مبانی نظری و پیشینه شاخص هاي کيفيت زندگي شهري (docx) 59 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 59 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
HYPERLINK \l "_Toc410003165" مقدمه PAGEREF _Toc410003165 \h 14
2-1- پيدايش شهر و شهرنشيني PAGEREF _Toc410003166 \h 15
2-1- 1- مرحله اول دگرگوني و رشد شهرها سال1300 تا 1320 PAGEREF _Toc410003167 \h 15
2-1- 2- مرحله دوم دگرگوني و رشد شهرها سال 1320 تا 1341 PAGEREF _Toc410003168 \h 16
2-1- 3- مرحله سوم رشد شتابان شهر نشيني تا انقلاب اسلامي PAGEREF _Toc410003169 \h 17
2-1- 4- مرحله چهارم ادامه شدت شتابان شهرنشيني بعد از انقلاب اسلامي PAGEREF _Toc410003170 \h 17
2-2- فضاي شهري و ابعاد آن PAGEREF _Toc410003171 \h 18
2-2-1- تأثير فضاهاي شهري بر وجوه مختلف يک شهر PAGEREF _Toc410003172 \h 19
2-2-2- تاثير فضاهاي شهري بر سيما و کالبد يک شهر PAGEREF _Toc410003173 \h 19
2-2-3- تاثير فضاهاي شهري بر وجوه فرهنگي و اجتماعي يک شهر PAGEREF _Toc410003174 \h 20
2-3- فرايند بازساخت و شکل گيري مناطق کلانشهري PAGEREF _Toc410003175 \h 20
2-3-1- سنت زيبايي شناسي بصري در طراحي شهري PAGEREF _Toc410003176 \h 22
2-3-2- سنت ايجاد مکان شهري PAGEREF _Toc410003177 \h 22
2-4- تعريف کلان شهر PAGEREF _Toc410003178 \h 23
2-4-1- تاريخچه پيدايش کلان شهر PAGEREF _Toc410003179 \h 24
2-4-2- خصلتهاي کلان شهرها PAGEREF _Toc410003180 \h 24
2-4-2-1- سلطه عقلانيت و حسابگري در شهرها PAGEREF _Toc410003181 \h 24
2-4-2-2- پيچيدگي کلان شهرها PAGEREF _Toc410003182 \h 25
2-4-2-3- دلزدگي و يکنواختي PAGEREF _Toc410003183 \h 25
2-4-2-4- احتياط، محافظه کاري در کلان شهري PAGEREF _Toc410003184 \h 25
2-4-2-5- کلان شهر، مرکز تحول فرهنگ مدرن PAGEREF _Toc410003185 \h 25
2-4-2-6- عدم تجانس و ناهمگوني شهرها PAGEREF _Toc410003186 \h 26
2-4-2-7- تراکم و آلودگي محيط PAGEREF _Toc410003187 \h 26
2-4-2-8- تأخر فرهنگي و عدم هماهنگي انسان و ماشين PAGEREF _Toc410003188 \h 26
2-5- تاريخچه پيدايش مفهوم كيفيت زندگي PAGEREF _Toc410003189 \h 26
2-5-1-كيفيت زندگي شهري PAGEREF _Toc410003190 \h 28
2-5-2- مفهوم کيفيت زندگي PAGEREF _Toc410003191 \h 30
2-6- نظريه هاي كيفيت زندگي PAGEREF _Toc410003192 \h 33
2-6-1- كيفيت زندگي ناشي از برخورداري PAGEREF _Toc410003193 \h 33
2-6-2- كيفيت زندگي ناشي از ارتباطات PAGEREF _Toc410003194 \h 34
2-6-3- كيفيت زندگي ناشي از كيفيتِ بودن PAGEREF _Toc410003195 \h 34
2-6-4- كيفيت زندگي شهري و برنامه ريزي PAGEREF _Toc410003196 \h 34
2-7- ديدگاه هاي کيفيت زندگي PAGEREF _Toc410003197 \h 36
2-7-1- مکتب ساختارگرايي PAGEREF _Toc410003198 \h 36
2-7-2- مکتب اصلاح گرايي PAGEREF _Toc410003199 \h 37
2-7-3- نظريات طراحان شهري معاصر در باب کيفيات محيطي PAGEREF _Toc410003200 \h 37
2-7-4- مدلهاي طبقه بندي کيفيت محيط شهري PAGEREF _Toc410003201 \h 38
2-7-4- 1- مدل لنگ: نيازهاي انساني PAGEREF _Toc410003202 \h 38
2-7-4-2- مدل اپليارد: حالت هاي ادراك انساني PAGEREF _Toc410003203 \h 39
2-7-4- 3- مدل «کانتر» : مولفه هاي « مکان » PAGEREF _Toc410003204 \h 39
2-8- ابعاد اساسي در مدلهاي سنجش کيفيت زندگي شهري PAGEREF _Toc410003205 \h 39
2-8-1- کيفيت زندگي و ابعاد سه گانه آن PAGEREF _Toc410003206 \h 41
2-8-2- شاخص هاي سنجش کيفيت زندگي شهري PAGEREF _Toc410003207 \h 43
2-9- برنامه ريزي PAGEREF _Toc410003208 \h 46
2-10- ديدگاههاي توسعه پايدار شهري با توجه به محيط زيست PAGEREF _Toc410003209 \h 46
2-10-1- تعريف سازمان خواربار جهاني (فائو) PAGEREF _Toc410003210 \h 47
2-10-2- تئوريهاي توسعة منطقهاي PAGEREF _Toc410003211 \h 47
2-10-3- روش منطقهايکردن PAGEREF _Toc410003212 \h 48
2-10-4- مناطق همگن PAGEREF _Toc410003213 \h 48
2-10-5- مناطق عملکردي PAGEREF _Toc410003214 \h 49
2-10-6- مناطق برنامهريزي PAGEREF _Toc410003215 \h 49
2-10-7- نظريه سيستمها PAGEREF _Toc410003216 \h 51
2-11- تعريف و مفهوم ارزيابي عملکرد محيط PAGEREF _Toc410003217 \h 51
2-11-1- مفهوم ارزيابي محيط PAGEREF _Toc410003218 \h 53
2-11-2- اهداف، عملکرد و معيارهاي ارزيابي PAGEREF _Toc410003219 \h 53
2-11-3- ارزشيابي محيط PAGEREF _Toc410003220 \h 54
2-11-4- مفهوم ارزشيابي PAGEREF _Toc410003221 \h 55
2-12- مديريت شهري و مشارکت مردمي PAGEREF _Toc410003222 \h 57
2-12-1- مشارکت و توسعه شهري PAGEREF _Toc410003223 \h 58
2-12-1-1- مفهوم مشارکت PAGEREF _Toc410003224 \h 58
2-12-1-2- سطوح مشارکت PAGEREF _Toc410003225 \h 59
2-12-1-3- ضرورت و اهميت مشارکت در توسعه PAGEREF _Toc410003226 \h 60
2-13- نظريه برنامهريزي ارتباطي PAGEREF _Toc410003227 \h 62
2-13-1- برنامه ريزي فضايي PAGEREF _Toc410003228 \h 63
2-13-2- ساختار فضايي PAGEREF _Toc410003229 \h 64
2-13-3- ساماندهي فضايي PAGEREF _Toc410003230 \h 64
مقدمه
اگر چه شهرها داراي تاريخي طولاني هستند اما رشد شهرهاي بسيار بزرگ و گذار به يک جامعه شهري جهاني به ظهور شهرگرايي صنعتي در اوايل قرن بيستم برمي گردد. بايروچ،انقلاب صنعتي را نقطه عطف و عزيمت گاه تاريخ شهر و شهرنشيني مي داند که عامل محرکه رشد حيرت آور شهرنشيني مي داند که عامل محرکه رشد حيرت آور شهرنشيني بوده است. وي ضمن اشاره به دوره هاي تحولات جمعيتي و ميزان رشد جمعيت شهري، دوره کنوني را يک دوره انفجار شهري قابل توجه در جهان در حال توسعه توصيف مي کند. «گيلبرت و گاگلر» نيز در کتاب خود با عنوان"شهرها، فقر و توسعه:شهرنشيني در جهان سوم" به صراحت، موضوع صنعتي شدن و توسعه صنعتي را يکي از دلايل شکل گيري کلانشهرها و ابرشهرها در کشورهاي در حال توسعه مي دانند. به اعتقاد آنها صنعتي شدن پيامدهاي مکاني و بازتاب هاي فضايي آشکاري داشته است. در سراسر جهان سوم، توسعه صنعتي در بزرگترين شهرها از سرعت بيشتري برخوردار بوده و تأکيد بر رشد کلانشهر و ابرشهر در اولوييت قرار داشته است.
در واقع حجم، تنوع و آهنگ تغييرات ناشي از وقوع انقلاب صنعتي موجب دگرگوني هايي در ساختار و سازمان فضايي شهر شد که نقش، ماهيت و جايگاه شهرها به عنوان نوع برتر اسکان نيازمند تعريف مجدد شد. انقلاب صنعتي به همراه توليد انبوه و متمرکز از يک سو و گسترش و تسهيل شيوه هاي ارتباطي شهر با هاله پيراموني خود، به تدريج سازمان و ساختار فضايي نويني شکل داد که آشکارترين و برجسته ترين وجه آن گسترش فضايي شهر و رشد کمي آن بود.
در واقع آنچه کلانشهر را به منطقه کلانشهري تبديل کرد، انقلاب دوم تکنولوژيک بود. در انقلاب دوم تکنولوژيک کارخانه هايي که کوچک بودند تبديل به مجتمع هاي عظيم صنعتي شدند. اين پديده اي است که تحت عنوان سرمايه داري سازمان يافته از آن ياد مي شود. در انقلاب اول صنعتي، کارگاه ها و محوطه هاي صنعتي کوچک در درون مرزها و محدوده هاي شهري اسقرار يافتند، اما در انقلاب دوم به مدد فناوري هاي نوين در حمل و نقل و ارتباطات، امکان استقرار محوطه هاي عظيم کارگاهي صنعتي در پيرامون شهرها فرآهم آمد و حوزه ميان کنش جمعيت و فعاليت در منطقه اي وسيع گسترده شد.
بنابراين در تبيين فرايند شکل گيري مناطق کلانشهري چه از جنبه هاي توسعه اقتصادي و چه از بُعد فضايي مي توان از دو مفهوم شهرنشيني و صنعتي شدن به عنوان دو فرايند همراه و همزاد نام برد. چنانکه «هودر» شهرها و مناطق شهري را به عنوان کاتاليزورها يا تسهيل کننده هاي يک فرايند طراحي شده مي پندارد که براي درگير شدن در تمامي فضاي ملي شناخته مي شوند و يا «فريدمن» بر اين باور است که رشد اقتصادي گرايش به شکل گيري در شهر دارد و از طريق اين مبدأ است که تحول و شکوفائي اقتصاد فضا سازماندهي مي گردد. تصميمات مربوط به مکان گزيني اغلب کارخانه ها، حتي در زمينه کشاورزي با ارجاع به شهرها و مناطق شهري اتخاذ مي گردد. از منظر فضايي نيز، به طور کلي توزيع و تمرکز استقرار صنايع کارخانه اي در جهان بر روي نقشه ها، انطباق درخور توجهي را با کمربندهاي شهري نشان مي دهد.
2-1- پيدايش شهر و شهرنشيني
پيدايش شهر به عنوان دومين انقلاب عظيم در فرهنگ انسان ، پديده اجتماعي برجسته اي است که موجب دگرگوني در روابط متقابل انسانها با يکديگر شد . به همين منظور آغاز شهرنشيني ، نقطه عطفي در تاريخ اجتماعي انسان به حساب مي آيد . چنين پديده اي که قدمت آن به 6تا7 هزار سال مي رسد ، در جريان تحول خود از مجموعه عواملي مختلفي مانند تحول اجتماعي،حکومت ، فرهنگ و ... تاثير پذيرفته است در نتيجه چنين عواملي ، شهرها به شکل يابي فضايي خاص در قلمروهاي مختلف جغرافيايي رسيده و روندپر دامنه اي را بطور مستمر در طول تاريخ طي کرده است(نظريان، 1385:59). شهر و شهرنشيني روند اجتماعي برجسته اي است که بيش تر موجب دگرگوني در روابط متقابل انسان با محيط و با انسانهاي ديگر شده است. در حقيقت تغيير در واکنش هاي انسان ها نسبت به هم و نسبت به محيط، به تحول اجتماعي و دگرگوني فضايي امکان داده که نمود عيني آن به صورت يک پديده نو که اصطلاحأ شهر ناميده مي شود ، نمايان گرديده است . ويژگي هاي شهر و مفهوم آن در دوره هاي مختلف تاريخي و مناطق و مناطق مختلف، يکسان نبوده و مفهوم آن در هر دوره و مناسب با هر سرزميني در مسير تاريخ ، تفاوت هايي را نشان مي دهد. اختصاص واژه هايي به مانند پوليس ، هگمتانه ، پاسارگاد ، کهندژ، شارستان، شهر، شهرستان، قصبه و امثال اين ها به اجتماعات بزرگ انساني نمونه اي از اين تفاوت ها در نگرش به مفهوم شهر مي باشد.
2-1- 1- مرحله اول دگرگوني و رشد شهرها سال1300 تا 1320
اوضاع اجتماعي سياسي ايران در اواخر دهه آخر قرن سيزدهم ، دول اروپايي، بخصوص دولت انگلستان را تشويق کرد که براي حفظ منافع خود اقدام به مداخلات سياسي و تشکيل حکومت هاي وابسته در ايران کند. اين سياست در راستاي ايجاد حکومت مرکزي قوي ، تضعيف و نابودي قدرت هاي محلي بخصوص ريشه کن کردن کامل نظام ايلي ، تکوين و يکپارچگي بازارهاي داخلي و پيوستگي کامل آن به بازارهاي جهاني انجام گرفت . استقرار حکومت رضاشاه و بالاخره تثبيت حکومت پهلوي ، فرايند چنين سياست و تفکري بود که مي توانست به اين خواسته ها جامه عمل بپوشاند. اين عصر با عناوين مختلفي چون دوران تجدد طلبي، مدرنيسم، تجددگرايي و... خوانده شده است. اين عصر منشا کليه تحولات اقتصادي _ اجتماعي قرن حاضر تلقي شده و پيدايش غالب نهادهاي نوين به اين دوران باز مي گردد. شروع تحولات شهرسازي وشهرنشيني به مفهوم جديدآن تاحد زيادي مربوط به اين روزگار است و آنچه اکنون در اين عصر ما شاهديم، بي ترديد متاثر از رويدادهاي اين دوران مهم تاريخي کشورمان مي باشد. اين دوران حلقه اتصال سير تکامل شهر در ايران، در کذشته و حال به شمار مي آيد . در چنين روندي است که به سرعت تلاش مي شود شهرها جامه سنت از تن درآورده و جامه تجدد بر اندام خود نمايند (همان).
2-1- 2- مرحله دوم دگرگوني و رشد شهرها سال 1320 تا 1341
متاسفانه به علت وقوع جنگ جهاني دوم و اشغال ايران توسط متفقين ، روند مدرنيزاسيون متوقف شد . گسترش سرمايه گذاري هاي دولتي و روند بسط زيرساخت هاي اقتصادي و روند واردات و صادرات ايران از اين تاريخ دچار وقفه شد. روند واردات کالاهاي سرمايه اي که تضمين کننده روند صنعتي شدن بود ، تنزل يافت . با ضعف دولت مرکزي دوره اي از آشفتگي و نهضت هاي ملي آغاز شد . به دنبال آزادي هايي که بعد از ديکتاتوري رضاشاه حاصل شده بود ، شهرها نيز دچار دگرگوني اجتماعي وسياسي شدند . اين روند تا کودتاي سال1332 ادامه داشت .بطور کلي پس از کودتا روند مدرنيزاسيون در مقياس وسيع تري ادامه يافت که به علت گسيختگي شبکه استخراج و تمرکز مازاد در اقتصاد کشاورزي و قراردادهاي نفتي، نفت به مهمترين منبع مازاد اقتصادي در سطح ملي تبديل شد . از اين دوره به بعد شهر با اتکا به مازاد اقتصاد حاصل از صدور نفت به محور اصلي تحولات جامعه تبديل شد که با گسترش روزافزون تجارت خارجي و سرمايه گذاري ها و وام هاي خارجي، شهرها هرچه بيشتر به مکان تحقق تجارت جهاني و تمرکز مازاد اقتصاد ملي تبديل شدند و به تدريج مستقل از مازاد اقتصاد روستايي به حيات خود ادامه دادند .در دوره قبل از سال هاي 1332 به علت رکود شهري ، گسيختگي در روابط شهر و روستا بوجود آمده بود و علاوه براين فعاليت هاي کشاورزي نيز تنزل يافته بود، مقدمات مهاجرت از روستا به شهر فراهم آمد . ولي رونق شهري بعد از سالهاي 1332 به تدريج باعث افزايش مهاجرت به شهرها گشت و هر چقدر رونق شهري افزايش مي يافت، امکان جذب نسبي مهاجرين روستايي افزون تر مي شد. تا اينکه اصلاحات ارضي بعد از سالهاي 1341 سرعت آن را بيش از پيش افزايش داده و زمينه هاي انفجاري رشد جمعيت شهري و گسترش فضايي آنها را فراهم آورد .
2-1- 3- مرحله سوم رشد شتابان شهر نشيني تا انقلاب اسلامي
فرايند تحولات و شکاف عميق اقتصادي بين جامعه روستايي و جامعه شهري ، مهاجرت گسترده از روستا به شهرها ، رشد سريع و شتابان جمعيت شهرهاو تعداد آن ها بود . اصلاحات ارضي به غير از برهم زدن نظام ارباب رعيتي به هيچ يک از اهداف خود نرسيد . هرچند که در اثر اصلاحات ارضي عده اي از رعايا صاحب زمين شدند اما از آنجا که مقدار زميني که براي هريک از آنها تعلق گرفت بسيار اندک بود ، مخارج آنها را تامين نمي کرد . يکي ديگر از علل مهاجرت روستاييان بعد از اصلاحات ارضي ماشيني شدن کشاورزي بود . اين تحول منجر به بيکار شدن بخشي از نيروي کار روستايي شد، بدون اينکه براي جلوگيري از عوارض آن برنامه اي تهيه شده باشد .
اگر افزايش جمعيت روستايي در اثر رشد طبيعي جمعيت و عدم امکان اشتغال در روستا نيز به حساب آورده شود ، ابعاد و دشواريي هاي ناشي از روند فوق آشکار مي شود . اين عوامل دافعه در کنار عوامل جاذبه، يعني ويژگي هاي مثبت شهرها با آن دگرگوني هاي وسيع اقتصادي و نياز به نيروي کار موجب کاهش روز افزون شاغلين در بخش کشاورزي و مهاجرت روستاييان شد . برآوردها و آمارگيري هايي که تا سال 1335 انجام گرفته ، نشان مي دهد که تعدادي از شهرهاي کشور تا اين سرشماري مهاجر فرست بوده يا حداقل به افزايش جمعيت خود دست نزده اند،در صورتي که تمامي شهرها از سال 1335 به بعد مهاجرپذير شده اند .
رشد انفجاري جمعيت شهرنشين و رشد شتابان واقعي آن بعد از سال هاي 1345 آغاز مي گردد که بازتاب واقعي اصلاحات ارضي و سرمايه گذاري هاي ملي و رشد سريع سرمايه گذاري ها در شهرها مي باشد که منجر به فروپاشي کامل نظام هاي توليدي ماقبل سرمايه داري به همراه تکميل و توسعه مناسبات جديد در شهرها شد و باعث تشديد جريانات مهاجرتي گرديد. بخش کشاورزي با رشد کم خود هرچه بيشتربه يک بخش حاشيه اي در کل اقتصاد کشور بدل شد و متابوليسم اقتصادي از حيث مازاد اقتصادي قابل سرمايه گذاري هر چه بيشتر وابسته به صدور نفت و منابع ارزي حاصل از آن شد.نتيجه چنين دگرگوني پيش گرفتن آهنگ شهرنشيني از آهنگ رشد نيروهاي مولد و ايجاد ناموزوني در بخش اشتغال شهرها و بالاخره رشد انگلي مشاغل کاذب و ريشه دار شدن مشکلات شهري است (همان).
2-1- 4- مرحله چهارم ادامه شدت شتابان شهرنشيني بعد از انقلاب اسلامي
از عوامل مشخصه اين دوره افزايش جمعيت شهرهاي پرجمعيت و فاصله گرفتن آنها از مجموعه شهرهاي متوسط کشور است . شهرهاي بالاي صدهزار نفري به 40شهر افزايش پيدا کرد و مجموعه شهرهاي بالاي 100 هزار نفري با رشد سالانه برابر 1/6 نزديک به 66 درصد کل جمعيت شهري را به خود اختصاص دادند، که مجموعه اين دگرگوني هاي فضايي فوق بيانگر افزايش سريع وزن وسهم جمعيت شهري و نظام شهري در سازمان يابي فضاي ملي است و همه عوامل را به نفع شهر تغيير داد . نکته اساسي اين دوره توسعه شهرهاي بزرگ و تراکم جمعيت در آنها است (همان) .
2-2- فضاي شهري و ابعاد آن
فضاهاي شهري ويژگي هاي کالبدي و کارکردي متفاوتي در دوره هاي مختلف و بسترهاي جغرافيايي و فرهنگي متفاوت به خود گرفته اند و از اين روي تعاريف گوناگوني نيز از آنها به عمل آمده است. نگاهي به اين تعاريف و ديدگاه ها براي استخراج ابعاد مختلف يک فضاي شهري نشان از دو عامل فرم (کالبد) و ماهيت (عملکرد) فضاهاي شهري است. کالبد و فعاليت در دوره باستان يکي است، اما در اواخر قرن هجدهم متفاوت از يکديگر است. در اين دوره شهر و فضاهاي شهري کانون انديشه ها، عواطف و احساسات بشري است و از اواسط قرن بيستم تاکنون مفهوم فضاي شهري به گونه ديگري است.
فضاي شهري به ترکيبي اطلاق مي شود که از فعاليت ها، بناهاي مختلف فرهنگي، اجتماعي، اداري، تجاري و مانند آن و عناصر و اجزاي شهري به صورتي آراسته، هماهنگ و واجد نظم و زيبايي و بالطبع با ارزش هاي بصري تشکيل مي گردد و از نظر فيزيکي داراي بدنه اي محصور کننده مي باشد. به عبارتي فضاي شهري جزئي از يک شهر است که به عنوان عرصه عمومي، تجلي گاه فعاليت هاي شهري است.
بدين ترتيب در حال حاضر هرگونه فضايي را نمي توان فضاي شهري قلمداد نمود؛ چرا که فضاي شهري داراي ويژگي هايي ارتباطي بوده و بخشي از ارگانيسم زنده شهر است که با شرايط اجتماعي، اقتصادي و فني در حال تغيير، مرتبط است و درغير اين صورت به جز حفره اي در ميان ساختمان ها و ساير اجزاي شهري نخواهد بود. با اين تعاريف فضاي شهري امروزي حاصل نگرش توام به هر دو بعد فرم (کالبد) و عملکرد (محتوا) ست و ضرورتاً "فضاي شهري را نه فقط بايد از طريق ويژگي هاي زيبايي شناختي آن بلکه بايد از طريق تحليل مشخصه هاي محتواي آن مورد بازشناسي قرار داد." بنابراين در بررسي و تحليل تأثيرات آن نيز اين دو فاکتور ملاک عمل خواهد بود:
2-2-1- تأثير فضاهاي شهري بر وجوه مختلف يک شهر
بر اساس مطالب پيشين مي توان گفت که يک شهر از عوامل و اجزاي مختلفي تشکيل مي گردد که اين عوامل در قالب دو گروه کلي قابل تقسيم بندي است:
الف) عناصرکالبدي شهر نظير ساختمان ها و زيرساخت هاي شهري
ب) عوامل فرهنگي و اجتماعي يک شهر، نظير مناسبات فرهنگي، سياسي و ... ويژه آن شهر
از طرفي فضاي شهري نيز به عنوان يکي از عناصر هويتي يک شهر که بر تمامي عوامل و عناصر يک شهر تأثيرگذار است، عنصري تک بعدي نبوده و داراي دو فاکتور حياتي خود به عنوان فرم و کارکرد است. حال بديهي است که با چنين نگرشي به شهر و فضاهاي شهري مي توان تأثيرات متقابل شهر و فضاهاي شهري بر يکديگر را نيز نتيجه همين دو عامل دانست: الف) تأثير فضاهاي شهري بر سيما و توسعه کالبدي شهر ب) تأثير فضاهاي شهري بر وجوه فرهنگي و اجتماعي يک شهر
2-2-2- تاثير فضاهاي شهري بر سيما و کالبد يک شهر
شهر فضايي است که تحرک، تداوم و توسعه از مشخصات بارز آن به شمار مي آيد و ناگزير از تحرک و توسعه در فضاي مکاني است.
فضاهاي شهري به دليل جوانب فيزيکي و کالبدي خود، نوعي فضاي نمادين، اداراکي، مادي و حقيقي است که با شهر و کالبد شهر پيوندي عميق دارد و بنابراين يک فضاي شهري، فضايي است که عنصري هويت بخش از يک شهر تلقي مي شود؛ به طوري که اغلب شهرهاي بزرگ را مي توان به واسطه فضاهاي شهري آن بازشناخت. فضاهاي شهري که بر اساس قواعد زيبايي شناسي شکل گرفته و در کل سيما و ظاهري زيبا به منطقه تحت نفوذ خويش مي دهند، مي توانند به عنوان عناصر کليدي و محور هاي توسعه يک شهر مد نظر قرار گيرند و يا به عنوان عنصري مونومانتال از يک شهر بر منظر و سيماي شهر تأثيرگذار باشند.
در حالت کلي فضاهاي شهري را در دو قالب مدرن و تاريخي (يا حداقل با پس زمينه اي تاريخي) مي توان گروه بندي نمود. اغلب اين فضاها علاوه بر اثرات کالبدي مستقيم که بر سيماي يک شهر بر جاي مي گذارند، مي توانند به واسطه جذب گردشگر و فعاليت هاي اقتصادي درون خود نيز به عنوان عامل پويايي و تحرک در شهر به شمار آيند؛ به طوريکه برخي شهرها به عنوان شهرهايي زنده و پويا و برخي بدليل عدم وجود فضاهاي شهري که خود موجب عواملي چون زندگي شب و فعاليت هاي جمعي و ... مي شود، شهرهايي بي روح و کم تحرک جلوه مي کنند.
2-2-3- تاثير فضاهاي شهري بر وجوه فرهنگي و اجتماعي يک شهر
نقش کارکردي فضاهاي شهري به عنوان مکان فعاليت هاي عمومي و عرصه تعاملات شهري، از ديرباز تا کنون همواره وجود داشته است؛ به طوريکه فعاليت هاي مردم هر عصر را مي توان توسط فضاهاي شهري آنها باز شناخت و يا بالعکس فضاهاي شهري را به واسطه فعاليت ها و علايق شهروندان معرفي نمود؛ بنابراين رابطه تنگاتنگي ميان توسعه فرهنگي، اجتماعي و سياسي يک شهر و فضاهاي شهري آن وجود دارد.
به اعتقاد بسياري از انديشمندان، بالاترين مرحله بلوغ فرهنگي، اجتماعي شهروندان يک شهر در فضاهاي شهري به وقوع مي پيوندد؛ همان جايي که علاوه بر فرم و کالبد داراي مفهومي وسيع تر با عنوان محتواست.
فعاليت هاي انساني در عرصه اجتماعي، فرهنگي و سياسي، ضامن بقاي زندگي جمعي و حس شهروندي است که به واسطه فضاهاي شهري گسترش و تجلي مي يابد؛ به عبارتي فضاي شهري مکاني است که مناسبات چهره به چهره، تظاهرات سياسي و حتي جشن هاي عمومي در آنجا برگزار مي شود و به واسطه حضور همين فعاليت ها مي تواند مفاهيمي چون مشارکت شهروندي، جامعه مدني و ... را در بر گيرد. حيات مدني يا مدنيت نيز چيزي جداي از مردم، مشارکت آنان و روابط انساني، اجتماعي آنها نيست که نماد سازنده آن فضاي شهري است. از طرفي همانگونه که رنگ، نور، فرم و جريان حاکم بر يک فضاي معماري مي تواند در نحوه نگرش به آن فضا و حتي احساس شادي يا غم ساکنين آن فضا تأثير بگذارد، فضاي شهري نيز بر مخاطبين خود که اساس شکل دهي به يک شهر مي باشند، تأثير گذار است. فضاي شهري باز عموماً القا کننده آزادي و حقوق شهروندي است؛ جايي که احساس جوشش و خروش در آن وجود دارد، نمي توان آهسته و بي تفاوت بود و بدون شک چنين است که بسياري از فضاهاي شهري، خود موجب جنبش هاي سياسي، فرهنگي بوده اند.
2-3- فرايند بازساخت و شکل گيري مناطق کلانشهري
از دهه 1980 به بعد و در بستر تغييرات آرام، تدريجي و تکاملي از يک سو و دگرديسي ها و تغييرات ماهُوي کلانشهرها از سوي ديگر، موضوعي که توجه محققين و پژوهشگران علوم شهري و منطقه اي را به خود مشغول کرده است، پديده تجديد ساختار يا بازساخت شهري است. به گونه اي که فرايند کلانشهري شدن در اکثر کشورها با پديده ساختاريابي و سازمان يابي مجدد کلانشهري در زمينه هاي اقتصادي، اجتماعي و کالبدي فضايي همراه بوده است. پديده بازساخت اقتصادي که به گسترش نظام سرمايه داري و نظام جديد اقتصادي انجاميده است، تغييرات چشمگيري را در فرايند شهرنشيني و الگوهاي توسعه شهري هم در جهان توسعه يافته و هم در کشورهاي در حال توسعه به وجود آورده است. نتيجه اصلي اين بازساخت اقتصادي در کشورهاي توسعه يافته افول صنعت، خدماتي شدن و متعاقب آن زوال شهري و شهرگريزي است و در کشورهاي در حال توسعه، صنعتي شدن فزاينده و به دنبال آن جذب جمعيت به شهرها و انفجار شهري و گسترش شيوه زندگي غربي بوده است و بر اين اساس مي توان چنين استدلال کرد که ساختار کنوني شهرها و ظهور اَشکال فضايي جديد در مقياس کلانشهري تا حد زيادي بازتاب و محصول فرايند بازساخت به طور عام بوده است.
فرايند محو صنعت از پهنه شهرهاي اروپايي و جابه جايي و مکان گزيني صنايع در کشورهاي توسعه نيافته و يا در حال توسعه از يکسو و خدماتي شدن و ظهور اقتصاد نوع سوم در شهرهاي کشورهاي جهان توسعه يافته،موجب تغييرات جدي و اساسي در شهر فراصنعتي به ويژه در ساختار و سازمان فضايي آن شده است. اين جابجايي و پالايش عملکردي در درون شهر در مقياسي جهاني مطرح شد و از همين زمان است که تعبير جغرافيايي و مرزبندي کشورهاي شمال و جنوب مطرح مي شود. بر مبناي تغيير در نقش و ماهيت شهر، شهرهاي جهان اول يا کشورهاي شمال ارزشمندتر و مهم تر از آنند که محل صنايع و فعاليت هاي توليدي آلاينده باشند و اين فرايند با جابجايي و مکان گزيني صنعت به سوي جنوب و حفظ و گسترش فعاليت هاي تخصصي سطح برتر،متنوع،پاک،سبز و دانش پايه در شمال محقق مي گردد.
بر اين مبنا، در سازمان و ساختار فضايي شهر شهر فراصنعت نوعي تفکيک عملکردي رخ مي دهد که موجب دگرديسي کالبد درون شهري و گسترش محدوده فيزيکي شهر به منظور پاسخگويي به استقرار عملکردهاي جديدي است که با تجديد ساختار اقتصادي، در درون مراکز شهري جايي براي آنها متصور نيست. طبيعي است که در اين دگرديسي فعاليت هاي اقتصادي ساده تر نظير کارخانه هاي صنعتي، صنايع تبديلي، انبارها و تأسيسات حمل و نقل که ارزش افزوده کمي دارند، زمين بر بوده و به نيروي کار با تخصص بالا نياز ندارند، به حاشيه(شهرهاي کوچک و متوسط، حومه ها و هاله پيرامون شهرهاي بزرگ)رانده شده و همراه با اين رانش و پالايش عملکردي، موج جمعيت وابسته به اين فعاليت ها(کارگران، خانوارهاي کم درآمد و مهاجرين شهري) نيز جابجا مي گردند. اين تقسيم بندي فضايي کار و فعاليت در نظام شهري که امروزه خود را در مقياس جهاني و با محو صنعت از کشورهاي جهان توسعه يافته و مکان گزيني آن در کشورها در حال توسعه نشان مي دهد، هيچگاه تا اين اندازه آشکار و انکار ناپذير نبوده است. به تعبيري ديگر اين نيروي گريزاننده فعاليت ها و جمعيت از مرکز به پيرامون چه در کشورهاي شمال و چه در حوزه کشورهاي جنوب، تبيين کننده بخشي از واقعيت دگرديسي شهر معاصر است.
2-3-1- سنت زيبايي شناسي بصري در طراحي شهري
اين ديدگاه بيشتر معمارانه و کمتر طراحانه بود و محصول محور است و بيشتر روي کيفيات بصري تاکيد دارد و همچنين بر تجربيات زيبايي شناسي از فضاي شهري تا اينکه بر موارد فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و معيارهاي فضايي و فرايندهاي دخيل در ايجاد فضاي شهري موفق. علي رغم تاثير از طراحي شهري "کاميلوسيته" منطبق بر اصول زيبايي شناسي و "لوكوربوزيه"، سنت و نگاه زيبايي شناسي بصري در عمل در برنامه ريزي شهري unwin "آنوين" بيان شد و با شرکت گسترده درطراحي شهرک ها و دهکده هاي ""MHLG تحکيم شد و اين ديدگاه توسط "Frederick Gibberd" در ترکيب باغچه هاي جلوي منازل مسکوني به جاي خصوصي کردن آن ها نمود پيدا کرد. همچنين مباحث توالي تصوير در کتاب منظر شهري "گوردن کالن" و ديگران در دهه 1940 و 1950 مطرح شد. Carmona","Punter"" مي گويند در حالي که "گوردن کالن" پاسخ هاي گويا و شخصي خود را در مورد محيط شهري بيان مي کند، تصورات عموم را از منظر شهري و مکان و فضاي شهري از نظر فروگذاشته، در صورتي که در مقابل "کوين لينچ" معاصر او در کتاب "سيماي شهر" خود آن را مورد توجه قرار داده است.
2-3-2- سنت ايجاد مکان شهري
ديدگاه حاکم برتفکر طراحي شهري در دو سال گذشته اين ديدگاه است که در تعاريف زير جمع شده است. در سال 1953 فردريک گيبارد" Frderic Gibbard "گفت که هدف طراحي شهري ترکيبي از ويژگي هاي عملکردي و ظاهر مطلوب است.
در سال 1961 جيکوبس" "Jane Jacobs بيان کرد که براي اداره شهر يا واحد همسايگي، چنانکه يک مساله معمارانه بزرگ باشد، بايد هنر را براي زندگي جايگزين کرد.
در سال 1988 پيتر بوکانن" "Peter Bachanan بيان کرد که طراحي شهري خلق مکان است ولي مکان ها تنها يک فضاي خاص نيستند بلکه همه فعاليتها و وقايع در مجموع، خلق آن ها را ممکن مي کند.
شهر سازي معاصر در رابطه با طراحي فضاي شهري به عنوان يک ماهيت زيبا و يک ساختار رفتاري است و بر تنوع و فعاليت براي ايجاد مکان در شهر تاکيد دارد به خصوص به چگونگي پشتيباني محيط فيزيکي از فعاليتها و عملکردهايي که در آن جا اتفاق مي افتد.با اين تفکر طراحي شهري به عنوان طراحي و مديريت قلمرو عمومي مطرح مي شود و به صورت جبهه عمومي بناها و فضاهاي مابين حياط ها و فعاليتهايي که در آن ها يا مابين آن ها اتفاق مي افتد و مديريت اين فعاليت ها، نمود پيدا مي کند و همه آنچه توسط کاربري بناها تحت تاثير قرار مي گيرد.
در سال هاي اخير تعاريف رسمي هم مفاهيم ايجاد مکان و قلمرو عمومي را دربرگرفته است.در انگلستان براي مثال، سياست برنامه ريزي بيان مي کند که طراحي شهري بايد اين معنا را داشته باشد: ارتباط بين بناهاي متفاوت؛ ارتباط بنا و خيابان، ميدان، پارک و فضاهاي ديگر قلمرو عمومي؛ ارتباط يک قسمت از شهرک با قسمت هاي ديگر و الگوي حرکت و فعاليتهايي که به وسيله آن ايجاد شده است. و خلاصه ارتباطات پيچيده بين همه المان هاي فضاي ساخته شده و ساخته نشده Guidance Note 1,1997, Para.14) دپارتمان حمل و نقل و محيط زيست و نواحي و کميسيون معماري و محيط ساخته شده بعدها يک تعريف واضح تر و مشخص تر ارائه داد که طراحي شهري را به عنوان هنر ايجاد مکان براي مردم تعريف مي کرد: طراحي روشي را شامل مي شود که طي آن، مکان ها حيات مي يابند و عمل مي کنند و موضوعاتي نظير امنيت اجتماعي و ارتباطات مردم و مکان ها، حرکت و فرم شهري، طبيعت و بافت ساختمان ها را مدنظر قرار مي دهد وفرايندهايي هستند براي تضمين شهرک ها و دهکده ها و شهرهاي موفق. اين رهنمودها هفت هدف را تعريف مي کند که به مفهوم مکان مربوط است:
هويت: مکاني که داراي خصوصيات مخصوص خود است
کيفيت قلمرو عمومي: مکاني با محدوه هاي بيروني موفق و جذاب
سهولت حرکت: مکاني که قابليت دسترسي راحت و حرکت و جابجايي دردرونش را ممکن سازد
خوانايي: مکاني که تصور روشن و سهولت ادراک دارد.
سازگاري: مکاني که به راحتي قابليت تغيير دارد
تنوع: مکاني با تنوع و فرصت انتخاب بالا
2-4- تعريف کلان شهر
کلان شهر منطقهاي است که هر شهري به طور گستردهاي در فضاهاي اطراف خود پراکنده شده است و فراتر از هسته اوليه خود حرکت ميکند. به طوري که حومه شهرها با هم تلاقي پيدا ميکنند و نميتوان مشخص کرد که حومه يا يک شهر اقماري، جز کدام «مادر شهر» است. هر يک از «مادر شهرهاي» اين ناحيه بسيار عظيم هستند. جالب توجه است که «کلان شهر» ذکر شده، پيچيدهترين سيستم اقتصادي، سياسي و اجتماعي را در خود جاي داده است. به قول جامعه شناسان آلماني، کلان شهرها مرکز پيچيدهترين مسائل زندگي مدرن هستند که شخصيت فردي را شديداً تحت فشار قرار ميدهد و او را از اين سو به آن سو ميکشاند.موضوع قابل ذکر اين است که تکنولوژي مدرن و تحولات اجتماعي باعث گسترش زندگي شهري ميشود، به طوري که با مکانيزه شدن کشاورزي و کاهش استفاده از نيروي کار انساني در توليد کشاورزي، وضعيت جديدي فراهم ميآيد. يعني در جهان صنعتي پديده روستا از بين رفته است و کارخانههاي کشاورزي جانشين شيوه توليد روستايي شدهاند که بر آنها هم براي فعاليت خود وابسته به تکنولوژي، اطلاعات و ابزري هستند که از «مادر شهر» ميآيد. بيشتر جامعه شناسان شهري بر اين اعتقادند که آينده زندگي بشر، زندگي در منطقههاي شهري است.
2-4-1- تاريخچه پيدايش کلان شهر
گاتمن سال ها پيش اصطلاح «کلان شهر» را براي رجوع به تحولي جديد در شمال شرقي آمريکا به کار ميبرد. او معتقد است که شمال شرق آمريکا شاهد يک توسعه عجيب است؛ مجموعه به هم پيوستهاي از «مادر شهرها» حومهها و مناطق وابسته به آنها، از جنوب نيوهمشايز تا شمال ويرجينيا، از ساحل آتلانتيک تا کوه هاي آپالاچي گسترش مييابد. اين مجموعه متشکل از شهرهاي بزرگي مثل بوستن، نيويورک، واشنگتن، فيلادلفيا و بالتيمور ميشود که از طريق خطوط زميني، آبي و هوايي به هم مربوطاند. اين جديدترين شکل سکونت شهري است که در قرن بيستم پديد ميآيد و تمايز شهر و روستا از بين ميرود.
2-4-2- خصلتهاي کلان شهرها
2-4-2-1- سلطه عقلانيت و حسابگري در شهرها
سلطه عقل و حسابگري در شهر به رغم احساس و عواطف رشد ميکند و در همه جا ريشه ميدواند. بدين سان کلان شهر همواره جايگاه اقتصاد پولي بوده و تمرکز مبادله اقتصادي و رونق تجارت ، اصالت فردي را کنار زده نسبت به آن بياعتنا ميشود. پول فقط با آنچه مشترک بين همه است سر و کار دارد و طالب ارزش مبادله است و تمام کيفيت فردي به سوال «چقدر فرو ميکاهد» و تمام روابط عاطفي افراد را که بر فرديت استوار است از او سلب ميکند و تنها کميت و عدد و دستاورهاي عيني سنجش پذير مورد توجه است. بنابراين فرد با همه کساني که مجبور است با آنها روابط اجتماعي داشته باشد حسابگرانه برخورد ميکند و چنين برخوردي با انواع روابط اجتماعي خودماني و صميمي که در روستا رواج دارد مغاير است .
2-4-2-2- پيچيدگي کلان شهرها
بنياد شناختي فرد نوع کلان شهري در شدت يافتن تحريکات عصبي نهفته است که خود ناشي از تغيير سريع و بدون وقفه محرکهاي بيروني و دروني است. کلان شهر از آدمي به منزله موجودي تميز گذار ، آگاهي به مراتب بيشتري را طلب ميکند تا زندگي روستايي . درروستا آهنگ حرکت زندگي و تصاوير ذهني حسي آشناتر و موزونتر است. حيات انسان در کلان شهر خصلت پيچيدهاي پيدا ميکند. او با مفر خود واکنش نشان ميدهد نه با عواطف و احساسات خود .
2-4-2-3- دلزدگي و يکنواختي
دلزدگي انسان به صورت و در زمينهاي خاکستري ظاهر ميشود و هيچ شي بر ديگري رجحان ندارد و اين حالت بازتاب دقيق ذهني اقتصاد پولي است که کاملا دروني شده است .
2-4-2-4- احتياط، محافظه کاري در کلان شهري
احتياط و محافظه کاري سرپوشي براي يکي ديگر از پديدههاي ذهني انسان کلان شهري است. احتياط به فرد نوعي آزادي را عطا ميکند که نمونه مشابه آن تحت شرايط ديگر مشاهده نشده است. به دليل آنکه وحدت گروه در کلان شهر است ميشود، فرد آزادي حرکتي به دست ميآورد و داراي فرديت ويژهاي ميشود که تقسيم کار پيشرفته ضرورت و فرصت بروز آن را فراهم ميسازد. بنابراين فرد کلان شهري از يک سو خود را آزاد حس ميکند و از طرفي بسيار «محتاط» ميشود، زيرا خود را تنها تنهاتر و گمشدهتر از هر جاي ديگر حس ميکند .
2-4-2-5- کلان شهر، مرکز تحول فرهنگ مدرن
بالاخره کلان شهرها مرکز تحول فرهنگ مدرن و سلطه «روح عيني» بر «روح ذهني» است يعني همه چيز در زبان دفن و حقوق و توليد و هنر و اشيا محيط خانگي و ماشيني تجسم يافته است و آن را با پيشرفت فرهنگي فرد ناهماهنگ ساخته است. به عبارت ديگري تناسبي دهشتناکي بين پيشرفتهاي فني و پيشرفت فرهنگ فردي ملاحظه ميشود. از يک سو زندگي براي شخص بينهايت ساده و آسان ميشود و از طرفي جريان زندگي ماشيني او را با خود ميبرد و زندگيش بيشتر از محتواهاي غير شخصي آکنده ميشود و فرد در جستجوي هويت و يکتايي خويش است که کمتر آن را به دست ميآورد .
2-4-2-6- عدم تجانس و ناهمگوني شهرها
عدم تجانس و ناهمگوني شهرها به دليل هجوم مهاجرين و مردماني با ريشههاي قومي و فرهنگي و نژادي مختلف و با سطح زندگي متفاوت ، موجب بروز ناهماهنگي و تضاد در درون شهرها ميشود و زندگي را در عين تنوع دشوارتر ميسازد و تسامح بيشتري را طلب ميکند. در چنين وضعيتي «آنومي» يا بيهنجاري در شهرها توسعه مييابد و به تضعيف «انسجام مکانيکي» و رشد زندگي تضعيفي و غير شخصي کمک ميکند. همين امر موجب توسعه قشربندي و انشقاق گروهها و فاصله اجتماعي ميشود و نابرابريها و تضادها را افزايش ميدهد و به دنبال خود آسيبهايي مختلف اجتماعي در شهرها گسترش مييابد .
2-4-2-7- تراکم و آلودگي محيط
رشد شهرهاي عظيم و مادر شهرها مشکلات جدي و زيادي به همراه داشته است که عمدهترين آنها، تراکم وسايط حمل و نقل، آلودگي هوا و آب، تراکم زباله و چرکزادهاي ناشي از سوخت نفت و بنزين که راه حل آن به آساني ميسر نيست. همچنين گفته ميشود که مادر شهر نوين پيوندهاي خانوادگي و همسايگي را که در شهرهاي کوچک وجود دارد برهم ميزند و بيهنجاريبه وجود ميآورد .
2-4-2-8- تأخر فرهنگي و عدم هماهنگي انسان و ماشين
در شهرهاي توسعه نيافته، هر چند تنهايي و عزلت و عدم صميميت ها که در کل شهرها کشورهاي صنعتي ملاحظه ميشود به آن شدت بروز و ظهور نکرده اما شهر در اين کشورها ويژگي هاي خاص خود را دارد که مهمترين آن در «تأخر فرهنگي» و عدم هماهنگي انسان با ماشين خلاصه ميشود. حرکات نامناسب و کج و معوج وسايل نقليه و عدم رعايت مقررات رانندگي در کنار عبور غير محتاطانه و بيرويه پيادهها از وسط خيابان و حرکت تند و نامناسب و زيگزاگ موتورسيکلت ها از پياده روها از وسط اتومبيل ها عابرين نشان ميدهد که هر چند ظواهر زندگي شهري در اين کشورها تغيير کرده اما هنوز فرهنگ شهرنشين در رفتار و اذهان شهرنشينان جايگزين نشده است .
2-5- تاريخچه پيدايش مفهوم كيفيت زندگي
تاريخچه پيدايش مفهوم كيفيت زندگي به دوران ارسطو در 385 سال قبل از ميلاد مسيح باز مي گردد. در آن دوران ارسطو "زندگي خوب" يا "خوب انجام دادن كارها "را به معني شاد بودن در نظر گرفته است، ليكن در عين حال به تفاوت مفهوم شادي در افراد مختلف پرداخته است و ذكر نموده است سلامتي كه باعث شادي در يك فرد بيمار مي شود با ثروت كه فرد فقيري را شاد مي كند يكسان نيست و به طور مشخص بيان نموده است كه شادي نه تنها براي افراد مختلف معاني متفاوتي دارد بلكه براي يك فرد نيز درشرايط متفاوت معني يكساني نخواهد داشت. به هرحال در آن زمان شادي يا شادمانه زيستن معادل با آنچه كه امروز كيفيت زندگي نام دارد تلقي مي شد؛ ولي اصطلاح "كيفيت زندگي" تا قرن بيستم مورد استفاده قرار نگرفته بود . به مرور زمان محققين متوجه شدند كه كيفيت زندگي مي تواند يكي از پيامد هاي پر اهميت در ارزيابي هاي سلامت باشد، چنانچه تعريف سازمان بهداشت جهاني از سلامت نيز به اين نكته تاكيد دارد (Fayers P M, 2000:56). با توجه به تعريف تندرستي توسط سازمان بهداشت جهاني در سال 1948 ميلادي، مبني بر ابعاد وسيع آن به شكل رفاه كامل فيزيكي، روحي و اجتماعي و نه فقط عدم وجود بيماري، لازم است اندازه گيري سلامت و ارزيابي مداخلات بهداشتي علاوه بر شاخص هاي فراواني و شدت بيماري به ساير ارزش هاي انساني مانند كيفيت زندگي نيزتوجه كند. امروزه در مقايسه اثر بخشي و ارزش نسبي درمان هاي متفاوت، تحقيقات، سياست گذاري هاي بهداشتي، ارزيابي خدمات بهداشتي، درمان بيماران و بهبود رابطه پزشك و بيمار مي توان كيفيت زندگي را به عنوان يك پيامد پر اهميت اندازه گيري نمود (Bonomi A, 2000: 53). ابزارهاي زيادي براي اندازه گيري كيفيت زندگي طراحي شده است .
کيفيت زندگي به عنوان يکي از مهمترين شاخصهاي بهزيستي و رفاه اجتماعي، يکي از دستاوردها و ستاندههاي مهم توسعه محسوب ميگردد. سابقهي اين مفهوم نيز به واکنشهايي برميگردد که مخالف رشد اقتصادي بودند. گزارش باشگاه رم با عنوان محدوديتهاي رشد از نخستين و سامانيافتهترين اين واکنشها بود. اين گزارش که در سال 1972 تهيه گرديد، مخاطرات حاصل از رشد لجام گسيختهي اقتصادي و بهره برداري بيرويه از منابع طبيعي را يادآور ميشد.
از آنجايي که مساله اصلي در تمام برداشتهايي که از کيفيت زندگي وجود دارد اين است که «مجموعه اقدامات و سياستهاي اتخاذ شده در زمينههاي گوناگون، چه اثري بر مخاطب اين سياستها ميگذارد؟ و آنها چگونه چنين سياستهايي را تجربه ميکنند؟» از اين رو مطالعات مربوط به کيفيت زندگي به خاطر توجه همزمان هم به آثار عيني (ستاندهها) و هم به آثار ذهني (دستاوردها) سياستهاي به اجرا گذاشته شده ميتوانند از اهميت بهسزايي در ارزشيابي سياستهاي اجتماعي برخوردار باشند. مطالعات نظري و تجربي نشان ميدهند که گسترش و تسهيل شبکههاي ارتباطات و پيوندهاي اجتماعي سطح دسترسي افراد و گروهها را به منابع اقتصادي و اجتماعي ارتقا ميدهند. اين پيوندها و ارتباطات در اشکال متفاوت خود، يعني به صورت درون گروهي و برون گروهي، باعث ميشود که عناصر موجود در جامعه به هم اتصال يابند و کنشهاي جمعي از قبيل تعاون، حمايتهاي اجتماعي و ... تسهيل گردد. کنشهاي جمعي و حل مساله بهصورت گروهي باعث استفادهي بهتر از منابع اجتماعي، تقليل هزينههاي اجتماعي و افزايش کارآيي برنامههاي اقتصادي، اجتماعي و عمراني در سطح جامعه ميگردد. مطالعات متعدد نشان دادهاند که عدم کارآيي بسياري از برنامههاي اقتصادي، سياسي و اجتماعي پياده شده در برخي مناطق جغرافيايي، مرتبط با کيفيت روابط و پيوندهاي موجود در بين مردم با همديگر و با ارگانهاي رسمي و هنجارهاي تثبيت کنندهي آنها بوده است. بنابراين ميتوان ادعا کرد که کيفيت زندگي در ابعاد متفاوت خود (کيفيت محيطي، رواني، فيزيکي، اجتماعي، جسمي و روحي) شديداً متاثر از کيفيت ارتباطات و پيوندهاي اجتماعي ميباشد.
2-5-1-كيفيت زندگي شهري
در سطح شهري، يافتن امتيازات و شاخصهاي كيفيت زندگي شهري مي تواند برنامه ريزان را در محك زني و ارزيابي مقايس هاي كيفيت زندگي ساير شهرها با استفاده از مطالعات قبلي مشابه در يك شهر يا ناحيه مشخص ياري كند. پروژه هاي مقايسه اي كيفيت زندگي شهري (بر مبناي نتايج و شاخصهاي يك شهر يا ناحيه مشخص) بطور رايج در بسيار ي از كشورها چون استراليا (Stokie, 1998,490) و آمريكا (Besleme & et al. 1998,235,) انجام شده است. به هر روي هرچند كه شناخت و ارزيابي و مطلوبيت بخشيدن به كيفيت زندگي شهري اما همانند كيفيت زندگي ، وراي يك شاخه علمي خاص قرار مي گيرد.(شکويي، 1385: 16) داراي تعاريف متفاوت و حتي چندگان هاي است كه بعضي از مهمترين آنها به شرح زير هستند: بعضي مطالعات شاخص كيفيت زندگي محله يا واحد همسايگي را به عنوان يك اتصال در جاييكه شاخصهاي رفاه و خوشي اجتماعي، مشخصات و خصوصيات زمين تبهكاري و پهنه قدرت اقتصادي همگي در نظر گرفته شده اند، مطرح مي كنند (Boelhouwer, 2000, 5 & Schyns). كيفيت زندگي شهري ممكن است احساس خوبي باشد از تركيبي از عوامل مرتبط با حس مكان يا هويت مكان از قبيل خوانايي، خاطره جمعي وحس تعلق تاريخي (Profect & etal, 1992 134،) كيفيت زندگي شهري معمولا هم توسط شاخصهاي ذهني و با استفاده از پيمايشهايي در جهت جمع آوري ادراكات ذهني و ارزيابي ها و ميزان رضايت شهروندان از زندگي شهري و هم توسط شاخصهاي عيني و با استفاده از داده هاي ثانويه و وزن دهي مربوط به هر شاخص در محيط شهري انجام مي پذيرد( 1.McCrea & et al. 2004) .كيفيت زندگي شهري علاوه بر وضعيت فرد از نظر پايگاه اجتماعي، اقتصادي، سلامت و غيره به معنا و احساس رضايتي كه فرد از زندگيش دارد، بستگي دارد.
با توجه به مطالب و تعاريف فوق و عناصر مهم و اصلي آنها، در مجموع مي توان كيفيت زندگي شهري را به شكل زير و بصورت عملياتي تعريف نمود: "كيفيت زندگي شهري، واژه اي دربردارنده دو دسته از شاخص هاي ذهني (كيفي) و عيني (كمي) است كه با توجه به ابعاد اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي، سياسي و
زيست محيطي به دنبال برنامه ريزي تامين نيازهاي مادي و معنوي زندگي شهروندان و رضايتمندي
36766519177000
شکل شماره (2-1) : اجزاي تشکيل دهندة کيفيت زندگي (Levent, 2006: 5)
حداكثري آنان از زندگي مي باشد. در اين راستا کيفيت محيط که بخشي از قابليت هاي محيط مي باشد بر اساس ادراک محيطي افراد مورد بررسي قرار مي گيرد. ادراک محيط فرايندي است که از طريق آن انسان داده هاي لازم را بر اساس نيازش از محيط پيرامون خود بر مي گزيند. لذا مي توان آن را هدفمند دانست، که به فرهنگ، نگرش و ارزش حاکم بر تفکر ادراک کننده بستگي دارد. در حقيقت ادراک محيطي، از تعامل ادراک حسي و شناخت که در ذهن انسان تجربه شده اند حادث مي شوند. در اين فرايند نقش محيط به عنوان عامل اساسي در رشد، توسعه و در نهايت در يادگيري مورد توجه قرار مي گيرد (مطلبي، 1380: 56).
با جمعبندي اين مطالب و تعاريف و شناختي که از کيفيت زندگي به عنوان مفهوم مادر و پايه ساير مفاهيم منتج از آن بدست مي آيد مي توان به شناخت و بررسي مفهوم جزيي تر و البته جديد و مهم کيفيت زندگي شهري پرداخت. هرچند که کيفيت زندگي شهري مفهومي جدا از کيفيت زندگي نيست و در واقع تعريف و مصداقي از کيفيت زندگي در حوزه شهر و مسايل مربوط به آن است و قطعا محدودتر، اما گستردگي مسايل و مشکلات شهري و پيوند خوردن شهر با تقريبا تمامي مسايل و علوم روزمره و زندگي انساني و غالب شدن شکل زندگي شهري در بين جوامع انساني، کيفيت زندگي شهري را به اهميت و جايگاه بالايي رسانده است. شاخص هاي کيفيت زندگي شهري را مي توان در سه محيط فيزيکي، اقتصادي و اجتماعي بررسي نمود.
1898653810شکل شماره (2-2) : نمودار شاخص هاي کيفيت زندگی شهريرضايت از محلهوضعيت مسکنفضاي سبز و پارک هاجمع آوري و دفع زبالهحمل ونقل عموميوضعيت ترافيککيفيت آبوضعيت خيابان هاآرامش و سکونفرصت هاي شغليوضعيت اقتصاديتوزيع درآمد و ثروتامکانات آموزشيامکانات بهداشتيرضايت از امکانات تفريحياحساس رضايت از امنيت فردياحساس از وضعيت سلامترضايت از خشنوديرضايت از احساس تعلقروابط با ھمسايه هاقابل اعتماد بودن مردم شهررضايت از موفقيت ها ي زندگي محیط فیزیکیمحیط اقتصادیمحیط اجتماعی00شکل شماره (2-2) : نمودار شاخص هاي کيفيت زندگی شهريرضايت از محلهوضعيت مسکنفضاي سبز و پارک هاجمع آوري و دفع زبالهحمل ونقل عموميوضعيت ترافيککيفيت آبوضعيت خيابان هاآرامش و سکونفرصت هاي شغليوضعيت اقتصاديتوزيع درآمد و ثروتامکانات آموزشيامکانات بهداشتيرضايت از امکانات تفريحياحساس رضايت از امنيت فردياحساس از وضعيت سلامترضايت از خشنوديرضايت از احساس تعلقروابط با ھمسايه هاقابل اعتماد بودن مردم شهررضايت از موفقيت ها ي زندگي محیط فیزیکیمحیط اقتصادیمحیط اجتماعی
2-5-2- مفهوم کيفيت زندگي
قرنها است که مردم به طور ذاتي به دنبال زندگي خوب بوده اند و در اين راستا براي بهبود شرايط زيست خود ، بشر سعي ميکند تا از استعدادها و توانمنديهاي خود حداکثر بهره برداري را بنمايد. ولي همواره مسالهي اصلي اين بود که يک زندگي مطلوب و با کيفيت چگونه زندگي است؟
در ادبيات علوم اجتماعي ، توسعهي اجتماعي نخست مترادف با تکامل اجتماعي بود. دراين دوره بشر در حال حرکت بهسوي تمدن بود، ولي در دورههاي اخير توسعهي اجتماعي از فرضيههاي تکاملي خود جدا شده و روي مسايلي در ارتباط با تامين نيازهاي بشري و ارتقاي کيفيت زندگي متمرکز شده است.
در مراحل آغازين، مطالعات تجربي مربوط به کيفيت زندگي به صورت تقليلگرايانه و يک بعدي صورت ميگرفت. به عنوان مثال ، به سال 1985 در شمال غرب انگلستان تحقيقاتي به نام مطالعهي کيفيت زندگي انجام شد که طي آن مفهوم کيفيت زندگي محدود به بيماريهاي رواني مزمن در نظر گرفته شد. در مطالعاتي که بدين سبک در زمينهي کيفيت زندگي صورت مي گرفت ، آن را به عنوان نقطهاي محوري جهت ارزشيابي بهداشت رواني تلقي ميکردند. در طي دو دههي گذشته، مفهوم کيفيت زندگي از مفهوم روانشناختي صرف به يک مفهوم چند بعدي مبدل شده است. اين برداشت چند بعدي از مفهوم کيفيت زندگي در سنجش و ارزيابي کارآيي سياستهاي رفاه اجتماعي نقش عمدهاي را ايفا ميکند. آنچه که امروزه در حوزه رفاه اجتماعي و بهزيستي اهميت دارد ، اتخاذ ديدگاهي از کيفيت زندگي است که بتواند ابعاد اجتماعي ، اقتصادي ، رواني و زيستي را پوشش دهد. بهطوريکه هدف اصلي آن ، بيشتر بررسي چند بعدي انسان مي باشد. انسان شناسان نيز در اين زمينه معتقدند که زندگي بشر داراي دو بعد است:
سطح : اين بعد به جنبه هاي آشکار زندگي اشاره دارد.
عمق : به جنبههاي پنهان و ناديدني زندگي بشر اشاره دارد. در اين بعد آخر است که فهم و شناخت ما از زندگي شکل مي گيرد.
در حال حاضر اتفاق نظر چنداني در زمينهي چيستي مفهوم کيفيت زندگي وجود ندارد. اين مفهوم در حوزههاي متفاوت علمي با برداشتهاي متفاوت در حال حاضر به کار برده مي شود. در اينجا به تعدادي از اين تعاريف اشاره مي شود:
- کالمن مي گويد که کيفيت زندگي گستردگي و انبساط اميد و آرزو است که از تجارب زندگي ناشي مي شود(کالمن،1984: 124).
- فرانس و پاورس مي نويسند: « کيفيت زندگي، ادراک فرد از رفاه است که به نظر مي رسد از رضايت يا عدم رضايت در حيطههاي اصلي زندگي ناشي مي شود(فرانس و همکاران، 24:1985).
- سازمان بهداشت جهاني نيز کيفيت زندگي را اينگونه تعريف مي کند: « ادراک افراد از موقعيتشان در زندگي، در متن فرهنگ و نظامهاي ارزشي که در ان زندگي مي کنند و در ارتباط با اهداف ، انتظارات ، ارتباطات و نيازهايشان است. با وجود اختلاف نظرهايي که در تعريف کيفيت زندگي وجود دارد ، توافقي ادراکي در بين متخصصان وجود دارد. اکثر متخصصان موافق اين امر هستند که کيفيت زندگي شامل ابعاد مثبت زندگي مي شود و مفهومي چند بعدي است.
همان طور كه گفته شد مفهوم كيفيت زندگي، مفهومي چند جانبه و چند وجهي مي باشد. با مرور مطالعات انجام شده در زمينه كيفيت زندگي شهري به وضوح ديده مي شود كه اين مساله كه كيفيت زندگي شهري داراي اجزاي مختلفي مي باشد، مورد تاييد محققان قرار گرفته است. محققان در پژوهش هاي خود بر روي كيفيت زندگي شهري به طور كلي اجزاي تا حد زيادي مشابه را به عنوان ابعاد مختلف كيفيت زندگي شهري انتخاب كرده اند ولي شاخص هايي كه براي سنجش اين اجزا در نظر گرفته اند، متفاوت مي باشد.
جدول زير جنبه هايي را كه در پژوهش هاي مختلف در زمينه كيفيت زندگي شهري، به عنوان جنبه هاي مختلف كيفيت زندگي شهري توسط پژوهشگران مختلف انتخاب شده است،نشان مي دهد (جدول 2-1)
جدول شماره(2-1): جنبه هاي كيفيت زندگي شهري در پژوهش هاي مختلفمنبعجنبه هاي كيفيت زندگي شهري Liu (1976)1 - اقتصاد 2- سياست 3- محيط زيست 4- اجتماع 5- آموزشBoyer and Savageau (1981)1- آب و هوا 2- مسكن 3- محيط زيست و بهداشت 4- جرم 5- حمل ونقل 6- آموزش 7- هنر -8 تفريح 9- اقتصادBlomquist et al. (1988);Stover and Leven (1992)1- نزولات جوي 2- تعداد روزهاي گرم 3- تعداد روزهاي سرد 4- رطوبت 5- سرعت باد 6- تابش آفتاب 7- ساحل 8- جرم 9- نسبت معلم به شاگرد 10 - ذرات معلق 11 - مواد زايدSufian (1993)1- امنيت عمومي 2- هزينه خوراك 3- فضاي زندگي 4- استاندارد مسكن -5 ارتباطات 6- آموزش 7- بهداشت عمومي 8- آرامش 9- جريان ترافيك 10 - هواي پاكHuman Dev. Index(UNDP, 1994)1- اميد به زندگي 2- نرخ بيسوادي بزرگسالان 3- متوسط قدرت خريدProtassenko (1997)1- درآمد ماهانه هر شخص 2- توزيع درآمد 3- مخارج خوراك ماهانه) Ulengin ,1999, 130 منبع: (
همان طور كه در جدول بالا مشاهده مي شود، اگر چه جنبه هاي مختلف كيفيت زندگي شهري در هر يك از
پژوهش ها متفاوت مي باشد و با ديگر پژوهش ها مشابه نيست، ليكن تشابهات زيادي در نوع جنبه هاي مورد بررسي در اين پژوهش ها ديده مي شود. سارتوس و مارتينز ( 2007 ) در پژوهشي كه به منظور نظارت بر كيفيت زندگي شهري در شهر پورتو انجام داده اند، براي كيفيت زندگي شهري در اين شهر جنبه هاي زير را تعريف كرده اند (شكل شماره 2-3 )
422402-8382000
شكل شماره (2-3): كيفيت زندگي شهري انظر سانتس و مارتينز (Santos,2007,418)
در ادامه براي هر يك از جنبه هاي بالا، موضوعات زير را تعريف نموده اند: الف: جامعه: جمعيت، آموزش، ساختار فرهنگي، بهداشت، ايمني، ناهنجاري هاي اجتماعي ب: وضعيت محيط زيست: فضاهاي سبز، آب و هوا، صدا، كيفيت هوا، زيرساخت هاي اساسي ج: وضعيت كالاهاي اجتماعي: تسهيلات اجتماعي، تسهيلات ورزشي، تسهيلات آموزشي، تسهيلات اجتماعي و درماني، تحرك و پويايي، خرده فروشي د: وضعيت اقتصادي: درآمد و هزينه، بازار كار و بازار مسكن، مكانيزم اقتصادي(Santos,2007,418).
2-6- نظريه هاي كيفيت زندگي
نظريه هاي کيفيت زندگي در سه مقوله قابل بررسي است:
كيفيت زندگي ناشي از برخورداري .
كيفيت زندگي ناشي ازارتباطات
كيفيت زندگي ناشي ازبودن
2-6-1- كيفيت زندگي ناشي از برخورداري
اين نوع از كيفيت زندگي بيشتر ناشي از ميزان برخورداري افراد از امكانات و سطح دسترسي افراد نسبت به خدمات رفاهي مي باشد. اين بعد از كيفيت زندگي بيشتر متغيرهاي عيني كيفيت زندگي را پوشش ميدهد. درآمد به عنوان يكي از متغيرهاي اصلي اين حوزه درنظر گرفته ميشود. به خاطر چند بعدي بودن مقوله كيفيت زندگي نمي توان ادعا كرد كه بالا بودن اين بعد از كيفيت زندگي نشانهي كيفيت زندگي بالاي افراد است.
2-6-2- كيفيت زندگي ناشي از ارتباطات
اين بعد از كيفيت زندگي ناشي از روابط و پيوندهاي اجتماعي است. كيفيت روابط اجتماعي از نظر شكل، شدت و ميزان درگيري عاطفي، بر سطح كيفيت زندگي تاثير ميگذارد. با اين اوصاف روابط اجتماعي هم از نظر ذهني و هم از نظر عيني بر كيفيت زندگي تاثير خواهد گذاشت. ازاين رو روابط اجتماعي يكي از اساسيترين منابع كيفيت زندگي خواهد بود. درحال حاضر برخي تصور ميكنند كه از ميزان تاثير متغيرهاي اين بعد كاسته شده است. در حالي كه با تغيير ساخت جامعه تنها شكل روابط تغيير يافته است. در حال حاضر از شدت روابط مبتني بر صميميت كاسته شده و با اشكال ديگر روابط يعني پيوندهاي ضعيف و پيوندهاي عمودي جايگزين شده است. اين روابط باعث دستيابي به منابعي مي شوند كه در صورت عدم وجود آنها با صرف هزينههاي گزافي امكان پذير خواهد بود.
2-6-3- كيفيت زندگي ناشي از كيفيتِ بودن
تصور از خودمان و پاسخ به اين سوال كه ما چه كسي هستيم، بر قضاوت ما از كيفيت زندگي تاثير ميگذارد. اين بعد بيشتر با بعد ذهني كيفيت زندگي در ارتباط است. كمپبل دريافت كه تصور دربارهي خود با مقولاتي مثل سواد و درآمد ارتباط قابل ملاحظهاي ندارد، بلكه بيشتر با احساس كنترل بر زندگي خود درمقابل اين احساس كه زندگي ما تا چه حد توسط نيروهاي بيروني كنترل ميشود، مرتبط است. اين بعد به واسطهي ايجاد اين احساس كه زندگي چقدر معنادار است؛ بر تصور از كيفيت زندگي تاثير ميگذارد.
2-6-4- كيفيت زندگي شهري و برنامه ريزي
آرزوي بهبود كيفيت زندگي در مكاني مشخص و براي شخص يا گروه مشخص، كانون توجه مهمي براي برنامه ريزان است. هم چنين مي توان اظهار كنيم كه اقدام به برنامه ريزي بصورت فعاليتي عمومي و همگاني، به طور بالقوه اي مي تواند كيفيت زندگي شهروندان را به وجود آورد.
كتاب كلاسيك فريدمن (1987) درباره ي برنامه ريزي در حوزه ي همگاني و عمومي، اين موضوع را به طور زيادي روشن مي سازد كه برنامه ريزان مسئوليت قابل توجه اي براي همكاري و شركت درايجاد جوامع آزاد، قانون مدار و مسئول برعهده دارند، جوامعي كه در آن ها انتخاب هاي پيچيده و مركب ارزيابي و سنجيده شده و برنامه هاي مناسب آن اجرا و تكميل شده اند. چنين برنامه هايي عواقب و نتايج مستقيمي هم بر جنبه هاي خصوصي و هم جنبه هاي عمومي و همگاني زندگي شهروندان در زمينه ي كيفيت زندگي شان دارد (Massam 2002,198,) برنامه ريزان شهري، دولت مردان، سياست مداران، سازمان هاي غيردولتي و (نيز) عموم مردم مي كوشند تا فرآيند و خروجي هاي برنامه ريزي را، در جهت تغيير شرايط و بالا بردن كيفيت زندگي تحت تاثير قرار دهند و كالبد و محيط اجتماعي را فراهم كنند كه در آن كيفيت زندگي ارتقاء يابد. مطالعه كيفيت زندگي در برنامه ريزي شهري به گستره وسيعي از فرض هايي متكي است كه گستردگي آن ها به اندازه ي گوناگوني است كه در كيفيت زندگي ميان افراد، گروه ها يا مكان ها مي تواند تشخيص داده شود و تدابير تجويز شده مي تواند يا بايد تفاوت ها (و اختلافات) را ريشه كن نمايد. به هرحال ميان برنامه ريزان شهري و سياست گذاران درباره ي تدقيق معناي كيفيت زندگي، اجزاي منفردي كه كيفيت زندگي را در بردارند (كيفيت زندگي از مجموع و تعامل آنها بدست مي آيد)و روشي كه از طريق آن برنامه هاي ويژه، كيفيت زندگي را بهبود مي بخشند، توافق اندكي وجود دارد. در عين حال درگزارشات و پروژه هاي برنامه ريزي شهري بسياري به مفهوم كيفيت زندگي شهري اشاره مي شود، چه به عنوان نتيجه و حاصل پروژه و چه به عنوان بررسي وضعيت موجود. در واقع استفاده از مفهوم كيفيت زندگي شهري در برنامه ريزي شهري حداقل مي تواند در دو مرحله از فرآيند برنامه ريزي مورد استفاده قرار بگيرد. مرحله اول جايي است كه برنامه ريزان مي خواهند چشم انداز صحيح و قابل اطميناني از وضعيت موجود شهر داشته باشند. در واقع در اين مرحله برنامه ريزان در پي آن هستند تا اولويت ها و مسائلي را كه از اهميت بيشتري برخوردار هستند، به طور ويژه مورد توجه قرار بدهند، كه بررسي ابعاد مختلف كيفيت زندگي شهري مي تواند راهنماي مناسبي براي آنها در اين مرحله باشد. مرحله دوم جايي است كه برنامه ها و پروژه ها مي بايست مورد ارزيابي قرار بگيرند تا سودمندي و كارآيي آنها تاييد شود. در اين مرحله نيز بررسي اثراتي كه اين برنامه ها و پروژه ها بر روي ابعاد مختلف كيفيت زندگي شهري مي توانند داشته باشند، راهنماي مناسبي را براي برنامه ريزان و تصميم گيران بوجود مي آورد. در واقع برنامه ها و پروژه هايي مي تواند سودمندي و كارآيي داشته باشد كه درنهايت منجر به بالا بردن كيفيت زندگي شهري شود و به خصوص برخي ابعاد آنرا كه بيشتر مورد توجه برنامه ريزان شهري مي باشد، ارتقاء دهد.
2-7- ديدگاه هاي کيفيت زندگي
مارانس به منظور ارزيابي کيفيت زندگي شهري خصوصاً در زمينه زندگي مردم در شهرها، دو رويکرد اساسي را معرفي مي کند: نخستين رويکرد شامل نظارت بر کيفيت زندگي/ کيفيت زندگي شهري از طريق مجموع هاي از شاخصهاي)معمولاً بيشتراوقات( مشتق از داده هاي فضايي جمع شده از منابع اداري مانند سرشماري است، که گفته شده بايد مربوط به کيفيت زندگي ادراک شده باشند)به عنوان مثال سطح درآمد خانواده، ميزان جرم، سطوح آلودگ ، هزينه مسکن و غيره( از اين ديدگاه به عنوان ديدگاه عيني ياد مي شود.
دومين رويکرد شامل مدل سازي روابط ميان ويژگي هاي محيط شهري و انداز ه گيري ارزيابي هاي ذهني از قلمروهاي کيفيت زندگي مردم بوده،که شامل رضايتمندي از پديد ه هاي خاص و از زندگي به عنوان يک کل است. اين ديدگاه که به ديدگاه ذهني شناخته شده، نوعي داد ه هاي جمع آوري شده از ميان روشهاي تحقيق زمينه ياب و داد ه هاي تحليل شده از طريق روشهايي مانند تحليل رگرسيون يا مد لهاي چند ساختاري را درگير مي کند. درنهايت لازم است که ماهيت و درجه ارتباط ميان ابعاد عيني و ارزيابي ذهني افراد آزموده شود، چون درک آنها دراطلاع از چگونگي برنامه ريزي، مهم است؛ همچنين ممکن است در ديگر سياست هاي مداخله در توسعه کيفيت زندگي شهري نيز مشارکت داشته باشند(Marans,2011,3).
2-7-1- مکتب ساختارگرايي
در مکتب ساختار گرايي، پديده هاي جغرافياي شهري به صورت مجزا در کنار هم قرار نمي گيرند، بلکه هر پديده جغرافياي شهري جزيي از کل ساختاري است و تنها در درون اين ساختار مي توان آن را تحليل نمود،زيرا کل ساخت فضاي زندگي بر هر پديده جغرافياي شهري اثر مي گذارد، همچنين پيوند پديده ها با پديده هاي قبلي به منزله علت وجودي پديده هاي فعلي مورد نظر نيست، بلکه تنها بر ارتباط پديده ها در داخل يک ساختار تاکيد مي شودبطور مثال در نظريه ساخت شهر ، ارتباط و پيوند ميان ميزان اجاره بها ، قيمتهاي زمين و کاربري زمين بررسي ميگردد، يعني ميزان اجاره بها با توجه به بازار زمين، قوانين درباره زمين، همچنين کاربري زمين با توجه به چگونگي نظارت دولتها به نحوه استفاده از زمين هاي شهري و مانند آندر مکتب ساختار گرايي شهر و پديده هاي شهري بخشي از يک جامعه وسيعتر محسوب مي شود و براي شناخت عميقتر و منطقي تر مسائل شهري بايد کل جامعه که شهر نيز جزئي از آن است مورد بررسي قرار بگيرد.در جغرافياي شهري در داخل مکتب ساختاري ساخت گرايي عمدتآ با دو نوع نگرش روبرو است:
نگرشي که در آن گونه هاي نهادي و سازمانهاي مختلف از عوامل اصلي در شکل گيري شهرها ساخته مي شود.
نگرش سوسياليستي به شهر، که بين ساختهاي اقتصادي ، طبقات اجتماعي و توليد و مصرف در فضاي شهري همواره رابطه محکمي وجود دارد( شکويي، 1379: 23).
2-7-2- مکتب اصلاح گرايي
مکتب اصلاح گرايبان تاکيد بر جنبه هاي فن شناختي، معتقد به يافتن راه حل هايي براي رفع مشکلات شهري استدر اين مکتب عقيده بر آن است که بهسازي و ساماندهي محيط شهري بايد از درون همين جوامع صورت پذيرد؛ بنابراين بر اصلاح تنگناها و عوارض نظام اجتماعي موجود، بدون نفي کليت آن تاکيد مي کند. اصلاح گرايان زمين را ثروت شهر و حومه مي دانند که بايد از آن استفاده شود (زياري، 1389: 13).
مکاتب عنوان شده از جمله مکاتبي هستند که در زايش و تحول نظريات مطرح شده فوق نقش بارز و روشني ايفا نموده اند.
2-7-3- نظريات طراحان شهري معاصر در باب کيفيات محيطي
در ميان آثار زياد و متنوعي که از آنها پارامترهاي کيفيتي محيط زندگي استخراج شده است، دراين نوشتار به نظريات 5 نظريه پرداز اشاره خواهد شد که عبارتند از: جين جيکوب به عنوان اولين نظريه پرداز از نظريه پردازان معاصر، يان بنتلي نظريه پردازي که مستقيما به کيفيات محيطي در جهت ايجاد محيطي پاسخگو اشاره مي کند، بيان کيفيات مندرج در کتاب به کمک طراحي و ابعاد طراحانه برنامه ريزي شهري از آن جهت که ديدي طراحانه و برنامه ريزانه توامان دارند و در آخر کيفيات مندرج در کتاب «مکانهاي عمومي- فضاهاي شهري » اثر متيو کرمونا به عنوان آخرين اثر در دسترس از کيفيات محيط شهري.
جين جيکوب در سال 1961 در کتاب زندگي و مرگ شهرهاي بزرگ آمريکا، 5 معيار را براي محيطي با کيفيت مطلوب بيان مي کند: ملحوظ داشتن فعاليت هاي مناسب پيش از توجه به نظم بصري محيط، استفاده از کاربري مختلط چه به لحاظ نوع استفاده و چه از نظر حضور ابنيه با سن هاي مختلف در يک ناحيه، توجه به عنصر خيابان، نفوذ پذير بودن (قابل دسترس بودن) بافت، اختلاط اجتماعي و انعطاف پذير بودن فضاها
يکي از مشهورترين مجموعه کيفيت هاي طراحي شهري که توسط اهل فن ارائه شده است، مجموعه پيشنهادي گروه مطالعاتي "مرکز مشترك طراحي شهري پلي تکنيک آکسفورد" است. مجموعه مزبور توسط يان بنتلي و همکارانش در کتابي تحت عنوان محيط هاي پاسخده تدوين گرديده است و به واسطه جامعيت و سهولت فهم آن به يکي از مراجع مهم در مجامع حرفه اي و آکادميک بدل شده است. اين مجموعه 7 معيار که بايد در ايجاد محيط هاي پاسخده رعايت شوند را به اين شرح بيان مي کند: نفوذپذيري، گوناگوني، خوانايي، انعطاف پذيري ، تناسبات بصري ، غناي حسي و رنگ تعلق (Bently ,1999:205) .
در کتاب" به کمک طراحي" که بيان کننده موفقيت طراحي در سيستم برنامه ريزي است، اهداف طراحي به نوعي بيان کننده کيفيت هاي مورد توجه در طراحي شهري محيط کالبدي است. اين اهداف عبارتند از: هويت، تداوم و محصوريت، کيفيت عرصه همگاني، آساني حرکت، خوانايي، تطابق و تنوع. از طرفي در سال 1991 جان پانتر و کرمونا در کتاب ابعاد طراحانه برنامه ريزي شهري نيز بحث کيفيت را مطرح کردند . اين دو با روش تحليل هفتاد و سه طرح، کيفياتي که به لحاظ فراواني داراي درصد بالايي بودند را به عنوان مهمترين کيفيات محيط شهري مطرح کردند اين کيفيات عبارت بودند از : کيفيت پايداري زيست محيطي، کيفيت منظر شهر، کيفيت ديدها، کيفيت فرم شهر، کيفيت فرم ساختمان و کيفيت عرصه همگاني (Punter ,1997:101).
آخرين اثري که کيفيات محيط کالبدي را طبقه بندي کرده است در سال 2003 توسط متيوکرمونا با عنوان" مکانهاي عمومي - فضاهاي شهري "منتشر شد. در اين اثر ، کرمونا کيفيات تأثير گذار بر محيط کالبدي را به 7 دسته تقسيم کرده است که عبارتند از: دسترسي، سخت فضا و نرم فضا، فضاي همگاني، ايمني و امنيت، منظر شهري، اختلاط و تراکم، همه شمول بودن، و مديريت زماني فضا (Carmona ,2003:41).
2-7-4- مدلهاي طبقه بندي کيفيت محيط شهري
2-7-4- 1- مدل لنگ: نيازهاي انساني
اين مدل با اقتباس از نظريه سلسله مراتب نيازهاي "مازلو"، تدوين شده است. بر اساس اين مدل مي توان کيفيت محيط شهري را بر حسب برآورده ساختن گونه هاي مختلف نيازهاي انسان يعني: نيازهاي فيزيولوژيک، نياز به ايمني و امنيت، نياز به وابستگي و احساس تعلق، نياز به عزت و اعتماد به نفس، نياز به تحقق خويشتن و خودشکوفايي و نيازهاي شناختي- زيبا شناختي طبقه بندي نمود. لذا لازم است که محيط شهري ، نيازهاي متفاوت انساني را برآورده سازد (Lang, ,1987:91).
2-7-4-2- مدل اپليارد: حالت هاي ادراك انساني
بر اساس مدل پيشنهادي اپليارد، مي توان مؤلفه هاي گوناگون کيفيت طراحي شهري را بر اساس پاسخگويي به حالات ادراکي مختلف انسان سازمان دهي و طبقه بندي نمود. اپليارد، واکنش هاي ادراکي "انسان" در برابر "محيط" را به سه حالت زير تفکيک مي کند: حالت واکنشي-عاطفي که در بر گيرنده واکنش هاي عاطفي افراد نسبت به محيط است و در اين حالت محيط به عنوان محرکي جهت برانگيختن احساسات و تداعي معاني تلقي مي گردد. حالت عملياتي که غالبا توسط افراد در زندگي روزمره مانند تردد از مکاني به مکان ديگر جهت کار، ملاقات و … به کار گرفته مي شود و بالاخره حالت استنباطي که افراد براي حمايت از فعاليت هاي "عملياتي" و "واکنشي-عاطفي" فوق، در جستجوي کسب اطلاعات از محيط و نهايتا فهم "معني" آن هستند. در اين وضعيت، "اطلاعات استنباط شده"، موجب روشن گرديدن هويت فردي و جمعي محيط و جامعه مرتبط با آن و نهايتا حس مکان مي گردد (Appleyard ,1981:51).
2-7-4- 3- مدل «کانتر» : مولفه هاي « مکان »
مدل مشهور «ديويد کانتر» از پيشگامان مطالعات ادراکي معماري و طراحي شهري را مي توان يکي از چارچوب هاي نظري که قادر به تبيين مؤلفه هاي کيفيت طراحي شهري است، محسوب نمود. بر اساس مدل مزبور که به مدل « مکان » شهرت دارد محيط شهري به مثابه يک « مکان » متشکل از سه بعد در هم تنيده کالبد، فعاليت و تصورات است. به عبارت ديگر، کيفيت محيط شهري عبارت است از برآيند سه مؤلفه که هريک از آن ها متکفل برآورده ساختن يکي از کيفيت هاي سه گانه «کالبدي» «فعاليتي» و «تصوري» محيط شهر است.
2-8- ابعاد اساسي در مدلهاي سنجش کيفيت زندگي شهري
اکثر محققان در مطالعات کيفيت زندگي آن را به دو بعد تقسيم کرده اند، يکي بعد روانشناختي و ديگري بعد محيطي. در بسياري موارد بين اين دو دسته از ابعاد همبستگي بالايي وجود دارد. مثلا کيفيت بالاي تسهيلات سطح بالايي از رضايتمندي را به همراه دارد( Moro et al, 2008:58) اما در عين حال در برخي موارد نتايج حاصل از تحليل شاخص هاي عيني (مثلا متغيرهاي مالي) با تحليل شاخصهاي ذهني (مثلا متغيرهاي غير مالي مانند اميد به زندگي، محيط بهتر و ساير موارد)، مشابه نبوده و رتبه بندي که از شهرها از نظر شاخصهاي عيني بدست مي آيد با رتبه بندي شاخص هاي ذهني متفاوت است اما در عين حال وجود کنش بين شاخصهاي عيني و ذهني امري امکاناپذير است. به عبارتي ديگر کيفيت زندگي ترکيبي از دو رويکرد عيني و ذهني است در واقع کيفيت زندگي گستره اي است که نيازهاي عيني انسان در ارتباط با درك فردي يا گروهي رضايتمندي ذهني از آن تحقق مي يابد (Costanza et al,2007; 26 ) در مدلي که شافر و همکاران(shafer et al,2000:58) ارائه ميدهند. تصويري از نحوه ارتباط بين سه مفهوم قابليت زندگي، پايداري وکيفيت زندگي را نمايش ميدهند. در اين مدل قابليت زندگي به عنوان نتيجه ارتباط بين ابعاد فيزيکي واجتماعي مورد توجه قرار گرفته و پايداري نيز نتيجه ارتباط بين ابعاد اقتصادي و فيزيکي(طبيعي) مطرح گرديده است. ارتباط بين اين سه بعد در نهايت پايداري يا کيفيت زندگي تعريف مي گردد.
46291524257000
شکل (2-4): فاکتورهاي موثر در کيفيت زندگي اجتماع (از ديد اکولوژي انساني)
با توجه به پيچيدگي مفهوم کيفيت زندگي، چهار مفهوم رکن اساسي در کيغيت زندگي شهري را در بر مي گيريد. اين چهار بعد عبارتنداز: پايداري اقتصادي، پايداري اجتماعي، پايداري محيطي و پايداري فرهنگي- سياسي که درشکل شماره (2-5) اين ابعاد به همراه شاخص هاي آن ارائه گرديده است (فرجي ملائي،1389: 59)
شکل (2-5): ابعاد کيفيت زندگي شهري (منبع : فرجي ملائي،1389 :49)
2-8-1- کيفيت زندگي و ابعاد سه گانه آن
سلامت جسماني و رواني، يکي از ارکان اصلي توسعة پايدار و بخش جدايي ناپذير آن براي شکوفايي وارتقاي وضعيت زندگي است، به عبارت ديگر حفظ و ارتقاي سطح سلامت، پيشنياز حرکت و اقدام در زمينة برنامه ريزي هاي اقتصادي و اجتماعي است. هر جامعه زماني از پويايي و نشاط لازم برخوردار خواهد بود که شهروندان آن از سلامت جسماني و رواني مطلوب برخوردار شوند(حريرچي و همکاران،1388: 2). گر چه مفهوم سلامت اجتماعي کاربرد فراواني دارد اما ارائه تعريفي روشن و جامع براي آن دشوار است چون در زمينه هاي گوناگون و با کاربردهاي متفاوت به کار گرفته شده است. خود مردم معمولا تصوير روشني از کيفيت زندگي خود در ذهن دارند. آنها معمولا مي دانند که اگر چه شرايطي رخ دهد، در زندگي احساس خوشبختي خواهند داشت. بعنوان مثال داشتن درآمد بيشتر، وجود محله يا شهري آرام و زيبا و .... (نوغاني، 1388: 113). از همين رو تعريف جامع و انتخاب معياري مناسب براي سنجش اين بعد از سلامت جوامع بسيار نقش آفرين است. تعاريف و شاخص هاي بسيار براي سنجش کيفيت زندگي در حوزه ي اجتماعي ارائه شده است. از جمله درحوزه سلامت اجتماعي، پرسشنامه پيمايش سلامت SF-36 (وار،1996) و برنامه مصاحبه اي کيفيت زندگي (اولت و کينتز،1990) را مي توان اشاره نمود. کينتز (2004) سلامت اجتماعي را ارزيابي و شناخت فرد از چگونگي عملکردش در اجتماع و کيفيت روابطش با افراد ديگر، نزديکان و گروه هاي اجتماعي مي داند. ساپيرو(2004) به توانايي فرد در تعامل موثر با ديگران و اجتماع به منظور ايجاد روابط مطلوب شخصي و به انجام رساندن نقش هاي اجتماعي، عنوان سلامت اجتماعي مي دهد. استون وجيکوب (2005) سلامت اجتماعي را شامل سطوح مهارت هاي اجتماعي، عملکردهاي اجتماعي و توانايي شناخت هر شخص از خود به عنوان عضوي از جامعه بزرگتر دانسته و به شرايط اقتصادي و اجتماعي، رفاه و تماميت شخص درشبکه اجتماعي او توجه کرده است. لارسن سلامت اجتماعي را گزارش فرد از کيفيت روابطش با افراد ديگر، نزديکان وگروه هاي اجتماعي که عضو آنهاست، توصيف مي کند Larson,1996:83). ائتلاف جماعت سالم انتاريو(2003) مفهوم و شاخص هاي سلامت اجتماعي را نهفته در مفاهيمي همچون محيط زيست پاک، صلح، عدالت اجتماعي، دسترسي همگان به نيازهاي اوليه همچون غذا، آب، سرپناه و دسترسي به خدمات سلامت مي داند. از سوي ديگر بايد اذعان نمود که کيفيت زندگي بدون کيفيت محيطي که در آن زندگي مي کنيم معنايي ندارد، امروزه بسياري از ناهنجاري هاي رفتاري در جوامع شهري مانند خشونت، پرخاشگري، تجاوز به حقوق ديگران و رعايت نکردن قانون ضمن داشتن ريشه هاي تاريخي، فرهنگي و اقتصادي در کيفيت فضاهاي سکونتي و کاري نهفته است. بنابراين مي توان بيان کرد که کيفيت محيط يک قسمت از کيفيت زندگي است و شامل تمامي فاکتورهايي مي شود که بخشي از رضايتمندي انسان را از محيط تشکيل مي دهند. کيفيت محيطي يک نتيجه پيچيده اي است از ترکيب تصورات ذهني، ارزش ها و گرايش هايي که در ميان افراد و گروه ها متغيير است. کيفيت محيطي مي تواند به عنوان يک درک وسيع تر از کيفيت زندگي تلقي گردد. کيفيت پايه اي از قبيل سلامتي و ايمني در ترکيب با عواملي از قبيل راحتي و جذابيت مفهوم پيدا مي کند. کيفيت محيطي طبيعت، فضاي سبز، زير ساخت ها، محيط انسان ساخت، مطبوعيت محيط فيزيکي و منابع طبيعي که هر کدام از آنها کيفيت ويژه اي دارند، از معرّف هاي کيفيت محيطي به حساب مي آيند. به طور کلي کيفيت محيطي به عنوان شاخصي براي اندازه گيري درجه اي از محيط که براي زيستن انسان مناسب مي باشد، مورد استفاده قرار مي گيرد (قاليباف،1390: 48). رابطه متقابل و تاثير کيفيت محيط شهري بر کيفيت زندگي شهرها توسط کوئين لينچ (1981) نيز مورد تأييد واقع شده است. وي مي گويد اگر بنا بر اينست که طراحي شهري مفيد واقع گردد بايد قادر باشد از راه اعتلاي کيفيت محيط کالبدي به اعتلاي کيفيت زندگي انسان ياري نمايد(گلکار،1378: 43) در تعيين کيفيت زندگي مراد از مفهوم کيفيت اقتصادي، برخورداري خانوارها از استانداردهاي زندگي است. مقصود از استانداردهاي زندگي، قابليت دسترسي به کالاها و خدمات پايه بوده و معمولاً بر حسب درآمد سرانه و يا مصرف سرانه محاسبه مي شود. دسترسي به سرمايه، کالا وخدمات عمومي در جوامع، معياري از رفاه اقتصادي است به شرطي آنکه به گونه اي منصفانه و متعادل بين مردم توزيع شده باشد، در غيراين صورت حتي با وجود دسترسي بالا به سرمايه وخدمات، بسياري از مردم از لحاظ استاندارد زندگي و به تبع آن کيفيت زندگي در سطح نازلي به سر خواهند برد(خادمي،1390: 34). از سوي ديگر مطالعات علمي نشان داده اند که رابطه ميان وضعيت اقتصادي وکيفيت زندگي رابطه خطي نبوده واين دو در نقطه اي همسو و هم جهت حرکت مي کنند و آن نقطه اي است که حداقل شرايط مطلوب مادي براي زيست انسان فراهم شده باشد، ولي از آن به بعد ديگر نمي توان انتظار داشت که تأمين نيازهاي اقتصادي به بهبود کيفيت زندگي کمک کند، زيرا انسان موجودي چند وجهي و پيچيده است و منطق اقتصادي نمي تواند بسياري از رفتارهاي او را تبيين کند(زماني ،1388: 43).
2-8-2- شاخص هاي سنجش کيفيت زندگي شهري
در گذشته محققان علوم اجتماعي براي سنجش کيفيت زندگي استفاده از معرّف هاي عيني فرا فرهنگي مانند رفع نياز هاي اوليه (غذا، سرپناه، ...) را توصيه مي کردند. تاکيد زياد بر ديدگاه عيني منجر به غفلت از ديدگاه ذهني شد که بسيار مهم است و در سطح فردي به کار برده مي شود. در حالي که شاخص هاي عيني محيط زندگي و کار را تشريح مي کنند و شاخص هاي ذهني راه هايي که مردم شرايط اطرافشان را درک و ارزيابي مي کنند را تشريح مي نمايند( اکبري،1389: 128).امروزه تعريف بهزيستي ذهني به عنوان شاخص کيفيت زندگي از مطلوبيت بيشتري برخوردار مي باشد.بدان سبب که به جاي اينکه متخصصان بگويند مردم چه هنگام احساس خوشبختي مي کنند، خود مردم درباره آن اظهار نظر مي کنند. مي توان به روشني از شهروندان پرسيد که تا چه حد احساس خوشبختي مي کنند. سنجش کيفيت زندگي شهري با استفاده از اين رويکرد مشکل بوده و وقت و هزينه بيشتري را نسبت به سنجش شاخص هاي عيني به خود اختصاص مي دهد ليکن نتايج حاصل از آن منطقي بوده و بيشتر به واقعيت نزديک تر است (لطفي،:1388: 75). در اين تحقيق سعي شده است که کيفيت اقتصادي، اجتماعي و کالبدي شهر با توجه به ديدگاه هاي جامعه و جنبه ذهني مورد بررسي قرار گيرد. مناسب ترين روش براي اين منظور اينست که مستقيماً از افراد در مورد احساسشان از زندگي و ويژگي هاي جامعه شان سوال شود(حريرچي وهمکاران،1388: 95). به همين منظور در انتخاب شاخص هاي موثر، تحقيقات اولئکن که در شهرهاي ترکيه و به منظور سنجش کيفيت زندگي شهري انجام پذيرفته است، و به سبب شباهت هاي فرهنگي- اجتماعي و اقتصادي کشور ترکيه با ايران که امکان استفاده از اين شاخص ها را فراهم مي آورد، مورد توجه قرار گرفته است. در بررسي کيفيت زندگي و تعيين شاخص هاي سلامت اجتماعي، اولئکن(2001) درشهرهاي ترکيه مواردي از قبيل وسعت و نرخ خدمات آموزشي، ميزان خدمات سلامتي از قبيل بيمه هاي درماني، فعاليت هاي فرهنگي، امنيت و ميزان مشارکت مردم را معرفي کرده است. راوارد و کرامرس(1998) در مطالعات خود بيان نموده اند که مي توان با شاخص هايي همچون سبک زندگي، محيط فيزيکي و اجتماعي، صفات فردي دروني يا صفات حاصل شده در طول زندگي،به سطح سلامت در شهرها پي برد. (2002) Padilla در اين زمينه بر شاخص هاي خوب بودن از نظر رواني، دغدغه هاي اجتماعي، کنار آمدن با شکل ظاهري، سلامت جسماني و پاسخ به درمان تاکيد کرده است(نجات،1387: 58). ريموند و همکاران(2004) شاخص هاي سلامت جوامع را دريکپارچگي اجتماعي، پذيرش اجتماعي، مشارکت اجتماعي، شکوفايي اجتماعي دانسته و آنها را در تحقيقات خود به کار برده اند. در بررسي کيفيت زندگي و در تعيين شاخص هاي اقتصادي و کالبدي اولئکن (2001) در شهرهاي ترکيه مواردي از قبيل حمل و نقل و شبکه دسترسي، فضاي سبز، زيبايي بصري، بهداشت، وضعيت پارکينگ و نحوه پارک اتومبيل در محله، وضعيت جوي ها و آبراهه، رضايت از درآمد، رضايت شغلي، توان پرداخت هزينه هاي درماني، ميزان پس انداز را مورد بررسي قرار داده است. ديدگاه برخي از صاحبنظران در زمينه تعيين شاخص هاي کيفيت زندگي در جدول(2-2) آورده شده است.
جدول(2-2): شاخص هاي کيفيت زندگي شهري از ديدگاه صاحب نظران مختلفمحققشاخص هاي کيفيت محيطجين جيکوبز (1961)ملحوظ داشتن فعاليت ها مناسب پيش از توجه داشتن به نظم بصري محيط، استفاده از کاربري هاي مختلط چه به لحاظ نوع استفاده چه از نظرابنيه با سن هاي مختلف در يک ناحيه، توجه به عنصر خيابان، نفوذپذير بودن بافت که به مفهوم پيشنهاد استفاده از بلوک ها ي کوچک تر شهري است، اختلاط اجتماعي و انطباق پذير بودن فضاهااپليارد و اوکاموت (1968)صدا، نور، دود، گرد و غبار، ميکرواقليم، خلوت فعاليت هاي ارزشمند و محيط هاي شناسايي محلي،تعامل اجتماعيلانسينگ و مارانز (1969)باز بودن، راحتي،جذابيت، نگهداري، صدا و ارتباط آنها با ساکنان محله شانسانوف و ساوني (1972)ايمني از آتش سوزي، امنيت، دسترسي به مدارس، جمع آوري زباله، ارتباط با همسايه ها، پياده رو مناسب، فاصله مناسب از دوستان، فاصله مناسب از خويشاوندان، پارکينگ جلوي خانهاپليارد و لينتل (1972)خطرات ترافيکي، استرس، صدا و آلودگي، خلوت، قلمرو خانه، همسايگي و ملاقات، شناسايي و دلبستگيکارپ و همکاران (1976)ايمني، زيبايي، صدا، همسايه ها، تحرک و دسترسي، آزار و اذيتکوئين لينچ (1981)دسترسي، سر زندگي، حس سازگاري، کنترل و نظارت،کارايي و عدالتپرفسور دوهل (1984)بالا بودن سطح بهداشت براساس شاخص هاي قابل قبول بهداشتي و قابليت دسترسي براي کليه ساکنين،بالا بودن کيفيت کالبدي محيط، مسکن، وجود محلات فعال و معني دار، توانايي رفع نيازهاي اوليه هر شهروند، وجود روابط اجتماعي در حد معقول، وجود اقتصاد متنوع و خودکفا، تنوع فعاليت هاي فرهنگي،الگوي متناسب شهرسازيبنتلي و همکاران (1985)سازگاري بصري، تنوع، نفوذپذيري، خوانايي، انعطاف پذيري، قابليت شخصي سازي، هم چنين در سال 1990 سه معيار: کارايي از نظر مصرف انرژي، پاکيزگي و حمايت از حيات وحش بدان افزوده شد تا کاستي هاي را بپوشاندآلن جيکوبز و دانلد اپليارد (1987)سرزندگي، هويت، کنترل دسترسي به فرصت ها، تخيل و شادي، اصالت و معنا، زندگي اجتماعي و همگاني, خود اتکايي شهري، محيطي براي همهمايکل ساوت ورث (1989)ساختار، خوانايي، فرم، حس مکان، هويت؛ ديدها و مناظر، مقياس انساني يا پيادهرومانا و همکاران (2003)زباله، آلودگي آب، آلوگي هوا، صدا، شلوغي و ترافيکمأخذ: يافته هاي تحقيق
2-9- برنامه ريزي
برنامه ريزي فرآيندي است تحليلي که شامل پيش بيني شرايط آينده و تعيين اهداف در چارچوب آن پيش بيني و تهيه چند گزينه عمل و قابل اجرا براي دستيابي به اهداف و انتخاب يک گزينه از ميان آن ها مي شود( نوريان و شريف، 1379: 25). حسين زاده دلير برنامه ريزي را عبارت از پويش عقلايي مکانيزم تصميم گيري در امور توسعه اقتصادي– اجتماعي در ابعاد زماني بلند مدت، ميان مدت و کوتاه مدت به منظور بهره برداري منطقي و هماهنگ از امکانات و منابع در جهت تأمين نيازمندي هاي عمومي و اساسي جامعه مي داند(حسين زاده دلير،1380: 5) فريدمن برنامه ريزي را چنين تعريف مي کند: برنامه ريزي اساساً يک روش انديشيدن به مسائل اجتماعي و اقتصادي است، جهت گيري برنامه ريزي عمدتاً به سوي آينده است، عميقاً به ارتباط ميان هدف ها و تصميم هاي جمعي مربوط بوده و براي جامع بودن خط مشي و برنامه تلاش مي کند هر جا که اين شيوه تفکر به کار رفته باشد اين استنباط وجود دارد که برنامه ريزي در حال انجام است (آسايش،1382: 21)در برنامه ريزي ها تأکيدها در محورهاي زير ضروري است:
تأکيد بر عنصر انسان در فرآيند تغيير و تحول به عنوان يک عامل اصلي و اولويت دادن به نظرات و نيازهاي مردم محلي.
جامع نگري و نگرش سيستمي به پديده هاي طبيعي و انساني در ناحيه.
توجه به حفظ محيط زيست و ايجاد شرايط مناسب براي حفظ تعادل و پايداري محيط زيست.
گريز از مطلق نگري و توجه به شيوة درک و تفسير و تعبير انسانهاي محلي در فرآيند شناخت و توسعه
2-10- ديدگاههاي توسعه پايدار شهري با توجه به محيط زيست
ديدگاههاي زيست محيطي نخست در جوامع غربي با بروز مسائل و مشکلات روز افزون زيست محيطي پديد آمد که ريشه در نابسامانيها وعدم تعادلهاي محيط زيست جوامع صنعتي داشت. با اشاعه فرهنگ غربي در جوامع توسعه نيافته، مفاهيم زيست محيطي نيز به عنوان بخشي از اين فرهنگ، تسري يافت و بعدها در پي اجلاسهاي جهاني پي در پي، توجه به ملاحظات زيست محيطي بر راهبردهاي توسعه، سايه افکند. البته در کشورهاي توسعه نيافته نيز، فقر و رشد سريع جمعيت، بهرهبرداري نامناسب و مفرط از منابع طبيعي و تخريب آن، بيتوجهي به توان اکوسيستمها با تراکم جمعيت و فعاليت و ... جملگي و توامان موجب به هم ريختگي تعادلهاي زيست محيطي شده و بستر مناسبي براي شکلگيري ديدگاههاي زيست محيطي فراهم ساخت.
توسعه پايدار، اساسي ترين نظريه در اين زمينه است که تمامي زمينه هاي توسعه از جمله توسعه شهري را نيز در بر ميگيرد، اين نظريه که با پيگيري نهادهاي بينالمللي در دهه اخير به يک ميثاق جهاني مبدل شده بر اين مبنا شکل گرفته که نبايد با تأمين نيازهاي نسل کنوني، نيازهاي توسعه آتي به مخاطره افتد.
2-10-1- تعريف سازمان خواربار جهاني (فائو)
توسعه پايدار، مديريت و حفاظت از منابع پايهاي، استفاده از دستاوردهاي تکنولوژيکي و پيريزي ساختار تشکيلاتي مناسب است تا نيازهاي انساني نسلهاي کنوني و آتي به طور مستمر و مطلوب تضمين شود. به تعبير ديگر توسعه پايدار، حفاظت از منابع اراضي و آب، منابع ژنتيک گياهي و جانوري به گونهاي است که مخرب محيط زيست نباشد و ضمناً از نظر فني مناسب، از نظر اقتصادي با ارزش و از نظر اجتماعي مورد قبول پذيرش باشد. توسعه پايدار شهري که اينک بيش از هر ديدگاهي مورد قبول و عنايت است، در سالهاي اخير دستخوش تحولي اساسي بوده و از محدوده تعادلهاي زيست محيطي فراتر رفته و تعادلهاي اقتصادي، اجتماعي را نيز در بر گرفته است.
2-10-2- تئوريهاي توسعة منطقهاي
«هيرشمن» “Hirschman” و«ميردال Myrdal» از نخستين کساني بودند که در راه کاربردهاي مکاني فرايند توسعه را شناختند و از اين طريق براي ايجاد پيوند ميان مدلهاي رشد اقتصادي و نظرية توسعة منطقهاي اقدام کردند. در واقع، توجه اصلي هيرشمن به رشد اقتصادي متمرکز بود. وي به ويژه با نظريات «نورکز» در مورد رشد متوازن، مخالفت ميورزيد و معتقد بود که توسعة اقتصادي از طريق زنجيرة عدم توازن به وجود ميآيد و سرمايهگذاريهاي جديد در نتيجة افزايش بازده فعاليتهاي موجود، انجام ميشود.
در نتيجه، رشد، نامتوازن خواهد شد. صنايع جديد در نزديکي صنايع موجود مستقر ميشوند و نقاط رشد معيني را ايجاد ميکنند. اين تمرکز مکاني، با عقبماندگي نواحي ديگر همراه خواهد بود و نتيجة آن، قطببندي منطقهاي و گسترش ناهمگون توسعه از نظر جغرافيايي است. در پي آن، آثار «نفوذکنندة» متعددي، تصحيح اين عدم توازن را تضمين خواهد کرد.
«ميردال»، بسيار بيشتر از «هيرشمن»، به اين نکته معتقد است که توسعه، يک روند کنش متقابل بين نواحي مختلف است که تفاوتهاي ابتدايي در زمينة موفقيت آتي را افزايش ميدهند. او همچنين بر اين باور است که وقتي توسعة اقتصادي به سطح معيني برسد، اين تفاوتها برابر خواهند شد. در اين فرايند، دو مکانيزم اساسي به نامهاي گسترش و واپسروي مطرح ميشوند. مثلاً هنگامي که يک مرکز شهري در حال توسعه، توليد کشاورزي در نواحي مجاور خود را تحرک ميبخشد، گسترش به وجود ميآيد.
سالخوردگي جميعت در مناطق پرجمعيت، مثالي براي واپسروي است. يکي ديگر از آثار کاملاً شناخته شدة واپس روي، فرايند انتقال سرمايه از نواحي توسعه نيافته به مناطق کاملاً توسعه يافته است.
در کشورهاي فقير، غالباً قدرت اقتصادي و سياسي با هم آميخته است و در مناطق نسبتاً توسعه يافته متمرکز شده و باعث تشديد نابرابري جغرافيايي ميشوند. يکي از نتايج اين امر اين است که نواحي عقبمانده، فراموش شوند و سرمايهگذاري کمتري را در امور زيربنايي و غيره دريافت کنند. بر اساس برداشت «روند ينلي» و «رادل»، خوشبيني «هيرشمن» دربارة گسترش توسعه به نواحي عقبمانده، واقعيت خارجي ندارد و دست کم نيازمند کنشي آگاهانه است. بر اساس شناخت ميردال، چنين بر ميآيد که نيروهاي قطببندي کننده، غالباً قويتر از مکانيزمهاي گسترش هستند. به منظور اجتناب از قطبي شدن بيش از اندازه (مثلاً رشد کنترل نشدة شهرهاي بزرگ)، اين مکانيزمهاي گسترش، بايد از ابتدا با اقدامات برنامهريزي شده تقويت شود که البته اين امر، به برنامهريزي منطقهاي نيرومندي نياز خواهد داشت.
2-10-3- روش منطقهايکردن
معمولاً طبقهبندي و ترسيم خطوط مناطق، به يک يا چند روش از سه نظرية متفاوت زير صورت ميگيرد :
2-10-4- مناطق همگن
ترسيم خطوط نواحي همگن، هدف اولين نظريه است، معيار اصلي مورد استفاده براي تعيين وجوه تمايز بين مناطق متفاوت است و به هدفهاي مورد نظر بستگي دارد. ارتفاع از سطح دريا، شکل زمين، ميزان بارندگي، نوع فعاليت اقتصادي غالب (مانندکمربند ذرت در آمريکا) يا ترکيبي از چند عامل، ممکن است به عنوان معيار شناخته شوند. در مورد حالت اخير، شايد استفاده از روشهاي آماري، مانند اعداد شاخص يا تحليل عوامل، سادهتر باشد. ضابطة همگني نشان ميدهند که ميزان تفاوت با ساير مناطق، از تفاوتهاي داخلي بيشتر است.
2-10-5- مناطق عملکردي
تلاش ديدگاه دوم، ترسيم خطوط مناطق عملکردي است، که مناطق قطبي شده يا به اعتقاد «هيل هورست»، مناطق گرهاي نيز خوانده ميشوند. اين مفهوم بر اين نظريه استوار است که مردم براي فعاليتهاي خود به فضايي نيازمندند و بنابراين داراي جايگاهي هستند. حداقل اين فعاليتها، شامل امور اداري، اقتصادي، سياسي، تفريحي و اجتماعي ميشود. محتواي اين موضوع، در واقع روابطي است که از اينگونه فعاليتها منتج ميشود و مستلزم حمل و نقل و يا ارتباط ميان جايگاههاي مختلف است. بدين ترتيب، مفهوم گرهاي، بر تفاوتهاي درون منطقهاي تأکيد ميورزد. تخصص فزاينده (تقسيم کار)، جريان را به سمت کانونيابي اين روابط در فضا هدايت ميکند. الگوي خطوط متقارب حاصله، از ابتدا به سمت مراکز بزرگتر جهت داده ميشود.
اگر بتوانيم عملکردهايي را که فقط از طريق بزرگترين مراکز صورت ميگيرد، حذف کنيم، انتخاب مناطق از طريق اتصال نقاط کم تراکم امکانپذير ميشود، البته اين کار بايد به ترتيبي صورت گيرد که براي هر شهر درجة دوم، فعاليتهايي که در شهرهاي درجة دوم ديگر متمرکز است، در نظر گرفته نشود.
2-10-6- مناطق برنامهريزي
مقولة سوم را منطقة برنامهريزي مينامند. اساساً، اين گونه مناطق را ميتوانيم برحسب هدفهاي برنامهريزي، شيوههاي پيشنهاد شده و توسعة مورد انتظار، تعريف کنيم. براي سهولت امر، معمولاً مرزهاي اداري، که جمعآوري اطلاعات (آماري) و نيز اجراي برنامه (از طريق کانالهاي اداري موجود) را آسان ميکنند، به کار گرفته ميشوند. عيب بزرگ اين کار، ناهماهنگي مرزبنديهاي اداري با مرز بنديهاي ديگري مانند معيارهاي اقتصادي است، به طوري که تصميمات زيربنايي را براي اينگونه مناطق کم اثر ميکند. در اينگونه موارد، تغيير مرزهاي اداري، تنها راه حل واقعي است که به ندرت عملي است. اندازة مناطق برنامهريزي، با طول مدت برنامهريزي تغيير ميکند. هر چه مدت برنامهريزي طولانيتر باشد، مناطق بزرگتر خواهند بود. اقدامات کوتاه مدت، معمولاً در مناطق نسبتاً همگن مؤثر واقع ميشود. در برنامهريزي، منطقة همگن و منطقة عملکردي، براي هدف تجزيه و تحليل به ميزان قابل توجهي با يکديگر مرتبط هستند، حتي اگر با منطقة برنامهريزي تداخل نيابند. طبقهبندي «فريدمن» از مناطق برنامهريزي (يا به قول خودش، مناطق توسعه) چارچوب مفيدي براي تجزيه و تحليل فراهم ميآورد. او پنج نوع منطقة متفاوت را در مناطق توسعهاي ارائه ميدهد :
مناطق هستهاي، که با داشتن استعداد فراوان براي توسعة اقتصادي، مشخص شدهاند. اين مناطق، شامل يک يا چند شهر خوشهاي ، با حومههاي مياني هستند.
نواحي انتقالي پيشرفته که در فاصله نسبتاً کم از مناطق هستهاي قرار گرفتهاند و ظرفيت استفاده از منابع را به خوبي دارا هستند. از مشخصات بارز اين نواحي، مهاجرت و امکان توسعة اقتصادي است، که غالباً در پاسخ به تقاضاهاي روزافزون مناطق هستهاي به وجود ميايد.
مناطق مرزي داراي منابع، نواحي قديمياي هستند که اماکن مسکوني آنها داراي اقتصاد روستايي با ويژگي مهاجرت است.
مناطق داراي مسائل ويژه، نواحياي هستند که به علت موقعيت مکاني خاص يا مناطق ويژه، به نگرش توسعهاي خاصي نياز دارند. حوزههاي آبريز رودخانهها، نواحي مناسب براي توسعة جهانگردي و محدودههاي مرزي را به عنوان چند نمونه ميتوان ذکر کرد.
گرچه اين طبقه بندي ممکن است در طراحي برنامههاي توسعة بسيار مفيد باشد، اما در متن آن، بر جنبة «توسعه» (که «فريدمن» آنها را مناطق توسعه مينامد)، بيشتر تأکيد شده است، تا جنبههاي «برنامهريزي»
«ميسرا»، «سوندارام» و «پراکاسارائو»، نوعي طبقهبندي ويژة مناطق برنامهريزي را طرحريزي کردند، که چنين محدوديتي نداشت. آنان سه نظام برنامهريزي مناطق را از هم متمايز ميکنند که سرانجام ميبايست در يک نظام کلي ترکيب شوند.
مناطق اقتصادي، که بر اساس منابع بالقوه مشخص شدهاند. اينها با ديدگاه «فريدمن» در زمينة منطقهاي کردن قرابت دارند.
مناطق اجتماعي، که با انواع مختلف تفاوتهاي اجتماعي در داخل جمعيت مشخص ميشوند. به ويژه درجه و خصوصيت دوگانگي در درون منطقه، مورد تأکيد نويسندگان قرار گرفتهاند. براي مثال، آنها دوگانگي شهري و روستايي، فرهنگي و اقتصادي را مورد توجه قرار ميدهند.
مناطق محيطي، که بر اساس درجات متفاوت آسيبپذيري محيط، که توسط عواملي مانند فرسايش، آلودگي و پيشروي کوير نشان داده ميشود، تعيين ميگردد.
مناطق اداري، که از قبل وجود داشته و مکانيزم تنظيم و اجراي طرحها را به وجود ميآورد.
در ادامه به چند مورد از نظريهها و مدلهاي قابل اجراء در توسعه روستايي که مرتبط با موضوع رساله اينجانب نيز ميباشد آورده شده است.
2-10-7- نظريه سيستمها
سيستم مجموعه اجزا وابسته به يکديگر است که داراي ثبات، پيوستگي و استقلال نسبتاً قابل توجهي است. استقلال، بيانگر عدم وابستگي خارجي است، يعني حدي که اجزاي سيستم با ساير اجزا خارج از سيستم، در ارتباط نيستند.
سيستم را ميتوان به عنوان يک دسته متغير و نظام روابط بين آنها، يا يک دسته اجزاي سازنده يک مجموعه پيچيده توجيه کرد. (مينايي، 1353: 95)
اصول حاکم بر سيستمها را ميتوان در چهار مورد ذيل خلاصه نمود :
تعامل موجود بين عناصر تشکيلدهنده يک سيستم
کليت، سيستم ترکيبي از عناصر است، ولي در مجموع آنها خلاصه نميشود. کل سيستم چيزي بيش از حاصل جمع عناصر تشکيلدهنده، آن است.
سازمان به مفهوم سلسلهاي از روابط بين عناصر يا اشخاص است که يک واحد وجودي جديد را به وجود ميآورد. اين واحد داراي کيفيتهايي است که هر يک از عناصر يا اشخاص مربوط به تنهايي ازآن برخوردار نيستند.
پيچيدگي، واژه پيچيدگي نبايد با واژه ساده يا بغرنج بودن، اشتباه شود. براي درک سيستم علاوه بر زمان، روش و دقت نظر کافي نيز لازم است. (دوران، 1370: 22-16)
2-11- تعريف و مفهوم ارزيابي عملکرد محيط
از واژه ارزيابي عملکرد تعاريف بسياري ارائه شده است به منظور درک صحيح هر پديده يا موضوع لازم است آن پديده تعريف شده تا برداشت و فهم مشترکي از آن حاصل شود. موضوع ارزيابي عملکرد نيز از اين قاعده مستثني نيست. ارزيابي فرايند جمع آوري و تفسير نظام دار شواهدي است که در نهايت به قضاوت ارزشي با چشم داشت به اقدامي معين بينجامد» در اين تعريف چهار عنصر کليدي وجود دارد. اول آنکه استفاده از اصلاح نظام دار بيانگر آن است که اطلاعات مورد نياز به درجه اي از دقت تعريف مي شود و تلاش براي به دست آوردن آنها با برنامه ريزي صورت مي گيرد. دومين عنصر تعريف بيباي «تفسير شواهد» گاهي در ارزيابي ناديده گرفته مي شود. اطلاعات جمع آوري شده در هر زمينه ارزيابي، خواه ناخواه تفسير مي شوند تا سومين عنصر يعني«قضاوت ارزشي» شکل بگيرد.ارزيابي از حد توصيف فراتر ميرود. عامل ارزيابي براساس اطلاعاتي که جمع آوري کرده است به تفسير آنها مي پردازد و قضاوت ارزشي مي کند. اگر فعاليت جمع آوري اطلاعات و تفسر آنها به «داوري ارزشي» ختم نشود ارزيابي صورت نگرفته است.آخرين عنصر تعريف با چشم داشت به اقدامي معين است ارزيابي اگر به اقدام منتهي نشود، چيزي جز اتلاف منابع نخواهد بود(طبرسا ، 1378: 15). ارزيابي عملکرد و يا سنجش عملکرد، فرايندي است که بوسيله آن يک مدير رفتارهاي کاري کارکنان را از طريق سنجش و مقايسه آنها با معيارهاي از پيش تنظيم شده ارزيابي مي کند، نتايج حاصله را ثبت مي کند و آنها را به اطلاع سازمان مي رساند، يک سيستم ارزيابي عملکرد، فعاليت هاي سازماني مرتبط با موضوع ارزيابي عملکرد را شامل مي شود(گريفين ، 1385: 479).
ارزيابي عملکرد دربعد سازماني معمولا مترادف با اثربخشي فعاليتها است. منظور از اثربخشي ميزان دستيابي به اهداف و برنامه ها با ويژگي کارآ بودن فعاليت ها و عمليات است.
ارزيابي عبارت است از روشي که بوسيله آن ميزان نزديکي عمليات انجام شده با انتظارات مورد نظر سنجيده مي شود. بعبارت ديگر ارزيابي مقايسه اي بين آنچه وجود دارد با آنچه مورد نظرمطلوب است. به بيان ديگر ارزيابي عبارت است از تعيين ارزش، اهميت، شايستگي يا مطلوبيت يک چيز است اين امر با روش جستجوي منظم و قضاوت کردن سروکار دارد(بازرگان ،1380: 53). منظور ارزيابي عملکرد سازمان عبارت است از فرايندي است که بوسيله آن بتوان مجموعه اقدامات، فعاليت ها، برنامه هاي کوتاه مدت، ميان مدت و بلند مدت را در زمان معيني از فصول به نحو احسن کنترل و نظارت نمود(عبدي ،1381: 30).
در صورت اجراي صحيح نظام ارزيابي عملکرد بخصوص در بخش هاي دولتي و دستاوردهاي متعددي به شرح ذيل براي دولت يا سازمان موضوع ارزيابي حاصل خواهد شد:
1) توسعه فرايند هدف گذاري صحيح؛ 2) تقويت فرايند بهبود دائمي؛3) استفاده بهينه از منابع بخصوص منابع انساني سازمان؛ 4) ارتقاي توان دستيابي سازمان به اهداف و در نتيجه اثربخشي آن؛ 5) تصميم گيري دقيق تر مسئولين به واسطه مشخص شدن نقاط قوت و ضعف عملکردها؛ 6) افزايش مشارکت جامعه با مجموعه دولت به واسطه آگاهي آنها از عملکرد دولت؛ 7) افزايش مشارکت کارکنان در امور، نهادينه شدن پذيرش تغيير و تحول در جامعه و به تبع آن در مجموعه دولت(خداداد حسيني، انور رستمي، 1382: 29).
نظام ارزيابي عملکرد را مي توان از زواياي متفاوتي مورد بررسي قرار داد. دو ديدگاه سنتي و نوين در خصوص ارزيابي عملکرد وجود دارد.
در نگرش سنتي مهمترين هدف ارزيابي قضاوت و يادآوري عملکرد بوده در حاليکه در نگرش نوين، فلسفه وجودي ارزيابي بر رشد، توسعه، بهبود ظرفيت ارزيابي شونده متمرکز مي باشد.
به نظر مي رسد مناسبت دارد که با توجه به نتايج حاصله از مطالعات، مسئولان ارزيابي دستگاههاي دولتي ديدگاه دوم را در دستور کار خود قرار دهند. در صورتيکه دستگاههاي دولتي با تمام وجود لمس نمايند که اهداف اساسي مرتبط با انجام ارزيابي در راستاي رشد، توسعه و بهبود عملکرد و فعاليتهاي آنها است و پديده قضاوت و مچ گيري در آن جايگاهي ندارد در اين صورت سازمانها خود به استقبال برقراري نظام ارزيابي مي روند و به طور مرتب در جهت بهبود مکانيزمهاي آن تلاش مي نمايند. برآيند اين تلاش ها ايجاد نظام خود ارزيابي در سازمان ها است که پيامد وجود چنين نگرشي بالا رشد، توسعه و بهبود عملکرد و نهايتا تحقق اهداف سازماني است (طبرسا، 1378 : 6).
2-11-1- مفهوم ارزيابي محيط
ارزيابي به عنوان فعاليتي كليدي، تکميلي و حمايت كننده در فرايند برنامه ريزي است که موجب اطمينان از ارتقاء شرايط موجود سياستها، برنامه و طرح ها است. ارزيابي، مرحله اي اساسي در تصميم سازي در جهت كمک به تصميم گيري مي باشد و يک روند تحصيلي است كه در آن كوشش مي شود دلايل و شواهدي دال بر مزايا و معايب طرح ها فراهم شود و نگرش هاي جديد براي تهيه آلترناتيوهاي برتر به دست آيد و داراي فرايند مشخصي است كه به منظور بهبود و ارتقاي زندگي اعضاي جامعه انجام مي شود.
در زبان فارسي به معني عمل يافتن ارزش هر چيز و قيمت گذاشتن بر روي چيزي و معادل انگليسي آن Evaluation به معني ارزيابى كردن، سنجيدن و تقويم كردن و يا شماره و عدد چيزي را معين كردن و يا قيمت گذاري كردن مي باشد. همچنين مفهوم ارزيابي را مي توان بررسي و آزمايش يک طرح، برنامه يا فرايند برنامه ريزي، در چهارچوب ارزشها، معيارها و ضوابط مشخص شده، تعيين نتايج حاصله از تعدادي فعاليت برنامه ريزي شده براي نيل به يک يا چند هدف و يا تنظيم معيارهاي موفقيت تعدادي نمونه از واحدهاي مورد نظر، تبديل نمونه ها به اطلاعات حاصله با معيارهاي تدوين شده و تعيين موقعيت كارايي و مورد قبول بودن پديده مورد مطالعه بيان نمود. با پيدايش نگرش سيستمي به برنامه ريزي و تکامل فرايند برنامه ريزي، ارزيابي نيز به عنوان يکي از اركان مهم اين فرايند مورد توجه و تاكيد قرار گرفته است. (عزيزي، 1389: 89)
2-11-2- اهداف، عملکرد و معيارهاي ارزيابي
هدف ارزيابي مانند ساير مراحل از فرآيند برنامه ريزي، ارتقاء كمي و كيفي در سطوح مختلف و بر طرف كردن نيازهاي برآمده از كل فرآيند برنامه ريزي است؛ در يک نگاه جامع به مفهوم هدف مي توان گفت كه اهداف براساس ويژگي ها، خصوصيات، مشخصات و صفاتي كه دارند، مي توانند به انواع گوناگون طبقه بندي شوند. به طور خلاصه مي توان اهداف ارزيابي را باز آگاهي و باز خورد، شناخت خود، بهبود عملکرد، برنامه ريزي، توسعه و بهسازي و اجراي تعهدات قانوني باتوجه به نظام ارزيابي هر كشور نام برد. دسته اي ديگر از اهداف ارزيابي نيز شناخت ابعاد مختلف برنامه براي بهره برداري استفاده كنندگان از نتايج آن، كمک به موثر واقع شدن برنامه ها از طريق آگاه كردن دست اندركاران و تصميم گيران، مشخص كردن ميزان نيل به اهداف برنامه، شناسايي نقاط قوت و ضعف برنامه، بهبود كيفيت نظارت، ميزان اقتصادي بودن برنامه، ارتقاء اثر گزاري برنامه و اندازه گيري پيشرفت، جمع آوري اطلاعات، مبادله تجربه مي باشند.
با توجه به اهداف و نتايج مورد انتظار و در نظر گرفتن ابعاد و نقش ارزيابي در برنامه ها، ارزيابي بايد بتواند به پرسش هايي از اين دست پاسخ دهد :برنامه انتخاب شده تا چه اندازه با در نظر گرفتن ويژگي هاي جامعه هدف مشخص شده و كيفيت برنامه چگونه است. نتايج مورد انتظار از اجراي هر طرح يا برنامه چيست؟ آيا طرح، برنامه و سيسات تنظيم شده يا در حال اجرا بر طبق زمان بندي معين پيش مي رود؟ آيا پيش بيني لازم براي زمان، مکان، گستره، نيروي انساني و بودجه طرح و برنامه صورت گرفته است، و دلايل عدم موفقيت يا عدم انطباق با طرح پيش بيني شده چيست؟ براي موفقيت برنامه و دستيابي به نتايج مطلوب، به چه تغييراتي در اهداف، ساز و كار، زمان، بودجه، و موثر ساير عوامل در برنامه نياز است؟ (عزيزي، 1389: 90)
2-11-3- ارزشيابي محيط
هر يك از ما در زندگي روزمره، به طور غيررسمي، درگير ارزشيابي هستيم و پيوسته دست به اين كار ميزنيم. پاسخ به اين كه «آيا برنامههاي توسعه به كاهش فقر و نابرابري انجاميدهاند ؟» و ... همگي در گرو بررسي و در نهايت و قضاوت درباره آنها است. در ارزشيابي به دنبال پديد آوردن آگاهي و دانشي هستيم كه براي قضاوت و تصميمگيري به كار آيد و زمينه را جهت بهبود شرايط و وضعيت فراهم سازد. اما اين كار مستلزم گردآوري شواهد و قرائن، تجزيه و تحليل، نقد و نتيجهگيري، داوري و در نهايت دستيابي به راهكارها و توصيههايي چند ميباشد. ابتدا بايد اطلاعاتي گردآوري شوند كه مرتبط با موضوع باشند تجزيه و تحليل اطلاعات و تفسير آن ميتواند ما را به نتيجهگيريهايي برساند. اين نتيجهگيريها بايد با ملاك و معيارهايي (يا ارزشهايي) سنجيده شوند و درباره خواسته يا ناخواسته، سودمندي يا زيانآوري، مثبت يا منفي بودن آنها داوري انجام گيرد. در نهايت در پرتو اين يافتهها و داوريها است كه ما ميتوانيم براي بهبود روشهاي اعمال شده، شيوههاي انجام كار و ... توصيههايي ارائه دهيم.
فورنيه چارچوب منطق ارزشيابي را اين گونه تشريح ميكند:
تعيين ملاك و معيار (برنامه/ ارزشيابي بايد به چه جنبهها و ابعادي توجه داشته باشد؟)
ساختن استاندارد (برنامه/ ارزشيابي بايد چگونه انجام شود؟)
بررسي عملكرد و مقايسه آن با استانداردها (برنامه/ ارزشيابي تا چه حد درست اجرا شده است؟)
ارزشيابي بنا به دلايل سياسي و تخصصي حائز اهميت شاياني است. سياستگذاران، تصميمگيران و قانونگذاران انتظار دارند كه انجام ارزشيابي تواناييها، قابليتها، كم و كاستيها و ... را آشكار كند. آنان ميخواهند اطمينان يابند كه هزينههاي صرف شده (يا تخصيصي) در عرصههاي عمومي به مداخلههاي اجتماعي، اقتصادي، كالبدي و... تأثيرگذار تبديل شده است. مسئولان برنامهريزي و مديران اجرايي تمايل دارند بدانند آيا راهبردهايي كه برگزيدهاند به كار بسته شده است و براساس آنها امور اجرايي هدايت ميشوند. آنها ميكوشند با انجام بهتر ارزشيابي بر كارآمدي، اثربخشي و بازدهي برنامههاي خود بيفزايند.
2-11-4- مفهوم ارزشيابي
پيش از آنكه مفهوم ارزشيابي تعريف شود ناچار هستيم آن را از اصطلاحاتي چون گزارشدهي و ارزيابي تفكيك كنيم. هر سازماني براي پيشرفت امور و انجام وظايف خود به نتايج اين سه فعاليت نياز دارد. نظام گزارشدهي پيش از ارزيابي و ارزشيابي طراحي ميشود و براي ياري رساندن به اين دو شكل ميگيرد. ارزيابي و ارزشيابي نميتوانند، به طور موفق، انجام شوند مگر آن كه نظام گزارشدهي اطلاعات دقيق و موثق قابل دسترسي فراهم آورده باشد.
قصد از ارائه گزارش پيشرفت (كار) ياري رساندن به مسئولان اجرايي براي نظارت مستمر و هدايت مؤثر بر فعاليتهايي است كه در چند مرحله و زمان صورت ميگيرد. گزارشدهي در برنامههاي توسعه، براي به جريان انداختن نظاممند و سازمان يافته اطلاعات، حائز ارزش و اهميت فراواني ميباشد. به كمك گزارشهاي اجراي عمليات دستيابي به اهداف طراحي شده به طور مستمر و پيوسته، اندازهگيري ميشود. نخستين هدف گزارشدهي فراهم آوردن اطلاعات مورد نياز دستاندركاران اجرا، جهت كمك به آنها براي كنترل و هدايت برنامه، خواهد بود. نظام گزارشدهي بايد بيان كند كه چه مقدار از كار برنامهريزي شده به انجام رسيده و چه مقدار از آن باقي مانده است. اين نظام بايد اطلاع دهد كه كار صورت گرفته چه مقدار از منابع (نيروي انساني، مواد، تجهيزات، زمان و اعتبارات مالي) را به مصرف رسانده و يا از آن بهره برده است. اين اطلاعات ميزان كارآمدي مديريت اجرايي برنامه را آشكار خواهد ساخت. محتواي گزارش بايد امكان مقايسه پيشرفت برنامه را نسبت به گذشته و نسبت به پيشبيني برنامه فراهم كند.
همانطور كه گفتيم نظام گزارشدهي جهت كمك به دستاندركاران اجرايي طراحي ميشود تا بتوانند عمليات اجرايي سازمان را به طور مؤثرتر، كنترل و هدايت كنند. ارزيابي به معناي برآورد مستمر مسئولان اجرايي از مرتبط بودن فعاليتهاي واحدهاي عملياتي با اهداف تعيين شده ميباشد.
ارزيابي ابزاري مديريتي است كه به وسيله آن مسئولان اجرايي قادر ميشوند توجه خود را به جنبهها و عرصههاي ويژهاي از عمليات متمركز سازند و از اين طريق اطمينان يابند كه فعاليتهاي اجرايي به طور تنگاتنگ و نزديكي، با اهداف برنامه همخوان و هماهنگ باشد. براي يك ارزيابي اثربخش، مسئولان اجرايي بايد به پديد آوردن اهرمهاي كنترل- نظارت در سازمان علاقه نشان دهند. چون كنترل و جهتدهي به عمليات امري خاص و گزينشي است. تفاوت اصلي ارزيابي و ارزشيابي در برهه زماني و سطحي نهفته است كه در آن انجام ميشوند. ارزشيابي يك بررسي پس از اجرا و پس آيندي است. در صورتي كه ارزيابي به زمان اجراي برنامه تعلق دارد. ارزشيابي يك برنامه به كل آن تسري مييابد، در حالي كه ارزيابي به هر سطحي از نظارت و سرپرستي سازماني باز ميگردد. ارزيابي گونهاي ارزشيابي هنگام اجرا براي قضاوتي درون سازماني است. گزارشدهي دستاندركاران اجرايي سطوح مختلف را قادر ميسازد تا از پيشرفت عمليات متفاوت يك برنامه اطلاع پيدا كنند. يك نظام گزارشدهي خوب، تدابير اصلاحي عمليات را تأثيرگذار ميكند و به مديريت در دستيابي به اهداف مطلوب و مورد نظرش ياري ميرساند. از سوي ديگر يك ارزيابي به تجزيه و تحليل دروني (درون سازماني) از عملكرد واحدهاي اجرايي گفته ميشود. مهمترين وظايف ارزيابي به مطالعه پيشرفت كار و مقايسه با جدول زمانبندي اجرا، كنشهاي متقابل دستگاهها و واحدهاي متفاوت، عملكرد كاركنان برنامه و مقايسه آن با وظايف آنها در دستيابي به اهداف باز ميگردد.
آنچه درباره نظامهاي گزارشدهي و ارزيابي گفته شد نشان ميدهند كه اين دو ابزارهاي مديريت هستند كه براي اعمال كنترل دروني (درون سازماني) تمامي فعاليتهاي اجرايي و عملكرد افراد و واحدها به كار گرفته ميشوند. اما هنگامي كه برنامههاي توسعهاي در پي دستيابي به دگرگونيهاي اقتصادي، اجتماعي و ... مبادرت به تلاشي طراحي شده كنند، ديگر گزارشدهي و ارزيابي درون سازماني چندان مفيد به نظر نميرسند. گوبا ولينكلن ارزشيابي را چنين تعريف كردهاند:
«ارزشيابي فرآيند توصيف يك پديده (مورد ارزشيابي) و داوري درباره شايستگي و ارزش آن را گويند» (Lincoln & Guba, 1985) .
در اين تعريف «شايستگي به معناي متناسب بودن و مناسبت يك چيز است» و ارزش به مفهوم سودمندي نسبي آن براي يك فرد، اجتماع و ... در يك زمينه خاص ميباشد. اين كه تا چه حد طرح هادي تهيه شده روستا به شرايط اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و ... روستائيان توجه نشان داده و توسعه همه جانبه را مد نظر داشته است به مناسبت طرح باز ميگردد و پيامدهاي مثبت و منفي اجراي طرح هادي بيانگر سودمندي نسبي آن خواهد بود.
2-12- مديريت شهري و مشارکت مردمي
امروزه يکي از راهکارها و راهبردهاي مؤثر، اثربخش و کارساز در مسأله مديريت که در قالب مديريت هاي استراتژيک، آينده نگري و مشارکت مردمي متجلي مي شود، استفاده از استعدادها، پتانسيل ها و سرمايه هاي فکري، فيزيکي و مادي بخش خصوصي و مردمي است که از طريق ايجاد ارتباطات و تعامل هاي کارساز و برنامه ريزي کارشناسانه قابل تحقق است و از اين طريق مي شود مسألۀ کارايي، اثر بخشي و بهره وري، که پيامد آن کاهش هزينه ها، افزايش درآمدها و بهينه سازي عملکردها مي باشد را در مديريت و به خصوص مديريت شهري ارتقاء بخشيد و زمينه هاي پايداري مديريت شهري را فراهم نمود (ايماني جاجرمي و ديگران ،1381: 97).
يکي از مناسب ترين شيوه هاي آگاهي رساني به مردم، تشکيل جلسات ساليانه درباز است، در چنين دوره هايي مردم مي توانند به ادارات شهرداري بروند و از بخش هاي گوناگون شهرداري شهر خود ديدن کنند. در اين دوره هر يک از ادارات مسئوليت دارند که طرح هاي مخصوص نمايشگاه ها، نمونه هايي از ادوات و وسايل کار خود و پروژه ها و ... را که مربوط به کار آنهاست تهيه کرده، در معرض نمايش قرار دهند و افرادي را براي اداي توضيح دربارۀ خدمات و مشکلات بگمارند (هيربندا ، 1358 : 22)
اگر چه با تشکيل شوراهاي اسلامي شهرها در برخي شهرها امکان هايي براي فعاليت مبتني بر مشارکت ايجاد شده، امّا ساختارهاي اساسي و کلان نظام تمرکزگرا و دولت محور همچنان با اقتدار به کار مشغول است. به طور کلي مهمترين ابزار براي مديريت شهري موفق، بهره گيري از مشارکت مردم است. اگر مشارکت را فراهم آوردن و گسترش بستر نقد مشترک براي يافتن هدف هاي مشترک در نظر بگيريم، لازم است برنامه ريزان و مديران امور شهري به منظور دستيابي به اهداف خود بستري مناسب را براي جلب مشارکت شهروندان فراهم سازند. بررسي الگوهاي مشارکتي کشورهاي جهان، نقش و اهميت مشارکت مردمي را در مديريت و تصميم گيري شهري بيش از پيش روشن مي سازد. مديران و برنامه ريزان شهري اين کشورها براين انديشه اند که در شرايط کنوني حل مسائل شهري نياز به همکاري و مشارکت شهروندان دارد. به همين منظور آنان براي تقويت و تشويق مشارکت گسترده تر شهروندان در امور شهري اقداماتي را به انجام رسانده اند. مسلماً هر گونه تجربه مفيد در زمينه مشارکت مردمي در اين دسته کشورهاي موفق در زمينه هاي مديريتي مي تواند الگو و سرمشق مديران و برنامه ريزان ما قرار گيرد. از جمله تجربه هاي موفق مشارکت مردمي در کپنهاگ پايتخت دانمارک است.
کپنهاگ در سال 1996 اين برنامه را تحقق بخشيد امّا مشارکت مردمي در فعاليت ها و اقدامات مربوط به اين برنامه، نقطه اي محوري در مديريت شهر کپنهاگ به شمار مي رفت (مشکلاني، 1383 : 26).
مالزي نيز به عنوان کشوري آسياسي که به شتاب گام هاي توسعه را پيموده در خصوص مشارکت مردمي در تمام زمينه ها ـ از جمله مديريت تصميم گيري شهري ـ اقدامات لازم را تا حد زيادي انجام داده است، نخستين بار که در تاريخ برنامه ريزي توسعۀ اين کشور عنصر مشارکت مردم در ادارۀ امور شهر و کشور مورد توجه قرار گرفت سال 1976 و به هنگام تصويب قانون برنامه ريزي شهر و کشور بود(همان منبع،27).
در فرانسه نيز مقوله مشارکت مردمي در همۀ زمينه هاي مربوط به تصميم گيري و مديريت همانند تهيه و اجراي طرح هاي شهرسازي نقش و سهم تعيين کننده اي دارد(همان منبع،26).
2-12-1- مشارکت و توسعه شهري
2-12-1-1- مفهوم مشارکت
از مشارکت تعاريف بسياري شده است، کلمه مشارکت معادل Participation)) انگليسي است. اين کلمه از ريشه part به معني قسمت، جزء و بخش گرفته شده است.و به معناي سهيم شدن در چيزي يا گرفتن قسمتي از آن است. (حامدمقدم ،1373: 285). در واقع امروزه مشاركت يكي از الزام آورترين رويكردها در فرآيند توسعه جوامع محلي و پايدار محسوب ميشود. در اين معني مشاركت واقعي مردم در جريان برنامهريزي كشور را دگرگون ميكند. بطوري كه برنامهريزي عمراني را از ديدگاه صرفاً فيزيكي و با رشد اقتصادي مطرح نيست بلكه تغيير دريافت قدرت سياسي و از ديدگاه علمي، پيشرفت فنآوري و عقلاني نحوه زندگي و مشاركت مردم اهميت اساسي دارد (توسلي، 1382: 6). مشاركت هم ابزاري است براي انجام فعاليتهاي متكي به فرد و هم وسيلهاي براي برآورده كردن نيازهاي اساسي انسان لذا بايد مشاركت را فرآيندي دانست كه در آن اقدامات و ابتكارات مردم به وسيله فكر و انديشه خود آنها هدايت ميشود و در اين فرآيند ابزارها و روشهايي استفاده ميكنند كه براي آنها كنترل موثر خود در اعمال ميكند. (مطيعي لنگرودي، 1382 : 82) .واژه مشارکت امروزه يکي از بخشهاي اساسي در فرهنگ توسعه به شمار مي رود.مشارکت فرايندي اجتماعي ، عمومي، يکپارچه، چندگانه، چندبعدي و چندفرهنگي است که هدف آن کشاندن همه مردم در همه مراحل توسعه است و به عقيده يوماللَ مشارکت در مفهوم گسترده اش برانگيختن حساسيت مردم و در نتيجه به معني افزايش درک و توان آنان جهت پاسخگويي به طرحهاي توسعه و نيز معناي تشويق ابتکارات محلي است (ازکيا ، غفاري ، 1380: 185). «مشارکت عبارت است از فعاليتهاي ارادي و داوطلبانه اي که از طريق آنها اعضاي يک جامعه در امور محله، شهر و روستاي خود شرکت مي کنند و به صورت مستقيم و غير مستقيم در شکل دادن به حيات اجتماعي خود شريک مي شوند.
در بعد توسعه شهري، مشارکت شامل دخالت مردم در فرايندهاي تصميم گيري در اجراي طرحها و سهم آنها از منابع طرحهاي توسعه و مداخله آنها در ارزيابي اينگونه طرحها ياد مي شود و از طرفي اوکلي و مارسدن در توصيف و تفسير مفهوم مشاركت بر اين نكته اشاره دارند كه : « مشاركت عبارت است از برانگيختن حساسيت مردم و در نتيجه به معني افزايش درك و توان مردم »
جهت پاسخگويي به طرحهاي توسعه و نيز به مفهوم تشويق ابتکارات محلي است ( کلي و مارسدن ، 1370: 33). در اصل مي توان عنوان کرد که : مشارکت مفهومي در ارتباط با توسعه است که با انتقال قدرت همراه استlowe et al, 1999: 14,17)) مشارکت در واقع وسيله اي است تا مردم به کمک آن و بدون اتکاي جدي بر نهادهاي رسمي بتوانند بر مشکلات خود فايق آيند، يعني خوداتکا شوند و نيازهاي خود را رفع کنند» ( پاپلي يزدي و ابراهيمي، 1381: 119).
2-12-1-2- سطوح مشارکت
ازکيا مشارکت را در چهار سطح مجزا و مربوط به هم را به شرح زير در نظر گرفته است :
1) آگاهي: مطلع بودن افراد از وظايف، حدود اختيارات، کارهاي انجام شده برنامه هاي آينده، مشکلات و امکانات سازمان روستايي و يا افرادي که از طرف نهادهاي دولتي در ده خدمت مي کنند؛
2) تصميم گيري: مؤثر بودن در اتخاذ تصميم هايي که در سازمان هاي مشارکتي ده در باره انجام امور ده گرفته مي شود؛
3) شرکت داشتن( همکاري): حضور و همکاري در فعاليتهايي که تحت نظارت هر يک از سازمانهاي مربوط و يا مأمورين دولتي در ده انجام مي گيرد؛
4) رضايت: داشتن احساس خوشايند از حسن انجام کار، پس از ارزيابي نتايج فعاليتها و کارهاي انجام شده و نيز سهيم بودن در برنامه ها.
اوکلي و مارسدن هم براي مشارکت سطوحي را در نظر مي گيرند:
شرکت جستن در تصميم گيريهاي اجتمايي؛
همياري و معاضدت در توسعه؛
بهره مند شدن از ثمرات و منافع توسعه (اوکلي و مارسدن، 1370: 73).
2-12-1-3- ضرورت و اهميت مشارکت در توسعه
اصل مشارکت در برنامه ريزي توسعه همزمان با تکامل و اصلاح نگرش به مفهوم توسعه جايگاه بيشتري يافته است.به عبارت ديگر، تأکيد بر اصل مشارکت در برنامه ريزي از اين جهت است که توسعه بيش از همه بر انگيزش و يادگيري نيازمند است و در بهبود و کفايت مستمر توانايي هاي دروني تجلي مي يابد بر همين اساس برنامه ريزي توسعه به طور جدي به دموکراسي در اهداف و روشها وابسته خواهد بود. برنامه هاي ملي، مسئوليت مشترک سازمانها و نهادهايي است که بر همديگر تأثير مي گذارند و از سوي ديگر هر چه مشارکت مردم عادي و گروههاي ذينفع از قبيل نهادهاي صنفي يا احزاب سياسي در تهيه و اجراي برنامه ها افزايش يابد برنامه ريزي آنها معنادارتر است. بر اين اساس نظام برنامه ريزي توسعه بايد به گونهاي طراحي شود که حجم گسترده اي از مشارکت را در کليه سطوح داشته باشد. مشارکت مورد نظر تنها به دوره طراحي برنامه مربوط نمي شود بلکه همه مراحل مطالعات، هدفگذاري، سياستگذاري، ارزيابي، تأمين منابع، اجرا، نظارت و ارزشيابي را در بر مي گيرد.تجربه بسياري از کشورهاي در حال توسعه از جمله کشور ما نشان مي دهد که برنامه ريزي متمرکز، آمرانه و از بالا به پايين دستاورد مطلوبي نداشته است. هر چه سطح مشارکت محدودتر باشد امکان اجرايي و کارآمدي شدن برنامه ها کاهش خواهد يافت، و هزينه هاي اجرا و نظارت مرکزي افزايش يافته و آسيب پذيري طرحها و سياستها بالا خواهد رفت. (رضواني،1383: 214).
«بايد مردم را از يک ديدگاه واقع بينانه و جدي به حساب آورد. چرا بايد مردم را به حساب آورد؟ زيرا مردم منبع نهايي و اساسي هر گونه ثروتند؟ اگر مردم مورد غفلت قرار گيرند، اگر آلت دست کارشناسان خودمختار و برنامه ريزان خود رأي قرار گيرند. ديگر هيچ تلاشي ثمر واقعي نخواهد داشت» (شوماخر، 1365: 132). از آنجايي که هدف غايي نظام سياسي رشد دادن انسان در حرکت تکاملي در رسيدن به قسط و عدل در تمامي ابعاد زندگي است جزئ از طريق مشارکت فعال و کسترده تمامي عناصر اجتماع در روند تحول جامعه سياسي نمي تواند تحقق يابد. و در نتيجه در جهت اعمال مسارکت مردم در حکومت اسلامي، اصل شورا بعنوان اصل اجتناب ناپذير شناخته شده است» (طاهري، 1377: 211)
در ده سال اخير، گرايش مردمي به مشارکت عمومي افزايش قابل توجه اي را در بر داشته است. تعدادي از ابتکارات به منظور ترغيب افراد بيشتر به امور عمومي شناخته شده است.
چرا مردم از مشارکت حمايت مي کنند؟ با وجود اينکه اجماع عمومي در مورد اينکه مشارکت يک راهبرد مفيدي است وجود دارد ولي مردم به دلايل گوناگون از مشارکت مردمي حمايت مي کنند. ازديدگاه علمي، دلايلي وجود دارد که چرا نويسندگان مختلف از مشارکت مردمي حمايت کرده اند. براي مثال، روسو اظهار مي کند که مشارکت مطلوب است زيرا در مشارکت کسي قادر به دخالت بر ديدگاه ديگران نيست . .همچنانکه روستو(1968) در اثربسيار معروف خود بنام « قرارداد اجتماعي » اظهار مي کند که مردم مي توانند با هم در يک جلسه گرد هم آيند و در وضع قوانيني که جامعه را متحد و اداره کنند تصميم گيري نمايند. اين قوانين بر روي « اراده عمومي » پايه گذاري مي شود، اين اراده عمومي مورد نظر روستو که مي بايست اعمال گردد در کتاب قرارداد اجتماعي بخوبي واضح نيست .
روستو مي گويد که مردم در بسياري از کارها با داشتن زمينه ذهني اصطلاحي مانند « اموراشتراکي» ، با تلاش خود به عموم ملحق مي گردند. به هر حال، روستو در مقدمه کتاب خود بنام « قانونگذار» موضوع را بطور مفصل بيان کرده و مي تواند پاسخي به سوالي باشد که چرا مردم ، به طور کلي، به مشارکت در تصميم گيري نياز دارند. روستو در مقابل اين سوال که چرا تمام امور مردمي به نهادهاي قانوني سپرده نشده است اين است که قوانين، دقيقا" از باورهاي واقعي مردم حاصل گرديده است به همين دليل موظف به اطاعت ازآنها مي باشند .
به هر حال، فلامنتز (1963) و پاتمن (1970) در تأليفات خود اظهار مي دارند دليل اصلي اينکه روستو از مشارکت حمايت کرده اين بوده که که او نگاه روان شناسانه داشته است . به نظر روستو ، مشارکت در تصميم گيري باعث مي شود که افراد ياد بگيرند که آنها جزئي ازاجتماع هستند و معني عدالت را توسعه بدهند Mclaverty:2002, 185)).
2-13- نظريه برنامهريزي ارتباطي
تا اوايل دهه 80 ميلادي رويكرد غالب در برنامهريزي، نظريه برنامهريزي مبتني بر عقلاييگرايي يا رويكرد فني ـ ابزاري بود كه بطور عمده با اتكا بر دانش فني برنامهريزان و ابزار و روشهاي علمي شكل ميگرفت. اين رويكرد طي دهه 80 و 90 ميلادي از جانب انديشمندان و برنامهريزان مخصوصا دانشمندان علوم اجتماعي مكتب انتقادي فرانكفورت و به ويژه يورگن هابرماس مورد انتقاد قرار گرفت.(ركنالدين افتخاري، 1383: 3). در اين دهه ادبيات برنامهريزي شاهد چالشهاي جديدي بود. در بسياري از كشورها ابزارهاي مكانيسم بازار جايگزين روشهاي برنامهريزي شدند و برنامهريزي از جنبههاي مختلف هدف حملات شديدي قرار گرفت. مردميبودن، مشاركتيبودن، عقلاييبودن، كارسازبودن، پايداربودن، جنسيتگرايي و بسياري ديگر از جنبههاي برنامهريزي مورد سؤال قرار گرفت.(عسگري، 1377 : 29).
از نظر هابرماس، برنامهريزي و سياستگزاري به طور كلي نوعي فرايند ارتباطي هستند. از نظر وي بسياري از شكستهاي برنامهريزي را ميتوان به شكست شيوههاي ارتباطي و عواملي كه ارتباطات را مخدوش و بيثمر ميكنند، دانست. بنابراين او در نظريه خود در جستجوي تهيه پيشنيازهاي يك ارتباط سازنده و غير مخدوش است. هابرماس به جاي عقلانيت ابزاري از استدلالهاي ابزاري ـ فنّي، اخلاقي و احساسي بهره ميگيرد. از نظر هابرماس مهمترين اشكال برنامهريزي عقلايي و تفكرات مبتني بر آن اين است كه در برخي از جوامع استدلال ابزاري و عقلايي كه پيوند با ماديات و اقتصاد دارد، بر انواع ديگر استدلالها چيره شدهاست و حتي آنها را غيرعقلايي و غير مهم ميداند. از اين نظر، انواع ديگر استدلالها يعني احساسات و اخلاقيات بيشتر به نشاندادن عكسالعمل در برابر تكنيكهاي عقلايي ميپردازند.
اين امر باعث ميشود كه برنامهريزان از زندگي روزمره مردم فاصله بگيرند. چون در حقيقت بخشهاي ديگري از انواع استدلالها را كه مردم بيشتر از آنها استفاده ميكنند، كنار ميگذارند. هابرماس تفاهم جمعي از طريق وضع ارتباطات سازنده اجتماعي را شرط لازم براي حل مشكلات اجتماعي ميداند كه برنامهريزي درصدد [رفع] آنها است. او چهار اصل كلي را براي برقراري يك ارتباط سازنده مطرح مينمايد: گويايي، صميميت، مشروعيت و صداقت. انتقادات ذكر شده كه با گرايش به سوي دموكراسي و حكومتهاي دموكراتيك همراه بود سبب شد اين نظريه به سرعت مورد استقبال نظريهپردازان برنامهريزي قرار گيرد. (ركنالدين افتخاري، 1383: 3). «جان فورستر» و «پتسي هيلي» جزو اولين كساني بودند كه سعي كردند عمل برنامهريزي را در چارچوب اين نظريه تفسير و تجزيه و تحليل كنند. نظريه برنامهريزي ارتباطي، برنامهريزي را نوعي عمل ارتباطي ميداند و معتقد است كه براي دستيابي به موفقيت، برنامهريز بايد مبتني بر اصول چهارگانه يادشده، با سادگي، صميميت، مشروعيت و صداقت به طرح و بحث برنامه بپردازد. رويكرد برنامهريزي ارتباطي علاوه بر دارا بودن چهار ويژگي فوق بايد شامل سه معيار اصلي ارتباط، گفتگو (مشاركت) و آموزش باشد.(افتخاري، همان 20). بدين ترتيب در فرايند برنامهريزي ارتباطي برنامهريز فقط به تكنيكهاي فني و علمي متداول در برنامهريزي احتياج ندارد، بلكه نيازمند دستيابي به تكنيكهاي لازم در زمينه ارتباطات و روابط اجتماعي نيز ميباشند.(عسگري، 1377 : 43) و نقش تسهيلگري براي مردم داشته تا مردم براي توسعه محيط زندگاني خود برنامهريزي نمايند. از اين رو برنامهريزان بايد علاوه بر دانشهاي متداول، به فنون ارتباطي نيز مسلط باشند تا به كمك آن بتوانند بر موفقيت برنامهها بيافزايند. با دستيابي به تكنيكهاي لازم در زمينه ارتباطات و روابط اجتماعي، برنامهريز قادر خواهد بود از طريق برقراري ارتباط سازنده با مردم، به گونهاي مناسب ارزشها و اخلاقيات را در متن و محتواي برنامه وارد نمايد. بدين ترتيب پيوندي ظريف بين ارزشها و واقعيات برقرار شده و برنامهريز به هنگام فعاليت، دانش فنّي خود را با اعتقادات درميآميزد. ( عسگري 1379: 47).
2-13-1- برنامه ريزي فضايي
برنامه ريزي فضايي عبارت است نحوه توزيع و سازمان يابي انسان و فعاليت ها در پهنه سرزمين. برنامه ريزي فضايي روندي است براي بهره ورسازي و آرايش منطقي، حفظ تعادل و هماهنگي بين جمعيت و تأسيسات اجتماعي و اقتصادي ايجاد شده در فضاي ملي و منطقه اي و جلوگيري از بروز عدم تعادل و بازتاب هاي تخريبي منفي در فضاي سرزمين. در اصل برنامه ريزي فضايي برنامه ريزي ساختار کالبدي وفعاليتي سطح مورد برنامه ريزي است که به کاربرد فضا، ارتباطات، تسهيلات وغيره مي انجامد. (زياري، 1383: 34) به نظر معصومي اشکوري برنامه ريزي فضايي روندي است براي بهره ورسازي و آرايش منطقي، حفظ تعادل، توازن و هماهنگي بين جمعيت و تأسيسات اقتصادي و اجتماعي ايجاد شده توسط آن در فضاي ملي و منطقه اي کشور و جلوگيري از بروز عدم تعادل و بازتاب هاي تخريبي و منفي در فضاي سرزمين، به عبارت ديگر هدف از برنامه ريزي فضايي عبارت است از شناخت منابع زمين و چگونگي بهره برداري از اين منبع همراه با پيش بيني وضعيت آينده استقرار مطلوب انسان و عملکرد وي در طبيعت به منظور تأمين رشد معقول، متوازن و مطلوب اقتصادي بر پهنه سرزمين. هدف برنامه ريزي عموماً بهبود رفاه جامعه است. بنابراين، برنامه ريزي عبارت است از دستيابي به مقاصدي که به نحوي در شرايط زندگي افراد جامعه مؤثر باشد( قره گوزلو، 1365: 35).
2-13-2- ساختار فضايي
ساختار فضايي محصول فرآيند فضايي است که در آن فضا به وسيله فرآيندهاي اجتماعي، اقتصادي و طبيعي سازمان مي يابد. اين سازمان يابي از محل استقرار عناصر و اجزاي داخلي يک پراکندگي فضايي تأثير مي پذيرد. محل استقرار هر جزئي نسبت به هر يک از اجزاي ديگر و جايگاه هر جزئي نسبت به همه اجزاء با هم و توأم سازمان يابي فضايي را شکل مي دهند در واقع ساختار فضايي از آرايش و سازمان يابي پديده ها که نتيجه فرآيندهاي طبيعي، اجتماعي و اقتصادي است، به وجود مي آيد(مافي و حاتمي نژاد، 1376: 42).
به طور کلي انطباق سازمان فضايي بر محيط طبيعي را ساختار فضايي مي گويند. به عبارت ديگر تجلي روابط دروني و بروني واحدهاي يک مجموعه فضايي و جايگاه اجزاي آن بر بستر محيط فيزيکي را ساختار فضايي مي گويند.
2-13-3- ساماندهي فضايي
سازماندهي فضايي يعني دخالت آگاهانه و ارادي براي تنظيم کردن رابطه بين انسان، فعاليت و فضا و بنابراين امري است هشيارانه براي انتظام امور در همه سطوح. به عبارت ديگر برنامه ريزي فضايي به منظور تسهيل در تغييراتي است، که رو به تکامل است. همچنين ساماندهي عبارت است ازشناخت و بازشناخت حلقه هاي اتصال بين شهر و روستا و انتظام امور بين انسان، فعاليت و فضا در زمان و مکان (حبيبي، 1375: 19) روژه برونه جغرافيا را علم ساماندهي فضايي مي داند (آنامراد نژاد، 1383: 20) به طور کلي محل استقرار و مکان گزيني هر جزئي نسبت به هر يک از اجزاء ديگر و جايگاه هر جزئي نسبت به همه اجزاء با هم و توأم، سازمان يابي فضايي يا همان ساماندهي فضايي را شکل مي دهند(Sayer,1987: 128). همچنين مي توان گفت که ساماندهي فضا، بهينه کردن رابطه جمعيت و فضا و فعاليت در جهت تحقق اهداف اقتصادي و اجتماعي مي باشد از اهداف اصلي طرح ساماندهي فضايي مي توان به رشد و توسعه يکپارچه و همگن با محيط، درونزا، متعادل و موزون اشاره کرد(آنامرادنژاد، 16:1383) .
منابع و مأخذ
اداره هواشناسي استان کرمانشاه، (1390)، گزارش داده هاي سالانه هواشناسي و اقليم استان.
اکبري، اسماعيل، اميني،مهدي،(1389)،کيفيت زندگي شهري ايران، فصلنامه رفاه اجتماعي،سال دهم، شماره36. آلتمن، آيرون، (1382)، محيط و رفتار اجتماعي (خلوت فضاي شخصي، قلمرو و ازدحام)، ترجمة علي نمازيان، انتشارات دانشگاه شهيد بهشتي، تهران.
ايزدي، محمدسعيد،(1380)، بررسي تجارب مرمت شهري در ايران با تاکيد بر تحولات دو دهه اخير، فصلنامه عمران و بهسازي شهري،سال دوم، شماره سوم.
باسخا، مهدي، لطفعلي عاقلي كهنه شهري و ارشك مسايلي، ( 1389 )، رتبه بندي شاخص هاي كيفيت زندگي در استان هاي كشور، فصلنامه رفاه اجتماعي، سال نهم، شماره 37 ، تهران.
بحريني،حسين، طبيبيان، منوچهر، (1377)، مدل ارزيابي کيفيت محيط زيست شهري، مجلة محيط شناسي دانشگاه تهران، شمارة 21-22، صص 1-24.
بحريني، سيد حسين، (1389)، فرايند طراحي شهري،انتشارات دانشگاه تهران، چاپ پنجم.
بزي، خدا رحم،(1386)، اصول و چهارچوب تهيه و تنظيم مقاله، پايان نامه و طرح تحقيق علمي،انتشارات سخن گستر، مشهد.
پژوهشي جغرافياي انساني، سال اول، شماره چهارم.
پيران، پرويز، ( 1387 ) مشاركت (در امور شهري)،دانشنامه مديريت شهري و روستايي، سازمان شهردار ي ها و دهياري هاي كشور، تهران.
جهاد کشاورزي استان کرمانشاه،(1391)، سيماي کشاورزي استان کرمانشاه، انتشارات جهاد کشاورزي استان کرمانشاه.
چاپمن، ديويد، (1383)، آفرينش محلات و مکان ها در محيط انسان ساخت، ترجمة شهرزاد فريادي و منوچهر طبيبيان، چاپ اول، انتشارات دانشگاه تهران، تهران.
حاجي نژاد، علي، رفيعيان،مجتبي،زماني،حسين، (1389)،بررسي متغييرهاي فردي مؤثر بر رضايت مندي شهروندان از کيفيت محيط زندگي،مطالعه مورد بررسي شهر شيراز،جغرافيا و توسعه،شماره17.
حافظ نيا، محمد رضا (1382)، مقدمه اي بر روش تحقيق در علوم انساني، انتشارات سمت.
حريرچي، اميرمحمود، ميرزايي،خليل جهرمي ومکاني، اعظم،(1388)،چگونگي وضعيت کيفيت زندگي شهروندان شهرجديد پرديس، فصلنامه ي پژوهش اجتماعي، سال دوم، شماره چهارم.
حسين زاده دلير، كريم، رسول قرباني و پري شكري فيروزجاه، ( 1388 )، تحليل و ارزيابي كيفي سنجه هاي پايداري شهري در شهر تبريز، مجله مطالعات و پژوهش هاي شهري و منطقه اي، سال اول، شماره 2، پاييز .1388
حسين زاده دلير، کريم، (1380)، اصول و روشهاي برنامه رطزي ناحيه اي، چاپ اول، انتشارات سمت، تهران .
حسيني، سيدجواد،حيدري،محمدرضا،(1387)، شيوه هاي مؤثر در بازسازي و نوسازي بافتهاي فرسوده، اولين همايش بهسازي و نوسازي بافت فرسوده شهري، مشهد مقدس.
حکمت نيا، حسن و موسوي، مير نجف،(1385)، کاربرد مدل در جغرافيا با تأکيد بر برنامه ريزي شهري و ناحيه اي، انتشارات علم نوين يزد.
خادم الحسيني، احمد، حسين منصوريان و محمد حسين ستاري، (1389)، سنجش كيفيت ذهني زندگي در نواحي شهري (مطالعه موردي : شهر نورآباد، استان لرستان ) ، فصلنامه جغرافيا و مطالعات محيطي، سال اول، شماره 3 . بهار 1389
خادمي،اميرحسين،(1390)، ارزيابي ومکان يابي فضاي سبز شهري با استفاده (ازGISنمونه موردي: شهرآمل)، پايانامه کارشناسي ارشد، دانشگاه آزاد اسلامي واحد نور.
خوب آيند، سعيد،(1384)، تحليل فضايي شکل گيري حاشيه نشيني در شهر اصفهان، به راهنمايي دکتر علي زنگي آبادي و دکتر اصغر ضرابي، دانشگاه اصفهان .
رضواني،محمدرضا، متکان، علي اکبر، منصوريان،حسين، ستاري، محمدحسين،(1388)،توسعه و سنجش شاخص هاي کيفيت زندگي شهري )شهر نورآباد، لرستان(، فصلنامه مطالعات و پژوهشهاي شهري، سال اول، شماره دوم
رهنما، محمدرحيم،(1388)، برنامه ريزي مناطق مرکزي شهرها،انتشارات دانشگاه فردوسي مشهد.
رهنمايي، محمدتقي،(1382)، مجموعه مباحث و روشهاي شهرسازي- جغرافيا، انتشارت مرکز مطالعات و تحقيقات شهرسازي و معماري ايران، چاپ سوم، تهران.
رهنمايي، محمدتقي، حسيني، شاه پروانه،(1383)، فرايند برنامه ريزي شهري ايران، چاپ اول، انتشارات سمت، تهران.
زماني،حسين، (1388)، بررسي رضايتمندي شهروندان از کيفيت محيط زندگي،پايانامه کارشناسي ارشد،دانشگاه شيراز.
زياري، کرامت الله،(1383)، مکتب ها، نظريه ها و مدل هاي برنامه ريزي منطقه اي، انتشارات دانشگاه يزد.
سازمان برنامه و بودجه استان کرمانشاه،(1378)، مطالعات قابليت سنجي توسعه استان کرمانشاه (بخش جغرافياي طبيعي).
سالنامه آماري استان، (1388)، مرکز آمار استان، پورتال سازماني و اطلاع رساني استانداري کرمانشاه.
سلطان زاده،واله، (1388)، بررسي عوامل مؤثر بر مشارکت مردمي در فرايند احياء بافت فرسوده شهرتبريز، پايانامه کارشناسي ارشد، دانشگاه تبريز
سميعي،مرسده، رفيعي،حسن،اميني،مصطفي،اکبريان،مهدي، (1389)،سلامت اجتماعي ايران: تعريف اجماع مدارتا شاخص شواهد مدار،مسائل اجتماعي ايران،سال اول،شماره.
سيف الديني، فرانك، (1381)، فرهنگ واژگان برنامه ريزي شهري و منطقه اي، چاپ دوم، دانشگاه شيراز
شکويي، حسين،(1384)، فلسفه هاي محيطي و مکتب هاي جغرافيايي، چاپ دوم، انتشارات گيتاشناسي، تهران.
طالبي، هوشنگ و زنگيآبادي، علي،(1380)، تحليل شاخصها و تعيين عوامل مؤثر در توسعه انساني شهرهاي بزرگ کشور، فصلنامة تحقييقات جغرافيايي، شماره 60، مشهد.
غراب، ناصرالدين، (1380)، تأثيرات محيط شهري در از ، خود بيگانگي انسان، فصلنامه مديريت شهري، شماره 8 . سال 138
قاليباف، محمدباقر، روستايي،مجتبي،رمضان ژاد،مهدي،طاهري،محمدرضا،(1390)، ارزيابي کيفيت زندگي شهري (مطالعه موردي: محله يافت آباد)،انجمن جغرافيايي ايران،سال نهم،شماره31.
قدمي، مصطفي،حسيني،سمانه،(1390)، بررسي مؤلفه هاي کالبدي درکيفيت محيط شهري درنواحي مرکزي شهرساري اولين همايش آرمان شهر ايراني،دانشگاه آزاد اسلامي واحد نور.
گروسي، سعيده، نقوي، علي، (1387)، سرمايه ي اجتماعي و کيفيت زندگي در شهر کرمان، فصلنامه رفاه اجتماعي، سال هشتم، شماره 30 و 31 .
گلكار ك ،(1380)،مؤلفه هاي سازنده كيفيت محيط شهري، مجله صفه ، دانشگاه شهيد بهشتي، . ش32، ص54 .
گلکار،کوروش، (1378)،طراحي شهري:تحليل تئوري ها، دانشکده معماري ،دانشگاه شهيد بهشتي ،شماره29.
لطفي، صديقه، (1388)،مفهوم کيفيت زندگي شهري: تعاريف، ابعاد و سنجش آن در برنامه ريزي شهري، فصلنامه علمي پژوهشي جغرافياي انساني - سال اول، شماره چهارم.
لنگ، جان، (1383)، آفرينش نظرية معماري: نقش علوم رفتاري در طراحي محيط، ترجمة عليرضا عيني فر، چاپ دوم، انتشارات دانشگاه تهران، تهران.
لينچ، كوئين ،(1381)، تئوري شكل شهر، ترجمه سيد حسين بحريني، چاپ دوم، انتشارات دانشگاه تهران.
لينچ،کوين، (1376)، سيماي شهر، مترجم:منوچهر مزيني، نشر دانشگاه تهران.
ماجدي ، سيد مسعود و عبدالهي لهسايي زاده ،(1385)، بررسي رابطه بدين متغير هاي زمينه اي، سرمايه اجتماعي و رضايت از کيفيت زندگي " فصلنامه روستا و توسعه ، سال 9، شماره 4، صص 135
مطلبي، قاسم، (1380)، روانشناسي محيط دانشي نو در خدمت معماري و طراحي شهري، مجلة هنرهاي زيبا، شمارة 10، صص 52-67.
مهديزاده، جواد، (1385)، برنامه ريزي راهبردي توسعه شهري، معاونت معماري و شهرسازي، وزارت مسكن و شهرسازي، تهران.
مهندسين مشاور پژوهش و عمران، (1382)، طرح تفصيلي ويژه بافت قديم،شهرآمل، وزارت مسکن و شهرسازي
مهندسين مشاور پژوهش و عمران،(1383)، طرح تفصيلي شهرآمل، وزارت مسکن و شهرسازي.
مهندسين مشاور تخت پولاد، (1389)، طرح ساماندهي، بهسازي و نوسازي بافت فرسوده شهرآمل، شرکت مادر تخصصي عمران و بهسازي شهري، وزارت مسکن و شهرسازي، گزارشات سطح يک،دو و سه.
مهندسين مشاور طرح و منظر. طرح توسعه و عمران (جامع) شهر اصلاندوز،(1388)، سازمان مسکن و شهرسازي استان اردبيل، اردبيل.
نجات، سحرناز،(1387)، کيفيت زندگي و اندازه گيري آن، مجله تخصصي اپيدميولوژي ايران، دوره 4، شماره 2.
نوغاني، محسن، اصغرپور، احمدرضا، صفا، شيما،کرماني، مهدي،(1388)،کيفيت زندگي شهروندان و رابطه آن با سرمايه اجتماعي در شهر مشهد، مجله علوم اجتماعي دانشگاه فردوسي مشهد،سال پنجم.
Appleyard, D. 1981. Livable Street, Berekly :University of California Press.
Bonomi A, Patric D, Bushnell D. Validation of the united states’ version of the World Health Organization Quality of Life (WHOQOL) instrument. Journal of Clinical Epidemiology 2000; 53: 1-12
Calman، KC.( 1984) Quality of life in Cancer Patients- An Hypothesis Med Ethics
Canter, D. 1977. The Psychology of place, London : Architectural Press,. Longman, Harlow.
Carmona, M. et al. 2003. Public places – Urban spaces, The dimensions of urban design, New York : Architectural Press.
Craglia, M., Leontidou, L., Nuvolati, G. and Schweikart, J.,(2004). Towards the development.
Fahy, F.,( 2007), Galway 21, Implementing the Principles and Practices sustainable Development in Galway city council. 1st End. Environmental Protection Agancy.USA., ISBN-10:1840951214
Fayers P M, Machin D. Quality of Life Assessment, Analysis and Interpretation, Jhon Willy, New york: 2000
Ferrance، C: Powers، M.(1985) Quality of Life Index: Development and Propertied.Adv Nursci
Foo Tuan Seik(2000): Subjective assessment of urban quality of life in Singapore, Habitat Internatonal, 24, pp 25-55
Foo, T.S.,(2005), Subjective assessment of urban quality of life in Singapore(1997-1998). Habitat
Habitat International 33 (2009) 319–326, 0197-3975/$ – see front matter _ 2008 Elsevier Ltd. Allrights reserved.
Harpham.Trudy& et al,(2001), Healthy city project in developing countries:The first evaluation, south bank university,London,SW8,2JZ,UK
International, 24(1):31-49.
Jacobs , jane (1961) . the Death and life of Great American cities . New yourk. Rondom House.
Jacobs, J. 1961. The Death and Life of Great American Cities. New.
Lambiri,Dionysia,(2006),Quality of life in the Economic and urban Economic Literature, JEL classification: R00,131,R12
Lang J. 1987. Creating architectural theory: The role of the behavioral sciences in environmental designWokingham:Van , London : Nostrand Reinhold.
Larson J. S.(1996), The World Health Organization Definition of Health: Social Versus Spiritual Health, Social Indicators Research, 38:180_192
Mitchell, G., Namdeo, A., Kay, D., (2001), A new disease-burden method for estimating the impact
Moro, M., Brereton, F., Ferreira, S., Clinch, J.P., (2008), Ranking quality of life using subjective
Naude´,W., Rossouw, S., Krugell, W.,(2009), The non-monetary quality of city life in South Africa,
Nel، E; Uys، HH.(1993) The Effect Of Preparative Teaching on the Emothional Attitude ofPatients Undergoing Coronary Bypass Surgery Curations.
of outdoor air quality on human health. Sci. Total Environ. 246, 153–164.
Pal, A.K, Kumar,U.C,(2005),Quality of life concept for the evaluation of societal development of rural community in west bangal, india, Rural Devolopment, vol. xv,no2
Punter, J. , Carmona, M. 1997. The Design Dimension of Planning: Theory, content and best practice for design policies, London : E & Fn Spon. quality of life indicators in the digital city. Environment and Planning B-Planning & Design, 31(1):51- 64.
Sabbahi 1 I, Nabil Drouby, Sanaa Sabbah, Nathali Retel Rudel and Mariette Marcier,(2003), Quality of life in rural and urban population in Lebano, usingSF 36 Health survey.
Shafer, C.S., Koo Lee, B., Turner, S., (2000), A tale of three greenway trails: user perceptions relatedto quality of life. Landscape and Urban Planning. 49, 163–178.
Smith, C., Levermore,G.,(2008), Designing urban spaces and building to improve sustainability and quality of life in a warmer word, Social Indicators Research 40
Ulengin,Burc, Fusun Ulengin & Umit Guvenc(2001), A multidimensional approach to urban quality of life: The case of Istanbul, European Journal of Operation Reasrch, 130, pp 361-274
Van poll ,Ric (1997).The pevceived Quality of urban Environment A multi- attvibute evaluation , university of Groningen
Ware, John E., Jr. (1996): The SF-36 Health Survey. Spilker, B. Quality of Life and Pharmaco-Economics in Clinical Trials. Philadelphia: Leppincott
well-being data, ECOLOGICAL ECONOMICS 65 (2008) 448–460, 0921-8009/$ – see front matter © 2008 Elsevier B.V. All rights reserved.
York : Random House. Bently, I. et al. 1985. Responsive environment: AA Manual for Designers, London : Architectural Press