مبانی نظری و پیشینه تحقیق سرمایه فکری و مدیریت سود

مبانی نظری و پیشینه تحقیق سرمایه فکری و مدیریت سود (docx) 83 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 83 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

2-1) مقدمه........................................................................................................................................................بخش اول 2-2) سرمایه فکری .... .....................................................................................................................................2-2-1) مبانی نظری و سیر تاریخی سرمایه فکری ..........................................................................................2-2-2) تعریف سرمایه فکری ...........................................................................................................................2-2-3) انواع طبقه بندی اجزای سرمایه فکری..................................................................................................2-2-4) مشترکات نظریات ................................................................................................................................2-2-4-1) سرمایه انسانی .................................................................................................................................2-2-4-2) سرمایه ساختاری (سازمانی) ..........................................................................................................2-2-4-3) سرمایه ارتباطی ( مشتری)...............................................................................................................2-2-5) سنجش سرمایه فکری...........................................................................................................................2-2-5-1) دلایل سنجش سرمایه فکری............................................................................................................2-2-5-2) اهداف اندازه گیری سرمایه فکری...................................................................................................2-2-5-3) منافع و مزایای اندازه‌گیری سرمايه فكري ........................................................................................2-2-6) مدلها و روشهای اندازه گیری سرمایه فکری .................................................................................2-2-6-1) مدلهای سنجش غیرمالی سرمایه فکری .........................................................................................2-2-6-2) مدلهای سنجش پولی و مالی سرمایه فکری ...................................................................................2-2-7) گزارش‌دهي سرمايه فكري ...................................................................................................................2-2-7-1) مفروضات زیربنایی مدل گزارش‌دهی سرمايه فكري .......................................................................2-2-7-2) محتوای گزارش‌دهی سرمايه فكري .................................................................................................بخش دوم : مدیریت سود...................................................................................................................................2-3) سود مورد انتظار (عادی یا هدف) ..........................................................................................................2-3-1) تعریف و تبیین مديريت سود ...........................................................................................................2-3-2) تاریخچه مديريت سود........................................................................................................................2-3-3) انواع مديريت سود ..............................................................................................................................2-3-4) انگیزههای مدیریت در مديريت سود .................................................................................................2-3-5) مديريت سود و رابطهی آن با هزینه – منفعت ...................................................................................2-3-6) جایگاه مديريت سود ...........................................................................................................................2-3-7) فرضیه مديريت سود و فرضیه بازار.....................................................................................................2-3-8) روش‌های مديريت سود ......................................................................................................................2-3-9) ابزارهای مديريت سود ..........................................................................................................................2-3-10) خصوصیات روشهای مديريت سود ..................................................................................................2-3-11) عوامل موثر بر مديريت سود ............................................................................................................2-3-12) رویکردهای مختلف مطالعه مديريت سود ........................................................................................بخش سوم: پیشینه تحقیق.................................................................................................................................2-4-1) تحقیقات خارجی................................................................................................................................2-4-2) تحقیقات داخلی.................................................................................................................................. فصل دوم: مبانی نظری و پیشینه تحقیق 2-1) مقدمه: دراكر1(1993) اندیشمند معروف مدیریت میگوید: ما در حال وارد شدن به یک جامعه دانش محور هستیم که در آن منابع اقتصادی اصلی، دیگر سرمایه بیشتر، منابع طبیعی و نیروی کار بیشتر و ... نیست و منابع اقتصادی اصلی دانش خواهد بود. قرن 21، قرن اقتصاد دانش محور است. قبل از اقتصاد دانش محور، اقتصاد صنعتی حاکم بوده است. در این اقتصاد عوامل تولید ثروت اقتصادی، یکسری داراییهای فیزیکی و مشهود مانند زمین، نیروی کار، پول، ماشین‌آلات و ... بوده است و از ترکیب این عوامل اقتصادی، ثروت تولید می‌شد. در این اقتصاد، استفاده از دانش، به عنوان یک عامل تولید، نقش کمی داشته است اما در اقتصاد دانش محور، دانش یا سرمایه فکری2 به عنوان یک عامل تولید ثروت در مقایسه با سایر داراییهای مشهود و فیزیکی، ارجحیت بیشتری پیدا می‌کند (بونیتس، 1998). در این اقتصاد، داراییهای فکری و بخصوص سرمایه‌های انسانی جزو مهم‌ترین داراییهای سازمانی محسوب می‌شوند و موفقیت بالقوه سازمانها ریشه در قابلیت‌های فکری آنها دارد تا داراییهای مشهود آنها (فلام هولدز و همکاران3،2002). با رشد اقتصاد دانش محور، بطور قابل ملاحظه‌ای شاهد این موضوع هستیم که داراییهای نامشهود4 شرکتها در مقایسه با سایر داراییهای مشهود، ‌‌عامل مهمی در حفظ و تحقق مزیت رقابتی پایدار آنها می‌باشند.(تایلز و دیگران،2002)5 گلدفينگر6(1994)، اقتصاد دانش محور را از سه بعد بررسی می‌کند : بعد اول : تقاضایی برای مصنوعات نامشهود وجود دارد. (خدمات) بعد دوم : داراییهای نامشهود بر عوامل تولید مسلط می‌شوند یعنی بیشتر عوامل تولید، از داراییهای نامشهود هستند و به عبارت دیگر داراییهای نامشهود در بین عوامل تولید، نقش بارزتر و بیشتری ایفا می‌کنند. بعد سوم : قوانین جدیدی برای سازمان تجاری، رقابت و ارزشگذاری ظهور می‌کند. در نتیجه محیط کسب و کار بطور شگفت‌انگیزی تغییر می‌کند. در کسب و کارها و اقتصاد قرن 21، بر روی اطلاعات، فناوري اطلاعات، تجارت الکترونیک، نرم‌افزارها و مارک‌ها و حق اختراع‌ها1، تحقیقات، نوآوری‌ها و ... سرمایه‌گذاری می‌شود که همگی جزیی از داراییهای نامشهود و سرمایه‌های فکری و دانشی هستند تا جزو داراییهای مشهود(سیتارامانو دیگران، 2002)2. در پارادایم صنعتی قدیم، شرکت‌ها تحت اصول اقتصاد کمیابی عمل می‌کردند. اقتصاد کمیابی بدین معناست که منابع و داراییهاي تحت سلطه و کنترل شرکت‌ها، محدود و کمیاب هستند و استفاده بیشتر از آنها، از ارزش آنها می‌کاهد ولی در عصر اقتصاد اطلاعاتی و دانش محور، این اصول صدق نمی‌کند. شرکتها در اقتصاد دانش محور تحت اصول اقتصاد فراوانی عمل می‌کنند اقتصاد فراوانی بدین معناست که منابع و داراییهاي در اختیار شرکت به میزان فراوانی وجود دارد. این نوع داراییها از نوع نامشهود هستند و بیشتر در افرادی قرار دارند که ما به آنها دسترسی داریم مثالی از موضوع فراوانی این نوع داراییها در اقتصاد دانش محور، فراوانی اطلاعات در اینترنت است(سالیوان و دیگران،2000)3 بطور خلاصه در اقتصاد دانش محور، مهمترین داراییها و عوامل تولید شرکت‌ها، نامشهود هستند که استفاده از آنها نه تنها از ارزش آنها نمی‌کاهد بلكه به ارزش آنها می‌افزاید. این نوع داراییهای نامشهود شامل دانش، سرمایه فکری و ... هستند ولی در اقتصاد صنعتی مهمترین عوامل تولید، داراییهاي مشهود و فیزیکی هستند که استفاده از آنها، از ارزش آنها می‌کاهد و این داراییها شامل زمین، ماشین‌آلات، سرمایه‌های پولی و غیره است. هدف از فصل حاضر، ارایه کلیات و مفاهیمی پیرامون سرمایه فکری و مدیریت سود و روشن ساختن رابطه بین سرمایه فکری و مدیریت سود است. براین اساس ابتدا مباحثی از سرمایه فکری ارائه می شود، در بخش دوم معیارهای ارزیابی مدیریت سود تشریح می شود. در بخش سوم به شواهدی از مطالعات و پژوهش های مشابه که در داخل و خارج از کشور انجام شده است می پردازد. بخش اول : سرمایه فکری 2-2) سرمایه فکری كندريك1(1990) که یکی از مشهورترین اقتصاددانان مطرح آمریکا است می‌گوید که در سال 1929، نسبت سرمایه‌های تجاری نامشهود به سرمایه‌های تجاری مشهود 30 به 70 بوده است ولی در سال 1990 این نسبت به میزان 63 به 37 رسیده است و همچنین لئو2 مطرح می‌سازد که فقط در حدود 10 تا 15 درصد کل ارزش بازاری شرکت‌ها از داراییهاي مشهود و فیزیکی است و داراییهای نامشهود در حدود 85 درصد کل ارزش بازاری شرکت‌ها را تشکیل می‌دهند که هنوز هیچ کاری در مورد اندازه‌گیری آنها صورت نگرفته است (سیثارامن و همکاران3، 2002). همچنین یکسری مطالعات انجام شده در سال 1999 در زمینه ترکیب داراییهاي هزاران شرکت غیرمالی در طی سال‌های 1978 تا 1998 نشان داد که رابطه بین داراییهای نامشهود و مشهود بطور قابل ملاحظه‌ای تغییر کرده است در سال 1978، نسبت داراییهاي مشهود و نامشهود 80 به 20 بوده ولی در سال‌ 1998، این نسبت تقریباً به 20 به 80 رسیده است. این تغییر قابل ملاحظه باعث ایجاد یکسری روش‌هایی برای محاسبه ثروت شرکت‌هایی شده است که مهمترین داراییهای آنها، داراییهای نامشهود بویژه فکری و دانشی بوده است (سالیوان و دیگران،2002). در طی دهه گذشته، شركتها اهمیت مدیریت داراییهای نامشهود خود را درک کرده‌اند و توسعه مارک‌ها، روابط سهامداران، شهرت و فرهنگ سازمان‌ها را به عنوان مهمترین منابع مزیت پایدار تجاری خود در نظر گرفته‌اند. در این اقتصاد، توانایی خلق و استفاده از ارزش این داراییهای نامشهود، یک شایستگی اصلی را برای سازمان‌ها بوجود می‌آورد(کنان و دیگران، 2004)4. امروزه سازمان‌ها نیاز دارند تا بتوانند داراییهای خود را از نو و دوباره طبقه‌بندی کنند و باید این موضوع را درک کنند که چگونه این داراییها می‌توانند اهداف استراتژیک آنها را حمایت کنند و سهم آنها را به ارزش سازمان بصورت کمی درآورند و بتوانند این داراییهای خود را با داراییهای رقبای خود، مقایسه کنند. برای این منظور ‌بایستی ابتدا طبقه‌بندی جدیدی از داراییهای سازمانی را در این عصر ارائه کنیم (تایلز و دیگران، 2002). نمودار 2-1) مدل طبقه‌بندی داراییهای یک شرکت دارایی یک شرکتسیستم‌های اطلاعاتیفرهنگفرایندهای مدیریتیوفاداری مشتریکانال‌های توزیعشراکتهاداده‌های مشتریمشهودمالیدر ترازنامه منعکس می‌شوندنامشهودسایر داراییهاي نامشهود تحت عنوان سرمایه‌های فکریدانش فنیو فاداری به سازمانانگیزش کارکنانرضایت کارکنانحق امتیازهاکپی رایت‌هاگواهی‌نامه‌هافرانشیزهامارک‌هاعلایم تجاریمالکیت یا دارایی معنویسرمایه سازمانی (ساختاری)سرمایه انسانیسرمایه مشتری در ترازنامه منعکس نمی‌شوند و فقط برخی از مالکیتهای معنوی منعکس می‌شوند. .منبع: (Tayles et al., 2002) بي شك این داراییهای نامشهود دارای ارزش هستند چون وقتی شرکت‌‌ها فروخته می‌شوند، بخشی از ارزش آنها بصورت سرقفلی1 نامگذاری ميشود. بر طبق نظر هوريب2، سرقفلی تفاوت بین ارزش واقعی (بازاری) شرکت و ارزش دفتری آن است(بونیتز و دیگران،2000)3. تا قبل از سال 1980، مهمترین عامل تعیینکننده برای درک مزیت رقابتی شرکت‌ها، ساختار صنعت و بطور کلی محیط تجاری بوده است و شرکت‌ها بیشتر توجه خود را به محیط سازمانی خود مبذول می‌داشتند تا به درون سازمان. در این روزگار، نقش مدیریت، پیدا کردن راه‌ها و روش‌هایی بود که کالاها و بازارها را با هم ترکیب کنند و سازمانها بیشتر بر روی منابع محیطی که عمدتاً مشهود بوده است متکی بوده‌اند. اما بعد از سال 1980، عامل تعیین کننده‌ دیگری مطرح شد و آن هم نحوه استفاده از منابعی بود که غیر قابل تقلید، غیر قابل انتقال، نادر و بادوام بودند و برای مشتریان ایجاد ارزش می‌کردند و مزیت رقابتی سازمان‌ها در گرو این منابع بود. این منابع و داراییها عمدتاً نامشهود بویژه انسانی بودند و این منابع در داخل سازمانها قرار داشتند. این امر باعث شد که سازمانها توجه خود را به درون سازمان‌ها و سرمایه‌های فکری خود جلب کنند تا به محیط سازمان خود. در این جا تمرکز سازمانها روی منابع و جنبه‌های داخلی از شرکت‌ها بود که در محیط یافت نمی‌شد. این منابع با نام‌های مختلفی همچون حافظه سازمانی، منابع نامشهود، داراییهای استراتژیک، قابلیت‌های اصلی1، شایستگی‌های اصلی2 و داراییهای غیرقابل مشاهده و داراییهای دانش محور و ... مطرح شد. با تمرکز بیشتر سازمان‌ها روی تعریف این منابع، این موضوع آشکار شد که این داراییها، بیشتر مبتنی بر دانش و اطلاعات هستند و می‌توانند شامل هر چیزی از قبیل وفاداری مشتری تا مهارت‌های تکنولوژیکی یا سرقفلی داخلی باشند و باید این نکته را خاطرنشان سازیم که این منابع و داراییهاي نامشهود دارای اثر مهمی بر فرایندهای نوآوری سازمانی هستند (سانچز و دیگران، 2000)3. در پایان باید گفت که شرکت‌ها نه تنها نیاز دارند تا دارایی‌هاي نامشهود خود را شناسایی، اندازه‌گیری و مدیریت کنند بلکه باید همواره سعی کنند تا این داراییهای نامشهود را بطور مستمر، ارتقا و بهبود بخشند. سازمانهایی که نتوانند داراییهاي دانشی خود را بطور مستمر ارتقا دهند بقاء خود را با خطر از دست دادن و فنای خود مبادله خواهند کرد(بونیتز،1998)4 . 2-2-1) مبانی نظری و سیر تاریخی سرمایه فکری سرمایه فکری اولین بار در سال 1962 توسط فریتز مچلاپ مطرح شد پس از آن در سال 1969 جان کنت گالبرایت اصطلاح سرمایه فکری را به کار برد در اوايل دهه 1980 ایده عمومی ارزش ناملموس (که اغلب ”سرقفلی“ نامیده میشد) را ایتامی مطرح کرد. در اواسط دهه 1980 انقلاب اطلاعات شكل گرفت و شكاف بين ارزش دفتري و ارزش بازار به طور چشمگيري براي بسياري از شركتها افزايش یافت. درهمين حين، كتابي پيرامون استخراج ارزش از نوآوري توسط آقاي تيس انتشاريافت. در سال 1979، حسابداری سوئدی به نام کارال اریک اسویبی5 که بعدها به عنوان یکی از بنیانگذاران علم مدیریت دانش معرفی شد، با پرسشی بزرگ روبرو گردید. دفاتر حسابداری (ارزش دفتری) یکی از شعبههای معروف سازمانی که او در آنجا کار میکرد تنها، یک کرون ارزش را نشان میداد، در حالی که ارزش واقعی سازمان به مراتب بیش از اینها بود. در این هنگام وی متوجه شد که ترازنامه مالی شرکت او، تنها ارزش دارایی فیزیکی آن را که شامل چند میز و ماشین تحریر بود نمایش میدهد و ارزش واقعی سازمان به شایستگی کارکنان سازمان و چیزی را که جمع کارمندان سازمان به عنوان یک دفتر و مغز جمعی تشکیل می دادند، وابسته است. اسویبی و دیگران، این یافته را با نام دارایی فکری و دارایی ناملموس معرفی کردند و آن را در کنار داراییهای ملموس قرار دادند. به این ترتیب تعداد نوشتهها، سمینارها و ... در این زمینه رشد کرد و موضوع بطور جدی در دستور کار دانشمندان علم مدیریت و مدیران سازمانهای بزرگ قرار گرفت. در اقتصاد جدید، تبادل دانش و اطلاعات، بیش از محصولات و خدمات موجب اعتلای سازمانها شده است به گونهای که با بررسی شرکتهای با رشد سریع در مییابیم که 50% آنها به تجارت دانش کارکنان خود پرداختهاند. بنابراین با چنین روندی تعیین معیار و اصولی برای ارزشگذاری دانش به عنوان یک دارایی مهم و کلیدی، از اهمیت ویژهای برخوردار شده است. در اواخر دهه 1980 آغاز نخستين تلاشها براي نوشتن و تدوين صورت حساب هايي كه سرمايه هاي فكري را اندازه گيري مي كنند (اسويبي، 1988 ) شکل گرفت و در این رابطه کتاب «ارتباط گم شده و سقوط مديريت حسابدار ي» توسط آ قايان جانسون و كاپلان انتشار یافت. همچنين كتاب «مديريت داراييهاي دانشي» (قرن 21) توسط آقاي آميدن منتشر شد. در سال 1990 شرکت اسكانديا آقاي ليف ادوينسون را به عنوان «مدير سرمايه هاي فكري» خود منصوب کرد. اولين باري است كه نقش مديريت سرمايه هاي فكري با تخصيص يك پست رسمي، در سازمان مشروعيت مي يابد. كاپلان و نورتن ( 1992) مفهوم و رويكرد كارت امتيازي متوازن را معرفي کردند . اين رويكرد مبتني بر اين فرض است كه آنچه را كه شما اندازه گيري مي كنيد همان چيزي است كه شما به دست مي آوريد. همچنین كتاب «سازمان هوشمند» نیز توسط آقاي كوئين انتشار يافت. ونوكا و تاكيشي در سال 1995 کار بسيار با ارزششان را دربارة ”سازمان دانش آفرین“ معرفی کردند . اگر چه تمركز اين كتاب بر دانش است ، با وجود اين، تمايز بين دانش و سرما ية فكري در آن بسيار ظريف عنوان شده است در سال 1994 ابزار شبيه سازي سلمي به نام تانگو روانه بازار شد. تانگو اولين محصول پرفروش است كه در آموزش مديران دربارة اهميت عوامل نامشهود، به كار مي آيد. همچنين در سال ( 1994 ) ضميمه اي براي گزارش سالانة شركت اسكانديا تهيه شد كه موجودي سرمايه هاي فكري آن ر ا نشان مي داد. گزارش سرمايه هاي فكري، علاقة زيادي ايجاد کرد و در شركتهايي كه به دنبال پيروي از پيشگامي اسكانديا هستند. براي «مميزي دانش» رويداد قابل توجه ديگري كه در سال (1995) اتفاق افتاد، زماني است كه سلمي از ارزيابي جامع از وضعيت سرمايه هاي فكري شركت استفاده كرد. صاحب نظران نهضت سرماية فكري، كتابهاي پرفروشي را دربارة موضوع منتشر کردند (كاپلان و نورتون، 1996 ادوينسون و مالون،1997 ؛ اسويبي، 1997). با اين حا ل، كار ادوينسون و مالون بويژه دربارة فرآيند و چگونگي اندازه گيري سرمايه هاي فكري به مراتب بيشتر استفاده شد. سرمايه هاي فكري، موضوع مورد پسند بسياري از محققان و كنفرانس هاي علمي، مقاله ها و نشريه هاي مختلف قرار ميگيرد. تعداد زيادي پروژه از جمله پروژ ههاي مرتيوم، دانمارك و استكهلم، در سطح وسيع انجام گرفت. اوایل دهه 2000 اولين مجلة معتبر علمي با عنوان «سرمايه هاي فكري» انتشار يافت. اولين استانداردهاي حسابداري «سرمايه هاي فكري» را دولت دانمارك منتشر كرد. چشم انداز سرمايه هاي فكري به همراه كميتة سرمايه هاي فكري در شركت اسكانديا تعيين و تشكيل شد. اتحادية اروپا، اولين گزارش سرمايه هاي فكري خود را منتشر کرد و کتاب «ثروت نامشهود» را موسسة بروكينگ به چاپ رسانید در آن سالها گزارش سرمايه هاي فكري مراكز اتريش منتشر ميشود و کتاب «مديريت، اندازه گيري و گزارش دهي داراييهاي نامشهود» به همراه حجم گسترده اي كتب و مقاله ها، پيرامون مديريت سرمايه هاي فكري به چاپ مي رسد. تعداد بسياري پروژه در راستاي مديريت و اندازه گيري سرمايه هاي فكري در سازمانهاي مختلف، تعريف و انجام شده و درحال حاضر نيز درحال پيگيري است. جدول زمانی زیر مهمترین رویدادها و وقایع حساس در بحث سرمایه فکری را نشان می دهد : جدول شماره 2-1- جدول زمانی مهمترین رویدادها و وقایع حساس سرمايه فكري دورهپیشرفت زمانی و وقایع حساس سرمايه فكرياوایل دهه 1980مفهوم کلی و عمومی ارزش نامشهود که اغلب تحت عنوان سرقفلی شناخته ميشود مطرح گرديد. (1980)تأسیس کمپانی تحقیقات تجاری بر ارزش های فکری توسط .Hall(1981)اواسط دهه 1980ارائه ترازنامه نامشهود توسط Sveiby. (1986) اواخر دهه 1980اولین کوشش‌ها و تلاش‌ها بوسیله مشاوران سازمانی برای ساختن حساب‌ها و صورت‌های سرمايه فكري آغاز شد (Sveiby, 1988). تلاش‌هایی در زمینه اندازه‌گیری سرمايه فكري شروع شد. (1988)اوایل دهه 1990برای اولین بار نقش مدیریت سرمايه فكري ظهور کرد و اولین شرکت با عملکرد سنجش سرمایه فکری توسط Edvinsson تحت نام موسسة Skandia AFS تأسيس شد. (1991)Kaplan & Norton مفهوم كارت امتيازي متوازن(BSC)1 را برای سنجش سرمایه فکری مطرح کردند. (1992)اواسط دهه 1990مقاله " سرمایه فکری " توسط Stewart در مجله فورچون تأليف شد. (1994)تشكيل انجمن سرمايه فكري توسطSullivan, Petrash, Edvinsson . (1994)گزارش سالانه Skandia با تمرکز بر ارزیابی ذخیره سرمايه فكري شرکت Skandia توسط Edvinsson ارائه گردید. (1995) تألیف کتاب " سرمایه فکری " توسط Edvinsson & Malone. (1997)تألیف کتاب " سرمایه فکری " توسط Stewart. (1997)اواخر دهه 1990تألیف کتاب " سودآوری از سرمایه فکری " توسط Sullivan. (1998)تألیف مقاله " اندازهگیری عملکرد برای افزایش سرمایه فکری " توسط Knight. (1999)اوایل دهه 2000کنفرانس بین المللی سرمایههای فکری در آمستردام هلند. (2000) تألیف مقاله " چشم اندازی بر سرمایه فکری و سرمایه ناملموس " توسط Edvinsson. (2000)تألیف مقاله " روشهای جدید سرمایه فکری، ارزیابی و حسابداری ناملموس " توسط Stanfield. (2000)تألیف مقاله "سرمایه فکری، منبعی استراتژیک" توسط Bollinger و دیگران. (2001)اواسط دهه 2000تألیف کتاب " ایجاد مفهوم طراحی سرمایه فکری، روشی برای ارزیابی داراییهای ناملموس" توسط Daniel Andriessen. (2004)تألیف کتاب " چشم اندازی بر چند وجهی سرمایه فکری داخلی، مدیریت، ارزیابی و گزارش دهی " توسط Bernard Marr. (2005)تألیف کتاب " سرمایه فکری در سطح سازمانی، شهری و ملی " توسط Edvinsson و دیگران. (2005) (Petty and Guthrie, 2000) منبع : 2-2-2) تعریف سرمایه فکری به راستی سرمایه فکری چیست و علت توجه و تمرکز سازمانها برای شناسایی و اندازه گیری آن به چه علت است ؟ آیا ترازنامه می تواند ارزش واقعی یک شرکت یا سازمان را مشخص نماید ؟ آیا جایگاهی در ادبیات گزارشات مالی در خصوص حلقه اصلی خلق ارزش یعنی منابع انسانی وجود دارد ؟ یکی از عوامل مهم در الگوی رقابتی شرکتها استفاده و تربیت نیروهای متخصص، استفاده از دانش و تکنولوژی روز در صنعت می باشد، لذا عامل تبدیل منابع به حداکثر ارزش همان حلقه ارزش آفرین در سازمانهاست. ادبیات حسابداری این مفهوم را به عنوان سرمایه فکری می شناسد. سنجش کمی سرمایه فکری سازمانها به معنای میزان منابع ارزش آفرین در سازمان است و این خود نشاندهنده ارزش سازمان می باشد لذا ضرورت اندازه گیری سرمایه فکری برای سازمان و گزارشگری آن برای ذینفعان بر اندیشمندان عرصه مالی پوشیده نیست. در مورد سرمایه فکری، تعریف مشترکی وجود ندارد و پژوهشگران تعاریف گوناگونی ارائه دادهاند، که در ادامه به برخی از آنها اشاره خواهد شد: سرمايه فكري، دانش، اطلاعات، اموال دانشي و تجربياتي است که با بکارگيري آنها ميتوان توليد ثروت نمود. اين سرمايه جمع نيروهاي فکريست، از اينرو شناسايي آن دشوار و بکارگيري مؤثر آن دشوارتر است.(استوارت، 1997)1 سرمايه فكري، زباني است جهت فکر کردن، صحبت کردن و انجام اقداماتي که به محرکهاي درآمد آتي سازمان مربوط مي‌شوند که شامل روابط با مشتريان و شرکا، تلاشهاي نوآوري، زيرساختار سازماني و دانش و مهارتهاي کارکنان سازمان است. به عنوان يک مفهوم، سرمايه فكري با تکنيکهايي همراه است که مديران را در جهت تقويت مديريت توانمندتر مي‌سازد.(رز و دیگران،1997)2 سرمايه فكري پنهان است ولي پس از كشف شدن و بكارگيري آن، منابع جديدي براي سازمان به ارمغان خواهد آمد كه موجب افزايش توان رقابتي و پيروزي خواهد شد. (بونیتز، 1996) سرمايه فكري واژه‌اي است كه به تركيبي از دارايي نامشهود بازار، اموال فكري، انساني و زيرساختار اطلاق مي شود كه سازمان را جهت انجام وظايفش ياري مي رسانند.(بروکینگ، 1997)3 سرمايه فكري شامل همه داراييها و فرآيندهايي است كه به شكل مرسوم در ترازنامه سازمان مورد توجه قرار نميگيرند. همچنين همه داراييهاي نامشهود (نظير نشان‌هاي تجاري) و جمع دانش همه اعضاي سازمان و تغيير شكل عملي دانش آنها را شامل ميشود. (رز و دیگران، 1997) سرمايه فكري شامل مواد هوشمند، دانش، اطلاعات، اموال فكري و تجربه‌هايي است كه با بكارگيري آنها ميتوان تولید ثروت نمود. در نهايت سرمايه فكري، خرد جمعي يا مجموعه‌اي از دانشهاي مفيد در نظر گرفته ميشود.(استوارت،1197) سرمايه فكري، پيگيري و استفاده موثر از دانش(محصول نهايي) در تقابل با اطلاعات و مواد خام است.(بونیتز، 1998) سرمايه فكري به عنوان يك المان از ارزش بازاري سازمان در نظر گرفته‌ ميشود.(الویت و دیگران، 1999) سرمایه فکری یک موجودیت پیچیده و گریزان است اما زمانیکه کشف شود و مورد استفاده قرار گیرد سازمان را قادر میسازد تا با یک منبع جدید در محیط رقابت کند.(بونیتز، 1996) سرمایه فکری به مجموعه منحصر بفردی از منابع مشهود و نامشهود شرکت اطلاق میشود. (گوپتا و دیگران،2001) سرمایه فکری یک ماده فکری است که جمعآوری و شکلبندی شده و برای تولید داراییهایی با ارزش بیشتر مورد استفاده قرار میگیرد.(کلین و دیگران ، 1994) سرمایه فکری مجموعهای از اطلاعات و دانش کاربردی برای خلق یک ارزش در سازمان است. (ادوینسون و دیگران، 1997) سرمایه فکری دانش سازمانی وسیع و گسترده ای است که برای هر شرکت منحصر بفرد است و به شرکت اجازه میدهد تا بطور پیوسته خود را با شرایط در حال تغییر و تحول انطباق دهد. (موریسن، 1998) سرمایه فکری جریان دانش در درون شرکت ها است. (دایرکس و کول، 1989) سرمایه فکری مجموعهای از داراییهای دانش محور است که به یک سازمان اختصاص دارند و در زمره ویژگیهای یک سازمان محسوب میشوند و از طریق افزودن ارزش به ذینفعان کلیدی سازمان، به طور قابل ملاحظهای به بهبود وضعیت رقابتی سازمان منجر میشوند(مر، 2004). سرمایه فکری اصطلاحی برای ترکیب دارایی ناملموس بازار، دارايی فکری، دارایی انسانی و دارايی ساختاری است که سازمان را برای انجام فعالیتهایش توانمند میسازند(بروکینگ و دیگران1، 2001). سرمایه فکری جمع همه چیزهایی است که افراد سازمان میدانند و برای سازمان در بازار، مزیت رقابتی ایجاد می کند(استوارت، 1991). سرمایه فکری دانشی است که قابل تبدیل شدن به ارزش باشد.(ادوینسون2،1991) بنابراین از دید حسابداری دارایی های فکری مانند حق اختراع یا اموال فکری دارای مانده ی بدهکار است در حالی که سرمایه فکری جمع ثروت بنگاه است که در دارایی فکری سرمایه گذاری شده است ودارای مانده ی بستانکار است (ویدا مجتهد زاده، 1381). در پایان بايد گفت که پیدایش اقتصاد دانش محور باعث افزایش اهميت سرمايه فكري به عنوان یک موضوع تحقیقاتی شده است. اکنون زمان مناسبي برای انجام تحقيقات در زمينه سرمايه فكري است. امروزه جامعه محققان سرمايه فكري در جایگاه مهمی قرار دارند. این محققان از سال‌ها پیش نبرد و مبارزه‌ای را برای قبولاندن اهمیت سرمايه فكري آغاز نموده و سمینارها و مقالات و کتب زیادی را در این زمینه ارائه کرده‌اند و بیشتر تلاش‌های صورت گرفته در زمینه توسعه چارچوب سرمايه فكري بوده است. اکنون این ضرورت بوجود آمده است که آنها بر روی اندازه‌گیری و مدیریت و افشاء آن تمرکز کنند. باید گفت که موضوع علم سرمايه فكري یک موضوع بین رشته‌ای است و در بر گیرنده علوم مختلفي مانند حسابداری، مدیریت دانش، اقتصاد و مدیریت منابع انسانی و... است. هر چند امروزه این اعتقاد وجود دارد که مطالعه سرمايه فكري بیشتر به عنوان یک هنر توصیف می‌شود تا یک علم و در بر گیرنده عوامل روانی و خلاقیت است و بیشتر شامل ادغامی از مطالعات رفتاری (رفتارهای مشتری و سازمانی) است (لیم ودیگران3، 2004). 2-2-3) انواع طبقه بندی اجزای سرمایه فکری در زمینه طبقهبندی اجزاء سرمایه فکری تاکنون مدلهای زیادی ارائه شده است. در ادامه این طبقهبندیها را با نام محققان آنها ذکر میکنیم و به شرح اجزای این طبقه بندی ها می پردازیم ولی باید توجه کرد که همانند تعریف سرمایه فکری، هنوز یک طبقه بندی جهانشمول درباره اجزای سرمایه فکری وجود ندارد. طبقه بندی Bontis در سال 1998 و 2000 طبقه بندی Stewart در سال 1997 طبقه بندی Goran Roos در سال 1997 طبقه بندی Amie Brooking طبقه بندی Sveiby در سال 1997 طبقه بندی Eustace و همکارانش طبقه بندی Edvinsson و Malone طبقه بندی Chen و همکارانش طبقه بندی Hannas و Lowendahl طبقه بندی Petty و Guthire طبقه بندی سازمان برای همکاری و توسعه اقتصادی طبقه بندی Lim و Dallimore در سال 2004 طبقه بندی Norton و Kaplan در سال 1992 و سایر طبقه بندیهای دیگر که ارائه شده بونتیس1 (1998) ابتدا به سه نوع سرمایه انسانی، ساختاری و مشتری اشاره کرد و در سال 2000 طبقه بندی خود را بصورت سرمایه انسانی، سرمایه ساختاری، سرمایه ارتباطی 2 و دارایی یا مالکیت معنوی تغییر داد. منظور از سرمایه انسانی سطح دانش فردی است که کارکنان یک سازمان دارای آن میباشند که این دانش معمولاً بصورت ضمنی میباشد. منظور از سرمایه ساختاری کلیه داراییهای غیرانسانی یا قابلیتهای سازمانی3 است که برای برآورده کردن نیازهای بازار مورد استفاده قرار میگیرد و منظور از سرمایه ارتباطی کلیه دانش به كار گرفته شده در روابط یک سازمان با محیط خود شامل مشتریان، عرضه کنندگان، مجامع علمی و غیره است که به عقیده ایشان مهمترین جزء یک سرمایه فکری، سرمایه مشتری است بخاطر اینکه موفقیت یک سازمان در گرو سرمایه مشتری آن است و منظور از مالکیت معنوی، آن قسمت از داراییهای نامشهود است که بر اساس قانون، مورد حمایت و شناسایی قرار گرفته است مانند کپی رایت، حق اختراع و حق امتیاز(بونیتس و همکاران1 ، 1998) رديف اول سرمايه فكريسرمايه انسانيسرمايه ساختاريسرمايه مشتري روابط بازاررویههای سازمانیفکر یا هوش انسانیاز نظر اصل یا ماهيتدر درون روابط سازمان با خارج از سازمان قرار دارد.در درون روابط سازمانی قرار دارددر درون ذهن افراد قرار دارداز نظر حیطهمدت پایداریکارایی و قابلیت دستیابیمناسب بودن حجم آناز نظر پارامترهای اندازه‌گیریبالاترین سطح از لحاظ مشکل و بدون کدگذاریمتوسطبالااز نظر مشکل بودن کدگذاری رديف دوم نمودار شماره 2-2- مفهوم‌سازی سرمایه فکری از سوی بونتيس منبع: (Bontis,1998) همچنین بونتیس به وجود یک سری روابط متقابل میان اجزای سرمایه فکری معتقد است، به این صورت که حتی اگر یک سازمان دارای سرمایه انسانی مناسبی باشد ولی دارای یک سرمایه ساختاری مناسب نباشد، نمیتواند از دانش افراد خود استفاده کند و به تبع آن نمیتواند به سرمایه مشتری خود، پاسخ مناسبی دهد (بونیتس و دیگران، 2000). استوارت (1997) طبقه بندی خود را بصورت سرمایه انسانی، سرمایه ساختاری، سرمایه مشتری ارائه کرد. در این طبقه بندی، سرمایه انسانی در واقع کارکنان یک سازمان است که مهمترین دارایی یک سازمان است و منظور از سرمایه ساختاری دانش قرار گرفته شده در فناوری اطلاعات و همه حق امتیازها و طرح و مارکهای تجاری است و منظور از سرمایه مشتری، اطلاعات مربوط به بازار است که برای جذب و حفظ مشتریان، بکار گرفته می شود. این طبقهبندی تا حدودی با طبقه بندی اولیه بونتیس مشابه است.(استورات، 1997) روس و همکارانش (1997) نیز سرمایه فکری را به سه سرمایه انسانی شامل شایستگی، طرز فکر و چابکی یا زیرکی فکری 1 و سرمایه ساختاری شامل همه ساختارها و فرآیندها و مالکیت معنوی سازمانی و داراییهای فرهنگی و سرمایه ارتباطی شامل روابط با ذینفعان داخلی و خارجی یک شرکت تقسیم میکند. ولی بعداً روس یک جزء سرمایه دیگر بنام سرمایه بهبود و بازسازی2 را به طبقهبندی خود افزود، که این سرمایه آخر شامل حق اختراعهای جدید و تلاشهای آموزشی است. بروكینگ3در طبقهبندی خود به داراییهای انسان محور4و داراییهای زیر ساختاری و مالکیت معنوی و داراییهای بازار اشاره کرده است. منظور از داراییهای انسان محور، مهارتها، تواناییها و تخصص و توانایی حل مشکل و سبکهای رهبری است. منظور از داراییهای زیر ساختاری، همه تکنولوژیها، فرآیندها و متدولوژیهایی است که یک سازمان را قادر به فعالیت میسازد. منظور از مالکیت معنوی حق امتیاز و علایم یا مارکهای تجاری و دانش فنی است و منظور از داراییهای بازار، برندها، مشتریان، وفاداری مشتریان و کانال های توزیع است(بونیتس و همکارن، 2000) اسویبی (1997) طبقه بندی خود را بصورت ساختار داخلی، ساختار خارجی و شایستگی کارکنان ارائه کرده است. این طبقه بندی، به نام طبقه بندی ناظر دارایی نامشهود5معروف است. منظور از شایستگی کارکنان، همان سرمایه انسانی مطرح شده در طبقه بندیهای قبلی است. منظور از ساختار داخلی، سرمایه ساختاری یا سازمانی و منظور از ساختار خارجی، سرمایه مشتری یا ارتباطی است. البته باید توجه داشت که اسویبی چهار حوزه کلیدی را، در سه جزء خود قرار داد، که عبارتند از رشد و کارایی، پایداری و بازسازی. و براساس این چارچوب یک سری شاخص استخراج کرد. شکل این طبقه بندی بصورت زیر است.( اسویبی، 1997)6 ارزشهاي بازاري ارزش دفتري خالص داراييهای مشهودداراييهاي نامشهود شایستگی فردیساختار داخلیساختار خارجیرشد رشدرشدرشدبازسازی بازسازیبازسازیبازسازیکارآیی کارآییکارآییکارآییپایداری/ ریسک پایداری/ ریسکپایداری/ ریسکپایداری/ ریسک نمودار شماره 2-3- طبقه بندي اسويبي از طريق چارچوب ناظر دارايي نامشهود منبع : (Brennan et al., 2000) منظور از شایستگی فردی، کارکنان، توانایی و ظرفیت آنها برای عمل کردن در موقعیتها و شرایط مختلف است و منظور از ساختار داخلی هم شامل فرهنگ رسمی و غیررسمی داخل سازمان و نیز شامل حق امتیازها، مفاهیم، مدلها و پایگاه دادهها و سیستمهای داخلی است و ساختار خارجی شامل روابط سازمان با مشتریان، عرضه کنندگان، شهرت و مارکهای تجاری است. به عقیده اسویبی، شایستگی فردی کارکنان (سرمایه انسانی) برای یک سازمان حیاتی است به اين دليل که بدون وجود آن، سازمان قادر به فعالیت نیست و این شایستگی شامل مهارتها، آموزش و تجربیات و غیره است(برنان و همکاران،2000 ).1 یوستک 2 و همکارانش، سرمایه فکری را به دو قسمت شامل کالاهای نامشهود و شایستگیهای نامشهود تقسیم میکنند که کالاهای نامشهود، داراییهایی هستند که میتوان آنها را خرید و فروش کرده و به نحو مناسب از آنها حفاظت و ذخیره کرد مانند کپی رایتها، علائم تجاری و طراحیها، دانش فنی و فرانشیزها. همچنین ایشان و همکارانش معتقد هستند که این کالاهای نامشهود را میتوان به شکل عینیتری1 ارزشگذاری کرد اما شایستگیهای نامشهود به عوامل متمایز و مشخصی از مزیت رقابتی اطلاق میشود که یک شرکت را از سایر رقبا، متمایز میکند که شامل شایستگیهای نوآوری، شایستگیهاي ساختاری، شایستگیهاي بازاری و منابع انسانی است.(سیثارمن و همکاران2، 2002) طبقه بندی ادوینسون و مالونه (1997) این دو نفر در طرح ارزش اسکاندیاي 3 خود، سرمایه فکری را در دو جزء سرمایه انسانی و سرمایه ساختاری ارائه کردهاند که شکل آن بصورت زیر است : نمودار شماره 2-4- طرح ارزش اسکاندیا منبع : (کنان و دیگران،2004)4 در این طبقهبندی، ادوینسون و مالونه، سرمایه مشتری را در زمره سرمایه ساختاری قرار دادهاند که در بیشتر طبقهبندیهاي دیگر این کار صورت نگرفته بود و برای سرمایه ساختاری دو سرمایه سازمانی و مشتری را در نظر گرفتند و برای سرمایه سازمانی نیز دو سرمایه فرآیندی و نوآوری را مطرح کردند. در این طبقهبندی، سرمایه سازمانی شامل فلسفه سازمان، سیاستها و سیستمهایی برای استفاده از قابلیتهای سازمان است. سرمایه فرآیندی شامل تکنیکها و رویهها و برنامههایی است که پیاده میشوند و تحویل کالا و خدمات را ارتقاء میدهند و سرمایه نوآوری شامل مالکیت معنوی و داراییهای نامشهود دیگر است.(کنان و دیگران، 2004) طبقه بندی چن و همکارانش (2004) آنها معتقد هستند که سرمایه فکری از چهار عنصر زیر تشکیل شده است: 1- سرمایه انسانی 2- سرمایه مشتری 3- سرمایه نوآوری 4- سرمایه ساختاری ولی آنها معتقد هستند که این ساختار و اجزاء سرمایه فکری بسیار ضعیف و شکننده است مگر اینکه با یکسری روابط مستمر و بهم پیوسته حمایت شوند در واقع آنها بر روابط بین اجزاء سرمایه فکری تأکید بیشتری دارند تا بر اجزاء آن .(چن و دیگران، 2004)1 سرمايه مشتريسرمايه نوآوريسرمايه ساختاريسرمايه انساني نمودار شماره 2-5- مدل چن و همکارانش از سرمایه فکری و روابط بین آنها در این طبقهبندی چن و همکارانش، منظور از سرمایه انسانی که در واقع مبنا و اساس سرمایه فکری است، دانش، مهارتها و تواناییهاي کارکنان و طرز فکرهای کارکنان درباره کسب و کار است. از نظر آنها در واقع این سرمایه انسانی است که میتواند دانش را بوسیله تبدیل به سه جزء دیگر سرمایه یعنی سرمایه ساختاری، مشتری و نوآوری، به ارزش بازاری تبدیل کند و از طرف دیگر این سرمایه انسانی است که اشکال عملیاتی سه سرمایه دیگر را تعیین میکند. بطور دقیقتر تعریف اجزای سرمایه فکری از نظر آقای چن و همکارانش به شرح زیر است: 1- سرمایه انسانی نمایانگر دانش ضمنی قرار گرفته در ذهن و افکار کارکنان است. سرمایه انسانی یک منبع مهم از نوآوری و بازآفرینی یک شرکت است و سرمایه انسانی بصورت ترکیبی از شایستگیها، طرز فکر و خلاقیت کارکنان تعریف می شود. شایستگی کارکنان در واقع بخش سختافزاری سرمایه فکری است که شامل دانش، مهارتها و استعدادهاي کارکنان است و منظور از دانش، دانش فنی و دانش دانشگاهی است و مهارتهاي کارکنان در واقع توانایی انجام وظایف و تکالیف عملی کارکنان است که از طریق تمرین حاصل میشود و برخی از آنها از طریق تحصیلات بدست میآید. طرز فکرها در واقع بخش نرمافزاری سرمایه فکری است که شامل انگیزه برای کار و رضایت از کار است و در واقع به عنوان پیش شرطی برای نمایش شایستگیهاي کارکنان در نظر گرفته میشود. خلاقیت کارکنان آنها را قادر میسازد تا از دانش خود استفاده کنند و بطور مستمر نوآوری داشته باشند و بنابراین عامل مهمی در گسترش و ایجاد سرمایه فکری یک شرکت است. سرمایه ساختاری با سیستم و ساختارهاي یک موسسه سروکار دارد و در واقع روتینهای یک کسب و کار است. یک موسسه با سرمایه ساختاری قوی میتواند شرایط مساعد و مناسبی را برای استفاده و بهرهبرداری از سرمایه انسانی ایجاد کند و به سرمایه انسانی اجازه دهد تا از توان بالقوه خود نهایت استفاده را ببرد و بنابراین باعث افزایش سرمایه نوآوری و مشتری میشود. سرمایه ساختاری را میتوان بصورت فرهنگ، ساختار سازمانی، یادگیری سازمانی و فرآیندهای عملیاتی و سیستمهای اطلاعاتی تقسیم کرد. هر کدام از اجزاء سرمایه ساختاری میتوانند بر روی سه سرمایه دیگر و بخصوص سرمایه انسانی تأثیر بگذارند و متقابلاً از آنها تأثیر بپذیرند برای مثال یک فرهنگ قوی میتواند عامل مهمی در انگیزش کارکنان باشد. سرمایه نوآوری به ارائه ترکیب جدیدی از عوامل حیاتی و ضروری تولید در درون یک سیستم تولیدی اطلاق میشود. این سرمایه میتواند شامل محصولات جدید، تکنولوژی های جدید، بازار جدید و مواد جدید و ترکیب جدید باشد. با افزایش اهمیت دانش، سرمایه نوآوری به جزء مهمی از سرمایه فکری تبدیل میشود و این سرمایه میتواند به سه جزء موفقیتهای نوآوری، مکانیسمهای نوآوری و فرهنگ نوآوری تقسیم شود (چن و همکاران). هود را به منابع ارتباطی1 و شایستگی 2 تقسیم کردند منظور از شایستگی، توانایی انجام یک وظیفه یا کار معین است که این شایستگی در دو سطح فردی شامل دانش، مهارت و استعداد و در سطح سازمانی شامل رویهها، تکنولوژی و پایگاه داده وجود دارد. منابع ارتباطی به شهرت یک سازمان و وفاداری مشتریان آن اطلاق میشود. بعداً لوواندال این طبقه بندی را قدری جزییتر کرد(برنان و دیگران، 2004). منابعنامشهودمشهودارتباطیشهرتوفاداریروابطشایستگی مبتنی براطلاعاتمهارتهاقابلیتهااستعدادها نمودار شماره 2-6- طبقه‌بندی اولیه توسط هاناس و لووندال نامشهودمشهودمنابع ارتباطيشايستگيجمعيفرديجمعيفرديشهرتوفاداريروابطشهرتوفاداريروابطپايگاه دادهقابليتها = مهارت + فرهنگدانشقابليتها = مهارت + استعداد نمودار شماره 2-7- طبقه‌بندی لووندال منبع : برنان و همکاران،20001. پتی و گویتر (2000)2 طبقه بندی ارائه شده ناظر داراییهای نامشهود اسویبی را به شکل جدول زیر اصلاح کردند این دو نفر شاخصهاي مناسبی را به این چارچوب اضافه کردند. جدول شماره 2-2- طبقه بندی پتی و گویتر مالکیت معنوی شامل حق امتیاز، کپی رایت، علائم تجاری؛ سرمایههای زیرساختاری شامل فلسفه مدیریت، فرهنگ شرکت، سیستم اطلاعاتی و سیستم های شبکه سازی و روابط مالیسرمایه ساختاری (سازمانی) : ساختار درونیمارکهای تجاری، مشتریان، وفاداری مشتریان، همکاریهای تجاری، توافقات مربوط به گواهینامهها، توافقات فرانشیزها و ...سرمایه مشتری (ارتباطی) : ساختار بیرونیدانش فنی – تحصیلات – دانش مرتبط با کار، شایستگی مرتبط با کار؛ روحیه کارآفرینی، تواناییهاي مربوط به نوآوری و اثرگذار بودن قابلیت تغییر یا انعطاف پذیری، شایستگی حرفهایسرمایه انسانی : شایستگی کارکنان در واقع کار این دو، انطباق چارچوب ناظر داراییهای نامشهود اسویبی با چارچوب طبقهبندیهای متداول دیگر شامل سرمایه انسانی، سرمایه ساختاری و سرمایه مشتری بوده است. طبقه بندی سازمان همکاری و توسعه اقتصادی به دو سرمایه انسانی و سازمانی (ساختاری) اشاره می کند و سرمایه فکری را بصورت ارزش اقتصادی این دارایی های نامشهود (سرمایه انسانی و سرمایه ساختاری) توصیف میکند. سرمایه سازمانی به اجزايي مانند مالکیت سیستمهای نرم افزاری، شبکههای توزیع و زنجیرههای عرضه اطلاق میشود و سرمایه انسانی شامل منابع انسانی درون سازمان و منابع انسانی خارج از سازمان است که منابع انسانی درون سازمان شامل کارکنان و منابع انسانی خارج از سازمان شامل مشتریان و عرضه کنندگان است(پتی و دیگران، 2000) طبقه بندی لیم و دالیمور (2004)1 سرمایه فکری را از طریق ارتباط دادن آن با دو مفهوم دانش فنی مدیریت و دانش فنی بازاریابی، تشریح و طبقهبندی میکنند. شایستگی یک شرکت برای یک رویکرد مدیریت استراتژیک شامل سرمایه انسانی، سرمایه شرکتی2، سرمایه کارکردی3 و سرمایه تجاری 4 است و روابط یک شرکت برای رویکرد بازاریابی استراتژیک شامل سرمایه مشتری، سرمایه عرضهکننده 5، سرمایه همپیمانی 6 و سرمایه سرمایهگذار7 است. شکل این طبقهبندی در زیر ارائه گردیده است. نوآوريسرمايه فكريمديريت دانشبازاريابي استراتژيكمديريت استراتژيكسرمايه انسانيسرمايه شركتيسرمايه تجاري سرمايه سرمايهگذارسرمايه همپيمانيسرمايه مشتريسرمايه كاركرديسرمايه عرضه كننده نمودار شماره2-8- طبقه بندی لیم و دالیمور منبع : (لیم و دیگران،2004)1 طبقه بندی نورتون و کاپلان (1992)، نورتون و کاپلان کارت امتیازی متوازن خود را در سال 1992 ارائه کردند که این چارچوب ابتدا عملکرد یک سازمان را در چهار حوزه یا دیدگاه مشتری، فرآیند داخلی، رشد و یادگیری و مالی اندازهگیری میکرد. این چارچوب بیانگر یک مجموعه از روابط علی– معلولی میان معیارهای خروجی1و محرکهای عملکردی2 یک سازمان بود. این چارچوب میتوانست نتایج مالی و نامشهود یک سازمان را بطور همزمان کنترل و اندازهگیری کند. با نگاهی به این چارچوب، این نکته مشخص می شود که دیدگاه مشتری همان سرمایه مشتری و دیدگاه رشد و یادگیری همان سرمایه انسانی و دیدگاه فرآیندهای داخلی همان سرمایه ساختاری و دیدگاه مالی همان سرمایه مالی و مشهود است. این چارچوب به علت کاربرد در برنامهریزی استراتژیک، اندازهگیری عملکرد و داراییهای نامشهود از مقبولیت بسیاری برخوردار شده است(برنان ودیگران، 2000) دیدگاه مالیاستراتژی و چشم انداز ديدگاه رشد و یادگیریديدگاه فرآیندهای داخلیديدگاه مشتری نمودار شماره 2-9- چارچوب کارت امتیازی متوازن منبع : (برنان و دیگران،2000) طبقهبندی کنفدراسیون اتحادیههای تجاری دانمارک (1999)، آنها سرمایه فکری را متشکل از افراد، بازار و سیستمها میدانند شکل این مدل بصورت زیر است.(برنان و همکاران،2000) افرادانگیزشفرهنگآموزش و تحصیلبهبودسیستمهاحق امتیازها و حق اختراع‌هاروش‌هاتکنولوژیسازمانبازارعرضه کنندگان و مشتریانبازار پولیبازار نیروی کاربازار دانش نمودار شماره 2-10 - طبقه بندی کنفدراسیون اتحادیههای تجاری دانمارک منبع: برنان و دیگران،2000 این سه جزء مدل بطور نزدیکی به یکدیگر مرتبط شدهاند. برای مثال موفقیت یک تکنولوژی جدید به شایستگی و آموزش کارکنان بستگی کامل دارد.(منبع قبلی) طبقه بندی مر و شیوما (2001) ، این دو محقق سرمایه فکری را بصورت گروهی از داراییهای دانش محور تعریف میکنند که به یک سازمان اختصاص داشته و جزء ویژگی سازمانی محسوب میشود و از طریق افزودن ارزش به بهبود وضعیت رقابتی سازمان منجر میشود. بر طبق مدل اولیه مر و شیوما، سرمایه فکری رامی توان به 6 طبقه ذیل تقسیم بندی کرد : 1- روابط با ذینفعان : که شامل تمامی اشکال روابط یک شرکت با ذینفعان خود است. این روابط ممکن است شامل توافقات گواهینامه و شراکتی و قرارداد و ترتیبات توزیع و همچنین روابطی با مشتریان از قبیل وفاداری مشتری و تصویر ایجاد شده از نام تجاری و غیره باشد. 2- منابع انسانی : شامل داراییهای دانش محور است که به شکل مهارت، شایستگی، تعهد و انگیزش و وفاداری یا بصورت دانش فنی، تخصص فنی و تواناییهایی حل مشکل و خلاقیت و طرز تفکرات و تحصیلات و غیره در اختیار کارکنان میباشد. 3- زیر ساختارهای فیزیکی : در برگیرنده داراییهای زیرساختاری از قبیل طرح استقرار ساختاری و تکنولوژی ارتباطی و اطلاعاتی مانند پایگاه داده و شبکههای فیزیکی مانند اینترنت و غیره است. 4- فرهنگ : شامل ارزشهای سازمانی و رفتار شبکهسازی کارکنان و فلسفههای مدیریت است. فرهنگ دارای اهمیت بنیادی برای کارایی و اثربخشی سازمانی است زیرا چارچوب مشترکی را برای تفسیر و تعبیر وقایع سازمانی فراهم می سازد. 5- رویهها و عملیات سازمانی : شامل عملیات داخلی رسمی و غیررسمی مانند راهنماهای فرآیندی و شبکههای مجازی و قوانین ضمنی و رویههای غیررسمی و قوانین ضمنی رفتار و سبک مدیریت و غیره است. 6- دارایی یا مالکیت معنوی : مجموع داراییهای دانش محور از قبیل حق امتیاز، کپی رایت، برند، طرح و اختراعات به ثبت رسیده و فرآیندهایی است که مالکیت آن بوسیله قانون در اختیار شرکت قرار داده شده است (مر و همکارن، 2001). همانگونه که ذکر شد در اکثر طبقه بندیها، به سه دسته سرمایه انسانی، سازمانی و رابطهای اشاره شده است. در ادامه با تأکید بر مدل بونتیس، این سه نوع سرمایه بیشتر شکافته میشود تا بینش عمیقی از آنها بدست آید. 2-2-4) مشترکات نظریات بطور کلی میتوان در مطالب گفته شده به چند مورد که در اکثر طبقه بندیها به آن اشاره شده تاکید نمود. 2-2-4-1) سرمایه انسانی سرمایه انسانی نشاندهنده موجودی دانش افراد یک سازمان است.(الوو و همکاران1،2000) بونتیس سرمایه انسانی را به عنوان قابلیت جمعی یک سازمان برای استخراج بهترین راه حلها از دانش افرادش توصیف میکند.(بونیتس، 1998) همچنین بونتیس در سال1999، بحث میکند که سرمایه انسانی چون یک منبع نوآوری و نوسازی استراتژیک است، از اهمیت فراوانی برخوردار است. روس و دیگران نیز بحث میکنند که کارکنان، سرمایه فکری را از طریق شایستگی، نگرش و چالاکی فکری شان ایجاد میکنند. به عبارت دیگر، شایستگی شامل مهارتها و تحصیلات افراد میباشد، درحالیکه نگرش، دربرگیرنده جزء رفتاری کار کارکنان میباشد. چالاکی فکری، فرد را به تغییر رویهها و تفکر در مورد راه حلهای نوآورانه مسائل قادر میسازد. بروکینگ نیز معتقد است که دارايی یک سازمان شامل مهارتها، تخصص، توانایی حل مسأله و سبکهای رهبری می شود(بروکینگ، 1996). چن و همکاران2 همچنین بحث میکنند سرمایه انسانی به عنوان مبنای سرمایه فکری، اشاره به عواملی نظیر دانش، مهارت، قابلیت و طرز تلقی کارکنان دارد که منتج به بهبود عملکرد میشود. به علاوه این دانش و مهارت، در ذهن کارکنان جای دارد، بدین معنی که ذهن آنها حامل دانش و مهارت است. اگر دانش کارکنان توسط سازمان به کار گرفته نشود، دانش و مهارت آنها نمیتواند فعال شود، یا به صورت ارزش بازاری درآید. اگرچه در یک سازمان یادگیرنده، کارکنان به عنوان مهمترین دارایی در نظر گرفته میشوند، با این وجود آنها در تملک سازمان نیستند. اما هنوز یک بحث داغ این است که آیا دانش جدید ایجاد شده توسط کارکنان متعلق به سازمان است یا خیر. برای مثال، یک برنامهریز نرمافزار یک شرکت که در تعطیلات آخر هفته در منزل یک برنامه تدوین میکند، آیا شرکت هنوز میتواند ادعا کند که این برنامه متعلق به آن است؟ سرمایه انسانی سبب شده است که سازمانها تا حد زیادی به دانش و مهارتهای کارکنانشان برای ایجاد درآمد و رشد و همچنین، بهبود کارآیی و بهرهوری متکی شوند.(وست و فالن، 1999) منافع قابلتوجهی را میتوان از اطلاعات بیشتر درباره سرمایه انسانی بدست آورد و بر اساس این اطلاعات میتوان منابع انسانی را بطور موثرتری در درون سازمانها تخصیص داد و شکافهای مهارتی و تواناییهای منابع انسانی را به آسانی تشخیص داد. به علاوه، سرمایه انسانی تسهیلکننده تهیه اطلاعات جامعتر برای سرمایهگذاران یا سرمایهگذاران بالقوه است.(لانک،1997) با وجود اهمیت روزافزون سرمایه انسانی، اکثر سازمانها هنوز طبق روال سنتی، پولی را که برای توسعه منابع انسانی صرف میکنند در صورت حسابهای مالی به عنوان یک قلم هزینه، نه یک سرمایهگذاری گزارش میکنند.(جانسن،1998) بنابراین، یک پی آمد مهم رویههای گزارشدهی مدیریت سنتی این است که، شرکتها ممکن است راغب به کاهش سرمایهگذاری در زمینه آموزش و توسعه منابع انسانیشان شوند. 2-2-4-2) سرمایه ساختاری (سازمانی) یوندت سرمایه انسانی را به عنوان دانش نهادی شده متعلق به یک سازمان میداند که در پایگاههای داده ذخیره میشود. اغلب از آن به عنوان سرمایه ساختاری یاد میکنند. با این وجود یوندت ترجیح داده است که اصطلاح سرمایه سازمانی را به کار ببرد؛ چرا که معتقد است سرمایه سازمانی به طور واضحتری بیان میکند که این دانش واقعاً متعلق به سازمان است. سرمایه ساختاری شامل همه ذخایر غیرانسانی دانش است که در برگیرنده پایگاههای داده، نمودارهای سازمانی، دستورالعملهای اجرایی فرآیندها، استراتژیها و برنامههای اجرایی سازمان میباشد. روس و همکاران معتقدند، سرمایه ساختاری عبارت است از هر آنچه که در شرکت باقی میماند پس از آنکه کارکنان به هنگام شب به خانه می روند، به عقیده آنها سرمایه ساختاری در برگیرنده سرمایه سازمانی، نظیر دارايی فکری، نوآوری، فرآیندها و دارايی فرهنگی و نیز سرمایه نوسازی و توسعه، نظیر حق ثبت محصولات و تلاشهای آموزشی میباشد.(روس و دیگران، 1997) همچنین، بروکینگ معتقد است که سرمایه ساختاری شامل دارايیهای زیرساختاری مثل تکنولوژی، فرآیندها و روشهای کاری و نیز دارايی فکری مثل دانش فنی، مارکهای تجاری و حق ثبت محصولات میشود(بروکینگ، 1996) به علاوه طبق نظر استوارت سرمایه ساختاری عبارت از دانش موجود در تکنولوژی اطلاعات، حق ثبت محصولات، طرحها و مارکهای تجاری است.(استوارت،1997) به باور چن و همکاران، سرمایه ساختاری به سیستم ساختار و رویههای جاری کسب و کار یک سازمان اشاره دارد. از دیدگاه آنها، سرمایه ساختاری بطور واضحتر میتواند به صورت فرهنگ سازمانی، یادگیری سازمانی، فرآیند عملیاتی و سیستم اطلاعاتی طبقهبندی شود.(چن و همکارن، 2004) طبق نظر بونتیس اگر یک سازمان دارای سیستمها و رویههای کاری ضعیف باشد، سرمایه فکری به حداکثر توانایی بالقوهاش دست نخواهد یافت. درحالیکه سازمانهایی با سرمایه ساختاری قوی دارای یک فرهنگ حمایتی خواهند شد که به افراد امکان میدهد تا دست به کارهای جدید بزنند، با شکست روبرو شوند و یاد بگیرند. همچنین سرمایه ساختاری میتواند به کارکنان پشتیبانی برای تحقق عملکرد بهینه و همچنین عملکرد کسب و کار سازمان کمک کند. سرمایه ساختاری تابعی از سرمایه انسانی است، چرا که سرمایه انسانی یک عامل تعیینکننده شکل سازمانی است. از طرف دیگر، سرمایه ساختاری به مجرد اینکه تحت تأثیر سرمایه انسانی قرار گیرد، به طور آشکار و مستقل از سرمایه انسانی ایجاد میشود. برای مثال، ساختار سازمانی و فرهنگ سازمانی به طور مستقل میتوانند اثرات بنیادی داشته باشند. بنابراین سرمایه ساختاری و سرمایه انسانی در تعامل با یکدیگر به سازمانها کمک میکنند که بطور هماهنگ سرمایه مشتریان را شکل و توسعه داده و بکار گیرند.(چن و همکاران،2004) 2-2-4-3) سرمایه ارتباطی (مشتری) بروکینگ در بخش داراييهای بازار به مشتریان، وفاداری آنها و کانالهای توزیع که مرتبط با سرمایه مشتری هستند، اشاره میکند.(بروکینگ، 1996) همچنین استوارت اظهار میدارد که سرمایه مشتری عبارت از اطلاعات بازار برای استفاده در جذب و حفظ مشتریان است. موضوع اصلی سرمایه مشتری، دانش موجود در کانالهای بازاریابی و روابط با مشتریان است. سرمایه مشتری نشان دهنده توانایی بالقوه یک سازمان به خاطر عوامل نامشهود بیرونیاش است. (استورات ،1997) اگر چه اصطلاح سرمایه مشتری در ابتدا توسط هیوبرت مطرح شد، تعاریف جدید، مفهوم آن را به سرمایه ارتباطی توسعه داده اند که شامل دانش موجود در همه روابطی است که سازمان با مشتریان، رقبا، تأمینکنندگان، انجمنهای تجاری یا دولت برقرار میکند(بونیتس،1999) به علاوه، روس و همکاران اظهار میکنند که سرمایه ارتباطی که مربوط به مشتریان است بازارگرا است. کوهلی و جاورسکی عقیده دارند، که بازارگرایی عبارت از ایجاد هوشمندی بازار در سطح سازمانی نسبت به نیازهای موجود و آینده مشتریان است. در نهایت گسترش این هوشمندی باید به طور افقی و عمودی در درون سازمان ایجاد شود.(بونیتس،1999) همچنین، چن و همکاران سرمایه مشتری را در قالب قابلیت بازاریابی، شدت بازار و وفاداری مشتری طبقه بندی میکنند. کار اخیر در زنجیره سود خدمات بر روابط علی بین رضایت کارکنان، رضایت مشتریان، وفاداری مشتریان و عملکرد مالی تأکید دارد. همچنین نتیجه یک تحقیق نشان داد که تحول سریع، رضایت مشتریان را افزایش میدهد. فورنل در نتیجه مطالعات خود دریافت که رضایت مشتریان میتواند رابطه کسب و کار را حفظ کند، انعطافپذیری قیمت محصول را کاهش دهد و اعتبار یک شرکت را افزایش دهد. تحقیقات دیگر همچنین نشان میدهد که از طریق اندازهگیری وفاداری کارکنان میتوان وفاداری مشتریان را پیشبینی کرد. (هوریب،1999) این مطالعات شواهد بیشتری را درباره اهمیت سرمایه مشتری به عنوان یک جزء کلیدی سرمایه فکری یک سازمان فراهم می سازد. به طور کلی، سرمایه مشتری، که به عنوان یک واسطه در فرآیند سرمایه فکری عمل میکند، عامل تعیینکننده اصلی در تبدیل سرمایه فکری به ارزش بازاری و در نتیجه، عملکرد کسب و کار سازمان است. بدون سرمایه ارتباطی ارزش بازاری یا عملکرد کسب و کار سازمان نمیتواند محقق شود. بنابراین، رشد سرمایه ارتباطی به حمایت از سرمایه انسانی و سرمایه ساختاری بستگی دارد(چن و دیگران، 2004) 2-2-5) سنجش سرمایه فکری 2-2-5-1) دلایل سنجش سرمایه فکری ضرورت اندازه گیری سرمایه فکری در پاسخ به این سوال نهفته است که آنچه را که نمی توانید اندازه گیری کنید چگونه می توانید مدیریت کنید ؟ شرکت های فعال در عرصه ی اقتصاد دانش محور به این نتیجه رسیده اند که استفاده از سرمایه فکری باید محور حرکت و توسعه ی آنها قرار گیرد. در همین راستا اولین بحثی که مستلزم توجه و دقت فراوان است، مدیریت سرمایه فکری است که این مدیریت بدون انجام فرآیند اندازه گیری سرمایه فکری، مدیریتی کارا و اثربخش نخواهد بود . بسیاری از پژوهشگران معتقدند که رشد ارزش شرکتها بیش از رشد ارزش دفتریشان میباشد در حقیقت گزارشگری مالی سنتی نمیتواند ارزش واقعی شرکت را محاسبه نماید و فقط به اندازهگیری ترازنامه مالی کوتاه مدت و داراییهای ملموس اکتفا میکند.(یانگ و دیگران، 2006) سازمانها بنا بر ایده اندرسون(اندرسون،2004) به چهار دسته از دلایل ممکن است سرمایههای فکری خود را مورد سنجش قرار دهند که عبارتند از : بهبود مدیریت داخلی بهبود گزارشدهی به خارج سازمان مبادلات این سرمایه دلایل قانونی بهبود حسابداری در این میان شکاف بین ارزش بازار سازمان و ارزش خالص دارايیهای مشهود که در واقع سهام ناشی از دارايیهای نامشهود تلقی میشود روز به روز بیشتر توجه سرمایهگذاران را جلب مینماید. زمانی که این شکاف کوچک باشد بازگشت سرمایه از طریق درآمد سازمان یا دست کم دارايیهای مشهود آن به شکل منطقی قابل پیشبینی خواهد بود. اما دارايیهایی به شکل دانش و نشان تجاری بسیار بیشتر در معرض تهدید قرار دارند و تحقق آنها دشوارتر است. ولی به هر حال سرمایهگذاران جهت درک بهتر وضعیت سازمان به شاخصهایی نیاز دارند که قابل اطمینان باشند. اگر چه، روشهای سنتی حسابداری به طور قابل ملاحظهای به درک ارزش کسب و کار کمک میکنند، با این وجود در یک سازمان دانش محور، که در آن دانش بخش بزرگی از ارزش یک محصول و همچنین ثروت یک سازمان را تشکیل میدهد، روشهای سنتی حسابداری که مبتنی بر دارايیهای ملموس و نیز اطلاعات مربوط به عملیات گذشته سازمان هستند، برای ارزشگذاری سرمایه فکری، که بزرگترین و ارزشمندترین دارايی برای بسیاری از سازمانها است، ناکافی هستند.(سالیوان و همکاران، 2000) دیدگاه اندازهگیری سرمایه فکری بر چگونگی ایجاد مکانیزمهای اندازهگیری جدید برای گزارشدهی متغیرهای غیرمالی یا کیفی سرمایه فکری در کنار دادههای سنتی، کمی یا مالی تمرکز دارد(جوهانسن و دیگران، 1999). در مقایسه با حسابداری مالی سنتی، اندازهگیری سرمایه فکری موضوعات مهمی، مثل سرمایه انسانی، رضایت مشتری و نوآوری را در برمیگیرد. بنابراین، رویکرد سرمایه فکری برای سازمانهایی که میخواهند از ارزش عملکردشان به خوبی آگاهی داشته باشند، جامعتر است. تفاوتهای بین این دو رویکرد معنیدار هستند، در حالیکه حسابداری مالی به گذشته گرایش دارد، اندازهگیری سرمایه فکری آیندهنگر است. اندازهگیری سرمایه فکری واقعیتهای نرم (کیفیتها) را در برمیگیرد، در حالیکه حسابداری مالی واقعیتهای سخت (کمیتها) را اندازهگیری میکند. اندازهگیری سرمایه فکری بر ایجاد ارزش تمرکز دارد، در حالیکه حسابداری مالی بازدهی عملیات گذشته و جریان نقدینگی را منعکس میسازد. به تدریج مشخص شده است که اندازهگیری مالی سنتی در هدایت تصمیمگیری استراتژیک ناکافی است ( واترهاوز و سونسن،1998) و باید با اندازهگیری سرمایه فکری تکمیل یا حتی جایگزین شود. در اینصورت، مدیران به خوبی میتوانند از وضعیت موجود (نقاط قوت و ضعف) مدیریت سرمایه فکریشان مطلع شوند. بطور مشخص، اندازهگیری سرمایه فکری در تصدیق توانایی سازمان برای تحقق اهداف استراتژیک، نمایش تحقیق و توسعه، فراهم ساختن اطلاعات پشتیبانی برای بهبود پروژهها و تأیید اهمیت برنامههای تحصیلی و آموزشی مفید است. اندازهگیری سرمایه فکری به عنوان یک روش مهم مدیریت بازاریابی و کسب و کار استراتژیک نیز، بیش از اینکه یک ابزار ارتباط با سهامداران یا سرمایهگذاران باشد، به عنوان یک ابزار مدیریت درون سازمانی مفیدتر خواهد بود(بونیتس و همکاران، 2000) بنابراین، چون شناسایی سرمایه فکری یک مسأله استراتژیک کلیدی است، در نتیجه، وضعیت موجودش بایستی به طور منظم به هیئت مدیره گزارش داده شود. در یک جمله، اندازهگیری سرمایه فکری برای مدیریت سرمایه فکری مهم است؛ بدین معنی که مدیریت موثر سرمایه فکری به اندازهگیری موثر آن بستگی دارد. بر اساس گزارشات ارائه شده، یک تعداد از شرکتها شروع به پیگیری، ارزشگذاری و ایجاد ابزارهایی برای حمایت از سرمایه فکریشان کردهاند.(هاروی و لوچ، 1999) با این وجود، شاید هنوز نیمی از مدیران شركتها برای کسب مزیت از این دانش آمادگی ندارند. یک بانک فکری سوئیسی در نتیجه مطالعات خود درباره سرمایه فکری دریافت که به دلیل فقدان اندازهگیری سرمایه فکری، تنها 20 درصد از دانش موجود یک سازمان در عمل مورد استفاده قرار میگیرد. (بروکینگ،1996) اندازهگیری سرمایه فکری از اواسط دهه 1990 یک حوزه تحقیقاتی برای محققان و دست اندرکاران سازمانها شده است. هر دو گروه تلاشهای زیادی برای اندازهگیری و ارزشیابی سرمایه فکری انجام دادهاند. از طرف دیگر اکثر شرکتهایی که سرمایه فکریشان را اندازهگیری میکنند، بر مبنای نتایج حاصل از اندازهگیریهای خود گزارش سرمایه فکری را تهیه میکنند. برخی از شرکتهای پیشرو شروع به انتشار این گزارشها کردهاند، بسیاری از آنها با درصدی از خطا، با ایجاد شاخصهای جدید، سرمایه فکری را اندازهگیری میکنند. این شرکتها گزارشهای سرمایه فکری خود را در پرتو تجربه خود در زمینه مدیریت دانش و نیز اندازهگیری سرمایه فکری یا تجربه سایرین، تهیه میکنند. شرکتهای اروپایی به طور مشخص در بحث اندازهگیری و گزارش دهی سرمایه فکری پیشرو هستند. این روند در شرکت های سوئدی و دانمارکی شروع شد، سپس به جنوب اروپا گسترش یافت. واقعیت مهم دیگر این است که بسیار قبل از اینکه انجمنهاي حسابداری درباره این منبع سازمانی مبتنی بر دانش ابراز نگرانی کنند، ابتکار عمل اندازهگیری و گزارشگری سرمایه فکری از دنیای مدیریت ظهور پیدا کرد. در این مورد ابتکار عمل یک گروه از شرکتهای پیشرو آغازگر اقدام مشابه سایر شرکتها شد و همچنین باعث بیداری انجمنهای حسابداری و دانشگاهها گردید. اکثر شرکتها بر روی این واقعیت که سرمایه فکری به سه جزء : سرمایه انسانی، سرمایه ارتباطی و سرمایه ساختاری تقسیم میشود، توافق دارند. با این وجود، هر گزارش سرمایه فکری یک مورد خاص است. 2-2-5-2) اهداف اندازه گیری سرمایه فکری کمک به سازمان ها در جهت فرموله کردن استراتژی هایشان ارزیابی نحوه اجرای استراتژی ها کمک به گسترش و تنوع تصمیم گیری های شرکت ارزیابی سرمایه های فکری می تواند به طرحهای بازپرداخت و پاداشهای مدیران ارتباط داده شود جهت ایجاد رابطه با سهامداران خارج از شرکت که سرمایه فکری را در اختیار دارند . گزارشگری شاخص های مرتبط با سرمایه های فکری اندریسن (2002) اعتلای مدیریت داخلی، بهبود گزارشگری خارجی و انگیزه های قانونی و معاملاتی را از جمله دلائل اندازه گیری سرمایه فکری بر می شمرد . 2-2-5-3) منافع و مزایای اندازه‌گیری سرمايه فكري شناسایی داراییهاي نامشهود شناخت الگوهای جریانهای دانشی در درون سازمان اولویت‌بندی مباحث دانشی حیاتی و سرنوشت‌ساز تسریع و شتاب دادن به الگوهای یادگیری درون سازمانی شناسایی بهترین عملیات1 و اشاعه آن در سرتاسر سازمان تحت نظارت داشتن مستمر ارزش داراییها و پیدا کردن راههایی برای افزایش ارزش آنها درک شبکه‌های اجتماعی سازمان و شناسایی عاملان تغییر افزایش نوآوری درک بیشتری از این موضوع که چگونه دانش، یکسری روابط متقابل را بوجود می‌آورد. افزایش فعالیتهای همکاری و فرهنگ تسهیم دانش در نتیجه افزایش آگاهی از منافع و مزایای مدیریت دانش افزایش خود ادراکی کارکنان از سازمان و افزایش انگیزش آنها ایجاد و خلق فرهنگ عملکردگرا افزایش شفافیت افزایش قیمت سهام بهبود خط مشی‌گذاری در سطح ملی و کاهش شکاف اطلاعاتی در بازارهای مالی و موفقیت شرکتها در زمینه اجرای استراتژیهای خود . و ... چرا با وجود اینکه اندازه‌گیری سرمايه فكري دارای این چنین مزایایی است، تلاشهای کمی در این زمینه صورت گرفته است ؟ شاید یکی از مهمترین دلایل این امر، بخاطر عدم اجماع در مفهوم، طبقه‌‌بندیها و اجزای سرمايه فكري و گوناگونی و تعدد روشهای اندازه‌گیری سرمايه فكري است که شرکتها را به اندازه‌گیری سطح سرمایه‌های فکری خود، راغب نمی‌کند. اندازه‌گیری و گزارش‌دهی سرمايه فكري هزینه‌های عملیاتی را افزایش می‌دهد که محصول قوانین جدید است. اندازه‌گیری و گزارش‌دهی سرمايه فكري موجب می‌شود که برخی از اطلاعات حساس رقابتی که قبلاً فاش نشده بود در قلمرو عمومی افشا شود که ممکن است به ضرر سازمان تمام شود. ارزشگذاری سرمايه فكري برخلاف داراییهاي مشهود، خیلی ذهنی است یک نمونه کوچک از این موضوع اندازه‌گیری مهارتهای فنی شرکتهای با تكنولوژي پيشرفته و بالا است. استانداردهاي اندازه‌گیری و گزارش‌دهی هنوز در مراحل ابتدایی خود بسر می‌برند و مبهم و ساختار نیافته هستند(سیتارامان و دیگران، 2002)1 با افزایش پیچیدگی طبقه‌بندی سرمايه فكري، عملیات حسابداری سنتی نمی‌تواند برای شناسایی و اندازه‌گیری داراییهاي نامشهود جدید در سازمان، بویژه در سازمانهایی که مبتنی بر دانش هستند، کاری انجام دهد(پتی و دیگران، 2000). مطالعه و اندازه‌گیری سرمايه فكري بیشتر به عنوان یک هنر توصیف می‌شود تا یک علم و دربرگیرنده عوامل روانی و خلاقیت و شامل ترکیبی از مطالعات رفتاری است.(لیم و همکاران،2004) بیشتر تحقیقات انجام شده در زمینه سرمايه فكري، پیمایشی و مطالعه موردي بوده است و برای درک بهتر از روشهای اندازه‌گیری سرمايه فكري باید از سایر روشهای تحقیق نیز استفاده کرد. استفاده از رویکرد اقدام پژوهشي و رویکردهای چند روشي و متعدد در این زمینه بسیار مفید است. اما یکی از مهمترین مشکلات در زمینه اندازه‌گیری سرمايه فكري به روشها و سیستم‌های ناکارآمد و ناکاراي حسابداری و پارادایم حسابداری سنتی مربوط می‌شود. تسلط به موضوع و بحث سرمايه فكري و اندازه‌گیری سرمايه فكري مستلزم وجود افرادی است که در زمینه استراتژی، مدیریت دانش، منابع انسانی و جامعه‌شناسی و سایر علوم انسانی تخصص داشته باشند که این موضوع در جهانی که به تخصص‌گرایی در یک زمینه خاص توجه دارد متناقض است. 2-2-6) مدلها و روشهای اندازه گیری سرمایه فکری مدیریت سرمایه فکری نیازمند بکارگیری متدها و روشهایی است که بتواند بر اساس شاخصهای بیان شده، سهم مدیریت دانش را در تحقق استراتژی و برنامه مدیریت دانش ارزیابی نماید(روس، 2004) در ادبیات سرمایه فکری، مدلهای مختلفی برای اندازهگیری سرمایه فکری پیشنهاد شده است. برخی از آنها مدل های خاصی هستند که در یک شرکت خاص طراحی و اجرا شدهاند. برخی دیگر صرفاً مدلهای نظری هستند که بیشتر آنها به عنوان یک مدل اندازهگیری سرمایه فکری پذیرفته شده و معتبر مطرح نیستند(استوارت و همکاران، 1997) به عبارت دیگر، هیچ یک از این مدلها بطور نظام مند برای اندازهگیری سرمایه فکری در سطح ملی و بین المللی بکار برده نمیشوند. در محیط تجاری کنونی اندازهگیری ارزش سازمانی با استفاده از روشهای سنتی با ارزش اقتصادی امروز آنها نامربوط میباشد. روشهای سنتی، ارزش نهفته در مهارت، تجربه، قابلیتهای یادگیری افراد و همچنین ارزش موجود در شبکه ارتباطات میان افراد و سازمانها را نادیده میگیرد. تلاشهای زیادی جهت تشریح تفاوت میان ارزش بازاری شرکتها انجام گرفته است. مشهورترین این روشها، روش ترازنامه نامرئی، کنترل دارايیهای ناملموس و کارت امتيازي متوازن میباشد. روش ارزش افزوده اقتصادی، روش شاخص سرمایه فکری، روش کارگزار تکنولوژی، روش نرخ بازده داراییها، روش تشکیل سرمایه بازار، روش سرمایه فکری مستقیم، روش جهتیابی تجاری اسکاندیا، روشهای مالی و مدل مدیریت سرمایه فکری، VAIC، روش جویا و روش کیوتوبین که در زیر به تحلیل ویژگیهای هر یک از این روشها خواهیم پرداخت.(رادو و للیارت1، 2002) بطور کلی مدلهای سنجش سرمایه فکری را میتوان در دو گروه طبقهبندی کرد(تان و دیگران، 2007)2 الف– مدلهایی که سرمایه فکری را بصورت غیر پولی ارزیابی میکنند. ب– مدلهایی که سرمایه فکری را بصورت پولی و مالی ارزیابی میکنند. 2-2-6-1) مدلهای سنجش غیرمالی سرمایه فکری 1- ترازنامه نامرئی (ناملموس): این روش به منظور نشان دادن داراییهای شرکتهای مبتنی بر دانش طراحی شده است. این روش در واقع توسعهای در حسابداری منابع انسانی به شمار میآید. در این نگرش، سرمایه فکری شرکت به دو دسته سرمایه فردی و سرمایه ساختاری تقسیم می شود. شاخص اصلی سرمایه فردی همان شایستگیهای حرفهای كارکنان کلیدی که استراتژی یک شرکت را تشریح میکنند، میباشد. سرمایه ساختاری نیز شامل مزیت رقابتی یک شرکت و تواناییهای کارکنان آن مانند شهرت، تجربه و روشهای خاص تولیدی میباشد. این مدل، مبتنی بر معیارهای کیفی است و توانایی ارزیابی کمی ارزش سرمایه فکری را ندارد.(آنل، 1989) 2- کنترل داراییهای ناملموس: این روش در پی اندازهگیری داراییهای ناملموس شرکت به روشی ساده می باشد. در این راستا معیارهای مناسب متعددی را معرفی نموده و هدف از آن، ایجاد بینش و دیدگاهی جامع از موقعیت سرمایه فکری شرکت میباشد. در این روش ضروری است تا معیارها با واقعیتهای هر شرکت مطابقت داده شده و تعدیل شوند. اشكال عمده این روش در آن است که با تمامی شرکتها و موقعیتها قابل انطباق نمیباشد. از این روش همچنین برای طراحی سیستمهای اطلاعاتی و یا انجام ممیزیها استفاده میشود.(سوئیبی،1997) 3- کارت امتیاز دهی متوازن (BSC): این روش، ابزاری را جهت ایجاد ثبات در استراتژی های آینده بدست میدهد. این روش، شرکتها را قادر میسازد تا نتایج مالی را همزمان با نظارت و کنترل در ایجاد ظرفیتها و اکتساب داراییهای ناملموسی که به آنها برای رشد در آینده نیاز دارند، دنبال کنند. این شیوه بیانگر نوعی کمبود جدی در سیستمهای مدیریت سنتی و ناتوانی آنها در مرتبط نمودن استراتژی بلندمدت شرکت با فعالیتهای کوتاهمدت آن میباشد. این روش گذشته و حال شرکت را با آیندهاش مرتبط مینماید و ابزاری در اختیار مدیریت شرکت قرار میدهد تا استراتژیهای گوناگونی را برای شرکت تعریف و آنها را کنترل نماید. این روش همچنین شرکت را قادر میسازد تا نتایج مالیاش را تحلیل نموده و استراتژی شرکت را اجرا نماید. کاپلان و نورتون معتقدند که این شیوه نوعی سیستم اندازهگیری است که با استفاده از معیارهای کیفی، میزان استراتژی به اجرا درآمده شرکت را نشان میدهد. این معیارها عبارتند از دیدگاه مالی، دیدگاه مشتری، دیدگاه فرآیندهای داخلی و دیدگاه نوآوری و یادگیری، این روش تا حدی ایستا بوده و برای هر شرکت، خاص میباشد.(کاپلان و نورتون،1996) استفاده از کارت امتيازي متوازن (BSC)، یادگیری حاصل از مدیریت دانش را مستقیماً به عملکرد سازمان ارتباط میدهد که به نوبه خود با عملکرد کلی سازمان ارتباط دارد. روش کارت متوازن، استراتژی کل واحد را به اهداف کمی تبدیل نموده و بر عوامل موفقیت ناملموس نیز تأکید میکند که عمدتاً شامل سه جزء سرمایه فکری، سرمایه ساختاری و سرمایه مشتری است. 4- شاخص سرمایه فکری : در جاییکه فعالیتهای نسل اول، اطلاعاتی را در خصوص اجزای مجرد سرمایه فکری به دست میدهند، این شاخص فعالیتهای نسل دوم را مطرح مینماید. (شاخصهایی که بر تصویر کلی از فرآیند ایجاد ارزش در شرکت تمرکز می نماید)(روس و همکاران، 1997). این روش در تلاش است تا شاخصهای پراکنده را در مجموعهای واحد ارائه نماید و میان تغییرات حاصله در سرمایه فکری و تغییرات در ارزش بازاری شرکتها همبستگی ایجاد نماید. این معیار جنبههای مختلفی را در برمیگیرد. مزایای این روش در آن است که معیاری غیر متعارف را ارائه مینماید، بر نظارتی پویا در خصوص سرمایه فکری متمرکز می باشد، توان احتساب عملکرد دورههای قبلی را داشته و نگرشی واحد، کلی و جامع از شرکت ارائه مینماید. این معیار گامی به پیش تلقی میشود چرا که به مدیران این اجازه را میدهد تا تأثیراتی که یک استراتژی بخصوص در سرمایه فکری شرکتشان دارد را درک نمایند و گزینههای متعدد را با هم مقایسه نمایند تا مشخص شود کدامیک از آنها از حیث سرمایه فکری مرجح می باشند. شاخص سرمایه فکری همچنین موجب الگوبرداری منظم از فعالیتهای مبتنی بر آینده میگردد. این اقدام موجب مقایسههایی در سطوح واحد تجاری و شرکت میگردد.(روس و همکاران،1998) 5- کارگزار تکنولوژی 1: این نگرش نوعی پیشرفت در امر سنجش و اندازهگیری سرمایه فکری به شمار میآید، چرا که شرکتها را قادر میسازد تا ارزش پولی سرمایه فکری شان را محاسبه نمایند. بروکینگ سرمایه فکری را ترکیبی از 4 جزء داراییهای بازار، داراییهای مبتنی بر انسان، داراییهای مالکیت معنوی و داراییهای زیربنایی میداند. (بروکینگ، 1997) داراییهای بازار، مزایای بالقوهای که یک سازمان از داراییهای غیرملموس مرتبط با بازار کسب میکند را متعادل می نماید. داراییهای مبتنی بر انسان به تخصصها و تواناییهای تخصصی موجود، ظرفیت خلاقیت و حل مسأله، رهبری و مهارتهای مدیریتی که در شکل کارکنان سازمان ارائه میگردند مرتبط می باشند. داراییهای مالکیت معنوی به مکانیزمهای قانونی لازم جهت حفظ شرکت و داراییهای زیربنایی آن نظیر دانش فنی، حقوق تکثیر، حقوق طراحی و نشانههای تجاری و خدماتی مربوط میباشد. در نهایت داراییهای زیر بنایی شامل آن دسته از تکنولوژیها، متدولوژی ها و فرآیندهایی است که سازمان را قادر میسازد تا به وظایف خود عمل کند و در برگیرنده فرهنگ شرکت، روشهای ارزیابی ریسک، روشهای مدیریت نیروهای فروش، ساختار مالی، پایگاههای اطلاعاتی بازار و یا مشتریان و سیستمهای ارتباطی میباشد. 6- روش جهت یابی (مرورگر) تجاری اسکاندیا: این روش بر اساس منطق و مفهوم ارائه شده در روش ترازنامه نامرئی بنا نهاده شده است. این مرورگر توسط شرکت اسکاندیا که یک موسسه خدمات مالی در سوئد میباشد، طراحی شده و بخوبی توانسته است در اندازهگیری دانش پیشگام شود. این روش با اغلب ابزارها و روشهای اندازهگیری سرمایه فکری متناسب بوده و ابزار خاصی را در این رابطه طراحی نموده است و ابزاری است برای ارزیابی داراییهای نرمافزاری سازمان و داراییهای نامشهود. این مرورگر سرمایه فکری را بر حسب 164 شاخص، 91 مورد فکری و 73 مورد مالی اندازهگیری میکند. این روش علاوه بر زمینه سنتی مالی، به مشتریان، فرآیند، منابع انسانی، توسعه و بازار آفرینی نیز توجه فراوانی مینماید. در این روش شاخصهای مشتری محوری عبارتند از: تعداد حسابهای مشتریان، تعداد واسطهها و تعداد مشتریان از دست رفته. شاخصهای فرآیند محوری در آن عبارتند از: تعداد حسابهای مشتریان به ازای خالص تعداد کارکنان و هزینههای مدیریتی به خالص کارکنان و شاخصهای انسان محوری در آن عبارتند از : میزان گردش پرسنل، نسبت مدیران، نسبت زنان مدیر و نسبت هزینههای آموزش به کارکنان. در نهایت شاخصهای مبتنی بر توسعه و بازار آفرینی در آن عبارتند از : شاخص رضایت کارکنان، هزینههای بازاریابی به خالص مشتریان و سهم ساعتهای آموزش. این روش در دنیای امروز روشی آرمانی و مطلوب به شمار میآید. این روش علیرغم کاملتر بودن در زمینه تشریح بهتر عملکرد تجاری، قادر به کمیسازی سرمایه فکری نمیباشد. (آی بید، 91) در مرورگر اسکاندیا، شاخصهای سرمایه فکری طراحی شده که به مدیران در ترسیم افق رشد سازمان کمک میکند. شرکتهای بزرگ متعددی مانند داوکمیکال 2 از این مرورگر برای تعیین ارزش سازمان خود استفاده میکنند. 7- مدل مدیریت سرمایه فکری: زمانی که از سنجش و اندازهگیری صحبت میکنیم ابتدا ضروری است تا منابع غیرملموس و حیاتی شرکت (که نیازمند نظارت و مدیریت هستند) را به منظور نیل به اهداف استراتژیک یا برای ارتقای مزیت اصلی آنها شناسایی نموده و سپس باید اشخاص ثابتی که دارای اطلاعات مفیدی درباره ارزش واقعی شرکت هستند را شناسایی کنیم. فرآیند مدیریت سرمایه فکری دارای سه مرحله اساسی، شناسایی، اندازهگیری و مدیریت این منابع میباشد.(ای بید، 83) 8- روش جویا: ادومالون عنوان کرد که سرمایه فکری، پس از محاسبه اجزای آن، محاسبه خواهد شد. آنها معتقدند که سرمایه فکری شامل اجزای زیر است : (ادوینسون و مالون، 1997) 1- سرمایه انسانی2- سرمایه نوآوری3- سرمایه فرآیندی 4- سرمایه ارتباطی که با قرار دادن این اجزاء در یک فرمول مالی، میتوان گفت : MV = BV + IC که در آن : MV = ارزش بازاری BV = ارزش دفتری = (PC + MC) MC = سرمایه مالی (پولی) PC = سرمایه فیزیکی IC = سرمایه فکری = (HC+IVC+RC+SC) HC = سرمایه انسانی IVC = سرمایه نوآوری RC = سرمایه مشتری / سرمایه ارتباطی SC = سرمایه فرآیندی / سرمایه ساختاری که این محاسبات پیشرفته، توسط اصول حسابداری (GAAP) پذیرفته شده است و منطبق بر ترازنامه شرکت می باشد. 9- مدل محاسبه بر مبنای متغیرهای زبانی فازی: این مدل در سال 2008 توسط چن تانگ و وی شن ابداع شد. بر اساس این مدل ابتدا باید اقلام و شاخصهای سرمایه فکری را تعیین نمود و با استفاده از پرسشنامه، اطلاعات این شاخصها را که بر اساس خیلی ضعیف تا خیلی خوب و نیز خیلی بی اهمیت تا خیلی با اهمیت میباشد بدست آورد و با استفاده از مدلها و برنامهریزیهای فازی، مقدار هر یک از این شاخصها و وزن هر یک محاسبه ميشود که این مقادیر، مقادیر اقلام سرمایه فکری میباشند. این مدل از آن جهت با اهمیت میباشد که در محاسبات آن به علت استفاده از مدل فازی اقلام تأثیرگذار دیگری که ذکر نشدهاند را نیز پوشش میدهد و تأثیرات آنها را نیز تا حدود زیادی پوشش خواهد داد. 2-2-6-2) مدلهای سنجش پولی و مالی سرمایه فکری ارزش افزوده اقتصادی (EVA): در دهه 1990، EVA که توسط شرکت " استرن استوارت و کمپانی " یک موسسه مشاوره در نیویورک مطرح گشت از شهرت زیادی برخوردار شد. این روش بر حداکثر کردن ارزش ثروت سهامداران تأکید دارد (بیدل و همکاران، 1997). سپس در مقالهای که در سال 1993 در مجله فورچون چاپ شد به تشریح جزئیات مفهوم EVA پرداخته شده و توسط شرکتهای مادر در آمریکا بکار برده میشوند. در این روش، از معیارهایی نظیر بودجهبندی سرمایهای، برنامهریزی مالی، تعیین هدف، اندازهگیری عملکرد، ارتباط با سهامداران و جبران خدمات تشویقی برای تعیین راههايی که از طریق آنها ارزش شرکت افزوده یا کم میشود، استفاده میشود. نقطه قوت این روش، همبستگی آن با قیمت سهام است. از آنجاییکه این روش بطور گسترده در مجامع مالی پذیرفته شده و از مقبولیت برخوردار است، میتواند مشروعیت شرکت را در بازارهای مالی افزایش دهد. عیب عمده این روش پیچیدگی آن است. از آنجاییکه این روش از داراییهای دفتری با اتکاء به هزینههای تاریخی بهره میگیرد و ارزش دفتری نیز با ارزش بازار فعلی مطابقت چندانی ندارد، ممکن است جهت بیان ارزش داراییهای غیرملموس، چندان مطلوب نباشد. رویکرد مبتنی بر EVA مدیران را در سرمایهگذاری بهتر در مدیریت سرمایه فکری یاری میدهد. EVA همچنین معیاری اثر بخش برای کیفیت تصمیمات مدیریتی است و شاخصی مناسب برای رشد ارزش شرکت در آینده میباشد. به هر حال EVA بصورت کمی و مالی بیان میشود و شامل پنج مرحله است : بررسی دادههای مالی شرکت شناسایی و تعیین نوع سرمایههای شرکت تعیین نرخ هزینه سرمایه شرکت محاسبه سود خالص شرکت محاسبه ارزش افزوده اقتصادی از طریق کسر هزینه سرمایه از سود خالص در حقیقت EVA ، اختلاف بین سود خالص عملیاتی پس از كسر مالیات و بهره از جمع حقوق صاحبان سهام و بدهیها می باشد (چن و دد1، 2001). ارزش افزوده اقتصادی (EVA) کاربردهای بسیار مختلفی دارد، به عنوان مثال برای اندازهگیری عملکرد بازار برای تعیین جایگاه رقابتی که توسط گروه مشاورین بوستون مطرح شد از بازده جریان نقدی بر سرمایهگذاری (CEROI) استفاده میشود. برای سیستم گزارش عملکرد شرکت از ارزش افزوده سهامداران (SVA) استفاده میشود. ارزش افزوده تنظيمي اقتصادی (WEVA) توسط دویلرز مطرح شد. همچنین ارزش افزوده اقتصادی تصفیه شده (REVA) توسط باس و دیگران، عنوان شد.( باس، 2004)سود اقتصادی تنظیم شده (EP) نیز توسط ماراکون مطرح شد. همچنین مدیریت ارزش اقتصادی (EVM) توسط KPMG مطرح شد.(مک للین و سایرین، 1998) البته محاسبه سود اقتصادی از درآمد حسابداری آسان نمیباشد و احتیاج به صدها تطبیق و تغییر دارد. بعنوان مثال حسابداری سنتی، وجه نقدی که برای تحقیقات و توسعه (R&D) خرج میشود را جزء هزینهها تلقی میکند، اما این در حالی است که بعد از ورود به سود اقتصادی تبدیل به سرمایه خواهد شد تا جایی که آن سود اقتصادی آینده را فراهم میکند که فرمول محاسباتی EVA به صورت زیر می باشد.(منبع قبلی) EVAt = NOPATt – WACC (Capitalt-1) که در آن : NOPATt = سود خالص عملیاتی پس از کسر مالیات در انتهای دوره t WACC = میانگین موزون هزینه سرمایه Capitalt-1 = مجموع سرمایه به ارزش دفتری در ابتدای دوره t (انتهای دوره t-1) 2- نرخ بازده دارایی ها (ROA): نرخ بازده داراییهای شرکت، نرخی است که میتوان آن را با متوسط صنعت مقایسه نمود تا اختلاف آن با متوسط صنعت بدست آید. اگر اختلاف مذکور صفر یا منفی باشد، شرکت از سرمایه فکری اضافی برخوردار نیست. اگر این اختلاف مثبت باشد، فرض میشود که شرکت در صنعت خود از سرمایه فکری اضافی برخوردار است. در صورت وجود مازاد بازده نسبت به صنعت، این بازده داراییهای اضافی در متوسط داراییهای ملموس شرکت ضرب میشود تا متوسط عایدات اضافی سالیانه شرکت محاسبه شود. تقسیم این عایدات اضافی بر هزینه سرمایه شرکت، ارزش سرمایه فکری شرکت را به دست میدهد. مزیت عمده این روش فرمول ساده آن و قابل دسترس بودن تمامی اطلاعات مورد نیاز در صورتهای مالی تاریخی شرکت می باشد. عیب عمده این روش در فقدان ارائه اطلاعاتی است که مدیران برای مدیریت موثر سرمایه فکری شان به آنها نیازمند می باشند (رادوف و للیارت، 2002). 3- روش تشکیل سرمایه بازار : این روش معیاری بازاری از سرمایه فکری شرکت را ارائه مینماید. در این روش فرض بر آن است که تشکیل سرمایه اضافی یک شرکت نسبت به حقوق صاحبان سهام آن، همانا بیانگر سرمایه فکری موجود درآن میباشد. این روش مبتنی بر عرف بازارهای سرمایه و برآورد قیمت سهام است. در این روش، جهت سنجش و اندازهگیری سرمایه فکری لازم است تا صورتهای مالی تاریخی در مقابل اثرات تورم یا هزینههای جایگزینی آنها تعدیل شود. گرچه یکی از اهداف اندازهگیری سرمایه فکری، تشریح میان اختلاف ارزش بازار و ارزش دفتری شرکتها است، اما این نوع تشریح و تفسیر قادر به بیان این حقیقت نمیباشد که داراییهای ناملموس شرکت تنها پدیدآورنده این اختلاف بودهاند. بر اساس روش یاد شده، سرمایه فکری در شرکتهای تکنولوژی اطلاعات، تمامی ارزش شرکت را تشکیل خواهد داد چرا که تفاوت فاحشی میان ارزش بازار و ارزش دفتری پایین اینگونه شرکتها وجود دارد.( آی بید 12) 4- روش سرمایه فکری مستقیم: تأکید این روش اندازهگیری ارزش سرمایه فکری ابتدا بر شناسایی اجزای مختلف آن و سپس ارزیابی هر یک از اجزاء قرار گرفته است. با تعیین اجزاء سرمایه فکری شرکت (سرمایه مشتری، نظیر وفاداری مشتریان، مالکیت فکری نظیر حقوق اختراعات، داراییهای فنی نظیر دانش فنی، داراییهای انسانی نظیر آموزش و داراییهای ساختاری نظیر سیستمهای اطلاعاتی و تعیین ارزش هر یک از این اجزاء، میتوان ارزش کلی فکری سرمایه شرکت را محاسبه نمود. این روش پیچیدهترین اما دقیقترین ابزار اندازهگیری سرمایههای فکری است. عیب اصلی این روش در ضرورت شناسایی تعداد زیادی از اجزاء، اندازهگیری و یا ارزشگذاری هر یک از آنها میباشد که موجب پرهزینه و پیچیده شدن این روش میگردد (ای بید، 13). 5- روشهای اندازه گیری مالی سرمایه فکری: بر اساس این روش، سرمایه فکری یک شرکت متشکل از سرمایه انسانی، سرمایه ارتباطی (مشتری) و سرمایه ساختاری است و نقاط تلاقی آنها با هم ترکیبی از سرمایه فکری را نشان میدهد.(استوارت، 1997) ترکیب سرمایه انسانی و ارتباطی منجر به روابط افراد و نزدیکی آنها با مشتریان و به کارگیری خلاقیتهای آنها جهت پاسخگویی به نیازهای خاص مشتریان میگردد. ترکیب سرمایه ساختاری و ارتباطی منعکسکننده توانایی شرکت در انتقال نامهای تجاری به مشتریان است و به کیفیت ارزشی که مشتریان به نام تجاری شرکت میدهند مرتبط میباشد. ترکیب سرمایه انسانی و سرمایه ساختاری در فرآیند دانش نهفته است. به عنوان مثال میتوان به اشتراک در بهرهگیری از دانش موجود و یا انتشار آن اشاره نمود. این روش قادر به اندازهگیری پولی سه جزء یاد شده بوده و ابزار مناسبی را جهت ارزیابی، مدیریت و مقایسه عملکرد شرکتها، در طول زمان به مدیران ارائه می نماید. جهت سنجش و ارزشگذاری مالی سرمایه فکری مراحل زیر پیشنهاد میگردد. گام اول – تعیین سرمایه فکری مشهود ارزش بازار = ارزش ملموس + ارزش ناملموس ارزش بازار = ارزش دفتری + ارزش سرمایه فکری مشهود ارزش بازاری قابل دسترس = ارزش بازار + فرسایش سرمایه فکری ارزش بازاری قابل دسترس = سرمایه ملموس + (سرمایه فکری مشهود + فرسایش سرمایه فکری) گام دوم – شناسایی اجزای مرتبط با سرمایه فکری گام سوم – تخصیص اوزان مناسب به اجزای سرمایه فکری بر اساس تجربه و شناخت از آنها گام چهارم – تعدیل ضرایب همبستگی گام پنجم – ارزشگذاری روش کیوتوبین (q Tobin): ارزش q توبین مساوی است با، تقسیم ارزش بازاری به ارزش دفتری. که این نرخ ارتباط بین ارزش بازاری و ارزش دفتری شرکت را اندازهگیری میکند که توسط اقتصادداني بنام جیمز توبین1 برنده جایزه نوبل مطرح شد.(آی بید، 152) توبین این روش را در سال 1969 پیشنهاد کرد و بیان کرد که اگر q بزرگتر از 1 باشد بیانگر این است که داراییها ارزشی بیشتر از ارزش دفتری خود دارند. مثلاً یک کمپانی با ارزش بازار سهام 100 میلیون و ارزش دفتری 25 میلیون، دارای نرخ q، 4 میباشد که این نرخ در بلند مدت متمایل به 1 خواهد شد. البته این شاخص را باید با متوسط صنعت مقایسه کرد. برای مثال، شرکتهایی که در صنعت نرم افزاری فعالیت میکنند، سرمایه فکری در آنها بسیار زیاد است و نرخ q توبین درآنها متمایل به 7 می شود و از طرفی شرکتهایی که در صنعت فولاد فعالیت میکنند، داراییهای فیزیکی درآنها بسیار زیاد است و دارای یک نرخ q نزدیک به 1 می باشند، بر طبق فرمول جویا سرمایه فکری برابر است با : IC = MV - () 7- مدل ضریب ارزش افزوده فکری (VAIC) 1: مدل ضریب ارزش افزوده فکری (VAIC) که بوسیله پولیک2 مطرح شده است، به عنوان مدل اصلی سنجش سرمایه فکری در این پایاننامه بکار گرفته خواهد شد و اساس اندازهگیری آن سه متغییر وابسته میباشد. ضریب ارزش افزوده فکری (VAIC) یک فرآیند تجزیه و تحلیل میباشد که برای استفاده مدیریت، سهامداران و سایر ذینفعان در جهت کنترل و ارزیابی کارآیی و ارزش افزوده سرمایه فکری، طراحی شده است. VAIC ترکیبی از سه شاخص قراردادی می باشد که عبارتند از : CEE : کارآیی سرمایه ارتباطی است که شاخصی از کارآیی ارزش افزوده بر مبنای ارتباطات میباشد. HCE : کارآیی سرمایه انسانی است که شاخصی از کارآیی ارزش افزوده بر مبنای سرمایه انسانی میباشد. SCE : کارآیی سرمایه ساختاری است که شاخصی از کارآیی ارزش افزوده بر مبنای سرمایه ساختاری میباشد. فرمول بندی شاخصهای VAIC بصورت عبارت جبری زیر میباشد : VAICi = CEEi + HCEi + SCEi که در آن : VAICi : ضریب سرمایه فکری برای کمپانی i میباشد. CEEi : ضریب سرمایه ارتباطی برای کمپانی i میباشد. HCEi : ضریب سرمایه انسانی برای کمپانی i میباشد. SCEi : ضریب سرمایه ساختاری برای کمپانی i میباشد. پولیک (1998) عنوان کرد، در وضعیتی که ضریب VAIC بالاست، کارآیی ارزش افزوده حاصل از کل منابع شرکت بهتر است. اولین گام برای تعیین ارزش افزوده کلی شرکت، محاسبه CEEi، HCEi و SCEi میباشد که این محاسبات بوسیله عبارت زیر تعریف میشود : محاسبه ارزش افزوده (VAi) شرکت i در سال i ، که بصورت زیر می باشد : VAi = Ii + DPi + Di + Ti + Mi + Ri که در آن : Ii : جمع هزینه بهره شرکت برای سال i DPi : هزینه استهلاک شرکت برای سال i Di : سود سهام شرکت برای سال i Ti : مالیات شرکت برای سال i Mi : سهم اقلیت شرکت برای سال i و Ri : سود انباشته شرکت برای سال i محاسبه CEEi که بوسیله عبارت زیر تعریف می شود : CEEi = که در آن : CEEi : ضریب کارآیی سرمایه ارتباطی برای شرکت i VAi : ارزش افزوده کلی شرکت i CEi : ارزش دفتری خالص داراییهای شرکت i میباشد.(ادوینسون و همکاران،1997) محاسبه HCEi که بوسیله عبارت زیر تعریف میشود : HCEi = که در آن : HCEi : ضریب کارآیی سرمایه انسانی برای شرکت i VAi : ارزش افزوده کلی شرکت i HCi : کل مبلغ سرمایهگذاری شده برای حقوق و دستمزد شرکت i می باشد. محاسبه SCEi که بوسیله عبارت زیر تعریف میشود : SCEi = که در آن : SCEi : ضریب کارآیی سرمایه ساختاری برای شرکت i VAi : ارزش افزوده کلی شرکت i SCi : سرمایه ساختاری شرکت i و برای محاسبه SCi (سرمایه ساختاری) در فرمول بالا از رابطه زیر استفاده میشود. SCi = VAi - HCi که در آن : SCi : سرمایه ساختاری شرکت i VAi : ارزش افزوده کلی شرکت i HCi : کل مبلغ سرمایهگذاری شده برای حقوق و دستمزد برای شرکت i می باشد. پولیک (1998) عنوان کرد که یک رابطه معکوس متناسب بین SCi و HCi وجود دارد. 2-2-7) گزارش‌دهي سرمايه فكري تعریف گزارش سرمايه فكري بر طبق شرکت دانماركي : منظور از گزارشدهي سرمايه فكري، ارائه یک تصویر کلی از شرکت با تأکید بر ارزشهای نرم و نامشهود ميباشد. معمولاً این شرکتها از این گزارشهای سالانه برای ایجاد شهرت و تصویری مطلوب از شرکت در فضای عمومی استفاده میکنند. در گزارش سرمايه فكري می بایستی سه حوزه مهم زیر لحاظ شود: الف ) حوزه سرمایه انسانی 1. نمای کارکنان : شامل اطلاعاتی درباره توزیع سنی و جنسی و تعداد کارکنانی که در تولید و توزیع، فناوري اطلاعات، فروش و بازاریابی و سایر بخشهای اداری فعالیت میکنند. 2. تحصیلات : شامل اطلاعات تحصیلی و تجربه کارکنان. 3. آموزش : شامل شاخصهایی درباره آموزشهای ارائه شده از سوی شرکت برای کارکنان مانند تعداد ساعات آموزشی. 4. تعهد و انگیزش : درصد کارکنان ارتقاء یافته به تعداد کل کارکنان و درصد کارکنانی که دارای احساس قدردانی صریح هستند یا کسانی که احساس میکنند از آنها قدردانی شده است و تعداد کارکنانی که احساس میکنند عقاید آنها مورد توجه قرار گرفته است و تعداد کارکنانی که احساس میکنند دریک محیط کاری شاد فعالیت میکنند. 5. ترک خدمت کارکنان : شامل اطلاعاتی درباره افراد تازهکار و افرادی که جابجا شدهاند و درصد گردش پرسنل. 6. نتایج : رضایت کلی آنها از شغل بوسیله شاخصهای فهرست رضایت وسایر معیارهایی مانند غبیت به خاطر بیماری و صدمات و ضرر از دست دادن ساعات کاری. ب) حوزه سرمایه ساختاری : 1. زیرساخت يا زيربناي کلی : شاخص تجهیزات در نظر گرفته شده برای ادارهها و ظرفیت کامپیوترها و خدمات تلفنی. 2 .زیرساخت مبتنی بر دانش : شامل معیار استفاده از پایگاه داده و اینترانت شرکت. 3. حمایت و پیشتیبانی مشتری : شامل ظرفیت شرکت برای نزدیکی و ارتباط با مشتریان واقعی و بالقوه. فرآیندهای اداری : شامل کارایی فرآیندها 4. نوآوری : شامل سرمایهگذاریهای صورت گرفته در بخش کالا و بهبود کالا و تعداد کالاها و خدمات جدید. 5. بهبود کیفیت : ارزیابی گواهی نامهها و مجوزهای گرفته شده توسط شرکت. ج) حوزه سرمایه ارتباطی 1. نمای مشتریان 2. مشتریان و تصویر شرکت در نزد ذینفعان 3. اشاعه و شبکهسازی 4. شدت و تراکم همکاری با سایر بخشهای خارج از شرکت باید توجه کرد که این گزارشها باید در دو بازه زمانی t , t-1 نشان داده شود و حتی روابط متقابل بین این سرمایهها نیز گزارش شود.( اوردونزدی پابلوس1،2003) تمامی مدلهای گزارش‌دهی که اخیراً ایجاد شده‌اند در یک نکته اشتراک داشته‌اند و آن این است که همگی آنها سعی داشته‌اند تا تصویری از داراییها و منابع سرمايه فكري را نمایش دهند که دارای توانایی ایجاد و خلق ارزش هستند و قبلاً در مدلهای گزارش‌دهی مالی سنتی وجود نداشته است. 2-2-7-1) مفروضات زیربنایی مدل گزارش‌دهی سرمايه فكري تحقیقات عملی و ادبیات تحقیق نشان داده است که یک دیدگاه و بینش مدیریتی برای گزارش‌دهی سرمايه فكري مورد نیاز است به اين دليل که گزارش‌دهی سرمايه فكري نیاز به درک عمیقی از تمامی فرآیندها و فعالیتهای سازمانی خلق ارزش دارد. ثانیاً مدل (مدلهای) گزارش‌دهی سرمايه فكري می‌بایستی مبتنی بر روابط علی – معلولی باشد تا بتواند نقش سرمايه فكري را در ایجاد ارزش نشان دهد. اطلاعات می‌بایستی دربارة متغیرهایی باشد که باعث تغییراتی در منابع سرمايه فكري می‌شوند. مدیریت سرمايه فكري می‌بایستی بخشی از استراتژیهای شرکتها باشد و مدیریت سرمايه فكري در فرآیندهای مدیریتی مانند تنظیم اهداف، برنامه‌ریزی و اندازه‌گیری پیامدهای اعمال و ارزیابی اعمال براساس اهداف از پیش تعیین شده و ... . قرار داده شود. مدل گزارش‌دهی سرمايه فكري می‌بایستی دارای چشم‌انداز پيشنگر1 باشد تا پسنگر2 (مانند روشهای حسابداری سنتی) (واندر و همکاران، 2001)3. 2-2-7-2) محتوای گزارش‌دهی سرمايه فكري اولاً باید مفهوم سرمايه فكري بطور واضح مشخص شود به این منظور می‌بایستی تئوری قوی درباره ارزش سرمايه فكري و اجزای سرمايه فكري و تعاریف و روابط بین اجزاء ایجاد شود. ثانیاً باید اجزای سرمايه فكري نیز بطور واضح بیان شود باید مدلی انتخاب شود که دارای یک دید وسیع به اجزای سرمايه فكري باشد و حتی الامکان باید شامل موارد زیر باشد : تجربه و دانش قرار گرفته در افراد چه بصورت رسمی و غیررسمی سیستم‌ها و فرایندهای سازمانی حمایت‌کننده از خلق سرمايه فكري نوآوری و تکنولوژی روابط تجاری (با کلیه مشتریان و شبکه عرضه‌کنندگان و شرکاء تجاری) باید شرکتها منطق استفاده از مدل سرمايه فكري و اجزای مدل سرمايه فكري را در چارچوب صنعت خاص و شرکت خودشان بیان کنند. همچنین این مدل گزارش‌دهی سرمايه فكري می‌بایستی روابط بین اجزای سرمايه فكري را مورد توجه قرار دهد و نقش این اجزا در ايجاد ارزش برای شرکت را بیان کند. سیستم‌های اندازه‌گیری سرمايه فكري می‌بایستی درک و بینش کاملی از ظرفیت خلق ارزش سرمايه فكري بدهد و حتی الامکان باید اطلاعات خود را بصورت کمّی بیان کند اما همیشه امکان این کار وجود ندارد برای مثال دانش و تجربه ضمنی افراد (واندر و همکاران، 2001). در اینجا باید از اعتماد بین افراد به عنوان یک دارایی نامشهود نام برد که همکاری جهت خلق ارزش را ارتقاء می‌دهد این مفاهیم در قالب و چارچوب سرمایه اجتماعی بحث می‌شود. باید این نکته را گفت که هیچ فرق خاصی بین گزارش‌دهی داخلی و خارجی وجود ندارد منتها باید این مطلب را افزود که در گزارش دهی داخلی، اطلاعات مشروحتری درباره فرآیندها و فعالیتهای سازمانی ارائه میشود ولی در گزارشدهی خارجی فقط نتیجه و پیامدهای این فعالیتها و فرآیندهای سازمانی انتشار می‌یابد. گزارش‌دهی داخلی مستلزم استفاده از رویه‌ها و راهنماییهای خاص و کلی نیست ولی در گزارش‌دهی خارجی این قضیه برعکس است و مستلزم استانداردسازی گزارش‌دهی است تا سهامداران (ذینفعان) بتوانند اطلاعات یک شرکت را با سایر شرکتها مقایسه کنند. بخش دوم: مدیریت سود 2-3) سود مورد انتظار (عادی یا هدف) شرکت‌ها با استفاده از ابزار مديريت سود سعی میکنند سود گزارش شده را به سمت سود مورد انتظار مدیریت نمایند. از سود مورد انتظار به عنوان یک نقطه مرجع استفاده میشود که از آن طریق انحرافات سود واقعی سنجیده میشود. سود مورد انتظار در مطالعات مديريت سود هدف مغروض مدیریت است. مدل‌های مختلفی برای تعیین سود مورد انتظار به کار میرود: (کوچکی، 1373) 1- مدلهای مبتنی بر سودهای گذشته شرکت . 2- مدل مبتنی بر عملکرد جاری سایر شرکت‌ها در صنعت . 3- مدل گام تصادفی ساده (در این مدل سود هر سال را برابر با سود گزارش شده در سال قبل پیش بینی میکنند). 4 - سود قبل از اقلام غیر مترقبه . علاوه بر موارد فوق، سود عادی سودی است که احتمال بیشتری میرود شرکتها سود خود را به آن نزدیک و مدیریت کنند. از آنجائیکه عدد سود واقعی که مدیریت شرکت ممکن است به سمت آن عمل مدیریت را انجام دهد ناشناخته است، نمیتوان ادعا کرد که یک مدل پیش بینی بخصوص بهتر از دیگری است. از 4 مدل زیر نیز در مطالعات مديريت سود استفاده شده است: (ایراندوست، 1379) 1- سود قبل بعلاوه متوسط نرخ رشد در طی 5 سال گذشته . 2- متوسط بازده روی دارائیهای طی 5 سال گذشته. 3 - سود سال گذشته بعلاوه متوسط رشد سود در صنعتی که شرکت در آن به فعالیت مشغول است. 4-سود سال گذشته بعلاوه عامل رشد مشروط به نسبت قیمت به سود سال گذشته شرکت . 2-3-1) تعریف و تبیین مديريت سود مديريت سود، عمل اختیاری و عمدی است که به منظور کاهش تغییر پذیری سود با استفاده از ابزارهای معین حسابداری توسط مدیریت صورت میگیرد و مدیریت سود یکی از موضوعات مورد علاقه حسابداری و ادبیات مالی بوده است. با وجود تحقیقات گسترده به نظر میرسد هنوز پژوهشگران به تعریف جامع و فراگیری از مديريت سود دست نیافتهاند، شاید وجود انواع مختلف سودهای هموار یکی از دلایل آن باشد. هپ ورث معتقد است، مديريت سود اقدامی منطقی و عقلانی است که مدیران تلاش میکنند با بکارگیری ابزارهای خاصی در حسابداری به آن دست یابند (آشاری، 1994) بارنیا، رنن و سادن معتقدند که مديريت سود عبارتست از کاستن عمدی نوسانات سود که برای شرکت امری عادی به نظر میرسد. (همان منبع، 1994) برداشت‌های دیگری از مديريت سود وجود دارد که برخلاف آنچه گفته شد به نوعی یک نگرش منفی را القا میکنند. هکتور معتقد است مديريت سود عملی است که اسباب سوء استفاده در گزارشگری مالی را فراهم میسازد و استفاده کنندگان صورتهای مالی باید به این امر واقف باشند. (آشاری، 1994) بعضی اظهار نمودهاند که مديريت سود در حقیقت عملی منطقی و معقول است. مثلاً بیدلمن براین باور بود که مدیران برای ایجاد یک جریان یکنواخت سود و هم چنین کاهش انحراف بازده نسبت به بازار، سود را مدیریت میکنند. بلکویی معتقد است مديريت سود عبارتست از هماهنگ نمودن آگاهانه سود تا بتوان به یک سطح یا روند مورد نظر دست یافت. (ریاحی بکلویی، 1381) همچنین بارنیا، رونن و سادن اشاره نمودند که مدیران به منظور کاستن نوسانات سودگزارش شده و تقویت توانایی سرمایهگذاران جهت پیشبینی جریانات نقدی آتی دست به مديريت سود میزنند و انتظار میرود مديريت سود تاثیر مثبتی بر ارزش سهام و ارزیابی عملکرد مدیریت داشته باشد. (آشاری، 1994) درمقابل مک هاگ1 مديريت سود را نوعی دستکاری در اطلاعات صورتهای مالی میداند.(همان منبع، 1994) با مروری بر نظرات ارائه شده توسط پژوهشگران دو دیدگاه متفاوت در قضاوت آنان نسبت به پدیده مديريت سود آشکار میگردد. یک دیدگاه مثبت که مديريت سود را تسهیلی در اهداف گزارشگری مالی میداند و دیگری دیدگاهی منفی که مديريت سود را نوعی تحریف در اهداف گزارشگری مالی معرفی می‌کند. ورثی معتقد است منتقدین مديريت سود این عمل را از آن روی نادرست میدانند که باعث افشای نامناسب اطلاعات مالی شده و سرمایهگذاران را از امکان ارزیابی مناسب ریسک و بازده محروم می نماید، زیرا اطلاعات ارائه شده در مورد سود آوری شرکت‌ها درست و کافی نیست. بیدلمن به دو مشکل ناشی از مديريت سود اشاره مینماید. مسئله اول عبارت است از نیاز به داشتن اطلاع دقیق از میزان تعدیل سود در شرایط رقابتی، که در صورت فقدان چنین شرایطی ممکن است افراد خود دست به تعدیلی بیشتر یا کمتر از واقع بزنند و در نتیجه عمل مديريت سودبه ضد خود تبدیل شود. مسئله دوم زمانی بروز میکند که شرکت‌ها نتوانند در بعضی دورههای مالی مديريت سود را عملی سازند که نتیجه آن یک گسست در منحنی از قبل طراحی شده است که ممکن است عوارضی را برای گروهی از استفاده کنندگان در پی داشته باشد. (بدری، 1378) از سوی دیگر پژوهشگرانی که به دفاع از مديريت سود پرداختهاند دو زمینه وسیع استفاده از اطلاعات حسابداری را که یکی سنجش و کنترلهای داخلی و دیگری ارزیابی خارجی که شامل پیش بنیی سودهای آتی و ارزش‌های بازار میشود، مورد بحث قرار دادهاند. سودهای گزارش شده از بعد داخلی در موارد زیر مورد استفاده واقع میشوند: 1- به عنوان مبنایی برای سنجش و ارزیابی عملکرد گذشته. 2- به عنوان یک عامل مهم در برنامه ریزی و بودجه بندی سودهای آتی. 3- به عنوان یک عامل کمکی در تصمیم گیری‌های سرمایهای سودهای گزارش شده پرنوسان، برنامهریزی و بودجهبندی آینده را با مشکل مواجه میسازد، به علاوه مدیران نیز اغلب با بودجه هایی مورد ارزیابی قرار می گیرند که با نتایج گذشته مرتبط باشد. از این رو تصمیم گیرندگان داخلی علاقمند به مديريت سود میشوند تا بدینوسیله اهداف بلند مدت خود را پوشش دهند. از بعد خارجی (برون سازمانی) دفاع از مديريت سود ریشه در تئوری مدل قیمت گذاری دارائیهای سرمایهای (CAPM) دارد. نظریه ارزش گذاری دارائیها بر اساس ارزش فعلی جریانهای نقدی آتی از مقبولیت عمومی برخوردار است و نرخ تنزیل مورد استفاده در این مدل مستقیماً با میزان ریسک جریانهای نقد مرتبط است. بنابراین با قبول فرضیه نزولی بودن مطلوبیت نهایی ثروت و وجود سرمایه گذارن ریسک گریز در بازار، پراکندگی بیشتر در توزیع جریانهای نقدی مستلزم استفاده از نرخ تنزیل بالاتر و در نیچه کاهش ارزش فعلی میشود.(بدری، 1378) از نظر یک سرمایه گذار جریانهای نقدی مربوط عبارتند از سودهای تقسیم شده و سودهای سرمایه ای، بنابراین یک جریان با ثبات سود احتمالاً حمایت کننده سودهای تقسیمی بالاتر است. از سوی دیگر نوسان پذیری سود به عنان یک معیار مهم در سنجش ریسک بر نرخ سرمایهای کردن تأثیر گذاشته و لذا در ارزشگذاری سهام یک شرکت موثر واقع میشود. بنابراین ممکن است مدیریت بتواند از طریق مديريت سود برارزش سهام تاثیر بگذارد. (ریاحی بلکویی، 1381) به نظر میرسد قضاوت درباره میزان مطلوبیت مديريت سود نیازمند برخی معیارهای ارزشی است. معیارهایی که اصولاً باید آنها را در تئوریهای حسابداری جستجو نمود و از آنجائیکه تئوریهای موجود کامل نیستند و در ضمن تئوری فراگیر مورد توافقی نیز در دست نیست. نتیجهگیری دقیق در این رابطه را دشوار مینماید. به عنوان مثال ممکن است از دیدگاه تئوری اخلاقی1 رفتار مديريت سود مطلوب نباشد زیرا با یکی از بنیانهای اصلی این تئوری یعنی بیان واقعیت تطبیق نمینماید. در طرف مقابل ممکن است بر مبنای دیدگاه اقتصادی در تئوری حسابداری رفتار مديريت سود نه تنها قابل دفاع بلکه به لحاظ بعضی سودمندیهای آن مطلوب نیز باشد (جوادیان کوتنایی، 1374) 2-3-2) تاریخچه مديريت سود نویسندگان متعددی در سال‌های اخیر به منشاء مديريت سود در ادبیات حسابداری صریحاً اشاره نمودهاند. کوشینگ داشر و مالکوم بیان داشتهاند که گوردون و هوروتیز و مایرز نویسندگان اولین تحقیق تجربی مديريت سود هستند. ایمهاف نیز مقاله هپ ورث را به عنوان اولین توضیح تئوریکی مديريت سود شناخته است. رونن و سادن و اسنو همچنین ایکل و داران منشأ تشخیص مديريت سود را به هپ ورث نسبت میدهند و وایت فرضیه مديريت سود را به گوردون نسبت می دهد. بنابراین نویسندگان جدید غالباً بیان میدارند که مديريت سود در ادبیات حسابداری و بازرگانی قبل از مقاله هپ ورث شناسایی نشده است. (کوچکی، 1373) منابعی وجود دارد مبنی بر این که خواص مديريت سود «روش‌های مختلف حسابداری» به بعد از قرن نوزدهم برمیگردد در سال 1906 جانسون و مید، در سال 1924 ورشو در سال 1932 پیتون و در سال 1942 دوین همگی کاربردهای تئوریکی مديريت سود را توضیح دادهاند. و سالها قبل از اینکه گوردون، هورتیز و مایرز تحقیق شان را انجام دهند میلر رفتار مديريت سود را مورد آزمون قرار داده بود. بوخمستر فقدان آگاهی را دلیل اصلی چشمپوشی تحقیقات جدید مديريت سود از ادبیات قدیمی تر درباره موضوع میداند. وی همچنین عبارات مختلفی را نشان داده است که نویسندگان مورد بررسی استفاده کرده‌اند تا عمل مدیریت سود را برای کاهش نوسانات سود حسابداری توضیح دهند. به عنوان مثال میلر از عبارت «مديريت فایده» استفاده کرده بود. همچنانکه به تازگی اصطلاح «مديريت سود» به «هموار سازی سود» تغییر یافته است. در اوایل قرن بیستم مديريت سود درباره حفظ سرمایه و اندوختههای مخفی بحث میکند. سپس در ربع دوم قرن بیستم ویژگیهای مديريت روشهای موجودی پایه مربوط به موجودی کالا مثل فایده اصلی روش اولین صادره از آخرین وارده و دیگر تغییرات روشهای موجودی پایه، ترویج یافت. بلافاصله بعد از جنگ جهانی دوم، تدوین کنندگان استانداردهای حسابداری در آمریکا همواره گروهی از پژوهشگران به «روش بد حسابداری» یعنی ایجاد دلخواه اندوختهها پرداختند. همچنان که مديريت سود شرکتها و موسسات اقتصادی، علاقه بسیاری از اهل نظر و تحقیق را به خود جلب کرده است اما ادبیات حسابداری و مدیریت مالی سرشار از این نظریه است که مدیران با استفاده از روشهای مختلف حسابداری سود شرکت را در طول زمان مدیریت می کنند. (آقایی و کوچکی، 1375) 2-3-3) انواع مديريت سود با وجود تحقیقات گسترده به نظر میرسد پژوهشگران به تعریف جامع و فراگیری از مديريت سود دست نیافتهاند. شاید وجود انواع مختلف سودهای هموار یکی از دلایل آن باشد ایکل1 معتقد است، یک جریان مدیریت سود یا بطور طبیعی مدیریت شده است یا اینکه عمداً مدیریت شده است که در حالت اخیر مديريت میتواند واقعی یا مصنوعی باشد. (آشاری، 1994) مدیریت سود طبیعی2، مدیریت سود طبیعی به نوعی از جریانهای سود اطلاق میشود که از فرآیندهای عملیاتی ذاتاً هموار بدست میآید. به عنوان مثال فرآیند درآمد در صنایعی نظیر آب و برق از این نوع است. حجم تولید و فروش قیمتها در اینگونه صنایع بطور ذاتی یک روند هموار دارد و این ویژگی بطور طبیعی وارد جریان سود میشود. در مقابل این نوع مدیریت سود، مدیریت سودهای دیگری قرار دارد که توسط مدیریت و در نتیجه اقدامات و تصمیم‌های آنان مدیریت شده است که خود در دو طبقه واقعی و مصنوعی قرار می‌گیرد. (معتصمی، 1376) مديريت واقعی سود3، مديريت واقعی سود ناشی از برخی تصمیمات مدیریت است که به منظور کنترل و تأثیر گذاری بر رویدادها و وقایع اقتصادی طراحی میشود. محققین در بیان تفاوت اساسی مديريت واقعی و مصنوعی معتقدند که اولی بر جریان‌های نقدی موثر واقع میشود در حالی که دومی یک نوع بازی داخلی با ارقام است. به عنوان مثال انجام فروشهای زودهنگام و یا در مقابل نوعی تعلل در اقدام به فروش است. از آنجائیکه کنترل رویدادهای واقعی اقتصادی (مبادلات) مستقیماً بر سودهای آتی موثر واقع میشود، مديريت از این نوع را واقعی مینامند .(معتصمی، 1376) مديريت مصنوعی سود، مديريت مصنوعی سود نشأت گرفته از اقداماتی است که اصطلاحاً دستکاریهای حسابداری نامیده میشود. ویژگی بارز این نوع مديريت آن است که ناشی از یک رویداد اقتصادی نبوده و تأثیری بر جریان نقد ندارد. به بیان دیگر مديريت مصنوعی صرفاً موجب جابه جایی هزینهها و درآمدها بین دوره‌های مالی میشود. به عنوان مثال تغییر در روش‌ها و برآوردهای حسابداری یکی از رایجترین ابزار دستکاری سود به منظور ایجاد یک جریان مصنوعی از مدیریت سود است. کانون اصلی بحث در اغلب تحقیقات انجام گرفته در زمینه مديريت سود صریحاً یا تلویحاً این نوع از مديريت بوده است.(معتصمی، 1376) 2-3-4) انگیزههای مدیریت در مديريت سود به طور کلی انگیزهها و محرکهایی که مدیران را به تلاش در جست مديريت سود سوق میدهد از دیدگاه پژوهشگران این مقوله در 3 گروه طبقه بندی شده است: (معتصمی، 1376) 1- انگیزه افزایش رفاه سهامداران. 2- انگیزه تسهیل قابلیت پیشبینی سود . 3- انگیزۀ افزایش رفاه مدیریت . 1- انگیزه افزایش رفاه سهامداران: افزایش رفاه سهامداران از اولین انگیزههای مورد توجه پژوهشگران مديريت سود بوده است. محققین دلایل بسیاری را اقامه نمودهاند که تمایل مدیریت به مديريت سود متأثر از انگیزه افزایش ارزش سهام شرکت است. پژوهشگران اولیه موضوع مديريت سود براین باور بودهاند که وجود یک جریان هموارسود برای سهامداران نویدی از وجود جریان پایدارتر تقسیم سود و نیز ریسک سیستماتیک و غیر سیستماتیک پایین‌تری است براین مبنا میتوان مدعی شد که مدیریت باور دارد سرمایه گذاران حاضر به پرداخت بهای بیشتر برای سهام شرکت هایی هستند که جریان سود هموارتری دارند. بیدلمن، براین اعتقاد بوده است که مدیریت فرض میکند سهامداران جریان سود پایدار در طی زمان را به جریان نوسان دار سود ترجیح میدهند زیرا سودهای هموار مؤید جریان با ثباتی است در حالیکه سودهای هموار نشده از سوی سرمایهگذاران به عنوان نشانهای از ریسکی بودن عملیات شرکت تلقی شده و تأثیر آن بر نرخ بازده مورد توقع سهامداران موجب ایجاد اثر منفی براررزش سهام شرکت می شد. همچنین هپ ورث نیز در بیان انگیزه‌های مديريت سود به بهبود روابط با اعتبار دهندگان، سرمایه گذاران و کارکنان و نیز کم کردن چرخههای تجاری از طریق فرآیندهای روان شناختی اشاره داشته است. (ریاحی بلکویی، 1381) 2- انگیزه تسهیل قابلیت پیش بینی سود : این موضوع از هر دو بعد درون سازمان و برون سازمانی میتواند مد نظر قرار گیرد. از دیدگاه درون سازمانی استفاده از سودهای پرنوسان ممکن است فرآیند برنامه ریزی و بودجه بندی را با مشکلات مواجه نماید. همچنین از بعد برون سازمانی احتمال میرود انگیزه کاهش عدم تقارن اطلاعاتی بین مدیران و سهامداران زمینه ساز بروز رفتار مديريت سود باشد. (معتصمی، 1376) مطالعات بارنیا، رونن و سادن از وجود انگیزه‌های برون سازمانی برای مديريت حمایت میکند. آن‌ها مدعی شدند که مدیریت به منظور افزایش توانایی سرمایهگذاران برای پیشبینی جریانهای نقدی آتی دست به مديريت سود میزند. در واقع مدیران انتظارات و برداشتهای شخصی خود در مورد جریان‌های نقدی شرکت را از طریق مدیریت سود به بازار منتقل میکنند تا بدینوسیله قابلیت پیش بینی سود را از طریق مشاهده ارقام متوالی برای سهامداران تسهیل نمایند. (شاری، 1994) 3- انگیزه افزایش رفاه مدیریت : مطالعات اخیر در مديريت سود به وضوح برانگیزه مدیریت جهت حداکثر کردن رفاه خوش تاکید بیشتری داشتهاند. شاید دلیل اصلی این موضوع گسترش زمینههای پذیرش تئوری نمایندگی بوده است. علیرغم اختلاف نظرهایی که در رابطه با دامنه تضاد منافع مدیران و سهامداران در بین صاحبنظران مالی وجود دارد به نظر میرسد اصل وجود تضاد منافع از یک مقبولیت عمومی برخوردار باشد. بسیاری از صاحبنظران بر این باورند که مدیران منافع خود را جایگزین خواسته‌های سهامداران نموده و به جای حداکثر کردن ثروت سهامداران به دنبال کسب قدرت اعمال کنترل بر شرکت و نهایتاً حداکثر کردن رفاه و سودمندی خویش هستند برخی از تحقیقات به این نتیجه رسیدند که مدیر با انگیزه مشخص افزایش ثروت خویش به مديريت ارقام میپردازد. براین منبا اگر حق الزحمه مدیر به رشد ثابت و پایدار سود وابسته باشد این احتمال منطقی وجود دارد که دست به مديريت سود بزند. (معتصمی، 1376) موسز به بررسی ارتباط بین مديريت سود با محرکهای اقتصادی نظیر اندازه شرکت، بازار سهام، نوع کنترل، مالکیت و طرحهای پاداش پرداخت. مطالعات او به این نتیجه رسید که مديريت سود در مورد شرکت هایی بزرگ شرکت‌های دارای طرحهای پاداش (مبنی بر سود) و شرکت هایی که سود واقعی آنها (سود قبل از مديريت) با سود مورد انتظارشان متفاوت است بیشتر مصداق دارد. موسز نتیجه گیری کرد که هر تلاش برای مديريت سود به میزان تفاوت سود واقعی و سود مورد انتظار بستگی دارد به گونهای که با افزایش این فاصله انگیزه مديريت نیز افزایش مییابد. (آشاری، 1994) گوردن براین باور است که: 1- شاخصی که مدیریت شرکت برای انتخاب اصول حسابداری به کارمیبرد براین اساس قرار دارد که سود یا رفاه شرکت را به حداکثر برساند. 2- این سود یا منفعت تابعی است از امنیت شغلی، سطح و نرخ رشد حقوق و سطح و نرخ رشد اندازه یا بزرگی شرکت . 3- رضایت سهامداران از عملکرد شرکت موجب تقویت موضع و افزایش حقوق و پاداش مدیران خواهد شد. 4- این رضایت به نرخ رشد و ثبات سود شرکت بستگی دارد. این قضیه‌ها منجر به مديريت سود میشود که به شکل زیر توجیه میشود. اگر چهار قضیه بالا پذیرفته شوند یا صحت آنها به اثبات برسد. چنین نتیجه گیری میشود که یک مدیر باید در محدوده مقررات حسابداری (1) سود مورد گزارش را مدیریت کند و (2) نرخ رشد سود را مدیریت کند. مقصود از مديريت نرخ رشد اینگونه است که اگر نرخ رشد بالا است، باید از روشهای عملی حسابداری استفاده کرد که آن را کاهش دهند و عکس قضیه هم صادق است . (ریاحی بلکویی، 1381) تامل در سیر تاریخی مطالعات مربوط به انگیزههای مديريت سود تا حدودی نشان دهنده روند تکاملی فرضیههای مورد آزمون پژوهشگران است. در مجموع این روند نشان میدهد که محققین در بین انگیزههای شناخته شده برای مديريت در سالهای اخیر، بیشتر به بررسی انگیزه افزایش رفاه مدیریت متمایل شدهاند. 2-3-5) مديريت سود و رابطهی آن با هزینه – منفعت اگر مديريت سود هزینه بر باشد امکان دارد مدیر آن را اختیار نکند. مثلاً اگر شناسایی پیش از موعد سود به منظور اهداف گزارشگری مالی مستلزم شناسایی پیش از موعد بدهی مالیاتی باشد این امر منجر به بالا رفتن ارزش فعلی صورت حساب مالیاتی شرکت خواهد شد و اگر هزینه‌های مديريت ناچیز باشد این امر انگیزه‌ای برای مدیر فراهم می کند تا دست به مديريت سود بزند. هزینه‌ها و منافع مختلف مديريت سود پیشبینی هایی را درباره شرکت‌های مختلف مديريت ایجاد میکند. این پیش بینیها میتواند مورد آزمون تجربی قرارگیرد. چنین آزمون هایی بر مبنای در نظر گرفتن این مطلب میباشد که آیا مديريت محتوای اطلاعاتی سود را کاهش میدهد یا خیر؟ بنابراین انتظار میرود عکسالعمل بازار در برابر اعلام سود به طور سسیستماتیک با توجه به درک بازار از احتمال مدیریت سود متفاوت باشد (معتصمی، 1376). 2-3-6) جایگاه مديريت سود حسابداری فاقد یک الگوی جامع است و در واقع یک علم چند الگویی است. یکی از این الگوها، الگوی انسانی / استقرایی است. دو نوع تئوری را میتوان به عنوان جزئی از الگوی انسانی/ استقرایی در نظر گرفت. در نوع اول تئوری همه توان خود را برای توضیح و توجیه روش کار حسابداری موجود به کار می گیرد یعنی روشهایی چون بهای تمام شده تاریخی در ارزشیابی دارائیها، تکنیکهای سنتی تسهیم بهای تمام شده، تکنیکهای دفتر داری و از این قبیل میپردازد. نوع دوم تئوری در ارتباط با توضیح نقش مدیریت در تعیین تکنیکها است. عموماً فرض براین است که فعالیت‌ها و اعمال اشخاص در جهت حداکثر کردن ثروت آن‌ها صورت می‌گیرد. بدین ترتیب این نوع از تئوری مشتمل بر فرضیه یکنواخت سازی سود و پایهای اساسی برای تئوری اثباتی حسابداری است. کاربرد بدیهی این فرض آن است که تاکید مدیریت بر استانداردهای حسابداری بر اساس منافع خود میباشد. (عرب مازیاریزدی، 1371 ) مديريت سود به عنوان جزئی از الگوی انسانی / استقرایی اندیشمندانی که الگوی انسانی/ استقرایی را میپذیرند یکی از دو شیوه زیر را به کار میبرند: 1- اگر مایل به توضیح و توجیه عمل موجود حسابداری باشند روش استدلال تحلیل یا تحقیقات میدانی و یا روشهای مبتنی بر مشاهده را استفاده میکنند. 2- آن هایی که درصدد توضیح نقش مدیریت در تعیین تکنیکها میباشند اساساً برروشهای تجربی تاکید و تکیه دارند. به طور خلاصه می توان گفت موضوع اصلی بحث اندیشمندانی که الگوی انسانی/ استقرایی را به کارگرفته‌اند دو چیز است: 1- نحوه عمل جاری حسابداری. 2- تمایل و گرایش مدیریت به این روش‌ها. در این مطالعات بحث بر سر این است که مدیران واحدهای تجاری آن دست از قواعدحسابداری را برمی‌گزیند که سود و نرخ رشد آن را یکنواخت کند.طبق نظریه گوردن مدیریت در حوزه قدرت خویش آزادانه عمل می کندوبر مبنای این آزادی عمل که قواعد حسابداری به او بخشیده است اولاً: سود مورد گزارش را یکنواخت میسازد و ثانیاً: نرخ رشد سود را هم یکنواخت نشان میدهد. بر اساس چنین دیدگاهی آنچه حسابداری واقعاً به آن عمل میکنند مجموعهای از تکنیک‌ها است که قابل استخراج و دسته بندی است دلیل مفید بودن این تکنیک‌ها نیز این است که مدیران آزادانه آنها را برگزیدهاند و اصطلاحاً به درد به خور بودهاند. بنابراین، هدف تحقیق حسابداری در این الگو، درک و توضیح و پیشبینی نحوهی عمل حسابداری است. (عرب مازیاریزدی، 1371) مديريت سود به عنوان یکی از یافتهای روش اثباتی در حسابداری قصد اصلی روش اثباتی در حسابداری این است که با تجزیه و تحلیل منافع و مخارج افشاهای مالی معین در رابطه با افراد مختلف و تخصیص منابع در اقتصاد، انتخاب استانداردها توسط مدیریت را تشریح و پیش بینی نماید. تئوری اثباتی براین اساس است که مدیران، سهامداران و قانونگذاران و سیاست مداران منطقی هستند و سعی میکنند مطلوبیت خود را حداکثر نمایند که این مطلوبیت مستقیماً به پاداش و در نتیجه ثروت آن‌ها مربوط میشود. انتخاب یک خط مشی حسابداری توسط هر یک از گروههای مزبور بستگی به مقایسه منافع و مخارج نسبی روشهای دیگر حسابداری دارد به گونهای که مطلوبیت آن گروهها حداکثر گردد. یافتههای روش اثباتی در حسابداری بین تحقیق در مورد فرضیه مديريت سود و تحقیق در مورد تئوریهای اثباتی تقسیم میشوند زیرا مفروضات متفاوتی زیر بنای هر نوع تحقیق در فرضیه مديريت سود فرض می‌شود که بین سود حسابداری و قیمت سهام ارتباط برقرار است در حالی که تئوریهایی اثباتی در حسابداری فرض میکنند که قیمت سهام به جریان‌های نقدی بستگی دارد و نه به سودحسابداری. (کوچکی، 1373) 2-3-7) فرضیه مديريت سود و فرضیه بازار تحقیقات دامنه داری حول محور دو فرضیه اصلی که با هم در رقابت هستند انجام شده است دسته ای از فرضیات بیان میکنند که بازار بطور منظم با روش‌های حسابداری گمراه میشود. بسیاری از تحقیقات حسابداری بر اساس این فکر بودند که اطلاعات حسابداری تنها اطلاعاتی است که سرمایه گذاران دارند و بر اساس آن تصمیم میگیرند. پس تغییر در رویههای حسابداری بدون توجه به تاثیر آن در مالیات بر جریانهای نقدی اثر می گذارد. بسیاری از حسابداران اظهار داشتهاند که مدیریت همواره با استفاده از روشهای حسابداری اقدام به یکنواختی سود میکنند، یعنی مدیران سعی دارند بر بازار اوراق بهادار اثر بگذارند و نظر سهامداران را نسبت به قیمت سهم تغییر بدهند. به این ترتیب فرض میشود که بین سود حسابداری و قیمت سهام ارتباط برقرار است. پس تغییر در رویه حسابداری که سود را افزایش میدهد همراه با افزایش قیمت سهم و تغییر در رویه حسابداری که سود را کاهش میدهد همراه با کاهش قیمت سهم است. یعنی سود حسابداری و قیمت سهم هم جهت حرکت میکنند. (بدون توجه به تغییر در ارزش فعلی جریانهای آتی وجه نقد). دستۀ دیگری از فرضیات، توضیحات مذکور را به علت اتکا بر مفروضات غیر واقعی اقتصادی و رفتاری مورد انتقاد قراردادهاند، برای مثال واتز بحث میکند که دستکاری سود بیهوده است زیرا شرکت کنندگان در بازار، خبره و آگاهند و قادرند چنین اقداماتی را خنثی کنند. این دسته از فرضیات هم چنین بیان میدارند که بعد از اعلام تغییر در رویه‌های حسابداری غیر ممکن است که نرخ بازده غیر نرمالی به علت آگاهی از تغییر در رویه حسابداری ممکن نیست. این فرضیات را فرضیات بی اثر نام گذاری کردهاند. (تغییر در رویه حسابداری تاثیری در قیمت اوراق بهادار ندارند) اگر چه به علت مشکلات علمی و روش شناختی هیچ یک از تحقیقات نتوانسته است قطعاً فرضیهای را اثبات کند اما میتوان چنین نتیجه گرفت که نقش استفاده از روشهای حسابداری توسط مدیریت کم رنگ شده است (ثقفی، 1374). 2-3-8) روش‌های مديريت سود رونن و سادن مديريت سود را به 3 روش کلی ممکن دانستهاند: (آقایی و کوچکی، 1375، ص 49-32) مديريت از طریق وقوع و یا تشخیص رویداها 1 2- مديريت از طریق تخصیص در طول زمان 3- مديريت از طریق طبقه بندی 1- مديريت از طریق وقوع و یا تشخیص رویدادها مدیران میتوانند زمان وقوع رویدادهای مالی را به گونهای برگزینند که تأثیر آن کاهش نوسانهای دورهای سودهای گزارش شده باشد. این امکان از آن جهت میسر میشود که وقوع برخی رویدادهای مالی تابعی از قواعد حسابداری حاکم بر شناخت آن هاست. 2- مديريت از طریق تخصیص در طول زمان مدیر میتواند با استفاده از اختیارات کنترلی به تخصیص اثرات ریالی برخی رویدادهای مالی در طول زمان (دورههای مالی مختلف) اعمال نظر کند به گونهای که نتایج آن روند همواری از سودهای گزارش شده باشد. (به عنوان مثال انتخاب روش مستقیم یا نزولی در محاسبه استهلاک) 3- مديريت از طریق طبقه بندی در این روش مدیران با انتخاب اقلام میانی صورت حساب سود و زیان ترتیب مکانی قرار گرفتن آن‌ها را تحت کنترل قرار میدهند که نتیجه آن تاثیر بر میزان سود گزارش شده در مراحل مختلف است . (به عنوان مثال عادی یا غیر عادی تلقی کردن برخی از اقلام سود یا زیان) 2-3-9) ابزارهای مديريت سود با توجه به انواع روشهای مديريت سود، تحقیقات مختلفی در جهت شناسایی ابزارهای مشخصی که شرکت‌ها در فرآیند مديريت سود مورد استفاده قرار میدهند انجام شده است. آشاری و همکاران این ابزارها را به شرح زیر جمع بندی نمودهاند: (آشاری، 1994) 1- تغییر در خط مشیهای حسابداری 2- هزینه‌های بازنشستگی 3- سود سهام 4- اقلام غیر مترقبه 5- معافیت مالیاتی سرمایه گذاریها 6- استهلاک و هزینه‌های ثابت 7- تصمیمات اختیاری حسابداری 8- طبقه بندی‌های حسابداری 9- ذخیره‌ها و اندوختهها آلبرشت و ریچارد سون به عوامل زیر در این راستا اشاره داشتهاند: (آلبرشت و ریچاردسون، 1990، ص 730-713) 1- روش استهلاک دارائیهای مشهود 2- استهلاک هزینه‌های بازنشستگی 3- استهلاک دارائیهای نامشهود 4- درآمدها و هزینه‌های غیر مترقبه 5- معافیت مالیاتی سرمایه گذاریها 6- ارزیابی موجودی کالا 7- انتخاب خط مشیهای حسابداری 8- تلفیق به روش خرید در مقابل روش اتحاد منافع 9- درآمد (سود) سهام واحد فرعی گزارشگر بر اساس روش بهای تمام شده واحد تابعه گزارشگر. هندریکسون بیان میکند در سال 1963 در پاسخ به درخواست کنگره امریکا از کمیسیون بورس اوراق بهادار در خصوص اعلام ابزارهای مديريت سود، این کمیسیون موارد زیر را بیان کرد: (ایراندوست، 1379) 1- ارزیابی موجودی کالا FIFO) در مقابل (LIFO 2- استهلاک منابع طبیعی 3- مالیات بردرآمد 4- هزینه‌های بازنشستگی 5- هزینه‌های تحقیق و توسعه 6- سرقفلی 7- زمان تحقق درآمد 8- سود و زیان عملیاتی در برابر سود و زیان غیر عملیاتی 9- سرمایه گذاری تلفیقی در شرکتها 10- اجاره بلند مدت یا اجازه به شرط تملک 11- اصل اتحاد یا ادغام دو یا چند موسسه 12- تلفیق واحدهای تجاری 13- اندازه گیری سود در شرکت‌ها و موسسات مالی 14- هزینه‌های نامشهود در صنایع نفت و گاز استفاده از تغییر در روشهای حسابداری عموماً موجب تأثیر پایداری روی سود میشود اما برخی معتقدند یک مدیر زیرک کمتر ممکن است چنین ابزاری را به کارگیرد زیرا استفاده از آن تقریبآً آشکار و قابل رویت است تغییر در برآوردهای حسابداری نیز به عنوان گروه دیگری از ابزارهای مديريت سود مورد شناسایی قرار گرفتهاند، اما در مقایسه با تغییر در روشهای حسابداری تغییر در برآوردها کمتر آشکار شده و تأثیرات آن به روشنی قابل رویت نیست. اعمال نظر مدیریت در شناسایی درآمدها و هزینه‌ها در دورههای مختلف گزارشگری سود نیز به عنوان ابزار مديريت سود مورد بحث واقع شده است. اگر چه به نظر میرسد در مديريت سود از طریق آزادی عمل مدیریت در جابه جایی هزینه‌ها بیشتر از درآمدها باشد. با وجود این که اغلب تحقیقات بر یکی از ابزارهای مورد استفاده در مديريت سود تأکید کردهاند اما به نظر می رسددر عمل مدیران می توانند ترکیبی از این ابزارها رانیز به کار گیرند مسئله که باید به آن توجه کرد این است که ابعاد، موضوع مدیریت سود عواملی مرتبط به هم هستند. به عنوان مثال اگر سود خالص (تفاوت تمامی درآمدها و هزینه‌ها در یک دوره مالی) موضوع مديريت سود باشد، ضروری است روش‌هایی غیر از طبقهبندی، نظیر یک رخداد یا تشخیص رویدادهای مالی و یا تخصیص بکار گرفته شود. به بیانی دیگر در این حالت استفاده از روش طبقه بندی هدف مديريت را میسر نمیسازد. 2-3-10) خصوصیات روشهای مديريت سود کاپلند1 خصوصیات متغییری که نقش مناسبی را به عنوان ابزار مديريت سود به عهده می گیرد این گونه تعریف نموده است: (آقایی و کوچکی، 1375) 1- استفاده از آن ابزار، شرکت را نسبت به انجام عمل خاصی درآینده متعهد نسازد. 2- منطبق بر قضاوت حرفهای و در چارچوب اصول پذیرفته شده حسابداری باشد. 3- تاثیر آن بر تغییر سود قابل ملاحظه باشد. 4- نیاز به انجام یک مبادله واقعی با طرف دوّمی را ایجاد ننماید. (در واقع یک جابجایی در مانده حسابهای داخلی باشد) 5- به تنهایی یا همراه رویههای دیگر در طول دوره زمانی پی در پی مورد استفاده قرار نگیرد. بیدلمن دو ویژگی اصلی را لازمه یک ابزار مناسب مديريت سود میداند: 1- مدیران بتوانند با استفاده از این ابزار نوسانهای سود را به گونهای کاهش دهند که آنها را به تحقق اهداف بلند مدتشان در گزارشگری سود نزدیک سازد. 2- استفاده از این ابزار شرکت را در آینده متعهد به عمل خاصی ننماید. ویژگی دوم از آن جهت مهم است که برخی از ابزارهای مديريت سود وقتی یک بار مورد استفاده قرار می گیرند ممکن است در دورههای بعد واکنش ضد مديريت داشته باشند. مانند استفاده از معافیت مالیاتی سرمایه گذاریها. (معتصمی، 1376) 2-3-11) عوامل موثر بر مديريت سود نسبت به دو زمینه قبلی در تحقیقات مديريت سود (انگیزه‌ها و ابزار مديريت) پژوهش در زمینه عوامل موثر بر مديريت سود از سابقه کمتری برخوردار است و شاید به همین دلیل تحقیقات اخیر به این سمت گرایش یافته است. از جمله عوامل مشخصی که در اغلب تحقیقات به آن‌ها پرداخته شده است میتوان از نسبت سودآوری، اندازه شرکت، نوع صنعت، نوع مالکیت، ملیت و غیره نام برد. نسبت سودآوری: سودآوری یا میزان سوددهی از عواملی است که دراغلب تحقیقات به آن پرداخته شده است از جمله میتوان از تحقیقات انجام شده توسط میچلسون، آشاری و همکاران، وایت و آرچیبالد1 نام برد. به نظر میرسد یافته‌های تجربی در مورد متغیر سودآوری نسبت به متغیر اندازه شرکت و نوع صنعت در وضعیت روشنتری قرار دارد به گونهای که اغلب تحقیقات انجام گرفته در مورد این فر ضیه نشان دهنده تاثیر میزان سودآوری برمدیریت سود بوده است. به علاوه در این پژوهش‌ها عموماً شرکتها برخوردار از سودآوری نسبی پائین تر، به عنوان مدیریت سود مورد شناسایی قرارگرفتهاند. به لحاظ نظری محققین معتقدند تمایل شرکت‌ها دارای سودآوری پائین تر به مديريت سود، ممکن است از این واقعیت نشأت گرفته باشد که وجود نوسان در جریان سود، تاثیر نامطلوب شدیدتری بر این نوع شرکت‌ها دارد. به عنوان مثال آرچیبالد نتیجهگیری کرد که نسبت زیادی از شرکت‌ها سود خود را هنگامی مدیریت میکنند که سود دهی آنها نسبتاً کم است. همچنین وایت مدارکی ارائه کرد دال براین که شرکت‌های با سود دهی نزولی تمایل بیشتری به مديريت سود خود دارند، احتمالاً جریانات سود تأثیر شدیدتری بر شرکت‌ها با سود دهی کمتر دارد، از این رو این شرکت‌ها انگیزه قوی تری برای مديريت سود دارند. (آشاری، 1994) اندازه شرکت: اندازه شرکت از جمله عواملی است که در اغلب تحقیقات به آن اشاره شده است. از آنجائیکه اندازه شرکت میتواند نمایانگر اهرم شرکت، برتری رقابتی شرکت، توانایی مدیریت و کیفیت طرحهای حسابداری، کارایی اطلاعات و نهایتاً میتواند نمایانگر ریسک کلی شرکت باشد. مشارکت بین مديريت سود واندازه شرکت (مجمع دارائیها) مورد توجه برخی از تحلیگران حسابداری بوده است. (علامه حائری، 1378) بطور کلی محققینی که روی اندازه شرکت تمرکز دارند، سوالشان این است که آیا شرکها با اندازه‌های مختلف عکس العمل‌های متفاوتی نسبت به مديريت سود نشان میدهند. در ارتباط با متغیر اندازه شرکت محققین معتقدند ازآنجائیکه شرکت‌های بزرگتر در معرض توجه و بررسی بیشتری قرار دارند ممکن است انگیزه کمتری نسبت به شرکت هایی کوچکتر برای مديريت سود داشته باشند. به بیانی دیگر احتمال کمی وجود دارد که مدیران شرکت‌های بزرگ بتوانند از طریق گزارش سود‌های هموار ارزش اضافی بدست آورند زیرا سایر منابع به طور مستمر علائم اطلاعاتی مربوط را به بازار منتقل میکنند (آشاری، 1994). از بعد نظری برخی پژوهشگران استدلال کردهاند که شرکت‌های بزرگتر انگیزه بیشتری برای مديريت سود دارند زیرا نیاز آنها به گزارش سودهای هموار بیشتر است. در واقع منشأ این نیاز آن است که شرکت‌های بزرگتر در معرض پاسخگویی بیشتری به طیف وسیعی از مدعیان قرار دارند. از طرفی گفته شده است که شرکت‌های بزرگتر ممکن است تمایل کمتری به مديريت سود داشته باشند زیرا این شرکت‌ها در معرض رسیدگیهای دقیقتری قرار دارند و تجزیه و تحلیل‌های بیشتری که بازار در مورد این شرکت‌ها انجام میدهد در واقع منجر به این نتیجه میشود که شرکت‌های بزرگتر از رهگذر مديريت سود کمتر موفق به تاثیر گذاری بر رفتار بازار شوند و این معنی است محتوای اطلاعای سودهای هموار شده برای آنها کمتر است. به عنوان مثال موسز تحقیقی را انجام داد که نشان میداد متغیرهایی نظیر اندازه شرکت، میزان اختلافات سود واقعی و مورد انتظار و طرحهای پاداش مدیران بر رفتار مديريت سود موثر است. وی هم چنین نتیجه گیری کرد که شرکت‌های بزرگتر به علت مورد توجه بودن تحلیگران شناخته شده تر بوده لذا انگیزه کمتری جهت مديريت سود دارند. (آشاری، 1994) همچنین از تحقیقات دیگری که در زمینه عامل اندازه شرکت برمديريت سود انجام گرفته است میتوان از تحقیق آشاری و همکاران، میچلسون1، آلبرشت و ریچاردسون2، بلکویی و پیکو نام برد که خلاصهای از این تحقیقات در بخش پیشنه تحقیق ارائه شده است. نوع صنعت: صنعت نیز از عواملی است که در تحقیقات مختلف به آن پرداخته شده است. به نظر میرسد که شرکت‌ها در صنایع مختلف سود خود را به درجات متفاوتی مدیریت میکنند. پشتوانه نظریه اتخاذ شده در برخی تحقیقات بر مبنای تئوریهای اقتصاد دوگانه است که در آن صنعت به دو بخش محوری وجانبی تقسیم میشود. بخش محوری شامل فعالیت‌های تولیدی کالاهای با ارزش، تولید کالاهای انحصاری، صنایع مادر و سوددهی بالا و بخش جانبی شامل بخشهای کشاورزی کم بازده، صنایع تولیدی کم ارزش، خدمات غیر تخصصی یا نیمه تخصصی میباشد. (معتصمی، 1376) بر مبنای این تئوری شرکت‌های صنایع جانبی در درجه بالاتری از عدم اطمینان محیطی قرار دارند و لذا مدعی هستند که شرکتهای جانبی هم تمایل و هم امکان بیشتری برای مديريت سود دارند. به همین دلیل میزان مديريت سود در بخش جانبی به طور قابل ملاحظهای از بخش محوری بیشتر است. همچنین برخی محققین معتقدند که نوع صنعت میتواند به میزان قابل ملاحظهای تحت تأثیر محیط اقتصادی جامعه مورد مطالعه باشد. همچنین معیارهای تفکیک صنایع نیز تا حدی گزینشی است در حالیکه عواملی نظیر اندازه و سودآوری عوامل کمی بوده و به طور دقیقی تعریف شده هستند. به عنوان مثال در تحقیقی که آشاری و همکاران انجام دادهاند باتوجه به وضعیت اقتصادی جامعه مورد بررسی صنایع به دو گروه کلی تفکیک شده و تأثیر این عامل بر مديريت سود بررسی و نتایج بدست آمده حاکی از موثر بودن متغیر نوع صنعت بر مديريت سود بوده است همچنین شرکت‌ها با ریسک بالاتر از تمایل بیشتری به مديريت سود دارند. (آشاری، 1994) همچنین رونن و سادن به این نتیجه رسیدند که شرکت‌ها در صنایع مختلف به درجات متفاوتی دست به مديريت سود میزنند به ویژه درجات بالایی از مديريت سود در شرکتهای نفت و گاز و صنایع دارویی مشاهده میشود .(آشاری، 1994) بلکویی و پیکور نیز رفتار مديريت سود را در صنایع محوری و جانبی مورد بررسی قرار داده و به این نتیجه دست یافتند که شرکت‌های زیر مجموعه صنایع جانبی در مقایسه با صنایع محوری بیشتر به مديريت سود تمایل داشتهاند (آشاری؛ 1994) نوع مالکیت :نوع مالکیت نیز از عواملی است که در برخی تحقیقات به آن پرداخته شده است. بر منبای تئوری نمایندگی تفکیک مالکیت از مدیریت در شرکت‌های سهامی این امکان بالقوه را برای مدیران به وجود آورده تا حداقل بخشی از ثروت گروههای درون سازمانی را به سمت خود منتقل نماید زیرا: اولاً مدیران به اطلاعاتی دسترسی دارند که سایر افراد حداقل به بخشی از آن دسترسی نخواهند داشت، ثانیاً به خاطر تهیه و ارسال بخشی از اطلاعات از جمله اطلاعات مالی توسط مدیران این امکان برای آنها موجود آمده تا بتوانند در حفظ منافع خود اطلاعات مذکور را دستکاری نمایند. به عنوان مثال اسمیت1به شواهدی دست یافت که نشان میداد شرکت‌های مدیر کنترلی نسبت به شرکت‌های مالک کنترلی تمایل بیشتری به مديريت سود نشان میدهند. (آشاری، 1994) همچنین در تحقیقی که هیلی بر مبنای فرضیه حداکثر سازی پاداش و حق الزحمه مدیریت انجام داد به این نتیجه رسید که در شرایطی که بین حق الزحمه و پاداش مدیریت با ارقام سود حسابداری رابطه وجود داشته باشد ، مدیریت گونهای از روشهای حسابداری را برمیگزیند که مديريت سود را در پی داشته باشد. (آشاری، 1994) دیگر عوامل موثر بر مديريت سود که میتوان از آن‌ها نام برد، پراکندگی سهامداران، طرحهای پاداش مدیران، تأمین مالی از طریق بدهی ،میزان اختلاف سود واقعی و مورد انتظار، مالکیت نهادی می‌باشد. 2-3-12) رویکردهای مختلف مطالعه مديريت سود کاپلند3 روش ممکن برای شناسایی رفتار مديريت سود را به شرح زیر پشنهاد کرده است: 1- تحقیق مستقیم از مدیران به روش مصاحبه، مشاهده و پرسشنامه 2- تحقیق از افراد مستقل حرفهای (نظیر اعضای AICPA) 3- آزمون اطلاعات مشاهدهای (تاریخی) روش آزمون اطلاعات مشاهدهای که در متون تخصصی روش تحقیق با عنوان روش پیش رویدادی از آن نام برده شده است. با استفاده از مدلهای مختلفی در تحقیقات و مطالعات مربوط به مديريت سود به کارگرفته شده است. (ایراندوست، 1379) 1- رویکرد سنتی : بسیاری از محققین از چارچوب نظری یکسانی در تحقیقات مديريت سوداستفاده کردهاند. در این چارچوب که در واقع میتواند توصیف تمامی مدلهای سنتی باشد یک محور اصلی وجود دارد که فرض میکند هر گاه نوسان پذیری سود (از طریق یک متغیر هموار کننده) بر اساس یک مدل مورد انتظار کاهش داده شود میتوان نتیجه گیری کرد که مدیریت سود رخ داده است. اولین مشکل مدل این است که آزمون‌ها نیازمند طراحی یک مدل مورد انتظار برای سودهای مدیریت شده است که در واقع کاری پیچیده و تا حدی ذهنی است، زیرا ممکن است مدل مورد انتظار نتواند فرآیند ایجاد سری زمانی سود را به نحو مطلوب و قابل قبولی توصیف نماید. دومین مشکل مدلهای سنتی مربوط میشود به آزمون فقط یک متغیر مديريت سود برای جریان سودهای مدیریت شده در یک زمان معین که ممکن است به نتایج متعصبانهای منجر شود. و نهایتاً این که در برخی مطالعات اثر یک متغیر بالقوه مديريت فقط در یک دوره مورد آزمون قرار گرفته است. (معتصمی، 1376) 2- رویکرد تغییر پذیری سود: الف – مدل ایمهاف: ایمهاف با استفاده از روشهای سنتی مطالعه مديريت سود چارچوب کاملاً متفاوتی را برای شناسایی رفتار مديريت سود ارائه نمود. در این مدل برای تشخیص رفتار مديريت سود برای یک شرکت معین دو معیار تعریف میشود: 1- مديريت سود زمانی واقع میشود که یک جریان هموارسود وجود دارد و در همان زمان رابطهای ضعیف بین فروش و سود برقرار است. 2- یک جریان هموار سود وجود دارد در حالیکه (و در همان زمان) جریان فروش ناهمواری مشاهده می‌شود. مشکل این مدل آن است که تعیین نمیکند جریان هموار سود کدام است (یعنی چقدر باید هموار باشد تا آن را هموار بنامیم) و یا ارتباط ضعیف بین فروش و سود کدام است یا جریان فروش ناهموار کدام است. (بررسی، 1378) ب- مدل ایکل: درچارچوب نظری مدل ایکل موسسه ای که مدیریت سود می کند را بعنوان واحدی تعریف میکند که چنین متغیر حسابداری را به گونهای بکار میگیرد که فرآیند تأثیرات آنها نوسان پذیری سود را به حداقل ممکن برساند. مديريت سود مورد نظر در این مدل بطور مشخص مديريت مصنوعی سود است، چون مديريت طبیعی سود اصولاً به هیچ اقدام و یا تصمیم مدیریتی ارتباط ندارد. مدل ایکل تغییر پذیری سود را با تغییرپذیری فروش مقایسه می کند. منطق اصلی بکار رفته در این مدل به رفتار هزیههای ثابت برمیگردد. و به عبارت دیگر وجود هزینه‌های ثابت باعث میشود تا در حالت عادی (حالتی که هیچ نوع دستکاری در سود صورت نگرفته باشد) تغییر پذیری سود بیشتر از تغییر پذیری فروش باشد. یعنی با افزایش هزینه‌های ثابت درجه اهرام عملیاتی نیز افزایش یافته و فاصله بیشتری از 1 میگیرد. با شاخص ایکل برای تشخیص شرکت‌های که مدیریت سود می کنند در یک نمونه آماری شرکت هایی مورد شناسایی واقع میشوند که به طور کامل در این اقدام موفق بوده اند. (آشاری، 1994) رویکرد اقتصاد دوگانه : یکی از راههای مطالعه شرکت‌ها به شیوهای سازمان یافته از طریق دیدگاه اقتصاد دوگانه امکان پذیر میباشد. آوریت، بلوستون و مورخی و استیونسن توضیح میدهند که سرمایه داری آمریکا (یا به عبارتی سرمایه داری هر کشور) دارای یک اقتصاد دو بخشی است که به بخشهای محوری و جانبی صنعت تقسیم میشود. بخشهای محوری به صنایعی گفته میشود که بافت سیاسی و اقتصادی آمریکا (یا هر کشوری) را در برگرفته و بیشترین منابع مالی را به خود اختصاص داده است. ازخصوصیات بخشهای محوری صنعت میتوان به فعالیت‌های تولیدی کالاهای با ارزش، تولید کالاهای انحصاری، صنایع مادر، تجارت کالا به صورت عمده و سود دهی بالا اشاره کرد. بخشهای جانبی به صنایعی اطلاق میشود که تقریباً خصوصیات بیان شده قبلی را ندارند. این نوع صنایع، بخش‌های کشاورزی کم بازده، صنایع تولیدی کم ارزش، خدمات غیر تخصصی یا نیمه تخصصی را دربرمیگیرند، در ضمن این شرکت‌ها فاقد دارایی و قدرت سیاسی لازم برای سوددهی هستند. (معتصمی، 1376) 4- شاخص نسبت RSI، طبق این شاخص میانگین تفاوت بین نسبت‌های مالی شرکت با نرخ‌های صنعت مربوط میباشد که روش‌های آماری مورد استفاده شامل آمار توصیفی، آزمون آنالیز واریانس میباشد. بدین ترتیب اگر شاخص مديريت سود نسبت مثبت باشد آن شرکت به عنوان مديريت سود و در غیره این صورت (منفی یا صفر) در طبقه غیر مديريت سود طبقه بندی میگردد. (شباهنگ و همت فر، 1384) بخش سوم: پیشینه پژوهش در این بخش با توجه به موضوع بحث به برخی از پژوهشهای انجام شده در داخل و خارج از کشور اشاره خواهد شد: 2-4-1) تحقیقات خارجی دارابی و همکاران،(2012) 1به بررسی ارتباط بین سرمایه فکری و مدیریت سود در 158 شرکت فعال در بورس پرداختند. تعداد مشاهدات محقق 948 مشاهده و سرمایه فکری دارای سه مولفه و مدیریت سود هم بواسطه قدر مطلق اقلام نعهدی اختیاری بوده است. آزمون های آماری نشان می دهد که سرمایه های فکری و مؤلفه سرمایه انسانی تاثیر مثبت قابل توجهی بر کیفیت سود داشته که نتیجه آن است که سرمایه های فکری نقش مثبت در فعالیت های مالی و گزارش دهی دارد شنتای و تونگ چن،(2008) در تحقیق خود تحت عنوان" یک مدل ارزیابی جدید برای سرمایه فکری بر اساس محاسبات متغیر زبانی " یک مدل جدید را برای ارزیابی سرمایه فکری بوسیله ترکیب رویکرد فازی 2-tuple با روش تکنیک تصمیمگیری چند متغیره (MCDM) ارائه کرده و برای شرکتهای پیشرفته تخصصی در تایوان آزمون کردهاند. در این تحقیق با استفاده پرسشنامه چند متغیره و با دو طیف مجزا، دادهها را جمعآوری و با استفاده از مدلهای برنامهریزی فازی، اجزای سرمایه فکری را در شرکتها اندازهگیری نمودند. بوزبورا و بسکث،(2007) در مقالهای تحت عنوان "اولویتبندی شاخصهای اندازهگیری سرمایه فکری و انسانی شرکت با استفاده از AHP فازی" شاخصهای اندازهگیری سرمایه فکری را با استفاده از AHP فازی اولویت بندی کردند و نتایج تحقیق نشان داد که خلق و انتشار ارزشهای استراتژیک در سازمان مهمترین شاخص سرمایه فکری میباشد. گارسیا و مارتینز،(2007) در تحقیقی تحت عنوان "استفاده از اطلاعات سرمایه فکری در تصمیمگیری سرمایهگذاری؛ یک مطالعه تجربی با استفاده از تحلیل گزارشات" در یک مطالعه تجربی به بررسی ارتباط بین اطلاعات سرمایه فکری استفاده شده در تصمیمات سرمایهگذاری در شرکتهای اسپانیایی پرداختند. در این تحقیق، آنها گزارشات تحلیلی مورد استفاده تحلیلگران را بصورت درونزا مطالعه کرده و دریافتهاند که تحلیلگران در تصمیمات سرمایهگذاری خود از گزارشات و اطلاعات سرمایه فکری شرکتها استفاده میکنند، همچنین آنها دریافتند که تحلیلگران از این اطلاعات در تجزیه و تحلیل شرکتهایی که دارای سودآوری بالایی میباشند، استفاده میکنند. برامهندکار و دیگران،(2007) در تحقیق خود با عنوان"سرمایه فکری و عملکرد شرکتها: یک مطالعه تجربی در صنایع داروسازی" به بررسی تأثیر سرمایه فکری بر عملکرد 139 شرکت داروسازی پرداختند که عملکرد شرکتها را بازده دارایی(ROA)، بازده حقوق صاحبان سهام (ROE)، بازده سرمایهگذاری (ROI) و ریسک β (beta) نامیدند. که نتایج حاکی بود از اینکه رابطه معناداری بین اجزای سرمایه فکری و عملکرد شرکتها وجود دارد. تان، پلومن و هانکوک،(2007) در تحقیق خود تحت عنوان"سرمایه فکری و بازده مالی شرکتها"ابتدا با استفاده از مدل پولیک (1998) با تمرکز بر آسیا و کسب اطلاعات 150 شرکت عمومی در بورس سنگاپور بین سالهای 2000 تا 2002 و با استفاده از آزمون آماری PLS (برای آنالیز دادهها)، ارتباط سه بخش (سرمایه انسانی، سرمایه ساختاری و سرمایه ارتباطی) با بازده مالی (عملکرد) شرکتها، بر اساس بازده حقوق صاحبان سهام (ROE)، سود هر سهم (EPS) و بازده کل سهام عادی (ASR) سنجش شدهاند. نتایج حاکی از آن است که اولاً بین سرمایه فکری شرکت و بازده مالی فعلی و آتی شرکتها رابطه مثبت معناداری وجود دارد ثانیاً تأثیر سرمایه فکری در بازده مالی شرکتها در صنایع مختلف متفاوت میباشد. رودز و میهالیک، (2007) در تحقیق خود تحت عنوان"سرمایه فکری در صنعت هتلداری؛ یک مطالعه موردی از اسلوونی"به بررسی تأثیر اجزای سرمایه فکری بر عملکرد مالی در صنعت هتلداری در اسلووانی پرداختند. نتایج این تحقیق نشان داد که اولاً یک رابطه مثبت معناداری بین اجزای سرمایه فکری و عملکرد مالی در این صنعت وجود دارد و این امر نشاندهنده تأثیر سرمایه فکری بر عملکرد شرکتها میباشد. ثانیاً ضریب تأثیر بالای سرمایه ارتباطی در مقایسه با سایر اجزای سرمایه فکری بر عملکرد مالی شرکتها میباشد. سالبرانت و دیگران،(2007) در تحقیق خود تحت عنوان "مدیریت ریسک بوسیله صورتهای سرمایه فکری" به بررسی رابطه بین شفافیت صورتهای سرمایه فکری و مدیریت ریسک در شرکتهای تکنولوژی اطلاعات سوئدی پرداختهاند که نتایج حاکی از این بود که بین شفافیت صورتهای سرمایه فکری و ریسک غیرسیستماتیک رابطه منفی و بین شفافیت صورتهای سرمایه فکری و ریسک بازار (سیستماتیک) رابطه مثبت وجود دارد. یانگچو و دیگران،(2006) در تحقیقی تحت عنوان "سرمایه فکری؛ یک مطالعه تجربی از ITRI" به بررسی ارتباط بین اجزای سرمایه فکری (سرمایه انسانی، سرمایه ارتباطی و سرمایه ساختاری) با عملکرد، صنایع پیشرفته تخصصی انستیتو تحقیقات تکنولوژی صنعتی (ITRI) پرداختند و نتیجه گرفتند که اولاً یک رابطه مثبت معناداری بین اجزای سرمایه فکری و عملکرد شرکتها وجود دارد و ثانیاً افزایش سرمایه فکری منوط به فرآیند خلق ارزش و ذخیره استراتژیک آنها در سازمان میباشد . یوهانسن و دیگران، (2005) یک مدل تجزیه و تحلیل سرمایه فکری را که مبتنی بر فرآیند خلق ارزش میباشد را ارائه داده و به بررسی نقش سرمایه فکری در فرآیند خلق ارزش در سازمانها میپردازند. چن، ژو و یوان،(2004) 1در مقالهای تحت عنوان " اندازهگیری سرمایه فکری؛ یک مدل جدید و مطالعه تجربی " یک مدل سنجش سرمایه فکری را که مبتنی بر شاخصهای کیفی است بیان میکنند. در این تحقیق، سرمایه فکری به 4 بخش تقسیم شده و شاخصهای کیفی مربوط به هر کدام از آنها معرفی و اعتبار روائی آنها تأیید شدند. سپس یک آزمون معناداری بین نتایج حاصل از 4 بخش سرمایه فکری شرکت و عملکرد کسب و کار شرکتها، انجام شد که نتایج حاکی از یک رابطه معنادار قابل توجیه بین آنها میباشد. کینتیا و دیگران،(2004) 2 در تحقیقی تحت عنوان"نقش سرمایه فکری در رسیدن به مزیت رقابتی، در سیستم ERP " نشان میدهند که ERP در مقایسه با IT ، تکنولوژی توانمندتری برای ساخت و تقویت سرمایه فکری در سازمانها میباشد. ثانیاً آنها عنوان میکنند که هدف اصلی از استفاده ERP، بستری برای رشد و شکلدهی سرمایه فکری در سازمانها میباشد. دونگووک و اینگوهان، (2004)3در تحقیقی تحت عنوان " اولویتبندی و انتخاب شاخصهای سنجش سرمایه فکری با استفاده از فرآیند تحلیل سلسله مراتبی برای صنعت ارتباطی موبایل" ابتدا یک چارچوب مفهومی از اطلاعات کیفی اعم از اطلاعات مالی و سیستم اطلاعاتی ایجاد کردند، سپس با استفاده از فرآیند تحلیل سلسله مراتبی، به هر یک از این اطلاعات وزن داده و در صنعت ارتباطی موبایل بررسی کردهاند. یافتهها حاکی از آنست که این صنعت دارای رشد چشمگیر در ارزش شرکتهای حاضر در صنعت موبایل میباشد و همچنین شاخصهای ویژهای برای بکارگیری در این صنعت خاص انتخاب شدهاند. برنارد مار،(2004) در تحقیقی تحت عنوان" اندازهگیری و الگوبرداری سرمایه فکری" پس از طرح مباحث، تئوریها و اصول مربوط به اندازهگیری سرمایه فکری و الگوبرداری، نتیجه گرفت که قبل از هرگونه الگوبرداری از IC، شناخت سازمانی، قابلیت سازمان و خط سیر خلق ارزش سازمان بسیار مهم میباشد. رین و مارتی،(2004) در تحقیقی تحت عنوان "اندازهگیری سرمایه فکری و ارتباط آن با مالکیت ساختاری؛ یک مطالعه تجربی در صنعت بیوتکنولوژی فنلاند" با استفاده از روشی جدید برای اندازهگیری سرمایه فکری مبتنی بر الگوی پلت فرم ارزش به اندازه گیری 84 شرکت فعال در صنعت بیوتکنولوژی در فنلاند پرداخته شده است. این شرکتها در سه گروه زمانی 1997 تا 2001، 1991 تا 1996 و قبل از 1991، طبقهبندی و آزمون شدهاند. نتایج نشان داد که اولاً بین اجزای سرمایه فکری و تامین سرمایه درونی، یک رابطه معنادار مثبت وجود دارد. ثانیاً این ارتباط بین شرکتهای بیوتکنولوژیی که در محصولات دارویی فعال بودهاند، معنادارتر و موثرتر بوده است. بوم و سیلورمن، (2004) در تحقیق خود تحت عنوان "سرمایه فکری و سرمایه انسانی، عوامل موثر بر ریسک و عملکرد مالی در صنعت بیوتکنولوژی" به بررسی و آزمون ارتباطی بین اجزای سرمایه فکری و تصمیمات ریسک مالی و عملکرد شرکتها و تأثیر این اجزاء بر عملکرد آتی شرکتها پرداختهاند. نتایج حاکی از یک تأثیر معنادار اجزای سرمایه فکری بر عملکرد و ریسک مالی شرکتهای حاضر در صنعت بیوتکنولوژی میباشد. آنههو و ویلیامز، (2003) در تحقیق خود تحت عنوان"ارتباط بین ساختار هیات مدیره و کارایی ارزش افزوده سرمایه فکری و سرمایه فیزیکی در شرکتهای بین المللی" ابتدا با مطالعهای که از 286 شرکت که 84 شرکت از آفریقای جنوبی، 94 شرکت سوئدی و 108 شرکت انگلیسی بودهاند، صورت گرفت، ارزش افزوده سرمایه فکری شرکتها را با استفاده از مدل پولیک (1998) اندازهگیری و ارتباط آنها با ساختار هیات مدیره شرکتها نیز بررسی شد و نتیجه گرفته شد که یک ارتباط مثبت و معناداری بین این دو وجود دارد اما میزان این ارتباط در شرکتهای فعال در شرکتهای مختلف متفاوت بوده که ناشی از تفاوتهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی عنوان شد. هرمن و دیگران،(2003) در مقاله خود تحت عنوان " مدلهای اندازهگیری سرمایه فکری؛ یک ارزیابی مقایسهای " ضمن معرفی و تشریح روشهای متداول اندازهگیری سرمایه فکری، مدلها را براساس دادههای زمانی، پویایی سیستم و از جهت علّی طبقه بندی کرده و یک ارزیابی مقایسهای از آنها به عمل میآورند. پوکو، (2002) در تحقیق خود نشان داد که در میان انواع مختلف دانش، شرکتها مناسبترین منبع مزیت رقابتی را دانش تیمی و دانش فنی کارکنان میدانند. برخی مطالعات دیگر سعی دارند انواع دانش را با توجه به درجه اهمیت شان برای رقابتی شدن عملکرد یک شرکت طبقه بندی کنند. ردوف و للیارت،(2002) در مقاله خود تحت عنوان "FIMIAM؛ روشهای مالی برای اندازهگیری سرمایه فکری" ضمن تشریح روشهای متداول اندازهگیری سرمایه فکری و مقایسه مدلها بر اساس عملکرد تاریخی و آینده، قابلیت الگوبرداری و قابلیت کمی سازی، روشهای مالیای را برای اندازهگیری سرمایههای فکری و داراییهای ناملموس معرفی میکنند. در ضمن برای تکمیل ترازنامه شرکتها، ترازنامهای را معرفی میکنند که حاوی داراییهای مشهود و نامشهود شرکت میباشد موریتسن و دیگران،(2001) در تحقیق خود تحت عنوان "سرمایه فکری و شرکتهای مستعد؛ توضیحی، بینشی و کمی" با استفاده از اطلاعات 17 شرکت فعال در صنعت IT در کشور کانادا به بررسی و رتبهبندی توانایی شرکتها بر اساس شاخصها و معیارهای مختلف سرمایه فکری شرکتها پرداختهاند مک پرسون و پایک،(2001) در تحقیق خود تحت عنوان "حسابداری، اندازهگیری تجربی و سرمایه فکری" با رویکرد حسابداری به بررسی اندازهگیری عملکرد شرکتها با استفاده از شاخص جریان نقدی و سرمایه فکری با استفاده از شاخص برند، شهرت و سرقفلی، پرداختهاند. در این تحقیق، اندازه شرکتها، سهم داراییهای نامشهود برای ایجاد جریان نقدی و ارزش کسب و کار خلق شده توسط سرمایه فکری نیز بررسی شده است. برای اثبات تجربی این مدل، میزان عملکرد و سرمایه فکری یک هتل محاسبه شده و حاکی از یک رابطه مثبت معنادار بین عملکرد و سرمایه فکری این هتل میباشد. 2-4-2) تحقیقات داخلی عباسی و صدقی(1389) به بررسی تأثیر کارایی عناصر سرمایه ی فکری بر عملکرد مالی در بورس تهران(1379-1382) پرداختند.سرمایه ی فکری با مدل پالیک محاسبه می شود نتایج این پژوهش نشان داد که ضریب کارایی هر یک از عناصر سرمایه فکری بر نرخ بازده حقوق صاحبان سهام تأثیر مثبت و معناداری دارد.تآثیر ضریب کارایی سرمایه فیزیکی و انسانی بر سود هر سهم مثبت اما تأثیر ضریب کارایی سرمایه ساختاری منفی و معنادار است . ضریب کارایی سرمایه انسانی بر نرخ بازده سالانه تآثیر منفی و معناداری می گذارد اما ضریب کارایی سرمایه فیزیکی و ساختاری برآن تآثیر مثبت و معنادار می گذارد. هم چنین شرکتهایی که سرمایه فکری بالاتری دارند،عملکرد مالی بهتری دارند و میانگین ضریب سرمایه فکری بین هفت صنعت تفاوت معناداری دارد. نمازی و ابراهیمی(1388) در تحقیقی به بررسی تأثیر سرمایه فکری را بر عملکرد مالی جاری و آینده پرداختند.سرمایه فکری بر اساس مدل پالیک محاسبه شد نتایج حاکی از این بود که صرف نظر از اندازه شرکت، ساختار بدهی و عملکرد مالی گذشته، بین سرمایه فکری و عملکرد مالی جاری و آینده شرکت، هم در سطح کلیه شرکتها و هم در سطح صنایع، رابطه مثبت وجود دارد.افزون بر این، در سطح کلیه شرکتها و سطح کلیه صنایع، بین اندازه شرکت و عملکرد جاری و آتی رابطه منفی معنادار،و بین عملکرد گذشته و عملکرد جاری،و عملکرد گذشته و عملکرد آتی رابطه مثبت معناداری وجود دارد.اما رابطه بین ساختار بدهی و عملکرد جاری و آتی در سطح کلیه شرکتها مثبت و معنادار و در سطح صنایع،در صنعت شیمیایی و دارویی مثبت و معنادار و در صنعت خودرو و فلزات و کانی غیرفلزی مشخص نبود. محمدجواد زارع (1388)، تحقیقی را با عنوان " بررسی رابطه سرمایه فکری و عملکرد شرکتها، مطالعه موردی : شرکتهای داروسازی پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران " انجام داده است که در آن ابتدا با استفاده از منطق فازي، سرمايه فكري شركتهاي داروسازي را مورد سنجش قرار داده و سپس رابطه اطلاعات بدست آمده را با عملكرد مالي (بازده دارايي ROA، بازده سرمايه گذاري ROI، بازده حقوق صاحبان سهام ROE و نسبت كيوتوبين Q) شركتهاي مورد مطالعه براي سالهاي بين 1383 الي 1387 مورد بررسي قرار داده است. نتايج بدست آمده نشان ميدهد كه رابطه مثبت معناداري بين سرمايه انساني و سرمايه ارتباطي با عملكرد شركتها وجود دارد ولي بين سرمايه ساختاري و عملكرد شركتها رابطه معنادار وجود ندارد. مهدي اصغرنژاد (1387)، در تحقیق خود با عنوان " سنجش سرمایه فکری و بررسی رابطه آن با بازده مالی " ابتدا با استفاده از مدل پولیک (1998) ارزش سرمایه فکری شرکتهای سرمایهگذاری برای دوره 6 ساله از 1380 تا 1385 محاسبه، سپس در مرحله بعد ارتباط بین ارزش سرمایه فکری و بازده مالی شرکتهای سرمایهگذاری فعال در بورس اوراق بهادار تهران، مورد ارزیابی قرار داد. که در این تحقیق با استفاده از آزمون آماری OLS (برای آنالیز داده ها)، ارتباط سه بخشی (سرمایه انسانی، سرمایه ساختاری، سرمایه ارتباطی) با بازده مالی شرکتها، بر اساس بازده حقوق صاحبان سهام (ROE)، سود هر سهم (EPS)، بازده کل سهام عادی (ASR)، سنجش شدهاند. نتایج حاکی از آنست که رابطه مثبت معناداری بین سرمایه فکری و بازده مالی; سرمایه فکری و بازده مالی آتی; نرخ رشد سرمایه فکری و نرخ رشد بازده مالی شرکتهای سرمایهگذاری در بورس اوراق بهادار وجود دارد حمیدرضا یزدانی و دیگران(1385)، نیز در تحقیق خود با نام " بررسی روابط متقابل میان اجزای سرمایه فکری و اثرات آنها بر عملکرد سازمانی شعب بانک ملت تهران " به بررسی اثر سرمایه فکری بر عملکرد بانک ملت تهران پرداخت. این تحقیق از نوع توصیفی و همبستگی و مبتنی بر مدل معادلات ساختاری میباشد. بدین منظور پرسشنامهای با 51 سئوال برای اجزاء سرمایه فکری طراحی گردید و مقدار عملکرد سازمانی شعب بانک ملت نیز از طریق تکنیک تحلیل پوششی دادهها محاسبه شده است. این تحقیق نشان داد که بین اجزای سرمایه فکری روابط متقابل نسبتاً قوی وجود داشته است ولی این سرمایهها هیچگونه تأثیری بر روی عملکرد سازمانی شعب بانک ملت استان تهران نداشته است عطیه بطحایی و دیگران (1385)، تحقیقی را با عنوان " بررسی اثرات سرمایههای فکری بر عملکرد سازمانی شرکتهای تحت پوشش سازمان گسترش و نوسازی صنایع و معادن " انجام دادهاند که در این تحقیق ضمن مطالعه مفاهیم بنیادی و زیر ساختهای کاربردی و علمی مدیریت دانش و سرمایههای فکری، بر ضرورت توجه سازمانها، دولتها و جوامع بدین بحث تأکید نموده و ضمن ارائه مدل طبقهبندی اجزاء این دسته از سرمایههای نامشهود، و همچنین بر پایه دستاوردهای حاصل از پرسشنامه انجام گرفته و سرانجام با بهرهگیری از رهنمودها و نظرات محققین برتر در این حوزه، به شناسایی و تبیین نقش و اثرات سرمایههای فکری بر هر یک از زوایای فعالیت کسب و کارها پرداخت. در این تحقیق اطلاعات کمی و کیفی از طریق پرسشنامهای جامع و مدون جمعآوری شده و فرضیات اصلی و فرعی تحقیق با بهرهگیری از تکنیکهای پیشرفته آماری با ضریب 95% و نیز نرم افزار SPSS اثبات گردید. انواری رستمی و همکاران(1384)، در تحقیق خود با عنوان "سنجش سرمایه فکری و بررسی رابطه میان سرمایه فکری و ارزش بازار سهام شرکتهای بورس اوراق بهادار" بر اساس دادههای 7 ساله شرکتهای بورس اوراق بهادار تهران طی سالهای 1376 الی 1382 پنج روش سنجش پیشنهادی در محاسبه سرمایه فکری را مورد آزمون قرار داده است. نتایج آزمونهای آماری بیانگر آن است که در سطح اطمینان 95 درصد، روشهای پیشنهادی چهارم و پنجم (با ضریب همبستگی بالای 97 درصد) همبستگی بالا و معناداری را با ارزش بازاری سهام شرکتها و صنایع بورس اوراق بهادار تهران نشان دادهاند و با توجه به مقدار ضریب تعیین بالاتر نسبت به سه روش اول، دوم و سوم از توان تبیین بهتری برخوردارند. منابع و مآخذ اسلامی بیدگلی، غلامرضا،(1373)، " ارزیابی بازدهی سرمایهگذاریهای دولت و اثر افزایش آن در ساختار مالی و اقتصادی کشور"، پایان نامه دوره دکتری، بهمن، 1373. اصغر نژاد امیری، مهدی، (1387)، " سنجش سرمایه فکری و بررسی رابطه آن با بازده مالی "، پایان نامه کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی، دانشگاه مازندران. انواری رستمی، علی اصغر و سراجی، حسن، (1384) " سنجش سرمایه فکری و بررسی رابطه میان سرمایه فکری و ارزش بازار سهام شرکتهای بورس اوراق بهادار"، بررسیهای حسابداری و حسابرسی ، شماره 39، صفحه 49-62. بطحایی، عطیه،(1385)، " بررسی اثرات سرمایههای فکری بر عملکرد سازمانی شرکتهای تحت پوشش سازمان گسترش و نوسازی صنایع و معادن"، پایان نامه کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی، دانشگاه شهید بهشتی. جعفرنژاد، احمد، قاسمی، احمد رضا، (1387)،" ارائه مدل اکتساب فناوری با توجه به راهبرد سرمایه های فکری(مطالعه موردی: شرکت های مستقر در پارک علم و فناوری دانشگاه تهران)"، نشریه مدیریت فناوری اطلاعات، دوره1 ، شماره1،صص36-19. زارع بهنميري، محمد جواد، (1388)، " بررسي رابطه سرمايه فكري و عملكرد شركتهاي داروسازي پذيرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران"، پايان نامه كارشناسي ارشد حسابداري، دانشگاه مازندران. سرمد، زهره و بازرگان، عباس و حجازی، الهه(1385)، " روشهای تحقیق در علوم رفتاری" ، تهران : انتشارات آگاه. سکاران،اوما، (1388) ،"روش تحقیق در مدیریت"،ترجمه محمد صائبی و محمود شیرازی،انتشارات موسسه آموزش و پرورش مدیریت و برنامه ریزی. شائمی برزکی، علی ،(1384)، "شاخص های اندازه گیری مدیریت دانش و سرمایه فکری" ، تهران، سومین کنفرانس بین الملی مدیریت،دانشگاه صنعتی شریف. شهنازی، مشایخ و اسماعیلی، مریم، (1385)، "بررسی بین کیفیت سود برخی از جنبه های اصول راهبری در شرکت های بورس، تهران، 12، شماره45. فطرس، محمد حسن، بیگی ،تورج،(1389)، " بررسی تطبیقی اثرات سرمایه فکری بر عملکرد سازمانی صنعت بانکداری ایران در دو بخش دولتی و خصوصی؛مطالعه موردی:بانک های شهر تهران"،پژوهش نامه مدیریت اجرایی ، سال دهم، شماره1،صص125-101. قائمی، محمد حسین، شهریاری ،مهدی، (1389)، " حاکمیت شرکتی و عملکرد مالی شرکت ها "، مجله پیشرفت های حسابداری دانشگاه شیراز، دوره اول، شماره اول،صص128-113. قلیچ لی، بهروز ، مشبکی، اصغر ،(1385) " نقش سرمایه اجتماعی در ایجاد سرمایه فکری سازمان ( مطالعه دو شرکت خودرو سازی ایرانی)" فصلنامه دانش مدیریت،شماره 75،صص147-125. منوریان، عباس و قلی پور، آرین و یزدانی، حمید رضا، (1385) ،" بررسی روابط متقابل میان اجزای سرمایه فکری و اثرات آنها بر عملکرد سازمانی شعب بانک ملت تهران "، پایان نامه کارشناسی ارشد رشته مدیریت دولتی، دانشگاه تهران. نادی، زینب ،(1389)،" بررسی رابطه ساختار هيئت مديره با سرمايه فكري شرکت ها(مطالعه موردی:شرکت های داروسازی پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران)"، پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشکده علوم اقتصادی و اداری، دانشگاه مازندران. نیک بخت،محمد رضا، سیدی، سید عزیز، هاشم الحسینی، روزبه ،(1389) ،" بررسی تاثی ویژگی های هیات مدیره بر عملکرد"،مجله پیشرفت های حسابداری دانشگاه شیراز، دوره دوم، شماره اول،صص270-251. یزدانی، حمید رضا، (1385) ،" بررسی روابط متقابل میان اجزای سرمایه فکری و اثرات آنها بر عملکرد سازمانی شعب بانک ملت تهران "، پایان نامه کارشناسی ارشد رشته مدیریت دولتی، دانشگاه تهران. يوسفي، حمید رضا، آشنا، مصطفی، صادقی ،فرزانه، (1388)،"سرمایه فکری، سرمایه ای ارزشمند و موثر در سازمان امور مالیاتی کشور"، فصلنامه تخصصی مالیات، شماره ششم، صص155-139. Andersson, D, (2004), "IC valuation and measurement: classifying the state of the art " , Journal of Intellectual Capital, vol 5, no.2, pp: 230-242. Anne Ho, Carol, and Williams, S. Mitchell. (2003)." International comparative analysis of the association between board structure and the efficiency of value added by a firm from its physical capital and intellectual capital resources " Contents Lists available at Science Direct The International Journal of Accounting, jornal homepage: www.elsevier.com/locate/eswa. Appuhami, B.A. Ranjith. (2007)." The Impact of Intellectual Capital on Investors’ Capital Gains on Shares: An Empirical Investigation of Thai Banking, Finance & Insurance Sector" International Management Review. Vol. 3. No. 2. Bernnan, N .(2001) , “ Intellectual capital annual reports: evidence from Ireland”, Accounting, Auditing &Accountability Journal , Vol. 14 No.4 , pp. 423-436. Bernnan, N. and Connell, B. (2000), “Intellectual capital : Current issues and policy implications” Journal of intellectual capital, Vol. 1 No. 3, pp. 206 – 240. Bontis, N., Keow, W,C,C. and Richardson, S. (2000), “Intellectual capital and Business performance in Malaysian Industries”, Journal of Intellectual capital, Vol. 1 No. 1, pp. 85-100. Bontis, N. (1996), “There’s a price on your head : managing intellectual capital strate gically”, Business Quarterly, Summer, pp. 40-47. Bose, R. (2004), “Knowledge management metrics”, Industrial Management & Data Systems,Vol. 104 No. 6, pp. 457-468. Bontis, N. (2003) " National Intellectual Capital Index: The Benchmarking of Arab Countries ", United Nations Development Project, New York. Bramhandkar, A., Erickson, S. and Applebee I. (2007) “Intellectual Capital and Organizational Performance: an Empirical Study of the Pharmaceutical Industry.” The Electronic Journal of Knowledge Management Volume 5 Issue 4, pp. 357 - 362, available online at www.ejkm.com Chen, S & Dodd, J. L. (2001), " Operating income, residual income and EVA: Which metric is more value relevant " , Journal of Managerial Issues, 13(1), 65-89. Chen, S, (2003), " Valuing intellectual capital using Game Theory " Journal of Intellectual Capital, Vol. 4, No.2 , pp. 191-201 Chen,J.Zhu,Z .and Xie,Y,H. (2004), “Measuring intellectual capital : a new model and empirical study” , Journal of Intellectual capital, Vol. 5 No. 1, pp. 85-100. Guthrie, J., Petty, R. and Johanson, U. (2001), “Sunrise in knowledge economy : managing, measurement and Reporting”, Accounting, Auditing & Accountability Journal , Vol. 14 No. 4, pp. 366 – 382. Kannan, G. and Aulbur, W, G, (2004), “Intellectual capital : measurement effectiveness”, Journal of Intellectual capital, Vol. 5, No. 3, pp. 389-413. Kaplan,R. and Norton,D. (2004), " Strategy Maps : Converting Intangible Assets into Tangible Outcome ", Harvard Business School Press,Boston ,MA. Malhotra,Y, (2003a),"Measurement Knowledge Assets of a Nation: Knowledge System for Development ", United Nation Headquarters, New York city Malhotral.y. (2003b)," knowledge assets and Intellectual capital Measurement Models: A review and Comparison " (working paper) Marr, B. (2004) “Measuring and Benchmarking Intellectual”, Benchmarking : an International Journal, Vol. 11, No. 6, pp. 559-570. Marr, B., Gray, D. and Neely, A. (2003), “Why Do firms measure their IC?”, Journal of intellectual capital, vol. 4 No. 4, pp. 441 – 464. Mouritesen, J. (1998), “Driving growth : economic value added versus Intellectual capital”, Management a ccounting Research , Vol. 9, pp. 461-482. Petty, R. and Guthrie, J. (2000), “Intellectual capital literature review : measurement, reporting and management”, Journal of Intellectual capital, Vol. 1, No. 2, 30. May, pp. 155- Roos, G. and Roos, J. (1997), “Measuring Your Company’s Intellectual Performance”, Long Range Planning, Vol. 30 No. 3, pp. 413-426. Roos, G., Roos, J., Edvinsson, L. and Dragonetti, N.C. (1997), " Intellectual capital – Navigating in new Business landscape ", New York university press, New York, NY. Seetharaman, A., Sooria, H,H,B,Z. and Saravanan, A, S. (2002), “Intellectual capital accounting and Reporting in the knowledge economy”, Journal of Intellectual capital, vol. 3 No. 2, pp . 128-148 Stewart, T.A. (1997) " Intellectual Capital: The New Wealth of Organizations" , Doubleday, New York. Tan, H.P., Plowman, D. and Hancock, P. (2007) “Intellectual Capital and Financial Returns of Companies”, Journal of Intellectual Capital, Vol. 9, No. 1, pp 76-95 Wang, W, Y, and chang, C. (2005), “Intellectual capital and performance in Causal Models : Evidence from the information Technology Industry in Taiwan”, Journal of Intellectual capital, Vol. 6, No. 2, pp. 222-236.

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته