای متعدد کودک ازطرزکارورفتاروالدین چیزهایی فرا می گیرد که خود آنها متوجه نیستند. کودک درخانه تجربیات فراوانی کسب می کند. ازطریق این محیط کوچک است که کودک با دنیای خارج آشنا می گردد. با کودکان دیگر و بزرگسالانی که به مناسبتی درخانه رفت وآمد دارند تماس پیدا میکند.طرز معـاشرت با دیـگران را کودک در خانه می آموزد. دراین محیط است که اخلاق، ایدآلها ، راه زنـدگی و فلسفه اجتماعی جامعه منعکس می شود وکودک دراثرتماس با دیگران به تدریج این گونه امور ر ا درک می کند.کودک نه تنها طرز غذا خوردن را می آموزد بلکه یاد می گیرد که کارها را با شوروهیجان انجام دهد. (شریعتمداری ،1369: 193).
2-1-2- وظیفه خانواده :
مقصود ما ازخانواده همه کسانی که به طور مستمریا غالب با کودکان زندگی می کنند مانند : پدرومادر، پدربزرگ و مادربزرگ، برادروخواهربزرگتروحتی خدمتکارمنزل. دراین میان پدرومادرچون سرپرستی کودک را برعهده داشته وباعث وجود او هستند، درتربیت او نیزمهمترووظیفه سنگین تری را برعهده دارند. پدر و مادرشدن فقط به تولید مثل نیست زیرا این کار از عهده حیوانات نیزساخته است. والدین در صورتی لیاقت پدری ومادری را دارند که درتعلیم وتربیت فرزند خود هم جدیت کنند. اسلام تربیت و تأدیب ر ا یکی ازحقوق فرزندان می داند که اگرپدرومادردرانجام آن کوتاهی می کنند مورد عاق فرزند قرار گرفته ودرقیامت مورد بازخواست قرارمی گیرند.
پیامبراکرم (ص) می فرماید: یاعلی! لَعَنَ اللهُ والدینَ حَملا وَلَدَهُما عُقوقِهما، یاعلی! یَلِزمُ الوالدینَ مِن وَلَدِهما ما یَلزِمُ لَهُما مِن عقوقِهما . یا علی ! رَحَمَ اللهُ والدینَ حَملاً وَلَدُهُما عَلی بِرِّهمُا.
یا علی ! خدا لعنت کند مادروپدری که موجب عاق شدن فرزند خود شوند. یا علی چنان که فرزند ممکن است عاق والدین شود پدر و مادر نیزممکن است عاق فرزندان شوند. یاعلی ! خدا رحمت کند والدینی که باعث نیکوکاری فرزندشان نسبت به خودشان شوند.
رسول اکرم می فرمایند: «اَلا کُلُکُم راعٍ وَکُلُکُم مَسؤولٌ عَن رَعیَةِ. فَاَلامیرالَّذی عَلی النّاس راع، وَ هُوَ مَسئوولٌ عَن رَعیَتِه، وَالرَّجُلُ راعٍ عَلی اَهلِ بَیتِهِ وَهُوَ مَسؤولٌ عَنهُم، وَالمَراةُ راعیَةُ عَلی بَیتِ بَعلِها وَوَلِدهِ وَ هِیَ مَسئوولَةٌ عَنهُم.
همه شما سرپرست هستید ونسبت به زیردستان خود مسئوولیت دارید. والی سرپرست رعیت ومسئوول آنها می باشد. مرد سرپرست خانواده اش و مسئوول آنهاست. زن سرپرست خانه شوهر و فرزندانش و مسوول آنهاست.
امام صادق (ع) می فرمایند: تَجِبُ لِلوَلِدِ، عَلی والِدِهِ ثَلاثُ خِصالِ. اِختیارِهِ لِوالِدِةِ، وَ تَحسِینِ اِسمهِ وَالمبالَغَةُ فِی تَأدیبِهِ: فرزند سه حق بر پدر دارد، مادر خوب انتخاب کردن، نام خوب نهادن، جدیت درتربیت وتأدیب او.
بنابراین تعلیم وتربیت فرزندان یکی از وظایف بسیارمهم وسنگینی است که بردوش والدین نهاده شده است در زمان کودکی مخصوصاً دو سال اول زندگی دوران بسیارحساس وسرنوشت سازی است شخصیت کودک هنوز شکل نـگرفته وبـرای پذیرفتـن هرنـوع تربیتی آمادگی دارد.اتفاقاً این دوران حـساس را دردامـن مادروتحـت سرپرستی پدر میگذراند ودراثررفتاروگفتارآنان استعدادهایش پرورش می یابد وشخصیت آینده اش ساخته می شود بنابراین سرنوشت هرکودک تا حد زیادی دراختیاروالدین است لذا بستگی دارد که اطلاعاتش درچه حد باشد ودرتعلیم وتربیت فرزندانشان چه مقدار عنایت به خرج می دهند پدرومادراگردرست انجام وظیفه کنند بزرگترین خدمت را نسبت به فرزندانشان خواهند داد و سعادت وخوشبختی آینده آنها را تأمین خواهند کرد.
به علاوه خودشان نیزازوجود چنین فرزندان شایسته ای بهره مند خواهند شد وبه اجتماع نیزبزرگترین خدمت را خواهند کرد ، زیرا افراد شایسته مفید وخدمتگذاری را پرورش داده وبه اجتماع تقدیم کردهاند به طور کلی چنین والدینی دردنیا وآخرت سربلندومأجورخواهند شد. ( امینی ،1387: 146).
بیتردید فرزندانی می توانند تأثیرات مثبت وسازنده درزندگی والدین داشته باشند که به خوبی تربیت شده باشند. والدینی که فضای مناسب ومطلوبی برای رشد وتربیت فرزندان خود فراهم نکنند . هرگز نمیتوانند ازوجود آنان به نحو بهینه بهره گیرند. علاوه برآن ،فرزندانشان نیزنمی توانند ازوجود خود بهره برداری کنند . به عبارت دیگرنه والدین ازداشتن چنین فرزندانی احساس رضایت می کنند ونه فرزندان از بودن خویش راضی هستند و این امر زمینه سازبروز بیماری های روانی وگاه بزهکاری درآنها خواهد شد. ازاین رو اهمیت تربیت وادب کردن تا آنجا هست که حضرت علی (ع) می فرماید: «لامیراثَ کَالادب » هیچ میراثی مانند ادب نیست.
ایمانوئل کانت فیسلوف شهیرآلمانی نیزدراهمیت تربیت می گوید « دربین صناعات بشردوصنعت ازهمه مشکل تراست، یکی حکومت ودیگری تربیت» .
فرزندانی که به خوبی از تربیت بهره مند گردند آثار و ثمرات سازنده ای در زندگی والدین خود داشته و عامل تداوم حیات خانوادگی به حساب می آیند وزندگی والدین را سرشار از گرمی و طراوت میسازند( نیک خواه ،1386: 21).
در بین تمامی نهادها، سازمانها وتأسیسات اجتماعی خانواده نقش و اهمیت به سزایی دارد. تمامی آنان که درباره سازمان جامعه اندیشیده اند ، همه مصلحین ، رویاگران وآنانکه به ناکجا آباد، روی کردهاند به خانواده واهمیت حیاتی آن تأکید ورزیده اند به درستی هیچ جامعه ای نمی تواند ادعای سلامت کند چنانچه از خانواده های سالم برخوردار نباشد. بازبی هیچ شبهه هیچ یک از آسیبهای اجتماعی نیست که فارغ از تأثیر خانواده پدید آمده باشد به بیان اتوکلاین برگ «فرزند ، پدربشراست». یعنی فرزند آینده را رقم می زند کودک درمحیط خانواده با پدر و مادر و... تماس دارد که وظیفه اصلی تربیت وی به عهده آنهاست و خانواده برای کودک تأثیرپذیروتربیت پذیراست در جریان جامعه پذیری آرا وافکارزیادی از طریق خانواده به کودک منتقل می شود به عنوان مثال کودک دین خانواده را می پذیرد وارزشهای خانواده را ارج می نهد.
پیامبراسلام می فرمایند:«هرنوزادی به فطرت اسلام وتوحید متولد میشود آنگاه پدر و مادر او را به یهودیت و نصرانیت گـرایش می دهنـد و از راه فطرت منحرف می سازند هر کودک با ارتباط خانواده و اجتماع است که ساخته می شود درغیراینصورت هیچ یک از عناصر ارتقای فرهنگی را کسب نمی کند.
کودکی نظیر «ویکتور» که درجنگلهای آیرون فرانسه تنها وفاقد هرارتباط انسانی در9 ژانویه 1800 میلادی به دست آمد جزموجودی شبه انسان نبود وتنها شباهتش با انسان ارگانیزم او بود، او همانند حیوانات زوزه میکشید، چهاردست و پا راه می رفت، و جالب آنکه بعد از بازگشت به جامعه و آموزش و باز هرگز نتوانست انسانی همانند دیگران شود.
در سالهای نخست زندگی هیچکس نمی تواند جایگزین پدرومادرشود ، کودک درخانواده شاهد رفتار دینی پدر و مادر و دیگراعضای خانواده است او در ابتدا بیشتر رفتار آنها را تقلید می کند مثلاً در امور دینی سجادهای پهن می کند وبه نمازمی ایستد ودرصورتی که خانواده به امورمذهبی تأکید کند سخت تحت تأثیرقرارمی گیرد و آمادگی پذیرش آموزشهای دینی را پیدا می کند.( نیک خو،1387: 75).
اگر لازم باشد که انسان برای رسیدن به کمال ازیک نردبان چند پله ای صعود کن، به طورحتم اولین پله این نردبان تشکیل خانواده است درمحیط خانواده ای که براساس معیارهای اسلامی تشکیل شده باشد آرامش و آسایش جسم و جان انسان تأمین می گردد و در صفا و صمیمیت و همفکری وهمدردی و هماهنگی آن زنگارهای پریشانی وخستگی عصبی وجسمی زدوده می شود ودو انسان می توانند با تعاون وتعاضد و یـکـی شـدن نـیرومـند ترو مسـتـحکم تـرشونـد. زن ومـرد طـوری آفـریـده شـده انـد کـه بـایـد در حوزه جذب و انجذاب یکدیگر قرار گیرند و عمیقاً مجذوب یکدیگر شوند و تمام عمررا در کنار هم بگذارند و هیچ عاملی نتواند آنها را از یکدیگر جدا گرداند.
سعادت زن و مرد، در این است که از سنتهای آفرینش خارج نشوند و تحت تأثیر جذبه های سطحی و زودگذر قرارنگیرند ودرپی آنگونه جاذبه ای باشند که تمام وجود آنها را به یکدیگر پیوند دهد وآنها را در اعماق جان و دل متحد سازد.
زن و مرد طالب این هستند که با مشاهده ثمره وجود خویش خود را برمسند پرافتخارپدرومادری بنگرد و مسئوولیت تربیت انسانهایی صالح وارزشمند را برعهده گیرند و از این رهگذربه وجود خویش امتداد بخشند ( بهشتی ،1382: 67).
والدین جایگاه ویژه ای درتعلیم وتربیت فرزندان خود دارند. این جایگاه ناشی ازارتباط ذاتی ووجودی آنها با یکدیگروهمینطور داشتن استعداد همیاری وکمک به کمال یکدیگراست . هرچند که این ارتباط از نفس واحد ونوعیت وجود انسانی نشأت می گیرد واین ارتباط دربین همه انسانهای عالم وجود دارد. ولی شکل رشد یافته ونزدیکترآن دربین اعضای خانواده به خصوص والدین وفرزند دیده می شود . به همین خاطرایثاروفداکاری والدین نسبت به رفع نیازها ومشکلات جسمی وروحی ومودت ونقش رحمت درپیشرفت و آینده بهترانسان ، توسط والدین وفرزندان دررابطه با یکدیگرقابل توجه است و به شدت جلوه گری می نماید.
فرزند بعد ازذات اقدس الهی و توجهات خاصه او به خواست خداوند مورد لطف و محبت غیرقابل وصف و بیان والدین است به طوری که اگرفرزند با تمامی وجود والدین را احترام نماید بازهم هرگز موفق به ادای حق نمی شود. البته این درصورتی است که والدین وظایف خویش را نسبت به فرزند به امرورضایت خداوند وبرطبق رهنمودهای پیامبر(ص) وائمه معصومین (ع) انجام دهند.
لذا این استعداد تربیتی که خداوند به پدرومادرعنایت کرده است لازم است که شناخته شود وپرورش یابد تا نهایتاً درامرتربیت فرزند کارآمد گردد وادب فرزند که توشه بزرگ والدین درپاداش های اخرو است حاصل شود.
اولین اصلی که مطرح است ووالدین بایستی به آن شناخت پیدا کنند تقویت روحیه انسانیت از طریق صلهای است که بین آنها و فرزند وجود دارد. این صله ذاتی امرتربیت را بسیارآسان نموده است زمان زیادی ازعمرکودک در اختیار تعلیم وتربیت والدین است که به صورت آگاهانه وناآگاهانه درپرورش شخصیت او اثرمی گذارند. این تعلیم و تربیت بایستی به یک برنامه کاملاً عالمانه تبدیل شود و عمده کاروالدین تربیت فرزند خویش وبهره گیری نشاط آور ازثمره این کارخود در دنیا و آخرت می باشد. (رستمی نسب ،1388: 283).
آموزههای اسلام درباره روابط غیر کلامی اعضای خانواده نکات جالب توجهی دارد که در ضمن توصیههای گوناگون مشاهده می شود نگاه مهربانانه زن وشوهر به یکدیگرموجب نشاط آنان می گردد. همچنین نگاه به والدین از روی لطف ورحمت نوعی عبادت است و نگاه والدین به فرزندان وشاد نمودن آنها از این طریق نیز تشویق شده است. از سوی دیگر نگاه تند و خشم آلود اعضای خانواده به یکدیگر به ویژه فرزندان به والدین نامناسب و موجب اختلال در روابط عاطفی مثبت می گردد. (سالاری فر،1385: 126).
در روابط عاطفی عدم توجه به نیازهای یکدیگربه نارضایتی درزندگی واختلاف می انجامد. گاه روابط عاطفی اعضای خانواده با افراد بیرون خانواده قویتر وبا خود اعضای خانواده سرد است. چنین خانوادهای با مشکلات جدی عاطفی روبه رواست واعضای خانواده را محیط مناسبی برای ارضای نیازهای عاطفی خود نمی بیند درروابط عاطفی بی اعتنایی ، نفرت ، وابستگی، حسادت وخود خواهی موجب کشمکشها درخانواده است. تردیدی نیست که سهم عمده درپرورش عاطفی فرزندان ، ازآن مادراست واو ست که باید درپرتوعواطف ملکوتی خود بذر عاطفه را در درون فرزندان خود بپروراند... فرزندانی که به هر علت از این مهر وعاطفه محروم می شوند ودرس مهرورزیدن را درخانواده نمی آموزند انسانهایی خود خوا ه، بی عاطفه وخشن بارمی آیند که فرسنگها ازانسانیت حقیقی فاصله دارند. (سادات،1372: 145)
کودکی که در محیط گرم محبت پرورش می یابد روانی شاد و دلی آرام وبا نشاط دارد.
درپرتومحبت صفات عالی انسانیت عواطف واحساسات کودک نیزبه خوبی پرورش می یابد ونتیجه آن پرورش انسانی متعادل خواهد بود. (امینی ،1387: 491).
خوشبخت کسی است که دیگران را خوشبخت می کند وشادمان وخوشدل آن است که خلق خدا را شادمان وخوشدل کند... دانشآموزباید یاد بگیرد که راه سعادت خود را ازطریق سعادتمند کردن دیگران بجویند و پیشتازی خویش را درممتاز کردن همراهان خود بجوید وپیشرفت خود را درپیش راندن دیگران بیابد وهویت خود را درهم آمیزی با هویت دیگران کشف کند. زیرا تنها ازطریق گستردگی ارتباط با دیگران است که یه گستردگی خویشتن دست می یابیم وبا شناخت ازدیگران است که به شناخت عمیق ترخویش می رسیم وبا محبت ورزیدن به دیگران است که خود را دوست میداریم وزمانی به رضایت درونی خواهیم رسید که رضایت دیگران را جلب کنیم وهنگامی نافع خود خواهیم بود که به دیگران منفعت برسانیم آنگاه به تحقق تمامیت خود معنی خواهیم بخشیدکه تمامیت خلق را با خود همراه سازیم.( کریمی ،1376: 47)
2-1-3- رمز تأکید اسلام برازدواج :
انسان ها ، گرچه واحدهای جدا ازهم اند ، اما عوامل مختلفی ازاین آحاد مجموعه پدید می آورد وآنان را به شکلهای مختلفی با هم ومرتبط با یکدیگرمی سازد. خانواده یکی ازاین گونه مجموعه هاست واز مقدسترین نهادهای اجتماعی وپیوند دهنده افراد به شمارمی آید. اینگونه نهادها نیازمتقابل آنان است چه در مسایل وزمینه های اقتصادی واشتغال ومعیشیت وچه ازنظرروحی وعاطفی وغریزی. بنیان نهادن نهاد خانواده هم تأمین کننده نیازهای روحی وعاطفی انسان هاست و هم روحیه تعاون و ایثار را زنده و تقویت میکند و زمینهساز بروز استعدادهای انسان میگردد.رمزورازتأکید شدید اسلام برازدواج در همین نکته نهفته است زیرا با این برنامه انسانها حیاتی فطری ترورو به کمال تری می یابند. دربیان نورانی حضرت رسول(ص) ازدواج به عنوان محبوب ترین بنیاد نزدخداوند به شمارآمده است. «مَا بَناءَ فی الاسلامِ اَحَبُّ اِلی الله عَزَّوجَلَّ مِنَ التَزویِج »
درحدیث دیگری ازآن حضرت، ازدواج به عنوان « آبادی یک خانواده» ودرمتقابل آن طلاق به عنوان «ویران شدن » یک خانه با جدایی بیان گشته است . (محدثی ،1389: 11)
ازدواج مستحب موُکَّد است ودرصورتی که انسان به دلیل عدم ازدواج مرتکب گناه شود؛ ازدواج بروی واجب می شود اما داشتن فرزند امری واجب نیست وضرورتی ندارد که والدین بدون داشتن آمادگی صاحب فرزندی بشوند وبدین ترتیب زوجین می توانند ازمواهب وجود فرزند بهره مند شوند. (نیک خو،1386: 23).
2-1-4- هدف از تشکیل خانواده :
فرد در هدف خود ظهور می کند و بدیهی است که بی هدفی مساوی با پوچی و بیهودگی است و هدفداری مساوی با قانونمندی و داشتن معنا و محتوا وارزش کمال است .
هدفگرایی انسان به وسیله برخورداری اوازحسن نعمت ورسیدن او به خوشبختی وسعادت و برخورداری او از رحمت وتکفیرگناهان ورستن او ازآتش دوزخ است .
کسی که به هدف نهایی می رسد مصداق «چوصد آمد نود هم بیش ماست» می شود و واجد همه چیز است، اما اگربه آن هدف نهایی نرسیده بلکه به درجه ومرتبه یک مادریا یک پدرخود ساخته رسیده در حد خویش بهره مند ازاین مزایا ومحاسن است .
بستن پیمان همسری برای انسان، یک کمال وبنابراین یک هدف است آن هم هدفی که مقدمه رسیدن به هدفی دیگریعنی پدرومادرشدن است که اینها نیزهرکدام یک کمال محسوب میشوند به همین جهت اینها را هم هدفی برترازدواج به حساب می آوریم منتها مقصود سخن درباره پدرومادرخود ساخته است نه پدرومادری که فقط ازلحاظ فیزیکی پدرومادرند.
همچنین هدف از ازدواج فقط جنبه فیزیکی نیست بلکه شرط اساسی آن خود ساختگی آمادگیهای شرعی و اخلاقی وانسانی است .
پدر و مادرخود ساخته شخصیتهایی هستند دارای ابعاد وسیع؛ آنها درحال عبادت با خدایند و در اجتماع با مردم و در خانه با همسرکه مرحله همسانی و یگانگی آنهاست وبا فرزند خردسال خود،کودک خردسال
چونکه با کودک سروکارت فتاد پس زبان کودکی باید گشاد.
پدران ومادران خود ساخته که پیش کودکان بچگی می کنند با مردم چگونهاند؟ با خدا چگونهاند با یکدیگر چگونه اند؟حالت آنها دربرابرخدا؟ اِذا ذُکِرَالله وَجِلَت قُلُوبُهُم (حج : 25) هنگامی که به یاد خدا می افتند دلهایشان ترسان می شود .
در برابر مردم : بَعضُکُم مِن بَعض ( آل عمران : 195) شما جدای ازیکدیگرنیستید و همگی اعضای یک پیکرید.
نسبت به یکدیگر: خَیرُکُم خَیرّ لِنسأنِه ، وانا خیرکُم لنسائی پیامبراکرم(ص) میفرمایند: بهترین شما کسی است که برای همسر خود بهترباشد و من بهترین شما نسبت به همسرم هستم.
اگربخواهیم ابعاد وجودی یک شخصیت تکامل یافته را مورد تجزیه وتحلیل قراردهیم ، می بینیم او در بعد فرزند و پدر و مادری و همسری و اجتماعی در حد کمال است و هم اینها در بندگی او در پیشگاه خداوند خلاصه میشود. بنده خالص خدا، جزخدا نمی پرستند و در برابر والدین روش احسان و نیکوکاری پیشه می کند و در برابر همسر، حسن معاشرت دارد و در برابر فرزند می کوشد که از نظر الگو و نمونه باشد.
قران در آخرسوره فرقان آیاتی دروصف : « عبادالرحمن» دارد که همان انسانهای کاملند دراین آیات « من » خانوادگی واجتماعی این گونه افراد درهدف والای انسان یعنی بندگی خدا تجلی می کند . اینها غافل از مسأله خانواده وابعاد آن یعنی همسری وپدرومادری نیستند یکی ازخواسته های قلبی آنها این است :« رَبَّنا هَب لَنا مِن ازواجِنا و ذُریاتِنا قُرَة اعین » (فرقان :74)
بندگان خدا وانسان های کامل چشم ودل به هرجایی ندارند: زنان وشوهرانی که به کمال انسانی وبه بندگی خدا رسیده اند دردل یکدیگرجای دارند وبه آنگونه وحدتی رسیده اند که جزحوادث تلخ طبیعت هیچ عاملی نمیتواند آنها را از یکدیگر جدا کند.
چشمان پاک آنها جز روی همسر قرار و استقرار پیدا نمی کند ( نور: 31 ،30) قُل لِلمُومنینَ یَخُصنُّوا مِن أبصَارِهِم
در برابر فرزند نیزچنینند، فرزند آرامش بخش دل وجان وقرة العین آنهاست. چشم آنها شب وروز به فرزند دوخته است .
پرواضح است که اینها همه چیزرا با عینک بندگی خداوند رحمان می نگرند زیبایی طبیعت را ، یکدیگر را ، فرزندان را و... بنابراین تنها چهره ظاهری فرزند را نمی بینند چهره جان وچهره انسانیت و چهره بندگی اش در برابرخداوند رحمان را هم می نگرند ( بهشتی ،1383: 236-234).
هدف کلی خانواده سعادتمند کردن افراد خانواده است نه تنها به معنای مادی بلکه درجنبه معنوی هم غرض ایجاد کانونی است که نمونه کوچکی از جامعه اسلامی مورد نظر باشد واعضای آن دارای تقوا و شرف و انسانیت باشند هدف خانواده در تربیت اسلامی رشد وپرورش همه جانبه اعضای خود، درجنبه های مغزو تن و روان فعلیت دادن سجایای اخلاقی و ملکات فاضله چون میل به وصول به کمال، وصول به خیر، رسیدن به عدالت و انصاف در افراد خود و پرورش شخصیتهایی ارزنده برای جامعه بشری است.
اسلام خانواده ای می خواهد که در آن وظیفه شناسی ، حقیقت دوستی ، شجاعت اخلاقی وجود داشته و زمینه برای پرورش وگشایش همه جوانه های استعداد به صورت موزون وهماهنگ فراهم باشد. اسلام میخواهد خانواده کانون اخلاق، مرکز آموزش دفاع از خود و جامعه، مقاومت در برابر بدآموزیها و نارواییها و مرکز حفظ شرف انسانی و دفاع از فضیلتها باشد.( قائمی ،1363: 63)
در خانواده های موفق افراد اهداف با ارزشی درنظردارند وبه آنها دست می یابند خانواده برای آنها مهم است.سعادت حقیقی را دربا هم بودن میبینند حس هیجان و اعتماد به نفس وجود دارد.خانوادههای موفق دارای برنامه هستند و فعالیتهای خانوادگی انجام می دهند وبرای انجام دادن وظایف مختلف سازماندهی میکنند ایجاد کانونی برای رسیدن به زندگی بهتر، دوست داشتن ویادگیری بهتروتازه کردن خانواده با فعالیتهای تفریحی وسنتها میسر می شود.
پدر و مادر اولین وبهترین الگوهای بچه ها هستند چه بخواهند وچه نخواهند و درحقیقت نمی توانند الگو نباشند غیرممکن است چون مردم آنها را چه مثبت وچه منفی به عنوان پدرومادر، الگویی برای چگونه زندگی کردن می بینند. نویسنده ناشناسی به زیبایی می گوید:
- اگربچه ای با انتقاد بزرگ شود یاد می گیرد سرزنش کند.
- اگربا خشونت بزرگ شود می آموزد بجنگد.
- اگربا پذیرش دیگران بزرگ شود می آموزد عشق بورزد.
- اگربا امنیت بزرگ شود می آموزدبه خودش ایمان داشته باشد.
- اگربا ترس بزرگ شود ترسو بارمی آید.
- اگربا شناخت بزرگ شود یاد می گیرد هدف داشته باشد.
- اگربا حسرت بزرگ شود یاد می گیرد برای خودش متأسف باشد.
- اگربا تأیید دیگران بزرگ شود می آموزد خودش را دوست بدارد.
- اگربا حسادت بزرگ شود احساس گناه می کند.
- واگربا دوستی بزرگ شود یاد می گیرد که جهان جای خوبی برای زیستن است .
اگر دقیق تربنگریم می توانیم ضعف هایمان را درزندگی فرزندانمان ببینیم . نقش الگویی ما به عنوان والدین اساسی ترین مقدس ترین وروحانی ترین مسئولیت ما درقبال فرزندانمان است ما سناریوی زندگی را دست به دست به فرزندانمان می دهیم . (لاجوردی،1384: 349).
اسلام می خواهد خانواده محیط شاداب وامنیت ، رضایت خاطر، آسایش ورفاه بوده واعضای آن در برابر اجتماع به گونه ای اندیشیده که به مسائل روزآگاه وازمخاطرات برحذروبرکنارباشد. هدف خانواده ساختن انسانی کامل وشرافتمندانه است ، انسانی که دارای میل به ارزشهای عالی علاقمند به حریت، دارای شخصیتی شکفته ، آماده برای زندگی اجتماعی، موجد تحول وسازندگی باشد انسانی که درعین برخورداری از سلامت تن و روان و حفظ جنبههای رشد وداشتن خوروخواب مناسب ازجنبه های خودشناسی وخود سازی برخوردار، دربرابرشرور مقاوم، از قبول بندگیها در شهوات و اسارت نفس بر کنار، از فروماندن در اسارتها و آلودگیها برحذر، دارای روح اجتهاد واستنباط برای کشف حقیقت و از تحجر وتعصب نیندیشیده دور و برکنار باشد.هدف خانواده باید پرورش افرادی کارآمد از لحاظ اقتصادی، دارای رشد علمی و اجتماعی، آماده برای همکاری ، قائل به احترام به انسانیت، دارای عادات اخلاقی مطلوب وپذیرنده مسئوولیتها و وظیفه شناسی، علاقمند به انجام مسئوولیت ، مؤمن به ارزش فـداکاری درراه احیای حـق وخلق ، دارای گذشت و ایثارو درک صـحـیـح ازارزش صلح باشد.
وبالاخره هدف خانواده باید تقویت جنبه های روانی ، ایجاد خصال پسندیده ، ایجاد زمینه برای تکامل موثردرامرتفکر، یادگیری راه ورسم تحقیق باشد. ( قائمی ،1363: 64)
2-1-5- اهمیت خود سازی والدین :
والدین خود ساخته به همان اندازه دربرابرزردی وافسردگی چهره جان فرزند خود افسرده می شوند که در برابرزردی وافسردگی ظاهری او وبلکه برای اولی به مراتب بیشتر.
آنها خود را فقط ماشین مولد پول ، جهت تأمین نیازهای جسمی او یعنی خوراک وپوشاک ومسکن نمی دانند بلکه خود را درسرنوشت نیک وبد او نیزموثروشریک می دانند.
آنها می دانند که فرزند صالح آنها را درپیشگاه خدا وخلق سرافراز می کند وحقیقتاً مقام ومرتبت آنها را از لحاظ بندگی ارتقاء می بخشد. آنها می دانند که فرزند ناصالح اگربه خاطرتقصیرخودشان باشد آنها را در پیشگاه خدا وخلق سرافکنده می سازد و مقام و مرتبت آنها را ازلحاظ بندگی تنزل می بخشد.
قران کریم نمونه های بسیارآموزنده از پدران و مادران خود ساخته به ما معرفی می کند. مردم مسلمان باید با توجه به این نمونهها والگوها به فکرخودسازی باشند تا بتوانند با عبور از نردبان تکامل یعنی همسری، پدری و مادری به هدف والای آفرینش دست یابند و در عین حال آگاه باشند که بدون عبور از این پلهها آن قله بلند را نمی توانند فتح کنند یعنی راه صعود به سوی آن قله بلند ازمیان خانواده میگذرد. ازفرزندی تا همسری و از همسری تا پدرومادرشدن یک پدرنمونه درقرآن کریم لقمان حکیم است که سوره ای به خود اختصاص داده است در این سوره لقمان به فرزند خود درس توحید می دهد او را ازشرک درهمه ابعادش برحذرمی دارد زیرا شرک ظلمی بزرگ است و... پدرنمونه دیگر، ابراهیم خلیل است که فرزند شیرخوارخود اسماعیل را با مادرش در محلی که بعد به کعبه وقبله گاه نیایشگران می شود اسکان می دهد وبعد با همکاری او پایه های کعبه را استوارمی دارد وآنچنان خود را برمسند پدری موفق وکامیاب می نگرد که می گوید:
« الحمدُاللهِ الذی وَهَبَ لِی عَلی الکِبَرِاِسماعیلَ وَاِسحاقَ » ( ابراهیم :39)
ستایش خدای را که با وجود سالخوردگی اسماعیل واسحاق را به من بخشید.
حضرت زکریا که به وجود فرزندی معصوم وشهیدی چون یحیی سرافرازاست.
حضرت نوح نیزپدری نمونه است منتها بدون اینکه قصور یا تقصیری ازاوسرزده باشد گرفتارفرزندی ناخلف می شود (اما پسرنوح مادرش زنی غیرمکتبی وگمراه است) . اینجاست که انسان متوجه میشود اگر در محیط خانواده میان دو همسرتفاهم وتوافق نباشد درتربیت فرزند وثمره هستی خویش نیزچندان موفقیتی نخواهند داشت .هماهنگی والدین خود ساخته احتمال شکست تربیتی آنها را بسیارضعیف می سازد و ناهماهنگی آنها این احتمال را به شدت قو ت می بخشد.
قرآن توصیه می کند که : « قُوااَنفُسَکُم وَاَهلیکُم ناراً» )تحریم:6)
خود وخانواده های خود را ازآتش دوزخ حفظ کنید.
درحقیقت این مسلمان گام به گام همراه اعضای خانواده است وناظراعمال واخلاق وعقاید آنهاست وبا ادای رسالت تربیتی خویش هموارکننده راه سعادت وسربلندی آنهاست . ( بهشتی ،340-238)
ازجمله عواملی که احساس وظیفه درقبال تربیت فرزندان را می افزاید توجه به این نکته است که مردم خوب وبد وتربیت و بیتربیتی فرزندان را به حساب والدین می گذارند وازچشم آنان می بینند. درحسابرسی آخرت هم پدرومادرازاین مسأله بازخواست می شوند.
دامنه این تربیت ، باورهای دینی واعتقادات واخلاقیات را هم شامل می شود وصرفاً درآداب اجتماعی خلاصه نمی شود.
«تربیت مکتبی» فرزندان رسالت سنگین والدین است ودرسایه چنین تربیتی نسلی خدا شناس متعهد، پاکدامن و مؤدب به جامعه اسلامی تحویل می شود. درحدیث یادشده، آثارچنان تربیت راه خدایی زیستن ، اهل اطاعت بودن، مایه آراستگی وآبروی والدین بودن ، ودرپیشگاه خداوند عذرداشتن به شمار آورده است. آنچه این آثار را فراهم می سازد، تربیت براساس مبانی دین و رهنمودهای اهل بیت پیامبر(ص) است و اصول وروشهای چنین تربیتی باید از فرهنگ اسلام وباورهای دینی گرفته شود ، تا این « حق» به شایستگی ادا گردد. ( محدثی ،1389: 73)
2-1-6- اهمیت فرزندان درزندگی والدین:
فرزندان در محیط خانوادگی ازجایگاه مهمی برخوردارند واگربه نقش آنان توجه کنیم براین امر بیشتر واقف میشویم. کلام گهربارپیامبراکرم(ص) حکایت ازآن دارد که فرزند گرامی اش فاطمه پاره تن اوست ولذا فرمودند« فاطَمَهُ بِضعَةُ مِنی» ایشان همچنین میفرمایند: «اَولادُنا اَکبادُنا» فرزندان ما جگر گوشههای ما هستند ویا فرموده اند: « الوَلَدُ الصالِحِ رِیحانَةٌ مِن ریاحینِ الجَنَّۀِ» فرزند صالح گلی ازگلهای بهشت است ومراد آن است که اگردرخانه ای فرزند صالح همچون گلی بهشتی حضوردارد می توان رایحه معطربهشت را از آن خانه استثشمام کرد که فوق العاده دل انگیزاست . درقرآن نیزجایگاه ومنزلت رفیع فرزندان مورد تأکید قرارگرفته است تا آنجا که تحت عنوان نورچشمان آدمی ازآن یاد شده است: «رَبَّنا هَب لَنا مِن اَزواجِنا وَذُرَیاتِنا قُرَۀَ اَعیُنِ» ( فرقان: 47)
همچنین آنگاه که پدر از نعمتی ارزشمند برخوردارمی شود خواهان آن است که فرزند او نیزازچنان نعمتی برخوردارگردد لذا وقتی که حضرت ابراهیم پس ازامتحانات عدیده به مقام امامت دست می یابد از خدا می خواهد که امامت را درذریه او نیزقراردهد وخدا می فرماید عهد ما برظالمین نمیرسد: « وَ اِذا اِبتَلی اِبراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتِ فَاَتَّمَهُنَّ قَال اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماماً قَالَ وَ مِن ذُرّیَتی قَالَ لایَنالُ عَهدی الظَالمینَ (بقره: 124)
وقتی که گفتگوهای لقمان با فرزندش را مرورمی کنیم درمی یابیم که امرخطیرتربیت فرزند مدنظر اوست و این خود حکایت ازاهمیت فرزند دارد، عبارت «یا بُنَّی» حاکی ازاین معناست. ملاقات هر روزه: پیامبر(ص) با فاطمه (س) وتوصیه های معصومین در خصوص فرزندان ودرخواست سعادتمندی برای آنان بیانگراهمیت فرزندان درزندگانی والدین است . (نیک خو،1387: 22)
2-1-7- زمان پیریزی شخصیت فرزندان :
آنچه که به زندگی کودک شکل می دهد، دستورها وتوصیه های ما نیست بلکه اعمال وشیوه های زندگی ماست. جزئیترین،خرد ترین، پنهان ترین وغیررسمی ترین رفتارهای ما وسیع ترین ، عمیق ترین و آشکارترین تأثیرات را به دنبال دارند. کودکان آنچه را که ما می خواهیم نمی شوند بلکه آنچه را که ما انجام می دهیم میشوند.کودکان درمیان خاموشی وسکوت بیشترازسخنرانی ونصیحت تأثیر میپذیرند، در واقع رفتارهای خاموش ما بیشتر از رفتارهای کلامی ما اثرمی گذارند این تأثیرهم درجهت مثبت وهم در جهت منفی مصداق دارد یعنی ازراه پنهان و غیرمستقیم پیامهای ما خواه وناخواه نافذ می افتد.
می رود ازسینه ها در سینه ها از ره پنهان صلاح وکینه ها
خردسالی دورانی است پر از مخاطرات گوناگون و در عین حال سرشار از فرصتها و مشحون از کشف و اکتشافات، آزمونها، تجربه اندوختنها و رویارویی با دگرگونیها . (نیک خو،1386: 11)
شکی نیست که اساس شالوده وشخصیت فرزندان اززمانی پی ریزی می شود که یک زن ومرد طبق سنت آفرینش پیمان زناشویی می بندند ومی دانند که میوه درخت وجود آنان فرزندانی هستند که ازآنها به دنیا می آیند وتحویل جامعه می شوند. یک سلسله ازپایه های شخصیت فرزندان مربوط به صفات و سجایایی است که ازپدرومادربه عنوان وراثت ( ژنتیک) ، به فرزندان منتقل می شود ودرواقع فرزندان آینه تمام نمای روحیات پدران ومادران هستند البته اینها صفات موروثی هستند که طبق قانون خلقت ، نسل بعد وارث نسل قبل می شود.
اززمانی که کودک به امروفرمان خداوند وارد فرودگاه عالم ماده ودنیا می شود، دین مقدس اسلام وظایف مهم وسنگینی را به عهده پدرومادرقرارمی دهد که آنها دردرجه اول باید این مسئوولیتها را شناخته ودردرجه دوم توفیق عمل به آن وظایف را ازپیشگاه خداوند طلب نمایند.
پدران ومادران برای نیل بـه سعادت وتأمین کمال لایق فرزندان ازنظرتربیت باید به دواصل توجه نمایند.
اول: احیاء استعدادهای مفید.
دوم : اِماتة وازبین بردن تمایلات مضّروزمینه های نادرست .
مربی لایق کسی است که تمام قابلیتهای درونی واستعدادهای نهانی کودک را با مراقبتهای علمی وعملی تدریجاً پرورش داده وازحالت قوه به فعلیت وبروز برساند. و از طرف دیگرزمینه های نامطلوبی را که از پدر و مادر یا آباء گذشته به ارث برده سرکوب نموده وآن زمینه ها را از بین ببرد. (مشایخی ، 1383)
والدین، نخستین کسانی هستند که کودک ازآنها منشاء می گیرد و با آنها در تماس است . اینان عاملان تربیتند و عالیترین نقش را درزمینه پرورش ورشد شخصیت اوایفاء می کنند. والدین از یک سو و عامل وراثتند و ازسوی دیگرعامل محیطی.
والدین به عنوان عامل وراثتی:
آنها عامل وراثتند ازآن بابت که خصایص بسیاری را ازخود واجداد خویش به کودکان منتقل می کنند.
والدین به عنوان عامل محیطی:
دراین زمینه بهتراست محیط را به دوقسمت بخش کنیم نخست محیط داخل ، یعنی رحم وخصایص فیزیکی وشیمیایی آن که درسلامت یا نقص کودکان فوق العاده موثراست .
دیگر محیط خارجی که شامل دامان والدین است دامن پدرومادرنخستین مدرسه کودک است که شخصیت کودک در آن رنگ می گیرد بسیاری ازهمت های بلند، ارزشهای عالی ، خلق وخوی نیکو، آزادگیها ، دون طلبی ها ،و... ازراهنماییهای والدین نشأت می گیرد. ( قائمی ، 1363: 20)
آماده ساختن کودک برای زندگی درخارج ازمحیط خانوادگی یکی ازبزرگترین وظایف اجتماعی پدرومادر است وکیفیت روابط خانوادگی تأثیرعمیق وپایداری برتحول روانی کودک برجای می گذارد.خانوادهای که ازتوان وامکانات لازم برخورداراست تا وظایف پدرومادریش را به نحوی مطلوب و با موفقیت انجام دهد . درهریک ازاعضایش احساس ایمنی ، وابستگی ورفاقت ایجاد می کند.همچنین احساس داشتن هدف وجهت وپیشرفت وارزش فردی را درآنان به وجود میآورد. این امر برای کودک از اهمیت خاصی برخوردار است زیرا خانواده بین او و دنیای گسترده در حکم سپروپل عمل می کند.
بنابراین خانواده نقش منحصربه فردی درپی ریزی اساس سازگاری فرد با جامعه ایفاء می کند قابلیتهای پیوستگی، همکاری،خلاقیت از زندگی خانوادگی نشأت میگیرند.(ترجمه ایجادی وشافعی مقدم، 1386: 100)
2-1-8- نقش الگوهای تربیتی رشد کودکان :
تردیدی نیست که والدین براساس ویژگیهایی که مایلند فرزندشان دارا باشند. روشها والگوهایی را به منظور تربیت آنان اتخاذ می کنند. به همین علت، آنها می خواهند بدانند که چگونه باید باشند وکدام یک از ارزشهای اخلاقی، اجتماعی ومعیارهای رفتاری را باید داشته باشند تا فرزندشان ازآنها بهره مند شوند.
محققان در این زمینه مطالعات مختلفی انجام داده ودرابعاد مختلف، روشهای تربیتی والدین را بررسی و طبقه بندی کرده اند که به بیان نمونه ای ازبررسیهای آنها می پردازیم.
بامریند خانواده را به سه نوع کلی دسته بندی کرده است :
1- والدین سهل گیر 2- والدین سختگیر 3- والدین مقتدر
خانواده سهل گیر:
ازویژگیهای خانواده سهل گیربی توجهی به آموزش رفتارهای اجتماعی است . دراینگونه خانواده ها به طورکلی قوانین بسیارمحدودی وجود دارد وافراد نسبت به اجرای قوانین وآداب ورسوم اجتماعی چندان تقیدی ندارند وهرکس هرکاری بخواهد می تواند انجام دهد ودخالت درکارهای یکدیگرمعنا ندارد، چرا که در خانواده سهل گیربه تعداد افراد خانواده نظروجود دارد حـتـی درموارد جـزئی روزمـرهای چـون غـذا خـوردن.
گرچه کودکان خانوادههای سهل گیردارای استقلال فکری وعملی هستند به سبب هرج ومرج، نوعی تزلزل روحی در اینگونه خانواده ها به چشم می خورد، زیرا هرکس به منافع خود توجه دارد نه به منافع عمومی خانواده و همین تزلزل باعث بیبندوباری کودکان شده باعث می شود آنان نسبت به زندگی احساس مسئوولیت نکنند. درنتیجه این کودکان قادربه زندگی اجتماعی نیستند ودرجامعه بزرگترهمیشه با مشکلات اخلاقی و اجتماعی مواجه می شوند.
یکی از اساسیترین مبانی رفتارانسانی ازنظردین مقدس اسلام برقراری اعتدال دربرنامه های زندگی است. اصل مزبوردرتمامی زمینه ها وازجمله درزمینه برنامه های تربیتی نیزمی تواند مناسب باشد. براین اساس افراط وتفریط درمحبت، توجه سختگیری و نظیرآن رفتاری نامطلوب به حساب می آید.امام باقر(ع) فرموده اند: «بدترین پدران کسانی هستند که درنیکی کردن به فرزند زیاده روی می کنند». نیکی بسیارکردن درهرمورد بدون درنظرگرفتن روش تربیتی صحیح کودک را به قانون شکنی وبی قیدی تشویق می کند ودرواقع این تربیت هرگزسازنده نخواهد بود. پرهیزازاین نوع تربیت غلط درکلام امام حسن عسکری (ع) نیزگوشزد شده است : «جرأت وجسارت فرزند درکودکی نسبت به پدر، نارضایتی پدررادربزرگسالی به دنبال خواهد داشت».
بنابراین سهل انگاری که شامل بی بندوباری ، بی توجهی، محبت بی جا، لوس کردن، و... است . نوعی انحراف تربیتی است ودرآینده کودک آثارروانی منفی (ناسازگاری اجتماع، بی قیدی و...) خواهد داشت. به همین دلیل اولیای دین، والدین را ازاین روش ناپسند بازداشته اند.
خانواده سختگیر ومستبد:
در خانواده های مستبد برقدرت والدین بیش ازاندازه تأکید می شود. والدین برای اجرای دستورات خود اطاعت بی چون وچرا می خواهند ولزومی برای ارائه دلیل نمی بینند. فرد مستبد که غالباً پدراست ، تصمیم گیرنده و تعیین کننده وظایف دیگراعضای خانواده است وآنچه را مطابق میل ودلخواه اوست به انجام میرساند. پدرمستبد حتی برای کارهای مربوط به کودکان امیال آنها را درنظرنمی گیرد وبنابراین کودکان از حقوق خاص خود بهره مند نمی شوند. قواعدی را که این والدین بر کودکان خود تحمیل میکنند، بستگی به سن کودک دارد به عنوان مثال : سختگیری درمورد سروصدا، پاکیزگی، بازی با اسباب بازی ها ، اطاعت، نحوه لباس پوشیدن و... مربوط به سالهای پیش از مدرسه می شود وتوقع رفتارهای عاقلانه ، عملکرد خوب درمدرسه ، درست غذا خوردن و... ازمسائلی است که والدین مستبد دردوران دبستان ازفرزندانشان می خواهند.
والدین مستبد ، رفتارهای آینده بچه های خود را دنبال می کنند ونسبت به رقابت اجتماعی وشکست فعالیتهای اولیه وتعامل اجتماعی غیرموثرفرزندان خود اضطراب دارند.
فرزندان اینگونه خانواده ها کمتربه خود متکی بوده ، خلاقیت کمی دارند وازاینکه بخواهند درچنین محیطی ادعای حق کنند هراس دارند. اینان فاقدحس کنجکاوی هستند ودرمسائل اخلاقی ، عاطفی ، ذهنی انعطاف پذیرند و معمولاً والدین خود را بی توجه می دانند.
هافمن ازتحقیق چنین نتیجه می گیرد: کودکانی که درخانواده سختگیربزرگ می شوند معمولاً مطیع و فرمانبر دارند ولی دراکثرموارد رفتارآنها توأم با پرخاشگری است .
این کودکان احساس ناامنی می کنند و ازخود استقلال کافی ندارند، آنها دربین همبازیهای خود محبوبیت زیادی را به دست نمی آورند. برای حقوق دیگران احترام قائل نمی شوند و دربرابر انتقا د بزرگتران بی تفاوتند و از ثبات عاطفی کمی برخوردارهستند و سرانجام اینکه گرایش بیشتری به انحرافات اخلاقی ازخود نشان می دهند.تربیت والدین مستبد وسختگیردرپسران نتایج منفی درازمدت بیشتری برجای می گذارد تا دردختران. فرزندان پسر والدین مستبد وخودکامه ازنظرتوانایی شناختی و اجتماعی در رده پایینی قرار دارند عملکرد تحصیلی و فکری آنها ضعیف است و در روابط آنان با همسالانشان حس ابتکار، رهبری واتکای به نفس دیده نمی شود (مکوبی ومارتین ، 1983) این نوع کودکان معمولاً درکارهای گروهی شرکت نمی کنند وافرادی ضعیف النفس بوده ازقبول مسئوولیت خود داری می کنند وبه طورکلی نسبت به بزرگسالان بدبین هستند. اینان درسنین نوجوانی بیشتراوقات خود را با همسالان به ولگردی وپرسه زدن درخیابانها می گذرانند.
پیشوایان اسلام نیزالگوی تربیتی همراه با سختگیری واعمال قدرت را نادرست تلقی کرده اند. از فرازی ازکلمات حضرت علی علیه السلام درنهج البلاغه استفاده می شود: فرزند انسان به حکم اینکه انسان است و دارای شعور و اندیشه است باید از طریق پند واندرز وادب شایسته تربیت شود، نه ازطریق زورگویی و تنبیه بدنی . درجایی دیگرحضرت می فرمایند: آداب ورسوم خود را برفرزندانتان به زور تحمیل نکنید چرا که آنها برا ی زمانی غیرزمان شما خلق شده اند.(نهج البلاغه ، نامه 31)
خانواده مقتدر:
منظورازخانواده مقتدرخانواده ای است که کودک را به شیوه ای که درنظراواطمینان بخش وقاطع است آزاد می گذارد. درچنین خانواده ای فرزند به استقلال وآزادی فکری تشویق میشود ، درحالی که نوعی محدودیت وکنترل ازطرف والدین براو اعمال می شود . دراین خانواده اظهارنظروارتباط کلامی وسیعی در تبادل کودک ووالدین وجود دارد وگرمی ، صمیمیت ومحبت نسبت به کودک درآن درسطح بالایی است ازویژگی های این خانواده ، انضباط توأم با رفتارخود مختارانه است. والدین هرگاه کودک را ازچیزی منع کنند ویا ازوی انتظاری خاص داشته باشند، برای او مسأله را خوب تبیین کرده دلیل آن را ارائه می دهند. درچنین خانواده ای تقسیم کاروجود دارد به طوری که هریک ازاعضاء مسئوولیتی را به عهده می گیرد ودرتصمیم گیری ها و تقسیم درآمدها، رفت وآمدها، روش زندگی ودیگرمسائل براساس مشورت و پیروی ازمبنای عقلی و مصلحت اندیشی رفتارمی کند. خلاصه ای ازاساس کاراین خانواده چنین است :
1- همه افراد خانواده قابل احترامند.
2- اعضای خانواده صلاحیت اظهارنظردرباره مسائل ومشکلات مربوط به خود را دارند.
3- همه افراد خانواده درتصمیماتی که درباره آنها اتخاذمی شود ویا کاری که به آنها مربوط استحق دخالت دارند ودرتصمیم گیری عاقلانه انجام وظیفه می کنند.
4- نوعی روش عقلایی درکلیه شئون زندگی این خانواده دیده می شود.
5- اساس این نوع زندگی برهمکاری وهمیاری است .
این الگونزدیکترین الگووروش تربیتی به دستورات تربیتی اسلام است حضرت علی (ع) می فرمایند: فرزندانتان را گرامی بدارید وبرخورد خود را با آنان نیکوکنید... این گواهی برلزوم شخصیت دادن به فرزندان است،یعنی درعین حال که امام (ع) فرموده است به فرزندان خویش احترام بگذارید، برالگودهی شایسته به آنان وطرز رفتارصحیح با آنها نیزتأکید می ورزد. بنابرمضمون روایتی ازامام صادق (ع) به نقل ازرسول اکرم اسلام (ص) بسیارشایسته است والدین هرچه را فرزندشان به اندازه توانایی خویش انجام می دهند، بپذیرند وآنچه را انجام دادنش بر وی سنگین وغیرقابل تحمل است ازاو نخواهند واورا به گناه وگردنکشی وادارنکنند وبا این شیوه صحیح تربیتی کودکان خود را برتربیت نیکووانجام دادن کارهای ارزشمند ونیک ، یاری رساند تا مورد لطف ورحمت حق تعالی قرارگیرند.
احترام به کودک ، روحیه استقلال واعتماد به نفس را دراو تقویت وبه رشد سالم شخصیت اوکمک می کند این امر،محبوبیت کودک را درمیان همسالان خود به دنبال دارد وبه تدریج استعداد او را درپذیرش و ایفای نقش رهبری ومدیریت شکوفا خواهد ساخت. چنین الگویی عملاً درزندگی پیشوایان اسلام وجود داشته است. آن بزرگواران خود نیزآن برنامه ها را درتربیت فرزندان خویش به کارمی بستند وآنان را با عالیترین شیوه پرورش می دادند، چنانکه علی ابن ابی طالب علیه السلام ازکودکی دردامن پر مهر پیامبراکرم (ص) تربیت شده وتمام صفات عالیه وارزشهای اخلاقی را ازآن حضرت آموخته اند.حضرت علی (ع گذشته ازاینکه ازنظر جسم وجان کودکی معمولی نبوده اند ودرساختاروجودی ایشان، استعدادها وشایستگی های خاص وجود داشته است، مراقبتهای رسول خدا درآشکارساختن تواناییها وقابلیتهای درونی آن حضرت نقش به سزایی داشته است.
روزی که پیامبراکرم (ص) به نبوت مبعوث شدند علی (ع) نوجوانی ده ساله بودند ولی شخصیت یک انسان کامل را داشتند. ازاین روپیامبرخدا اسلام را برایشان عرضه کردند وآن حضرت را به پذیرش این آیین آسمانی دعوت فرمودند وبا این عمل ، شایستگی وعظمت شخصیت حضرت علی (ع) را تأیید کردند. علی (ع) درپاسخ به دعوت پیامبراکرم(ص) با درایت کامل وواقع بینی به آن توجه کردند و در کمال آزادگی و استقلال به ایشان ایمان آوردند.
امام حسن وامام حسین علیهما السلام، نیزازمزایای بهترین شیوه تربییت بهره مند بودند. درکودکی تحت نظارت جدّ گرامی وپدرومادرارجمند خود تمام کمالات را فرا گرفتند.
شخصیت آنان درنظردیگران آنچنان ارزشمند بود که حتی مأمون عباسی درحضورجال بزرگ کشور خود گفت : رسول خدا با حسن وحسین بیعت کرد با آنکه سن آن دوکمترازشش سال نبود وبا هیچ کودکی جزآن دو بیعت نکرد. پس ازشهادت حضرت امام رضا(ع) ، مـأمون خـلیفه وقت به بغداد آمد. روزی به عـزم شکـارحرکت کرد ودربین راه چند کودک ونوجوان را دید که مشغول بازی بودند. هنگامی که مأمون به نزدیکی آنان رسید به جزیک نفرهمه فرارکردند. قیافه جذاب این کودک نظر مأمون را به خود جلب کرد. توقف کرد وپرسید چه چیزی سبب شد که چون دیگرکودکان نگریزی؟ وی فوراً پاسخ فرمود: ای مأمون راه تنگ نبود تا با رفتن خود آن را برای تووهمراهان تو وسعت داده باشم مرتکب گناهی هم نشده ام که ترس مجازات آن را داشته باشم ، نسبت به تو نیزحسن ظن دارم گمانم این است که بی گناهان را آسیب نمی رسانی ، بنابراین درجای خود ماندم و فرار نکردم.
مأمون که ازکلمات محکم ومنطقی کودک وقیافه جذاب او به شکفت آمده بود، پرسید اسم توچیست؟
کودک جواب داد : محمد، پرسید پسرکیستی ؟ فرمود من محمد فرزند علی بن موسی الرضا هستم، مأمون نسبت به ایشان وپدربزرگوارشان احترام کرد وراه خود را پیش گرفت ورفت.
سیمونددر تحقیقات خود درباره خانواده مقتدر به این نتیجه رسید که نمرات درسی کودکان این خانوادهها و حتی بهره هوشی آنها نسبت به بقیه الگوها پیشرفت بهتری دارند، ازحس کنجکاوی بیشتری برخوردارند، خلاق هستند ودربین همسالان خود به حدی محبوبیت دارد که می توانند رهبری گروه را به عهده بگیرند. درفرزندان این خانواده ها اعتماد به نفس ولیاقت برای مسئوولیتهای اجتماعی دیده میشود. چنین فرزندانی درهرزمان وموقعیتی مشکلات خود را با والدین مطرح ونوعی امنیت خاطر در خود احساس می کنند این کودکان درمدرسه می توانند با دیگران خوب معاشرت کنند وتعصب دربین آنان کمتردیده می شود. (بی ریا ، رهنما، آقاتهرانی ،1375: 877-870)
2-1-9- نیازعاطفی خانواده :
بی گمان یکی ازاساسی ترین نیازهای انسان ، پس ازنیازهای زیستن ( نیازبه غذا، آب و...) نیاز به محبت است به گونه ای که اگراین نیازانسان برآورده شود تا حد زیادی نیازهای زیستی دیگر را تحت تأثیر خود قرارخواهد داد. این نیازدرکودک شدیدتراست چون نخستین سرپرست کودک خانواده است. والدین باید به این نیازاو توجه ویژه ای کنند وبدانند پاسخگویی صحیح به این نیازکودک ، اساس وپایه تربیت اوست زیرا ارضای این نیازدرکودک آرامش روانی امنیت خاطر، اعتماد به نفس، اعتماد به والدین وحتی سلامت جسمی او را درپی دارد وارضا نشدن آن به فروپاشی امنیت روانی، بی اعتمادی به خود و دیگران واحساس عجزوحقارت، بیماریهای جسمی وروانی گوناگون وانحرافهای اجتماعی بسیار خواهد انجامید. سیره عملی واحادیث پیشوایان معصوم (ع) نیزبیانگرتوجه ویژه مکتب تربیتی اسلام به این اصل مهم است..پیامبراکرم (ص) درباره محبت وترحم به کودکان می فرماید: «اُحبُوالصِبیانَ وَارحِمُوهُم، اَنَّ اللهَ لایَغضِبُ شَیءٍ کَغَضَبِهِ لِلنِساءِ وَالصبیانَ». کودکان خود را دوست بدارید وبه آنها ترحم کنید خداوند برهیچ چیزی خشم نمی گیرد آنچنان که به خاطرزنان وکودکان خشم می گیرد.
امام باقر(ع) از پدرش و او نیز از امام حسین(ع) نقل می کند که فرمود: من و برادرم بر جدم رسول خدا(ص) وارد شدیم : پیامبر مرا برزانوی چپ وبرادرم را برزانوی راست خویش نهاد. سپس ما را بوسید وفرمود: « پدرم به فدای این دوفرزند باد که امامند»
یکی از نکات مهم درمسأله محبت به کودکان این است که تنها به محبت درونی بسنده نکنیم ، زیرا محبت هنگامی موثرومفید خواهد بود که آن را ابرازوکودک را ازمحبت خود به اوآگاه کنیم وگرنه اصل محبت داشتن تنها برای محبت کننده میتواند مفید باشد نه برای محبت شونده . امام کاظم (ع) از پیامبر روایت می کند که فرمود: «اِذا اَحَبَ اَحَدُکُم اَخاهُ فَلِیَعلَمُهُ فَأنَهُ اَصلَحَ ذاتِ بَینَکُم» هرگاه یکی از شما برادرش را دوست داشت این دوستی را به اطلاع او برساند که این که برای رابطه بین شما بهتراست. حضرت علی(ع) درنامه ای به فرزندش امام حسن(ع) می نویسد و محبت خود را به او ابرازمی کند و میفرماید که من تورا قسمتی ازخود بلکه تمام خودم یافتم به گونه ای که اگر چیزی برتووارد شود برمن وارد شده است واگرمرگ به سراغ توبیاید به سراغ من آمده است . هرامری ازخودم که مقصود من است همان امرازتونیزمقصود من است. ازاینرواین نامه را به تونوشتم تا این مطلب را (محبت به تو) برایت بیان کرده باشم. (حسینی ،1389: 88)
کودک همچنان که به غذای جسم نیازدارد ، شدیداً محتاج به غذای روح ومحبت است حس محبت جویی کودک بایدتوسط والدین ارضاء شود واین خود یکی از حقوق فرزند است. والدین باید بدانند که راههای ارضای این نیاز طبیعی با تغییرسن طفل تا زمان ازدواج تغییرمی کند مثلاً گاه گریه طفل صرفاً برای جلب محبت است در این حال درآغوش گرفتن ونوازش وی را خشنود می کند درمرحله کودکی پرخاش نکردن، اعتنا به خواسته های طبیعی کودک، اهدای اسباب بازیهای مناسب و پرهیز از تحقیر او حس محبت جویی اش را ارضاء می کند. درسنین نوجوانی و جوانی نیز باید متناسب با وضع خانواده نیازهای وی را برآورده نمود تا احساس کمبود محبت ننمایند.
حضرت علی (ع) می فرماید: یکی ازاحتیاجات اساسی روانی افراد برخورداری ازمحبت دیگران است . کودکی که در سالهای اول زندگی ازمحبت پدرومادرمحروم باشد درخانه احساس ناامنی می کند، از زندگی لذت نمی برد، اغلب سرد وخشک ونسبت به دیگران بی مهراست وکمترمقید به اصول وقوانین اخلاقی است برعکس کودکی که ازمحبت سرشار پدر ومادربرخورداراست قدرت سازگاری بیشتری دارد، احساس سکون وآرامش می کند اعتماد به خویشتن در او قوی است ونسبت به میزانهای اخلاقی حساس است. گاهی یکی از والدین نسبت به کودک بی مهراست ولی دیگری جبران می کند دراین صورت بچه کمتر احساس ناراحتی می نماید عشق ومحبت واقعی پدر و مادر نسبت به بچه امری ضروری و قابل تقدیراست ولی محبت بی مورد گاهی مانع رشد شخصیت بچه می شود. والدین باید متوجه رشد بچه باشند امکانات، احتیاجات، تمایلات و استعداد بچه را در هر مورد در نظربگیرند و در هرمرحله ازرشد به مقتضای آن عمل کنند.اغلب گفته می شود که والدین مخصوصاً مادرها بچه خود را دوست می دارند واین امررا به عنوان یک اصل مسلم وغیرقابل انکاردرمورد تمام مادرها صادق میدانند ولی باید توجه داشت که این امرکلیت نداردگاهی دیده می شود پدرومادرازبچه تنفردارند این تنفرممکن است معلول عوامل مختلف باشد مثلاً بودن بچه مانع شود ازاینکه پدریا مادربه هدف خود برسد یا پدر و مادر را به کاربیشتروتحصیل درآمد زیادتروا دارد. گاهی پیدایش بچه باعث تغییرشغل مادرمی شود. پدرومادری که خود از محبت والدین محروم بوده اند اغلب نسبت به بچه های خویش بی مهرهستند. بچه هایی که ازجهت والدین محروم هستند اغلب متزلزل و ناراحت می باشند.
والدین به صورتهای مختلف ممکن است بچه را مورد بی مهری قراردهند واو را به اصطلاح طرد کنند ، گاهی بی مهری پدرومادرنسبت به بچه دررفتارخشونت آمیزآنها ظاهرمی گردد. دربعضی موارد والدین برای اینکه ازبچه ها دورشوند او را به وسیله اسباب بازی سرگرم می کنند وازاین راه بی مهری خود را به اونمایان می سازند.بعضی ازپدرومادرخوب ازبچه های خود مواظبت می کنند به موقع به آنها غذا می دهند وآنها را تمیزنگه می دارند ولی دررفتارآنها بی حوصلگی دیده می شود همین امرممکن است دلیل بی مهری آنها نسبت به بچه باشد و در موارد خاصی بی مهری والدین به صورت بهانه جویی ازبچه یا عدم تأیید اعمال خوب او ظاهر می شود محبت والدین نسبت به بچه گاهی به صورت مراقبتهای زیاد ظاهر می گردد بچه هایی که بیش ازتحت مراقبت پدر و مادر قراردارند مانند بچه های مطرود دچار ناراحتی می شوند. مراقبت ها ی شدید والدین معلول ازعوامل خاصی است گاهی والدین فرزند قبلی خود را از دست داده اند و درنتیجه بیش ازاندازه از فرزند فعلی خـود مراقبت می نمایند. پدرو مادری
ممکن است برای چند سال بچه دارنشده باشند وهمین امرسبب شود که فرزند خود را زیاد تحت مراقبت قرار دهند. گاهی پدر و مادر نمی توانند احتیاجات عاطفی یکدیگر را تأمین کنند روی این اصل بچه را مرکز عواطف و احساسات خود قرار می دهند .( شریعتمداری ،1369: 19)
«یَجِبُ أن تَشفَقَ عَلی وَلَدِکَ اَکثَرُمِنْ إشفاقِهِ عَلَیکَ»
برتوواجب است که بیش ازآنچه فرزندت به تومهرمی ورزد به او مهربورزی.
ودرجای دیگرمی فرماید:
« مَودّةُ آلاباءِ وَالقَرابَةُ اَحوَجُ ألی المَوَدَّةِ مِنْ المَوَدَةِ اِلی القَرابَة»
دوستی پدران خویشاوندی بین فرزندان است وخویشاوندی به دوستی نیازمندتراست ازدوستی به خویشاوندی .
ودرحدیثی دیگرآمده است که :
«جاءَ رَجُلُ اِلی النَّبیِ صَلی الله علیه و آله فَقالَ : ما قَبَّلتُ صَبیاً فَطَّ فَلَما وَلی قَال رَسُولُ الله صَلی الله علیه وآله هذا رَجُلُ عِندی اِنَّهُ مِنْ اَهلِ النَّار .
مردی نزد پیامبر آمد وگفت : تا کنون فرزندانم را نبوسیده ام پس از رفتن او حضرت فرمود : به نظر من او اهل دوزخ است . محبت به فرزندان سبب محبت متقابل آنان به والدین می شود . محبت برخی از تقصیرها و قصورهای والدین را جبران می کند بسیاری از ناسازگاری ها ی فرزندان را اصلاح می سازد. والدین که از بی مهری فرزندان نسبت به خود دلگیر می شوند باید خود درس محبت را به آنان بیاموزد یعنی آنها را با عواطف پرورش دهند تا ثمره لطف و عطوفت را بچینند. پیامبر معظم اسلام(ص) میفرماید :
مَن لایُرحَمُ لا یُرحَم : هر که مهربانی نکند مهربانی نمی بیند .
عدم توجه به این نکات باعث می شود که فاصله والدین و فرزندان و فرزندان به دامان کسانی پناه برند که به ایشان مهر ورزند. روابط بین والدین وفرزندان باید بسیار گرم و دوستانه باشد و هر گونه سوء تفاهم ریشه یابی و رفع گردد . تا خاطره تلخی از والدین در ذهن فرزندان باقی نماند آنان باید صرف نظر از جنبه روابط خویشاوندی با هم رابطه رفاقت ودوستی داشته باشند . ( دست داده ،1379)
2-1-10- عامل بقا و تداوم زندگی خانوادگی :
تنها عاملی که موجب تشکیل خانوا ده و بقا ء تداوم زندگی خانوادگی است محبت و در شکل رقیق تر و لطیفتر و والاتر عشق است . محبت وعشق خانوادگی بخشی از عواطف قلبی ارزنده ومطلوب انسانها است که باید در جای خود به کار بیافتد. همین نیروی عظیم وسرشار است که وسیله جذب و انجذاب اعضای خانواده و فامیل و دوستان به یکدیگر میشود و به حق برای زندگی خانوادگی و اجتماعی ضروری و لازم است واگر از محیط زندگی رخت بربندد زندگی هیچ و پوچ وعبث خواهد بود زندگی عاری از عشق ومحبت بی روح وخشک ونفرت آور و تلخ است. آنها که زندگی را از راه سیطره ماشینیسم از عاطفه و محبت تهی می سازند بزرگترین لطمه رابر پیکر انسانیت زده اندو خود نمی دانند عشق ومحبت به انسانها جهت می دهد و نیروهای عظیم و خفته آنهارا بیدار ساخته و به کار می اندازد . ( بهشتی ،1382: 235).
محبت جوششی زلال است که از قلب آدمی متصاعد میشود و به همه جا گسترش می یابد و دلها را زیر نفوذ می گیرد .محبت وعشق نیروی محرکه زندگی است که حضور آن درآغاز ازدواج لازم وضروری است و لی برای تداوم آن کافی نیست عوامل دیگری هم چون تدبیر ، احساس مسئولیت و آینده نگری نیز باید به آن پیوند یابد تا زندگی را در مسیر هموار و نورانی هدایت نماید . میزان عشق و محبت را در زندگی به مرور باید افزایش داد و هریک از زوجین می تواند سطح علاقه و مهرورزی خود را نسبت به همسر بالا ببرد.( شرفی ،1371: 52)
نیازبه عشق وامنیت ازبدو تولد به بعد با برخوردارشدن کودک ازرابطه ای پایه دار، دائمی ، قابل اعتمادو محبت آمیزبا پدرومادرخود (یا جانشین دائمی آنها) که خود رابطه رضایت بخش با یکدیگرداشته باشند برآورد می شود کودک به واسطه این رابطه که نخست با مادرسپس با پدرخود وبه تدریج با حلقه روبه گسترش ازسایرافراد شکل می گیرد هویت شخصی وارزشمندی خود را درک می کند این رابطه اساس تمامی روابط بعدی کودک را تشکیل میدهد که علاوه برخانواده خود او، ارتباط او را با دوستان، همکاران و عاقبت با همسروفرزند او را نیزشامل می شود. تحول سالم شخصیت توانایی پاسخ دهی به محبت وبه وقت خود ، پدر یا مادری با محبت ومسئوول شدن تماماً برمبانی این رابطه قراردارند.
ویژگی اساسی وفراگیرعشق مادرانه وپدرانه این است که کودک بدون توحه به جنسیت ، ظاهر توانایی با شخصیتش، به طوری بی قید وشرط وبه صرف وجودش ارزشمند شمرده می شود، چنین عشقی بدون انتظار یا نیازبه قدرشناسی ارائه می شود واینکه پدرومادردرقید وبندهایی را که به لحاظ داشتن فرزند از نظرفعالیت زمان وتأمین مالی متحمل می شوند بی هیچ خشم یا سرزنشی می پذیرند پدرومادراین محبت بیدریغ خود را درتمامی روابط خود با کودک ابرازمی دارند با مراقبت جسمانی ولمس کودک و در آغوش گرفتن او وپاسخ دهی به اولین لبخند واصوات او ، با محافظت او ازاجتماع و سپس آشنا ساختن تدریجی او با اجتماع وسرانجام با محدود ساختن ودرنهایت تنبیه کودک به دلیل سرپیچی او از حدودی که برای رفتار درست و مورد قبول تعیین کرده اند چنین عشقی بیشترین اثر را برخویشتن کودک میگذارد. تأیید و پذیرش دیگران برروی تأیید خود وپذیرش خویشتن ضروری است نگرش سازنده یا مخرب کودک نسبت به خود وسایرین دردرجه اول به نحوه نگرش پدرومادراوبرمی گردد.(ترجمه ایجادی وجواد شافعی مقدم ،1386: 59-57)
خانواده نخستین محلی است که درآن طفل خاطره ای مطبوع ویا نامطبوع پیدا می کند. احساسات و عواطف قوی یا ضعیف به دست میآورد محلی ایدهآل برای تمرین مهروعاطفه وانس والفت و یگانگی و مهرورزی است.محبتهای صادقانه مادر، بوسههای پرمهروبی ریای پدر، دستگیریهای بدون چشمداشت وخالصانه والدین ، درآغوش گرفتنها ، نوازش کردن ها ودلسوزیها وغم خوریها برای او همه وهمه زمینه هایی جهت عاطفی بارآوردن کودک است خانواده ازسوی دیگروسیله ای برای انتقال آداب واخلاق ورسوم وسنت صحیح یا غلط است، کودک درخانه اخلاق، اعتماد به نفس، پاکدامنی ، مقررات ، احترام به قانون، ادب، انسانیت یاد می گیرد ویا خشونت ، بی بندوباری، کینه ورزی و... میآموزد.
خانواده اولین و مهمترین کانون پرورش صحیح، احیاءوشکوفایی استعدادهاست .هرگونه تغییروتحول اجتماعی می باید از آنجا آغاز شود و هر اقدام اصلاحی نخست خانواده را شامل گردد.(قائمی،1363: 43)
2-1-11- توجه به جنبه عاطفی خانواده :
کاروالدین تنها رسیدگی به جنبه های جسمی ، دینی واخلاقی نیست بلکه توجه به جنبه های عاطفی او نیز می باشد والدین با ید حالات واحساسات طفل را بسازند وزندگی را براساس آن رنگ ومعنی دهند آنها موظفند در او جنبه های عاطفی ایجاد کنند وطفل را به بعضی زمینه ها حساس سازند. اما اینکه عاطفه چیست؟ می توان گفت عاطفه یک حالت درونی است که جلوه وانعکاسش به صورت هیجان بروز میکند .(قائمی،1363: 136)
عشق ومحبت، سختیهای حرکت وتکاپورا برانسان آسان و ناهمواریها را همواروتلخیها را شیرین میسازد. به نیروی عشق ومحبت است که یک دخترجوان به مدت نه ماه سختیهای دوران بارداری را تحمل می کند و پس از فراغت همه رنجهای تربیتی وحضانت طفل را بر عهده می گیرد ودشواری و تلخی بی خوابیها و شب زنده داریها را بخاطر کودک محبوبش همچون شهد خوشگوارنوش جان می کند و صمیمانه حاضراست همه هستی خود را درراه هستی وسعادت جگرگوشه خویش قربانی نماید. به نیروی عشق ومحبت است که پسرجوان تمام هم وغم واندیشه و نیرویش را متوجه تأمین زندگی وسعادت همسروفرزند می شود ودلخوش است که اگر از کار و فعالیت روزانه خسته می شود اعـضای خـا نـواده اش درآسایش وآرامـش به سرمی برند وبـه داشتـن سـرپـرست و تکیه گاه و زنان آور ومربی دلسوزی به نام پدروهمسرسرفراز و دلگرمند.
چنین عواطفی پایه ومایه عواطف اجتماعی هم هست احساس مسئوولیت را نه تنها درمرود اعضای خانواده بلکه درکل اجتماع تقویت واسباب امنیت وآسایش عمومی را نیزفراهم می سازد.
کسی که این همه درقبال سعادت آنها خود را مسئول می شناسد . برای همسروفرزند دیگران نیزارزش قایل است وقطعاً خود را مسئوول سعادت آنها هم می داند. انسانی که وجودش سرشارازعشق ومحبت خانوادگی است انسانی پویا وفعال وپرنشاط است همچنین انسانی وجودش درجامعه مفید وسودمند است ومی تواند جامعه خود را به سوی خود کفایی و استقلال سوق دهد.
عشق و محبت راه گشا وآسان کننده دشواریهاست ونیروها را به کارمی اندازد وزشتیها را زیبا وتلخیها را شیرین می سازد.
عشق و محبت به انسان جهت و هدف ومسئوولیت می دهد و به همه ارزشها ونهادهایی که درجهت و هدف خود می نگرد احترام وقداست می بخشد وحتی تحمل مرگ را نیزآسان وبلکه شیرین ولذت بخش می سازد .عشق ومحبت فاصله ها را کم وکششها را تقویت وبیگانگان را یگانه می کند وبه انسانها صمیمیت و یکرنگی ویکدلی وهمدردی وهمفکری می بخشد.
ترجمان عواطف پرشکوه خانوادگی، نگاههای لطف آمیزوجذبه های مهرآلود وازخود گذشتگی های پرشکوه و یکدلی ها ویکرنگی ها ی استواروخلل ناپذیراست .( بهشتی ،1382: 339)
در خانه ای که صمیمیت ومحبت وجود دارد کودک می تواند ثبات روحی خود را حفظ کرده و تغییرات مطلوب را درشخصیت خود فراهم آورد ازیک طرف می تواند با اطمینان به شخصیت خود با مشکلات روبه روشود وازطرف دیگربدون داشتن اضطراب وتشویش رفتارهای نامناسب خود را مورد تردید قرارداده وبه نحومطلوبی تغییردهد.
کودک همانطور که ازنخستین لحظات تولد به تغذیه سالم نیازدارد همچنین به غذای دیگری نیازدارد که روانشناسان آن را امنیت خاطرنامیده اند. یعنی کودک احساس کند پدرومادرش با یکدیگرصمیمی و یگانه هستند این احساس عالیترین غذای روح است که به کودک داده می شود چه درپرتواین احساس همه نیروهای معنوی وعلایق او پرورش یافته وشکوفا می گردد. برعکس کودکی که این احساس را ندارد دچار خود خوری بوده همیشه درحال سوختن وگداختن خواهد بود واین اشتباه پدر و مادر است که چنان می کنند می توانند با پرده پوشی و صحنه سازی کودک را از اختلافات عمیق خودشان دربی خبری نگه دارند و حال آنکه کودک ازچهره ورفتارشان به شکاف و جدایی بین آنان پی خواهد برد. ( رشید پور،1372: 23).
بیوفایی ، فراموشکاری ، قدرشناسی، احترام هنگام نیازوبی اعتنایی هنگام بینیازی خشونت و قساوت، تنها به فکرخود بودن وازدیگران بی خبرماندن ومانند آن ، همه نقایص روحی واخلاقی هستند که ریشه در فقر عاطفی دارند.
خانواده نخستین کانونی است که باید درآنجا عاطفه انسانی را درکودکان پروراند مهروعطوفتی که ازسوی مادر وبستگان نزدیک دیگرازقبیل پدروخواهروبرادرنثارکودک می شود ازهیچ کس دیگرنمی تواند دریافت کند هیچ پرستاری قادرنیست نقش طبیعی مادررا درزندگی طفل بازی کند وجای خالی او را پرکند ، زمانی که مادربا هیجان عاطفی خاصی طفل را درآغوش خود می فشارد وبه او شیرمی دهد ویا زمانی که به زبان کودکانه وبا تمام وجود با فرزند خود سخن می گوید وبرق عشق ومحبت از چشمان او می جهد وتا اعماق وجود طفل نفوذ می کند وهنگامی که مادرفرزند خود را شب در کنار خود پناه می دهد و او را نوازش می کند شیرینی محبت را به طفل خردسال خود می چشاند وگرمای عشق و عاطفه را دروجود کودک می پروراند و او را با اکسیر عشق و کیمیای محبت آشنا می سازد. کودکانی که این نیروی معنوی را از خانواده نمیگیرند قادر به پرورش عاطفی خود نمیشوند. بررسیهای انجام شده درمورد کودکانی که درپرورشگاه بزرگ می شوند یا به علت جنگ یامتلاشی شدن خانواده ویا به هرعلت دیگردورازخانواده بزرگ می شوند نشان می هد که اینگونه کودکان با وجود رسیدگیها ومراقبت های بسیارازیک خلاء عاطفی شدید رنج می برند. (یوسفیان ،1386: 80)
2-1-12- پرورش عاطفی فرزند:
ازهدفهای اساسی درتربیت کودکان ، پرورش عاطفی آنهاست منظور از عاطفه، استعداد وگرایش فطری و درونی است که پشتوانه نوع دوستی درانسان است. براساس این استعداد فطری انسان قادراست گرایش درونی براساس مهرومحبت به همنوع خود پیدا کند وازاین راه با اوپیوند قلبی وانس والفت بیابد.
استعداد عاطفی در انسان سبب رشد بسیاری از کمالات می شود این کمالات شامل امتیازاتی است که براساس دیگر خواهی درانسان پدید می آید ازقبیل محبت ودوستی، فداکاری وازخود گذشتگی عفو وگذشت ، بذل وبخشش، همکاری ودلسوزی وبه طورکلی مقدم داشتن دیگران برخود.
برای بهبود کیفیت زندگانی کودکان لازم است چند عقیده ای که درواقع هیچ پایه واساسی ندارند ازبین بروند یکی اینکه داشتن فرزند مهمترین، آسانترین وتنها راه ارضای حس زنانگی است . دیگراینکه نوزاد مثل یک دستگاه تلویزیون یا یخچال، خلاء زندگی خانواده را پرمی کند.این عقیده که داشتن فرزند ازدواج نا موفق را استحکام می بخشد. اینکه فرزند مثل سایرمایملک پدر و مادر است که می توانند ازحقوق انحصاری آن بهره مند شوند. درنهایت کودک تنها امانتی موقت در نزد آنهاست لازم است تأکید بر اهمیت حقوق پدر و مادر جای خود را به تأکید بیشتر بر وظایف پدرو مادر بدهد و نیز به جای آنکه کودک را به عنوان یکی ازاموال شخصی تلقی کنند .حقوق اورا برای برخوردارشدن ازمراقبتی محبت آمیزبه رسمیت بشناسند. (ترجمه ایجادی وشافعی مقدم، 1386: 117)
2-1-13- محبت مهمترین عامل سلامت روح فرزند:
محبت نیاز اساسی وطبیعی کودک وهرانسان دیگراست واساس رشد وسعادت اوبدان بستگی دارد یکی از عللی که آدمی از تنهایی گریزان ودرجمع سرخوش است این است که درتنهای محبت نیست و تمایلات آدمی در آن بر آورده و ارضاء نمی شود. محبت برای کودک یک نیازمهم است از آن بابت که رشد جسمی و روانی او در سایه آن است طفلی که محبت نبیند هرگز بزرگ نخواهد شد و رشد نخواهد کرد .
بررسیهای متعدد درباره کودک ثابت کرده است که محبت مهمترین عامل سلامت روح کودک و عدم آن موجب نابهنجاری روانی است .کمبود محبت مشکلاتی را پدید می آورد که نه تنها برای خود طفل زیان بخش است بلکه زمینه را برای آشفتگیهای اجتماعی فراهم می سازد هیچ چیز به اندازه محبت والدین طفل را آرام و مطمئن نمی سازد به همین نظر روانشناسان تربیتی آن را تنها نقطه امید و شادی و نشاط کودک ذکر کرده اند .محبت موجبی برای سازندگی در کودک است از طریق آن می توان بسیاری از نا بهنجاری های اخلاقی را در او اصلاح کرد وکودک را به جهت مورد نظر سوق داد . میزان سازندگی در کودک بستگی به میزان محبت اندیشی والدین دارد و وابسته به میزان اعتمادی است که طفل به مهر ومحبت والدین دارد . یک تعریف ساده یک دلجویی حتی سطحی گاهی مسیر زندگی آدمی را عوض میکند و پایه های فساد اخلاقی را در هم میشکند.محبت زمینه ای برای تشکیل اخلاق در ذهن کودک است طفل به هنگامی که در محیط محبت آمیز رشد میکند قادر میشود در بزرگی با مشکلات مواجه شود بدون اینکه اضطراب و تشویش داشته باشد و نیز فراموش نکنیم برای اینکه در آینده انسانی پر مهر و فردی دارای رفتار محبت آمیز باشیم ناچاریم در دوران کودکی به او محبت کنیم وراه محبت کردن را به او نشان دهیم (قائمی،1363: 144)
انسان موجودی است با نیازهای متعدد که نمی توان او را ازنیازهایش جدا ساخت. برخی ازاین نیازها مربوط به جسم وتن وبعضی مرتبط با روح وروان اواست . بخشی ازاین نیازها درزمینه حیات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی اوست و بخش دیگردرزمینه مسائل فرهنگی، اخلاقی ومذهبی و... البته این نیازها به جهت رتبه واهمیت واولویت نیزقابل تقسیم هستند. اما آنچه مسلم است این نیازمندی وفقر لازمه وجودی انسان برای طی مراحل کمال درتقرب الی لله است که درمسیرتعلیم وتربیت دینی باید به صورت مناسب ومتناسب با مراحل رشد انسانی به آنها پاسخ داده شود. (نیک خو،1387: 95).
از نظر اسلام تبادل محبت ومهرورزی باید ازدوران کودکی آغازوپایه ریزی بشود وبهترین وبرترین کسانی که باید آن را پایه گذاری می کنند پدرومادر، مخصوصاً مادراست به همین جهت تمام مربیان را امر به محبت به کودکان می نماید. پیامبراسلام (ص) (بارها در تاریخ زندگی ایشان گزارش شده است) که نسبت به کودکان ابرازعلاقه ومحبت می کردند دربازیها وتفریحات کودکانه آنان را کمک می کردند ودرحق کودکان دعا نموده وآن ها را برای خیروصلاح تشویق می کردند. شعرهایی منسوب به فاطمه زهرا(س) است که در حال بازی کردن فرزندانشان می خوانند. این اشعارهمچون زمزمه هایی آگاهی بخش و آکنده مهرومحبت گوش وهوش فرزندان را می نواخت به عنوان نمونه روایت کرده اند که فاطمه زهرا (س) خطاب به امام حسن (ع) چنین می خوانند :
اَشبِهِ اَباکَ یا حَسَنُ وَاخلَع عَنِ الحَّقِ الرسَن
واعبُد الهَا ذامَنَــن وَلا تُــوالِ ذَا الحَسَـن
حسن جانم همانند پدرت باش وحق را ازبند رها کن
خدای صاحب احسان ومنت را بندگی کن وازکینه ورزان پیروی مکن .
آری این کودک از اینکه دردامان گرم مادرآرمیده وازنگاهها ونوازشهای محبتآمیز او بهرهمند میشود احساس لذت میکند. مراقبت وحمایت نمودن، خواندن وزمزمه کردن ولبخند زدن مادر بر روی کودک نشانه های مهرورزی به فرزندش است که کودک آن را به خوبی دریافت میکند . به یقین محبت و مهربانی در خانواده پایه اساسی پرورش صحیح عواطف کودک است ودر پرتوآن میتوان احساسات کودک را به خوبی هدایت نمود واو را به راه صحیح ومسیرسعادت بخش سوق داد. بینش اسلامی حتی برای تحریک وتحریض جامعه انسانی به انجام کارهای نیک وشایسته وبازداشتن آنان از بدی ها وکژی ها به عنصر محبت ومهرورزی تکیه کرده وبا زبان احساس وعاطفه سخن گرفته است برای نمونه می توان به آیاتی اشاره کرد که خداوند دوستی خود را با گروه مورد نظراعلام داشته است.
به عنوان مثال:
«اِنَّ اللهَ یُحِبُّ التَوابین» ( بقره :222)
همانا خداوند دوست دارد توبه کنندگان را
«واللهُ یُحبُّ المُحسِنین» : ( آل عمران :148-146)
خداوند دوست دارد نیکوکاران را
«وَاللهُ یُحبُّ الصابِرین» : ( آل عمران :148-146)
خداوند دوست دارد صابرین را
«اِنَّ اللهَ یُحبُّ المُقسِطین» (مائده :42)
خداوند افراد عدالت پیشه را دوست دارد
«اِنَّ اللهَ یُحبُّ المُتَقین» ( توبه :4)
خداوند پروا پیشگان را دوست دارد.
درمقابل برای بازداشتن ازکردارزشت وناروا نیزهمین روش واسلوب استفاده می کنند وناخرسندی خداوند را ازخطاکاران ومعصیت کاران به زبان احساس وعاطفه بیان می کنند وبه عنوان مثال :
« وَاللهُ لایُحبُّ الظالِمین » (آل عمران : 57)
خداوند دوست ندارد ستمگران را .
« اِنَّهُ لایُحبُّ المُستَکبِرین » ( نحل : 23)
خداوند سرکشان را دوست نمی دارد.
« وَاللهُ لایُحبُّ الفِساد» ( بقره : 205)
خداوند کارهای فاسد را دوست ندارد.
« وَالله لایُحبُّ کُلَّ کَفارٍ اَثیم» (بقره : 276)
خداوند ناسپاس گناهکاررا دوست نمی دارد.
« اِنَّ الله لایُحبُّ الخائِنین » ( انفال : 58)
خداوند خائنان را دوست نمی دارد.
با توجه به آیات فوق معلوم می شود که محبت نیرومندترین قدرت تحرک بشردرتمام مظاهر گوناگون زندگی است . محبت اساس مطبوع ودلپذیری است که با وجود آن مشکلات آسان وسختی ها قابل تحمل می گردد.درمسیرتربیت عامل محبت ، قوی ترین عنصربرای پذیرش وتحمل وتفاهم است اگردرخانواده محبت متقابل حاکم شود وپدرومادربتوانند محیطی آکنده ازمهروعواطف به وجود آورند راه تفاهم وهمکاری برای فرزندان بازمی شود، مآلاً پرورش وتربیت درچنین محیط خانوادگی ، فرزندان را درمحیط بزرگ اجتماعی نیزبا مردم مهربان ورئوف می سازد. ( نیک خو،1387: 99-96)
2-1-14- آثار محبت به کودکان :
1- رفع وارضای نیاز طبیعی درکودک ، افزون براینکه او ،او را ازپیامدهای ارضاء نشدن آن مصون می دارد.دراو حالت اعتدال روانی وروحی پدید می آورد.
2-کودکان برخوردار ازمحبت ، سلامت جسما نی دارند .کودکانی که با کمبود محبت روبروهستند به ناراحتی هایی مانند رنگ پریدگی ، ازدست دادن شادابی طبیعی تنفس نامنظم وحتی بیماریهای معده ای و روده ای منتهی به اسهال واستفراغ دچارمی شوند.
3- اعتمادبه نفس ازدیگر آثار محبت به کودک وازعوامل موفقیت فرد درزندگی فردی واجتماعی است زیرا محبت به کودک احساس ارزشمند بودن را دروی برمی انگیزد.
4- با محبت به کودک می توان علاقه اورابدست آورد. درنتیجه کودک به کسی که به او محبت می کند اعتماد و اطمینان می یابد وازاوحرف شنوی دارد وازاین راه ، زمینه تربیت های بعدی فراهم خواهد شد.
5-با محبت به کودک می توان ازبسیاری ازانحرافها که او را تهدید می کند جلوگیری کرد زیرا کمبود محبت در بیشتر موارد از عوامل بسیـار قـوی گـرایـش کـودکـان و نـوجـوانـان به بـزهکاری است .
6-اصولاً درطبیعت نقش کلیدی دارد ازمهمترین اموردرتربیت ایجاد ارتباط بین مربی ومتربی است وبهترین نوع رابطه ، رابطه ای است که براساس محبت باشد. زیرا چنین رابطه ای ، رابطه طبیعی است .
(حسینی ،1389: 90)
والدین می توانند وباید بازو وپشتیبان وپشتوانه فرزندانشان درکارهای نیک باشند . این وظیفه درروایات مکرری با عبارتی ازاین قبیل « رَحِمَ اللهُ مَن اَعانَ وَلِدِهِ عَلی البِرِ» : بیان شده است آسان سازی کارهای شایسته و پرهیز ازسختگیری های نابجا وجلوگیری اززمینه های بروزعقوق ونافرمانی ازاین باب است . پیامبر(ص) می فرمایند: خداوند رحمت کند کسی را که فرزندش را در مسیرنیکی اش یاری رساند پرسیدند چگونه درنیکی یاریاش کند؟ فرمودند : کارهای آسان وشدنی را درآن ها بپذیرند وازکارهای سخت ودشواراو درگذرد. و با او به تندی وخشونت رفتارنکنند، چرا که میان فرزندان ووارد شدن به قلمروکفر، چیزی جزاین فاصله نیست که عاق شوند یا دچارقطع رحم گردند.
انس والفت داشتن با فرزندان ، صمیمیت ومحبت ودوستی با آنان به خوب شدن وخوبی کردن آنان کمک می کند ورابطه عاطفی سبب جذب خواسته های تربیتی می شود. ازرسول خدا(ص) چنین روایت شده است: «رَحِمَ اللهُ عَبداً اَعانَ وَلَدِهِ عَلی بِرِهِ بِالاِحسانِ اِلیَِه، وَالتَالُفُ لَهُ وَتَعلیمُهُ وَتَأدیبُهُ» : خداوند رحمت کند کسی را که به فرزندش کمک کند تا او نیکوکارشود و به وسیله نیکی کردن به او ، الفت داشتن وگرم گرفتن با آموزش وتربیت او اگرکسی فرزندانش را دوست بدارد ومحبت خود را ابرازکند ودرابرازمحبت هم مراعات ومساوات وعدالت کند ، هم موجب رضای الهی است وهم رشد دهنده معنوی فرزندان وتأمین نیازهای عاطفی آنان است .
این گونه نگاه محبت آمیز« عبادت » نیزبه شمارآمده است . بوسیدن فرزندان ازروی محبت نیزعبادت است و« حسنه » محسوب می شود ، پیامبراکرم (ص) می فرماید: « نَظَرَوالِدِ اِلی وَلَدِهِ حُبٌّ اِلی عِبادَةِ » ونیزازکلمات نورانی آن حضرت است که : « مَن قَبِلَ وَلَدِهِ کَتِبَ اللهُ لَهُ حَسَنَةٌ »
شاید نگاه محبت آمیزیا بوسیدن فرزند درابتدای نظرازمقوله های تربیت فرزند به شمارنیاید، ولی آیا مگر نه اینکه در تربیت، توجه به نیازها و تأ مین خواسته ها و رشد دادن به ابعاد روحی و فکری واخلاقی مهم است؟ و مگر نه اینکه بسیاری از کودکان از کمبود محبت « رنج » می برند و در سایه بی مهری والدین وسردی محیط خانه وروابط والدین با آنان گرفتار عقده می شوند وگاهی دست به خود کشی و فرار از خانه می زنند در تعالیم اسلام ، بر مسائل همچون دست کشیدن بر سر کودکان از روی محبت، نکوهش از نبوسیدن اولاد ، مساوات در محبت و بوسه، عدالت در توجه فرزندان بازی کردن با کودکان لزوم وفا به وعده ای که به آنان می دهیم . توجه به نظافت و تمیزی بچه ها و غیره تاکید شده است. اینها جلوه هایی از رهنمود های « تربیت مکتبی» است. خانواده مکتبی لزوماً باید شیوه تربیت فرزند را نیز از تعالیم مکتب فرا گیرد، تا فرزندانش آبرو بخش خانواده مکتب و مایه آسایش و آبروی خانواده و روشنایی کامل خانه شوند . فرزندان شیوه صحیح اخلاق وادب را درمعاشرت ازکجا باید بیاموزند ودرکدام مکتب؟ جزمکتب والدین؟
2-1-15- تعریف دین :
دین ازالفاظی است که بسیار بر زبان ها جاری می شود ومعمولاً به کسی دیندارگفته می شود که خدایی برای جهان اثبات کند وبرای خشنودی اواعمال مخصوصی را انجام دهد.
ممکن است در هر اجتماعی وملتی ، که به موجب قانون وظایف هرفرد اجتماع معین شده به آن عمل می کنند. تصورمی شود که دیگراحتیاجی به دین نخواهد بود ولی با دقت وتأمل دراحکام ومقررات اسلامی خلاف این معنی ثابت می شود، زیرا دین اسلام به نیایش وستایش خدا نپرداخته بلکه برای کلیه شئون فردی و اجتماعی انسان دستورهای جامع ومقررات مخصوصی وضع فرموده است. وجهان پهناور و بشریت را به نحو حیرتآوری بررسی نموده نسبت به حرکات و سکنات فردی واجتماعی انسان، مقررات مناسبی وضع کرده است والبته چنین دینی را جنبه تشریفاتی نمی شود داد .دین دراصطلاح قرآن همان روش زندگی است که انسان گریزی ازآن ندارد وفرقی که میان دین ویک قانون اجتماعی می توان یافت این است که دین ازناحیه خدای متعال است وقانون اجتماعی مولد افکارمردم وبه عبار دیگردین میان زندگی اجتماعی مردم وپرستش خدای متعال وفرمانبرداری ازوی پیوند می دهد ولی در قانون اجتماعی اهتمامی به این پیوستگی نیست .(طباطبائی ،1356: 6)
واژه دین درلغت به معنای کیش ، آیین ،طریقت وشریعت ودراصطلاح عبارت است ازمجموعه اصول ، قواعد، احکام و دستوراتی که ازسوی خداوند به انسان داده شده است به عبارت دیگردین شامل گزارههای توصیفی وتجویزی است وسه عنصراساسی دارد:
الف: شناخت: نخستین عنصرموثردردینداری وتدین علم به اصول وقواعد ضروری دین است فرد متدین باید گزاره های دینی را ازطریق استدلال وبرهان عقلی دریافت کند، مانند توصیف اینکه « الله آفریننده جهان است» یا« خدا یکی است»
ب: ایمان : عنصردوم دردین ، التزام قلبی است به باورها واصول مسلم دینی است. به کسی که به خداوند اعتقاد قلبی ندارد متدین نمی گویند ریشه تمام ارزشهای اخلاقی ،ایمان به گزاره های دینی است وایمان مبتنی برشناخت ومعرفت است به گونه ای که هرچه معرفت کاملترشود، ایمان قوی ترمی گردد. البته علم وشناخت ، شرط کافی برای ایمان نیست بلکه شرط لازم آن است . عنصراراده وگرایش باطنی به باورهای دینی جزء دیگری ازایمان است .
ج: عمل: عنصرسوم : در دین عمل به گزارهای تجویزی واحکام دینی است یعنی فرد باورهای دینی اش را در مرحله عمل نیزآشکارسازد.
عملی از نظر اسلام ارزشمند است که ناشی از ایمان راسخ به اصول دین و ارزشهای مذهبی باشد (یوسفیان،1386: 12)
دین فقط وسیله تشخیص خوبیها و بدیها نیست،بلکه نیل به خوبیها و اجتناب ازبدیهاست.(علوی، 1387: 137)
دین صرفاً اعتقاد به یک سلسله امورنظری نیست بلکه عمل به یک سلسله فرائض نیزهست واین عمل؛ ورزیدگی وآمادگی تدریجی می خواهد وخانواده جایی است که این آمادگی برای عمل را به تدریج در فرد مسلمان ایجاد می کند. سنتهای الهی دردرجه اول ازطریق خانواده است که درطی تاریخ از نسلی به نسل دیگر انتقال می یابد . خانواده بستر سیر رودخانه فرهنگ ، علمی اسلامی است .تداوم خانواده ها از نسلها به زنجیری می ماند که تصال آن ، انتقال سنتها و آداب و اعمال اسلامی را میسر می سازد . اگر کسی از تاثیر خانواده و پرورش عملی اسلامی بی بهره مانده باشد برای مسلمان بودن راه دشوار و درازی در پیش دارد. آیا نمی شود گفت که یکی از اسرار این همه سفارش که در اسلام نیبت به احترام به پدر ومادر به عمل آمده این است که اطاعت فرزندان از پدر ومادربنیاد خانواده را استوار تر می سازد و حلقه های آن زنجیر ی را که وسیله انتقال سنن اسلامی است محکم می کند . کودکان درخانواده به تدریج ، هسته آآآآبلبللبلقلافافا آهسته و پیوسته با شریعت اسلامی آشنا می شوند و با اعمال وفرائض دینی خومی گیرند و نا خود آگاه آموزش می بینند .این آموزش که در محیط خانواده صورت می گیرد. با آموزش که در دبستان و دبیرستان از طریق کتاب و کلاس معلم حاصل می شود فرق بسیار دار د . در کلاس معلم ، که شاگرد با او پیوندی طبیعی ندارد . معلم پشت میز می ایستد و حرف می زند و شاگردان گوش می کنند. اما در خانه این ترتیب رسمی وجود ندارد، پدر ومادر در همان حالی که در کنار اطفال خود به سر میبرند به نحو طبیعی براساس بینش خاص خود ، زندگانی می کنند و رفتار و سلوک مشخص از خود نشان می دهند این آموزش از راه حرف زدن صورت نمی گیرد بلکه والدین بی آنکه اصولاً و قصد آموختن چیزی به کسی داشته باشند برای خود عمل می کنند و به انجام فعالیت خود می پردازند و کودکان بامشاهده کردار آنان آهسته آهسته همان نحو کردار را می پذیرند و به همان آداب و سنن متأدب می شوند . اگر این سخن سعدی را که :
«دو صد گفته چون نیم کردار نیست ، به تفاوت تأثیر گفتار وکردار در آموزش تفسیر کنیم سخن گزافی نگفته ایم .(حداد عادل ،1359: 12-11)
1- مؤلفه اعتقادی وفکری :
یکی از دگرگونی هایی که باید درتدین فرد رخ دهد ، این است که وی اعتقادات خاصی درباره جهان بیابد، مانند اعتقاد به وجود وحدانیت خدا ، اعتقاد به معاد ونبوت ونظیرآن. در این مؤلفه ملاحظات روشنی نهفته است ، یعنی پیداشدن این اعتقاد درفرد ، باید به صورتی انجام شود که وی آنها را فهمیده باشد وبا روشن بینی نسبت به آنها متقاعد شده باشد. با نظربه همین نکته گفته میشود که عقاید تحقیقی است ، نه تقلیدی . البته روشن بینی هم به لحاظ افراد وهم به لحاظ اعصار، امری نسبی است تا آنجا که به افراد مربوط می شود آنها با هم متفاوت هستند ،چه به لحاظ مرتبه دانشی وچه به لحاظ میزان فهم .
با این حال درسطوح مختلف وحتی درعامی ترین مردم، روشن بینی نسبت به عقاید، به درجات مختلف، می تواند وجود داشته باشد.
2- مؤلفه تجربه درونی :
مؤلفه دوم درتدین ، تجربه درونی است ، درتجربه درونی ، عنصرعاطفه ، بروز وظهورچشمگیری دارد، تجربه درونی حکایت ازالتهاب وهیجانهای درونی در انسان دارد، شخصی که دین دارمی شودلازم است یک رشته هیجانهای درونی را تجربه کند که به طورغالب درارتباط با مبدأ جهان یعنی خداوند ظهور میکند مفاهیمی مانند رجاء، کفر، توکل ودعا که درادیان مختلف ودراسلام وجود دارد، ناظر به همین تجربیات درونی است البته اصل این تجربه ها اختصاص به دین ندارد بلکه با انسانیت آدمی گره خوردهاند، هرجا انسانی هست این تجربیات درونی در وی وجود دارد. اضطراب، امید، خوف، اموری بشری است اما درتدین ، محورآنها با مبدأ هستی و وجود خداوند تنظیم می شود .
3- مؤلفه التزام درونی :
مؤلفه سوم درتدین ، التزام درونی است تفاوت التزام درونی با تجربه درونی دراین است که اصل عاطفه وهیجان درتجربه درونی ، حضوروبروزچشمگیری دارد ، اما درالتزام ، عنصرانتخاب بارز است ، التزام درونی، متضمن انتخاب نسبت به چیزی وپایبندی نسبت به آن است . یکی ازلوازم متدین شدن ظهور و بروز این بعد در درون انسان است یعنی فرد باید نسبت به خدا وآنچه خدا ازاو می خواهد التزام درونی پیدا کند. عنصرالتزام ،به نحو بارزی در مفهوم ایمان لحاظ شده است . ایمان نیزیک وضعیت درونی است که در آن انتخاب و گزینش وجود دارد . ازاین جهت است که ایمان آوردنی است چنانکه کفر نیز ورزیدنی است .
4- مؤلفه عمل :
سرانجام ، آخرین عنصرتدین عمل است . فرد متدین کسی است که به مقتضای اعتقادات وایمان خود اقدام به انجام اعمالی می کند . تکرار« الَذین آمَنوا وَعَمِلوا» : درآیات فراوانی ازقرآن نشان می دهد که لازم است فرد متدین اعمال خاصی را انجام دهد. این اعمال ، اعم ازکردارعبادی ، اخلاقی واجتماعی است .
بنابراین فردی متدین است که دارای چهارویژگی : اعتقادات، تجربه درونی ، التزام درونی وعمل را داشته باشد اگرکسی یکی ازاین ویژگی ها را دارا نباشد ، به همان میزان دردینی بودن وی کاستی وجود خواهد داشت. ( باقری،1386 : 70-68)
2-1-16- مفهوم تربیت :
مفهوم تربیت، درحوزه های مختلفی چون تربیت سیاسی ، تربیت اجتماعی وتربیت اخلاقی بکارمی رود. تربیت دینی نیزیکی از موارد کاربرد این کلمه است.هم دراین حوزه وهم درسایرحوزهها، باید بکارگیری این مفهوم دقت کرد ووجه تمایزآن را ازاموری مشخص کرد که نه تربیت بلکه شبه تربیت هستند هنگامی که مفهوم تربیت بکارمی رود ، تصویری غالب ومجملی که در اذهان شکل می گیرد، این است : «ایجاد تغییرات مطلوب در نسل جدید» . اما باید دید آیا این تصوربرای اینکه هم تربیت را مشخص کند وهم آن را از شبه تربیت متمایز سازد کافی است؟ پاسخ این سئوال منفی است، زیرا تصورمذکور، یعنی «ایجاد تغییرات مطلوب درنسل جدید» می تواند به طریقه های مختلفی صورت گیرد وچنین نیست که این طریقه ها به لحاظ تربیتی همه قابل قبول باشد . به عبارت دیگرمفهوم تربیت ، تنها به ایجاد رفتارها ، حالت ها وافکارمعینی درافراد محدود نمی شود بلکه نحوه ایجاد آنها نیزدرمفهوم تربیت ملحوظ است. ملاحظههای روشی را نمی توان از مفهوم تربیت برکنار دانست. مفهوم تربیت آنقدر انعطافپذیر نیست که ما را ازلحاظ روشی ، محدود به حدودی نکند. دسته کم می توان سه مورد بارز برای شبه تربیت ذکرکرد.این سه مورد عبارتند از: عادت، تلقین وتربیت. این سه شبه تربیت، ملاحظههای روشی خاصی را ایجاب می کنند که هیچ یک بطور دقیق با تربیت منطبق نیست.
به کمک عادت تلقین وتحمیل می توانیم تغییراتی را که ازنظرما مطلوب است درافراد ایجاد کنیم . این تغییرات ایجاد شده ، هرچند مطلوب اند، اما ازآنجا که با ملاحظه های روشی خاصی همراهند ، تربیت محسوب نمی شوند.
عادت بر« تکرار» استواراست. ازطریق فراهم کردن شرایط تکراریک رفتار( مانند نمازخواندن) می توان آن را در فردی تثبیت کرد. دراینجا هرچند توانسته ایم تغییرات مطلوب را ایجاد کنیم اما با نظربه ویژگیهای تربیت زیرمورد بحث قرارخواهد گرفت ، نمی توان آن را تربیت دانست . همچنین می توان ازطریق تلقین ، تغییرات مورد نظررا درکسی ایجاد کرد. تلقین بر «هیبت» استواراست . هنگامی که کسی سخن یا اندیشه ای را نه به سبب استواری ومعقولیت آن ، بلکه تنها به دلیل هیبت گوینده آن می پذیرد وتن به تلقین سپرده است. سرانجام می توان ازتحمیل نیزبرای ایجاد تغییرات مورد نظراستفاده کرد. تحمیل آشکارا بر« زور» استواراست . با وا داشتن افراد به کاری ومجازات کردن آنها درصورت تخلف نیزمی توان شاهد انجام آن کارتوسط آنها بود ، اما تحمیل نیز تربیت نیست ، عادت، تلقین وتحمیل، هرسه شبه تربیتند ونباید آنها را با تربیت اشتباه کرد. البته ممکن است گاهی استفاده ازاین سه طریقه، درجریان تربیت صورت پذیرد. آیا به این دلیل که تمهید مقدمه برای تربیت باشند ویا ازاین روکه موجب نجات فرد درلحظه و موقعیتی خطیرشوند. آنچه در اینجا نفی میشود نه این صورتهای اجتنابناپذیری یا جانبی، بلکه این تصوراست که هریک ازسر روش مذکور،(عادت، تلقین و تحمیل) چون بنیان وپیکره اصلی تربیت محسوب شود. تا در اینجا در حقیقت، بحث سلبی ومنفی بود به این معنا که تربیت چه چیز نیست. اکنون به صورت ایجابی باید بنگریم که تربیت چیست ووجود چه عناصری در آن لازم است؟
به عبارت دیگرباید دید که ایجاد تغییرات مطلوب درنسل نو درچه صورتی تربیت محسوب می شود؟ در مقام پاسخ به این سئوال از چهار مؤلفه یا مشخصه بارز برای تربیت سخن گفته می شود.
1-مؤلفه تبیین:
هرگاه ایجاد تغییرات مطلوب به لحاظ روشی چنان باشد که با تبیین همراه شود ، نخستین خصیصه تربیت آشکارشده است. مراد از تبیین این است که فرد، خود نسبت به تغییراتی که قراراست درونی ایجاد شود بصیرت وآگاهی یابد به این ترتیب، مربی تنها به ایجاد تغییر در رفتار وحالتهای فرد نمیپردازد بلکه باید علاوه برآن بینشی در فرد نسبت به این تغییرات فراهم آورد. این مؤلفه ، تربیت را ازشبه تربیت تفکیک می کند در موارد سه گانه شبه تربیت وجود عنصرتبیین ضروری نیست. نه عادت ، نه تلقین ونه تحمیل، هیچ یک مستلزم فراهم آوردن تبیین برای فرد نیست وبطورمثال اگرتغییرمطلوب ما، نماز خواندن باشد به کارگیری شیوه های تکرار، تلقین یا تحمیل برای این امرهیچ یک مستلزم تبیین نیست. به عبارت دیگرسخنی دراین مورد به میان نخواهد آمد که نمازبرای چه خوانده می شود و چرا نماز خواندن برفرد واجب شده است؟ درعادت تلقین وتحمیل تنها شرایطی را ایجاد می کنیم که فرد در معرض کاری قرارگیرد وآن را انجام دهد، اما لازمه تربیت آن است که تغییرات مورد نظر، منطق و ماهیتش برای فرد روشن شود. به بیان دیگر، تربیت چرا برداراست وچرایی نه به صورت انفعالی بلکه به شکل فعال انجام می شودیعنی ما منتظرنمی شویم بلکه به شکل فعال انجام می شود یعنی ما منتظرنمی شویم که برای فرد سئوالی پیش آید بلکه خود جریان تربیت متضمن تبیین است.
2-مؤلفه معیار:
دومین مؤلفه اساسی درتربیت به دست دادن معیارهاست. به عبارتی می توان گفت که این عنصردرواقع بسط مؤلفه پیشین یعنی تبیین است . دامنه تبیین ازروشن ساختن دلیل وحکمت یک رفتاریا حالت معین تا به دست دادن ، قواعد معیارهای کلی ، گسترش می یابد آنچه درمؤلفه پیش مطرح بود بیشترناظربه نکته اول یعنی اول روشن کردن دلیل وحکمت . رفتاریا حالت معینی است که می خواهیم آن را درفرد ایجاد کنیم اما درمؤلفه دوم ، قواعد کلی مورد نظراست. قواعد ومعیارها ، همچون فرمول های انتزاعی هستند که اعمال و رفتارها را برحسب آنها می سنجیم معیارها می توانند هروضعیت مطلوب یا نامطلوب را درجریان تربیت مشخص کنند.
تربیت، مستلزم گذاشتن معیارها دراختیارمتربی است . وی نه تنها باید دلیل وحکمت رفتاریا حالتی را که در وی پدید می آید ، بداند بلکه باید قواعد کلی امورمطلوب ونامطلوب را درجریان تربیت بشناسد تا امکان ارزیابی برای وی فراهم شود. معیارشاخص ، رفتارمطلوب یا نامطلوب را معرفی می کند که ما میتوانیم آن رفتاررا درهرجایی که اتفاق می افتد بازشناسی کنیم ، معیاربا توجه به کلیتی که دارد به ما کمک می کند که وضعیت مطلوب یا نامطلوب را چه درنزد خود وچه درنزد دیگران وحتی مربی بازشناسی کنیم این مؤلفه نیزتربیت را ازشبه تربیت متمایز می کند در عادت، تلقین وتحمیل، معیار بدست نمی آید وضرورتی برای این کاروجود ندارد بلکه ممکن است در مواردی حتی احرازی برای مخفی نگه داشتن قواعد و معیارها یا راز و رمزها هم صورت پذیرد. به عنوان مثال در تلقین که برهیبت وهیمنه تلقین کننده استواراست مطلوب آن است که چهره وی همواره درهاله ای ازابهام وشکوه ناشی ازابهام قرارداشته باشد. این پشتوانه اصلی تلقین است ونمی توان ونباید آن را با روش تبیین ازمیان برد. اما تربیت ایجاب می کند که تبیین وبه دست دادن معیارها صورت پذیرد زیرا آنچه پشتوانه تربیت است همین روشن بینی وبصیرت درمتربی است . درجریان تربیت چیزی میان مربی ومتربی پنهان نیست معیارها به صورت متقابل بیان می شود وفرد ازآنها اطلاع می یابد.
3-مؤلفه تحرک درونی :
سومین مؤلفه انسانی درمفهوم تربیت ، تحرک درونی درفرد متربی است درعادت دادن ، تلقین وتحمیل به وضوح مشخص است که موتورحرکت دربیرون ازفرد قراردارد واو به یک ظرف توخالی شبیه است که قرار است چیزی درآن بریزیم ازاین رو مادام که الزام وتلقین ازبیرون جریان دارد ویا شرایط تکراررفتارمورد نظر فراهم است رفتارمذکورصورت می پذیرد درمقابل تربیت فرآیندی است که درآن، فرد انگیزه های عمل خود را درخود ، به نحو روشن وبارزملاحظه می کند . به بیان تمثیلی می توان گفت ، تفاوت تربیت با شبه تربیت ، مانند تفاوت جوشیدن چشمه با پرکردن استخری ازآب است. این هردو ازآب برخوردارند اما تفاوت درنوع برخورداری است. برخورداری ازدرون وبرخورداری ازبیرون. تربیت فرآیندی است که درآن سرانجام باید دردرون فرد تحولی رخ دهد واوبا انگیزه روشن بداند که چگونه رفتارکند چگونه فکرکند وچه ویژگی هایی داشته باشد.
4-مؤلفه نقاّدی :
با وجود سه مشخصه پیشین ، انتظارمشخصه چهارمی را می توان داشت .
هنگامی که تربیت مستلزم تبیین، به دست دادن معیارها وحرکت درونی استواربود ، بطور طبیعی مشخصه چهارمی یعنی نقاّدی، آشکارمی شود. براین اساس، یکی ازلوازم قطعی جریان تربیت، ظهورنقد نقاّدی است ، بخصوص ازناحیه متربی نسبت به مربی است. هنگامی که متربی حکمت اعمال ورفتارهای مطلوب درتربیت را شناخت ومعیارها را بازشناخت وخود نیز انگیزه درونی درحرکت خویش داشت، آمادگی نقاّدی نسبت به مربی وبطورکلی، نسل گذشته خواهد داشت به ویژه معیارها دراین امرنقش بارزی دارند ، زیرا آنها را می توان درهر موردی به کارگرفت و برحسب مطابقت موقعیت ها، با آنها به ارزیابی و داوری پرداخت . در این میان ، فرقی میان مربی ومتربی نیست . مربی ونسل تربیت کننده هم مشمول این قاعده است این ویژگی نیز تربیت را از شبه تربیت جدا می کند و در عادت، تلقین و تحمیل، چون معیاربدست داده نمی شود ، امکان نقد میسرنیست . نقاّدی یکی از مشخصههای مهم فرآیند تربیت تلقی میشود زیرا میتواند یکی از پارادوکسهای جریان تربیت را رفع کند این پارادوکس به نحوزیرقابل بیان است .تربیت توسط نسل گذشته و برحسب دیدگاه آنان انجام می شود اما انتظار می رود نسل تربیت شده درشرایطی متفاوت با شرایط نسل پیشین، زندگی کنند اگر تربیت را به گونهای توصیف کنیم که امکان نقد ونقاّدی درآن وجود داشته باشد ودرحقیقت این امربخشی از تربیت محسوب می شود، دراین صورت امکان نقدنسل گذشته فراهم می شود وهمین زمینه تغییر در نسل جدید را فراهم می کند وبه این ترتیب پویایی فرآیند تربیت تأمین می شود. هرچند معیارها را نسل گذشته به دست نسل نومی دهد اما چون تحقق معیارها ، آسان و زود یاب نیست فاصله آنها ازمعیارها روشن خواهد بود ونسل نو با دراختیار داشتن معیارها زمینه نقد را دراختیاردارد. نسل گذشته باید مشخص کند که درحال تربیت کردن است یا مشغول عادت دادن تحمیل وتلقین کردن ، زیرا با نظربه مؤلفه نقاّدی تربیت مستلزم چنین امری خواهد بود. اگرنقد را به حیطه اساسی تربیت وارد کنیم دیگرچنین نخواهد بود که مربیان به عنوان مظهر فضیلت ، تقوا و عدالت تلقی شود . مربیان به طور غالب، نگران آنند که اگرنقصیه ای درآنها مشاهده شود این برای تربیت ومحیط تربیتی آفت زا است. اما با نظر به عنصرنقاّدی، ضرورتی ندارد که مربی ازهمه نقصیه ها مبرا است.جریان تربیت به پایان نرسیده و مربی ومتربی ، هردو مشمول جریان تربیت هستند .( باقری ،1386: 68-62)
شخصی که به وجود خدا وپیامبری حضرت محمد (ص) ومعاد شهادت بدهد مسلمان است واحکام اسلام از قبیل طهارت ، جوازازدواج واحترام اموال براو مترتب می شود لیکن صرف این عقاید واعتراف به آنها درتضمین سعادت دنیا وآخرت انسان کفایت نمی کند بلکه علاوه برآنها عمل به تکالیف نیزضرورت دارد. خدای سبحان برای تأمین سعادت دنیا وآخرت انسان برنامه کامل وجامعی را تنظیم نموده وبه وسیله پیامبر اسلام فرستاده است به بعضی از کارها امر کرده که واجب بوده وباید انجام بگیرند. پاره ای امورهم مستحب هستند که خوب است انجام بگیرد و بعضی دیگرمکروه اند که بهتراست ازآنها اجتناب شوند . اینها تکالیـفی هستـنـد کـه ازجـا نب خـدای سبـحان بـرعـهـده بندگان نهاده شده وآنها وظیفه دارند که درزندگی وتمام حرکات وسکنات خود این تکالیف را رعایت نمایند تا مسلمان واقعی باشند وازمنافع دنیوی واخروی اسلام برخوردارگردند. بنابراین آزادی فرد مسلمان ، در محدوده قوانین ومقررات اسلامی مقید می شود وچاره ای جزالتزام وتقید به ضوابط شرع ندارد البته این تقید نه تنها به زیان او نیست بلکه تضمین کننده سعادت واقعی او می باشد.
بنابراین التزام به تکالیف شرعی وپرورش روح تعبد یکی ازامورمهمی است که باید والدین آن را جز برنامه تربیتی کودکان قراردهند وآنها را وظیفه شناس ومتعهد واهل عمل کنند. والدین این مهم را دردو مرحله انجام می دهند.
مرحله اول: توجیه وتفهیم نسبت به ضرورت انجام تکالیف دینی. دراین مرحله سعی میکند در فرصتهای مناسب به مقداردرک وشعورکودکان نام خدا وپیامبر(ص) را با عظمت یاد کنند ومهربانیها والطاف او را یادآور شوند . نعمت های فراوان الهی را دراین جهان وجهان آخرت بازگوکنند وبدین وسیله مهرومحبت خدای بزرگ دردل کودکان تثبیت نمایند . آنگاه به آنها تفهیم کنند که جعل و تدوین احکام الهی وارسال پیامبران نیزازالطاف خداوند وبرای تأمین سعادت دنیا وآخرت انسانهاست، پس انسانی که سعادت خویش را طلب می کند با ید به وظیفه دینی خویش پایبند باشد وازطریق شوق و رغبت به انجام تکالیف را درکودکان پرورش دهند.
مرحله دوم : شروع به عمل وعادت کردن است . والدین دراین مرحله نباید درانتظارفرا رسیدن زمان بلوغ کودکان باشند بلکه باید ازاولین فرصتی که تمایل ورغبتی درکودک برای انجام تکالیف دینی مشاهده شد کارخود را شروع نمایند البته باید توان جسمی ومقداردرک وشعورکودک را همواره منظوربدارند. وانجام کارد شواری را براو تحمیل نکنند زیرا ممکن است موجب تنفراوشود، مثلاً وقتی درحرکات نمازازپدرومادرتقلید می کند و را تشویق نمایند اما به وضو وقرائت صحیح وادارنکنند، بلکه بگذارند تا زمان دیگری که استعداد انجام آنها را پیدا کند درآن زمان وضو گرفتن وقرائت حمد وسوره و خواندن نمازصحیح را به تدریج به او یاد دهند.
آنگاه با لطف ومدارا او را به نمازخواندن تشویق نمایند . ازسن هفت – هشت یا نه سالگی اورا به نماز خواندن امرکنند و به هرطریق ممکن ازاو بخواهند که حتماً نمازبخواند. اگرپدرومادربه نمازاهمیت بدهند ودر اول وقت نمازخود را به خوبی ادا کنند کودکان نیزازآنها درس می گیرند. یکی ازاموری که به نماز خواندن کودکان کمک می کند این است که پدرومادردرنمازجمعه وجماعت ومجالس دینی شرکت کرده وکودکان را نیزبه همراه خود ببرند. بدین وسیله می توان کودکان را کمکم به نماز خواندن عادت داد وچنین افرادی غالباً تا آخر عمربه خواندن نمازملتزم خواهند ماند. عادت دادن کودکان به انجام سایر واجبات حتی انجام کارهای خیر، رعایت حقوق دیگران واجتناب ازمحرومات و کارهای زشت نیز باید از زمان قبل ازبلوغ شروع پایه گذاری شود.
چنانچه تا زمان بلوغ یا بعد ازآن به تأخیر بیافتد. احتمال موفقیت کمتری خواهد بود.(امینی،1387: 298-295)
2-1-17- مفهوم تربیت دینی :
د در یک جامعه اسلامی انتظارازخانواده های مسلمان آن است که فرزندان را « مسلمان ومؤمن» بارآورند. البته ، کلی گویی که درتربیت کودکان دردی را دوا نمی کند. در مسأله (چه باید کرد)؟ هرچه بیشتر سراغ مصداق های عینی و نمونه های جزئی برویم ، موفقتریم . تقید والدین به مراعات مسائل مذهبی می تواند برنامههای اسلام را در چشم انداز فرزندان زیبا و جذاب جلوه دهد و عملکرد نسنجیده و رفتار سوء آنان ، ارزشهای مکتبی را ازرونق واعتبار می اندازد مثلاً « آموزش نماز » یکی ازاین برنامههاست که اولیاء دین به آن سفارش کرد ه اند. یاد دادن قرآن یازمینه سازی برای فرا گرفتن این کتاب آسمانی، وظیفه وحق دیگری به شمارآمده است . وقتی مادری افتخار می کند که کودکش انگلیسی یاد گرفته است یا به کلاس کامپیوتر می رود اگربه « قرآن آموزی» و« نمازخوانی» او هم افتخارکند. گرایش به معنویات را در جان فرزند ودر نهاد خانواده ریشه دارترمی کند ولی اگرخجالت بکشد چه؟ ... این است که گفته میشود کیفیت علمی و برخورد والدین با مقولههای تربیت مکتبی در جذب یا دفع فرزندان مؤثراست .
حدیثی ازامام صادق (ع) می فرمایند: ما کودکانمان را ازهفت سالگی به روزه گرفتن دستورمی دهیم، درحدی که بتوانند ، تا نصف روز یا کمتروبیشترهرگاه تشنه وگرسنه شدند می گوییم افطارکنند. این کاررا برای این انجام می دهیم که به روزه عادت کنند وطاقت بیاورند. شما فرزندانتان را وقتی به نه سالگی رسیدند درحد ظرفیت توانشان به روزه تشویق کنید وچون تشنه شوند بخورند. این همان شیوه بسترسازی وآماده سازی برای مسلمان زیستن است که با تمهیدات وبرخوردهای تربیتی والدین انجام می گیرد، یعنی ایجاد شوق بری برنامه های دینی وکسب آمادگی برای انجام تکالیف واجب درزمان وشرایط خاص خودش، این گامی درجهت رشد معنوی فرزندان است وچه کسی بهترازپدرومادرمی تواند این نقش را ایفاء کند؟ ( محدثی،1389: 75)
دست یافتتن به ایمان دینی نوجوان را دررسیدن به آرامش روان که ازنیازها وضرورت های این دوران است کمک می کند و اضطرابهای اورا فرومی نشاند. اساس تربیت دینی واخلاقی فرزند درخانواده ریخته میشود ازاین رو اولیاء گرامی اسلام به والدین توصیه کرده اند که فرزند را تحت مراقبت وکنترل تربیتی خود قرار دهند پیش از آنکه گمراهان او را از مسیر مستقیم هدایت دورسازند. پدر و مادر نباید فرزندان خود را به حال خود رها کنند بلکه باید او را درمواجهه با بحرانهای مختلف زندگی کمک کنند و زمینه رشد وتقویت ایمان مذهبی را برایشان فراهم سازند.(یوسفیان ،1386: 51)
هرانسانی با فطرت خداپرستی متولد می شود وخداوند صفت خدا پرستی را درذاتش قرارمی دهد وبا سرشتش می آمیزد. ازاین روهرکس به سراغ معبود می رود هرچند بسیاری درتطبیق مصداق دچاراشتباه میگردندخدایمنان درمورد سرشت خداپرستی انسانها فرموده است : « فِطرَةَ اللهِ الَتی فَطَرالنّاسُ عَلَیها» فطرت خدایی است که مردمان را با آن آفریده است . (روم : 30)
رسول اکرم (ص)می فرمایند: « کُلُّ مَولودُ یُولِدُ عَلی الفِطرَةِ حَتی یَکُونُ اَبَواهُ یُهَوِدّانِهِ وَیُنَصِّّرانِهِ »
هرنوزادی برفطرت خداپرستی متولد می شود تا آنگاه که پدرومادرش او را یهودی یا مسیحی میسازند. پرورش این فطرت وسرشت پاک برعهده والدین است. والدین باید بربیدار سازی وجهت دهی وپرورش این ودیعه خدایی بکوشند وآنان را چنان راهنمایی کنند که تمام شئون زندگی خویش را برپایه تعالیم دینی پی ریزی نمایندو با راهنمایی های سعادت بخش دینی را درتمام ابعاد زندگانی فردی و اجتماعی فرزندان وارد نمایند و« صراط مستقیم» را به آنان بشناسانند ودراین راه از آموزشهای عملی و تلقین وترغیب به تفکروتدبرکمک بگیرند وبدانند که بهره وری ازروشهای غیرمعقول وقهری باعث سرخوردگی فرزندان می شود. والدین آنگاه دلسوزحقیقی فرزندانند که بیش ازآنچه دراندیشه دنیای فرزندان خود هستند به فکر معنویات وآخرتشان باشند که سعادت ورستگاری این جهان نیزبدان وابسته است. ( دست داده ،1379: 253)
2-1-18- ضرورت و اهمیت تربیت دینی :
شاید کمترکسی درباره ضرورت ولزوم تربیت دینی شک کند زیرا با اندکی تفکرروشن می شود که سعادت انسان درگرو تربیت دینی است. تربیت دینی می تواند ارتباط آفریده با آفریدگاررا مستحکمتر کند و او را به پذیرش تعهد وقبول مسئوولیت وا دارد انگیزه بعثت انبیاء نیز دراصل برهمین هدف استواراست . درباره این آیات به طورصریح به تربیت دینی فرزندان پرداخته شده :
« یا اَیُها الَّذینَ آمَنوا قُوا اَنفُسِکُم وَاَهلیکُم ناراً وُقودُها النَّاسُّ وَالحِجارَةُ» (تحریم:6)
ای کسانی که ایمان آورده اید حفظ کنید خودتان را وخانواده تان را ازآتشی که هیزم آن انسانهای عصیانگر و طغیانگرهستند.
و در آیه دیگرمی فرماید:« قُل اِنَّ الخاسِرینَ الَّذینَ خَسِروااَنفُسَهُم وَاَهلیهِم یَومَ القِیامَةِ» (زمر: 15)
بگو زیانکاران واقعی کسانی هستند که سرمایه وجود خویش و بستگانشان را در روز قیامت از دست دادهاند.
اولیای گرامی اسلام نیز بر تربیت به طورعام وتربیت دینی فرزندان به طور خاص تأکید وتوصیه کرده اند. رسول خدا(ص) میفرماید: فرزندانتان را به سه ویژگی تربیت کنید : دوستی پیامبرانتان، دوستی اهل بیت او وقرائت قرآن. همان حضرت می فرمایند: به کودکان خود در هفت سالگی امرکنید که نماز بگزارند. امام صادق (ع) نیز از پدر بزرگوارشان نقل می کنند که فرمود: ما اهل بیت فرزندانمان را در پنج سالگی به نماز وامی داریم ولی شما فرزندانتان را در هفت سالگی به نمازوادارسازید.ودرحدیثی دیگر می فرمایند: بچه هفت ساله بازی کند ، هفت سال نوشتن بیاموزد وهفت سال حلال وحرام را بیاموزد . (یوسفیان ،1386: 14)
2-1-19- آغازتربیت دینی :
تربیت دینی، به حقیقت ازروزگاران قبل ازتولد ، ومرحله انتخاب همسرشرو ع میشود مراقبت های دوران حمل آن را رنگ وصفا می بخشد وپس ازتولد والدین مستقیماًٌ به جهت دادن وساختن او میپردازند.ازهمان لحظه اول تولد، بعد ازبریدن ناف درگوش راست طفل اذان ودرگوش چپ اقامه خوانده می شود. و این به حقیقت ابتدای تربیت دینی درباره طفل است. درسنین بعدی گام به گام اقدامات دیگردرآموزش وپرورش دینی طفل به عمل می آید بطور اجمال طبق روایات قابل یادآوری است درسه سالگی آموزش جمله «لااله الاالله» درحدود سه سال وهشت ماهگی آموزش شهادت به رسول خدا درپایان چهارسالگی دورود برمحمد (ص) وآلش ودرپایان پنج سالگی آموزش دست چپ وراست، آموزش قبله، آموزش سجده درپایان شش سالگی واداربه نمازوآموزش رکوع وسجود درپایان هفت سالگی وشستشوی دست وصورت وخواندن نمازدر پایان نه سالگی، آموزش وضووامربه نمازو... مطرح است .کودک را ازهمان آغازدوران خردسالی باید به آداب دینی آشنا کرد. ودراوشوق ورغبت لازم برای اجرای برنامه های دینی پدید آورد. برنامه ها درهرزمینه اگرازهمان کودکی به صورت عادی درآید دیگربرای انجام آن جای اعمال زورونگرانی نیست. درعین حال حال برخی ازروایت نشان میدهد که اگرکودک ازحدود هفت سالگی نمازنخواند باید مورد بازخواست قرارگیرد. منتها کوشش والدین متوجه این امراست که سعی کند درانجام برنامههای دینی رنج وزحمتی برای کودک نباشد ودرنتیجه وازدگی ایجاد نشود. بدین نظرامام صادق(ع) می فرماید: ما کودکان خود را فرمان می دهیم که نمازظهروعصررا یکباره ونمازمغرب وعشاء را هم متوالیاً وبدون فاصله بخوانند تا نیازبه تجدید وضوو زحمت برای آنها نباشد .
منظوراین است که گاهی روش غلط والدین درواداشتن کودکان به انجام برنامه های مذهبی موجب بدبینی ونفرت آنان درانجام برنامه های دینی درسنین بعد میشود. چه نارواست که پدر و مادر برای مقدس کردن فرزندان خردسال خود آنها را با خویش به جلسات مذهبی واحیاء ببرند وساعتهای طولانی او را مقید کنند که با دیگران بنشینند ومثلاً دعایی را زمزمه کنند . چه نارواست که پدری برای برنامه مستحبی طفل را به مضیقه اندازد وخواب وآسایش او را سلب کند. واداشتن طفل به چنین زمینه هایی موجبات وازدگی آنها از مذهب فراهم می کند. ( قائمی ،1363: 131)
درپرورش دینی عمل ورفتاروالدین نقش عمده ای دارد. مهریکسان به فرزندان ،بوسیدن وابرازمحبت مساوی به دو کودک ، رعایت حق درجانبداری ازکودک به آنها درس عدالت وانصاف می دهد. شب زنده داریها ، دعاهای خیروالدین درباره دیگران ، حسابرسیها ، خیرخواهیها، طرز تفکروراه وروش زندگی را به کودک عرضه می کند. اینکه پدریا مادرنمازرا تند می خوانند یا کند، به مسائل مذهبی پایبند هستند یا نه ، واقعاً ازگناه ترسان است یا نیست، به حقیقت خدا را شاهد وناظردرعمل خویش میبیند یا نه درتربیت دینی کودک موثراست . ( قائمی ،1363: 133)
کودک در محیط خانه با وعوامل انسانی متعددی تماس دارد که مهمترین آنها پدرومادرهستند. خانواده بهترین محیط برای تربیت کودک است.
کودک وقتی زبان مادری را درخانه فرا گرفت ازطریق مکالمه وگفتگو افکاروآرای بنیادی ازافراد خانواده به او منتقل می شود ومعارف واطلاعات او هم سطح با افکارخانواده پیش می رود ودراعمال خود نیزبه تقلید از افراد خانواده می پردازد، ازاینرواگربسیاری ازاعمال روزمره انسانها را بررسی وتجزیه وتحلیل وریشه یابی کنیم خواهیم دید که بیشترآنها ازتربیت خانوادگی سرچشمه می گیرد. کودک دین خود را می پذیرد، ودر عقاید، اخلاق واعمال ازخانواده تأثیرمی پذیرد. (یوسفیان ،1386: 25)
2-1-20- اهداف تربیت دینی :
هدفهای تربیت دینی را درسه محورهدف غایی ، کلی وتفضیلی می توان بررسی کرد .:
1- اهداف غایی :
تربیت دینی قرب به حقیقتی است بی نهایت وجامع کمالات ارزشها که ازان به لفظ جلاله «الله » تعبییر می شود اوست که بی نهایت وکامل مطلق است ومی تواند محورتمام فعالیتهای آدمی شود. منظور از قرب کم شدن فاصله زمانی ومکانی نیست زیرا خداوند آفریننده زمان ومکان ومحیط برهمه زمانها و مکانهاست وبا هیچ موجودی نسبت زمانی ومکانی ندارد.
«هَوالاَولُ وَ الآخِرُ وَ الظاهِرُ وَ الباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلیم- وَ هُوَمَعکُم اَینَما کُنتُم وَاللهُ بِما تَعمَلُونَ بَصیر» (حدید :3-4)
او اول است وآخروظاهراست وباطن وازهرچیز آگاه است واو با شماست هرجا که باشید پس بنابراین خداوند نسبت به آنچه انجام می دهید بینا وآگاه است .
«وَاللهُ المَشرقُ وَالمَغربُ فَاَینَما تُولُوا فَثَّمَ وَجهُ اللهِ » (بقره :115)
منظور قرب تکوینی به خداوند هم نیست، زیرا خدا احاطه وجودی برهمه آفریدگان وازجمله انسان دارد.
« اِنَّهُ بِکُلُّ شَیءٍ مُحیط »( فصلت : 54) به درستی که خداوند برهمه چیز احاطه دارد.
«وَنَحنُ اَقرَبُ اِلیهِ مِنکِم » ( واقعه : 85) وما نزدیکتریم به او از خودتان.
بلکه منظورازقرب به خدا کمال است اکتسابی که تنها انسانهایی شایسته صلح درپرتو بندگی خدا وعبادت و پیمودن مسیرتکاملی خویش به آن می رسند. دراین مقام خویشتن را عین تعلق وارتباط به او می یابند وبرای خود وهیچ موجود دیگری استقلالی درذات وصفات وافعال نمی بینند وهیچ پیشامدی آنها را ازاین مشاهده باز نمی دارد. علوم ومشاهداتی که دراین مسیربرای انسان حاصل می شود . برمرتبه وجودی اش می افزاید و به تدریج جوهرذاتش را کاملترمی سازد و به حدی می رساند که با خدا همه چیزدارد وبی خدا هیچ.
2-اهداف کلی :
این اهداف حد وسط هدف غایی واهداف رفتاری وجزئی اند. هدفهای واسطه ای مسیرحرکت انسان را تا حدی مشخص تروروشن ترمی کنند ومجموعه ای را تشکیل می دهند که ازبه هم پیوستن آنها پیکره هدف نهایی ساخته می شود. با توجه به اینکه تربیت دینی درصدد هدایت تعامل انسان با خدا، خود، دیگران وطبیعت است .
اهداف کلی در چهار محورشایان بررسی است با این توضیح که ارتباط انسان با یک یا چند عامل مانع ارتباط او با دیگرعوامل نخواهد بود برای مثال ارتباط انسان با خویشتن، دیگران یا طبیعت ازجهتی ارتباط با خداوند نیزشمرده می شود.
الف: برخی ازهدفهای تربیتی درارتباط با انسان با خدا عبارتند از: معرفت به خدا ، ایمان به آموزه های دینی، تقوا، عبادت وشکرگذاری خداوند.
ب: برخی هدفهای تربیتی درارتباط انسان با خود عبارتند از: پرورش قو عقل واندیشه ، خود شناسی پرروش روح حقیقت جویی وفضیلت جویی وگرایش به فضایل اخلاقی.
ج: پاره ای ازهدفهای تربیتی انسان با دیگران عبارتنداز: پیوند عملی با پیشوایان معصوم (ع) ، احترام به والدین، احترام به همنوع وپاسداشت حرمت انسانها ، پرورش روح اجتماعی ، اخوت ، تعاون وهمکاری، امانتداری ، وفا به عهد وپیمان ، صداقت ، حس نوع دوستی ، همدردی ، ایثاروفداکاری ومانندآن.
د - از جمله هدفهای تربیتی در ارتباط انسان با طبیعت عبارتند از: شناخت طبیعت و بهره برداری صحیح از آن.
3- اهداف تفضیلی :
برای اینکه بیشتروبهتربدانیم که متربیان خود را درچه جهتی می خواهیم سوق دهیم وآنان را ازوضع فعلی به کدام وضع وموقعیت جدید برسانیم ضروری است اهداف کلی به گونه ای جزئی تر و تفضیلی مشخص گردند.آنچه درساحت اخلاقی اسلام درباره الگوی اخلاقی اسلام و فضایل و کمالات انسانی مطرح می شود همه در اهداف تفضیلی تربیت دینی قرار می گیرند.(یوسفیان،1386: 19-17)
2-1-21- روش آموختن دین به فرزند:
بدیهی است چنانچه فرزندی به حد تکلیف شرعی برسد ووالدینش عقاید انحرافی داشته باشند خود در انتخاب راه صحیح مسئوول است هرچند مورد آزارآنان قرارگیرد. چنانکه پدر مجوسی سلمان رحمةالله علیه صحابی گرانقدر رسول اکرم (ص) فرزندش را به جرم جستجوی دین حق زندانی نمود وغل و زنجیر بر پایش نهاد ولی علاقه وی به حق جویی افزون ترگردید. پدرومادری که خود عامل به احکام دین می باشند و سعی میکنند تا به واجبات عمل کنند وازمحرمات دوری گزینند به طور طبیعی به تعلیم و تربیت دینی فرزندان خود توجه دارند والدین باید به زبان ساده به تدریج وبدون اعمال فشار در کودک :
الف: نگرش دینی مطلوبی به وجود آورند.
ب: توجه او را به جهان آفرینش وآفریننده عالم جلب کنند.
ج: او را درجریان ظهورانبیاء ودین ومذهب وضرورت پایبندی به دیانت قراردهند.
د: به اوقرآن بیاموزند.
ه: او را همراه خود به مسجد برند وبه خاطر اعمال دینی ازاوقدردانی نمایند.
آموختن احکام دین وتشویق فرزند به استفاده ازرساله های عملیهای که برای نوجوانان تدوین شده است باعث می شود دایره اطلاعات دینی او توسعه یابد.
کودکان فطرت خدا جو دارند. و در آغاز نوجوانی مهیای رشد دینی وپذیرای تعلیم وتربیت مذهبی میباشند . پدران و مادران در این برهه باید به نحو محسوس تری مفاهیم پاک ونجس، حلال وحرام، محرم و نامحرم، گناه وثواب را با ذکرمصادیق به آنان تعلیم دهند وروش مواجه شدن با جنس مخالف را برای آنان توضیح دهند. این آموزش بـایـد دارای سیر طبیعی وآمیخته با نـرمش وتـفاهم باشد و در جریان آن از سرزنش وتحقیر در جهت پرروش احساس مذهبی وشخصیت دینی فرزندان اجتناب کنیم . فراهم کردن کتابهای دینی درباب تاریخ انبیاء، تاریخ اسلام و زندگی ائمه اطهار(ع) تفسیر قرآن و متونی از قبیل نهج البلاغه و صحیفه سجادیه وداستانهای دلپذیروآموزنده دینی برای فرزندان ازعوامل موثر در ساختن سیمای مذهبی آنان است .
کودکان دریک کلام، عنصرهای پاکی ، پذیرش وصمیمیتند. بیشترازآنکه والدین چیزی را به آنها تفهیم کنند از پدیده ها تصوری درذهن ندارند خوب وبد همه چیز را ازوالدین فرا می گیرند وبه همان راهی که والدین دعوتشان کنند قدم می نهند. هرگاه امری ازجانب والدین ناخوشایند معرفی شود آنها نیزبدون هیچ تأمل که به واقع هنوزقدرت آن در وجودشان رشد نکرده آن را امری ناخوشایند می پندارند و نیز بالعکس ازاینروبسیاری از عادتها، احساسها واخلاقهای ثابت وزود گذردرپرتوتلاش ماست که درآنها شکل میگیرد.اگرپدرومادرفرزندان را با روحیه خداترسی پرورش دهند طبیعی است که درآینده افرادی خیرخواه، مسالمت جووسربه راه خواهند شد و اگر آزاد و بی قیدگذاشته شوند همچنان خام و هرزه بار می آیند. اما باید دانست که پرورش روحیه مذهبی درکودک مستلزم اموری است که درذیل به آنها اشاره شده است :
نخست آنکه پدر و مادری که خود دربند اصول استواردین نیستند و در خانواده آنان ارزشهای دینی حکمفرما نیست هرگزنخواهد توانست فرزندانی خدا جو تربیت کند.
اولین قدم آن است که محیط خانه جایگاه عرضه ضد ارزشها نباشد دیگرآنکه ازدین فقط به پاره ای اعمال خشک وبی روح اکتفا نشود. درحقیقت دین یک مجموعه است که بدون هماهنگی میان اجزای آن نمی توان با مراعات اصولی مختصرنتیجه مطلوبی به دست آورد. ( دست داده،1379: 255)
استشهاد به آیه شریفه : «یا اَیُّها الَّذینَ آمَنوا قُوا اَنفُسَکُم وَاَهلیکُم ناراً وُقُودهَا النَّاسُ وَالحِجارَةُ و...» (تحریم : 6)
ای کسانی که ایمان آورده اید خود وخانواده خویش را ازآتشی که هیزم آن انسانهای عصیانگر و طغیانگر وسنگها هستند نگاه دارید. درروایات متعددی آمده است که قلمروآن حتی به مسایل فکری، مرامی و سیاسی هم کشیده میشود. سلیمانبنخالد میگوید به حضرت صادق(ع)عرض کردم: خانوادهای دارم که ازمن حرف شنوی دارند آیا آنان را به این امردعوت کنم ؟ (اشاره به فراخوانی به اهل بیت ودعوت به مرام تشیّع وولایت ) امام درپاسخ فرمودند: آری ، وانگاه آیه شریفه را تلاوت فرمودند وبه آن استدلال کردند.
علامه مجلسی درذیل این حدیث: تحت عنوان « بیان » توضیحی دارد که سودمند است . حفظ خویشتن ازآتش را به این می داند که انسان با صبروشکیبایی درراه اطاعت خدا، ترک معصیت وبا پرهیزازپیروی شهوات و تمنیات نفسانی ، خود را ازعذاب نگه دارد وخانواده را نیزبا چهاربرنامه مصونیت ازآتش ببخشد:
اول : دعوت آنها به اطاعت پرودگار
دوم : آموختن فرایض وواجبات دینی به آنان
سوم : نهی وبازداشتن آنان اززشتیها وقبایح
چهارم: تشویق به واداشتن ایشان به کارهای خوب
سپس می افزاید:آیه دلالت میکند که امر به معروف ونه از منکر نسبت به نزدیکان، مثل همسر و خدمتکاران و پدر و مادر و فرزندان و سایر بستگان برانسان واجب است و اینان در این مسأله مقدم بر دیگرانند.
مجموعه این توصیهها تکلیف یک مسلمان را درباره « تربیت مکتبی» خانواده و فضا سازی برای رشد باورهای دینی و بهرهگیری ازشیوه های جاذبه دارومشوق و خوشبینکننده در دعوت به اموردینی و پرهیز از آنچه مایه گریز، نفرت وبدبینی است ، روشن میسازد. ( محدثی ،1389: 91)
شایسته است که والدین درتربیت دینی فرزندان خود ازاستمداد جویی ازعوامل غیبی دعا ونیایش، توسل، ذکرو مناجات به درگاه قاضی الحاجات غافل نشوند چه بسا یک دعای پدرومادرازسرسوزدرحق فرزند سرنوشت او را دگرگون سازد زیرا دعای آنان درحق فرزندان ازدعاهایی است که زود مستجاب میشود. از اینرو اگر می بینیم برخی در زمره صالحان و فرزانگان قرارگرفته اند با تأثیر از دعاهای پدر و مادر بدین مقام رسیده اند. معصومین (ع) عملاً این درس رابه ما آموخته اند وبرای سرنوشت آینده فرزندانشان ازخدا کمک خواستند وبه نیایش می پرداختند.
مشاهده آداب دینی وعبادتهای مذهبی به ویژه نمازوالدین به طور منظم درهرشبانه روزکه به طورجدی بجا می آورند درذهن وروان کودک نقش می بندد ونوعی انس روحی نسبت به این اعمال وآداب دراو پدید می آورد با توجه به حس تقلید درکودک معمولاً مشاهده می شود که کودک ازحرکات والدین درحال نمازتقلید می کند وبرخی کلمات واذکاررا به طور شکسته وبسته تکرارمی کند این حرکات به تدریج کاملترمی شود و کودک گاهی درکنارپدرومادربه نمازمی ایستد، اگراین حرکات کودک با نوازش وتشویق والدین همراه شود بررغبت او افزوده شده خاطره شیرینی ازآنها درذهن وروانش باقی می ماند همین تأثیرات روحی و خاطرات شیرین درآینده کودک وجهت گیریهای بعدی او بسیار موثر است و در واقع نخستین سنگ بنای تربیت دینی و الهی کودک در این سالها گذاشته می شود.این فرصت از نظر ایجاد آمادگی روحی برای شکوفایی ایمان در نهاد کودک بسیار مغتنم و با ارزش است و والدینی که برای پرورش دینی کودکان خود اهمیت قائلند هرگزاین فرصت را از دست نمیدهند.
خانوادههایی که ازفرصت دوران کودکی برای آموزش مسائل دینی وایجاداتش وعادت درانجام تکالیف دینی بهره نمی گیرند، دردوران بلوغ ونوجوانی با مشکلات جدی روبه رومی شوند زیرا کسی که انجام تکالیف دینی را تا مرحله نوجوانی یا جوانی وبزرگسالی به تأخیرانداخته است هرچند معتقد به موازین دینی باشد به علت نبود ممارست عملی وآمادگی روحی معمولاً نمی تواند به آسانی به احکام دینی عمل کند. ایجاد فضای معنوی ودینی درمحیط خانه، اگرفضای خانه با ارزشهای معنوی آمیخته باشد وپدرومادرخود ارزشهای الهی وتکالیف دین را درزندگی خویش جدی بگیرند وفضای خانه با تلاوت قران وذکرومناجات نورانی کنند کودکان به طور مستقیم وبه صورت مشاهده ای از این جو معنوی متأثرمی شوند وعلایق دینی درآنها به طورطبیعی پرورش می یابد.
شرکت دادن کودکان در مجالس وومراسم دینی همراه بردن کودکان به مسجد هرچند درنمازجماعت شرکت نکنندیا مراسم عزاداری درماه محرم ویامناسبتهای مذهبی دیگرازقبیل شرکت در نماز عیدفطر و جشنهای مذهبی برای پرورش عواطف دینی آنان بسیارمفید است هرچند باید دقت کرد که اینگونه برنامه ها فراتر از طاقت و حوصله آنها نباشد وآنان را خسته نکند. به این نکته باید توجه داشت که احساس مذهبی ، از عمیق ترین احساسها وگرایشهای فطری درانسان است که اگرزمینه برای شکوفایی آن فراهم باشد به سرعت رشد می کند.
گوش دادن به آیات قرآنی که با صوت وآهنگ زیبایی خوانده شود. حفظ سوره های کوتاه قرآن با توجه به قدرت حافظه فرزند. حفظ وفراگیری اشعاری که به طرز زیبا ولطیف مضامین دینی را در بر میگیرد.( یوسفیان ،1386: 46-45)
تأثیر غذا بر رفتار و تربیت دینی واخلاقی انسان جای انکارنیست ازاینرو دین اسلام برای جلوگیری از پیامدهای ناگوار آن درباره تغذیه به مادران وفرزندان توصیه های فراوانی دارد که اگربه خوبی اجرا شود، از بروز بسیاری از مشکلات تربیتی پیشگیری خواهد شد.
امروز بسیاری ازناهنجاریهای فردی واجتماعی براثرغذاهایی است که به گونه ای ازراه حرام به دست آمده است ودرخانواده ها به مصرف می رسد . کودکانی که با غذای حرام تغذیه می شوند ودوره حساس کودکی را به همین صورت سپری می کنند فطرت دینی خود را ازدست می دهند. رسول خدا (ص) درباره زنان باردار می فرماید: به زنان باردار در آخرین ماههای حاملگی خرما بخورانید تا فرزندانشان بردبارومتقی شوند.
طبق این روایت خوردن خرما در دوره بارداری تـوسـط مادر به تـربیـت دیـنی کودک کمک می کند و او را متدین و با تقوا بارمی آورد. نخستین غذایی که کودک پس ازتولد ازآن تغذیه می کند شیر مادر است . شیرمادر از جنبه های گوناگون برکودک تأثیرمی گذارد وآنچه مهم است تأثیرات روحی آن است . درباره تغذیه از شیر مادر و چگونگی آن دستوراتی ازامامان معصوم (ع) رسیده است که قابل توجه است :
امام علی (ع) می فرمایند: «درانتخاب دایه چنان تلاش ودقت کنید که درازدواج دقت می نمایید زیرا شیر طبیعت کودک را دگرگون می سازد».
شخصیتهای بزرگ دینی واسلامی درآغوش پدران ومادران مؤمن ومتدین پرورش یافته اند. درباره شیخ انصاری نقل کرده اند، مادرش هیچ گاه بدون طهارت به ایشان شیرنداده است . مرحوم شیخ انصاری بر اثر این مراقبتها و تربیت درست خانوادگی به مقامی رسید که جهان اسلام و حوزههای علمیه شیعه تاکنون مدیون خدمات علمی وفرهنگی اویند.( همان )
درتربیت دینی فرزندان پاسخ به دوسئوال درباره والدین کمال اهمیت را دارا است :
نخست آنکه ، آیا والدین خود مذهبی هستند یا نه ؟ درصورت مثبت بودن پاسخ باید دید آیا آنان عامل به مذهب هستند یا نه ؟ والدین مذهبی و عامل بدان باید بکوشند که راه و روش تربیت را درباره کودک به نحوصحیح اعمال دارند. مثلاً آنان درضمن ارتباط دادن کودک به خدا سعی دارند در رحمت نامحدود خدا با اوسخن گویند ومهروعلاقه پروردگاررا بگویند نه ازخشمش ازلطف اوسخن گویند نه ازا نتقامش .ازراه واداشتن او به مشاهده وسیردرآفاق وانفس ودیدن طبیعت به او نشان دهند که همه چیزرا خدا آفریده ودارای قدرت بی نهایت و علم بی نهایت است وازطریق محسوسات محیط او را با آفریدگار آشنا نمایند. ( قائمی،1363: 133)
آموزش مفاهیم و دانستن یک چیزاست و پذیرش و عمل کردن به آن چیزدیگر.از اینرو آموزش آموزههای دینی برای کودکان اگرصحیح انجام پذیرد تنها نصف کارانجام شده ونصف دیگرشرایط وزمینه گرایش و درک وکاربرد عملی آن است رفتارمربی الگو ونمونه ای برای تجربه عملی کودکان است وتجارب مفید ایجاد شده ازسوی اطرافیان وهمسالان که درمحیط مدرسه ومنزل درموقعیت های طبیعی تعاملات وهمکاریهای گروهی ومراسم های اعیاد وعزاداری ها وشرایط ایجاد شده دریافت مینمایند.موجب شکل پذیری شخصیت وکسب روحیه معنوی وتقویت کنندهای برای دستیابی به ارزشهای بالاتر می شود . معمولاً می کوشند تا نکات ومسائل اخلاقی ودینی را درفرصتی کوتاه با روش گفتاری مستقیم وبا پند واندرزوبه صورت تذکرات مکرر، به کودکان منتقل ویا تحمیل کنند، غافل ازاینکه این کودکان هستند که خود باید شخصاً این رفتاررا دریافت کنند، دلایل وضرورت آن را بپذیرند وبا رغبت آن را درصحنه عمل به کارگیرند، نه اینکه دستورهای اخلاقی ودینی را درفرصت کوتاهی ما به آنها تکیه کرده وبه اجباربقبولانیم . خطابه های لفظی فراوان در شرایط نامناسب کارساز نیست وهرگزروش استدلال منطقی را به کودک نمی آموزد . حتی اگربا منطق واستدلال همراه باشد. چون نتیجه تحمیلی دارد وعامل آن اقتداروفشاربیرون است لذا با تغییرشرایط زمان ، رفتارکودکان به حالت اول برمی گردد. ( فرهادیان ،1388: 58)
آموزش آداب ورفتارصحیح زندگی همان آموزش دین است. یعنی اگرطفل روش صحیح زندگی کردن را دردین آموخته باشد به حقیقت تربیت دینی پیدا کرده است واین سخن بدان نظرکه دین درشعاع عملش را ه و رسم زندگی دراین دنیا وطریق ادامه آن را درسرای دیگرنیزشامل است. والدین درتربیت وتعلیم دینی کودکان مسئوولیت مستقیم برعهده دارند وموظفند به آنها تعلیم دین را یاد دهند ، اصول اعتقادی را درذهن و فکرشان ر اسخ کنند برنامه زندگیشان براساس دستورات دین رنگ وفرم دهند. تعالیم مذهبی واخلاقی بیش از هرکس وهرچیز برعهده خانواده است نه مدرسه و مساجد و جلسات. این امرازطریق والدین امکان پذیراست ازآن بابت که رفتارکودکان تصویری ازرفتاروالدین است و روش عملی پدر و مادر بهترین الگوی اوست .
تعالیم ودستورات دینی شامل دو بخش می شود، بخشی که شامل اعتقاد وایمان ورابطه با آفریدگاراست و بخش دیگرکه شامل اعمال ورفتارآدمی وروابط با دیگران است. طبعاً آن کسی که پرورش دینی یافته هردوجنبه را ملحوظ ومورد نظردارد والدین مسئوولیت دارند که این دوجنبه را به طفل بیاموزند واو را واداربه رعایت آن کنند. ( قائمی ،1363: 130)
2-1-22- مراحل پذیرش دین درفرزند:
تربیت دینی وپذیرش مقررات دینی درکودکان ونوجوانان درسه مرحله ممکن است شکل گیرد:
مرحله نخست: کودکان ، پذیرش قوانین و مقررات دینی، ارزشها و ضد ارزشها ورفتارهای خواسته شده از سوی والدین ومربیان را درذهن خود، براساس پیامدهای جسمانی وآنی ارزیابی می کنند و در واقع منشاء پذیرش وگرایش ویا اطاعت از قوانین دینی براساس احساس خوشایندی (لذت) ویا نا خوشایندی (دردوالم) آنی است که کودک آن را احساس ودرک می کند. دراین مرحله توجهی به معنا وارزش اعتباری واهمیت اعتقادی معیارهای دینی ندارد بلکه ازدیدگاه او حق وناحق ، درست ونادرست ، خوب وبد ، براساس آثارو پیامدهای ملموس جسمانی ارزیابی می شود، زیرا پدرومادرویا مربی درمقام تسلط واقتدارهستند . ازاین رو پذیرفتن واطاعت کردن ازصاحبان اقتدارواحترام به افراد معتبروقدرتمند ، مهمترین شاخص این مرحله است که کودک درتحلیل نهایی وعلت یابی منطقی دلیل اطاعت ازقوانین ومقررات دینی را اجتناب ازتنبیه (دوری از درد الم) و نزدیک شدن به احساس خوشایندی ( آرامش ولذت ) تلقی می کنند.
مرحله دوم : پذیرش قوانین ومقررات دینی را براساس انتظارات پدر، مادر، مربی، گروه واجتماع انجام می دهد. در واقع ، توجه بیشتربه تأیید دیگران یعنی اقتدارگروه است نه قدرت بدنی آنها دراین مرحله ، مقررات را نا آگاهانه برای اجتناب ازنکوهش وانتقاد جمع وگروه می پذیرد. برای او عملی درست وصحیح است که مطابق با خواسته گروه باشد وتوجه به اقتدارجمعی وگروهی است نه پیامدهای آنی آن. بیشترتوجه به خواسته ها جمعی گروه ، یعنی مورد قبول جمع واقع شدن وحفظ موقعیت اجتماعی دلیل انجام کارواطاعت است . براساس یک نوع وفا داری متقابل جمعی ومورد تأیید قرارگرفتن ، انگیزه کارها شکل می گیرد.
تفاوت آن با مرحله قبلی دراین است که درآنجا اقتدارفردی حاکم بود ودراینجا اقتدارجمعی وگروهی و اجتماعی حاکم بردیدگاه ورویکرد کودک است .
مرحله سوم : تربیت دینی وپذیرش مقررات براساس انتخاب واعتبارشان ازدیدگاه فکری ورویکرد درونی، مورد قبول خود فرد است نه به سبب اقتدارمربی ویا گروه که خارج از تحمیل شده باشد دراینجا فرد درگرایش و اطاعت ازارزشها ومقررات دینی نه توجهی به سلطه واقتدارمربی وجوحاکم دارد ونه توجه به مقبولیت و پذیرش درگروه وجمع بلکه نفس عمل ونفس ارزشها وقوانین دینی برای فرد مقبولیت ومطلوبیت دارد واوبر اساس انتخابی آگاهانه وآزادانه به پذیرش وگرایش به اصالت ارزشهای دینی رسیده است وعلت وعمل ورفتار، علاقمندی وتصمیم گیری آگاهانه اوست . این نوع تربیت دینی وگرایش به پذیرش ومقررات دینی ، پایدارترین واصیل ترین شکل تربیت واطاعت از مقررات دینی است. اعتقاد وایمانی است که ماندنی ، چون علت خود فرد است ورویکرد درونی است .
برخلاف دومرحله قبل ( اقتدارفردی وگروهی ویا جوحاکم وموقعیت درجمع) که عامل اطاعت پیروری عامل بیرونی است.
تربیت وپذیرش واطاعت درمرحله سوم، ریشه دراعماق دل وجان آدمی دارد واین نوع گرایش و پذیرش مقررات دینی با طیب خاطربه عمل منجرمی شود ، چون کسی حضور داشته باشد چه نداشته باشد . اگر شرایط بیرونی هم تغییرکند سفرد ازقبول وعمل به عقیده وگرایش ارزشهای دینی خود دست بردارنیست اصولاً زمانی که به پذیرش آموزه های دینی تن درمی دهد آن را قلباً پذیرفته ودرزندگی رعایت می کند که دلایل و نتایجی را که درپس این دستورها وقوانین نهفته است بفهمد ودرک نماید.
در مرحله اول پیامدهای زودگذروآنی مورد نظراست وعلت ترس ازتنبیه وجذب لذت واحساس خوشایندی است ودرمرحله دوم ، ترس ازدست دادن موقعیت درجمع گروه ومیل به رغبت به احساس خوشایندی در جمع وگروه است. ولی درمرحله سوم ،عامل پذیرش واطاعت ازقوانین وآموزه ها دینی نه ترس ازاقتدارفرد ویا گروه وازدست دادن موقعیت است ونه احساس خوشایندی برای مقبولیت درجمع بلکه درشرایط آزاد ودورازهرگونه اجبار، تهدید وتطمیعی برجوی کاملاً معنوی وهمراه با فرد خودآگاهانه آن رفتاررا انتخاب می کند وبه ارزش آن پی می برد وگرایش پیدا کرده وبه عمل مبادرت می ورزد. فرد احساس می کند که باید با دیگران آنچنان رفتارکند که تمایل دارد که با وی رفتارنمایند.
با عقل ومنطق، اهمیت ، ارزش وضرورت اجرای آموزه های دینی را درک می کند واین درک و گرایش بطور طبیعی به عمل می پیوندند . با چنین رویکرد تربیتی، آموزش فضایل اخلاقی ودینی تنها لفاظی ساده ویک سویه والدین نیست بلکه درموقعیت مناسب با شناخت رشد وتحول روانی وذهنی کودک درفضایی سرشاراز احترام به شخصیت فرد با تکیه براحساس ارزشمندی خود ودرک عمیقی وگرایش ریشه داروپایه دار می رسد ودرعمل منجربه گرایش دینی ورشد وتبلورشخصیت انسان می گردد. اصول مفاهیم دینی و ارزشهای انسانی باید متناسب با مراحل رشد ذهنی ودرک وفهم کودک ازطریق کاربردهای عملی درموقعیتهای ،طبیعی زندگی درخانه ومدرسه آموخته شود وقبل ازحصول اطمینان ازدرک وفهم نباید انتظارداشت که کودکان به گونه ای رفتار نمایند که ما بزرگسالان میخواهیم . بنابراین نمی توان قبل ازاینکه کودک ازجهت ذهنی ، عقلی وعاطفی ، آمادگی درک مفاهیم دینی را داشته باشد وبتواند بین واقعیتهای ملموس ویا عملیات تفکر تمایزی قائل باشد . آنان را مثلاً برای دروغگویی یا گفتارمتناقض ویا رفتار آگاهانه خلاف دین، ملامت کرد زیرا بیشتر اظهارات و رفتار کودکان دراین سنین برای جلب توجه دیگران انجام می گیرد نه ازسوء نیت وخبث باطن .
مبانی تربیت وتبعیت ازآموزه های دینی کودکان مستلزم درک پیامدهای علمی ودرخود ودیگران است. بنابراین کودکان درمقام تربیت وتعلیم راستگویی ، دروغگویی ، تقلب ، نظم وانضباط و... باید نقش وپیامدهای عملی آنها را نیزدرموقعیت طبیعی وواقعی و درقالب داستانهای جالب و مفید تاریخی بیاموزند و آموزش تنها درمحیط کلاس ، آن هم به صورت خطابی کارسازنیست، بلکه کودکان را باید درموقعیت طبیعی وبه صورت عملی با گروه همسال خود درجوّی مناسب وبا حفظ احترام ازطریق بحث گروهی راهنمایی کرد تا خود درعمل ، ضرورت ولذت اجرای آموزه های دینی را حس ودرک کرده وبدان معتقد وپایبند شوند. (فرهادیان ،1388: 58-79)
2-1-23- ویژگی های تربیت دینی :
1-اصلاح خویش – در حد تربیت دینی ، تربیت ابتدا ازخود مربی شروع می شود . دین ، ایمان بدون عمل را نمی پذیرد وسخنی را که گوینده اش بدان عامل نباشد به شدت نکوهشمی نماید .«أتَامُرونَ النَّاسَ بُالبِّروَتَنسَونَ اَنفُسَکُم » (بقره : 44)
آیا امر می کنید مردم را به نیکی وفراموش می کنید خودتان .
ودرجای دیگرمی فرماید: « یا اَیَها الَّذینَ آمَنوا لِمَ تَقُولونَ ما لاتَفعَلون- کَبُرَمَقتَاً عِندَاللهِ اَن تَقَُولوا ما لا تَفعَلُون » (صف : 2-3)
ای کسانی که ایمان آورده اید چرا سخنی می گوید که عمل نمی کنید – این کارموجب خشم عظیم نزد خداست که سخنانی یگوید که عمل نمی کنید.
برخلاف تربیت غیردینی که گاه مربیان آن واعظان غیرمتعّظ وعالمان عمل اند ، درتربیت دینی ، مربیان نمونه اعلای تربیت وکمال واخلاص اند واین حقیقت یکی ازبزرگترین امتیازات تربیت دینی برتربیت غیردینی است .
2-ضمانت اجرایی – ازمهمترین امتیازات تربیت دینی وجود ضمانت اجرایی منحصربه فردی چون« ایمان به خدا» است، وقتی ایمان به عنوان نیرویی معنوی وزوال ناپذیردرقلب مؤمن جای می گیرد تمام موانع وسختیها را ازپیش پای او برداشته ، تحول عظیم درونی وکاربسیارمشکل « خود سازی» را ساده وممکن می سازد. دست پروردگان مکاتب الهی به کمک همین نیروی عظیم معنوی برتمام موانع ومنافع شخصی وامیال نفسانی پیروزشده ، سد پولادین میان اندیشه وعمل را به سادگی می شکنند ودرصحنه پیکارومجاهدت همیشگی ، بی هیچ دغدغه ای پیروزمندانه مبارزه می کنند.
3-راه حلها وبرنامه های علمی ، ازدیگرامتیازات تربیت دینی ارائه راه حلها وبرنامه های صحیح وعلمی برای تربیت است راه حلهای که مبتنی برشناخت دقیق فطرت و وجود انسان را تأمین کننده کلیه نیازها ودربرگیرنده همه ابعاد وجودی است که قابلیت تحقق واجرا دارد.
4-همه جانبه بودن (جامعیت وشمول) برنامه تربیت دین برخلاف برنامه های فرهنگ بشری هرگز محدود به یک یا چند بعد خاص ازوجود انسان نیست ، تربیت یافتگان مکاتب بشری یا فیلسوف اند یا دانشمند ، عارف ، قهرمان سخنور، جوانمرد، بخشنده ومانندآن ، ولی دست پروردگان مکتب الهی ازشخصیت کامل وجامع وچند بعدی برخوردارند ودریک کلام آنها مظهرهمه صفات انسانی وفاقد هرگونه صفات منفی هستند. درچنین مکتبی انسانهایی همانند علی ، فاطمه ، زینب ، حسن وحسین علیهم السلام وسلمان ومقداد به وجود می آیند که تجسم عینی وانسانهای آرمانیند.( یوسفیان ،1386: 17)
چنین به نظر میرسد که آغازین قدم والدین در جهت تربیت دینی با ید ،«دین با وری»باشد .خرد سالان و نوجوانان درهر سن و مو قعیت با ید با عمق جان دریا بند که زندگی فقط روز را به شب رساندن نیست بلکه درپس این تلاشها همتی والاترباید داشت وبه راه پرارج ترقدم نهاد.
« پرفسوریونگ» روانشناس آمریکایی می گوید:دو سوم بیمارانی که از سراسر دنیا به من مراجعه می کنند افراد مرفه و تحصیل کرده ای هستند که درد بی دینی و پوچی آنها را رنج می دهد . از این رو برای قدم نخست باید اهمیت دینی و پایبندی به اصول اخلاقی انسانی برای فرزندان ما روشن شود باید بدانند که همه نابسامانی های عصر حاضر که مورد ناخرسندی آنان است از انجا ناشی می شود که دین همه ابعادش در زندگی مردم وارد شده است . دزدی ، تجاوز به حقوق دیگران ، قتل وجنایت ونامردی همه از آثار بی دینی است کسی که در شبانه روز پنج وقت خوشیتن را در محضر پروردگار آسمان و زمین می بیند دست به جنایت وخیانت نمی زند وبه دزدی رو نمیکند از این رو است که خداوند متعال می فرماید : « وَامُر اَهلِکَ بِالصَلوةِ وَاصَطبر عَلَیها» ( طه :132) خانواده ات را به نماز سفارش کن و بر انجام آن شکیبایی بورزند. البته نباید از یاد برد که تا نوجوان به سن بلوغ نرسیده است وی بر همه تکالیف دینی اجبار کرد بلکه باید با مهربانی و برانگیختن اشتیاق در وی او را به تمرین واداشت . اینکه پیامبر اکرم (ص) می فرمایند : ما پیامبران از سوی پروردگار مامور شده ایم تا با مردم به اندازه فهم و درکشان سخن گوییم، ناظر بر همین معنا است چه این که لازمه هدایت دیگران آن است که آنها سخن ما را درک کنند وبپذیرند . (دست داده ،1379: 258)
فرزندان را به گونه ای باید رشد داد که عزت والدین باشند .امام سجاد در فرازی از حق فرزندان چنین فرمودند :« فَاعمَل فی اَمرِهِ عَمَلَ المُتَزّینِ بِحُسن اَثَرِهِ عَلیه فِی عاجِلِ الدُنیا» با فرزندت آنچنان رفتار کن که اثر نیکویی تربیت تو ، مایه زیبایی و جمال اجتماعی او شود . زیاده روی در محبت موجب خود پسندی می گردد و یکی دیگر از آثار شوم آن طفیلی بار آمدن کودک است که نمی تواند به خود متکی باشد دارای عزت نفس گردد . پدران باید در دوران کودکی احساس استقلال و اعتماد به نفس را در کودکان خود بپرورند تا در مقابل مشکلات استوار ومقاوم باشند این موضوع را در سخنان لقمان حکیم به فرزند ش مشاهده می کنیم که امام صادق (ع) می فر مایند :
عن الصادق(ع) قال: قَالَ لُقمانُ یا بُنَّیَ أن تَادَّبتَ صَغیراً اِنتَفَعَت بِهِ کَبیراً وَ مَن عَنّی الَادَبُ اِهتَمَّ بِهِ وَ مَن اِهتَمَّ بِهِ تَکَلَّفَ عَمَلُهُ وَ مَن تَکَلَفَ عَمَلُهُ اِشَتَدَّهَ لَهُ طَلَبَهُ اِدرَکَ بِهِ مَنفَعَةَ :
امام صادق (ع) فرموده است که لقمان به پسر خود چنین گفت : ای فرزند اگر در کودکی ادب آموختی در بزرگی از آن بهرهمند خواهی شد کسی که ، قصد ادب آموزی دارد بر آن همت می گمارد وآن کس در آموختن ادب همت کند و به زحمت فرا گرفتن علوم تربیتی تن می دهد و آنکه جداً در راه طلب قدم بردارد سر انجام به مقصود می رسد و منافع آن عائدش خواهد شد «یا بُنَی الزِم نَفسَکَ التَؤدة فِی اُمورِکَ وَ صَبّرِ عَلی مَؤناتِ الاَخوانِ نَفسِکَ فَإنَ اَرَدَت أن تَجَمعَ اَعَزَّ الدُنیا فَاقطَع طَمَعکَ مما فِی اَیدِی النّاس فَاِنَّما بَلَغَ الاَنبیاءُ وَ الصدیقُونَ مابَلَغُوا بِقَطعِ طَمَعِهِم» : فرزند عزیزم همواره نفس خود رابه ادا وظایف شخصی وانجام کارهای خویش الزام کن و جان خود را در مقابل شدائدی که از ناحیه مردم می رسد به صبر و بردباری وادار نما. اگر مایلید در دنیا به بزرگترین عزت و بزرگواری نائل شوی از مردم قطع طمع کن و به آنان امیدوارمباش پیامبران ومردان الهی با قطع امید از مردم به مدارج عالیه خود نائل شدند .
در این دستورات لقمان حکیم به فرزندش ، روح اعتماد به نفس و قطع طمع از آن چه که در دست مردم است برای مستقل بار آمدن فرزندان را به عنوان کمال تربیتی فرزندان بیان می کند .
« وَاَما حَقّ وَلَدِکَ فَتَعَلَّم اِنّهُ مِنکَ وَ مُضافُ اِلَیکَ فِی عاجِلِ الدُنیا بِخَیرِهِ وَ شَرِّهِ وَ إنَّکَ مَسئولُ عَما وَلَیتَهُ مِنَ الاَدبِ وَ والدَلالَةِ عَلی رَبِهّ وَ المَعونَةِ لَهُ عَلی طاعَتِهِ فِیکَ وَفِی نَفِسِهِ فَمُثابٌ عَلی ذلِکَ وَ مُعاقِبٌ فَاَعمَل فِی أمِرِهِ عَلی المُتَزَینِ بِحُسنِ أثَرِهِ عَلَیهِ فِی عاجِلِ الدُّنیا المُعَذِرِ اِلی رَبِّه فِیما بَینَکَ وَبَینَهُ بِحُسنِ القَیامِ عَلَیهِ وَ الاخذ لَه مِنه وَ لا قُوَةَ اِلّا بِالله»
و اما حق فرزندت این است که بدانی او از تو ووابسته به تو است .در زندگی دنیا خیر وشرش با تو است و تـومسئولیت سرپرستی او را از حسن تربیت و راهنـمایی او بر خـدای عـزوجـل و کمک او بر طاعـت وفـرمان بـرداری خدا در مورد تو و درمورد خودش به عهده داری .سپس در صورت انجام این مسئولیت ثواب می بری و در صورت کوتاهی کیفر می شوی سپس درباره او گونه ای نیک عمل کن که خوبی اثر او بر دنیا مشهود ودر پیشگاه پروردگار عذری بین تو و او باشد به سبب سرپرستی خوبی که از او کردی ونتیجه ای که از او گرفتی و کمکی جز از ناحیه او نیست نکاتی که حضرت سجاد (ع) در این قسمت حقوق درباره فرزندان تذکر می فرمایند عبارتند از:
-1پدر فراموش نکند که فرزند از او و وابسته به او است و درد نیا خیر وشرش نیز مربوط به پدر است .
2- مسئولیت ادب و حسن تعلیم وتربیت و راهنمایی او به سوی اطاعت خداوند نیز مربوط به پدر است.
3-نسبت و به آثار عمل درباره فرزند نباید غفلت ورزد که در مقابل خوبی ، ثواب ودر مقابل بدی کیفر خواهد دید .
4-به گونه ای دررشد و کمال او بکوشد هم در مقابل فرزند و هم در پیشگاه خداوند دارای عذر موجه باشند .( مشایخی ،1383: 355-365)
2-1-24-تعریف خود شکوفایی :
خود شکوفایی در مفهوم عمده و کلاسیک خود نخستین بار توسط گلد اشتاین روانپزشک آلمانی مورد بحث وبررسی قرار گرفت او خود شکوفایی را به صورت توانایی ذاتی نیرومند موجود در هر فرد تعریف نمود که موجب شکوفا شدن استعدادهای مثبت او می گردد . گلداشتاین معتقد بود برای آن که انسان به موفقیتهای بزرگ دست یابد باید با محیط اطراف و زندگی خود به بهترین نحو ممکن کنار بیاید و چنانچه محیط وزندگی هر روز ضربه سنگین تری بر پیکره انسان وارد کنند مثلاً موجب بیماری انسان شوند ، انسان باید در بهبود این قبیل مشکلات سعی بنماید تابدین ترتیب به مرزهای خود شکوفایی درک وفعال نمودن همه استعداد های خود نزدیک شود .
در این مورد روانشناس دیگری به نام راجرز نشان داده است انسانهایی که توانایی پیدا کنند و در حقیقت بتوانند به طور کامل افکار و اعمال خود را کنترل نمایند به خود شکوفایی که والاترین درجه انسانیت است نائل خواهند شد . از دیگر معتقدان به نظر خود شکوفایی که آن را با مفاهیم عالی عجین کرده و به اوج قدرت رسانید آبراهام مزلو روانشناس آمریکایی است تحقیقات گسترده و مطالعات عمیق مزلو پیرامون این قبیل مقولات سبب تکوین شاخه ای قدرتمند و پویا در روانشناسی امروز موسوم به انسان گرا گردید. او خود شکوفا یی را بالاترین و برترین نیاز انسان می دانست . (آذربایجانی)
لفرانسوا (1997): در توصیف خود شکوفایی گفته است: خود شکوفایی یک فرآیند است نه یک حالت، فرآیند رشد یعنی رشد وبالیدن . انواع نیازهای مزلو به صورت سلسله مراتب دردنبال هم قرارمی گیرند یعنی اینکه نیازهای رده پایین باید حداقل تا حدودی ارضاء شوند تا اینکه فرصت برای ارضای نیازهای سطح بالا تر فراهم آید. ازآنجا که مهمترین وآشکارترین نیازهای انسان نیازهای فیزیولوژیکی یا جسمی هستند توجه به این دسته ازنیازهای کودکان نخستین وظیفه معلمان ووالدین است . دانش آموز گرسنه را با هیچ تدبیری نمی توان وادارکرد تا به درس وبحث معلم گوش فرا دهد وهمین قیاس ازمعلم گرسنه نیز نمی توان انتظارداشت که وظیفه آموزشی خود را به درستی انجام دهد.پس ازارضای نیازهای جسمانی، نیازهای مربوط به احساس امنیت، عدم نگرانی خاطرو محیطی امن بدور از تهدید و خطرجای نیازهای قبلی را می گیرد .کودکان باید در محیط آموزشگاه احساس آرامش کنند وازعوامل تهدید آمیز به درو باشند تا بتوانند به یادگیری بپردازند.
وقتی که دانشآموز وآموزگار از نگرانی مسائل فوق فارغ شدند، آنگاه به محبت دوستی وتعلق خاطر نیاز خواهند داشت.
مردم به محبت کردن ومورد محبت قرارگرفتن نیازمندند . به اعتقاد مزلو زندگی جدید درشهرهای بزرگ انسان را ازارضای این دسته از نیازهای خود محروم ساخته است . قطع رشته های خانوادگی درشهرهای بزرگ ، نبودن تماس رودر رو و روابط متقابل میان افراد که در جوامع کوچک روستایی امری متداول است وهمچنین وجود عوامل شخصیت زدای جوامع صنعتی مانع ازبرآوردن نیازهای دسته اخیرمی شوند. پس ازآنکه نیازهای سطح سوم ارضاءشدند نوبت به نیازهای مربوط به عزت نفس یعنی نیازبه قدرشناسی خود ومورد قدرشناسی دیگران واقع شدن می رسد. منظورازاین نیازها آن است که فرد احتیاج دارد تا درخانه ، اجتماع ومحل کارمورد احترام و قدردانی دیگران واقع شود وخود نیزتصور مثبتی از خویشتن داشته باشد. وبالاخره وقتی که همه این نیازها برآورده شدند ، انسان به فکر خودشکوفایی می افتد یعنی می کوشد تا تواناییها واستعدادهای خودش را کشف کند وآرمانهایش را محقق سازد ومزلو معتقد است که این دسته ازنیازها تنها درانسانهایی که دارای شخصیت سالم هستند یافت می شود وتنها یک درصد مردم به آن دست می یابند وعلت آن را اینگونه توضیح می دهد که اکثر مردم قدرت شناسایی توانایی های بالقوه خود را ندارند زیرا بیش ازحد مطیع الگوهای قالبی فرهنگ خود هستند ولذا نیازهای فردی خویش را نادیده می گیرند همچنین او متذکرمی شود که نیازهای مربوط به امنیت مردم را ازخطرکردن برحذرمی دارند و راه های درگیر شدن با تجربه های تازه را درآنها می بندند. مزلو ویژگیهای افراد خود شکوفا را به شرح زیرتوصیف کرده است :
- توانایی پذیرش خود ودیگران
- داشتن درک دوستی ازواقعیت
- طبیعی بودن
- مشکل محور بودن به عوض خود محوربودن
- علاقمند به تنهایی وخلوت
- مقاومت دربرابرهم شکل شدن با دیگران
- همدلی نسبت به دیگران
مزلو می گوید :انسان کامل کسی است که به بالاترین سطح نیازها ، دست بیابد یعنی اگرفرد نیازهای چهارگانه پیش ازنیازبه خود شکوفایی را برآورده سازد اما به مرحله خود شکوفایی نرسیده باشد انسان کاملی نیست .نیازبه خود شکوفایی درافراد مختلف متفاوت است. دریک شخص ممکن است به صورت نیازبه رویاندن گیاهان جلوه کند ، دردیگری به صورت مادرخوبی شدن ، ودرشخص دیگربه صورت شاعریا نویسنده شدن .(سیف:1383: 350-354)
2-1-25- انتظار والدین ازفرزندان :
بدیهی است که هرچه پدرومادردوست دارد که فرزندش بهترین باشد اما باید به استعدادها وتواناییهای بچه ها نیز توجه کرد بهترین تنها یک نفراست وما نباید بقیه را به دلیل آنکه آن یک نفرنیستند مورد اعتراض وفشارقراردهیم . آیا اگرکاری را نتوان عالی انجام داد اصلاٌ نباید به دنبال آن هم رفت؟
این درست نیست که موفقیت معادل بی نقصی وکمال بدانیم . شاید موفقیت آن است که کاری را بهتراز گذشته انجام دهیم زیرا تا زمانی که برای انجام کاری تلاش می کنیم درحال رشد وارتقای خویشتن هستیم. اگرپدرومادرهدف معقول وقابل دسترسی برای فرزند خود تعیین کنند وآنها را کمتردچار کمال طلبی وبهترین بودن کنند بچه ها طعم شادی ولذت را درسراسرزندگیشان بیشترمی چشند. کودکانی که بتوانند بخندد، شاد باشند وکنجکاوانه همه چیزرا مورد بررسی وتأمل قراردهند درمقابل فشارهای آینده نیزبهترازخود مقاومت وپایداری نشان خواهند داد. آموختن روش حل مسأله به فرزندان، از بستن بند کفش گرفته تا عبوربی خطرازعرض خیابان ازغذا خوردن گرفته تا یافتن جواب مسأله ریاضی، همگی ازجمله آموزشهایی است که هرپدرومادری برای رسیدن به استقلال فردی به فرزندش می آموزد ، علاوه برآن زمانی که کودک بتواند مشکلی را به تنهایی حل کند احساس خوبی درمورد تنهایی هایش پیدا خواهد کرد وقتی که کودک به مانعی برمی خورد خواه رنجیدن ازدست دوستش وخواه حل یک معمای مشکل می تواند با استفاده ازروش حل مسأله درصدد رفع آن نیز برآید. روش حل مسأله عبارتنداز:
1-شناسایی مشکل
2-شرح حل مسأله
3-سنجش راههای مختلف
4-تشخیص اینکه به تنهایی می توان مشکل را حل کند یا به کمک احتیاج دارد .
5- در صورت احتیاج به کمک می تواند ازبزرگسالان کمک بگیرد.
امکان درخشیدن به کودک داده شودهرکودکی توانایی واستعداد خاصی دارد چرا نباید این امکان را به اوداد که خودی نشان دهد.
وقتی شورواستقبال فرزند را برای کمک وهمکاری بپذیرد ونشان دهید که تحت محبتهای او قرار گرفته اید بدون شک موجب شادی ومسرت والبته اعتماد به نفس اوخواهید شد.
(نیک خو،1387: 67)
2-1-26- سلسله مراتب نیازهای انسان :
آبراهام مزلو روانشناس آمریکایی که دردهه 1950 درباره نظریه انگیزش تحقیق می کرد معتقد بود اشخاص تحت تأثیرنیازهای مشترک برانگیخته می شوند دراین نیازها یا هدفها اگرچه با تغییرشرایط شخصی دچارتغییروتحول شوند اما با مجموعه ازالگوها سازش پیدا می کنند وبعضی ازنیازها اساسیتر از بقیه هستند واگربرآورده نشوند غالب وبارز می شوند. اوهفت نیازمتفاوت را شناسایی کرد که از نظر او به لحاظ اهمیت دارای ارجحیت هایی بودند.
ازاین رو واژه سلسله مراتب را مطرح ساخت . او براین باوربود که فقط زمانی که نیازهای اساسی ما تحقق می یابد ما را به حرکت به پیش وادارمی سازد تا به برآوردن مهمترین نیازبعدی خود برآییم. مزلو استدلال می کرد که نیازاولیه ما بقاء است ، غذا ، لذات جنسی وخواب نیازهای بیولوژیکی ما هستند. این نیازها ما ونوع ما را زنده نگاه می دارند . وقتی به قدرکافی بخوانیم وبخوریم وبنوشیم ، زمان ونیروی لازم را برای برطرف کردن مهمترین نیازبعدی امنیت واطمینان خاطربدست می آوریم . وقتی احساس امنیت واطمینان خاطرکنیم ، می توانیم نیازبه تعلق داشتن ومورد مهرومحبت قرارگرفتن پیدا کنیم و در این زمینه نیاز را درمکانی میانی سلسله مراتب خود جای دارد . به نظرمزلو شوروشوق ما برای کسب دانش تقریباً درآخرین مرحله جای دارد یعنی تنها زمانی که همه نیازهای دیگرمان برآورده می شود کنجکاو می شویم وبه جستجوی پاسخهایی برای سئوالات خود برمی آییم.طرح «سلسله مراتب» نیازهای مزلو گاهی به شکل مثلثی طبقه بندی شده ارائه می شود که درآن مهمترین نیازهای انسان روی قاعده مثلث نوشته می شود ونیازهای بعدی به همین ترتیب به طرف رأس مثلث ، درآن ثبت می شوند نظریه سلسله مراتب نیازهای مزلو علی رغم سادگی بسیارسودمند ومفید است این طبقه بندی نیازها به همه ما از جمله کودکان ، کمک می کند تا اهمیت قرارگرفتن درچارچوب ذهنی درست یا وضعیت آمادگی عاطفی را درک کنیم تکالیف خاصی ازقبیل اجتماعی بودن ویادگیری وپیشرفت را برعهده بگیریم . بیشتر اوقات ، همه ما نسبت به کودکان بینشی فاقد احساس ومحدود داریم وتصورمی کنیم که آنان می توانند وباید بتوانند تمام خواسته های ما را به همان دقتی که خودمان می خواهیم تأمین کنند . ( هارتلی ، بروئر، ترجمه ناهیدی،1388: 60)
آبراهام مزلو (1970) نیازهای انسان را به صورت سلسله مراتبی تقسیم کرده است نیازها ابتدا به دو دسته کلی تقسیم شده اند : نیازهای کمبود یا کاستی ونیازهای رشد یا بالندگی .
مزلو نیازهای دسته اول را نیازهای اساسی ونیازهای دسته دوم را فرا نیازها نام گذاری کرده است . هریک از این دو دسته نیازشامل تعداد طبقه به شرح زیراست :
نیازهای اساسی:
نام دیگرمزلوبرای نیازهای اساسی نیازهای کمبود یا کاستی است علت این نام گذاری آن است که نیازهای کاستی زمانی که ارگانیزم دررابطه با یک نیازکمبودی دارد مثلاً (غذا یا آب) برانگیخته میشود این نیازها به چهار دسته تقسیم شده اند:
1-نیازهای فیزیولوژیکی یا جسمی ، شامل آب ، غذا ، خواب ، حرارت مناسب و...
2-نیازبه عشق وتعلق ، شامل نیازبه ایجاد روابط متقاقل با دیگران ومحبت کردن ومورد محبت واقع شدن.
3-نیازبه امنیت یا ایمنی ، شامل نیازبه محیطی امن وبه دورازتهدید.
4-نیازبه عزت نفس یا احترام به خود ، شامل احساس کسب توفیق وتأیید، احساس شایستگی واحساس کفایت ومهارت ، یعنی نیازفرد به ایجاد تصورمثبتی دردیگران نسبت به خودش.
فرانیازها یا نیازهای مربوط به خود شکوفایی :
برخلاف نیازهای کاستی که ازمحرومیت انسان سرچشمه می گیرند ، فرانیازها نیرویشان را ازمیل آدمی به رشد وبالندگی کسب می کنند . فرانیازها به نیازهای مربوط به خودشکوفایی یا تحقق خویشتن نیز معروفاند. اینها عبارتند ازنیازهای فرد برای رسیدن به آنچه که درحداکثرتوان واستعداد دارد . نیازهای خود شکوفایی مواردی چون کنجکاوی اشتیاق به شناخت ، یادگیری کسب حقیقت ، دانش اندوزی ، تجربه کردن ، درک زیبایی ونظم وهماهنگی را شامل می شوند.
نیازهای خود شکوفایی مواردی چون کنجکاوی ، اشتیاق به شناخت ، یادگیری کسب حقیقت دانش اندوزی ، تجربه کردن ، درک زیبایی ونظم وهماهنگی را شا مل می شود.
2-1-27- ویژگیهای افرا خود شکوفا ازنظرمزلو:
-پذیرش( خود ،دیگران ، طبیعت):
آنها می تواندن کاستیها وگناهان، صفتها وشرارتهای آدمی را به همانگونه که ویژگیهای طبیعت را بپذیرند ، کسی ازخیس بودن آب، یا ازسختی صخره ها ، یا ازسبزی درختان شکایت نمی کند. همان گونه که کودک با چشمهایی بازعاری ازهرگونه انتقاد بی توقع ومعصوم به جهان می نگرد وصرفاً آنچه را که می گذرد بدون آنکه درباره اش بحث کند یا خواستاردگرگونی آن باشد ملاحظه ومشاهده می کند، یک فرد خود شکوفا نیزگرایش دارد به همان ترتیب به طبیعت بشریخود ودیگران بنگرد . اولین و آشکارترین سطح پذیرش درسطح به اصطلاح حیوانی است . این دسته ازافراد خود شکوفا گرایش دارند که حیوانات خوبی باشند ، اشتهایشان قوی باشد وبدون تأسف ویا شرم یا عذرخواهی خوش بگذارنند . آنها نه تنها درسطوح پایین انگیزشها بلکه در همه سطوح مانند محبت، ایمنی، تعلق، افتخار و عزت نفس نیزقادرند خودشان را بپذیرند وآنها همه این حالات را بدون چون وچرا می پذیرند و این صرفاً به این دلیل است که تمایل دارند عملکرد طبیعت را بپذیرند نه اینکه با آن به این دلیل که چیزهایی با الگویی متفاوت شناخته است به مجادله بپردازد.
آنچه که رابطه نزدیکی با خود پذیری وپذیرش دیگران دارد عبارت است از:
1-فقدان حالت دفاعی ، ظاهرسازی ونقش بازی کردن ، یا ژست درآنها .
2-بی رغبتی آنها نسبت به چنین اعمال تصنعی دردیگران .
ریا، تزویر، نفاق ،گستاخی، تظاهر، نقش بازی کردن ، سعی درتأثیرگذاری دردیگران ازراه های تصنعی آنها تقریباً فاقد همه این صفاتند.
آنها می توانند حتی با معایب خودشان به راحتی زندگی کنند. آنچه افراد سالم واقعاً ازآن احساس گناه می کنند ( یا شرمندگی ، نگرانی ، غم یا تأسف ) می کنند عبارتند از:
1- معایب قابل بهبود مانند کاهلی ، بی فکری ، بدخلقی ، رنجاندن دیگران .
2- بقایای دیرپای فقدان سلامت روانی مانند تعصب ، رشک وحسد .
3- عادت ها
4- کاستی های نوع بشریا فرهنگ یا گروهی که آنها با آن همسان شده اند.
خودانگیختگی ، سادگی ، طبیعی بودن :
همه افراد خودشکوفا را می توان نسبتاً خودانگیخته درروابط بسیارخودانگیخته ترازآن درزندگی درونی، افکار، تکانشها و غیره توصیف کرد. سادگی، فطری بودن و حفظ حالت طبیعی عدم تلاش برای تأثیرگذاری ، ویژگی رفتار آنها است .
این الزاماً به معنای رفتاری که به طوردایم غیرقراردادی باشد نیست البته اگرمی بایست یک شمارش واقعی از تعداد دفعاتی که فرد خود شکوفا به شیوه قراردادی رفتارکرده است به عمل می آوردیم رقم بالایی بدست نمیآمد. قراردادی نبودن او سطحی نیست بلکه ذاتی ودورنی است. تکانش ها ، فکر خود آگاهی اوست که به گونه ای چنین معمول وغیرقراردادی خود انگیخته وفطری است .ظاهراً با تشخیص اینکه دنیای افرادی که او با آنها زندگی می کند نمی تواند این ویژگی را درک کند یا بپذیرد ، وازآنجا که او تمایلی به رنجاندن آنها ویا دعوا برسرهرمسئله جزئی آنها را ندارد ، لذا با شانه بالا انداختن توأم با خوش خلقی وبا ظرافت هرچه تمام تربه تشریفات ومراسم قراردادی آنها تن خواهد داد.وزندگی انگیزشی افراد خودشکوفا نه تنها ازلحاظ کمی که از لحاظ کیفی هم متفاوت ازافراد معمولی است.
افراد خود شکوفا به مفهوم عادی کلمه تقلا نمی کنند بلکه بیشترپیشرفت می کنند. آنها سعی شان براین است که تا حد کمال رشد یابند وهرچه کاملتربه شیوه خودشان پیشرفت کنند انگیزش مردان عادی این است که برای رضامندیها ی نیازهای اساسی که فاقد آن هستند تلاش کنند. اما افراد خود شکوفا در واقع هیچ یک ازاین رضامندیها را فاقد نیستند ودرعین حال دارای تکانش می باشند . آنها کارمی کنند، سعی می کنند وبلند پرواز هستند هرچند به مفهومی غیرعادی .
انگیزه آنها فقط رشد منش ، تجلی منش، پختگی وبلوغ وپیشرفت ودریک کلام خودشکوفایی است .
مسأله مداری :
افراد خود شکوفا به مسایل خارج ازخودشان توجه دارند دراصطلاح جاری آنها بیشترمسئله مدارهستند تا خود مدار. آنها عموماً برای خودشان مشکل به شمارنمی آیند ودرکل توجه زیادی به خودشان مثلاً درمقایسه با درون نگری عادی که درافراد فاقد ایمنی یافت می شود ندارند.
این افراد معمولاً دارای رسالتی درزندگی هستند ووظیفه ای برای انجام دادن دارند وخارج ازخودشان مسأله ای دارندکه بسیارازنیروی آنها را به خود اختصاص می دهد. می توان گفت که اهداف افراد خود شکوفا به جزدرچند مورد ، معمولاً مربوط می شوند به مسایل اساسی وسئوالهای جاودانی ازآن گونه که آموختیم آنها را فلسفی یا اخلاقی بنامیم .به نظرمی رسد که آنها هرگزآنقدربه درختان نزدیک نمی شوند که ازدیدن جنگل بازبمانند.
آنها دردرون چارچوبی از ارزشها کارمی کنند که کلی است ونه جزئی ، جهانی است نه محلی وبا قرون سروکاردارد نه با لحظه ها.دریک کلام همه این افراد هرچند ساده وبی تکلفند اما به هرمفهومی فیلسوف به شمار می روند .
به نظرمی آید که این نگرش موجب نوعی آرامش خاطر وعدم نگرانی نسبت به مسائل آنی باشد، که زندگی را نه تنها برای خود آنها بلکه برای همه افرادی که با آنها سروکاردارند آسان تر می کنند.
-کیفیت کناره گیری ، نیازبه خلوت وتنهایی:
افراد خود شکوفا می توانند بدون زیان رساندن به خودشان وبدون ناراحتی منزوی باشند. به علاوه آنها به طور قطع انزوا خلوت را به میزان بسیاربیشتری نسبت به افراد معمولی دوست دارند اغلب برای آنها امکان پذیراست که دورازصحنه نزاع باشند وازآنچه که موجب آشفتگی دیگران می شود خود را آسوده وآرام نگه دارند . برای آنها آسان است که محتاط وکناره گیرونیزآرام ومتین باشند. آنها مایلند که به تغییری که خودشان ازیک وضعیت دارند اعتماد کنند تا به آنچه که سایرمردم درباره آن ، احساس یا فکرمی کنند این احتیاط می تواند رنگ زهد وگوشه گیری به خود بگیرد.
این ویژگی کناره گیری ممکن است رابطه ای با برخی ازویژگی های دیگرنیزداشته باشد از جمله آنها بیشتر مسئله مدار هستند تا خود مدار . این حتی هنگامی که خودشان تمایلاتشان ، انگیزه ها ، امیدها ویا آرزوهایشان با اشکال مواجه می شود . نیز صادق است نتیجه این که آنها قادرند به میزانی که معمولاً از عهده افراد عادی خارج است تمرکز داشته باشند. تمرکز شدید، پدیده هایی از قبیل حواس پرتی قدرت فراموش کردن و بی خبر بودن از دنیای خارج به عنوان دستآوردی فرعی به وجود می آورد . مثالهایی در این مورد عبارتند از : توانایی در آرام خوابیدن ، داشتن اشتهایی واقعی و سالم قدرت تبسم وخندیدن در طول دورهای از مشکلات، نگرانی و مسئولیت کنارهگیری در روابط اجتماعی با اکثر مردم دردسرها و مشکلات خاصی را می آفریند. این را افراد نرمال به راحتی به عنوان سردی ، تکبر ،نداشتن عاطفه غیر دوستانه بودن وحتی عداوت تعبیر می کنند .در مقابل ، رابطه دوستی معمولی نوعاً حالت وابستگی بیشتر توقع متقابل وتمایل به تایید دیگران ، تحسین ، حمایت ، صمیمیت وانحصاری بودن را طلب می کند این واقعیت دارد که افراد خود شکوفا به مفهوم عادی کلمه نیازی به دیگران ندارند .
افراد خود شکوفا خودشان تصمیم می گیرند ، خودشان داوری می کنند، هر کاری را به رأی خود آغاز می کنند و مسئول خود وسرنوشت خودشان می باشند .بسیاری از مردم خودشان تصمیم نمی گیرند بلکه می گذارند .بازاریاب ها ، والدین ، تبلیغ کننده گان تلویزیون و روزنامه ها و... به جای آنها تصمیم بگیرند آنها به جای اینکه افرادی ذاتاً فعال و تعیین کننده باشند مهره هایی هستند که دیگران آنها به حرکت در می آورند . از این رو آنها این آمادگی را دارند که در برابر تصمیمی دیگران کاملاض احساس درماندگی، ضعف و ناتوانی بکنند آنها طعمه ای هستند برای صیادان ، بیشتر ناله کنندگانی سست عنصرند تا افرادی مصمم و مسئول .
- خود مختاری ، استقلال فرهنگ ومحیط ، اراده عوامل فعال :
از آنجا که افراد خود شکوفا تحت کشش انگیزش رشد قرار دارند و نه وسائل کمبود ، لذا درمورد رضامندی های عمده خودشان متکی به دنیای واقعی یا سایرافراد ، فرهنگ ها، یا وسایل رسیدن به هدف به طورکلی متکی به رضامندی خارجی نیستند . بلکه آنها برای پیشرفت خودشان ورشد مداوم به توانایی های بالقوه به منابع پنهانی خودشان متکی هستند . درست همانگونه که درخت به نورخورشید وآب وغذا نیازمند است ، همین طوراکثرمردم به محبت ، ایمنی وسایررضایتمندی های ازنیازاساسی که فقط از بیرون تأمین می شوند نیازمند هستند . اما هرگاه این کمبود های درونی به کمک ارضا کننده های خارجی بدست آمدند ، هرگاه این کمبودهای درونی به کمک ابداع کننده های بیرونی سیراب شدند مسأله واقعی پیشرفت انسانی فرد یعنی خود شکوفایی آغاز می شود. این عدم وابستگی به محیط به معنای استواری نسبی دربرابرفشارها ، ضربه ها ، محرومیت ها ، ناکامی ها ونظایرآن است.
این افراد می توانند درکوران اوضاعی که سایرافراد را حتی به خود کشی می کشاند، آرامش نسبی خود را حفظ کنـنـد، این افراد را قائم به ذات نیز توصیف کرده اند. افراد دارا ی انگیـزش کمـبود باید افـراددیگری رادرکنارخود داشته باشند. چون اکثررضامندیهای نیازاساسی آنها (محبت ، ایمنی احترام، حیثیت ، تعلق) می توانند تنها ازطریق سایرانسانها حاصل آیند. اما درمورد افراد دارای انگیزه رشد دیگران ممکن است عملاٌ دست وپا گیرآنها باشند.
تعیین کننده های رضامندی وزندگی خوب دراین مرحله برای آنها درون فردی است نه اجتماعی .
آنها به حد کافی قوی شده اند که بی نیازازتأیید سایرافراد ویا حتی محبت آنها باشند. عزت وافتخار، منزلت ، پاداشها، شهرت ، حیثیت ومحبتی که آنها می توانند اعطا کنند بایستی اهمیت کمتری ازپیشرفت خود ورشد دورنی داشته باشد . بایستی به خاطربیاوریم که بهترین شیوه ای که ما برای رسیدن به این عدم وابستگی به محبت واحترام می دانیم ، حتی اگرتنها شیوه هم نباشد، این است که به حد کافی از همین محبت واحترام درگذشته برخوردارشده باشیم .
-استمرارتقدیروتحسین:
افراد خود شکوفا این توانایی شگفت آوررا دارند که بارها وبارها به گونه ای تازه وساده لوحانه خوبیهای اساسی زندگی را با احترام ، لذت ، شگفتی وحتی با وجد وشعف تحسین کنند ، هرچند که این تجربیات درنظردیگران می تواند بی رنگ شده باشد ، لذا برای چنین فردی ، هرغروب آفتاب می تواند به زیبایی اولین غروب باشد و هرگلی ، حتی بعد ازآنکه یک میلیون گل دیگررا دیده باشد می تواند به طورهیجان انگیزی دوست داشتنی باشد.
هزارمین نوزادی را هم که ببیند درست به اندازه اولین نوزادی که دیده است برایش مخلوقی خارقالعاده به شمارمی رود. برای چنین افرادی حتی امورلحظه به لحظه ، روزانه وعادی زندگی می تواند شورانگیز، مهیج ووجد آور باشد .
این احساسات شدید، همه وقت پیش نمی آید ، بلکه گهگاه اما درغیرمنتظره ترین لحظات پیش می آید ونه بطور معمول . برخی ازآنها اصولاً به طبیعت روی می آورند . کودکان را انتخاب می کنند ، آهنگ سازان بزرگ را ، اما به یقین می توان گفت که آنها ازتجارب اساسی زندگی وجد ، الهام ونیروکسب می کنند هیچ یک ازآنها مثلاً همین نوع واکنش را ازسررفتن به یک کلوپ شبانه یا بدست آوردن پول زیاد ویا خوش گذراندن دریک مهمانی بدست نمی آورند. عادت کردن به مواهبی که داریم خود یکی ازمهمترین مولدهای تدریجی شرارت ، مصیبت ورنج آدمی است .
ما به آنچه که آن را عادی می پنداریم کم ارج می نهیم ولذا بسیارمستعدیم که حقوق انسانی ارزشمند خود را به یک وعده بفروشیم ودرپی آن دستخوش تأسف ،اندوه وتحقیرنفس شویم . متأسفانه آمادگی برای دوست داشتن وتقدیراز همسران ، کودکان ودوستان پس ازمرگ ، آنها بیش ازهنگامی است که هنوززنده اند. چیزی شبیه به همین نیزدرمورد سلامت جسمی ، آزادی سیاسی ورفاه مادی صادق است ما به ارزش واقعی آنها هنگامی پی می بریم که آنها را ازدست داده باشیم .
- حس همدردی:
آنها علی رغم خشم ، ناشکیبایی ویا بیزاری اتفاقی دارای احساس همسانی ، همدردی وعطوفت عمیقی نسبت به انسانها می باشند. به همین دلیل تمایلی واقعی برای کمک به نژاد بشردارند چنانکه گویی آنها همگی اعضای یک خانواده واحد هستند.
احساس فرد نسبت به برادرانش حتی اگراین برادران نادان، ضعیف یا حتی گاهی پلید هم باشند ، به طور کلی توأم با عطوفت خواهد بود. با این وجود آنها را آسانترازغریبه ها می توان عفوکرد. اگردیدگاه انسان به حد کافی وکلی نباشد واگربردورانی طولانی اززمان گسترده نشده باشد. آنگاه انسان نمی تواند این احساس همسانی با نوع بشررا دریابد. فرد خود شکوفا روی هم رفته تفاوت زیادی درفکر، تکانش ، رفتاروهیجان با دیگران دارد اوبه طرق اساسی وخاصی به غریبه ای درسرزمینی بیگانه شبیه است هرچند که دیگران ممکن است علاقه زیادی به او داشته باشند. اما افراد معدودی واقعاً او را درک می کنند . نقایص معمولاً درنظراو چیزی جزدرد سرنیستند گاهی اوقات به فاجعه ای تلخ بدل می شوند. با اینکه او بعضی وقت ها فاصله زیادی با آنها دارد، با این وجود احساس نوعی خوشایندی اساسی با این مخلوقات می کند ، مخلوقاتی را که او باید اگرنه با فروتنی دست کم با علم به این مسأله با آنها برخورد کند که او می تواند بسیاری کارها را بهترازآنها انجام دهد که او می تواند چیزهایی را ببیند که آنها قادربه دیدن آنها نیستند. واین که حقیقتی که درنظراو بسیارواضح وروشن است ازدید اکثرمردم پنهان است .
- روابط بین فردی :
افراد خود شکوفا دارای روابط بین فردی ژرف تری ازدیگربزرگسالان می باشند .آنها قادربه همجوشی بیشتر، عشق وسیع تر، همسانی کاملترند وقادرند بیش ازآنچه که سایرمردم تصورش را می کنند مرزهای شخصی را ازمیان بردارند. حلقه دوستان آنها تقریباً کوچک است. تعداد کسانی را که آنها عمیق اند دوست می دارند اندک اند ودلیل آن هم تا حدی این است که نزدیک بودن زیاد به یک نفربه این شیوه خودشکوفا ، به نظرمی رسد نیازمند مدت زیادی باشند. ارادت یک موضوع لحظه ای نیست . این افراد تمایل دارند که تقریباً نسبت به همه کس مهربان ویا لااقل بردبار باشند. آنها علاقه بسیارشدیدی به کودکان دارند وبه آسانی تحت تأثیر آنها قرار می گیرند. به یک مفهوم بسیار واقعی وخاص آنها دوستدار یا بالاترازآن غمخوارتمامی نوع بشرمی باشند.
- ساختار منشی مردم گرا:
آنها به عمیق ترین مفهوم ممکن مردم گرا هستند. همه این افراد دارای ویژگی های مردم گرایانه سطحی وآشکاری هستند . آنها با هرکسی که از منش مناسبی برخوردارباشد. بدون درنظرگرفتن طبقه تحصیلات اعتقاد سیاسی ، نژاد ویا رنگ می توانند مهربان باشند وهستند. درواقع اغلب چنین به نظر میرسد که گویی آنها حتی ازاین تفاوت ها که درنظرمردم عادی این قدرآشکارومهم است آگاه نباشد آنها نه تنها دارای این کیفیت آشکارهستند بلکه احساس مردم گرایانه آنها ازاین هم فراترمی رود . برای مثال آنها این توانایی را دارند که از هر کسی که چیزی برای یاد دادن به آنها دارد بدون توجه به هر ویژگی دیگری که این شخص مکن است داشته باشد بتوانند چیزی فرا گیرند .آنها در یک چنین رابطه یادگیری ، مدعی هیچگونه حرمت ظاهری یا منزلت و یا اعتبار سنی و یا نظایر آن نیستند .حتی بایستی گفت :که آنها در یک خصیصه که می توان آن را نوع خاصی از تواضع نامیده مشترک هستند. همه آنها کاملاً آگاهند که در مقایسه با آنچه که می توان دانست و آنچه که دیگران می دانند اندک می دانند به همین دلیل این آمادگی در آنها وجود دارد که در برابر کسانی که بتوانند به آنها بیاموزند که خود آنها نمی دانند یا مهارتی دارند که آنها فاقد آن هستند بدون تظاهر و به گونه ای صادقانه مؤدب و حتی متواضع باشند . آنها این احترام صادقانه را برای نجاری قابل ، قایل هستند یا برای هر کس دیگر که استاد ابزار و حرفه خود باشند این افراد که خود نخبه اند ، افراد نخبه را به دوستی خود بر می گزینند اما این نخبه بودن بیشتر در منش استاد و شایستگی است تا در اصل و نسب ، عنوان ، خانواده ، سن ، جوانی، شهرت ویا قدرت یکی از عمیق ترین و در عین حال مهمترین گرایشها ، که به سختی میتوان به آن رسید، این است که برای هرموجود انسانی صرفاً به این دلیل که یکی از افراد بشر است به میزان معینی احترام قائل شویم ، افراد خود شکوفا ظاهراً تمایلی ندارند که در خوارشمردن ، هتک حرمت و اهانت ورزیدن ، حتی به افراد اوباش ، پارا از یک حدمعین وحداقل فراتر بگذارند و این در عین حال با حس تشخیص آنها از درست و غلط و نیک و بد در یک راستا قرار دارد . احتمال ضد حمله علیه افراد شرور و رفتار شرارت آمیز در آنان نسبت به افراد معمولی بیشتر است نه کمتر . آنها در مورد خشم خودشان بسیار کمتر از افراد عادی ، آشفته سست اراده و یا دارای احساس دو گانه هستند .
- تشخیص بین وسیله وهدف ، وبین نیک وبد :
افراد خود شکوفا در زندگی حقیقیشان ، راجع به تفاوت بین خطا وصواب درتردید جدی نیستند. آنها چه توانسته باشند موضوع را به عبارت درآورند یانه ، به ندرت آن آشفتگی ، سردرگمی ، ناسازگاری ویا کشمکش دربرخوردهای اخلاقی افراد معمولی بسیاررایج است درزندگی روزمره شان ازخود نشان داده اند این مطلب را می توان به این تعبیر بیان کرد این افراد قویاً پایبند اخلاقند، دارای استانداردهای اخلاقی معینی هستند،کاررا درست انجام می دهند وخطاکارنیستند که پندارهای آنان ازثواب وخطا وازنیک وبد اغلب قراردادی نیست . افراد خود شکوفا اکثراوقات چنان رفتارمی کنند که گویا وسایل واهداف برای آنها به وضوح قابل تمییزاست به طور کلی ، توجه آنها بیشتربه اهداف متمرکزاست تا به وسایل، ووسایل به طورقطع کاملاً تابع این اهداف هستند .
- شوخ طبعی فلسفی وغیرخصمانه :
شوخ طبعی افراد خود شکوفا ازنوع معمولی نیست آنها آنچه را که درنظرافراد عادی مضحک است ، مضحک نمی دانند. ازاین رومزاح خصمانه ( با رنج دادن دیگران مردم را به خنده وا داشتن) مزاح برتری طلبانه ( به حقارت کسی خندیدن ) ویا مزاح خارج ازنزاکت آنها را نمی خنداند . اختصاصاً آنچه را که آنها مزاح می دانند پیوستگی نزدیک تری با فلسفه دارد تا با هرچیزدیگر. آن را میتوان مزاح واقعی نیزخواند زیرا تا حد زیادی تشکیل شده است ازبه باد تمسخرگرفتن کل افراد بشر، هنگامی که دست به حماقت می زنند یا جایگاه خودشان را درجهان فراموش می کنند ویا سعی می کنند خود را بزرگ جلوه دهند حال آنکه درواقع کوچکند. دریک مبنای ساده کمی می توان گفت که خود شکوفا ها نسبت به متوسط جمعیت اغلب کمتر بذله گو هستند ، نوع معمولی لطیفه گویی ، طنزپردازی، حاضرجوابی مزاح گونه وشوخی وکنایه داراغلب بسیارکمتراز مزاح فلسفی ومتفکرانه ای دیده می شود که معمولاً به جای خنده تبسمی را به لب می نشانند .
- خلاقیت:
این ویژگی کلی همه افرادی است که خود شکوفا هستند هیچ استثنایی وجود ندارد هریک ازآنها به طریقی نوع خاصی ازخلاقیت یا قوه ابتکاررا که ویژگی معینی دارد ازخود نشان می دهد .
به نظرمی رسد خلاقیت افراد خود شکوفا تا حدی با خلاقیت کلی وساده لوحانه کودکانی که که لوس ونازپرورده نیستند رابطه نزدیکی داشته باشد بیشتربه نظرمی رسد که این یک ویژگی اساسی سرشت عادی انسان باشد. توانایی بالقوه ای که دربدوتولد به همه انسانها داده شده است . اکثرانسانها این خصیصه را درطول دوران فرهنگ پذیری خود ازدست می دهند اما عده کمی ازافراد ظاهراً یا این شیوه تازه، سادلوحانه ومستقیم نگریستن به زندگی را حفظ می کنند ویا اگرآن را همچون اکثرمردم ازدست داده بودند ، بعدها درطول زندگی آن را بازمی یابد . این افراد مانع کمتری بر سرراهشان وجود دارد. کمترتحت فشارقراردارند.
کمترمقید هستند ودریک کلام فرهنگ کمتربرآنها تأثیرگذاشته است . به عبارتی مثبت تر، آنها خود انگیخته تر ، طبیعی تروانسان ترند.
مقاومت در برابر فرهنگ پذیری ، برتری نسبت به هرفرهنگ خاص :
افراد خودشکوفا :(به مفهوم ساده لوحانه تأیید فرهنگ وهمسانی با آن ) افرادی کاملاً سازش یافته نیستند آنها طرق مختل با فرهنگ کنار می آیند اما درمورد همه آنان می توان به یک مفهوم عمیق و معنی دارگفت که در برابر فرهنگ پذیری مقاومت می کنند وازفرهنگی که درآن غوطه ورشده اند نوعی جدایی دورنی احساس می کنند .
درمجموع رابطه این افراد سالم با فرهنگ خود که ازسلامت کمتری برخورداراست رابطه پیچیدهای است که ازآن می توان لااقل اجزای زیررا استنتاج کرد:
1-درفرهنگ ما همه افراد درمورد انتخاب لباس ، زبان، غذا وشیوه انجام کارها ، به نحو مطلوبی قراردادهای ظاهری را رعایت می کنند درعین حال واقعاٌ افرادی سنتی نیستند وبه یقین پیرو مد ویا شیک پوشی نمی باشند. معمولاً نگرش دورنی آنها مبین این است که به کارگرفتن این یا آن آداب اجتماعی معمولاً هیچ گونه پیامدعمده ای به دنبال ندارد.
2-به سختی می توان این افراد را به مفهوم گرایش های نوجوانی وتند مزاجی افرادی آشوبگر نامید وآنها ازخود هیچگونه ای بی تابی فعالانه یا نارضایی لحظه به لحظه ، مزمن ومداوم نسبت به فرهنگ و یا مشغله ذهنی درجهت تغییرسریع آن نشان نمی دهند گرچه اغلب به اندازه کافی ازبی عدالتی به خشم می آیند . این افراد دراصل گروهی اندیشمند هستند واینکه اکثر آنها رسالتی دارند واحساس می کنند که کاری را انجام می دهند که برای پیشرفت جهان واقعا حائزاهمیت است .
آنها گروهی واقع گرا هستند وبه نظرمی رسد که تمایلی به فداکاریهای بزرگ اما بی ثمرندارند. آنها مخالف مبارزه کردن نیستند بلکه تنها با مبارزه بی اثرمخالفند. کاری که آنها به عنوان یک گروه به آن مشغولند تلاش روزانه توأم با پذیرش ، آرامش ، خوش خلقی، درجهت پیشرفت فرهنگ که معمولاًٌ این کارازدرون انجام می گرفت نه با طرد کامل ومبارزه با آن ازبیرون .
3-آنها توسط قوانین مربوط به منش فردی خودشان اداره می شود ونه با قواعد جامعه .
( مزلو ، ترجمه رضوانی ، 1367: 242-219)
سلسله مراتب نیازهای مازلو:
طبق نظریه مازلو ابتدا باید نیازهای فیزیولوژیکی و در مرتبه بالاتر نیازهای عاطفی شخص تأمین شود تا فرد به خودشکوفایی برسد.
زیبایی شناسیفهمیدن و درک کنجکاو بودن خودشکوفایینیاز به استقلال و رضایت خاطرعزت و احترامنیاز به ارزشمندبودن و گرامی بودنعشق و تعلق داشتننیاز به عشق و عواطف و تعلق داشتن به کسیایمنی و اطمینان خاطرنیاز به حفاظت از بیماری و خطر، نظم و ترتیبجسمانی نیاز به غذا، آشامیدن و خوابیدن
2-1-28 - ویژگیهای افراد خود شکوفا ازدیدگاه راجرز:
ازدیدگاه راجرز رسیدن به خود شکوفایی به معنای رسیدن به بالاترین سطح سلامت روانی است . پذیر همه تجارب ، گرایش به زندگی کامل درهرلحظه ازهستی ، داشتن توانایی هدایت خود بجای هدایت شدن براساش منطق ، عقاید وخواسته های دیگران ، احساس آزادی درعمل وتفکروبرخورداری از خلاقیت سطح بالا ازویژگیهای افراد خود شکوفاست. چنین شخصی ازدید راجرز همواره ازرعایت مثبت غیرشرطی اشخاص مهم ومورد اعتماد بهره مند بوده است.
به عبارتی همواره او را برای خودش خواسته اند. نه برای کارهایش . چنین فردی قادراست دائماً بطور سازنده وبه صورت فزاینده ای بسوی رشد وکمال گام بردارد. او دربرابرشرایط ناموفق وناراضی زندگی تسلیم نمی شود وتلاش می کند برای کامل شدن وبه حد کمال عمل کردن ، روابط با دیگران را دربهترین ومناسب ترین شکل جهت میدهد. آنها آمادگی کسب هرگونه تجربه را دارند، همه عوامل مربوط را سبک وسنگین می گکنند وسعی می کند ارتباط یکپارچه ای با تمامی زمینه ها داشته باشد.
2-1-29- نقایص افراد خود شکوفا:
خطایی که معمولاً داستانسرایان، شاعران ومقاله نویسان درمورد انسان شایسته مرتکب می شوند این است که چنان او را خوب جلوه می دهند که ازاو یک آدمک می سازند بطوری که هیچ کس نمی خواهد شبیه او باشد. بنابراین گاهی اوقات بزرگترها معلمان وروحانیون تا حدودی افراد ناشادی تصورمی شوند که دارای هیچ گونه تمایلات دنیوی وهیچ ضعفی نیستند.
افراد خود شکوفا ممکن است دراثرتمرکز، علاقه توأم با شیفتگی وتمرکز شدید بریک مسأله یا پدیده ، دستخوش حواس پرتی وکج خلقی شوند وادب اجتماعی معمول خودشان را فراموش کنند درچنین شرایط آنها آماده اند که بطور آشکارتری خودشان را نسبت به گفتگوهای دوستانه ، مکالمات شاد، شرکت درمهمانی ونظایرآن ذاتاً بی علاقه نشان دهند ومی توانند کلام ورفتاری را به کاربرند که ممکن است برای دیگران اضطراب آور، تکان دهنده ، اهانت آمیزوآزاردهنده باشد. حتی مهربانیشان می تواند آنها را به اشتباه بکشاند . اشتباهاتی ازقبیل ازدواج دراثرترحم ، درگیرشدن بیش ازحد با افراد، ملول وناشاد شدن وبعد متأسف بودن ازآن ، اجازه دادن به اراذل که مدتی ازایشان سوء استفاده کنند و فداکاری بیش ازحد انسان کامل وجود ندارد! افرادی را می توان یافت که خوبند، به راستی خوبند در واقع افراد بزرگی به شمارمی روند . حقیقت این است خلاقان ، پیامبران، خردمندان وآنها که انسان را به شگفتی وامی دارند درواقع وجود دارند واین یقیناً می تواند ما را نسبت به آینده نوع بشرامیدوارکند، حتی اگرچنین افرادی نادرباشند وتعدادشان ازانگشتان دودست هم تجاوزنکند.
ما همه انسانیم ودرجامعه زندگی میکنیم ازشرایط محیط و فضای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی وفرهنگی حاکم برآن تأثیر میپذیریم . درزندگی همه ما گاه لحظاتی پیش می آید که احساس ناامنی ، خشم و افسردگی، حسادت و ناباوری می کنیم. گاه مورد سرزنش وتوهین قرارمی گیریم . اطمینان به خود را ازدست می دهیم تحت سلطه دیگران واقع می شویم ودروادی زندگی مبهوت می مانیم ودراین میان هرکس برمبنای نظام باورها وارزشهایی که پذیرفته، براساس هویتی که کسب کرده است عکسالعمل نشان میدهد. گروهی شخصیتی منفعل وتأثیرپذیرداشته، خیلی سریع رنگ می با زند بنابراین همواره خود را دردریایی گرفتارمی بینند که ساحل امن سلامت ازهیچ سویی درآن پیدا نیست. حال آنکه گروهی دیگر از شخصیتی محکم وقاطع ، عزمی جزم واراده ای استواربرخوردارند نه خود را به کسی یا چیزی تحمیل می کنند ونه اجازه می دهند، کسی چیزی برآنها وزندگیشان تحمیل کند چرا که خود شرایط را می آفرینند وهرچه را که بخواهند به نفع خود تغییرمی دهند. انسانی که دارای هویتی زیباست ومستحکم است هیچ گاه اسیرجوی که براو تحمیل شده نمی شود، او با بهره گیری ازتمامی استعدادها وهوش سرشاری که ازآن برخورداراست کشتی زندگی اش را به سوی ساحل نجات ونیکبختی هدایت می کند . پس آنچه به انسان بودن انسان ارزش وبه فلسفه زندگی اش معنا ومفهوم می بخشد « هویت» است اینکه انسان خود را چگونه بشناسد، چگونه ببیند وبرای هرسئوالی که درعرصه حیات ازخود میپرسد چه پاسخی داشته باشد اینکه دردرون تلاطم است ودائم با خود درجنگ وستیزاست ویا با همه تضادها وتعارضات درونی به تفاهم رسیده باشد ، سوء تفاهمات برطرف شده وهمه ترس ها وشکست ها جای خود را به آرامش وپیروزی می دهند همه به هویت انسان بستگی دارد پس انسان است وهویتش.
هویت انسان ازعوامل گوناگونی تشکیل شده است که مهمترین آنها نظام باورهای شخص است واین باورها توسط ضمیرناخودآگاه او ساخته می شود وهرتوجه به خود ویا هرسئوالی ازخود سیگنالی است که به ضمیرناخود آگاه وارد می شود وحاصلش باوری است که درانسان شناخته می شود و زندگی در این مسیربدین معناست که هرلحظه متعالی تر، زیباتر، شایسته تر، خودآگاه تروخداشناس ترشویم.
زندگی انسان متحول شده وخود شکوفا، هرلحظه اش سرشارازعشق ومعنویت است او همواره به راههای نو وروشهای جدید برای پیش رفتن وبه دروازه کمال رسیدن می اندیشد.( آزمندیان ،1358: 91-90).
2-1-30- الگوی انسان سالم دراسلام :
ازدیدگاه اسلامی انسانی که خود آگاهانه با تمامی هستی ازارتباطی زنده وپویا ومتکامل دارد ، انسانی است ازلحاظ روانی سالم ، عالیترین الگوی انسانهای سالم، انبیاء الهی هستند آنان مظهرسلامت روانی بوده ومفسرحیات روانی به شمارمی آید. آنان خود آگاهانه ترین ، پویاترین ومتکاملترین رابطه را با کل هستی دارایند. سایرانسانها به میزان تقرب به ملاکهای انبیاء ازسلامت روانی تام برخوردارند. آنان نیزهریک به استقلال ملاکی برای سلامت روانی الگویی برای انسان سالم به شمارمی آیند.
- ملاکهای انسان سالم دراسلام :
1-هوشیاروخودآگاه زیستن
2-شناخت واقعیت وپذیرش آن
3-درحال زیستن
4-پویا ومتکامل زیستن
5-درجمع زیستن
6-با خدا زیستن وثواب بردن
1-هوشیاروخود آگاهانه زیستن، انسان سالم کسی است که پیوسته هوشیاروخودآگاه بوده وازدام غفلت و لهو ولعب گریزان باشد. انسان سالم زنده است وزندگی اواستمراری جاودانه دارد. لذا با ملاکهای انسانی زندگی می کند. خواب او را اسیرخود نمی کند. انسان سالم به طرف کاهش روزافزون ناآگاهیها وناهوشیاریها درحرکت است وقتی خواب انسان سالم که نیاز طبیعی است تبدیل به هوشیاری می شود ، به طریق اولی تمامی نیازهای غیرطبیعی ازاورخت برمی بندد.
2-شناخت واقعیت وپذیرش آن : انسان سالم با جهان درون وجهان برون خود ارتباط مبتنی برواقعیت وپذیرش آن دارد.
انسان سالم گوش شنوا ، چشمی بینا وقلبی آگاه دارد. انسان ناسالم دستگاه شنوایی دارد ولی شنوایی او سودی برایش ندارد وهمچنین او چشم دارد ولی این چشم خود را ازحقایق می پوشاند وقلب دارد ولی آن را به کارنمی گیرد .
پیامبراکرم(ص) می فرمایند: اللهُّمَ اَرِنی الاَشیاءَ کَماهِیَ: خدایا اشیاء را آنگونه که هستند به من بنمایان. انسان های سالم مصداق این آیه اند: فَبَشِّرعِبادَ الَّذینَ یَستَمِعُونَ القَولَ فَیَتَبِعُونَ أحسَنَه: انسان سالم ، هرچند که درمرتبه لفظ لوامه گاه ازشناخت واقعیت وبخصوص بخشی ازآنکه به شخصیت او مربوط است محزون می شود ، لکن این حزن را برسرخوشی کودکانه ترجیح می دهد.
انسان سالم درمرتبه نفس مطمئنه با شناخت واقعیت با دوسطح ازکمال انسانی دست می یابد :
اولاً : ازبعد شناختی به یقین رسیده وقلبی آرام می یابد.
ثانیاً : ازبعد عاطفی با قبول حکمت ، حاکم برجهان به مقام رضامندی ورضا می رسد .این دوسطح ومقام از سطوح عالی انسانی به شمارمی آید.
3-درحال زیستن :
انسان هوشیارسالم اوقات خود را درحال می گذارند انسانهای ناسالم درحال نفس می کشند ولی یا در گذشته زندگی می کنند یا درآینده .
4-پویا ومتکامل زیستن : انسان سالم پویا است . انسانی که امروزش با دیروزش مساوی است مغبول وناهنجاراست.
5-درجمع زیستن: انسان سالمی که واقعیت ها را می شناسد درجمع زندگی می کند هرچند که با جمع زندگی نمی کند اوفرد است وفردیت او مسئوول ومتعهد است لذ جمع نه مسئوولیت را ازوی ساقط می کند ونه تعهد او را زایل می نماید ولی با این حال او درجمع زندگی می کند . ساعاتی را دربین مردم وساعاتی را درتنهایی به سر می برد . صله ارحام ، ملاقات دوست ، حضوردرجمع وجماعت همگی از مؤکدات اسلام برای حضوردر جمع است .
6-با خدازیستن وتواب بودن : انسان هوشیاروآگاه وپویا به طرف عالیترین کمال هستی وعالیترین حقیقت وجود یعنی حق ودرواقع خداوند درحرکت است او هرگامی را درجهت تکامل برمی دارد قدمی است که او را به خداوند نزدیک ترمی سازد او با ذکرخویش ارتباط قلبی وعقلی با خدا پیدا می کند. انسان سالم هرگاه ازمسیرخداوند منحرف می شود بلافاصله بازگشت کرده ودرمسیرقبلی خود قرارمی گیرد. ( احمدی ،1374 :208-203)
2-1-31- کارکرد خانواده برعزت نفس فرزند:
درابتدای کودکی امنیت وآرامش کودکان درگروتوجه ومراقبت خانواده است. خانواده نیازهای کودکان خود را برآورده ساخته واضطراب هایشان را به حداقل می رساند به تدریج که کودکان رشد می کنند درآن خود آگاهی نیزبه وجود می آید و این شناخت درایشان حاصل می شود که آیا دختران وپسران خوبی هستند یا خیر؟ همچنان که کودکان ازخود درکی پیدا می کنند وهویت خود را می یابند بطورضمنی برای خصوصیات خود ارزش منفی یا مثبت قایل می شوند. مجموع ارزیابیهایی که کودک ازخود می کند عزت نفس او را تشکیل می دهد . می توان نحوه شکل گیری عزت نفس را ازطریق تفکردرمورد « خود ادارک شده وخود ایده آل » مورد آزمایش قرارداد. خود اداراک شده همان خود پنداره است یعنی یک دیدگاه واقعی درباره مهارت ها وصفات و ویژگی هایی که دریک فرد وجود دارد ویا فرد فاقد آنهاست .
خودایده آل عبارت است ازتصویری که هرفرد دوست دارد ازخود داشته باشد که لزوما ً پنداری پوچ و بی معنا است « من دوست دارم شاگرد اول باشم » ، « دوست دارم آدم مشهوری باشم» . بلکه تمایل صادقانه برای داشتن نگرش های خاص است زمانی که خود ادراک شده وخود ایده آل با هم همتراز باشند فرد از عزت نفس بالایی برخوردارخواهد بود. برای مثال: کودکی پیشرفت تحصیلی در خـور توجهی دارد و دانـش آموز منضبطی نیزهست باورواحساس خوبی درمورد خود دارد وبرای صفات و ویژگی های واقعی خود ارزش قائل است وبالعکس. کودک ناموفق ارزشیابی پایین ومنفی ازخود دارد. اکثر صاحب نظران برخورداری ازعزت نفس ( ارزیابی مثبت ازخود) را به عنوان عامل مرکزی واساسی درسازگاری عاطفی واجتماعی افراد می دانند ومعتقدند که عزت نفس با شادکامی وکارکرد مفیدفرد رابطه ای متقابل دارد.ازآنجا که عزت نفس کودک زمینه واساس ادراک وی ازتجارب زندگی را فراهم میسازد . دارای ارزش ویژه ای است . شایستگی عاطفی ، اجتماعی که درارزیابی مثبت که ازخود ناشی می شود می تواند به عنوان سپریا نیرویی درمقابل مشکلات خطیرآینده به کودک کمک کند. کودکی که احساس خوبی درمورد خودش دارد بهترمی تواند با مشکلات کناربیاید وبهره مندی ازعزت نفس علاوه برآنکه جزئی از سلامت روانی محسوب میشود با پیشرفت تحصیلی نیزمرتبط است.
محققان بسیاردریافتند دربین عزت نفس بالا ونمرات مطلوب درمدارس رابطه وجود دارد. بنابراین عزت نفس که جنبه مهمی درکارکرد کلی کودک است بازمینه های دیگری چون سلامت روانی واجتماعی و عملکرد تحصیلی وی در ارتباط است . خانواده یکی ازبهترین منابع شکل گیری عزت نفس واحساس ارزش نسبت به خود درکودکان می باشد تحقیقات انجام شده دراین زمینه بیانگراین مطلب است که کارایی و اعتماد به نفس به بهترین وجه درکودکانی رشد می کند که خانواده هایی گرم و نوازشگر پرورش می یابد .
خانواده هایی که رفتارمسئولانه را پاداش می دهند وهمواره با آن فعالیت های مستقل وتصمیم گیری را تشویق می کنند . ( نیک خو،1387: 86)
اصل صیانت نفس وحفظ شخصیت امری ذاتی است که انسان با آن زندگی می کند واصولاً انگیزه همه تلاشها ، فعالیتها ورضایتهای آدمی همان صیانت نفس است . همه ما درزندگی به طورمستمرمی کوشیم تا به حدی ازقدروارزشی دست یابیم وآن را حفظ کنیم ما درتلاشهای روزمره مان درجتسجوها و باورهایمان آن احساس ها ورفتارهایی را برمی گزینم که احساس می کنیم ما را به درجه ای ازاهمیت وارزش می رساند. اگرانسانی تلاش می کند که ازجهت بنیه اقتصادی ، تمکن بیشترپیدا کند و یا به مقام بالاتری دست یابد برای ارضای همین اصل ذاتی است. زمانی که انسان به سبب عقاید خویش ایثاروجهاد می کند عزت نفسش سیراب می شود حتی درآن جایی که تعالی نفس خویش را در ایثار جایی برای قرب به خدا لازم می بیند. قرآن به این اصل پایدار تکیه کرد. ونتیجه ونهایت همه تلاشها وکوشش های آدمی را صیانت وحفظ عزت نفس وشخصیت او می داند.
« وَمَن جاهَدَ فَإنَّما یُجاهِدُ لِنَفسِهِ اَنَّ اللهَ لَغَنّیٌ عَنِ العالَمین » ( عنکبوت :6)هرکس جهاد وتلاش کند برای خویشتن جهاد کرده زیرا خداوند ازهمه بی نیازاست .
« فَمَن نَکَثَ فَإنّما یَنکُثُ عَلی نَفسِهِ» ( فتح: 10 ) هر که پیمان بشکند به زیان خود شکسته است .
« وَمَن تَزَکّی فَإنّما یَتَزکی لِنَفسِهِ وَاِلی اللهِ المَصیر » ( فاطر :18 ) و هر که پاک شده برای خود پاک شده و سرانجام همه به سوی خداست .
« وَ مَن یَبخُلُ فَإنّما یَبخُلُ عَن نَفسِهِ وَ اللهُ الغَنیُ وَاَنتُمُ الفُقَراء » ( محمد :38 ) و هر کس بخل ورزد در حق خود بخل ورزیده زیرا خداوند بی نیاز است و شما نیاز مند اویید .
« ومن شکر فإنما یشکر لنفسه و من کفر فاّن ربی غنی کریم »( نمل : 40) پس هر که سپاس گوید برای خود گفته است و هر که کفران ورزد پروردگار من بی نیاز و کریم است .
« فَمَن اِهتَدی فِإنّما یَهتَدی لِنَفسِهِ وَ مَن ضَلَّ فَإنَّما یُضِلُّ عَلَیها » (اسراء : 15 ) هر کس که به راه راست هدایت یابد هدایت به سوی اوست وهر کس گمراه گردد وبه زیان خویش به گمراهی افتاده است .
«وَمَن عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفسِهِ وَ مَن اَساءَ فَعَلَیها » ( فصلت : 46 و جائیه : 15 ) وهر کس کار نیک کند برای خود کرده و هر کس کار زشتی کند به ضرر خویش کرده است .( فرهادیان ،1374: 75)
از نخستین روزهای زندگی کودک باید خود باوری را در او رشد داد .خود باوری هدیه ای نیست که بتوا ن آن را از طریق وراثت به کودک منتقل کرد. محبت کردن ، گوش دادن به حرفهای کودک ، تشویق کردن ، احترام گذاشتن، استفاده مناسب و منطقی از قدرت کمک به رشد احساس استقلال،نقش مدرسه در خود آگاهی کودک، شخصیت و جنسیت کودک، همگی باعث رشد خود باوری در کودک شده و او را برای زندگی در جامعه آماده می سازد . همه ما فرزندان خود را دوست داریم . اما مهم این است که آنها نیز باید احساس و یقین کنند که دوستشان داریم چرا که این حس برای رشد اعتماد به نفس ضروری است منظور غرق کردن کودک در محبت نیست بلکه کا فی است به حرفهای او ، صحبت کردن با او و ایجاد اعتماد در او باعث رشد خود آگاهی مثبت ونیرومند در کودک خواهد شد . مسئولیت نهایی والدین ، آماده سازیفرزند برای دست یابی به استقلال واقعی است . این مهم زمانی تحقق می یابد که فرزند ما به هنگام ترک خانه وآماده شدن برای شروع جدید مانند بزرگ سالی دارای خود باوری و سازگار بامحیط باشد رابطه استقلال و عزت نفس بسیار آشکار وانکار ناپذیر است .اتکای کمتر به دیگران و ارزش قائل شدن برای شخصیت خود یکی از نشانه های استقلال کودک است .برای به وجود آوردن اعتماد به خود باید به حرفهای کودک گوش داد . این فن دقیق نه تنها شیوه ای مفید برای ایجاد ارتباط عمیق با کودک است بلکه باعث آگاهی ما از ناگفته و احساسات نهفته فرزندانمان خواهد شد . از سوی دیگر گفت وگوبا کودک باعث می شود تا در ک بهتر و درستر از خود داشته باشد و احساسات خود را بهتر کنترل کند . ( نیک خو ،1387: 88)
یکی از نیازهای مهم واساسی انسان و مخصوصاً کودکان نیاز به تقدیر و تحسین است و از تدابیر مهمی که در بازسازی رفتار فرزندان می تواند از آن استفاده کرد تشویق است . تشویق موجب تقویت روحی فرزندان می شود و نیرویی تازه ای به آنان می بخشد تا بتواند با اعتماد به نفس و پشتگرمی بیشتر کارهای خوب مورد ذوق و علاقه خود را دنبال می کنند و به اهمیت آنان بیش ازپیش پی بر دند تشویق استعداد های درونی کودک را رشد داده وبه شکوفایی سوق می دهد وزمینه های یأ س و نا امیدی و بد بینی را در آنها از بین می برد. کودک در پرتو تشویق یا دمی گیرد که مشکلات سختی ها را بر خود هموار سازد تا هدف مطلوب خود را دنبال کند و تداوم تشویق به تداوم فعالیتهای رشد دهند ه کودک می انجامد . ( لباف :185: 101)
2-2- مروری برتحقیقات مشابه :
2-2-1- تحقیقات انجام شده در داخل کشور:
علوی (1385) در تحقیقی تحت عنوان نگرش ورفتاردینی دانشجویان دانشگاه باهنرکرمان انجام داده ایشان در این تحقیق به این نتیجه دست یافت که: برای نگرش دینی دربعد شناختی 96% بعد عاطفی 93% بعد پیامدی 54% ودرمورد رفتاردینی معادل 36% ازنظرات پاسخگویان درحد مطلوب بوده است. همچنین نتایج تحقیق نشان می دهد که بین نوع دانشکده، جنسیت، وضعیت تأهل، معدل دیپلم، با رفتار دینی رابطه معنی داری وجود دارد. همچنین بعد شناختی، بعد عاطفی وبعد پیامدی نگرش دینی با رفتار دانشجویان رابطه معنی داری وجود دارد.
علوی(1388) : درتحقیقی تحت عنوان بررسی رابطه میزان احساس شادی با نوع رفتاردانشجویان مختلف دانشگاههای شهرکرمان به این نتیجه دست یافت که با افزایش رفتارهای علمی ، هنری ، اخلاقی ودینی دانشجویان میزان شادی درآنان افزایش می یابد.
علوی (1385): درتحقیقی تحت به عنوان بررسی رفتاردینی وعوامل مرتبط باآن درنوجوانان دبیرستانهای کرمان اینگونه گزارش داد که 2/92% دانش آموزان رفتاردینی مطلوبی را ازخود نشان میدهند. و همچنین بین رفتاردینی ونوع مدرسه وجنسیت دانشآموزان رابطه معنی داری وجود دارد ولی بین رفتاردینی دانش آموزان وپایه تحصیلی آنان رابطه معنی داری وجود ندارد.
عسکری ، احدی ، مظاهری ، عنایتی ،حیدری (1386) درتحقیقی تحت عنوان رابطه بین شادکامی ، خود شکوفایی،سلامت روان وعملکرد تحصیلی با دوگانگی جنسی دردانشجویان دختروپسرواحد علوم تحقیقات مرکزاهوازبه این نتایج رسیده اند که بین متغییرهای شادکامی ودوگانگی جنسی، بین خود شکوفایی ودوگانگی جنسی، بین سلامت روان ودوگانگی جنسی، بین شادکامی وخود شکوفایی، بین شادکامی وسلامت روان، بین خود شکوفایی وسلامت روان روابط معنا داری به دست آمد .( 001/0> P). ولی بین عملکرد تحصیلی با دوگانگی جنسی ، بین شادکامی با عملکرد تحصیلی ، خود شکوفایی با عملکرد تحصیلی وسلامت روان با عملکرد تحصیلی رابطه معناداری مشاهده نگردید.(001/0< P). درضمن روابط بین متغییرها با توجه به تفکیک جنسیت مورد بررسی قرارگرفت که با توجه به نتایج به دست آمده بین شادکامی ودوگانگی جنسی دردانشجویان پسررابطه معنا داری مشاهده نگردید. (001/0< P) ولی بین شادکامی و دوگانگی جنسی در دختران رابطه معناداری مشاهده گردید. (001/0> P) همچنین بین سلامت روان ودوگانگی جنسی وخود شکوفایی ودو گانگی جنسی ونیزبین عملکرد تحصیلی ودوگانگی جنسی در دختران وپسران به تکفیک حنسیت رابطه معنا داری مشاهده نگردید. (001/0< P)
ازسوی دیگرببن شادکامی وخود شکوفایی ونیزبین شادکامی وسلامت روان وبین خود شکوفایی وسلامت روان هم دردختران وهم درپسران رابطه معنا داری مشاهده گردید. . (001/0> P).
ولی بین شادکامی و عملکرد تحصیلی ، بین خود شکوفایی وعملکرد تحصیلی ونیزبین سلامت روان وعملکرد تحصیلی هم دردختران وهم درپسران رابطه معنا داری مشاهده نگردید. (001/0< P).
نوری (1387) درتحقیقی تحت عنوان عوامل خانوادگی مرتبط با دیانت دانش آموزان دختردبیرستان های شهررفسنجان ، به این نتایج رسید :
1- دیانت دانش آموزان ووالدین آنها درسطح مطلوبی قرارداشت.
2-بین دیانت والدین وفرزندان رابطه معنی داری وجود داشت .
3-بین دیانت دانش آموزان وروابط عاطفی موجود درخانواده رابطه معنی داری وجود داشت .
4-بین دیانت دانش آموزان واقتصاد خانواده درنمونه مورد بررسی رابطه معنی داری یافت نشد.
5-بین دیانت دانش آموزان وتحصیلات والدین در نمونه مورد رابطه معنی داری یافت نشد.
علوی (1379) درتحقیقی تحت عنوان بررسی رفتار وعملکرد دینی نوجوانان سالهای اول ، دوم وسوم دبیرستان های شهرکرمان به این نتایج دست یافت.
1-بین رفتاروعملکرد دینی دانش آموزان سالهای اول ، دوم وسوم تفاوت معنی داری وجود ندارد.
2- رفتاروعملکرد دینی دانش آموزان درمدارس دولتی بیشترازغیرانتفاعی بوده است .
3- رفتاروعملکرد دینی دانش آموزان دختربهترازپسران بوده است .
4-میانگین نظرات پاسخ دهندگان درمورد رعایت هفتاد وچهارمؤلفه دینی 8/63 درصد بوده است که وضع نامطلوبی را نشان می دهد.
رنجبر(1387) درتحقیقی تحت عنوان تأثیردیانت برشادی دانش آموزان مدارس دخترانه مقطع راهنمایی ودبیرستان ناحیه 2 شهرکرمان به این نتایج دست یافتند:
1-میزان دانش دینی دانش آموزان پایین، نگرش دینی دانش آموزان مثبت ورفتاردینی آنها تا حدی مناسب به دست آمد.
2-میزان شادی دانش آموزان نسبتاً زیاد است .
3-دانش دینی برشادی دانش آموزان موثرنیست.
4- نگرش ورفتاردینی دانش آموزان برشادی آنها تأثیردارد.
5- دربین عوامل فردی مقطع تحصیلی دانش آموزان بردانش دینی آنها، معدل دانش آموزان بردانش دینی ، رفتاردینی وشادی آنها ، همچنین پایه تحصیلی وسن دانش آموزان بررفتاردینی آنها تأثیردارد.
میرلوحی، مولوی وآنش پور(1386) درتحقیقی تحت عنوان بررسی رابطه بین جوعاطفی خانواده وخلاقیت دانش آموزان کلاس چهارم وپنجم دبستان شهراصفان ، به این نتایج دست یافته اند که بین خلاقیت دانش آموزان با پاسخ دهی عاطفی ومشارکت عاطفی رابطه معنا داری وجود دارد. (5 0/0>P) بین خلاقیت وسایرزیرمقیاسهای جوعاطفی خانواده رابطه معنا داری وود نداشت همچنین خلاقیت دردختران به طور معنا داری بیشترازخلاقیت درپسران بود (5 0/0>P) ازمتغییرهای جمعیت شناسی، متغیرمعدل با خلاقیت رابطه معناد داری داشت. (1 0/0 P) بین سایرمتغییرهای فضای منزل ، نوع منزل ، شغل پدرومادر، تعداد اعضای خانواده ، ترتیب تولد با خلاقیت رابطه معنا داری مشاهده نگردید.
جاویدی (1379) به نقل ازمیرلوحی، مولوی، آتش پور، (1386) به برسی رابطه جو عاطفی خانواده و خلاقیت درکودکان پیش دبستانی پرداخت. نتایج تحقیق وی نشان داد که جوعاطفی خانواده آزادمنشانه با خلاقیت رابطه معنادار ومثبت داشت جوعاطفی خانواده مستبدانه با خلاقیت رابطه منفی ومعنا دارنشان داد ورابطه خانواده آزاد منشانه وخلاقیت معنا دارنبود.
2-2-2- تحقیقات انجام شده درخارج ازکشور:
دراوائل دهه ( 1980) گروه پژوهشی مؤسسه علمی بهداشت روان آمریکا رابطه بین اضطراب وفعالیت دینی را دریک نمونه 3000 نفری مورد بحث قرارداد. نتیجه حاصله نشان داد که افرادی که مرتباً به کلیسا می روند عملاً میزان بسیارپایین تری ازاختلالات نا آرامی را تحمل می کنند که به طور مرتب شرکت نمی کنند ویا آنان که هیچ وابستگی دینی ندارند.
که از(1995) رابطه بین مقابله دینی وعزت نفس را دریک نمونه بزرگ غالباً مسیحی مورد بررسی قرارداد وبه این نتیجه رسید که اشخاصی که درمقابله شدیداً متکی به دین هستند سطوح بالایی از عزت نفس را دارا بودند . او نتیجه گرفت که احساس خود اتکایی درآنهایی که تعهد دینی بسیارکمی دارند کمتراست .
جکینز واسمیت، (1991) (به نقل ازعلوی، 1377 : 55) تحقیق مبنی برناهمگونی زناشویی ومشکلات رفتاریکودکانه انجام داده اند. هدف ازاین مطالعه بررسی روابط خانوادگی وارتباط آن با مشکلات رفتاری و عاطفی کودکان بوده است . نتایج این بررسی روشن نمود که عدم تفاهم بین والدین مهمترین عامل پیش بینی کننده مشکلات عاطفی – رفتاری کودکان براساس قضاوت خود والدین وکودکان می باشد.همچنین تنشهای پوشیده بین والدین واختلاف در امرتربیت کودکان به طورمعنی داری درارتباط با مشکلات رفتاری کودکان بوده است .
میلگرام (1990) موقعیت خانوادگی را ازعوامل اساسی درتحقق توانایی ذاتی انسان می داند . او به تحقیقاتی استناد می کند که نشان داده اند که رفتارونگرش والدین وکمیت وکیفیت علاقه های آنها و نحو ارتباط با فرزندان دررشد توانایی آنها کاملاً مؤثراست .
پالرما وپندلتون ( به نقل آرگایل، 1382) دریافتند که هنگامی که تجارت مذهبی درحال دعاو ونیایش رخ می دهند احساس سلامتی وخوشحالی دربالاترین حد قراردارد.
میلر( به نقل مرزیه وپناهی ، 1384) رابطه بین مذهب وعزت نفس را مثبت ورابطه بین مذهب با اضطراب وافسردگی را منفی بدست آورد.
پالرما ویندلتون (به نقل شهبازی ، 1375) درمورد نقش مذهب درسلامت روان انجام شد به این نتیجه رسیدند که اعتقادات مذهبی ونمازخواندن به طورقوی و مستقیم درارتباط با روشهای متعدد احساس شادی مثل احساس رضایت کامل اززندگی شادی ورضایت خاطر می بابند. همچنین دریافتند که این احساس رضایت اززندگی با تجربیاتی که درطی نمازخواندن به دست آمده است مثل احساس نزدیک شدن به خدا، ارتباط بیشتری دارد تا با تعداد دفعات نمازخواندن .کمپل وهمکارانش (1996) در پژوهشی، شاخصهای کم رویی، عزت نفس وخلاقیت را در مورد 64کودک پیش دبستانی مورد بررسی قراردادند نتایج تجزیه وتحلیل تحقیق آنها حاکی از رابطه مثبت میان عزت نفس وخلاقیت است ولی ارتباط بین کم رویی وخلاقیت منفی می باشد.
روشندل (1378) به نقل ازمیرلوحی ، مولوی، آتش پور(1386) درپژوهشی عوامل مؤثربرخلاقیت وموانع آنرا بررسی وبیان می کند که خلاقیت کودکان هنگامی که روابط ومناسب اجتماعی امنی داشته باشند و نگران مسائل اجتماعی وروابط آنها نباشند بیشترشکوفا می شود.
نجارپوراستادی (1388) درتحقیقی تحت عنوان بررسی رابطه جوعاطفی خانواده ، خود پنداره ، عزت نفس وپایگاه اقتصادی اجتماعی برشکل گیری هویت جوانان به این نتایج دست یافتند که افرادی دارای جوعاطفی خانوادگی مساعد، خودپنداره مثبت عزت نفس بالا وپایگاه اقتصادی – اجتماعی بالا داشته و از نظرشکل گیری هویت بهترازسایرین هستند. همچنین معلوم شد که جنسیت ودانشجوبودن یا نبودن آزمودنیها درشکل گیری هویت آنها تأثیری ندارد وبا افزایش سن ، هویت یابی آنها نیزبیشترمی شود. جوادی نژاد(1380) به نقل از(عسکری ، احدی ، مظاهری ، عنایتی ، حیدری (1386)
درتحقیقی به بررسی رابطه بین جوعاطفی خانواده وسلامت روان با عملکرد تحصیلی دانش آموزان دخترپرداخت نتایج به دست آمده نشان دادند که بین سلامت روان دانش آموزان با عملکرد تحصیلی وهمچنین بین جو عاطفی خانواده وسلامت روان دانش آموزان دختررابطه معنا داروجود دارد.
دو محقق درآمریکا به نامهای دولاهایت ومارکز درسال 2005 میلادی با 72 خانواده بسیارمذهبی مسلمان، مسیحی ویهودی مصاحبه هایی را انجام دادند. این مصاحبه ها ، مبسوط، عمیق وتحلیلی بود، آنها به این نتیجه رسیدند که این خانواده ها ، عواملی مانند توکل به خدا ، حل تعرضات روحی با دعا، انجام اعمال ومراسم مذهبی، بخشودن یکدیگر، پرهیز ازگناه وهمچنین ایثاروفداکاری را ازمسائلی مهم در تسریع رشد معنوی فرزندان دانسته اند. این دو محقق ، کودکان ونوجوانان از10 تا 20 ساله این خانواده ها را نیز مورد سنجش وسئوال قرار دادند. نتایج نشان داد که رفتارهای مذهبی وهمچنین عادات مثبت درکودکان ونوجوانان خانواده هاس مذهبی ، بیشترازکودکان ونوجوانان خانواده های غیرمذهبی است. کودکان ونوجوانان مصاحبه شونده اذعان داشتند که گرایشات معنوی ومنش اخلاقی آنها ، غالباً به علت آموزه های والدینشان وارائه الگوهای رفتاری مناسب ازسوی آنهاست .
جدول 2-1- تحقیقات انجام شده در داخل کشور
ردیفمحققسال انجام تحقیقعنوان تحقیقنتایج اصلی تحقیق1علوی1385نگرش و رفتار دینی دانشجویان شهیدباهنر کرمانبین نوع دانشکده با جنسیت، وضعیت تأهل، معدل دیپلم با رفتار دینی رابطه معنیداری وجود دارد بعد شناختی، بعد عاطفی و بعد پیامدی نگرش دینی با رفتار دینی دانشجویان رابطۀ معنیداری وجود دارد.2علوی1388بررسی رابطه میزان احساس شادی بانوع رفتار در دانشجویان مختلف دانشگاههای شهر کرمانبا افزایش رفتارهای علمی، هنری اخلاقی و دینی دانشجویان میزان شادی آنان افزایش مییابد.3علوی1379بررسی رفتار دینی و عوامل مرتبط با آن در نوجوانان دبیرستانهای کرمانبین رفتار دینی و نوع مدرسه و جنسیت دانشآموزان رابطه معنیداری وجود دارد ولی بین رفتار دینی دانشآموزان و پایه تحصیل آنان رابطه معنیداری وجود ندارد4عسکری احدی و همکاران1386رابطۀ بین شادکامی، خوشکوفایی، سلامت روان عملکرد تحصیلی با دوگانگی جنسی در دانشجویان دختر وپسر واحد علوم و تحقیقات مرکز اهوازبین متغیرهای شادکامی ودوگانگی جنسی, بین خودشکوفایی و دوگانگی جنسی، بین سلامت روان و دوگانگی جنسی، بین شادکامی و خودشکوفایی بین شادکامی و سلامت روان بین خود شکوفایی و سلامت روان روابط معناداری است.5نوری1387عوامل خانوادگی مرتبط با دیانت دانشآموزان دختر دبیرستانهای شهر رفسنجانبین دیانت والدین و فرزندان رابطه معناداری وجود داشت.بین دیانت دانشآموزان و روابط عاطفی موجود درخانواده رابطه معناداری وجود داشت.6علوی1379بررسی رفتار و عملکرد دینی نوجوانان سالهای اول و دوم و سوم دبیرستانهای شهر کرمانبین رفتار و عملکرد دینی دانشآموزان سالهای سال، دوم و سوم تفاوت معناداری وجود ندارد. رفتار و عملکرد دینی دانشآموزان در مدارس دولتی بیشتر از غیرانتفاعی بوده است.رفتار و عملکرد دینی دانشآموزان دختر بهتر از پسران بوده است.7رنجبر1387تأثیر دیانت بر شادی دانشآموزان مدارس دخترانه مقاطع راهنمایی و دبیرستانهای ناحیه 2 کرمانمیزان شادی دانشآموزان نسبتاً زیاد است. میزان دانش دینی دانشآموزان پایین ، نگرش دینی دانشآموزان مثبت و رفتار دینی آنها تا حدی مناسب به دست آمد.8میرلوحی مولوی و آتشپور1386بررسی رابطه بین جو عاطفی خانواده و خلاقیت دانشآموزان کلاس چهارم و پنجم دبستان شهر اصفهانبین خلاقیت دانشآموزان با پاسخدهی عاطفی و مشارکت عاطفی رابطه معناداری وجود دارد. بین خلاقیت و سایر زیر مقیاسهای جو عاطفی خانواده رابطه معناداری وجود نداشت. همچنین خلاقیت در دختران به طور معناداری بیشتر از خلاقیت در پسران بود.
9جاویدی به نقل از میرلوحی، مولوی، آتشپور1379رابطۀ جو عاطفی خانواده و خلاقیت در کودکان پیش دبستانیجو عاطفی خانواده آزاد منشانه با خلاقیت رابطه معنادار و مثبت داشت.جو عاطفی خانواده مستبدانه با خلاقیت رابطه منفی و معنادار نشان داد.10روشندل به نقل ازمیرلوحی، مولوی ، آتشپور1378عوامل مؤثر بر خلاقیت و موانع آنخلاقیت کودکان هنگامی که والدین روابط و مناسبات اجتماعی امنی داشته باشند و نگران مسائل اجتماعی و روابط آنها نباشند بیشتر شکوفا میشوند.11نجارپور استادی1388بررسی رابطه جو عاطفی خانواده، خودپنداره، عزت نفس و پایگاه اقتصادی اجتماعی بر شکل گیری هویت جوانانافراد دارای جو عاطفی خانوادگی مساعد، خود پندارۀ مثبت، عزت نفس بالا و پایگاه اقتصادی- اجتماعی بالا داشته و از نظر شکلگیری هویت بهتر از سایرین هستند.12جوادی نژاد به نقل از عسکری احدی و همکاران1380بررسی رابطۀ بین جو عاطفی خانواده و سلامت روان با عملکرد تحصیلی دانشآموزان دختربین سلامت روان دانشآموزان با عملکرد تحصیلی و همچنین بین جو عاطفی خانوده و سلامت روان دانشآموزان دختر روابط معناداری وجود دارد.13معتمدی وپورنصیری1383رابطه انواع جوهای عاطفی خانواده با عزت نفس و پیشرفت تحصیلی دانشآموزان دختر و چسر شهرکرددانشآموزانی که از ارتباط گرم و صمیمانه با والدینشان برخوردارند از عزت نفس و عملکرد تحصیلی بهتر و بالاتری برخوردار هستند بین عملکرد تحصیلی فرزندان و جو عاطفی خانواده رابطه معناداری وجود داشت بین عزت نفس و پیشرفت تحصیلی ارتباط وجود داشت.14بهبهانی1380بررسی رابطه دینداری و سعادتمندی که نمونه آن دانشجویان دانشگاههای دولتی شهر تهرانبین مؤلفههای مختلف دینداری و مؤلفههای مختلف سعادتمندی رابطه وجود دارد.
جدول 2-2- تحقیقات انجام شده در خارج از کشور
ردیفمحققسال انجام تحقیقعنوان تحقیقنتایج اصلی تحقیق1میلر به نقل از مرزیه و پناهی1384رابطه بین مذهب و عزت نفسرابطه بین مذهب و عزت نفس را مثبت و رابطه بین مذهب با اضطراب را منفی به دست آورد.2پالرما و پندلتون به نقل از شهبازی1375نقش مذهب در سلامت رواناعتقادات مذهبی با احساس شادی و رضایت کامل از زندگی رابطه قوی و مستقیم دارد.3کمپل و همکارانش1996رابطه کمرویی و عزت نفس و خلاقیت درکودکان پیش دبستانیرابطه مثبت میان عزت نفس و خلاقیت ارتباط بین کمرویی و خلاقیت منفی4گروه پژوهشی مؤسسه علمی بهداشت روان آمریکا1980رابطه بین اضطراب و فعالیت دینی در یک نمونه 3000 نفریافرادی که مرتب به کلیسا میروند عملاً میزان بسیار پایینتری از اختلالات و ناآرامی را تحمل میکنند که به طور مرتب شرکت نمیکنند یا آنان که هیچ وابستگی دینی ندارند.5کراز1995رابطه بین مقابله دینی و عزت نفس در نمونه بزرگ مسیحیاشخاصی که شدیداً متکی به دین هستند سطوح بالایی از عزت نفس را دارا بودند و همچنین احساس خوداتکایی در آنهایی که تعهد دینی بسیار کمی دارند کمتر است.
6جکینر و اسمیت به نقل از علوی1991ناهمگونی زناشویی و مشکلات رفتاری کودکانعدم تفاهم بین والدین مهمترین عامل پیشبینی کننده مشکلات عاطفی- رفتاری کودکان براساس قضاوت خود والدین و کودکان میباشد.7میلگرام1990رابطه موقعیت خانوادگی در تحقق تواناییهای ذاتیرفتارو نگرش والدین و کمیت و کیفیت علاقههای آنها و نحوه ارتباط با فرزندان در رشد تواناییهای آنها کاملاً مؤثر است.8دولاهایت مارکُز2005مصاحبه با 72 خانواده بسیار مذهبی مسلمان، مسیحی و یهود بررسی عوامل تسریع رشد معنوی فرزندانرفتارهای مذهبی و همچنین عادات مثبت در کودکان و نوجوانان خانوادههای مذهبی بخشی از کودکان و نوجوانان خانوادههای غیرمذهبی است. کودکان و نوجوانان مصاحبه شونده اذعان داشتند که گرایشات معنوی آنها به علت آموزههای والدینشان است.
خلاصه و جمعبندی:
در این فصل به مبانی نظری رفتار دینی والدین و روابط عاطفی موجود در خانواده و خودشکوفایی فرزند اشاره شد. در ابتدا به اهمیت خانواده وهدف از تشکیل خانواده پرداخته و سپس بیان گردید که والدین باید آمادگی لازم و خودساختگی تربیتی و دینی جهت تربیت هر چه بهتر و عمیقتر فرزندان داشته باشند تا خانواده و فرزندان مایه سکون و آرامش یکدیگر کردند و دیگر اینکه اعضای خانواده اگر رفتار صمیمانه و منطقی و روابط عاطفی در حد اعتدال داشته باشند هم خود و هم فرزندان با لذت و شناخت بیشتری که در ابتدا از خانواده گرفته شده است میتوانند به کشف استعدادهای خود بپردازند. و یکی از مقولههایی که در تربیت فرزند حائز اهمیت است رفتار دینی والدین میباشد، چرا که الگوپذیری فرزند در ابتدا از والدین صورت میگیرد و گرفتن پیامهای تربیتی گفتار ، رفتار و حتی پندار والدین را در بر میگیرد. و در مجموع به نظر میرسد که رفتار دینی والدین وروابط عاطفی موجود در خانواده منجر به تأمین آرامش و روحیه شناخت و به فعلیت رساندن تواناییها و استعدادهای فرزند میشود.
و در پایان دیدگاه محققان داخل و خارج کشور تا آنجا که مقدور بود نیز در این رابطه آورده شد.
فهرست منابع
قرآن کریم
آزمندیان، علیرضا (1384): تکنولوژی فکر. تهران: پدیده فکر.
آزمندیان، علیرضا. (1385): تکنولوژی فکر 2. تهران: پدیده فکر.
احمدی، علی اصغر، (1374): روانشناسی شخصیت از دیدگاه اسلام. تهران: امیرکبیر.
امینی، ابراهیم. (1387): اسلام و تعلیم و تربیت. قم: بوستان کتاب.
بازارت، ملانی. (1388): عزت نفس سالم. ترجمه آرام نیا و حسینی. تهران: پیکان.
بازرگان، عباس.(1383):ارزشیابی آموزش (مفاهیم، الگوها و فرایند عملیاتی). تهران:سمت
باقری، خسرو. (1386): نگاهی دوباره به تربیت اسلامی. جلد دوم. تهران : مدرسه.
برادشاو، جان. (1386): خانواده (تحلیل سیستمی خانواده) . (ترجمه مهدی قراچهداغی). تهران: لیوسا
بهشتی، احمد. (1382): خانواده درقرآن. قم: بوستان کتاب.
پرینگل، میاکلمر.(1386): نیازهای کودکان. (ترجمه ایجادی و شافعی مقدم). تهران: رشد.
تبریزی، غلامرضا و مرضیه و طی خواه. (1387): پرورش هوش و خلاقیت کودکان. مشهد: صیانت.
جی. الیاس، موریس، ای توبیاس، اسیون و برایان اس فرید لندر. (1387): پرورش هوش هیجانی نوجوانان . (ترجمه فیروزه کاووسی). تهران: رشد.
جمعی از نویسندگان. (1375): روانشناسی رشد 2 با نگرش به منابع اسلامی. قم: سمت
چوپرا، دیباک (1385): هفت قانون معنوی برای والدین . (ترجمه گیتی خوشدل). تهران: پیکان
حجتی، سیدمحمدباقر. (1358): اسلام و تعلیم و تربیت. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی
خلیلی شورینی، سیاوش. (1375): روش تحقیق در علوم انسانی. مؤسسه انتشارات یادواره کتاب
خاکی، غلامرضا. (1379): روش تحقیق در مدیریت. مرکز انتشارات علمی دانشگاه آزاد اسلامی
حداد عادل، غلامعلی . (1359): خانواده در اسلام. تهران: نهضت زنان مسلمان
حسینی، داودد. (1389): روابط سالم در خانواده . قم: بوستان کتاب.
دست داده، زینالعابدین . (1379): پرورش جسمی و روح کودک. قم: امیر.
دلشاد تهرانی، مصطفی. (1376): سیری در تربیت اسلامی. تهران: ذکر.
رجبی ، محمود. (1388): انسان شناسی. قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)
رستمی نسب، عباسعلی. (1388): فلسفه تربیتی ائمه اطهار(ع). کرمان: دانشگاه شهیدباهنر.
رشیدپور، مجید. (1372): آشنایی با تعلیم و تربیت اسلامی. تهران: انجمن اولیاء و مربیان
سادات، محمدعلی.(1372): راهنمای پدران و مادران. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی
سالاری فر، محمدرضا. (1385): خانواده در نگرش اسلام و روانشناسی . قم: پژوهش حوزه و دانشگاه.
سیف، علیاکبر. (1384): روانشناسی پرورشی. تهران: آگاه
ساغروانی و غیور. (1388): معنویت، خودشکوفایی و هوش معنوی در محیط کار. فصلنامه علمی- پژوهشی- تخصصی گروه مدیریت دانشگاه امام رضا(ع). شماره ششم.
شرفی، محمدرضا. (1371): با فرزندن خود چگونه رفتار کنیم؟ تهران: جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران.
شریعتمداری، علی. (1369): روانشناسی تربیتی. تهران: امیرکبیر.
طباطبایی، سیدمحمدحسین.(1356): آموزش دین. (جمعآوری سیدمهدی آیتاللهی). قم: جهان آرا.
علوی، سیدحمیدرضا. (1379): بررسی رفتار دینی و عوامل مرتبط با آن در نوجوانان دبیرستانهای کرمان. مجله تربیت اسلامی.
علوی، سیدحمیدرضا. (1385): نگرش و رفتار دینی دانشجویان دانشگاه شهیدباهنر کرمان . مجله علوم تربیتی و روانشناسی. سال سوم.
علوی، سیدحمیدرضا (1388): بررسی رابطه میزان احساس شادی بانوع رفتار در دانشجویان مختلف دانشگاههای شهر کرمان. دو فصلنامه علمی پژوهشی تربیت اسلامی . شماره 9
علوی. سیدمحمود رضا. (1387): رنجها هدیههای الهی. قم: انصاریان.
عسکری، پرویز، احدی، حسن و همکاران.(1386): بررسی رابطه بین شادکامی، خودشکوفایی، سلامت روان و عملکرد تحصیلی با دوگانگی جنسی در دانشجویان دختر و پسر واحد علوم و تحقیقات مرکز اهواز. مجله علوم تربیتی9، شماره 33
عمیدی، علی. (1378): نظریه نمونهگیری و کاربردهای آن. جلد اول. تهران: مرکز نشر دانشگاهی
فرهادیان ، رضا. (1388). آنچه والدین باید بدانند. قم: بوستان کتاب
ـــــــ . (1374): تربیت برتر. قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه
قائمی ، علی. (1363): خانواده و تربیت کودک. تهران: امیری.
ـــــــ . (1364): پرورش مذهبی و اخلاقی کودکان . تهران: امیری
ـــــــ.. (1367): نظام حیات خانواده در اسلام. تهران: انجمن اولیاء و مربیان.
ــــــ . (1370): زمینه تربیت. تهران :امیری
کاشفی، محمدرضا.(1388): آیین مهرورزی. قم: بوستان کتاب.
کریمی، عبدالعظیم. (1376): حکمتهای گمشده در تربیت. تهران: تربیت
گنجهای ، حمزه.(1386): ارزشیابی شخصیت. تهران: ساوالان.
لباف، فریبا. (1385): حقوق فرزندان ازنظر قرآن و سنت تهران: زهد
لاجوردی، گیتی. (1384): پنجرهای به سوی بهشت با عشق. تهران: قوانین
مازلو، آبراهام اچ . (1367): انگیزش و شخصیت (ترجمه احمد رضوانی) . مشهد: آستان قدس رضوی.
مشایخی، قدرت اله. (1383): حقوق از دیدگاه امام سجاد(ع). قم: انصاریان.
میرلوحی، فخرالسادات، حسین مولوی و سیدحمید آتشپور. (1386): رابطه بین جو عاطفی خانواده و خلاقیت دانشآموز کلاس چهارم و پنجم دبستان شهر اصفهان. دانش و پژوهش در روانشناسی بشماره 31
نادری، عزتاله و سیف نراقی، مریم. (1379): روانشناسی تحقیق و چگونگی ارزشیابی آن در علوم انسانی. تهران: بدر
نجارپور استادی، سعید. (1387): رابطه جو عاطفی خانواده، خودپنداره، عزت نفس و پایگاه اقتصادی، اجتماعی بر شکلگیری هویت جوانان .مجله اندیشه و رفتار دوره سوم. شماره 9
نوری، مهدیه. (1387): عوامل خانوادگی مرتبط با دیانت دختر دبیرستانهای شهر رفسنجان. پایاننامه کارشناسی ارشد، چاپ نشده، بخش علوم تربیت دانشگاه شهیدباهنر کرمان.
نیکخو، مهدی. (1387): گلبرگ زندگی. قم: بوستان کتاب
هارتلی بروئر، الیزابت. (1388): ایجاد انگیزه در کودکان . (ترجمه احمد ناهیدی) تهران: رشد
یوسفیان، نعمتاله. (1386): تربیت دینی فرزندان . قم: زمزم هدایت.
مدل تحلیلی:
پرورش فطرت خداپرستی و دینجویی
خودشکوفایی دانشآموزانبه فعلیت رساندن تواناییها و استعدادهادی بالقوهخلاقیتشادابیحس همدردیاحساس نیاز به خلوت و تنهاییپرهیز از خود محوری و مسأله مدار شدن پذیرش خود و دیگران و طبیعت محیط گرم و صمیمی منحر به روان شاد و دل آرام و وابستگی عاطفی خانواده نسبت به یکدیگر میشود جلوگیری از افراط و تفریطهماهنگی و همکاری والدین از لحاظ رفتار با فرزند توجه به همه نیازهای جسمی و روحی فرزند محبت و مهر بین اعضای خانواده متغیر ملاک متغیر ملاک روابط عاطفی موجود در خانوادهمتغیر تعدیل گرجنسنوع مدرسهپایه تحصیلی عملشناخت دین آموزش از طریق عمل به دین در منزل خودسازی والدینرفتار دینی والدینمتغیر پیشبینایمان