مبانی نظری و پیشینه تحقیق خانواده،آسیبهای خانواده و فحشا و روسپيگري (docx) 109 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 109 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
مبانی نظری وپیشینه تحقیق خانواده،آسیبهای خانواده و فحشا و روسپيگري
فصل دوم- ادبيات موضوع
گفتار يكم- خانواده12
تعريف خانواده14
اهميت خانواده16
گفتار دوم - آسيبهاي خانواده19
اختلاف خانوادگي22
خشونت خانوادگي24
تجاوز جنسي عليه زنان26
تجاوز جنسي عليه كودكان29
فقر و انحرافات اجتماعي30
طلاق و انحراف36
اثرات اعتياد والدين بر فرزندان42
بزهكاري يكي از افراد خانواده44
گفتار سوم- روسپيگري46
تعريف فحشا و روسپيگري46
الف) بررسي تاريخچه روسپيگري در ملل ابتدايي48
ب) بررسي تاريخچه روسپيگري در ايران54
يافتههايي از اولين همايش ملي آسيبهاي اجتماعي ايران در چهارچوب مسأله روسپيگري57
گفتار چهارم- مباني نظري 61
مقدمه61
الف) تئوريهاي جامعهشناسي63
نظريه كنترل63
هيرشي و نظريه علقه اجتماعي64
ساترلند و پيوند افتراقي68
ني و نظريه روابط خانوادگي72
تئوري کنترل متعادل 76
خانواده و تئوري ارتباطات نسبي77
ثورن بري و نظريه تكاملي80
نظريه يادگيري اجتماعي بندورا84
نظريه دين و مذهب85
تئوري اميل دوركيم87
نظريه ماركس 88
ب) تئوريهاي روانشناسي89
تئوري ساليوان89
تئوري واكنش به رويدادهاي آزاردهنده بركوتيز90
روانشناسي فانون (Fanon) 90
نظريه درماندگي آموخته شده91
چارچوب نظري تحقيق 92
مدل نظري تحقيق94
مروري بر تحقيقات95
فرضيه هاي پژوهش 104
گفتار يکم : خانواده
مطالعات انجام يافته توسط متخصصان علوم اجتماعي و دستورات و راهنماييهايي كه پيامبران الهي براي هدايت و رشد و كمال و تربيت انسانها از منبع وحي ابلاغ كردهاند، بر نقش نهاد خانواده به عنوان اصليترين كانون پرورش و تربيت تأكيد شده است.
خانواده نهاد اجتماعي همگاني و با دوامي است كه از دير باز و از دوران ما قبل تاريخ وجود داشته است. استحكامي كه خانواده در روابط اجتماعي افراد ايجاد ميكند و روابطي كه بر آورنده مهمترين نيازها و خواستهاي حياتي آدمي است، باعث شده كه به رغم مخاطرات بسيار بعنوان نهادي كه حيات اجتماعات انساني بدان وابسته است، باقي و پايدار بماند.
در همه تعريفها، بدون استثناء، خانواده واحدي از اجتماع قلمداد شده است، يعني جامعه از مجموعه خانوادهها تشكيل ميشود، بقاء خانواده و موفقيت و شكست جامعه وابسته به خانواده است. اگر خانواده محيطي سالم براي پرورش روح و جسم افراد باشد، در سلامت جامعه مؤثر است.
«خانواده» زنجيره ارتباطي اجتماعي و تضمينكننده آرامش و ثبات جامعه است. كودكان نخستين وابستگيهاي عاطفي نزديك و صميمي خود را در خانواده بر قرار ميسازند و دروني كردن ارزشها و هنجارهاي فرهنگي را در آن آغاز ميكنند (يان رابرستون، 1372 : ص11).
كاركرد عاطفي "خانواده" از نياز انسان به محبت و وابستگيهاي عاطفي ناشي ميشود. بدون وجود محبت و احساس پيوستگي، خانواده ممكن است با مشكلات عاطفي و رواني مواجه گردد. كودك، درس محبت، رحم و شفقت، نيكوكاري، وفاداري، صفا، خلوص. راستي، شجاعت. فروتني و ساير سجاياي انساني را در نخستين سالها در زندگي خود در دامن پر مهر و محبت پدر و مادر ميآموزد. نياز به محبت از مباحث اصلي در روانشناسي تربيتي روانكاري است. كارن هورناي محور اساسي مطالعات خود را نيازهاي اساسي قرار داده و بر محبت و برخورداري از آن در سالهاي اوليه زندگي تأكيد ميورزد.
آدلر ميگويد: كودك از نخستين لحظه تولد ميخواهد خود را به مادرش بچسباند و مادر تا مدت درازي ميگويد عمدهترين نقش را در زندگي كودك بازي ميكند و نقش مؤثري در ابراز مهر و محبت دارد (كي نيا، 1373 : ص70). كمبود محبت غالباً از عوامل مؤثري است كه نوجوانان و جوانان را به سوي «انحراف» اجتماعي سوق ميدهد. دختر نوجواني كه كمبود محبت دارد به هر كسي كه سر راه او قرار ميگيرد و به او اظهار محبت ميكند علاقهمند ميشود و چه بسا در اين مسير تباه ميشود.
تعريف خانواده
خانواده در لغت به معني خاندان، دودمان و اهل خانه است و طبق تعريف قانون مدني ايران، خانواده عبارت است از زن و شوهر و فرزندان تحت سرپرستي آنها، كه با هم زندگي ميكنند و تحت رياست شوهر و پدر هستند (آقابيگلويي و همكاران 1380 : 13). برگسي و لاك در اثرشان خانواده به سال 1953 مينويسند: «خانواده گروهي است متشكل از افرادي كه از طريق پيوند زناشويي، همخوني و يا پذيرش (به عنوان فرزند) با يكديگر به عنوان شوهر، زن، مادر، پدر، برادر و خواهر در ارتباط متقابلند و فرهنگ مشتركي پديد آورده و در واحد خاصي زندگي ميكنند» (ساروخاني باقر، 1370 ص135).
مك آريو مينويسد: «خانواده گروهي است داراي روابط جنسي چنان پايا و مشخص كه به توليد مثل و تربيت فرزندان منجر ميگردد» (همان منبع 1381 : 135).
خانواده از ديدگاه كاركردگرايان : واحدي است كه تنظيم رفتار جنسي، جايگزين كردن اعضاء، جامعهپذيري مراقبت و نگهداري از كودكان، حمايت عاطفي و تعيين جايگاه اجتماعي را به عهده دارد. خانواده در مفهوم اختصاصي آن يك گروه اجتماعي است كه در آن به روابط جنسي زن و مرد مشروعيت داده ميشود. توليد مثل به شيوه مشروع امكانپذير ميگردد. در مقال جامعه، از نظر مراقبت و رشد فرزندان مسئول است. گونههاي خاص مستحكمي از احساسات و عواطف ايجاد و تقويت و بالاخره اينكه يك واحد اقتصادي و حداقل مصرفي است (محسني، منوچهر 1379 : 200).
اداره سرشماري ايالات متحده خانواده را به صورت: «گروهي متشكل از دو يا چند نفر كه از طريق تولد، ازدواج يا فرزند خواندگي با يكديگر مرتبط شده و در يك منزل با هم زندگي ميكنند» تعريف كرده است (ساموئل كلادينك 1382 : 24).
سالوادور مينوچين (1974) كه پيشگام خانواده درماني ساختي است خانواده را مكمل جامعه ميداند و ابراز ميكند كه خانواده سيستمي است كه عملكرد آن از طريق الگوهاي مراودهاي صورت ميگيرد، او عقيده دارد كه ارگانيسم خانواده بيش از پوياييهاي زيستي- رواني يكايك اعضايش است. در ديدگاه سيستمي، خانواده موجودي است كه اعضاء و اجزاء آن با هم تغيير ميكنند و به هنگام انحراف، براي حفظ تعادل خود فعال ميشوند. طبق اين تعريف اولاً رفتار اعضاء خانواده تابعي از رفتار ساير اعضاء خانواده است و در ثاني خانواده هم مانند هر سيستمي متمايل به حفظ تعادل است، در اين تعريف بر تعامل متقابل اعضاء تأكيد شده است (بهاري 1381 : 10) و سرانجام در اصل دهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران عنوان شده است كه خانواده واحد بنيادي جامعه اسلامي است و همه قوانين و مقررات و برنامهريزيهاي مربوط بايد در جهت آسان كردن تشكيل خانواده، پاسداري از قداست ان و استواري روابط خانوادگي بر پايه حقوق و اخلاق اسلامي باشد.
اهميت خانواده
خانواده از بدو پيدايش خود همچون حريمي امن براي افراد جامعه ايفاي نقش نموده است. هر چند كه در بستر زمان، اين نظام كوچك اجتماعي دستخوش تغييرات فراوان گرديد. ليكن هيچگاه از حيات جمعي بشر جدا نماند. هميشه پا بر جاي است و هيچ آسيبي را نميتوان سراغ گرفت كه بي تأثير از مسايل نظام خانواده باشد.
خانواده، زنجيره ارتباطي اجتماع و تضمين كننده آرامش و ثبات جامعه بوده و خواهد بود و واحدي است كه كودكان نخستين وابستگيهاي عاطفي نزديك و صميمي خود را در آن برقرار ميسازند زبان را ياد ميگيرند و دروني كردن ارزشها و هنجارهاي فرهنگي را در آن آغاز ميكنند. نفوذ خانواده را در تربيت كودكان از دو جهت ميتوان مطالعه كرد يكي از جهت كنش اجتماعي آن، كه تأمين ارزشها و ايجاد صميميت و همكاري ميان اعضاء خانواده است و ديگري كنش رواني خانواده كه در حقيقت پايههاي شخصيت كودكان را پيريزي مينمايد و به فعاليتها، افكار و عواطف آينده آنان شكل خاص ميبخشد، روانشناسان نشان دادهاند كه تربيت سالهاي اوليه كودكي از نظر پيدايش خصوصيات و حالات معيني در انسان، تأثير بسيار عميقي دارد (صانعي 1373 : ص193).
اهميت خانواده براي عدهاي از روانشناسان به اندازهاي است كه عدهاي بر آن شدند كه به جاي روان درماني فرد، از طريق روان درماني خانواده كژ رفتاريها را بهبود بخشند و سلامت روحي را به افراد باز گردانند، خانواده هم ميتواند در پرورش استعدادهاي نوجوانان و همنوايي او با جامعه و هم در به انحراف كشاندن و ناهمنوايي نوجوانان با اجتماع تأثير شگرف داشته باشد.
اصولاً محيطهاي نامساعد خانوادگي سبب بار آمدن فرزندان ناسازگار و ناامن ميشود. فضاي خانوادگي نامناسب و متشنج، بهداشت رواني نوجوان را در معرفي تهديد قرار ميدهد. و صدماتي براي او وارد ميكند كه در دورههاي بعدي عمر فرد به گونهاي ظاهر ميشود.
جامعهشناسان خانواده را يكي از شالودههاي اساسي حيات اجتماعي محسوب ميكنند. به همين جهت وظايفي كه به عهده اوست بسيار سنگين و در خور اهميت فراوانند، تعليم و تربيت فرزندان كه مردان و زنان فرداي اجتماع را تشكيل ميدهند و مسئوليت آينده به دوش انان است و همچنين پرورش شخصيت نسل آينده از عمدهترين وظايف خانواده است و بايد از اعضاي خود افرادي مفيد بسازد و با اجتماعي كردن و تطبيق دادن آنها با جامعهاي كه در آن زندگي ميكنند عناصر سودمندي را تحويل اجتماع دهد.
اعلاميه حقوق بشر بر حمايت دولت و جامعه از نهاد خانواده به عنوان ركن طبيعي و اساسي جامعه تأكيد دارد و ميگويد، كودكان براي رشد كامل و هماهنگ شخصيت خود بايد در محيط خانواده، در فضاي شاد و داراي عشق و تفاهم پرورش يابند بنابراين همه نهادهاي جامعه بايد به تلاشهاي والدين و ديگر عوامل پرورش و مراقبت از كودكان در محيط خانواده احترام بگذارند و از آنها حمايت كنند چنين مفاد و مطالبي در كنوانسيون حقوق كودك نيز گنجانيده شده است (نشريه بيست و هفتمين اجلاس ويژه- مجمع عمومي ملل متحد2001).
در جوامع جهان سوم، خانواده از چند جهت حائز اهميت بيشتري است:
1- در اين جوامع تا آن اندازه، تقسيم كار صورت نگرفته است كه، بتوان نقش خانواده را در قسمتهايي به نهادهاي ديگر واگذار نمود.
2- نهادهاي موجود ديگر كه مسئوليت جامعهپذيري را به عهده دارند به هيچ وجه براي اجتماعي شدن فرزندان كاملاً قابل اعتماد نيستند.
3- ميزان آنومي و لذا انواع انحرافات براي بچهها در اين جوامع معمولاً زياد است و نيروهاي كنترلكننده دولتي در اين زمينه به علت مشكلات چندان مؤثر نيستند. لذا اهميت خانواده در تربيت، آموزش و هدايت بچهها بسيار بيشتر است و لازم است كه اولياء در اين زمينه در روابط به فرزندان، نظارت و كنترل هم وقت بيشتر بگذارند و هم مطالعه بيشتري نمايند (رفيعپور، فرامرز، 1378 : ص21).
گفتار دوم: آسيبهاي خانواده
خانواده بهم ريخته منبع رفتارهاي ضد اجتماعي ميباشد زيرا اين تنها محيطي است كه به او تحميل شده است. او در اينجا متولد شده و به ادامه زندگي در همين محيط مجبور ميباشد به همين خاطر به آن نام محيط بي چون و چرا يا اجتناب ناپذير دادهاند. در صورتيكه خانواده هدف از تشكيل خود را به خاموشي بسپارد اهداف و وظايف خود را در فرزند پروري ناديده بگيرد و يا توانايي صحيح برقرار ساختن روابط با ساير افراد خانواده و جامعه و مقابله با مشكلات و مسائل فردي و گروهي را كسب كرده باشد و يا از دست داده باشد و نتواند خود را با تحولات و تغييرات جامعه و محيطش همگام سازد. و در اين راه علائق فردي، گروهي، عواطف و نيازهاي خود را منكر شود، چهره مقدس خانواده مخدوش ميگردد و بالطبع در اين راستا ستيزهها، مجادلهها و طردها، تكذيبها، خواستها و تأييدهاي ناروا در ميان خواهد بود و والدين كه عهدهدار ياري دادن، مرارت كردن و اداره نمودن تشكيلات خانواده خود هستند اگر در انجام اين وظايف شكست بخورند ديگر نفوذ واقع بينانه و منطقي خود را در ارتباط با فرزندان از دست خواهند داد. خانواده براي فرزنداني كه از چنين نعمتي برخوردار نيستند محل شكل گرفتن افكار مختل و ناشايست ميگردد و در بعضي از اين خانوادهها وضعيت خانواده طوري است كه فرزندان در آن احساس نا امني مي کنند و هميشه نگران آتيه خود هستند اختلافات شديدي كه بين والدين از يك طرف و والدين و فرزندان از سوي ديگر بين خواهران و برادران، بين والدين واقوام در مورد مسائل گوناگون وجود دارد مشكلاتي را براي آنها به وجود ميآورند که منجر به مشكلات و انحرافات رفتاري در بين نوجوانان خانواده ميشود. از نظر مبناي رشد شخصيت ، مهمترين ريشهها را بايد در خانواده و در روابط بين والدين و فرزندان جستجو كرد. كودكان نگرشهاي اجتماعي را نخست از خانواده ميآموزند و ممكن است در پارهاي موارد نسبت به بزهكاري نگرشهاي مساعدي در خانواده كسب كنند. تحقيقات و شواهد زيادي گوياي اين واقعيت است كه در پس بسياري از بزهكاريهاي نوجوانان كانون خانوادگي ناسالم و متلاشي شدهاي پنهان است.
بيشتر بزهكاران متعلق به خانوادههايي هستند كه در آن از محبت و تفاهم اثر كمي وجود دارد و غالباٌ داراي خانوادههاي از هم پاشيده ( بر اثر طلاق، مرگ يكي از والدين و يا جدايي آنها به هر علتي) ميباشند ( نوابي نژاد 1475 : 113).
خانهاي كه اعضاي آن با هم كار و تفريح ميكنند و با اتفاق نظر تصميمات مهم ميگيرند، بي ترديد كودكان و نوجواناني داراي اعتماد به نفس ميپرورند. از سوي ديگر كودكان و نوجواناني كه در خانههاي مملو از سوء ظن و عيب جوئي و تنش، بزرگ ميشوند، دريافتن هويت خويش و ايجاد روابط مطلوب با گروه همسالان دچار مشكل خواهند بود، نوجوان متعلق به اين گونه خانهها اغلب دچار مشكلات رفتاري شده و به خيابان و گروههاي مختلف از جمله گروه بزهكاران پناه ميبرد ( همان منبع198).
براي آنكه كودك بتواند به شيوهاي سالم و بهنجار رشد و تكامل يابد، نيازهاي شخصيتي، فيزيكي و اجتماعي او بايد در حد معتدل ارضا شود. مشكلات رفتاري،بزهكاري، و ناشادي كودك و نوجوان اساساٌ مربوط به ناكامي در رفع اين نيازهاست. شرايط نامساعد خانوادگي در كودكان و نوجوانان، ايجاد ناكامي و سرانجامي ناسازگاري ميكند از جمله اين شرايط. خانوادههاي از هم پاشيده، طردشدگي، سختگيري و خشونت، آگودگي اعضا خانواده... ميباشد.
خانواده به عنوان نخستين پايگاه آموزشي و پرورشي و از اساسيترين عوامل تشكيل شخصيت كودك است. بدون ترديد هر گونه نارسايي و نقص در ساخت خانواده ميتواند از همان طفوليت در رشد و پرورش كودك تأثير نامطلوبي داشته باشد به ميزاني كه فضاي خانواده نامناسب و ناسالم باشد، بهداشت رواني فرد نيز به همان نسبت در معرض آسيب قرار ميگيرد و صدمات ناشي از چنين محيط ناسالمي در هر يك از دورههاي بعدي رشد به گونهاي نامطلوب ظاهر ميشود.
اختلاف خانوادگي:
مشاجرات دائمي ميان پدر و مادر يا ساير افراد خانواده موجب اختلال تعادل عاطفي فرد ميشود و سبب ميشوند كه كودك همواره در اضطراب و ترس زندگي كند چه دائماٌ نگران است كه مبادا اين مشاجرات باعث محروميت او از محبت يكي از آنها باشد از طرف ديگر نميداند حق را به كدام يك از آنها بدهد. اگر به هيچ يك توجه نكند مانند آن است كه از محبت هيچ كدام برخوردار نيست پس ناچار ميكوشد گفتههاي يكي از آنها را به اجبار تصديق كند، اما اين انتخاب براي او مشكل است و او را در كشمكش رواني قرار ميدهد و اگر به يكي از آنها حق بدهد، بي اختيار نسبت به ديگري بي مهر شده است.
تشنج در محيط خانوادگي منجر به تشويش، فشار رواني، نا امني وميل به ارزيابي جهان به عنوان جاي نا امني و خطرناك در كودكان ميشود (شعارينژاد، 1354 : 103). آنچه كه در مورد اختلاف والدين بيشتر جلب توجه ميكند، علت اختلاف آنهاست كه مبين نابسامانيها و نارسائيهاي موجود در خانواده ميباشد. گاهي مشكلات خانواده منجر به قهر و حتي ترك يكي از والدين از محيط خانواده ميشود. بنابراين ملاحظه ميشود كه اختلاف خانوادگي و ناسازگاري زن و شوهر با هم تأثير مستقيم و نامطلوبي بر روي كودكان معصوم گذاشته و غالباٌ آنها را به سوي ارتكاب جرم ويا خودكشي سوق ميدهد.
زيرا در خانوادهاي كه تفرقه و جدايي حكومت ميكند اگر چه طفل عملاٌ و در ظاهر امر از كانون خانوادگي طرد نشده ولي باطناٌ طفل خود را بي پناه و منزوي حس خواهد كرد، مخصوصاٌ كه در چنين مواقعي اطفال غالباٌ از محبت پدر و يا مادر ويا هر دو محروم شده و بالنتيجه پژمرده و عبوس و بي حوصله ميگردد. (شامبياني1375 :199) مشكلي كه در بعضي از خانوادهها به چشم ميخورد وجود نوعي طلاق رواني است يعني با اينكه خانواده از نظر رواني و دروني از همديگر جدا نيستند روابط آنها سرد و خشك همراه با تهديد و گاه توبيخ و اهانت است.
در چنين خانوادهاي، نوجوان احساس مي كند كه به خانواده خود تعلق ندارد و آنها را مدل خوبي براي تبعيت نميداند به رفتارهاي متعارض وناسازگاري كشانده ميشود(احمدي،1375 : 42)، تعارض بين اعضاي خانواده بر وحدت و يگانگي آن لطمه مي زند شدت تعارض موجب بروز نفاق، پرخاشگري وستيزه جويي و سرانجام اغلال وزوال خانواده مي گردد. كانون خانواده كه بر اثر تعارض و نفاق و جدال بين پدر و مادر آشفته است آثاري در روان كودك ميگذارد كه چندين سال بعد به صورت عصيان جواني و سركشي از مقررات اجتماعي بروز ميكند پائول انديس، در مطالعه خود نشان داده است كه جوانان داراي مسائل شخصيتي وناسازگاري بيشتر در خانوادههاي پرمشاجره، مشاهده مي شود تا خانوادههايي كه به علت مرگ يا طلاق گسسته شدهاند.
براساس تحقيقات متعدد روانشناسي، مشاجرات و درگيريهاي شديد و مستمر پدر و مادر در خانواده حتي بيشتر از جدايي والدين به فرزندان آسيب ميرسانند و باز بر پايه همين بررسيها، فرزندان خانوادههايي كه پدر ومادر از يكديگر جدا شدهاند و يا هميشه اختلاف شديد داشتهاند به درجات مختلف، با مشكلات تحصيلي، عاطفي، اجتماعي و حتي ذهني بيشتري نسبت به كودكان ساير خانوادهها روبرو بودهاند (قاسم زاده،فاطمه،1380 :54).
خشونت خانوادگي
خشونت در محيطهاي خانوادگي نيز اساساٌ يك قلمرو مردانه است. ميتوانيم خشونت خانوادگي را تجاوز فيزيكي كه توسط يك عضو خانواده عليه عضو يا اعضاي ديگر صورت ميگيرد، تعريف كنيم. دومين نوع خشونت معمول درخانواده، خشونت توسط شوهران عليه زنان است، اما زنان نيز ممكن است مرتكب خشونت فيزيكي در خانواده شوند، خشونتي كه عليه كودكان خردسال و شوهران صورت ميگيرد ( گيدنز آنتوني،1373، ص 438).
ممكن است برخي افراد تعجب كنند، اما اين واقعيت دارد كه بيشتر خشونت ما در خانواده روي ميدهد. به عنوان مثال آمريكائيان چنان در معرض خشونتهاي اعضاء خانوادة خود قرار دارند كه خانواده را پس از پليس و ارتش خشن ترين نهاد اجتماعي نامبرده اند (جلز و اشتراپي،1988 : 146 به نقل از گيدنز).
در انگلستان از هر چهارقتل يك قتل توسط يكي از اعضاي خانواده عليه ديگري صورت ميگيرد ( گيدنز،آنتوني ،1376 :435) براساس آمار در آمريكا، فقط در سال 1993، حداقل روزي سه كودك از بي توجهي و آزار خانوادة خود مردهاند، خشونت عامل 22 درصد طلاقها در طبقه متوسط جامعه بوده است. مخارج درمان زخمهاي ناشي از خشونت خانوادگي بين سه تا پنج ميليار دلار در سال است و همه ساله بيش از يك ميليون كودك شاهد طلاق والدين خود هستند( موني و ديگر ان1997 ،63). اعمال خشونت در خانواده ، با عواملي مانند سطح در آمد، ميزان سواد و چگونگي تقسيم نقش در خانواده رابطه مشخصي ندارد و بدون توجه به عوامل فوق، در ميان همه خانوادهها، چه قشر پايين چه متوسط و چه بالا وجود دارد (اعزازي،1380 : ص200).
اين نوع خشونت ها ممكن است به اشكال (1) آزار كلامي مانند ايراد گرفتن، تهديد كردن و گذاشتن اسم روي افراد ،(2) آزار غير كلامي نمادين مانند در كردن چيزي يا از بين بردن و شكستن اشياء وابزار، پاره كردن عكسها و صحبت نكردن يا جواب كسي را ندادن (اشتراس وسوئيت،1992، به نقل از گيدنز) ، (3) بي توجهي مانند كوتاهي در تأمين مراقبت، غذا، بهداشت و فضاي سالم (4) آزار جنسي مانند تجاوز، بروز كند (موني و ديگران، 1997 : 121 به نقل از گيدنز). تجربه خشونت در دوران طفوليت، خطر بروز رفتار خشونت در مراحل بعدي زندگي را تا 20 برابر افزايش ميدهد.
البته بايد متذكر شد كه بسياري از كودكان آزار ديده به خشونت روي نميآورند. نگرشهاي مربوط به خشونت در سالهاي اوليه زندگي بويژه در چهار چوب روابط خانوادگي شكل ميگيرد و بيشتر عوامل خطر شناخته شده خشونت همان عوامل هستند كه در بروز بزهكاري نقش دارند. بسياري از بزهكاري نوجوانان ريشه در مراحل اوليه رشد و تربيت خانوادگي در دوران كودكي آنان دارد. وگستاخي مفرط و خود خواهي لجوجانه و عصيان وقانون شكني دوران جواني و بزرگسالي به تنفر و كينهاي كه در دوران خردسالي كسب كردهاند بستگي دارد.
وجود فشارهاي رواني و اختلالات عاطفي در درون خانواده ميتواند كودك را وادار به فرار از كانون خانواده نمايد و ترديدي نيست كه در بسياري موارد، ناكاميها و محروميتهاي كودكان در ارضاي نيازهاي اساسي، از علل بزهكاري آنهاست (آقا بيكلوئي و همكاران،1380 :6) .
اعمال خشونت در خانواده، نقض آشكار قوانين است و مشكلات بيشماري براي افراد قرباني به صورت فردي- اجتماعي بوجود ميآورد. زيرا بسياري از مشكلات رفتاري در جامعه، از شرايط زندگي خانوادگي ناشي ميشود(اعزاري،1380: 204).
تجاوز جنسي عليه زنان
ارزيابي ميزان تجاوز جنسي با هر دقتي بسيار دشوار است. تنها نسبت اندكي از تجاوزات جنسي عملاً به اطلاع پليس ميرسد و در آمارها گزارش ميشود رقم واقعي ممكن است تا پنج برابر آنچه آمار رسمي نشان ميدهند باشد. هر چند كه برآوردها تا اندازه زيادي فرق ميكنند. يك بررسي درباره 1236 زن در لندن آشكار ساخت كه از هر شش تن يك تن مورد تجاوز قرار گرفته بودند، از هر پنج تن بقيه يك تن توانسته بود با مبارزه مانع اقدام به تجاوز شود، و نيمي از تجاوزات جنسي يا در خانه خود زن يا در خانه تجاوز كننده رخ داده بود (هال، 1985 : 147 به نقل از گيدنز).
اكثريت زناني كه مورد تجاوز قرار ميگيرند يا ميخواهند اين واقعه را از ذهن خود بيرون كنند و يا مايل به شركت در آنچه كه ميتواند يك فرايند اهانتآميز معاينه پزشكي، بازجويي پليس و رسيدگي در دادگاه باشد نيستند. فرايند قانوني اغلب مدت زيادي طول ميكشد يا ممكن است قبل از اينكه دادگاه رأي بدهد هجده ماه از وقوع حادثه گذشته باشد.
محاكمه نيز ميتواند نگرانكننده باشد. جريان دادگاه علني است و قرباني بايد با متهم روبهرو شود. مردان معمولاً فقط بر اساس شهادت قرباني محكوم نميشوند. بنابراين بايد مدارك تأييد كننده از ديگران كسب شود. مدارك مربوط به اثبات دخول، هويت تجاوز كننده و اين واقعيت كه عمل بدون رضايت زن رخ داده است هم ميبايست فراهم گردد.
چنانچه جرم در كوچه يا خيابان تاريكي به وقوع پيوسته باشد، ممكن است مدارك مؤيد هويت حمله كننده به سختي به دست آيد. شايد تصور شود زني كه به تنهايي در شب قدم ميزند ميخواهد توجه مردان را جلب كند. هرگاه كه تجاوز جنسي رخ دهد، ممكن است از زن درباره تاريخچه روابط جنسي قبلياش پرسش شود، در صورتي كه روابط جنسي گذشته مرد به همين طريق به مسأله مربوط دانسته نميشود. در واقع، محكوميتهاي قبلي به علت تجاوز جنسي يا حمله از سوي متهم نميتواند در موارد تجاوز جنسي ذكر شود (گيدنز، 1278 :201).
بيشتر تجاوزات جنسي به طور خود به خودي اتفاق نميافتند، بلكه حداقل تا اندازهاي از پيش برنامهريزي شده اند (امير 1971 : 203 و كلارك و لويس 1977 : 206 به نقل از گيدنز). تجاوز جنسي آشكارا با قدرت، سلطه و نيرومندي مردانگي مرتبط است و اكثراً نتيجه ميل جنسي لبريز شونده نيست، بلكه نتيجه پيوندهاي ميان تمايل جنسي و احساس قدرت و برتري است، به نظر ميرسد ارتباط چنداني ميان شهوت و تجاوز جنسي وجود ندارد. نسبت قابل توجهي از تجاوزگران جنسي در واقع تنها هنگامي ميتوانند از نظر جنسي تحريك شوند كه قرباني را دچار وحشت و خفت كرده باشند، عمل جنسي خود اهميت كمتري دارد تا خوار كردن زن (استريك، 1987 : 276 به نقل از گيدنز).
تجاوز جنسي تنها يك حمله فيزيكي نبوده بلكه حمله و تجاوز به تماميت فرد و شأن انساني است. همانگونه كه يكي از نويسندگان گفته است، تجاوز جنسي ، ارتكاب تجاوزي است كه در آن حق خود مختاري قرباني از او سلب ميشود. اعمال خشونتي است كه، اگر عملاً كتك زدن و قتل را به دنبال نداشته باشد، با وجود اين تهديد مرگ را به همراه دارد (گيفين، 1978 : 342 به نقل از گيدنز).
سوزان براون ميلر با تأكيد بر ارتباط نزديك ميان تجاوز جنسي و تمايلات جنسي عادي مردانه، استدلال كرده است كه تجاوز جنسي جزئي از يك نظام تهديد مردانه است كه همه زنان را در ترس و وحشت نگاه ميدارد.
زناني كه مورد تجاوز واقع گرديدهاند دچار اضطراباتي ميشوند كه به اين ترتيب برانگيخته ميشوند، و لازم است در جنبههاي هر روزه زندگي خيلي بيشتر از مردان محتاط باشند (براون ميلر، 1975 : 202 به نقل از گيدنز).
عدم وجود اطلاعات و آمارهاي كافي در زمينه تجاوز جنسي به چندين دليل ميتواند باشد كه عبارتند از :
آزادي جنسي، شكستن باورهاي فرهنگي و آشفتگي در اينكه چه چيزي خوب و يا بد است (بيشتر در جامعه امريكا). يا اينكه چه نوع رابطهاي، تجاوز جنسي است و چه عملي نيست، خجالت كشيدن فرد مورد تجاوز قرار گرفته، مجرم تلقي شدن او، شرم و حيا، عدم تمايل به حضور در جمع و ارائه ماجرا، انگشت نما شدن در محل كار، خانه، جامعه، اعتقاد به اينكه چيزي اتفاق نيفتاده است و يك حادثه ساده بوده است.
در اينكه در صورت بيان ماجرا مورد تجاوز بعدي افزايش يابد (حداقل از طرف دوستان و اعضاي فاميل)، احتمال اينكه بايد مورد بازخواست قرار گيرد، احتمال آنكه ضرورت داشته باشد تا در بيمارستان بستري شود، جلوگيري از ارائه مطلب و ثبت شدن در پرونده پزشكي و ارائه آن در زمانهاي نامناسب، منحرف تلقي شدن و پيگيري پليس و گرفتاريهاي آن از عوامل عدم مراجعه فرد آسيب ديده به مراجع قانوني است.
اين عوامل موجب شدهاند تا آمار به اندازه واقعي ارائه نشوند، و آنچه وجود دارد در حد خيلي استثنايي بوده كه فرد گزارشدهنده اجبار به گزارش داشته است (آزاد ارمكي و بهار، 1377 : 217).
تجاوز جنسي عليه كودكان
تجاوز جنسي نسبت به كودكان پديدهاي گسترده است و بيشتر در زمينه خانواده رخ ميدهد. سادهترين تعريف تجاوز جنسي عبارت است از انجام دادن اعمال جنسي توسط بزرگسالان با كودكان زير سن رضايت (شانزده سال در انگلستان) زناي با محارم به روابط جنسي ميان خويشان نزديك اطلاق ميشود. هر زنايي تجاوز جنسي نيست. براي مثال، آميزش جنسي ميان برادر و خواهر زناست، اما تعريف تجاوز بر آن تطبيق نميكند. در تجاوز جنسي، يك فرد بزرگسال اساساً از طفل يا كودك براي مقاصد جنسي سوء استفاده ميكند (انو، 1986 : 201 به نقل از گيدنز). معمولترين شكل زناي با محارم شكلي است كه در عين حال تجاوز جنسي نيز هست- يعني روابط ناكارانه ميان پدران و دختران جوان. زناي با محارم، و تجاوز جنسي نسبت به كودكان به طور كلي، پديدههايي هستند كه تنها در طول ده يا بيست سال گذشته كشف شدهاند؛ بديهي است كه از ديرباز ميدانستند كه اين گونه اعمال جنسي گاهي اتفاق ميافتند ولي اكثر محققان اجتماعي گمان ميكردند كه تابوهاي شديدي كه عليه اين رفتار وجود دارد باعث ميشود كه گسترده نباشد.
اما چنين نيست. تجاوز جنسي نسبت به كودكان به گونه ناراحتكنندهاي متداول است. اين عمل احتمالاً بيشتر در ميان خانوادههاي طبقه كارگر يافت ميشود، اما در تمام سطوح سلسله مراتب اجتماعي وجود دارد. آماري كه به سيستم گردآوري دادههاي سرتاسري در امريكا گزارش شده است افزايش به ميزان 600 درصد در موارد گزارش شده تجاوز جنسي نسبت به كودكان بين سالهاي 1976 و 1982 را مشخص كرده است (فينكِلهر، 1984 : 104 به نقل از گيدنز).
تقريباً مسلم است كه اين افزايش ناشي از توجه مستقيمتر مؤسسات رفاهي و پليس به اين مسئله است. به همين اندازه مسلم است كه اين گونه آمارها تنها اندكي از واقعيت را نشان ميدهد. در برخي از بررسيهايي كه در انگلستان و امريكا طي دهه 1980 انجام گرديد مشخص شد كه بيش از يك سوم زنان در كودكي قرباني تجاوز جنسي گرديده بودند، بدين معنا كه برخوردهاي جنسي ناخواسته را تجربه كرده بودند. رقم مربوط به مردان حدود 10 درصد است (راسل1981 : 207 به نقل از گيدنز).
اكثريت عظيم كودكان كه در معرض تماس جنسي از سوي اعضاي بزرگسال خانوادهاند، اين تجربه را نفرتانگيز، شرمآور يا آزاردهنده مينامند. اكنون اطلاعات قابل ملاحظهاي وجود دارد كه نشان ميدهد تجاوز جنسي نسبت به كودكان ممكن است پيامدهاي ناگوار دراز مدتي براي آنها داشته باشد. مطالعات درباره روسپيان، نوجوانان بزهكار، جواناني كه از خانه گريختهاند و معتادان نشان ميدهد كه نسبت زيادي از آنها سابقه تجاوز جنسي در دوره كودكي دارند.
اثبات اين كه افرادي در اين گروهها در كودكي مورد تجاوز جنسي قرار گرفتهاند نشان نميدهد كه تجاوز جنسي تأثير علي بر رفتار بعدي آنها داشته باشد. احتمالاً مجموعهاي از عوامل مانند ستيزههاي خانوادگي، غفلت پدر و مادر، تجاوز فيزيكي و غيره، در اين امر دخالت دارند (گيدنز، 1378 : 437). طي بررسيها 85 درصد روسپيان سابقه سوء استفاده جنسي در كودكي خود دارند، برخي 70 درصد زناي با محارم را گزارش ميكنند.
آناني كه با روسپيان سر و كار دارند و حتي برخي گزارشهاي قديمي و باليني، زناي با محارم را بين 80 تا 90 درصد گزارش كردهاند. (فارلي، 1998 : 268).
فقر و انحرافات اجتماعي
در بسياري از فرهنگها فقر را به معناي عدم تكافوي ضروريات زندگي تعريف كردهاند. چنين تعريفي به طوركلي، دقيق و جامع نيست؛ زيرا ضروريات زندگي هر جامعه در طول زمان و مكان ابعاد و اشكال گوناگوني دارد و از جامعهاي به جامعة ديگر دگرگون ميشود. از اين رو، تعيين يك تعريف علمي براي فقر كه براي هر زمان و مكان صادق باشد، ممكن نيست. پژوهشگران ضوابط و معيارهاي ويژهاي چون در آمد سرانه، ميزان مصرف روزانة كالري، مساحت سرانة مسكن، مصرف سرانة مواد غذايي و پوشاك، ميزان برخورداري از آموزش و پرورش و بهداشت و درمان وحتي سرگرمي و تفريح را تعيين كرده، بر اساس آن خط فقر را مشخص ميكنند (ستوده، 1379 : 79).
از ديدگاه جامعه شناسي تعريف دقيق فقر و تعيين حدود آن خالي از اشكال نيست. زيرا همانند بسياري از پديدههاي اجتماعي فقر نيز اعتبار زماني و مكاني دارد و با خود اجتماع متحول ميشود. ولي آنچه مسلم است فقر زائيده دو عامل تعيين كننده چون كمبود و مالكيت است. بدين معني كه در بسياري از جوامع همه چيز بقدر وفور وجود ندارد و تقاضا بيش از عرضه است در نتيجه هر چه كه براي زندگي ضروري و كمياب است ارزش اقتصادي پيدا ميكند و به محض اينكه ارزشمند ميشود در بسياري از كشورها عده قليلي آنرا تصاحب ميكنند و عده كثيري از آن محروم ميگردند. بنابراين كساني كه امكان دستيابي به شيئ نادر ندارند نسبتاٌ به آن احساس فقر ميكنند (شيخاوندي، 1373 : 79).
فقر را ناتواني در فراهم آوردن نيازهاي اساسي براي رسيدن به يك زندگي آبرومندانة شايسته انسان با وضعي كه در آن، موجودي و در آمد. براي تأمين نيازهاي معيشتي كافي نباشد تعريف كردهاند(فر مهيني فراهاني 1378 : 462).
برخي جامعه شناسان فقر و بينوايي را از عوامل به وجود آورندة جرم دانسته، ميگويند كه در فرد تهيدست عقدة حقارت ايجاد ميشود و او را به ارتكاب جرم وا ميدارد. به اين تعبير، همان طور كه سرما يا گرسنگي شخص را وادار به كژ رفتاري ميكند، حسد و جاه طلبي نيز ممكن است فرد را به انحراف سوق دهد. غالب دختراني كه منحرف شدهاند از يك سو داراي زندگي محقر بوده؛ ولي از سوي ديگر تمايل داشتهاند لباسهاي فاخر و تجملات ديگر داشته باشند (ستوده، 1381 : 80).
بسياري از نويسندگان و پندارگران، (سن سيمون، آدام اسميت، ماركس، پرودون...) پذيرفتهاند كه عوامل اقتصادي در حيات اجتماعي اثر غير قابل انكاري دارد وامروزه بسياري از جوامع بر محور اقتصادي استوار است. اين پندارگران معتقدند كه نا بساماني كار سيستمهاي اقتصادي وفني در ناتواني كنترل توليد و چگونگي توزيع آن در جامعه، موجب پديدار شدن برخي از كج رويهاي اجتماعي ميشود.
بنابراين از ديدگاه اين پندارگران كاملاٌ بخردانه است كه پيدايش وگسترش ناهنجاريهاي اجتماعي را با ويژگيهاي اقتصادي جوامع مربوط بسنجند (شيخاوندي، 1373 :81 و80).
مشكلات اقتصادي علت عمده آسيبهاي اجتماعي قلمداد شده است، اقتصاد دانان و بعضي از جامعه شناسان با مطالعاتي كه انجام دادهاند منشاء عمده انحرافات اجتماعي را در عوامل اقتصادي اعلام كردهاند. همچنين در تبيين علل پيداش بزهكاري، جرم، الكليسم، روسپيگري، امراض رواني، تعصبات نژادي وساير مسائل اجتماعي بيشتر به عوامل اجتماعي اشاره شده است (فرجام، 1363 : 115) .
آلفرد مارشال اقتصاد شناس معروف در مقدمة اثر تاريخي خود در زمينة نظريه سرمايهداري چنيين مينويسد كه « فقر نابود كننده فقرا است». نويسندگاني چون هنري جرج، چارلزبوس، جاكوب ريتز، جين آدامز، ويليام باگز معتقدند كه جرم، روسپيگري و فساد اخلاقي نتيجة فقري است كه زائيده نظام امپرياليزم است، نظامي كه تملك وسايل توليد توسط گروهي خاص است، و توزيع نادرست ثروت و در نتيجه مبارزات طبقاطي از ويژگيهاي آن بشمار ميآيند (همان : 117).
بدون شك بيماري روحي، جسمي، اخلاقي و فكري فقرا علل ديگري نيز دارد ليكن فقر يكي از عمدهترين آنهاست. ماركس، هانريجرج، ويليامبونگر و ديگران در شيوههاي پيشنهادي خويش توصيه ميكنند كه بايد كوشش خود را در راه بهبود وضع توزيع در آمدها بكار ببريم وبه نا برابريهاي اقتصادي فائق آئيم.
نه تنها اين امر بخودي خود زيبنده نيست بلكه بخاطر اينكه نا برابريهاي اقتصادي زاينده فساد، تباهي و انواع كجرويهاست. ماركس معتقد است كه جنايت، فحشا، روسپيگري، فساد و رفتار خلاف اخلاق در درجة نخست ناشي از فقر است كه زائيدة سيستم سرمايهداري است. بدين سان كه عده معدودي با در اختيار گرفتن وسايل توليد، ثروتها را بطور نا مساوي قسمت ميكنند و تناقضات اجتماعي را پديد ميآورند (شيخاوندي1373 : 83 و82).
پژوهشهاي فورناساري دي ورس كه يكي از پيشتازان جرم شناسي است، در طي يك بررسي نشان داده است كه در ايتاليا خانوادههاي فقير 60 درصد جمعيت را تشكيل ميدادند ولي جرائم مربوط به آنها 85 تا 90 در صد كل جرائم بوده است. همچنين تحقيقات دكتر سيريل برت در كتاب «بزهكار جوان» حاكي است كه 19 در صد جرائم مربوط به فقراي لندن بوده است در صورتيكه عده آنها8 در صد جمعيت را تشكيل ميدادند. با تمام اين اصول نبايد چنين انگاشت كه همة فقرا بزهكار هستند به قول بارت« اگر اكثر مجرمان و منحرفان فقير باشند اكثر فقرا مجرم و بزهكار نيستند» (شيخاوندي، 1373 : 81) .
ايوار برگ در كتاب « نقش عوامل اقتصادي در بزهكاري» از شكست و ناكامي نوجوانان در دستيابي به ارزشهاي فرهنگي و آموزشي به عنوان فرآورده دنياي كار براي كاهش دادن شانس زندگي به عنوان شرايط اقتصادي مرتبط با بزهكاري ياد ميكند (تامپسون و بينم 1991 : 8 ) .
جاكسون توبي نيز در زمينه نقش عوامل اقتصادي ميگويد: ثروت به تنهايي يك فاكتور ملي در وخيمتر شدن وضعيت جرم در جامعه معاصر است. او پيشنهاد ميكند كه ماديگرايي حاكم بر جامعه صنعتي و موفقيتهاي مشهود در كسب و جمعآوري ثروتهاي شخصي موجب پيدايش و شكلگيري احساس فراينده وطغيان انتظارات واحساس محروميت نسبي در آنهايي ميشود كه ثروت كمتري دارند و بيان ميدارد كه در اكثر كشورهاي ثروتمند و مرفه مردم نه به خاطر گرسنگي بلكه به خاطر حسادت ورزي احساس فقر ميكند و در كشورهايي كه معيارهاي زندگي دائماٌ در حال رشد است مردم در كسب ثروت و مالكيت حسودتر ميشوند (همان، 1998 : 92-90).
مطالعات متعددي حاكي از آن است كه فقر علت اصلي بسياري از انحرافات محسوب نميشود. اندرسن علتهاي ديگري مانند ضعف شخصيت را يادآوري ميكند. برخي از بحرانهاي روحي، عدم تفاهم خانوادگي، احساس شكست، حالات عاطفي، بيمهري، ناراحتيهاي رواني و بيم از تنبيه ممكن است موجب شود كه نوجوان از خانواده يا جامعه خويش دوري گزيند.
ساترلند و لاك بعد از بررسي 2000 بيخانمان به اين نتيجه رسيدند كه تنها فقر عامل بيخانماني آنها نيست بلكه بسياري از علل ديگر در پديد آمدن اين وضع دخالت داشتهاند. بسياري از اين افراد هرگز خود را متعلق به جامعه نميدانستند. اين عده بر حسب اتفاق يا بر حسب فصل كار پيدا ميكردهاند. آنها تن به ازدواج دادهاند ولي بعداً تقريباً همه آنها از همسرانشان طلاق گرفتهاند. عموماً دوستان بسيار كمي داشتهاند. محققان فوق از اين ضوابط نتيجه گرفتهاند كه روابط مختل زناشويي، بي بند و باري روابط جنسي، ميخوارگي، تناقضات فرهنگي، اعتياد، جدايي از خانواده، دوست و آشنا و بحرانهاي روحي به علاوه كمبودهاي مالي و فقر مجموعاً موجب كج رفتاري ميشوند (شيخاوندي 1373 : 203).
فقر به تنهايي يك متغير تعيينكننده نيست، فقر و محدوديتهاي ناشي از آن به تنهايي ميزان جرم را بالا نميبرد. رابطه فقر و جرم رابطه پيچيدهاي است. تنها هنگامي فقر و محروميتهاي ناشي از آن جرمزا ميشود كه افراد فقير شيفته رسيدن به ارزشهاي فرهنگي مورد تأييد اعضاي جامعه باشند و براي رسيدن به آن با كساني وارد رقابت شوند كه فرصتهاي مشروع را به ميزان بيشتر در اختيار دارند. در چنين وضعيتي رفتار ضد اجتماعي آنان طبيعي خواهد بود. براي آن كه ميزان جرم بالا برود، وجود فقر و محروميتهاي ناشي از آن لازم است. وجود ارزشهاي خاص كه همه افراد از جمله گروههاي فقير بشريت طلب كنند نيز ضروري است. شعار «هدف وسيله را توجيه ميكند» وقتي مطرح ميشود كه ساخت اجتماعي، هدفهاي خاصي را بيش از حد تبليغ و تشويق كند و سازمان اجتماعي راههاي مشروع رسيدن به هدفها را بياندازه محدود كند.
وقتي افراد براي كسب موفقيت وارد رقابت ميشوند. رقابت به تنهايي خطرناك نيست. رقابت زماني خطرناك ميشود كه در صورت عدم توفيق كاري آن كار بيفايده خوانده شود و تنها رقابت همراه با موفقيت مورد تأييد اجتماع باشد. در چنين وضعي افراد براي كسب پيروزي به هر راهي متوسل ميشوند و نظم اجتماعي به هم ميريزد و در صورت عدم توفيق در كسب هدف چه بسا دچار روانپريشي ميشوند. وقتي هنجارهاي تنظيم كننده رفتار سست شود و مورد بياعتنايي قرار گيرد، تنها نيرويي كه رفتار را نظاره ميكند مجازات و پاداشهاي نظام نظارت اجتماعي است و به قول هابز، كاربرد زور و فريب همچون ابزار توفيق امري پسنديده و نيكو جلوه ميكند و البته از نظر هابز توفيق زور و فريب ارتباطي به ساخت اجتماعي ندارد.
هنگامي كه بين راهها و هدفها هماهنگي و وحدت نباشد، ساخت اجتماعي آنوميزا ميشود. رفتار آدميان از فشار هنجارهاي اجتماعي آزاد ميشود. بنابراين، رفتار ديگران قابل پيشبيني نيست و بينظمي اجتماعي و بيهنجاري پديد ميآيد.
دوركيم مفهوم بيهنجاري را براي اشاره به اين فرض به وجود آورد كه در جوامع امروزي معيارها روشني براي راهنمايي رفتار در حوزه معيني از زندگي اجتماعي وجود نداشته باشد، در اين شرايط به عقيده دوركيم، مردم احساس از دست دادن حس جهتيابي و نگراني ميكنند. بنابراين بيهنجاري يكي از عوامل اجتماعي است كه بر تمايل به كجروي تأثير ميگذارد.
مرتون مفهوم بيهنجاري را تعديل كرده به فشاري اطلاق ميكند كه وقتي هنجارهاي پذيرفته شده با واقعيت اجتماعي در ستيزند، بر رفتار وارد ميآيد. اين هنجارهاي و ارزشهاي پذيرفته شده عموماً عبارتند از پيشرفت كردن، پول درآوردن و غيره . تصور ميشود كه وسايل دستيابي به اين هدفها، نظمپذيري و سخت كوشي است. بنابراين اعتقاد، افرادي كه واقعاً سخت كوشند ميتوانند موفق شوند، صرفنظر از اينكه نقطه عزيمت آنان در زندگي چيست در واقع اين نظر معتبر نيست زيرا بيشتر افرادي كه در وضع نامساعدي قرار ميگيرند فرصتهاي بسيار محدودي براي پيشرفت دارند. با وجود اين، كساني كه موفق نميشوند، خود رابه خاطر ناتواني آشكارشان در پيشرفت مادي محكوم مييابند. در اين وضعيت فشار زيادي براي سعي در موفق شدن به هر وسيلهاي، مشروع يا غير مشروع، بوجود ميآيد.
فقر اقتصادي باعث ميشود تا خانوادهها از ابتداييترين وسايل و امكانات فرهنگي و آموزشهاي غير مدرسهاي و بهداشتي و حتي مسكن محروم بمانند و از خدمات تفريحي تقريباً چيزي نداشته باشند. بچهها در اينگونه خانوادهها كمتر تحت مراقبتهاي تربيتي مستقيم و غير مستقيم قرار ميگيرند.
فقر شديد وفشارهاي روز افزون تورمي معمولاً مادران را نيز به كاركردنهاي متفرقه منظم و يا نامنظم وا ميدارد. خالي بودن بنيه فرهنگي از درون و كمبود مقاومت در برابر آسيبها و انحرافات اجتماعي همراه با نبود مراقبتها، اين كودكان و نوجوانان را خيلي زود در مسير گمراهي، انحرافات اخلاقي و سوء استفادههاي جنسي و جسمي قرار ميدهد (رئيس دانا1380 : 15-14).
بدين ترتيب فقر را به تنهايي نميتوان عامل همه انحرافات اجتماعي دانست، چون هستند افرادي كه فقيرند و مجرم نيستند. بنابراين علت انحرافات اجتماعي به عوامل ديگري چون تعليم و تربيت نادرست فرهنگ تحميلي و نظام سياسي و اجتماعي نادرست هم بستگي دارد ولي نميتوان عامل فقر را ناديده گرفت چون ريشه فقر خود ريشه بيشترين انحرافات است و هرنوع انحراف اجتماعي در پيدايش انواع ديگر انحرافات مؤثر است به همين دليل است كه ميزان كجروي بين تودههاي فقير در محلات فقيرنشين بيشتر از طبقات ديگر است و به همين دليل توجه مقامات مسئول را به خود جلب كرده است و علت آن هم به خاطر تعهدات و مسئوليتهايي است كه مقامات مسئول در مقابل اين گروهها بر عهده دارند (شيخاوندي 1373 : 119).
طلاق
اي نازنين پدر!
وي مادري كه شمع دلافروز خانهاي!
اي جان ما فداي شما، آشتي كنيد
جغد طلاق بر سر ما ضجه ميزند
لعنت بر اين طلاق
از بهر ما نه، بهر خدا آشتي كنيد
بر اثر وقوع طلاق زيانهاي واقعاً جبرانناپذيري به جامعه وارد ميشود كه از مهمترين آنها عواقب زير ميباشد:
آوارگي و جدايي اطفال، وقايع شومي كه در انتظار آنهاست، آنها كه زير دست ناپدريها يا نامادريها مجبور به تحمل همه گونه مصائب هستند. فحشاء زناني كه بر اثر طلاق بيشوهر ماندهاند و همچنين آلودگي مرداني كه به واسطه جدايي از زنان خود به دامان فواحش پناه ميبرند و بدينوسيله موجب گسترش فساد اجتماعي ميشوند (واحدي ، 1348 : 351).
كودكان قربانيان بلافصل طلاق والدين خويشند. جدايي فرزندان از والدين به هر علت كه باشد چه در اثر طلاق، چه در اثر فوت پدر و مادر و يا هر دو ميتواند در به مخاطره افتادن امنيت رواني فرزندان مؤثر افتد و آنها را براي يافتن يك جايگزين مناسب (از نظر خودشان) به سوي ديگران بكشاند. در چنين شرايطي كه نوجوان در طلب مهر و توجه است امكان اينكه مورد انواع سوء استفاده و آزار واذيت قرار گيرد زياد است.
در اين سنين كه مرحله شكلگيري شخصيت و آماده شدن نوجوان براي ورود به عرصه اجتماع است و بايد از حمايتها و راهنماييهاي عاطفي پدر و مادر بهرهمند گردد، احساس بِيپناهي و بيكسي ميكند و دچار انواع اختلالات رفتاري و شخصيتي ميشود. در مواردي كه پس از جدايي پدر و مادر، فرزند مجبور باشد با پدربزرگ يا مادربزرگ و يا ساير بستگان زندگي ميكند. اختلاف ميان طرز فكر، تمايلات و فاصلههاي اخلاقي بچهها با آنها مسايل خاصي را به وجود ميآورد كه بچهها به سختي ميتوانند رفتار خود را با انتظارات آنان موافق سازند و در نتيجه دچار اضطراب و سرگرداني ميشوند.
طلاق سر آغاز يك داستان غمانگيز خانوادگي است كه در آن هر يك از زن و مرد براي آنكه از ديگري عقب نيفتد و يا يكي بر ديگري برتري جويد شروع به از پا انداختن رقيب ميكند و يا به گفته يكي از قضات با حربه كودك به جنگ ديگري ميرود. گذشته از آنكه كمتر ديده شده است كه طرفين با رضايت تن به طلاق دهند اما مشكل اصلي اين نيست. زيرا زن و شوهري كه انحرافات آشكار دارند ممكن است ويژگي عاطفي خويش را دربست به فرزندشان منتقل سازند، در چنين خانوادهاي شرايط حاكم چنان است كه افكار و انديشهها بدون ملاحظه و رعايت جنبه مخاطرهانگيز آن بيان ميشود (بوشارلا، 1368 : 24).
گاهي در خانواده به دلايل مختلف (طلاق، فوت ...) يكي از والدين حضور ندارند و فرزندان تنها با يكي از پدر و مادر خود زندگي ميكنند. بديهي است فرزندان در سنين مختلف در حدي نياز به حضور و همراهي والدين خود دراند. الگوپذيري كودكان اولين بار از پدر و مادر آغاز ميشود و به پذيرش نقشهاي جنسي در دوران بلوغ و پس از آن مشكلاتي پديد ميآيد و در نتيجه فرايند همسانسازي و هويتيابي آنان دچار اختلال ميشود، به علاوه نبود پدر يا مادر هر يك مسائلي را ايجاد ميكند. معمولاً مشكلات اقتصادي بيشتر با فقدان پدر و ناراحتيهاي عاطفي- رواني در حد زيادتر با نبود مادر ارتباط دارد.
از طرف ديگر فشار ادامه زندگي در زمينههاي مختلف در خانوادههاي تك والدي بر دوش يك نفر است و اجباراً بخشي از اين فشارها به فرزندان منتقل ميشود و آنان را آسيبپذير ميسازد. ميزان آسيبپذيري فرزندان در خانوادههاي تك والدي تا حدي بستگي به علت عدم حضور پدر يا مادر دارد.
در اين زمينه جدايي والدين از يكديگر (طلاق) آسيبپذيري بيشتري را براي فرزندان به همراه دارد. تعداد خانوادههاي تك والدي در جهان به دلايل مختلف رو به افزايش است،در كشورهاي صنعتي به طور متوسط 20 درصد از كودكان زير 15 سال در خانوادههاي تك والدي به سر ميبرند، در جامعه ما آماري در اين زمينه وجود ندارد و يا اعلام نشده است (قاسمزاده، فاطمه 1380 : 240) .
عواقب شوم طلاق كه اوليا را به فساد و فحشا ميكشاند
جدايي زوجين تنها موجد آثار زيانآوري كه عايد اطفال و جامعه ميگردد نيست، اين جدايي در درجه اول مورث بدبختيهايي براي زن و شوهر ميباشد. با توجه به اينكه در كشور ما بخصوص، براي زنان طلاق گرفته امكان ازدواج مجدد خيلي كم هست و معمولاً مردان جوان حاضر به ازدواج با آنها نيستند لذا اكثراً يا به ازدواج مردان هوسباز خوشگذران در ميآيند و يا بدون شوهر مانده پس از مدتي تقوي و عفاف و بالاخره ارضاء حس طبيعي و غريزي خود هم شده از جاده عفت و درستي منحرف ميشوند و سر از منجلاب سياه زشتيها، خود فروشيها و بالاخره خانههاي فواحش در ميآورند. به نظر ميرسد حال و روزگار مردي كه زنش را طلاق داده نيز بهتر از زن مطلقهاش نباشد، زيرا چه بسا كه مرد بواسطه طلاقي كه در زندگيش حاصل شده به اصطلاح سرخورده شده و ديگر حاضر به ازدواج نشود و در نتيجه، اين تجرد غير منضبط او را گرفتار انحرافات اخلاقي و هزاران فساد اجتماعي ديگر نمايد.
اثرات مخرب طلاق بر فرزندان
در سنين پيش از دبستان (3 تا 5 سالگي) به صورت خشم و افسردگي نمايان ميگردد. دخترهاي كمتر از هفت سال عصبي مزاج ميشوند. کودکان اين سن وسال اغلب غمگين و افسرده به نظر ميرسند، زود به گريه ميافتند و زيادهطلب ميشوند (تابير 1372 : 40).
کودکان 6 تا 8 ساله اغلب پس از جدايي پدر و مادر دچار افسردگي شديد ميشوند. هر چه سن اين بچهها زيادتر ميشود، احساس غم و اندوه و افسردگي جاي خود را به خشم و خشونت ميدهد (همان : 40).
مهمترين كشمكشي كه خردسالان پس از طلاق با آن مواجه هستند ترس از دست دادن پدر و مادر با هم ميباشد. ترس كودكان از اين است هنگامي كه به محبت پدر و مادر نياز دارند از آن محروم بمانند و والدين آنها را ترك كنند يا تنها بگذارند.
گريف مينويسد: اگر پدر فوت كرده باشد عاطفه مادر ميتواند آن را تا حدي جبران نمايد ولي طلاق وضع ديگري پيدا ميكند زيرا اكثراً با مشكلات فراواني نظير زد و خورد، منازعه و كشمكشهاي پدر و مادر و عدم توافقهاي آنها روبروست و يا گرفتار خصومت نامادري است و نيز بر اساس تحقيقات وي در خانوادهاي كه متاركه صورت گيرد، اثر آن در وجدان و ذهن كودك ميماند و بعدها به صورت عصيان و سركشي از مقررات خود را نشان ميدهد. جراحت عاطفيشان سبب ميشود كه آنها به سادگي نتوانند خود را با شرايط موجود عادت دهند و يا در برابر مشكلات ، موضع انديشيده در پيش گيرند (قائمي 1371 : 307).
بالبي معتقد است جدايي كودك از والدين، به خصوص مادر، موجب عدم توانايي در برقراري رابطه عاطفي سالم و صحيح به هنگام بلوغ ميشود (احدي 1377 : 180).
بر اساس تحقيقي كه در كاليفرنيا صورت گرفته 80 درصد تبهكاران، از فرزندان خانوادههايي بودند كه در بين آنها جدايي رخ داده بود و نيز در تحقيقي كه در كشور فرانسه به عمل آمد به اين نتيجه رسيدند كه از هر 7 بزهكار، 3 نفرشان كساني بودند كه پدر يا مادرشان در گذشته تن به جدايي داده و خانواده را ترك گفته بودند (به نقل از قائمي، 309).
اثرات اعتياد والدين بر فرزندان
كودكاني كه ناخواسته در مسائل ناشي از اعتياد والدين در خانواده درگير ميشوند، در معرض ارتكاب جرايم مختلف هستند. اعتياد والدين به عنوان عامل مؤثري در از هم پاشيدگي و انحطاط خانواده اثر ميگذارد و والدين را نسبت به وظيفه خود در امر تربيت فرزندان بيتفاوت و بيتوجه ميسازد. در موارد زيادي نيز همين اعتياد در والدين عاملي براي محكوميت و زنداني شدن ايشان ميگردد كه براي مدتي منجر به حذف حضور فيزيكي وعاطفي والدين در خانواده ميشود. از سوي ديگر اعتياد زمينهساز بسياري از مفاسد و انحرافات اخلاقي ميباشد و عاملي براي جدايي والدين از فرزندان محسوب ميگردد.
بررسي خسرو منصوريان در تأثير وجود فرد معتاد در خانواده بر ساير اعضاي خانواده، حاكي از آن است كه 13/8% از همسران افراد معتادي كه قبلاً معتاد نبودهاند به دست شوهران معتادشان به اعتياد روي آوردهاند. در مورد اينكه والدين معتاد باعث اعتياد فرزندان خود ميشوند، 6/81% از معتادان بررسي شده نظر موافق دادهاند، 7/12% نظر مخالف، بالاخره 28/6% از علت فوق چندان مطمئن نبودهاند.
در مقايسهاي كه ريچارد بلوم (صالحي، 1371 : ص77 به نقل از آقا بخشي) بين خانوادههاي معتاد و غيرمعتاد در الجزاير انجام داد، اثرات زير را در خانوادههاي معتاد مشاهده كرد:
بين اعضاي خانواده انسجام كمتري وجود داشت.
نسبت به مسائل كودكان و نوجوانان نظارت و سختگيري لازم وجود نداشت.
كودكان از آزادي بيش از حد برخوردار بودند.
اعتقادات مذهبي و پايبندي به سنتهاي خانوادگي در آنها كمتر ديده ميشد.
به تعليم و تربيت كودكان چندان توجه نمي شود.
بلوم اضافه ميكند كه اگر خانواده در برابر مواد مخدر، عقايد آزادگونهاي داشته باشد بيگمان نوجوانان چنين خانوادهاي همان طريق را پيموده به سادگي به مواد مخدر گرايش پيدا ميكنند. علاوه بر اين دوستاني را بر ميگزينند كه تمايل به مصرف مواد مخدر دارند.
اكرمن (1988) مطالعه جامعي را در دپارتمان جامعهشناسي دانشگاه اينديانا در زمينه فشارهاي اجتماعي و تنشهاي خانواده معتاد و اثرات آن روي ساير اعضاي خانواده كرده و به روشني نشان داده است كه بر اثر اعتياد عناصر اصلي خانواده و تنشهاي موجود، ساير اعضا نيز دچار تنش و اضطراب ميشوند. كودكان چنين خانوادههايي از درجه آسيبپذيري زيادي برخوردارند و رفتارهاي خاصي نظير حساسيت زياد، خجالت، بدخلقي، و زودرنجي از خود بروز ميدهند.
اين كودكان اغلب تنها ميمانند و به راحتي قادر به دوستيابي نيستند، زود عصباني ميشوند، و دايماً شاكي هستند. در بسياري از موارد، كودكاني كه در چنين نظام خانوادگياي رشد ميكنند، اغلب آسيبپذير بوده، پريشان و گوشهگيرند و علاقهاي به ايجاد ارتباط ندارند و معمولاً حالتهاي تخاصمي از خود نشان ميدهند و شبها خوابهاي آشفته ميبينند (آقابخشي، 1378 : 113) .
گادين (1988) در فصلي از كتاب درمان خانوادههايي كه كودكان را بر اثر اعتياد مورد غفلت قرار دادهاند چنين استدلال ميكند كه برنامههاي منسجم براي مداخله و مشاوره با خانوادههاي مزبور براي جلوگيري از وقوع رفتارهاي ناهنجار در بين كودكان ضروري است. نتيجه اين مطالعه حاكي است كه اعتياد در خانواده موجب غفلت از كودكان و بروز رفتارهاي ناهنجار و آسيبپذيري آنها ميشود (همان، 1145).
بررسيهاي آسيبشناسان نشان ميدهد كه عامل اعتياد والدين، روي كانون خانواده، سستي پيوند عاطفي و ويراني كانون است و عوارض ناشي از تبهكاري و آلودگي والدين در فرزندان، بدآموزي و تقليد، احساس شرمساري نابساماني زندگي، استعداد انحراف و ارتكاب جرم ميباشند.
تحقيقي در غرب نشان داده است كه حدود 25 درصد بزهكاران از والدين الكليك و معتاد بودهاند. والديني كه مراقبت ونظارت كافي در امر تربيت فرزندان نداشتهاند ويا با روش غلط خود موجبات انحراف و تبهكاري آنان را فراهم آوردهاند (قائمي : 206).
بزهكاري يكي از افراد خانواده
خانواده عبارت از يك واحد اجتماعي است. اين واحد ضمن آن كه كوچكترين واحد اجتماعي است ولي مهمترين و حساسترين آنهاست كه وجود آن براي نيازمنديهاي اساسي انسان و بقاي جامعه ضرورت تام دارد. در هر دوره و جامعهاي كه اين نهاد دستخوش ضعف و عدم استواري گرديده، بنيانهاي اخلاقي و اجتماعي كل جامعه متزلزل شده و آن جامعه به سوي اضمحلال سوق داده شده است.
والدين اولين كساني هستند كه شخصيت فرزندان خود را شکل ميبخشند و وضع و موقعيت اطفال در خانواده يكي از عوامل مهم و مؤثر در رشد شخصيت آنان است. كودكان نگرشهاي اجتماعي را از خانواده ميآموزند و چنانچه يكي از والدين آلودگي داشته باشد. فرزندان آنها بيش از هر كس در معرض خطر آلودگي قرار خواهند گرفت. به عنوان مثال اگر مادري كه پايبند مسائل و عفت اخلاقي نيست، رفت و آمدها و معاشرتهاي نا بابي دارد، همين امر باعث ميگردد كه قبح اين قبيل اعمال خلاف نزد فرزندان از بين رفته و در صورت بروز شرايط مساعد، انجام و تكرار اعمال قبيح توسط فرزندان سهلتر صورت گيرد.
به طور كلي بزهكاران داراي والديني هستند كه يا بسيار خشن و سختگير بوده و يا بر عكس بسيار بيتفاوت و بيتوجه به فرزندان خود ميباشند. اكثر والدين اطفال بزهكار كم سواد يا بيسواد بوده و عده بيشماري از آنان بيكار و از لحاظ مالي و رفاهي در وضع نامطلوبي به سر ميبرند.
بعد از والدين، بزهكاري ساير افراد خانواده ممكن است در وضع خانواده اثرات زيادي داشته باشد. چه فرزندان در هر خانواده معمولاً ناگزير هستند با اعضاي خانواده ارتباط داشته باشند. از طرفي علاوه بر رابطه نسبي كه بين افراد خانواده وجود دارد، ممكن است افراد ديگر نيز با خانواده رابطه سببي پيدا كنند و جزء اعضاي خانواده در آمده و مشكلاتي را نظير مشكلات بالا ايجاد كنند.
مطالعات ديگري كه در اين زمينه است نيز نشان ميدهد كه مهمترين عامل انحطاط اخلاقي خانوادهها و خطرناكتر از همه چيز براي اطفال و نوجوانان انحراف پدر و مادر يا يكي از آنها و يا انحراف دختر يا پسر بزرگ خانواده است. در اين زمينه برت مينويسد: ممكن است بزهكاري افراد در اثر بزهكاري يكي از افراد خانواده باشد. او ميگويد: گزارش گلوك حاكي است كه 8/84 درصد از زندانياني كه از زندان ماساچوست مرخص شدهاند، مربوط به خانوادههايي هستند كه ساير افراد خانواده يا يكي از آنها بزهكار بودهاند.
گفتار سوم: تعريف فحشا و روسپيگري
روسپي و روسپيگري به صورتهاي متعدد تعريف شده تا آنجا كه ميتوان گفت به تعداد نويسندگان و محققاني كه در اين باره نوشته و پژوهش كردهاند. تعريفهاي گوناگون از آن ارايه شده است.
اين اصطلاح به معامله پاياپاي و بيبند و بارانه جنسي زنان و مردان به منظور كسب درآمد اطلاق ميشود. در واقع اصطلاح دقيقتر آن، تن فروشي است و شخص از اين راه كسب درآمد مينمايد. به عبارتي انگيزه براي ايجاد روابط جنسي نامشروع و بيبند و باري جنسي و اخلاقي، تأمين معاش ميباشد (كامكار، 1380 : 149).
در كتاب پيرامون روسپيگري در شهر تهران، روسپي چنين تعريف شده است: «روسپي زني است كه از راه خودفروشي امرار معاش كند و جز اين پيشه ندارد و تحت نظامات خاصي به اين پيشه و كار خود ادامه ميدهد." در تعريفي ديگر چنين آمده است: "روسپي زن يا دختري است كه به خاطر پول و براي ارضاي ميل جنسي مرد به او تسليم شود در اين كار از خود نه اختيار داشته باشد و نه از نظر جنسي حظي ببرد" (ستوده، 1379 : 168).
بنجامين در تعريف روسپي يا فاحشه ميگويد: روسپي، زني (يا به ندرت مردي) است كه مخارج زندگي خود را به طور كلي يا جزئي از طريق تسليم بدن خويش به ديگران به منظورهاي جنسي تأمين ميكند و بايد به اين تعريف افزوده شود كه اين روابط جنسي همگاني بدون محبت و موقتي است، وجه آن نقداً پرداخت ميشود؛ اگر محبت زن در اين امر دخالت داشته باشد فاحشگي نام نخواهد داشت. اين اصطلاح تنها به كساني اطلاق نميشود كه تمام عمر روسپيگري ميكنند بلكه هر زن يا مردي كه در ضمن اشتغال به كارهاي ديگر، گاهگاهي با دريافت پول از بيگانگان با انها همبستر ميشود، باز طي مدتي كه به اين رفتار خود اقدام ميكند روسپي است (بنجامين، 1344 : 90).
با توجه به تعاريف فوق ميتوان گفت كه فحشا خريد و فروش روابط جنسي است و به عبارت ديگر، فحشا عبارت از ايفاي عمل جنسي با فرد ديگر در مقابل پرداخت پول است. روسپي ممكن است مرد يا زن باشد، ولي معمولاً اين عمل را به زنان نسبت ميدهند؛ اما برخي اوقات مردان نيز براي مردان ديگر در نقش روسپي ظاهر ميشوند كه بدان فحشاء مردانه ميگويند.
روسپياني كه امرار معاش يا تكميل درآمدشان از راه روسپيگري باشد، معمولاً مايلند فعاليت جنسي را با اشخاصي كه قادر به پرداخت پول بيشتري هستند انجام دهند. با اين همه، روسپيان ، بسياري اوقات مجبور به رعايت مسايل بهداشتي، سني و سلامتي وهمچنين ناگزير به قبول معيارهاي نژادي و قومي براي پذيرش مشتريان خود هستند (ستوده، 1379 : 168).
تاريخچه
الف- بررسي تاريخچه روسپيگري در : ملل ابتدايي
عمر پديده فحشا و روسپيگري به اندازه عمر جوامع بشري است. بنا به نوشته ويل دورانت «حتي در اجتماعت ابتدايي پيش از ظهور مالكيت ، به دختر بكر با نظر تحقير مينگريستند و اين را دليل عدم توجه مردان ميدانستهاند» در تبت مادران با كمال جديت دنبال كسي ميگردند كه مهر بكارت از دخترانشان بردارد ...
بايد گفت روابط جنسي در ميان ملل ابتدايي تا حدود زيادي آزاد بوده و تابع هيچ قيد و بندي نبوده است. بگفته ويل دورانت «در ميان هنديان آمريكاي شمالي دختران و پسران جوان آزادانه با يكديگر ميآميزند و اين عمل به هيچ وجه مانع ازدواج آنان نميشود».
سرفرانسيس گالتون نقل ميكند. «در ميان قبيله دامارا تقريباً هر هفته يكبار زنان شوهر خود را عوض ميكنند و من بسيار به زحمت ميتوانستم بفهمم كه شوهر موقت اين خانم درفلان وقت چه كسي بوده است ...»
بيشك چنين روابطي براي مردم قبيله طبيعي بوده است و نبايد انتظار داشت كه در چنين اوضاع و احوالي، آثار عميق فحشا در اجتماعات ابتدايي ديده ميشود. تاريخ ظهور معضل فحشا از زمان پيدايش مدنيت و مالكيت و از بين رفتن آزادي عمل جنسي پيش از زناشويي دورتر نميرود. آري گاهگاهي ديده شده است كه دختراني براي تهيه جهيزيه يا پيشكش كردن پولي به معابد، خود را ميفروختهاند (دورانت، جلد1، 1344 : 56).
سومر
نكته حائز اهميت در تمدن سومر اين است كه در آن روزگاران كهن نيز حكم اخلاقي براي مردان وزنان يكسان نبود. چرا كه در مالكيت و وراثت با هم اختلاف داشتند. بعنوان مثال زناي مرد، در اين تمدن نوعي "سبكسري" بشمار ميرفت؛ اما كيفر زن زناكار مرگ بود ( ابونيا عمران ، فرحناز ، 1381 : 17).
مصر
ازدواج با محارم در مصر قديم معمول بود. شاه غالباً خواهر و يا گاهي دختر خود را براي پاك نگهداشتن خون خاندان سلطنتي به همسري بر ميگزيد و بدين ترتيب عادت همسري با خواهر از شاه به ساير طبقات مردم سرايت نمود، بطوريكه «در قرن دوم پس از ميلاد، دو سوم ساكنان ارسينوئه از اين قاعده پيروي ميكردند». بيشك ازدواج با محارم در آن زمان امري طبيعي به نظر ميرسيد. مجازات زن زنا كار طرد وي از خانه ، بدون دادن هيچ حقي بوده است (همان : 17).
بنا به نوشته ويل دورانت دختران مصري در ده سالگي آماده ازدواج ميشدند و پسران و دختران پيش از زناشويي ميتوانستند آزادانه يكديگر را ببينند. قيود اخلاقي در اين باب وجود نداشت. حتي لواط در مصر طرفداراني داشته است. دختران رقاص همچون نظاير خود كه اكنون در ژاپن به سر ميبرند، در مجامع مردان طبقات عالي كشور راه داشتند و انواع وسايل خوشگذراني و لذت جسماني را براي حاضران فراهم ميساختند. اينگونه دختران گاه بدون اينكه لباسي بر تن داشته باشند، خود را تنها با دستبند و گوشواره ميآراستند. شواهدي در دست است كه فحشاي مذهبي نيز به اندازه محدودي وجود داشته است (دورانت ، جلد 1 ، 1344 : 56 ) .
بابل
بابليان ، روابط جنسي قبل از زناشويي را تا حدود زيادي مجاز مي شمردند ( ابونيا عمران ، فرحناز ، 1381 : 18). بنا به گفته هرودوت «بابليها عادت بسيار شرمآوري هم دارند، هر زني كه در آنجا تولد يافته، بايد يكدفعه در عمر خود به معبد ونوس برود و در آنجا با يك بيگانه مقاربت كند.» (دورانت ، جلد 1 ، 1344 : 288)
آشور
بنا به نوشته ويل دورانت روسپيگري در آشور نيز وجود داشت؛ و براي آن قوانيني وضع كرده بودند. بعنوان مثال در آشور (هزاره دوم ق.م) زن شوهردار (از طبقه آزاد) با چادر در شهر حركت ميكرد. زن صيغهاي در صورت همراهي با زن اصلي نيز چادر به سر ميكرد. اما زنان روسپي حق استفاده از اين نوع پوشش را نداشتند، و در صورت استفاده (از چنين پوششي) با پنجاه ضربه شلاق تنبيه ميشدند و يا قير بر سر آنها ميريختند (همان : 339).
هند
بخش عمده روسپيگري محدود به معابد بود . مؤسسه خدايي ديوادادسي ، احتياجات شهواني مردان را در جنوب برطرف مي نمود . "چاكران خداوند " در حقيقت روسپي بودند روساي معابد تاميل ، يك دسته "زنان مقدس " در اختيار داشتند كه كارشان آواز خواندن و رقصيدن در مقابل بتها بود و احتمالا مشغولياتي براي برهمن ها فراهم مي نمودند . ظاهرا جمعي از اين زنان زندگي رهباني و گوشه نشيني داشتند ؛ و عده اي نيز با دريافتي پول از افراد مختلف به آنها خدمت مي كردند چنين زناني موظف بودند تا يك قسمتي از درآمدشان را تحويل طبقه روحاني دهند . ( ابونيا عمران ، فرحناز ، 1381 : 158).
دوبرا در آغاز قرن نوزدهم معابد جنوب را چنين توصيف كرده كه در بعضي موارد به صورت فاحشهخانه درآمده است. «... وظايف رسمي آنها عبارت از اين است كه روزي دو مرتبه در داخل معابد ... و همچنين در مراسم عمومي آواز بخوانند و برقصند، رقص را به خوبي و دلربايي انجام ميدهند اگر چه طرز رقصيدنشان گاهي شهوتانگيز و حركاتشان مغاير آداب است و ...» با اين اوضاع و احوال روسپيگري در معابد، و ازدواج در دوره طفوليت، ديگر براي آنچه ما "عشق آتشين" ميخو انيم چندان محلي باقي نميماند (دورانت، جلد1، 561).
يونان
روسپيان يونان باستان چند طبقه بودند . ويل دورانت در اين باره مي نويسد :
پستترين طبقه آنان (Pornai) اكثراً در پيراتيوس زندگي ميكنند گاهي اين دختران به اجاره دو يا چند مرد در ميآيند و اوقات خود را بر حسب تقاضاي آنان تنظيم ميكنند. بالاتر از اين طبقه در نظر آتنيان «دختراني نينواز»اند كه مانند گيشاهاي ژاپني در مجالس عيش ونوش مردان سرايندگي و دلربايي ميكنند. عاليترين طبقه روسپيان يوناني فواحش ممتازند كه Hetairai ناميده ميشوند. اين كلمه در زبان يوناني به معني دوست و رفيق است. اين طبقه برخلاف پستترين طبقه فواحش (Pornai)، كه غالباً نژاد شرقي دارند، معمولاً جزو طبقه شهروندانند، ولي مقام و احترام خود را از دست داده و يا از انزوايي كه مخصوص دوشيزگان و زنان آتني است گريختهاند. روسپياني ممتاز، مستقلاً در خانههاي خود به سر ميبرند و از عشاق خويش، در آنجا پذيرايي ميكنند.
روم
روميان نيز مانند يونانيان، توسل مردان را به روسپيان به سهولت ميبخشودند. اين حرفه را قانون شناخته و محدود ساخته بود. فاحشهخانه به موجب قانون در خارج از حصار شهر قرار داشت و فقط شبها ميتوانست مشتري بپذيرد. روسپيان نام خود را توسط دستياران دادستان ثبت ميكردند و مكلف بودند بجاي پيراهن بلند، جبه بپوشند. برخي از زنان نام خود را به عنوان روسپي ثبت ميكردند تا از مجازات قانوني زنان مكشوف بگريزند. دستمزد روسپيان را چنان ترتيب داده بودند تا هرزگي در دسترس همه كس قرار گيرد (دورانت B، 1343 : 12).
بنا بر روايت اينفسورا كه دوست ميداشت آمار خود را در مورد مردم روم پاپنشين سنگينتر سازد به سال 1490 ميلادي، در ميان نفوس نود هزار نفري (6800 روسپي ثبت شده وجود داشت، و اين رقم شامل روسپيان مخفي و غير رسمي نميشد. در ونيز طبق آمار سال 1509، 654 فاحشهخانه در ميان نفوس سيصد هزار نفري آن شهر، وجود داشت. يكي از چايخانهداران جسور يك كاتالوگ از تمام روسپيان مهم و محترم و نيز، نام و نشان و اجرت آنان منتشر كرد. اين روسپيان مشتري ميخانههاي بين راهها و در شهرها مهمانان گرامي جوانان هرزه و هنرمندان عاشقپيشه بودند (همان : 770).
همچنين در مورد ساير كشورها و جوامع، در كتب تاريخي و بخصوص در تاريخ تمدن ويل دورانت مطالب بسياري پيرامون روسپيگري و مسايل همجنسبازي از جمله لواط مشاهده ميكنيم. گاهي اين موارد را مقدس، گاهي انحرافي و آسيبي و در برخي اوقات عشقي بيان كردهاند و حتي اسطورههايي در زمان فلاسفهاي از قبيل افلاطون پيرامون مسايل جنسي زن و مرد و همچنين ميان زنان با زنان و مردان با مردان مشاهده ميگردد. شايد يكي از دلايل قدمت مسايل جنسي، همان جنبههاي غريزي است كه با آب و تاب مذهبي در آميخته و رفته رفته با شكلگيري تمدن و شهرنشيني، به شكل روسپيگري در زمان فعلي در آمده است. اكنون نيز در بسياري از جوامع، روسپيگري شغلي است كه دولتها از آن، ماليات دريافت مينمايند.
ب- بررسي تاريخچه روسپيگري در ايران
قبل از انقلاب اسلامي در ايران بگونهاي نيمه رسمي مراكزي تحت عنوان فاحشهخانه و مراكز نيمه مخفي به كار روسپيگري مشغول بودند و تعداد زيادي از شهروندان (روسپيان و مراجعهكنندگان به آنها) را مبتلا نموده بودند. هر چند كه امروز بطور قطع اين عمل حرام، ممنوع و جرم به حساب ميآيد، ليكن با تغيير شکل نسبت به قبل از انقلاب همچنان در جامعه ما رواج دارد.
روسپيگري به مرور زمان از اساطير، عشق و عاشقي و جنبههاي مذهبي فاصله ميگيرد تا جايي كه از آن به عنوان يك آسيب اجتماعي ياد ميشود. هر چند كه برخي از ديدگاههاي جامعهشناسي، همچون "كاركردگرايي" معتقد است كه روسپيگري منافعي براي جامعه دارد. اما اينگونه ديدگاهها، درست بر خلاف ديدگاه اسلام و قرآن است كه ميفرمايد:
"و لا تقربوا الزني انه و كان فاحشه و مآء سبيلا"
و هرگز به عمل زنا نزديك نشويد كه كاري بسيار زشت و راهي بسيار ناپسند است (قرآن مجيد، سوره مباركه الاسراء، آيه شريفه32).
اما همانطور كه بيان شد، هر چه به جوامع امروزي نزديكتر ميشويم روسپيگري حالت آسيبي به خود ميگيرد، بطوريكه در بسياري از جوامع، نهادهاي دولتي از گروهي از زنان روسپي ماليات دريافت ميكنند. روسپيگري چنانكه ذكر شد، در جامعه قبل از انقلاب حالتي نيمه رسمي و شايد "نزديك به رسمي" در تاريخ ايران بيسابقه نيست.
مطلبي از اين دست را در سياحتنامه شاردن در دوره صفويه مشاهده ميكنيم، وي در سياحتنامه خود مطلب زيادي در مورد روسپيگري و ساير انحرافات جنسي ذكر كرده است.
شاردن روسپيگري را در اغلب شهرهاي ايران مشاهده نموده تا جايي كه خواننده تصور ميكند كه او بسيار اغراق ميكند. مطلب زير از قول شاردن در كتاب سياست و اقتصاد عصر صفوي ذكر شده است:
"شاردن ميگويد: دختران روسپي خانهها بيشتر از ايران، گرجي و سخت زيبا و خوش قد و قامت بودند. محله روسپيها از سر كوچه و هفت باب كاروانسراي بزرگ بنام كاروانسراي لختيها بوجود آمده و مركز زنان بدكاره است و 12 هزار زن روسپي رسمي، يعني پرداختكننده ماليات (و به اصطلاح اروپايي «كارتدار») وجود دارد. و اينها غير از پنهانيها و معافشدگان از ماليات هستند. شاردن از خانه يك زن معروفه نام ميبرد كه پولداران و رجال در آن روزگار 12 تومان براي آشنايي با او ميبايست بپردازند و از اين جهت كاخ او به كاخ 12 تومان معروف بوده است.
شاردن در باب اين زن مينويسد: «دوازده توماني يك زن روسپي بود كه بدين عنوان خوانده ميشد، چون نخستين باري كه كسي به ملاقات او ميرفت ميبايست 12 تومان بپردازد ...» (سياست و اقتصاد عصر صفوي "درباره تحميل، آشيانه فساد"
بعد از دوران صفويه، رفته رفته به دوران قاجار مي رسيم كه با تعداد 188 زن حرمسراي ناصرالدين شاه، روسپيگري از دربار شروع ميشود. بعد از مرگ وي تاريخنويسان در مورد حرمسراي وي سخني نگفتهاند. ليكن آنچه كه از برخي از نوشتههاي غير رسمي بر مِيآيد فردي به نام «زلال محمدخان» که زنهايي را با درشكه به دربار ناصرالدين شاه ميبرده، برخي از زنان ناصرالدين شاه نيز به كار روسپيگري كشيده و به "چاله آبي" ميرفتند، جايي كه بعدها قلعه شهر نو بنا نهاده شد. رفته رفته در دوران پهلوي، قلعه شهر نو رسميت يافت، در اين دوران، در قلعه شهر نو 4000 زن روسپي به كار مشغول بودند. اينها تقريباً بگونهاي رسمي روسپيگري ميكردند (كارت بهداشتي داشتند).
علاوه بر اينها چند گونه ديگر در ايران به روسپيگري مشغول بودند كه عبارتند از :
خانههاي تلفني
روسپيان خياباني
روسپيان كافهها و كابارهها
تعداد روسپيان در اين گروهها مشخص نبود، ليكن با توجه به تعداد زياد كافهها و همچنين توسعه روز افزون شهر تهران خانههاي تلفني كه در هر كدام حداقل سه تا پنج نفر روسپي مشغول بودند، از 300 باب تجاوز ميكرد و اينچنين است درباره كابارهها كه گاهي روسپيان آنها از 20 نفر نيز تجاوز ميكردند (به نقل از اقليما، 1382 : 202).
تاريخچه فوق نمايانگر قدمت روسپيگري در جهان و ايران تا قبل از انقلاب اسلامي است در سال 1357 قلعه شهر نو (400 خانه) توسط عوامل ناشناس به آتش كشيده شد. بعد از پيروزي انقلاب از ابتدا 14 هكتار كه شامل دو خيابان اصلي قلعه و كوچههاي آن بود تخريب گرديد، بدون اينكه فكر اساسي براي زنهاي روسپي شود، زنها، ناگزير به خيابانهاي همجوار قلعه كه تا آن زمان، حكم نجيبخانه را داشت رفتند و دوباره توسط عاملان اصلي روسپيگري، فاحشهخانهها را داير كردند و تا سال 1367 مشغول به كار روسپيگري بودند.
در اين تاريخ 40 هكتار از خيابانها و كوچههاي اطراف منطقه جمشيد تخريب و 4000 زن دستگير شدند كه عده زيادي از آنها روسپي نبودند. قبل از تخريب اين منطقه و در مرحله اول تخريب، زنان جوان روسپي به ساير خيابانهاي شهر رفته و به صورت غير علني به كار روسپيگري مشغول شدند.
يافتههايي از اولين همايش ملي آسيبهاي اجتماعي ايران در چارچوب مسأله روسپيگري
1- بيش از چهارهزار سال پيش تا كنون، روسپيگري در تمامي صفحات تاريخ حضوري ملموس داشته است.
2- اگر چه در تمامي صفحات تاريخ حجيم اين پديده، علاوه بر روسپيگري زنان، روسپيگري مردان وكودكان نيز قابل مشاهده بوده است، اما تا اين لحظه از تاريخ، تن فروشي زنان حضوري به مراتب ملموستر و عيانتر داشته است؛ گرچه روسپيگري كودكان و مردان نيز در اغلب جوامع رو به گسترش است.
3- زايش و فرزندپروري و بنابراين تحرك كمتر زن در پهنه اجتماعي همواره او را به لحاظ اقتصادي وابسته و دست نشانده كرده است. اين رويداد زمينه را براي آسيبپذيري وي آماده كرده است.
4- تحرك كمتر زن در پهنه اجتماعي زمينه را براي گسترش فرهنگ مرد سالاري فراهم آورده است.
5- در سايه گسترش فرهنگ مردسالارانه، ضايع شدن حقوق اجتماعي زنان از بديهيات است.
6- به شهادت تاريخ، درتمامي قرون و اعصار، اين حاكمان و صاحبمنصبان بودهاند كه به صورت نهان و يا عيان بالاترين بهره اقتصادي و سياسي را از روسپيگري زنان بردهاند.
7- امروزه نيز، همانند گذشته، بهرهگيري روز افزون از جسم زنان و كودكان در قالب گسترش "سياحت جنسي" يكي از راههاي كسب درآمدهاي كلان براي حاكمان و افراد متنفذ بسياري از جوامع است.
8- با عنايت به رابطه بين عرضه و تقاضا، حضور عيان و چشمگير پديده روسپيگري زنان، در طول تاريخ چندهزار ساله، عملاً نشانگر گستردگي متقاضيان مرد براي اين پديده بوده است. در حالي كه اوج مظلوميت زن و ستمگري تاريخ مردسالارانه در اين راستا تا بدانجاست كه حتي در زمانهايي كه در برخي از جوامع روسپيگري لااقل به ظاهر مذمت شده است، تنها زن روسپي را به محاكمه كشاندهاند و از مرد همخوابه او تنها به عنوان يك شاهد استفاده كردهاند.
علاوه بر اين، پژوهشهاي علمي در اين زمينه نيز به ندرت به ويژگيهاي مردان متقاضي پرداخته است كه اين خود نشان بارزي از تأثير حاكميت مرد و سوگيريهاي علمي آنها به شمار ميآيد.
9- پژوهشهاي انجام شده نشان ميدهد كه زنان روسپي به مراتب بيش از زنان عادي از ميان خانوادههاي از هم گسيخته برخاستهاند.
10- فقر، اعتياد ، بيكاري، مهاجرت براي يافتن كار و مرگ و مير زودرس، از مهمترين ويژگيهاي خانوادههاي اغلب زنان روسپي است.
11- تعداد قابل ملاحظهاي از زنان روسپي در دوران كودكي مورد سوء استفاده جنسي قرار گرفته شدهاند. اين رويداد علاوه بر ضايعات رواني گسترده، قبح روابط جنسي غير متعارف را نيز براي آنها شكسته است.
12- فرار از خانواده در دوران نوجواني در ميان زنان روسپي به صورت قابل ملاحظهاي مشاهده شده است.
13- آن دسته از زنان روسپي كه در نوجواني از خانواده فرار كردهاند، در اندك زماني، به علت نداشتن سرپناه و برخوردار نبودن از يك منبع حمايتي قدم به دنياي روسپيگري گذاردهاند.
14- گرچه اكثر زنان روسپي به علت ازدواج زندگي خانوادگي را ترك كردهاند، اما مطالعات نشان ميدهد كه اين ازدواجها نيز غالباً مصلحتي و براي فرار از خانواده بوده است.
15- زنان روسپي اغلب در دوران نوجواني و آغاز جواني، يعني سنين كسب هويت، روسپيگري را آغاز كردهاند.
16- بسياري از زنان روسپي چه قبل از آغاز به روسپيگري و چه بعد از آن اعتياد را تجربهكردهاند، بنابراين، اعتياد و روسپيگري گام به گام و در رابطه تنگاتنگ با يكديگر پيش ميروند.
17- در جوامعي كه مصرف مواد مخدر در آن رايج است، نميتوان انتظار داشت كه روسپيگري يا هر گونه بزهكاري ديگري كاهش پيدا كرده و يا حتي تعديل شوند.
18- در جوامع پيچيده امروزي، حفظ تقدس درنظام خانواده بيشتر در گرو عملكرد حاكمان و مسئولان جامعه است.
19- واضح است كه هر چه بيكاري، فقر، اعتياد و مهاجرت گسترش پيدا كند. از هم گسيختگي در نظام خانواده بيشتر تجربه ميشود و تقدس اين نظام كمرنگتر شده و رو به اضمحلال ميرود.
20- گسترش «خلاء هويتي» در هر جامعهاي زمينه را براي افزايش آسيبهاي اجتماعي فراهم ميآورد.
21- هيچ راه حل ضربتي و كوتاه مدتي روسپيگري را به صورت ريشهاي تعديل نخواهد كرد.
22- افزايش سطح تحصيلات، گسترش مهارتهاي حرفهاي، برخوردار بودن از يك سر پناه و حداقل امكانات اقتصادي در تعديل هر گونه بزهكاري به ويژه روسپيگري در ميان زنان نقش چشمگيري را ايفا خواهد كرد.
23- تحقيقات نشان ميدهد كه آن دسته از زنان روسپي كه معتاد هستند كسب درآمد بالا را، عامل اصلي ماندن خود در اين حرفه ميدانند و آن دسته از زنان روسپي كه معتاد نيستند، عدم پذيرش اجتماعي را. از اين رو، آموزشهاي همگاني و روشنگريهاي جمعي در تعديل اين رويداد نقش مؤثري خواهد داشت.
24- علاوه بر عوامل ياد شده، شايان ذكر است كه به طور كلي در جوامع پيچيده امروزي نقش افراد سرشناس جامعه در الگودهي به جوانان بسيار چشمگيرتر و مهمتر از نقش والدين آنهاست.
25- در جوامعي كه قبحشكني در ميان افراد سرشناس جامعه متداول است، نميتوان از جوانان انتظار داشت كه از قداستها حراست كنند.
26- به طور يقين، افسردگي، نااميدي و خلاء هويت در ميان جوانان زنگ خطر را در زمينه آسيبپذيري آنها در جميع جهات به صدا درآورده است و از اين رو عزم ملي براي مقابله با اين تراژدي عظيم لازم است.
عوامل مؤثر بر گسترش فحشا
در بيان علل و زمينههاي مؤثر در گسترش پديده روسپيگري و فحشاء در جامعه، نقطه نظرات متفاوتي ارائه گرديده است. در اين پژوهش از ميان علل عديدهاي كه موجبات رواج اين معضل اجتماعي و اخلاقي را فراهم ميكنند برخي را كه به نظر مهمتر مينمايانند عنوان مينماييم. البته بايد خاطرنشان ساخت كه ترتيب عوامل عنوان شده در ذيل، دليل بر اولويت و تقدم آنها بر يكديگر نيست.
1- فقر و گرسنگي
يكي از عوامي مهم و انكار ناپذير فحشاء متغير فقر و گرسنگي است،من در اين پژوهش اين متغير را به عنوان يكي از فرضيههاي اصلي و اثرگذار در پديده روسپيگري انتخاب كردهام. اين پديده تلخ در جوامعي كه هيولاي مهيب فقر برآنها سايه افكنده است، به خوبي مشاهده ميشود. طبق يك آمار دقيق و حساب شده زنان روسپي، كساني هستند كه در محيط فقر و نكبت بزرگ شدهاند. بنابر نتايج تحقيقي كه توسط آموزشگاه عالي خدمات اجتماعي در سال 1347 انجام شده است: 84 درصد روسپيگري از خانوادههاي متوسط و فقير برخاستهاند.
آمار ديگري در همين زمينه، تعداد زنان و دختراني را كه به خاطر تأمين مخارج زندگي تن فحشاء دادهاند (چه از اول فقير بوده يا بعداً دچار فقر شدهاند) مشخص ميكند 20 درصد روسپيان، به خاطر تأمين مخارج زندگي تن به خودفروشي دادهاند. البته كساني هم هستند كه در منتهاي فقر و نداري و گاه گرسنگي، به خاطر اصالت خانوادگي و ايمان محكمي كه دارند، صورت خود را با سيلي، سرخ نگه ميدارند تا كسي از راز فقر آنان آگاه نگردد و پرده آبرويشان دريده نشود. ولي در خانوادهاي كه فقر، عدم شخصيت و نداشتن ايمان، هر سه با هم در آن جمع است، چنانچه بر اثر محروميتها و عقدهها، اعتياد هم برآن اضافه شود، آن وقت وجود يك دختر، وقتي به سن بلوغ ميرسد، خطرناكترين مرحلهاي است كه براي يك خانواده تهيدست پيش ميآيد و دوران خطرناكي است كه امكان آلودگي به مفاسد اجتماعي در آن بسيار زياد است.
البته بايد پذيرفت كه انحرافات اجتماعي خصوصاً از اين قبيل، خاص طبقه فقير نيست، اغنيا و ثروتمندان نيز به كجروي گرايش دارند و علت كجروي آنها را بايد در رفاه بيش از حد اقتصادي و فقر فكري و معنوي آنها جستجو كرد. لذا به نظر ميرسد كه انحرافات جنسي در ميان افراد همه طبقات وجود دارد، ولي فقط آنهايي كه به دلايلي توصيف ميشوند معمولاً وابسته به گروههاي فقير و كم بضاعت جامعه ميباشند. فحشاء رسمي و شناخته شده كه خود ناشي از فقر، جنگ، عدم آگاهي و آموزش و ديگر عوامل اجتماعي و اقتصادي است به طور كلي در ميان طبقات پايين اجتماع با توجه به فرهنگ آنها بيشتر به چشم ميخورد، در حالي كه در طبقات مرفه جامعه شكل ديگري دارد (مجله اصلاح و تربيت، 1381 : شماره 11).
2- خانواده (چگونگي تعليم و تربيت)
با توجه به اينكه خانواده مهمترين عامل براي چگونگي تربيت فرد ميباشد، در نتيجه خوب شدن يا بد شدن، كجروي يا پيروي از راه راست در اولين مرحله زاييده رابطه مستقيم با اخلاقيات والدين و خصوصيات در آنهاست. در مورد تربيت فرزندان بايد متوجه اين موضوع باشيم كه مكان و همنشيني كه از آنها به عنوان محيط اجتماعي ياد ميشود، تا چه اندازه در تربيت افراد جامعه مؤثر است. والدين كه به علت موقعيتهاي اجتماعي و درآمد خوب ميتوانند كليه خواستهاي فرزندان خود را برآورده سازند، در حقيقت سبب ميشوند فرد از اجتماع خود نيز چنين انتظاري داشته باشد و چون اجتماع فقط تا اندازهاي ميتواند خواستهاي فردي را كه از زير بار مسئوليت شانه خالي كرده فراهم نمايد، باعث نوعي رفتار ضد اجتماع در فرزندان خود در آينده ميشوند، از طرفي طفلي كه در دامان مادري كه نه از موقعيت خوب و نه از درآمد خوب برخوردار است و براي ادامه زندگي مجبور است طفل را به حال خود گذارد و براي هر چه بيشتر به دست آوردن چيزهايي كه در جامعه ميبيند و ميشنود كار كند، پرورش مييابد، وقتي وارد اجتماع شود مسلماً تضاد را خواهد فهميد و باز در اينجا يك رفتار ضد اجتماع رخ خواهد داد.
اين رفتار ممكن است در قالب اعمال منافي عفت ظاهر گردد. لذا محيط زيستي و تعليم و تربيت را نميشود در توصيف انحرافات از نظر دور داشت، چرا كه مهمترين عامل مؤثر در انحرافات و كجرويهاي افراد را ميتوان در محيط اجتماعي كه در آن تربيت مييابند، يافت (همان منبع).
3- بيكاري
در اينجا بايد به يكي از عوامل مهم و مؤثر در بروز انحرافات اجتماعي و منجمله روسپيگري و فحشا كه بيكاري است توجه شود. از آن جا كه كشور ما (ايران) در حال حاضر يكي از جوانترين كشورهاي دنياست (به لحاظ تركيب سني جمعيت) و نيروي جوان در جستجوي كار، عدم وجود كار (بيكاري) بروز اختلاف طبقاتي، در حد گسترده ميگردد، اين تضاد طبقاتي به لحاظ اقتصادي از جمله عوامل مؤثر در گسترش فحشاء است. بيكاري از جمله موانع عمده بر سر راه ازدواج و تشكيل خانواده جوانان است. لذا بيكاري، به واسطه عدم تأمين اقتصادي جوانان، سن ازدواج را بالا ميبرد و با توجه به اين كه مشكلات روز به روز زياد ميگردد، لذا ازدواج جوانان را با مشكل مواجه ميسازد.
"ليندسي" به اين حقيقت مسلم اينگونه اشاره ميكند كه آنچه مانع زناشويي جوانان ميگردد، بي پولي است و نياز به پول در زندگي زناشويي قسمتي به خاطر نگهداري اطفال و قسمتي هم به اين سبب است كه رسم نيست زن كار كند و معاش خود را شخصاً تأمين نمايد.
با توجه به گفته اين قاضي، بيكاري از جمله موانع تحقق ازدواج جوانان است و چنانچه بخواهيم مسأله جنسي مايه و موجب اشتغال خاطر نگردد، ناگزير بايد آن را به همان صورتي بنگريم كه جامعه به غذا مينگرد. عمل جنسي نيز مانند خوراك و پوشاك يك نياز طبيعي است. با منحرف ساختن جهت اميال طبيعي نميتوان مردان و زنان سالمي به وجود آورد كه توجهشان به جهان خارج معطوف باشد.
براي نيل به اين منظور بايد كليه نيروهايي را كه لازمه يك زندگي شاد و سعادتآميز هستند پابهپاي هم و به شيوهاي متوازن پرورش داده تا از طرفي موجب ارضاي نياز طبيعي شده و از سويي ديگر، از بروز و اشاعه انحرافات جنسي (فحشاء) پيشگيري نمود. مرداني كه ازدواج براي آنها ممكن نشده، به دنبال ارضاي غريزه جنسي خود (به صورت لحظهاي) به اعمالي دست ميزنند كه نتيجه آن گسترش مفاسد در جامعه ميباشد و زنان و مرداني كه ميبايست پدر و مادراني باشند كه در كانون گرم خانواده موجبات تداوم جامعه را فراهم سازند، متأسفانه به عنوان فاعل و مفعول، گسترشدهنده فحشاء در جامعه ميگردند.
ما امروزه با نگاهي در جامعه ميتوانيم زنان ودختراني را ببينيم كه به خاطر فقر و نداري در راستاي برآوردن نيازهاي زندگي روزمره خود، به اعمال منافي عفت دست ميزنند، نيروي فعالي كه ميبايد در بخشهاي فرهنگي و اقتصادي جامعه اشتغال يابند تا توسعه جامعه را در كل ممكن گردانند (همان منبع).
4- نوسانات شرايط اقتصادي
نوسانات شرايط اقتصادي (كه جامعه ما در حال حاضر با آن روبهروست)، فقر و بيكاري را افزايش داده و از دلگرمي افراد كاسته و روحيه آنها را تضعيف ميگرداند، كه به اعتقاد برخي كاهش ميزان درآمد و سستي بنيانهاي اقتصادي جوامع، افزايش جرايم جوانان و ارتكاب جرم به طور كلي، روسپيگري و... را به دنبال دارد (همان منبع).
5- مهاجرت و شهرگرايي
در ارتباط با فقر و رابطه آن با فحشا و روسپيگري، بايد به مهاجرت و شهرگرايي روستائيان نيز توجه نمود، امروزه در شهرهاي بزرگي چون تهران كه جوانان بيكار جوياي كار از شهرستانها بدان گسيل ميگردند، فحشا نيز گسترش مييابد، جون فرد مهاجر، خود را از قيد و بندهاي جامعه سنتي و روستايي كه همواره او را كنترل مينموده، رها و آزاد مييابد، دست به هر كاري ميزند و چون بخاطر بيكاري و فقر در برخي موارد موفق به ازدواج نگرديده و در ارضاي غرايز جنسي خود مانعي نميبيند، لذا بدان مبادرت ميورزد و چه بسيارند زنان و دختراني كه به خاطر تهيه و خريد وسايل زينتي و زيبايي و به دست آوردن آنها، به خصوص اگر در ادامه نداشته باشند، به خود فروشي مبادرت ميورزند و بدين وسيله زمينه گسترش فحشا را نيز فراهم ميسازند.
لذا فراهم نمودن امكانات اشتغال براي افراد مهاجر در زادگاهشان، ميتواند در جلوگيري از معضل اجتماعي و فرهنگي مؤثر واقع گردد (همان منبع).
6- بيسوادي و عدم آگاهي
يكي ديگر از عوامل مؤثر در فحشا كه نبايد آن را فراموش كرد بي سوادي و نداشتن معلومات اجتماعي است. طبق آمارهايي كه به دست آمده است. اكثر مرتكبين جرايم، منجمله فواحش ، بيسوادي است. به موجب يكي از تحقيقات انجام شده %3/88 از روسپيان بيسواد و اكثر با سوادان ، تحصيلاتي در سطح ابتدايي دارند. نيز بر اساس اطلاعات به دست آمده از وضعيت زنان زنداني در 10 استان كشور در سال 1377، نزديك به 50 درصد آنان بيسوادند.
آمار ديگري كه به موجب تحقيق فوقالذكر به دست آمده، حاكي از آن است كه اكثر روسپيان در خانودههايي متولد و پرورش يافتهاند كه عموماً بيسواد بودهاند: تنها 29/5 درصد از پدران روسپيان و 2/7 درصد از مادرانشان با سواد بودهاند (همان منبع).
7- اعتياد به مواد مخدر
اعتياد به مواد مخدر نيز از جمله عوامل مؤثر در گسترش فحشاست. بنا بر نتايج تحقيقي كه طي سالهاي 1367 تا 1372 در مراكز بازپروري زنان ويژه انجام شده است، پدران 7/37 درصد جامعه آماري پژوهش اخير، مشكل اعتياد به مواد مخدر داشتهاند و مادران 2/15 درصد افراد تحت پوشش اين مراكز مشكل اعتياد داشتهاند و 37/3 درصد زنان و دختران جامعه آماري اظهار داشتهاند كه در خانواده آنها حداقل يك فرد معتاد وجود دارد (همان منبع).
8- عدم توافق اخلاقي و سازش بين زوجين
يكي ديگر از عوامل مؤثر در گسترش فحشا در جامعه، عدم توافق اخلاقي و سازش بين زوجين است. در ارتباط با طلاق و فرار از خانه و تأثير آن در گسترش فحشا در جامعه، اطلاعات به دست آمده از تحقيق در مراكز بازپروري زنان ويژه نشان ميدهد كه: در 8/82 درصد جامعه آماري، يكي از افراد فاميل درجه يك، همسر خود را طلاق داده و يا از همسرش طلاق گرفته است و 60 درصد از افراد نمونه حداقل يك بار از منزل فرار كردهاند و براي بيش از 47 درصد آنها، اين فرار قبل از سن 15 سالگي اتفاق افتاده است (همان منبع).
9- تسليم به اميد ازدواج
تسليم به اميد ازدواج نيز از جمله علل سقوط دختران و زنان به جاده بدنامي قلمداد ميگردد شايد بيش از 90 درصد دختران به اميد ازدواج با پسر يا مردي طرح آشنايي و دوستي ميريزند و چه بسا به خاطر همين اميد، خيلي زود فريب خورده، خود را تسليم ميسازند، پديدهاي كه امروزه به كرات در گوشه و كنار شهرمان (تهران) اتفاق ميافتد (همان منبع).
اين دختران از روي ساده لوحي و خوشباوري و بنا بر احساس مرموزي كه در بهار بلوغ به آنها دست ميهد، تحت تأثير عواطف زودگذر قرار گرفته، پيشنهاد پسران را براي دوستي ميپذيرند، ولي غافل از آنند كه عشق قبل از خواستگاري و تسليم قبل از ازدواج رسمي، هرگز ثمرهاي ندارد و آنان را به آرزويي كه دارند نميرساند و اما از آن طرف، كمتر مردي به خاطر ازدواج با دختري طرح دوستي ميريزد و عاقبت دوستيها كه بهانه آن ازدواج است، اغلب به فريب و كامجوئي از دختران منتهي ميشود و چون سرمايه يك دختر عفت اوست و بدون آن ارزشي ندارد، تسليم او زمينه و آغازي است براي فحشا ، چه در آن صورت نه راهي به خانه شوهر دارد و نه رويي براي بازگشت به خانه پدر و لذا اين خود از عوامل گرايش اين قبيل دختران به عرصه فحشاء ميباشد (همان منبع) .
10- فريب و اعتماد بيجا
عامل ديگري كه ميتواند در گسترش فحشا مؤثر باشد. ضريب و اعتماد بيجا به مردم است، دختري كه به دلايلي ازخانه پدر ناراضي است، زني كه از شوهرش رضايت ندارد و زندگي برايش تلخ و ناگوار است زن يا دختري كه مجبور است به تنهايي و بدون هيچ حامي و پشتيبان دلسوزي كار كند تا زندگيش اداره شود، اين دختر و آن زن هر دو، مسلماً نيازمند محبت هستند و از حصار تنهايي راهي براي گريز ميجويند و هم صحبتي كه با او درد دل كنند و تسلي يابند. در اين حالات غربت و دلتنگي، هر لبخندي و هر محبتي، هر چند كوتاه مدت و ناچيز باشد، باز هم ارزشمند است و زن يا دختر تنها، به اميد رسيدن به محبت پايدار و رهايي از تنهايي به دنبال آن ميرود تا شايد گشايشي در كارش پيش آيد و آشنايي به همين نياز شديد است كه برخي دام خود را بر سر راه دختران و زنان تنها و نيازمند محبت ميگسترانند و آنان را به محيط فحشا ميكشانند (همان منبع).
گفتار چهارم: مباني نظري
مقدمه:
تئوري (نظريه) : در لغت به معناي انديشيدن و تحقيق آمده كه از واژه «تئورياي» يوناني گرفته شده است (توسلي، 1369 : 24) نظريه به عنوان يك مقوله بامعنا، بخشي ضروري كاربرد عملي است و در نتيجه ضرورت دارد نظريه جامعهشناسي رابطه صريح و روشني با عمل اجتماعي داشته باشد.
بدين ترتيب نظر اجتماعي امري ضروري ميشود كه نميتوان از آن غفلت كرد (همان:27)
از نظريه جامعهشناسي فوايد متعددي انتظار ميرود كه ميتوان بعضي از آنها را به شرح زير بيان كرد:
نظريه ميتواند افكار جديد را در روند حل مسائل نظري بر انگيزد.
نظريه ممكن است الگوهايي از موضوعات و مسائل مورد بحث ارائه دهد، به طوري كه بتوان يك توصيف جامع و طرح گونه از آنها عرضه كرد.
تجزيه و تحليل و نقد هر نظريه ممكن است به نظريات تازهاي منجر گردد.
نظريه ممكن است الهام بخش فرضيات علمي تازهاي باشد. (همان :29)
در واقع چارچوب نظري دو كاركرد دارد:
اجازه ميدهد پرسش آغازي را از نو فرمولبندي يا به صورت دقيقتري بيان كرد.
به عنوان شالوده براي فرضيههايي به كار ميرود كه به اعتبار آنها محقق پاسخ منسجمي به اين پرسش آغازي خواهد داد. (كيوي و كامپنهود، 1370 : 88).
بر اين اساس در اين قسمت ابتدا نظريات جامعهشناسي و روانشناسي را در باب انحرافات اجتماعي- كه روسپيگري نيز به نوبه خودنوعي رفتار انحرافي است- بيان و در ادامه آن به طرح مدل نظري و فرضيات پژوهش خواهم پرداخت. بعد از بيان ديدگاههاي نظري مروري بر پژوهشهاي انجام شده خواهم داشت تا در تدوين چهارچوب نظري الهامبخش باشد.
الف) تئوريهاي جامعهشناسي
نظريههاي كنترل:
نظريههاي كنترل هم در تحليل و تبيين كج رفتاريهاي اجتماعي مورد استفاده قرار گرفته و از نظريههاي با نفوذ حوزه جامعه شناسي انحرافات و جرم بوده است. موضوع اصلي در اين نظريه اين است كه كج رفتاري نتيجه نبود كنترل اجتماعي است.
فرض اصلي در اين نظريه اين است كه هم چنانچه فرويد گفته، افراد به طور طبيعي تمايل به كج رفتاري دارند، و اگر تحت كنترل قرار نگيرند چنين ميكنند (ركلس، 1973 : 57-55). و كج رفتاري اشخاص، بيش از آنكه ناشي از نيروهاي محرك به سوي نابه هنجاري باشد محصول عدم ممانعت است (ناي، 1958 : 9-3).
اين درست نقطه مقابل فرض نظريههاي فشار و يادگيري است كه كج رفتاري را ناشي از شرايط اجتماعي خاص (شكاف اهداف و ابزار مقبول اجتماعي و تجربه يادگيري از ديگران) ميدانند. نظريههاي يادگيري و فشار مستقيماً ميپرسند، علت كج رفتاري چيست اما نظريه كنترل مستقيماً ميپرسد، علت همنوايي چيست، زيرا آنچه موجب كج رفتاري است فقدان همان چيزي است كه باعث همنوايي ميشود، پاسخي كه به اين سؤال مهم داده شده اين است كه آنچه موجب همنوايي است، اعمال كنترل اجتماعي بر افراد است كه جلو كج رفتاري را ميگيرد. بنابراين فقدان يا ضعف كنترل اجتماعي علت اصلي كج رفتاري است (صديق سروستاني، 1383، ص20 و 19).
هيرشي و نظريه علقه اجتماعي
اين نظريه نيز مانند تئوري دوركيم بر همبستگي اجتماعي تكيه دارد، زيرا چنين بيان ميكند كساني كه با اجتماع خود همبستگي دارند، تمايل به تبعيت از مقررات آن را دارند و كساني كه از اجتماع خود بريدهاند ممكن است تمايل به نقض آن مقررات داشته باشند. تراويس هيرشي (1961) همرنگي با هنجارهاي اجتماعي را منجر به پيوستگي با جامعه ميداند و معتقد است رفتارهاي انحرافي نتيجه جدا شدن فرد از جامعه و يا ضعيف شدن پيوستگي او از جامعه ميباشد.
هيرشي اساس و مبناي شكلگيري همنوايي با هنجارها را تعلق و دلبستگي به به والدين ميداند و معتقد است كه تعلق و دلبستگي متغير بسيار مهمي است. وي در نتيجه پژوهش خود مينويسد: اگر نوجوان قوياً به والدين خود دلبستگي داشته باشد، به همان نسبت در برابر انتظارات آنان نيز احساس تعلق ميكند و از اين رو خود را قوياً به همنوايي با هنجارهاي قانوني سيستم بزرگتر دلبسته ميداند.
نظريه كنترل اجتماعي هيرشي نقش متغيرهاي مربوط به فرايندهاي خانوادگي را به روشني بيان ميدارد. وي تئوري جامع كنترل را بدين صورت بيان ميكند: «كسي كه علقه اجتماعي محكمي به گروههاي اجتماعي نظير خانواده مدرسه و گروه دارد، با احتمال كمتري مرتكب اعمال بزهكارانه خواهد شد» (هيرشي به نقل از كراتوسكي، 1991 : ص137).
تراويس هيرشي چهار عنصر علقه خانوادگي و اجتماعي كه عبارتند از :
1- تعلق دلبستگي: به ديگران، به ويژه به والدين، معلمان و مدرسه
2- تعهد: به انجام رفتارهاي معمول و متعارف جامعه
3- اشتغال: به كارهاي روزمره و عادي جامعه كه مكمل رفتاري عنصر تعهد است.
4- باور و عقيده: به اينكه انجام دادن چه كاري خوب و نيكوست.
را پيشنهاد مينمايد كه هر يك از اين چهار عنصر در جاي خود مورد بحث قرار خواهد گرفت (كراتوسكي و كراتوسكي، 1990 : ص139).
هيرشي در كتاب «دلايل بزهكاري» تئوري كنترل اجتماعي يا انچه كه اغلب معروف به تئوري «علقه اجتماعي» بزهكاري است را تست ميكند. او در مقدمه كتابش چنين ميگويد: بزهكار، شخصي نسبتاً رها از تعلقات و دلبستگيها، آرزوها و باورهاي اخلاقي است و اين عوامل است كه اكثر مردم را به زندگي در محدوده قانون مقيد ميكند (تامپسون و بايم،1991 : 140).
در سنت معتقدان به دوركيم، تئوري كنترل اجتماعي چنين فرض ميشود: «هر زمان كه علقه اجتماعي فرد نسبت به جامعه ضعيف يا شكسته ميشود، بزهكاري اتفاق ميافتد.» بر خلاف اين نظر، تئوريهاي فشار فرض ميكنند جوانان تمايل به همنوايي و سازگاري با هنجارها را دارند، ولي به خاطر محدوديتهاي اجتماعي و ساختاري براي دستيابي به موفقيت ميبايست به ابزارهاي انحرافي متوسل شوند. تئوري كنترل چنين فرض ميكند كه يك ميل و گرايش طبيعي براي تخطي از قانون در بعضي از جوانان وجود دارد.
از اين رو، اين فرضيه روي اين سئوال متمركز ميشود كه «چرا بعضي از جوانان مرتكب بزه ميشوند؟» و اينكه «چرا همه جوانان مرتكب بزهكاري نميشوند؟» پاسخ به سؤال دوم در «علقه اجتماعي» نهفته است و اين علقه (پيوند و تعهد) به جامعه شامل چهار عنصر اساسي است كه عبارتند از: تعلق و دلبستگي، تعهد، اشتغال و باور و اعتقاد (ايبيد، 1998 : 141).
تعلق و دلبستگي يعني ميزان حساسيت يك فرد نسبت به آرا و عقايد ديگران. اين عنصر به عنوان يك مهاركننده اخلاقي به شمار ميآيد و در نتيجه دروني شدن هنجارهاي اجتماعي شكل ميگيرد. هيرشي اشاره ميكند كه تعلق و دلبستگي بخش مكمل سوپرايگو يا سطح ناخودآگاه فرد است.
تعهد اشاره دارد به اينكه فرد در همنوايي و سازگاري باهنجارها تا چه حد براي خود شرط و شروط دارد. در بيان هيرشي، اگر تعلق و دلبستگي به ديگران مكمل سوپرايگو يا سطح ناخودآگاه فرد باشد، عنصر تعهد، مكمل «ايگو» يا سطح احساسي و مقرر فرد است.
عنصر اشتغال اشاره دارد به اينكه فرد چقدر درگير انجام فعاليتهاي اجتماعي است و اينكه آيا زمان يا فرصتي براي انجام اعمال بزهكارانه دارد يا خير؟ از اين رو، نوجواني كه فعالانه درگير فعاليتهاي ورزشي، نظامي، تحصيلي و يا ساير رفتارهاي همرنگ جماعت هستند احتمال كمتري دارد كه مرتكب اعمال بزهكارانه شوند، براي اينكه فرصتي براي انجام فعاليتهاي بزهكارانه باقي نميماند.
عنصر باور اشاره دارد به اينكه يك شخص تا چه حد به صحت و اعتبار هنجارهاي اجتماعي معتقد است و اينكه تا چه حد تخطي از آنها را براي خود توجيه ميكند. همانطوريكه سيكز و ماتزا (1957) نيز خاطرنشان كرده بودند بزهكاران به نوعي نظام ارزشي متفاوت با ساير افراد جامعه را ندارند. به عبارت دقيقتر، بزهكاران به احتمال زياد هنجارهاي اجتماعي را به عنوان توصيههاي انعطافپذيري كه در وضعيت بحراني ميتوان به آن مقيد بود و يا آن را شكست، در نظر ميگيرند (ولد، برنارد و اسنيپس، 1998 : 208).
هيرشي استدلال ميكند كه اگر علقه اجتماعي براي افراد محكم و دست نخورده باشد شخص به سمت الگوي بزهكاري روي نخواهد آورد. بالعكس، اگر علقه اجتماعي ضعيف باشد، احتمال بيشتري دارد كه شخص در فعاليت بزهكارانه شركت كند (ايبيد، 1998 : 210).
مطالعه هيرشي نشان داد كه بين پايگاه اقتصادي، اجتماعي و اعمال بزهكارانه رابطه ضعيفي وجود دارد با اين كه بچههاي طبقات پايينتر بيشتر احتمال دارد كه توسط پليس دستگير شوند ولي كمتر مرتكب اعمال بزهكارانه ميشوند. همچنين نژاد يك متغير مهم مرتبط با بزهكاري نبود.
متغيرهايي كه رابطه خيلي قوي با بزهكاري نوجوانان داشتند، عناصر علقه اجتماعي بودند، به خصوص تعلق و دلبستگي به والدين، مدرسه و معلمان، نوجواناني كه پيوندهاي عاطفي قوي با والدينشان داشتند، احتمال بسيار كمي وجود داشت كه درگير بزهكاري شوند. هيرشي بيان ميكند نوجواناني كه والدين خود را از فعاليتهايشان بياطلاع معرفي كردند احتمال زيادي داشت كه درگير فعاليتهاي بزهكارانه شوند. بالعكس نوجواناني كه تعلق و دلبستگي عميقي با والدينشان داشتند، احتمال داشت كه در زمان وسوسه براي نقض قانون تصوير والدينشان را مجسم كنند و اين حضور روانشناختي باعث ميشود كه كمتر مرتكب بزهكاري شوند.
دلبستگي و تعهد به مدرسه نيز يك حائل مهم در برابر بزهكاري بود. دلبستگي ضعيف نسبت به انجام تكاليف و وظايف مدرسه همراه با احساس بيزاري از آن يك محرك قوي براي انجام بزهكاري بود. همين طور، تعلق و دلبستگي به معلمان نيز يك رابطه معكوس با فعاليتهاي بزهكارانه داشت.
دادههاي هيرشي همچنين مؤيد اين مفهوم بود كه تعهد به هنجارهاي مرسوم جامعه باعث ميشود شخص كمتر درگير فعاليتهاي بزهكارانه شود. نوجواناني كه خود را مقيد به كسب موفقيتهاي تحصيلي و شغلي ميدانستند، احتمال كمي داشت كه به بزهكاري روي بياورند. هيرشي دريافت كه يافتههايش با يافتههاي تئوريهاي پيشين همچون تئوري مرتون (1957)، كوهن (1955)، كلوارد و اوهلين (1960) و ساير پژوهشهايي كه بيان ميكردند ناكامي و محدوديت اجتماعي دليل بزهكاري نوجوانان است منطبق ميباشد. (كراتوسكي و كراتوسكي، 1991 : 142)
نمودار شماتيك تئوري هيرشي
-33020274955خودداري از انحراف00خودداري از انحراف35687015367000- اتصال به والدين و همسالان همرنگ جامعه
35687019685000- احساس تعهد در وظيفه و پذيرش هدفهاي كلي جامعه
- مشغوليت در فعاليتهاي اجتماعي و كسب پاداش از رفتارهاي موافق با هنجارهاي جامعه
- باور و اعتقاد به قواعد اخلاقي جامعه و دروني كردن آنها
ساترلند و پيوند افتراقي
نظريه پيوند افتراقي ادوين ساترلند، مشهورترين نظريه از مجموع نظريههاي جامعه پذيري يا يادگيري در مباحث، كج رفتاري اجتماعي است. وي معتقد است كه در جريان رشد، فرد درست رفتاري، كج رفتاري و انگيزه عمل به رفتار را ياد ميگيرد وي بيشترين سهم يادگيري را به گروههاي نخستين وخانواده ميدهد، كه داراي روابط چهره به چهره و صميمانه هستند و تعداد افرادشان نيز محدود است و از بودن در كنار هم سود را دنبال نميكنند.
ساترلند ميگويد، معمولاً شرايط زير در خانواده موجب ارتكاب بزه فرزندان آنان ميشود:
1- بزهكاري ساير افراد خانواده يا فساد اخلاقي و الكلي بودن آنها
2- فقدان والدين در اثر فوت يا طلاق يا ترك يكديگر
3- عدم كنترل والدين در اثر غفلت يا علل ديگر
4- ناسازگاري موجود در منزل نظير تحكم به وسيله يكي از اعضاء خانواده، سختگيري بيش از حد معمول، حسادت بعضي از افراد نسبت به ديگران، شلوغي وضع خانواده، دخالت بستگان و غيره.
5- اختلالات نژادي، مذهبي، نامساعد بودن محل سكونت يا كار يا مؤسسهاي كه افراد به نحوي از انحاء با آن در تماسند.
6- فشارهاي اقتصادي نظير بيكاري، درآمد غير كافي و كاركردن مادران در خارج از منزل بنابراين ساترلند معتقد است كه فرد در طي فرايند رشد، اگر در محيط خانواده يا بيرون از آن الگوهاي رفتار مجرمانه در اختيار و دسترس او باشد آنها را ميآموزد، دروني ميسازد در مواقع لزوم از آنها استفاده ميكند و برعكس اگر الگوهاي رفتاري نابهنجار در دسترس نوجوان باشد آنها را ياد ميگيرد و رفتار شايسته از خود نشان ميدهد.
به اعتقاد ساترلند رفتار بزهكارانه زاييده فقر يا تربيت غلط نيست، بلكه عامل معاشرت آدمي است. رفتار و ارزشها وتوجيههاي شخصي در نتيجه ارتباط با ديگران به دست ميآيد. به نظر او افرادي كه مرتكب جرم ميشوند، بيشتر با كساني كه اعمال بزهكارانه را به تسامح برگزار ميكنند معاشرت دارند تا با كساني كه با اين اعمال مخالفاند. او در ضمن معتقد بود كه اين تحليل در مورد زنان و مردان كاربرد يكساني دارد. البته بيشترين تأثير را گروههاي نزديك به فرد دارند و تأييد آنهاست كه باعث پاسخ به محركها ميشود.
اين گروههاي نزديك به فرد، همان گروههاي نخستين، به ويژه گروه همسالان ميباشند. مطابق با تئوري ارتباطات نسبي، يادگيري رفتار بزهكارانه زماني صورت ميگيرد كه آن رفتار بيش از رفتارهاي غير بزهكارانه توسط محيط اجتماعي و اطرافيان تقويت گردد و در محلات فقيرنشين كه سازمان اجتماعي منسجم و كنترلكنندهاي وجود ندارد، مدلهاي رفتاري مجرمانه به وفور يافت ميشود و باندهاي بزهكار به وجود ميآيد و در نتيجه خرده فرهنگ بزهكاري نيز شكل ميگيرد.
ساترلند براي محاسبه امكان مجرم شدن فرد، چگونگي ارتباط فرد را با گروههاي مختلف اجتماعي از طريق چهار متغير اندازه ميگيرد: كه البته اين متغيرها بيشتر كيفي هستند.
1- دفعات ارتباطات
2- شدت ارتباطات
3- مدت ارتباط
4- سن شروع ارتباط
نظريه ارتباطات نسبي ساترلند، نه تنها بر ارتباطات ميان افراد، بلكه بر پيوند تفكرات مربوط به رفتار نيز دلالت ميكند. تز اصلي ساترلند اين بود كه افراد تنها زماني رفتار خجالتآميز دارند كه چنين رفتاري را غير قابل پذيرش تعبير كنند (لاگان، 1985 : 157).
نتيجه اينكه، نكته اصلي نظريه ساترلند اين است كه افراد به اين علت كج رفتار ميشوند كه تعداد تماسهاي انحرافي آنان بيش از تماسهاي غير انحرافيشان است. اين تفاوت تعامل افراد با كساني كه ايدههاي كج رفتارانه دارند نسبت به افرادي كه از ايدههاي همنوايانه برخوردارند (يعني تماس بيشتر آنان با كج رفتاران يا ايدههاي كجرفتاري) علت اصلي كجرفتاري آنهاست. همچنين ساترلند به شدت در تحليلش از جنايت بر فرهنگ تأكيد ميكند با اين بحث كه جامعه شامل يك تعدادي گروههاي گوناگون با فرهنگهاي متفاوت است در وراي پديده رفتار جنايي، اصل تضاد فرهنگي است كه به ارتباطات نسبي منتهي ميشود كه در نتيجه به سوي رفتارهاي جنايي هدايت ميشود:
1- كج رفتاري يادگرفتني است نه ارثي است و نه محصول بهره هوشي پايين يا آسيب فقري و امثال آن
2- كج رفتاري در تعامل با ديگران آموخته ميشود.
3- بخش اصلي يادگيري كج رفتاري در حلقه درون گروه روي ميدهد و رسانههاي جمعي و مطبوعات نقش دوم را ايفا ميكنند.
4- يادگيري كج رفتاري شامل آموختن فنون خلافكاري و سمت و سوي خاص انگيزهها، كششها و گرايشها ميشود.
5- سمت و سوي خاص انگيزهها و كششها از تعريفهاي مخالف و موافق هنجارها يادگرفته ميشود.
6- فرد به دليل بيشتر بودن تعريفهاي موافق تخلف، به نسبت تعريفهاي موافق با همنوايي با هنجارها كج رفتار ميشود.
اين نكته، قضيه كليدي نظريه ساترلند است.
7- پيوندهاي افتراقي ممكن است از نظر فراواني، دوام، رجحان و شدت، متفاوت باشند.
8- فرايند يادگيري كج رفتاري از طريق تعامل با كج رفتاران و همنوايان، ساز و كارهاي مشابهي با هر نوع يادگيري ديگر دارد.
9- كج رفتاري را كه خود تجلي نيازها و ارزشهاي كلي است نميتوان با همين نيازها و ارزشهاي كلي تبيين كرد(ساترلند و كرسي، 1966 : 83-77).
ساترلند البته قصد نداشته است كه همه قضاياي نهگانه فوق را در مورد اشكال مختلف كج رفتاري بكار بندد. اما او هم مثل مرتن و به پيروي از دوركيم بر اين باور بوده است كه كج رفتاري رويدادي طبيعي در جامعه است و در حالي كه مرتن در سطح ساختار اجتماعي نشان داد كه كج رفتاري را ميتوان پاسخي عادي به شرايط اجتماعي غير عادي دانست، ساترلند در سطح تعامل اجتماعي، مدعي شد كه افراد به همان شيوهاي كه ياد ميگيرند از قوانين تبعيت كنند، به همان شيوه هم ياد ميگيرند كه كج رفتار بشوند. بنابراين ساترلند معتقد شده است كه كج رفتاري را با اصول يادگيري اجتماعي بهتر ميتوان تبيين كرد تا با اصول روانشناختي مرضي.
ني و نظريه روابط خانوادگي
ايوان اف.ني در مطالعه خود تحت عنوان «خانواده، مهمترين منبع كنترل اجتماعي براي نوجوانان» بيان ميكند كه بيشتر رفتارهاي بزهكارانه نتيجه عدم كفايت كنترل اجتماعي است. به نظر وي، خانواده در ايجاد همبستگي اجتماعي به چهار طريق شركت دارد كه عبارتند از :
1- كنترلهاي دروني شده
2- كنترلهاي غير مستقيم
3- كنترلهاي مستقيم
4- ارضاء نياز
اصطلاح كنترل به عنوان يك عبارت در سطح كلان شامل كنترلهاي مستقيم (كه از طريق شيوههايي چون محدودساي وتنبيه اعمال ميشوند)، كنترلهاي دروني (كه از طريق ضمير خودآگاه اعمال ميشوند و از قواعد و از ارزشهاي دروني شده برخوردارند كه قدرت پيوند آنها مبتني بر احساس اضطراب و گناه ميباشد و از طريق پاداشها و تنبيههاي والدين شكل گرفته است)، كنترلهاي غير مستقيم (كه بستگي به ميزان هويتيابي عاطفي فرد با والدين و ساير اشخاص غير بزهكار و نيز به ميزان در دسترس بودن ابزارهاي قانوني جهت ارضاي نيازها دارد) است. در خصوص مورد اخير كنترل اجتماعي، ني بيان ميكند كه اگر تمامي نيازهاي يك فرد بتواند به طور مناسب و بدون تأخير و بدون نقض قانون ارضاء شود يك حداقل كنترل مستقيم و دروني براي تأمين همنوايي و سازگاري با هنجارها ميتواند، كفايت كند. (ايبيد، 1998 : 5)
همچنين بين كنترلهاي مستقيم وانحراف رابطه U شكل وجود دارد. به عبارت ديگر همان گونه كه دوركيم مطرح كرده است رفتار بزهكارانه در جاييكه ميزان كنترل مستقيم در حد متعادل اعمال ميشود به حداقل ميرسد. توضيح اين مورد بدين صورت است كه وقتي كنترل مستقيم بيش از حد باشد، براي جوانان عمل كردن به قواعد به عنوان اعضاي عادي گروه سني خودشان غير ممكن ميشود.
با توجه به اينكه پژوهشهاي زيادي در خصوص بيان رابطه عليت بين ويژگيهاي خانوادگي و بزهكاري انجام نشده، شايد بتوان گفت كه يكي از بهترين پژوهشهاي انجام شده در اين زمينه كار ايوان ني باشد (تامپسون و باينيم، 1991 : 336).
ني در نظريه خود بيان ميدارد كه خانواده به لحاظ كاركردي و هنجاري اهميت بيشتري براي دختران دارد تا پسران. از طرفي بيان ميكند كه ساختار خانواده به خودي خود نميتواند دليل بزهكاري باشد. منتها، الگوهاي تعاملي خانواده و روابط واقعي حاكم در آن به عنوان متغيرهاي كليدي به حساب ميآيند.
اسميت و كرون نيز طي مقالهاي ارتباط بزهكاري و زندگي خانوادگي را بدين گونه شرح ميدهند: در حاليكه متغيرهاي مختلف خانوادگي با انحراف ارتباط دارند، تصور ميشود كه متغيرهاي مرتبط با فرايندهاي خانوادگي (Family Processes) براي مثال دلبستگي و نظارت از اهميت ويژهاي برخوردارند. نوجواناني كه به شدت به والدينشان دلبستهاند به مقدار زيادي در فعاليتهاي مشترك شركت ميكنند و از نظارت دقيق و مطلوب والدينشان برخوردارند. از اين رو، احتمال ارتكاب بزهكاري آنان از همسالانشان كمتر است. از اين ديدگاه كلي، الگويي مفهومي استنتاج ميشود و آن اينكه متغيرهاي مربوط به ساختار خانوادگي و خانواده تك والدي را نميتوان مقدم بر متغيرهاي مربوط به فرايندهاي خانوادگي يعني دلبستگي، كنترل و كار مشترك مطرح ساخت.
همچنين نوجوانان در خانوادههاي فاقد پدر و مادر تني (اصلي) احتمال بيشتري براي منحرف شدن دارند. پژوهشهاي مربوط به خانواده مطرح ميسازند كه وقتي يكي از والدين در خانه حضور دارد در صورت تساوي ساير چيزها، ظرفيتهاي سرپرستي زياد مصرف ميشود. غيبت پدر يا ديگر حاميان بزرگسال با مشكلاتي در كنترل بر روي نوجوانان و نيز با تند مزاجي زياد آنها مرتبط است. بنابراين، فرض بر اين است كه زندگي تك والدي (زندگي با يكي از والدين) از طريق تأثير بر كاهش دلبستگي، كار مشترك و كنترل، بر بزهكاري مؤثر است و همچنين ميتواند به طور مستقيم بر بزهكاري اثر بگذارد. (اسميت و كروهن، 1955 : 71 به نقل از پاياننامه محمد نبي)
مشاركت والدين در فعاليتهاي فرزندانشان هم پيوند والد- فرزندي را مستحكمتر ميسازد و هم به والدين امكان كنترل دقيقتري را بر رفتار فرزندانشان ميبخشد. بنابراين، پيشبيني ميشود كه اين متغير با بزهكاري رابطه مستقيم داشته و از طريق ارتباطش با نظارت والدين بر آن اثر بگذارد. همچنين، صميمانه و مشاركتآميز و نظارت مناسب نظير رسيدگي دقيق و نظم ثابت در بررسيهاي تجربي با بزهكاري وجود همبستگي كمي را نشان دادهاند. بر عكس، خانوادههاي افراد بزهكار با والدين غير صميمي بدون مشاركت و غير دلبسته و سرپرستي و اعمال كنترل ضعيف مشخص ميشوند، (اسميت و كرون، 1995: 73-71 به نقل از همان)
center74295كنترل والدينفعاليت مشترك والد- فرزندبزهكاريسختگيريدلبستگي والد- فرزندخانواده تك والدي00كنترل والدينفعاليت مشترك والد- فرزندبزهكاريسختگيريدلبستگي والد- فرزندخانواده تك والدي
تئوري كنترل متعادل
در بيان كلاسيك تئوري كنترل آمده است افرادي كه كنترل و نظارت شدهاند از خطر انحراف در امان بودهاند در حاليكه آن دسته از افرادي كه كنترل و نظارت نشدهاند، بيشتر منحرف شدهاند. تايتل (Tittle) در خصوص كنترل ديدگاه متفاوتي را بيان ميكند. هر چند او موافق است كه عدم كنترل يا كنترل بسيار ضعيف باعث ايجاد و اشكال كلي انحراف ميشود با اين حال معتقد است كه كنترل بيش از حد نيز باعث ايجاد انواع ديگر انحراف ميشود. از اين رو تايتل تئوري كنترل متعادل را بيان ميكند، بدين صورت كه انحرافات افراد به ميزان و نسبت كنترل بستگي دارد.
هاگان فقيد (از Hagan) اعتقاد به رابطه U شكل بين شدت كنترل و انحراف دارد. (Hickman, 1999, P.319 ؛ به نقل از نيازي)
-178435418465 احتمال انحراف کنترل زياد کنترل متعادلکنترل کم00 احتمال انحراف کنترل زياد کنترل متعادلکنترل کمدر واقع ميتوان گفت رابطه بين كنترل و انحراف يك رابطه U شكل است.
53530534036000
5930903829050024403052582545001177925258254500خانواده و تئوري ارتباطات نسبي
يك تئوري مناسب در خصوص تبيين بزهكاري بايد يافتههاي قوي و ثابت در اين مورد كه ماهيت روابط والد- فرزند از مهمترين تعيين كنندههاي بزهكاري است را در بر گيرد (ميلي و برونر، 1963؛ كلاك و كلوك 1950؛ ني،1958، كلد، 1963؛ هيرشي، 1969).
و به نظر ميرسد كه تئوري ارتباطات نسبي از يك چنين جامعيتي برخوردار باشد. فرضيات تست شده در اين تحليل، شرايط رفتاري زندگي را به عنوان متغيرهاي مستقل و بزهكاري را به عنوان متغير وابسته در نظر ميگيرد.
ساترلند و كرسي (1966 : 27-266) استدلال ميكنند كه رابطه متغيرهاي خانوادگي با بزهكاري بيشتر از طريق دنبال كردن دو فرايند زير است:
1- نوجوان ممكن است به خاطر تجارب ناخوشايند و شرايط نامساعد از خانه فرار كند و يا اينكه به خاطر عدم وجود تجارب خوشايند و لذت بخش از اعضاي خانواده كنارهگيري كند و لذا اين فرد به عنوان عضو كاركردي از يك گروه يكپارچه و نظاممند خانواده كنار زده شود. موضوع مهم اين است كه جدا شدن و كنارهگيري فرد از خانواده احتمالاً باعث افزايش پيوند نوجوانان با الگوهاي بزهكاري و كاهش پيوند با الگوهاي غير بزهكاري ميشود. (تامپسون و باينم،1991 : 322)
2- شرايط منزل ممكن است براي آموزش نوجوان جهت مواجه با موقعيتهاي اجتماعي نظير پيروي و تبعيت از قوانين، مناسب و كافي نباشد. بدين معني كه گرچه ممكن است الگوهاي بزهكاري در محيط منزل وجود نداشته باشد، ولي شرايط منزل ممكن است به گونهاي باشد كه نسبت به مد نظر قرار دادن بزهكاري نوجوانان بيتفاوت باشد... در مقابل يك چنين وضعيت بيتفاوتي بزهكار شدن يا نشدن نوجوان بستگي خواهد داشت به پيوندي كه او با الگوهاي بزهكارانه و غير بزهكارانه در خارج از منزل بر قرار ميكند. (ايبيد،1998 : 322)
اين دو فرايند در برگيرنده وضعيتهاي جدايي و انزوا يا از خود بيگانگي از خانه به عنوان دو وضعيت متمايز از هم در بيان ناتواني خانواده جهت ارائه و فراهمسازي الگوهاي غير بزهكارانه است. در خصوص وضعيت اخير (از خودبيگانگي كودك از خانه) بايد گفت كه كودك ضرورتاً از خانه بيرون نميرود يا فرار نميكند، ولي شرايط خانه به گونهاي است كه او نميتواند انديشهها و نگرشهاي مطلوب را در آنجا رشد دهد و لذا تعاريف مطلوب نسبت به نقض قانون در او رشد مييابد؛ از اين رو، اين دو فرايند بسيار حائز اهميت است براي اينكه احتمال گرايش به سمت دوستان بزهكار و رفتارهاي بزهكارانه را افزايش ميدهد.
«يك نوجوان الزاماً بزهكار نميشود. براي اينكه بزهكاري رفتاري ناخوشايند است و نوجوان آن را دوست نميدارد. نوجواني كه در يك خانواده بدبخت زندگي ميكند ممكن است الگوهاي بزهكارانه را به خود بگيرد اگر كه چنين الگوهايي در اطراف وجود داشته باشند.» (ايبيد، 1998 : 323)
ساترلند وكرسي بيان ميكنند كه زندگي خانوادگي فقط زماني با بزهكاري مرتبط است كه الگوهاي بزهكاري براي تقليد در دسترس باشند. اين دو، مقياسهاي مختلفي نظير الگوهاي بزهكارانه و «ميزان نظارت و حمايت والدين» را به عنوان عواملي كه با بزهكاري در ارتباطند؛ در نظر ميگيرند به گونهاي كه اين متغيرها تقريباً به يك ميزان در تمامي شرايط چنين رابطهاي با بزهكاري دارند. علاوه بر اين، وجود همسالان بزهكار و ميزان نظارت و حمايت والديني بر گرايش فرد به بزهكاري تأثير دارند، بدون اينكه شخص تعريف مطلوب و يا نامطلوبي در خصوص نقض قانون داشته باشد.
ساترلند و كرسي بيشتر روي روابط و پيوندهاي خارج از خانه تأكيد دارند و معتقدند نوجوان به همان نسبت كه بزهكاري را در خارج از خانه ياد ميگيرد در داخل منزل نيز رفتار بزهكارانه را ميآموزد. از نظر اين دو، همسالان همجنس در شكلگيري رفتار نوجواني اهميت بيشتري از والدين دارند خواه اين رفتارها بزهكارانه باشد خواه غير بزهكارانه. از اين رو، تأكيدشان بيشتر روي ارتباط با نوجوانان همسن و همجنس است. پژوهشگران ديگري نيز (نظير اسكيز و ماتزا 1975 : 665؛ هيرشي، 1969 : 47-44) به يك چنين نتايج مشابهي دست يافته بودند.
بطور خلاصه ساترلند و كرسي وجود كنترلهاي مستقيم و غير مستقيم از طرف خانواده بر روي نوجوانان را مهم ارزيابي ميكنند و ميگويند كه فقدان نظارت و كنترل فقط در شرايطي ميتواند مرتبط با رفتار بزهكارانه باشد كه الگوهاي بزهكاري جهت تقليد در اطراف آنها وجود داشته باشد.
روبرت استانفيلد (1962 : 17-411) الگوهاي مختلف تعاملي موافق با چنين فرضياتي را ثابت كرد. او دريافت كه نظم و انضباط والديني بين خانوادههاي طبقه پايين (از لحاظ پايگاه) بطور قويتري با بزهكاري ارتباط دارد تا خانوادهها طبقه بالا. او ميگويد: تجارب ناخوشايند خانواده احتمال توليد بزهكاري را بالا ميبرد. به اين ترتيب، هر جا كه يك الگوي فرهنگي جايگزين وجود نداشته باشد، تخطي از قانون، رفتار مطلوبي به شمار خواهد رفت.
ثورن بري و نظريه تعاملي
مطابق نظريه تعاملي، انگيزه اوليه فرد به سوي بزهكاري از ضعف پيوندهاي (علقه) شخصي به هنجارهاي جامعه-در طول دوران نوجواني- به ويژه به دليل عدم دلبستگي به والدين تعهد به مدرسه و باور به ارزشهاي سنتي و متداول جامعه ناشي ميشود. به عبارت ديگر، هر زمان كه اين سه عامل پيوندي به همنوايي با هنجارها ضعيف شوند، متعاقب آن پتانسيل (انگيزه بالقوه) فرد به انجام رفتار بزهكارانه افزايش مييابد. (تامپسون و باينم، 1991 : 243)
رويكرد تعاملي مدلي كامل از تمام عواملي است كه با بزهكاري در ارتباطند. در اين نظريه، بزهكاري نتيجه عدم شكلگيري دلبستگي به والدين، مدرسه و ارزشهاي حاكم بر جامعه در سنين اوليه كودكي است. (هاو، 1995 : 68)
تأثير كامل ومستقيم همسالان منحرف در گرايش به انحراف از آغاز دوره بلوغ تا اواسط آن رو به افزايش است، در 13 سالگي به اوج ميرسد و در 15 سالگي و پيش از آن رو به كاهش ميرود. (ولد، برنارد و اسنيپس، 1998 : 289)
اين الگوي منحني تغييرات، انعكاسي از مراحل تكامل بلوغ و ارتباط و نسبت سن را با انحراف نشان ميدهد. از طرف ديگر تأثير مستقيم و كامل خانواده بر انحراف، در طول دوره بلوغ معنيدار است. اما تأثير آن (طبق نظريه مذكور) تغيير منظمي نميكند (انو ، 1985 ؛ اليوت ، 1985 ؛ گلد و پترونيو ، 1980 ؛ لاگريج و وايت 1985).
پژوهش در مورد تكامل بلوغ، نشان ميدهد كه دوران بلوغ و اوايل نوجواني پر از تغييرات و تحولات در حالات مختلف رواني واجتماعي ميباشد. به نظر ميرسد چنين تفسير و تحولاتي بازتاب روابط نوجوانان با محيطهاي اجتماعي صميمي مثل خانواده، مدرسه و همسالان كه سه عامل مؤثر در سنين مختلف بر انحراف ميباشند، هستند (جون و جونگ، 1999، اينترنت).
ثورن بري با اين فرض و پيشنهاد كارش را شروع ميكند كه بازده رفتاري در نوجواناني در كنش متقابل يا رابطه با افراد ديگر ونهادهاي اجتماعي شكل ميگيرد. وي با اين مقدمه، متغيرهاي قابل توضيح برگرفته از تئوري كنترل اجتماعي هيرشي(1977) و تئوري يادگيري اجتماعي اكرز (1985) را با مدل علمي نظري استادانه خودتركيب ميكند و اين مفاهيم را با توضيحات و معاني بيشتري تعريف ميكند:
دلبستگي به والدين شامل رابطه عميق بين والدين و فرزندان، ارتباط والدين با هم، مهارتهاي والدين نظير مديريت، نظم و انضباط، تضاد بين والدين و فرزندان و امثال آنها ميباشد.
تعهد به مدرسه شرايط سختي را به همراه دارد كه نوجوان آن را پشت سر ميگذارد و شامل فاكتورهايي نظير موفقيت در مدرسه، درك و اهميت تحصيل، دلبستگي به معلمين و مأنوس شدن با فعاليتهاي مدرسه و غيره ميباشد. و اما معاشرت با همسالان منحرف شامل ميزان علاقه به همسالان، رفتار انحرافي و ارزشهاي همسالان و واكنشهاي قوي در برابر رفتار انحرافي و يا همنوايي با آنها در دوران بلوغ است.
ثورن بري (873 1986) استدلال ميكند كه دلبستگي به والدين طي سالهاي اوليه بلوغ نسبت به سالهاي پاياني بلوغ نفوذ و اثر بخشي بسياري بر زندگي نوجوانان دارد. چرا كه خانواده برجستهترين جايگاه و محيط براي كنش متقابل اجتماعي و مأنوس شدن است و والدين نقش كليدي را در كنترل نوجوانان در اين سنين پايين دارند. در طول سالهاي اوليه نوجواني خانواده مهمترين عرصه براي تعامل اجتماعي است.
به همين دليل تعلق و دلبستگي به والدين تأثير قويتري روي ساير جنبههاي زندگي نوجوان در اين مرحله سني دارد تا مراحل ديگر. از اين رو، ميتوان پيشبيني كرد كه تعلق و دلبستگي به والدين روي ساير متغيرها نيز تأثير داشته باشد. زيرا نوجواناني كه نسبت به والدينشان دلبستگي داشتند نسبت به آرزوها و خواستهاي والدينشان هم حساس بودند. (هيرشي، 1969 : 19-16)
از طرفي والدين هم از دنياي عادي و روزمره آنها بيشتر حمايت ميكردند. اين كودكان تعهد قويتري نسبت به مدرسه و حمايت از ارزشهاي معمول جامعه داشتند. به علاوه نوجواناني كه نسبت به والدينشان تعلق و دلبستگي داشتند به ظاهر حساسيتشان نسبت به آرزوها و خواستهاي والدين خود، غير محتمل بود كه با دوستان بزهكار پيوند داشته باشند يا اينكه درگير كارهاي بزهكارانه شود. (تامپسون و باينيم، 1991 : 232)
مدل دو جانبه درگيري در بزهكاري در سنين اوليه نوجواني
-154940419735باور به ارزشهاي سنتي و متداول جامعهدلبستگي به والدينرفتار بزهكارانهارزشهاي بزهكارانهارتباط با دوستان بزهكارتعهد به مدرسه00باور به ارزشهاي سنتي و متداول جامعهدلبستگي به والدينرفتار بزهكارانهارزشهاي بزهكارانهارتباط با دوستان بزهكارتعهد به مدرسه
124904538608000124904526479500
خطوط نقطهچنين نشاندهنده تأثيرات ضعيفتر و خطوط يكپارچه نشاندهنده تأثيرات قويتر است.
اگر چه تأثيرات غير مستقيم از طريق تعهد به مدرسه قويتر از تأثيراتشان از طريق دلبستگي به والدين است. با اين حال اين مدل گوياي اين است كه والدين همچنان نفوذ بسياري بر فرزندانشان در اين مرحله از سن بلوغ دارند.
تماس و نفوذ دوستان و همسالان منحرف بر رفتار نوجوان تا آنجا ادامه دارد كه كنش متقابل و نفوذ اجتماعي در اواسط دوره بلوغ از خانواده به شبكههاي همسالان منتقل بشود. در اواخر دوره بلوغ ارتباط با دوستان منحرف هنوز هم تأثير مستقيم قوي و اساسي را بر رفتار شخص منحرف اعمال ميكند، اما در مقايسه يا دوره مياني بلوغ ضعيفتر است. (ايبيد، 1998 ؛ 46-245)
نظريه يادگيري اجتماعي بندورا
نظريه يادگيري اجتماعي بندورا (1977) بيان ميكند كه فرد باورهاي ديني خود را از طريق يك فرايند تدريجي يادگيري اجتماعي كسب ميكند. از طريق الگوسازي رفتار ديگران بخصوص والدين و از طريق تقويتهاي اجتماعي (تشويق و تنبيه) اين فرايند در طول زمان شكل ميگيرد. در اين نظريه تأكيد بر نقش فعال يادگيرنده است يادگيرنده تنها يك دريافت كننده اطلاعات و ارزشها نيست، بلكه كسي است كه به صورت فعال در جستجوي دانستن و فهميدن است و از طريق مشاهده رفتار ديگران و پيامدهاي عمل آنها و همچنين از طريق مشاهده نتايج رفتار خودش رفتار درست را ياد ميگيرد و نظريه يادگيري اجتماعي بر چگونگي كسب عقيده و رفتار جديد توسط فرد تأكيد دارد. اما تحولشناختي شامل چيزي بيش از تغيير در دانستهها، افكار و باورهاي فرد است. اين تغييرات در ساختار شناختي فرد منجر به فرضيه جديد در صورت ماهيت واقعيت و راههاي جديد تفكر در مورد تجربهها ميشود. (بندورا، ترجمه فرهاد ماهر، 1372 : 184)
در اين نظريه فرض بر اين است كه يادگيري از طريق مشاهده و سپس از راه تقليد صورت ميگيرد. والدين نقش بسيار مهمي در اين فرايند ايفا ميكنند زيرا زمان زيادي را در ارتباط با كودك ميگذرانند و رابطه عاطفي با كودك برقرار ميكنند. والدين براي رفتاري كه به گمان آنها مطلوب و با جنسيت كودك متناسب است به او پاداش ميدهند. كودك ميآموزد كه تا آنچه را مورد تأييد است حدس بزند و مطابق آن رفتار كند.
نظريه دين و مذهب
يكي ديگر از نظريههاي دوركيم، درباره دين و مذهب ميباشد. به نظر دوركيم دين يك نيروي اجتماعي محسوب ميشود كه به صورت تعهدات اخلاقي، رفتار و كردار فرد را كنترل و هدايت ميكند. دوركيم مذهب را چنين تعريف ميكند: يك نظام متحدالشكل از عقايد و اعمال مربوط به چيزهاي مقدس، به عبارت ديگر، چيزهاي جدا و ممنوع و عقايد واعمالي كه در يك جماعت اخلاقي، واحدي به اسم كليسا تمام معتقدين را متحد ميسازد (ترنر، 1371 : 406). كاركرد مذهب از نظر وي عبارتند از :
الف) تنظيم و كنترل احتياجات و فعاليتهاي انساني از طريق اعتقادات درباره امري مقدس
ب) اتصال مردم از طريق فعاليتهاي نيايشي (مراسم) در پرستشگاهها به سوي جمع به علت دروني شدنشان. دوركيم كاركردهاي مراسم مذهبي را در الف) يگانگي فردي، ب) ثبوت و ظهور مجدد عقايد و ارزشها و ج) انسجام بخشيدن به افراد در جمع ميداند. (ترنر،1371 : 409-408)
محققين بسياري سعي داشتهاند تا با بكارگير دادههاي محيطي، مفاهيم انسجام و نظم اجتماعي را تعريف عملياتي نموده و آنها را شاخصسازي نمايند. در اين زمينه از جمله پژوهشهايي كه اخيراً انجام شده ميتوان به مطالعه كونكلين و سيمپسون اشاره كرد. در اين مطالعه آنها سعي كردند تا با استفاده از مفاهيم دوركيم، تئوري انسجام مذهبي دوركيم را مجدداً در بوته آزمون قرار دهند. به اعتقاد آنها دوركيم تئوري انسجام مذهبي خود را صرفاً با توجه به مسيحيت (كاتوليك پروتستان) و يهوديان مورد سنجش قرار داد. حال آنكه امروزه اسلام به عنوان يك دين جهاني، پيروانش از انسجام بالايي برخوردارند.
اين محققين با تحليل انسجام مذهبي و ميزان خودكشي در 17 كشور جهان، نشان دادند كه اسلام داراي تأثير مستقلي در پايين بودن سطح خودكشي در كشورهاي اسلامي دارد. از اين رو، فرضيه دوركيم را تأييد ميكنند كه مذهب فينفسه يك عامل مستقل در مطالعه خودكشي محسوب ميشود (سيمپسون و كانكين، 1989 : 950).
از نظر زيگموند فرويد (1953 : 17-9) و ديويد ريزمن (ريزمن، 1958 : 31) انسانها داراي سيستم كنترل دروني هستند كه يكي از مهمترين آنها مذهب است. از نظر اين دواگر پايبنديهاي مذهبي اعضاي يك جامعه قوي باشد انسانها كمتر به سوي كارهاي نامشروع خواهند رفت و خود را به طور دروني كنترل خواهند نمود که اين قويترين و مؤثرترين نوع كنترل است آن هم بدون هزينهنيروهاي انتظامي و غيره، يعني اگر نقش دين و مذهب در جامعه و در بين مردم تضعيف گردد. امكان انحراف و آنومي به شدت افزايش مييابد (به نقل از رفيعپور، 1378 : 39-38).
جوزف فيتنر پاتريك نيز پس از بررسي كاركرد كنترل اجتماعي و پتانسيل مذهب در جامعه، تعدادي از برنامههاي مؤثر كه به لحاظ مذهبي مرتبط با پيشگيري از بزهكاري است را بيان ميدارد. او نتيجه ميگيرد كه احساس هويت مذهبي منجر به تقويت و همبستگي به جماعات ميشود. به ويژه براي اقليتهاي قومي و نژادي مهاجر. از اين رو، كاملاً مقبول است كه برنامههاي كنترل بزهكاري كه از طرف رهبران مذهبي و كليسا ارائه ميشود بتواند بطور مثبت روي بسياري از نوجوانان در اكثريت جوامع واقع شود. (تامپسون و باينيم، 1991 : 8)
تئوري اميل دوركيم
در كتاب خودكشي، دوركيم به ظاهر، يك امر فردي مانند «خودكشي» را مورد بحث قرار داده است، اما تلاشش بر آن بوده تا نشان دهد كه اين امر به اعلا درجه جنبه اجتماعي دارد و در واقع همبستگي اجتماعي است كه توجيه كننده و جهت دهنده حركات وانگيزههاي فرد در امر خودكشي است. (توسلي، 1380 : 64)
به نظر او ميزان برخي انحرافات مثل خودكشي، به قوت همبستگيهايي كه فرد را به اجتماع ميپيوندد، ارتباط دارد بدين ترتيب كه هر چه قدر همبستگي بين اعضاء جامعه قويتر باشد. عامل نيرومندي در نزديك كردن افراد به هم خواهد بود، و باعث تشديد تماسهاي آنان و بيشتر كردن فرصتهاي ارتباطشان با يكديگر خواهد شد و احتمال كمي براي خودكشي وجود دارد.
بر اساس اين كشف، دوركيم نظريه عموميتري براي انحراف ارائه كرد. بدين گونه در يك جامعهاي كه همبستگي اجتماعي قوي است اعضاء آن احتمالاً با ارزشها و هنجارهاي مشترك همنوا ميشوند ولي در جامعهاي كه همبستگي اعضاء ضعيف است، احتمال بيشتري دارد كه مردم منحرف شوند. (همان : 64)
نظريه ماركس :
ماركس نيز در نظريات خود در مورد جرم به گونه اي اشاره كرده است . وي معتقد است نابرابري طبقات اجتماعي و استثمار طبقات محروم توسط صاحبان ابزار توليد منجر به فقر و محروميت اين طبقه كشته كه در اين صورت آنان ( طبقه محروم ) مرتكب جرم خواهند شد .
نابرابري فقر طبقات محروم انحراف
بولگر از نظريات ماركس استفاده كرده و معتقد است كه وضع اقتصادي افراد بر ارتكاب جرم و بزهكاري تأثير مي گذارد . بدين ترتيب كه نظام سرمايه داري ، فكر بزهكاري را در افراد به وجود مي آورد . در نظام سرمايه داري ساخت زندگي اجتماعي به گونه اي است كه خودپرستي ( فرد گرايي) را به جاي دگر پرستي ( جمع گرايي) تقويت مي كند . در واقع تباهي و سيه روزي براي طبقه كارگر ، افراد را در شرايطي مناسب براي انحراف قرار مي دهد و از معرفي گرايش به حرص و آز ( در نظام سرمايه داري) منجر به بزهكاري مي شود ( سخاوت ، عبداللهي ، شياني ، 1373)
253111018859500 تباهي و سيه روزي
357695517462500117792514732000نظام سرمايه داري فرد گرايي انحراف و بزهكاري
گرايش به حرص و آز
ب- تئوريهاي روانشناسانه
تئوري ساليوان
تئوري تأثيرپذيري نوجوانان از روابط بين فردي كه توسط ساليوان مطرح شده است، كه بر پايه كيفيت و ماهيت ارتباط بين افراد استوار گرديده است و معتقد است روابط افراد با يكديگر، بر رشد و شخصيت آنها تأثير روابط بين افراد ميتواند هم سازنده و هم مخرب باشد، فوائد اثرات تعامل بين افراد بستگي به پس خوراند مثبت آن دارد. دانستن اين مطلب كه ديگران براي ما ارزش قائلند به ما اهميت ميدهند و مجذوب ما ميشوند، احساس امنيت به ما ميدهد. نوجواني كه از خويش بدگمان بوده و احساس بي كفايتي ميكند هنگامي كه ديگران دست دوستي به سوي او دراز ميكنند تمايل به رد آن را دارد و بدگماني و بياعتمادي خود را همچنان حفظ ميكند، تجربيات مثبت، پشتيباني و كاهش تنش كه از محترم شدن ساير افراد بدست ميآيد احساس عدم امنيت را فراهم ميسازد، من خوب بر اساس تجربياتي كه از روابط فردي بدست آمده پايهگذاري شده و منجر به محبت، حساسيت، تمجيد، تحسين ديگران ميگردد.
من بد بر اساس تفاسير منفي، تنبيه، انتقاد و نگراني تشكيل ميگردد و بعداً كودك مرتكب اعمالي ميشود كه از نظر اجتماعي ناپسند است، بنابراين ارتباطات بين فردي، مهمترين كليد، درك رفتار بشر است. (صيف و سوسن، 1379 : 75).
نظريه واكنش به رويدادهاي آزاردهنده بركوتيز
اين نظريه كه بر ديدگاه نوتداعيگرايي شناختي معروف است نشان ميدهد كه رويارويي با وقايع آزاردهنده منجر به اثرات منفي ميشود و اين احساسها، به نوبه خود و به صورت خود مختار گرايش به سمت پرخاشگري و يا فرار و گريز را فعال ميكند و به همان نسبت عكسالعملهاي فيزيولوژيكي و افكار يا خاطرهها با اين تجربهها ارتباط دارند (بركوتيز، 1989 به نقل از شهرياري، مهدي).
روانشناسي ستم فانون (Fanon)
الگوي رابطه ارباب- بردگي هگل عبارت است از اينكه شخص خود را از طريق بهرهبرداري از ديگران بشناسد چنين رابطهاي در بسياري از روابط گوناگون ظالمانه ظاهر ميگردد. والدين بر رفتار و كودكي كه مورد بدرفتاري واقع شده است، شوهر كتك زننده و همسر كتك خوردهاش، تبعيض اجتماعي در مورد جنسيت و ... امكان دارد قرار گرفتن در معرض ستم چه به طور مستقيم يا غير مستقيم و يا اعمال ستم به طور محيلانه، اعضاي آسيبپذير گروه ستمديده را به درون فكني خودانگارههاي منفي- كه از طريق ستمگر بيروني انعكاس يافته است- رهبري كند. ممكن است ستمگر بيروني يك فرد (مانند يك فرد سوء استفاده كننده جنسي از يك كودك يا جامعه و تصورات قالبي وكليشهاي كه عليه افراد رنگين پوست شكل گرفته است باشد). درونيسازي اين تصور و سركوبي خشم همراه با ستم، باعث هدايت فرد به رفتارهاي تخريب كننده عليه خود و ديگران ميشود. به طوري كه افراد ستمديده، «ستمكاران خودكار» ميشوند و در ستم عليه خود مشاركت ميكنند و در نتيجه ظالم بيروني به ظالم دروني تبديل ميشود. ممكن است افراد ستمديده «عقده قرباني بودن» را كه ظاهر سازند كه عبارت است از نگريستن به تمام اقدامات و ارتباطات به مثابه تعديات بيشتر يا به سادگي، نشانههاي ديگري از وضعيت قرباني بودن آنان است. اين حالت، تجلي حالت «پارانويايي تطابقي» است كه در ميان افراد ستمديده ديده ميشود. (بولن، 1985 : 40) اين حالت پارانويا به اين دليل تطابقي است كه ستم به اندازهاي در همه جا وجود دارد كه آگاه نبودن از حضور آن، ناسازگارانه، غير عادي است.
نظريه درماندگي آموخته شده
نظريه درماندگي آموخته شده بر اين محور كه زنان كتك خورده، خشونت را به عنوان بخشي از روابط نزديكشان پذيرفتهاند، بحث ميكند و تأكيد دارد كه آنها خودشان را براي اينكه مورد خشونت قرار ميگيرند گناهكار و مقصر ميدانند و داراي عزت نفس پاييني ميباشند، در نتيجه خودانگاره منفي را در خود توسعه داده و آن را درونسازي مينمايند. از طرفي در روانشناسي ستم فانون نيز بر اين نكته كه در معرفي ستم قرار گرفتن، اعضاي آسيبپذير را به درونفكني خودانگارههاي منفي هدايت ميكند، تأكيد شده است، به طوري كه در نهايت افراد ستمديده، «ستمكاران خودكار» شده و در ستم عليه خود مشاركت ميكنند و در نتيجه ظالم بيروني به ظالم دروني تبديل ميشود.
در نتيجه روانشناسي ستم فانون با نظريه درماندگي آموخته شده سيگمان از همگرايي بالايي برخودار است.
خلاصه چهار چوب نظريه تحقيق:
از آنجائيكه روسپيگري به عنوان يك معلول چند علتي است و هر يك از تئوريهاي مطرح شده از جنبه هاي خاص آنرا تبيين مي كند لذا در اين پژوهش تلفيقي از تئوريهاي جامعه شناسي و روانشناسي زير به عنوان مدل انتخابي تحقيق استفاده گرديده است .
چارچوب تئوريكي مورد استفاده در اين پژوهش تئوريهاي هيرشي ( آنجا كه مي گويد : هر چه همبستگي بين اعضاء يك جامعه بيشتر باشد . افراد تمايل بالاي به تبعيت از مقررات آن را دارند و انحراف دقيقاً زماني اتفاق مي افتد كه نوجوانان علايق و دلبستگي هايشان را به خانواده و والدين از دست بدهند . بر اين اساس اين نظريه مي تواند در تبيين فرضيه هاي 1 و 4 و 6 كمك كند ) . ساترلند ( آنجا كه مي گويد : معمولا شرايطي مانند 1- بزهكاري ساير افراد خانواده يا فساد اخلاق و الكي بودن آنها 2- فقدان والدين در اثر فوت يا طلاق يا ترك يكديگر 3- ناسازگاري موجود در منزل نظير تحكم به وسيله يكي از اعضاء خانواده ، سختگيري بيش از حد معمول 4- فشارهاي اقتصادي نظير بيكاري و درآمد غيركافي 5- عدم كنترل والدين در اثر غفلت يا علل ديگر موجب ارتكاب بزه فرزندان آنان مي شود . بر اين اساس اين نظريه مي تواند در تبيين فرضيه هاي 1 و 2 و 3 و 4 و 6و 8 كمك كند). ني (آنجا كه مي گويد : الگوهاي صحيح تعاملي خانوادة روابط حاكم در آن از قبيل وابستگي والد فرزند . فعاليت مشترك والد – فرزتد در بوجود آمدن همبستگي در خانواده و در نهايت در ايجاد همبستگي اجتماعي نقش دارد . به نحوي كه رفتارهاي بزهكارانه را كنترل مي نمايد در تبيين فرضيه هاي 1 و 4 كمك مي نمايد). تايتل (آنجا كه مي گويد : كنترل بيش از حد باعث ايجاد انواع ديگر انحراف مي شود بدين صورت كه انحراف افراد به ميزان و نسبت كنترل بستگي دارد در تبيين فرضيه 4 كمك مي نمايد). بندورا ( آنجا كه مي گويد : يادگيري از طريق مشاهده و سپس از راه تقليد صورت مي گيرد . و فرد باورهاي ديني خود را از طريق يك فرايند تدريجي يادگيري اجتماعي كسب مي كند از طريق الگو سازي رفتار ديگران بخصوص والدين و از طريق تقويت هاي اجتماعي (تشوق و تنبيه ) اين فرايند در طول زمان شكل مي گيرد . در تبيين فرضيه هاي 2 و 3 و 5 و 6 و 7 كمك مي نمايد ). دوركيم ( آنجا كه مي گويد : در يك جامعه اي كه همبستگي اجتماعي قوي است اعضاي آن احتمالا با ارزشها و هنجارهاي مشترك همنوا مي شوند ولي در جامعه اي كه همبستگي اعضاء ضعيف است ، احتمال بيشتري دارد كه مردم منحرف شوند و در تئوري ديگري بيان مي كند كه دين يك نيروي اجتماعي محسوب مي شود كه به صورت تعهدات اخلاقي ، رفتار و كردار فرد را كنترل و هدايت مي كند ). در تبيين فرضيه هاي 1 و 7 كمك مي نمايد). فرويد ( آنجا كه مي گويد : اگر پايبنديهاي مذهبي اعضاي يك جامعه قوي باشد انسانها كمتر به سوي كارهاي نامشروع خواهند رفت و خود را به طور دروني كنترل خواهند نمود در تبيين فرضيه 7 كمك مي نمايد ). ماركس (آنجا كه مي گويد نابرابري طبقات اجتماعي و استثمار طبقات محروم توسط صاحبان ابزار توليد منجر به فقر و محروميت اين طبقه كشته كه در اين صورت آنان « طبقه محروم» مرتكب جرم خواهند شد. در تبيين فرضيه 8 كمك مي نمايد). ساليوان (آنجا كه مي گويد : من بد بر اساس تفاسير منفي ،تنبيه ، انتقاد و نگراني تشكيل مي گردد و بعدا كودك مرتكب اعمالي مي شود كه از نظر اجتماعي ناپسند است ، بنابراين ارتباطات بين فردي ، مهمترين كليد ، درك رفتار بشر است . در تبيين فرضيه هاي 5 و 6 كمك مي نمايد) . بوكوتيز (آنجا كه مي گويد رويارويي با وقايع آزار دهند ، منجر به گرايش فرد بر پرخاشگري و انحراف مي گردد . بر اين اساس اين نظريه مي تواند در تبيين فرضيه هاي 5 و 6 كمك مي نمايد .
نمايش مدل تحليلي بين متغير ها
همبستگي مثبت بين متغيرها با علامت (+) و همبستگي منفي با علامت (-) نشان داده شده است. خطوط نقطه چين نشان دهنده اثرات غير مستقيم و خطوط يكپارچه نشان دهنده اثرات مستقيم است.
4575175-63500
center-578485كنترل اجتماعيكنترل و نظارت شاخص كنترل اجتماعيشاخص نهايي با افراد بزهكاراز هم گسختگي خانوادهتعارض در خانواده زندانروسپيگري خشونت خانوادگياعتيادپايگاه اجتماعي خانوادهاعتقادات مذهبيدلبستگي1تعهد2باور3درگيربودن4مؤلفهها-++----++++-00كنترل اجتماعيكنترل و نظارت شاخص كنترل اجتماعيشاخص نهايي با افراد بزهكاراز هم گسختگي خانوادهتعارض در خانواده زندانروسپيگري خشونت خانوادگياعتيادپايگاه اجتماعي خانوادهاعتقادات مذهبيدلبستگي1تعهد2باور3درگيربودن4مؤلفهها-++----++++-
مروري بر تحقيقات
پژوهش امري گروهي است، نه فردي. هر مطالعه ضمن آنكه مبتني بر مطالعات قبلي است، خود نيز مقدمه و پايهاي براي مطالعات بعدي است. هر قدر تعداد ارتباطها و پيوندهاي ممكن يك مطاله با مطالعات پيشين و تئوريهاي موجود بيشتر باشد. اهميت و سهم آن مطالعه در بسط دانش آدمي بيشتر خواهد بود.(هومن، 1380، ص108) منظور از مروري بر نوشتهها اين است كه محقق پژوهشهاي قبلي درباره موضوع را بررسي كند.
مطالعات مقدماتي، به منظور آشنايي محقق با پژوهشهايي است كه قبلاً در زمينه موضوع انجام شده است ونيز تعيين موقعيت پژوهش در دست انجام نسبت به آن صورت ميگيرد. محقق با استفاده از مطالعاتش خواهد توانست چشماندازي را كه تصور ميكند براي موضوع پژوهشي خود مناسبتر است تعيين كند. (ايراننژاد پاريزي،1378، ص41)
در سالهاي پيش و پس از انقلاب، مطالعات محدود، اما با ارزشي، در زمينه روسپيگري در ايران انجام شده است. شايد يكي از علل مهم محدوديت اين گونه پژوهشها، دشواري آن باشد. دستيابي به جمعيتهاي پنهان (Hidden Population) مثل معتادان و روسپيان به دليل رفتار جرمانگارانه آنها بسيار سخت و در مواردي ناممكن است. به هر حال، فهرستي از پژوهشتها و يا پاياننامههاي مرتبط با اين موضوع، تهيه شده است كه با مشخصات كتابخانهاي و همچنين چكيده آنها ارائه ميشود. يادآوري اين نكته ضروري است كه به دليل نابساماني موجود در سيستمهاي اطلاعرساني و بانكهاي اطلاعاتي ومحدوديت استفاده از كتابخانههاي كشور، لزوماً اين فهرست را در بر دارند. همه مطالعات در زمينه «روسپيگري» نميباشد. اگر چه تلاش شده تا حد امكان تحقيقات مهم و با ارزش معرفي شوند.
عماديپور، محمد، لزوم آموزش بهداشت در قلعه شهرنو، كارشناسي ارشد بهداشت عمومي دانشگاه تهران (دانشكده بهداشت)، 35-1334، استاد راهنما: دكتر مهدي ثريا. اين مطالعه به بررسي مسائل بهداشتي و آموزش بهداشت در ميان روسپيان قلعه شهرنو ميپردازد. جامعه مورد بررسي، روسپيان قلعه شهرنو به عنوان ركن اصلي در پديد آمدن اين مكان و افراد دستاندكار روسپيگري در قلعه، در زمان بررسي ميباشد. نمونه مورد بررسي، از ميان پنجاه هزار نفر از جامعه نوآموزان كلاس پيكار با بيسوادي مركز مددكاري قلعه، كه عنوان روسپي داشتند، به صورت يك در ميان و به طور سيستماتيك انتخاب شدند. در اين پژوهش دادهها با تنظيم پرسشنامه، مصاحبه حضوري، ساير تحقيقات، اخذ اطلاعات از مدارك و اسناد و پروندههاي موجود، مشاهدات بصري و ضبط آنها به وسيله عكسبرداري جمعآوري شده است. كليه نتايج اين بررسي از نظر ويژگي زماني و مكاني خاص مورد بررسي است و قابل تعميم به زمانها و مكانهاي ديگر نيست.
فرمان فرمائيان، ستاره، پيرامون روسپيگري در شهر تهران، آموزشگاه عالي خدمات اجتماعي، 49-1347، پژوهش حاضر حاصل تحقيق دسته جمعي عدهاي از پژوهندگان ودانشجويان آموزشگاه عالي خدمات اجتماعي در سال 1347 ميباشد. اين تحقيق به سفارش وزارت كشور انجام گرفت. مؤثرترين راه براي مبارزه با نابسامانيهاي اجتماعي، مطالعه در علل پديدار شدن و توسعه آنهاست و هر مطالعه تنها هنگامي ميتواند سودمند باشد كه بر اساس معيارها و ضوابط علمي انجام گرفته باشد. اين مطالعه به منظور شناخت عوامل اقتصادي اجتماعي و رواني پديده روسپيگري در تهران و همچنين يافتن راه حلهايي براي مبارزه با اين آسيب اجتماعي صورت پذيرفته است. منظور نهايي اين تحقيق، فراهم آوردن امكانات رفاهي و اعاده حيثيت به روسپيان و باز تواني آنها و نيز پيشگيري از گسترش روسپيگري است. در اين پژوهش، وضع روسپيان تهران از آغاز كودكي تا زمان حاضر، مطالعه و نيز سيماي روسپيگري در جامعههاي ثابت و غير ثابت روسپيان و سازمان آن بررسي شده است. همچنين ضمن اين بررسي، با برقراري يك سرويس خدمات اجتماعي در قلعه شهرنو، علاوه بر ارائه خدمات مزبور، مطالعاتي از ديدگاه حرفه مددكار اجتماعي صورت گرفته است و بالاخره در پايان اين مطالعه كوشش شد تا با نتيجهگيري از مطالعات انجام شده، راهحلهاي مناسبي در جهت تحقق اهداف پيش گفته ارائه شود. در نتيجهگيري، بدون توجه به فرضيههاي گوناگوني كه درباره علل پيدايش و يا راههاي جلوگيري از روسپيگري وجود دارد، كوشش شده است كه با در نظر گرفتن شرايط خاص شهر تهران، مسايل اجتماعي و اقتصادي آن و به اتكاي نتايج اين تحقيق، راهحلهايي ارائه شود.
منصفي، جمشيد. بررسي و تحقيق زنان خود فروش شهر تبريز، دانشگاه تبريز (دانشكده ادبيات و علوم انساني)، 1348، استاد راهنما: دكتر رحيمي موقر. در اين تحقيق، وضعيت زنان خودفروش شهر تبريز، 128 زن خودفروش (اعم از حرفهاي و غير حرفهاي) و وضع 21 زن ديگر كوي نعلچيگران مورد بررسي قرار گرفته است. به طور كلي در شهر تبريز سه دسته زن خودفروش وجود دارد؟
1- زنان خودفروش حرفهاي ثابت كوي نعلچيگران
2- زنان خودفروش حرفهاي سيار
3- زنان خودفروش غير حرفهاي پنهاني كه خانواده نجيب (و شايد شوهر و فرزند) دارند.
تراكم نسبي زنان خود فروش شهر تبريز،نسبت به جمعيت آن كمتر از 1 به 5000 نفر است و اين نسبت در مقايسه با زنان خودفروش حرفهاي تهران خيلي ناچيز است؛ زيرا اين رقم در كوي خودفروشان تهران 1 به 1000 نفر ميرسد.
طبق گزارش مركز مبارزه با بيماريهاي آميزشي و بهداشت، 20 درصد آلودگيهاي آميزشي خيلي خطرناك هستند و نسل آينده را نيز تهديد ميكند. نسبت تعداد خودفروشان سيار بيش از دو برابر زنان حرفهاي ثابت ميباشد. همچنين نسبت خودفروشان سيار و پنهاني به خودفروشان كوي نعلچيگران 12/3 است؛ يعني 12/3 برابر تعداد زنان اين كوي، در محلههاي نجيبنشين شهر، زن خودفروش وجود دارد.
سيرنزولي و صعودي امراض مقاربتي در فصول سال مختلف است، بدين معني كه در فصل تابستان مخصوصاً شهريور ماه تعداد آلودگان بيشترند. خلاصه اينكه وضع عمومي فحشا در تبريز اسفناك و با عدم کنترل مقامات مسئول مواجه است.
شاهسار، محمدحسين. عوامل فحشا در ايران و جرائم ناشي از آن، كارشناسي ارشد (حقوق جزا و جرمشناسي) دانشگاه شهيد بهشتي، 1354، استاد راهنما، دكتر سيروس عظيمي.
فحشا يكي از بزرگترين بلاياي اجتماعي است كه ميتواند حيات مادي و معنوي، جسمي و روحي جوامع بشري را تهديد نمايد. هدف مطالعه، بررسي عوامل مستقيم و غير مستقيم در بروز فحشا و روسپيگري در ايران ميباشد كه به بررسي توصيفي مقوله روسپيگري، انواع انحرافات جنسي، فواحش، وضعيت اقتصادي و رابطه آن با فحشا ميپردازد. همچنين جرائم ناشي از فحشا و رابطه اعتياد، بيماريهاي آميزشي با فحشا از ديگر مواردي است كه مورد بررسي قرار گرفتهاند. نتايج اين مطالعه، رابطه فحشا را با مؤلفههاي جرم، اعتياد، و بيماريهاي آميزشي مثبت ارزيابي ميكنند.
عليايي زند، شهين. بررسي عوامل مؤثر در گرايش به روسپيگري، سازمان بهزيستي كشور، دفتر آموزش و پژوهش، طرح كاربردي، 1369، تهران.
چكيده : هدف پژوهش، شناخت و اندازهگيري مهمترين عامل مؤثر در گرايش به روسپيگري و ارائه طرحي مناسب جهت پيشگيري از آن است، جامعه آماري، 303 مورد گروه شاهد و 198 مورد، گروه آزمايش زنان روسپي بودند كه در مراكز مختلف بهزيستي نگهداري ميشوند، روش پژوهش، پيمايشي با استفاده از مشاهده و مصاحبه بوده است. يافتهها نشان ميدهد كه از مهمترين عوامل مؤثر در كشانده شدن به روسپيگري فقر مالي، بيكاري، بيسرپرستي، نبودن نهادي براي حمايت از افراد بيپناه و عدم برخورداري آنها از هر گونه درآمد است. زنان روسپي از ميان خانوادههاي پرجمعيت برخاستهاند و به لحاظ برخورداري از عدم امكانات مالي، زندگي محدودي داشتهاند. مادران آنها بيسرپرست و اغلب بيسواد و كم سواد بودهاند و بسياري از آنان به علت عدم برخورداري از امكانات مالي، در كودكي از تحصيل دست كشيدهاند و براي كمك به خانواده خود كار كردهاند.
صريق سروستاني، رحمتاله. فاصله فروماندگي تا فرمايگي (نگرشي جامهشناختي به ويژگيها و وضعيت زنان و دختران آسيبديده اجتماعي در مراكز بازپروري)، شوراي پژوهشي دانشگاه تهران، طرح تحقيقاتي، 72-1367 هدف اصلي اين طرح، بررسي وضعيت مراكز بازپروري زنان و دختران ويژه و ميزان كارآيي آن در انجام وظايف خود و بررسي وضعيت زنان و دختران آسيبديده اجتماعي در اين مراكز ميباشد، جامعه آماري اين پژوهش را كليه زنان و دختران تحت پوشش دو مركز بازپروري سازمان بهزيستي شهر تهران؛ يعني مركز شفق و اميدوار تشكيل ميدهند. جامعه آماري اين تحقيق دائماً تغييري كرده و از آغاز تا پايان پژوهشي، از 650 تا 230 نفر نوسان داشته است. اين گروه شامل زنان اعزام شده از محله جمشيد، معتادان در حال ترك، بازداشتشدگان مأموران مبارزه با منكرات، متكديان، بيسرپرستان و مطلقههاي بيپناهي بودند كه غالباً پرورشگاهي بوده و پس از طلاق جايي براي ماندن نداشتهاند و يا زنان و دختراني هستند كه از خوف سنتهاي قبيلهاي متواري شده و سرانجام به تهران رسيده و به اجبار و يا به اختيار در اين مراكز اسكان يافتهاند.
شهستا،فاطمه. بررسي علل بازگشت روسپيان ساكن قلعه شهرنو به جامعه، كارشناس ارشد پرستاري رواني، مركز آموزشي رزيدنس و پرستاري رواني؛ شهريور1358، استاد راهنما: دكتر كيومرث فرد.
هدف اين مطالعه، به طور كلي، شناخت و تجزيه و تحليل مسايل اجتماعي روسپيان، تشريح مشكلات روسپيان با توجه به اهميت آنها، تشريح عواملي كه مانع بازگشت روسپيان به جامعه ميشود، كمك به روسپيان براي بازگشت به جامعه از طريق از بين بردن و هموار كردن موانع ميباشد. در اين مطالعه سعي بر اين بوده است كه حقايق زندگي روسپيان روشن و با توجه به آنها، روشهاي خاص مبارزه با فحشا و برگرداندن هر چه بيشتر روسپيان به جامعه ارائه گردد.
مهبودي، مسعود. مقايسه سبك اسناد علّي زنان ويژه (روسپي) بازداشت شده با زنان عادي، دانشگاه علامه طباطبايي، (دانشكده روانشناسي)،پاياننامه كارشناسي ارشد، تهران 78-1377، استاد راهنما: دكتر هادي بهرامي
تحقيق حاضر به منظور بررسي سبك اسناد علي زنان روسپي و مقايسه آن با زنان عادي صورت گرفته است. در اين تحقيق از پرسشنامه ASQ براي 38 زن روسپي مستقر در زندان و 38 زن عادي كه به طور تصادفي انتخاب شده بودند، استفاده شد. نتايج بدست آمده از تجزيه و تحليل اطلاعات نشان داد كه زنان روسپي اسناد بيرونيتري براي حوادث منفي دارند. همچنين اسناد با ثباتتر و كليتر براي حوادث مثبت و منفي دارند. در زنان روسپي، اسنادهاي بيروني براي حوادث منفي، بيشتر از اسنادهاي دروني براي حوادث مثبت است.
بررسي اطلاعات نشان داد كه بين زنان عادي و روسپي از نظر اسناد دروني براي حوادث مثبت تفاوت معنيداري وجود ندارد. نتايج پژوهش حاكي از آن بود كه به طور كلي سبك اسناد زنان روسپي با زنان عادي در مورد مراكز متفاوت ميباشد.
عادليان رأسي، حميده، بررسي عوامل خانوادگي مؤثر بر روسپيگري بين زنان (35-15 سال) مركز بازپروري حريت مشهد، كارشناس مددكاري، 1377، استاد راهنما: آقا رستمي.
در اين تحقيق سعي شده است تا عوامل خانوادگي مؤثر بر روسپيگري در زنان 35-15 سال مركز بازپروري حريت مشهد (بهار 1377)، مورد بررسي قرار گيرد. بدين جهت 8 متغير زير در ارتباط با روسپيگري مورد توجه قرار گرفت:
- ميزان طلاق- ميزان اعتياد- ميزان بزهكاري- تعداد جمعيت خانواده- فقر خانواده- ميزان اعتقادات مذهبي- ميزان اختلافات خانوادگي- ميزان ازدواج اجباري
جهت دستيابي به دادهها، پرسشنامهاي تهيه و براي تكميل آن از مصاحبه و مشاهده و همچنين بررسي اسناد، استفاده شده. در پايان، دادهها از طريق محاسبات آماري، تجزيه و تحليل و نتايج ذيل حاصل گرديد:
- اعتقادات مذهبي خانواده بر روسپيگري تأثير دارد.
- طلاق والدين بر روسپيگري تأثير دارد.
- اعتياد فرد بر روسپيگري تأثير دارد.
- بزهكاري فرد بر روسپيگري تأثير دارد.
- فقر خانواده (شغل همسر) بر روسپيگري تأثير دارد.
در كل، اين پژوهش تأييدي است بر تأثير عوامل خانوادگي بر بررسي و مبين صحت نظريهها و تئوريهاي مرتبط با اين فرضيه ميباشد.
كامراني فكور، شهربانو. بررسي مقايسهاي خصوصيات روانشناسي زنان ويژه با زنان عادي، دانشگاه تربيت مدرس، تهران، بهار1381، استاد راهنما: دكتر كاظم رسولزاده طباطبايي
پژوهش حاضر به بررسي ويژگيهاي روانشناختي( هيجان طلبي، هوش، عزت نفس وهويت ) زنان ويژه و مقايسه آنها با زنان عادي پرداخته است.
براي بررسي فرضيههاي تحقيق، از ميان زنان ويژه 35-15 ساله، 60 نفر انتخاب شدند. از اين تعداد 30 نفر از مراكز بازپروري زنان آسيبديده اجتماعي سازمان بهزيستي و 30 نفر ديگر از ميان زناني انتخاب شدند كه به دليل ارتكاب جرايم منكراتي روسپيگري در بازداشتگاه اوين زنداني شده بودند. علاوه بر آن، 60 نفر از زنان ساكن در 4 منطقه شمال، جنوب، شرق و غرب تهران به عنوان گروه كنترل، به روش تصادفي انتخاب شدند. همچنين آزمودنيهاي گروه كنترل از لحاظ متغيرهاي سن، تحصيلات و تا حدودي شرايط اقتصادي- اجتماعي با گروه آزمايش همتا شدند. سپس هر دو گروه به سؤالات آزمون هيجان طلبي زاكرمن، آزمون هوش ريون بزرگسالان، پرسشنامه عزت نفس كوپر اسميت، و پرسشنامه عيني منزلت هويت من آدامز پاسخ دادند.
به منظور آزمون فرضيههاي پژوهش، از آزمونهاي آماري T براي مقايسه ميانگينهاي دو گروه مستقل و آزمون همگوني X2 استفاده شدو نتايج آزمون فرضيهها نشان داد كه ميزان هيجانطلبي زنان ويژه به صورت معنيدار بالاتر از زنان عادي است، همچنين نتايج حاصل از اجراي آزمون t، در حوزه عمل مقياس هيجانخواهي نشان دادند كه زنان ويژه در مقايسه با زنان عادي در عوامل ملال پذيري، بازداريزدايي، و تجربهطلبي به صورت معنيدار نمرات بالاتر دارند. اما تفاوت دو عامل هيجانطلبي و ماجراجويي بين زنان ويژه و عادي معنيدار نبود.
همچنين نتايج حاصل از اجراي آزمون هوش در دو گروه نشان داد كه از حيث بهره هوشي، زنان ويژه در مقايسه با زنان عادي، نمراتن پايينتري به دست ميآورند. (ميانگين هوش بهر زنان عادي109 و زنان ويژه95) ميباشد. علاوه بر اين، يافتههاي پژوهش حاكي از آن است كه زنان ويژه در مقايسه با زنان عادي، از عزت نفس پايينتري برخوردارند، اما نتايج حاصل از اجراي پرسشنامه هويت و آزمون X2 روي دادهها نشان ميدهد كه نه در بعد هويت عقيدتي و نه در بعد هويت بين شخصي، بين دو گروه، تفاوت معنيداري وجود ندارد و از لحاظ قرار گرفتن در 4 منزلت هويتي سردرگم، دنبالهرو، بحرانزده و هويت يافته توزيع فراواني دو گروه زنان ويژه عادي يكسان است.
فرضيههاي پژوهش
1- بين زنان روسپي و زنان غيرروسپي به لحاظ از هم گسيختگي خانوادگي تفاوت معنادار وجود دارد.
2- بين زنان روسپي و زنان غيرروسپي به لحاظ مصرف مواد مخدر در خانواده تفاوت معنادار وجود دارد.
3- بين زنان روسپي و زنان غيرروسپي به لحاظ سابقه زندان والدين تفاوت معنادار وجود دارد.
4- بين زنان روسپي و زنان غيرروسپي به لحاظ ميزان كنترل و نظارت در خانواده تفاوت معنادار وجود دارد.
5- بين زنان روسپي و زنان غيرروسپي به لحاظ ميزان خشونت در خانواده تفاوت معنادار وجود دارد.
6- بين زنان روسپي و زنان غيرروسپي به لحاظ ميزان تعارض در خانواده تفاوت معنادار وجود دارد.
7- بين زنان روسپي و زنان غيرروسپي به لحاظ اعتقادات مذهبي خانواده تفاوت معنادار وجود دارد.
8- بين زنان روسپي و زنان غيرروسپي به لحاظ پايگاه اجتماعي خانواده تفاوت معنادار وجود دارد.
منابع و ماخذ:
منابع فارسي:
آزاد ارمكي ، نقي ، بررسي مسائل اجتماعي ايران ، چاپ اول ، تهران : موسسه نشر جهاد ، 1377.
آقا بخشي ، حبيب الله ، اعتياد و آسيب شناسي خانواده ، انتشارات : دانش آفرين، 1379 .
آقا بيگلوئي عباس ، رسول زاده طباطبايي کاظم ، موسوي چلک حسن ، کودک آزاري ، انتشارات : آوند دانش ، 1380.
ابوينا عمران ، فرحناز ، بررسي تاريخي جرائم جنسي از دوران باستان تا کنون، تهران : انتشارات رنگارنگ ، 1381.
احدي ، حسن ، بررسي علل اختلالات رفتاري نوجوانان و جوانان با تاکيد بر دزدي و انحرافات جنسي ، تهران : معاونت فرهنگي اجتماعي نخست وزيري ، 1356.
احمدي احمد ، روانشناسي نوجوانان و جوانان ، نشر نخستين ، چاپ هفتم ، 1377.
احمدي ، علي اصغر ، تحليلي تربيتي بر روابط دختر و پسر در ايران ، تهران : انجمن اوليا و مربيان جمهوري اسلامي ايران ، 1375.
اسد بيگي ، حسين ، بزهکاري دختران ، تهران : دفتر آسيب ديدگان اجتماعي سازمان بهزيستي کشور ، 1381.
اکبر زاده ، علي ، وضعيت روسپيگري در آمريکا ، تهران : دفتر آسيب ديدگان اجتماعي سازمان بهزيستي کشور ، 1381.
اعزازي ، شهلا ، جامعه شناسي خانواده با تأکيد بر نقش ، ساختار و کارکرد خانواده در دوران معاصر ، تهران : انتشارات روشنگران و مطالعات زنان ، 1380.
اقليما ، مصطفي ، دلايل بازگشت دختران به مراکز نگهداري بهزيستي ، تهران : نشر سازمان بهزيستي کشور ، 1382.
انجمن جامعه شناسي ايران ، خلاصه مقالات اولين همايش ملي آسيب هاي اجتماعي در ايران : روسپيگري ، کودکان خياباني و تکدي ، تهران : انتشارات آگاه ، 1383.
ايران نژاد پاريزي ، مهدي ، روشهايي پزوهش در علوم اجتماعي ، تهران : نشر مديران ، 1378.
بنجامين ، ساموئل گرين ويد ، ايران و ايرانيان ( عصر ناصرالدين شاه ) تهران : نشر جاويدان ، 1344.
بندورا ، آ ، نظريه يادگيري اجتماعي ، ترجمه فرهاد ماهر ، تهران : نشر راهگشا، 1372.
بهبودي ، مسعود ، مقايسه سبک اسناد علي زنان ويژه ( روسپي) بازداشت شده با زنان عادي ، پايان نامه کارشناسي ارشد دانشگاه علامه طباطبايي ، 1378.
بوشارلاژاک ، کودکان دژمقشي ، ترجمه محمد رضا شجاع ، انتشارات آستان قدس رضوي ، چاپ چهارم ، 1368.
بيرو ، آلن ، فرهنگ علوم اجتماعي ، ترجمه باقر ساروخاني ، تهران : انتشارات کيهان ، 1370.
تابير ، بچه هاي مطلق ، ترجمه پوراندخت تمدن ، انتشارات روشنگران ، چاپ اول، 1369.
پيكرستان ، عباس ، پايان نامه كارشناسي ارشد مشاوره ، دانشگاه تربيت معلم تهران ، 1380.
توسلي ، غلامعباسي ، نظريه هاي جامعه شناسي ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، 1380.
حجتي ، محمد باقر ، اسلام و تعليم و تربيت ، تهران : نشر فرهنگ اسلامي ، 1366.
حيدري ، بهاره ، فحشا بخشي از اقتصاد غير رسمي ، ماهنامه سياسي ، اجتماعي و فرهنگي ، لوموند ديپلوماتيک ، 1381.
دفتر آمار و رايانه سازمان زندانها ، تير 1381.
دواس ، دي اي ، پيمايش در پژوهشهاي اجتماعي ، ترجمۀ هوشنگ نايبي ، چاپ دوم ، تهران : نشر ني ، 1381.
دورانت ، ويل A ، مشرق زمين گاهواره تمدن ، ترجمه احمد آرام ، جلد اول ، تهران : اقبال ، 1343.
دورانت ، ويل B ، تمدن اسلامي ، ترجمۀ ابوالقاسم پاينده ، جلد 11 ، تهران : اقبال 1343 .
رادمهر ، محبوبه ، بررسي علل روسپيگري در مرکز بازپروري شفق ، پايان نامه کارشناسي ارشد ، دانشگاه علوم بهزيستي ، 1377.
رئيس دانا ، فريبرز ، بررسيهايي در آسيب شناسي اجتماعي ايران ، تهران : انتشارات سازمان بهزيستي کشور ، 1380.
رسول زاده طباطبايي و همكاران ، بررسي مقايسه اي خصوصيات روانشناختي زنان ويژه با زنان عادي ، فصلنامه علمي پژوهشي رفاه اجتماعي شماره 5 ، دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي ، پاييز 1381.
رفيع پور ، فرامرز ، آنومي يا آشفتگي اجتماعي ، تهران : نشر سروش ، 1378.
رفيع پور ، فرامرز ، کند و کاوها و پنداشته ها ، چاپ يازدهم ، تهران : نشر شرکت سهامي انتشار ، 1380.
ساروخاني ، باقر ، طلاق ( پژوهشي در شناخت واقعيت و عوامل آن ) ، انتشارات دانشگاه تهران ، 1372.
ساروخاني ، باقر ، مقدمه اي بر جامعه شناسي خانواده ، تهران : انتشارات سروش ، 1370.
ساروخاني ، باقر ، روشهاي تحقيق در علوم اجتماعي ، جلد دوم ، تهران : پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي ، 1370.
ستوده ، هدايت الله ، آسيب شناسي اجتماعي و جامعه شناسي انحرافات اجتماعي ، تهران : دانشگاه تربيت معلم ، 1379.
سخاوت ، جعفر ، جامعه شناسي انحرافات اجتماعي ، چاپ چهارم ، تهران : نشر دانشگاه پيام نور ، 1377.
سرايي ، حسن ، مقدمه اي بر نمونه گيري در تحقيق ، تهران : نشر سمت ، 1372.
سرمد ، زهره ، عباس بازرگان و الهه حجازي ، روشهاي پژوهش در علوم رفتاري ، تهران : نشر آگنه ، 1376.
سيف و سوسن تئوريهاي نوجواني ، انتشارات آيينه ادراك ، 1379.
شاهسار ، محمد حسين ، عوامل فحشا در ايران و جرائم ناشي از آن ، کارشناسي ارشد ( حقوق جزا و جرم شناسي ) دانشگاه شهيد بهشتي ، 1354.
شامبياتي ، هوشنگ ، بزهکاري اطفال و نوجوانان ، چاپ ششم ، انتشارات ويستار ، 1375.
شريفي ، حسن پاشا ، اصول روان سنجي و روان آزمايي ، چاپ سوم ، تهران : نشر رشد ، 1374.
شعاري نژاد ، علي اكبر ، روانشناسي عمومي ، تهران ، دانشگاه سپاهيان انقلابي ايران ، 1354.
شيخاوندي ، داور ، جامعه شناسي انحرافات ، چاپ سوم ، کناباد : نشر مرنديز ، 1373.
صديق سروستاني ، رحمت الله ، آسيب شناسي اجتماعي ( جامعه شناسي انحرافات اجتماعي ) ، تهران : انتشارات آن ، 1383.
صديق سروستاني ، رحمت الله ، فاصله فروماندگي تا فرومايگي ( نگرش جامعه شناختي به ويژگيها و وضعيت زنان و دختران آسيب ديده اجتماعي در مراکز بازپروري) ، شوراي پژوهش دانشگاه تهران ، 1372.
عادليان رأسي ، حميده بررسي عوامل خانوادگي مؤثر بر روسپيگري بين زنان 35-15 سال مرکز بازپروري حريت مشهد ، کارشناسي مددکاري ، دانشگاه علوم بهزيستي، 1377.
عليايي زند ، شهين ، بررسي عوامل مؤثر در گرايش به روسپيگري تهران : سازمان بهزيستي کشور ، دفتر آموزش و پژوهش طرح کاربردي ، 1369.
فارلي ، مليسا ، روسپي گري : امري مسلم بر تجاوز به حقوق بشر ، ترجمه دكتر مهديس كام كار ، فصلنامه علمي پژوهشي رفاه اجتماعي شماره 5 ، دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي ، پاييز 1381.
فرجاد ، محمد حسين ، آسيب شناسي اجتماعي و جامعه شناسي انجرافات اجتماعي ، انتشارات بدر ، 1378.
فرجاد ، محمد حسين ، بررسي مسائل اجتماعي ايران ، انتشارات اساطير ، 1377.
فرمانفرمانيان ، ستاره ، روسپيگري در شهر تهران ، انتشارات آموزشگاه عالمي خدمات اجتماعي ، چاپ دوم ، 1349.
فرمهيني فراهاني ، محسن ، فرهنگ توصيفي علوم تربيتي ، تهران ، نشر اسرار دانش ، 1378.
قائمي ، علي ، آسيب ها و عوارض اجتماعي ، ريشه يابي ، پيشگيري ، درماني ، انتشارات خردمند ، 1377.
قائمي ، علي ، کودک و خانواده نابسامان ، انتشارات سازمان اولياء و مربيان ، 1371.
قاسم زاده ، فاطمه ، آري گفتن به نيازهاي کودکان ، چاپ دوم ، نشر دنياي مادر ، 1380.
کامراني فکور ، شهربانو ، بررسي مقايسه اي خصوصيات روانشنانسي زنان ويژه با زنان عادي ، دانشگاه تربيت مدرس ، تهران 1381.
كرلينجر ، فرد . ان ، مباني پژوهش در علوم رفتاري ، مترجمين حسن پاشا شريفي و جعفر نجفي زند ، تهران : موسسه انتشارات آواي نور ، 1376.
کيوي ، ريمون ، کامپنهود لوک وان ، روش تحقيق در علوم اجتماعي ، انتشارات ديبا ، 1379.
كي نيا ، مهدي ، روانشناسي جنايي ، تهران : رشد ، 1374.
گيدنز آنتوني ، جامعه شناسي ، ترجمه منوچهر صبوري ، نشر ني ، 1373.
مجله اصلاح و تربيت ، عوامل موثر بر گسترش فحشا ، سازمان زندانها ، شماره 11 ، 1381.
محسني ، منوچهر ، مقدمات جامعه شناسي ، انتشارات دوران ، 1379.
محمد نبي ، مريم ، بررسي علل انحرافات زنان ، پايان نامه كارشناسي ارشد رشته پژوهشگري ، دانشگاه شهيد بهشتي ، 1380.
موسوي حسن ، بررسي وضعيت اجتماعي ، رواني و زيستي زنان آسيب ديده اجتماعي سازمان بهزيستي کشور ، تهران 1375.
موسوي نژاد ، ابراهيم ، استاندارد خدمات بهزيستي براي زنان ويژه ، سازمان بهزيستي کشور ، 1377.
مركز آمار ايران ، سالنامه آماري ايران ، تهران : نشر مركز آمار ايران ، 1381.
ميلر ، دلبرت ، راهنماي سنجشي و پژوهشهاي اجتماعي ، ترجمه هوشنگ يابي ، چاپ اول ، تهران : نشر ني ، 1380
مينوچين سالوادور ، فيشمن اچ چارلز ، فنون خانواده درماني ، ترجمه فرشاد بهادري – فرح سيا ، تهران : نشر رشد ، 1381.
نادري ، عزت الله ، مريم سيف نراقي ، سنجش و اندازه گيري و بنيادهاي تحليلي ابزارهاي آن در علوم تربيتي و روانشناسي ، تهران : نشر معين ، 1371.
نوابي نژاد شکوه ، رفتارهاي بهنجار سازمان انتشاراتي و فرهنگي ابتکار ، 1375.
نيازي ، يعقوب ، بررسي مقايسه اي ويژگيهاي فردي و الگوهاي تعاملي خانواده دختران فراري و غير فراري ، استاد راهنما : تقي دوست قرين ، پايان نامه كارشناسي ارشد رشته مدد كاري اجتماعي ، تهران ، 1382.
هومن ، حيدر علي ، شناخت روش علمي در علوم رفتاري : پايه هاي پژوهش ، چاپ چهارم ، تهران : نشر پارسا ، 1380.
واحدي ، قدرت الله ، طلاق ، تهران : آسيا ، 1346.
منابع لاتين:
- Hirchi , Travis . (1969) “causes of Delinquency “. Berkeley : university of California press.
- Howe David . (1995).” Attachment theory for social work practice”. London : university of east anjlia Norwich , the machmilan press.
- kratcoki peter C. and Lucille Dunn kratcouski (1990) juvenile Delinquency” (third Edition). Kent state university . newyorl. The hall press.
- Nye . Ivan F.(1958). “Family Relationships and Delinquent Behavior”. Newyourk :tohn wiley press.
- Suther land , EdwinH.and Donald R. Cressey .(1974). “criminology” (9 th Edition). Philadelphia :lippincett.
- Thompson , williom E.and jack E. Bynum .(1991). “Juvenile Delinquency : classic and contemporary Readings”. USA: Allyn and Bacon press.
- vold , George B. Bernard , thomea J. and Jeffrey B. snipes , (1998). “theoretical “ (4 th Edition). Newyourk: oxford university press.