مبانی نظری وپیشینه تحقیق استرس، استرس شغلي واسترس زنان کارمند

مبانی نظری وپیشینه تحقیق استرس، استرس شغلي واسترس زنان کارمند (docx) 69 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 69 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

مبانی نظری وپیشینه تحقیق استرس، استرس شغلي واسترس زنان کارمند فصل دوم: ادبيات تحقيق مقدمه10 مفهوم استرس10 استرس بعنوان پاسخ دروني15 مراحل استرس17 مرحله واكنش اخطار18 مرحله مقاومت18 مرحله فرسودگي18 علل فشار رواني19 شرايط ايجاد كننده استرس20 عوامل فردي20 عوامل محيطي22 عوامل سازماني24 انواع استرس26 پاسخ هاي فيزيولوژيك بدن انسان به استرس27 عنوان صفحه استرس مثبت و منفي29 استرس طبيعي يا نرمال30 استرس شغلي31 نشانه هاي استرس شغلي32 مطالعات مربوط به استرس شغلي33 دلزدگي و استرس شغلي34 ابعاد گوناگون نقشهاي شغلي35 فشار ناشي از نقش 36 استرس از نظر جنسيتي37 استرس زنان كارمند38 ديدگاه هاي نظري درباره استرس39 حمايت اجتماعي چه تأثيري ممكن است در استرس شغلي داشته باشد44 آيا تنها افراد خاصي هستند كه نمي توانند با استرس مقابله كنند.45 پيشينه تحقيق فصل دوم ادبيات تحقيق: مقدمه مفهوم استرس استرس بعنوان پاسخ دروني مراحل استرس علل فشار رواني شرايط ايجاد كننده استرس پاسخ‌هاي فيزيولوژيك بدن انسان به استرس استرس مثبت و منفي استرس طبيعي يا نرمال استرس شغلي ابعاد گوناگون استرس شغلي استرس از نظر جنسيتي ديدگاه‌هاي نظري درباره استرس پزشكي روانشناسي اجتماعي پيشينه تحقيق مقدمه: از آنجايي كه عصر حاضر را دوران اضطراب و استرس ناميده، پيچيدگيهاي جاري جامعه بشري، سرعت تغييرات و بي‌توجهي نسبت به زمينه‌هاي مذهبي و ايدئولوژيك و نظام اجتماعي و عاطفي خانواده براي افراد و اجتماع بشري تضادها و تعارضهاي تمدن بشر و ارتباطات اجتماعي استرسهاي تازه‌اي نيز پديد آورده است كه مقابله با آنها براي هر فردي لازم و ضروري است. از طرفي نيز همه استعدادهاي عظيم و كشف نشده‌اي براي رشد و تكامل و دگرگوني، توانايي يافتن معاني ژرفتر، دست يافتن به توفيق يشتر در زندگي بهره‌منديم. بنابراين استفاده از توانائيهاي و استعدادها براي مقابله با انواع استرسهايي كه در زندگي روزمره برايمان پديد مي‌آيد، امكان‌پذير مي‌باشد. مفهوم استرس در سال 1936، پروفسور هانس سليه اهل مونترال اولين رساله خود را در مورد واكنش‌دهنده منتشر ساخت، نامبرده در آوريل و در 1948 در مجموعه‌اي از كنفرانسهايش در كالج فرانسه و سپس در ژوئن 1950 در بيمارستان لانيك سندرم عمومي سازگاري (S.G.A) را با جنبه‌هاي بيوشيميايي و مكانيسم‌هاي هورموني‌اش بيان كرد (هيپوفيز غدد فوق كليوي سينه قند كرشه كه بسياري از پژوهشگران پيش از او، اختلال ارگانيسم را به هنگام پاسخ به تهاجمات محيط خارج بيان كرده‌اند: - نظر كاريوكلارنيك مربوط به داستين، وي واكنشهاي بافتي مربوط به واكنشهاي هشداردهنده را در دستگاه لنفوئيد، تيموس مشاهده كرد: نظريه راسل داپيگز آماس منسوج نرم، در سال 1932 كانن «ترشح سريع آدرنالين را به عنوان پاسخ در برابر ترس و خشم» متذكر شود. نامبرده در كتاب خود تحت عنوان «فروتن» مكانيسم‌هاي متفاوتي را كه سبب ثبات ميزان قند، پروتئين‌ها، مواد چربي، كلسيم، اكسيژن، حالت خنثي و درجه حرارت خون مي‌شود تحليل مي‌كند. كانن تحليل سيستماتيك پديده‌هاي سازگاري را كه براي حفظ حيات در برخي شرايط ضروري هستند، بنيان نهاد، با اين همه سليه تأكيد مي‌كند كانن هرگز نقش هيپوفيز يا قشر غدد فوق كليوي را به منظور بررسي واكنشهاي غيراختصاصي سازگاري، در مقابل هرگونه تقاضاي محيطي و نيز جدا كردن سندرمي كه در برابر اثرات مختلف آن، يكسان است، مورد مطالعه قرار نداده است. پي.اي.روكس والكساندر- جي يرسين در انستيوپاستور خاطرنشان ساختند كه در خوكچه هندي مبتلا ديفتري غدد فوق كليوي غالباً متورم و دچار خونريزي است ولي كاوشهاي آن از حداين يافته فراتر نرفت. (كوپر، 1373، ص 40) اين پژوهشگران در مجموع استرس را، دست كم در برخي از جنبه‌هاي آن، احساس كردند و با آنها را به اثبات رساندند. يك فرانسوي به نام رئيس در سال 1943، پديده‌هاي است ولي كاوشهاي آن از حداين يافته‌ها فراتر نرفت. اين پژوهشگران در مجموع استرس را، دست كم در برخي از جنبه‌هاي آن، احساس كردند و يا آنها را به اثبات رساندند. يك فرانسوي به نام رئيسي در سال 1934، پديده‌هاي واكنشي غيراختصاصي را، تحت عنوان سندرم تحريك شرح داده است كه البته با تغييري متفاوت به توضيحات سيله بسيار نزديك است. اكتشافهاي مهم، غالباً تصادفي مي‌افتد، به شرطي كه براي دريافت قوانين پوشيده و بسدت آوردن حقيقت، قضاياي القا كننده با ذهن تصميم‌دهنده تلاقي كند. (پيرلو، 1371، ص 28 و 29) استرس را هر چند بطور مشخص مي‌توان زائيده تمدن صنعتي و شهري شدن دانست، اما هيچ دوره از تاريخ انسان و زندگي فرد را نمي‌توان سراغ گرفت كه با استرس همراه نبوده باشد، تنها مي‌توان گفت كه بتدريج از ماهيتي فيزيكي مانند گرسنگي، سرما، بلاهاي طبيعي، مرگهاي دسته‌جمعي و زودرس تبديل به ماهيت رواني و اجتماعي شده است. ديرينه پرداختن به استرس را مي‌توان با ديدگاه دوگانه انگاري تن و روان و تأثيرات هر يك بر ديگري در نظريات افلاطون و ارسطو مربوط دانست. از قدماي انديشمند ايراني، ابوعلي‌سينا كاملاً با موضوع استرس واثرات آن بر جسم آشنا بوده است. علاوه بر اين در پزشكي قديم ايران تأثير عوامل محيطي بر بيماريهاي تحت عنوان اعراض نفساني مورد نظر بوده است. (قريب 1371، ص 187) از نظر واژه‌شناسي، استرس كلمه يوناني است كه در قرن 17 به معناي سختي و دشواري بكار رفته است، در اواخر قرن 18 از استرس به معناي نيرو و فشار زياد و تلاش بسيار استفاده شده است. در سال 1910 سرعت بروز بسياري از آنژينهاي صدري (سكته خفيف قلبي) در بين مشاغلين يهود در محيطهاي كاري برخورد تند و هيجاني آنها دانست (كوپر، 1373، ص 97) تعريفات استرس بنا بر نظريه تعاملي كه به روابط بين فرد و محيط تأكيد مي‌كند بيشترين تائيد را بخود اختصاص داده است از جمله: نظر لازاروس كه استرس نتيجه فرآيند قضاوت ارزشي افراد از حوادث و موقعيت‌هاست، تعريف جامعي است. در توضيح اين مطلب بايد گفته شود كه وقتي فرد با حوادث و يا موقعيت‌هاي گوناگون روبرو مي‌شود، در گير فرآيند ارزشي در مورد آن حادثه يا موقعيت تا زمانيكه معني آن حادثه را درك كند و همچنين قضاوت مي‌كند كه آيا امكانات و توانائيهاي او به اندازه كافي هستند تا تقاضاهاي محيط را برآورده سازند در اينجا استرس نتيجه اين فرآيند قضاوت ارزشي مي‌باشد. استرس نيروي قدرتمندي است با آثار مثبت و منفي. به آب رودخانه‌اي مي‌ماند كه با ايجاد دس مي‎توان آن را مهار و مورد بهره‌برداري قرار داد يا اينكه آنرا به سيل ويرانگري تبديل نمود. علي‌رغم اين نظر كه استرسهاي مفيد وجود دارد و قدري فشار رواني جهت ايجاد انگيزه در انسان ضروري است اما زماني كه از آن بحث مي‌گردد به نتايج منفي آن نگاه مي‌شود و منظور استرس مضر است. (الواني 1371) فرهنگ جامع و روانشناسي و روانپزشكي (1373) استرس را چنين معني مي‌كند: «هر چيزي كه در تماميت زيست‌شناختي ارگانيسم اختلال به وجود آورد و شرايطي ايجاد كند كه ارگانيسم طبيعتاً از آن پرهيز مي‌كند استرس شمرده مي‌شود. استرس ممكن است بصورت محركهاي فيزيكي، عفونت‌ها، واكنش‌هاي آلرژيك و نظاير آن باشد يا بصورت تغيير در جو اجتماعي مرداني. اولي يك عامل استرس‌زاي فيزيولوژيكي است، دومي نه تنها با قدرت تهديدي كه اصولاً در عامل استرس‌زا نهفته است بلكه با كيفيت درك شخص از آن عامل ارتباط دارد. (صفحه 1449) (الواني 1377) براي روشن شدن مفهو فشار عصبي ذكر چند نكته را ضروري مي‌داند: 1- استرس همواره به علت عوامل ناخوشايند و نامطلوب در فرد به وجود نمي‌آيد. يك خبر مسرت‌بخش نيز مي‌تواند به اندازه يك حادثه ناگوار استرس‌زا باشد. 2- استرس را نبايد پديده‌اي منفي در نظر گرفت بلكه ميزان مشخص از آن بعنوان محرك افراد لازم است. 3- استرس به مفهوم اضطراب نيست زيرا اضطراب جنبه رواني در حالي كه استرس صرفا‌ً‌حالت رواني نيست و جنبه رواني تني دارد و بيماري جسماني نيز نيست زيرا بيماري داراي تظاهرات اختصاصي و غيراختصاصي است در حاليكه استرس تظاهرات غيراختصاصي يا عمومي دارد. در همين ارتباط جان لاكت (1374) اظهار مي‌كند: بدون استرس چيزي حاصل نمي‌گردد و ميزان سالمي از آن جهت انسان ضروري است تا هر چيزي را بدست آورد. استرس پاسخي است كه فرد براي تطبيق با يك وضعيت خارجي متفاوت با وضعيت عادي به صورت رفتاري رواني يا جسماني از خود بروز مي‌دهد. (الواني 1371) از حالت تعامل خارج مي‌شود و در نتيجه رابطه وي با دنياي پيرامونش دچار اختلال مي‌گردد. استرس بعنوان پاسخ دروني نظريه‌پرداز اصلي اين ديدگاه هانس سليه است، او در اواخر 1930 مقاله‌اي منتشر ساخت كه باعث تحول درك دانشمندان از استرس گرديد، دكتر سليه ابتداء آگاهانه از بكار بردن واژه استرس براي بيان حالتي كه تحقيق او كشف نموده بود امتناع مي‌كرد، اما متعاقباً نظرش را تغيير داد. مهمترين جنبه حائز اهميت ديدگاه سليه اين بود كه وي كاربرد سنتي را ملغي ساخت او به تصوير استرس، برخلاف نماياندن آن بعنوان عامل يا نيرو، بعنوان نتيجه‌اي كه در اثر حضور عامل يا نيروي ديگري درون يك موجود زنده ايجاد مي‌شود توجه داشت. درك سليه از استرس در ارتباط با علم فيزيولوژي است كه ريشه در مراحل تكاملي وابسته به علم زيست‌شناسي موجودات زنده دارد. الگوي زيست‌شناسي سليه مبناي رويكردهاي ديگري به مسأله استرس قرار گرفته است (بلورچي 1367، ص 217) از نظر استرس پاسخ غيراختصاصي بدن نسبت به نيازهايي است كه در آن بوجود آمده است. براي درك اين تعريف نخست بايد مفهوم غيراختصاصي روشن شود. هر نيازي در بدن حالت يگانه و خاص خود را دارد كه مختص آن نياز است. مثلاً‌ هنگامي كه در معرض سرما قرار مي‌گيريم بدنمان مي‌سوزد كه گرماي بيشتري توليد شود، رگهاي خوني منقبض مي‌شوند كه گرماي كمتري از دست برود. هنگامي كه در معرض گرما قرار مي‌گيريم از دست دادن آب بصورت تعريق در سطح پوست، تأثير خنك كننده‌اي دارد. هر دارو يا هورموني اثرات خاص خود را دارد. داروهاي توليد ادرار، آن را افزايش مي‌دهند. هورمون آدرنالين نبض را تند و فشار خون را افزايش مي‌دهد و همزمان قند خون را بالا مي‌برد. در حالي كه انسولين، قند خون را كاهش مي‌دهد با اين وجود بدون در نظر گرفتن تغييرات ايجاد شده تمام اين عوامل يك چيز مشترك دارند، آنها نياز براي سازگاري مجدد را افزايش مي‌دهند، اين نياز غيراختصاصي است و صرفنظر از اينكه مشكل چيست انطباق با آن ضروري است، به عبارت ديگر عواملي كه بر ما تحميل مي‌شوند علاوه بر اعمال اختصاصي‌شان، ايجاد يك نياز غيراختصاصي براي انجام كنشهاي سازگاري و ايجاد دبواره وضعيت بهنجار را در بر دارند كه اين مسأله، مستقل از فعاليت‌هاي اختصاصي آنها است. نياز اختصاصي براي فعاليت، ماهيت و اساس استرس است. تصور اينكه مسائل متفاوتي مانند سرما، گرما، داروها، هورمونها، غم و شادي مي‌توانند واكنش يكسان بيوشيميايي در بدن ايجاد نمايند مشكل است و مدتها طول كشيد تا وجود چنين واكنشهاي كليشه‌اي در پزشكي پذيرفته شد. (قريب، 1371، ص 81) آنچه در بالا اشاره رفت نظريه سليه در مورد استرس بود. پژوهشگراني كه در زمينه فيزيولوژي هستند (مثلاً مالسون و سليه) استرس را بعنوان يك پاسخ يا يك واكنش و يا يك سازگاري كه معمولاً بدني است، نسبت به محركات محيطي و يا تغييري مي‌دانند. در حاليكه در گفتگوهاي معمولي و كلاً در زمينه‌هاي روان‌پزشكي، روانشناسي و جامعه‌شناسي، استرس نه به عنوان يك واكنش بلكه به عنوان يك محرك در نظر گرفته مي‌شود. از ديدگاه سليه، استرس هميشه در زندگي شخصي عامل منفي بشمار نمي‌آيد. در ديگاه او فقط زماني كه استرس، شخص را مغلوب ساخته و موجب ناراحتي وي مي‌گردد، آسيب رساننده است. در اواخر دهه 1930 و اوايل 1940 سليه يك پاسخ پيچيده در آزمايشات حيواني را به يك سري وقايع آسيب رسان گزارش داد، اين وقايع شامل تزريق مواد آلوده، عفونت، ضربه، گرما، سرما و محركهاي عصبي بود و تغييرات همزمان با آنها يعني بزرگ و فعال شدن غدد فوق كليوي و تحليل غده تيموس و برآمدگي لنفها و ايجاد زخم معده روده‌اي را مشخص ساخت (قراچه‌داغي، 1373، ص 72) مراحل استرس پاسخ افراد به تهديدات خارجي در سه مرحله نمود پيدا مي‌كند كه آن را به عنوان مراحل استرس مي‌دانند (الياسي، 1376 به نقل از هانس سليه 1973) فشار را به مانند حالتي توصيف مي‌نمايد كه به طرز يك نشانگان خود را ظاهر مي‌سازد وهر عامل استرس اگر فشار كافي داشته باشد منجر به ايجاد واكنشي دردورن فرد مي‌گردد كه سليه (1974) آن را نشانگان سازگاري كلي مي‌داند وشامل مراحل زير است: 1- مرحله واكنش اخطار: عبارت است از ازدياد ترشحات هورمونهاي بخش قشري غده فوق كليوي كه واكنشهاي شديدي همچون افزايش تنفس، رنگ پريدگي، ضربان قلب، فشار خون، عرق سرد و بهم خوردن تعادل بدن را دربر دارد. 2- مرحله مقاومت: اگر عامل فشاري كه واكنش اخطار را ايجاد كرده است هنوز موجود باشد بدن در مرحله مقاومت براي مبارزه با عامل فشار عملاً بسيج مي‌شود. شاخص برجسته واكنش اخطار طي دوره مقاومت ناپديد خواهد شد و به نظر مي‌رسد كه بدن در حالي كه به شدت با عامل فشار مبارزه مي‌كند به حال عادي خود برگشته است، در اين مرحله بدن در وضعي بالاتر از حد متوسط است و در برابر فشار مقاومت مي‌كند. 3- مرحله فرسودگي: اگر مرحله مقاومت در فرد زياد به درازا بيانجامد و بدون وي به حالت عادي برگشت ننمايد فرد بي‌آنكه فرصت بازسازي را پيدا نمايد ذخاير خويش را از دست مي‌دهد و در حقيقت خسته و فرسوده مي‌شود و اين همان نقطه‌اي است كه منابع دفاعي حياتي رو به پايان مي‌رود و در حقيقت نقطه شروع فشار است. علل فشار رواني فشار رواني همواره جزئي از زندگي بشر بوده و غيرقابل اجتناب است، گذراندن اوقات زندگي انسان نيز در سه بخش عمده صورت مي‌پذيرد، سازمان، جامعه، خانواده با توجه به همين موضوع عوامل بروز فشارهاي رواني را مي‌توان به سه دسته كلي ذيل تقسيم نمود: عوامل استرس‌زاي فردي كه بطور مستقيم با شخصيت و خصوصيات فردي مرتبط است و با توجه به نوع نگرش و نحوه توجه افراد به محيط پيراموني خويش تعيين مي‌شود. عوامل استرس‌زاي گروهي و سازماني كه زائيده ارتباط جمعي در داخل گروه يا سازمان مي‌باشد و بطور مستقيم با محيط كار و شرايط آن مرتبط مي‌باشد. عوامل استرس‌زاي محيطي كه شامل تمامي محيطهاي فرهنگي، اجتماعي، سياسي و حتي نظامي جامعه كه بر فرد، گروه و سازمان تأثير دارند و حتي گاهي اثر نيز مي‌پذيرند مي‌شود (ممي‌زاده، 1373، ص 47) در اينجا تذكر دو نكته الزامي است: گرچه بسياري از عوامل استرس‌از را مي‌توان در يك مقوله قرار داد اما بايستي به اين نكته توجه نمود كه برخي از اين عوامل بصورت جمعي عمل مي‌كنند زيرا ممكن است تا يك عامل استرس‌از به تنهائي قدرت ايجاد فشار بر فرد را نداشته باشد ولي هرماه با عامل ديگر باعث بروز فشار در فرد شود. عوامل استرس‌زا داراي ارتباط متقابل مي‌باشند بطوريكه از يكديگر تأثير مي‌پذيرند و بر همديگر تأثير مي‌گذارند. (ممي‌زاده، 1373، ص 98) عوامل فردي: در محيط پيرامون فرد تغيير و تحولات فراواني به دليل پيدايش فرصت يا موقعيتي جديد، مانع يا محدوديتي نو، و يا نيازي تازه رخ مي‌دهد و اگر او قادر به سازگاري با آن شرايط باشد فشاري بر او وارد نخواهد آمد اما زماني كه قادر به برقراري سازش با محيط و شرايط آن نباشد دچار استرس مي‌گردد. در رابطه با عوامل فردي به نمونه‌هاي بي‌شماري مي‌توان اشاره نمود كه در اينجا مختصري از آنها يادآوري مي‌گردد: از مهمترين عوامل فردي ايجاد استرس به تعارض، ابهام و تغييرات زندگي مي‌توان اشاره كرد. داشتن متعارض در زندگي، تعارض در هدفهاي فردي و همچنين ابهام شغلي كه ناشي از عدم آگاهي و نبود اطلاعات لازم در حرفه فرد است و نيز اتفاقات غيرمنتظره در پيش‌بيني نشده در زندگي فرد از جمله اين مسائل است (ابطحي والواني 1371). ممي زاده 1373) برخي عوامل فردي استرس‌ را اينطور بيان مي‌دارد: تعارضات در نقش، باورها، اهداف و ارزشهاي فردي هيجانات ناشي از حوادث خوشايند و ناخوشايند زندگي تغييرات در الگوهاي رفتاري، اجتماعي، نگرشها، هنجارها، نيتها و عقايد. (ممي‌زاده، 1373) تعارض در نقش- ابهام درنقش، تعارض در هدفهاي فردي، اتفاقات غيرمنتظره در زندگي جهت افراد همانند مرگ همسر يا فرزندان يا يكي از اعضاي خانواده، بيماريهاي لاعلاج بيكاري و فقر از عوامل استرس‌زاي فردي است. خصوصيات شخصيتي و روحيه افراد در دچار شدن افراد به فشار رواني بسيار مؤثر است، در حين زمينه گونه‌هاي متفاوت شخصيتي «الف» و «ب» هر كدام واكنشهاي خاصي نسبت به استرس از خود نشان مي‌دهند. در اينجا ويژگيهاي اين دو تيپ متفاوت شخصيتي بيان مي‌گردد. 1) ويژگي‌هاي افراد گونه «الف»: انجام كار بيش از حد حتي در ايام تعطيل داشتن فشار زماني در انجام امور داشتن حس رقابت و گزينش اهداف بالا بي‌قراري دائمي و عدم آرامش داشتن اضطراب و ناتواني در ايجاد آرامش روحي تعدد در اهداف و كوشش در تحقق آنها بي‌توجهي به اوقات فراغت ونداشتن هيچ‌گونه سرگرمي به جز كار سنجش كمي موفقيت و مشغوليت ذهني در رابطه با آن بي‌صبري، پرخاشگري، خشونت كمبود وقت و شتابزدگي در انجام امور مختلف (الواني، 1371) 2) ويژگيهاي افرادگونه «ب»: صبور شكيبا هستند خونسرد و آرام مي‌باشند در برخوردها ملايم هستند براي تفريح كار مي‌كنند نه براي برنده شدن، در كار كردن متعادل هستند و در اين مورد افراط نمي‌كنند. نسبت، موعدهاي كاري خيلي حساسيت‌ نشان نمي‌دهند. رقابت جو نيستند انجام استراحت و لذت بردن از اوقات فراغت اهل لاف و گزاف نيستند انجام هر كاري به جاي خود همانگونه كه از خصوصيات دو گروه برمي‌آيد گونه «الف» نسبت به گونه «ب» زمينه مساعدتري براي ابتلا به فشار عصبي دارد (الواني، 1371 ص 124) عوامل محيطي محيطهاي اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي، سياسي و حتي نظامي در يك تعامل متقابل هم بر فرد تأثير گذارده و هم از آن اثر مي‌پذيرند در اين تعامل اگر نقش محيطها مخرب باشد فرد را دچار فشار رواني مي‌نمايد در همين ارتباط دو تن از محققين بنامهاي هولمز و راهه بدين نتيجه رسيدند كه شدت اين عوامل بيشتر از عوامل فردي و گروهي است. (ممي‌زاده، 1373) الياسي از عوامل محيطي ايجاد كننده فشار رواني، به محيط فيزيكي و اجتماعي، تزلزل در سيستم اقتصادي و امكانات و عدم اطمينان در زمينه تكنولوژي اشاره مي‌نمايد. ابطحي و الواني علل اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي مربوط به استرس را چينن ذكر مي‌كنند: توفيق افراد فرصت‌طلب پايين بودن سطح فرهنگ عدم رعايت قوانين و مقررات توسط ديگران مشكلات مربوط به مسكن كمبود امكانات تفريحي سالم عدم احساس امنيت اجتماعي و يا شغلي ضعف در ايمان و معتقدات مذهبي ديگران كمبود جو محبت و دوستي آلودگيهاي موجود در محيط همانند (آب، هوا، صدا و غيره) (ابطحي والواني، 1371). عوامل سازماني: عوامل سازماني كه باعث استرس مي‌شود بستگي به ساختار سازماني، شرايط فيزيكي و هم به فرآيندهاي سازماني دارد كه در اينجا به چند مورد آن نام مي‌بريم: ساختار سازماني: تمركزگرايي بيش از حد فقدان اختيار لازم براي تصميم‌گيري تخصص‌گرايي افراطي تضاد صف و ستاد شرايط فيزيكي: سروصداي زياد در محيط كار و ازدحام بيش از حد دماي نامناسب فقدان ايمني لازم نوركم و ناكافي براي كار فرآيندهاي سازماني: ارتباطات ناقص و عدم انتقال مؤثر اطلاعات عدم وجود بازخورد كنترلهاي بي‌مورد و آزاردهنده ارزيابي غيرعادلانه ارائه اطلاعات نادرست به نظر ممي‌زاده 1371 عوامل سازماني استرس اين چنين است: تعارضات (از قبيل تعارض بين افراد، تعارض بين فرد با گروه يا سازمان، تعارض بين گروهي). انجام اعمالي از قبيل جابجائيهاي مكرر و انتقالات نابجا وتغييرات در مسئوليت در وظايف و اختيارات افراد را به طور سريع و ناگاهان. وي حرفه اساتيد ومعلمين را در رديف مشاغل پراسترس ارزيابي مي‌نمايد. همچنين ابطحي و الواني 1371 علل فشار رواني مربوط به محيط كار در نزد مديران و سرپرستان بخش صنعت را اين طور ذكر مي‌نمايند: وجود تبعيضات در محيط كار كمبود اختيارات در رابطه با وظائف و مسئوليتها مشكلات با مديران و سرپرستان كمبود حقوق و مزايا و غيره الواني اظهار مي‌كند كه نوع مشاغل كاركنان در دچار شدن آنان به فشار عصبي نقش مهمي ايفا مي‌كند. مشغلي كه تحت فشارهاي زماني هستند و زماني براي آنها اهميت بسيار دارد، كساني كه در شغل خود با خطرات و آسيبهاي فيزيكي مواجهند، مشاغل پرمسئوليت و پاسخگو نسبت به مسائل انساني يا مالي و امثال اينها نسبت به فشار عصبي حساسيت بيشتري دارند. (ابطحي والواني، 1371، ص 53). انواع استرس: همانطور كه تضاد در ابهام ضرورتاً منفي نيستند، استرس نيز پديده زشتي نيست، بلكه در مواقعي باعث ايجاد چالش در افراد مي‌شود و مي‌تواند دستاوردهاي بالقوه مبنتي را بدنبال داشته باشد. بطور كلي در نوع استرس وجود دارد: الف) استرس سازنده (مفيد و خوش‌خيم) ب) استرس مخرب (مضر و بدخيم) الف) استرس سازنده: استرس مطبوع و خوشايند مي‌باشد. احساسات مثتبي كه به يك شخص دست مي‌دهد، همانند تشويق بخاطر انجام درست وظيفه، ايجاد يك راه حل جديد يا مذاكره براي دست‌يابي به يك توافق مطلوب (مقيمي، 1378، ص 435) ب) استرس مخرب: استرس كه نامطبوع و زيان‌آور و بيماري‌زا هستند. عمده تمركز مباحث تئوريك در استرس بر روي اسرتس بدخيم است يا نيز عمده تمركزمان بر روي همين نوع است. (مقيمي، 1378، ص 435). علل ايجاد استرس بدخيم ومضر در معلمان معلمان همواره در محيط كاري خود با استرسهاي مختلفي مواجه هستند كه اغلب آنها مضر و منفي هستند كه مهمترين علل استرس بدخيم عبارتند از: محدود شدن يا مورد تهديد قرار گرفتن امنيت شغلي. ابهام در نقش فرصت محدود براي پيشرفت و ترقي حجم كاري زياد تضاد روابط متقاضي شغلي ناتواني جسمي محيط فيزيكي پر سر و صدا تنهايي وجود نامطلوب برنامهكاري دائمي درحال تغيير و بردن كارها به خانه (مقيمي 1378، ص 439). پاسخ‌هاي فيزيولوژيك بدن انسان به استرس: انسان همواره در معرض استرسي است. يك نوع تحريك است. امواج هوا، زندگي انسان را به تحريك وا مي‌دارد و او را هشيار مي‌كند ولي طوفان، ممكن است كشنده باشد. محروم شدن از محركها و فقدان استرس به مفهوم مرگ است. سيستم اعصاب انسان مانند يك شبكه متقابل عمل مي‌كند وپيام‌ها را ميان مراكز هشياري مغزي و عضلات و دستگاه‌هاي ديگر بدن انسان مبادله مي‌كند. سيستم ليمبيك بخشي از اين سلسه اعصاب است. اين سيستم داراي مراكز مختلفي براي درك احساسات، حافظه، يادگيري و ساخت هورمون‌هاي مختلف و غدد هيپوفيز، تالاموس و هيپوتالاموس است. در هنگام برخورد با يك عامل استرس‌از، هيپوتالاموس پيامي هورموني به غدد هيپوفيز مي‌فرستد. اين غده پس از دريافت پيام، هورمون ديگري را آزاد مي‌كند كه خود با تحريك غدد ديگر بدن موجبات ترشح انواع ديگر هورمون‌ها را يكي از عمده‌ترين آنها هورمون كورتيزول است، فراهم مي‌آورد. اين هورمون سوخت لازم را براي انجام واكنش‌ةاي نبرد يا گريز فراهم مي‌آورد. در پاسخ به هورمون‌هاي ديگر، قسمت قشري غده فوق كليوي فشار خون را بالا مي‌برد تا از اين طريق موجب تسهيل انتقال غذا و اكسيژن به قسمت‌هاي فعال بدن شود. حجم خون نيز در هنگام استرس بالا مي‌رود. اين امر از طريق كاهش ترشح ادرار، تجمع سديم در بدن و جلوگيري از خروج مايعات از آن صورت مي‌گيرد . در اين حالت فشار خون سيستوليك به علت افزايش آلدوسترون تا حدود 20-15 ميلي‌متر جيوه بالا مي‌رود. نكته قابل توجه اين است كه اگر چه اثرات اين هورمون‌ها بر روي قلب و عروق تقريباً مشابه است، اما بسياري از انسان‌ها و حتي حيوانات برحسب اينكه در هنگام استرس بيشتر اپي‌نفرين آزاد كنند و يا نوراپي‌نفرين به دو دسته مجزا تقسيم‌ مي‌شوند: دسته اول: كساني كه در هنگام استرس اپي‌نفرين بيشتر از نوراپي‌نفرين آزاد مي‌كنند، اين افراد بيشتر دچار بيماري تصلب شرايين و يا رگ ناگهاني به دنبال استرس مي‌شوند. اين افراد در صورت برخورد با استرس، دست و پايشان را گم مي‌كنند و معمولاً بدون دخالت مثبت تسليم موقعيت مي‌شوند و يا برعكس بي‌قرار و عصباني شده از كوره در مي‌روند. دسته دوم: كساني كه در هنگام استرس نوراپي‌نفرين بيشتر از اپي‌نفرين آزاد مي‌كنند. اين افراد معمولاً داراي كنش مثبت در برابر استرس‌هاي دارو هستند و مي‌توانند خشم و كليه احساساتشان را كنترل كنند. افرادي كه به طور منظم در هوا آزاد ورزش مي‌كنند اين گونه‌اند. البته نوع استرس نيز در تعيين اينكه كداميك از هورمون‌هاي «اپي‌نفرين» و يا «نوراپي‌نفرين» بالاتر رود، مهم است. به طور مثال، استرس‌هاي فكري مانند خشم و اضطراب بيشتر موجب ترشح اپي‌نفرين و استرس‌هاي فيزيكي مانند ورزش و يا به گوش رسيدن يك صداي بلند ناگهاني موجب ترشح نوراپي‌نفرين مي‌شود. (قاسم‌زاده، 1376، ص 46) استرس مثبت و منفي: استرس هميشه منفي نيست و نبايد از آن اجتناب كرد اگر خوب توجه كنيم، خواهيم ديد كه تعريف سليه هر نوع تقاضاي سازگاري از ارگانيسم را استرس‌آور مي‌داند بنابراين مي‌توان گفت كه تقريباً همه محركهاي بيروني مي‌توانند استرس ايجاد كنند چون همه آنها از ارگانيسم مي‌خواهند كه سازگار شود، همه اين اعمال براي سازگاري با موقعيت است بدين ترتيب، مي‌توان گفت كه در موارد زيادي، استرس خوشايند و مفيد خواهد بود مثلاً ورزش، عامل استرس‌زاي خوشايند و مفيد است، زيرا اثربخشي دستگاه قلبي، عروقي را افزايش مي‌دهد. (قريب 1371، ص 75) سعيد 1974- بين استرس خوشايند يا مثبت، مثل ورزش ملايم و استرس ناخوشايند يا منفي، مثل بيماري بلندمدت تفاوت قايل مي‌شود مي‌توان گفت كه ارگانيسم هميشه در حال استرس است خواه اين خوشايند باشد يا ناخوشايند، خواه ملايم باشد يا ناملايم نبود كامل استرس هرگز امكان‌پذير نخواهد بود مگر اينكه تحريك بيروني وجود نداشته باشد و آن زماني است كه فرد در زير خروارها خاك خوابيده است. بنابراين وجود استرس مي‌تواند جنبه ثبت نيز داشته باشد. (دادستان 1377، ص 68) استرس طبيعي يا نرمال: هر فرد در طول رشد خود، مراحل مختلف زندگي را يكي پس از ديگري پشت سر مي‌گذارد و از هر مرحله زندگي وارد مرحله ديگري مي‌شود. گذر از يك مرحله و شروع شدن مرحله ديگر خود يك استرس است زيرا فرد با نيازهاي تازه‌اي روبرو مي‌شود كه بايد با آنها سازگار گردد بنابراين هر تغيير، يك استرس است، به اين ترتيب هر فرد در طول رشد خود، خواهي نخواهي با استرسهاي زندگي روبرو مي‌شود، اسرتسهاي مانند ورود به نوجواني، ازدواج، شروع كردن يك شغل. تطبيق نيازهاي شغلي، خانوادگي، اينگونه استرسها در مقابل استرس‌هاي فاجعه‌آميز قرار دارند. (دادستان 1377، ص 82) شايد هيچ‌يك از مراحل رشد انسان به اندازه نوجواني پراسترس نباشد، زيرا نوجوان ازدو طرف تحت تأثير استرسهاست هم از درون و هم از بيرون، در اين دوره، نوجوان دچار تغييرات شناختي، جسماني و هويتي مي‌شود و رشد فكري وي گسترش مي‌يابد و در اين دوره وي به ايده آنها فكر مي‌كند. استرس‌هاي شغلي نيز يكي ديگر از استرسهاي نرمال زندگي است. افراد شاغلي كه فرزندان كمتر از 18 سال دارند، اسرتس زيادي را در زندگي تحمل مي‌كنند، به خصوص افرادي كه فرزندانشان قبل از سنين مدرسه قرار دارند، استرس بيشتري را گزارش مي‌دهند گاه فرد انتظامات زيادي از خود دارد، كارش. خانه و خانواده‌اش به بهترين نحوه اداره كند ولي در عمل نمي‌تواند از عمده اين در وظيفه به طور كامل برآيد و فقط استرس زيادي را تحمل مي‌كند. برعكس اين فرد، فردي است كه اصلاً به خاناوده و زندگي شخصي‌اش نمي‌پردازد و تمام وقت خود را صرف كار مي‌كند، اگر چه خودش راضي است ولي اين خانواده اوست كه استرس را تحمل مي‌كند در حالي كه در الگوي اول اين خود فرد است كه خودش را نابود مي‌كند. در مورد وي اين خانواده شخص معتاد به كار است كه از پا در مي‌آيد. (خودياري فرد، مجله نقد سينما شماره 17) استرس شغلي اگر چه در مواردي با مفهوم استرس متفاوت است با اين وجود، جداي از آن قابل بررسي نيست به همين دليل استرس شغلي مي‌تواند در ارتباط با هر يك از نظريات ارائه شده در بالا مورد بررسي قرار گيرد. اگر به استرس شغلي به عنوان استرس تجربه شده توسط يك فرد خاص در يك موقعيت شغلي خاص بنگريم در واقع ديدگاهي مشابه ديدگاه سليه خواهيم داشت. در عوض در نظر گرفتن مشاغلي كه به علت تقاضاي زيادي كه از او مي‌شود يا انتقادهايي كه توسط سرپرستي بر او وارد مي‌آيد، دچار استرس شده با توجه به اين ديدگاه مي‌توان استرس شغلي را چنين تعريف كرد: كنش متقابل بين شرايط كار و ويژگيهاي فردي شاغل به گونه‌اي است كه خواستهاي محيط كار بيش از آن است كه فرد بتواند از عهده آنها برآيد. (خواجه‌پور، 1377، ص 67) نشانه‌هاي استرس شغلي نشانه‌هاي استرس شغلي در مواردي مشابه استرس (به مفهوم عمومي آن) و در مواردي متفات از آن است. با توجه به نظريه بيرونيومن 1978، ص 218 سه طبقه از نشانه‌هاي استرس شغلي را كه تحت شرايط خاص اتفاق مي‌افتد عبارتند از: نشانه‌هاي روان‌شناختي نشانه‌هاي جسمي نشانه‌هاي رفتاري 1- نشانه‌هاي روان‌شناختي: آن دسته از مشكلهاي عاطفي و شناختي هستند كه بر اثر ناراحتي‌هاي ناشي از استرس شغلي بروز مي‌كنند، نارضايتي از شغل يكي از رايج‌ترين پيامدهاي استرس شغلي است. شخصي كه از شغل خود ناراضي است، با بي ميلي و به تأخير به سر كار خود مي‌آيد. و براي آنكه كارش را به خوبي انجام دهد دليل چنداني نمي‌بيند. (خواجه‌پور 1377، ص 67) 2- نشانه‌هاي جسماني: را مشكل‌تر مي‌توان تشخيص داد، زيرا در حالي كه شرايط كاري معيني با بيماريها و ناراحتي‌هاي جسماني معيني همراه هستند ولي دشوار مي‌توان فهميد كه اين ناخوشي‌ها تا چه اندازه صرفاً معلول شغل و چه اندازه نتيجه ديگري جنبه‌هاي زندگي شخصي است. شواهد و مداركي نشان مي‌دهند كه همواره رابطه‌اي بين استرس شغلي و نشانه‌هاي بيماريهاي جسماني معيني وجود دارد يكي از عمومي‌ترين بيماري، بيماري قلبي- عروقي است. (خواجه‌پور، 1377، ص 68) نشانه‌هاي رفتاري: به دو دسته تقسيم مي‌شوندك 1) نشانه‌هاي هستند كه مي‌توان گفت به طور مستقيم متوجه خود فرد مشاغل است. اين دسته شامل رفتارهايي است مثل خودداري از كار كردن، مصرف روزافزون و مشروبات الكلي، رفتارهاي ستيزه‌جويانه در برابر همكاران يا اعضاي خانواده و به طور لكي شكلهاي ميان فردي. دسته دوم از نشانه‌هاي رفتاري پيامدش به سازمان يا تشكيلات اداري برمي‌گردد و از جمله غيبت از كار و رها كردن شغل، افزايش حادثه‌هاي ناشي از كار و فقدان بهره‌وري. (خواجه‌پور، 1377، ص 68) مطالعات مربوط به استرس شغلي مطالعات مختلف و متنوعي در زمينه استرس شغلي به عمل آمده است كه در زير به برخي از اين موارد اشاره خواهد شد. دلزدگي و استرس شغلي كلمه «دلزدگي» نزد اغلب مردم شناخته شده و رايج است اما در ارتباط آن با استرس شغلي براي آنها چندان مفهوم نيست و بيشتر در مواردي همچون خوردن زياد شيرين و موارد مشابه استفاده مي‌شود. اما پنير وارنسون از دلزدگي به عنوان نتيجه استرس شغلي ياد كردند دلزدگي سه بخش دارند. بخش اول: فرسودگي يا تحميل جسمي است همانطور كه سليه و (كاپلان 1997، ص 114) بحث كرده‌اند است، اگر استرس بيش از يك دوره اتفاق افتد، ذخاير فرد را تضعيف كرده و يك حالت فرسودگي جسمي بدنبال مي‌آورد. افرادي كه مدام كارشان را متوقف مي‌كنند و خستگي شديد همراه با ناتواني در به خواب رفتن دارند، دچار دلزدگي شده‌اند، بعلاوه داراي نشانه‌هايي همچون كاهش انرژي، كوفتگي مزمن و ضعف متداول هستند. بخش دوم: فرسودگي هيجاني است، هنگامي كه فردي تحت شرايط شديد استرس شغلي قرار دارد، همزمان با تحليل و تضعيف منابع جسماني، منابع هيجاني هم مي‌توانند تضعيف شوند. كارگر يا كارمند دلزده احساساتي چون افسردگي، نااميدي و بي‌ياوري نشان مي‌دهد و خشنوديي كه قبلاً از كارش داشته و براي او و خانواده و دوستانش سودمند بوده است، كاهش يافته و خشنودي كلي او از زندگي كاهش مي‌يابد. بخش سوم: فرسودگي رواني است، نگرشهاي منفي به كار، به مراجعان شركت و به همكاران از نشانه‌هاي فرسودگي رواني هستند. نتايج دلزدگي كه بوسيله پتروآرنسون مورد توجه قرار گرفته‌اند شديد هستند. كارگراني كه دلزده هستند نه فقط ممكن است شغل خود را ترك كنند، بلكه ممكن است حرفه خود را نيز كنار بگذارند كه اين خود براي جامعه، ضايعه‌اي شديد و بويژه براي مشاغلي كه نياز به آموزش بيشتر دارند، به دنبال دارد. (خواجه‌پور، 1377، ص 118) ابعاد گوناگون نقشهاي شغلي از جمله مهمترين قسمت تحليلي سازمانهاي اجتماعي همان نقشهايي است كه اعضا بايد در ايفاي آنها كوشش و مساعي لازم را بنمايند. نقش عبارت است از يك سلسله فعاليت‌هاي فيزيكي و دفاعي كه بايد براي انجام يك ايده، يك فرآورده و يا يك خدمت از طريق مساعي و كوشش عملي نيروي كار با كمك وسايل وتجهيزات تكنولوژيكي ايفاء گردد. از جانب ديگر نقش يك پديده ديناميكي است كه افراد جامعه براي ايفاي آن از وسايل و تجهيزات مكانيكي و شيوه‌هاي تكنولوژيكي استفاده مي‌نمايند. از نظر گستلز و همكارانش ابعاد مختلفي براي نقشهاي شغلي بيان گرديده: نقش، مبين مقام يا وظيفه‌اي است كه براي يك موسسه تعيين شده است. انتقادات نقش افراد پديده‌اي قبل از عمل است كه بدانها واگذار مي‌شود. نقش پديده‌اي انعطاف‌پذير است كه متناسب با شاخصها تابعي قابل تغيير است. نقش پديده‌اي مركب است بدين معني كه ارتباط نزديك با ديگر نقشها دارد. (خواجه پور، 1377، ص 76) فشارهاي ناشي از نقش در يك سازمان ايفاي نقش با رفتارها و انتظامات معيني همراه است. ايفاي نقش به گونه ناصحيح كه مي‌تواند براي كارمند استرس بوجود آورد و طبقه پاسخ دارد: يكي تضاد قنش (تضاد ناشي از خواستهاي كار) و ديگري ابهام نقش (نداشتن ديدي روشن نسبت به كار محول شده به او) هدفهاي كار، انتظارات همكاران براي فرد روشن نيستند. عدم پسخوراند منجر به سردرگمي، ناكامي، درماندگي و استرس مي‌گردد. تضاد نقش: مردم نقش‌هاي متعددي به عهده دارند. بخري از اين نقش‌ها به شغل مربوط‌اند و برخي ديگر به دنياي خارج از محيط شغل ممكن است ما عضو گروه‌هاي مختلف بوده و در هر كدام نقش خاصي داشته باشيم. مشكل وقتي رخ مي‌نمايد كه اين انتظارات همزمان با هم، ناهماهنگ و متعارض باشند، يا تضاد نقش وقتي است كه از كارگر تقاضاهاي متضادي خواسته شود يعني ديدگاههاي شخص ممكن است با ديدگاه‌هاي مافوقش متفاوت باشد يا بين ارزشهاي شخصي، اجتماعي و خانوادگي فرد و شغلش ناهمخواني وجود داشته باشد. (خواجه‌پور، 1377، ص 78) استرس از نظر جنسيتي (زنان دربرابر استرس) در اكثر كشورهاي غربي با تغييرات بنيادي نقش زن مواجه هستيم ضرورتهاي اقتصادي همراه با جنبش‌هاي دفاع از حقوق زنان، آنها را در جهت انتخاب يك زندگي فعال حرفه‌اي سوق داده است و جاه‌طلبي طي سلسله مراتب سازماني و برعهده گرفتن حرفه‌اي مستقل را در آنان برانگيخته است. براي مثال در ايالات متحده آمريكا، 6/23 درصد از ميزان و كارمندان ما را زنان تشكيل مي‌دهند. كار در محيطي كه اكثريت با مردان است موجب مي‌شود تا زنان، تابع فشارها و تنشهايي به مراتب بيشتر ازمردان همكار خود باشند. افزون براسترسهاي ناشي از خانه و خانواده، زناني كه در احساس انزوا، تعصبهاي جنسي همكاران هر دو بطور كلي سرخوردگيهايي كه به دليل جو فرهنگ سازماني بوجود مي‌آيند، نيز مواجهند. زناني كه مسئوليت مديريت را بر عهده دارند و نيمرخ رواني آنها نيز به گونه‌اي است كه آنها را در معرض خطر تنيدگي شديد قرار مي‌دهد، در محل كار خود تحت تأثير تنشهاي گسترده‌اي قرار مي‌گيرند كه ناشي از افراط در كار و مشكلات وابسته به نقش آنها دراعمال قدرت است و زنان در كانون خانوادگي نيز از حمايت‌هاي رواني و مادي همسران خود بهره‌مند نيستند. (دادستان 1377، ص 79) استرس زنان كارمند تقريباً 90 درصد از جامعه زنان كشورهاي غربي به كار اشتغال دارند يا آنكه به دلايل مختلف در دوره‌هايي از زندگي خود كار خواهند كرد. وسايلي كه به علت پيشرفت تكنولوژي براي آشپزي و نظافت منزل فراهم شده‌اند، به كاهش قابل ملاحظه مدت‌ زماني كه به خانه‌داري اختصاص مي‌يافت منجر شده است. تورم و ركورد اقتصادي در جوامع پيشرفته صنعتي، مشاركت زنان در اداره امور مالي خانواده را الزامي ساخته و درآمد دو نفر در يك خانواده، امكان مقابله با مشكلات ناشي از اعتصابها و بيكاريها را فراهم كرده است. (دادستان 1377، ص 83) زنان مطلقه براي تأمين زندگي و حفظ استقلال خود، بايد كار كنند و بالاخره تعداد روزافزون افراد مجرد، بالا رفتن سن ازدواج را افزايش اهميت اشتغال، تمايل به استقلال شخصي و مالي را در زنان تقويت كرده است. استرس زنان كارمند، با در نظر گرفتن وضعيت اقتصادي- اجتماعي ثابت مي‌كنند كه زنان كارمند تحت تأثير تنشهايي به مراتب شديدتر از كارمندان مرد هستند. بطور خلاصه، تنشهايي كه زنان كارمند در محدوده كار خود تحمل مي‌كنند ناشي از منابعي هستند كه زنان در تغيير دادن آنها ناتوانند زيرا ريشه در تبعيضهاي در قلمرو اجتماعي و خانوادگي زنان كارمند مي‌دانند كه بخش عمده از استرس گسترده آنها ناشي از تعارضهاي بين همسر و جريان كار و بين جريان كار و زندگي خانوادگي است و به عبارت ديگر، اين زنان هنوز از حمايت همسران خود برخوردار نيستند. توصيه همه پژوهشگران در اين قلمرو اين است كه بايد مؤسسات را نسبت به مسائل زناني كه مسئووليت دوگانه‌اي در محل كار و كانون خانوادگي خود دارند هشيار كرد تا تغييراتي را در محيط سازماني و فرآيندهاي تصميم‌گيري مؤسسات ايجاد كنند. در غير اينصورت، زناني كه مي‌خواهند سلسله مراتب حرفه‌اي را طي كنند بايد همچنان بهاي انساني گزافي را متحمل شوند. دادستان، 1377 اكثر زناني كه داراي ريخت A هستند در بين كارمندان جوان و كارمندان سطح متوسط قرار دارند و به خصوص در بين اين كارمندان جوان است كه بي‌حوصلگي، روحيه رقابت، جدال با مسئوليت و احساس فشار دايم مشاهده مي‌شود. تبعيض جنسي، اين ريخت رفتاري را تشديد و فعال مي‌كند. اگر زنان بخواهند سلسله مراتب حرفه‌اي را طي كنند، به خوبي ارزشيابي شوند و در سازمان اداري پيشرفت كنند. زياد آنها بايد الزاماً بيش از مردان باشد. در اغلب موارد، آنها بايد برنامه‌هاي شخصي خود درباره تشكيل يك زندگي خانوادگي را به تعويق بيندازند و بهاي انساني گزافي را تحمل كنند. چه، همه اين تنشها با اختلال‌هاي خواب، حالتهاي عصبي، احساس خستگي، مشكلات صبگاهي به هنگام برخاستن از خواب و ميل به انزوا همراهند. نظريه‌هاي استرس الف) از ديدگاه پزشكي استرس يك حالت ارگانيك است كه معمولاً با افزايش فشار خون و ضربان قلب و پريدگي رنگ چهره و نشستن عرق سر بر پيشاني همراه است و تحت شرايط مناسب مي‌تواند موجب تغييرات در عملكرد جسماني شود كه اگر شديد و يا مزمن باشد به نوبه خود منجر به بيماري مي‌گردد (فخيمي، 1381، ص 19) علي‌رغم اين واقعيت به عقيده انگلس، فشار عصبي را نبايد با مفهوم نوعي نيرو كه شخص قرباني آن مي‌شود همچنين استرس را نبايد به عنوان نفوذ غرب روان‌شناسي و يا جامعه‌شناختي كه به تنهايي مي‌تواند باعث فرو ريختن شخص و يا باعث بيماري رواني و يا جسماني او بشود در نظر گرفت برعكس استرس را به عنوان عاملي مورد توجه قرار داد كه مي‌تواند عكس‌العمل‌هاي متعدد ارگانيك را سبب شود كه برخي از آنها ممكن است در ابتدا به بيماري نقش داشته باشند و برخي ديگر پاسخ‌هاي سالم و سازگارانه رشد شخصيت را موجب شوند (مجموعه مقالات، اولين سمينار ترس و بيماري‌هاي رواني مقاله استرس). امروزه اغلب مردم كلمه استرس را بصورت موضوعي متداول و يا گونه‌اي از يك بيماري «اپيدمي» به كار مي‌برند. با تمام جنبه‌هاي منفي كه در فرهنگ عام راجع به استرس وجود دارد اين پديده داراي جنبه‌هاي مثبت نيز مي‌باشد. جنبه منفي استرس مخرب يا دلگرمي مي‌گويند كه از دريافت خبرهاي ناگوار و يا تقاضاهاي غيرمنطقي به فرد دست مي‌دهد. (بلورچي، 13، ص 32) انواع استرس كه معلمان با آن برخوردارند امروزه مشخص شده‌اند و اين انواع استرس به وسيله بخش‌هاي عصبي و مسائل رواني- فيزيولوژيكي تشديد مي‌شوند. تحقيقات نشان داده كه علائم فيزيولوژيكي استرس شامل انواع امراض فيزيكي و علائم رواني آن به نوبه خود بيماريهاي رواني را بوجود مي‌آورد. شكل 1 انواع بيماريهاي جسمي و رواني ناشي از استرس: و از سوي ديگر پژوهش‌هاي انجام شده ثابت كرده كه نوع و شدت واكنش‌هاي افراد در مقابل استرس‌هاي زندگي هميشه رابطه‌ مستقيمي با شدت عوامل استرس‌زاي زندگي نداشته بلكه در درجه اول با چگونگي درك و نحوه ارزيابي فرد از رويداد يا ميزان احساس خطر و تهديدكنندگي واقعه براي وي در ارتباط مي‌باشد (نيك‌خواه، روش‌هاي برخورد با استرس‌هاي زندگي). ب) ديدگاه روان‌شناسي: استرس ديرينه پرداختن به استرس را مي‎توان با ديدگاه دوگانه انگاري تن و روان و تأثيرات هر يك بر ديگري در نظريات افلاطون و ارسطو مربوط دانست. از نظر واژه‌شناسي، استرس كلمه يوناني است كه در قرن 17 به معناي سختي و دشواري بكار رفته است، در اواخر قرن 18 از استرس به معناي نيرو و فشار زياد تلاش بسيار استفاده شده است. در سال 1910 اسلر علت سرفه بيماري از آنژينهاي صدري (سكته خفيف قلبي) در بين مشاغلين بهبود در محيطهيا كاري برخورد تند و هيجاني آنها دانست (كوپر 1373، ص 97) براي ما اهميت دارد بدانيم كه اين ويژگي‌هاي شخصيتي كه ديگر حوزه‌هاي زندگي بررسي شده‌اند چگونه در تجربه شاغل در محيط كار اثر مي‌گذارند. شخصيت نوع اول: اين نوع افراد هميشه شتاب زده‌اند و چون اغلب مي‌كوشند در زمان محدودي كارهاي هر چه بيشتري انجام دهند، همواره دچار كمبود وقت هستند و به همين علت در يك زمان چند كار با هم انجام مي‌دهند و وقتي كه ساعاتي از وقتشان با فعاليت‌هاي پيش‌پا افتاده تلف مي‌شود، دچار بي‌حوصلگي مي‌شوند. دومين نوع شخصيت: هميشه در تلاش ستيزه‌آميز به سر مي‌برند. سائقي براي پيشرفت دارند كه آنها را به رقابتي شديد با ديگران وا مي‌دارد و در جريان اين رقابت احساسهاي ديگران را ناديده مي‌گيرند. افراد نوع الف در محيط كار، در زندگي خانوادگي و حتي در ساعات فراغت نيز رفتار رقابتي دارند و در نتيجه بياكار نمي‌نشينند. سومين: جزء تشكيل دهنده شخصيت چنين افرادي دشمن شديد آنها است. ممكن است پيوسته از ديگران بدگمان و رنجيده خاطر و هم از اطرافيان خود به آساني عصباني شدند. نظر ديگران در محيط كار نسبت به چنين افرادي اين است كه آنها آدمهايي هستند شكاك، ستيزه‌جو و از ديگران به راحتي كينه به دل مي‌گيرند. برخي از ويژگيهاي شخصيت ممكن است موجب وخيمتر شدن استرس شغلي شوند كه اين مورد درباره الگوي رفتاري نوع اول صادق‌تر است. ويژگيهاي شخصيتي معني مانند: حس سامان يافتگي، مي‌توانند با مهار پذيرتر كردن وضعيت‌هاي دشوار، به حل استرس شغلي كمك كنند. دوم: وقتي به استرس شغلي پرداخته مي‌شود، زندگي خانوادگي افراد نيز مورد توجه قرار گيرد، زيرا استرس ناشي از كار ممكن است به خانه سرازير شود به همين نحو استرس محيط خانوادگي به محل كار منتقل شود. سوم: به علت نقدان كنترل عاملهاي استرس شغلي كه پاسخهاي عادي مقابله را بي‌اثر مي‌كند، مقابله با استرس ناشي از كار با مشكلات خاصي روبه‌رو است. از اين رو مداخله در استرس شغلي كه هدف آن يا منشأ محيطي استرس است يا پاسخهاي فردي در برابر استرس، ارزش حياتي دارد. (خواجه‌پور، 1377، ص 145) ج) از ديدگاه اجتماعي تا ديروز رابطه سلطه‌پذير به دليل توقعات شايد هوا و هوس ارباب استرس‌زا بوده است. بتدريج اين اسارت رنگ بافته و جاي خود را به قيود سنديكاي داده است كه در آن تني چند براي مصالح ديگران تصميم گيرنده در گذشته فرد در انجام وظيفه خود با آهنگي يكنواخت، اعمالي تكراري و ساعتها كار درگير بود. امروزه هر فرد معاني با «شوك آينده» روبرو است اين شوك در تمام سطوح قابل لمس است، استرس مسلم يا به عبارت ديگر سازگاري با شرايط جديد كه سازگاري با شرايط جديد كه سازگاريهاي پيشين را نابود مي‌كند و به معناي مقابله با تحريكات بيش از حد محيط، تسريع فرآيندهاي دنياي صنعتي، تغيير عقايد، جابه‌جايي و تجديدنظر در مدار كار به خاطر پيدايش فنون جديد در گروه‌هاي جديد كار است. از ديدگاه تافلر «شوك آينده» در سه سطح وارد عمل مي‌شود كه عبارتند از: حسي، شناختي و ارادي نظريه‌هاي جديد، بي‌ترديد نياز به استراتژيهاي تازه دارد، و به آنهاي كه كمتر مجهز هستند احتمالاً در چاره‌اي جز كناره‌گيري نخواهد داشت. دوران مبارزه طبقاتي سيري شده است و حال ديگر انسان، شرافت زحمتكشي خود را مي‌طلبد و مي‌خواهد بيشتر در صحنه اجتماعي حضور يابد. اين همه تحولاتي كه هم اكنون طراحي شده، توانايي عظيمي از سازگاري، و حتي زيست‌شناسي نويني را طلب مي‌كند. حمايت اجتماعي چه تأثيري ممكن است در استرس شغلي داشتند: اين حمايت همان‌طور كه به افراد در برخورد با عاملهاي استرس در ديگر حوزه‌هاي زندگي كمك مي‌كند و مي‌تواند در جريان مقابله با استرس شغلي نيز نتايج مثبتي به بار آورد. پژوهشها نشان مي‌دهد كه نتيجه‌گيري منطقي با واقعيت جور درمي‌آيد. راسل و ديگران (1987) درباره حمايت اجتماعي و استرس شغلي معلمان بررسيهاي انجام داده‌اند كه معلوم شده، معلماني كه از حمايت بسيار بالايي برخوردارند و موجب مي‌شود به ارزش و اعتبار خود، اطمينان بيشتري داشته باشند، كمتر دستخوش فرسودگي عاطفي در جريان كار مي‌شوند و احساس كاميابي بيشتري از كار خود مي‌كنند و حمايت، وقتي به خصوص سودمند بود كه از ناحيه سرپرستان شخصي صورت مي‌گيرد. (خواجه‌پور. 1377، ص 61) آيا تنها افراد خاصي هستند كه نمي‌توانند با استرس مقابله كنند: در واقع نه بسياري از مردم فكر مي‌كنند افرادي كه تحت فشار رواني هستند، به طور دائم در تلاش وتلاطم مي‌باشند هركسي ممكن است با مشكلات استرس‌آميز مواجه شود، بعضي از مردم نسبت به بعضي ديگر آمادگي بيشتري براي تحت استرس قرار گرفتن را دارند. افرادي كه بيش‌تر اوقات غمگين هستند، افرادي كه خودشان را دست كم مي‌گيرند، كساني كه انتظار دارند همه كارهايشان در طول 5 دقيقه انجام مي‌پذيرد، كساني كه غالباً در حال رقابت هستند،‌افرادي كه غالب خود را مورد بازخواست قرار مي‌دهند و احساس مي‌كنند كه اگر همه چيز مطابق ميل آنها نباشند شكست خواهند خورد، كساني هستند كه به احتمال زياد در مقابل موقعيت‌هاي استرس‌از پاسخ‌هاي نامناسب مي‌دهند، كسي كه زياد غمگين نيست و عموماً ارام است مي‌تواند به خوبي از عهده استرس‌هايي كه با آنان مواجه مي‌شود برآيد بعضي از مردم در مواجهه با موقعيت‌هاي استرس‌آميز دچار آشفتگي مي‌شوند و تصور مي‌كنند كه هيچ كاري از دست آنها بر نمي‌آيد دراين صورت ممكن است به تدريج سلامتي آنها به خطر بيفتد زيرا هر كس براي برخورد با مشكلاتش احتياج به يك آرامش نسبي دارد. (مقاله‌اي از خودياري فرد، جمله نقد سينما، شماره 17) كسي كه تحت فشار رواني قرار دارد منابع گوناگون فشار در زندگي افراد متخلف منجر به روز واكنشهاي متفاوت مي‌شود برخي از مردم بهتر از سايرين مي‌توانند با اين عوامل محرك واكنش‌زا مقابله كنند و در مواقع رفتارشان طوري است كه از عهده مبارزه‌طلبي‌ها و هماورد جوييهاي محيط برمي‌آيند. در حاليكه بسياري از مردم با توجه به جنبه‌هاي شخصيتي نسبت به فشار رواني كاملاً متعدد و بي‌تفاوتند بدين معني كه اگر با عوامل تنش‌زا مواجه شوند قادر نيستند با آنها مقابله كنند البته بسياري هستند كه در بوجود آوردن اين تفاوتها دخالت داشته كه از ميان آنها مي‌توان به شخصيت انگيزه، توانمند بودن و يا بالعكس ناتواني در امر مقابله با مشكلات خاصي كه در شرايط ويژه پيش مي‌آيند قدرت تغيير توانائيها و استفاده به جا و صحيح از آنها برخورداري از بصيرت لازم و كافي نسبت انگيزه‌ها و نيز نقاط ضعف خود بسيار عوامل اشاره نمود (قراچه‌داغي، شريعت ص 22). تحقيقات پيشين: ميلستين 1983) در بررسي استرسهاي سازماني در مورد معلمان دريافت كه بروز استرس ابتدا بصورت عاطفي است و بعد شكل رفتاري و فيزيكي، در سيستم آموزشي مسائلي مانند فقدان امكانات، انگيزش دانش‌آموزان و مشكلات انضباطي بيشترين رتبه را از نظر استرس دارا هستند. مسائل كلاسي نسبت به خود سازمان استرس بيشتري ايجاد مي‌كنند و ميان جنس و سن از نظر استرس تفاوت معني‌داري وجود نداشت. ولي معلمين كم‌سابقه نسبت به افراد با سابقه استرس بيشتري را گزارش نمودند كه شايد علت آن كم‌تجربگي آنان باشد. ماي كليتون 1983) در بررسي استرس معلمين ابتدائي و متوسطه شرط عوامل استرس آنها را چنين دريافت، جو مدرسه،‌زياد بودن كار معلم، ارتباطات نامطلوب در محيط كار، رفتار نابهنجار بسياري از دانش‌آموزان و انجام تغييرات در نظام آموزش و پرورش، عدم آنشايي با اهداف برنامه‌هاي جديد، مشكلات تدريس انفرادي، كمبود كمكهاي حرفه‌اي، پائين آمدن منزلت اجتماعي معلم، كمبود امتيازات مادي. (منتقل از پايان‌نامه، رجب‌پور 1379) كرياكو و ساتكليف 1977) چهار عامل اساسي استرس معلم را، بر رفتاري دانش‌آموزان، شرائط نامساعد كار، فشار زماني و شرايط نامساعد هر مدرسه دانستند. چاند 1990) در تحقيق خويش با عنوان «فشارزاها، استرس، اضطراب و امنيت شغلي معلمان» نتيجه گرفت كه اكثريت معلمان يك احساس مثبت درباره امنيت در شغل دارند و يك رابطه مثبت بين متغيرهاي كار و امنيت شغلي وجود داشت ولي ميان متغيرهاي شخص (سن، جنس و غيره) با امنيت شغلي رابطه‌اي وجود نداشت. پاليس 1992) در تحقيق خويش بر روي 244 نفر از معلمان كه از نظر رفتاري نامنظم بودند دريافت متغيرهاي همانند شرايط محيط مدرسه، مشكلات مسير شغلي و گرانباري كار، نسبت به ارتباط مستقيم با دانش‌آموزان استرس زيادتري ايجاد مي‌كنند همچنين عواملي چون خستگي، ناكامي و انتقال موارد منفي زندگي بيرون به كلاس درس، بطور مداوم در ايجاد استرس مؤثر هستند). (منتقل از پايان‌نامه رجب‌پور 1379) 1- جمشيدنژاد 1375 تحقيق تحت عنوان بررسي و مقايسه استرس شغلي و رضايت‌ شغلي و رضايت شغلي معلمان مدارس ابتدائي بعمل آورده. در آن از دو پرسشنامه سنجش استرس شغلي معلمان در رضايت شغلي آنان براي جمع‌آوري اطلاعات استفاده شده است. در اين بررسي نمونه‌اي به تعداد 53 معلم به حجم كلي 38 درصد از كل جامعه پژوهش (معلمان ابتداي شهر اهواز) اطلاعات خود را به روش زمينه‌يابي بدست آورده. در اين تحقيق اطلاعات جمع‌آوري شده پس از تجزيه و تحليل نتايج زير را مشخص كرده است. اكثر معلمان (71 درصد از كل آزمونها) شغل خود را به عنوان معلمان مدرسه زياد يا خيلي زياد استرس‌آور ارزيابي كرده‌اند. كه كمي بيش از اين تعداد (78/5 درصد معلمان از شغل خود خشنود نبوده‌اند. بدنبال اين دو نتيجه و يا مشاهده همبستگي منفي بين استرس شغلي منابع ايجاد آن در رضايت شغلي مشخص شده كه معلمان كه از استرس شغل خود خشنودتر بوده‌اند كه استرس كمتري را از شغل خويش گزارش كرده‌اند. از طرف ديگر بين ميزان استرس شغلي معلمان كم‌سابقه و پرسابقه معلمان ابتدائي تفاوت آماري معناداري مشاهده نشده و فقط معلمان زن با معلمان مرد از نظر ميزان استرس شغلي تفاوت تفسير و معناداري نشان داده‌اند و بالاخره منابع ناكافي در مدرسه بيشترين استرس را در بين ساير عوامل استرس‌آور به خود اختصاص داده‌اند. نزهت 1376) عنوان بررسي ميزان منابع استرس شغلي معلمان استان فارس بعمل آورده است. ابزار مورد استفاده به منظور سنجش ميزان و منابع استرس شغلي مقياس از نوع ليكرت بود كه اعتبار ابزار آن بوسيله تحليل مواد و صاحبنظران و تحقيقات انجام شده با استفاده از روش بازآمايي و آلفا كروبناخ محاسبه گرديد. نمونه شامل 33 نفر باروش تصادفي خوشه‌اي انتخاب و اطلاعات لازم جمع‌آوري شده اطلاعات جامعه مورد تجزيه و تحليل قرار گرفتند. نتايج بدست آمده معلمان زن بطور متوسط و زياد احساس استرس شغلي مي‌نمايند و همچنين بين معلمان زن از نظر ميزان استرس شغلي كلي تفاوت وجود ندارد اما فشار شغلي ناشي از منابع بين معلمان زن بيشتر از معلمان مرد است. عمده‌ترين منابع استرس معلمان (حقوق نامناسب، ميزان كار، فقدان يا ناكافي بودن منابع و ارزيابي و گزارش عملكرد خودشان بود. بين استرس شغلي و منابع استرس معلمان همبستگي مثبت و معني‌داري وجود داشت و بالاخره سه عامل فشار، وضعيت كار و مسئوليت‌ها و عدم همكاري، حل تضادها و ميزان كار متغيرهاي پيش‌بيني فشار شغلي معلمان در سه مقطع بودند. منابع: ابطحي، حسين والواني، مهدي (1371) پژوهش پيرامون فشارهاي عصبي مديران بخش صنعت در كشور، فصلنامه مطالعات مديريت، شماره پنجم. اسفرجاني، يحيي (1353) روانشناسي صنعت، انتشارات علم و صنعت ايران. بلورچي، پروين (1367) فشار رواني (مولف: شفر مارتين.) پريور، علي (1372) نابسامانيهاي رواني، انتشارات كومش خواجه پور، غلامرضا (1377) استرس شغلي (مؤلف:‌ زندان آزراس- اليزابت ام آلتماير) خودياري فرد، محمد (1376) چگونه آرام باشيم و فشار رواني را كاهش دهيم، مجله نقد سينما شماره 17. دادستان، پريرخ (1377)، تنيدگي يا استرس (استورا) انتشارات رشد قاسم زاده، فريد (1376) استرس و ريشه يابي عوامل ايجاد كننده و راههاي مقابله با آن، انتشارات: پزشك قريب، عباس (1371) استرس دائمي (مولف: هنري لو، پيرلو) انتشارات درخشش قراچه داغي، مهدي- شريعت زاده، ناهيد (1373) فشار رواني و راههاي شناخت مقابله (مولف: كوپر، كاري ال) رجب پور، محمدرضا (1379) بررسي رابطه جو سازماني مدارس در دبيرستانهاي دخترانه و پسرانه، پايان نامه كارشناسي ارشد دانشاگه تربيت مدرس علوم انساني مقيمي، سيد محمد (1378) سازمان مديريت ممي زاده (1373) علل فشارهاي رواني نيك خواه، روش هاي برخورد با استرس هاي زندگي

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته