مبانی نظری و پیشینه تحقیق جرم و جرم شناسی و بررسی ویژگیهای شخصیتی مجرمان (docx) 75 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 75 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
مبانی نظری وپیشینه تحقیق جرم و جرم شناسی و بررسی ویژگیهای شخصیتی مجرمان
تاریخچه
بر مبنای بررسی های تجربی و تحلیل های آماری، آیسنک شخصیت را دارای چهار عامل اصلی می داند. یکی از عوامل اصلی که با توانش مرتبط است، عامل هوش عمومی (G) می باشد و سه عامل مزاجی دیگر، برونگردی، نورزگرایی و پیسکوزگرایی نام دارد. آیسنک، بر این باور است که اگر چه عامل توانش، یکی از عواملی است که نقش مهمی را در ارتکاب جرم ایفاء می کند، اما در مقایسه با عوامل مزاجی اهمیت کمتری دارد.
آیسنک فرد برونگرد را با مشخصه های جامعه طلبی، برانگیختگی، خوش بینی و نیاز به محرک و تغییر محیط تعریف می کند. برونگردها به سرعت دچار تغییرات خلقی و پرخاشگری می شوند و معمولاً قابل اعتماد نیستند. از آنجا که افراد برونگرد (E) به محرک ها و تحریک هایی برای درهم شکستن احساس ملال ناشی از روزمرگی نیازمندند، با احتمال بیشتری از قانون سرپیچی می کنند و فرصت هایی را که برای انجام اعمال نامتفاوت یا حتی ضد اجتماعی پیش می آیند از دست نمی دهند، افزون بر این، برخی از ویژگی های نظام عصبی فرد برونگرد (E) نه تنها وی را به جستجوی محرک ها وا می دارد، بلکه مانع اکتساب و درونی سازی قوانین اجتماعی نیز می شود. نورزگرایی نیز مانند برونگردی، در رابطه ی بین شخصیت و جرم به عنوان یک متغیر معنادار عمل می کند.
این متغیرها که آن را گاهی هیجان پذیری نیز نامیده اند، منعکس کننده گونه ای آمادگی زیست شناختی برای واکنش جسمانی نسبت به رویدادهای تنیدگی زاست.
آیسنک، عقیده دارد که احتمال بروز رفتارهای مجرمانه در فرد هیجان پذیر، بیش از شخصی است که نمرات پایینی در این بعد بدست می آورد.
آیسنک عقیده دارد که مانند برونگردی و نورزگرایی، پیسکوزگرایی نیز یکی از ویژگی های برجسته جامعه ی مجرمان است و بخصوص در آن هایی که به جرایم خشونت آمیز دست می زنند، بسیار بارز می باشد. (دادستان، 1382، ص156).
برخی از نظریه ها در چهارچوب روان پریشی مانند نظریه ی رکلس ردینز عقیده دارند که «تصور از خود» دارای نقش حیاتی در تحول رفتار مجرمانه است. پژوهش هایی که از این زاویه انجام شده اند، نشان داده اند که سطح «حرمت خود» در گروه های مجرمین، پایین تر از غیر مجرمین است. (برنت و همکاران، 1992، ص 89).
بعضی از روانشناسان، انحراف را بر حسب نقص شخصیت توجیه می کنند، در نتیجه این پژوهشگران احساس انحراف را بیش از آنکه به ژن های غیرعادی نسبت دهند، به تجربه های نابهنجار نسبت می دهند. (ستوده، 1372، ص 111).
یوشل و سامنو (1979)، ادعا نموده اند که بزهکاری، یکی از ویژگی های شخصیت می باشد، اما باید توجه داشت که آن ها از نظریه ی آیزنک که شخصیت را به صورت یک ویژگی ذاتی ناشی از سیستم عصبی توصیف می کرد، پیروی نمی کنند، بلکه آن ها نوع شناخت و بینش را مدنظر قرار می داند که بر نقش پیش داوری و اشتباه در تفکر در رفتار بزهکاری تأکید می نمود. آن ها اعتقاد داشتند که شخصیت فرد، شدیداً تحت تأثیر تعامل والدین – کودک در دوران کودکی می باشد و در طول دوران زندگی رشد می نماید. یوشل و سامنو، بر این باور بودند که کل رفتار انسان نتیجه ی روند یک تفکر معقول است. افراد مجرم یا بزهکار به دلیل اشتباه و پیش داوری در افکارشان به یک مرحله ی رفتاری می رسند که برای اکثر مردم غیر قابل قبول می باشد. یوشل سون و سامنو براساس مصاحبه ای که از 240 متخلف مرد که از گروه مختلف شامل بیمارستان های روانپزشکی و درمانگاه نیز می شد، به این نتیجه رسیدند که ویژگی های شخصیت افراد بزهکار، دارای چهل نوع اشتباه فکری است. (پو تواین و سامونز، 1383، ص256).
برووسکی (1972)، بر اساس جمع بندی نتایج نه تحقیق آمریکایی که بین سال های 1918 تا 1970 انجام شده بودند، میزان اختلال های روانی در متهمان و مجرمان را بین 16% تا 95% برآورد کرد و متذکر شد که بیشترین فراوانی به اختلال های شخصیت اختصاص داشته است. (راب وابت و فیوناهینز، 1383، ص78).
اخیرا نیز گون و همکاران (1991)، اطلاعات حاصل از یک مصاحبه ی نیمه ساخت یافته و مندرجات پرونده 1365 مرد بزرگسال و 404 بزرگسال جوان در 16 زندان انگلستان را با ضوابط تشخیصی ICD مطابقت داده و به این نتیجه رسیدند که 40% نمونه مورد بررسی ضوابط یک مقوله ی تشخیصی مانند سوء مصرف مواد (23%)، اختلال های شخصیت (10%)، روان آزردگی (6%)، روان گسستگی (2%) و اختلال های جسمانی (8/0%) منطبق بوده است. (وایت و هینز، 1383، ص127).
تعریف جرم
جرم، یک پدیده ی اجتماعی است و با خلقت بشر، تحت عناوین متفاوت از قبیل سرپیچی، سرکشی، رفتار ناشایسته و ناپسند آغاز گردیده است، چنانکه در قرآن مجید می فرماید:
«وَ اذا قُلنا لِلمَلائکه اسجدوا لادمه فسجدوا الا اِبلیس الی وَاستَکبر وَ کان مِن الکافرین»
«چون فرشتگان را فرمان دادی که بر آدم سجده کنی، همه سجده کردند مگر شیطان که ابا و تکبر ورزید و از فرقه کافران گردید».
جرم، نه تنها در بین اجتماع، بلکه در بین حیوانات و نباتات نیز اتفاق می افتد. جرم در حالت انزوا و انفراد، مفهومی ندارد و از نظر زمان و مکان متغیر است.
بعضی از اعمال که در قرون گذشته در بین طوایف و قبایل مختلف جرم محسوب می شده، امروزه به آن ها عنوان جرم اطلاق نمی گردد و یا بالعکس.
دانشمندان هر یک، با توجه به رشته ی تخصصی خوب و عقاید مکتبی که از آن ها الهام گرفته اند، تعریف های گوناگونی از بزه نموده اند، ولی تاکنون تعریف جامعی که مورد قبول همگان قرار گیرد به عمل نیامده است.
حقوقدانان، با توجه به جرایم مندرج در قوانین کیفری و یا تعریفی که قانونگذار از جرم به عمل آورده است، اکتفا می کنند. در صورتی که جامعه شناسان، با بررسی موضوعات اجتماعی و جرم شناسان بر مبنای اصول جرم شناسی به تعریف بزه می پردازند.
اصول جرم شناسی
چهار پدیده یعنی علت، انگیزه، شرط، عامل، اصول جرم شناسی را تشکیل می دهد.
مبحث اول : علت
در جرم شناسی، علت آفریننده جرم است. یک علت قبل از اثر به وجود می آید و سپس اثرات آن ظاهر می شود. به طور کلی، علت، ناشی از مجموعه ی چندین عامل جرم زا و فقر عوامل بازدارنده می باشد.
کین برگ می نویسد: هر عملی که از فردی سر می زند، واکنش یک محرک است، تمام اعمال انسانی، تحت تأثیر وضع جسمی و روانی محیط اجتماعی است و از اثر مجموع عوامل مذکور یک علت پدید می آید.
عده ای از دانشمندان، در تعریف علت در جرم شناسی، معتقدند که هر گاه تأثیر عاملی در یک مجرم بیش از تأثیر آن عامل در افراد عادی باشد، علت نامیده می شود. (دانش، 1374، ص189).
مبحث دوم : انگیزه
انگیزه، غرض یا محرک اراده، یک پدیده ی فردی و درونی و روانی است که آن را علت غایی و یا مقصد و هدف نهایی نیز توصیف می کنند.
عده ای از دانشمندان، معتقدند که انگیزه، ذوق یا سود و یا احساسی است که فرد را به طرف ارتکاب جرم می کشاند.
برخی دیگر عقیده دارند که علت، یک پدیده خارجی و عینی است که بین فرد و وضعیت ارتباط برقرار می کند، اما انگیزه ریشه روانی و ذهنی دارد.
با اینکه تعیین حدفاصل بین علت و انگیزه تا حدی مشکل است، اما گاهی انگیزه به حدی قوی است که بدون تأثیر علت خارجی، فرد را به ارتکاب جرم سوق می دهد. مثلا بیماری های روانی، اختلالات عاطفی از انگیزه های بسیار موثر در بروز حالت خطرناک و وقوع جرایم هستند.
در تحقیق و پژوهش های جرم شناسی، تشخیص بین علت و انگیزه ضروری است. انگیزه ی ربودن مالی برای ضرر و زیان رساندن، با انگیزه ی سرقت برای سد جوع و گرسنگی و یا رفع نیاز کاملاً متفاوت است. (دانش، 1374، ص 191).
مبحث سوم : شرط
شرط امری است که در ایجاد شیئی دیگر مؤثر و سبب اتفاقات و تحریکات اضافی می شود.
بعضی از متخصصین، علت را شرط لازم در وقوع جرایم می دانند و معتقدند که بدون شرط، عملی از قوه به فعل در نمی آید و در نتیجه، شرط و علت یکی بوده و قابل تفکیک نیستند.
پیناتل، شرط و علت را از هم تفکیک کرده و می نویسد که : شرط، پدید آورنده عوامل مختلف است و بر تعداد آنچه وجود دارد افزوده و محرک عوامل موجود در تقویت کننده آنهاست که با ازدیاد تحریکات، سبب بروز اتفاقات و حوادث تازه شده و زمینه را برای بروز جرایم گوناگون آماده می کند. (دانش، 1374، ص 193).
مبحث چهارم : عامل
عامل، پدیده ای ناشی از هر وضع جسمی یا روانی است که در رشد و یا افزایش جرایم نقش مهمی را ایفا می نماید. عامل، به وجود آورنده ی جرم نیست پرورش دهنده ی آن ها می باشد. تأثیر عامل در افراد مختلف متفاوت است، چه بسا افرادی تحت تأثیر عواملی مرتکب جرم می شوند، در صورتی که افرادی دیگری که در وضع مشابه آنان قرار داشته و با همان شرایط در اجتماع به سر می برند، مرتکب جرمی نمی شوند. به طور مثال، صدها نفر یک فیلم جنایی سینمایی را تماشا می کنند، فقط عده ای از آنان تحت تأثیر موضوع همان فیلم، مرتکب جرم می شوند. علت این امر، وجود اختلاف در گرایش ها، استعدادها، شرایط محیط خانوادگی، محیط اقتصادی و اجتماعی، جغرافیایی، سیاسی، و بالاخره از همه مهمتر وضع جسمی و روانی است که سبب قدرت مقاومت گشته و افراد را از یکدیگر متمایز می سازد.
تعیین یک رابطه ی دقیق و قطعی بین عامل و معلول مشکل است، زیرا در تمام موارد، عامل در بروز جرائم تأثیر مطلق و قاطع ندارد.
انواع عوامل متعدد و اهم از آن، عوامل جرم زا و عوامل بازدارنده هستند. (دانش، 1374، ص 195).
1- عوامل جرم زا
تحت تأثیر عوامل فردی (جسمی یا روانی)، عوامل مستعد کننده (اثرات ارث)، عوامل آماده کننده (الکلیسم)، و عوامل ایجاد و عمل کننده (محیط)، و یا عواملی که نقش تعیین کننده را دارند، افراد به طرف ارتکاب جرم کشانده می شوند. اثر یک عامل به تنهایی صد در صد در وقوع جرم نادر است، و بر اثر جمع عوامل مختلف، فرد در مظان ارتکاب جرم قرار می گیرد.(دانش، 1374، ص201).
2- عوامل بازدارنده
تعدادی از افراد، تحت تأثیر عقاید مذهبی، اصول اخلاقی، وضع جسمی و روانی، موقعیت اجتماعی، دارای عواملی هستند که با وجود عوامل جرم زا، مرتکب جرم نمی شوند، بدین معنی که رفتار و کردار فرد، تحت تأثیر اوضاع و احوالی قرار گرفته است. از یک سو، تحت تاثیر عوامل فردی (جسمی و روانی) و محیط اجتماعی که منشأ فشار به سوی رفتار ضد اجتماعی و ارتکاب جرم می شود، مثل فقر که سبب فشار و حفظ آبرو و حیثیت، موجب خودداری می شود.
همانطور که افراد از نظر جسمی و روانی با هم متفاوت هستند، در برابر فشار محرک های خارجی نیز، واکنش های مختلف از خود نشان می دهند. فشار، ممکن است فشار بدنی و یا روانی و یا ناشی از علل مختلف خارجی باشد و غالبا برای مقابله با ناملایمات، سر و صدای زندگی شهری، ترافیک و غیره خشم خود را فرو می بریم در نتیجه بر شدت فشار روانی افزوده می گردد. شدت و میزان فشار، مربوط به موقعیتی است که شخص در آن قرار گرفته است، و همچنین میزان ارزشی که برای آن عامل فشار قائل است. امری ممکن است فردی را از پا درآورد و اما دیگری را اندکی آزرده خاطر سازد.
معمولاً هر چه مدت دوام فشاری بیشتر و تعداد آن در یک زمان زیاد باشد، طبعاً فشار شدیدتر خواهد بود. و به طور مثال، مردی که به سرطان مبتلا است، فرزندش از بلندی سقوط کرده و مجروح می شود، در موقع انتقال فرزندش به بیمارستان، اتومبیلش تصادف می کند و در مراجعت به منزل، خانه ی خود را دچار حریق می بیند.
یک سری اتفاقات کوچک نیز ممکن است مشابه یک فشار جزیی، سبب بروز واکنش های غیر عادی شود در حالی که افراد تواناتر، فشار عظیم تری را می توانند متحمل شوند ولی غالباً به زخم معده، سردرد های مزمن، (میگرن) دچار می شوند.
مهمترین واکنش ها در برابر فشارها عبارتند از: حمله، عقب نشینی، مصالحه.
حمله (تهاجم) : در این نوع دفاع و مقاومت، شخص سعی دارد با فعالیت بیشتر، بر موانعی که در سر راه ارضای احتیاجاتش (مادی یا معنوی) موجود است، فائق آمده و آن ها را از میان بردارد. اگر حمله نیز با ناکامی روبرو شود و محرومیت ادامه یابد، آزردگی و احساس نارضایتی تقویت شده، حالت حمله ممکن است منجر به خصومت، کینه، نفرت که مخرب هستند شود. سرقت، ایجاد حریق عمدی، انحرافات جنسی، غالباً از واکنش های حمله می باشند که به کینه و خصومت مبدل گشته است.
فرار یا عقب نشینی : عقب نشینی ساده، نوع دوم واکنش در مقابل فشار است. انسان حتی نوزادان نیز در مقابل محرک دردناک، مانند جسم داغ، خود را کنار می کشند. عقب نشینی، با استفاده از موقعیت خاص بروز می کند که خود محرک تشویش، آشفتگی و تحقیر شخصی است.
مصالحه : شایعترین واکنش روانی در مقابل کشمکش های درونی، مصالحه است. وقتی فردی با حمله یا عقب نشینی، نمی تواند بر مشکلات و خواسته های درونی فائق آید، به صورت مصالحه با پذیرش هدفی به جای هدف قبلی و یا کم کردن توقعات و آرزوها در برابر عوامل جرم زا، مقاومت می کند. (بیرجندی، 1357، ص208).
کین برگ، بروز جرم را ناشی از دو اصل می داند :
اول : عوامل فردی که تحریکاتی ایجاد کرده و فرد را به طرف رفتارهای ضد اجتماعی می کشاند.
دوم : مقتضیات فردی که علیه تحریکات به مبارزه می پردازد.
بررسی قدرت مقاومت در برابر نیروهای تحریک کننده در جرم شناسی، حائز اهمیت زیاد می باشد. (دانش، 1374، ص210).
طبقه بندی بر حسب خصایل و سجایای اصلی
عده ای از دانشمندان، بر حسب خصایل و سجایای اصلی، افراد را به طبقات مختلف تقسیم و حالات روانی و نفسانی آنان را تشریح کرده اند که اهم آن ها به طور خلاصه به شرح زیر می باشد :
1- طبقه بندی کین برگ
کین برگ جرم شناس سوئدی، معتقد است که وضع اعضاء بدن که در بروز تمایلات نفسانی مؤثرند، به چهار خصلت روانی مربوط می شوند :
لیاقت : لیاقت، یک حالت هوشی است که شخص بتواند با اوضاع و احوالی که پیش می آید، اعمال و رفتار خود را تطابق دهد. افراد، به دو دسته ی لایق و نالایق تقسیم می شوند. افراد نالایق، موقعیت را درک نکرده و نمی توانند خود را با محیط تطبیق دهند.
سلامتی : افراد سالم امیدوار و بی باک، افراد بیمار مضطرب و نگران هستند.
عادات : هر فردی، دارای عادات بخصوصی بوده و مایل است رفتار اکتسابی خود را ادامه دهد. شخصی که خیلی مقید به عادات خود می باشد، وسواسی و دلسرد است و فردی که مقید به عاداتش نمی باشد، لاقید، نامنظم و بی استعداد و تلقین پذیر است.
پایداری : هر شخصی کم و بیش پایدار است، شخص پایدار، خوددار، بطی الانتقال و دارای هدف است. فرد ناپایدار، سریع الانتقال، سست عنصر و بی اراده بوده و به سهولت عقیده و روش خود را تغییر می دهد. (دانش، 1374، ص 221).
2- طبقه بندی لوسن
لوسن، افراد را بر مبنای سه خصلت هیجان پذیری، فعال و پر تحرک، سریع التأثیر، طبقه بندی نموده و برای هر یک از این سه خصلت، واکنش هایی ارائه داده است :
اول – افراد هیجان پذیر : که در قبال تحریک، واکنش هیجانی شدید نشان می دهند. بر عکس، افراد خونسرد و یا بی هیجان، در مقابل تکانه های عصبی و ضربه ی روحی مقاومت دارند.
دوم – فعال و پر تحرک : افراد فعال و پر تحرک، برای رفع موانع و نیل به هدف و مقصود خویش، نهایت کوشش و فعالیت را به عمل آورده و از بیکاری گریزانند. اینگونه افراد امیدوار، استقلال طلب، خوشرو و کنجکاو هستند، بالعکس افراد غیر فعال و بی تحرک، تنبل و مأیوس و بدبین می باشند.
سوم – سریع التأثیر : اشخاص سریع التأثیر که در قبال تحریک به فوریت اقدام می کنند، تندکار، سریع در دوستی و دشمنی، خواهان تحول، زودباور، ولخرج و دارای رفتار متناقض بوده و خیلی زود مورد توجه قرار می گیرند و افرادی به ظاهر خوش برخورد و جذاب ولی در باطن، صادق و وفادار به عهد و وفا نمی باشند.
چهارم – افرادی بطی التأثیر : این افراد، پس از چند تحریک اقدام به عمل می نمایند و دارای رفتار کند و برخوردی سرد بوده لکن موقر، قابل اعتماد، انتقامجو و مال اندیش هستند. به عقیده خود دلبستگی عمیق نشان داده و در دوستی ثابت قدم و به عهد خود وفادارند و بی تأمل سخن نمی گویند. لوسن، از اختلاط خصلت های مذکور، از هشت شخصیت نامبرده است :
تیپ عصبانی : هیجانی، غیرفعال، سریع التأثیر، حساس، زود رنج.
تیپ احساساتی و آرزو پرور : هیجانی، غیرفعال، بطی التأثیر، گوشه گیر، با عواطف عالی اخلاقی.
تیپ زود خشم (غضبناک) : هیجانی، فعال، سریع التأثیر، اجتماعی، پرکار.
تیپ هوسناک (شهوانی) : هیجانی، فعال، بطی التأثیر.
تیپ خونگرم : بی هیجان، فعال، بطی التأثیر، ثابت قدم، وظیفه شناس، دقیق و سخت پای بند اصول است.
تیپ بی شکل : بی هیجان، غیرفعال، بطی التأثیر، در برابر رژیم های اجتماعی بی طرف بوده، دقیق و وظیفه شناس نمی باشد، و فاقد قدرت پیش بینی است.
تیپ بی قید : بی هیجان، غیرفعال، بطی التأثیر، در مقابل حوادث خونسرد می باشد. (لرگیویر، 1968، ص 378).
3- طبقه بندی کرچمر
کرچمر جرم شناس آلمانی، افراد را به سه دسته تقسیم کرده است :
دسته اول - سیکلوتیم :
سیکلوتیم ها، متلون المزاج (سیکلوئید) بوده و مبتلا به پریشانی روانی ادواری هستند و زندگی آنان بین غم و شادی می گذرد. این دسته، برون گرا بوده و قدرت هماهنگی و انطباق با محیط زندگی اجتماعی را دارند و از لحاظ اخلاقی، افرادی درستکار و امین، لکن در برابر پیشامدها، قدرت مقاومت نداشته، سست عنصر و زبون و از رقابت اجتناب دارند.
دسته دوم – اسکیزوتیم یا شیزوتیم ها :
درون گرا، طبع ظریف، محافظه کار و حساس هستند. فوری تغییر رفتار داده و زود عصبانی می شوند. کرچمر، این دسته را به چند نوع تقسیم نموده است :
غیر اجتماعی و ترسو
محجوب، زود رنج، طبیعت دوست، اهل مطالعه.
آرام، گیج، دارای خلق و خوی یکنواخت.
دسته سوم – ویسکو :
که مبتلا به صرع بوده و از لحاظ ساختمان بدنی قوی هیکل، عضلانی و افرادی آرام و لجوج هستند. (دانش، 1374، ص 232).
4- طبقه بندی شلدن
شلدن دانشمند آمریکایی، افراد را بر حسب سجایای برجسته ی منش، به شرح زیر طبقه بندی نموده است :
اول – تیپ سوماتوتونیک افرادی جدی، پرجنب و جوش، حادثه جو، اهل هیاهو، پرخاشگر، جاه طلب و قسی القلب می باشند. در حالت پریشان حالی، بیشتر به فعالیت می پردازند.
دوم – تیپ ویسروتونیک که به ظاهر آرام، اجتماعی، افراد راحت طلب و اهل معاشرت بوده همواره گفتار دیگران را تأیید می کند.
سوم – تیپ سره پروتونیک افرادی آرام و ناراحت، با واکنش های سریع التأثیر و منزوی هستند و در قیافه ی آنان حتی در سنین جوانی، یک حالت خستگی مفرط دیده می شود. غالباً گوشه گیر هستند و قدرت انطباق احتمالی این دسته خیلی کم است. (دانش، 1374، ص 240).
طبقه بندی شنایدر
شنایدر، وضع غیرعادی سجایا را در نابهنجاری روانی مؤثر دانسته و تیپ های پسیکوپاپ اصلی را به شرح زیر تقسیم کرده است :
خوش خلق ها : فعال، شاد، تلقین پذیر و بی ثبات و بیقرار هستند و بسیاری از آن ها، افراد وظیفه شناس و زحمتکش برخی هم پرخاشگر و بی اعتماد، شوخ و مغرورند.
مقرراتی : ترسو و وسواسی بوده و به خود اتکاء ندارند و این عدم امنیت داخلی را با اطمینان به اوضاع خارجی جبران می کنند.
متعصبین : بیش از اندازه خود را لایق دانسته و برای عقاید خود ارزش بیش از حد قائلند. بعضی از این متعصبین، اهل مباحثه و جاه طلب بوده و برخی دیگر ملایم و سازشکارند.
افراد خود پسند : لاف زن، دروغگو، دورو بوده و خودنمائی از خصوصیات اصلی آنهاست.
پسیکوپاتهای خونسرد : افرادی بی پروا، جاه طلب، معترض و به قیود اخلاقی پای بند نیستند.
بی اراده ها : شخصیت تلقین پذیر داشته و ضعف اراده آنان سبب تردید در کارها و بیکاری و بیماری می شود. (رضائی، 1351، ص105).
تئوری های مربوط به جرم
برخلاف تئوری های مختلف مربوط به بزهکار و بزهکاری که ریشه ی قدیمی دارند، تئوری های مربوط به بزه، مباحث جدیدی در جرم شناسی است و متخصصین برای تحقیق مراحل مختلف وقوع جرائم یعنی از مرحله ی تخیل تا مرحله ی ارتکاب، جرم را تحت رابطه ی محیط، زمینه، شخصیت و وضعیت مورد بحث قرار می دهند. (دانش، 1374، ص 248).
محیط
محیط که معادل کلمه ی Milieu در زبان فرانسه است، در محاوره عمومی به محیطی اطلاق می شود که فرد را احاطه کرده و در هر موجود زنده مؤثر و منشأ تحول و تغییر است.
بین محیط و اطراف، بایستی قائل به تفکیک شد، زیرا محیط مبین کیفیت قابل دوام و دائمی است، ولی اطراف مبین وضع غیر ثابت گذران و آنی می باشد.
محیط، کلیه ی شرایط و امور و دقایقی است که موجب تکامل هر موجود زنده و بخصوص تحول شخصیت انسانی می شود. (کی نیا، 1346، ص107).
حیوانات نمی توانند در محیط دگرگونی پدید آورند، زیرا فاقد آن قدرت و توانایی لازم هستند که مطابق میل و دلخواه خود تغییراتی در محیط خود ایجاد کنند و ناگزیرند که تابع محیط بوده و خود را با آن تطبیق دهند در صورتی که بشر، باهوش و ذکاوت و قدرتی که دارد همواره تابع محیط نیست و با تلاش و کوشش، اثرات آن را خنثی کرده، تحولات مورد نظر خویش را به وجود می آورد. از طرف دیگر، استعداد و توانایی هر فرد برای تکامل جسمی و روحی پیوسته وسیله ی نیروهای مؤثر محیط، طرح ریزی شده و شکل می یابد. در افرادی که ارث اثراتی متشابه دارد، اختلاف محیط سبب ایجاد خصائص و صفات متفاوت می شود و هر محیطی از نظر دارا بودن خصائص و موقعیت های خاص، در تکامل و رشد شخصیت مؤثر است. (بیرجندی، 1357، ص135).
به طور مثال، بزهکارانی که اطفال را تحت تعلیم بزهکاری قرار می دهند، آنان را سارق با می آورند.
هرچه آموزش و پرورش طبقه ی جوان اجتماع کاملتر و یکنواخت تر باشد، تشابه شخصیت آن ها به یکدیگر بیشتر و انطباق شان با محیط اجتماعی سهل تر است. گاهی نیز افراد تحت تأثیر فشارهای بیش از قابلیت سازگاری خود، به آسانی نمی توانند خود را با محیط تطبیق دهند و بالنتیجه رفتار ضد اجتماعی پیش می گیرند.
جرم شناسان، محیط را به دو نوع تقسیم می کنند :
محیط جغرافیایی یا محیط طبیعی : محیطی است که افراد در آن زیست می کنند. از قدیم الایام، فلاسفه و دانشمندان تأثیر محیط جغرافیایی مخصوصاً تأثیر فیزیکی آن مانند گرما، سرما، فشار هوا و غیره و تأثیر شیمیایی مانند آب، غذا و غیره را در رفتار و کردار انسان تأیید کرده اند.
محیط اجتماعی : که شامل محیط عمومی و محیط شخصی است که در ابتدا در روابط فشرده و کوچکتر و سپس در محیط فرهنگی، اقتصادی و غیره باید مورد مطالعه قرار بگیرد. هر گونه تحول یا تغییری که در شرایط و مقتضیات محیط اجتماعی به وجود آید، در بروز جرائم و یا از بین رفتن آن مؤثر است.
محیط عمومی : شامل اوضاع و احوال و وضع کلی اجتماعی است که در تمام افراد یک جامعه و یک کشور تأثیر دارد.
محیط شخصی : شامل اطرافیان فرد است. در آن اثر خاص داشته و در وقوع نوع جرائم، تأثیر کلی دارد که اهم آن ها عبارتند از :
محیط اجتناب پذیر: که محیط اصلی خانواده و یا محیطی است که فرد از بدو تولد در آن محیط رشد و پرورش یافته و شخصیت او در آنجا پی ریزی می شود.
محیط اتفاقی : محیط مدرسه، محل کارآموزی، خدمت سربازی می باشد که دوران خاصی از زندگی است و در طی ادوار مذکور، بعضی از مختصات روانی فرد، تکامل می یابد.
محیط انتخابی : محیطی است که اشخاص به میل خود آن را انتخاب می کنند، مانند محیط تفریح و ورزش.
محیط پذیرش : یا مورد قبول محیطی است که افراد به میل و دلخواه و یا بالاجبار آن را می پذیرند، مانند پذیرش شغل، قبول ازدواج.
محیط تحمیلی : محیطی است که بر خلاف میل به انسان تحمیل می گردد. مانند زندان.
در قبال تغییرات واقعی، گاهی فرد تغییر مجازی دارد. با اینکه ظاهراً با محیط موافق است، اما با یک نوع پایداری و نارضایتی باطنی که دارد با فراهم شدن وضعیت متضاد، تحت تأثیر استعدادهای ذاتی و احساسات عاطفی، عدم ناسازگاری او ظاهر می شود. (دانش، 1374، ص257).
2- زمینه
عامل ارثی، پایه ی اساسی و ضروری تکوین شخصیت فرد بوده حدود تکامل جسمی و روانی را تعیین می کند. اثر کروموزومها، تغییر و تجزیه ی ژنها، اثر بیماریهای واگیردار، رشد جسمی و پرورش روانی و سایر عواملی که در جسم و روان هر فرد مؤثر است، زمینه را برای بروز جرائم مختلف مهیا می سازد.
با اینکه زمینه به علت ساختمان خاص جسمی و وضع روانی هر فرد، دوام دارد ولی تحت تأثیر عوامل خارجی و محیط اجتماعی تغییرپذیر است.
3- شخصیت
در افکار عمومی، کسی را با شخصیت معرفی می کنند که دارای صفات و کردار برجسته ی اخلاقی و انسانی باشد و همچنین به کسانی که دارای منصب و مقام، موقعیت خاص هستند، عنوان شخصیت مذهبی، لشگری، کشوری، علمی و غیره اطلاق می شود.
در تعریف علمی شخصیت، مکتب های مختلف، عقاید متفاوتی را ابراز داشته اند.
موسسین مکتب تحقّقی یا اثباتیون (لمبروزو، فری، گارفالو)، شخصیت را مترادف وضع جسمی و روانی قرار داده و معتقدند که هر گونه تغییر و تحولی که در وضع جسمی و روانی افراد به وجود آید، در تغییر و تکوین شخصیت مؤثر است.
زیست شناسان عقاید مکتب مذکور را مورد تأیید قرار داده اند. پندد (استاد ایتالیایی) در تشریح شخصیت می نویسد : «هر گاه هرمی را در نظر مجسم کنیم که پایه ی آن را ارث تشکیل دهد و در اطراف و جوانب هرم، چهار عامل شکل، منش (رفتار)، عواطف و تمایلات، هوش قرار بگیرد، در رأس هرم، ترکیبی به وجود می آید که شخصیت است.
از نظر روانکاوی شخصیت، یک سازمان پرتحرک و بالاترین ترکیب روانی است و یکی بودن و معلوم بودن وضع و احساسات شخصی، از مشخصات آن می باشد. شخصیت، بین انسان و محیط رابطه ایجاد می کند. عواطف و انگیزه ها و همچنین اخلاق و رفتار هر فرد، شخصیت وی را تشکیل می دهد و او را با محیط سازگار می سازد. مکتب مذکور، بزهکاری را ناشی از غرایز و تمایلات ناخودآگاه می داند.
فروید (1939- 1856) روانپزشک اتریشی که روانکاوی را پایه گذاری کرد، معتقد است که شخصیت انسان تحت تأثیر سه نیرو قرار دارد که عبارتند از:
نهاد (ضمیر ناخودآگاه)، من، من برتر.
نهاد سرچشمه ی نیروی نفسانی از نیروی پنهان و بی پایانی که در وجود انسان نهفته است سرچشمه می گیرد و از مجموعه خواست ها و غرایز اولیه که ناخودآگاه بوده و هیچگونه قید و بندی نمی شناسد. فعالیت آن روی اصل «لذت» است و می خواهد خواسته ها به سرعت ارضاء شود. با برخورد به ارزش های اجتماعی و مقررات، بسیاری از غرایز طبیعی و احتیاجات انسان سرکوب می گردد.
من شخصیت افراد را تنظیم می کند و منشأ توازن بین نهاد و مقتضیات حیات فردی و واقعیات زندگی است و در حقیقت «من» حلقه ی اتصالی بین «نهاد» که اختصاص به اعمال غریزی دارد و «من برتر» می باشد. «من»، مبین آموزش و فراگیری واقعیات زندگی است و انسان را با محیط خارج در تماس می گذارد و معرف شخصیت اجتماعی است که تحت قوانین و قیودات اجتماعی، همیشه خود را با رسوم و سنن هماهنگ می سازد. با رشد کودک و آشنایی او با حقایق محیط، هسته ی اساسی شخصیت به صورت «من» تشکیل می شود. از روی تجارب شخصی و تأثیر دنیای خارج، کودک به تدریج یک نظر ثابت شخصی و پایدار از محیط و از شخص خود و از ارتباط این دو با یکدیگر بدست می آورد و بر طبق این دورنما، مسائل زندگی را ارزیابی می کند و برای مقابله با آن ها به کوشش می پردازد و از پیروی کورکورانه از بعضی از تمایلات خود دست بر می دارد و قادر می شود که حقیقت عواملی را که در تکوین شخصیت او سهیم هستند درک کند. همین درک، در طرز رفتار و کردار و انطباق اجتماعی او، اثرات خود را باقی می گذارد. (بیرجندی، 1357، ص 112).
من برتر یا فوق من شامل ارزش های اخلاقی و وجدانی هر فرد است که به تدریج با آموزش و پرورش و تأثیر عوامل محیط در نهاد (ضمیر ناخودآگاه) او پدیدار می گردد به نظم و انضباط، مجازات، پاداش خوب و بد توجه دارد و در مقابل خواسته های نهاد، می تواند مقاومت کند.
شخصیت سالم، شخصیتی است که بین اعمال نهاد و من، نوعی هماهنگی وجود داشته باشد. روانشناسان معتقدند که شخصیت به شکل مجموعه قوایی است که باید به رشد و پیشرفت تدریجی در جهات مختلف اجتماعی، احساسی، هوشی، و روانی و غیره ادامه دهد. عوامل متعدد مخصوصاً ارث، وضع جسمی، تربیت، رابطه ی بین افراد و اجتماع، در این پیشرفت و بلوغ مؤثرند. (فرخ، 1350، ص 142).
رشد فکری و روانی ، بیانگر میزان بلوغ است. با اینکه تعیین سهم عوامل ارثی و تجارب شخصی و غیره، در میزان رشد شخصیت بسیار مشکل است، ولی در هر حال، استعدادهای ذاتی و فطری که شامل هوش نیز می باشد، اثر مهمی در رشد شخصیت دارند. اثرات مذکور با تجارب و محسوسات فردی و آموزش و پرورش تغییر می یابند. اثر و اهمیت هر تجربه و هر کاری برای هر شخصیتی فرق می کند.
عده ای از روانشناسان ارث، محیط من را در تکامل شخصیت حائز اهمیت خاص می دانند و معتقدند که به تدریج که کودک رشد کرده و با حقایق خارجی آشنا می شود، قسمتی از خواسته های خام و بدوی او، با حقایق محیط سازش می یابد و به صورت «من» هسته ی اساسی شخصیت او را تشکیل می دهد. «من» نقطه ی عطف و بازگشتی است که تجربیات و حالات و واکنش های سازشی کودک، گرداگرد آن، سازمان می یابد. «من» موجب می شود که انسان بتواند خود را در حالت اگاه خویش (وجدان) احساس کند. به طور مثال، شخصی در وضعیتی قرار می گیرد که می داند اگر مرتکب سرقت شود، کسی متوجه نشده و دستگیر نخواهد شد، لکن از ارتکاب سرقت که آن را یک عمل خلاف اخلاق و وجدان می داند خودداری می نماید. به عبارت دیگر، شخصیت وظیفه ی اخلاقی و معنوی را تحت نظر و قاعده قرار داده و غرایز و احساسات عاطفی را با سنجش های اجتماعی و فرهنگی که مورد قبول عموم است مقایسه و تفاوت آن را درک می کند. جامعه شناسان فرهنگ هر جامعه را در تکوین شخصیت مؤثر می دانند و معتقدند که تفکیک شخصیت که مؤید وحدت وجود فرد است، از محیط امکان پذیر نیست. فرد از بدو تولد دارای شخصیت است و با رشد جسمی و روانی در ادوار مختلف زندگی، شخصیت تکامل پیدا می کند و هر گاه استعداد در قابلیت ذوق هر فرد تحت شرایط محیط پرورش یافته و تربیت شود، فرد شخصیت ویژه ای پیدا می کند.
از نظر جرم شناسی، با توجه به عقاید مکتب های مذکور، همانطور که تفکیک روح از بدن امکان پذیر نیست، تفکیک شخصیت از محیط نیز میسر نمی باشد.
کین برگ معتقد است که شخصیت و محیط یک مجموعه را تشکیل می دهند. وقتی که یکی از عناصر تشکیل دهنده تغییر کند کار مجموع هم تغییر می یابد.
به طور کلی، شخصیت در 25 سالگی تکوین می یابد، بعداً با توجه به وضع محیط اجتماعی و عوامل دیگر متحول می گردد.
تجزیه و تحلیل شخصیت از لحاظ وضع روانی، امری بس مشکل است. اما آنچه که در جرم شناسی حائز اهمیت است، مطالعه شخصیت با توجه به وضعیت می باشد. (دانش، 1374، ص267).
4- وضعیت
وقوع جرم از مرحله ی شروع تا اجرای عمل، بسته به وضعیتی است که شخصیت فرد را تحت تأثیر قرار می دهد. با ترکیب شخصیت و وضعیت هر امری، از نقطه ی شروع، به مرحله ی عمل و اجراء می رسد.
کین برگ (جرم شناس سوئدی)، بررسی وضعیت را در مرحله ی شروع به ارتکاب جرم با اهمیت تلقی کرده و معتقد است که وضعیت هایی وجود دارند که قبل از ارتکاب جرم می توان آن ها را شناسایی کرد برای پیشگیری از وقوع جرائم بررسی وضعیت در جرائم، قریب الوقوع، ضروری است زیرا وضعیت هایی هستند که فرد را تحت فشار قرار داده و قدرت مقاومت را از وی سلب و به طرف ارتکاب جرم می کشانند.
گاهی وضعیت به سبب آنکه فرد در آن قرار گرفته به وجود می آید و یا مستقل از وجود فرد، وضعیت موجود است باید وضعیتی را که فرد در آن قرار گرفته بررسی کرد تا عواملی که محرک برای ارتکاب جرم بوده اند مشخص شوند. در بررسی مذکور، با توجه به اوضاع و احوال و شرایطی که فرد در آن قرار دارد، سه وضعیت را از یکدیگر تفکیک کرد:
وضعیت خطرناک که با تصادف و حوادث و پیشامدها باید مورد تحقیق قرار گیرند.
وضعیت مختلط (حد وسط)، از یکسو باید حوادث و پیشامدها و از طرف دیگر عواملی که فرد را تحت فشار قرار داده است بررسی شوند.
زیلیک در توصیف وضعیت، توجه به موارد زیر را ضروری می داند:
کی؟
چرا؟
کجا؟
با کی؟
برای چه؟ (انگیزه)
چطور؟
چه وقت؟
وضعیت محل وقوع جرم
موقعیت قربانی
وسایلی که برای ارتکاب جرم بکار رفته
کیفیت ارتکاب جرم
پیناتل در تحقیق وضعیت موارد ذیل را لازم می داند:
تجربه ی قبلی در وضعیت مشابه که در واکنش به وضعیت کنونی مؤثر است.
اخلاق و رفتاری که به تجربه ی گذشته ی خیلی نزدیک مربوط می شود.
بررسی وضعیت کنونی که واکنش شخصی فی الفور است.
واکنش شخص به وضعیت موجود که واکنش اجتماعی نیز در آن مؤثر است.
در هر حال، از زمان قصد انجام عملی تا مرحله ی اجرای عمل، فرد یک کشمکش روانی دارد، از طرفی از دستگیری و مجازات می ترسد و از سوی دیگر، عمل خود را مذموم و خلاف وجدان و موج لطمه به حیثیت اجتماعی خود می داند.
عده ای از افراد، خطر اولی را به آسانی درک نمی کنند، اما لطمه به حیثیت و بدنامی در اجتماع را به خوبی احساس می کنند. مورد اخیر، عامل مؤثر در پیشگیری از ارتکاب بزه در وضعیت های مختلف است.
در کشمکش روانی، اگر مقاومت از فردی سلب و عدم تعادل روانی به وجود آید عمل از مرحله ی قصد به مرحله ی اجراء می رسد و یا با انصراف از ارتکاب عمل مورد نظر خود، عمل دیگری را مرتکب می گردد.
کشمکش روانی ناشی از شخصیت بزهکار است. برای شناسایی شخصیت، بایستی اثرات ارث و عوامل دیگر را که مورد بحث در جرم شناسی بالینی است، تحت بررسی قرار دارد. (دانش، 1374، صص 264 و265).
اشکال جرم
جهت تکمیل بحث تئوری های جرم، بررسی اشکال جرم در جرم شناسی ضروریست. اهم اشکال جرائم عبارتند از : جرائم بدوی، جرائم سودجویی، جرائم شبه قضایی، جرائم سازمان یافته و تشکیلاتی. (دانش، 1374، ص268).
1- جرائم بدوی
در اینگونه جرائم، واکنش فرد در قبال اعمال جزیی شدید و توأم با خشونت است و نمی تواند واکنش خود را به تعویق انداخته و یا متناسب با رفتار خود و محرک عمل نماید.
به طور مثال، فردی بدون رعایت صف مسافرین اتوبوسی، عجله دارد که زودتر سوار اتوبوس شود. یکی با نگاه خشم آلود صحنه را می نگرد و واکنش ظاهری نشان نمی دهد و با سکوت، حالت انطباق خود را با وضع نشان می دهد. در این فرد، می توان گفت که حالت قدرت مقاومت و انطباق خیلی زیاد است. دومی با تبسم تمسخرآمیز، اعتراض خود را بیان کرده و رعایت نظم و حق دیگران را به شخص مذکور تذکر می دهد. سومی با حالت غضبناک جلو آمده با متخلف دست به یقه شده سیلی محکمی به او می زند، واکنش سومی در قبال عمل فرد مذکور که توأم با خشونت است، جزء جرائم بدوی به شمار می رود.
زیلیک جرم شناس اتریشی، جرائم با تهاجم را از جرائم با واکنش شدید تفکیک کرده معتقد است که افراد مهاجم، همواره یک حالت هیجانی مزمن و دائمی دارند که با کمترین برخورد، از کوره در رفته و کنترل اعصاب خود را از دست داده به نزاع، فحاشی و هتک حرمت می پردازند. اکثر بزهکاران مهاجم، معتاد به الکل هستند و نمی توانند اعمال خود را با محیط تطبیق دهند. تحت تأثیر خشم آنی مرتکب ضرب و جرح یا قتل می شوند و غالباً با همسایه های خود به بهانه های جزیی نزاع دارند. (سینگ، 1959، ص67).
افرادی که واکنش بدوی دارند، برای انتقام جویی تحت تأثیر حالت خشم و غضب آنی، افراد خانواده خود را به قتل می رسانند. ایجاد حریق، قتل نوزاد، سرقت از مغازه های بزرگ، از جمله ی جرائم ارتکابی آنان می باشد.
گاهی دو حالت تهاجمی و واکنش بدوی در یک فرد وجود دارد. مبتلایان به صرع و عقب افتاده ها، از اینگونه افراد هستند. (دانش، 1374، 270).
2- جرائم سود جویی
در این نوع جرائم، فرد در وضعیت خاص یا خطرناکی قرار می گیرد که بدون ارتکاب جرم، نمی تواند از آن وضعیت نجات پیدا کند.
تأثیر وضعیت در ارتکاب جرم در افراد مختلف متفاوت است. عده ای ممکن است در وضعیت نظیر آنچه که ذکر شد قرار گیرند، اما از لحاظ اینکه وضعیت برای آنان، وضع خاص یا خطرناکی را به وجود نیاورده، مرتکب جرم نمی شوند. شخصیت و وضعیت، نقش مهمی را در ارتکاب جرائم سودجویی ایفا می نمایند.
انواع جرائم سودجویی متعدد و اهم آن ها جرائم بر علیه اشخاص و یا علیه اموال می باشد.
جرائم سود جویی بر علیه اشخاص : مجرم برای رهایی از فردی که مزاحم و سدی برای پیشبرد هدف است، مرتکب جرم می شود. مثال : زنی برای رهایی از شکنجه ی شوهر بد اخلاق خود، او را به قتل می رساند و یا فرزندی تحت تأثیر ترحم به مادر خود که از آزار و اذیت پدرش زجر می کشد، پدر خود را به قتل می رساند. سرپرست خانواده، در اثر استیصال برای رهایی از فقر و بدبختی (واقعی یا تخیلی)، افراد خانواده خود را از بین می برد. شایعترین اینگونه جرائم، کشتن شوهر به منظور ازدواج با مرد دیگر است. دکتر دوگریف (استاد بلژیکی)، معتقد است که کسانی مرتکب جرم سود جویی می شوند که دارای حالت غیر عادی هستند و 70 درصد آنان قبل از انجام عمل، قصد خود را ابراز می دارند، اما حرف آنان جدی تلقی نمی شود، پس از مدتی (چند روز یا چند سال) مرتکب جرم می شوند.
جرائم سود جویی بر علیه اموال : جرائم بر علیه اموال را، فاعل در حالت غیر عادی روانی و یا در حالت کاملاً عادی با طرح نقشه و تهیه ی وسایل مرتکب می شود. به طور مثال،تاجری که مال التجاره اش در انبار ضایع شده و یا به علت رکود بازار، در حالت ورشکستگی است، برای حفظ منافع و حیثیت و اعتبار خود و نجات از ورشکستگی، انبار کالا را آتش می زند و یا سارقی برای از بین بردن ادله و آثار جرم و رفع سوءظن، محل وقوع سرقت را به آتش می کشد. (دانش، 1374، ص 263).
3- جرائم شبه قضایی
بر خلاف جرائم سودجویی که در آن منظور نفع شخصی است، در جرائم شبه قضایی، فاعل شخصاً ذینفع نیست، فقط به تصور اجرای عدالت اجتماعی مرتکب جرم می شود. در این نوع جرائم، حس انتقام جویی، نوع دوستی، ایدئولوژی و غیر در ارتکاب جرم مؤثر است.
جرائم شبه قضایی، دارای انواع و اقسام متعددی است که مهمترین آن ها به شرح زیر است:
جرائمی که بدون ارتکاب آن، بزهکار اقناع نشده و حس انتقام جویی او تسکین نمی یابد. مردی، زنی را دوست دارد ولی با بی مهری و بی اعتنایی او روبرو می گردد. واکنش معقول در اغلب موارد، ترک آن زن است، اما برخی از افراد بدون اخفاء و کتمان احساسات خود، اقدام به خودکشی می کنند تا بدین نحو، انتقام بگیرند. در عشق های متقابل، گاهی پس از جر و بحث در موضوعات جزیی تحت تأثیر احساسات شدید آنی، ممکن است یکی از دو طرف به قتل یا ضرب و جرح دیگری اقدام کند که پس از اندک زمانی، هر دو از کرده خود پشیمان شده و زندگی مشترک را از سر می گیرند.
- در جرائم عقیدتی، فرد خود را ملزم به ارتکاب جرم مشخصی تصور نموده و برای پیشبرد مرام سیاسی، مرتکب جرائم خاصی می شود.
زیلیک عقیده دارد که در دوره هایی که آرامش برقرار است، این نوع جرائم کمتر اتفاق می افتد، اما در موقع بحران عمومی، جرائم مذکور افزایش می یابد.
عاملین سیاسی عقیدتی را بایستی از جرائم سیاسی سودجویی مانند جاسوسی با دریافت پول، جرائم بی انضباطی، اقتصادی، قاچاق، تخلفات راهنمایی و رانندگی تفکیک کرد.
- جرائمی که به منظور پیشگیری از شکنجه و زجر، تحت تأثیر حس ترحم و شفقت انجام می گیرد، با علم به اینکه کشتن بیمار مبتلا به هر نوع بیماری جرم است، برای نجات بیماری که مدتی مدیدی از ابتلا به سرطان زجر کشیده است با تزریق آمپولی او را به قتل می رساند.
- جرائمی که فاعل پس از ارتکاب از نتیجه ی اعمال خود قلباً احساس رضایت می کند بدون اینکه نفعی در آن داشته باشد. به طور مثال، طفلی مداد های متعلق به معلم خود را دزدیده و شکسته و دور می اندازد، زیرا معلم مذکور شبیه پدر او است. این طفل با اینکه پدرش را دوست دارد، ولی یک نوع کینه و حس انتقام جویی نسبت به وی در خود احساس می کند.
در موقع آشوب، عده ای با شکستن و از بین بردن اموال عمومی نفرت خود را بر رژیم حاکم ابراز می دارند.
- جرائمی که برای ماجراجویی در پی حوادث گوناگون مانند جشن های ملی، مسابقات ورزشی و غیره اتفاق می افتد. افرادی که از زندگی روزمره خود ناراضی هستند، در فرصت مناسب، به طور گروهی و دسته جمعی دست به تخریب زده بلوا و آشوب به راه می اندازند. در چند سال اخیر، نظیر این نوع جرائم پس از پایان مسابقه اقدام به خرابکاری کرده و هرچه به دستشان رسیده شکسته اند. (دانش، 1374، ص 269).
4- جرائم سازمان یافته و تشکیلاتی
جرائم سازمان یافته، وضعیت و موقعیت خاص برای ارتکاب جرم وجود ندارد. مجرمین با طرح نقشه، نشانی محل، خرید لوازم مورد نیاز، انتخاب شرکاء و معاونین جرم، مقدمات ارتکاب جرم را فراهم می کنند. انگیزه اصلی ارتکاب اینگونه جرائم، حرص و طمع است. جرائم مذکور، به دو دسته تقسیم می شوند:
اول، جرائمی که در محیط بزهکاران به عادت، طرح آن پی ریزی می شود و ارتکاب جرم توأم با خشونت، حیله و تزویر انجام می گیرد.
در آمریکا، جرائم سازمان یافته، مانند یک تشکیلات مهم اداری، رهبری می شود که معروفترین آن ها باند «مافیا» است که در هر منطقه، دارای کمیته ی مرکزی و یا یک اداره خاص می باشد، علاوه بر کمیته ی مرکزی و کمیته های خاصی از قبیل کمیته ی طرح های جدید، کمیته ی کسب اطلاعات و غیره فعالیت دارند.
شکل خاص جرائم سازمان یافته، غارت کامیون های حاصل بار، انبار کالاها، حمله ی مسلحانه به بانک ها، قاچاق مواد مخدر، خرید و فروش دختران ربوده شده است. جرائم مذکور را گانگسترها مرتکب می شوند و بین آنان قاتلین حرفه ای نیز وجود دارند.
در سال 1920 (آل کاپن، گانگستر معروف دنیا که اکثر سازمان های بزهکاری آمریکا را اداره می کرد، متوجه شد که ارتکاب جرائم با قساوت، خشم ملت را بر علیه اینگونه جرائم برانگیخته و ارتباطات جمعی و رسانه های گروهی نیز از افکار عمومی طرفداری می کنند، لذا دستور ارتکاب جرائم را، حتی الامکان بدون کشتار با توسل به مکر و حیله صادر نمود و در نتیجه جرائم قاچاق مواد مخدر، ربودن دختران، جعل اسکناس، جیب بری، و ... افزایش یافت.
به طور کلی، قاچاق (اجناس ممنوعه – مواد مخدر)، جعل اسکناس، سرقت از منازل و بانک ها را مجرمین حرفه ای با تشکیل باند مرتکب می شوند.
دوم، جرائمی که سازمان یافته نبوده و در محیط بزهکاران حرفه ای اتفاق می افتد که به جرائم «یقه سفیدها» معروف است. عده ای با استفاده از موقعیت شغلی، مرتکب جرم می شوند. اخذ رشوه، اختلاس و تقلب در پرداخت مالیات، معاملات تجاری غیرقانونی از جمله جرائم مذکور است. برخی از بزهکاران نیز جزء یقه سفیدها محسوب نمی شوند، اما با آشنایی که با قربانی دارند، با طرح نقشه مرتکب سرقت و سرقت می شوند. قتل اعضاء خانواده در حین سرقت، جزء این نوع جرائم است. (دانش، 1374، ص243).
عوامل مستعد کننده روانی و انگیزه ارتکاب جرم
بررسی عوامل مستعد کننده روانی و انگیزه ارتکاب هر یک از جرائم گروه خاص بزهکاران که موضوع جرم شناسی اختصاصی است ضروری است زیرا ارتکاب جرم یعنی از قوه به فعل در آوردن هر نوع جرمی، مستلزم وجود زمینه مستعد روانی، ناسازگاری و عدم انطباق اجتماعی است که محرک اصلی برای ارتکاب انواع جرائم به شمار می روند.
مبحث اول – عوامل مستعد کننده روانی
خصلت بعضی از افراد که مبین وضعی روانی آنان است، منشأ و انگیزه اصلی ارتکاب جرائم خاصی محسوب می شوند که اهم آن ها به شرح زیر است :
1- غرور و خودخواهی
افراد مغرور و خودخواه، رعایت قوانین و مقررات را دون شأن خود تصور کرده و رعایت نظم و انضباط در اجتماع را از وظایف و تکالیف دیگران می دانند.
افراد مغرور و خودخواه تحت تأثیر افکار و عقاید شخصی، جرائمی از قبیل توطئه بر علیه امنیت کشور، کشتن بیمارانی که از بیماری صعب العلاج زجر می کشند از کمک نرساندن به کسانیکه برای نجات خود از خطر نیاز به یاری دیگران دارند خود را برتر بر دیگران دانسته و تصور می نمایند که انجام هر امری برای آنان مجاز است اینگونه افراد نسبت به دزد و رنج دیگران بی تفاوت هستند. اکثر متخلفین راهنمایی و رانندگی که هر سال تعداد بیشماری را مجروح و یا به قتل رسانند و همچنین اغلب کلاه برداران جزو این طبقه محسوب می شوند صرف مشروبات الکلی، حالت عصبی در افراد مذکور، سبب تشدید عامل جرم را می گردد. (دانش، 1374، 238).
حرص و طمع
حرص و طمع اندوختن و به دست آوردن مال از عوامل مهم مستعد کننده برای ارتکاب جرم و تضعیف کننده مقاومت بشمار می رود.
عده ای از افراد با اینکه شاغل هستند و درآمد دارند با پیش آمد وضعیت خاص، مرتکب جرم می شوند. (دانش، 1374، 239).
3- جرائم جنسی
غرایز جنسی، گاهی منجر به عدم رعایت اصول اخلاقی و شرایط اجتماعی شده فرد را به طرف ارتکاب جرم می کشاند.
بررسی جرائم جنسی از دیدگاه جرم شناسی با قوانین کیفری متفاوت است به طور مثال کسی که مبتلا به سادیسم است و قربانی خود را به قتل می رساند طبق قوانین کیفری به عنوان یک فرد قاتل تحت تعقیب قرار می گیرد و در صورتی که از نظر جرم شناسی بررسی کیفیتی ارتکاب و عامل مستعد کننده روانی آن حائز اهمیت زیاد می باشد. بعضی از اعمال مانند نظر بازی، فتیشیسم، حیوان بازی مازوشیسم در قوانین کیفری جرم محسوب نمی شود ولی در بررسی های جرم شناسی جزو انحرافات جنسی محسوب می گردد. (دانش، 1374، ص241).
4- جاه طلبی یا رفع نیاز
اشتیاق برای بهبود وضع زندگی و یا رفع نیاز و حوائج ضروری، از عوامل مهم مستعد کننده روانی برای ارتکاب بعضی جرائم به شمار می رود. به قتل رساندن برای تصاحب ارث و بدست آوردن ثروت یا مال، صدور چک بی محل، دادن رشوه برای کسب مقام و تقلب در بیمه از جمله جرائم ارتکابی افراد جاه طلب می باشد.
گاهی نیز افراد تحت فشار وضعیت خاص برای نجات خود از گرفتاری و بهبود وضع زندگی خود و یا در یک حالت بحرانی ناشی از تأسف از وضع خوب گذشته است، مرتکب جرم شده و یا اقدام به خودکشی می کنند. (دانش، 1374، ص246).
5- خشم و حالت تهاجمی
افراد مهاجم، غالباً حالت خطرناک دارند تحت تأثیر احساسات آنی، خشم و غضب شدید، حالت تهاجمی پیدا کرده مرتکب جرائم خشونت آمیز مخصوصاً قتل، ضرب و جرح می شوند. (دانش، 1374، ص247).
6- تنبلی
عدم ثبات در اشتغال به کار، یکی از عوامل بسیار مهم جرم زا به شمار می رود. افراد تنبل به درآمد اندک قانع نیستند با کار کم، توقع درآمد زیاد و زندگی مرفه را دارند. در محیط کار، بی انضباط بوده احساس مسئولیت نمی کنند و در وضعیت های خاص مرتکب جرم می شوند. (دانش، 1374، ص247).
مبحث دوم : انگیزه ارتکاب انواع جرائم
انواع جرائم با توجه به اعتقادات مذهبی، آداب و رسوم، وضع اقتصادی و سیاسی در قوانین کیفری کشورهای مختلف متفاوت است ولی انگیزه اکثر جرائم تا حدودی مشابه می باشد که اهم آن ها به شرح زیر است :
1- قتل
ارتکاب قتل ممکن است با سبق تصمیم و یا تحت تأثیر محرک قوی و یا یک حالت بحرانی روانی بدون مقدمه انجام می گیرد.
انگیزه ارتکاب قتل به قرار زیر است :
خودکشی : کشتن شوهر بد رفتار، برای رهایی از زجر و شکنجه
احساسات جریحه دار شده : کشتن دختری که خواستگاری را رد کرده است.
حرص و طمع مال : ارتکاب قتل در حین سرقت و یا برای تصاحب ارث
ارتکاب قتل برای جلوگیری از افشاء جرم و شناسایی مجرم، کشتن پس از عمل منافی عفت آلت ارتکاب جرم معمولاً اسلحه گرم، چاقو، خفه کردن و استفاده از آلات برنده و یا سنگین وزن می باشد. (دانش، 1374، ص251).
2- مسموم کردن
به علت ازدیاد مواد و داروهای زهرآلود و مسموم کننده مسموم کردن افراد به قصد کشتن مخصوصاً در روستاها رایج است. با وجود پیشرفت رشته سم شناسی در پزشکی قانونی، هنوز به علت سهولت دسترسی افراد به مواد سمی، تعداد بیشماری از افراد به انواع مسمومیت به قتل می رسند.
در روستاها غالباً برای از ین بردن رقیب (شریک مال یا هوو و اطفال ناتنی) مواد غذایی و محصولات کشاورزی را مسموم می نمایند تا وانمود کنند که مسمومیت ناشی از سم پاشی مواد و یا محصولات مذکور بوده است. اینگونه مسموم کردن بیشتر در محیط خانوادگی اتفاق می افتد. زنان که قدرت جسمی برای ارتکاب قتل با وسایل دیگر را ندارند بدینوسیله متوسل شده و پس از ارتکاب جرم نیز احساس ندامت نمی کنند.
انگیزه ارتکاب جرم عبارتند از :
انتقام جویی : کشتن هوو یا خواهر و برادر ناتنی یا شریک مال و غیره
رهائی از زجر : کشتن شوهر برای رهایی از قید ازدواج
از بین بردن رقیب : مسموم کردن رقیب عشقی
حرص و طمع مال. (دانش،1374، ص252).
3- ایجاد حریق عمدی
ایجاد حریق عمدی در روستاها و در محیط کارخانه ها و تجارتخانه ها بیش از نقاط دیگر است.
انگیزه ایجاد حریق معمولاً به قرار ذیل است :
انتقام جویی : در محیط کارگری، در روستاها
بیماری های روانی
تقلید از فیلم های سینمایی و تلویزیون و نشریات
حفظ منافع شخصی : اموالی را که در انبار ضایع شده برای دریافت حق بیمه عمداً آتش می زنند.
از بین بردن ادله و آثار جرم از ارتکاب جرم.
4- سرقت
سرقت یا ربودن مال غیر به قصد تملک رایج ترین انواع جرائمی است که در هر کشور و در هر منطقه اتفاق می افتد.
سارقین اشیاء مسروقه را به نازلترین قیمت به فروش می رسانند و ولخرجی می کنند.
به طور کلی سرقت به دو نوع انجام می گیرد :
سرقت ساده که سارق بدون توسط به زور، شیئی را می رباید.
سرقت با توسل به زور و تهاجم که به طور فردی و یا دسته جمعی (باند) اتفاق می افتد. سارقین برای ارتکاب اینگونه سرقت صندوق دار، بانک، رهگذر، محل کسب و یا ساکنان منازل را مورد حمله قرار می دهند و با شکستن حرز و در، بالا رفتن از دیوار خراب کردن دیوار، سقف و یا کف محل مورد نظر، مرتکب جرم می شوند.
انگیزه ارتکاب جرم در سرقت به شرح زیر است :
حرص و طمع
رفع نیاز و حوائج ضروری : سرقت مواد خوراکی و البسه و غیره که تحت فشار زندگی و نیاز به وقوع می پیوندند.
انتقام جویی : سرقت از کارگاه ها و کارخانه ها و محل کسب
سرعت وسایل نقلیه یکی از معضلات اجتماعی امروزی است.
کیفیت ارتکاب جرم با استفاده از غفلت مالک وسایل نقلیه، کلیه ساختگی، شکستن در اتومبیل انجام می گیرد.
انگیزه ربودن وسایل نقلیه عبارتند از :
اوراق کردن و فروش لوازم یدکی
فروش وسایل نقلیه
حمل اموال و اشیاء مسروقه
حمل مواد مخدر
اشتیاق به رانندگی
گردش و تفریح
استفاده از یک وضعیت غیر مترقبه : در اتومبیل باز و یا محل پارک وسیله نقلیه خلوت بوده است. (دانش، 1374، ص254).
5- کلاهبرداری
کلاهبردارها با استفاده از ضعف نفس، ساده لوحی و عدم تجربه دیگران، برای هوی و هوس و سودجوئی خود، با توسل به حیله و تقلب، آنان را به وجود شرکت ها، تجارتخانه و کارخانه، مؤسسات مرهوم، داشتن اختیارات واهی، اسم و سمت مجهول و امور غیر واقع امیدوار کرده اموال یا وجوه، اسناد، حوالجات، قبوض، یا مفاصل حساب و امثال آن ها را به دست می آورند.
کیفیت ارتکاب جرم، مختلف است ولی کلاهبرداری برای ارتکاب جرم، تاکتیک و روش خاصی را به کار می برد. تعداد زیادی از کلاهبردارها با دادن چک بی محل و یا به طور قسطی اشیاء و یا اموالی را خریداری کرده با قیمت ارزان و نقدی به فروش می رسانند. بعضی نیز به عنوان کف بین، ستاره شناس، جادوگری و درمان انواع بیماری ها مرتکب کلاهبرداری می شوند.
انگیزه اصلی ارتکاب کلاهبرداری حرص و طمع و انداختن ثروت به طرق سهل و آسان است. (دانش، 1374، ص259).
6- انحرافات
انحرافات (لواط – فحشا و غیره ) و تشویق به عیاشی و خوشگذرانی دارای مخاطرات بیشمار اجتماعی و سبب وقوع جرائم و اشاعه بیماری های مقاربتی و واگیردار می گردد. اطفال معصوم و جوانان را به فلاکت و بدبختی می کشاند و کانون خانواده را که سلول اجتماع است متزلزل و نابود می کند. در محیط فحشاء و عشرتکده ها غالباً انواع مختلف جرائم مخصوصاً قتل، سرقت، چاقو کشی، ضرب و جرح و استعمال مواد مخدر رایج است. مبارزه با فحشاء به علت نبودن شاکی غالباً مشکل است.
انگیزه غوطه ور شدن در محیط فساد به قرار زیر است :
سستی ایمان و اعتقادات
داشتن شخصیت تلقین پذیر
اختلال منش
فرار از محیط زجر آور و طاقت فرسا (دانش، 1374، ص260).
انواع اختلالات روانی از دیدگاه جرم شناسی
جنون از دیدگاه جرم شناسی
بیماران مبتلا به جنون که دچار عدم تعادل شخصیت بوده و حقایق را نمی پذیرند دچار رفتار غیر عادی و اوهام و هذیان هستند و هیچگونه بصیرتی بر ماهیت کارهای خود را ندارند برای خود و اجتماع خطرناک اند و اغلب موجب بروز حوادث مرگباری برای خود و جنایت برای اجتماع می گردند. (دانش، 1374، ص261).
بیماری پارانویا از دیدگاه جرم شناسی
در نتیجه توهمات ستمدیدگی، ظن و شک و بزرگ منشی قضاوت بیمار پارانوئیدی مختل می گردد و بیمار پس از یأس از دادخواهی، برای دفاع از خود و با گرفتن انتقام و یا قبولاندن عقاید خویش شخصاً درصدد احقاق حق بر می آید زیرا ادراک غیر واقعی و اشتباه از وقایع جزئی روزمره باعث مشغولی فکر گردیده به صورت اوهام آزاردهنده جنون آسا می شود که بیمار با طرح نقشه، با خونسردی و مصمم خطرناکترین جرائم را مرتکب می شود.
اهم جرائم ارتکابی اینگونه بیماران، قتل، ایجاد حریق، ضرب و جرح عمدی و سرقت است.
از نظر روانپزشکی، بیماران پارانوئیدی حالت خطرناک داشته بیماری مذکور جرم زا محسوب می شود. (لیاری، 1977، 178).
بیماری اسکیزوفرنی از دیدگاه جرم شناسی
با اینکه طرز رفتار و اعمال اسکیزوفرنها به حسب مراحل پیشرفت و انواع آن متفاوت است، اما تعداد اسکیزوفرنها در بین جمعیت کیفری (زندانیان) کم است.
در بدو شروع بیماری، اسکیزوفرنها غالباً جرائم کم اهمیت از جمله اشیاء کم ارزش را از مغازه های بزرگ می ربایند. پس از پیشرفت بیماری، جرائم مهم و خطرناکی را بدون انگیزه خاص مرتکب می گردند.
قتل بدون انگیزه، پرخاشگری بی دلیل، اعمال منافی عفت در انظار عمومی، ایجاد حریق عمدی، نشانگر ابتلاء مجرم به اسکیزوفرنی است. اینگونه افراد، از عواقب عمل خود واهمه ای ندارند و حتی در حضور پلیس، با انیفورم نیز دست به ارتکاب جرم می زنند.
دی تولیو، تأکید دارد که هر وقت جنایتی بدون هر گونه انگیزه ای انجام گیرد و مجرم با خونسردی و بدون واکنش از دستگیریش تسلیم و اعتراف نماید، ظن ابتلاء به اسکیزوفرنی بسیار قوی است. باید توجه داشت که پسیکوپاتها نیز در کمال خونسردی مرتکب جنایت می شوند.
تشخیص علائم اولیه ی بیماری حائز اهمیت است.
قتل والدین از خطرناکترین جرائم ارتکابی اسکیزوفرونهاست. آمار انواع جرائم اسکیزوفرنها در 100 نفر به شرح زیر بوده است : (لیاری، 1977، ص163).
جرائم بر علیه اموال به انواع مختلف 53 مورد
جرائم بر علیه اشخاص به انواع مختلف 23 مورد
جرائم جنسی 8 مورد
ایجاد حریق عمدی 4 مورد
جرائم مختلف دیگر 12 مورد
بیماری مانی از دیدگاه جرم شناسی
بیماران مبتلا به مانی، به سبب تغییر ناگهانی و سریع اخلاق و رفتار، حالت خطرناک برای خود و اطرافیان داشته و مرتکب جرائم مختلف مخصوصاً هتک ناموس – ایجاد حریق – سرقت – کلاهبرداری – ضرب و جرح و حتی قتل می شوند.
در مراحل اولیه و مانی خفیف، دست به اعمال نامشروع می زنند. دادن چک بی محل، فرار از منزل، تغییر محل سکونت دائمی، رفتار خلاف اصول اخلاقی و مذهبی، سرکشی، تعدی و تجاوز، عمل منافی عفت، هتک حرمت از جرائم ارتکابی مبتلایان به مانی است. (دانش، 1374، ص 275)
جنون های ادواری از دیدگاه جرم شناسی
نوع جرائم ارتکابی بیماران مانی با مبتلایان به افسردگی متفاوت است. بیماران مانی، حالت خطرناک داشته و برای دسترسی به مقاصد و بلند پروازی های خود، به اعمال نامشروع دست زده و غالباً از چک بی محل استفاده می کنند و برای حفظ موقعیت خود، از محل مسکن دائمی متواری می شوند و در حالت تهاجمی و آمریت، مرتکب هتک ناموس، ضرب و جرح و حتی قتل می گردند.
مبتلایان به افسردگی که اکثراً از طبقات مرفه و یا حرفه ای هستند، به راحتی می توانند خود را با محیط تطبیق داده و موقعیت خود را در اجتماع حفظ کنند و گاهی جزء بزهکاران اتفاقی در می آیند. (دانش، 1374، ص 276).
پسیکوپاتها از دیدگاه جرم شناسی
اثر پسیکوپاتها در وقوع جرائم در سه دوره طفولیت، جوانی و بزرگسالی متفاوت است.
- در دوره طفولیت، کم اشتهایی و اختلال در خوردن غذا، بی خوابی و غیره ممکن است زمینه را برای پسیکوپاتی در دوره بزرگسالی آماده نماید. لکن نباید این تصور پیش آید که تمام اطفالی که دارای مشخصات مذکور هستند، به طور حتم در بزرگسالی رفتار غیرعادی (پسیکوپاتی) خواهند داشت. رفتار غیرعادی در اطفال با فرار از مدرسه، از محیط خانواده یا محل سکونت دائمی (پرورشگاه و غیره) و ارتکاب جرائم خاص اطفال (سرقت اشیاء کم ارزش، غارت و چپاول از منازل و فروشگاه ها)، مقدمات پسیکوپاتی در دوره بزرگسالی است. با اجرای برنامه های روانشناسی تربیتی و راهنمای تحصیلی، می توان اطفال را برای زندگی عادی اجتماعی آماده و از بروز پسیکوپاتی پیشگیری کرد. اگر شخصیت طفل رشد و پرورش صحیح نداشته باشد، طفل از پذیرش هر نوع دیسیپلین و انضباط سربار زده و نسبت به هر گونه فعالیت بی میل و بی علاقه و به اجرای روش های تنبیهی و یا تشویقی بی تفاوت، بیقرار و بی ثبات، متهاجم و تحریک آمیز است و غالباً از مدرسه فرار می کند. با بررسی پرونده تحصیلی آنان، می توان به اولین آثار پسیکوپاتی در دوره طفولیت پی برد و اکثراً اینگونه اطفال با دادگاه های اطفال و مؤسسات خاص سروکار دارند. (دانش، 1374، ص279).
بیماری عصبی از دیدگاه جرم شناسی
با اینکه اکثر بزهکاران حالت عصبی دارند، اما تمام بیماران عصبی بزهکار نیستند. بیماران عصبی، غالباً قدرت تشخیص موقعیت خود را دارند. با بصیرت بر اعمال خود، کارایی لازم برای انجام کارهای اجتماعی را دارند، ولی به طور نسبی، دچار عدم تعادل روانی بوده در تماس با حقایق، آسیب پذیرند. در نتیجه، با حوادث گوناگون تغییر خلق داده خودخواه، جاه طلب، دروغگو و بداندیش هستند. در وارد آوردن اتهامات واهی به دیگران ماهرند. به علت عدم پایداری در عواطف، قابل اعتماد نبوده مرتکب خیانت در امانت می شوند. (سجادیان، 1370، ص 105).
تمارض به هیستری در نزد افراد ارتشی و مصدومین زیاد دیده می شود.
در حالت اضطراب، وسواس، افسردگی و فرسودگی و ترس، بیماران کمتر مرتکب می شوند. نظر به اینکه دارای شخصیت بی ثبات و تلقین پذیرند، ممکن است جرائم خاصی را مرتکب شوند. مثلاً بعضی از افراد هیستریک از اینکه اونیفرم ارتشی بر تن می کنند، ادای افسران را در می آورند و باطناً لذت می برند. (دانش، 1371، ص 114).
انحرافات جنسی از دیدگاه جرم شناسی
اغلب مردم چنین تصور می کنند که تمام بزهکاران، منحرف جنسی بوده و نیروی جنسی قوی تری دارند، در صورتیکه تعداد قلیلی از بزهکاران مبتلا به انحرافات جنسی هستند و نه تنها نیروی شهوی قوی ندارند، بلکه گاهی نیز به ضعف قوای تناسلی دچار هستند، اما بیش از افراد عادی تظاهر به پاکدامنی و عفت می کنند.
عده ای نیز تغییرات غلطی در مورد انحرافات جنسی داشته و معتقدند که منحرفان به تدریج به جنایات جنسی شدیدتری دست می زنند، حال آنکه منحرفان معمولاً به نوع رفتاری که سبب ارضای جنسی آن ها می شود ادامه می دهند و نوع جرائم ارتکابی آن ها نیز به ندرت تغییر می یابد.
همجنس بازی در اکثر قوانین، جرم و برای آن مجازات مقرر گردیده است. مبتلایان به سادیسم، مرتکب جرائم بر علیه اشخاص مخصوصاً ضرب و جرح و قتل های فجیع می شوند.
افراد آزار طلب (مازورشیسم) با قبول زجر و آزار، خود را قربانی نموده و یا به دیگران تهمت و افتراء می زنند.
منحرفان فیتیشیسم، اغلب مرتکب سرقت می گردند. (دانش، 1374، ص 116).
بیماری صرع از دیدگاه جرم شناسی
مبتلایان به بیماری صرع، غالباً کینه توز، انتقام جو، دروغگو، کم حافظه، لجباز، زودرنج، بهانه جو، زود خشم بوده کندی در بیان و سنگینی در حرکات و رفتار دارند. چون دارای شخصیت تلقین پذیر هستند و به راحتی نمی توانند خود را با محیط تطبیق دهند. مبتلایان به صرع بعد از حملات صرعی به علت فراموشکاری، در معرض سرگردانی و اختلال حواس قرار می گیرند. بدون اجازه وارد منازل شده مرتکب اعمال منافی عفت، سرقت و حتی قتل می شوند.
حاشیه روی در گفتار، یک ویژگی بارز تغییر شخصیت بیمار صرعی است.
وانمود کردن به صرع خیلی سهل و آسان است. برای معافیت از مجازات های شدید یا خدمت نظام و یا به منظور تبرئه شدن، بعضی از تبه کاران تظاهر به صرع می کنند. تشخیص، خالی از اشکال نیست. آثار زخم در صورت، زبان، لب ها تا حدودی به تشخیص کمک می نماید. بعضی از متخصصین، معتقدند که برای پیشگیری از تصادفات رانندگی، 4 یا 5 سال بعد از آخرین حمله می توان اجازه رانندگی داد.
پرونده 1500 نفر در مرکز ابسرواسیون فرن و 431 نفر در بیمارستان های روانی پاریس مورد بررسی قرار گرفته نوع جرائم ارتکابی مبتلایان به صرع به شرح زیر بوده است :
سرقت و کلاهبرداری 68 مورد
قتل 41 مورد (25 درصد)
ضرب و جرح و ولگردی 27 مورد
عمل منافی عفت 11 (8 مورد هتک ناموس)
ایجاد حریق عمدی 10 مورد
عوامل مؤثر در ارتکاب جرائم در بیماران مبتلا به صرع، عقب ماندگی ذهنی 25% و تأثیر ارث 20% و الکل 30% بوده است. (لیاری، 1977، ص 207).
عقب ماندگی ذهنی از دیدگاه جرم شناسی
سابقاً جرم شناسان معتقد بودند که عقب افتاده ها به علت عدم تکوین شخصیت و نقص عقل، قدرت ایجاد روابط و سازش با دیگران را نداشته و به علت عدم انطباق در زندگی اجتماعی، اصول اخلاقی و مقررات اجتماعی را رعایت نمی کنند و در مظان ارتکاب جرائم مختلف قرار دارند.
اخیراً عده ای از جرم شناسان عقاید مذکور را رد کرده معتقدند که عقب ماندگی ذهنی عامل اصلی ارتکاب جرم نیست. اگر عقب افتاده ها، تحت حمایت، هدایت و راهنمایی قرار گیرند، مرتکب جرم نشده و از بروز حالت خطرناک نیز پیشگیری به عمل می آید، زیرا بسیاری از جرائم از قبیل تقلب، جعل، کلاهبرداری نیاز به هوش و ذکاوت دارد که عقب افتاده ها از آن محروم هستند. چون عقب افتاده ها شخصیت تلقین پذیر دارند، آلت دست مجرمین با هوش قرار گرفته جرائم مختلفی را مرتکب می گردند. مجرمین عقب افتاده زودتر از مجرمین باهوش دستگیر می شوند. (دانش، 1374، ص 286).
تأثیر عوامل در شخصیت افراد و نقش عوامل فوق در بزهکاری افراد
تأثیر عوامل ارثی در شخصیت افراد
در مباحث پیش اشاره شد که چگونه نهاد، قدیم ترین قسمت شخصیت افراد را تشکیل می دهد. در بحث مربوط به ژن ها، نحوه انتقال ژن ها را از والدین به فرزندان خود مورد بررسی قرار دادیم. نقش توراث را از زمان انعقاد نطفه در عوامل بیولوژیکی، فیزیکی، و فیزیولوژیکی و بعضی از عوامل روانی، مورد نظر قرار دادیم و دانستیم چگونه هنگام ولادت بعضی خصایص از والدین به فرزندان منتقل می شود و بالاخره معلوم گردید که ارگانیزم هر کس به نحوی از انحنا تحت تأثیر عوامل ارثی قرار دارد و بالنتیجه عوامل ارثی می تواند در حد خود اختلالاتی را ایجاد نماید و شخصیت افراد را تحت تأثیر خود قرار دهد.
آنچه مسلم است، توارث بهر نسبت و تحت هر شرایطی وجود داشته باشد، در تکوین شخصیت های گوناگون، اثر انکار ناپذیری دارد. چه بهر حال، توارث جزئی از ارگانیزم هر کس را تشکیل می دهد و همین ارگانیزم است که منشأ رفتار افراد قرار می گیرد.
بحثی که در این مورد پیش می آید، این است که آیا اثر عوامل ارثی در افراد مطلق است یا نسبی، بدین معنی اگر بعضی از قسمت های ارگانیزم کسی حاوی برخی از عوامل ارثی باشد و این عوامل، اختلالات سوئی در آن ها ایجاد نماید آیا راهی جهت خنثی کردن و یا کنترل عوامل ارثی و یا آثار سوء آن وجود دارد؟ و می توان به نحوی از انحاء خود آن عوامل یا آثار سوء آن را زایل یا کنترل و یا تعدیل کرد و یا بهر حال، تحت هر شرایط آثار سوء آن تجلی خواهد کرد؟
پاسخ به قسمت اول این سوال منفی است، چه همانطوری که قبلاً نیز اشاره شد، اساس این فکر همان مسأله ژنها است که هنوز کسی موفق به کنترل آن نشده، راهی هم جهت تغییر آن پیدا نشده است.
در مورد قسمت دوم، می توان گفت پاسخ به این سؤال تحت شرایطی خاص، به طور نسبی مثبت می باشد.
برای توجیه این قسمت، به بعضی از قسمت های مباحث قبلی اشاره می شود.
در بحث مربوط به مراحل سه گانه شخصیت، متذکر گردید که «من» معرف شخصیت اجتماعی فرد می باشد (بر خلاف نهاد که مبین اعمال ناخودآگاه و طبیعی و جبلی است) برخورد «من» با واقعیات اجتماعی آگاهانه است و سازگاری شخصیت فرد و هدایت منطقی آن در اجتماع، بر عهده «من» است. «من» خواسته های نهاد را با خارج سازش می دهد. حل تضادهایی که بین ارگانیزم و واقعیت محیط خارج به وجود می آید و بر آوردن احتیاجات متنوع و متضاد با یکدیگر نیز وظیفه ی «من» است... همچنین در بحث مربوط به «من برتر» گفته شد که وظیفه ی «من» هدایت و کنترل سازگاری شخصیت فرد با محیط و کسانی است که با آن ها در تماس است، و هر قدر بیشتر با حقایق اجتماعی برخورد حاصل شود «من برتر» بیشتر رشد خواهد کرد، و بالاخره متذکر گردید که واقعیات اجتماعی، عوامل بسیار مهمی هستند که به «من برتر» حیات می دهد... (خاکپور، 1354، صص 156 و 157).
با توجه به مطالب فوق و تأثیر سایر عوامل فردی و محیطی (نظیر عوامل اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، طبیعی و ... ) اعم از عوامل مثبت یا منفی، می توان گفت هر یک از عوامل فوق، چه مربوط به دوره قبل از تولد باشد و چه بعد از تولد و اعم از اینکه ارثی باشد یا نباشد، به نوبه ی خود شخصیت افراد را تحت تأثیر خود قرار می دهد می تواند در کم و کیف آن نقش مؤثری ایفاء نماید. بلا تردید عوامل ارثی هر چه باشد، جزئی از شخصیت افراد را تشکیل می دهد؛ النهایه، تأثیر این جزء به حدود و میزان تأثیر سایر عوامل تشکیل دهنده شخصیت نیز بستگی دارد و مجموع این عوامل است که به صورت واحدی مرکب به نام شخصیت تجلی می کند. چه ممکن است عوامل مثبت دیگر (با وجود عوامل سوء ارثی) و اختلالاتی که از این جهت در رفتار افراد ایجاد می شود، آنچنان در مقابل عوامل ارثی تقویت شوند که اثرات سوء عوامل ارثی را خنثی نمایند و یا عوامل سوء ارثی آنچنان قوی نباشد که بتواند در رفتار افراد اثر سوئی باقی گذارند و این خود یک امر نسبی است که به شرایط گوناگونی بستگی دارد، چه اگر گفته شود وجود عوامل سوء ارثی بالمال اختلالاتی در ارگانیزم افراد ایجاد نموده و منجر به رفتار نابهنجار خواهد شد. لازمه ی قبول این نظر این خواهد بود که وجود عوامل سوء ارثی با بعضی اختلالات (و عدم تعادل در افراد) ملازمه ی قطعی داشته باشد و بالنتیجه آثار سوء آن نیز تحت هر شرایط ظاهر شود، حال آنکه با بررسی هایی که در مورد دارندگان کروموزوم Y اضافی به عمل آمده، معلوم گردیده است که کروموزوم Y اضافی در افراد غیر بزهکار نیز وجود داشته است.
لذا وجود عوامل سوء ارثی (نظیر کروموزوم Y اضافی و غیره)، ملازمه ی قطعی با رفتار نابهنجار و بالنتیجه ی رفتار ضد اجتماعی ندارد. بعلاوه، همانطور که در بحث مربوط به «من» «من برتر» گفته شد، وظیفه ی «من» هدایت و کنترل سازگاری های شخصیت فرد با محیط و حل تضادهایی است که بین سه قسمت ارزنده شخصیت وجود دارد (که به کمک مکانیزم های دفاعی بین نهاد و من برتر، تعادل برقرار می کند)، در اینصورت، اگر وجود عوامل سوء ارثی در نهاد، ملازمه ی قطعی با رفتار ناهنجار داشته باشد، ایجاد تعادل بین نهاد و من برتر و تلفیق آن دو با واقعیات اجتماعی و کوشش در جهت رفع تضادهای موجود (با وجود آثار سوء عوامل ارثی) لااقل تا حدود تأثیر عوامل مذکور، بی ثمر می شود، حال آنکه هیچ یک از متخصصین و محققین تاکنون در این زمینه اشاره ای ننموده اند.
از این رو، می توان گفت عوامل مزبور بالقوه در تمام دوران زندگی اشخاص وجود دارد و تحت شرایط خاص می تواند (بالفعل) آنچنان تجلی کند که شخصیت افراد را تحت تأثیر خود قرار دهد و در این مرحله است که اگر شرایط لازم وجود داشته باشد، می تواند افراد را در معرض ناسازگاری و رفتار نابهنجار قرار دهد و بالنتیجه مسأله شخصیت های ضد اجتماعی را مطرح نماید. بنابراین، وجود عوامل ارثی در شخصیت افراد اثر قطعی دارد ولی ملازمه ی قطعی با رفتار نابهنجار ندارد. (خاکپور، 1354، صص 157و 158 ).
تأثیر عوامل مادرزادی در شخصیت افراد
گرچه عوامل مادرزادی از جهاتی شبیه به عوامل ارثی است، ولی عوامل مزبور را نمی توان در ردیف عوامل ارثی دانست، چه عواملی مادرزادی حدفاصل بین عوامل ارثی و اکتسابی است. اکتسابی نیست، زیرا هنگام تولید در اثر ضایعات و صدمات و کمبودهای مربوط به دوران قبل از تولد در فرد ایجاد شده است و تنها در موارد غیرقابل پیشگیری معالجه، در حکم عوامل ارثی است. ارثی نیست، زیرا وجود این عوامل ناشی از دوران انعقاد نطفه تا زمان تولد است و آثار آن نیز تنها در خود شخص منعکس می شود (برخلاف عوامل ارثی)، نه در سایر افراد خانواده دیده می شود و نه هم (عموماً) به دیگران منتقل می شود. در عین حال، تأثیر آن در شخصیت افراد نظیر همان خصوصیات و کیفیاتی است که درباره تأثیر عوامل ارثی متذکر گردید.
بحثی که در این مورد نیز پیش می آید، این است که آیا عوامل مادرزادی را می توان معالجه یا کنترل نمود؟ در صورت عدم امکان معالجه یا کنترل تمام یا بعضی از آن ها، تأثیر سوء آن چه نقشی در شخصیت افراد دارد؟
پاسخ مورد اول، غالباً مثبت است، چه در مواردی که امکان معالجه یا پیشگیری وجود دارد، اگر به موقع اقدام شود، آثار آن از بین خواهد رفت. فی المثل اگر در نتیجه ی مرض قند، میزان خون مادر بالاتر از حد عادی باشد، غده پانگراس کودک بیش از حد فعالیت می کند که ممکن است بعد از تولد نیز ادامه یابد. در اینصورت، اگر نوزاد به موقع معالجه نشود، حتی از کسی گلیکوژن بگیرد خواهد مرد؛ ولی اگر به موقع معالجه شود، امکان بهبودی او زیاد خواهد بود، یا در مورد بیماری های عفونی مادر، اگر به موقع پیشگیری لازم به عمل آید، امکان بهبودی آن بسیار زیاد است. (نظیر آلوده نشدن نوزاد در 8 ماهه ی اول دوران حاملگی از مادر مسلول یا وجود ویروس سرخجه که در سه ماهه ی اول بارداری موجب عفونت شدید جنین می شود یا عفونت بیماری های آنفولانزا، اوریون، حصبه و سیفلیس در سه ماه اول بارداری و نظایر آن).
در مورد قسمت دوم نیز چنانچه مورد از مواردی باشد که بتوان موفق به معالجه ی آن شد، آثار سوء آن از بین خواهد رفت (نظیر مرض قند)، اما اگر عارضه ی مزبور قابل معالجه نباشد، آثار سوء آن چیزی شبیه آثار عوامل ارثی خواهد بود. (نظیر کوچکی یا بزرگی بعضی از جمجمه ها و غیره) (خاکپور، 1354، صص 164 و 165).
بنابراین، چه در مواردی که نتوان از بروز عوامل فوق جلوگیری کرد و یا به موقع از وقوع آن پیشگیری نمود و چه در مواردی که اساساً مورد قابل معالجه نباشد، آثار سوء آن در رفتار و شخصیت افراد اثر قطعی خواهد داشت و به همان نسبت که اختلالاتی در ارگانیزم آن ها شود، می تواند در شرایط خاصی شخصیت آن ها را تحت تأثیر خود قرار دهد و چه بسا در شرایط مناسب آنان را به صورت افراد ناسازگاری درآورد و رفته رفته آن ها را به شخصیت های ضد اجتماعی و ناهنجار مبدل سازد.
تأثیر عوامل اکتسابی فردی در شخصیت افراد
همانطوری که عوامل ارثی و مادرزادی تحت شرایط خاص در شخصیت افراد مؤثر واقع می شوند، عوامل اکتسابی نیز می توانند نقش مؤثری در انواع شخصیت های گوناگون داشته باشند؛ النهایه مسأله شخصیت در این مرحله به صورت پیچیده تری تجلی می کند، چه علاوه بر عوامل ارثی و مادرزادی با یک رشته عوامل اکتسابی فردی نیز مواجه خواهیم بود که هر یک به نوبه ی خود می تواند جهت شخصیت افراد را به نحوی تغییر دهد.
می دانیم که عوامل اکتسابی فردی از یک تخم یک سلولی شروع می شود و به صورت عوامل بیولوژیکی، فیزیکی، فیزیولوژیکی، روانی و غیره هسته ی اساسی ارگانیزم افراد را تشکیل می دهند و پس از تولد نیز تحت تأثیر مراحل سه گانه ی شخصیت (نهاد – من – من برتر) و عوامل اکتسابی فردی دوران زندگی و عوامل دیگر (نظیر عوامل فرهنگی، طبیعی، اقتصادی، اجتماعی و ...) و نواقص و کمبودهای گوناگون تحت شرایط خاصی تا حد یک انسان بالغ که از چند بیلیون سلول ساخته شده است، به صورت شخصیت های گوناگون تجلی می کند و معمولاً از سنین 4 یا 5 سالگی است که «من» رفته رفته توجه خود را از «نهاد» کم می کند و برای تلفیق و سازگاری واقعیات اجتماعی با نهاد، متوجه ی «من برتر» می شود تا بتواند بین آن دو سازش لازم برقرار کند. در این مرحله است که «من» با انواع و اقسام تضادها و امیال و آرزوهای افراد و منهیات و واقعیات اجتماعی مواجه می شود و با کمک مکانیزم های دفاعی و مجموع عوامل مؤثر در ارگانیزم افراد و نواقص و کمبودهای موجود، بین نهاد و من برتر، سازش برقرار می کند و بالنتیجه بین آثار عوامل ارثی و مادرزادی و اکتسابی فردی و عوامل خارجی و ... نوعی هماهنگی ایجاد می شود و در صورت عدم موفقیت، ما را در برابر انواع شخصیت های نابهنجار و احتمالاً ضد اجتماعی قرار می دهد.
از اینرو، می توان گفت مشکلات و عوارض مربوط به عوامل سوء ارثی و مادرزادی (که بالاجبار دارای آثار سوئی است)، در مورد عوامل اکتسابی صادق نیست؛ ولی نقش عوامل اکتسابی در شخصیت افراد حائز اهمیت بسیار است، چه علاوه بر اینکه عوامل مزبور قسمت عمده شخصیت افراد را تشکیل می دهد، با هدایت و کمک و پرورش صحیح و تحت شرایط همین عوامل است که می توان آثار سوء عوامل ارثی و مادرزادی را خنثی یا کنترل و یا تعدیل نمود و شخصیت افراد را در جهت هدف مورد نظر رهنمود کرد و با مراقبت های لازم، از ایجاد انواع شخصیت های نابهنجار جلوگیری نمود. (خاکپور، 1354، ص 173).
نقش هوش در شخصیت افراد
در مباحث قبل، در زمینه ی تأثیر عوامل ارثی و مادرزادی و عوامل فردی اکتسابی در شخصیت افراد اشاره شد و دانستیم چگونه عوامل فوق در شخصیت افراد اثر می گذارند و عوامل خارجی چگونه (تحت شرایط خاص) موجبات انحراف و یا هدایت افراد را فراهم می سازند و آن ها را به صورت شخصیت های نابهنجار یا عادی در می آورند.
حال که موارد فوق تا حدودی روشن گردید، باید دید ساختمان مغز که سرآمد اعضاء بدن و حساس ترین عضو فعال ارگانیزم است و هوش که کنش آن می باشد، چه تأثیری در شخصیت افراد دارد؟
مان در زمینه ی هوش می نویسد:
« در حقیقت، هوش کنش ارگانیسم است و مهمترین قسمت بدن که از لحاظ هوش، اهمیت بسیار دارد مغز است و مهمترین قسمت مخ، کرتکس می باشد. کرتکس، قسمت خارجی سربروم است. اهمیت سربروم برای هوش آدمی به اندازه ایست که تعیین کننده سرنوشت انسان خوانده می شود. به علاوه، سه چیز است که از نظر هوش واجد اهمیت می باشد:
اینکه مغز ما چه نوع مغزیست؟ بدیهی است مغز ما مغز آدمی است، النهایه مغز افراد با یکدیگر تفاوت های زیادی دارد.
نمو و تکامل مغز در کودکی و دوران بلوغ است. مغز بزرگسالان، چهار برابر مغز کودک وزن دارد و بسیار پیچیده تر است. نمو هوش با تحول ساختمان مغز ارتباط دارد.
سومین عامل مهم برای هوش این است که چه وقایع و امکاناتی برای فرد پیش می آید.
بعضی از مغزها، استعداد نموشان بیش از دیگران است، اما ساختمان مغزها هر چه باشد اگر فرصت تربیت آن را نداشته باشیم، هوش ما نمو زیادی نخواهد کرد. عدم رشد و نمو و یا توقف رشد و نمو بعضی از مغزها، قبل از وقت منجر به کم هوشی خواهد شد.»
بالنتیجه، می توان گفت هوش یک فرد بسته به مغزی است که به ارث به او رسیده و بسته به نمو و رشد مغز و تجربه ها و یادگیری مغز او است و هر یک از جهات فوق، می تواند به سهم خود نقش مؤثری در شخصیت افراد ایفاء نماید، چه همانطوری که قبلاً اشاره شد، شخصیت افراد معلول عوامل مختلفی است که ساختمان مغز و هوش جزئی از آن است، ولی باید توجه داشت که در مرحله ی نهایی، تنها هوش افراد است که می تواند راهنمای رفتار و مبین شخصیت آن ها باشد و تنها وسیله ای است که می تواند از مجموع امکانات و عوامل و شرایط موجود، جهت رفتار ارگانیزم افراد را مشخص سازد و اگر اختلالی در آن پدید آید، ما را با انواع و اقسام شخصیت های نابهنجار مواجه سازد.
از این رو، می توان نقش هوش را در شخصیت افراد، جزء مهمترین و حساس ترین عوامل مذکور دانست. (خاکپور، 1354، ص 194).
نقش عوامل عمومی در شخصیت افراد
نقش عوامل عمومی (مانند عوامل فرهنگی، اقتصادی، طبیعی، اجتماعی و ...) زیر نظر عوامل اکتسابی است و می تواند شخصیت افراد را تحت تأثیر خود قرار داده و بر حسب مورد، جهت آن را تغییر دهد. چه این عوامل نیز به هر صورت و تحت هر شرایطی باشند، نقش بسیار حساس و مهمی در شخصیت افراد ایفاء می کنند و لذا توجه خاصی نسبت بدان ها معطوف می شود. آنچه در این مورد قابل تذکر به نظر می رسد، کیفیت تأثیر آن ها در شخصیت افراد است که به لحاظ اهمیت نسبی ای که هر یک دارند، نمی توان تأثیر همه ی آن ها را یکسان دانست، از این رو نقش هر یک را جداگانه مورد بررسی قرار می دهیم.
یکی از مهمترین آن ها، عوامل فرهنگی است. عوامل مزبور، بهر صورت و تحت هر شرایطی باشند، نقش بسیار مهم و حساسی در شخصیت افراد ایفاء می کنند و لذا می توان آن را جزء مهمترین و اساسی ترین آن ها دانست. چه علاوه بر اینکه این عوامل، می توانند عوامل سوء ارثی و مادرزادی را به طور مؤثری کنترل نمایند و مسیر آنها را در جهت خیر و صلاح فردی و اجتماعی تغییر دهند، نقش بسیار حساس و مؤثری در پرورش استعدادها و خصوصیات مثبت و ثمربخش افراد و شخصیت آن ها ایفاء می کنند و همین عوامل است که می تواند افراد را تا سر حد انسان کامل پیش ببرد. از این رو، غالب جرم شناسان این عامل را در رأس مطالعات خود قرار داده اند.
یکی دیگر از عوامل عمومی، عوامل اقتصادی است. با توجه به نقشی که اقتصاد در حیات جسمانی و روانی افراد دارد، عموم جرم شناسان توجه خاصی نسبت بدان مبذول می دارند، چه اگر ارگانیزم افراد تحت تأثیر کمبود و نواقص عوامل گوناگون فردی قرار گیرد، به نحوی که از این جهت مشکلاتی برای آن ها پیش آید، بدون شک مشکلات مزبور شخصیت افراد را بر حسب مورد به شدت تحت تأثیر قرار خواهد داد. بعد از عوامل فوق، می توان به عامل طبیعی اشاره کرد. با اینکه در زمینه ی تأثیر محیط طبیعی در رفتار اشخاص بین جرم شناسان اتفاق نظر وجود ندارد، ولی اثر آن هر چند ناچیز و بی اهمیت باشد، می تواند شخصیت افراد را به طور نسبی تحت تأثیر خود قرار دهد.
تأثیر عوامل اجتماعی (چه به معنای اعم و چه اخص) از اهم مسائل جرم شناسی است. تحولات مربوط به عوامل اجتماعی به ویژه در نیمه ی دوم قرن اخیر، آنچنان وسیع و متنوع و گاه عمیق بوده و هست که در هیچ زمان نمی توان ضابطه ی دقیق و ثابت و لایتغیری برای آن در نظر گرفت، از این رو تأثیر عوامل مزبور در شخصیت افراد (به موازات تغییرات فوق) و آثار و نتایج موضوعاتی است که پیوسته مورد نظر جرم شناسان قرار داشته و به صور گوناگون مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد. نقش زندان از این جهت اهمیت دارد که جزء محیط های تحمیلی محسوب می شود و شخصیت افراد کم و بیش به کیفیت و وضع محیط مزبور بستگی دارد. آنچه در مورد وسایل ارتباط جمعی میتوان گفت، این است که این وسایل نقش بسیار حساس و مؤثری در طرز تفکر افراد و برداشت آن ها از برنامه های آنها دارد. چه اگر شرایط مادی و معنوی شنوندگان و یا بینندگان آن در سطح مناسبی قرار نداشته باشد، نتیجه ی امر چیزی شبیه برداشت افراد از تست های رورشاخ خواهد بود. در این صورت به موازات تأثیر آن در افراد (در هر جهتی اثر گذارد) شخصیت آن ها را نیز تحت نفوذ خود قرار خواهد داد.
مطلب دیگری که قابل تذکر به نظر می رسد، این است که در زمینه ی بررسی علل بزهکاری و تأثیر آن در شخصیت افراد و بالنتیجه رفتار ضد اجتماعی آنان بعضی عوامل دیگر (نظیر نژاد، جنس، ملیت، جنگ و تأسیسات گوناگون دیگر) نیز مورد توجه و بررسی قرار می گیرد که به لحاظ عدم دسترسی به مآخذ و وسایل لازم، از بحث بیشتر در این خصوص خودداری می شود. (خاکپور، 1374، ص 184).
نتیجه ی نهایی : نقش عوامل فوق در بزهکاری افراد
حال که نقش عوامل مختلف بالاخص نقش هوش و فرهنگ و اقتصاد و ... در شخصیت افراد مورد بررسی قرار گرفت، آخرین بحثی که در این خصوص قابل طرح می باشد، نقش عوامل فوق در بزهکاری افراد است.
آنچه در این خصوص لازم به تذکر می باشد (همانطوری که قبلاً نیز اشاره شد)، این است که ابتدا کلمه ی بزه و انواع بزهکاری به طور اختصار روشن شود تا معلوم گردد فرد بهنجار یا ناهنجار از دید متخصصین جرم شناسی دارای چه مفهومی است، در ثانی برداشت اجتماع از بزه و انواع بزهکاری چیست؟ تا ضمن بررسی و مقایسه ی آن ها معلوم باشد منظور از رفتار ضد اجتماعی، همان رفتار نابهنجار مورد نظر جرم شناسان است یا تفاوت هایی در آن وجود دارد؟ و اجتماع چه کسی را منحرف و نابهنجار و یا ضد اجتماعی و قابل مجازات می داند؟
آنچه در مورد تعریف جرم می توان گفت، این است که بگوییم : «جرم رفتاری است خلاف نظام موجود که به وسیله ی مقامات صالحه برای آن مجازات یا طرق مختلف درمان و یا وسایل مقتضی دیگر پیش بینی شده باشد».
بدیهی است منظور از نظام موجود، قوانین و مقررات لازم الاجرا است که حاکم بر سرنوشت افراد یک اجتماع است. از این رو، اگر اجتماع از طریق قانونی، موضوعی را به صورت امر و نهی به موقع اجراء گذارد، در حدود مقررات قانونی، هر کس از آن سرپیچی کند ملزم به تحمل مقرراتی خواهد بود که برای آن پیش بینی شده است (اعم از اینکه اصل فکر و مندرجات قوانین و نحوه اجراء آن درست باشد یا غلط، و یا متصدیان امر واقعاً صلاحیت داشته یا نداشته باشند، و مقررات مربوطه از نظر زمانی و مکانی قابل اعمال باشد یا نباشد، و بالاخره مردم واقعاً از مفاد قوانین مستحضر باشند یا نباشند)، چه فرض این است که تمام جهات آن رعایت شده و جز در مواردی که در خود قانون پیش بینی شده است، مقررات جاری برای همه کس لازم الاتباع است و هیچ کس حق کوچکترین مخالفت و واکنشی در مقابل آن ندارد. با این کیفیت، می توان به خوبی یک فرد بهنجار یا نابهنجار را از دید قانون شناخت.
عموماً آنچه مورد نظر جرم شناسان قرار دارد، این است که بدانند چرا در هر اجتماع، رفتار بعضی خلاف رفتار اکثریت آن اجتماع است و چرا بعضی افراد در اجتماع نمی خواهند یا نمی توانند رفتار خود را با نظام آن اجتماع سازش دهند.
نظر جرم شناسان از این جهت (چه از نظر ذهنی و چه کلی)، چیزی شبیه خواسته ی اجتماع است، النهایه روش جرم شناسان ضمن بیان علت و ذکر عوامل مختلف به واقعیات نزدیکتر است و می توان گفت جرم شناسان از این لحاظ پیوسته با مقتضیات روز اجتماعات، همگام و هماهنگ می باشند، و لذا غالباً بین قانون گذاران و جرم شناسان از این لحاظ اختلاف نظر وجود دارد. (خاکپور، 1354، صص 188و189).
از این رو، افراد نابهنجار از دید جرم شناسان و قانون گذاران (که نماینده قانونی اجتماع هستند)، متفاوت می باشد. چه فرد بهنجار از نظر قانون کسی است که دارای رفتار ضد اجتماعی و خلاف قانون باشد (اعم از اینکه از نظر جرم شناسی بهنجار یا نابهنجار باشد).
بلاتردید بعضی از کسانی که از نظر جرم شناسان نابهنجار و غیر مسئول تشخیص گردیده اند، قانون نیز آن ها را غیر مسئول یا نیمه مسئول می داند. عکس این مورد نیز صادق می باشد، ولی در هر زمان، قوانین و مقرراتی وضع و به موقع اجراء گذارده می شود که به علل و جهات گوناگون، مورد قبول جرم شناسان و بعضی از مردم واقع نمی شود و اشکالات و وجه افتراق بین جرم شناسان و قانون گذاران تا حدودی از این جهت ناشی می شود.
با توجه به مجموع اشکالات فوق، باید دید عوامل فوق (ارثی، مادرزادی، اکتسابی و عوامل مختلف دیگر) چه تأثیری در بزهکاری افراد دارد؟
شکی نیست که هر یک از عوامل فوق (چه اثر مثبت داشته باشد چه منفی)، نقش بسیار مهم و قطعی در رفتار افراد ایفاء می کند؛ النهایه تأثیر هر یک از آن ها یک امر نسبی است، شدت و ضعف آن نیز به شرایط گوناگونی بستگی دارد.
«دکتر هیلی، طی مطالعاتی که درباره جوانان کند ذهن نموده، متذکر می شود که 45% از افراد جانی و خطاکار، به کند ذهنی مبتلا بوده اند ... با تحقیقاتی که به عمل آمده، معلوم گردیده است که اکثر زنان بدکار و فاحشه به کند ذهنی مبتلا هستند. این نتیجه، در سال 1965 در شهر شیکاگو در مورد فواحش آن شهر به اثبات رسیده است».
نقش بعضی از عوامل ارثی در بزهکاری جای انکار نیست، چه همانطوری که قبلاً نیز اشاره شد، عوامل مزبور نوعی عدم تعادل در رفتار افراد ایجاد نموده و در مرحله ی نهایی، ممکن است آنها را در معرض بزهکاری قرار دهد. (تأثیر کروموزوم Y اضافی، نمونه ای از آن است).
«برت»، تحت عنوان بیماری های ارثی و بزهکاری نتیجه گیری نموده می نویسد :
«نتیجه ی این بحث با توجه با سایر عوامل، این است که جنایت فی حد ذاته ارثی نیست. بیماری ارثی، هر چه هست ذاتی است ولی هر چه ذاتی هست، بیماری ارثی نیست. از نظر زیست شناسی، آنچه از والدین به بچه منتقل می شود، بیماری واقعی نیست، بلکه صرفاً استعداد و آمادگی طفل برای انجام بعضی اعمال است که از والدین به او منتقل می شود».
عوامل سوء مادرزادی و اکتسابی و سایر عوامل سوء دیگر نیز که رفتار افراد را در جهت انحراف سوق می دهد، کم و بیش نظیر عوامل ارثی است، با این تفاوت که تأثیر عوامل ارثی و بعضی از عوامل مادرزادی به لحاظ ویژگی های خاص آن ها بالقوه حتمی و نسبی است، ولی تأثیر سایر عوامل، تا حدود زیادی در اختیار افراد قرار دارد، (که بهر حال، تأثیر آن نسبی است) و به وسیله همی عوامل اکتسابی است که می توان اثرات سوء عوامل ارثی و مادرزادی را خنثی و یا کنترل نمود و انواع شخصیت های نابهنجار و ضد اجتماعی را با اجتماع خود سازگار ساخت. چه بهر حال، جرم نتیجه ی جمع جبری عوامل مؤثر در بزهکاری است که تحت تأثیر تعارضات گوناگون و مناقشات روانی و فشار بر نقاط ضعف شخصیت افراد و عدم توانایی مقاومت در برابر فشارهای مزبور و بهم خوردن موازنه ی روانی ارگانیزم، در شرایط خاص اتفاق می افتد. النهایه آنچه لازم به تذکر مجدد و تأکید می باشد این است که عوامل سوء ارثی بعضی از عوامل سوء مادرزادی وقتی می توانند در رفتار افراد مؤثر واقع شوند و آن ها را به شخصیت های ضد اجتماعی مبدل سازند که یا این عوامل در مقابل سایر عوامل قوی باشند و یا عوامل دیگر در قبال آن ها ضعیف بوده و یا به قدر کافی پرورش نیافته یا در شرایط نامتناسبی قرار داشته باشند، به طوری که حاصل جمع جبری عوامل فوق، باعث برتری عوامل سوء ارثی یا مادرزادی شود، در غیر این صورت نمی توان قبول کرد وجود عوامل سوء ارثی یا مادرزادی ملازمه ی حتمی با بزهکاری افراد داشته باشد. (نقش هوش و فرهنگ و اقتصاد در درجه ی اول اهمیت قرار دارد).
مطلب دیگری که در این مورد قابل تذکر می باشد، تأثیر هوش در بزهکاری افراد است. شاید بعضی معتقد باشند که سازگاری افراد با محیط اجتماعی به میزان هوش آن ها بستگی دارد. البته این مطلب از نظر کلی صحیح است چه افراد هر چه با هوش تر باشند، بهتر و آسانتر می توانند خود را با هر اجتماع و تحت هر شرایط سازش دهند، ولی این نظر وقتی قابل توجیه است که عوامل اکتسابی مذکور در شرایطی نباشند که عوامل سوء ارثی یا مادرزادی، بتوانند رفتار افراد را تحت تأثیر خود قرار دهند، چه در این صورت هوش زیاد راهنمای ارزنده ای برای رفتار انحرافی و نابهنجار ناشی از عوامل سوء ارثی و یا مادرزادی خواهد بود و اینجا است که هوش می توان در جهت رفتار نابهنجار و ضد اجتماعی و بالاخره در ارتکاب انواع و اقسام جرائم نقش مؤثری ایفا کند.
همچنین است کم هوشی، چه کم هوشی نیز ملازمه ی قطعی با بزهکاری ندارد، درست است که افراد کم هوش عموماً قادر به سازگار نمودن خود با محیط اجتماعی خویش و حل مشکلات و مسائل اجتماعی و غیره نیستند و کمتر به عواقب خود می اندیشند، ولی در این مورد نیز کم هوشی وقتی موجب عدم سازگاری و انحراف و بزهکاری می شود، که شخص به چیزی تمایل داشته باشد و نتواند با کمک هوش خود به طریقی به آن نائل آید و در نهایت امر بعضی از عوامل سوء بر کم هوشی چیره شود و (در شرایطی خاص) رفتار او را تحت تأثیر کم هوشی قرار دهد، در این صورت کم هوشی باعث عدم سازگاری و احتمالاً موجب انحراف و بزهکاری او خواهد شد، و الا صرف کم هوشی را نمی توان موجب بزهکاری کسی دانست. از این رو، باید گفت همانطور که هوش زیاد ملازمه حتمی با بزهکاری یا عدم بزهکاری نخواهد داشت. (خاکپور، 1354، صص 211 و 212).
سن و بزهکاری
سن مستقیماً باید به طور غیر مستقیم تأثیری عظیم و شگرف در فراوانی و شکل جرائم دارد. امروزه، رابطه ی جرائم و سنین عمر آدمی یکی از نکاتی است که به بهترین وجه در جرم شناسی ثابت گردیده است. نرخ بزهکاری در یک دوره از هستی انسانی فزونی می یابد، سپس رو به کاهش می رود، آنچنانکه در پایان زندگی دیگر رقم قابل ملاحظه ای نیست.
بیشترین تعداد جرائم به نظر می رسد که مربوط به دوره جوانی یا دوره ماقبل آن باشد. آمارهای انگلیسی نشان می دهند که ماکزیمم تبهکاری مربوط به جرائم شدید،از پسران و دخترانی سر زده، که پسران در سنین 12 یا 13 سالگی و دختران در سنین 16 یا 17 سالگی بوده اند. آمار آمریکا، ماکزیمم جنایات را مربوط به سنین بالاتر یعنی بین 18 تا 24 نشان می دهد. (کی نیا، 1372، ص68).
عوامل بزهکاری کودکان و نوجوانان
در این بحثی نیست که سرمشق های مضر و مخاطره انگیز جرم زا هستند، خواه عالماً و عامداً به کودکان ارائه شده باشند یا آنکه ثمره یک زندگی مشوش و یا به طور کلی، بر اثر نگهداری کودک در مسکن نامناسب و کاشانه ی پست و محقر باشد یا بد آموزی های والدین، دوستان، صحنه های فساد انگیز کوچه ها، مطبوعات و شخصیت ها و بازیگران روی پرده های سینما، موجب بروز جرم شده باشند. آنچه اهمیت دارد، این است که کیفیت کنش های زیان بخش این عوامل نمایانده شود.
تلقین پذیری کودکان را باید در مدنظر داشت. اعمال عالی کنترل در آنان هنوز به قدر کافی آمادگی نیافته است و در نتیجه، کودکان نمی توانند همیشه عواقب خود را پیش بینی کنند و در برابر جذبه ها و تحریکات جهان خارج مقاومت ورزند. کودک به اقتضای طبع در زمان حال زندگی می کند، همچنین کودکان را به میل به تقلید بسیار قوی است و باید قوانین این محرک روانی را مسلم دانست. بالاخره باید اهمیت قابل ملاحظه ای که سرمشق ها و نمونه ها در تحریک هیجانی کودک دربردارند، خاطرنشان شود. کودک به عینیت دادن خود بر سرمشق ها و نمونه ها یا یکسان سازی خود با آن ها نیازمند است.
کودک، از محیط جدا و از تأثیر آن بر کنار نیست. محیط خانوادگی، محیط معاشرت با دوستان، گروه های نوجوانان باندها، محیط های بومی یا اقتصادی، هر یک به گونه ای در رشد و شکل گیری روانی کودک مؤثرند. کودک، شریک هیجانات موجودات دیگر می شود، در نیازها و اندیشه ها شرکت می ورزد و طرح ها می سازد. این اتحاد و مشارکت، موجب می شود که محیط او را به شدت آلوده سازد، زیرا او به رغبت سبک زندگی خود را تدریجاً از سبک زندگی اطرافیان خویش بر می گزیند و سرنوشت او با سرنوشت آن ها پیوند می خورد. (کی نیا، 1373، ص 75).
اجتماعی نبودن یا ضد اجتماعی بودن اطرافیان در کودک استیلاء می یابد. محیط های بی بندوبار، ناپایدار، نژند افسانه ای و قهرمان پرور، باند های کودکان محله ی کارگری، نوجوانان را تحت تأثیر قرار می دهند به طوری که رفتار ایشان بازتابی از نفوذ آنهاست. کودک بر اثر فقدان نظارت خانوادگی، اغلب موارد در اثر اوضاع نا به سامان مسکن و مشکلات ناشی از انحلال آن، انحلال خانواده، بی نظمی و سوء رفتارهای والدین، خیلی زود برانگیخته و مجذوب لذات سهل الوصول و گوناگون می گردد. سینما، مجالس رقص، وسایل بازی در تریاها، فوتبال دستی، دختران، قمار، الکل، باند برای نوجوانان، جاذبه سحر انگیزی دارند. این امور، در جهت موافق لذت گرایی کودک، نیاز او به بازی و حرکت، نیاز او به امور شگفت انگیز و خارق العاده و حوادث، نیاز او به درخشندگی و زرق و برق، به هم و غم او در تقلب و دغل کاری و گول زدن اولیای امور اجتماعی است. تأمین این لذات مستلزم مخارجی است که باید پرداخته شود. نوجوانان و نوبالغان برای بدست آوردن پول مورد نیاز به طرق مختلف به دزدی کشانده می شوند. سالها بعد، گاهی دست به حملات شبانه خواهند زد. کودک و نوجوان برای شکوهمندی سیر و سیاحت و تفریح و کامجویی خود، هر چه بیشتر به پول احتیاج دارد. از جیب پدر، از کیف مادر، از زیرزمین ها، از خانه خلوت ها، از انبارها، از مغازه ها و فروشگاه ها می دزدد. شرکت در باند، به کودک جرأت و جسارت و گستاخی می بخشد و ضعف و نگرانی او را می پوشاند. بهترین وسیله و موقعیت را برای عقده گشایی و سبکبار شدن در اختیارش می نهد. قدرت افسانه ای برای فرمانروایی در گروه بدست می آورد. واکنش های ضد اجتماعی او به سرعت گسترش می یابد تا بدان حد که دیگر تلاش های تربیتی والدین قادر نخواهد بود از مخاطرات زهرآگین و مسری تمایلات پرخاشگری و تجاوز و خرابکاری او جلوگیری نماید. این تمایلات، بی گمان مربوط به سنین نوجوانی است که باید در اثر انضباط و تربیت مهار گردند و به مسیر دیگری افتند و به نیروهای خلاق و سازنده تبدیل گردند تا به صور ارزشهای اجتماعی و اخلاقی تجلی کنند. (کی نیا، 1373، صص 93و94).
زنان و بزهکاری
جرم های جنس مؤنث در عصر حاضر، تصویرهای درخور توجه را به شرح زیر بدست خواهد داد:
نسبت شایان توجهی از این مجرمان عبارتند از : مادران مجرد، زنان برخوردار از مراتب پایین تحصیلی و زنان بیکار، یعنی افرادی که بسیاری از آنان، بزهدیدگان گونه های متفاوت خشونت جنس مذکر، از جمله تجاوز جنسی، انواع سوء استفاده های جنسی، زنای با محارم، و مانند آن بوده اند.
یکی از روش های معمول در تبیین جرم های زنان، توجه دادن به تفاوت های موجود در شیوه هایی است که زنان و مردان براساس آن، جامعه پذیر شده اند یا می شوند. برخی از این نظریه ها، کجروی ها یا بزه های زنان جوان یا نوجوانان را نوعی برون ریزی از سوی این افراد می داند. ارائه دهندگان این قبیل نظریه ها، مدعی اند زنان به شکل سنتی، جامعه پذیر می شوند تا موجوداتی منفعل و نیازمند محبت باشند، حال آنکه نابهنجار یا ناکافی بودن این جامعه پذیری می تواند این قشر را به موجوداتی آسیب پذیر در برابر فریب کاری مردان مبدل سازد و این آسیب پذیری می تواند به انواعی از کجروی های مرتبط با جنس بینجامد.
برخی از نظریه ها نیز سخن را با اشاره به این نکته آغاز می کنند که شکل گیری جرم در میان برخی زنان نشأت گرفته از وجود نوعی احساس گسستگی در درون آنهاست. به تعبیر دیگر، در نگاه این نظریه ها آثار روانی نبود. عشق در زنان مورد بحث، خود را در شکل گیری نوعی حالت بی ثباتی جلوه گر می سازد و این حالت در جای خود گونه هایی متفاوت از رفتارهای مبتنی بر برون ریزی را پدید می آورد. رفتارهایی که در هر حال، ماهیتی ضد اجتماعی و کجروانه دارد. (وایت وهینز، 1383، ص 146).
به عقیده «لمبروز»، زنان بزهکار و حالات جسمانی واپس گرایی تکوینی مربوط به دوران گذشته، فقط در میان خود فروشان دیده می شود، چه غریزه جنسی این افراد مانند انسان های اولیه تحت نظم قاعده صحیحی درنیامده و در آن حالات، مردانگی نیز دیده می شود.
نظر او این است که زنان بزهکار، نقص اخلاقی ندارند، بلکه بیشتر تحت تأثیر تلقین و وسوسه ی غیرقابل اجتناب منحرف می شوند. از طرف دیگر، مطابق تحقیقات او، زنان بزهکار بیش از مردان، قسی القلب، حسابگر و شیطان صفت هستند. او می گوید : کشتن دشمن، زن بزهکار را راضی نمی کند، بلکه او میل دارد قربانی خود را در حال عذاب نیز ببیند تا مقتول طعمه مرگ را به خوبی بچشد.
او معتقد است زن بزهکار نادر است ولی اگر به راه بزهکاری افتاد خیلی شقی خواهد بود. عقیده او این است که یکی از علل بزهکاری زنان، حس انتقام آنهاست. این حس، از کینه و نفرتی پدید می آید که به عوامل جنسی و حسادت زنانگی بستگی دارد. بعکس، حرص و طمع که از علل اصلی بزهکاری مردان است، کمتر سبب بزهکاری زنان می شود.
بی توجهی پدر و مادر نسبت به دختر و ترک او در زمان کودکی و جوانی، بیش از پسران در آنان اثر می گذارد و ممکن است آنان را به دزدی و خودفروشی بکشاند. (خاکپور، 1354، ص 174).
انواع جرائم خاص زنان
انواع جرائمی که معمولاً زنان مرتکب می شوند به شرح زیر می باشد :
الف- جرائم بر علیه اشخاص : زنان معمولاً شوهر، معشوق و یا رقیب عشقی خود را به قتل می رسانند. قتل پدر بسیار نادر است، ولی در صورت ارتکاب قتل اظهار ندامت ننموده و از انتقام جویی خود راضی به نظر می رسند.
غالباً با انواع سم ها، رقیب و مزاحم خود را مسموم می کنند.
قتل نوزادان و اطفال به علت اختلالات خانوادگی و یا علل دیگر در حالت روانی غیرعادی از جرائم خاص زنان است. سقط جنین نیز از جرائمی است که زنان مرتکب می شوند.
ترک اطفال، رفتار بد و غیر انسانی و زجر دادن اطفال که گاهی منجر به مرگ می گردد، از جرائم ارتکابی زنان به شمار می رود.
ب- جرائم بر علیه اموال : زنان به تنهایی به طور گروهی در مغازه ها و فروشگاه های بزرگ و یا از منازل دزدی می کنند و گاهی نیز به عناوین مختلف از دیگران اخاذی می کنند.
تعداد زنان کلاهبردار محدود است. نگهداری اموال مسروقه، بین زنان رایج است.
ج- جرائم مختلف دیگر : شهادت دروغ، تهمت و افترا، نوشتن نامه با نام مستعار و یا بی امضاء، تشویق دیگران و مخصوصاً به فحشا، شهوت رانی، ولگردی از جمله جرائمی هستند که زنان بیش از مردان مرتکب می شوند.
زنان معتاد به مواد مخدر، غالباً در توزیع مواد مخدر شرکت می کنند. (دانش، 1374، ص 234).
پیشگیری از رفتارهای جنایی
این یک واقعیت است که انسان ها هر یک دارای فکر و عمل متفاوتی هستند و این امور، نقش بسیار مؤثری را در ارتکاب جرم بازی می کند. امروزه ثابت شده است که نظریه ی انتقام به عنوان مبنای مجازات برای پیشگیری از رفتارهای جنایی، کافی نیست. عده معدودی از انسان ها به دلیل آگاهی از مقررات، قانون را زیر پا نمی گذارند، زیرا می دانند که مجازات می شوند، اما در نوع جرم هستند که به هیچ وجه تحت تأثیر ترس از مجازات قرار نمی گیرند.
مجرمان عادتی : اینان به علت رشد ناقص «فراخود» تنها از قانون مجرمانه ی خود تبعیت می کنند.
روان نژندان : این افراد به علت تضادهای شدید «ناخودآگاه» قادر به مقاومت در مقابل سائقهای درونی خود نیستند.
از آنجایی که رفتارهای تبهکارانه اصولا در زمان کودکی یا نوجوانی و به صورت ناسازگاری عاطفی و اجتماعی آغاز می شود، و با توجه به اینکه ریشه های رفتارهای جنایی هم روانی و هم اجتماعی است، رویکرد ما نسبت به مسأله باید هم جنبه ی روانی و هم جنبه ی اجتماعی داشته باشد. از این نظر، تمیز کودکانی که بزهکاری آنان بیشتر جنبه ی اجتماعی دارد، و آنان که دچار اختلال های شخصیت هستند، دارای اهمیت بسیار است. هر گاه هر دو این عوامل موجود باشد، باید ارزیابی و تعیین شود که چه میزان از مسأله، معلول اختلال های روانی و چه میزان معلول عوامل اجتماعی است. بنابراین، همانگونه که پزشک در مداوای بیماری جسمانی یا روانی نمی کند، باید توجه و دانش خود را معطوف علل این نواقص سازیم. در بسیاری از موارد، درمان به این عوامل وابسته است که تعدیل ساخت شخصیت فرد تا چه حد عملی باشد. به این ترتیب، درمان مجرمان، بسته به هر فرد و موقعیت خاص فرق می کند. (ستوده ، میرزایی و پاژند، 1381، صص 245 و 246 ).
انواع روشهای اصلاحی، تربیتی، درمانی و طرز اجرای آن ها
در جرم شناسی بالینی، پس از شناسایی شخصیت بزهکار و یا فرد در حالت خطرناک، روشی منطبق با شخصیت فرد آزمون شونده با توجه به مدت و نوع محکومیت پیشنهاد می گردد.
هدف غایی از اجرای هر روشی، اصلاح، تربیت و یا درمان بزهکار و یا فرد در حالت خطرناک، پیشگیری از وقوع و یا تکرار جرم، عادت دادن او به زندگی عادی اجتماعی است. نیل به اهداف مذکور، در عمل، امر چندان سهل و آسانی نیست. هر گاه فردی که روش در مورد او اجرا می شود، با میل و رغبت اجرای آن روش را نپذیرفته و در تزکیه ی نفس، تهذیب اخلاق خود کوشا نباشد و با رضای خاطر دستورات صادره را اجرا ننمایند و در باطن زجر بکشد. اجرای هر نوع روشی با موفقیت توأم نبوده و تأثیر روانی مجازات را از بین نخواهد برد.
روش ها ممکن است در محیط بسته یا محیط باز و یا محیط نیمه باز اجراء گردد. (دانش، 1374، ص269).
مبحث اول : روش های مختلف در محیط بسته
نگهداری بزهکاران و یا افراد در حالت خطرناک در محیط بسته به سه نوع اجراء می شود :
روش عمومی : قدیمی ترین روش، حبس دسته جمعی و عمومی است. محکوم ترین روزها دسته جمعی کار کرده و شب ها در خوابگاه های عمومی به سر می برند. معایب و مفاسد روش مذکور بسیار است، از جمله رواج انحرافات جنسی، تشکیل باند، تطمیع و تهدید سایر زندانیان برای همکاری پس از آزادی، آموزش فنون و رموز ارتکاب جرائم مختلف است.
روش انفرادی : برای احتراز از مفاسد روش عمومی، برخی از دانشمندان اجرای روش انفرادی را پیشنهاد کردند. در این روش، محکومین شب و روز به طور مجرد در خوابگاه ها نگهداری می شوند. با اینکه روش مذکور معایب روش عمومی را ندارد، لکن اگر مدت نگهداری طولانی شود، زندانی خوی اجتماعی را که از خصائص ذاتی بشری است از دست داده و بر اثر تسلط یأس، اقدام به خودکشی کرده و یا به بیماری های جسمی و ناراحتی های روانی و مخصوصاً به «جنون» مبتلا می شود. در اکثر کشورها، این روش در مرحله ی شناسایی شخصیت (ابسرواسیون) به مدت معین و در مورد باز داشتی ها و محکومین به حبس به مدت کم اجرا می گردد.
روش مختلط : برای رفع معایب روش انفرادی، روش مختلط (رژیم اپرنین) در بعضی از کشورها اجرا می شود.بدین معنی که محکومین روزها به طور دسته جمعی کار می کنند و ورزش و تفریح و صرف غذا به طور دسته جمعی است، اما حق حرف زدن با یکدیگر را ندارند و شب ها به طور مجرد در خوابگاه های انفرادی نگهداری می شوند. روش مذکور نیز با وجود مراقبت شدید، معایب روش عمومی را دارا است.
روش تدریجی : روش تدریجی در مراحل مختلف به شرح زیر اجرا می گردد :
در مرحله ی اول، اجرای روش انفرادی است محکوم تحت ابسرواسیون (شناسایی شخصیت) قرار می گیرد.
در مرحله ی دوم، روش مختلط
در مرحله ی سوم، روش نیمه آزادی
در مرحله ی چهارم، محکوم قبل از اتمام مدت محکومیت با استفاده از آزادی مشروط (با مراقبت و یا بدون مراقبت ) آزاد می گردد.
روش منطبق با شخصیت : در حال حاضر، در اکثر کشورهای پیشرفته، حکم محکومیت و دستور اجرای مجازات های منطبق با شخصیت هر فرد است. هر نوع روشی را از بدو دستگیری و یا محکومیت در مورد هر فرد مطابق با شخصیت او می توان اجرا کرد. (دانش، 1374، صص 284و 285).
مبحث دوم : روش نیمه آزادی
محکومینی که روش نیمه آزادی در مورد آنان اجرا می شود، در ساختمان مخصوصی نگهداری شده و با شرایط مشابه کارگران آزاد نزد کارفرما و یا مؤسسات خصوصی به کار گمارده می شوند و یا شخصاً به کاری اشتغال ورزیده و یا به تحصیلات خود ادامه می دهند. در این روش محکومین روزها بدون مراقب سر کار یا محل آموزش حاضر شده و ناهار را نیز در محل کار یا تحصیل و یا نزدیکی آن صرف و پس از اتمام کار، به محلی که نگهداری می شوند مراجعت می نمایند و در روزهای تعطیلی و بیکاری نیز در همان محل به سر می برند. گاهی نیز برای کار آموزی یا آموزش عملی و یا حرفه ای و مداوای بیماری های مختلفی که مبتلا هستند و یا درمان ترک اعتیاد (الکل و مواد مخدر) به مدت معینی که دقیقاً از طرف مقامات مربوط تعیین شده است از زندان یا مؤسسه ای که نگهداری می شوند خارج شده و دوباره به آنجا بر می گردند. در روش نیمه آزادی، مددکاران اجتماعی و افراد جمعیت های خیریه با ترغیب بکار و رعایت مقررات، محکومین را از لحاظ روانی و معنوی تقویت و تشویق نموده و از نزدیک طرز کار و رفتار محکوم را کنترل و در مواقع ضروری برای رفع مشکلات او اقدام لازم به عمل می آورند. (دانش، 1374، ص 288).
مبحث سوم : اجرای روش در محیط آزاد
برای پیشگیری از مفاسد سوء زندان ها و مؤسسات و کانون ها، در مورد محکومینی که قابلیت ظرفیت جنائی ضعیف و انطباق اجتماعی زیاد و مخصوصاً مدت محکومیت آنان کم است ارایه روش، در محیط آزاد انجام می گیرد.
فرد به زندگی عادی اجتماعی خود ادامه داده و از لحاظ روانی و اجتماعی، لطمه ای بر او وارد نمی شود.
اجرای روش مذکور به دو طریق انجام می گیرد : (دانش، 1374، ص289).
اجرای روش در محیط آزاد بدون مراقبت : دادگاه و یا مقام صلاحیت دار پس از صدور حکم محکومیت و یا اخذ تصمیم، لزوم رعایت قوانین و مقررات را به محکوم یادآور شده و اشتباهات و خطاها و یا سهل انگاری محکوم را به او گوشزد و با پند و اندرز از ارتکاب اعمال خلاف مقررات و قوانین برحذر می نماید. تعلیق مجازات و یا تصمیمات خاص، بدون مراقبت، به علت عدم حمایت و هدایت و راهنمایی، احتمال تکرار جرم را زیادتر می سازد بدین منظور، غالباً اجرای روش در محیط آزاد توأم با مراقبت هدایت و حمایت انجام می گیرد.
اجرای روش آزادی با مراقبت : روش مذکور، برای اولین بار در سال 1852 در آمریکا تحت عنوان (Probation) اجرا گردید. چون نتایج ثمربخش داشت، مورد اقتباس سایر کشورها قرار گرفت. در فرانسه به عنوان Liberte' Surveille'e و در سوئیس Assistance Educative در قوانین پذیرفته شده است.
در این روش، فرد مورد نظر، در محیط عادی اجتماعی توسط مدد کاران اجتماعی و یا اعضاء جمعیت های خیریه و مدد یاران افتخاری تحت مراقبت و هدایت و حمایت قرار می گیرد. مددکار اجتماعی و یا فرد صالحی با تماس دائمی با مراقبت شونده، برای رفع مشکلات و حل اختلافات و پیشگیری از انحرافات، اقدامات لازم را به عمل می آورند. (دانش، 1374، صص 292 و293).
مبحث چهارم : طرز اجرای روش ها
اجرای روش های اصلاحی، تربیتی و یا درمانی به منظور تغییر دادن طرز رفتار و کردار، عادت دادن به زندگی عادی اجتماعی انجام می گیرد.
طرز اجرای هر روشی، بایستی منطبق با شخصیت هر فرد با خنثی نمودن و رفع عوامل جرم زا باشد تا وضع واکنشی، احساسات و تأثرات را تغییر داده ذوق و استعداد افراد را شکوفا سازد. برای نیل به این هدف، بزهکاران و افراد در حالت خطرناک، باید از لحاظ سن (اطفال، نوجوانان، جوانان، بزرگسالان، پیران)، ابتلاء به بیماری های مختلف (جسمی یا روانی)، اعتیاد (مواد مخدر یا الکل)، مدت محکومیت (مدت دراز، مدت کم) از هم تفکیک و درباره هر کدام برنامه خاصی اجرا شود.
اصول کلی در اجرای هر نوع روشی، تربیت با کار و آموزش علمی و حرفه است.
در اجرای هر روشی، بایستی آداب و رسوم، معتقدات مذهبی، موقعیت جغرافیایی، از همه مهمتر امکانات در نظر گرفته شود.تدوین آئین نامه و یا پیش بینی برنامه هایی بدون توجه به امکانات اجرائی، جز اتلاف وقت ثمره دیگری نخواهد داشت.
منظور از امکانات، تنها تهیه ی وسایل و محل نگهداری نیست، صلاحیت اخلاقی و عملی، طرز تفکر و برخورد تماس انسانی و عاطفی کسانی که بایستی روش را در حدود مقررات اجرا نموده و یا آن را پیگیری و نظارت نمایند، حائز اهمیت زیاد است. مجریان برنامه های اصلاحی، تربیتی و یا درمانی، تا مادامی که موفق به جلب اعتماد محکوم نشوند رضای خاطر او را برای اجرای روش فراهم نیاورند با اتلاف وقت، تمام زحمات آنان و مخارجی را که دولت متحمل شده است، به هدر خواهد رفت. تغییر دادن عادات و طرز تفکر یک فرد مخصوصاً اگر مبتلا به بیماری جسمی و یا روانی نیز باشد، امر بسیار مشکل است. گاهی افراد مذکور، در محیط زندان یا مؤسسه ای که نگهداری می شوند به ظاهر مطیع و در اجرای برنامه ها کوشا هستند، لکن در باطن حس انتقام در آنان تشدید گردیده و پس از آزادی، به طرف ارتکاب جرم کشانده می شوند.
اجرای هر روشی ممکن است به مدت طولانی و یا مدت کوتاه باشد. (پینیتل، 1971، ص 332).
علاوه بر روش هایی که در هر زندان یا مؤسسه و یا کانون اجرا می گردد، می توان روش های خاصی را در مورد بعضی از بزهکاران و یا افراد در حالت خطرناک به شرح ذیل اجراء نمود: (دانش، 1374، ص290).
1- جراحی : در بین روش جراحی، رایج ترین آن جراحی پلاستیکی و زیبایی است که برای رفع نقص عضوی، برای از بین بردن عقده های روانی ناشی از عیوب مذکور مؤثر است به عمل آید.
عقیم کردن زنان و مردان که از سال 1933 در آلمان نازی به منظور بهبود نژاد و پیشگیری از تکرار جرم و از سال 1929 برای درمان منحرفین جنسی خطرناک در دانمارک اجرا می شد، سخت مورد انتقاد مذهبی و دانشمندان قرار گرفته است.
در این روش، بیماران روانی و افرادی را که حالت تهاجمی، پرخاشگری و انحراف دارند، با عمل جراحی عقیم می نمایند.
2- جراحی روانپزشکی : در سال 1935، یک جراح اعصاب پرتغالی، برای تعدیل حالت پرخاشگری و تهاجمی، یک قسمت عصب و رشته ی خاصی را در مغز قطعه نمود. بعداً نتایج آزمایش جراحان فرانسوی نیز در این مورد تا حدودی موفقیت آمیز بوده است..در جراحی مذکور، به هوش لطمه وارد نمی شود، فقط طرز رفتار کسی که تحت عمل جراحی قرار گرفته ملایم تر می گردد.
3- درمان دارویی : درمان دارویی، جز در مواردی که فرد مبتلا به بیماری های روانی مشخص است، چندان مثمر ثمر نیست و با دارو نمی توان رفتار و کردار افراد را تغییر داد.
دی تولیو درمان با شوک الکتریکی را بارها پیشنهاد نموده است. اینک داروهای جدیدی که برای تسکین و تقویت اعصاب ساخته شده است، از نظر جرم شناسی قابل توجه است.
4- روش تربیت با درمان پزشکی : روش مذکور را در سال 1798 پینل در مورد یک فرد وحشی که سال های متمادی در جنگل زندگی کرده بود اجرا کرد. علاوه بر درمان پزشکی، فرد مورد نظر را با روش خاصی تحت تعلیم و تربیت قرار داد. اینک دانشمندان با ارائه روشهای جدید، نظریه ی پینل را تکمیل نموده اند به طوری که در حال حاضر، افراد عقب مانده ذهنی، مبتلایان به انواع بیماری های خفیف روانی تحت درمان دارویی و روش خاص تربیتی قرار می گیرند.
5- پسیکوتراپی : در این روش، روانپزشک با بررسی و مطالعه ی شرح حال دقیق بیمار، علل ابتلا به بیماری روانی را تعیین و با تلقین، بیمار را وادار به کنترل رفتار و کردار خویش می نماید. در پسیکوتراپی، می توان در تربیت و درمان محکومینی که انواع روش های مختلف (در محیط بسته، محیط نیمه باز، محیط آزاد) در مورد آنان اجرا می شود، استفاده نمود.
به علت کمبود متخصصین روانپزشکی، گاهی پسیکوتراپی به طور گروهی و دسته جمعی نیز انجام می گیرد.
6- روانکاوی : در روانکاوی نیز مانند پسیکوتراپی، روانکاو از بیمار می خواهد که سرگذشت خود را به طور مفصل شرح داده و مطلبی ناگفته نگذارد و ضمن، استماع شرح حال بیمار، روانکاو هیجانات دردناک پنهانی را برانگیخته افکار و خاطرات و تمایلات واپس زده را که در ضمیر پنهان و در فرصت مناسبی بروز می کنند از روان می زداید. با اینکه در ابتدا شروع درمان، روانکاوی با پسیکوتراپی فرق ندارد، اما روش درمان بعدی در این دو روش، کاملاً متفاوت است.
عده ای از روانکاوان یا به خواب کردن مصنوعی (هیپنوتیزم) قدرت خودداری از بیان تمام مطالب را از بیمار سلب و به منشأ اصلی ناراحتی ها پی برده و عقده حقارت را می گشایند. معمولاً روانکاو، بیمار را 4 تا 5 مرتبه در هر هفته به مدت یک ساعت می پذیرد و مدت درمان ممکن است تا 2 سال نیز طول بکشد.
بیماران عصبی، هیستری، وسواسی، مبتلایان به اختلالات خفیف روانی را می توان تحت درمان روانکاوی قرار داد.
روانکاوی افراد که به حبس های طویل المدت محکوم شده و ناراحتی عمیق روانی از محیط زندان دارند، بسیار مشکل است. (دانش، 1374، صص294و295).
آیا زندان مفید است ؟
تقریباً بسیاری از متخلفین، فوراً به محض آزاد شدن از زندان، مرتکب جرائم بیشتری می شوند. بعضی از مفسران بر این اعتقادند که زندان شدن ممکن است احتمال مجدد رفتارهای جنایت آمیز را افزایش دهد، زیرا زندان چون یک دانشگاه آموزش جرم می کند. با این حال، باید اشاره نمود که زندانیان مختلف ممکن است به طرق مختلف به زندانی شدن واکنش نشان دهند. بعضی ممکن است احتمال تخلف مجدد برای بعضی ها کمتر و برای بعضی ها بیشتر باشد.
با این وجود، اعتقاد عمومی به این منوال است که زندانی شدن باید باعث کاهش تخلف مجدد گردد. اساس این اعتقاد این است که زندان رفتن یک امر زشت و ناپسندی می باشد و کسی که زندان را تجربه می کند و برانگیخته می شود تا از رفتارهایی که منجر به تخلف و قانون شکنی می شوند، از آن اجتناب کنند. دلایلی وجود دارد که نشان می دهد چرا در واقع چنین چیزی نمی شود. بعضی از مفسرین اظهار می دارند که زندان ها بیش از حد ملایم و آرام هستند. اگر چنانچه میزان ناخوشایندی و سختی محیط زندان افزایش یابد، می تواند باعث کاهش تخلف مجدد گردد. چنین عقیده مبهمی را به راحتی می توان طرد نمود، زیرا تنفر زایی محیط زندان به نظر نمی رسد که بر میزان تخلف مجدد اثر داشته باشد. در حقیقت، متخلفینی که از زندان های شلوغ آزاد می شوند، به نظر می رسد در مقایسه با آن هایی که از زندان های کم جمعیت تر بودند، احتمال تخلف مجددشان بیشتر باشد.
علاوه بر این ها، زندان دارای اثرات مخرب روانشناختی فراوانی بر روی زندانی می باشد که با توجه به آن، نمی توان زندان را یک امر منطقی در کاهش جرم دانست.
یافته ها ثابت نموده که همه ی زندانیان دارای میزان بالای اضطراب و افسردگی نسبت به جمعیت کلی جامعه بودند. این اضطراب و افسردگی و ناامیدی، بیانگر واکنش روانشناختی به حبس بوده که با گذشت زمان زندانی با موفقیت سازگار می شود. میزان خودکشی در مقایسه با جمعیت عادی جامعه در میان زندانیان بیشتر است.
آنهایی که در معرض بیشترین خودکشی هستند، کسانی هستند که در بازداشتگاه ها منتظر دادرسی مجدد هستند و پس از آن، کسانی که مجازات زندان آن ها حبس ابد بوده میزان خودکشی آن ها در اولین سال های زندان بسیار زیادتر است. بنابراین، می توان گفت یافته های موجود، بیانگر آنند که زندان دارای اثرات مخرب بر سلامت روان افراد می باشد. (پوت و ایل و سامونز، 1383، صص 153 و154).
منابع
پوت واین، دیوید و سامونز. آیدن. روانشناسی و جرم. ترجمه ی دکتر داوود نجفی توانا (1383). محل انتشار : انتشارات بهار.
خاکپور، محمد مهدی (1354). جرم شناسی زنان ناسازگار. تهران. انتشارات دانشگاه تهران.
دادستان، پریرخ (1382). روانشناسی جنایی. تهران : انتشارات سمت.
دانش، تاج زمان (1374). مجرم کیست؟ جرم چیست؟ تهران : انتشارات کیهان
ستوده، هدایت ا... و میرزایی، بهشته و پازند، افسانه (1381). روانشناسی جنایی. تهران : انتشارات کیهان.
شایان مهر، علیرضا (1377). دایره المعارف تطبیقی علوم اجتماعی. تهران : انتشارات کیهان.
کی نیا، مهدی (1373). مبانی جرم شناسی. تهران : مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.
گرات و مارنات، گری. (1372) راهنمای سنجش روانی برای روانشناسان. ترجمه محسن یاشا شریفی و محمد رضا نیکخو. انتشارات سخن.
وایت، راب و هینز، فیونا. (1383). جرم و جرم شناسی. ترجمه ی علی سلیمی. انتشارات مؤسسه.