مبانی نظری وپیشینه تحقیق بهداشت روانی و ورزش (docx) 47 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 47 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
مبانی نظری وپیشینه تحقیق بهداشت روانی و ورزش
فصل دوم: پيشينه و اربيات تحقيق9
مقدمه و كليات10
تاريخچه16
مختصري درباره تاريخچه بهداشت رواني در ايران32
بهداشت رواني و ورزش41
مراحل رشد و ارتباط آن با ورزش49
نقش بزرگسالان در ورزش كودكان و نوجوانان50
نقش مربي در بهداشت رواني52
پژوهش در انگيزه ، رضايت و تعارض53
بهداشت رواني و اجتماع56
عوامل اجتماعي موثر در بهداشت رواني59
مركز راهنمايي كودك60
كودكان و نوجوانان ناسازگار61
علل پيدايش رفتار كودكان و جوانان ناسازگار62
علل عاطفي63
درمان64
پيشگيري66
فصل دوم
پيشينه و ادبيات تحقيق
مقدمه و كليات
تعريف
بهداشت رواني (1) ،روانپزشكي پيشگير (2) ، بهداشت رواني اجتماعي (3) ، و يا روانپزشكي اجتماعي (4) به كليه روش ها و تدابيري اطلاق مي شود كه براي جلوگيري از ابتلاء و درمان بيماري هاي رواني و توان بخشي بيماران رواني موجود به كار مي رود .
دو واژه اخير بعد از سومين انقلاب در روانپزشكي (5) از سال 1963كه باعث ايجاد مراكز جامع روانپزشكي در مناطق جغرافيائي و يا جمعيتي معين گرديده به كار مي رود .
مشكل تعريف
مشكل تعريف بهداشت رواني از آنجا سرچشمه مي گيرد كه هنوز تعريف صحيح قابل قبولي براي بهنجاري (6) نداريم . البته تعاريف و نقطه نظر هاي زيادي با توجه به شرايط و موقعيت هاي اجتماعي ، سنن و فرهنگ براي بهنجاري شده است . پزشكان و افرادي كه با ديد پزشكي به مسئله نگاه مي كنند هنجاري يا سالم بودن را نداشتن علايم بيماري تلقي مي كنند و به عبارت ديگر سلامتي و بيماري را در دو قطب مخالف يكديگر قرار مي دهند و براي اينكه فردي سالم بيمار شود بايستي از قطب سالم به قطب مخالف برود . اين امر در بعضي از بيماري ها منجمله بيماري هاي عفوني ممكن است صادق باشد ولي در بيماري هاي رواني صادق نيست . عدم وجود علايم بيمار رواني و يا از بين رفتن علايم بيماري در اثر درمان ، به اين معني نيست كه فرد از سلامت رواني كامل برخوردار و به اصطلاح سالم است .
بيماران مبتلا به صرع ، جنون ادواري و انواع افسردگي ها و نظاير آن از اين قبيلند . البته اين موضوع منحصر به بيماري هاي رواني نيست و در اكثر بيماري هاي جسماني نيز صدق مي كند . بيماران مبتلا به فشارخون و يا بيماري قند. غيره .
اگر به علت استفاده از دارو ، فشارخون عادي و يا قند خون در حد طبيعي دارند دليلي بر سلامي آنها نيست چون قطع درمان باعث پيدايش و برگشت علايم بيماري خواهد شد .
پزشكان و روانپزشكان بهداشتي (2) كه در سازمان هاي بهداشتي با طب پيشگيري و برنامه هاي اجرائي سروكار دارند و به اصطلاح ديد بهداشتي دارند مانند اپيدميولوژيست ها براي تعريف بهنجاري از نرمال ميانگين (3) يا زنگولة معروف منحني توزيع عمومي استفاده مي كنند و افراد را با خصوصيات افراد ميانگين مقايسه مي كنند . اي روش جنبه باليني و درماني نداشته و جنبه آماري دارد. بعلاوه تعيين خصوصيات افراد ميانگين كه از طريق آماري بدست مي آيد خود مسئلة قابل بحثي است .روانپزشكان فردي را از نظر رواني عالم مي دانند كه تعادلي بين رفتارها و كنترل او در مواجه به مشكلات اجتماعي وجود داشته باشد . از اين ديدگاه انسان و رفتار هاي او در مجموع يك سيستم در نظر گرفته مي شود كه براساس كيفيات تاثير و تاثر متقابل عمل مي كنند . با اين ديدسيستميك ملاحظه مي شود كه چگونه عوامل متنوع زيستي انسان بر عوامل رواني اجتماعي او اثر گذاشته و بالعكس از آن اثر مي پذيرد . به عبارت ديگر در بهداشت وتعادل رواني ، انسان به تنهايي مطرح نيست بلكه آنچه مورد بحث قرار مي گيرد پديده هايي است كه در اطراف او وجود دارند و به جمع سيستم و نظام او تاثير مي گذارند و از آن متاثر مي شوند .پس از ديد روانپزشكان سلامتي عبارتند از تعادل ر فعاليتهاي زيستي ، رواني و اجتماعي افراد كه انسان از اين تعادل سيستميك و ساختارهاي سالم براي سركوب كردن و تحت كنترل در آوردن بيماري استفاده مي كند. روانكاوان و طرفداران فرضيه هاي روانكاوي از شخصيت ايده آل صحبت مي كنند و من را ميانجي بين خواسته هاي "نهاد"و كنترل و مواخه "فوق من "مي دانند بهنجاري را ميانجيگري صحيح و منطقي بين دوقدرت"نهاد" و "ابرمن "مي دانند .روانكاوان به مراحل مختلف رشد رواني و عملكرد صحيح و خالي از تعارض ايگو ، استفاده از مكانيسم هاي دفاعي سازنده از فربه ها و فشارهاي شديد را دليل بر سلامت و تعادل روان مي دانند . كارهاي اريكسون و هارتمن نينمو به منظور تاييد اين نظريه است . كارشناسان سازمان بهداشت جهاني سلامت فكر و روان را اينطور تعريف مي كنند :"سلامت فكر عبارتست از قابليت ارتباط موزون و هماهنگ با ديگران ، تغيير و اصلاح محيط فردي و اجتماعي و حل تضادها و تمايلات شخصي به طور منطقي ، عادلانه و مناسب ". لوينسون و همكارانش در 1962سلامتي روان را اينطور تعريف كرده اند :"سلامتي روان عبارتست از اينكه فرد چه احساسي نسبت به خود ، دنياي اطراف ، محل زندگي ، اطرافيان مخصوصا با توجه به مسئوليتي كه در مقابل ديگران دارد ، چگونگي سازش وي با در آمد خود و شناخت موقعيت مكاني و زماني خويشتن ".
كارل فنجر مي گويد :"سلامت رواني عبارتست از سازش فرد با جهان اطرافش به حداكثر امكان به طوري كه باعث شاي و برداشت مفيد و وموثر به طور كامل شود".
طبق تعريف واتسون موس مكتب رفتار گرايي رفتار عاي نمودار شخصيت انسان سالم است كه موجب سازگاري او با محيط و با نتيجه رفع نيازهاي اصلي و ضروري او مي شود .
تعريف گينزبوگ در مورد بهداشت رواني عبارت است از :"تسلط و مهارت در ارتباط صحيح با محيط بخصوص در فضاي مهم زندگي عشق ، كار تفريح ". اين شخص و همكارانش براي توضيح بيشتر مي گويند : در استعداد يافتن و ادامه كار ، داشتن خانواده، ايجاد محيط خانوادگي خرسند ، فرار از مسائلي كه با قانون درگيري دارد ،لذت بردن از زندگي و استفاده صحيح از فرصت ها ملاك تعادل و سلامت روان اس ".
با توجه به تعريف بهنجاري ، از ديدگاههاي مختلف و پيچيدگي علوم رفتاري در پزشكي و عدم تعيين مرزو حد رفتار عادي ، ارتباط جسم و روان ،رابطه علوم رفتاري در پزشكي از يك طرف و روانشناسي ، فلسفه علوم انساني و جامعه شناسي از طرف ديگر ، كمبود تحقيقات و مطالعات دربيماري هاي رواني و نحوه اجراي انواع پيشگيريها كه پايه و اساس بهداش را در پزشكي تشكيل مي دهند . همگي نقطه منفي است كه ر تعريف ، هدف و برنامه هاي بهداشت رواني را دچار اشكال مي كن .
مشكلات تعريف بهداشت رواني به قدري آشكار است كه احتياج به ارائه مدرك و دليل ندارد و تعاريف فوق نشان دهنده وسعت مسئه و خط مشيي است براي آنان ه علاقه مند به بهداشت در بيماري هاي رواني هستند .
همان طور كه گذشت اكثريت روانپزشكان توانايي سازش با محيط ، انعطاف پذيري ، قضاوت عادلانه و منطقي در مواجه با محروميها و فشارهاي رواني را ملاك سلامت و تعادل روان مي دانند و هدف اصلي ا ز درمان بيماران رواني نيز قادر كردن آنها به زندگي خانوادگي ، اجتماعي و به اصطلاح سازش با محيط است .
تعاريف فوق براي روانپزشك بهداشتي كه درو زارت بهداشت ، درمان و آموزشي پزشكي مجري طرح و برنامه ريزي بهداشت رواني كشور است و با مسائلي مانند سايت روز ، امكانات بودجه ، مسائل جمعي ، كمبود پرسنل و نيروي انساني متخصص و فعال ، مسائل اداري ، مالي ، قضاوي ، آمارو اقدام ، جمعيت ، تعداد مبتلايان جهت پياده كردن و گسترش برنامه هاي بهداشت رواني و خلاصه مسائل همه گيرشناسي سرو كار دارد مفيد و مفهوم نيست و با نوع كار او نيز توافقي ندارد . از تعاريف فوق چنين استنباط مي شود كه بهداشت رواني ، علمي است براي بهزيستي و رفاه اجتماعي كه تمام زواياي زندگي از محيط خانه گرفته تا مدرسه ، دانشگاه ، محيط كار و نظاير آن در بهداشت رواني آنچه بيشتر مورد نظر است «احترام به شخصيت وحقيقت انساني است » وتا هنگامي كه شخصيت فرد برقرار نشود سلامت فكر وتعادل روان و بهبود روابط انساني معني و مفهومي نخواهد داشت . روي اين اصل بهداشت رواني را دانش يا هنري مي دانند كه به فكر افراد كمك مي كند كه با ايجاد روشهاي صحيح رواني و عاطفي بتوانند با محيط خود سازگاري حاصل نموده وبراي حل مشكلات از راههاي مطلوب اقدام نمايند . مجددا به اين واقعيت تاكيد مي شود كه در بهداشت رواني تنها نداشتن علايم بيماري كافي نيست . بهداشت مناسب بايد افراد را قادر سازد تا تواناييهاي جسمي و رواني خود را به حداكثر رسانيده از استرسهاي ناشي از عوامل بين افراد جلو گيري كرده ، زندگي اجتماعي ، اقتصادي بارور و هماهنگ با محيط داشته باشند .
تاريخچه
تاريخچه بهداشت رواني با توجه به وجود بيماري هاي رواني از زماني كه بشر وجود داشته و مخصوصا زندگي اجتماعي را شروع كرده همواره بوده است . پيدا كردن شروع و آغاز هر نهضتي بخصوص نهضتهاي اصلاحي و علمي به علت داشتن منابع گوناگون و چند جانبه مسئله مشكلي است در حقيقت روانپزشكي را مي توان قديميترين حرفه و تازه ترين علم به شمار آورد. قديميترين ، چون بيماريهاي رواني از قديم وجود داشته بقراط 377تا460سال قبل از ميلاد عقيده داشته كه بيماران رواني مانند بيماران جسمي بايد درمان كرد . علل سرشتي و فرضيه ها فراجها از همان زمان بقراط و جالينوس وجود داشته و اهميت تاريخي دارد .
تازه ترين علم براي اينكه تقريبا از 1930بعد از تشكيل اولين كنگره بين المللي بهداشت رواني بود كه روانپزشكي به صورت جزئي از علم پزشكي شد و سازمانهاي روانپزشكي و مراكز پيشگيري در كشورهاي مترقي يكي بعد از ديگري فعاليت خود را شروع كرده اند . از فعاليت اين سازمانها در جريان جنگ جهاني دوم عملاً كاسته شد و بدين ترتيب مي توان روانپزشكي را به صورت تازه ترين علم بعد از جنگ جهاني دوم به حساب آورد .
از اسناد و مدارك موجود چنين استنباط مي شود كه تا اوگاخز قرن هيجدهم و همزمان با انقلاب كبير فرانسه از تاريخچه بهداشت رواني اطلاعات كافي در دست نيست . به علت جهل و بيسوادي از بروز بيماريهاي رواني ، اختلالات رفتاري و بيماريهاي رواني را به دخالت ارواح خبيثه و شياطين ، قدرتهاي ماوراي انساني و نفوذ عوامل طبيعي مانند خورشيد ، ماه ، رعدو برق در بدن مي دانستند و عقيده داشتند كه بايد اين بيماريها با نيرو هاي ماوراء الطبيعه ، وساطت افراد مقدس از نزد خدا بهبودي يابند و اين شفاعت موقعي اتفاق مي افتد كه بيمار در خواب باشد .
اولين بار بقراط فيلسوف مشهور يوناني بود كه خرافات را درباره بيماريهاي رواني كنار گذاشت ، و اختلالات رواني را به طرف پزشكي كشانيد ، درباره ماليخوليا و جنونزايماني تعريف و توصيف كرد و مغز را مركز اصلي روان دانست . جالينوس علت بيماريهاي رواني را اختلال عمل مغز و عدم اخلاط بدن مي دانست . در اوايل قرن سيزدهم ارتباط جسم و روان و يكپارچگي واكنش آنها مورد بحث قرار گرفت و بعلاوه فرضيه ابو علي سينا مسئله اين ارتباط را به اسپانيا و كشورهاي ديگر كشاند و اين زمينه اي براي فرضيه جديد براي بيماريهاي روان تني شد . اين قرن را بايد قرن كروجادو ، دخالت شياطين و ارواح در ايجاد بيماريهاي رواني دانست . اولين روانپزشك به نام جان وي كه در سال 1515در دهكده اي در مرز آلمان و هلند به دنيا آمده بود پس از اتمام دوره پزشكي دربارپس علاقه مند به مطالعه درباره رفتار انساني و بيماريهاي رواني شد و در سال 1563كتابي در سوئيس نوشت كه امروز ، اهميت زيادي درباره تاريخچه روانپزشكي دارد . به علت علاقه مندي در نوشتن رساله هايي در مورد تشخيص بيماريهاي رواني ، پسيكوزهاي سمي ، صرع ، وحشت شبانه ، پسيكوزهاي ييران ، هيستري، پارائونيا ، توهمات ، افسردگي و ساير پديده هاي رواني مردم قرن 16 نام گرفت . اگر چه نوشته هاي او با مخافت وطرد او از طرف گروه زيادي از اطباء و نويسندگان آن زمان روبه رو شد ولي تا قرن اخير ارزش و اهميت نوشته هاي او معلوم نبود ولي بار شد روان شناسي پويا مجددا نوشته هاي تاريخي "وي ير" ارزش خود را در روانپزشكي پيدا كرد اولين روانپزشكدر كشور انگلستان ويليام بتي در سال 1753بود .
اطلاعات جسته گريخته وجود دارد كه تا قرن چهاردهم مكانهايي براي مواظبت و نگهداري بيماران رواني در مونت كاسينو ايتاليا و بيمارستاني در ليون فرانسه و در پاريس و همچنين بنا شدن بيمارستان بتلم در لندن در سال 1247 و در 1385 بيمارستان سنت بارتولومو در لندن در نزديك كليساي سنت بارتولومو وجود داشته است . در اسپانيا اولين بيمارستان رواني در سال 1409در شهر والنسيا بوسيله يك كشيش اسپانيايي ايجاد شد و علت آن رفتار استهزا آميز و آزار دهنده افراد در ملاء عام و خيابانهاي آن زمان بوده است .
در اثر اقدام و پيشنهاد اين كشيش از سال 1412تا1489 پنج بيمارستان ديگر در نقاط مختلف اسپانيا ساخته شد و در سال 1567به علت نفوذ اسپانياييها اولين بيمارستان رواني در شهر مكزيكو بنا نهاده شد . روي اين اصل نقش اسپانياييها در بنا نهادن بيمارستانهاي رواني و مواظبت از بيماران رواني هم در قديم و هم امروزه از اهميت قابل توجهي برخوردار بوده هست .
از اينكه نحوه درمان در بيمارستان هاي آن زمان چه بوده و به سر بيماران چه مي آمده ، آيا بهبد مي يافته اند يا نه ؟ اطلاعات درستي نداريم ولي آنچه مسلم است اين است كه اگر اين بيماران در منازل يا خانواده ها مي ماندند ، به طناب و زنجير بسته مي شدند به طوري كه بعضي آنها زنجير ها را پاره ، از فرار ، در غار ، جنگلها زندگي مي كردند ، از پوست و برگ درختان تغذيه مي كردند ، بصورت ديو ، اجنه مزاحم رهگذران مي شدند و هر كس آنها را مي كشت مسئوليتي نداشت بيماران رواني خفيف به صورت فقرا ، ولگردان در كوچه و بازار وسيله خنده و تمسخر بچه ها و آلت دست بزرگتران مي شدند . در بيمارستان بتلم لندن تا قرن 19 خوراك ، پوشاك و جاي كافي براي بيماران وجود نداشت و بيماران را در روزهاي يك شنبه در معرض ديد و تماشاي مردم در مقابل دريافت مختصر پول قرار مي دادند و از اين راه ساليانه 400پوند انگليسي عايد بيمارستان مي شد تا كمبود بودجه را جبران نمايند .
در قرن17 ارتباط جسم و روان و محل اين ارتباط در سلسله اعصاب مورد بحث قرار گرفت و دكارت و مالپكي ويليي و سايرين مراكزي براي اين ارتباط تعيين كردند . در هين قرن 1602اولين كتاب پزشكي درباره بيماريهاي رواني به نام پراكيس مديا توسط پزشك موئيسي نوشته شد كه در آن طبقه بندي بيماريهاي رواني مورد توجه قرار گرفته و براي بيماريهاي رواني علل ارگانيك قائل شدند. دو نفر از روانپزشكان معروف آن زمان يكي زاكيا كه پدر پزشكي قانوني لقب گرفته و سالها نيز پزشك پاپ بوده است كتابي در بارة روانپزشكي قضايي نوشته و در گزارشات او مطالب زيادي وجود دارد از جمله اينكه فقط پزشك است كه مي تواند دربارة ناراحتي و شرايط رواني افراد اظهار نظر نمايد ، با بيمار رواني به مصاحبه بنشيند و دربارة رفتار و اعمال بيمار قضاوت نمايد. ديگري به نام توماس سيدنهام كه خاطرنشان كرد واكنشهاي هيستريك فقط مخصوص خانمها نبوده بلكه نزد آقايان و كودكان نيز ديده مي شود و به صورت همه نوع علائم مانند : تهوع ، استفراغ ، سرفه ، تشنج ، دردهاي معدي و روده اي و دردهاي مختلف بدن ممكن است تظاهر نمايد . نكتة قابل ارزش اين كه در آن تاريخ كه همه درگير علايم رواني شديد و جنون ماليخوليايي بودند سيدنهام به ناراحتي هاي نوروتيك اشاره كرد ولي بعد از او مسئلة به فراموشي سپرده شد تا اينكه مجدداً در قرن بيستم مسئله توسط فرويد به سرزبانها افتاد .
در قرن هيجدهم مسئله به همان طريق قرن هفده ادامه يافت و مؤسسات خيريه در كشورهاي كاتوليك بنا به پيشنهاد كشيش ها تأسيس شد . در اين مؤسسات نظريات مردم دربارة نحوة نگهداري و نظرية پزشكان در مورد درمان بيماران متفاوت بود . در بيمارستان تبلم اختلاف بين پزشكان طوري بود كه عده اي بيماران رواني را غير قابل علاج دانسته و بعضي نيز روشهاي مختلف درماني به آنها توصيه و عقيده داشتند كه اين بيماران بايستي درمان پزشكي شوند . در همين قرن ژرژ سوم پادشاه انگلستان كه دچار حملات بيماري مانيك شده بود توجه پزشكان و اطرافيان را به خود معطوف داشت و توجه نه تنها به درمان ژرژ سوم بلكه به مسائل پزشكي و روانپزشكي و پرستاري بيماران رواني بيشتر شد . در اواخر قرن 18و اويل قرن 19 نام سه نفر بايد در سر لوحة پيشتازان و رهبران درمان اختلافي و انساني كه عبارتند ازفيليپ پنيل از فرانسه ، ويليام تيوك از انگستان و ون سنزوكياروگي از ايتاليا قرار گيرد .كياروگي در سال 1974-1793 سه جلد كتاب دربارة بيماريهاي رواني نوشت و افتتاح بيمارستان رواني به نام بوني فازيو و گذراندن قانون براي بيماران رواني در سال 1774 از كارهاي انجام شدة او بود . مورگاني نيز در ايتاليا از افرادي بود كه در پيشترفت و ادامة درمان با روش اخلاقي سهم مهم داشت . تيوك به علت داشتن اعتقادات مذهبي و اينكه اگر بيمار رواني از محيط فشار آور دور باشد بهبود مي يابد در يورگ انگلستان در سال 1796 بيمارستاني براي 30نفر افتتاح كرد و به درمان پزشكي با آزاد گذاشتن بيماران اقدام كرد و چون نتايج رضايتبخش داشت بعد از او نيز پسرش به نام ساموئل تيوك روش پدر را ادامه داد و روش او الگويي براي افتتاح بيمارستان و مراكز رواني در ايالت متحدة امريكا گرديد . پينل متولد جنوب فرانسه و پزشك معروف در سال 1794 به پاريس رفت و به رياست بيمارستان بي ستر كه مربوط به بيماران رواني مدد بود و حدو 200 بيمار خطرناك و غيرقابل كنترل داشت منصوب شد . پينل از سالها قبل دربارة درمان و نگهداري بيماران رواني به رواني طرق انساني نظريه هايي داشت . پس از منصوب شدن به اين سمت اولين اقدامش آزادد گذاشتن بيماران و كنار گذاشتن تنبيه و شكنجه بود كه با استقبال اكثريت مردم آن زمان روبه رو شد و در نتيجه اين امر در بيمارستان سالي پترير كه مخصوص بيماران زن بود و توسط اسكردل اداره مي شد به اجرا درآمد . پنيل در كتابي به نام رساله پزشكي فلسفي دربارة ماني با زباني بسيار ساده و روشن و مطابق سبك پزشكي علائم بيماريهاي رواني را شرح داده و به چهار گروه بيماريهاي رواني اشاره كرد . كه عبارت بودند از :
ملانكوي يا اختلال عملي فكري و ذهني ، ماني يا هيجان عصبي بيش از حد بدون هذيان ويا توأم با هذيان ،دمانس يا جندن پيري واختلال پديده هاي فكر و بالاخره عقب ماندگي ذهني يا محدوديت فعاليت قواي ذهني .پنيل اعتقار داشت كه اين بيماري ها بايستي با دارو درمان شوند ودر رسالة خود هيجان را عامل مستعد كننده ويا تسريع كننده در بيماري هاي رواني دانسته است .
به نظر مي رسد وجود اين عقيده درپنيل به علت اين بوده كه در مكتب روان شناسي عملي ارسطويي هيجان در سه لوحه علايم بيماريهاي رواني قرار گرفته شده بود وبه عبارت ديگر ارسطو بيماريهاي رواني را در اثر به هم خوردن تعادل وهيجان وسلامت روان را به علت تعادل كامل هيجان مي دانست . در مكتب ارسطويي تمام جنبه هاي رفتاري از نظر علمي در نظر گرفته مي شد كه تقريبا همان نظريه ي كه فعلا نيز در مد نظر است . در اين مكتب فلسفه يگانگي روان و جسم بيشتر مورد تاكيد بوده وبه همين دليل براي درمان بيماران رواني از عطريات ، شروبات ، موزيك ، تفريح ، گردش و محبت آزاد استفاده مي شد و مخصوصا براي مسِِِِِئلهدر دل آزاد و احياي واكنشها خيلي تاكيد مي شده زيرا هيجانات بايد بيرون ريخته مي شدند تا باعث تهاجم و هتك حرمت نشوند . بايد گفت استقبال ازموزيك وتاثر در فرهنگ يونان بيشتر به علت جنبه هاي هيجاني رواني وبالنتيجه درمان بوده است وهمين مسئله باعث شده كه پنيل درمان اخلاقي رايك درمان انتخابي براي بيماران رواني دانسته است . در كشورهاي آمريكايي تازماني كه جزكشورهاي مستمراتي بودند مسائل رواني همان جنبه هاي خرافاتي و موهوم پرستي است وسحروجادو ودر سرلوحة علل بيماريهاي رواني به شمار مي رفت . بيماران شديدرواني در زندانها وبيماران سبك وخفيف درمنازل نگهداري ميشدند وحتي قانون اليزابتي دربارة نگهداري فقرا در انگلستان تاثير زيادي در كشورهاي مستمراتي آمريكا نداشت .كم كم مردم خير وفهميده انجمنهاي محلي تشكيل داده وبه تبعيت از كشورهاي اروپايي روشهاي انساني دربارة بيماران رواني به اجرا گذاشتند وروز به روز به علت فشار واحتياج مردم تعداد اين انجمنها زياد شدند . بالاخره درسال 1751 اولين قانون نگهداري بيماران رواني و فقرا از طرف دولت وقت وضع شد . در سال 1756 اولين بيمارستان عمومي اوپلسيلوانياتوسط بنيامين فرانكلين بنا نهاده است وبخش بيماران رواني در طبقة زيرزمين اين بيمارستان قرارداده شد . روش درمان دراين بيمارستان بدوي وبه طور اوليه بود وبيشتر ازبيماران كار مي كشيدند باتوجه به سلامت آنها داشته باشند .بيماران به وسيلة نگهبان نگهداري ومواظبت مي شدند واگر حالت تهاجمي وتحريكات شديد وجود داشت دستها وپاهاي آنها را مي بستند وآنها را به زمين ميخكوب مي كردند ويادر لباسهاي مخصوص محكم مي بستند مانند انگلستان روزهاي يكشنبه بيماران را در معرض تماشاگران در مقابل دريافت پول قرار مي دادند . اولين بيمارستان رواني جدا از بيمارستان عمومي در سال 1773 از طرف دولت مسئولين ايالتي در شهر ويليا مزبرگ كه بعدا پايتخت ويرجينا نام گرفت افتتاح شد . بسيار به جاست كه نامي از بنيامين راش كه پدر روانپزشكي در آمريكا ناميده شده ببريم كه درمان بيماران رواني را در بيمارستان پنسيلوانيا به عهده گرفت و در سال 1812 يك سال قبل از مرگش كتابي به نام اطلاعات پزشكي و شرح بيماريهاي رواني نوشت كه تا 70سال تنها كتاب بيماريهاي رواني در امريكا به شمار مي رفت . مسئله درمان اخلاقي كه بيشتر جنبة انساني ، عاطفي و تعليم و تربيت داشت در طرفدارن از جنبه هاي خيريه اثر خوبي گذاشت و مخصوصاً در قرن 19 بنا نهادن بيمارستانها مدنظر قرار گرفت . به طور خلاصه بايد گفت در اوايل قرن 19 اصطلاح روانپزشكي در كشورهاي اروپايي به جاي ديوانگي بنانهاده شد.
در اين قرن علوم و تكنولوژي پيشرفت قابل توجهي كرد . شهرنشيني، صنعتي شدن ، احتياج مردم ، كنار گذاشتن عقايد و خرافات و شركت در انقلاب اجتماعي باعث شد كه علم پزشكي جزء علوم اساسي شده و روان شناسي و مسائل رواني بخصوص به علت باز شدن دانشگاه ها مسئله روز شد . اين موضوع در كشورهاي آلمان ، ايتاليا به اوج خود رسيد و عليرغم مرگ پيشقدمان و فلسفه دانان درمان اخلاقي كتابهايي در زمينه هاي جنبه هاي عضوي و فيزيوپاتولوژي بيماريهاي رواني در آلمان نوشته شد و در سال 1867 اين كتابها به زبان انگليسي ترجمه شده و در دسترس امريكاييان نيز قرار گرفت .
بطوري كه معلوم مي شود اروپاييها نسبت به امريكاييها در مورد روانپزشكي خيلي جلو بوده و در حقيقت احتياجات مردم كشورهاي امريكا بوده كه دولت هاي امريكايي را به فكر انداخت كه لنگان لنگان پشت سر اروپاييها دربارة مسائل رواني پيش بروند .
در سال 1895انيستيتوي روانپزشكي در بيمارستان نيويورك تحقيقات دربارة مسائل روانپزشكي ررا شروع كرد و در سال 1902آدولف ماير روانپزشك جوان سوئيسي جزء پزشكان اين انيستيتو شد و در سال 1912به سمت رئيس مركز روانپزشكي هنري فيليپين وابسته به دانشكدة جانز هاپكينز منصوب شد و بعداً مكتب سايكو بيولوژي را بنيان گذاري كرد .
در اين سال ها كه روانپزشكي ترقي و توسعه روزانه داشت شخصي بنام لكيفوردبيرس كه يك تاجر معروف بود به علت ابتلا به افسردگي در بيمارستان رواني بستري شد و در سال 1905كتابي از شرح حال و تجربيات خود بنام «رواني كه به حال خود برگشت » نوشت . بيرس در اين كتاب ضمن شرح حال خود در زماني كه در بيمارستان بوده از نحوة درمان بيماري خود و وضع بيمارستان رواني صحبت مي كند در سال1908كميتة وابسته به بهداشت رواني كه پس از يك سال تبديل به انجمن ملي بهداشت رواني شد باعث شد كه بهداشت رواني نهضتي جهانگير شود و نظاير اين انجمن ها در كشورهاي ديگر و ايالتهاي امريكا افتتاح شوند . درمان اخلاقي پنيل باعث پيدايش روانپزشكاني چون اسكيرول ، اميل كراپلين ، اوژن بلولر ، پيرژانه و شاركو شد .
اثرات پيشرفت روانپزشكي در فرانسه باعث شد روانپزشكان و پزشكاني در سوئيس پيدا شوند. كوچكي ، بيطرفي از نظر سياسي ،محل جغرافيايي ،نفوذ زبان و عقايد محلي كمك زيادي به پيشرفت روانپزشكي در سوئيس لوك و اوژن بلولر لنت اسكيزوفرني را از كلمة يوناني اسكيزو به معني جدايي و انفكاك و فرن به معناي مغز را بنا نهاد وتقسيم بندي بيماريهاي رواني را نوشت .
هومن رور شاخ در سوئيس تحت نظر يونگ روانكاو معرف سوئيسي مشغول به كار شد وبالاخره نوبت به روانپزشكان يا روانكاواني مانند فرويد ، برونر، ادلرورانك كه همگي اتريش بودند رسيد كه در قرن اخير شهرت عالمگير پيدا كردند .
نهضت روانكاوي كه توسط فرويد به اوج قدرت رسيد از اوايل قرن بيستم از ابتدا توسط ژوزف برونر اتريشي كه علايم سيتوزيك يدء زن جوان را معالجه مي كرد شروع شد .
در قرن بيستم تئوريهاي مختلف روانكاوي ، روانپزشكي ريناميك، ژنتيك، بيولوژي ، ارتباط جسم و روان ، تئوريهاي سرشتي ، مطالعه دوبارة اثرات الكتروتك وعمل جراحي مغز در بعضي از بيماريهاي رواني ، گشايش مراكز اورژانس روانپزشكي به علت بروز جنگ جهاني دوم و مطالعات اپيدميولوژيك در كودكان كه از خانواده هايشان جدا و به ساير كشورها مخصوصاً سوئيس پناه آورده شده بودند باز شد . كم كم مكتب رفتارگرايي توسط واتسون ، مفهوم همنو.... و مطالعه واكنشهاي اعصاب اتونوم به وسيلة كانن در اثر برخورد با استرس و فشارها ، تئوري هيجان به وسيلة جيمزپاپز ، فرضية فشار و سندروم سازش عمومي توسط هاني يله و بالاخره فرضيه هاي ديگر يكي پس از ديگري پيدا و روانپزشكي به صورت روانپزشكي امروزي درآمد .
در سال 1930 اولين كنگره بين المللي بهداشت رواني با شركت نمايندگان پنجاه كشور در واشنگتن تشكيل شد و مسائل رواني كشور ها از قبيل تأسيس بيمارستانها ،مراكز درماني سرپايي ، مراكز كودكان عقب ماندة ذهني و نظاير آن مورد مطالعه قرار گرفت .
در همين سال به موجب قانوني در انگلستان بخشهاي سرپايي تأسيس شد و در اين بخشها سرويسهاي كار درماني به وجود آمد و بالاخره درسال1940 كم كم بيمارستانهاي روزانه در انگلستان افتتاح شد . بروز جنگ جهاني دوم تشكيل كنگره هاي بهداشت رواني را به تعويق انداخت ولي خوشبختانه بعد از اتمام جنگ كنگره هاي بهداشت رواني را به تعويق انداخت ولي خوشبختانه بعد از اتمام جنگ كنگره هاي بهداشت رواني يكي از بعد از ديگري تشكيل شد .
اگر چه جنگ جهاني دوم مسائل زيادي پيش آورده ولي اين حسن را داشت كه مسئله بهداشت رواني اهميت بيشتري پيدا كند . زيرا بيش از يك ميليون و هفصدو پنجاه هزار نفر به دليل بيماريهاي رواني از خدمت سربازي اخراج شدند . در سومين كنگرة بين المللي بهداشت رواني در سال 1948كه در لندن تشكيل شد اساس فدراسيون جهاني بهداشت رواني بنيان گذاري شد و در همان سال اين فدراسيون به عضويت رسمي سازمان بهداشت جهاني درآمد و سازمان جهاني بهداشت در ژنو نقش رهبري رسمي فدراسيون جهاني بهداشت رواني را به عهده گرفت . از آن تاريخ به بعد هر سال يك جلسة بين المللي و هرچهار سال يك بار يك كنگرة جهاني تشكيل شده و مي شود . در نتيجه تلاش و كوششهاي پيگير روز 18 فروردين مطابق با هفتم آوريل روز جهاني بهداشت اعلام گرديد . و در سراسر جهان مسائل بهداشتي كشورها مورد بررسي قرار گرفت و از مسئولين بهداشتي كشورهاي مختلف خواسته شد تا برنامه هاي بهداشت رواني را جزء برنامه هاي بهداشت عمومي قرار دهند .
در سال 1959 قانون رواني انگلستان از مجلسين آن كشور گذشت و وزارت بهداري و تامين اجتماعي عهده دار مسئوليت درمان و نگهداري بيماران رواني در آن كشور شد . در سال 1960 به دستور پرزيدنت كندي رياست جمهور وقت آمريكا قوانيني جديد براي بهداشت رواني وضع شد و دولت عهده دار مسئوليتهاي سنگيني براي اين گونه بيماران شد . كندي بهداشت رواني را يك وظيفه همگاني و جهاد ملي اعلام كرد و گفت : «من پيشنهاد مي كنم برنامة بهداشت رواني ملي با تاكيد هرچه بيشتر و توجه مخصوص دربارة مراقبت از بيماران رواني و عقب ماندگان ذهني ايجاد شود و دولت در تمامي مراكز ايالتي ، مقامات محلي و حتي همة افراد مسئوليت كلي داشته باشد » و به همين علت در سال 1963قانون مراكز جامع روانپزشكي در امريكا به تصويب رسيد و تحت اين قانون مراكز جامع منطقه اي مسئول 75تا200هزار نفر از ساكنين همان منطقه براي بيمارن رواني شد .
مراكز جاع اداري پنج نوع سرويس مختلف هستند كه عبارتند از : بخش بيماران بستري ، بخش بيماران سرپاي، بخش بيماران روزانه ، بخش هاي توانبخشي و بخش اورژانسهاي روانپزشكي كه در تمام اوقات شبانه روز و تعطيلات باز و آماده دادن خدمات فوري است . بخشهاي مشاوره و راهنمايي و آموزش درماني نيز در بعضي از مراكز جامع تاسيس شده است . به تصاوير مراكز جامع روانپزشكي در اين كتاب مراجعه شود .
مختصري درباره تاريخچه بهداشت رواني در ايران
اگرچه از تاريخچة بهداشت رواني در ايران اطلاعات كافي در دسترس نيست ولي از مدارك ناكافي بدست آمده با توجه به اعتقادات مذهبي ، سنتي و علمي آن زمان در كشورهاي ايران و عربي مي توان قبول كرد كه رفتار با بيماران رواني به نحو مطلوب انجام مي شده و از زمانهاي قديم محلهائي براي نگهداري بيماران رواني وجود داشته است . اكثر تصور ها اين است كه علوم پزشكي يونان در نگرش كشورهاي عربي زبان و ايران تأثير گذارده ولي شواهدي وجود دارد كه حتي در قرن 6و7 مدارس پزشكي در ايران وجود داشته و از كتابهاي يوناني حتي به صورت ترجمه در اين مدارس استفاده مي شده . تجاوز و تاخت وتاز اعراب در قرن 7 به كشورهاي آسيايي از جمله ايران و حتي اسپانيا باعث شده كه آثارموجود از بين برود . از زمان ساسانيان در جندي شاپور اهواز براي بيماران رواني مكان مخصوص ترتيب يافته و در قرن هشتم چندين بيمارستان در بغداد وجود داشته است و از مسافريني كه از اين كشورها به اروپا مي رفتند يا جهت سياحت به اين كشورها آمده و برمي گشتند شواهدي در دسترس است كه درمان بيماران در بيمارستانها به نحو ممكن البته با روش آن زمان انجام مي گرفت .در اين بيمارستانها ، باغها ، حوضخانه ها ، حمام ، موزيك ، كشاورزي وجود داشته و از عطريات ، دارو هاي مقوي و اشتها آور گياهي جهت درمان استفاده مي شده . مطابق رسم يونان اين بيمارستانها با مدارس پزشكي وابستگي نزديك داشته و اين وسايل براي فقرا و متحولين يكسان بوده و بيشتر بيماران را ، بيماران مانياك رپرسيو تشكيل مي داده است . ريشة اعتقادات مذهبي مسلمانان بنا به گفتة پيغمبر كه «خداوند بيماران را دوست دارد » و « بيماران به وسيلة خداوند انتخاب مي شوند كه حقيقت را بگويند » بيماران افراد مقدسي به شمار آمده و مورد لطف و احترام قرارمي گرفتند و اين روش تاًثير زيادي در بهبود آنان داشت . حمايت از زيردستان ، قبول كودكان بي سرپرست ، كمك به افراد بي بضاعت و بيماران رواني در مكتب اسلام يك تكليف شرعي و از صفات زاتي ايرانيان بوده و هست شعر سعدي كه:
بني آدم اعضاي يكديگرند كه در آفرينش ز يك گوهرند
و حتي وجود موقوفات زياد همگي نشان دهندة شواهدي از نيكوكاري و نوع پروري مردم آن زمان بوده است .
سعديا مرد نكونام نميرد هرگز مرده آنست كه نامش به نكويي نبرند
در دوران اسلام پزشكان و نويسندگان مهم آن زمان مانند زكرياي رازي و ابوعلي سينا را مي توان نام برد كه نوشته هاي آنان غير از عربي به زبان يوناني ، لاتين و زبانهاي ديگر ترجمه شده و در دسترس مردم مغرب زمين قرار گرفته و با استقبال آنان روبه رو شده است .
محمد زكرياي رازي در شهر ري به دنيا آمد و پس از آموختن فلسفه ف نجوم و شيعي براي فراگرفتن طب به بغداد رفت كه در آن زمان مركز بزرگي براي آموختن علم طبيعي ، شيعي و پزشكي بوده است . پس از تكميل دانش پزشكي رازي به ري بازگشت و به درمان بيماران پرداخت و حتي بيمارستاني شبيه به بيمارستان بغداد در شهر ري برپا كرد و به تدريس و آموزشپزشكي پرداخت . رازي به علت نامعلومي به بغداد برگشت و رياست بيمارستان بغداد را عهده دار شد . بنظر مي رسد كه رفتن او به بغداد يكي به علت دعوت خلفاي آن زمان از عراق و ديگري عدم توجه به مردم به كارهاي او در ايران بوده است . رازي صرف نظر از پزشك بودن شيميدان و كيمياگري بر جسته بود. كشف الكل از تقطير مواد نشاسته اي و اسيد سولفوريك از بزرگترين كشفيات اوست و او به كيمياگري نيز معروف است . از تاليفات مهم رازي دو كتاب معروف مربوط به طب نبام الحاوي و كتاب منصوري و رسالتي دربارة امراض باطن و كتابي دربارة حركات نفساني ، اوهام ، حركات عشق و طب روحاني را مي توان نام برد .
ابو علي سينا نيز مانند زكرياي رازي براي بيماران رواني كه آنها را مريض دماغي نيز مي گفتند دسترات دارويي تجويز مي كرد . ابو علي سينابراي درمان بيماران رواني عقيده به تلقين داشت و به عقيدة اكثر مورخان بخير و پيوند اعصاب را براي اولين بار عرضه كرده است . از تاليفات او مي توان به كتاب قانون كه معروفيت جهاني دارد اشاره كرد . اين كتاب باعث شد پزشكي اعراب شهرت جهاني بيابد و تا چندين قرن مرجع پزشكان شرق و غرب باشد . اين كتاب در قرن 12ميلادي به لاتين ترجمه و پانزده بار تجديد چاپ شد و در مراكز پزشكي اروپا تدريس مي شد . طب امروزي ادامة طب ابو علي سينا است . در اين كتاب فصولي براي بيماريهاي رواني وجود دارد كه تا چند قرن در كتب اروپايي چنين چيزي به چشم نمي خورده است .
كتاب ديگر او به نام «شفا » كه مربوط به فلسفه است و تا سال 1300تدريس طب فلسفه با هم توام بوده است در مورد مزاجها ابوعلي سينا به چهار نوع ملانكولي اشاره كرده و آنها را جزء ابعاد سرشتي در سايكو پاتولوژي بيماريهاي رواني دانسته است .
در سال 1267شمسي دارالشفايي در يزد به فرمان خواجه شمس الدين محمد صاحب ديوان در باغي مشجر و بزرگ بنا شد . اين بيمارستان داراي بخشهاي مخصوص براي بيماران رواني ، حوضخانه ، مجالس المجانين بوده است . تا سال 1293به علت جنگهاي داخلي و هجوم قبايل بيگانه پيشرفت بهداشت رواني انجام نگرفت و در اين سال در بيمارستان سيناي فعلي كه عمومي است محل كوچكي در زيرزمين و دالان بيمارستان به بيماران رواني اختصاص مي يافت كه فقط تكافوي پذيرش عدة قليلي از بيمارستان رواني ثروتمند را داشت . در سال 1297نگهداري و سرپرستي بيماران رواني و جلوگيري از حوادث ناگوار به شهرباني واگذار شد و باغي در اكبر آباد تهران به صورت «دارالمجانين » يا اولين بيمارستان رواني در تهران ايجاد شد . امور پرستاري و اداري اين بيمارستان را يك افسرويك پاسبان انجام مي دادند واز پزشك ، پرستار ودارو خبري نبود در سال 1300 در زمان صدارت سيد ضياالدين طباطبايي مديريت وادارة دارالمجانين از شهرباني به شهرداري منتقل شد ودر سال 1310 اولين متخصص اعصاب وروان در بيمارستان مشغول به كار گرديد . پس از انتقال مديريت دارالمجانين به شهرداري تيمارستاني در امين آباد شهرري جهت بيماران رواني اختصاص يافت وبيماران تيمارستاني خيابان سينا به امين آباد شهرري انتقال داده شدند . به پاس تحقيقات دانشمند معروف محمد زكرياي رازي كه در شهرري مي زيستندو در آنجا نيز فوت كرده است نام تيمارستان به نام « رازي » نام گذاري گرديد . چون نظر اين بود كه مردم آنجا را به چشم يك بيمارستان نگاه كرده ومسائل درماني مطرح شود واز طرفي بيماران بستري احساس سرافكندگي وحقارت نكنند كم كم نام تيمارستان به بيمارستان مبدل وفعلا به نام مركز روانپزشكي رازي انجام وظيفه مي كند .
در سال 1319 سازمان جديد دانشكده پزشكي توسط پروفسور ابرين تاسيس وبا ايجاد كرسي بيماريهاي رواني وتدريس بيماريهاي رواني در دانشكدة پزشكي تهران ، تدريس روان شناسي در دانشسراي عالي و دانشكدة ادبيات به مورد اجرا گذاشته شد .
در سال 1325 بيمارستان روز به در خيابان سي متري جهت بيماران نسبتا آرام رواني اختصاص يافت ودر سال 1339 بينارستان روز به با وسايل مدرنتر در ساختمان جديد شروع به كار كرد . اين بيمارستان از طرف دانشكدة پزشكي تهران اداره مي شود .
در سال 1336 بهنامه هاي روان شناسي وبهداشت رواني از راديوي ايران آغاز شد ودر سال 1338 ادارةبهداشت رواني در ادرارة كل بهداشت ووزارت بهداري تشكيل شد .
در سال 1343 اولين مركز بهداشت رواني تهران از طرف ادارةبهداشت رواني وزارت بهداري در خيابان هدايت تاسيس شد وبيماران را به طور سرپايي پذيرا گرديد .
در سال 1350 ادارة بهداشت رواني به ادارة كل تبديل شد وپس از گذشت دوسال به علت اختلاف رسيد وزراي بهداري وقت يعني در سال 52مجددا ادارةكل بهداشت رواني به صورت اداره اي تحت نظارت ادارةكل خدمات بهداشتي ويژه در امد واينجانب سمت كارشناس ارشد بهداشت رواني ووزارت بهداري وقت را به عهده گرفتم با توجه به رسيد بهداشتي معاون
بهداشتي وزارت بهداري ومدير اداره كل خدمات بهداشتي ويژه اولين دورة باز آموزي پزشكان تهران وشهرستانها در تابستان سال 1354 در مركز بهداشت رواني تهران ومركز روانپزشكي رازي بمدت يك ماه انجام گرفت واينجانب سرپرستي طرح واجراي اين برنامه آموزشي را به عهده داشتم . اجرا ي اين برنامه بقدري مفيد بود كه پزشكان آموزش ديده توانستند با راهنمايي اداره بهداشت رواني تهران در درمانگاههاي عمومي شهرستانها بيماران رواني را تشخيص ودرمان واز اعزام آنها به تهران جلو گيري بعمل آورند . چون اين امر نتايج بسيار مفيد داشت لذا در سال 1355 مجددا براي پزشكان عمومي ، متخصصين رشته هاي مختلف ، ليسانسه هاي مامايي وسرپرستاران بيمارستانهاي وابسته به بهداري تهران دو دوره باز آموزي يك ماهه روانپزشكي توسط اداره بهداشت رواني بهداري استان تهران ترتيب داده شد . در اواخر سال 55پس از ازعام دو وزارت بهداري ورفاه اجتماعي تمام مراكز وابسته وبيمارستانهاي رواني به انجمن توانبخشي وابسته به وزارت بهداري منتقل شد . از همان سال مركز جامع روانپزشكي منطقه اي در نقاط مختلف تهران تاسيس شد . بعضي از مراكز فقط بيماران را به طور سرپايي مي پذيرفتند وبعضي داراي تخت هاي بيمارستاني هستند .
در ارديبهشت سال 1358 پساز انحلال سازمان توانبخشي فعاليت بهداشتي ودرماني اين سازمان به سازمانهاي بهداري منطقه اي تهران وفعاليت آمرزشي آن انيستيتو روان پزشكي تهران واگذار شد كه اين انيستيتو فعلا جز دانشكدةعلوم پزشكي ايران فعاليت آموزشي ،پژوهشي ومطرح وبرنامه ريزي و مشورتي در بارة مسايل رواني كشور را به عهده دارد .
در شهرستانها نيز از جمله مشهد در سال 1300 ، تبريز در سال 1312 ، اصفهان در سال 1317 وبيمارستان سلامي شيراز 1332 وبعدا در سايراستانها تدريجا مراكز جامع روانپزشكي تاسيس ومشغول به كار شدند . ازتاريخ تصويب وزارت بهداشت ودرمان وآموزش پزشكي تمام سازمانهاي بهداشتي ، درماني وآموزشي به آن وزارت خانه منتقل شد ومجددا دفتري به نام دفتر بهداشت رواني در آن وزارت خانه شروع به فعاليت بهداشتي ، درماني وآموزشي وطرح وبرنامه ريزي كرد .
براي اولين بار طرح ارغام خدمات بهداشت رواني در خدمات اوليه بهداشتي در شبكه بهداشت ودرمان شهر رضا شروع شد وچون موفقيت اين طرح مورد تاكييد نمايندگان سازمان بهداشت جهاني قرار گرفت لذا بهداشت رواني به عنوان اصل نهم خدمات اوليه بهداشتي در كشور اعلام واجراي طرح كشوري بهداشت رواني در استانهاي ديگر كشور آغاز شد .
برحسب اين طرح توسط بهورزان آموزش ديده در خانه بهداشت واقع در روستا بيماريا بي انجام مي گيرد وبيمار به مراكز بهداشتي ودرمان روستايي در مراكز بخش معرض مي شود . در اين مركز پروندة شرح حال روانپزشكي براي بيمار تهيه وپر مي وبيمار به پزشك مركز معرض مي گردد. در صورتيكه بيمار بيماري ساده اي داشته باشد دستورات لازم بهداشتي ودرماني به او داده مي شود و درصورتيكه بيمار مبتلا به بيماريهاي رواني يا عصبي شديد باشد به كلنيك روانپزشكي واقع در پلي كلنيك شهرستانها معرض مي شود .اين كلانيك داراي يك روانپزشكي ويك روانشناس است كه پس از معاينه كامل دستورات سر پايي به بيمار مي دهند و درصورتيكه بيمار احتياج به بستري شدن داشته باشد به بخش هاي روانپزشكي مركز استان معرض مي شود وتمام اقدامات انجام شده به اطلاع مراكز قبلي داده مي شود . با اجراي اين طرح خدمات بهداشت رواني از حالت تمركز در بيمارستانهاي رواني خارج شده و در سطح كشود كل كشور به مورد اجرا گذاشته مي شود وبه نام خدمات بهداشت رواني اجتماعي گفته مي شود . طبق گزارش دفتر بهداشت رواني وزارت بهداشت ، درمان و آموزشي پزشكي در حال حاضر 200 مركز روانپزشكي در ايران فعاليت دارن . تعداد پزشكان ايران حدود24000 نفر مي با شد كه از بين آنان فقط 385 نفر روانپزشك هستند وبا توجه به كل جمعيت ايران براي هر يك ميليون نفر 5تا6روانپزشك داريم وبه همين علت 85 در صد بيماران رواني به پزشكان غير روانپزشك مراجعه مي كنند . در حدود بيست بيمارستان عمومي داراي بخش روانپزشكي هستند . تعداد تخت هاي بيمارستاني در كشور 89000مي باشد كه تعداد 5850 از آنها به بيماران رواني اختصاص يافته است . بخش هاي اورژانس روانپزشكي جا نيافتاده و مراكز توان بخشي جوابگوي احتياجات بيماران نيستند .
بهداشت روانی و ورزش
پیروزی تیم ملی فوتبال ایران برای ورود به مسابقات جام حهانی سال 1998 میلادی بر تیم استرالیا و غلبه تیم ایران بر تیم فوتبال امریکا ، در آن جام جهانی شادی و نشاط و هیجان زاید الوصفی به وجود آورد که نظیر آن را بیشتر در فتوحات جنگی می توان مشاهده کرد . البته اهمیت در ورزش برای افراد و جوامع امری بدیهی و مسلم است ، اما ابعاد اجتماعی ـ سیاسی و روانی آن در این زمان شناخته تر و از جنبه علمی مورد بررسی های عمیق تر و گسترده تر قرار گرفته و به رابطه آن با بهداشت روانی توجه خاص شده است . یکی از متخصصان و روان شناسان ورزش می نویسد : (( به نظر من کودکان مانند بچه های سایر موجودات زنده برای رشد کردن نیاز به بازی و رقابت سالم دارند . می دانیم که بازی در تقویت رشد جسمانی ـ روانی و اجتماعی نقش مهمی را ایجاد می کند . تقویت عضلات به کودک یاری می دهد که تعادل خود را در فضای زیستی پیرامون خود نگه دارد . رقابت اگر سالم باشد و به نحوی منطقی نظارت شود می تواند یکی از پایه های رشد کامل فرد باشد . کودک باید گسترده ترین امکان بازی را داشته باشد .برخی از تمرینات بدنی را حتی می توان به اطفال دو ماهه نیز داد،اما رقابتهای بدنی و ورزش سنگین را به منظور برد و باخت قهرمانی نباید قبل از سن 12 سالگی انجام داد.در این سن هم لازم است شرایط هر فرد به دقت مورد توجه قرار گیرد،البته ضمن آنکه نباید احساس رقابت در ورزش سرکوب شود، در تقویت آن نیز ازافراط باید پرهیز کرد.بزرگسالان باید حتی الامکان در ورزش کودکان مداخله نکنند و بیشتر نظارت مستقیم انجام دهند ))
به طور کلی ورزش بخش مهمی از فرهنگ و جامعه ماست و در برگیرنده ورزشکاران و مردم در تمامی مراحل زندگی می شود . در فرهنگ ایران ، ورزشکاران و بویژه پهلوانان همواره توام با خصلت های جوانمردی ، صداقت و درستی ، انسان دوستی ، یاری دادن به دیگران و دستگیری از ضعفا و سرکشی در مقابل نهادهای قدرت و ظلم بوده اند نمونه های فراوان از این موضوع درادبیات کشورمان و بویژه در حماس عظیم فردوسی موجود است . فردوسی چنین می سراید :
((زنیرو بود مرد را راستی زسستی کژی آید و کاستی ))
در زمان ما تحقیقات بسیار نشان دهنده آن است که ورزش علاوه بر اینکه ابزار ارزشمندی برای سلامت جسمانی است ، رابطه نزدیکی با سلامت روانی و بویژه پیشگیری از بروز نا هنجاریهای روانی دارد . ورزش از اضطراب می کاهد ، اعتماد به نفس را افزایش می دهد و خود پنداری مثبت را تقویت می کند . خود پنداری که اصلی شخصیت انسان است ، در طی رشد و تکامل کودک تحت تاثیر تجربه های بسیار متعدد و در ارتباط با دیگران به وجود می آید . کودکان و نوجوانان اهمیت ، استعداد ، کفایت یا بی کفایتی و ارزشمندی وجود خود را تا حد بسیار زیادی براساس پاسخهایی که جامعه دریافت می نماید ، تعریف می کنند . براساس نظر کوپر اسمیت اعتماد به نفس از داشتن روابط موفقیت آمیز با دیگران و آموختن مهارتها نشئت می گیرد . مهمترین عوامل ایجاد اعتماد به نفس عبارتند از : خانواده ، مدرسه ، فعالیتهای تفریحی و ورزشی و ارتباط متقابلی که در این مراحل فرد می آموزد .
در کودکی و نوجوانی ورزش یکی از فعالیتهای اساسی زندگی به شمار می رود . در این فصل تاثیر ورزش در تامین بهداشت روانی و رشد سالم فکری و عاطفی و برقراری ارتباطات بین فردی و اجتماع مطرح خواهد شد . در این فصل ، جنبه های مثبت ورزش برای رشد فرد ، رابطه بین رشد طبیعی و ورزش ، اهمیت الگو گیری رفتار از ورزش و تاثیر آن بر شخصیت کودکان و نوجوانان ، و تاثیر ورزش در خود پنداری بر اساس پژوهشهای انجام شده ، بررسی خواهد شد . و در آخر پیشنهادها و توصیه ها و راهنماییهای مناسب برای اجرای برنامه های ورزشی مطلوب و تاکید براهمیت روان شناسان و روان شناسی ورزش مورد توجه قرار می گیرد .
ورزش بویژه در سنین کودکی ، مضر سالمی برای آزاد کردن انرژی انبار شده آنها است و این خود بسیار لذتبخش و آرامش دهنده است. ورزش سبب اجتماعی شدن , ایجاد کفایت و مهارت ، استحکام روابط خانوادگی و سهولت دوست یابی وارتباط سالم با همسالان و همگنان میشود . در یکی از پژوهشهای اخیر در ایالات متحده ، 65٪ از جوانان ابراز کردند که ورزش وسیله ای هم برای ارتقای سطح زندگی اجتماعی ـ اقتصادی کودکان ونوجوانان بوده است . البته این پدیده ممکن است جنبه منفی نیز داشته باشد و اینکه ورزشگاه تنها به زندگی اجتماعی ـ اقتصادی معدودی از افراد اجتماع کمک میکند و ضمنا وسیله ای نه برای ارتقای بهداشت جسم وروان ، بلکه بدست آوردن امتیازات خاص اجتماعی ـ اقتصادی میشود. در حالی که ورزش باید فرصتی باشد برای کودکان و نوجوانان برای یادگیری مهارت ها ، همکاریها ، کار گروهی ، انضباط ، مهارت های سازگاری ، احترام به بزرگتر ها و مسئولان ، رقابت سالم ، جوانمردی و اعتماد به نفس و شکست و پیروزی ، شرکت در فعالیت های ورزشی ایجاد فرصت خود ارزیابی ، ارتباط و مقایسه با همسالان و همگنان و رقابت سالم که به نوبه خود کمک به رشد و عزت نفس و خود پنداری میکند .
سلامت روانی رابطه نزدیک با خود پنداری مثبت دارد که ارتباط دارد با احساس تعلق و هویت فردی و اجتماعی ، انگیزه پیشرفت و طبیعی و سالم و نرمال بودن . احساس نرمال بودن به ویژه در کودک ونوجوان بستگی دارد به آنچه دیگران انجام میدهند ونیز یک احساس خود کفایی هر چقدر کودک احساس پیشرفت کند، به همان اندازه احساس عزت نفس و تعلق به جامعه در او رشد میکند . در بزرگان نیز تحصیلات نشان میدهد که در بیماران قلبی پس از گذشت بحران ورزش منظم ومداوم سبب ایجاد احساس سلامتی بیشتر، تقویت خود پنداری ، پذیرش واقعه بینانه بیماری ، تقویت خود کفائی و خود یاری میکند .
شرکت در فعالیتهای ورزشی اغلب تاثیر درمانی به کودکانی که دچار اختلال عاطفی و یا معلولیت رشدی هستند دارد. ورزش به کودکان ونوجوانان این فرصت را میدهد که ارتباط جسمی ، روانی و اجتماعی بر قرار کنند ، ضمن اینکه احساس اعتماد به نفس و تسلط بر مسایل را در آنها تقویت میکند.البته حمایت همسالان خانواده و مربیان و آموزگاران باور خود را تقویت می کند وترغیب کودکان استعدادها و توانایها یی افراد را به حد نصاب موجود در آنها نزدیک می سازد سوپر و پلاک در سال ،1992 در مطالعه ی 45 مرد بین 18و40 سال که دارای معلولیت جسمی بودند دریافت که معلولا نی که فعالیت جسمی داشتند ، خود پنداری مثبت و نیاز بیشتری برای پیشرفت داشتند تا گروه غیر فعال . دو روانشناس دیگر به نامهای کپ و کرمیتیویچ در سال 1997 تعداد 45 نوجوان معلول بین 10 تا 16 سال را که دچار معلومیت جسمانی بودند ، مورد مطالعه قرار می دارند و دریافتند که مهارت ورزشی بهترین عوامل پیش بینی کننده سازگاری عاطفی است افزون بر این ، کودکانی که به نظر خانواده مهارت بیشترجسمی و احتماعی داشته اند از سوی جامعه پذیرفته بودند . بروک وهایم در سال 1996پژوهشی مقدماتی در مورد 16 کودک مبتلا به آسم به عمل آوردند و نتیجه گرفتند که افرادی که در ورزش شرکت داشتند ، خود پنداری مثبت تری داشتند و دچار اضطراب کمتری بودند و با بیماری خود بهتر کنار می آمدند تا کسانی که در فعالیتهای ورزشی شرکت نداشتند.
کودکان و نوجوانانی که دچار اختلالات رفتاری مانند اختلال توجه و پیش فعالی هستند نیز از شرکت در فعالیت های ورزشی بسیار سود می برند . ورزش به رشد مهارتهای اجتماعی و روابط سالم با همسالان کودک کمک میکند. برای افرادی که محدودیت در مهارتهای اجتماعی دارند و در ابراز رفتار مناسب و یادگیری دچار مشکل میشوند و ازعدم تعادل جسمی رنج می برند ، ورزشهای انفرادی بسیار مفید است . زیرا احساس پیشرفت و موفقیت میکند. این عوامل نقش عمدهای در احساس توانایی ، تعلق به گروه و اعتماد به نفس تقویت شده و رشد روانی در آنها تسهیل میگردد . ولی ورزش در صورتی که مناسب برای فرد نباشد می تواند نتایج سوء داشته باشد و نقض و غرض گردد . مثلا شکستهای مکرر، مورد انتقاد قرار گرفتن ، تقلید از الگوی ضعیف ، ارتباط منفی و ناسالم با همسالان و فشار روانی و بیرونی برای پیشرفت ، زمینه های مساعدی برای نا بهنجارهای روانی و اعتماد به نفس ضعیف ایجاد میکند . مسئولیت در قبال اولیاء و مربیان ، افراد گروه ، بردن و باختن و توقعات نامناسب می تواند تاثیر منفی بر عملکرد فرد بگذارد . و از رسیدن وی به حد نصاب توانایی هایش جلوگیری نماید رفتارهایی را تقویت کند که به سلامت جسمانی و روانی او صدمه بزند . افزون بر این ،رقابت های شدید و ناسالم در ورزش برای بدست آوردن شهرت و ثروت و قهرمانی به اندازه ای جاذبه دارد که ممکن است سبب عدم واقع بینی خانواده و نوجوان گردد و سبب شود که فعالیت های مهم دیگر زندگی مانند تحصیل و کار تحت الشعاع آن قرار گیرد . واقعیت تلخ موجود این است که تعداد بسیار معدودی به سطح ورزشکاران حرفهای میرسند . همانطور که قبلا گفته شد ، جاذبه اجتماعی و اقتصادی ورزش سبب میشود که بسیاری از افراد برای رسیدن به این اهداف از فعالیت های مفید اجتماعی و اقتصادی نیز خود را محروم میکند. زمانی که فرد نسبت به رسیدن به هدف حرفه ای خود در ورزش ناکام میماند ، به دلیل نداشتن مهارتهای دیگر احساس درماندگی خواهد کرد . براساس آماری که در ایالت متحده منتشر شده است ، از هر 2300 بازیکن بسکتبال تنها 40 نفر در دانشگاه به بازی ادامه می دهند و تنها 1 نفر در تیم ملی پذیرفته میشود از تیم فوتبال دبیرستان تنها 4 ٪به تیم دانشگاه راه مییابد و کمتر از1 ٪ در تیم های حرفه ای پذیرفته میشود . حتی کسانی که بخت با آنها یاری میکند و به مقام قهرمانی میرسند نیز معمولا برای مدت زمان کوتاهی به شهرت و ثروت دست می یابند و پس از گذشت این دوره اگر مهارت دیگری نداشته باشند ، احساس درماندگی خواهد کرد .
مراحل رشد و ارتباط آن با ورزش
رابطه ورزش با رشد و تکامل کودک از قبل از ورود به مدرسه میتواند شروع شود . ولی خیلی اوقات کودکان آمادگی جسمی و روانی کافی برای بدست آوردن مهارتهای لازم را ندارند. برای مثال ، توانایی بصری کودک تا سن 6 یا 7 سالگی به طور کامل رشد نمی کند . تا آن زمان کودکان دوربین هستند و در دیدن اشیایی تحرک نزدیک مانند توپ مشکل دارند . قبل از سن 10 سالگی کودکان تا حد زیادی به بزرگترها متکی هستند ولی با افزایش سن استقلال در پیروی از قواعد ورزشی و اتکا به خود افزایش می یابد . در اوایل بلوغ ارزیابی همسالان منبع اصلی سنجش خود کفایی است . در اواخر بلوغ ، از اهمیت همسالان کاسته میشود و به اهمیت نقش بزرگسالان غیر از اولیاء برای الگو گیری افزوده میشود. در نوجوانان ، به واسطه ویژگی هایی از قبیل رشد تفکر انتزاعی ، ازدیاد میل به استقلا ل ، تعارضی بین احساس اتکا به خود و دیگران ، تلاش برای یافتن پایگاه اجتماعی و احساس هویت و بالا خره سعی در برآورده کردن نیازها ومسئولیتهای جدید این توقعات استرس زا است و نوجوان طبیعتاً میل به استقلال بیشتر ، تسلط و خود مختاری و اعتماد به نفس دارد و این امر غالبا با قوانین ساخته و پرداخته شده ورزشهای رسمی و انتظارات مربیان آنها توافق ندارد . این ورزشکاران مبتدی در اصل کودک و نوجوان هستند و شرکت در فعالیتهای ورزشی در اساس برای تقویت رشد و تکامل آنها لازم است و نه برای قهرمان شدن . با وجود نیازهای دوران رشد و گنجایش های شناختی کودک ، حمایت ، مراقبت ، ترغیب و درک صحیح نیازهای آنها امری ضروری است .
نقش بزرگسالان در ورزش کودکان و نوجوانان
کودکان از راه الگو گیری و تقلید اجتماعی مطالب بسیار زیادی را می آموزند. طرز نگرش و رفتار اولیاء و مربیان ورزش تاثیر عمیقی بر نوع و مقدار شرکت فرزندان آنها، مقدار لذت بردن از فعالیت های ورزشی ، کسب ارزشها باورها ، پذیرش و تحمل استرس ها و ادراک و تعبیر آنها از پیشرفت ، موفقیت وشکست و توقعات میگذارد . اکثر پدران و مادران به وجود فرزندان خود افتخار می کنند و تا حدی با آنها همانند سازی می نمایند . ولی گاهی فراموش میکنند کودکان آنها از لحاظ رشد جسمی و روانی در چه مرحله و سنی هستند . برخی از اولیاء با داشتن توقعات افراطی سبب ایجاد استرس در کودکان میشوند و به جای کمک به پیشرفت آنها جلوی این پیشرفت را می گیرند . یکی از نوجوانان که به تازگی شروع به گرفتن کشتی کرده بود ، ولی حالت اضطراب داشت ، به روان شناس مراجعه کرد . روان شناس از او پرسید علت اضطراب او چیست ؟ نوجوان گفت ، می ترسم در مسابقات کشتی این هفته ببازم . روان شناس می گوید میدانی که تختی هم گاهی اشتباه می کرد و می باخت . نوجوان میگوید این را می دانم ولی فکر نمیکنم تختی پدر پر توقعی مثل پدر من داشت !
گاهی اولیاء فرزندان خود را برای موقعیت هایشان مورد توجه قرار میدهند و کودکان با این باور رشد میکنند که ارزش وجودی آنها به مقدار موقعیت آنها بستگی دارد . این امر در ورزش نیز صادق است . اولیاء ممکن است با خشم یا نا امیدی به کودکی که در ورزش پیشرفت ندارد یا مرتکب اشتباه می شود ، واکنش نشان دهد . در تعدادی از اولیاء احساس ارزشمندی آنها به حدی با پیشرفت و شکست فرزند مرتبط است که فشار آنها بر کودک سبب عامل استرس زا بیماری گونه ای می شود . اولیاء الگوهای اصلی و اساسی را برای تقلید کودکان ارائه میدهند . کودک نیاز مبرم به تائید اولیاء دارد و به آسانی با آنها همانند سازی میکنند.
نقش مربی در بهداشت روانی
مربیان ورزش مانند آموزگاران بعد از اولیاء نقش مهمی در تامین بهداشت روانی کودکان و نوجوانان دارند و بر اعتماد به نفس و چگونگی روابط آنها با دیگران تاثیر بسیار دارند . با وجود این نقش مهمی و همانند سازی نوجوانان با مربیان خود ، این مربیان غالبا اطلاع زیادی از فرایند های فیزیولوژیکی روانشناختی و تکنیکهای جدید برای تقویت انگیزه افراد و شناخت از شخصیت آنها در جو ورزشی و خارج از آن ندارد . به همین دلیل دانش و بینش مناسبی نیز برای ارتباط برقرار کردن با خانواده کودک و نوجوان تحت آموزش خود ندارد . این روند ، پیچیدگی خاصی پیدا میکند اگر طرز فکر و ارزشهای مربی در تضاد اساسی با اولیا کودک و نوجوان باشد . در دبیرستان و دانشگاه و بعدها در سطح ملی مربیان غالبا ارتباط عاطفی نامناسب توام با انتظارات و توقعات زیاد از آنها دارند و تنها از آنها پیروزی می خواهند . مربیان همانند اولیاء اغلب باعث ایجاد احاس منفی در کودکان و نوجوانان می شوند . مگر اینکه آنها در ورزش برنده باشند . در بسیاری از موارد ، مربیان به نفع برخی از بازیکنان سوگیری نشان میدهند ، تبعیض قایل میشوند و رفتارهای ناجوانمردانه نسبت به آنها بروز می دهند . در پژوهشی که برتن ، تنهیل ، مارتن و گولد در سال 1996 کردند به این نتیجه رسیدند که در 22 بخش از جامعه مربیان بسکتبال 22 بار بیشتر از بازیکنان انتقاد کردند تا تمجید و 4 برابر بیشتر تنبیه کردند تا تشویق . مربیان غالبا از تقویت منفی ، تنه و کنایه توجه ، نکردن به جنبه های مثبت ، طرفداری از بعضی بازیکنان و حتی تقویت روابط منفی بین آنها استفاه میکردند . گاهی ورزشکاران ممکن است از رفتار مربیانی که مراحل رشد و درجه توانایی آنها را در نظر نمی گیرند ، سوء تعبیر کنند . گاهی مربیان اهمیت نقش خانواده ، دوستان و مدرسه را در تعیین بهداشت روانی کودک و نوجوان نادیده می گیرند.
پژوهش در انگیزه ، رضایت و تعارض
پژوهشهای علمی نشان داده است که تقویت مثبت ، تشویق و تکنیکهای مناسب در قالب محیطی امن و حمایت کننده بهترین راههای تقویت انگیزه ، روحیه ، رضایت ، عملکرد ، کفایت جسمانی و انسجام گروهی در ورزش است . انگیزه در ورزش در افراد بین 8 تا 18 رابطه نزدیک با یاد گرفتن مهارتها ، لذت بردن از زندگی ، پیشرفت خودکفایی و توانایی جسمی و روانی و در مجموع تقویت بهداشت روانی دارد . هدف سالم در ورزش ایجاد رفتارهای مطلوب به وسیله تقویت مثبت ونیز تعمیق انگیزه و خواسته برای پیشرفت در مقابل ترس از شکست است . لذت بردن یکی از دلایل اصلی شرکت در فعالیتهای ورزشی است . عدم لذت منجر به تضاد میشود . هویت ، رابطه آماری معتبری بین لذت بردن و میل به تداوم در فعالیت ورزشی یافت . پژوهشگران در تحقیقی که در مورد رابطه لذت با توانایی و پیشرفت در کشتیگیران 9 تا 14 سال در مسابقه کشتی انجام دادند دریافتند که پسرانی بیشتر لذت میبرند که مربیان و اولیاء ازعملکرد آنها راضی بوده و فشار کمتری از سوی آنها احساس می کردند ، رفتارهای منفی کمتری از آنها می دیدند ، همکاری متقابل بیشتری بین کودکان و بزرگسالان وجود داشت و نتیجتا روحیه قوی تری داشتند.
فقدان لذت از ورزش در دورانهای اول زندگی سبب میشود که فرد بزرگسالی نیز چندان رغبتی به ورزش نداشته باشد و از این جهت به بهداشت عمومی او لطمه وارد آید . این تجربه های اولیه دوران رشد کودکی اگر مطلوب نباشد به نوع بی تفاوتی و گوشه گیری جسمی و روانی منجر می شود که عواقب بهداشتی ناسالم فردی را به همراه دارد.
تشکیلات آموزشی ما به تشدید این وضع دامن می زند . مدارس ، اهمیت زیادی به ورزش ورشد جسمانی نمی دهند ، در حالی که داشتن این گونه برنامه ها که لذت جسمانی در بر دارند و اعتماد به نفس را تقویت می کنند ، سبب ازدیادی فعالیتهای جسمانی و در نتیجه تداوم سلامت جسمی و روانی مدام در زندگی می شوند.
تحقیقات درباره گریز کودکان از ورزش نشان میدهند که معمولا تجربه های نامطلوب ورزشی چنین وضعی را ایجاد می کنند . تجربه هایی از قبیل شرکت ندادن آنها در ورزش ، تاکید بر رقابت و موفقیت ، بی حوصله شدن ، لذت نبردن و تنبیه شدن به علت شکست . رابینسون در سال 1996 در پژوهشهای خود دریافتند که بین 30تا 35 در صد کشتیگیران جوان 8 تا 17 ساله 42 در صد بازیکنان فوتبال 15 تا 18 سال ، به دلیل شکست یا فشار از سوی مربیان و وجود رقابتهای سخت ورزش را کنار گذاشته اند .
البته این واقعیت وجود دارد که هر چه نوجوان بزرگتر شود به دلیل داشتن علایق ، سرگرمیها ، گرفتاریها ی آموزشی و روابط اجتماعی گسترده فاصله او از ورزش بیشتر میشود . به همین دلیل ، باید اولیاء و مربیان سعی کنند ورزش را به صورت متعادل در کل برنامه های فرد جای دهند تا این عامل که ازمهمترین عناصر بهداشت جسمی و روانی است ، از برنامه زندگی وی حذف نشود.
بهداشت روانی و اجتماع
در قسمتهای قبل ، اهمیت طرز فکر افراد را نسبت به بهداشت روانی بیان کردیم ، ولی میدانیم که طرز فکر افراد تا اندازه زیادی انعکاس طرز فکر اعضای خانواده ها است . و نحوه تفکر خانواده ها نیز به مقدار قابل ملاحظه ای ، منعکس کننده طرز فکر اجتماع است .
این نحوه تفکرات ، عقاید ، ارزشها از یک نسل به نسل دیگر منتقل میشود. و گاهی نیز در آن تغییرات جزئی یا کلی صورت پذیرد . این عوامل میراث فرهنگی ما را تشکیل میدهد و اهمیت آن از میراث جسمانی ، کمتر نیست . قسمت مهمی از این ارثیه فرهنگی طرز فکر جامعه نسبت به بهداشت روانی است ، که تا این اواخر سبب عدم پیشرفت در شناسایی و درمان بیماریهای روانی شده است .
بیش از قرن ها پیش تمایل به شناختن خود و دنیای خود داشته است و چون قادر به حل این دو معما به طریق منطقی نبوده ، متوسل به قوای ماوراء الطبیعه شده است .
بیماری روانی نیز یکی از این معماهای بغرنج بوده و بشر اولیه چون قدرت حل آن را نداشته است علل پیدایش این پدیده را منسوب به اجنه ، ارواح خبیثه کرده است . حتی امروز در قرن بیستم نیز هنوز بشر گرفتار موهوماتی است که از اجداد خود در این باره به ارث برده است . تغییراتی که بویژه بعد از جنگ جهانی دوم در طرز فکر اجتماعی نسبت به امراض روانی به آن صورت گرفت ، سبب ایجاد روشها و وسایل بهتری ، برای تشخیص ، درمان و مراقبت صحیح تر گردید .در هر صورت امکان دارد که در آینده نزدیکی اجتماع ، اصول زیر را بپذیرد .
1 ) رفتارهای غیر عادی به غیرازپیکوز ، اکتسابی است . شکل این گونه رفتارها مستقیما ارثی نیست . اگرچه امکان دارد ظرفیت و تمایلات آن موروثی باشد .
2 ) چون رفتارهای غیر عادی اکثرا اکتسابی است ، بنابراین می توان آنها را بوسیله پیکیوتراپی درمان کرد.
3 )درمان بیماریهای روانی را مانند امراض جسمی باید زود شروع کرد . به طور کلی هر چه بیمار مسن تر باشد ، درمان او مشکل تر است و همچنین هر چه بیماری شدید تر باشد ، امکان بهبودی کمتر است.
4 ) با اعمال اصول بهداشت روانی می توان از وقوع بیماریهای روانی جلوگیری کرد . اجرای این اصول ، بویژه در خانواده و مدرسه حایز اهمیت فراوان است ، زیرا موثرترین عامل در تربیت کودک می باشد .
5 ) افرادی که مبتلا به رفتارهای غیر عادی هستند ، حتی هنگام دیوانگی نیز احتیاجات و خصوصیاتی مثابه دیگر انسانها را دارا میباشد . آنان دارای احساسات انسانی مانند عشق و تنفر و حسادت هستند و در مقابل محبت ، با مهربانی رفتار میکنند و در برابر خشونت نیز عکس العملی مانند آن نشان خواهند داد.
6 ) رفتارغیر عادی تنها ازلحاظ کمیت با رفتار عادی متفاوت است . بیمارات روانی همان مکانیزمهایی را که اشخاص عادی به کار میبرند مورد استفاده قرار میدهند منتهی با شدت خیلی بیشتری . هر فرد انسان ممکن است دچار بیماری روانی شود با این تفاوت که عده ای قدرت کمتری در تحمل مصایب دارند و بنابراین خیلی زودتر در برابر مصایب شکست می خورند .
7 ) بیماریهای روانی را میتوان علاج کرد . البته با دانش امروزی درباره این گونه بیماریها ، این ادعا را نمی توان کاملا صادق دانست ، زیرا حتی در بیماریهای جسمانی نیز موضوع درمان مطلق ، مطرح نیست . عوامل متعددی از قبیل سن ، وضعیت جسمانی ،محیط ، ماهیت بیماری و نوع درمان ، در بهبود بیماریهای روانی و جسمانی موثر است.
8 ) روانپزشک از لحاظ خصوصیات شخصی تفاوت کلی با متخصصان امور دیگر ندارند. آنان در مقابل بیماریهای روانی به همان مقدار مصونیت دارند که پزشک در مقابل امراض جسمی.
9 ) از کمک خواستن و پذیرفتن درمان روانی ، نباید احساس شرمندگی کرد ، زیرا همان طور که انسان مسئول بیماریهای جسمی خودنیست ، به همان نسبت نیز مسئول بیماریهای روانی نمی باشد.
10 ) در سالهای اخیر استفاده از مفهوم روان شناسی روانپزشکی جامعه هر چه بیشتر در امر بهداشت و درمان روانی استفاده میشود.
عوامل اجتماعی موثر در بهداشت روانی
مدرسه- با پیشرفت علوم انسانی و تاثیر آن در موازین تعلیم و تربیت امروز ،علمای آموزش و پرورش معتقدند که تربیت کودک اگر مهمتر از تعلیم دادن به او نباشد ، اهمیت کمتری هم ندارد. فلسفه تعلیم و تربیت دنیای امروز براساس پرورش تمامی شخصیت فرد استوار است ، بدین معنی که به منظور تحویل انسانی سالم و خلاق و مفید به جامعه ، لازم است تا همراه با توسعه قوای فکری ، جسمانی و عاطفی او نیز پرورش یابد .
براساس فلسفه آموزش و پرورش ، قسمتی از وظایف آموزگار باید منحصر به تامین بهداشت روانی کودک شود.
او باید از احتیاجات شخصی و اجتماعی کودکان اطلاع داشته باشد . شاید بهترین راهی که بوسیله آن میتوان اصول بهداشت روانی را شایع و اجرا کرد ، انجمنهای خانه و مدرسه باشد . این انجمن ها به منظور برطرف کردن اشکالات دانش آموزان تشکیل شده است ، ولی اغلب از هدف اصلی خود دور می شوند و فعالیت خود را از دست می دهند ، ولی چنانچه این انجمن ها با بکارگیری روشهای صحیح ، در امر بهداشت روانی کودک و به وجود آوردن شرایط مناسب در مدارس بکوشند ، خواهند توانست عامل بسیار موثری در این راه باشند . این انجمنها با برقرار کردن رابطه محکمی میان خانه و مدرسه می توانند متقابلا اطلاعاتی از وضع خانواده و مدارس بدست آورند و اگر نقایصی از لحاظ مادی ومعنوی وجود دارد ، در رفع آن تلاش کنند.
مرکز راهنمایی کودک
در اثر پیشرفت روز افزون دانش ما درباره خصوصیات روانی کودکان ، احتیاج مبرم به ایجاد مراکز تشخیص و درمان ناراحتی های کودکان احساس شده است. به همین دلیل موسسات و مراجع مربوط به کودکان ، در حال حاضر با علاقه محسوسی سعی در ایجاد چنین مراکزی دارند. در کشور ما نیز کلینیک هایی که مربوط به بررسی مسائل روانی و اجتماعی کودکان باشد از سوی دو مرکز دولتی مانند وزارت آموزش و پرورش و وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشکی ایجاد شده است . بعلاوه در بعضی از بخشها مرکزی از این قبیل با کمک مرکز مذکور به وجود آمده ، ولی به طور کلی هنوز توجه لازم به ایجاد کلینیک های روانی کودک نشده است. احتیاج به این مراکز ، بسیار زیاد و حتی حیاتی است ، زیرا اگر زمان مناسب درمان به تعویق افتد و بیماری مزمن شود ، علاج آن دشوار خواهد بود . هدفهای اصلی کلینیک های روانی کودک عبارت است از :
1 )کمک مستقیم به کودکان به منظور سازگاری بهتر در منزل و مدرسه و اجتماع .
2 ) دادن کمک و اطلاعات علمی و مفید به کسانی که در تماس با کودکان هستند و رابطه مستقیم با اطفال ناسالم دارند.
3 ) شناساندن فعالیت های مراکز راهنمایی کودک به آموزگاران ، با تعلیم اصول بهداشت روانی به آنان.
4 ) تعلیم بهداشت روانی کودک ، به افراد و موسسات مختلف اجتماع و ترغیب آنان به تهیه و ایجاد مرکزی که مرتبط به مسائل کودکان است.
کودکان و نوجوانان ناسازگار
یکی از مسائل مهم بهداشتی روانی امروز موضوع کودکان و نوجوانان ناسازگار است . تعداد بزهکاریهایی که بدست افراد نا بالغ صورت می گیرد ، روز افزون است و روشهای قدیمی ، بویژه تنبیهات بدنی شدید نیز در جلوگیری از این افزایش موثر نبوده است . در روش علمی رفتار با این نوع کودکان ، باید علت و معلول را در نظر گرفت . به عبارت دیگر ، لازم است که با دقت علمی ، در مورد دلایل رفتارهای نا بهنجار کودک تجسس نموده ، و بدین وسیله ناراحتی های آنان را برطرف ساخت و یا از وقوع آن جلوگیری کرد .
علل پیدایش رفتار کودکان و جوانان ناسازگار
تحقیقات رانداری در مورد علل رفتارهای ناهنجار کودکان و نوجوانان بدست آمده است . یکی از مهمترین پژوهشها را گلوک انجام داده است . در این تحقیق هزار نفر پس از سن یازده تا هفده سال ، مورد وطالعه قرار گرفتند . پانصد نفر از این افراد کودکان و جوانان سالم و نصف دیگر ناسازگار بودند.
این دو گروه بر حسب سن ، تاریخچه خانوادگی ، هوش و چگونگی محیط مقایسه شدند .
هدف این مطالعه پیدا کردن علل ناسازگاری در پانصد نفر کودک ناسازگار بود .
نتایج تحقیق گلوک از خیلی جهات ، بویژه در مورد اولیای کودکان ناسازگار ، قابل اهمیت است. در مقایسه با اولیای اطفال سالم ، تعداد زیادتری از اولیای کودکان ناسازگار مبتلا به بیماریهای شدید جسمانی ، عقب ماندگی هوشی ، اختلالات عاطفی و میگساری بودند. بعلاوه عده زیادی از آنان در جوانی سابقه شرارت و ارتکاب جرم داشتند . روابط زناشویی این پدر و مادرها ، نسبتا ناسالم و مختل بود ، ترک همسر ، جدایی ، طلاق و مرگ یکی از اولیاء بیشتر در این نوع خانواده ها یافت می شد. نتیجه دیگری که از این تحقیق گرفته شد این بود که تعداد زیادی از کودکان ناسازگار ، خانواده ثابتی نداشتند و از یک خانواده به خانواده دیگری نقل و انتقال پیدا میکردند ، حتی در خانواده هایی که پدر و مادر با یکدیگر میزیستند ، توافق وجود نداشت .
علل عاطفی
تحقیقات گلوک نشان داد که در مقایسه با کودکان سالم ، رفتار پرخاشگری و تجاوز ، در کودکان ناسازگار بیشتر وجود داشت. این کودکان و جوانان میل شدیدی به ماجراجویی ، تغییر محیط و فعالیت زیاد داشتند و همان طور که انتظار می رفت کمتر از کودکان سالم به قوانین و رسوم اعتنا می کردند و اغلب تکرو بودند . با در نظر گرفتن روابط مختلفی که میل این کودکان و اولیای آنها موجود بود ، جای تعجب نیست که تعداد زیادی از آنها در برابر پدر و مادر عصیان داشتند . مطالب قابل ملاحظه دیگر این بود که تعداد کودکان نا سازگار که مشکلات جنسی داشتند ، چهار برابر کودکان سالم بود . از سوی دیگر ، کودکان ناسازگاردر مقایسه با کودکان سالم ، در امر معاشرت با کودکان هم سن خود ، کمتر تحت فشارهای روانی از قبیل اضطراب بودند ، زیرا آنان همیشه احساسات خود را با پرخاشگری و عصبانیت و زورگویی ابراز می داشتند.
در کود کان سالم احساس حقارت و ترس بیشتری نسبت به کودکان ناسازگار وجود داشت ، زیرا گروه نا سالم عواطف شدید خود را از طریق ناسازگاری نشان می دادند . بنابراین مبتلا به خصوصیا ت نورتیک که بچه سالم به واسطه نداشتن طرق آزاد کردن عواطف گرفتارآ ن می شد ، نبودند . مهمترین عاملی که به تنهایی دلیل عمده ایجاد رفتارهای ناسازگارانه است وضع نا مطلوب خانوادگی است . تمایل بعضی ها به اینکه دلایل اصلی رفتار کودکان و جوانان ناسازگار را به سینما یا کتب جنسی وجنایی ارتباط دهند ، تنها تلاشی است به منظور پیدا کردن راه حل ساده و سریع برای این مشکل پیچیده روانی و اجتماعی .
درمان
هنگامی که کودک ناسازگاریا منحرف است چه باید کرد؟ آیا انواع تنبیه یا زندانی کردن کافی یا حتی مفید است؟ و یا اینکه برنامه صحیح تربیتی علاج این واقعه است؟ چنانکه قبلا گفته شد ، اخیرا اغلب متخصصان امور انسانی وتا اند ازه ی نیز مردم معمولی ، مخالف تنبیه کودکان ناسازگارند ، زیرا زندانی کردن کودکان نه تنها از رفتار ضد اجتماعی آنان نمی کاهد ، بلکه آن را زیادتر می کند . در حالی که با تربیت وتصحیح کودکان می توان به موفقیت بهتری دست یافت . ولی در حال حاضر ، طریق مسلم درمانی موجو د نیست . یکی از بهترین و وسیع ترین برنامه تربیت کودکان ناسازگار ، در ایالت کالیفرنیا آمریکا تنظیم و اجرا شده است.
این برنامه تحت نظر یک دایره دولتی است و چندین جنبه درمانی از قبیل تشخیص و طبقه بندی ، درمان وآزادی مشروط و جلوگیری از ناسازگاری کودکان را شامل می شود . در ابتدای امر ، تحقیق و مطالعه را از مشخصات اجتماعی و روانی و جسمی در کودک می شود . این تحقیق به منظور دستیابی به اضطراب و ترسهای اصلی کودکان است . نتیجه ای که از این مطالعه بدست آمده ، این است که تقریبا در هر مورد سابقه محرومیت ، تعارض ، روابط مختلف خانوادگی و تحقیر و نا بسامانی وجود داشته است . تعيین کار و مسئولیت برای هر یک از کودکان ، بر اساس مطالعاتی که در وضع خانوادگی و اجتماعی او شده است ، صورت می گیرد ، بدین وسیله برای باز گرداندن این کودکان به محل مناسبی در اجتماع پیش لازم انجام می گیرد . در مدرسه مربوط به این کودکان ، قسمت عمده امور ، از قبیل تعلیم برای قبول مسئولیتهای مختلف ، تنبیه و تشویق ، برنامه تفریحات و امثال آن توسط خود آنها انجام می گیرد .
کوشش مسئولان ، بیشتر بر این مصروف است که هر فرد احساس مسئولیت کند و از خود اثری به جا گذارد تا بدین وسیله شخصیت او تقویت شود . در این برنامه سعی براین است که رابطه معلمان با دانش آموزان صمیمانه باشد و از تحکم ودستورات سخت و وظایف شان جلوگیری شود .اگر چه این برنامه ای است بسیار پیشرفته و انسانی است ، ولی در حل مشکلات کودکان ناسازگار کاملاً توفیق نیافته است. شاید تنها راه حل این مشکل فردی و اجتماعی ، پیشگیری باشد.
پیشگیری
به منظور جلوگیری از رفتارهای ضد اجتماعی کودکان ، باید از همان اصولی که در تربیت صحیح همه کودکان به کار می بریم استفاده کنیم ، زیرا رفتار ناسازگارانه کودکان در اصل عکس العملی است که در مقابل ناکامی و شرایط نامساعد محیطی ایجاد میشود. موفقیت هر برنامه پیشگیری در این مورد بستگی به مقدار فهم و علاقه و پشتکار اجتماع و خانه و مدرسه است . طرز فکر اجتماع نسبت به سازگاری کودکان تاثیر فراوانی در طرز فکر خانواده و مدرسه دارد . مسئله مهم این است که مسئولان امور آگاه باشند که سینما و تلویزیون و مطالب منافی عفت که در نشریات موجود است ، تنها به عنوان عامل محرک و نه زمینه ساز در ایجاد رفتار ناسازگارانه و منحرف کودکان اهمیت دارد . البته این عامل گاهی نامطلوب است ولی کودکی که در محیط سالمی پرورش یافته واحتیاجاتش به طریق صحیح در خانه و مدرسه ارضاء شده است ، متوسل به این گونه وسایل نخواهد شد . باید این اصل مهم را در نظر داشت که رفتار کودکان را با برداشتن انگیزههای ناپسند از محیط تجربه انسان ، نمی توان از بد به خوب تبدیل کرد . تنبیه جسمانی در مورد کودکان ناسازگار نه تنها به نتیجه مطلوبی نمی رسد بلکه ممکن است عصیان وستیزه جویی آنها را تشدید کند . البته باید دانست که کودک احتیاج به انضباط دارد و چنانکه قبلا نیز تذکر داده شد ، علائم آزادی بی اندازه ، خود زیان آور است. کودک احتیاج به محدودیت وکنترل منطقی و عاقلانه دارد و اگر از حد لازم خود پا فراتر گذارد باید تنبیه شود ، زیرا تنها بدین وسیله او شخصی مسئول و خود مختار می گردد . ولی در پرورش اطفال تنبیه به تنهایی کافی نیست بلکه باید توام با محبت و دلسوزی باشد . اگرچه خانه و مدرسه مسئولیت بیشتری در قبال پیشگیری از رفتارهای ضد اجتماعی کودکان دارد ، ولی اجتماع نیز باید وسایلی از قبیل کلوپهای مفید ، کتابخانه و امثال آن را در دسترس آنها بگذارد. موسساتی مانند کلوپهای تفریحی و ورزشی اگر با صحبت دقت و دلسوزی کنترل شود ، میتواند در زمینه ارشاد و راهنمایی کودکان ، بسیار مثمر ثمر واقع شود . نوجوانان و جوانان میل زیادی به فعالیتهای گروهی دارند . بنابراین موسسات مفید قادر خواهند بود که از این تمایل به نحو صحیحی استفاده کنند . کودکی که در دوران اولیه رشد ، روابط خانوادگی سالمی داشته و تجارب او در مدرسه رضایتبخش بوده است و اکنون نیز وسایل کافی برای ارضای احتیاجات جسمی و روانی خود دارد ، امکان ناسازگاری و منحرف شدن او بسیار کم است.
منابع و مآ خذ :
دلاور ـ علی ـ آمار استنباطی ـ 1383 ـ انتشارات رشد ـ تهران
دلاور ـ علی ـ روش تحقیق در علوم تربیتی 1383ـ انتشارات رشدـ تهران
شاملو ـ سعید ـ سلامت روانی1384ـ انتشارات بهمن ـ تهرانشهسواری ـ روح الله - بهداشت عمومی1382 ـ انتشارات فرهنگ ـ تهران
کریمی رادـ بهمن - ورزش و تاثیر بر سلامت روانی 1383ـ انتشارات نورـ تهران
میلانی فر ـ بهروز - بهداشت روانی 1382 ـ انتشارات نی ـ تهران محمدی ـ سید یحیی- سلامت عمومی 1383 ـ انتشارات رشد ـ تهران
محمدی ـسید یحیی بهداشت روانی 1384ـ انتشارات فرهنگ ـ تهران
نورالهی ـ مجید ورزش و سلامتي جسمی 1382 ـ انتشارات بهار ـ تهران