مبانی نظری و پیشینه مفهوم روانشناختی مدیریت زمان

مبانی نظری و پیشینه مفهوم روانشناختی مدیریت زمان (docx) 140 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 140 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

142 مقدمه بررسی مسائل در خصوص نوجوانان و جوانان به عنوان نسل مولد و آینده‌ساز جامعه، همواره مدنظر کارشناسان و صاحبنظران بوده است. این مرحله از زندگی، معرف تغییر عمیقی است که نوجوان و جوان را از کودک جدا ساخته و کاملاً دگرگون می‌سازد. علم مدیریت زمان از جمله علوم رفتاری است که حدود 300 سال قدمت دارد. پرداختن به روش‌ها و فنون این علم بدون توجه به مباني نظري و پژوهشهاي انجام شده در اين حوزه نمي توان قانع کننده باشد. مدیریت زمان برای نوجوانان و جوانان یکی از مسائل مهم و جدی می‌باشد. به همین خاطر پژوهشگران را به این سو سوق داده که نوجوانان وجوانان برای استفاده بهینه از زمان خود چگونه رفتار خواهند کرد و البته در خصوص مدیریت زمان نوجوانان و جوانان پژوهش زیادی انجام نشده است. در این فصل مرور و بررسی مطالعات و تحقیقات پیشین در زمینه موضوع مورد تحقیق صورت می‌گیرد. نحوه ارائه مطالب به این شکل است که مباحث نظری زمان، مدیریت زمان، نوجوانان و جوانان، همچنین مفهوم روانشناختی مدیریت زمان، مفاهیم کلیدی مدیریت زمان، اصول مدیریت زمان، قوانین مرتبط با مدیریت زمان، عوامل اتلاف زمان، راههای استفاده بهینه از زمان، فواید مدیریت زمان،مباني نظري رسانه و نتايج تحقیقات انجام شده در داخل کشور و خارج از کشور ارائه خواهد شد. ماهيت و مفهوم زمان ماهيت "زمان" يکي از بزرگترين رازها و پرسش‌هاي مردمان باستان بوده است. پرسشي که هنوز هم پاسخي براي آن يافت نشده است. عليرغم دستاوردهاي علمي بشر در سده‌هاي گذشته، هيچگونه پيشرفتي در زمينه درک مفهوم زمان و تعريفي از آن به دست نيامده است. بحث از زمان به صورت مستقل براي فلاسفه يونان باستان مطرح نبوده است؛ پي بردن به چگونگي تشکيل جهان و شناسايي عناصر اوليه تشکيل دهنده آن و نيز واحد يا کثيربودن پديده‌ها موضوعات اساسي‌اي بودند که ذهن متفکران يونان باستان را به خود مشغول مي‌کردند. (موسوي کريمي، 1389) واژه زمان در زبان پارسي و عربي مشترک است؛ در زبان پهلوي Zaman، در ايران باستان jemana و در سرياني zabana آمده است. قرنها پس از ظهور زرتشت اولين بار به خداي زمان در بين ايرانيان اشاره مي‌شود. هم چنين برخي از محققين معتقدند خداي زمان از خدايان قديم آريايي‌هاست. (ابراهيمي، 1373). امروزه در زبان فارسي مي‌گوييم وقت طلاست. در زبان‌هاي ديگر نيز تعبيرهاي متفاوتي چون وقت الماس است، وقت جواهراست، بکار رفته است. اما ارزش زمان بيش از طلاست و قابل مقايسه با آن نيست. ارزش والايي که وقت دارا است بايد به گونه‌اي شايسته و بايسته از زمان در دسترس استفاده نمود. بسياري از افراد ادعا مي‌کنند که وقت آنها به هدر نمي‌رود و ابراز مي‌دارند که: "من خيلي سازمان‌دهي شده کار مي‌کنم، مي‌دانم کجا مي‌روم، مي‌دانم چکار مي‌کنم و ...." اين گروه از افراد در اقليت هستند زيرا زمان، با ارزش‌ترين منبعي است که در اختيار انسانها قرار دارد و تمامي منابع ديگر به شرط وجود زمان، ارزش مي‌يابند و به دليل همين ارزش و اهميت، توجه به زمان در بسياري از فرهنگها و زبانهاي مختلف تکرار شده است. زمان بسيار با ارزش‌تر از پول است و به همين دليل اين سرمايه بايست بسيار دقيق بکار گرفته شود. ما هنگامي قادر خواهيم بود برداشت درستي از زندگي بر روي کره زمين داشته باشيم که بتوانيم وقت معيني براي زندگي در اين کره خاکي بدست آوريم. خيلي از مردم نسبت به روزهاي بدون بهره‌وري و بي‌حاصل خود بي‌تفاوت هستند در حالي که همگي ما مايل هستيم کارهاي بسياري را در يک روز انجام دهيم، ولي معلوم نيست کارهايمان چقدر ارزش داشته و بر چه اساسي اولويت‌بندي شده‌اند و چقدر وقت بايد صرف آنها کنيم. مثلاً گاهي اوقات براي گرفتن يک جوراب يا ارسال يک نامه بيشتر از اهميت آن موضوع وقت صرف مي‌کنيم. زمان برخلاف ساير منابع مثل پول، تجهيزات و چيزهاي ديگر ثابت است و ما ني‌توانيم بيشتر از آنچه که هست ايجاد کنيم؛ اگر کاري را که ما انجام مي‌دهيم متناسب با زمان‌ نباشد تنها کاري که مي‌توانيم انجام دهيم اين است که مقدار کار را تغيير دهيم و اين کار همان "مديريت زمان" است. زمان از منابع ارزشمند، محدود و البته غيرقابل جايگزين در اختيار بشر است. اين منبع، قابليت ذخيره شدن را ندارد. از اين رو مديريت زمان، اهميت يافته و مورد توجه جدي است. (صفا، 1389) برايان پوسر (2002) مي‌گويد نکته مهم در مورد زمان، جهت آن است که به طور مستقيم از گذشته به طرف آينده است. يکي از فيلسوفان يونان باستان گفته است که هرگز دوبار در يک رودخانه شنا نمي‌کنيم يعني زندگي دائماً در شرف آغاز است مانند فصلها و سالها. نوع تلقی از زمان در میان جوامع مختلف، یکی از شاخص ها‌ و معیارهایی است که از طریق آن می‌توان درباره ماهیت و کارآمد بودن زمان، در رشد و بالندگی آن جامعه قضاوت کرد. زمان در بعضی از جوامع یک مقوله خطی و ساده ‌و در بعضی از جوامع یک مسئله غیرخطی و پیچیده است. این تعبیر از زمان بر نحوه استفاده و عملکرد افرادی که در چارچوب ارزش‌های آن جامعه قرار دارند تأثیر می‌گذارد. درباره تلقی از زمان سه نوع زمان را می‌توان نام برد: الف: حال مدار: در این نوع زمان، زمان تقریباً وجود ندارد و آینده نادیده گرفته می‌شود و هر چه هست، اکنون است که در آن قرار داریم. ب: گذشته‌مدار: در این نوع زمان، تلاش می‌شود تا سنت‌های کهن را احیاء و این سنت‌ها را در زمان حال حفظ کنند و در واقع حال ادامۀ گذشته می‌شود. ج: آینده‌مدار: در این نوع از زمان، همواره یک مطلوب وجود دارد که سعی می‌کنند آن را به دست آورند، عموماً مردمانی که به توسعه اقتصادی و اجتماعی دست یافته‌اند در این چارچوب به زمان می‌نگرند. (موذن جامی ، 1381). تاريخچه مختصر از زمان در اروپاي قرون وسطي، کليسا زمان را تنظيم مي‌کرد و قوانيني درباره کارهايي که مي‌توان يا نمي‌توان در روز خاصي داد وضع مي‌کرد؛ قوانين مذهبي زمانهاي معيني از روز را براي نماز خواندن تعيين مي‌کرد. گرچه اولين ساعت‌هاي مکانيکي حدود قرن 13ميلادي ساخته شد (پيش از آن به طور گسترده از ساعتهاي آبي و شني استفاده مي‌شد)، اما از آنها براي قرنها فقط براي مجسمه‌هاي تزييني استفاده مي‌شد؛ حتي اشخاص مهمي چون ساموئل پينر که يک مقام دولتي قرن 17 بود اوقات روزانه خود را با ساعت خورشيدي يا ناقوس کليسا تنظيم مي‌کرد. (ظهوريان، 1389 ،ص52) مفهوم نوين زمان در پي اعتراضات پيوريتنها به تقويم کشيشهاي کاتوليک رم شکل گرفت؛ نظر آنها يعني شش روز کار در هفته و يک روز استراحت عمدتاً تا پايان قرن 17 مورد قبول عامه بود. با توجه به عقيده مردم شناسان، شکارچيان عصر سنگ مي‌توانستند با يک هفته کار 15 ساعته به راحتي امور خود را بگذرانند، اما اين فقط مربوط به گذر زمان بود تا مردم متوجه شوند که صرف زمان بيشتر مي‌تواند موجب پاداشهاي بيشتري شود. همانطور که تمدن پيش مي‌رفت به همان ترتيب طول هفته کاري افزايش يافت. (لوئيس، ترجمه روح شهباز، 1388) در قرن 19 صاحبان کارخانه‌ها به طور روز افزوني به زمان توجه پيدا کردند و آن را به مثابه عنصري همسنگ پول مي‌شناختند؛ تا آن موقع مردم عادي خود را درگير چنين جزئياتي نمي‌کردند؛ براي 150 سال ساعتها وجود داشت اما در خانه بيشتر کارگران ساعتي نبود که به همراه خود داشته باشند و کنترل وقت‌کاري، دلبخواهي بود، اما اين شيوه مورد پسند صاحبان کار نبود، آنها مي‌خواستند حداکثر بهره را از کارگرانشان بگيرند تا حداکثر بازده را از کارخانه‌هايشان کسب کنند ،چون ماشينها محتاج افراد زيادي براي کار انداختن آنها بودند، همه بايد همزمان در محل حضور داشتند، همين موضوع در طول قرن بحران‌هاي متعددي بوجود آورد. (شيشه‌بر اصفهاني، 1387) ايرانيان نيز از زمان‌هاي دور ساعت را مي‌شناختند و رواياتي که در شاهنامه راجع به ساعت و تنظيم وقت آمده جملگي گواه بر اين است که ساعت از نظر آنان همان مقدار زماني بود که هم اکنون در جهان رايج است و گمان مي‌رود به جاي ساعت واژه «پاس» به کار مي رفته است. (جنيدي، 1385) وقت موهبتي است که در اين کره خاکي به هر يک از ما به رايگان عطا شده است و ميزان آن براي همه يکسان است. موفقيت ما در زندگي بستگي به چگونگي استفاده از اين گوهر گرانبها دارد. موفقيت هر شخص در زمينه تحقق اهداف و آرمان‌هايش به مقدار قابل توجهي تابع استفاده مؤثر از وقت است (نصر اصفهاني، 81:1381). عرفا نيز به واسطة ماهيت ابراز شناختي خود، يعني دل، از زبان نمادين استفاده مي‌کنند و زمان را داراي جنبه دروني مي‌دانند و از آن با اصطلاحاتي مانند وقت، آن و دم ياد مي‌کنند. دين اسلام نيز اهميت زمان را مورد تأييد قرار داده است، چنان که امام صادق (ع) مي‌فرمايد: «من استوي يوماه فهو مغبون» بايد هر روز نسبت به روز قبل بهتر باشيم (رضايي مقدم؛ بخشي جهرمي، 1375، به نقل از کرمي‌مقدم، 1377). در فرهنگ و ادب ايران نيز به اهميت زمان و نحوه استفاده درست از آن اشاره شده است. خيام، زمان را به پرنده‌اي که به سر شاخه‌اي نشسته است تشبيه مي‌کند (شيخ نظامي، به نقل از کرمي مقدم، 1377، ص 29). ولتر نويسنده، فيلسوف و متفکر بزرگ فرانسوي در يکي از کتاب‌هاي خود از زبان دو تن از شخصيت‌هايش به موضوع قابل تأملي اشاره مي‌کند. يکي از شخصيت‌ها از ديگري مي‌پرسد: «از تمام چيزهايي که در دنيا وجود دارد، چه چيزي سريع‌ترين و کندترين است؟ چه چيز بلندترين و کوتاه‌ترين است؟ چه چيز بخش‌پذيرترين و گسترده‌ترين است؟ چه چيز حد اعلاي ندامت را به همراه مي‌آورد، ولي بيش از هر چيز ديگري مورد بي‌توجهي قرار مي‌گيرد؟ چه چيز است که بدون آن هيچ‌کاري صورت نمي‌پذيرد، کوچک‌ترين چيزها را مي‌بلعد و به بزرگ‌ترين‌ها حيات مي‌بخشد؟ و پاسخ مي‌شنود: «زمان»» (هيندل، 1383: 91). ازنظرجامعه شناسان، نظام ارزشي هر فرد تحت تأثير باورهاي اوست و باورهاي هر انساني برخاسته از فرهنگي است که در آن رشد و نمو کرده است. نوع نگاه فرهنگ و افراد جامعه به زمان، بر نحوة استفاده و عملکرد افرادي که در چارچوب ارزش‌هاي آن قرار دارند، تأثير مي‌گذارد. زمان و نوع استفاده از آن يکي از عناصر و معيارهايي است که از طريق آن مي‌توان درباره کارآمد بودن و قدرت يک فرهنگ در زمينة بالندگي و خلاقيت افراد آن قضاوت کرد (بوريل و مورگان، 1383: 20).در گذشته، به دليل نياز به دانستن زمان کشت و برداشت محصول، کشاورزان فقط به اندازه‌گيري فواصل بلند زماني توجه داشتند. آنها به هم زماني دقيق کار انساني نيازمند نبودند و به ندرت از واحدهاي دقيق براي اندازه‌گيري فواصل کوتاه زماني استفاده مي‌کردند. آنان به طور معمول زمان را نه به واحدهاي ثابتي نظير ساعت يا دقيقه، بلکه به بخش‌هاي بي‌نظم و غيردقيقي که نمايانگر زمان مورد نياز براي اجراي وظايف روزمره بود، تقسيم مي‌کردند؛ اما انقلاب صنعتي، تصاوير ذهني مردم دربارة زمان را دگرگون کرد. در اين دوره به جاي فواصل زماني مبهم، جوامع صنعتي به واحدهاي بسيار دقيقي مثل ساعت، دقيقه و ثانيه نياز داشتند که مي‌بايست استاندارد و از فصلي به فصل ديگر و از جامعه‌اي به جامعه ديگر قابل تبديل باشد (سپورت،8:1375). به طور کلي دو رويکرد متفاوت در مورد زمان وجود دارد، يکي رويکرد چند زماني و ديگري رويکرد تک زماني. در فرهنگ‌هايي که رويکرد چند زماني دارند، تعامل گروه در مقايسه با رويکرد تک زماني از لحاظ مهلت زماني کار کردن مهم‌تر است. در اين فرهنگ‌ها غالباً قرارها و وعده‌ها مورد توجه قرار نمي‌گيرد و در مورد آنها تخلف مي‌شود. در فرهنگ‌هايي که رويکرد تک زماني دارند، زمان به واحدهاي دقيق تقسيم مي‌شده است، وقت، زمان‌بندي و مديريت مي‌شود، براي اجرا ي کارها مهلت زماني تعيين مي‌گردد و تلاش مي‌شود که کارها مطابق برنامه زمان‌بندي شده انجام گيرد. تأخير در يک جلسه يا رعايت نکردن مهلت زماني، وظيفه نشناسي تلقي مي‌گردد. فرهنگ‌هاي اروپاي شمالي و آمريکاي شمالي بيشتر به سوي رويکرد تک زماني گرايش دارند، در حالي که گرايش فرهنگ‌هاي آمريکاي لاتين و خاورميانه بيشتر به رويکرد چند زماني است (قائد محمدی،1389 ،ص63). مفهوم مديريت زمان مفهوم مديريت زمان، براي اولين بار توسط فردريک تيلور در سال 1883به کار گرفته شد.وي يک کار مشخص را به عناصري تقسيم نمود و تک‌تک اين عناصر را مورد بررسي قرار داد (آتش‌پور، 1376).مديريت زمان عبارت است از استفاده مؤثر از منابع و راهي جهت رسيدن به اهداف شخصي، علاوه بر آن مديريت زمان استفاده بهينه از وقت جهت زندگي راحت‌تر و آسوده‌تر است (جواهري‌زاده، 1379). مديريت زمان به معني تحت کنترل گرفتن زمان براي استفاده حداکثر از آن در رسيدن به هدف است، چنين مديريتي باعث افزايش بهره‌وري و کاهش مشکلات ناشي از کار است. مديريت زمان شامل مهارتهايي از قبيل هدف‌گذاري،اولویت بندی ، برنامه ریزی، استفاده بهينه از لحظه‌ها، انضباط شخصي، روش‌هاي سازماندهي و ... مي‌باشد. اين مهارتها به خوبي مي‌توانند باعث حذف بسياري از منابع استرس زماني شده و در نتيجه موجب بهبود بهداشت رواني افراد ‌شوند. مبانی نظری مدیریت زمان: اهمیت و اولویت زمان از دیرباز مورد توجه علما و اندیشمندان قرار داشته است. تا بدانجا که برخی برای شناخت بیشتر زمان، دست به پیشگویی زده و مرزهای آن را در هم شکسته‌اند. برخی تا سال 2100 میلادی نیز پیشگویی نموده‌اند (ابراهیمی، 1373، ص 16) . استفان ليندر درباره کمیابی فرایند زمان صحبت می‌کند و آن را یکی از مباحث اقتصادی می‌داند و اعتقاد دارد زمان می‌تواند به عنوان یکی از منابع کمیاب در علم اقتصاد مورد بررسی قرار گیرد. «چونگ» می‌گوید: امروز جهان مشحون از چیزهای گرانبهاست، خانه، زمین، اموال و غیره. اما پرارزش‌ترین آنها زمان است. هیچ جنگاوری بالاتر از زمان نیست و تنها اوست که فاتح نهایی است. اتلاف وقت حتي از هدر دادن پول هم اسفناک‌تر است. زیرا شما همیشه قادر به تحصیل پول خواهی بود اما زمان هرگز باز نمی‌گردد (کیم، وو، چونگ، 1372، صص 84-75) رضائیان بیان می‌کند که زمان یکی از منابعی است که هیچ کس نمی‌تواند برای شما بوجود آورد. اما افراد موفق همگی مبتکر زمان هستند و بر اصل و اساس هر وضعيت تمرکز می‌کنند. (رضائیان، 1372، ص 63). سروش می‌گوید: وقت شما، عمر شما و ارزش شما معادل چیزهایی است در مقابل صرف عمرتان به دست آورده‌اید (سروش، 1372، ص 11). چونگ می‌گوید: بسیاری از فلاسفه اعتقاد دارند که زندگی انسان به اندازه کافی طولانی است. انسان چنانچه به طور مؤثر و مفید از وقتش استفاده کند طول عمر آنقدر خواهد بود که بتواند به موفقیت‌های برجسته‌ای دست پیدا کند. اما اگر عمر انسان به بطالت سپری شود و هیچ فرقی در زندگی نداشته باشد، پس از گذشت چند صباحی متوجه خواهد شد که دیگر فرصتی برای تغییر مسیر زندگی وجود ندارد، به هر حال عمر آدمی کوتاه نیست بلکه وی با اتلاف آن، عمر خود را کوتاه می‌کند. (کیم، وو، چونگ، 1372، صص 84-75) اسلامی می‌گوید: عقربه‌های ساعت را نمی‌توان متوقف کرد و گذشت زمان را نمی‌توان کندتر نمود، بی‌توجهی به ارزش زمان باعث می‌شود که فرد نيازي به استفاده بهتر از اوقات احساس نکند و به اقدامات غیر ضروری و بیهوده بپردازد. (اسلامی، 1372، صص 35-34) ابراهیمی اشاره می‌کند به اینکه دلیل تغییرات پر شتابی که در زمان رخ می‌دهد، زمان از ارزش و اهمیت کافی برخوردار است. به طوری که امروز کشورهای مترقی و در حال توسعه را براساس کندی و تندی تغییرات با یکدیگر مقایسه می‌کنند. هر چند در کشور ما چنانچه باید به مهم‌ترین نکته یعنی آموزش مدیریت زمان توجه کافی مبذول نشده است. (ابراهیمی، 1373، ص 59) زالی می‌گوید: زمان‌های از دست رفته بازگشتنی نیستند و شاید این بی‌رحمانه‌ترین قوانین باشد. زمان همانند تیری است که از کمان رها شده و هرگز باز نمی‌گردد و با شتاب هر چه تمامتر به پیش می‌رود. شما همیشه می‌توانید کار جدیدی آغاز و یا ثروت تازه‌ای کسب کنید، اما هرگز قادر به توقف زمان نخواهید بود. زمان ،گرانبهاترین و ضروری‌ترین منبع است و هیچ چیز جای وقت از دست رفته را نمی‌گیرد. (زالی، 1375، ص 20). جواهری زاده می‌گوید: شاید زندگی جاویدان، آرزویی دست نیافتنی باشد، ولی زندگی طولانی می‌تواند دست یافتنی باشد. یکی از راه‌های طولانی کردن زندگی، استفاده بهتر از وقت و توجه به اهمیت و ارزش والای آن است . (جواهری‌زاده، 1379، ص 43). کرامر (1989) دريافته است که زنان در استفاده از وقت‌شان کارآمدتر هستند. همچنین ولیز (1993) در پژوهش خود دریافت که بین مردان و زنان در استفاده از مدیریت زمان تفاوت وجود دارد. شناخت زمان و ارزش نهادن به آن از ويژگي‌هاي مردان و زنان بزرگ است؛ چه بسا فرصت‌ها و زمانهاي مناسب که به علت بي‌توجهي و يا غفلت، از دست مي‌روند. تشخيص درست و به موقع مشکلات و حوادث و راه حل آنها از ضروريات مديريت زمان است. شناخت مناسب‌ترين زمان براي تصميمات و رفتارهاي تربيتي، تضمين‌کننده موفقيت مربيان و مديران آموزشي مي‌باشد. متأسفانه با اينکه علم مديريت پيشرفت چشمگيري داشته و در موضوعات مختلف کار شده، از مديريت زمان کمتر سخن رفته است (شادمان‌فر، 1388). يکي از بهترين راههاي استفاده از زمان محدود و با ارزش عمر، بکارگيري دائمي و هوشيارانه "مديريت زمان" است. "مديريت زمان" يعني اين که کنترل زمان و کار خويش را بدست بگيريم و اجازه ندهيم که امور و حادثه‌ها ما را هدايت کنند. به تعبير ديگر اگر انسان در رابطه با جريانهاي زندگي، انفعالي عمل کند. زمان او به شدت هدر خواهد رفت، به تعببير ديگر "مديريت زمان" همان مديريت بر خويشتن است و جالب است که بدانيم مهارتهايي که ما براي اداره ديگران نيازمنديم همان مهارتهايي است که براي اداره کردن خود نيازمنديم (صفا، 1389). در مديريت زمان، تعيين اولويتهاي کاري از اهميت به سزايي برخوردار است و اولويت با امور و کارهايي است که فوريت دارند و اهميت بيشتري دارند. اغب اين دو عامل در تعارض قرار مي‌گيرند، يعني ممکن است کاري فوري باشد اما مهم نباشد ويا برعکس؛ هميشه کار امروز فوريت دارد در حاليکه برنامه‌هاي سال بعد فوريت روز نيست به اين سبب، امروز و فردا را تحت‌الشعاع قرار مي‌دهد و براي رفع اين مشکل لازم است اولويتهاي امروز و اولويتهاي برنامه‌ريزي آينده را تعيين کنيم، ممکن است اين امر اغلب به اين معني باشد که برخي از کارهاي امروز از برنامه خارج شوند (فرنر، 1995). شاخص های مديريت زمان هدفگذاری تدوین طرح‌های کوتاه مدت نیز با تمرکز و توجه بر اجراي هدف فوري به جاي دلبستن به آینده‌ای بيمناک، به هدف عوامل استرس‌زای پیشین کمک می‌کند. اولین مرحله برای برنامه‌ریزی مطلوب تعیین اهداف است. بیشتر برنامه‌های هدفگذاری مدیریت بر مبنای هدف با این مرحله آغاز و در این مرحله خاتمه می‌یابد. متأسفانه اولین مرحله به تنهایی به دستیابی به هدف یا حذف استرس منتهی نمی‌شود. صرف تدوین یک هدف اگر چه مفید است اما کافی نیست . (وتن وکمرون 1956، ترجمه جعفری مقدم، 1380) در هنگام بررسی اهداف، آنها را بنویسید و بعد آنها را به اهداف کوتاه مدت، بلندمدت، شخصی و کاری تقسیم کنيد. سپس ببینید آیا این اهداف واقع‌بینانه هستند یا خیر، ببینید برای رسیدن به اهداف مورد نظر به کدام مهارت‌ها احتیاج دارید و برای رسیدن به هر یک از اهداف خود یک جدول زمان‌بندی تدوین و مهلت رسیدن به هر هدف را در آن قیدکنید. (هیندل، 1994، ترجمه جعفری مقدم، 1383). اولویت‌بندی اولویت‌گذاری فعالیت‌ها در واقع بدین معنی است که مشخص کنیم کدام یک از وظایف بالاترین و کدام یک از درجه اهمیت کمتری برخوردار دارند و کدام یک از این فعالیتها قادر به انجام در پایین‌ترین سطح اولویت می‌باشد. وظایفی که دارای مرتبه و اولویت بالا می‌باشند بایستی در مراحل نخست انجام پذیرد (ویلسون 2006) . هر چند که تعیین اهداف مشخص و روشن، تضمین‌کننده استفاده خردمندانه از وقت است، اما تعیین اولویت‌ها تنها راهی است که می‌توان از طریق آن در جهت رسیدن به اهداف کار کرد. (روبرتا ،1989، ترجمه شیرازی‌منش و همکاران، 1383) پژوهش‌ها نشان داد خصوصیات افرادی که دارای هوش هیجانی بالا می‌باشند، برگرفته از مهارت اجتماعی بالا، سازگاری با اهداف گروه یا سازمان، رتبه‌بندی اهداف، برنامه‌ریزی، اولویت‌بندی و نظم درونی می‌باشد. (قائد محمدی، 1388، ص 44) برنامه‌ریزی پیتر دراکر، برنامه‌ریزی را به عنوان یکی از عوامل اصلی مدیریت مطرح کرده است. به این معنا که به جای آن که در اختیار خواسته‌ها و تمهیدات قرار گیریم، زمان را بطور دقیق برنامه‌ریزی کنیم. هیچ چیزی برای تنظیم وقت از برنامه‌ریزی روزانه ارزشمندتر نیست. بدون وجود چنین برنامه‌ای دائماً در خدمت خواسته های دیگران خواهیم بود. با وجود يک برنامه مدون و مرتب همیشه می‌دانیم کجا هستیم، کجا باید باشیم و با قدرت مي توانيم با اموري که در طول روز برایمان اتفاق می‌افتد چگونه برخورد کنیم. چرا که اولویت‌‌ها از پیش برای ما مشخص شده‌اند (فرنر، 2003، به نقل از جواهري زاده، 1381) . برنامه‌ریزی، آماده نمودن امکانات و منابع و وسایل جهت تحقق بخشیدن به اهداف می‌باشد. مهم‌ترین نقش برنامه‌ریزی عبارت است از مکتوب‌سازی آنچه قرار است انجام شود. برنامه نوشته شده دارای اثر روانی در تحریک درونی برای انجام کار است (ساقیان، 1379). ویلسون ادعا کرد یکی از مهم‌ترین برنامه‌هایی که شخص در آن می‌تواند به کمترین کنترل هيجان هاي خود و برقراری ارتباط سالم و توانایی شناخت احساسات خود بپردازد، برنامه‌ریزی زمان است. زیرا باعث می‌شود که افراد به زمان یا ساعتی خاص، خود را محدود سازند و با زمانبندی، زمان کیفی برای ارتباط مطمئن برقرار کنند و حتی پیشنهاد می‌شود این افراد از زمان خود به بهترین نحو استفاده کنند. به عنوان مثال رانندگان در زمان خاص چند کار را به بهترین نحو انجام دهند (ویلسون، 2006). یکی از عوامل فردی مرتبط با پیشرفت و موفقیت نوجوانان و جوانان، خودتنظیمی است. به این معنا که فرد باید تکالیف و کارهایش را تنظیم کند ، به همین دلیل نیاز به یک برنامه‌ریزی صحیح زمانی و هدف‌گذاری دارد که همان مدیریت زمان می‌باشد. مدیریت زمان در حیطه‌های مختلفی مانند کار بیرون از منزل، انجام کارهای مربوط به تحصیل و اوقات فراغت و استراحت قابل اجرا است. مدیریت زمان یا استفاده بهینه از زمان که شامل برنامه‌ریزی صحیح زمانی، هدف‌گذاری و اولویت‌بندی در اهداف بعنوان یک سازه مهم در روان‌شناسی می‌تواند در موفقیت مؤثر باشد. به نظر می‌رسد دانش‌آموزانی که از مهارت مدیریت زمان برخوردارند می‌توانند در برابر خواسته‌های نامعقول و غیرمنطقی دیگران نه بگویند و به تکالیف درسی و تحصیلی خود بپردازند و پیشرفت تحصیلی بهتری داشته باشند. خود تنظیمی فرایندی است که از طریق آن دانش‌آموزان شناخت‌ها، رفتارها و عواطفی را که به طور نظام‌مند متوجه اکتساب اهداف است، فعال و حفظ می‌کند،در واقع خود تنظيمي يکي از عوامل فردي تعيين کننده پيشرفت وموفقيت نوجوانان و جوانان مي باشد. (زیمرمن، 1989، به نقل از پنتریچ و شانک، 2002، ترجمه شهرآرای، ص 300) دانش‌آموزانی که برای دستیابی به هدف برانگیخته شده‌اند، به فعالیت‌هایی که به مفید بودن آنها اعتقاد دارند، (مثل توانایی مروز ذهنی مطالب یاد گرفته شده، روشن کردن اطلاعات مبهم) می‌پردازند. در حقیقت خود تنظيمي، یادگیری را افزایش می‌دهد و موجب پیشرفت تحصیل می‌شود و ادراک شایستگی بیشتر، انگیزش و تنظیم عملکرد را برای دستیابی به اهداف جدید حفظ می‌کند. (شانک 1991، به نقل از پنتریچ و شانک/ 2002)، ترجمه شهرآرای، 1386) یک جزء مهم و متمایز کننده خود تنظیمی این است که یادگیرنده، حداقل در یک جنبه و شاید در همه جنبه‌ها امکان انتخاب داشته باشد. این بدین معنی نیست که یاد گیرندگان همیشه از انتخاب‌های موجود، به درستی استفاده می‌کنند، بلکه آنها ممکن است در مورد چگونگی پیش رفتن، نامطمئن باشند و از معلم درباره آنچه باید انجام دهند، سئوال کنند. (همان منبع).مدیریت زمان یا استفاده بهینه و مؤثر از زمان، عبارت است از برنامه‌ریزی زمانی منظم و هماهنگ، بعلاوه واکنش مناسب در مقابل ضايع کنندگان وقت (سروش، 1372).چون کمبود وقت معمولاً موجب اضطراب و فشار روانی و ... می‌شود بنابراین اگر نوجوانان و جوانان برای تنظیم اوقات خود از برنامه‌ریزی صحیح زمانی و هدف‌گذاری استفاده نمایند، انتظار می‌رود که موفقیت در کارها داشته باشند و با ادامه مدیریت زمان در دوره‌های تحصیلی انتظار می‌رود که پیشرفت تحصیلی نیز حاصل شود.مدیریت زمان، نیاز به برنامه‌ریزی زمانی صحیح دارد. افراد باید جهت برنامه‌ریزی موثر راهي براي نجات زمانشان پيدا کنند. استفاده بهينه از زمان شامل برنامه ريزي زمانی دقیق و در نظر گرفتن اولویت‌ها است، (بون 1992).برنامه‌ریزی زمانی صحیح در مدیریت زمان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. زیرا باعث تأثیر در عملکرد (پیشرفت تحصیل، سلامت روانی)، تمرکز یافتن بر اهداف، از بین بردن عدم اطمینان و مسائل مورد انتظار، فراهم کردن راهنمایی برای تصمیم‌گیری و تسهیل کنترل می‌شود، (بون، 1992).همانگونه که اشاره شد، مدیریت زمان شامل الف) ارزشیابی استفاده بهینه از زمان، ب) تعیین اولویت‌ها و ج) مدیریت مؤثر زمان است. (بون، 1992). در ادامه به توضیح این عناصر می‌پردازیم: الف: ارزشیابی استفاده بهینه از زمان: مدیریت زمان، فرایند مؤثر تقسیم زمان در میان تکالیف مختلف است که یک عامل کلیدی در فواید وابسته به مدیریت محسوب می‌شود. برای اطمینان از استفاده بهینه از زمان، افراد باید زمانشان را برآورد کنند. اولویتی را در نظر بگیرند و زمان را بطور مؤثر مدیریت کنند. اجرای این تکالیف به معنی پرسیدن و پاسخ دادن به 5 سال مهم زیر است: چه چیزی انجام شده است؟ چه زمانی باید آن را به پایان رساند؟ چه کسی باید آن را انجام دهد؟ چه مقدار از زمان مورد نیاز است؟ چه اولویت‌هایی برای انجام آن باید تعیین شوند؟ ب: تعیین اولویت‌ها: تحلیل استفاده بهینه از زمان، باید به وسیلۀ در نظر گرفتن اولویت‌ها، دنبال شود. بسیاری از افراد در انجام کارهای سخت، غیر مؤثر هستند. زیرا از اولویت‌بندی در کارهایشان استفاده نمی‌کنند. یک رویکرد برای پیشرفت اولویت‌ها، عبارت است از ترتیب دادن آنها براساس اولویت‌های سالیانه، ماهانه، هفتگی و روزانه. اولویت‌های سالانه با هدف‌گزینی شروع می‌شوند. این هدف‌گزینی، براساس موارد مهم‌تر منحصر به فرد، هميشگي و شخصي ترتیب داده می‌شود. فهرست اولویت‌های ماهانه از اولویت‌های سالیانه عبور داده می‌شود. هر ماه فرد، پیشرفت خود را براساس هدف‌گزینی‌های سالیانه ارزیابی می‌کند و انجام فهرست ماهانه را توسعه می‌دهد. این توالی بر اولویت‌های هفتگی ادامه داده می‌شود و سرانجام به فهرست اولویت‌های روزانه می‌رسد. ج: مدیریت مؤثر زمان: افرادی که موفق به مدیریت زمان می‌شوند، کسانی هستند که زمان را در ساعت‌های مورد نظرشان، تقسیم می‌کنند. آنها فعالیت‌های غیرمهم و ثانوی را کنار می‌گذارند و زمانی را برای کارهای اصلی در نظر می‌گیرند ، با توجه به اولویت‌ها، موارد ضروری را از موارد غیرضروری متمایز می‌کنند. در ضمن از مواردی) که باعث از بین رفتن زمانشان می‌شود، جلوگیری می‌کنند.مؤلفه‌های کلیدی نظام مدیریت زمان عبارتند از: هدف‌گزینی، در نظر گرفتن اولویت‌ها و برنامه‌ریزی زمانی برای رسیدن به اهداف بلند مدت، میان مدت و کوتاه مدت. (لوسی‌یر، 1997) مهارت مدیریت زمان از طریق مشخص کردن اهداف واقعی و اولویت‌بندی آنها، برنامه‌ریزی صحیح زمانی برای استفاده از جدول روزانه، برنامه‌ریزی هفتگی، توجه نمودن به نظم و ترتیب، به دست آوردن مهارت‌های ابراز وجود و شناسایی سارقین زمان حاصل می‌شود. (فتي وموتابی، 1385) نقش اهداف در نظریۀ نظام‌های انگیزشی (MST) فورد پررنگ است. در این نظریه، یکی از جنبه‌های مهم هدف، محتوای آن است. «محتوای هدف عبارت است از عواقب مطلوب یا نامطلوب هدف. برای ارزیابی محتوای هدف، مي توان از افراد سؤال کرد که چه می‌خواهند، سعی می‌کنند چه کاری انجام دهند، و چرا کار خاصی را انجام داده‌اند؟ (فورد 1992؛ به نقل ازپنتریچ و شانک 2002؛ ترجمه شهرآراي، 1386، ص 340) در نظریه فورد، محتوای هدف شامل 24 دسته هستند که در دو گروه کلی : 1)پی‌آمدهای مطلوب درون فردی و 2) پی‌آمدهای مطلوب شخص ـ محیط، قرار گرفته‌اند. یکی از محتواهای هدف، که زیر گروه پی‌آمدهای مطلوب شخص ـ محیط و اهداف مربوط به تکلیف می‌باشد، اهداف تسلط هستند. هدف تسلط، یعنی داشتن یک معیار چالش‌برانگیز برای پیشرفت یا موفقیت و اجتناب از عدم شایستگی یا نقصان در عملکرد (فورد 1992؛ به نقل از پنتریچ و شانک 2002، ترجمه شهرآرای، 1386). به نظر فورد، معمولاً رفتار همزمان توسط چند هدف هدایت می‌شود. به طوری که فعال شدن یک هدف، مانع از فعال شدن اهداف دیگر نمی‌شود. برای مثال، پیشرفت ممکن است، نشان دهندۀ دو هدف تسلط و مدیریت باشد (همان منبع).به نظر پژوهشگر، یکی از انواع پیشرفت‌ها، پیشرفت تحصیلي است. بنابراین برای رسیدن به پیشرفت تحصیلی، دو هدف تسلط و مدیریت ضروری به نظر می‌رسند.در الگوی فورد، یک دیگر از هدف‌های زیر مجموعه اهداف مربوط به تکلیف، مدیریت است که به معنای حفظ نظم و سازمان در تکالیف زندگی روزمره می‌باشد. (فورد، 1992؛ به نقل از پنتریچ و شانک 2002، ترجمه شهرآراي، 1386)پس به نظر می‌رسد با هدف‌گذاری، برنامه‌ریزی زمانی و اولويت بندي که از مؤلفه‌های اصلی مدیریت زمان هستند می‌توان انتظار داشت که مدیریت زمان با پیشرفت تحصیلی رابطه دارد. رویکرد نظر ی به مدیریت زمان: سازه مدیریت زمان، بنا به جهت‌گیری‌های نظری نوجوانان و جوانان از مؤلفه‌ها و اجزای مختلفی تشکیل شده است. هر یک از پژوهشگران که در این حیطه به کار پرداخته‌اند، عوامل و ابعاد خاصی را معرفی کرده‌اند. در این بخش، مبانی نظری گوناگون بررسی می‌شود. دیدگاه‌های اهداف و ارزش‌ها: اعتقاد بر این است که موفقیت، زمانی حاصل می‌شود که افراد به اهداف مبتنی بر ارزش‌ها و نیازهای خود دست یافته باشند. از این نظر، موفقیت در مدیریت زمان بستگی به ارزش‌ها و آرزوهای افراد دارد و آنها را نمی‌توان به صورت مطلق تصور کرد. افرادی که اهدافشان را مهمتر و احتمال موفقیت و رسیدن به آنها را بیشتر می‌دانند، احساس موفقیت در مدیریت زمان بالاتری خواهند کرد در حالی که افراد با مدیریت زمان پایین‌تر( کمتر)، آنهایی هستند که تعارض بیشتری را در اهدافشان احساس می‌کنند (ایمونز 1986؛ ایمونز و کینگ، 1988 به نقل از داینر و بیسواس داینر 2000). در نظریه بهزیستی راس (1989 به نقل از داینر، ساوایشی، 1997) مبتنی بر «ناهمخوانی هدف»و بهزیستی (سلامت روان)، بستگی به میزان همخوانی بین اهداف و دستیابی به آن هدف دارد. انتظار می‌رود که ناهمخوانی، بیشتر در افرادی دیده شود که از نظر هیجانی بی‌ثبات بوده و فاصله زیادی بین آرزوها و پیشرفت‌هاي خود احساس می‌کنند. رویکرد دیگری که به الگوهای هدف مربوط است، الگوی سیک زنت می‌هالی (1997، نقل از داینروبیسواس ـ داینر، 2000) می‌باشد که معتقد است سلامت روان افراد به درگیر شدن آنها در فعالیت‌های مورد علاقه‌شان بستگی دارد. این فعاليتها به دلیل اینکه خوشایند هستند و برای اطلاعات جدید سطح بهینه‌ای را فراهم می‌کنند، در افزایش مدیریت زمان کارآمد هستند. یک فعالیت اگر به مهارت خیلی اندک نیاز داشته باشد با مدیریت کردن زمان خیلی کم قابل انجام می‌باشد و اگر به مهارت و زمان خیلی زیادی نیاز باشد فرد باید با مدیريت کردن دقیق و حساب شده آن را به انجام برساند و اگر به اهداف خود نرسد باعث فشارزایی و حالت ناخوشایندی می‌گردد.آنچه از این دیدگاه می‌توان نتیجه گرفت آن است که احساس خوشایندی و رضایت در کارها به نحوه مدیریت کردن بر روی فعاليتها مربوط است. (داینر، ساوایشي 1997). الگوی چند بعدی ریف: در تلاش برای معرفی ابعاد و مؤلفه‌های سلامت روان در جوامع غرب، یک مدل چند بعدی از سلامت روان معرفی و عملیاتی شده است که مبتنی بر کار اریکسون (1959) و مازلو (1959) می‌باشد. (ریف ،2003؛ به نقل از هرنتاریس ، اسچافلی و اسچریوس، 2004) که این الگوی 6 بعدی از سلامت روان را ارائه داده است، شش بعد را شامل موارد زیر است: خویشتن‌پذیری: داشتن یک نگرش و ارزیابی مثبت نسبت به خود و احساس مثبت در خصوص زندگی و به ویژه زندگی گذشته. تسلط بر محیط: توانایی و ظرفیت اداره و کنترل تقاضاهای پیچیده زندگی به ویژه توانایی انتخاب یا خلق محیط مناسب با نیازها و ارزش‌های فردی. روابط مثبت با دیگران: وجود پیوندهای بین فردی با کیفیت بالا، ظرفیت همدلی، صمیمیت و داشتن عاطفه قوی. رشد و بالندگی فردی: احساس تحول و پیشرفت در خود و رفتار خود در گذر زمان. هدف در زندگی: داشتن اهداف و مقاصد خاص برای زندگی. خودمختاری: داشتن حس خود رأیی و احساس استقلال، ارزیابی خود با معیارهای شخصی، ظرفیت مقاومت در برابر فشارهای اجتماعی که شخص را به فکر کردن و عمل نمودن به شیوه‌های خاص وادار می‌کند (ریف 2003؛ به نقل از هرن، تاریس، اسچافلی و اسچريوس) در الگوی چند بعدی ریف، سه مؤلفه به مدیریت زمان مربوط می‌باشد. مؤلفه تسلط و کنترل بر محیط، که از طریق برنامه‌ریزی زمانی و هدف‌گذاری امکان‌پذیر است.مؤلفه هدف در زندگی، که از طریق انتخاب اهداف دست یافتنی و واقعی امکان‌پذیر است. مؤلفه خودمختاری و داشتن حس خودرأیی و احساس استقلال به معنی داشتن آزادی در انتخاب عمل (خود تنظیمی) است. (زیمرمن 1998، به نقل از پنتریچ و شانک 2002، ترجمه شهرآرای، 1386) برای اعمال مدیریت زمان، برنامه‌ریزی زمانی و هدف‌گذاری و سازماندهی کافی مورد نیاز است. (میلر 1985، دیلون 1981، دراکر1961، مکنزی 1993) برنامه‌ریزی زمانی، با تحولات اجتماعی و پیشرفت علوم و تکنولوژی، یک مسله مرتبط با امور مختلف جامعه بشری، از جهت پیشرفت تحصیلی است. (ابراهیمی قوام؛ 1385). هر اندیشه و هر اقدامی به زمان نیاز دارد و هر عاملی که زمان، طلب می‌کند، بالقوه می تواند تلف کننده زمان باشد. کمبود وقت که تنش زاست، عامل مهمی در ایجاد اضطراب، فشارهای روانی و افسردگی و ... است. امروزه جامعه بشری با درک این مهم همواره در تلاش است تا با اعمال مدیریت صحیح زمان، بر عواملی که زمان ما را در انحصار خود می‌گیرند و تلف می‌کنند، فائق آید. مدیریت زمان راهبردی است برای استفاده بهینه از وقت. البته باید خاطرنشان کرد که مدیریت زمان، کنترل لحظه‌ای آن نیست، بلکه شیوه‌هایی است که با به کارگیری آنها می‌توان شرایط کار و زندگی را بهبود بخشید. (مکنزی 1978، افجه؛ 1376). همانطور که قبلاً گفته شد، نبود مدیریت زمان، موجب عواملی چون اضطراب، فشار روانی ،افسردگی و ... می‌شود.شناختن عوامل ضايع‌کننده زمان از مهم‌ترين اقدامات هر فرد مدبّري است. زيرا پيچيدگي مديريت زمان و وابستگي آن به خلق و خوي فرد ، نحوة علمکرد او و نوع کار، آن را بغرنج و دشوار مي‌سازد. اما شناختن و اولويت دادن به هر يک از عوامل و بازکردن گرهي از گره‌هاي اين کلاف سردرگم، خود هنري است قابل تأمل و تعمق که مديريتي همراه با شناخت و خلاقیت را مي‌طلبد. مديريت زمان با تأکيد بر انضباط فردي و گروهي و بهره‌وري بهينه از وقت به ما امکان مي‌دهد که خلاقيت خود را به خدمت بگيريم تا ضمن نجات از استرس‌هاي کسالت بار روزمره ،فردي موفق باشيم. در گذشته، زمان به اين درجه، اهميت نداشت. اما امروزه هر لحظه از زمان آبستن حوادث و تحولات شگرف است. پس براي همگام و همراه بودن با تحوات بايد با مديريت بر لحظه لحظة زمان به اهداف‌مان دست يابيم، کارهاي مهم‌تر را انجام دهيم، ارزش‌ها را بشناسيم، تعادل را حفظ کنيم، استرس را کاهش دهيم، به جاي کار بيشتر، دقيق‌تر کار کنيم، زمان را تحت کنترل خود در آوريم و با کارآيي بالاتر عمل کنيم (محمديون، 1384 ص 11). رابينز يکي از صاحب‌نظران مديريت است که به دو نوع «زمان» اعتقاد دارد: يکي زمان غيرقابل کنترل و ديگري زمان قابل کنترل. او مي‌گويد، بسياري از افراد نمي‌توانند تمام وقتشان را کنترل کنند، آنها پيوسته و روزمره به بحران‌هاي ناگهاني، واکنش نشان مي‌دهند. در مقابل بخشي از وقت آدمي قابل کنترل است. بسياري از پيشنهادهاي مطرح شده براي مديريت زمان، مربوط به استفاده از زمان قابل کنترل است. زيرا بخش کنترل‌پذير وقت آدمي قابل مديريت کردن است (رابينز، 1383: 5). الک مکنزي (1978 در مقاله‌اي تحت عنوان «مديريت زمان: از اصل تا عمل دربارة اصول مديريت به طور اعم و مديريت زمان به طور اخص صحبت مي‌کند. او مي‌گويد: بيشتر نوجوانان و جوانان ما اصول مديريت زمان را نمي دانند.وي در اين مقاله توصيف مي کند که چگونه جوانان بايد برنامه‌هاي مديريت زمان را طراحي کنند. يک اصل مهم که نه تنها در مديريت زمان، بلکه به طور کلي در مديريت به معناي عام بايد مدنظر هر فردي باشد، هرفعالیتی نتيجة صددرصد حاصل نخواهد شد. بنابراين مدير بايد به جاي وسواس داشتن، وظايفي را که بر عهده دارد تنها در حد خواسته شده و استاندارد انجام دهد. در واقع جوهر مديريت زمان اين است که بهترين و پرانرژي‌ترين اوقات خود را صرف مهم‌ترين کارها کنيد تا به بيشترين نتايج مطلوب برسيد (مکنزي، 1374: 101). آلک مکنزي مي‌گويد: هر کس تلاش بيشتري به عمل آورد مي‌تواند روزانه دو ساعت وقت صرفه‌جويي کند. يعني ده ساعت در هفته، به اين ترتيب هر ماه يک هفته و هر سال 12هفته زمان اضافه داريد و در طول يک سال هر فرد مي‌تواند سه ماه وقت کاري اضافه داشته باشد. وي مي‌گويد، تصور کيند که اگر در هر سازمان هر فردي در تقويم سالانه‌اش 15ماه داشته باشد چه کارها که نمي‌تواند انجام دهد (خاکي، 1382). با اين حساب مي‌توان متوجه شد که استفاده از اصول مديريت زمان چقدر مي‌تواند در بهبود منافع اقتصادي و اجتماعي جامعه تأثير داشته باشد. آلک مکنزي در جاي ديگر مي‌گويد: «ارزش واقعي مديريت زمان عبارت است از القاي تمامي ابعاد زندگي ما، به تعبير ديگر ارمغان مديريت زمان براي ما زمان بيشتر نيست، بلکه زندگي بهتر است (نجف بيگي، 1381: 23). ميلر (1985) و ديلون (1981) بيان مي‌کنند: زمان تنها منبعي است که به محض دستيابي به آن مي‌بايد مصرف شود و آهنگ مصرف آن هم ثابت است، شصت ثانيه در هر دقيقه و شصت دقيقه در هر ساعت. به اين ترتيب ما نمي‌توانيم زمان را اداره کنيم، بلکه فقط مي‌توانيم رابطة خودمان با زمان را اداره نماييم. به اين تعبير، مقدار زماني که در اختيار ماست قابل کنترل نيست و ما فقط مي‌توانيم نحوه استفاده از آن را کنترل کنيم. ما همچنين در مورد مصرف شدن اصل زمان، اختياري نداريم، بلکه فقط نحوه مصرف آن به ما مربوط مي‌شود. زماني که تلف کرده‌ايم،‌ ديگر از دست رفته و قابل جايگزيني نيست (کرمي مقدم، 1377: 37). لوتارسي ورت مي‌گويد: مديريت زمان روش‌هاي نويني را به ما نشان مي‌دهد تا: ديدگاه بهتري به کارهاي وابسته و اولويت‌ها به دست آوريم،فرصت‌هاي بيشتري براي خلاق بودن ايجاد کنيم تا به جاي منفعل بودن، مبتکر باشيم،با فشارهاي روحي و استرس دست و پنجه نرم کنيم، آن را کاهش دهيم و از آن اجتناب ورزيم،اوقات فراغت بيشتري به دست آوريم. به عبارت ديگر وقت بيشتري براي خانواده و ... داشته باشيم،با ثبات قدم و به طور منظم به اهدافمان دست يابيم و در نتيجه، زندگي ما معني‌دار و داراي سمت و سو شود (لوتارسي، 1382: ص91) . مفهوم نوجواني از سنين نوجواني و جواني تقسيم‌بندي‌هاي متفاوتي ارائه شده است، عده‌اي سن 15-12 سالگي را دوره نوجواني، 17-16 سالگي را بلوغ و 25-18 سالگي را دوره جواني دانسته‌اند.گروهي ديگر 15-12را دوره نوجواني و برخي 16-13 سالگي را نوجواني و 25-17 سالگي را جواني. ولي ما در اين تحقيق سن 18-12 سالگي را دوره نوجواني مدنظر قرار مي‌دهيم. نوجواني و رشد آن در مکتب اسلام پيامبر گرامي اسلام (ص) مي‌فرمايد: فرزندت را هفت سال اول زندگي بگذار بازي کند و در هفت سال دوم بايد زير نظر باشد و براساس برنامه‌هاي تربيتي حرکت کند و در مرحله‌ي سوم (هفت سال سوم) او را ملازم با خودت کن ،شديداً مراقب او باش و اگر با مراقبت شديد در سه مرحله رستگار نشود و به رشد عقلاني نرسد خيري در او نيست.مرحله نوجواني که از دوازده سالگي شروع مي‌شود دوره‌ي تازه‌اي در زندگي انسان است، تغيير اساسي که مي‌توان گفت از نظر رواني در نوجوان پيدا مي‌شود حس شخصيت و استقلال‌طلبي او است، او نمي‌خواهد مطيع کامل پدر و مادر باشد و هر چه آنان بگويند بپذيرد و عقيده‌اي مطابق آنها داشته باشد، در اين دوره در برابر بايدها و نبايدها ايستادگي مي‌کند، مقاومت نشان مي‌دهد و زير بار نمي‌رود، از امر و نهي ديگران بدش مي‌آيد زيرا آنرا منافي با شخصيت و استقلال خويش مي‌داند. با توجه به اين جنبه رواني است که رسول گرامي اسلام (ص) فرمودند: کودک در هفت سال اول زندگي، آقاي پدر و مادر است و در هفت سال دوم بنده‌ي آنها مي‌باشد در هفت سال سوم بايد مشاور مربيان خويش باشد. در اين دوره، غريزه جنسي داراي رشد سريع مي‌باشد و عقل و روان را محکوم خويش قرار مي‌دهد. اگر نوجوان از قبل تربيت و آگاهي لازم را نداشته باشد منحرف شده و به هر کار ناهنجاري دست مي‌زند. به هر حال برنامه‌ي تربيتي صحيح در دوره‌ي دوم بعد از تولد (هفت تا چهارده‌سالگي) باعث مي‌شود که نوجوان تعادل رواني خويش را حفظ کند و شخصيت خويش را تثبيت نمايد و بر اضطراب و نگراني پيروز شود و غريزه و شهوت و نيروي جنسي را تحت راهنمايي عقل قرار دهد. پدر و مادر و معلم و ديگران که با نوجوانان در ارتباط هستند، بدانند که او به مرحله‌اي از رشد رسيده که بايد به او استقلال و شخصيت داده و تکريمش کرد.نوجوان به مرحله‌اي رسيده که تشخيص مي‌دهد چگونه بايد باشد و به کدام عمل روي آورد و کدام عمل را ترک نمايد. البته اين در صورتي است که مراحل قبلي تربيتي را به خوبي و با موفقيت گذرانده باشد. نوجواني و رشد آن در نظريه‌هاي معاصر نوجواني از نظر لغت "وبستر" نوجواني به حالت و يا جرياني از رشد اطلاق مي‌گردد و از نظر حقوقي به مرحله‌اي از زندگي گويند که از بلوغ آغاز شده و به کمال خاتمه مي‌يابد.نوجواني از نظر دايره‌المعارف بريتانيکا، نوجواني اغلب بعنوان دوره‌ي بين کودکي و بزرگسالي تعريف مي‌شود. گرچه بعضي از مؤلفان ،دوره‌ي نوجواني را مساوي بلوغ جنسي و دوره‌ي تغييرات فيزيکي که اوج آن در تکامل و رسيدگي در توليد مثل است، مي‌دانند. ولي اغلب، نوجواني با مفاهيم رواني و اجتماعي تعريف مي‌شود، بعنوان مثال،شروع آن با بلوغ جنسي و خاتمه‌ي مبهم و نامشخص آن، بزرگسالي است. اين واژه بر چسب مناسبي جهت دوره‌اي از زندگي فرد (تقريباً بين 12 تا 18سالگي) مي‌باشد و چنين استعمالي، هيچگونه قيد و تعريفي دربارة خصوصيات رشد نوجوان يا علل اختصاصي نوجواني ندارد. (شرفي، 1376).ژان‌ژاک‌روسو2، نقش بزرگي در دوران بلوغ نوجواني ايفا نمود. با پژوهش‌هاي استانلي هال که او را پدر روان‌شناسي نوجواني بلوغ مي‌دانند، با انتشار کتاب بلوغ در سال 1905 به اوج خود رسيد و سبب پيدايش علمي به نام هبلوژي يا" علم به احوال" جواني شد و محققين با اتکا به اين علم جديد به اکتشاف در جهان ناشناخته‌اي به نام بلوغ پرداختند و نتيجه‌ي اين تلاشها منجر به اين موضوع گرديد که قرن بيستم را عصر نوجواني شناسي علمي لقب داده‌اند. (شرفي، 1380).دوره‌ي نوجواني، دوره‌اي از زندگي فرد را مي‌گويند که حد فاصل ميان دوره‌ي کودکي و آغاز بزرگسالي است. مدت اين دوره در جوامع و فرهنگهاي مختلف در سطوح گوناگون اقتصادي اجتماعي متغير است، حتي طول آن در يک جامعه و در بين خانواده‌هاي مختلف برحسب وضعيت و شرايط اقتصادي و غيره ممکن است در نوسان باشد. نوجواني که با بلوغ جنسي آغاز مي‌شود، دوره‌اي که طي آن نوجوانان از مرز بين کودکي و بزرگسالي عبور مي‌کنند. نظريه‌هاي قديمي که گرايش زيستي داشتند نوجواني را دوره‌ي طوفاني و استرس مي‌دانستند. رويکرد ديگري، محيط اجتماعي را مسئول بي‌ثباتي در سازگاري نوجوانان مي‌دانستند، پژوهش جديد نشان مي‌دهد که نوجواني حاصل نيروهاي زيستي و اجتماعي است. (برک، ترجمه‌ي سيدمحمدي، 1383).ژان‌ژاک‌روسو، در کتاب معروف خود به نام اميل دوره‌ي ‌نوجواني را به تولدي ثانوي تعبير مي‌کند.استانلي هال دوره‌ي نوجواني را بعنوان دوره‌ي طوفان و فشار عنوان مي‌کند و بطور کلي نوجواني را يک جهش ناگهاني مي‌داند.موريس، دبس استاد روان‌شناسي و متخصص تعليم و تربيت در فرانسه دوره‌ي نوجواني را بعنوان دوره‌ي انقلاب، سرکشي و نوآوري ياد مي‌کند. آرنولد گزل روان‌شناس آمريکايي مي‌گويد: نوجواني با تمام ناراحتي‌ها و بي‌نظمي‌هايي که دارد دوره‌ي باروري و پرثمري است، نوجواني مانند گل است که وقتي تازه است جزء زيبايي‌هاي طبيعت محسوب مي‌گردد و وقتي پژمرده شد و ريخت بايد بجاي آن ميوه بوجود آيد.کورت لوين روان‌شناس آلماني مي‌گويد: کودک و بزرگسال هر کدام يکبار جهان کودکي و بزرگسالي را به دوش حمل مي‌کنند، ولي نوجوان مجبور است هر دو بار را يکجا در دوره‌ي نوجواني به دوش خود حمل کند، زيرا به هر دو جهان تعلق دارد. کهلبرگ نوجواني را سن شکوفايي عقلاني مي‌داند که طي آن افکار و انديشه‌هاي گوناگون (فلسفي، اجتماعي، مذهبي و ...) مورد توجه، درک و ارزيابي جديد قرار مي‌گيرند. (احدي، محسني، 1371).از نظر کانجر و پيترسون،نوجواني به پهناي سالهايي اطلاق مي‌شود که کودکي را به بزرگسالي مي‌پيوندند، شروع نوجواني را تغييرات بدني هم زمان مي‌شود و در نتيجه رديابي ظاهري آن آسانتر است. در حاليکه پايان آن برحسب شکل‌گيري ساختمان عقلي و تغييرات عاطفي و اجتماعي نوساني‌تر در نظر گرفته شده است. به انتقال از مرحله‌ي کودکي به مرحله‌ي بالندگي (کمال)، به دوره‌اي از جريان تدريجي زندگي نوجواني مي‌گويند که با تحول عميق در جسم و روان و قدرت تجسم و تخيل زياد همراه است (شرفي، 1376). نظريه‌هاي رشد نوجواني نظريه‌هاي رشد نوجواني عبارتند از: نظريه‌هاي زيست‌شناختي ، روان‌شناختي، رواني اجتماعي و جامعه‌شناختي،انسان‌شناختي،روان‌کاوي و رفتارگرايي. (بيابانگرد، 1377) نظریه‌های زیست‌شناختی:این نظریه‌ها نوجوانی را بعنوان یک مرحله‌ی بی‌نظیر دوره‌ی رشد می‌پذیرند، و در این امر موافقند که تغییرات بدنی و زیستی مرکزیت رشد در دوران بلوغ را تشکیل می‌دهند و همین امر آن را بعنوان شروع این دوره، مشخص و متمایز می‌کند. (شرفی، 1376). مهمترین صاحبنظران این نظریه عبارتند از: هال: جی استانلی هال بعنوان پدر روان‌شناسی نوجوانی نامیده شده است. او همچنین بعنوان بنیانگذار نظریه‌ی نوجوانی می‌گوید: نوجوانی بعنوان یک مرحله‌ی متمایز در دوران رشد آدمی محسوب می‌شود. بدنبال نظریه‌ی "داروین" در مورد فرضیه سیر تکامل، هال نظریه‌ی باز پیدایی را معرفی نمود که بر آن اساس فرض می‌کرد تاریخ تجربی نژاد بشر بخشی از ساختمان ژنتیکی او را تشکیل می‌دهد. بر طبق این دیدگاه، هر انسانی مراحلی را پشت سر می‌گذارد که تاریخ نژاد بشری او را تشکیل می‌دهد. بر طبق این دیدگاه، هر انسانی مراحلی را پشت سر می‌گذارد که تاریخ نژاد بشری را تکرار می‌کند. مشاهده می‌شود که جهت رشد بطور عمودی و در دوره‌ی نوجوانی بطور اخص توسط نيروهاي دروني وبطورذاتي کنترل می‌گردد. از لحاظ تاریخی "هال" نهضت ادب و رمانتیک آلمان پس از انقلاب فرانسه را انتخاب می‌کند. "طوفان و فشار" را بعنوان یک مدل برای حالت سرشتی و قوه‌ی ذهنی که منش دوره‌ی نوجوانی را توصیف می‌کند، مي دانست. در انتهای نوجوانی موقعیت شخص تثبیت می‌شود و به کمال می‌رسد. این مرحله از رشد، آغاز تمدن نوین را در مسیر دوره‌ی پیشرفت و تکامل، می‌نمایاند. (شرفی، 1376). اساس نظریه های هال به بازگویی مفاهیم داروین و مرتبط ساختن مفاهیم بیولوژیک با واژه های روان شناختی می‌پردازد. طبق نظریه‌ی هال مرحله‌ی رشدی که نوجوانی را در بر می‌گیرد "بلوغ" نامیده است و بطور تقریبی از 12 تا 24سالگی ادامه دارد. در واقع او معتقد بود که تأثیرات فرهنگی نقش بارزی در نوجوانی دارند . از جمله نظریات هال و اعتقاد او، نوجوانی زمان "طوفان و فشار" است. وی معتقد است که دوره‌ی نوجوانی به علت تعارضهای بین تغییرات جسمانی ناشی از بلوغ و فشار جامعه بر نوجوان (به خاطر رشد اجتماعی و عاطفی) دوره‌ی آشوب و تغییرات ناگهانی هیجانی است. (بیابانگرد، 1377). گزل: ریخت شناسی تکوینی و رشد حلزونی (مارپیچی) "آرنولد گزل" یکی از معروفترین و شناخته شده ترین افرادی است که کارهای مطالعاتی و مشاهداتی او در زمینه‌ی رشد انسان از تولد تا نوجوانی چشمگیر می‌باشد. در حد تئوری، گزل یک فرمول عمومی پیشنهاد می‌کند که: رشد ذهنی یک فرآیند پیشرفت است و مبتنی بر تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر و کامل کردن آنها می‌باشد. مطابق این نظریه، ممکن است عوامل محیطی، رشد را تسهیل نموده و یا مانع آن شود. اما جهت اصلی رشد توسط نیروهای بلوغ مشخص می‌شود گزل مانند هال، نوجوانی را یک دورة انتقال، میان کودکی و بزرگسالی می‌داند . برخلاف هال، گزل نوجوانی را یک دوره‌ی طوفانی متناقض و افراطی تصور نمی‌کرد. اگر چه در تعمیم او که از مشاهدات تجربی‌اش استنتاج می‌شود، گزل تفاوتهایی را که در دوران نوجوانی از سالی به سال دیگر ظاهر می‌شود، بعنوان فشار می‌شناسد. این تا حدودی با نظریه‌ی (طوفان و فشار) هال شباهت دارد. (شرفی، 1376).مطالعات گزل در مورد رشد بر یک نظریه‌ی زیستی مبتنی بود. طبق این نظریه، رشد جسمانی و روانی از طریق وراثت تعیین می‌شود و از طریق محیط غیرقابل تغییر است. او تفاوتهای فردی را در جریان رشد از طریق این نکته که هر شخصی با ترکیب ویژه و زنجیره‌ی معینی از رشد متولد می‌شود توجیه می‌کرد. او بیان کرد که عوامل محیطی (بطور عمده خانه و مدرسه) در تعیین تفاوتهای فردی مهم هستند، و این جنبه از رشد را فرهنگ‌پذیری می‌دانست، با این حال معتقد بودکه اثرات فرهنگ‌پذیری بر رشد، هرگز نمی‌تواند بیشتر از پختگی (رسش) باشد. (بیابانگرد، 1377). نظريه های روان شناختی "اسوالد کراچ"، "ادوارد اشپرانگر" و "کورت لوین" را بعنوان نمایندگان دیدگاههای روانشناختی در مطالعه‌ی نوجوانی می‌دانند. این نظریه‌ها، جنبشی را پس از مدلهای زیست‌شناختی معرفی می‌کنند. علی‌رغم تفاوتهایی که میان این نظریه‌پردازان وجود دارد، همگی آنها در یک گرایش مرکزی در زمینه‌ی تلقی فرآیندهای روان‌شناختی بعنوان عامل اصلی در تحول نوجوانی مشترکند. این سه نظریه‌پرداز، جنبه‌های مختلف تجربی، نظیر هشیاری، ارزشهای ادراکی، تعارض درون وفشار رواني را تمرکز می‌بخشند. آنها همگی نظریات خویش را براساس مطالعات‌شان در زمینه‌ی تجربیات شخصی فرد، بیش از ساختمان مغز او بنیان می‌نهند."کراچ"، یکی از بنیانگذاران اندیشه‌ی ادوار منفی‌گرایی بود که سه مرحله‌ی اصلی رشد را از یکدیگر جدا نمود. تدوین او از طبیعت و کارکرد منفی‌گرایی در طول ادوار انتقالی توسط رمپلاین اقتباس شده است. اشپرانگر: سلسله مراتب ارزشی "ادوارد اشپرانگر" بطور کلی به روان‌شناسی ادراک وابسته است به گونه‌ای که تأثیرات تغییرات غدد را بر زمینه‌ی پایدار شناختی انکار نمی‌کند، اما مدعی است که تغیرات روانی، قابل توضیح بوسیله موفقیت‌های فیزیولوژیکی نیست، اشپرانگر بر تمامیّت ساختمان فیزیکی تأکید می‌کند، نوجوانی، بعنوان یک دوره‌ی انتقالی تصور می‌شود که در طول آن دوره، سلسله مراتب ارزشها بوجود می‌آيد. این سلسله مراتب ارزشها بخش اصلی نظریه‌ی تیپ شخصیتی اشپرانگر را تشکیل می‌دهد. "اشپرانگر" سه الگوی تحولی نوجوانی را تشخیص می‌دهد؛اولین الگو ،تغییرات افراطی چشمگیری را شامل می‌شود که یک جا به جایی در ادراک شخص از خویش را همراهی می‌کند.دومین الگو تغییرات کند و مداومی منسوب می‌شود که شخص به تدریج ارزش‌های فرهنگی را که بوسیله‌ی جامعه‌اش نگهداری می‌شود بدون جانشین اصلی در شخصیتش می‌پذیرد.سومین الگو به فرآیند رشد منسوب می‌شود، آنگونه که نوجوان بواسطه‌ی خویشتن‌داری و تلاشهای عملی خویش به هدفهایش می‌رسد. نظریه‌های روانی، اجتماعی نظریه‌های روان‌شناختی بویژه نظریه‌ی لوین از اهمیت محیط اجتماعی بعنوان یکی از عوامل تعیین کننده‌ی رشد نوجوان، چشم‌پوشی نکرده و صرفاً بر تجربیات و جریانهای روان‌شناختی درون شخصی تأکید نمودند. بطور مشابه، روان‌شناختی اجتماعی، اهمیت مکانیسمهای شخصیتی و عوامل درونی و روانی را مورد چشم‌پوشی و یا فراموشی قرار نمی‌دهد. بهر حال تأکید او بر تأثیر محیط اجتماعی و نقش جریانهای تعاملی بین نوجوانان و جامعه‌ی او می‌باشد.اضطراب اجتماعی، بعنوان یک ابزار برای شخص در تلاش او به منظور تطبیق خود با خواسته‌های فرهنگش، عمل می‌کند. وقتیکه کودک این اضطراب را توسعه می‌دهد، رفتاری را بدست خواهد آورد که آن اضطراب را تسکین خواهد داد. باید به این نکته توجه شود که اضطراب اجتماعی شده از اضطراب نوروتیک (عصبی) متفاوت است، چون اضطراب نوروتیک نامعقول بوده و قابل انطباق نیست. بطور مشابه اگر اضطراب اجتماعی شده بسیار قوی یا بسیار شدید باشد، اثر بازدارنده‌ی مخل، نظمی را در بردارد. جامعه تعیین می‌کند که کدام هدفها، ارزشها و رفتارها قابل قبولند و می‌توانند بدست آیند. در جامعه‌ی ما، اضطراب اجتماعی، با هجوم نوجوان، بویژه در سنین دوره میانه‌ی جوانی افزایش می‌‌یابد. نوجوانانی که از نظر سنی در حد پایین‌تری هستند تجربیات متفاوتی در قلمروهای مورد علاقه مثل جنس مخالف و پرخاشگری دارند. تفاوت اساسی در نوجوان در سطح سنی پایین‌تر این است که اضطراب اجتماعی در جای خود او را بر می‌انگیزد تا تجربیاتی کسب کند و رضایت آنی را به خاطر جستجوی اهداف بلند مدت به تعویق بیندازد. (شرفی، 1376). " نظریه‌ی اریکسون": هویت در برابر سردرگمی هویت اریکسون، اولین کسی بود که هویت را بعنوان دستاورد مهم شخصیت نوجوانی و گامی مهم بسوی تبدیل شدن به فردی ثمربخش و خشنود، تشخیص داد. تشخیص هویت عبارت است از مشخص کردن به اینکه چه کسی هستید، برای چه چیزی ارزش قائلید، و چه مسیری را می‌خواهید در زندگی دنبال کنید. اریکسون، تعارض روانی نوجوانی را هویت در برابر سردرگمی هویت نامید و باور داشت که نتایج موفقیت‌آمیز مراحل پیشین، زمینه را برای حل مناسب این تعارض آماده می‌سازد. برای مثال، نوجوانانی که با درک ضعیف اعتماد به نوجوانی می‌رسند، به سختی می‌توانند آرمانهایی بیابند که به آنها معتقد باشند، نوجوانانی که خود مختاری یا ابتکار ناچیزی دارند، گزینه‌ها را به طور فعال بررسی نمی‌کنند و آنهایی که فاقد حس سخت‌کوشی هستند، نمی‌توانند شغلی را انتخاب کنند که با تمایلات و مهارتهای آنها هماهنگ باشد. (برک،ترجمه سیدمحمدی، 1383). «هویگهرست» وظيفه رشدی «روبرت هویگهرست»، مفهوم وظایف رشدی را مورد تحقیق و تدوین قرار دارد. این وظایف، به وسیله ارتباط با آن دسته از هدف‌ها و معیارهایی که جامعه، انتظار تکمیل و یا برخوردارکردن از آنها را در مراحل مختلف رشد دارد تعریف می‌شوند. وظایف رشدی، می‌توانند تحت عنوان مهارت‌ها، دانشها و دیدگاه‌هایی که کودک باید در مراحل موفقیت از رشد خویش به‌دست آورد تعریف شود. میزان سلطه این وظایف به اندازه‌‌ای که به رشد خویش به دست آورد تعریف شود. میزان سلطه این وظایف به اندازه‌ای که به رشد جسمی مربوط می‌شود، به همان اندازه نیز به کوشش شخصی بستگی دارد.هویگهرست پیشنهاد می‌کند که شکست در هر وظیفه رشدی اعطایی، نتایجی چون ناسازگاری، عدم مقبولیت اجتماعی، اضطراب فزاینده و متوالیاً مشکلاتی به بار می‌آورد. هر وظیفه رشدی دوره بحرانی مخصوص خویش را دارد که براساس آن باید آموخته شود. هویگهرست، تأکید بیشتری بر اجتماعی کردن و نیز روش های تقویتی که جامعه در کوشش خود برای کمک به فرد در سطح سنی وی بکار می‌برد می‌نماید و اساس آن باید آموخته شود. او همچنین بر ارتباط فرهنگی که ماهیت وظایف رشدی را تعیین می‌کند، تأکید می‌نماید. هویگهرست، وظایف رشدی را برای هر سطح (مرحله) تعیین و تعریف می‌نماید. او برای نوجوان برخی وظایف از قبیل: پذیرفتن وضعیت بدنی و نقش جنسی برای هر زوج اعم از دختر و پسر، استقلال عاطفی از والدین، استقلال نسبی اقتصادی، بدست آوردن فرصت‌های اشتغال، تحصیل، شایستگی فکری و رفتار مسئولانه‌ اجتماعی، آمادگی برای ازدواج و ساختار ارزش‌هایی را که هماهنگ باشد با تصویر جهانی که نوجوان به آن تعلق دارد، تعیین می‌کند. (شرفی، 1376).پژوهشگرانی مانند «گالامبوس، آلمدیا و پترسون» معتقدند که نوجوانی دوره «تشدید جنسیت» است که منظور از آن، افزایش کلیشه‌سازی جنسی نگرش‌ها و رفتار است. ولی «هوستون و آلوارز» معتقدند که با اینکه تشدید جنسیت در هر جنس یافت می‌‌شود، اما در دخترها نیرومندتر است زیرا کمتر احساس می‌کنند که آزاد هستند تا به فعالیت‌ها و رفتار «میان جنسیتی» بپردازند که در اواسط کودکی انجام می‌دادند. (برک، ترجمه سیدمحمدی ،1383) «کانگر و اسکارملا» اظهار می‌دارند که تعامل خواهر- برادرها مانند روابط والد- فرزند، در نوجوانی با تغییر، سازگار می‌شود. هنگامی‌که خواهر- برادرها بزرگتر و مستقل‌تر می‌شوند از خواهر و برادرهای بزرگ‌تر خود رهنمود کمتری می‌پذیرند در نتیجه نفوذ خواهر- برادرهای بزرگتر کاهش می‌یابد. در عین حال، روابط خواهر- برادرها هم از نظر احساس‌های مثبت و هم منفی، سطحی می‌شود. زمانی که نوجوانان بیشتر درگیر روابط دوستی و رمانتیک می‌شوند، وقت و انرژی کمتری را صرف خواهر و برادرهای خود نموده و سعی می‌کنند از آنها مستقل شوند. خواهر- برادر بزرگتری که مزاحم است، خیلی شبیه به والدین سرکوبگر، عزت نفس را تضعیف می‌کند و موجب مشکلات سازگاری می‌شود.«فولیگنی واستیونسون» معتقدند زمانی‌که نوجوانان وقت کمتری را با اعضای خانواده می‌گذرانند، همسالان بطور فزاینده‌ای با اهمیت می‌شوند. در کشورهای صنعتی، نوجوانان اغلب روزها را در مدرسه با همسالان سپری می‌کنند. نوجوانان مخصوصاً در ایالات متحده، بیشتر اوقات خارج از مدرسه را با هم می‌گذرانند. نوجوانان آمریکایی 18ساعت، ژاپنی‌ 12ساعت و تایوانی 9ساعت از اوقات خارج از مدرسه خود را با همسالان‌شان سپری می‌کنند.«برنت، پری و بارمستر» اظهار می‌دارند که نوجوانان می‌گویند وقتی‌که با دوستان‌شان هستند، مطلوب‌ترین خلق را دارند. تعداد «بهترین دوستان» در اوایل نوجوانی از 4 تا 6 دوست به یک یا دو دوست در بزرگسالی کاهش می‌یابد. در عین حال ماهیت روابط نیز تغییر می‌کند. وقتی‌که از نوجوانان در مورد معنی دوستی سؤال می‌شود بر دو ویژگی تأکید می‌ورزند، اولین و مهمترین ویژگی، صمیمیت است، نوجوانان از دوستان‌شان انتظار صمیمیت، اعتماد و درک متقابل را دارند، به‌همین دلیل است که خودافشایی برای دوستان در سال‌های نوجوانی افزایش می‌یابد. ثانیاً، نوجوانان بیشتر از کودکان از دوستانشان انتظار دارند که وفادار باشند، به‌طوریکه از آنها دفاع کنند و کس دیگری را به آنها ترجیح ندهند. «برنت و کیف» می‌گویند با افزایش صداقت و وفاداری در روابط دوستی، نوجوانان شخصیت یکدیگر را بهتر می‌شناسند، علاوه بر اینکه دوستان نوجوان در خیلی از ویژگی‌ها مشترک هستند، از نظر آرزوهای تحصیلی، عقاید سیاسی و تمایل به امتحان کردن مواد مخدر و پرداختن به اعمال خلاف قانون نیز به یکدیگر شباهت دارند، و به مرور زمان از این نظر شبیه‌تر می‌شوند. «رابین، باکووسکی، پارکر و ویندل» اظهار می‌دارند که همکاری و تأیید کردن یکدیگر نیز بین دوستان افزایش می‌یابد. نوجوانان برخلاف کودکان، در برابر دوستانشان کمتر احساس مالکیت می‌کنند.«بارمستر» معتقد است که اگر چند دختر و پسر نوجوان بخواهند روابط صمیمی خود را توضیح دهند، احتمالاً بین آنها تفاوت جنسی خواهید یافت. صمیمیت عاطفی در روابط دوستی دختر بیشتر از پسر است. در حالیکه دخترها غالباً برای «فقط صحبت کردن» دور هم جمع می‌شوند، پسرها معمولاً برای فعالیت‌هایی مانند ورزش‌ها و بازی‌های رقابتی گردهم می‌آیند. زمانی که پسرها صحبت می‌کنند، اغلب، روی موفقیت‌های خودشان با دیگران تأکید می‌ورزند.«جونز و دمبو» می‌گویند: دخترها از طریق دوستی، معمولاً نیازهای اجتماعی و مشترک خود و پسرها نیازهای مقام و تسلط را ارضاء می‌کنند. این بدان معنی نیست که پسرها به ندرت رابطه صمیمی برقرار می‌کنند، بلکه کیفیت رابطه آنها، تنوع بیشتری دارد. صمیمیت روابط پسرها به هویت جنسی مربوط می‌شود. پسرهای دوجنسیتی درست مانند دخترها، روابط‌ صمیمی همجنس برقرار می‌کنند، در حالیکه پسرهای دارای هویت «مردانه» به احتمال کمتری چنین رابطه‌ای را برقرار می‌کنند. «هیل ، هو‌لم‌بک و همچنین اشتاین برگ و سیلور برگ» می‌گویند که رشد در دوره نوجوانی، خیلی بیشتر از دومین سال زندگی که استقلال، موضوع مهمی برای کودک می‌شود، تلاش برای خودمختاری را در بر دارد. نوجوانان می‌خواهند خود را بعنوان افراد خودگردان، تثبیت کنند. این به معنی آن است که آنها برای راهنمایی و تصمیم‌گیری بیشتر به خودشان و کمتر به والدین متکی هستند. مهمترین کاری که نوجوانان برای خودگردانی بیشتر انجام می‌دهند، تغییر جهت دادن از خانواده به سمت همسالان است که همراه با آنها، اقداماتی را امتحان می‌کنند که با اقدامات ایمن و باثبات پیشین، بسیار تفاوت دارد. با وجود این، روابط والد- فرزند هنوز هم با اهمیت است و به نوجوانان کمک می‌کند افرادی خودمختار و مسئول شوند.«کالینز و همکاران» تأکید دارند که والدین اغلب نمی‌توانند درک کنند که چرا فرزند نوجوان آنها دوست دارند از فعالیت‌های خانواده فرار کند تا با دوستانش باشد. نوجوانان نمی‌توانند بفهمند که والدین می‌خواهند اعضای خانواده تا جایی که امکان دارد دور هم باشند، زیرا مرحله مهم زندگی بزرگسالی، یعنی پدر مادری کردن طولی نمی‌کشد که به پایان می‌رسد. علاوه بر این، والدین و نوجوانان، مخصوصاً نوجوانانی که در اوایل این دوره هستند، از نظر سن، مناسب برای واگذار کردن مسئولیت‌ها و امتیازها، نظیر کنترل بر پوشاک، درس‌های مدرسه و بیرون رفتن با دوستان اختلاف زیادی دارند.«آلن و همکاران؛ لارسون و همکاران» معتقدند زمانی که نوجوانان به بزرگسالي نزدیکتر می‌شوند، تکلیف والدین و فرزندان فقط جدا شدن از یکدیگر نیست. آنها باید آمیزه‌ای از با هم بودن و استقلال را برقرار کنند.در خانواده‌های سالم، نوجوانان به والدین دلبسته می‌مانند و همچنان از آنها راهنمایی می‌‌خواهند، اما این کار را در بستر آزادی بیشتر انجام می‌دهند. در اواسط و اواخر نوجوانی، اغلب والدین و فرزندان آنها به رابطه متقابل پخته‌تر دست می‌یابند. نوجوانان به آزادی تجربه کردن نیاز دارند.با این حال به راهنمایی نیز نیازمندند. برای بار آوردن مطلوب نوجوانان باید بین ارتباط و جدایی، توازن برقرار کرد. صمیمیت و پذیرش والدین، همراه با کنترل دقیق (اما نه محدود‌کننده) فعالیت‌های نوجوانان، با جنبه‌های گوناگون شایستگی، رابطه دارد. این ویژگی‌ها سبک مقتدرانه را تشکیل می‌دهند که در مورد کودکی نیز بسیار سبک مناسبی است. (برک، ترجمه سیدمحمدی، 1383) نظريه جامعه‌شناختی نظریه‌های جامعه‌شناختی نوجوانی دقیقاً روی نهادهای اجتماعی و موقعیت فرد روی اجتماع متمرکز می‌شوند. این تئوری‌ها بر نقش نوجوان و موقعیت او به عنوان تصمیم‌گیرنده در زمینه رشد و تحول خویش، تأکید می‌کند. کينگزلی ديويس: نظریه جامعه‌شناختی «دیویس» اظهار داشت که در یک جامعه پیچیده غربی، نوجوان مرحله‌ای از رشد را به نمایش می‌گذارد که در آن رشد فیزیکی و رشد ذهنی به مراتب جلوتر از رشد اجتماعی انجام می‌گیرد. از نقطه نظر اجتماعی، نوجوان قبل از آنکه به وضعیت رشدی برسد راهی طولانی در پیش دارد. در بیشترین جوامع قدرت‌ها و موقعیت‌ها به وضعیت تجربه اجتماعی بیشتر وابسته هستند تا اینکه به قدرت فیزیکی یا حتی به ظرفیت ذهنی متکی باشند. از دیدگاه جامعه‌شناسی، نوجوانی مرحله‌ای از رشد است که در آن نوعی کندی رشد اجتماعی بعد از رشد جسمی وجود دارد. از این دیدگاه شخص باید پیش‌بینی کند همچنانکه جامعه پیچیده‌تر می‌شود. این کندی و عقب‌ماندگی بیشتر می‌شود و نوجوانی از نظر ساختمانی تا مرحله بزرگسالی امتداد می‌یابد.«دیویس» نوجوانی را سن گرایش به تشکیلات، دستجات و گروه‌ها تلقی می‌کند. ورود به این گونه نهادها به‌ویژه با نفوذ‌ترین آنها برای نوجوانان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.نظریه جامعه‌شناختی و به‌ویژه نماینده برجسته آن «کینگزلی دیویس» به عامل فرهنگ در توسعه تجربیات اجتماعی، بسیار پای‌بند است و توانایی‌هایی نظیر احساس کفایت و شایستگی را از موارد قابل اکتساب فرهنگی تلقی می‌کند. (شرفی، 1376). نظريه‌های انسان‌شناختی انسان‌شناسی، بیش از هر نظام دیگری، در مورد اعتبار نظریه‌های زیست‌شناختی رشد، تردید دارد. انسان‌شناسان بیشتر مسائل را در جریان رشد نوجوانی ذاتی نمی‌دانند. بیشتر انسان‌شناسان که فرهنگ اولیه را مورد مطالعه قرار داده‌اند از اثرات سودمند تغییر تدریجی و استمرار رشد متأثر شده، بخصوص برای مرحله نوجوانی تحت تأثیر قرار گرفته است.انسان‌شناسی «هولینگورث» تا آنجا پیش رفته است که موقعیت توصیف شده نوجوانی را بعنوان مرحله‌ای از طوفان و فشار می‌داند که از شخصیت‌های جدید و متفاوت پدیدار می‌شود و بعنوان بقای تجدید حیات تشریفات و رسوم اجدادی که مشتمل بر آغاز جوانی اولیه برای مرحله مرد کامل و یا زن کامل بودن است، می‌باشد. (شرفی، 1376). نظریه‌های روان‌کاوی زیگموند فروید «نخستین روان‌شناسی بود که نظریه‌ای جامع در مورد شخصیت مطرح ساخت. او معتقد بود رفتار انسان از طریق نیروهای ناخودآگاه و غیرمنطقی، شکل می‌گیرد. اگرچه امروز تمام نظرات فروید مورد پذیرش نیست، اما از نظر تاریخی تأثیر به‌سزایی بر افکار ما از رشد نوجوانی داشته است. فروید اهمیت عوامل محیطی را در رشد شخصیت رد نکرد. اما همانند هال بیشتر بر نقش نیروهای بیولوژیک و غریزی تأکید داشت. به همین دلیل او معتقد بود که ماهیت و توالی رشد شخصیت جهانی است.» (بیابانگرد، 1377). آنا فروید نقش مهم آنافروید، توسعه تجربه روان‌کاوانه با کودکان و نیز تعلیم و تربیت است. علاوه بر این، او در ارائه نظریه‌های روان‌کاوی برای تبیین سال‌های نوجوانی سهم اساسی داشت. او خاطرنشان ساخت که تغییرات هورمونی و فیزیولوژیکی و نیز افزایش انرژی لیبیدو سبب بلوغ می‌شود. این افزایش در انرژی لیبیدو، تعارضات دهانی، مقعدی واحلیلی گذشته را که در زمان پایان مرحله احلیلی تا به‌ حال نهفته بود بیدار می‌کند. این تعارضات، علت اصلی ناسازگاری نوجوانان است که در روان‌کاوی به آن پرداخته است، با شروع بلوغ غرایز جنسی فعال می‌شوند. (بیابانگرد، 1377) نظریه‌های رفتارگرایی رفتارگرایان مدعی هستند که تمام رفتارها، ارزش‌ها و عقایدی که یک فرهنگ خاص آنها را تأیید می‌کند، توسط اعضای آن فرهنگ پذیرفته خواهد شد و رشد روانی به یادگیری این ارزش‌ها و رفتارها بستگی دارد. آلبرت بندورا هم در نظریه یادگیری اجتماعی خود از شرطی‌سازی کلاسیک فعال استفاده کرده و اصولی را جهت تبیین رفتارهای اجتماعی انسان اضافه کرده است. بندورا این نوع یادگیری را که ما از طریق مشاهده اعمال دیگران و پیامدهای آن مطلبی را می‌آموزیم یادگیری مشاهده‌ای (یا الگوپذیری یا تقلید) نامیده‌است. (بیابانگرد، 1377).علاوه بر نظریه‌های فوق‌الذکر، نظریه دیگری است به نام نظریه روان تحلیل‌گری. نظریه روان‌تحلیل‌گری، مفاهیم و فرآیندهای زیست‌شناختی، روان‌شناختی و اجتماعی، هر یک بطور مساوی وضعیت مرکزی را اشغال می‌کنند. در مراحل اولیه، نظریه روان‌تحلیل‌گری، سنگینی و کشش خاصی را به سوی عوامل زیست‌شناختی تفکرات تکاملی از خود نشان‌داد.مطالعات انجام شده در زمینه انسان‌شناسی فرهنگی بوسیله روان‌تحلیل‌گرانی چون «آبراهام کاردینر و اریک اریکسون» عواملی چون فرهنگ و محیط را به جایگاه اساسی‌شان در نظریه روان‌کاوی ارتقاء دادند. البته می‌توان به «کارل یونگ» و «آلفرد آدلر» نیز اشاره کرد. یونگ به‌‌سوی یک تأکید افراطی روی ریخت‌شناسی ساختمانی و سیر تکاملی تجربیات انسان جهت‌گیری نمود، با در نظر گرفتن به اینکه آدلر موقعیت خانواده و سایر عوامل اجتماعی را تا سرحد اهمیت اساسی ترقی داد. (شرفی، 1376). بررسی اجمالی نظريه‌های رشد علی‌رغم نظریه‌های پراکنده و بعضاً متعارضی که در زمینه نوجوانی مطرح گردیده‌است، وجود مفاهیم متشابهی نیز میان برخی از آنها به چشم می‌خورد که پیوند‌زدن تعدادی از نظریه‌ها را با یکدیگر ممکن می‌سازد ولی این کاری نیست که به آسانی مقدور باشد. همه نظریه‌هایی که ذکر شده‌اند، در نقش تعیین‌کننده نوجوانی، وحدت نظر داشته‌اند، لیکن پاره‌ای از آنها در تعیین و تبیین عامل اساسی در تحولات نوجوانی به افراط یا تفریط گراییده‌اند.«هال» بر نیروهای درونی نوجوان بعنوان عامل کنترل رشد، تا آن اندازه تأکید می‌نماید، که نقش نیروهای بیرونی کم‌رنگ می‌شود. از این رو نفوذ آثار محیط فرهنگی و اجتماعی بر شخصیت نوجوان در نظریه «هال» کاهش می‌یابد و او به نوعی ایده‌آلیسم در خویشتن پدیدارشونده و خودخواهی نوجوان اصرار می‌ورزد در حالیکه این واقعیت بوضوح قابل مشاهده است که تعلیم و تربیت، استانداردها و میزبان‌های خانوادگی، اجتماعی و محیط فرهنگی، تأثیرات گسترده‌ای بر شخصیت آدمی اعمال می‌کنند و به نوعی می‌توان، نوجوان را در ضبط و کنترل درآورند.«گزل» با تأکید بر «خودآگاهی» و «کمال‌گرایی» نوجوان همزمان با ترسیم ویژگی‌های ادواری این دوره که شامل سازش‌یافتگی و ناسازگاری های متناوب است. «کرچمر» با طرح وابستگی، خصوصیات روانی به تیپ‌های بدنی، تقریباً راه را برای نفوذپذیری شخصیت نوجوان مسدود نمود. زیرا ما با تیپ‌های خاص بدنی به‌دنیا می‌آییم و این جنبه سرشتی را نمی‌توان دگرگون ساخت.«زیلر» با طرح استفاده از روش‌های کیفی به جای ابزارهای کمی در اندازه‌گیری تغییرات هیأت بدنی نوجوان، قضاوت‌های درونی را برای مشاهده‌گر معتبر می‌شمارد، لیکن ابهام‌های موجود در این امر را مرتفع نمی‌کند و پاسخ نمی‌دهد که چگونه باید بر قضاوت‌های درونی متکی بود و معیارهای قابل قبول برای همگان از آن بوجود آورد.از نقاط مثبت دیدگاه «رمپلاین» توجه متعادل او به گرایش‌های فطری و تأثیرات محیطی بر شخصیت و تأثیر متقابل آنها بر یکدیگر می‌باشند.«کراچ» با طرح اندیشه‌ ادوار منفی‌گرایی، بر «رمپلاین» اثر می‌گذارد، لیکن تصویر روشنی از ادوار مذکور و نحوه تأثیر آن در شخصیت نوجوان به ما ارائه نمی‌دهد.«اشپرانگر» سلسله مراتب ارزشی را به گونه‌ تحسین برانگیزی عنوان نمود و به بیان تأثیرات آنها در تکوین شخصیت نوجوان پرداخت ولی آن‌گونه که شایسته است برای عوامل تعیین‌کننده محیطی، شأن مناسب و بهای لازم قائل نشد. «آلیسون دیویس»، بعنوان یکی از صاحب‌نظران حوزه جامعه‌شناسی، با تأکید بر اصالت جامعه در تبیین و تفسیر خیر و شر، ارزش ها و رفتارهای قابل انطباق با فرم جامعه و رفتارهای هنجارشکن و تفکیک آنها از یکدیگر، رابطه یک‌جانبه‌ای میان جامعه و فرد را به تصویر می‌کشد و فرد به مثابه عنصری منفعل در نظر گرفته می‌شود. واقعیت امر این است که فرد و جامعه از رابطه تعاملی برخوردار می‌باشند؛ همان‌گونه که فرد، متأثر می‌شود، مؤثر نیز واقع می‌گردد و تأثیر و تأثر متقابل، ماهیت این ارتباط را تشکیل می‌دهد.«هویگهرست»، وظایف رشدی را مشتمل بر دستیابی به فنون و مهارت‌ها، دانش‌ها و دیدگاه‌هایی می‌داند که هر فرد باید در خلال مراحل رشد، آنها را در شخصیت خویش، فراهم نماید. وی از جمله به ضروریات آگاهی نوجوان از معنا و مفهوم زندگی، چندان اشاره‌ای ننموده است.«گینگزلی دیویس» نظریه خود را که دارای پیچیدگی خاصی است و نشأت گرفته از دیدگاه جامعه‌شناختی می‌باشد، بر پایه چهار نیروی تعیین‌کننده هویت و موقعیت نوجوان ارائه می‌دهد. نیروهای مذکور عبارت‌اند از: کاریابی حرفه‌ای، پذیرش وضعیت، تشکیلات بانفوذ و اکتساب فرهنگی می‌باشد.از نقاط قوت نظریه او، توجه متوازن به درک موقعیت و وضعیت نوجوانان توسط بزرگسالان و فراهم نمودن زمینه برای دستیابی نوجوانان به حس کفایت است. ولی زندگی در کلیت آن، چندان مورد توجه واقع نشده است. به‌ویژه اینکه نوجوان از دریچه‌ای به زندگی می‌نگرد و این که نوجوان چگونه باید خود را برای ورود به چنین زندگی مهیا نماید.نظریه روان‌تحلیل‌گری، با هدف مطالعات عمیق‌تر در حوزه روان‌ آدمی وارد صحنه شد و تمایل خاصی را برای آگاهی از ژرفای روح انسان از خود نشان داد. «یونگ» گرچه با طرح تیپ‌های شخصیتی درونگرا و برونگرا و تقسیم هر یک از آنها براساس کنش‌های اساسی روانی (شامل: اندیشیدن، احساس کردن، حس کردن و مکاشفه)، گامی در جهت تبیین رفتار آدمی براساس تیپ‌های هشتگانه برداشت، لیکن نقطه قوت او را در اظهارنظری که در زمینه تحول شخصیت ارائه نموده است، او بر خلاف بسیاری از روان‌تحلیل‌گران (نظیر فروید) که امکان تحول شخصیت آدمی را حداکثر تا سال‌های پنج و یا هفت‌ سالگی می‌دانند، عقیده داشت که تحول باید یافت و دگرگونی ساختار روان، تا پایان عمر امکان‌پذیر است. (یونگ، ترجمه روحانی، 1370).این اظهارنظر، روح خوش‌بینی و امید به آینده را در انسان تسریع می‌بخشد. نقطه دیگر دیدگاه «یونگ» (روان‌تحلیل‌گری)، برخلاف دیدگاه برخی از جامعه‌شناسان که باورهای دینی را پرتوی از تحولات اجتماعی می‌دانند، این است که او با نگاهی عمیق به دین، باورهای مذهبی را ریشه‌دار می‌داند آنها را زمینه ‌هاي طبیعی و مشترک بین انسان‌ها می‌داند. (یونگ، ترجمه روحانی، 1370) انسان‌شناسان، ضمن تأکید بر شرایط محیطی به‌ویژه آداب و رسوم و سنن خاص هر قوم، پای‌بندی نوجوانان جوامع اولیه را به این‌گونه الگوها بیش از پای‌بندی نوجوانان جامعه جدید می‌دانند.تشدید هویت به چند دلیل در اوایل نوجوانی روی تغییرات جسمانی و شناختی، نوجوانان را ترغیب می‌کند تا خود را به شیوه مرتبط با جنسیت در نظر بگیرند و فشارهای کلیشه‌سازی جنسیت از جانب والدین و همسالان افزایش می‌یابد. نوجوانانی که سرانجام هویت دوجنسیتی پرورش می‌دهند، سازگاری روانی بهتری دارند.تربیت کردن کارآمد نوجوانان، به شیوه مقتدرانه‌ای نیاز دارد که بین ارتباط و جدایی تعادل برقرار کند. هنگامی‌ که نوجوانان والدین خودرا آرمانزدایی می‌کنند، اغلب قدرت و سلطه والدین را زیر سؤال می‌برند. از آنجایی که نوجوانان و والدین تغییرات زندگی مهمی را تجربه می‌کنند، موقعیت‌ها را از زوایای متفاوتی می‌نگرند.زمانی نوجوانان از خانواده خود جدا می‌شوند و به سمت همسالان گرایش می‌یابند، روابط خواهر- برادرها کمتر صمیمانه می‌شود. با این‌حال، دلبستگی به خواهر- برادرها در اغلب نوجوانان نیرومند باقی می‌ماند.در نوجوانی، ماهیت روابط دوستی تغییر می‌کند و به سمت صمیمیت و وفاداری گرایش می‌یابد. دخترها در روابط‌ دوستی خود بیشتر بر مشارکت صمیمانه و پسرها بر مقام و تسلط تأکید می‌ورزند.نوجوانان در گروه هايي سازمان می‌یابند که گروه‌های کوچک متشکل از دوستان با تمایلات، شیوه‌های لباس‌پوشیدن و رفتار مشترک هستند. گاهی چند دار و دسته، گروه بزرگتری به نام جماعت را تشکیل می‌دهند که در ساختار اجتماعی مدرسه به نوجوانان هویت می‌بخشد.پیروی از همسالان در نوجوانی بیشتر از کودکی است. نوجوانان کوچکتر به احتمال بیشتر تسلیم فشار همسالان برای رفتار ضد اجتماعی می‌شوند. همسالان روی مسائل روزمره و کوتاه‌مدت نفوذ بیشتری دارند. بزرگسالان بر ارزش‌های درازمدت و برنامه‌های تحصیلی تأثیر بیشتر دارند.در خاتمه باید گفت که هیچ نظریه‌ای به تنهایی قابلیت پاسخگویی تام و تمام به نیاز‌های متنوع و پیچیده آدمی را دارا نیست، بلکه به فراخور توجه، بُعدی از ابعاد انسان به بیان واقعیت‌های خاصی می‌پردازد. از این رو، استفاده بهینه از نظریات رشد نوجوانی، در گرو همه سو نگری به انسان و ظرفیت‌های بالقوه و بالفعل او می‌باشد. ويژگی‌های نوجوانی بعنوان يک واقعيت، دوره‌ی نوجوانی را بايد يک مرحله‌ی بسيار مهم از زندگی تلقی کرد، دوره‌ای که با ويژگی‌هايش از ساير دوران زندگي متمايز می‌شود. اين خصوصيات عبارتند از: نوجوانی، يک دوره‌ی مهم به شمار می‌رود. گرچه همه‌ی عمر مهم است ولی برخی از آنها مهمتر از سايرين می‌باشد. زيرا اين دوره دارای تاثيرات بر رفتار و ديدگاه فرد می‌باشد. برخی از ادوار زندگی به دليل تاثيرات فيزيکی و بدنی با اهميت و برخی ديگر از لحاظ تاثيرات روانی قابل اعتنا هستند، ليکن نوجوانی از هر دو جهت مهم می‌باشد. نوجوانی، يک دوره‌ی انتقال (برزخی) است. انتقال بيشتر به معنی عبور از مرحله‌ای از رشد به مرحله‌ی ديگر می‌باشد. اين به آن معناست که آنچه قبلاً واقع شده، نشانه‌ی خود را روی آنچه که در زمان حال و آينده اتفاق می‌افتد باقی می‌گذارد. نوجوانی، يک دوره‌ی تغيير است. تقريباً پنج نوع تغيير لازم و عمومی وجود دارد که در طی دوره‌ی نوجوانی واقع می‌شود:نخست اينکه، حيات عاطفی (انفعالی) توسعه مي يابد، شدت آن به سرعت و ميزان تغييرات بدنی و روانی بستگی دارد که در اين زمان واقع می‌گردد. زيرا اين تغييرات معمولاً در اوايل نوجوانی سريع‌تر اتفاق می‌افتد.دوم اينکه، سرعت تغييراتی که با رشد جنسی همراه است، نوجوانان را از خودشان و از استعداد و علايق‌شان نامطمئن می‌سازد.جنبه‌ی سوم، تغييراتی است که در بدن، علايق و نقشهايی که در گروههای اجتماعی از آنان انتظار می رود ايفا نمايند به وجود می‌آيد و مسائل جديدی را می‌آفريند. چهارم،همچنين که الگوهای علايق و رفتار تغيير می‌يابد، ارزشها نيز متغير خواهند بود.پنجم اينکه، بيشتر نوجوانان در مورد تغييرات، حالت دمدمي دارند. زمانی که آنها درخواست و تقاضای استقلال دارند، اغلب از مسئوليت‌هايی که همراه با استقلال و ارزيابی توانايی آنهاست، هراس دارند. نوجوانی، يک سن مسئله آفرين است. مسائل نوجوانان اغلب برای پسران و دختران به گونه‌ای است که آنها به سختی از عهده‌ی حلشان بر می‌آيند. دو دليل برای حل اين مسئله وجود دارد: اول اينکه در سرتاسر دوره‌ی کودکی، مسائل آنها سرانجام توسط والدين و معلمان حل می‌شود، در حاليکه بسياری از نوجوانان به دليل بی‌تجربگی، به تنهايی از عهده حل مسائل‌شان بر نمی‌آیند. دوم اينکه نوجوانان دوست دارند احساس کنند که افرادی مستقل و آزاد هستند. نوجوانی، زمان جستجوی هويت است. در سالهای اوليه‌ی نوجوانی تطابق با گروه هنوز برای دختران و پسران حائز اهميت است. به تدريج آنها درصدد جستجوی هویت بر می‌آيند و تمايل چندانی به اينکه شبيه همسالان خود در گروه باشند، ندارند.مسئله "بحران هویت" با مشکل "هويت خود" همچنان که اريکسون شرح داده است بدين قرار می‌باشد:هويتی را که نوجوان در صدد است تا به طورروشن با آن مواجه شود اين است که "او کيست"؟نقشی را که بايد در جامعه ايفا نمايد چيست؟ آيا او يک کودک است يا بزرگسال؟ آيا او توانايی آنرا دارد که روزی به عنوان يک همسر يا پدر باشد؟ آيا او علی‌رغم نژاد، مذهب يا زمينه‌های ملّی که او را از نظر مردم کم ارزش جلوه می‌دهد احساس اعتماد به نفس دارد؟ نوجوانی زمان آرمان‌گرايی است. نوجوانان تمايل دارند که به زندگی از ورای عينک سايه و روشن نگاه کنند. آنها به خود و سايرين آنچنان می‌نگرند که دوست دارند بهتر از آنچه که هستند خود را باور کنند، اين مطلب به ويژه در مورد آرزوهای نوجوان صادق است. اين آرزوهای غيرواقعی نه فقط درباره‌ی خودشان بلکه برای بستگان و دوستان آنان نيز وجود دارد. اين آرزوها در اوايل نوجوانی با توسعه‌ی عواطف همراه هستند. بيشتر حالات غيرواقعی آنان شامل رنجش زياد، آزار و ناکامی است. نوجوانی، آستانه بزرگسالی است. همچنانکه نوجوانان به بلوغ می‌رسند می‌خواهند اين باور را پيدا کنند که نزديک بزرگسالان هستند، مثل آنها لباس می‌پوشند و مانند آنها عمل می‌کنند، ولی با اين حال تصور می‌کنند که اينها کافی نيست. بنابراين، آنها روی رفتارهايشان متمرکز می‌شوند تا بتوانند با بزرگسالان معاشرت نمايند،بين خواسته هاي متضاد قرار دارند. نوجوانان معتقدند که اين رفتارها تصويری دلخواه از آنان را به وجود می‌آورد. (شرفی، 1380) جوانی: جوان در لغت به معنای برنامه تازه، نو و چیزی است که از عمر آن چندان نگذشته باشد. (لغت‌نامه دهخدا). جوانی زمانی است که پاره‌ای از قابلیت‌های ذهنی انسان به اوج می‌رسد، زمانی که شخص بخش عمده‌ای از بحران‌های گذشته را پشت سر گذاشته و اکنون باید با مشکلات جدیدی روبرو شود، این دوره زمانی است که فرد عملاً سبک زندگی خود را مشخص می‌کند و به نقشه‌هایی که قبلاً در ذهن خود تدارک دیده جامه عمل بپوشاند. (احدی و جمهری، 1387) دوره جوانی حدفاصل دوره نوجوانی و میانسالی است و در خصوص محدوده سنی وحدت نظر نیست. عده‌ای سنین 20 تا 30 سال، عده‌ای دیگر از نوجوانی تا 40 سالگی و بعضی‌ها از 15 تا 22 سال را دوره جوانی می‌دانند. اسناد اسلامی و به روایتی از امام صادق (ع) از 18 تا 28 سالگی را دوره جوانی می‌دانستند ما در این تحقیق از 19 تا 30 سالگی را دوره جوانی منظور داشتیم. جوانی و رشد آن در اسلام: دین مبین اسلام همواره به جوانی و آغاز ورود به آن اهمیت ویژه‌ای قائل شده است که آن را در احکام فقه به عنوان مکلف به تکلیف شدن می‌نامیم. آیات و روایات مختلفی در خصوص قدرت و توانمندی‌های وسیع دوران جوانی ذکر شده است. پیامبر اکرم (ص) در خصوص جوانان در حدیثی می‌فرمایند: مرز‌بندی آدمی در هفت سال اول آقا و سرور والدین است، در هفت سال دوم (دوران نوجوانی) فرمانبردار و در هفت سال سوم (دوران جوانی) وزیر و مشاور والدین شمرده می‌شوند (خامنه‌ای، 1387، ص 193). احتساب جوانان به عنوان مشاور و وزیر قطعاً تأثیر بسزایی در رفتارسازی و استفاده از نیروی دروني جوان خواهد گذاشت. پیامبر اکرم(ص) در حدیثی می‌فرمایند: جوانان معدن هستند مثل معدن طلا و نقره، روشن است که کمال معدن در این است که چهار مرحله را طی کنند: «کشف»، «استخراج»، «شکل‌یابی» و «جهت» (کافی، 1351، ص 160) جوانی و رشد آن در نظریه‌های معاصر: نظريه زيست‌شناختی جوانی: طبق نظر زیست‌شناختی در این دوره به اوج رشد جسمی خود می‌رسند و در این دوره از هر دوره دیگری سالم‌ترند. رشد بدن سریع و در اواسط دوره بسیار کند می‌باشد و این رشد در دختران زودتر شروع می‌شود و توقف رشد هم زودتر می‌باشد. نظریه رشدشناختی در جوانی: پیاژه معتقد بود تفکر عملیات صوری، عالی‌ترین سطح تفکر است و در بزرگسالی تغییر کیفی خاصی در شناخت رخ نمی‌دهد. لابووی ـ ویف، 1986، می‌گوید: در جوانی تفکر واقع‌گرایانه و عمل‌گرایانه‌تر جای آرمانگرایی مرحله عملیات صوری پیاژه را می‌گیرد.مهارت‌های عقلانی در جوان در سطح بالایی هستند (برگ، 2000). نظریه رشد روانی ـ اجتماعی جوان: اریکسون در هشت مرحله‌ای روانی ـ اجتماعی خود مرحله صمیمت در برابر انزوا را برای دوره جوانی برشمرد. اریکسون صمیمت را پیدا کردن خود در دیگری و گم کردن خود در او می‌دانست. اگر جوانان روابط سالمی برقرار کنند و با جفت خود رابطه صمیمی و نزدیک برقرار کنند، به مرحله صمیمت خواهند رسید.لوینسون دوره جوانی را انتقال مقدماتی به بزرگسالی و وارد شدن به ساختار زندگی اوایل بزرگسالی و همچنین دوره جوانی را دورۀ بیشترین انرژی، وفور نعمت، تناقض و استرس است مي دانست (لوینسون، 1986، ص 5). در این دوره رضایت زیاد از عشق، زندگی خانوادگی، دستاوردهای شغلی و تحقق اهداف مهم زندگی را به همراه دارند. نظریه رفتارگرایی: رفتارگراها مدعی هستند که تمام رفتارها، ارزشها و عقایدی که یک فرهنگ خاص آنها را تأیید می‌کند، توسط اعضای آن فرهنگ پذیرفته خواهد شد و رشد روانی، به یادگیری این ارزش و رفتارها بستگی دارد. آلبرت بندورا: نظریه یادگیری اجتماعی، هم از اصول شرطی‌سازی کلاسیک و فعال استفاده کرده، هم به آن، اصولي را جهت تبیین رفتار اجتماعی انسان اضافه کرده است. یادگیری مشاهده اي فرایندی است که در نتیجه آن یک مشاهده‌گر (جوان) یک الگو را از شخص دیگری که رفتارهای خاصی را انجام می‌دهد، مشاهده می‌کنند و مي آموزد تا اعمالی را که مشاهده کرده است انجام دهد. بندورا، معتقد است که تغییرات چشمگیری که در جوانان روی می‌دهد، تجربیات گذشته یا فشارهای روانی در محیط اجتماعی فعلی علل آن هستند. بندورا اهمیت متغیرهای سرشتی را در رشد شخصیت انکار نمی‌کند، با این حال آنها را مورد مطالعه قرار نداده است، زیرا معتقد است در این زمان ، تأثیرات یادگیری اجتماعی مفیدتر است. نظریه شناختی ـ رشدی: نظریه شناختی ـ رشدی بر رشد شناختی (تفکر و استدلال) تأکید دارد. پیاژه بر جهان شمول بودن تفکر انتراعی جوان و وابسته بودن تفکر به زمینه‌های اجتماعی ـ فرهنگی را موردتأکید قرار داد.وارنرشای، معتقد است که رشد تفکر در مرحله جوانی به مرحله پیشرفت قرار می‌گیرد و فرد یاد می‌گیرد تا به توانایی و استقلال برسد، به همین جهت توجه فرد به دانش‌ها و مهارت‌هایی متمرکز می‌شود که برای زندگي او مفید است.رابرت استرنبرگ در مورد تفکر دوره جوانی معتقد است که می‌توان سه جنبه گوناگون را در تفکر جوانان تشخیص داد و هر یک از این جوانب مختلف تفکر برای موقعیت‌های مخصوصی مفیدتر است و هر فردی در یکی از این جوانب سه گانه تفکر توانایی بیشتری دارد:عنصر تعیین اجزاء، نشان می‌دهد که فرد چگونه اطلاعات را پردازش و تحلیل می‌کند. این عنصر جنبه انتقادی در هوش است و چگونگی برخورد با مسائل، چگونگی حل مسائل و چگونگی دستیابی به منابع و ارزشیابی آنها را به فرد می‌شناساند.عنصر تجربه، نشان می‌دهد که فرد در برخورد با تکالیف جدید و آشنا چگونه عمل می‌کند، عنصر تجربه جنبه بصیرتی هوش است.عنصر زمینه‌ای به این مسئله ارتباط می‌یابد که فرد با محیط خود چه برخوردی دارد، عنصر زمینه‌ای جنبه عملي و جهان واقعی در هوش است. شرایط زیستی – غریزی جوانی در زمینه شرایط زیستی- غریزی نخست به این نکته باید پرداخت تحولی را که از آغاز نوجوانی در بدن پدید آمده بود هم چنان ادامه دارد، ولی با سرعت کمتر، شرایط بلوغ که در آن مرحله ایجاد شده بود هم چنان به ادامه حیات خود باقی است، ولی با وضعی تثبیت شده و در دختران کاملاً نظم یافته. رشد استخوانها که در مرحله نوجوانی با سرعتی انجام می‌گرفت، به آخرین مرحله خود می‌رسد. در همه حال جوانی دوران شور، توان و مرحله قدرت‌داری است. استعداد جسمانی از نظر ستبری بازوان و ساخته شدن ماهیچه و شکل‌گیری بدن رو به شکوفائی و رشد است و در نتیجه زیبائی ظاهری و خوش‌اندامی در این مرحله عیان‌تر می‌شود و جوان می‌تواند در مورد شرایط و موقعیت خود داوری و اظهار نظر کند.رشد بدن به بالاترین درجه خود رسیده و دیگر شور و خروش به چشم نمی‌خورد. از آن پس ممکن است بر حجم و قطر آدمی اضافه گردد و آدمی سر و وضع دیگری بیابد. این تغییرات ممکن است در آراستگی و ساختار بدن چنان اثر گذارد که جوان را درباره خود و دیگران را درباره او به قضاوتی دیگر وادارد.مرحله جوانی دوران فرابلوغ و غریزه جنسی با همه وضع و شرایط تثبیت شده‌اش در منتهای شدت و التهاب است. ترشح هورمونهای جنسی در تحولات رفتاری او اثر دارد. عادات غلطی که در گذشته جنسی او پایه‌گذاری شده بود اینک به احتمال، در حال ادامه است. شرایط ذهنی جوانی تحولات سریع ذهنی که از دوران نوجوانی و حتی زودتر از آن در او آغاز شده بود هم چنان ادامه و سیری روبه پیشرفت دارد. هوش او از حدود سنین 14-16 به بالاترین مرحله خود رسیده (بینه، سیمون، ترمن) و از آن بابت صورت تجربی زندگی آن را به صورت عقل درآورده که دائماً روبه افزایش است. طبق تحقیق کنراد، هوش از 18-21 مجدداً رو به افزایش است.کنجکاوی او شدیدتر از پیش است و مهم‌تر ازآن چراجوئی اوست. اصل تحقیق و تجسس است و می‌خواهد از عمق مسأله‌ای سردر آورد و حوادث و رویدادها را بررسی و تجربه کند. در برابر جریانات حساس است و این حساسیت با همه فوایدی که جنبه کشف دارند گاهی موجب ناراحتی او هستند و روح او را می‌آزارند.مغز که کانون تعقل است رشد نهائی خود را تا 35سالگی ادامه می‌دهد و خود عقل بتدریج روبه پختگی و افزایش می‌رود آن چنان که در 30سالگی یعنی پایان دوره جوانی به مرکز کمال می‌رسد و می‌تواند برابری با احساس را داشته باشد. تفکرات او صورت انتزاعی دارند و او اغلب اهل تفکر و اندیشه است، اگر چه شتابزدگی‌ها در موردی مانع آن هستند. هر آنگاه که در او حالت التهاب و هیجان نباشد می‌تواند خوب بیندیشد و خوب رأی و نظر دهد. بد نیست متذکر شویم شیوه تفکر پسران عموماً انتزاعی و تفکر دختران به واقعیت نزدیک‌تر است. توانائی‌های او در حافظه رشد می‌کند مخصوصاً از آن بابت که حافظه یک استعداد است و این خود از سرمایه‌های رشد است. او می‌تواند مسائل را به خاطر بسپارد ولی در این زمینه دختران را امکان بیشتری است و پسران در مدرکات قوی‌ترند. تکمیل و رشد حافظه سبب آن است که او منطقی‌تر و متفکرتر باشد و آموخته‌ها را بهتر به کار بندد. (قائمي،1379،ص 19)جوان می‌تواند قدرت تمرکز اساسی و آگاهانه‌ای داشته باشد. دقت او از حالت ارادی میل به عادی شدن دارد و می‌تواند در کار و برنامه خود دقیق‌تر عمل کند. کثرت اشتغال و عدم توان سازمان‌دهی کار بر آن صدمه وارد می‌آورد. شرایط روانی جوانی وضع روانی او نسبتاً تثبیت یافته و هم چنان رو به تثبیت و آرامش بیشتر است. او اینک در عنفوان جوانی است و تا حدود زیادی سرد و گرم چشیده و تجربه دیده است. در برابر بسیاری از ناملایمات قد علم کرده و مقاومت‌هائی را از خود بروز داده است. جریانات متعدد و متنوعی را مورد آزمایش قرا داده و از نیک و بد آن سر در آورده است. پس او فردی خام نیست و می‌توان درباره سخنان و رفتارش حسابی گشود.در ابعاد روانی، ادراک او نسبتاً قوی است و می‌تواند در سایه تحلیل‌ها، استدلال‌ها به حقایقی دست یابد. علاقه شدیدی به کشف مجهولات دارد و می‌خواهد ازآنها پرده بردارد. اراده‌اش نسبت به گذشته قوی است و می‌تواند درباره سخنی که گفته ایستادگی کند. تا حدود زیادی اهل عمق و بصیرت است. حقیقت جوست و حتی عشق به حقیقت دارد.تجلیات روانی او نوگراست، تنوع‌طلب است، دارای قوت سرشار روحی است. تمایل به آزادی و استقلال دارد، اهل مقابله با جور و ستم است. روان او عدالت‌خواه است، مسائل ساده و کوچک را تحقیر می‌کند. اگر به کوه رود سعی دارد به مرتفع‌ترین نقطه آن بالا رود. به استقبال مشکل می‌رود و سعی دارد بر آن فائق آید. خوش‌بین است ولی کم‌تجربه آرمان‌گر است و ایده‌آل‌ساز. کمال‌طلب است و تعالی‌خواه. در جنبه شخصیت، در اندیشه کشف هویت است، و دارای تشخص‌طلبی مي باشد. هنوز دچار تزلزل شخصیت است و استحکام آن در پایان این دوره باید منتظر باشیم. گاهی دارای احساس غلو است و زمانی دچار اساس حقارت. دوره تکوین اعتماد به نفس است و دارای عزت نفس. بزرگ‌منش است و کرامت‌خواه، در خط وحدت یافتگی روان است و در جهت دستیابی به ثبات. می‌خواهد قاطعیت داشته باشد ولی در آن کمتر موفق است. در برابر جاذبه‌ها هنوز ضعیف است و قدرت مقاومت و ایستادگی در برابر زرق و برق‌ها را ندارد.در شرایط بحرانی او عصبی است و گرفتار بحران روانی. گاهی دچار حالت درون‌گرائی و میل به انزوا. در برابر شکستی، خود را می‌بازد و ابراز یأس می‌کند. در چنان صورتی جهان را بسیار محدود می‌بیند. با همه آرزوی درازی که دارد زود از آن چشم می‌پوشد و با همه بیداری وجدان و خودآگاهی در برابر وسوسه‌ای فریب می‌خورد. شیفته کلام سفسطه‌آمیز است و عبارات و کلمات هیجان‌انگیز. در مواردی دچار تضادها و احساس از خود بیگانگی می‌شود. در جنبه‌های عالی اهل دیانت است و دوستدار تقوا داری و عبادت. وجه و شور مذهبی دارد و اهل ایثار و صداقت است. با وجود آثار تردید گذشته در او، هم‌چنان دین‌گراست. همه چیز را مطلق می‌بیند حتی عبادت را. هویت دینی او شکل گرفته ولی هنوز عمق نیافته است. اهل مناجات است و چه بسیار ساده و آسان که با او نجوا دارد و با او ارتباط برقرار می‌کند. شرايط عاطفی و اخلاقی جوانی جوانی دوره اوج عواطف و احساسات است. دوستی‌های داغ و آتشین، در کنار خصومت‌های جدّی است. با وجود جرأت‌ها و تهورهای مهم ترس‌هاست. تضاد تمایلات، تأثیرپذیری جدید، کم‌ثباتی عاطفی و حتی پریشانی عاطفی، تشنج در هراس و اضطراب در کنار خوش‌بینی‌ها و فرورفتن در آینده است و او همه چیز را بیشتر از دریچه عینک احساس می‌بیند و این امر تا حدی است که گاهی تعقل را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.در ابعاد عاطفی با همه جرأت‌داری دچار ترس است، ترس از آبرو، ترس از آینده، ترس از عدم کمال مردی و یا زن بودن و در اواخر دوره جوانی این ترس تعدیل می‌شود. دوره محبت است آن هم محبت‌های جدی، خالص و بی‌ریا. دوره خشم است، آنچنان که در مواردی او را از حال اعتدال خارج می‌سازد و برایش خطر می‌آفریند.در احساسات تحت تأثیر احساسات تند و شورانگیز است و این احساسات موضوعی روشن دارند و گاهی بر عقل او غلبه دارند. احساسات او آتشین و دارای جنبه رمانتیک است. مهارت در خویشتن‌داری در آغاز جوانی در آنان ضعیف است و بعدها بیشتر و جدی‌تر می‌شود. آنها می‌توانند احساسات خود را مانند خشم، هیجانات، تنفر، وجد و شعف و غیره مخفی دارند، این احساس حتی داوری او را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و باعث صدور رأی هیجانی می‌شود(قائمي،1379،ص 22).در رابطه با خود، با همه احساس کهتری و نقص، حالت شیفتگی دارد. دارای جنبه بی‌صبری و بزرگ‌نمائی است. تنازع عقل و احساس درباره خود منجر به غلبه تمایلات نفسانی است. او گاهی اسیر مستی و غرور، تضاد تمایلات، خودنمائی است. جاذبه‌های زیبائی در او سبب احساس شگفتی در مورد خویش است. لطافت تخیل او را برتر و دیگران را در رابطه با خود بدهکار می‌اندیشد. گمانش این می‌شود که همگان باید در خدمت او باشند، بدون اینکه او را نسبت به کسی بدهی باشد.جوانی دوران شور و نشاط است، دوران عشق و امید است، دوران حساسیت‌ها و ظهورو بروز طبایع است. به گفته ویل دورانت، عصر ذوق و تخیل رمانتیک است، احساس و تخیل بر او غلبه دارد و خود همانند آتشی شعله‌ور است. دوره تصورات رویایی، افکار شاعرانه، و دلباختگی تخیلات است. یک کنایه و اشاره ممکن است در او طوفانی ایجاد کند و یک رابطه کلامی با جنس مخالف ممکن است او را به هیجان آورد.در مشکل عاطفی او با همه رشد و تعالی دچار خشم و کینه بی‌دلیل، حسادت نسبت به همسالان، افسردگی و در خود فرو رفتن، گاهی دچار احساسات مخرّب، هراس و اضطراب و تشنج، و حتی درمواردی دچار یأس است. زود رنج می‌شود، ثبات عاطفی را از دست می‌دهد، تأثیرپذیری دارد، اهل کینه و خشم می‌شود.حسادت می‌کند، عاشق‌پیشه می‌گردد، دچار عشق رمانتیک می‌شود. و در حرکت‌های عاطفی کورمال به پیش می‌رود.او دارای صفای دل و اهل پاکی و فضیلت است. به همگان با دید خوش‌بینی می‌نگرد. به راستی او خوب، با فتوت و آزاد است. حتی در کارهای خلاف اخلاق و شرع از خود نوعی صفا و پاکی نشان می‌دهد که به تعبیر بزرگی به بی‌گناهی پرندگان و آهوان شباهت دارد. او صادق است، بی‌ریاست و بیش از سالمندان ارزش بی‌غرضی و فداکاری را احساس می‌کند. قدر این حالات زمانی روشن می‌شود که عمری از او بگذرد. از اواسط این دوره است که تصور خوبی درباره والدین پیدا می‌کند و سازش و انطباقی در این عرصه برای‌شان پدید می‌آید. آنان چه پسر و چه دختر شیفته پاکی مطلق‌اند و تن به مصالحه نمی‌دهند.در این مرحله برای برخی از افراد خلقیات جدید پدید آمده و گاهی حالت زشتی به خود می‌گیرد ،مثل حالت استهزاء، خودنمائی، شهرت‌طلبی، ریاکاری. با همه بزرگ‌منشی و کرامت و با همه گذشت و ایثار، و با همه فداکاری‌ها گاهی بردباری و شکیبائی خود را از دست داده و ممکن است دچار دوگانگی عاطفی و اخلاقی گردد. در روابط دچار سستی و تزلزل و در اخلاق دچار لغزش و انحراف گردد، به ویژه آنگاه که هشدار دهنده‌ای برای او نباشد. تحولات و تغییرات جوانی دوره طوافانی عمر است اگر چه از مرحله نوجوانی که دوره آشوب شدید است بیرون آمده و مخصوصاً وارد دنیای نسبی شده است. او هم چنان در مرحله شباب است و در مفهوم شباب برافروختگی و شعله‌وری وجود دارد. شَب‌النَار یعنی آتش برافروخت و شعله‌ور شد.جوانی دنیای تحول است. دنیای بحران است و دنیای تغییر. تحولات جسمی و غریزی سبب بروز تحولات روحی و دگرگونی عواطف و تغییرات است. دائماً احساس دگرگونی و نیاز به تغییر دارد و این تغییر در مشی او، در آرایش او، و حتی در رفتار و برخوردها و روابط او به چشم می‌خورد. ایده‌آل خواه است و تجددطلب. روحیه اجتماعی او متحول است. و این بحران در سالهای اول جوانی کاملاً مشهود است ودر سالهای آخر آن به تدریج فروکش می‌کند و راه و رسم آرام و ضابطه‌دار به خود می‌گیرد.با همه آرامشی که نسبت به گذشته در رفتار او می‌بینیم، باز هم باید گفت رفتار او طوفانی و دوران حیاتش آمیخته با آشفتگی و فشار است. جوان دستخوش واکنشهای شدید است و این امر سبب می‌شود که در مورد حالات، حرکات و مواضعش داوری خاصی صورت گیرد.جوانی سن توقعات جدید است و حتی از دیدی می‌توان گفت سن پرتوقعی‌هاست. شرایط درون و آشوبها و طوفانها او را وا می‌دارد که خواسته‌های جدید را مطرح سازد و از این طریق شعله و التهاب درون را فرو نشاند. او نوخواه است و به دنبال زرق وبرق‌هاست. مدگرا و به دنبال سنت‌شکنی‌هاست و این خود سببی برای بروز اختلاف بین طبقه جوان و سالمندان است و بسیاری ازدرگیری‌های بین این دو گروه از همینجا ناشی می‌شود. بزرگتران درباره او چنین داوری دارند که اگر او آزاد باشد ممکن است سرازآلودگی درآورد که آن خود منافی با شرف و تمایلات عالیه انسانی است. ویژگی‌های رشدی جوانی انسجام هویت از آنجا که دوره جوانی زمان تصمیم‌گیرهای اساسی است و این تصمیمات عموماً تأثیر بسیار بزرگی بر تمام زندگی فرد می‌گذارد، دوره جوانی را باید به عنوان یک دوره جداگانه و پراهمیت در زندگی انسان به حساب آورد. این دوره برای والدین و خود فرد حایز اهمیت است.جوانان معمولاً اهمیت تصمیم‌گیریهای خود و پیامدهای آن را در زندگی آتی خود می‌شناسند. از آنان انتظار می‌رود که متوجه تغییر مسیرهای مختلف زندگی خود باشند که برای این کار لازم است از همان آغاز تصمیمات درستی اتخاذ کنند.به دلیل اهمیت بزرگ تصمیم‌گیریهای دوره جوانی مهمترین جنبه دستگاه روانی فرد در این دوره همان، رشد فکری و سطح آگاهی اوست. بدون این رشد فکری، فرد قادر نخواهد بود تفاوت‌های اصلی افکار خود با دیگران را دریابد و اندیشه‌های خود را به صورتی واقع‌بینانه بررسی ، نقد و ارزیابی کند. انسجام هویت و رشد فکری دوره جوانی و انعطاف‌پذیری افکار باعث می‌شود که شخص بتواند در کناری قرار بگیرد و به صورتی بیطرفانه به خود، به عنوان یک شخص، بنگرد. در این صورت او خواهد توانست خویشتن را به عنوان یکی از ابناء بشر، به عنوان فردی در میان افراد دیگر، به عنوان یک فرد اندیشمند و به عنوان یک فرد صمیمی در اجرای نقشهای مختلقی که برعهده می‌گیرد (برای مثال در نقش فرزند، برادر یا خواهر، دوست، دانشجو، همسر، شهروند و ...) به حساب بیاورد.مشکلترین مسأله جوانی در رشد شخصیت و تثبیت هویت این است که فرد نه تنها بخواهد که بزرگسال باشد و در همین جهت برنامه‌ریزی کند بلکه او باید قادر به تشخیص و پذیرش نیروهای متضاد در شخصيت خود نیز بشود وراههای موثرتر کنترل خویش را بشناسد. چنین هویت منسجمی معمولاً در اوایل دهه سوم زندگی (در حدود 20-25سالگی) شکل می‌گیرد. این تثبیت هویت عموماً با رشد عزت نفس نیز همراه است، یعنی فرد نگرش مثبتی درباره خود پیدا می‌کند، خود را شخص مهمی به حساب می‌آورد که چیزی کمتر از دیگران ندارد، معتقد می‌شود که همانند سایر افراد توانایی انجام کارها را دارد و روی هم رفته از وضع خویش احساس رضایت می‌کند.چگونگی تثبیت هویت در جوانی به وقایع مهم زندگی فرد در این دوره (برای مثال ادامه تحصیل در یک رشته معین یا ترک تحصیل، مسأله انتخاب شغل، مسأله ازدواج و ..) بستگی دارد.چگونگی رشد جوانی و بزرگسالی دو نظریه در بین روانشناسان کنونی متداول است: نظریه الگوی هنجاری – بحرانی و دیگری نظریه الگوی زمانی واقعه‌ها. روانشناسان سنتی به الگوی اول و روانشناسان دیگر به ترکیب هر دو الگو با تأکید بر الگوی دوم باور دارند. به نظر ما رشد آدمی بخصوص در سنین بالای بیست سال را نمی‌توان به صورت مرحله‌ای، یعنی در چهارچوب الگوی هنجاری- بحرانی تقسیم‌بندی کرد. به همین دلیل ترجیحاً از اصطلاح دوره‌های رشد جوانی، بزرگسالی، پختگی و پیری استفاده می‌کنیم. تعیین کننده چگونگی رشد در این دوره‌‌ها،وقایع زندگی است که در هر دوره اتفاق می‌افتد و رشد افراد را، با وجود شباهتهای آنان در یک دوره معین از یکدیگر متفاوت می‌سازد.به هر حال، محتوای هویت فرد هر چه باشد، تثبیت آن عموماً در سنین جوانی رخ می‌دهد. تحقیقات فرانک و همکاران (1988) حاکی از انسجام خود در فاصله سنین 24-28سالگی است. در این دوره معمولاً استقلال‌ کامل از ولدین و تصمیم‌گیری شخصی و قبول مسئولیت زندگی حاصل می شود. توانایی جوانان برای در نظر گرفتن تمام جوانب مسائل و یافتن دانش نسبتاً وسیع درباره هنجارهای اخلاقی و اجتماعی و آگاهی از ضرورت یکپارچه بودن شخصیت بزرگسالی، زمینه‌های لازم را برای آنان فراهم می‌آورد تا به تثبیت هویت و انسجام خود برسند. در این دوره هویت شخصی آنان به صورت باورهای عمومی، ارزشها و طرح و برنامه مشخص زندگی جلوه‌گر می‌شود. آنان هویتی می‌یابند که حاکی از وقوف به شایستگیهای تحصیلی، تواناییهای بدنی، مهارتهای شغلی و باورهای اجتماعی است و نقشهای گوناگون خود در موقعیتهای مختلف را به خوبی می‌شناسند و با تغییر موقعیتها،آنان نیز نقش خود را تغییر می‌دهند. به این ترتیب، آنان به طور فزاینده‌ای توانایی رفتار بهنجار در شرایط گوناگون و حتی متضاد را از خود بروز می‌دهند و انطباق استانداردهای مطلوب خود با واقعیتهای زندگی به عنوان یک وظیفه اساسی در دوره جوانی پیش‌رویشان قرار می‌گیرد. رشد اجتماعی و اخلاقی در حالی که رشد اجتماعی دوره نوجوانی اساساً متمرکز بر صمیمیت با دوستان و تجدید ارتباط اجتماعی با خانواده و بزرگسالان است، مسائل رشد اجتماعی در دوره جوانی به اموری بسیار فراتر از ملاحظات شخصی در ارتباط با دیگران گسترش می‌یابد.اندیشه‌ها و استدلالهای مربوط به امور اجتماعی و مدنی در میان جوانان بر سه موضوع اساسی ایدئالهای اجتماعی، ادراک انتزاعی از مسائل اجتماعی و مدنی و واقعیتهای زندگی اجتماعی و مدنی متمرکز است. در این استدلالها با فرضیه‌سازیهای گوناگون و بررسی جوانب مختلف مسأله مواجه هستیم. مسائلی از این قبیل که قانون را تا کجا باید رعایت کرد یا اینکه برای مثال در چه مواقعی دولت می‌تواند حقوق افراد را به سود حقوق عمومی سلب کند، ذهن جوانان را به خود مشغول می‌دارد.قدرت تفکر انتزاعی نوجوانی که در آغاز راه منطق صوری است، توانایی حل مسائل پیچیده اجتماعی و مدنی را ندارد؛ در حالی که ریشه این تفکر در سنین جوانی به حدی می‌رسد که فرد توانایی عملیات انتزاعی پیچیده را به دست می‌آورد و آمادگی ورود علمی به جریانهای اجتماعی و سیاسی و ایفای نقش مدنی و ملی خویش را نیز پیدا می‌کند. مشکل اساسی در مسأله شکل‌گیری اخلاق اجتماعی این است که آیا در آخر دوره نوجوانی، طبق نظر لارنس کلبرگ (1984)، فرد می‌تواند از مرحله چهارم رشد اخلاقی با توانایی نسبی استدلال عملیات انتزاعی فراتر رود؟ به نظر می‌رسد که دستیابی به سطح سوم رشد اخلاقی، یعنی اخلاق فوق قراردادی که مستلزم فراتر رفتن از پیمانهای اجتماعی به اصول انتزاعی مربوط به درست و نادرست است، در آستانه دوره جوانی حاصل می‌شود و در سالهای جوانی تکامل می‌یابد.رشد اجتماعی و اخلاقی در پسران و دختران با یکدیگر متفاوت است. این تفاوت نه تنها زمینه‌های زیستی و شناختی دارد بلکه زمینه‌های قوی روانی و اجتماعی و فرهنگی نیز دارد. تحقیقات نشان می‌دهد که دختران در دوره‌های کودکی و نوجوانی از نظر پاسخگویی به سوالات مراحل رشد اخلاقی کلبرگ عموماً یک مرحله پایینتر از پسران هستند .اما، آن‌گونه که قبلاً نیز اشاره شد، یکی از محققان معروف به نام خانم گیلیگان (1977 و 1982) بر این باور است که محتوای اخلاق دختران متفاوت از پسران است؛ به این معنا که تفکر اخلاقی زنان عمدتاً متوجه روابط بین فردی و همراه با مراقبت و احساس مسئولیت نسبت به افراد دیگر است. به نظر وی، اخلاق زنان بیشتر جنبه ازخودگذشتگی دارد و کمتر متوجه قواعد اخلاقی خوب و بد و حل مسائل اخلاقی بین فردی است و به همین دلیل دختران نمی‌توانند همانند پسران همسال خود به سوالات اخلاقی آزمایشهای کلبرگ پاسخ مناسب بدهند. رشد اجتماعی و اخلاقی در جوانان متعلق به فرهنگها و خرده فرهنگهای گوناگون متفاوت از یکدیگر است. بیشتر تحقیقات موجود حاکی از آن است که مردم جوامع بسته و کوچک، ارتباط اجتماعی گسترده‌ای ندارند و غالباً از مرحله اخلاقی سوم (اولین مرحله از دومين سطح اخلاقی نظام کبرگ) بالاتر نمی‌روند.(لطف ابادي،1389،ص221) ویژگیهای تفکر دوره جوانی نظریه‌های گوناگون رشد، تغییر کیفیت تفکر در دوره انتقال به بزرگسالی را به بحث گذشته‌اند. تغییرات بدنی و روانی و اجتماعی فرد در این دوره همراه با پیچیدگی تفکر است. بدون اين سطح تازه از تفکر، امکان انجام وظایف بزرگسالی و پاسخگویی به الزامات رقابت اجتماعی میسر نخواهد بود. تفکر از همان آغاز جوانی جنبه نظام یافته‌تر و منطقی‌تری به خود می‌گیرد و خصوصیات پنجگانه تفکر انتزاعی که در دوره نوجوانی به ظهور رسیده بود استحکام و پیچیدگی بیشتری می‌یابد. این خصوصیات شامل تفکر درباره احتمال بروز واقعه‌هایی که هنوز واقع نشده‌اند؛ تفکر آینده‌نگر برای برنامه‌ریزی آینده؛ تفکر از طریق فرضیه‌سازی و تفکر منظم درباره جریان افکار خویش و استخراج قواعد تازه از قواعد موجود و تفکر در ورای محدوده های قراردادی است که به بازنگری مسائل اساسی زندگی منجر می‌شود.آنچه از تحقیقات دهه آخر زندگی پیاژه بر می‌آید این است که توانایی تفکر انتزاعی در سالهای 12-19 سالگی اولاً جهانشمول است و همه افراد در جوامع و فرهنگهای مختلف و هر فرد براساس زمینه‌های خاص تجربه و یادگیری خاص خویش از این منطق پیروی می‌کنند. ثانیاً شواهد واقعی حاکی از پیچیدگی و گوناگون این تفکر است و به همین دلیل، علاوه بر جهانشمول بودن تفکر انتزاعی جوانی و بزرگسالی، باید وابسته بودن تفکر به زمینه‌های اجتماعی – فرهنگی را مورد تأکید قرار داد. نتیجه این دو جنبه اساسی رشد تفکر بروز تفکر ترکیبی و پیچیده انتزاعی بزرگسالی فقط در شرایط تجربه و یادگیری مناسب که فرهنگ جامعه در اختیار نوجوانان و جوانان قرار می‌دهد، امکان‌پذیر است. تفکر انتزاعی چیزی نیست که به طور خود به خودی و در هر شرایطی بروز کند بلکه نیازمند آموزش مستقیم یا غیرمستقیمی است که محیط زندگی فرد باید در اختیار وی قرار دهد. به اندازه تناسب این آموزشها و تجربه‌ها با زمینه‌های قبلی تفکر و یادگیری و رشد فرد می‌توان امیدوار بود که نوجوانان و افراد در آستانه ورود به دوره جوانی در سنین پایینتری به اندیشه منظم و منطقی دست یابند.تفکر دوره جوانی متفاوت از تفکر سالهای کودکی و نوجوانی است. جوانان از نظر چگونگی گفتگوها، فهم مسائل پیچیده و حلّ مسائل دشوار نیز با کودکان و نوجوانان تفاوت دارند. آنچه موجب این تفاوت است اساساً تجارب و یادگیریهایی است که کودکان و نوجوانان عموماً برخوردار از آن نیستند. محیط زندگی اجتماعی و فرهنگی کودکان و نوجوانان عموماً محدود به خانواده و مدرسه است؛ اما پایان دوره نوجوانی و ورود به زندگی وسیعتر اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی همراه با تغییرات بزرگی است که تفکر فرد را نیز متحول می‌کند.رشد تفکر در سنین بیست تا سی سالگی و بعد از آن اساساً درارتباط با تشخیص مسائل پراهمیت در زندگی شخصی و اجتماعی است. یکی از محققان به نام وارنر شای (1978، ص 129-138) معتقد است که رشد تفکر همراه با سه انتقال اساسی است: مسأله اصلی در مراحل اولیه تفکر فرد این است که «چیزی را باید بدانم (کسب مهارتها)». این تفکر بتدریج به صورت «آنچه را می‌دانم چگونه باید به کار گیرم» (ترکیب مهارتهای آموخته شده در یک چارچوب کاربردی)» در می‌آید. تفکر فرد سپس به مرحله انتقال نهایی خود می‌رسد و مسأله اساسی آن این است که «چرا باید بدانم (جستجو برای معنا و هدف دانسته‌ها که در شمار خود بزرگسالی به حساب می‌آید)».نظر شای این است که تفکر دوره کودکی و نوجوانی در مرحلة اکتسابی است و دانشها و مهارتهایی که آموخته می‌شود جنبه آماده شدن برای زندگی را دارد. در این مرحله فرد به خاطر خود یادگیری به کسب مهارتها و دانشها روی می‌آرود. در مرحله دوم که مربوط به اواخر دوره نوجوانی تا پایان دوره جوانی است، تفکر در مرحله پیشرفت قرار می‌گیرد و فرد یاد می‌گیردتا به توانایی و استقلال برسد. به همین جهت توجه فرد به دانشها و مهارتهایی متمرکز می‌شود که برای زندگی او مفید است. دوران جوانی هر انسان پرارج‌ترین ایام زندگی اوست. جوانی دوره شور، نشاط، آموزش و پرورش، سازندگی جسم و جان و فرا گرفتن صفات شخصیت است. جوانان در این دوره قسمت اعظم سرنوشت خود را تعیین می‌کنند. لذا چشم‌انداز آنها نباید تنها به محیط جوانی محدود شود، بلکه با توجه به حال، آینده را نیز باید ببیند و به فکر آینده هم باشند.عوامل ترقی جوانان می‌تواند؛داشتن انگیزه و هدف مشخص،مقتنم شمردن فرصت‌ها،بهره‌گیری از تجربیات گذشتگان،هوشیاری و احتیاط باشد. داشتن انگیزه و هدف مشخص: اولین قدم در پیمودن راه کمال و موفق شدن در این است که جوان دارای هدف و انگیزه مشخص باشد به طوری که تمام زوایای آن برای جوانان روشن و معین باشد. تمام افرادی که در اجتماع ترقی نکرده‌اند و سربار جامعه شدند افرادی هستند که بی‌انگیزه و فاقد هدف مشخصی هستند.مغتنم شمردن فرصت‌ها: عمر انسان که تنها سرمایه اوست همچون آب روانی در سراشیبی با تندی می‌گذرد و هر روز که می‌گذرد به اندازه یک روز از سرمایه انسان مستهلک می‌شود (احدی، جمهوری، 1387).جوان برای اینکه مشکلات خود را حل کند باید ابتدا، دوستی با خدا برقرار کند و دوم خود را بشناسد و سوم داشتن هدف و برنامه روزانه زندگی، چرا که بی‌برنامگی و بی‌هدفی جوان را به روزمرگی می‌کشاند و کسی که دچار روزمرگی شود به دام افسردگی و احساس بیهودگی در زندگی نیز خواهد افتاد. داشتن هدف و برنامه، جوان را به تفکر و تلاش مستمر وا می‌دارد که حاصل آن حرکت و تغییر و رشد و موفقیت می‌باشد. کسی که نداند در 24 ساعت آینده چه کارهایی قرار است انجام دهد، مجبور است که کارهایی را که قرار نیست انجام دهد به اجبار و برخلاف میل خودش انجام می‌دهد و طبعاً نتایج ناخواسته و پیش‌بینی نشده‌ای رخ خواهد داد. مفهوم روانشناختی مدیریت زمان بشر از دیرباز به مفهوم مدیریت زمان توجه داشته است. تلاش انسان در راه یابی زمان طلوع و غروب آفتاب، دیدن آمدن فصول سال به هزاران سال پیش برمی‌گردد. پس از تنظیم وقت تقویم سال اولیه، از چندین قرن پیش، روند تکامل ساعت برای تعیین گذر زمان از شتاب بیشتری برخوردار شد، بطوری که ساعت‌های امروزی گذر فیزیکی زمان را با دقیق‌ترین شیوه ثبت کرده و نشان می‌دهند.زمان مهمترین سرمایه بشر است و از این رو گذر زمان مورد توجه همگان است. ولی آیا برداشتی که ما از مفهوم زمان داریم در همه ما یکسان است ؟ آیا افراد در هنگام دلتنگی ،گذر زمانی را به همان صورتی ادراک مي کنند که شاد و بانشاط هستند؟ زمان سوای بعد فیزیکی و آشکار آن، از یک بعد ناآشکار نیز برخوردار است که تنها به واسطه تعداد و طول مدت تجارب ما و احساس همراه با آن، به گونه‌ای ذهنی ارزیابی و ادراک می‌گردد. به بیانی دیگر، برداشت ما از سپری شدن زمان، نسبی است. از این رو به لحاظ روانشناختی، برداشت یک فرد از سپری شدن زمان، ممکن است در شرایط و زمینه‌های متفاوت زندگی و نیز در حالات روحی متفاوت، دستخوش تغییر گردد. به بیانی دیگر، ارزیابی ذهنی ما از زمان به میزان زیادی تحت تأثیر شرایط سنی، وضعیت جسمانی، سلامت یا بیماری، نوع احساسات، نیازها و انتظارات قرار می‌گیرد. بودن در انزوا و یا برخورداری از معاشرت اجتماعی مناسب نیز از عوامل اثرگذار هستند. در چنین شرایطی ارزیابی و برداشت ذهنی از سپری شدن وقت با گذر عینی زمان همخوانی ندارد. گذشت زمان ممکن است کوتاه‌تر و یا بلندتر ادراک گردد. مثلاً هنگامی که انسان دست به کار انجام تجاربی خوشایند است و یا به کار و تلاش متنوعی می‌پردازد، زندگی پرمشغله را می‌گذراند، زمان را زودگذر تجربه می‌کند. چنانچه برای دوستی تعریف کنید که «از بس سرم شلوغ است، نفهميدم این هفته چطور سپری شده است.» احتمالا به شما خواهد گفت((حتما به تو خوش مي گذرد)).فردی که در حالت انتظار همراه با هیجان به سر می‌برد، فواصل زمانی را بلندتر و گذر زمان را طولانی‌تر احساس می‌کند و به اصطلاح ثانیه‌ها را می‌شمارد. این حالت ممکن است با غم و اندوه همراه باشد.انسان برای تجربه یک رویداد خوشایند نیز ممکن است عجله به خرج دهد و ثانیه‌شماری کند، ولی در عین حال با هیجان مثبت و دلپذیری سروکار داشته است. شخصی که بنا به عللی دلش گرفته است، هر چیزی برای او غم‌انگیز، خفه و دلگیر است. حوصله هیچکس و هیچ چیز را ندارد. دنیا و زندگی‌اش را تیره و تار می‌بیند و ملالی خاطر است، احساس می‌کند خسته و کسل است و انرژی‌اش تمام شده و رمق دست زدن به هیچ کاری را ندارد. بروز چنین حالتی غالباً با عوارض دیگری نظیر غمگینی، احساس یأس و ناامیدی به آینده، عدم تمرکز ذهنی، احساس دلشوره و بی‌حالی، فقدان انگیزه، اختلال در خواب و اشتها و عدم تمایل به برقراری ارتباط اجتماعی همراه است. شخص احساس می‌کند که نسبت به فعالیت‌های روزمره بی‌تفاوت شده است. در واقع علاقه فرد به فعالیت‌های عادی کاهش می‌پذیرد. تداوم هر یک از این حالات می‌توانند به بیماری افسردگی منجر شود. لذا افراد افسرده، کندی تفکر و عمل با احساس کند گذشتن زمان همخوانی دارد.وقتی به انسان احساس گرفتگی و غم دست می‌دهد و از حالت نشاط و انبساط خاطر فاصله می‌گیرد، این گرایش در او وجود دارد که دست به هر کاری بزند تا زمان، سپری شود و او از این حالت بیرون بیاید، دریغا که ثانیه‌ها در چنین حالتی یکی یکی، با تأنی و بسیار کند می‌گذرند. بدیهی است که فی‌الفور و دفعتاً نمی‌توان از این حالت خارج شد. تشخیص سریع این حالت و جدی گرفتن علایم آن و جستجوی راههایی برای بیرون رفتن از آن، اولین قدم در راه برخورد و مقابله با این مشکل و اختلال در تجربه است. در عین حال، فرد باید از بحران‌های گذشته به عنوان تجربه‌ای برای آینده استفاده نماید و بحران را عادی تلقی نکند. همچنین باید به محدود بودن فعالیت‌های اجتماعی و تفریحی و فرسودگی شغلی توجه کافی نموده و در رفع آن کوشید. هر فردی می‌تواند به منظور کاستن از میزان بروز دلگیری و احساس بی‌حوصلگی برای خود از پیش برنامه‌ریزی نماید.اگر انسان از زندگی و کار و فعالیت خود رضایت داشته باشد و به پر کردن اوقات فراغت خود توجه جدی مبذول نماید، ورزش را مهم تلقی کند، به ویژه به تنوع شیوه زندگی و به مسافرت اهمیت دهد، به معاشرت اجتماعی و به کسب مهارت‌های اجتماعی رو آورد، سرگرمی‌های خود را توسعه دهد و نه آنکه آنها را اتلاف وقت تلقی نماید، نه تنها دچار تنهایی، بی‌حوصلگی و کسالت نخواهد شد بلکه معمولا از تنهایی و با خود بودن لذت می‌برد و از گذشت زمان احساس دلپذیری نسبت به قبل خواهد داشت. مفاهیم کلیدی مدیریت زمان هدف‌گذاری هدف‌گذاری در رویکرد نوین مدیریت زمان بسیار ضروری است. زیرا باید بدانید کجا می‌روید و چگونه قدم‌های خود را در مسیر درست بگذارید. هدف‌گذاری به شما اطمینان می‌دهد که تمام این تکنیک‌ها برای استفاده موثرتر و همچنین کارآمدتر زمان می‌باشد. به عبارت دیگر به شما کمک می‌کند به اهداف اصلی خود برسید. اولویت‌گذاری به منظور اینکه کار به طور موثر انجام شود، باید مطمئن شوید که مهمترین وظایف مهم، نمی‌تواند دلیلی برای یک موضوع ضروری باشد. حتی وظایف غیرمهم يا کم اهمیت اگر ضروری باشد می‌تواند در اولویت اول قرار گیرد. برنامه‌ریزی مفهوم برنامه‌ریزی، هسته مرکزی «مدیریت زمان» است. ما نیازمندیم که به طور ویژه زمان را برای هدف برنامه‌ریزی اختصاص دهیم. فقط برحسب اولویت فعالیت‌ها و زمان انجام آنها می‌توانیم به طور موثر آنها را انجام دهیم و مطمئن شویم که زمان ما در حد ممکن و در حد مؤثر و مفید صرف شده است.بسیاری از افراد تازه‌کار ، جدید و کم تجربه، در فشار کارهای روزمره، اعلام می‌دارند که وقت زیادی جهت برنامه‌ریزی ندارند. اما مدیریت مؤثر و کارآمد، مستلزم برنامه‌ریزی است. از طريق برنامه‌ریزی می‌توان ساعات زیادی را از انجام کارهای غلط برای خود صرفه‌جویی کند، بحران‌ها را کاهش دهد و از انجام کارهای غیرضروری و غیرمهم جلوگیری به عمل آورد، (فرنر، 1995، ص 12).پژوهشگران بسیاری برنامه‌ریزی را به عنوان مهمترین بخش در مدیریت زمان محسوب کرده‌اند. از جمله مک‌کال در نتیجه تحقیقات خویش می‌گوید: مدیران معمولاً ساعت‌های کار طولانی مشغولند. کار آنها پراکنده و گوناگون است. آنها عمدتاً ارتباط شفاهی و تماس‌های زیادی برای انجام کارها برقرار می‌کنند، چون آنها برنامه‌ریزی نمی‌کنند و نمی‌دانند وقتشان را بگذرانند، لذا دوباره کاری‌ها و اتلاف وقت و انرژی دارند. توالی مراحل برنامه‌ریزی: با هدف‌های بلندمدت و مقصودها آغاز کنید. فعالیت‌های روزانه را در راستای این هدف‌ها تنظیم کنید. تعیین اولویت‌های کار روزانه در راستای هدف‌های کلی. طبقه‌بندی کارهای روزانه براساس اولویت‌ها و میزان تمرکزی که می‌طلبد. باقی ماندن در مسیر و حرکت بر روی طرح روزانه. مزایای اولویت‌بندی فعالیت‌ها بر حسب اهمیت آنان. اولویت‌بندی فعالیت ها برحسب اهمیت، فرد را قادر می‌سازد: بر روی کارها و وظایف با اهمیت متمرکز شود. با بیشترین کارایی وظایف را طبق جدول زمان‌بندی انجام دهد. در صورت نیاز مطابق فوریت‌های زمانی روز ، بروظایفش کار کند. در یک زمان، فقط روی یک وظیفه متمرکز شود. تمامی وظایفی که توسط دیگران قابل اجرا است را مجزا کرده و به آنها تفویض کند. اصول مدیریت زمان هر مبحثی دارای اصولی می‌باشد و اصول مدیریت زمان که با آموختن آن از فشارهای عصبی فرد کاسته شده بر بازدهی افزوده می‌شود، عبارتند از: هدف‌گذاری: برای انجام هر کاری باید هدف یا هدفهای خود را تعیین نماییم و یک فرد موفق هیچگاه بدون هدف دست به کاری نمی‌زند و باید سطوح اهداف متناسب با استعدادها و توانایی‌ها و براساس واقع‌بینی باشد و حداقل در چهار زمینه (الف-خودسازی ب-خانواده ج-کار معیشت د-فعاّلیّتهای اجتماعی) خیلی مهم است که وقتی انسان هدفی را تعیین می‌کند بتواند آنرا مجسم کند و با چشم باطن بببیند که چه می‌خواهد، مهم است چون اثر زیادی دارد و انسان را مثل مغناطیس به طرف خودش می‌کشاند که انسان بتواند آنرا مجسم کند و با چشم باطن ببیند که چه می‌خواهد، تصویر واضحی از هدفش داشته باشد، هدفش برایش روشن باشد. الولويت بندي: برای آنکه کارتان را به طرز نتیجه بخش انجام دهید باید اطمینان يابيدکه مهمترین وظایف همان وظایفی است که شما نخست به سراغ آنها می‌روید و انجامشان می‌دهید البته تعریف وظایف برحسب اهمیت صرف، مسأله فوریت را از نظر دور نگه می‌داد؛ حتی وظایف غیرمهم در صورتیکه فوریت داشته باشند باید نخست مورد توجه قرار گیرند و انجام شوند. برنامه‌ریزی: از مفاهیم محوری مدیریت زمان برنامه‌ریزی است فقط با بررسی فعالیتها با توجه به اولویتشان و زمانی که برای انجامشان ضرورت خواهد داشت، می‌توانیم یادداشتهای روزانه و برنامه‌های زمانبندی مؤثر فراهم آوریم و مطمئن شویم که از وقت بهترین بهره‌برداری را می‌کنیم. (جی، ترجمه فرامرزی، 1387) دیدگاههای مدیریت زمان «بنجامین فرانکلین» به عنوان پدر مدیریت زمان و به طور واضح شخصیت مدیریت زمان قبل از «آدام اسمیت» مطرح بود. نگرش فرانکلین در جهت حل مشکلاتش «تغییر روش کاری» بود. او به خود آموخت تا "اهداف" خود را "تنظیم و اولویت‌بندی" کند.فرنکلین دارای رویکردی مهم بوده است که این رویکرد را می‌توان بدین شرح خلاصه نمود: "اگر می‌خواهید از یک زندگی شکوهمند لذت ببرید داشتن زمان کافی مهم است. زمانی برای استراحت، زمانی برای تفکر در مورد چیزها، زمانی برای انجام کار و نیز دانستن این نکته مهم است که آنها را به بهترین شکل و براساس توانایی خود انجام دهید. به خاطر بیاورید که فقط یک راه وجود دارد و آن این است که زمان کافی را برای فکر کردن و برنامه‌ریزی و انجام کارها براساس اهمیت فراهم بکنید". (مکنزی، 1978) جان ‌لاکت، کلید خود راهبری و اثربخشی را اعمال مدیریت زمان می‌داند. او کنترل وقت را برای هر مدیری که بخواهد در کارش به نتیجه اساسی برسد، امری حیاتی می‌شمرد. لاکت بیان می‌کند برای مدیریتی که می‌خواهد اثربخش باشد و نتایج مهمی از کار خود به دست آورد کنترل وقت کاری حیاتی است. واکنش نشان دادن به بحران‌ها و اطاعت از دستورها چنان بخش مهمی از زندگی شده که بسیاری از افراد فراموش کرده‌اند که چگونه وقتشان را کنترل کنند در نتیجه از تفکّر دربارة آنچه می‌خواهند به دست آورند باز می‌‌مانند. آنها می‌اندیشند که فرد دیگری برای حل مشکلاتشان به یاری آنها خواهد آمد. بنابراین برخی از بهترین مغزهای مدیریت ما شبیه آتش نشان‌ها عمل می‌کنند یعنی برای خاموش کردن آتش به این طرف و آن طرف می‌روند. (لاکت، 1373). تکنیک‌های مدیریت زمان پاره‌ای از اصول پایه وجود دارد که ما برای اعمال مدیریت صحیح زمان، صرف نظر از نقش و مسئولیتهای ویژة خودمان باید از آنها پیروی کنیم؛ در زیر چند تکنیک کاربردی مدیریت زمان بیان شده تا راهگشای مقوله کمبود وقت و استرس ناشی از آن باشد: اولویت کارها را مشخص کنید: با اولویت‌یندی درست کارها آنها را به ترتیب فهرست کنید و برای انجام آنها اقدام نمایید. اولویت‌بندی، اولین گام اصلی در جهت مدیریت زمان است. تفویض اختیار کنید: واگذاری کارها به افرادی که شایشتگی و توانایی انجام آنها را دارند راهی مناسب برای فراهم کردن مقداری وقت آزاد است اما توجه داشته باشید که در این مهم ضروری است که حیطه اختیارات و مسئولیت فرد را مشخص کنید به طوری که اختیارات وی با مسئولیت وی متناسب باشد. میز کارتان را خلوت کنید: در پایان هر روز اگر میز کارتان را تمیز نکرده‌اید اتاق را ترک نکنید، این کار را هنگام صحبت تلفنی یا صحبت خودمانی با یکی از دوستان انجام دهید. اگر این کار را هر روز انجام دهید بیش از 5دقیقه از وقتتان را نمی‌گیرد هدفهایتان را تعیین کنید: فقط با اندیشیدن به هدفهای محوری است که می‌توانید مطمئن شوید که نه فقط از وقتتان به طور کارآمد بهره می‌گیرید بلکه آن را در راه مؤثرترین، مهمترین و ثمربخش‌ترین مسائل صرف می‌کنید. هدفهایتان را اعم از کوتاه مدت و بلند مدت تعیین کنید و آنها را یادداشت کنید. فهرستی از بایدهای روزانه نگه دارید: هر روز صبح وقتی یاداشت روزانه یا سر رسیدنامه‌تان باز می‌کنید باید فهرستی از کارهایی که در آن روز ملزم به انجام دادن آنها هستید در آن وجود داشته باشد. (جی، ترجمه فرامرزی، 1387) استفاده از فناوری را جدی بگیرید: به جای ملاقات‌های حضوری و نیز در جهت تسریع گردش درخواست‌ها و مکاتبات مانند تلفن، فکس، ایمیل، سیستم دبیرخانه مبتنی بر شبکه و برگزاری کنفرانس آنلاین استفاده کنید و همچنین از خدمات بانکداری الکترونیک استفاده کنید. گفت‌و‌گوهای تلفنی را مختصر کنید: اگر قصد دارید به دوستتان تلفن کنید که فکر می‌کنید ممکن است با صحبت‌های نامربوط وقت شما را بگیرد برای آنکه مطمئن باشید که پرچانگی نمی‌کند می‌توانید دقایقی پیش از ساعت ناهار تماس بگیرید. از خواندن مطالب بیهوده و نامربوط پرهیز کنید: وقت خود را صرف خواندن همه مطالب روزنامه نکنید علامت‌گذاری نکات مهم را فراموش نکنید: وقتی نامه درخواست یا گزارشی را می‌خوانید جملات و عناوین مهم را مشخص کنید تا در بازخوانی یا استنادهای بعدی مجبور به خواندن مجدد همه مطلب نباشید و بتوانید به سرعت مطالب اصلی را بیابید. مخاطبان خود را در دسترس داشته باشید: مشخصات ضروری افرادی را که ممکن است نیاز به تبادل ایمیل با آنها داشته باشید در قسمت مخاطبان صندوق پستی خود ذخیره نمایید. مواردی مانند نام، شماره تلفن، آدرس وب سایت و ایمیل از این جمله هستند. استفاده از این امکان کمک می‌کند که در زمان ارسال نامه، ناچار به تلفن کردن و پرسیدن آدرس ایمیل نباشید. برای وقت خود ارزش قائل باشید: اجازه ندهید که دیگران وقت با ارزش شما را تلف کنند. در مقابل افرادی که با درد و دل و حرف‌های حاشیه‌ای می‌خواهند وقت شما را تلف کنند هوشیار باشید و با لحنی مودبانه بگویید که در حال حاضر گرفتار هستید و فرصت شنیدن صحبت‌های آنها را ندارید. زمان صرف ناهار و صبحانه فرصت خوبی برای انجام مذاکرات کاری به شکل غیررسمی است. اصطلاح صبحانه کاری و ناهار کاری که مدتی است رایج شده دلالت بر همین موضوع دارد، پس سعی کنید از این فرصت‌ها به خوبی استفاده کنید. احتمال مقاومت و مخالقت در این زمان کمتر است. زبان بدن را یاد بگیرید: با آموختن زبان بدن می‌توانید در مذاکرات یک گام جلوتر باشید؛ چرا که بیش از نیمی از پیام‌های ارتباطی انسان‌ها به وسیله حرکات بدن منتقل می‌شود. با درک صحیح از طرز نشستن، ایستادن، نگاه کردن و صحبت کردن طرف مقابل می‌توانید رفتار و گفتار خود را کنترل کنید. تکنیک لیدز LEADS این تکنیک یکی از روشهای نسبتاً ساده و قابل استفاده در مدیریت زمان است و این امکان را فراهم می‌آورد تا بتوانیم با صرف زمانی محدود برای برنامه‌ریزی کارهای روزانه، زمان بیشتری برای انجام کارهای ضروری در اختیار داشته باشیم. تکنیک لیدز شامل مراحل زیر است: L: فهرست کردن وظایف؛ ابتدا لازم است فهرستی از کارهایی که باید انجام گردد تهیه شود. E: برآورد زمانی مورد نیاز؛ مدت زمانی که هر وظیفه بدان نیاز دارد باید برآورد و نزدیک‌ترین زمان برای هر یک از فعّالیّتها در نظر گرفته شود. A: در نظر گرفتن زمان برای وظایف خارج از فهرست؛ برای وظایفی که در فهرست موجود نیستند، زمانهای خالی پیش‌بینی گردد. وقایع پیش‌بینی نشده، اتلاف کنندگان زمان و .. از جمله عواملی هستند که ما را وا می‌دارند تا جدول زمان‌بندی تعیین شده را رعایت نکنیم. D: اولویت‌بندی کارها؛ در مورد اولویت و تفویض کارها تصمیم‌گیری می‌شود. S: بازبینی برنامة روزانه در آخر هر روز (سیورت، 1375، ص 57). انسان در زندگی روزمره خود با چهار حیطه کاری مواجه است که باید با مدیریت درست برنامه زمانی برای اجرای آنها تنظیم کند. این چهار حیطه عبارتند از: 1. حیطه کاری مهم که اضطراری نیستند؛ معمولاً 80درصد برنامه‌ریزی زمانی برای انجام کارهایمان در این حیطه قرار دارد. این برنامه‌ریزی معمولاً برای انجام کارهای دراز مدت و قبل از وقوع آنها تنظیم می‌شود. 2. حیطه کارهایی که هم مهم و هم اضطراری است، حدود 15 تا 20درصد برنامه‌ریزی زمانی ما در این حیطه قرار دارد. اگر برای اجرای کارهای مهم از قبل برنامه‌ریزی نکرده باشیم در زمان اجرا حالت اضطراری پیدا کرده و ناچاریم در زمانی کوتاه برای اجرای آن کار، برنامه‌ریزی زمانی کنیم. 3. حیطه کارهایی که مهم نیست ولی اضطراری است، برای این کار نمی‌توان برنامه‌ریزی زمانی کرد و به طور ناگهانی برای ما اتفاق می‌افتد. اینگونه کارهای اتفاقی می‌تواند تا 15 درصد از زمان ما را به خود اختصاص می‌دهد. 4. حیطه کارهایی که نه مهم است و نه اضطراری، یک تا 2درصد زمان ما می‌تواند برای انجام کارها تلف شود. بنابراین براساس این جدول باید برای کارهایمان برنامه زمانی تنظیم کنیم تا از زمان خود استفاده کیفی ببریم و به اصطلاح از «کیفیت» استفاده کنیم. غیر اضطراریاضطراری مهمحیطه کارهای غیرمهم و غیراضطراری 1 % تا 2 %حیطه کارهایی که هم مهم است و هم اضطراری 5 % تا20 % غیرمهمحیطه کارهای مهم که اضطراری نیستند 80 %حیطه کاریهایی که مهم نیست ولی اضطراری است کمتر از 15 % اگر انسانی می‌خواهد از نظر مدیریت زمان موفق شود، هیچگاه نباید کارهای کم اهمیت را قبل از کارهای مهم انجام دهد. اگر بتوانید این اولویت‌ها را تشخیص دهید و طبق آن عمل نمایید، حتماً موفق می‌شوید (سروش، 1381، ص 32).کلید موفقیت در مدیریت زمان آن است که به مهم‌ترین کارها، پیش از هر کاری رسیدگی شود، و تمرکز اصلی روی آن کار باشد و بقیه امور از ذهن جدا شود، و امتیاز و خصوصیت برنامه‌ریزی روزانه آن است که اولویتها مشخص می‌شود و فرد خود را مقید می‌داند که ذهن خود را بر آن چه مقدم است، متمرکز گرداند. (مکنزی، 1374، ص 139). قوانين مرتبط با مدیریت زمان قانون پارتو پارتو اقتصاددان قرن نوزدهم به این نتیجه رسید که 20 % جمعیت کشور ایتالیا، 80 % ثروت این کشور را در اختیار دارند. بعدها براساس نکته فوق اصل 20-80 یا قانون پارتو در سایر زمینه‌ها مورد توجه قرار گرفت. (مالون، 1997، ص 145).این قانون اشاره دارد به اینکه اگر تمام کارها را بر حسب اهمیت‌شان طبقه‌بندی کنیم ملاحظه خواهد شد که 80 % نتایج از 20 % کارها عاید می‌گردد، در حالی که از 80 % بقیه کارها فقط 20 % نتیجه بدست می‌آید. قانون پارتو در بیشتر جنبه‌های زندگی قابل استفاده است و به کارگیری آن باعث ذخیره شدن مقدار زیادی وقت می‌شود. بنابراین هنگام مواجه شدن با فهرستی از کارها باید دانست که شاید فقط دو یا سه فقره از آنها حیاتی است. برای اثربخشی بیشتر لازم است بر آنها متمرکز شد. تمرکز فکری روی آنچه برای انسان با ارزش‌تر است، آرامش و اطمینان خاطر بیشتری در حین انجام دادن کار به انسان دست می‌دهد، حتی به قیمت نادیده گرفتن برخی از کارهای کم ارزش‌تر. قانون پارکینسون قانون پارکینسون که براساس مطالعات محققی به همین نام شکل گرفته اشاره دارد به اینکه کارها با توجه به زمانی که ممکن است اشغال کنند گسترش می‌یابند و این گستردگی به میزان و ماهیت کار ارتباط چندانی ندارد (هرسی و همکاران، 1996، ص 145). بنابراین، عادات نگهداشتن ارباب رجوع در آن سوی میز- بخصوص وقتی کارمند، کاری هم برای انجام دادن ندارد- موجب سوء استفاده از وقت آنان می‌شود و به مقدار زیادی به مشکلات عاطفی و ناراحتی‌هایشان دامن می‌زند. طبیعی است که می‌توان کار را در زمان بیشتر شاخ و برگ داد که این به کار اصلی ارتباطی ندارد، به اعتقاد پارکینسون همیشه برای پر کردن وقت کار وجود دارد. قانون دقیقه نود برخی از افراد عادت کرده‌اند هنگامی که کاری به آنان ارجاع می‌شود، آن را رها سازد و در دقایق پایانی مهلت انجام دادن کار،فشار زیادی بر خود و دیگران وارد می‌کنند. خطری که آنان را در این مواقع تهدید می‌کند. احتمال بروز اشتباه است. امکان اشتباه در فضایی که هراس و دل نگرانی وجود دارد، بسیار بیشتر می‌شود. هنگامی که کاری تا لحظات پایانی معطل می‌ماند، معمولاً در زمان باقیمانده کاری کم ارزش عرضه می‌شود و زمانی هم برای اصلاح اشتباهات احتمالی باقی نمی‌ماند. این مهم به خوبی در مورد دانش‌آموزانی که شب امتحان را برای شروع مطالعه بر می‌گزینند، ‌صادق است. (نصر اصفهانی، صص 84-83). نسل های مدیریت زمان مدیریت زمان در سه نسل رشد یافته است: نسل اول مدیریت براساس «یادداشت، برداشتها» شکل گرفت. شرکت در جلسه‌ها و گزارش‌نویسی به صورت رویه درآمد و مدیریت زمان در حد نوشتن فهرست کارهایی بود که می‌خواستند انجام دهند و اگر برخی از آن کارها تا پایان روز به انجام نمی‌رسید، جزء فهرست کارهای روز بعد قرار می‌گرفت. نسل دوم مدیریت زمان در پی «برنامه‌ریزی و آماده‌سازی» بود. «تقویمها» و «دفترچه‌های قرار‌گذاری» استفاده می‌شد. تأکید این نسل از مدیریت زمان بر «کارآیی»، «مسئولیتهای فردی»، «هدفگذاری»، «برنامه‌ریزی»، «تعیین فعالیتهای آتی» بود. نسل سوم مدیریت زمان بیش از هر چیز به روشن ساختن «اولویتها»، «ارزشها» اهمیت می‌دهد. رهیافت نسل سوم مدیریت زمان، «برنامه‌ریزی» و «اولویت‌بندی» و «کنترل» است. این سه نسل مدیریت زمان در پی «انجام کار» «کسب نتیجه» بوده است. (شکوه، 1379، ص 84). اصول کلی مدیریت زمان در قالب 10 فرمان به شرح زیر خلاصه می‌شود: اهداف مورد نظر خود را برای سال، ماه و هفته جاری، با واقع‌بینی تعیین کنید. کارهایی را که باید انجام بدهید به ترتیب اهمیت و نه به ترتیب فوریت، اولویت‌بندی کنید. پر انرژی‌ترین ساعات روز خود را به انجام مهمترین کارهایی که به خلاقیت و اندیشه زیاد نیاز دارد اختصاص دهید. زمانهایی را برای خود برنامه‌ریزی کنید که در آن زمانها، مزاحم شما نشود، تا بتوانید در آرامش و خلوت به کارهای مهم خود رسیدگی و برای امور مختلف برنامه‌ریزی کنید. تا حد امکان در اجرای کارهای روزمره خود، از دیگران کمک بگیرید و به آنها تفویض اختیار کنید. به دیگران هم فرصت مشارکت در کارهای مدیریت را بدهید تا هم وقت شما به هدر نرود و هم نیروهای توانمندی برای آینده تربیت کنید. امور سنگین و پیچیده را به چندین وظیفه قابل انجام و ساده‌تر تقسیم کنید. با تعریف و طبقه‌بندی امور، اجرای آنها بسیار سهل و راحت خواهد شد. هرگز اجازه ندهید کارهای روزمره روی هم انباشته شود. پیش از شرکت در هر جلسه‌ای حتماً دستور جلسه را بخوانید. اگر برای شما ارسال نشده است، حتماً آن را درخواست کنید. اگر خودتان جلسه‌ای را برگزار می‌کنید، خوش برخورد باشید و حتی‌المقدور کوتاه سخن بگویید و جلسات را طولانی نکنید تا مفید باشند. کارهایتان را با خود به خانه نبرید. نه تنها قادر به انجام آنها نخواهید بود، بلکه اوقات فراغت خود را هم ضایع کرده و بواسطه انجام ندادن کار نیز عذاب وجدان خواهید داشت. (کاظمی، 1380، ص40). عوامل اصلی در عدم استفاده بهینه از زمان عوامل مربوط به وضعیت اجتماعی قومی مدام می‌گوییم فرهنگ ما و قومیت ما زمان نمی‌شناسد؛ به آن اهمیت نمی‌دهد و ارزشی برایش قائل نیست. وضعیت اجتماعی حکم می‌کند که زمان، عامل مهمی در زندگی روزمره و کاری ما نباشد. این وضعیت‌های اجتماعی کدام هستند؟ نمونه‌هایی از جمله موارد زیر را می‌توان بررسی کرد. عدم شناخت اصل بهره‌وری و تأثیر آن بر توسعه شخصی، اقتصادی و اجتماعی؛ داشتن ذهنیت و تمایل فراوان برای داشتن تعطیلی؛ اعتقاد فراوان به قضا و قدر و دخالت دادن آن در کار و حرفه و وظایف سازمانی؛ وجود پررنگ ذهنیت خود محوری و گریز از کار گروهی. عوامل مربوط به سازمان سازمانهای بسیاری هستند که از یک طرف در جهت بالا بردن سود و منافع و بهره‌وری می‌کوشند، از طرف دیگر امکانات آن را مهیا نمی‌کنند. به عنوان نمونه می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: مشخص نبودن حد و حدود اختیارات و حیطه مسئولیت‌ها عدم توجه مطلوب به تنظیم روش‌هاي ارتباطات داخل سازمانی وجود فرهنگ «اگر کار باید انجام شود خودش انجام می‌شود» اضافه بار کاری، به خصوص برای آنان که کار خود را به نحو مطلوب انجام می‌دهند برای بیشتر از یک رئیس کار کردن نبودن شناخت درست از اصل وجود شرح وظایف و مشخصات فردی رد و بدل شدن و یا وجود اطلاعات ناقص و یا غلط در سیستم‌های اداری و اجرایی. 3 . عوامل شخصی خیلی‌ها از این که قبول کنند که خود آنها مشکل زمان را ایجاد می‌کنند ابا دارند. معمولاً سرزنش کردن دیگران آسان‌تر است ،بعضی از ویژگیهای شخصی، رفتارهای عادتی خاص که فرد بدون بررسی تأثیرات آن بر زندگی حرفه‌ای اصرار بر تکرار آنها دارد از جمله عوامل ضایع شدن وقت فرد است. یک مثال در این رابطه تلفن است که وقتی زنگ می‌زند به هر دلیلی نمی‌توانیم به آن جواب ندهیم و بعد ناراحتی خود را از کمبود وقت با جملاتی مانند «امان از این تلفن‌های مزاحم و بی‌جا» ابراز می‌کنیم.یکی دیگر از علل مشخص و چشم‌گیر کمبود وقت، نداشتن برنامه مشخص روزانه است. برنامه‌ریزی، یک کار مداوم است اگر واقع‌بینانه با در نظر گرفتن منابع موجود و سپس انگیزه داشتن برای اجرایشان انجام گیرد عملاً باعث پرهیز از مقادیر بسیاری دوباره کاری‌ها و یا انجام کارهای بیهوده و یا غیر ضروری گشته و در نتیجه زمان بیشتری برای فرد به وجود می‌آورد. (رحیمی، 1381، صص 58-57). تصورات اشتباه در مورد مدیریت زمان مکنزی و همکارانش هویت تصورات غلط در مورد مدیریت زمان را به ترتیب ذیل مشخص کرده‌اند، اولین تصور غلط این است که «پرمشغله و پرمتحرک بودن، بهترین راه برای بیشتر کار انجام دادن است» این یعنی اهمیت دادن به فعالیت‌هاي فیزیکی در برابر فعالیتهای فکری. دوم آن که «اگر سخت‌تر کار کنیم. مشکلات وقت برطرف می‌شود» اما در حقیقت آنهایی که با فکر کار می‌کنند، ممکن است فشار کمتری را متحمل شوند، چه بسا کارهایی را حذف کنند و یا در هم بیامیزند. سوم «اگر می‌خواهی کار، درست انجام شود، بهتر است خودت دست به کار شوی» این در کوتاه مدت ممکن است نتیجه بدهد. اما در دراز مدت مؤثر نیست. چهارمین تصور غلط این است که «اساسی‌ترین فعالیتهای روزمره، نیازی به برنامه‌ریزی ندارد» و آخرین مورد، «اگر کارها را خوب انجام دهیم به طرز درستی از وقتمان استفاده کرده‌ایم» این حرف تا حدی صحیح است، اما انجام دادن کار صحیح مهمتر است. اگر کار غلطی را خوب انجام دهیم. به طور مؤثری از وقت خود استفاده نکرده‌ایم. (مؤذن جامی، 1381، ص24). شناسایی عوامل مؤثر در اتلاف وقت هوای نفس، تمایل به خوشحال کردن دیگران، ترس از آزردن دیگران، ترس از برخوردهای جدید، کنجاوی، عدم اطمینان و عدم احساس امنیت، غرور نسبت به توانایی‌های خود، و کمال‌طلبی از خصوصیات بسیار متعارف انسانهاست و به لحاظ همین خصوصیات است که دشوار بتوان با وجود این همه محرکهای روانی و درونی از وقت خود به طور م‍ؤثر و عاقلانه‌ای بهره گرفت. اگر قرار است که بر وقت خود کنترل و سلطه کامل داشته باشید باید بدانید که این گرایشهای قدرتمند چه نقشی دارند و برای چه به کار می‌آیند و به خود بیاموزند که اعمال خود را اصلاح کنید. ممکن است نتوانید در حدکمال همه این خصوصیات و گرایش‌های درونی را نابود سازید، اما می‌توانید آنها را تحت کنترل خود در آورید. (مکنزی، 1374، ص 26). اتلاف وقت به زمانهایی گفته می‌شود که طی ساعات کاری و در حالی که فرد ظاهراً مشغول کار است می‌گذرد. مثل زمانی که صرف پیدا کردن یک نامه در روی میز کار یا کشوهای آن می‌شود، یا مدتی که طول می‌کشد تا شماره تلفنی را برای چندمین بار در دفترچه تلفن پیدا کرد. (جسمی، 1379، ص 14) یکی از اساسی‌ترین راههای مدیریت زمان، بررسی فعالیتهای وقت هدر ده در زندگی شخصی و کاری است. مشخصاً این فعالیتها به مقدار زیاد بستگی بر شیوه زندگی فرد، شخصیت او، موقعیت اجتماعی و اقتصادی وی و همچنین عوامل محیطی که او را احاطه کرده‌اند دارد. مطمئناً نمی‌توان ادعا کرد که عوامل وقت هدر ده سازمانهای مشابه و همگون از نظر ساختاری، در دو گوشه دنیا، یکنواخت بوده و تجارب موفق در کنترل آن عوامل در یک سازمان به احتمال زیاد به نتایجی مشابه، در سازمان دیگر منجر خواهد بود. اما نمی‌توان هم حاشا کرد که آگاهی و بررسی انواع آنها و قیاس آنها با موقعیت‌های اجتماعی و سازمانی خودمان می‌تواند کمکی باشد. برای یافتن راه و چاره‌هایی مناسب برای وضعیت موجود، تحقیقات نشان داده، عواملی که اصلی‌ترین نقش را در ضایع کردن وقت بازی می‌کنند به قرار زیر هستند. (رحیمی، 1381، ص58). نارسایی برنامه‌ریزی ما معمولاً از برنامه روزانه خود به طور کلی آگاه هستیم، اما از برنامه‌ریزی روزانه استفاده چندانی نمی‌کنیم. خیلی وقت‌ها تا دیر وقت در اداره ماندن و اضافه‌کاری، نشان از وجود و کوشش در اصلاح اشتباهات است. به قولی کیف پر و میز شلوغ نشان پرکاری نیست؛ نشان بی‌برنامگی است. برای اغلب ما سررسید، کار برنامه‌ریزی روزانه را انجام می‌دهد، اما نمی‌توان حاشا کرد برای عده زیادی برآوردهای زمانی در سر رسید غیرواقعی هستند. باید به این موضوع توجه داشت که کارها اغلب بیشتر از آن چه حدس زده می‌شود وقت می‌برند. به ندرت از سررسید به عنوان یک سیستم برنامه‌ریزی روزانه و یا هفتگی و ماهانه استفاده می‌کنیم. از مواردی که در برنامه‌ریزی روزانه باید به آنها توجه داشت این است که توجه کنیم که در طول روز چه کارهايی باید انجام گیرد. چه کارهایی بهتر است که انجام گیرد . چه کارهایی می‌تواند انجام گیرد. (رحیمی، 1381، ص59). نداشتن سازماندهی شخصی همان‌طور که قبلاً گفته شد میز شلوغ‌شان پرکاری نیست، بلکه بیشتر نشان از ‌بی‌برنامگی و یا نشان از روش نداشتن در کارها است. عادت دادن خود به انضباط، نه البته انضباطی خشک و نظامی، شروع مطلوبی برای ارزش دادن به زمان و اشراف به ابتدا و انتهای هر کاری که انجام می‌دهیم و محدودیت آن است. عوامل اتلاف زمان در یک تقسیم‌بندی کلی، عوامل اتلاف زمان به دو دسته تقسیم می‌شوند: عوامل خارجی (تماس‌های تلفنی، ملاقات ‌کنندگان سرزده، سایر مزاحمت‌ها و ...) عوامل داخلی (یا خود ساخته: فقدان نظم مشخص، شلوغی میز، عدم تمایل به واگذاری کارها به دیگران، کار امروز را به فردا افکندن، فقدان تصمیم‌گیری مؤثر .....).اکثر ما تمایل داریم در بیان نقش عوامل خارجی وقت‌کشی، اغراق کنیم و از آنها به عنوان عذرهای قانع‌کننده استفاده نماییم، اما ریشه اصلی اتلاف زمان در خصلت‌های فردی ما نهفته است، که باید علل و عوامل آن را شناخت و برای درمان آنها گام‌های مؤثری برداشت. (سیدی، 1383) برخی از علل و عوامل درونی اتلاف زمان عبارتند از: بی‌فکری و عمل‌زدگی؛به منظور دوری از این آفت باید به برنامه‌ریزی و اولویت‌بندی کارها پرداخت. در مدیریت زمان، تعیین هدف‌ها و اولویت‌های مربوط به کار از مهم‌ترین امور به شمار می‌رود، که باتوجه به آن می‌توان از به دام افتادن در امور جزئی و غیرضروری نجات یافت. بی‌نظمی؛فرد نامنظم علاوه بر اتلاف وقت خود باعث اتلاف زمان دیگران نیز می‌شود. پرحرفی و بیهوده‌گویی؛پرحرفی باعث اتلاف وقت می‌شود و انسان در آخر می‌بیند از برنامه خود هم عقب مانده و چیزی به دست نیاورده است. پس بهتر است در جایی که لازم باشد حرف بزنیم و بیهوده‌گویی نکنیم. اهمال کاری؛تسویف منجر به سنگین‌تر شدن بار فرداها می‌شود و نگرانی از کارهای مانده و دشواری انجام آنها به مرور زمان، منجر به بیماریهای عصبی و یا بی‌تفاوتی نسبت به امور می‌شود و به دنبال آن بی‌نظمی و عدم تعهد نسبت به مسئولیت‌ها رخ می‌دهد و از همه مهمتر فرصت‌ها از دست می‌رود. تنبلی و بی‌حوصلگی؛فرد تنبل چون اهل کار نیست حتی هدف‌های قابل دسترسی و آسان را نایافتنی می‌بیند و به همین دلیل اوقات خود را به بطالت می‌گذارند.عوامل تنبلی عبارتند از «عوامل گرایشی» مانند عدم تمایل به قبول زحمت یا ناراحتی، ترس از شکست، عزت نفس کم، افسردگی، ملامت،‌خجالت، احساس تقصیر و ... و «عوامل شناختی» مانند: اطلاعات ناکافی، مشخص نبودن اولویت‌ها، تردید داشتن، مطمئن نبودن دربارة مسئله و ناتوانی در درک اقدام به جا و به موقع، تفکر منفی، هدف‌های مبهم و ... و «عوامل خارجی و محیطی» مانند سردرگمی نبود تشکیلات، سروصدا، فشار کاری بیش از حد و ... و «عوامل جسمانی» مانند: خستگی، ورزش نکردن، بی‌تحرکی در طول روز، پشت میز نشستن و ... (خطیبی، 1389). سعید اسلامی در کتاب مدیریت کاربردی وقت، آفات زمان را در سه زمینه دسته‌بندی کرده است: آفاتی که به خود فرد مربوطند، شامل بی‌نظمی، نداشتن برنامه اولویت کاری، ضعف ارتباط، عدم اطلاع کافی، بی‌علاقگی، فشار روانی، تعارفات و رو در بایستی، دخالت غیرضروری در برخی کارها. آفاتی که به دیگران مربوطند، شامل مکالمات تلفنی، جلسات، تفویض اختیار. آفات پیش‌بینی نشده شامل تصادفات، خرابی ماشین، بیماری و ... (شادمان‌فر، 1388) جلسات غیرضروری، میز یا محدوده کار نابسامان، تلفن‌های غیرضروری، صرف وقت زیاد برای پاسخگویی به نامه‌ها، مشکل داشتن با تکنولوژی، اختصاص زمان طولانی به برنامه‌ریزی، اختصاص زمان طولانی به تحلیل اشتباهات، از دیگر عوامل اتلاف زمان می‌باشند. (ظهوريان، 1389). تعیین هدف و برنامه‌ریزی افراد موفق، کسانی هستند که قادرند به طور واضح و روشن تعریف دقیقی از اهداف خود و همچنین عملیات اجرایی لازم برای رسیدن به این اهداف ارائه کنند. (خاکی، 1382، ص48).چند دقیقه کار و فعالیت خلاقه توأم با تفکر که در زمان مناسب انجام شود، می‌تواند بخش بزرگی از وظایف یک مدیر را به انجام رساند و نتایج سودمندی به بار آورد. (جسمی، 1379، ص16).برای یک برنامه‌ریزی پویا و مؤثر موارد ذیل را در نظر داشته باشید: اهداف و فعالیتها را در جهت اهدافتان بهم مربوط کنید. اهداف و فعالیتهای مربوط شده (یکی شده) را اولویت‌بندی کنید. زمانی را برای تنظیم و ترتیب دادن و فعالیتهای یکی شده مقدر کرده و مطابق با برنامه‌تان حرکت کنید. برای تنظیم برنامه زمانی دقیق‌تر، بهتر است به موارد ذیل توجه کنید: تجزیه و تحلیل عملیات برنامه‌ریزی. توجه به عادات رفتاری و کاری. یکی کردن موارد بالا و ساده کردن کارها. (حقیقی و علیمردانی، 1377، ص16). موفقیت، یعنی رسیدن به هدف در زمان معین، در زبان مدیریت به هر یک از خواسته‌های انسان، هدف گفته می‌شود و برای هر کدام نیز زمانی تعریف شده است. خواسته و معیار مدیریت این است که هدف باید دقیق باشد و چارچوب محکمی داشته باشد، یعنی عدد، رقم و مبلغ داشته باشد. هدف مدیریتی باید سررسید معینی داشته باشد. یعنی برای رسیدن به آن، مدت معینی مشخص شود. (سروش، 1381، ص31).برای هدف‌گذاری موارد ذیل را در نظر بگیریم: هدف باید روشن، قابل اندازه‌گیری، واقع‌بینانه، قابل دسترسی و محدودة زمانی معینی داشته باشد (خسروی و قربانی، 1383، ص 85).هدف مدیریت زمان صرفاً انجام دادن کاری بنابر برنامه‌ای که تعیین کرده‌اید نیست. همچنین منظور از این نوع مدیریت به انجام رساندن ماموریتهای که رئیس، مشتری یا هر شخص دیگر در محدوده زمانی برایتان تعیین می‌کند، نیست. تنها دلیل مدیریت زمان، افزایش توانایی شما برای رسیدن به هدفهای ویژه است. از آنجا که مدیریت زمان ارزشمند است، باید پیوسته آن را در نظر داشت. راه این کار، تمرکز بر هدفهایی است که می‌جویید، نه چسبیدن به برنامه‌ها و سایر شیوه‌های رسیدن به آن هدفها (ظهوريان،1389).برنامه‌ریزی، زمان را ذخیره می‌کند. یک برنامه‌ریزی یک ساعته خوب، سه یا چهار ساعت وقت را ذخیره می‌کند، و نتایج بهتری حاصل می‌شود. (مکنزی، 1374، ص 138).تا زمانی که ندانید برای فردا چه اقدامی انجام خواهید داد، برای امروز نیز نمی‌توانید تصمیم‌گیری کنید. برای استفاده بهتر از زمان، برنامه‌ای موفق خواهد بود که در آن اهداف آینده مشخص شده باشد. (هیندل، 1383، ص 16).توانایی تعیین هدفهای روشن، سپس برنامه‌ریزی برای دستیابی به آنها مهارت مهم و اساسی است که همة آنهایی که این توانایی را دارا بودند در زندگی به دستاوردهای بزرگی رسیده و در تمام عرصه‌های زندگی از آن بهر‌مند شده‌اند. هدف‌گذاری به شما کمک می‌کند که : کوششهای خود را متمرکز کنید؛ افکارتان را پالایش دهید؛ به یاری آنها اولویتهای خود را تشخیص دهید؛ انگیزه‌تان را افزایش دهید؛ ارتباطات خود را بهتر سازید؛ دستاوردهای خود را بیشتر کنید. (لوئیس. 1995، صص 206-205).بهترین روشی که ما را قادر خواهد ساخت تا زمان موجود را سازماندهی کنیم و همچنین از زمان برای رسیدن به اهداف شخصی و حرفه‌ای استفاده مناسب و بهینه کنیم برنامه‌ریزی است. به عبارت دیگر برنامه‌ریزی، آماده نمودن امکانات و منابع و وسایل جهت تحقق بخشیدن به اهداف می‌باشد. (خاکی، 1382، صص 56-55) تعیین اولویت‌ها کلیدموفقيت مدیریت زمان، انجام فعالیتهای اولویت‌بندی شده طبق فهرست و در نظر گرفتن وضوح کامل در این اولویت‌بندی و نحوه تنظیم و طراحی فعالیتها طبق طبقه‌بندی ABC است. وظایف A: از جمله مهمترین وظایف مدیریت هستند، آنها وظایفی هستند که بطور صحیح فقط بوسیله فرد و یا بوسیله یک سیستم قابل اجرا هستد (این وظایف غیرقابل واگذاری هستند) و بیشترین درجه اهمیت را در عملیات مدیریتی دارا هستند. وظایف B: فعالیتهایی هستند که از لحاظ درجه اهمیت در حد متوسط هستند و آنها را می‌توان به دیگران واگذار کرد. وظایف c: وظایفی هستند که در عملیات قابل انجام،‌دارای کمترین درجه از نظر اهمیت هستند، اما به طوری ظاهر می‌شوند که به نظر می‌رسد از جمله مهمترین و بزرگترین کارها هستند (مطالعه نامه‌های اداری، تلفن زدن، پرونده‌ها، مکاتبات و بسیاری دیگر از کارهای اداری). تجزیه و تحلیل ABC دقیقاً به معنای این نیست که وظایف بخش A بایستی تماماً انجام بشود و وظایف بخش C می‌تواند کامل انجام نشود، بلکه تجزیه و تحلیل ABC موجب می‌گردد C تا یک توازن و ارتباط منطقی بین تمامی وظایف برقرار گردد و در نهایت نتایج دقیق و سودمندی به بار آید. این سازماندهی، ما را به داشتن یک جدول کاری سوق می‌دهد و این همان اولویت‌یندی فعالیت است. در عمل تجزیه و تحلیل ABC، فعالیتها وقتی بهترین بازدهی را دارند که : برای هر روز فقط یک یا دو فعالیت درجه A در نظر بگیرید (در حدود 3 ساعت) دو تا سه فعالیت درجه B برای هر روز اختصاص دهید (در حدود 1ساعت). زمانی برای فعالیت‌های درجه C در نظر بگیرید. (در حدود 45 دقیقه) (خاکی، 1382، ص75 الی 77). دو عامل مهم که اولویت هر کاری را تعیین می‌کند: شامل: فوریت و اهمیت آن کار می‌باشد.(اهميت*فوريت=اولويت) کاری که از اولویت بالایی برخوردار است هم فوری است و هم مهم، کاری که از اولویت متوسط برخوردار است می‌تواند فوری باشد يا مهم. اما هرگز هر دو آنها نیست، کاری که ازاولویت کمتری برخوردار است نه مهم است نه فوری.در صورتی که کاری باید حتماً انجام پذیرد، آن هم توسط شما، اهمیت آن را طبق مقیاس زیر درجه‌بندی کنید: 1.بی‌اهمیت، با انجام ندادنش مشکل مهمي روی نمی‌دهد؛2. مهم، اگر انجام نگیرد مشکلات جدی به وجود می‌آید ؛3. ضروری، حتماً باید تمام شود. برای محاسبه اولویت کارها هر دو نمره را در هم ضرب کنید. برای مثال، کاری که هم خیلی مهم است و هم خیلی ضروری نمره (9=3*3) بدست می‌آورد.درحالی که کار دیگری که گرچه مهم است اما آنقدر فوری نیست ممکن است نمره (6=2*3) بدست ‌آورد (لوئیس، 1995، صص 215-214). کاری باید انجام شود که به انجام رسیدن هر چه زودتر آن سود فراوانی به همراه داشته باشد و کاری هم از همه دیرتر باید صورت گیرد که در نتیجه تأخیر آن کمترین زيان به بار آید. یکی از بزرگترین راههای ذخیره وقت، انجام دادن امور براساس اولویت است. با انجام دادن امور براساس اولویت، هرگز کارهای مهم بر زمین نمی‌ماند و زمان در دسترس به کارهای غیرضروری اختصاص نمی‌یابد. (رابینز، 1991، ص 616). مباني نظري رسانه در نیم قرن گذشته نظریه‌پردازان فعال در قلمرو رسانه‌ها ، تلاش کرده‌اند تا به قواعدی دست یابند که با به کاربستن آنها بتوانند دامنه اثربخشی و اثرگذاری رسانه‌ها را فزونی بخشند. حاصل این تلاش‌ها از یک سو فرمول‌بندی چند نظریه و مدل نظری در قلمرو رسانه ها و روان‌شناسی مخاطب واز سوي ديگر تراکم حجم زيادي از ادبیات پژوهشی در این قلمرو است. در هر یک از نظریه‌ها و مدل‌های ارائه شده در این قلمرو، هم حیطه کارکرد رسانه‌های جمعی، مورد علاقه و کنکاش نظام‌مند و عالمانه قرار گرفته است و هم دامنه اثرات رسانه ها مورد نظر قرار گرفته است. محققان نیز با بهره‌گیری از مبانی نظري آن، مدل‌های نظری، اصول و قواعدی را فرمول‌بندی نموده‌اند که با به کاربستن آنها می‌توان دامنه اثرات یک رسانه را در دستکاری اذهان مخاطبان، تغییر سبک زندگی آنان و تعدیل و تغییر کنش‌های مختلف آنها، افزایش داد. مرور ادبیات پژوهشی رسانه‌ها آشکار می‌سازد که برای این قلمرو حداقل سه گروه نظریه (تئوری) فرمول‌بندی شده‌اند. گروه اول را «نظریه‌های متقاعدسازی» نام نهاده‌اند. این گروه از نظریه‌ها، فرایند تغییر نگرش و مجاب‌سازی مخاطبان را مطمح‌نظر قرار داده‌اند. حامیان این دسته از نظریه‌ها، بر این باورند که تأثیر نهادن بر مخاطبان و مجاب‌ساختن آنان، مستلزم رعایت برخی اصول و قواعدی است که اساساً بر گرفته از مطالعات و پژوهش‌های صورت گرفته در قلمرو روان‌شناسی است.نظریه‌های گروه دوم به تبیین دامنه اثرات رسانه‌های عمومی پرداخته‌اند. به همین سبب، این گروه از نظریه‌ها به «نظریه‌های مربوط به اثرات وسایل ارتباط‌جمعی» نام گرفته اند. نظریه‌های مندرج در ذیل این گروه را می‌توان بر روی یک پیوستار جای داد. در یک سوی این پیوستار نظریه‌ای قرار دارد که تأثیر رسانه‌ها را در «دستکاری اذهان» مخاطبان، بی‌بدیل می‌داند. اما، در سوی دیگر پیوستار، نظریه‌هایی‌ جای می‌گیرند که تأثیر رسانه‌ها را در دستکاری اذهان مخاطبان، و تعیین یا تغییر سبک زندگی آنان ناچیز می‌شمارند. در میانه پیوستار نیز نظریه‌هايی جای می‌گیرند که تأثیر رسانه‌ها را بر افکار و رفتار مخاطبان نه آنچنان زیاد می‌دانند که مخاطب را موجودی منفعل تلقی نمایند و نه آنچنان محدود که مخاطب را نفوذناپذیر قلمداد کنند.گروه سوم نیز نظریه‌ها و فرضیه‌هایی هستند که شگردها و تکنیک‌های مورد استفاده رسانه‌ها برای «دستکاری تعمدی اذهان و رفتار مخاطبان» را مورد بحث و امعان‌نظر قرار می‌دهند.نظریه‌های مربوط به اثرات رسانه‌هانخستین نظریه‌ای که پیرامون دامنه اثرات رسانه‌های عمومی فرمول‌بندی شده است «نظریه گلوله» است، که از آن با اسامی دیگری، نظیر نظریه سوزن تزریقی یا نظریه کمربند انتقال، نیز یاد می‌شود. نظریه گلوله، پس از پایان جنگ جهانی اول فرمول‌بندی شده است. به نظر می‌رسد اثرات شگرف تبلیغات جنگی و عملیات روانی بر مخاطبان نظامی و غیرنظامی در طول جنگ جهاني اول، نقش زیادی در فرمول‌بندی این نظریه ایفاء کرده است. یافته‌های زیادی در دست است که نشان می‌دهد در طول جنگ جهانی اول، تبلیغات جنگی، که عمدتاً از طریق دو رسانه رادیو و روزنامه‌ها صورت می‌گرفت، تأثیر عمیقی بر روحیه، انسجام و نگرش‌های مخاطبان آماج بر جای گذاشته شده است.در سال‌های پس از جنگ جهانی این اندیشه در نظر مردم، چه عادی و چه تحصیل کرده، رواج یافت که وسایل ارتباط جمعی قدرتی فوق تصور دارند و می‌توانند افکار فلسفی و سیاسی را منقلب نموده و شکل تازه‌ای بدان بخشند و تمامی رفتارها را هدایت نمایند.اینک نیز بقایای نظریه گلوله همچنان در موضع‌گیری‌ها و فرضیه‌سازی‌های برخی محققان و مؤلفان علوم رفتاری نمایان است. به عنوان مثال، کامبز (1985) در تأیید دیدگاه گلوله در بیانی کوتاه اذعان داشته است که «دانشجویان ارتباطات سیاسی باید از اول بیاموزند که در آینده همیشه می‌توان از ارتباطات برای شکل‌دهی افکار انسان‌ها استفاده کرد».(الياسي،1388) همچنين الياسي (1388) از ملکات (ترجمه شکرخواه، 1385) نقل مي کند که ايشان تأکید داشتند که نوسازی و توسعه در برخی کشورهای دنیا مرهون دامنه اثرات فراگیر رسانه‌های ارتباط جمعی است. به باور او ،رسانه‌ها آن‌چنان اذهان و افکار شهروندان کشورهای مختلف را تحت تأثیر قرار داده‌اند که آنان در مسیر توسعه قرار گرفته‌اند.با وجود این، برخی شواهد پژوهشی نشان داده‌اند که آدمی موجودی انتخابگر و پردازش‌کننده اطلاعات، و برخوردار از عقل سلیم است. از همین روی به باور آنان، دامنه تأثیر رسانه‌ها بر افراد نامحدود است. یا به تعبیر روان‌شناسان ،آدمی براساس تجارب گذشته و نظام‌باورهای خود، تصمیم می‌گیرد که «خود را در معرض چه نوع اطلاعاتی قرار دهد.» از همین روی، او رسانه‌ای را بر می‌گزیند که پیام‌ها و اطلاعات منتشره از طریق آن با نظام‌ باورهای او همخوانی بیشتری داشه باشد.در تقابل با دیدگاه گلوله، دیدگاه نظری دیگری فرمول‌بندی و ارائه شده است که از آن تحت عنوان اثرات محدود رسانه‌ها» یاد می‌شود. جوزف کلاپر (1960) در اثری تحت عنوان «اثرات ارتباط جمعی» به تشریح این الگوی نظری پرداخته است. به باور کلاپر اولاً: وسایل ارتباط جمعی به صورت مستقیم بر مخاطبان تأثیر نمی‌گذارند بلکه اثرات خود را از طریق عوامل واسطه‌ای بر جای می‌نهند. ثانیاً: عوامل واسطه‌ای رسانه را تبدیل به یک عامل ثانویه و نه یک عامل علی، می‌سازد.خلاصه آنکه براساس نظر متولیان دیدگاه «اثرات محدود»، رسانه‌ها تأثیرات ناچیزی بر مخاطبان خود برجای می‌گذارند. چنین اثرات محدودی نیز زمانی نمایان خواهد شد که مخاطبان خواهان آن باشند.اما، علیرغم باور حامیان دیدگاه محدود رسانه‌ها، شواهدی در دست است که نشان می‌دهد در برخی شرایط، رسانه‌ها می‌توانند علیرغم تمایل مخاطبان، بر آنان تأثیر بگذارند. به عبارت دیگر، مخاطبان ممکن است به صورت ناهشیارانه (ناخودآگاه) تحت تأثیر پیام‌های رسانه‌ای قرار گیرند. تأثیر ناهشیارانه رسانه بر مخاطبان را «تحریک زیر آستانه‌ای» نام نهاده است. و انسان می‌تواند محرک‌هایی را که از آن آگاه نیست، دریافت کند و تحت تأثیر آن قرار بگیرد.(الياسي ،1388)سومین نظریه مربوط به اثرات رسانه‌ها، «نظریه کاشت» است فرمول‌بندی این نظریه حاصل تحقیقات گسترده‌ای است که گرینر و دیگران (1980) پیرامون اثرات تلویزیون انجام دادند. به باور گرینر و همکارانش، تلویزیون با نفوذ فراگیر در بین خانواده‌ها مبادرت به کاشت جهان‌بینی، نقش‌ها و ارزش‌های رایج در ذهن آنان می‌نماید.به زعم بانیان و حامیان نظریه کاشت، تلویزیون بیش از هر رسانه دیگری، اندیشه‌ها، سبک زندگی و روابط درون و برون فردی افراد جامعه را شکل می‌دهد. چرا که این رسانه بیش از رسانه‌های دیگر در زندگی روزمره مردم حضور دارد.به طور خلاصه می‌توان نتیجه گرفت که همه نظریه‌پردازانی که در این بخش از آنها سخن به میان آمد معتقدند که رسانه‌ها، به ویژه رسانه‌های دیداری و شنیداری، قادرند بر اندیشه‌ها، زندگی و الگوهای رفتاری مخاطبان تأثیر بگذارند. لیکن، همانگونه که نشان داده شده، بین صاحب‌نظران بر سر میزان تأثیر رسانه‌ها اتفاق‌نظر جامعی وجود ندارد. برخی معتقدند که رسانه‌ها تأثیری شگرف، قوی، بی‌بدیل و بی‌رقیب بر اندیشه و رفتار مخاطبان بر جای می‌گذارد. در حالی که، برخی دیگر از نظریه‌پردازان، به اثر تعدیل‌یافته رسانه‌ها معتقدند. اینان معتقدند که عوامل و متغیرهای فردی، محیطی، و اجتماعی قادرند اثرات رسانه‌ها را دستخوش تغییر سازند.براساس مطالب مندرج در سطور بالا می‌توان نتیجه گرفت که اولاً: رسانه‌ها قادرند با تمرکز بر بخشی از واقعیات و حقایق، و پوشش فراگیر آن، اذهان گروه وسیعی از افراد جامعه را معطوف موضوعات خاص نمایند. ثانیاً: رسانه‌ها با ارزش‌گذاری برخی حقایق و اغراق در آن ارزش‌گذاری، می‌توانند بر ارزش‌گذاری‌هاي جامعه تأثیر بگذارند و ثالثاً: برجسته‌سازی رسانه‌ها اغلب پیرامون موضوعاتی موفقیت‌آمیز است که در وهله اول، مخاطبان آشنایی چندانی با آنها نداشته باشند و در وهله دوم، آن موضوعات، همخوانی بالایی با نیازها و خواسته‌های آنان داشته باشند. رابعاً: برجسته‌سازی در قلمروهایی که با اولویت‌های سیاسی جامعه هماهنگ باشد بیشتر احتمال وقوع دارد. همچنين به دنبال پيدايش و گسترش وسايل ارتباط جمعي که مرهون توسعه سريع تکنولوژي مي باشد، رسانه ها به بطن جوامع انساني نفوذ کرده اند، به گونه اي که انسان هابخش قابل توجه اي از اوقاتشان را با وسايل ارتباط جمعي به سر مي برند.امروزه دربسياري از افراد جوامع،به خصوص نوجوانان و جوانان،هر روزچند ساعت از وقت خود را صرف تماشاي برنامه هاي مختلف تلويزيون مي نمايند، همين امر است که نه تنهااهميت و نقش وسايل ارتباط جمعي را نشان مي دهند،بلکه نمايانگر شکل گيري روابط جديدي است که تغييرات اساسي در زندگي نوجوانان و جوانان و رفتارشان بوجود آورده است (ناصري ،1377،ص1و2).لازمه رشد و توسعه در هر زمينه اي ، برنامه ريزي اصولي و حساب شده است که مشارکت همه نهادها و سازمانها،به ويژه نهادهاي فرهنگي همچون صدا وسيما را مي طلبد.رسانه صدا و سيما ، از قابليتها و امکانات گسترده تري براي اثر گذاري بر نگرش و رفتارنوجوانان و جوانان دارد.بهره گيري از اشکال و قالب هاي هنري و آموزش الگو هاي مناسب از شناخت و رفتارمبتني بر اصول و فنون برنامه ريزي در جهت رشد و توسعه نوجوانان و جوانان است.تهيه و توليد برنامه هايي از اين سنخ مستلزم شناخت ميزان برنامه ريزي،نظم و مديريت زمان در زندگي نوجوانان و جوانان مي باشد.براساس مطالب و یافته‌های پژوهشی و نظرات کارشناسی، می‌توان مهم‌ترین ویژگی‌های یک رسانه اثربخش (به ویژه در رسانه رادیو و تلویزیون) را به شرح زیر خلاصه کرد:1. انجام مطلوب کارکردها: متخصصان وسایل ارتباط جمعی مهم‌ترین کارکردهای رسانه‌های ارتباط جمعی را به شرح زیر فهرست کرده‌اند.- پرکردن اوقات فراغت مخاطبان با برنامه‌های مفرح و متنوع (کارکرد تفریحی، سرگرمی و آرام‌بخش).- اطلاع‌رسانی سریع و به موقع پیرامون رخ داد‌های نزدیک و دور.- آگاه سازی و آموزش مخاطبان در خصوص مسائل عمومی و تخصصی.- همگن سازی و شکل‌دهی افکار عمومی و ایجاد انسجام اجتماعی، به ویژه در شرایط بحرانی.- اعطای هویت اجتماعی و افزایش تعلق ملی.- تبلیغ و ترویج هنجارها و ملاک‌های اجتماعی (کارکرد اخلاقی).این شش کارکرد را می‌توان در چهار کارکرد خبر، آموزش، تبلیغ و سرگرمی خلاصه کرد. رسانه‌ها زمانی می‌توانند نظر مخاطبان را جلب نمایند که این کارکردها را به صورت مطلوب انجام دهند. هرچه رسانه‌های یک جامعه این کارکردها را بیشتر ارائه کنند، و وابستگی یک جامعه به رسانه‌ها نیز بیشتر باشد، آن رسانه‌ها بیشتر می‌توانند بر نظرات و رفتار مردم آن جامعه تأثیر بگذارند.»تهیه و انتشار برنامه رادیویی نیز همانند برنامه تلویزیون دارای اصول و قواعد خاص خود است. گراس (1988) آن اصول را به شرح زیر برشمرده است:- تنوع برنامه‌ها: یک برنامه رادیویی جذاب حاوی این برنامه‌ها است: گزارش‌های خبری (بدون تغییر)، موسیقی (پاپ، محلی و کلاسیک)، نمایش، گفت‌وگو، مذاکره مذهبی، گوناگون (ترکیب موسیقی، کمدی، فکاهی و …) و اطلاعیه‌ها.- نظم و ترتیب. در برنامه‌ریزی رادیویی برای جذب مخاطبان بایداز طريق الگوی برنامه معمولی، تنظیم شود. همچنین محتوا، سبک و زمان‌بندی برنامه‌ها باید دارای الگوی خاصی باشد.- تکرار، برای یادگیری شنیداری، بسیار ضروری است. بنابراین، موضوعات کلیدی باید تکرار شوند.- مناسب بودن، برنامه رادیویی باید با نیازها و سلایق مخاطبان تناسب داشته باشد. همچنین سبک و شکل برنامه باید به گونه‌ای تنظیم شود که مخاطبان به آن عادت کنند.- صدا. برای جذب مخاطب لازم است از صدای جذابی استفاده شود، چراکه آهنگ هیجانی همراه با صدای جذاب، بیش از منطق و استدلال می‌تواند بر مخاطبان تأثیر بگذارد.- مقوله‌بندی، لازم است برنامه‌های رادیویی براساس مقوله‌های سه‌گانه محتوا، قصد و مبدأ مقوله‌بندی شوند. در مقوله‌بندی براساس محتوا برنامه‌های رادیویی را می‌توان در مقوله‌های نظیر گزارش‌های خبری، تفسیر و تحلیل‌ها، اطلاعیه‌ها، برنامه‌های آموزشی و اطلاعاتی، موزیک، مصاحبه، مناظره، برنامه‌های مذهبی، نمایش، برنامه‌های ویژه زنان و برنامه‌های ویژه کودکان دسته‌بندی کرد. این نوع مقوله‌بندی مفیدترین نوع‌بندی رادیویی است. در مقوله‌بندی براساس هدف، برنامه‌ها برای دست‌یابی به واکنش‌های خاصی در مخاطبان دسته‌بندی می‌شود. مثلاً برنامه‌ها را می‌توان در مقوله‌هایی نظیر ایجاد واکنش هیجانی، ایجاد اعتماد و امید، افزایش انسجام و ترغیب به رأی دادن، دسته‌بندی کرد. در مقوله سوم (مبدأ) برنامه‌ها بر اساس منبع پیام مقوله‌بندی می‌شوند. برای نمونه پیام را می‌توان به انواع رسمی، غیررسمی، موثق، آگاه، نیمه‌آگاه، نظامی و سیاسی دسته‌بندی کرد.2- عرضه غیرمستقیم آموزش و تبلیغ، بررسی‌های متعدد نشان داده‌اند که آموزش و تبلیغ غیرمستقیم بیش از آموزش و تبلیغ مستقیم بر مخاطبان تأثیر می‌گذارد. از همین روی، رسانه‌های اثربخش به جای ارائه مستقیم آموزش و تبلیغ، می‌کوشند تا اهداف آموزشی خود را از طریق پخش اخبار، گزارشات اجتماعی، فیلم‌ها و سریال‌ها محقق سازند. آنان می‌دانند مخاطبان انتظار دارند که از طریق برنامه‌های تلویزیونی به «لذت بصری» و از طریق برنامه‌های رادیویی به «لذت سمعی» دست یابند.3-بهره‌گیری از گویندگان و گزارش‌گران جذاب، مقبول و مسلط، در بخش اقناع‌ نشان داده شد که گویندگان جذاب بیش از دیگران قادرند بر مخاطبان تأثیر بگذارند. از همین روی یک رسانه اثربخش باید از میان داوطلبان مختلف گویندگی و گزارش‌گری، آنانی را برگزیند که از جذابیت چهره‌ای زیادی برخوردار باشند، صدای جذابی داشته باشند و مهارت کلامی آنان بالا باشد.4- رعایت اصول و روش‌های تبلیغاتی، رسانه‌ها علاقه‌مندند تا در موضوعات خاص، اذهان مخاطبان را «دستکاری» و بر رفتار آنان تأثیر بگذارند. چنین تأثیری زمانی حاصل خواهد شد که آن رسانه‌ها اصول و روش‌های تبلیغات را (که پیش‌تر از آن سخن به میان آمد) رعایت نمایند.5- توجه به نیازهای مخاطبان،گرچه رسانه‌ها می‌کوشند تا بر اولویت‌های شهروندان تأثیر بگذارند، اما چنین تأثیری زمانی ایجاد خواهد شد که رسانه‌ها در تهیه و پخش برنامه‌های خود نیازهای مخاطبان را مطمع‌نظر قرار دهند. برای این منظور لازم است گروه‌های پژوهشی رسانه‌ها به صورت مستمر مبادرت به پیمایش نیازها، ترجیحات و جهت‌گیری‌های مخاطبان نمایند. البته این بدان معنا نیست که رسانه‌ها به گونه‌ای گام بردارند که با بی‌اعتنایی و مخالفت‌جویی مخاطبان رو به رو شوند. رسانه‌ها در تنظیم برنامه‌ها و گزارشات خود از «گسترة پذیرش» مخاطبان شروع نمایند، و پس از جلب اعتماد آنان، پیام‌های ویژه خویش را، که در جهت تنظیم اولویت‌های مخاطبان تنظیم شده‌اند، عرضه دارند. رسانه‌ها از این طریق نه تنها می‌توانند انعکاس‌دهنده واقعیت‌ها باشند، بلکه می‌توانند سازنده واقعیت‌های اجتماعی و سیاسی نیز باشند.6- توجه به منش ویژه مخاطبان،مطالعات و تحقیقات بین فرهنگی (برای مثال شولتز، 2000) نشان داده است که شهروندان هر جامعه‌ای دارای ویژگی‌های منش‌شناختی (کارکتر ولوژی) خاصی هستند. بی‌اعتنایی رسانه‌های محلی به این ویژگی‌ها موجب کاهش مقبولیت آنها می‌شود. از همین روی، توصیه شده است که رسانه‌ها برای افزایش دامنه اثربخشی خود اولاً: ویژگی‌های منش‌شناختی مخاطبان خود را بشناسد. ثانیاً: برنامه‌های خود را براساس آن ویژگی‌ها، تهیه و تنظیم نماید. ثالثاً، از پخش برنامه‌هایی که موجب هتک حرمت مردم، و یا برانگیختن حس مخالفت‌ورزی آنان می‌شود اجتناب نمایند.7- بهره‌گیری از افراد خلاق در تهیه و تدوین برنامه‌ها، افراد برخوردار از استعداد خلاقیت اغلب به گونه‌ای متفاوت از دیگران می‌اندیشند. متفاوت و واگرایانه اندیشی آنان نیز اغلب منجر به عرضه فرآورده‌هایی می‌شود که شگفتی و تحسین دیگران را برمی‌انگیزد. به همین سبب، متخصصان ارتباطات به رسانه‌ها توصیه می‌کنند که نویسندگان و تولیدکنندگان خود را از بین کسانی برگزینند که از استعداد خلاقیت بیشتری برخوردارند. پیشینه تحقیق تحقیقات انجام شده در داخل کشور پیرامون مدیریت زمان نصر اصفهانی (1381) در مقاله‌ای تحت عنوان «فنون مدیریت زمان» به تعریف مدیریت زمان، رویکردهای متفاوت به زمان، چرخه بهره‌وری از زمان، قوانین مرتبط با مدیریت زمان و همچنین فنون مدیریت زمان اشاره کرده است و به این نتیجه رسیده است،(( بسیاری از افراد در به کارگیری روشهای مناسب مدیریت زمان با مشکل مواجه‌اند)). به این دلیل که روشهای مزبور با الگوهای عادتی آنان مغایر است. اگر چه فراموش کردن عادات قدیمی و خو کردن به روشهای جدید، مشکل، ولی لازم است. در مدیریت زمان هدف آن است که وقت محدودی که در اختیار است، به شکل مفیدتر و سودمندتر مورد استفاده قرار گیرد، هدف این نیست که افراد انعطاف ناپذیر، فرمولی و حاشیه شوند، بلکه هدف آن است که به افراد کمک شود تا از قید و بندهای دست و پاگیر درونی و بیرونی خود خلاص شوند، بدون اینکه ذره‌ای از آزادی و استقلال‌شان کاسته شود. با استفاده از فنون مدیریت زمان می‌توان بهره‌وری مطلوب‌تری در وقت داشت. دستمالچی و زینالی مقاله‌ای با عنوان «روش‌های پیشگیری از اتلاف زمان» را نوشته‌اند.در این مقاله ضمن اشاره به تاریخچه و برخورد انسانها با موضوع زمان و بهره‌گیری از زمان، در کشورهای پیشرفته و در حال توسعه، مدیریت زمان به عنوان یک روش مطمئن برای جلوگیری از اتلاف این سرمایه ملّی بررسی شده و به نقش مدیریت در بهره‌وری از زمان پرداخته شده است و در نهایت تأکید گردیده است که می‌بایستی روش‌های بهره‌وری بهینه از زمان به صورت وسیعی در برنامه‌های آموزش رسمی و غیررسمی گنجانده شود تا فرهنگ بهره‌وری بهینه از زمان به فرهنگ کارآمدی ایرانیان تبدیل گردد. تحقيقي که جهان سیر و همکاران با عنوان تأثیر مدیریت زمان در پیشرفت تحصیلی دانسشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد مراغه را انجام داده‌اند و از 4450 نفر جامعه آماری، 354 نفر به روش نمونه‌گیری طبقه‌ای انتخاب شده اند. نتایج آزمونهای همبستگی نشان داد که بین مؤلفه‌های برنامه‌ریزی کوتاه مدت و نگرش به زمان با پیشرفت تحصیلی رابطة معناداری وجود دارد. ولی بین مؤلفه برنامه‌ریزی بلند مدت و پیشرفت تحصیلی رابطة معناداری وجود ندارد. همچنین بین میزان مدیریت زمان در دانشجویان دختر و پسر تفاوت معناداری دیده نشد. نتایج تحلیل واریانس یکسویه از سن، ترم و رشته‌های تحصیلی دانشجویان با مدیریت زمان نشان داد که بین سن و رشته‌های تحصیلی دانشجویان با مدیریت زمان تفاوت معناداری وجود دارد. ولی این تفاوت بین ترم‌‌های مختلف دانشجویان و مدیریت زمان دیده نشد. بررسی تأثیر آموزش مدیریت زمان بر افزایش پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان دختر مقطع متوسطه، که نیلوفر شیشه بر اصفهانی در سال 1388 به صورت آزمایشی انجام داده‌اند. بنابراین از دو گروه آزمایشی و کنترل که هر کدام 30نفر بودند تشکیل یافته. این تحقیق از دو فرضیه اصلی برخودار است. 1. آموزش مدیریت زمان موجب افزایش معدل دانش‌آموزان می‌شود. 2. بین آگاهی از مدیریت زمان و پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان رابطه معنی‌دار وجود دارد.در پاسخ به فرضیه اول نتایج به دست آمده نشان می‌دهد اثر اصلی ترم و تعامل ترم و مدیریت زمان معنادار است اما اثر اصلی مدیریت زمان بر کل سه ترم معنادار نیست. در مورد فرضیه دوم نیز نتایج نشان می‌دهد که دو گروه دانش‌آموزان درمرحله پیش از آموزش تفاوتی نداشتند و پس از آموزش نیز تفاوت هنوز به سطح معناداری نرسیده است. - چگونگی مدیریت زمان مطالعه دانشجویان در دانشگاه علوم پزشکی کرمان در سال 1385، این کار پژوهشی توسط دکتر فاطمه الحانی و دکتر علی راوری و همکاران به صورت یک مطالعه توصیفی و تحلیلی انجام گرفته است و 300نفر از دانشجویان مقاطع مختلف دانشگاه علوم پزشکی کرمان مورد بررسی قرار گرفتند و پرسشنامه مدیریت زمان مطالعه دراختیار آنان قرار گرفت؛ یافته‌ها نشان می‌دهند بین رشته تحصیلی و مديريت زمان مطالعه در روز، اختلاف معناداری بدست آمد (004/0=P)، مقایسه نمرات مدیریت زمان نیز نشان داد که میانگین نمره دانشجویان پزشکی با 8/12=5/67 بالاترین و دانشجویان کارشناسی با 1/15=1/61 کمترین نمره را به خود اختصاص داده‌اند. آزمون آنوا اختلاف معناداری بین رشته‌های مختلف از نظر مدیریت زمان نشان نداد. همچنین نتایج نشان داد که 186 نفر از دانشجویان (62درصد) با توجه به شرایط ، گاهی اوقات و فقط 48نفر (16درصد) همیشه در طول ترم تحصیلی، زمان مطالعه خود را مدیریت می‌نمايند. در مقایسه با سایر رشته‌ها، دانشجویان پزشکی (2/26درصد) بیشتر زمان مطالعه خود را دائم مدیریت می‌کردند. ارتباطی بین رشته‌های مختلف تحصیلی با چگونگی مدیریت زمان مشاهده نگردید؛ نتایج نشان می‌دهد اغلب دانشجویان در طول ترم تحصیلی برنامه ريزي برای مدیریت زمان مطالعه خود ندارند. بنابراین لازم است اهمیت مهارت مدیریت زمان را با تأکید بیشتری به دانشجویان آموزش داد. فروغی (1382) درمقاله خود تحت عنوان «مدیریت زمان» به مفهوم مدیریت زمان و موانع درونی جامعه‌ای که زندگی می‌کنیم ضرورت یک مدیریت برنامه‌ریزی، امری اجتناب ناپذیر است و موفقیت سلامت جسمی و روانی بطور قابل توجهی به مدیریت زمان بستگی دارد. موانع درونی جزء عامل بازدارنده انسانها می‌باشد و همچنین حوزه‌های بهبود بخشیدن به زندگی را متذکر شده است. مؤذن جامی (1381) در مقاله‌ای تحت عنوان «مدیریت زمان» به پیشينه و نظریاتی پیرامون مدیریت زمان وتلقی فرهنگهای مختلف از این مفهوم را مورد بحث قرار داد و خاطر نشان کرد که پیشوایان دینی ما، بسیار بیشتر از نظریه‌پردازان غربی به اهمیت بهره‌برداری صحیح از وقت و زمان در همه جنبه‌های زندگی انسانی توصیه کرده‌اند و الگوی زمان را برای بهبود عملکرد مدیران پیشنهاد دادند. جواهری‌زاده (1384)، تحقیقی تحت عنوان "بررسی ویژگیها و مهارت‌های مدیریت زمان در مدارس راهنمایی شهر تهران و مقایسه آن با وضع مطلوب" انجام داده است. این پژوهش از نوع توصیفی بوده و جامعه آماری در این پژوهش کلیه مدارس راهنمایی شهر تهران بوده است که از جامعه مذکور نمونه‌ای مرکب از 100 نفر به صورت تصادفی انتخاب شده است. تجزیه و تحلیل اطلاعات از شاخصهای آمار توصیفی ، آزمون T وابسته و تجزیه و تحلیل عاملی استفاده شد. و با استفاده از ماتریس همبستگی مورد تحلیل قرار گرفت . این یافته‌هاي به دست آمده بین وضع مطلوب و موجود در مدیریت زمان تفاوت معنی‌داری وجود دارد و همچنين نتایج حاصل از سؤالات پرسشنامه مؤید این موضوع است که اهمیت و اولویت مدیریت بر وقت نزد اکثر مدیران نظام آموزش و پرورش روشن است. اما به طور عملی این اهمیت و اولویت مورد توجه قرار نگرفته است. علی راست (1387)، در تحقیقی تحت عنوان "بررسی مقایسه‌ای میزان آشنایی دانشجویان کارشناسی رشته‌های مدیریت و غیر مدیریت با مديريت زمان در مجموعه پردیس دانشگاه مازندران" پرداخته است. از بین جامعه آماری 400نفر از بین دانشجویان رشته‌های مدیریت و غیرمدیریت به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزار مورد استفاده در این پژوهش که با روش پیمایشی صورت گرفته، پرسشنامه مدیریت زمان می‌باشد که شامل سه قسمت است. بخش اول آن میزان شناخت دانشجویان از مفهوم مدیریت زمان، بخش دوم شامل مهارت فردی و بخش سوم میزان شناخت از مهارت سازمانی را مورد سنجش قرار می‌دهد. گردآوری داده‌ها درباره افراد مورد مطالعه از طریق نمونه‌گیری خوشه‌ای و تصادفی ساده صورت گرفته است. پس از تجزیه و تحلیل اطلاعات به نتایج زیر دست یافته است: میزان شناخت از مفهوم مدیریت زمان در میان کلیه دانشجویان اعم از مدیریت و غیر مدیریت در حد متوسط بود. شناخت از مفهوم مدیریت زمان و مؤلفه‌های تشکیل دهنده آن در بین دانشجویان دختر و پسر تفاوت معنی‌داری مشاهده شد. در رابطه با مهارت فردی مدیریت زمان در بین دانشجویان مدیریت و غیر مدیریت تفاوت معنی‌داری مشاهده شد. 4 . در رابطه با مهارت سازمانی مدیریت زمان در بین دانشجویان مدیریت و غیر مدیریت تفاوت قابل ملاحظه‌ای مشاهده شد. صادقی علویچه (1376) تحقیقی تحت عنوان بهره‌وری از زمان (مدیریت زمان) انجام داده است.این پژوهش در سازمان صداوسیماي جمهوری اسلامی ایران واحد مرکز تحقیقات با 100درصد کاربردی صورت گرفته است که بیان داشته است با وجود آنکه همه ما به یک میزان زمان در اختیار داریم ولی دیده می‌شود آنهایی موفق‌تر هستند که از وقت خود بهتر استفاده می‌کنند.الگوی رفتاری صحیح را باید با آموزش ایجاد کرد و این آموزش باید از خانواده شروع شود «مدیریت وقت» دانش، نگرش و رفتار افراد را در جهت بهره‌وری هر چه بیشتر از عمر ارتقاء می‌بخشد. برای اینکه بتوانیم حداکثر استفاده را از وقت خود بکنیم، باید مراحل زیر را انجام دهیم: تعیین و شناخت اهداف، برنامه‌ریزی، شناخت عوامل اتلاف وقت و از بین بردن آنها. کرمی‌مقدم، تحقیقی تحت عنوان بررسی رابطه مهارت فردی مدیریت زمان با مهارت سازمانی آن در بین مدیران دبیرستانهای دولتی شیراز انجام داده است. این پژوهش در کارشناسی تحقیقات اداره کل آموزش و پرورش استان فارس واحد شیراز صورت گرفته است. هدف کلی این تحقیق مطرح ساختن مبحث مدیریت زمان و بیان نقش و اهمیت آن در زندگی شخصی و سازمانی به ویژه در مدیریت آموزشی و آموزش و پرورش است.نتایج این تحقیق نشان داده‌اند که بین مهارتهای فردی و مهارت سازمانی مدیریت زمان رابطه وجود دارد و نیز اینکه بین مهارت فردی مدیریت زمان با شش بعد سازمانی آن (هدفگذاری)، اولویت‌بندی اهداف و فعالیت‌های برنامه‌ریزی عملیاتی و تفویض اختیار، مدیریت ارتباطات و مدیریت جلسات رابطه وجود دارد همه این روابط موجود در سطح 001/0 > P معنی‌دار می‌باشد اضافه بر آن میانگین نمرات مدیران زن درمهارت فردی مدیریت زمان نسبت به مدیران مرد بالاتر است و در بعد مهارت سازمانی مدیریت زمان مدیران زن نسبت به مدیران مرد از میانگین بالاتری برخوردار بود در ادامه بیان داشتند که میزان مهارت سازمانی مدیریت زمان در هر شش بعد آن در مدیران زن به طور معنی‌داری بالاتر از مدیران مرد گزارش شده است. تحقیقی تحت عنوان بررسی میزان بهره‌وری از مدیریت زمان و سنجش مهم عوامل مؤثر در آن بین مدیران مدارس راهنمایی و متوسطه شهرستان ساری می‌باشد. این پژوهش در دانشگاه آزاد اسلامی واحد ساری توسط قربانپورصورت گرفته است. هدف کلی این تحقیق بررسی میزان بهره‌وری از زمان و عوامل مؤثر در آن (سوابق خدمتی، سابقه مدیریت، تحصیلات، کنترل مزاحمین، شناخت کافی، جلسات، ارتباطات کتبی، برنامه‌ریزی و علائق شخصی و وابستگی) بین مدیران شایسته آموزشی بوده است و با کمک آموزش، تأثیر هر یک از عوامل مؤثر در بهره‌وری از زمان را برای آنها تغییر و تشریح نمایند. اصفهانی تحقیقی تحت عنوان بررسی ارتباط مدیریت زمان و سلامت سازمانی در آموزش و پرورش ناحیه یک شهرستان ساری انجام داد، اهداف این تحقیق بررسی ارتباط مدیریت زمان و یگانگی نهادی در سازمان، نفوذ مدیران در سازمان، رفتار ملاحظه‌گری مدیران در سازمان، پشتیبانی منابع در سازمان، روحيه کارکنان در سازمان بود. تحقيقي با عنوانشناخت ميزان برنامه ريزي ،نظم ومديريت زمان در زندگي روزمره مردم تهران توسط رضا اسمي در سال1384 انجام شد، اين پژوهش با روش پيمايشي و با حجم نمونه اي مرکب از 895 نفر از شهروندان 15 سال به بالاي شهر تهران با روش نمونه گيري خوشه اي چند مرحله اي انتخاب شده اند، اجرا شده است.مولفه هايي که در اين تحقيق لحاظ شده اندعبارتند از : برنامه ريزي و زمانبندي روزانه کارها، اولويت بندي کارها ،ميزان به تعويق انداختن کارها،ميزان نظم در زندگي خانوادگي. نتايج اين تحقيق نشان مي دهدکه ميانگين شاخص ميزان برنامه ريزي ، نظم ومديريت زمان در زندگي مردم در حدمتوسط و پايين تر از متوسط بوده است که نشان مي دهدمردم به طور جدي به اين امر اهتمام نورزيده اند و با افزايش سن ، شاخص ميزان برنامه ريزي ، نظم و مديريت زمان در زندگي افزايش يافته و زنان بيشتر از مردان، متاهلان بيشتر از مجردها ،دانش آموزان و افراد بيکار و سرباز کمتر در کارهاو فعاليتهاي روزمره شان داراي برنامه ريزي،نظم و مديريت زمان بوده اند.همچنين حدود 47 درصد از پاسخگويان کارها و فعاليتهاي روزانه خود را اولويت بندي نمي کنند، با افزايش ميزان تماشاي تلويزيون ميزان برنامه ريزي و زمان بندي براي انجام دادن کارهاو فعاليتهاي روزمره کاهش يافته است. تحقیقات انجام شده در سایر کشورها پیرامون مدیریت زمان ترومن و هارتلی (1996)، به دنبال بررسی و مقایسه مهارت مدیریت زمان در بین دانشجویان سال اول دانشگاه بودند. گروه مورد تحقیق از نظر میزان سن به سه گروه تقسیم شدند. زیر 21سال (172نفر)، بین 21 تا 25 سال (50نفر) و بالای 25 سال (71نفر) بودند.یافته‌های تحقیق نشان داد که دانشجویان دختر و دانشجویان مسن‌تر دارای مهارتهای مدیریت زمان بالاتری بودند. فراری و دیاز مورالز (2007)،‌ طی یک بررسی به این نتیجه رسیدند که افراد اهمال کار که برای تکمیل تکالیف و جستجوی اطلاعات مورد نیاز، زمان کمتری را برآورد کردند، در آخرین دقیقه، شروع به انجام تکالیف می‌کنند و جهت‌گیری زمان حال دارند و دشواریهایی در زمینه سازماندهی گزارش می‌کنند و زمان برای آنان کم اهمیت تلقی می‌شود. به عبارت دیگر بین اهمال کاری اجتنابی و گرایش به زمان حال، همبستگی منفی وجود دارد، زیرا اهمال کاران اجتنابی نسبت به زندگی و آینده ناامید هستند، در عوض اهمال کاران تحریکی با نگرش نسبت به لذت حال، همبستگی مثبت دارند، زیرا اهمال کاران تحریکی نسبت به زمان و زندگی به عنوان یک چیز لذت بخش نگاه می‌کنند. (شجری، 1388، ص110) مکنزی (1978) در مقاله‌ای تحت عنوان «مدیریت زمان: از اصل تا عمل» دربارة اصول مدیریت به طور اعم و دربارة مدیریت زمان به طور اخص صحبت می‌کند، او می‌گوید: بیشتر مدیران و دانشجویان ما اصول مدیریت زمان را نمی‌دانند ولی در این مقاله توصیف می‌کند که چگونه مدیران باید برنامه‌های مدیریت زمان را طراحی کنند. یک اصل مهم که نه تنها در مدیریت زمان بلکه به طور کلی در مدیریت به معنای عام باید مدنظر هر مدیری باشد، پرهیز از واقع‌گرایی و مطلق‌نگری است. کاویک تی و همکاران (2003) در دانشکده علوم رفتاری و بهداشت عمومی، دانشگاه سیدنی استرالیا در مقاله‌ای تحت عنوان «سازماندهی وقت دانشجویان علوم بهداشتی و مهارتهای مدیریتی آنان» اشاره می‌کند.به این که صد و پنجاه و چهار نفر از دانشجویان سال آخر علوم بهداشتی شامل رشته‌های رادیوتراپی و فیریوتراپی در دانشکده علوم بهداشتی، دانشگاه سیدنی، فرم مدیریت زمان را تکمیل کردند.تحلیل یافته‌ها، توانمندی‌ها و ضعف‌های دانشجویان را نشان داد. توانمندی‌ها در زمینة درک دانشجویان از هدف، سطح تمرکز و توانایی هدف‌گذاری مشخص شد و ضعف دانشجویان در عدم استفاده از ابزار مدیریت زمان نیز به ویژه با توجه به استفاده از ابزار مدیریت زمان (مثلاً استفاده از دفتر یادداشت روزانه و فهرست‌های ساخته شده) گزارش شد.محیط کار صورت گرفته و استفاده مؤثرتر و کارآمدتر از زمان در کار، عامل مهمی برای مدیران و کارکنان شده است و مدیریت زمان بعنوان روشی برای کمک به کارکنان مورد توجه قرار گرفته است. کالین اس کی (2004) در دانشکده مدیریت آمریکا در مقاله اي تحت عنوان «زمان: منبع حیاتی» اظهار داشتند که حل مشکلات از طریق مدیریت زمان، شناخت و درکی از مفهوم کارکردن زیرکانه‌تر بجای سخت‌تر کار کردن را اقتضاء می‌کند. داشتن یک دفترچه یادداشت روزانه می‌تواند کوششی در جهت استفاده درست از زمان باشد. زیرا این دفترچه می‌تواند اطلاعاتی را درباره شیوه‌هایی که می‌توان زمان را صرفه‌جویی کرد و اینکه چگونه جداول شخصی برای حداکثر استفاده از زمان به طور کارآمد ساخته شود در اختیار ما قرار مي دهد.این مقاله به خط مشی‌های مدیریت زمان اشاره می‌کند از جمله: نقاط تمرکز را مشخص کنید، اهداف و اولویت‌ها را تعیین کنید. سازماندهی کنید، بر عوامل انگیزشی افراد نظارت کنید، تکنیک‌های حافظه‌ای را گسترش دهید. استیون برگلس (2005) در مقاله‌ای با عنوان «مدیریت زمان با رویکردی جدید به مدیریت بر هدردهندگان زمان» به این نتیجه رسیده است که: هدر دادن زمان، نشانه یک مشکل است نه خود مشکل. بنابراین مدیریت کردن بر زمان یک فرد هدر دهنده زمان نمی‌تواند مشکل را حل کند. کمک به فرد برای تغییر شیوه‌های کاری، فرآیندی زمان‌بر است. زیرا انگیزه‌های این رفتار نا خودآگاه هستند. بسیاری از این هدردهندگان زمان، مشکل را انکار می‌کنند، بنابراین فقط درمان بلند مدت می‌تواند مشکل ایشان را حل نماید. البته سرمایه‌گذاری در این زمینه بر روی نیروی انسانی، فواید قابل ملاحظه‌ای در پی خواهد داشت. انگیزه‌هایی که به هدر دادن زمان از سوی این افراد منجر می‌شود همان انگیزه‌هایی است که عملکرد عالی را در دیگر افراد موجب می‌شود بنابراین این احتمال کاملاً وجود دارد که هدردهندگان زمان در سازمان شما در صورت درمان، عملکرد بسیار عالی پیدا کنند. رافائل گارسیا و فرانسیسکو پرز در مقاله‌ای که در سال 2004 ارائه کردند به بررسی و ارزیابی مهارتهای مدیریت زمان به عنوان جنبه مهمی از یادگیری دانش‌آموزان پرداختند؛ هدف اصلی این مقاله، بررسی عواملی است که باعث موفقیت دانش‌آموزان می‌شود مثل ویژگی‌های روانی و ظرفیت‌های قابل پیش‌بینی دانش‌آموزان و ساختار آموزشی.با دانستن عوامل مؤثر بر موفقیت دانش‌آموزان می‌توان یک معیار اندازه‌گیری در برآورد میزان توانایی دانش‌آموزان بر مدیریت زمان طراحی کرد، و بر روی یک گروه ازدانش‌آموزان اسپانیایی انجام شده است . برای این منظور پرسشنامه‌ای با عنوان میزان استفاده از مدیریت زمان در زندگی در میان 2 گروه 350 نفره از دانش‌آموزان دبیرستانی تقسیم شد و با استفاده از تحلیل عاملی اکتشافی و تاییدی، انطباق خوبی بین مدلهای در برگیرنده معیارهای برنامه‌ریزی کوتاه مدت، برنامه‌ریزی بلند مدت و رویکردهای زمانی دیگر با ویژگی‌های روانی دانش‌آموزان به دست آمد. در پژوهشی با عنوان "رابطه بین مدیریت زمان و اعتماد به نفس و انگیزه پیشرفت" که جینهوا و همکارانش در سال 2008 در چین انجام دادند، 151 دانش‌آموزان سال سوم دبیرستانی مورد بررسی قرار گرفتند. نتایج این تحقیق نشان می‌دهد که جنسیت دانش‌آموزان با میزان اعتماد به نفس آنها ارتباط دارد. همچنین میزان قابل توجهی تفاوت در درجه اعتماد به نفس بین دانش‌آموزان در رشته‌های انسانی و رشته‌های هنری وجود دارد. همچنین مطالعات نشان داد که با دانستن میزان اعتماد به نفس دانش‌آموزان و مدیریت زمان در آنها می‌توان میزان انگیزه‌ی موفقیت آنها را پیش‌بینی کرد.در پایان این تحقیق ما نتیجه‌گیری می‌کنیم که رابطه مستقیمی بین میزان مدیریت زمان، اعتماد به نفس و انگیزه موفقیت در دانش‌آموزان سال سوم وجود دارد. لینگ و همکارانش نیز در رابطه با انگیزه پیشرفت و مدیریت زمان، پژوهشی با عنوان «بررسی انگیزه پیشرفت و مدیریت زمان در میان دانش‌آموزان ممتاز سال دوم راهنمایی» در سال 2006 به انجام رساندند؛ نتایج این تحقیق که بر روی 175 دانش‌آموز چینی صورت گرفته، نشان می‌دهد: فاکتور مدیریت زمان یک فاکتور مناسب برای پیش‌بینی میزان موفقیت در دانش‌آموزان است، به طوری که مدیریت زمان در موفقيت تأثیر به سزایی دارد. انگیزه موفقیت نیز با مدیریت زمان رابطه‌ای مستقیم دارد و همچنین سال دوم راهنمایی، بهترین دوره برای آموزش مدیریت زمان به دانش‌آموزان بوده است. نتايج تحقيق آندرسون، لوت و وايروک(1998)، نشان داد که مديريت زمان مي تواند درانجام به موقع تکاليف آموزشگاهي موثر باشد. آن ها ثابت کردندکه مديريت زمان مي تواند حتي در عملکرد تحصيلي دانش آموزان نيز تاثير بگذارد.مديريت زمان از طريق سه راهبرد بر پيشرفت تحصيلي دانش آموزان اثر مي گذارد: الف)با افزايش خود آگاهي نسبت به تکاليف. ب) از طريق افزايش مسوليت پذيري نسبت به انجام تکاليف. ج) افزايش درگيري دانش آموزان در کلاس و با معلم. مانگانلو(1994)، در تحقيق خود ثابت کرد که آموزش مديريت زمان در موقعيتهاي تحصيلي، بسياري از مشکلات يادگيري و آموزشي را حل مي کند. تحقيق آتنبوروف (1993)، نشان داد که مديريت زمان مي تواند به يادگيري خلاق و هدفمند منجر گردد. پيتون (1995)،در پژوهش خود دريافت که مديريت زمان با عملکرد آموزشي ارتباط دارد. مديران آموزشي مي توانند با استفاده از تدابير مديريت زمان به برنامه ريزي آموزشي مناسب ، افزايش يادگيري دانش آموزان و پيامدهاي تحصيلي مثبت مراکز آموزشي کمک کنند. کوپر و روسو (2000)، معتقدند که احساس مسوليت در برابر زمان باعث مي شود که مديريت زمان با بهره وري مناسب از زمان، زودتر به اهداف سازماني برسند. افرادوقت شناس نه تنها نسبت به خود و ديگران احساس خوشايندي دارند، بلکه معتفدند که زمان و وقت فقط به خود آن ها تعلق ندارند ، بلکه به جامعه نيز تعلق دارد. اين باور به مديريت زمان و بهره وري مناسب از زمان در آن ها منجر مي شود. مک فادن و دارت (1992)، در تحقیقی به بررسی سطح مهارتهای مدیریت زمان در بین 143دانشجوی رشتة بازرگانی پرداختند. نتایج نشان داد که این دانشجویان بدنبال یافتن روشی بودند تا به آنها نشان دهد که به چه نحوی فعالیت‌هایشان را زمان‌بندی می‌کنند و همچنین بدنبال متغیرهایی بودند که اثربخشی بودجه‌بندی زمانی آنها را تعیین کند. بری تون و تسر (1991)، در پژوهشی بدنبال بررسی رابطة مهارت مدیریت زمان دانشجویان با موفقیت تحصیلی آنان بودند. آنها در سال 1983 به نود نفر از دانشجویان پرسشنامة مهارت زمان را به منظور تکمیل آن ارائه کردند و چهار سال بعد موفقیت تحصیلی آنان را با نمره پرسشنامة مزبور با یکدیگر مقایسه کردند و دریافتند که در این دو متغیر با یکدیگر رابطه داشته و نمرة مهارت مدیریت زمان دانشجویان از بین سایر متغیرها بهترین پیش‌بینی کنندة موفقیت تحصیلی آنها بوده است. ینميو (1995) ، در تحقیقي پیرامون نقش مدیریت زمان در اوقات فراغت در بین پاسخگویان دانشگاههای تایوان به دیدگاههای دانشجویان در مورد برنامه‌ریزی زمانی و شرکت آنان در این اوقات پرداخته است. نتایج نشان داد که دانشجویان، نقش مدیریت زمان در اوقات فراغت را در زندگی مهم ارزیابی نموده‌اند و اعتقاد دارند که در پیشرفت تحصیلي و کاهش فشارهای روانی تأثیر دارند. در پژوهشي که مکان (1995)، به دنبال بررسی رابطه مهارت مدیریت زمان و عملکرد آموزش و فشار روانی دانشجویان دانشگاه انجام دادند، نتایج نشان داد که مهارت مدیریت زمان، به عنوان یک مهارت چند بعدی، ارتباط بالایی با عملکرد تحصیلی و میزان فشار روانی دانشجویان دارد. بدین معني که مدیریت زمان، باعث پیشرفت تحصیلی و ارتقاء سلامت روان آن‌ها می‌شود.طبق بررسی‌های پژوهشگر، تحقیقی که به طور مستقیم در خصوص مهارت مدیریت زمان نوجوانان و جوانان باشد، انجام نشده و هیچ یک از پژوهشهای مذکور به مهارت مدیریت زمان در نوجوانان و جوانان نپرداخته‌اند. از این رو پرداختن به این موضوع در قشر عظیم نوجوانان و جوانان کشور به عنوان تحقیق اولیه و بديع اهمیتی قابل توجه دارد. «لاکین» که متخصص در مدیریت زمان است. توصیه‌هايي را ارائه می‌کند که چنانچه افراد آنها را اعمال نمایند در بعد مدیریت زمان موفق می‌گردند، از جمله هدف‌دار بودن، برنامه‌ریزی داشتن، توجه به نظم و ترتیب، اولویت‌بندی امور، تعیین وقت قبلی، تخمین وقت تقریبی برای هر کار و بازنگری امور را می‌توان ذکر کرد (آلن، لاکین، 1973). «اسپارکس» از بین پیشنهادات مدیریت زمان مواردی را که بیشترین کارایی را در ارتباط با مدیران دانشگاه دارد. به شرح زیر بیان می‌کند، تهیه فهرست فعالیتها و تعیین اولویتهای آن، هدف‌گذاری و ایجاد طرح کار و یادگرفتن اینکه «نه» بگوییم (دنیس، سی،‌ اسپارکس،‌1980) «وه می‌یره» در مقاله‌ای تحت عنوان بهبود مدیریت زمان پیشنهاد می‌کند که مدیران برای بهبود مدیریت زمان باید از یک سیستم اولویت‌بندی برای برنامه‌ریزی فعالیت‌های کاری استفاده کنند (لورنل، وه، می‌یره، 1981) «واگر» لازمه مدیریت موفق زمان را برنامه‌ریزی دقیق، نوشتن اهداف، سازماندهی زمان برای رسیدن به برنامه‌های کاري می‌داند. همچنین هدف‌گذاری را وسیله‌ای برای ارزیابی برنامه‌ها می‌داند و رویدادهای سالانه را به عنوان عوامل اتلاف کننده وقت مورد بررسی قرار می‌دهد (پاتریشیا واگر، 1981). «رابينز» اعتقاد دارد که دو نوع زمان وجود دارد، یکی زمان غیرقابل کنترل و دیگری زمان قابل کنترل،‌او می‌گوید بسیاری از مدیران نمی‌توانند تمام وقتشان را کنترل کنند، آنها پیوسته و روزمره به بحرانهای ناگهانی واکنش نشان می‌دهند، وقت عمده مدیران، صرف پاسخ‌گویی به درخواستها و تقاضاها و همچنین توجه به مسایل و مشکلاتی می‌شود که توسط دیگران ایجاد شده است و این نوع زمان را نمی‌توان کنترل و مدیریت نمود، در مقابل بخش دیگری از وقت قابل کنترل است و این بخش قابل مدیریت کردن است (استفن، رابینز، 1992). جمع‌بندی ادبیات و پیشینه تحقیق: مدیریت زمان عبارت است از استفاده مؤثر از منابع و راهی جهت رسیدن به اهداف شخصی، علاوه بر آن مدیریت زمان، استفاده بهینه وقت جهت زندگی راحتر و آسوده‌تر است. (جواهري زاده، 1379). مدیریت زمان به معنی تحت کنترل گرفتن زمان برای استفاده حداکثر از آن در رسیدن به هدف است. چنین مدیریتی باعث افزایش بهره‌وری و کاهش مشکلات ناشی از آن است. مدیریت زمان شامل مهارت‌هایی از قبیل انضباط شخصی، هدف‌گذاری، برنامه‌ریزی و اولویت‌گذاری کارها می‌باشد. این مهارت‌ها به خوبی می‌توانند باعث حذف بسیاری از کارهای بیهوده شده در نتیجه موجب موفقیت فرد در تمام زمینه‌های زندگی می‌شود. درنظريه بهزيستي راس،سلامت روان بستگي به ميزان همخواني بين اهداف و برنامه ريزي در کارهاوفعاليتها داردو انتظار مي رود افرادي که داراي هدف و برنامه ريزي (مديريت زمان ) در کارها دارند از سلامت رواني بيشتري سود مي برند. .(داينر،ساوايشي،1997) الگوي سيک زنت مي هالي بيان مي کند که احساس خوشايندي و رضايت در فرد به نحوه مديريت کردن بر روي فعاليتها مربوط مي باشد ، يعني فرد با مديريت کردن دقيق و حساب شده در فعاليتهاي خود به هدف مورد نظر برسد حالت خوشايندي و رضايت مندي در او ايجاد مي شود.(داينر،بيسواس،2000) الگوي خود تنظيمي فرايندي است که از طريق آن دانش آموزان ، شناخت ها،رفتارها و عواطفي که به نظام مندندو متوجه بدست آوردن هدف است ، فعال و حفظ مي کند.(زيمرمن ،1989) برنامه ريزي صحيح زماني، باعث تاثير در پيشرفت تحصيل، سلامت رواني،تمرکز يافتن براهداف و تسهيل در کنترل برنامه مي شود.(بون،1992) نظريه فورد، محتواي هدفگذاري در دو گروه کلي مي باشد:پي آمدهاي مطلوب درون فردي و پي آمدهاي مطلوب شخص-محيط.در اين الگو به نظر مي رسدبا هدفگذاري،برنامه ريزي زماني و اولويت بندي در فعاليتها که از مولفه هاي مديريت زمان هستند در پيشرفت و موفقيت نوجوانان و جوانان تاثير مي گذارند.(فورد،1992) استانلي هال، دوره نوجواني را به دوره طوفان وفشار عنوان ميکند ومعتقد است که تاثيرات محيطي و فرهنگي نقش بارزي در نوجواني دارند.نوجواني به علت تعارض هاي بين تغييرات جسماني ناشي از بلوغ و فشار جامعه بر نوجوان(به خاطر رشد اجتماعي و عاطفي)دوره آشوب و تغييرات ناگهاني هيجاني است(بيابانگرد،1377). نظريه زيست شناختي، جواني را دوره اي مي داند که فرد در اين دوره به اوج رشد جسمي خود مي رسد و در اين دروه از هر دوره ديگري سالمترند،اين رشد در دختران زودتر شروع مي شود.(بيابانگرد،1377) نظريه رشد شناحتي ، پياژه معتقد است تفکر عمليات صوري،عالي ترين سطح تفکر است که دراين دوره رشد مي کند.لابووي-ويف معتقد است در جواني تفکر واقع گرايانه و عمل گرايانه قرار مي گيردومهارتهاي عقلاني در جواني در سطح بالايي است. (برگ،2000) نظريه يادگيري اجتماعي،بندورامعتقد است يادگيري اجتماعي فرايندي است که در نتيجه آن يک مشاهده گر (جوان) يک الگو را از شخص ديگري که رفتارهاي خاصي انجام مي دهد، مشاهده مي کند و مي آموزد تا اعمالي را که مشاهده کرده انجام دهد(بيابانگرد،1377). نظريه شناختي –رشدي،اين نظريه بر رشد شناختي (تفکر و استدلال)تاکيد دارد.پياژه بر جهان شمول بودن تفکر انتزاعي جوان و وابسته بودن تفکر به زمينه هاي اجتماعي-فرهنگي مورد تاکيد قرار داد.وارنر شاي معتقد است رشد تفکر در مرحله جواني به مرحله پيشرفت قرار مي گيردو به همين جهت جوان به دانش ها ومهارتهايي متمرکز مي شود که براي زندگي او مفيد است.(بيابنگرد،1377) از آنجا که تفاوت‌های بارز و مهم دوران نوجوانی و جوانی این است که اندیشه‌های نوجوانان معطوف به زمان حال است و جوانان به سرعت نگاه خود را به گذشته و آینده متوجه نموده و افق دید خود را گسترش می‌دهد و رویکرد آینده‌نگر در او ملاحظه می‌شود، زمانی که جوان عوامل موفقیت خویش را فهرست می‌کند مسئله بهره‌گیری از زمان را در اولویت قرار می‌دهند. با توجه به تحقیقات انجام شده، در جامعه ما الگوی صرف وقت صحیح به میزان قابل ملاحظه‌ای کمیاب است. با وجود آنکه همه به یک میزان زمان در اختیار داریم ولی بر طبق آمارها و بررسی‌ها، افرادی موفق‌تر هستند که از وقت خود بهتر استفاده می‌کنند ، این امر نیاز بیشتر به الگوهای رفتاری می‌باشد که باید با آموزش و پرورش صحیح در افراد ایجاد نمود. بنابراین یکی از مهمترین الگوهای رفتاری که باید در کسب آن تلاش نمود نحوه استفاده مؤثر از زمان و گذر عمر می‌باشد، چرا که تنها منبعی را که نمی‌توان ذخیره کرد، زمان است و تنها کاری که در این مورد می‌توان انجام داد آن است که باید نهایت استفاده از زمان را برد. بنابراین زمان، کمیاب‌ترین منجی است که افراد در اختیار دارند و هرگز نباید هدر رود. از آنجا که مهمترین و گرانبهاترین دارایی یک جامعه، منابع انسانی به خصوص نوجوانان و جوانان آن جامعه هستند و چنانچه این افراد به درستی از آن استفاده کنند تغییرات و تحولات به موقع در تمام ابعاد زندگی افراد و به تبع آن در جامعه به وجود می‌آید. رسانه‌ها، به ویژه رسانه‌های دیداری و شنیداری، قادرند بر اندیشه‌ها، زندگی و الگوهای رفتاری مخاطبان تأثیر بگذارند. لیکن، همانگونه که نشان داده شده، بین صاحب‌نظران بر سر میزان تأثیر رسانه‌ها اتفاق‌نظر جامعی وجود ندارد. چه، برخی معتقدند که رسانه‌ها تأثیری شگرف، قوی، بی‌بدیل و بی‌رقیب بر اندیشه و رفتار مخاطبان بر جای می‌گذارد. در حالی که، برخی دیگر از نظریه‌پردازان، به اثر تعدیل‌یافته رسانه‌ها معتقدند. اینان معتقدند که عوامل و متغیرهای فردی، محیطی، و اجتماعی قادرند اثرات رسانه ها را دستخوش تغيير سازند .براساس مطالب مندرج در سطور بالا می‌توان نتیجه گرفت که اولاً: رسانه‌ها قادرند با تمرکز بر بخشی از واقعیات و حقایق، و پوشش فراگیر آن، اذهان گروه وسیعی از افراد جامعه را معطوف موضوعات خاص نمایند. ثانیاً: رسانه‌ها با ارزش‌گذاری برخی حقایق و اغراق در آن ارزش‌گذاری، می‌توانند بر ارزش‌گذاری‌ها جامعه تأثیر بگذارند و ثالثاً: برجسته‌سازی رسانه‌ها اغلب پیرامون موضوعاتی موفقیت‌آمیز است که در وهله اول، مخاطبان آشنایی چندانی با آنها نداشته باشند و در وهله دوم، آن موضوعات همخوانی بالایی با نیازها و خواسته‌های آنان داشته باشند. رابعاً: برجسته‌سازی در قلمروهایی که با اولویت‌های سیاسی جامعه هماهنگ باشد بیشتر احتمال وقوع دارد. همچنين به دنبال پيدايش و گسترش وسايل ارتباط جمعي که مرهون توسعه سريه تکنولوژي مي باشد، رسانه ها به بطن جوامع انساني نفوذ کرده اند، به گونه اي که انسان هابخش قابل توجه اي از اوقاتشان را با وسايل ارتباط جمعي به سر مي برند.امروزه دربسياري از افراد جوامع،به خصوص نوجوانان و جوانان،هر روزچند ساعت از وقت خود را صرف تماشاي برنامه هاي مختلف تلويزيون مي نمايند همين امر است که نه تنهااهميت و نقش وسايل ارتباط جمعي را نشان مي دهند،بلکه نمايانگر شکل گيري روابط جديدي است که تغييرات اساسي در زندگي نوجوانان و جوانان و رفتارشان بوجود اورده است (ناصري ،1377،ص1و2).لازمه رشد و توسعه در هر زمينه اي ، برنامه ريزي اصولي و حساب شده است که مشارکت همه نهادها و سازمانها،به ويژه نهادهاي فرهنگي همچون صدا وسيما را مي طلبد.رسانه صدا و سيما ، از قابليتها و امکانات گسترده تري براي اثر گذاري بر نگرش و رفتارنوجوانان و جوانان دارد.بهره گيري از اشکال و قالب هاي هنري و آموزش الگو هاي مناسب از شناخت و رفتارمبتني بر اصول و فنون برنامه ريزي در جهت رشد و توسعه نوجوانان و جوانان است.تهيه و توليد برنامه هايي از اين سنخ مستلزم شناخت ميزان برنامه ريزي،نظم و مديريت زمان در زندگي نوجوانان و جوانان مي باشد بر طبق تحقیقات انجام گرفته حاکی از آن است که اصول مدیریت زمان به واسطه کم توجهی محافل و مراکز علمی و آموزشی در ایران چندان شناخته شده نیست، مؤسسه‌ها و دستگاه‌های تحقیقاتی هم اثر خاصی در رابطه با مدیریت زمان به صورت محدود ارائه کرده‌اند. در راستای موضوع تحقیق، تحقیقات متعددی انجام یافته و نتایج متنوعی نیز حاصل شده است که از جمله آنها می‌توان به تحقیقات علی راست (1387) اشاره کرد. ایشان در تحقیق خود دریافتند که میزان شناخت از مفهوم مدیریت زمان در میان دانشجویان اعم از مدیریت و غیرمدیریت در حد متوسط می‌باشد. میزان شناخت از مفهوم مدیریت زمان و مؤلفه‌های تشکیل دهنده آن در بین دانشجویان دختر و پسر تفاوت معنی‌داری مشاهده شد. نصر اصفهاني (1381) در تحقیق خود پی برد که بسیاری از افراد در به کارگیری روش‌های مناسب مدیریت زمان با مشکل مواجه‌اند. -الحانی و همکاران (1385) در تحقیق خود پی بردند که اغلب دانشجویان در طول ترم تحصیلی برنامه مدونی برای مدیریت زمان مطالعه خود ندارند. بنابراین لازم است اهمیت مهارت مدیریت زمان با تأکید بیشتری به دانشجویان آموزش داد. -علویچه (1376) تحقیقي تحت عنوان بهره‌وری از زمان (مدیریت زمان) انجام داده است و در این تحقیق پی برد که آنهایی موفق‌تر هستند که از وقت خود بهتر استفاده می‌کنند و افراد برای اینکه بهتر بتوانند از وقت خودشان استفاده کنند باید مراحل زیر را انجام دهند:تعیین و شناخت اهداف، برنامه‌ریزی، شناخت عوامل اتلاف وقت و از بین بردن این عوامل. بری تون وتسر (2006) در پژوهشی پی بردند که بین مدیریت زمان دانشجویان با موفقیت تحصیلی آنان رابطه وجود دارد. ترومن و هارتلی (1996) در تحقیق خود به این نتیجه رسیدند که دانشجویان دختر و مسن‌تر دارای مهارت‌های مدیریت زمان بالاتری هستند. کاویک تی و همکاران (2003) تحلیل یافته‌ها نشان داد که ضعف دانشجویان در عنصر استفاده از ابزار مدیریت زمان می‌باشد. لينک و همکارانش (2006) در تحقیق خود به این نتیجه رسیدند که مدیریت زمان یک فاکتور مناسب برای پیش‌بینی میزان موفقیت دانش‌آموزان سال دوم راهنمایی می‌باشد به طوری که مدیریت زمان در موفقیت دانش‌آموزان تأثیر بسزایی دارد و سال دوم راهنمایی بهترین دوره برای آموزش مدیریت زمان به دانش‌آموزان بوده است. مکان (1995) در تحقیق خود به این نتیجه رسید که مدیریت زمان باعث پیشرفت تحصیلی و ارتقاء سلامت روان آنها می‌شود. واگر (1981) لازمه مدیریت موفق زمان را برنامه‌ریزی دقیق، نوشتن اهداف، سازماندهی زمان برای رسیدن به برنامه‌ها می‌داند. کرامر در تحقيقات خود دريافته است که زنان در استفاده از وقت شان کارآمدتر هستند. همچنين وليز(1993) در پژوهش خود دريافت که بين مردان و زنان در استفاده از مديريت زمان تفاوت وجود دارد. همانطور که از تحقیقات صورت گرفته ملاحظه می‌شود وجود متغیرهای متعددی در فرایند مدیریت کردن زمان مؤثر هستند که در افراد مختلف و با شرایط خانوادگی، محیطی و فرهنگی متفاوت می‌باشد ولی آنچه که در همه تحقیقات که در آن اشاره شد امکان آموزش مدیریت زمان به افراد در سنین رشدی از جمله نوجوانان می‌باشد باید به آن توجه ویژه شود. همچنین طبق بررسی‌های پژوهشگر، تحقیقی که به طور مستقیم در مورد مهارت مدیریت زمان در نوجوانان و جوانان باشد انجام نشده و هیچ یک از پژوهش‌های مذکور به مهارت مدیریت زمان در نوجوانان و جوانان نپرداخته‌اند. از این رو پرداختن به این موضوع در قشر عظیم نوجوانان و جوانان کشور، به عنوان تحقیق اولیه و بدیع، اهمیتی قابل توجه دارد. منابع و مآخذ: منابع فارسي آتش‌پور، سیدحمید، (1376)، مدیریت زمان یا صرفه‌جویی در وقت، نشریۀ فولاد، شماره 57. ابراهیمی، علی، (1373)، برنامه‌ریزی وقت، چگونه از وقت خود بهتر استفاده کنیم، تهران: فارابی، چاپ اول. ابراهیمی، قوام، (1385)، چگونه از اوقات خود بهرۀ بیشتری ببریم، نشریه دانش‌آموزان، سال اول، شماره 1. احدی و جمهری، (1387).روان شناسي رشد ، تهران : سمت احدی، حسن و محسنی، نیکچهر، (1371)، روانشناسی رشد، تهران: سمت. اسلامی، سعید، (1373)، مدیریت کاربردی وقت، چگونه از وقت خود بهتر استفاده کنیم، تبریز: فرهنگی. اسمی، رضا (1384) شناخت میزان برنامه‌ریزی، نظم و مدیریت زمان در زندگی روزمره مردم تهران : مرکز تحقیقات صداوسیما. افجه، سیدعلی‌اکبر، (1376)، مدیریت زمان در آموزش، مجله علمی پژوهشی اقتصاد و مدیریت دانشگاه آزاد، شماره 22. برک، لورای، (1383)، روانشناسی رشد از نوجوانی تا پایان زندگی، جلد دوم، ترجمه یحیی سیدمحمدی، تهران: ارسباران. بیابانگرد،اسماعيل، (1377).روان شناسي نوجوانان ، تهران :دفتر نشر فرهنگ اسلامي پینتریچ، پل و شانک، دیل، (1991)، انگیزش در تعلیم و تربیت (نظریه‌ها، تحقیقات و راهکارها)، ترجمه مهرناز شهرآرای، (1386)، تهران: نشر علم، چاپ اول. جسمی، یوسف، (1379)، مدیریت یعنی مدیریت زمان، فرهنگ و تعاون، تهران، شماره 18. جنیدی، فریدون، (1385)، شاهنامه فردوسی، نیشابور، نشر بلخ. جواهری‌زاده، ناصر (1384)، بررسی ویژگی‌ها و مهارت‌های مدیریت زمان در مدارس راهنمایی شهر تهران و مقایسه آن با وضع مطلوب، ماهنامه دانشور رفتار، سال دوازدهم، شماره 2، صفحه 28-13، تهران. جواهری‌زاده، ناصر (1384)، بررسی ویژگی‌ها و مهارت‌های مدیریت زمان در مدارس راهنمایی شهر تهران و مقایسه آن با وضع مطلوب. دو ماهنامه علمی ـ پژوهشی دانشگاه شاهد، سال دوازدهم، شماره 12. جواهری‌زاده، ناصر، (1379)، ارائه الگویی جهت استفاده بهینه مدیران مقطع راهنمایی از مدیریت زمان، تهران: نشر. جی، راس، (1387)، مدیریت زمان، ترجمه محمدتقی فرامرزی، تهران: نشر مثلث. الحانی، فاطمه و همکاران (1385)، چگونگی مدیریت زمان مطالعه دانشجویان در دانشگاه علوم پزشکی کرمان، نشریه فصلنامه طب جنوب، سال یازدهم، شماره 1، صفحه 84-76، تهران. خاکی، غلامرضا، (1382)، تلقی از زمان در فرهنگ‌های سازمانی و تأثیر آن بر عملکرد، تهران: نشر تدبیر. خامنه‌ای، سیدعلی، (1387)، حدیث ولایت امام خمینی (ره)، ج 8. خسروی، حسن، قربانی، حسن، (1383)، نگاهی دیگر به مدیریت زمان، تهران: نشر تدبیر، شماره 144. خطيبي، حسين ،(1389).علل و عوامل اتلاف زمان سايتhttp://www.lailatolgadr,net رابینز، ا. پ، (1383)، رفتار سازمانی، مترجمان پارسائیان، علی، اعرابی، سیدمحمد، جلد سوم، چاپ پنجم، تهران: دفتر پژوهش‌های فرهنگی. رحیمی، شهرام، (1381)، مدیریت زمان، تهران: کارآفرین، شماره 14. رضائیان، علی، (1372)، برنامه ارتباط با خود و دیگران، تهران: دانش مدیریت، شماره 20. روبرتا، روش، (1383)، مدیریت زمان، ترجمه مژده شیرازی‌منش و دیگران، تهران: خدمات فرهنگی رسا. زالی، محمدرضا، (1375)، مدیریت زمان، ماهنامه زمینه، دوره ششم، شماره 60. ساقیان، رضا (1379)، برنامه‌ریزی در وقت، تهران: انتشارات نازنین. سپورت، ل، (1375)، مدیریت زمان، ترجمه غلامرضا خاکی، تهران: سازمان بهره‌وری ایران. سروش، عبدالحمید، (1372)، مدیریت زمان راهنمایی استفاده صحیح از وقت برای موفقیت بیشتر در کار و زندگی، تهران: فجر اسلام، چاپ اول. سروش، عبدالحمید، (1381)، توسعه و مدیریت، شماره 45. سواری، کریم، (1388)، بررسی تأثیر آموزش مهارت‌های مدیریت زمان و مدیریت رفتار بر کاهش اهمال کاری تحصیلی، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علامه، تهران. سیدی، حسین، (1383)، مدیریت زمان (شناخت سارقان زمان)، ماهنامه شمیم یاس تهران، شماره 23. سیف، علی‌اکبر، (1385)، مقدمه‌ای بر نظریه‌های یادگیری، ویرایش هفتم؛ صفحه 321-370، تهران:دوران وشادمان‌فر، نسرین، (1382)، رابطه سبک‌های مقابله با بحران با مدیریت زمان و ویژگی‌های شخصیتی دانشجویان، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد رودهن. شرفی، محمدرضا، (1376)، دنیای نوجوان، چاپ اول تهران: تربیت. شرفی، محمدرضا، (1380)، جوان و نیروی چهارم زندگی، تهران: سروش. شکوه، فرزین، (1379)، نقش بیانیه رسالت در مدیریت زمان، تهران: نشر تدبیر، شماره 115. شیشه‌بر اصفهانی، نیلوفر، (1387)، بررسی تأثیر آموزش مدیریت زمان بر افزایش پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد واحد رودهن. صالحی، ابوالفضل، (1390)، بررسی رابطه مدیریت زمان و سلامت سازمان از دیدگاه مدیران و معاونین مدارس راهنمایی پسرانه،پايان نامه کارشناسي ارشد، دانشگاه آزاد تهران مرکز. صفا، یلدا، (1389)، مفهوم زمان، مجله بین‌المللی کورش. صمدی، معصومه، (1373)، بررسی نقش دانش فراشناختی در حل مسئله ریاضی دانش‌آموزان کلاس چهارم دبستان، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه الزهرا، تهران. صمدی، معصومه، (1383)، مقالۀ «بررسی خود تنظیمی یادگیری دانش والدین: مطالعه نقش جنسیت و عملکرد تحصیلی، www.onnrmaqs.com.http:// ظهوریان، متین سادات، (1389)، رابطه شیوه‌های مطالعه و انگیزش پیشرفت با مدیریت زمان دانش‌آموزان، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد تهران مرکز. علی راست،. آوات، (1387)، بررسی مقایسه‌ای میزان آشنایی دانشجویان کارشناسی رشته‌های مدیریت و غیر مدیریت با مدیریت زمان در مجموعه پردیس دانشگاه مازندران، پایان‌نامه کارشناسی ارشد دانشگاه مازندران. فتی، لادن و موتابی، فرشته، (1385)، مهارت مدیریت زمان، وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکی، تهران: نشر دانژه، چاپ اول. فرنر، جک دی، (1381)، مدیریت کاربردی وقت و عملکرد، ترجمه ناصر جواهری‌زاده، چاپ اول، تهران:پژوهش فروغی، علیرضا، (1382)، مدیریت زمان، تهران، کیفیت در خودرو، شماره 5. قائدمحمدی، محمد جواد، (1389، فصلنامه پژوهش اجتماعی، سال سوم، شماره ششم، بهار 89. قائمی، علی، (1379)، جوان از دیدگاه نیازها، خواسته‌ها و مصالح، تهران، دفتر مشاور رئیس سازمان در امور جوانان. کاظمی، بابک، (1380)، مدیریت زمان، تهران: صنعت برق، شماره 67. کافی، احمد، (1351)، روضه کافی (تربیت جوان)، تهران: نشر 57. کدیور، پروین، (1380)، بررسی سهم باورهای خودکارآمدی، خودگردانی، هوش و پیشرفت درس دانش‌آموزان به منظور ارائه الگویی برای یادگیری بهینه، فصلنامه تعلیم و تربیت، پژوهشکده تعلیم و تربیت، تهران. کرمی مقدم،فردین، (1377)، بررسی رابطه مهارت فردی مدیریت زمان و مهارت‌های سازمانی در بین مدیران دبیرستان‌های دولتی شیراز، پایان‌نامه کارشناسی ارشد دانشگاه شیراز. کیم، وو، چونگ، (1372)، سنگ فرش هر خیابان طلاست، مترجم، سوری، محمد، تهران: مترجم. لاکت، جان، مدیریت اثربخش، ترجمه سیدامین ا... علوی، 1373)، تهران: مرکز آموزش و پرورش. لطف‌آبادی، حسین،(1382)، روانشناسی رشد (2)، نوجوانی، جوانی و بزرگسالی، تهران: سمت. لوتارسي،ورت. (1381)، مدیریت زمان، ترجمه غلامرضا خاکی، تهران: سازمان بهره‌وری بصیر. لوییس، دیوید، مدیریت زمان (ترجمه کامران روح شهباز، 1388)، تهران: ققنوس. محمدیون، حسن، (1384)، شیوه‌های مدیریت زمان، نشریه پیام مدیریت موفق، شماره 7. محمودی، زهرا، (1377)، بررسی رابطه خود پنداره ـ یادگیری، خود تنظیمی و پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان دختر پایه دوم راهنمایی شهرستان شهریار، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت معلم، تهران. مخبرفر، زهراالسادات، (1385)، جایگاه اوقات فراغت در مدیریت زمان نوجوانان و جوانان استان قزوین، پایان‌نامه کارشناسی، دانشگاه آزاد ابهر، قزوین. مکنزی، الک، (1382)، مدیریت بهره‌وری از زمان، ترجمه رضاپور، محمدرضا، تهران: معارف. مکنزی، الک(1993)، دام‌های زمان، ترجمه غلامرضا خاکی، چاپ اول، 1376، تهران:به ير. مکنزی، الک، (1978)، مدیریت بهره‌برداری از زمان، ترجمه محمدرضا رضاپور، 1374، تهران: مترجم. موذن جامی، عبدالحمید، (1381)، مدیریت زمان، مجله صف، شماره 269. موسوی کریمی، مسعود، (1389)، چیستی زمان، تهران: باشگاه اندیشه. ناصري طاهري،عباس،1377.بررسي تاثير وسايل ارتباط جمعي بر رفتار سياسي،پايان نامه کارشناسي ارشد ،دانشگاه امام صادق،تهران. ناظم، فتاح، (1387)، مدیریت زمان مدیران دانشگاه آزاد اسلامی، فصلنامه اندیشه‌های تازه در علوم تربیتی، سال سوم، شماره سوم، تابستان، تهران. نجف بیگی، رضا، (1381)، سازمان و مدیریت، چاپ دوم، انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی، تهران. نجف‌بیگی، رضا، (1381)، سازمان و مدیریت، چاپ دوم، تهران: دانشگاه آزاد اسلامی. نصر اصفهانی، علی، (1381)، فنون مدیریت زمان، مدیریت توسعه، شماره 14، ص 81. وتن و کمرون، 1956، مدیریت زمان، ترجمه جعفری مقدم، 1380. هاشمی‌زاده، هایده، (1385)، رابطه رفتارهای مدیریت زمان و استرس شغلی در سرپرستان بخش‌های داخلی و جراحی بیمارستان‌های آموزشی وابسته به دانشگاه علوم و فنون و خدمات بهداشتی درمانی شهید بهشتی، فصلنامه اصول بهداشت روانی، سال هفتم، شماره 29 و 30، صفحه 56-51، تهران. هیندل، ت، (1383)، مدیریت زمان، ترجمه شفیع‌ الهی، تهران: سارگل. هیندل، تیم، (1994)، مدیریت زمان، ترجمه جعفری مقدم، 1383، تهران، انتشارات سارگل. الياسي ،محمد حسين،1388.رسانه هاي اثر بخش وکارامد ، http://www.refiee3.operations scientifice.research quarterly on psychological یونگ، کارل گوستاو، (1370)، روانشناسی و دین، ترجمه فؤاد روحانی، چاپ سوم، بخش مقدمه. منابع انگليسي Boone, L.E & Kurtz, D.L. (1992). Management (9th, Ed).Newyork:MCGraw-HiLL Diener, E. Shu, E. & oishi, S. (1997). Recent findings in subjective well – being . Journal. T clinical psychology. Volume 61, Issue 820, no 7, pp.4-12. Diener,E & Biswas – Diener, R, (2000) – New Directions in subjective well - being. Research: the cutting Edge. Running Head. Garcia, R.R perez, G.f. (2001) Assessing time management skills as an important aspect of student lerning school psychology interneational, V25, ns, 167-183. Hersey, P. Keneth, B, & Deweg, J , management a organization , Behavior, Seventh Endition, Prentice – Hall. (1996) Horn, V. taris, T. Schaufeli, w. & schrews, p. (2009). The structure of occupational well – being: a study among dutch teachers. Journal of Occupational and organizational psychology volum. 77, page 3,5. Malone, s. (1997(. Mind Skill foe monagers, first Endition, G.wer publishing limited. Pintrich, P.R.& De- Groot, E.v. (1990) Motivational and self- Regulated lerning components of classroom academic performance journal of Educationa psychology, 82/1-33-40. websters third new internaional dictionary Vecchio,R,organizational Behavior, fourth Edition, Harco wt. (2000). Wolters/ c. (1998). Self- Regulated lerning and college/ Standents regulation of Motivation. Journal of Educational Psychologyz. 224-235. Yenmiao, Kuel. (1995), the Role of leisare Among stadent at normal university teachers collge in Taiwan. Ph.D. Dissertation pennsylvania State university, uml, Databafe. Zimmerman/ B. J & Martinez- Pons (1986). Comstract validation of a strategy model of student self = Regulated learning. Journal of Educational psycholoy, 318-332.

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته