مبانی نظری وپیشینه تحقیق بهداشت روانی وبیماریهای روانی (docx) 58 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 58 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
مبانی نظری وپیشینه تحقیق بهداشت روانی وبیماریهای روانی
فصل دوم:ادبيات و پيشينه ي تحقيق 7
تعريف 8
تاريخچه 12
مختصري درباره تاريخچه بهداشت رواني در ايران 21
اهميت دامنه حدود و زيانبخشي بيمارايهاي رواني در جامعه 27
علل افزايش و شيوع بيماريهاي رواني 30
تفاوتهاي فردي در كار 38
جنبه هاي تفاوتهاي فردي 38
تفاوتهاي فردي در عملكرد شغلي 39
روشهاي سنجش تفاوتهاي فردي 40
شيوه هاي سنتي انتخاب كاركنان 41
كاربرد روانشناسي و روشهاي علمي در گزينش 42
فرضيه هاي مربوط به فرد و شغل 43
آزمونهاي استخدامي 44
مراحل برنامه آزمونهاي استخدام داوطلبان شغل 45
موارد بررسي در تجزيه و تحليل شغل 46
فهرست
عنوان صفحه
ايجاد فرضيه 47
تعيين معيارها 48
اجراي آزمون 49
بررسي نتايج آزمون و تصميم گيري 50
تعريف:
بهداشت رواني ،روان پزشكي پيشگير ،بهداشت رواني اجتماعي ،و يا روانپزشكي اجتماعي به كليه ي رو شها و تدابيري اطلاق مي شود كه براي جلو گيري از ابتلا و درمان بيماريها ي رواني و توان بخشي بيماران رواني موجود به كار مي رود . دو واژه اخير بعد از سومين انقلاب در روانپزشكي از سال 1963 كه باعث ايجاد مراكز جامع روانپزشكي در مناطق جغرافيايي و يا جمعيتي معين گرديده به كار رود .
مشكل تعريف :
مشكل تعريف بهداشت رواني از آنجا سر چشمه مي گيرد كه هنوز تعريف صحيح و قابل قبولي براي بهنجاري نداريم . البته تعاريف و نقطه نظر هاي زيادي با توجه به شرايط و موقعيتهاي اجتماعي ،سنن و فرهنگ براي بهنجاري شده است . پزشكان و افرادي كه با ديد پزشكي به مسئله نگاه مي كنند بهنجاري شده است . پزشكان و افرادي كه با ديد پزشكي به مسئله نگاه مي كنند بهنجاري يا سالم بودن را نداشتن علايم بيماري تلقي مي كنند و به عبارت ديگر سلامتي و بيماري را درد و قطب مخالف يكديگر قرار مي دهند و براي اينكه فردي سالم بيمار شود بايستي از قطب سالم به قطب مخالف برود . اين امر در بعضي از بيماريها از جمله بيماريها ي عفوني ممكن است صادق باشد ولي در بيماريها ي رواني صادق نيست . عدم وجود علايم بيماري رواني و يا ازبين رفتن علايم بيماري در اثر درمان ،به اين معني نيست كه فرد از سلامت رواني كامل بر خوردار و به اصطلاح سالم است . بيماران مبتلا به صرع،جنون ادواري و انواع افسردگي ها و نظاير آن از اين قبيلند البته اين موضوع منحصر به بيماريهاي رواني نيست ودر اكثر بيماريهاي جسماني نيز صدق مي كند بيماران مبتلا به فشار خون ويا بيماري قند و غيره اگر به علت استفاده از دارو فشار خون عادي ويا قند خون در حد طبيعي دارند دليلي بر سلامتي انها نيست چون قطع درمان باعث پيدايش و بر گشت علايم بيماري خواهد شد . پزشكان و روان پزشكان بهداشتي كه در سازمانهاي بهداشتي با طب پيشگيري و برنامه هاي اجرايي سرو كار دارند ماند اپيدميوژيست ها براي تعريف بهنجاري از نرمال ميانگين يا زنگو له ي معروف منحني توزيع استفاده مي كنند و افراد را با خصوصيات افراد ميانگين مقايسه مي كنند .
اين روش جنبه ي باليني و درماني نداشته و جنبه آماري دارد . به علاوه تعيين خصوصيات افراد ميانگين كه از طريق آماري به دست مي آيد ، خود مسئله ي قابل بحثي است . روانپزشكان فردي را از نظر رواني سالم مي دانند كه تعادلي بين رفتار ها و كنترل او در مواجه با مشكلات اجتماعي وجود داشته باشد . از اين ديد گاه انسان و رفتار هاي او در مجموع يك سيستم در نظر گرفته مي شود كه بر اساس كيفيات تأثير و تأثر متفابل عمل مي كنند . با اين ديد سيستميك ملاحظه مي شود كه چگونه عوامل متنوع زيستي انسان بر عوامل رواني اجتماعي او اثر گذاشته و بالعكس از آن اثر مي پذيرد . به عبارت ديگر در بهداشت وتعادل رواني ،انسان به تنهايي مطرح نيست بلكه آنچه مورد بحث قرار ميگيرد پديده هايي است كه در اطراف او وجود دارند و بر جمع سيستم ونظام او تأثير مي گذارند و از آن متأثر مي شوند . پس از ديد روانپزشكان سلامتي عبارتست از تعادل در فعاليت هاي زيستني ،رواني و اجتماعي افراد كه انسان از اين تعادل سيستميك و ساختار هاي سالم خود براي سر كوب كردن و تحت كنترل در آوردن بيماري استفاده مي كند . روانكاوان و طرفداران فرضيه هاي روانكاوي (روان تحليلي ) از شخصيت ايده آل صحبت مي كنند و من را ميانجي بينئ خواسته هاي نهاد و كنترل و مؤاخذه فوق من مي دانند و بهنجاري را ميانجيگري صحيح و منطقي بين دو قدرت نهاد و ابر من مي دانند . روانكاران به مراحل مختلف رشد رواني و عملكرد صحيح و خالي از تعارض ايگو ،استفاده از مكانيسم دفاعي سازنده در ضربه ها و فشارهاي شديد را دليل بر سلامت و تعادل روان مي دانند . كار هاي اريكسون و هارتمن نيز به منظور تأيئد اين نظريه است . كارشناسان سازمان بهداشت جهاني سلامت فكر و روان را اين طور تعريف مي كنند :سلامت فكر عبارتند از قابليت ارتباط موزون و هماهنگ با ديگران ،تعببر و اصلاح محيط فردي و اجتماعي و حل تضادها و تمايلات شخصي به طور منطقي ،عادلانه رضاسب . لونيسون و همكارانش در سال 1962 سلامتي روان را اين طور تعريف كر ده اند : سلامتي روان عبارتند از اينكه فرد چه احساسي نسبت به خود ،دنياي اطراف ،محل زندگي ،اطرافيان مخصوصاً با توجه به مسئوليتي كه در مقابل ديگران دارد ، چگونگي سازش وي با درآمد خمود و شناخت موقعيت مكاني و زماني خويشتن. كارل مننجر مي گويد : سلامت رواني عبارت است از سازش فرد با جهان اطرافش به حداكثر امكان به طوري كه باعث شادي و برداشت مفيد و مؤثر به طور كامل شود . طبق تعريف واتسون مؤسس مكتب رفتار گرايي "رفتار عادي نمودار شخصيت انسان سالم است كه موجب سازگاري او با محيط و با لنتيجه رفع نيازهاي اصلي و ضروري او مي شود .
تعريف گنيز برگ در مورد بهداشت رواني عبارت است از :تسلط و مهارت در ارتباط صحيح با محيط بخصوص در سه فضاي مهم زندگي عشق ،كار ،تفريح اين شخص و همكارانش براي تو ضيح بيشتر مي گويند : استعداد يافتن و ادامه ي كار ، داشتن خانواده ، ايجاد محيط خانوادگي خرسند فرار از مسائلي كه با قانون در گيري دارد ،لذت بردن از زندگي و استفاده صحيح از فرصت ها ملاك تعادل و سلامت روان است .با توجه به تعريف بهنجاري ،از ديدگاههاي مختلف و پيچيدگي علوم رفتاري در پزشكي و عدم تعيين مرز و حد رفتار عادي ، ارتباط جسم و روان ، رابطه علوم رفتاري با فيزيولوژي و پزشكي از يك طرف و روانشناسي ، فلسفه ،علوم انساني و جامعه شناسي از طرف ديگر ، كمبود تحقيقات و مطالعات در بيماري هاي رواني و نحوه اجراي انواع پيشگيري هاكه پايه و اساس بهداشت را در پزشكي تشكيل مي دهند همگي تقطه ضعفي است كه تعريف ، هدف و برنامه هاي بهداشت رواني را دچار اشكال مي كند .
مشكلات تعريف بهداشت رواني به قدري آشكار است كه احتياج به ارائه مدارك و دليل ندارد و تعاريف فوق نشان دهنده ي وسعت مسئله و خط مشيي است براي آنان كه علاقه مند به بهداشت در بيماريهاي رواني هستند .همان طور كه گذشت اكثريت روانپزشكان توانايي سازش با محيط ، انعطاف پذيري قضاوت عادلانه و منطقي در مواجه با محروميتها و فشارهاي رواني را ملاك سلامت و تعادل روان مي دانند و هدف اصلي از درمان بيماران رواني نيز قادر كردن آنها به زندگي خانوادگي ، اجتماعي و به اصطلاح سازش با محيط است . تعاريف فوق براي روانپزشك بهداشتي
كه در وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي مجري طرح و برنامه ريزي بهداشت رواني كشور است و با مسائلي مانند سياست روز ، امكانات بودجه ، مسائل ارتباط جمعي،كمبود پرسنل و نيروي انساني متخصص و فعال ، مسائل اداري ، مالي ، قضايي،آمار و اقلام ،جمعيت ، تعداد مبتلايان جهت پياده كردن و گسترش برنامه هاي بهداشت رواني و خلاصه مسائل همه گير شناسي سرو كار دارد مفيد و مفهوم نيست و با نوع كار او نيز توافقي ندارد . از تعاريف فوق چنين استنباط مي شود كه بهداشت رواني ، علمي است براي بهزيستي و رفاه اجتماعي كه تمام زواياي زندگي از محيط خانه گرفته تا مدرسه و دانشگاه ، محيط كار و نظاير آن را در بر مي گيرد و در بهداشت رواني آنچه بيش از همه مورد نظر است " احترام به شخصيت و حيثيت انساني است " و تا هنگاميكه حيثيت و شخصيت فرد بر قرار نشود سلامت فكر و تعادل روان و بهبود روابط انساني معني و مفهومي نخواهد داشت . روي اين اصل بهداشت رواني را دانش يا هنري مي دانند كه به افراد كمك مي كند كه با ايجاد روشهاي صحيح رواني و عاطفي بتواند با محيط خود سازگاري كند و براي حل مشكلات از راههاي مطلوب استفاده نمايد . مجدداً به اين واعيت تأكيد مي شود كه در بهداشت رواني تنها نداشتن علائم بيماري كافي نيست . بهداشت مناسب بايد افراد را قادر سازد تا تواناييهاي جسمي و روحي خود را به حد اكثر رسانده از استرسهاي ناشي از عوامل بين افراد جلوگيري كرده ، زندگي اجتماعي ، اقتصادي بارور و هماهنگ با محيط داشته باشد .
تاريخچه :
تاريخچه ي بهداشت رواني با توجه به وجود بيماريهاي رواني از زماني كه بشر وجود داشته و مخصوصاً زندگي اجتماعي را شروع كرده همراه بوده است . پيدا كردن شروع و آغاز هر نهضتي به خصوص نهضتهاي اصلاحي و علمي به علت داشتن منابع گوناگون و چند جاذبه مسئله مشكلي است . در حقيقت روانپزشكي را مي توان قديمي ترين حرفه و تازه ترين علم به شمار آورد . قديمي ترين ف چون بيماريهاي رواني از قديم وجود داشته و بقراط در 377 تا 460 سال قبل از ميلاد عقيده داشته كه بيماران رواني را مانند بيماران جسمي بايد درمان كرد ، علل سرشتي و فرضيه مزاجها از همان زمان بقراط و جالينوس وجود داشته و اهميت تاريخي دارد . تازه ترين علم براي اين كه تقريباًً از 1930 بعد از تشكيل اولين كنگره بين المللي بهداشت رواني بود كه روانپزشكي به صورت جزئي از علوم پزشكي شد و سازمانهاي روانپزشكي و مراكز پيشگيري در كشور هاي مترقي يكي بعد از ديگري فعاليت خود را شرع كردند .
از فعاليت اين سازمان ها در جريان جنگ جهاني دوم عملاً كاسته شد و به اين ترتيب مي توان روانپزشكي را به صورت تازه ترين علم بعد از جنگ جهاني دوم به حساب آورد . از اسناد و مدارك موجود چنين استنباط مي شود كه تا آخر قرن هيجدهم و همزمان با انقلاب كبير فرانسه از تاريخچه ي بهداشت رواني اطلاعات كافي در دست نيست . به علت جهل و بيسوادي از بروز بيماريهاي رواني ،اختلالات رفتاري و بيماريهاي رواني را به دخالت ارواح خبيثه و شياطين ،قدرتهاي ماوراي انساني و نفوذ عوامل طبيعي مانند خورشيد ، ماه ، رعد و برق در بدن مي دانستند و عقيده داشتند كه بايد اين بيماري ها با نيروهاي ماوراءالطبيعه ، وساطت افراد مقدس در نزد خدا بهبودي يابند و اين شفاعت موقعي اتفاق مي افتد كه بيمار در خواب باشد . اولين بار بقراط فيلسوف مشهور يوناني بود كه خرافات را در مورد بيماريهاي رواني كنار گذاشت و اختلالات رواني را به طرف پزشكي كشانيد . درباره ماليخوليا و جنون زايماني تعريف و توصيف كرد و مغز را مركز اصلي روان دانست . جالينوس علت بيماريهاي رواني را اختلال عمل مغز و عدم تعادل اخلاط بدن مي دانست . در اوايل قرن سينزدهم و اوايل رنسانس ارتباط جسم و روان و يكپارچگي و واكنش آنها مورد بحث قرار گرفت و بعلاوه فرضيه ي ابو علي سينا مسئله ي اين ارتباط را به اسپانيا و كشورهاي ديگر كشاند و اين زمينه اي براي فرضيه جديد براي بيماريهاي روان تني شد . اين قرن بايد قرن سحر وجادو ، دخالت شياطين و ارواح در ايجاد بيماريهاي رواني دانست . اولين روانپزشك به نام جان وي يركه در سال 1515 در دهكده اي در مرز آلمان و هلند به دنيا آمده بود پس از اتمام دوران پزشكي در پاريس علاقمند به مطالعه در بارهي رفتار انساني و بيماريهاي رواني شد و در سال 1563 كتابي در سوئيس نوشت كه امروز، اهميت زيادي دربارهي تاريخچه روانپزشكي دارد . به علت علاقمندي در نوشتن رساله هايي در مورد تشخيص بيماري ها ي رواني ، پيسكوزهاي سمي ،صرع ، وحشت شبانه ، پسيكوزهاي پيران ، هيستري ، پارانوئيا ، توهمات ، افسردگي و ساير پديده هاي رواني مرد قرن 16 نام گرفت . گر چه نوشته هاي او با مخالفت و طرد او از طرف گروه زيادي از اطباء و نويسندگان آن زمان روبرو شد ولي تا قرن اخير ارزش و اهميت نوشته هاي او معلوم نبود ولي با رشد روانشناسي پويا مجدداً نوشته هاي تاريخي "وي ير "ارزش خود را در روانپزشكي پيدا كرد . اولين روانپزشك در كشور انگلستان ويليام بتي در سال 1753 بود . اطلاعات جسته گريخته وجود دارد كه تا قرن چهاردهم مكانهايي براي مواظبت نگهداري بيماران رواني در مونت كاسينو ايتاليا و بيمارستاني در ليون فرانسه و در پاريس و همچنين بنا شدن بيمارستان بتلم در لندن در سال 1247 (اولين بيمارستان تقريباًرسمي و دولتي )و در سال 1385 بيمارستان سنت بارتولو مو در لندن در نزديك كليساي سنت بارتولو وجود داشته است . در اسپانيا اولين بيمارستان رواني در سال 1409 در شهر والنسيا به وسيله ي يك كشيش اسپانيايي ايجاد شد و علت آن رفتار استهزا آميز و آزار دهنده يافراد نسبت به بيماران رواني در ملاء عام و خيابانهاي آن زمان بوده است . در اثر اقدام و پيشنهاد اين كشيش از سال 1412 تا 1489 پنج بيمارستان ديگر در نقاط مختلف اسپانيا ساخته شد و در سال 1567 به علت نفوذ اسپانيا ييها اولين بيمارستان رواني در شهر مكزيكو بنا نهاده شد . روي اين اصل نقش اسپانيا ييها در بنا نهادن بيمارستان رواني و مواظبت از بيماران رواني هم در قديم و هم امروزه از اهميت فابل توجهي بر خودار بوده و هست از اينكه نحوهي درمان در بيمارستان هاي آن زمان چه بوده و به سر بيماران جه مي آمده آيا بيماران بهبود مي يافتند يا نه ؟ اطلاعات درستي نداريم ولي آنچه مسلم است اين است كه اگر بيماران در منازل يا خانواده هاي مي ماندند به طناب و زنجير بسته مي شدند به طوري كه بعضي از آنها زنجير ها را پاره مي كردند و از خانواده فرار ،در غار ،جنگلها زندگي مي كردند واز پوست و برگ درختان تغذيه مي كردند ، به صورت ديو ،اجنه مزاحم رهگذاران مي شدند و هر كس آنها را مي كشت مسئوليتي نداشت مسئوليتي نداشت . بيماران رواني خفيف به صورت فقراءولگردان در كوچه و بازار وسيله خنده ي مردم و تمسخر بچه ها و آلت دست بزرگتران مي شدند . در بيمارستان بتلم لندن تا قرن 19 خوراك ،پوشاك ،و جاي كافي براي بيماران وجود نداشت و بيماران را در روزهاي يكشنبه در معرض ديد و تماشاي مردم در مقابل دريافت مختصر پول قرار مي دادند و از اين راه ساليانه 400 پوند انگليسي عايد بيمارستان ميشد تا كمبود بودجه را جبران نمائند در قرن 17 ارتباط جسم و روان و محل اين ارتباط در سلسه اعصاب مورد بحث قرار گرفت و دكارت ومالپكي ويليس و ساير ين مراكزي براي اين ارتباط تعيين كرده اند . در همين قرن در سال 1602 اولين كتاب پزشكي درباره ي بيماري هاي رواني به نام پراكسيس مديا توسط پزشك سوئيسي نوشته شد كه در آن طبقه بندي بيماريها ي رواني مورد توجه قرار گرفته و براي بيماريها ي رواني علل ارگانيك قائل شدند . دو نفر از روانپزشكان معروف آن زمان يكي زاكيا كه پدرپزشكي قانوني لقب گرفته و سالها نيز پزشك پاپ بوده است كتابي درباره ي روانپزشكي قضايي نوشته و در گزارشات او مطالب زيادي وجود دارد از جمله اينكه فقط پزشك است كه مي تواند درباره يناراحتي و شرايط رواني افراد اظهار نظر نمايد ،با بيمار رواني به مصاحبه بنشيند و درباره ي رفتار و اعمال بيمار قضاوت نمايد . ديگري به نام توماس سيد نهام كه خاطر نشان كرد واكنشهاي هيستريك فقط مخصوص خانمها نبوده بلكه نزد آقايان و كودكان نيز ديده مي شود و به صورت همه نوع علائم مانند :تهوع ،استفراغ ،سرفه ، تشنج دردهاي معده ي و روده اي و درد هاي مختلف بدن ممكن است تظاهر نمايد . نكته ي قابل ارزش اين بود كه در آن تاريخ كه همه درگير علايم رواني شديد و جنون ماليخوليايي بودند سيد نهام به ناراحتي هاي نورتيك اشاره كرد ولي بعد از او مسئله به فراموشي سپرده شد تا اينكه مجدداً در قرن بيستم توسط فرويد به سر زبانها افتاد . در قرن هجدهم مسئله به همان طريق هفدهم ادامه يافت و مؤسسات خيريه در كشور هاي كاتوليك بنا به پيشنهاد كشيش ها تأسيس شد . در اين مؤسسات نظرات مردم درباره ي نحوه ي نگهداري و نظريه ي پزشكان در مورد درمان متفاوت بود . در بيمارستان تبلم اختلاف بين پزشكان طوري بود كه عده اي بيماران رواني را غير قابل علاج مي دانستند و بعضي نيز روشهاي مختلف درماني به آنها توصيه و عقيده داشتند كه اين بيماران بايستي درمان پزشكي شوند . در همين قرن ژرژ سوم پادشاه انگلستان كه دچار حملات مانياك شده بود توجه پزشكان و اطرافيان را به خود معطوف داشت و توجه نه تنها به درمان ژرژ سوم بلكه به مسائل پزشكي و روانپزشكي و پرستاري بيماران رواني بيشتر شد . در اواخر قرن 18 و اوايل قرن نوزدهم نام سه نفر بايد در سر لوحه ي پيشتازان و رهبران درمان اخلاقي و انساني كه عبارتند از فليپ پينل از فرانسه،ويليام تيوك از انگلستان و ون سنتر و كياروگي از ايتاليا قرار گيرد .كياروگي در سال 1794- 1793 سه جلد كتاب درباره ي بيماري هاي رواني نوشت و افتتاح بيمارستان رواني به نام بوني فازيو و گذارندن قانون براي بيماران رواني در سال 1774 از كار هاي او بود مورگاني نيز در ايتاليا از افرادي بود كه در پيشرفت و ادامه ي درمان با روش اخلاقي سهم مهمي داشت تيوك(1819- 1732 ) به علت داشتن اعتقادات مذهبي و اينكه اگر بيمار رواني از محيط فشار آورد دور باشد بهبود مي يابد در يورگ انگلستان در سال 1796 بيمارستاني براي 30 نفر افتتاح كرد و به درمان پزشكي با آزاد گذاشتن بيماران افدام كرد و چون نتايج رضايت بخشي داشت بعد از او نيز پسرش به نام ساموئل تيوك روش پدر را ادامه داد و روش او الگويي براي افتتاح بيمارستان و مزاكز رواني در ايالات متحده امريكا گرديد .پينل (1826-1745 ) متولد جنوب فرانسه و پزشك معروف در سال 1794 به پاريس رفت و به رياست بيمارستان بيستر كه مربو ط به بيماران رواني مرد و حدود 200 بيمار خطرناك و غير قابل كنترل داشت منصوب شد . پنيل از سالها قبل در باره يدرمان و نگهداري بيماران رواني به طريق انساني نظريه هاي داشت . پس از منصوب شدن به اين سمت اولين اقدامش آزاد گذاشتن بيماران و كنار گذاشتن تنبيه و شكنجه بود كه با استقبال اكثريت مردم آن زمان روبرو شد و در نتيجه اين امر در بيمارستان سالي پترير كه مخصوص بيماران زن بود و توسط اسكيرول اداره مي شد به احراز در آمد . پينل در كتابي به نام رساله ي پزشكي فلسفي در باره ي ماني با زباني بسيار ساده و روشن و مطابق سبك پزشكي علايم بيماري هاي رواني را شرح داده و به چهار گروه بيماري هاي رواني اشاره كرد . كه عبارت بو دند از : ملاكوني يا اختلال عملي فكري و ذهني ، ماني يا هيجان عصبي بيش از حد بدون هذيان ويا توام با هذيان ،دمانس يا جنون پيري و اختلال پديده هاي فكري و بالاخره عقب ماندگي ذهني يا محدوديت فعاليت قواي ذهني پينل اعتقاد داشت كه اين بيماريها بايستي بات دارو درمان شوند و در رساله ي خود هيجان را عادلي مستعد كننده و يا تسريع كننده در بيماريهاي رواني دانسته است . به نظرمي رسد وجود اين عقيده در پينل به اين علت بوده است كه در مكتب روان شناسي عملي ارسطويي (يكي از مكاتب روان شناسي يونان در سالهاي 322 تا 384 قبل از ميلاد ) هيحان در سر لوحه ي علايم بيماري هاي رواني قرار داده شده بود و به عبارت ديگر ارسطو بيماري هاي رواني را در اثر به هم خوردن تعادل و هيجان و سلامت روان را به علت تعادل كامل هيحان مي دانست . در مكتب ارسطويي تمام جنبه هاي رفتاري از نظر عملي در نظر گرفته مي شد كه تقريباً همان نظريه اي كه كه فعلاًنيز مد نظر است . در اين مكتب فلسفه ي يگانگي روان و جسم بيشتر مورد تأكيد بوده و به همين دليل براي درمان بيماران رواني از عطريات ، مشروبات ،موزيك، تفريح ،گردش ،صحبت آزاد استفاده مي شد و مخصوصاً براي مسئله درد دل آزاد و احياي واكنش ها خيلي تأ كيد مي شده زيرا هيجانات بايد بيرون ريخته مي شدند تا باعث تهاجم و هتك حرمت نشوند . بايد گفت استقبال از موزيك و تأتر در فرهنگ يونان بيشتر به علت جنبه هاي هيجاني رواني و بالنتيجه درمان بوده است و همين مسئله باعث ئشده كه پينل درمان اخلاقي را يك درمان انتخابي براي بيماران رواني دانسته است در كشور هاي امريكايي تا زماني كه جزء كشورهاي مستمراتي بودند مسائل رواني همان جنبه هاي خراماتي و موهوم پرستي داشت و سحر و جادو و در سر لوحه ي علل بيماري هاي رواني به شمار مي رفت . بيماران شديد رواني در زندانها و بيماران سبك و خفيف در منازل نگهداري مي شدند و حتي قانون اليزابتي درباره ي نگهداري فقرا در انگلستان تأثير زيادي در كشورهاي مسمتراتي امريكا مردم خير و فهميده انجمنها ي محلي تشكيل داده وبه تبعيت از كشور هاي اروپايي روشهاي انساني درباره ي بيمار رواني به اجرا گذاشتند و روز به روز به علت فشار و احتياج مردم تعداد اين انجمن ها زياد شدند . بالاخره در سال 1751 اولين قانون نگهداري بيماران رواني و فقرا از طرف دولت وقت وضع شد در سال 1756 اولين بيمارستان عمومي در پيسيلوانيا توسط بنيامين فرانكلين و بخش بيماران رواني در طبقه ي زير زمين اين بيمارستان قرار داده شد . روش درمان در اين بيمارستان بروي و به طور اوليه بود و بيشتر از بيماران كار مي كشيدند تا توجه به سلامت آنها داشته باشند .بيماران بوسيله ي نگهبان نگهداري و مواظبت مي شدند و اگر حالت تهاجمي و تحريكات شديد وجود داشت دست و پاهاي آنها را مي بستند ،و آنها را به زمين ميخكوب مي كردند ويا در لباسهاي مخصوص محكم مي بستند و مانند انگلستان روزهاي يكشنبه بيماران را در معرض تماشاگران در مقابل دريافت پول قرار مي دادند . اولين بيمارستان رواني جدا از بيمارستان عمومي در سال 1773 از طرف دولت و مسئولين ايالتي در شهر ويليامزبرگ كه بعداً پايتخت ويرجنيا نام گرفت افتتاح شد . بسيار به جاست كه نامي از بنيامين راش كه پدر روانپزشكي در آمريكا ناميده شده ببريم كه درمان بيماران رواني را در بيمارستان پنسيلوانيا به عهده گرفت و در سال 1812 يك سال قبل از مرگش كتابي به نام اطلاعات پزشكي و شرح بيماريهاي رواني نوشت كه تا 70 سال تنها كتاب بيماري هاي رواني در آمريكا به شمار مي رفت . مسئله درمان اخلاقي كه بيشتر جنبه ي انساني ،عاطفي ، تعليم و تربيت داشت در طرفداران انجمنهاي خيريه اثر خوبي گذاشت و مخصو صاًً در قرن 19 بنا نهادن بيمارستان ها مد نظر قرار گرفت به طورخلاصه بايد گفت در اوايل قرن 19 اصطلاح روانپزشكي در كشور هاي اروپايي به جاي ديوانگي بنا نهاده شد .در اين قرن علوم و تكنولوژي پيشرفت قابل توجهي كرد .
شهر نشيني ،صنعتي شدن ، احتياج مردم ،كنار گذاشتن عقايد و خرافات و شركت در انقلابات اجتماعي باعث شد كه علم پزشكي جزء علوم اساسي شده و روان شناسي و مسائل رواني بخصوص به علت باز شدن دانشگاه ها مسئله روز شود . اين موضوع در كشورهاي آلمان ، ايتاليا به اوج خود رسيد و عليرغم مرگ پيشقدمان و فلسفه دانان درمان اخلاقي كتابهايي در زمينه ي جنبه هاي عضوي و فيزيو پاتولوژي بيماري هاي رواني در آلمان نوشته شد و در سال 1868 اين كتابها به زبان انگليسي ترجمه شده و در دسترس آمريكا ييان نيز قرار گرفت به طوري كه معلوم مي شود اروپاييان نسبت به آمريكاييها در موردروانپزشكي خيلي جلو بوده و در حقيقت احتياجات مردم كشورهاي آمريكا بوده كه دولتهاي آمريكايي را به فكر انداخت كه لنگان لنگان پشت سر اروپاييان درباره ي مسائل رواني پيش بروند . در سال 1895 انسيتوي روانپزشكي در بيمارستان نيويورك تحقيقات دربارهي مسائل روانپزشكي را شروع كرد و در سال 1902 آدولف ماير روانپزشك جوان سوئيسي (1950 -1866 )جز پزشكان اين انسيتو شدو در سال 1912 به سمت رئيس مركز روانپزشكي هنري فيليپين وابسته به داشكده جانزهاپكينز منصوب شد و بعداً مكتب سايكوبيولوژي را بنيان گذاري كرد . در اين سالها كه روانپزشكي ترقي و توسعه روزانه داشت شخصي به نام كليفورد بيرس كه يك تاجر معروف بود به علت ابتلا به افسردگي در بيمارستان رواني بستري شد و در سال 1905 كتابي از شرح حال و تجربيات خود به نام "رواني كه به حال خود برگشت "نوشت . بيرس در اين كتاب ضمن شرح حال خود در زماني كه در بيمارستان بوده از نحوه ي درمان بيماري خود و وضع بيمارستان رواني صحبت مي كند . در سال 1908 كميته وابسته به بهداشت رواني كه پس از يك سال تبديل به انجمن ملي بهداشت رواني شد باعث شد كه بهداشت رواني نهضتي جهانگير شود و نظاير اين انجمن ها در كشورهاي ديگر و ايالتهاي آمريكا افتتاح شوند .درمان اخلاقي پينل باعث پيدايش روانپزشكاني چون اسكيرول ، اميل كراپلين (1929-1855)، اوژن بلولر(1939-1857)،پيرژانه (1949-1859)و شاركوشد . اثرات پيشرفت روانپزشكي در فرانسه باعث شد روانپزشكان و پزشكاني در سوئيس پيدا شود . كوچكي ، بيطرفي از نظر سياسي ، محل جغرافيايي ،نفوذ زبان و عقايد محلي كمك زيادي به پيشرفت روانپزشكي در سوئيس كرد و اوژن بلولر لغت اسكيزوفرني را از كلمه يوناني اسكيزو به معني جدايي و انفكاك و فِرِن به معناي مغز را بنا كرد و تقسيم بندي بيماري هاي رواني را نوشت . هرمن رورشاخ در سوئيس تحت نظر يونگ روانكاو معروف سوئيسي مشغول كار شد و بالاخره نوبت به روانپزشكان يا روانكاواني مانند فرويد ،بروئر ،ادلر ورانك كه همگي اهل اتريش بودند رسيد كه در قرن اخير شهرت عالمگير پيدا كردند . نهضت روانكاوي كه توسط فرويد ، به اوج قدرت رسيد از اوايل قرن بيستم از ابتدا توسط ژوزف بروئر اتريشي كه علايم هيستريك يك زن جوان را معالجه مي كرد شروع شد . در قرن بيستم تئوريهاي مختلف روانكاوي ، روانپزشكي ديناميك ، ژنتيك ، بيولوژي ، ارتباط جسم و روان ، تئوري هاي سرشتي ، مطالعه درباره ي اثرات الكترو شوك و عمل جراحي مغز در بعضي از بيماري هاي رواني ، گشايش مراكز اورژانس روانپزشكي به علت بروز جنگ جهاني دوم و مطالعات اپيدميولوژيك در كودكاني كه از خانواده هايشان جدا و ساير كشورها مخصوصاً سوئيس پناه آورده شده بودند باز شد. كم كم مكتب رفتارگرايي توسط واستون ف مفهوم همئوستازي و مطالعه واكنش هاي اعصاب اتونوم به وسيله ي كانن در اثر بر خورد با استرس و فشار ها ، تئوري هيجان به وسيله ي جيمز پايز ،فرضيه ي فشار و سندرم سازش عمومي توسط هانس سليه و بالاخره فرضيه هاي ديگر يكي پس از ديگري پيدا و روانپزشكي به صورت روانپزشكي امروزي در آمد . در سال 1930 اولين كنگره بين المللي بهداشت رواني با شركت نمايندگان پنجاه كشور در واشنگتن تشكيل شد و مسائل رواني كشورها از قبيل تأسيس بيمارستانها ، مراكز درماني سرپايي ، مراكز كودكان عقب مانده ي ذهني و نظاير آن مورد مطالعه قرار گرفت . در همين سال به موجب قانوني در انگلستان بخشهاي سر پايي تأسيس شد و در اين بخشها سرويس هاي كار درماني به وجود آمده و بالاخره در 1940 كم كم بيمارستان هاي روزانه در انگلستان افتتاح شد . بروز جنگ جهاني دوم تشكيل كنگره هاي بهداشت رواني را به تعويق انداخت ولي خوشبختانه بعد از اتمام جنگ كنگره هاي بهداشت رواني يكي بعد از ديگري تشكيل شد . گرچه جنگ جهاني دوم مسائل زيادي پيش آورده ولي اين حسن را داشت كه مسئله بهداشت رواني اهميت بيشتري پيدا كند زيرا بيش از يك ميليون و هفتصد و پنجاه هزار نفر به دليل بيماريهاي رواني از خدمت سر بازي اخراج شدند . در سومين كنگره يبين المللي بهداشت رواني در سال 1948 كه در لندن تشكيل شد اساس فدراسيون جهاني بهداشت رواني بنيان گذاري شد و در همان سال اين فدراسيون به عضويت رسمي سازمان يونسكو و سازمان بهداشت جهاني در آمده و سازمان جهاني بهداشت در ژنو نقش رهبري رسمي فدراسيون جهاني بهداشت رواني را به عهده گرفت . آن تاريخ به بعد هر سال يك جلسه ي بين المللي و هر چهار ساليكبار يك كنگره ي جهاني تشكيل شده و مي شود . در نتيجه ي تلاش و كوشش هاي پيگير روز 18 فروردين مطابق با هفتم آوريل روز جهاني بهداشت اعلام شد . و در سراسر جهان مسائل بهداشتي كشورها مورد بررسي قرار گرفت و از مسئولين بهداشتي كشور هاي مختلف خواسته شد تا برنامه هاي بهداشت رواني را جزء برنامه هاي بهداشت عمومي قرار دهند . در سال 1959 قانون رواني انگلستان از مجلسين آن كشور گذشت وزارت بهداري و تأمين اجتماعي عهده دار مسئوليت درمان و نگهداري بيماران رواني در آن كشور شد . در سال 1960 به دستور پرزيدنت كندي رياست جمهوري وقت آمريكا قوانيني جديد براي بهداشت رواني وضع شد و دولت عهده دار مسئوليتهاي سنگيني براي اينگونه بيماران شد . كندي بهداشت رواني را يك وظيفه ي همگاني و جهاد ملي اعلام كرد و گفت : من پيشنهاد مي كنم برنامه ي بهداشت رواني ملي با تأكيد هر چه بيشتر و توجه مخصوص درباره مراقبت از بيماران رواني و عقب ماندگي ذهني ايجاد شود و دولت در تمامي مراكز ايالتي ،مقامات محلي و حتي همه افراد مسئوليت كلي داشته باشد و به همين علت در سال 1963 قانون مراكز جامع روانپزشكي در آمريكا به تصويب رسيد و تحت اين قانون مراكز جامع منطقه اي مسئول 75 تا 200 هزار نفر از ساكنين همان منطقه براي بيماران رواني شد . مراكز جامع داراي پنج نوع سرويس مختلف هستند كه عبارتند از :بخش بيماران بستري ، بخش بيماران سر پايي ، بخش بيماران روزانه ،توانبخشي و بخش اورژانسهاي روانپزشكي كه تمام اوقات شبانه روز و تعطيلات باز و آماده دادن خدمات و مراقبتهاي فوري است . بخشهاي مشاوره و راهنمايي ، آموزش درماني نيز در بعضي از مراكز جامع تأسيس شده است .
مختصري درباره تاريخچة بهداشت رواني در ايران
اگر چه از تاريخچة بهداشت رواني در ايران اطلاعات كافي در دسترس نيست ولي از مدارك ناكافي بدست آمده با توجه به اعتقادات مذهبي ،سنتي و علمي آن زمان در كشورهاي ايران و عربي مي توان قبول كرد كه با بيماران كه رفتار با بيماران رواني به نحو مطلوب انجام مي شده و اززمانهاي قديم محلهايي براي نگهداري بيماران وجود داشته است . اكثر تصورها اين است كه علوم پزشكي يونان در نگرش كشورهاي عربي زبان و ايران تأثير گذارده ولي شواهدي وجود دارد كه حتي در قرن 6و7 مدارس پزشكي در ايران وجود داشته و از كتابهاي يوناني حتي به صورت ترجمه د اين مدارس استفاده مي شده .تجاوز تاخت و تاز اعراب در قرن هفتم به كشورهاي آسيايي از جمله ايران و حتي اسپانيا باعث شده كه آثار موجود از بين برود .از زمان ساسانيان در جندي شاپور اهواز براي بيماران رواني مكان مخصوصي ترتيب يافته و در قرن هشتم چندين بيمارستان در بغداد وجود داشته است و از مسافريني كه از اين كشورها به اروپا مي رفتند ويا حهت سياحت به اين كشورها آمده و بر مي گشتند شواهدي در دسترس است كه درمان بيماران در بيمارستانها به نحو ممكن البته با روش آن زمان انجام مي گرفت . در اين بيمارستانها ،باغها ،حوضخانه ها ،حمام ، موزيك، كشاورزي وجود داشته و از عطريات داروهاي مقوي و اشتها آور گياهي جهت درمان استفاده مي شده . مطابق رسم يونان اين بيمارستانها با مدارس پزشكي وابستگي نزديك داشته و اين وسايل براي فقرا و متمولين يكسان بوده و بيشتر بيماران را بيماران مانياك دپرسيو تشكيل مداده است . ريشةاعتقادات مذهبي مسلمانان بنا به گفته پيغمبر كه "خداوند بيماران را دوست دارد "و "بيماران به وسيله خداوند انتخاب مي شدند كه حقيقت را بگويند " بيماران افراد مقدسي به شمار آمده و مورد لطف و احترام قرار مي گرفتند. و اين روش تأثير زيادي در بهبود آنان داشت .حمايت از زيردستان ،قبول كودكان بي سرپرست كمك به افراد بي بضاعت و بيماران رواني در مكتب اسلام يك تكليف شرعي و از صفات ذاتي ايرانيان بوده و هست و شعر سعدي كه :
بني آدم اعضاي يكديگرند كه در آفرينش زيك گوهرند
و حتي وجود موقوفاتزياد نشان دهندةشواهدي از نيكوكاري و نوع پروري مردم آن زمان بوده است .
سعديا مرد نكونام نميرد هرگز مرده آن است كه نامش به نكوئي نبرند
در دوران اسلام پزشكان و نويسندگان مهم آن زمان مانند :زكرياي رازي و ابو علي سينا را مي توان نام برد كه نوشته هاي آنان غير از عربي به زبان يوناني لاتين و زبانهاي ديگر ترجمه شده و در دسترس مردم مغرب زمين قرار گرفته و با استقبال آنان رو برو شده است .
محمد زكرياي رازي (330-240 هجري قمري يا 910 – 820 ميلادي ) در شهر ري بدنيا آمده و پس از آموزش فلسفه ،نجوم ، شيمي ،براي فرا گرقتن طب به بغداد رفت كه در آن رمان مركز بزرگي براي آموختن علم طبيعي ، شيمي و پزشكي بوده است . پس از تكميل دانش پزشكي رازي به ري برگشت و به درمان بيماران پرداخت و حتي بيمارستان شبيه بيمارستان بغداد در شهر ري به پا كرد و به تدريس و آموزش پزشكي پرداخت . رازي به علت نا معلومي به بغداد بر گشت و رياست بيمارستان بغداد را عهده دار شد . به نظر مي رسد كه رفتن او به بغداد يكي به علت دعوت خلفاي آن زمان از عراق و ديگري عدم توجه مردم به كارهاي او در ايران بوده است . رازي صرف نظر از پزشك بودن شيميدان وكيميا گري برجسته بوده است . كشف الكل از تقطير مواد نشاسته اي و اسيد سولفوريك از بزرگترين كشفيات اوست و او به كيميا گري نيز معروف است . از تأليفات مهم رازي دو كتاب معروف مربوط به حلب بنام الحاوي و كتاب منصوري و رسالاتي دربارة امراض باطن و كتابي دربارةحركات نفساني اوهام ،حركات عشق و طب روحاني را مي توان نام برد.ابو علي سينا (428-371 هجري قمري يا 1008-951 ميلادي )نيز مانند زكرياي رازي براي بيماران رواني (ديوانگان آن زمان )كه آنها را مريض دماغي نيز مي گفتند دستورات دارويي تجويز مي كرد . ابو علي سينا براي درمان بيماران رواني عقيده به تلقين داشت و به عقيدة اكثر مورخان بخيه و پيوند اعصاب را براي اولين بار عرضه كرده است . از تدليفات ابو علي سينا مي توان به كتاب قانون (كتاب حلب آن زمان ) كه معروفيت جهاني دارد اشاره نمود .اين كتاب باعث شد پزشكي اعراب شهرت جهاني بيابد و تا چندين قرن مرجع پزشكان شرق وغرب باشد .اين كتاب در قرن 12 ميلادي به لاتين ترجمه و پانزده بار تجديد چاپ شده وتا اواسط قرن هفدهم (1650) در تمام دنيا به منزله اصول علوم پزشكي شناخته شده و در مراكز پزشكي اروپا تدريس مي شد . طب امروزي ادامه طب ابوعلي سينا ست . در اين كتاب فصولي براي بيماريهاي رواني وجود دارد كه تا چند قرن در كتب اروپايي چنين چيزي به چشم نمي خورد ه است. كتاب ديگر او بنام " شفا" كه مربوط كه مربوط به فلسفه است وتا سال 1300 تدريس طب (حكمت قديم ) با هم توأم بوده است . در مورد مزاجها ابو علي سينا به چهار نوع ملانكولي (دموي ،صفراوي ،بلغمي ،و سودائي ) اشاره كرده و آنها را جزء ابعاد سرشتي در سايكوپاتولوژي بيماريهاي رواني دانسته است .
در سال 1267 شمسي دارالشفائي در يزد به فرمان خواجه شمس الدين محمد صاحب ديوان درباغي مشجر و بزرگ بنا شد . اين بيمارستان داراي بخشهاي مخصوص براي بيماران رواني حوضخانه ،مجالس المجانين بوده است . تا سال 1293 به علت جنگهاي داخلي و هجوم قبايل بيگانه پيشرفت بهداشت رواني انجام نگرفت و در اين سال در بيمارستان سيناي فعلي (ابو علي سينا ) كه يك بيمارستان عمومي است محل كوچكي د زير زمينو دالان بيمارستان به بيمارستان رواني اختصاص يافت كه فقط تكافوي پذيرش عدة قليلي از بيمارستان رواني ثروتمند را داشت . در سال 1297 نگهداري و سر پرستي بيماران رواني و جلوگيري از حوداث ناگوار به شهرباني واگذار شد و باغي در اكبرآباد تهران (خيابان سيناي فعلي ) به صورت "دارالمجانين " يا اولين بيمارستان رواني در تهران ايجاد شد . امور پرستاري و اداري اين بييمارستان را يك افسرو سه پاسبان انجام مي دادند و از پزشك ،پرستار و دارو خبري نبود . در سال 1300در زمان صدارت سيد ضياءالدين طباطبائي مديريت و اداره دارالمجانين از شهر باني به شهرداري منتقل شد و در سال 1310 اولين متخصص اعصاب و روان در بيمارستان مشغول به كار گرديد .پس از انتقال مديريت دارالمجانين به شهر داري تيمارستاني در امين آباد شهر ري انتقال داده شدند . به پاس تحقيقات و تأليفات دانشمند معروف محمد زكرياي رازي كه در شهر ري مي زيسته و در آنجا نيز فوت كرده است نام تيمارستان بنام "رازي " نام گذاري گرديد . چون نظر اين بود كه مردم آنجارابه چشم يك بيمارستان نگاه كرده و مسايل درماني مطرح شود و از زماني بيماران بستري احساس سر افكندگي و حقارت نكنند كم كم نام تيمارستان به بيمارستان مبدل و فعلاًبنام مركز روانپزشكي رازي انجام وظيفه مي كند . در سال 1319 سازمان جديد دانشكدة پزشكي توسط پروفسور ابرلين تأسيس و با ايجاد كرسي بيماريها ي رواني و تدريس بيماريهاي رواني در دانشكدة پزشكي تهران تدريس روان شناسي در دانشسراي عالي و دانشكدةادبيات به مورد اجرا گذاشته شد.
در سال 1325 بيمارستان روزبه در خيابان سي متري جهت بيماران نسبتاً آرام رواني اختصاص يافت و در سال 1339 بيمارستان روزبه با وسايل مدرنتر در ساختمان جديد شروع به كار كرد . اين بيمارستان از طرف دانشكده پزشكي تهران اداره مي شود. در سال 1336 برنامه هاي روان شنا سي و بهداشت رواني از راديوي ايران آغاز شد و در سال 1338 اداره بهداشت رواني در اداره كل بهداشت وزارت بهداري تشكيل شد . در سال 1343 اولين مركز بهداشت رواني تهران از طرف اداره بهداشت رواني وزارت بهداري در خيابان هدايت تأسيس شد و بيماران را به طور سر پايي پذيرا گرديد .
در سال 1350 ادارة بهداشت رواني به اداره كل تبديل شد و پس از گذشت دو سال به علت اختلاف ديد وزراي بهداري وقت يعني در سال 1352 مجدداً اداره كل بهداشت رواني بصورت اداره اي تحت نظارت اداره كل خدمات بهداشتي ويژه در آمد و اينجانب سمت كارشناس ارشد بهداشت رواني وزارت بهداري را به عهده گرفتم . با توجه به ديد بهداشتي معاون بهداشتي وزارت بهداري و مدير اداره كل خدمات بهداشتي ويژه اولين دوره باز آموزي پزشكان عمومي تهران و شهرستان ها در تابستان سال 1354 در مركز بهداشت رواني تهران و مركز روانپزشكي رازي بمدت يك ماه انجام گرفت و اينجانب سرپرستي و طرح و اجراي اين بر نامه آموزشي را به عهده داشتم . اجراي اين برنامه بقدري مفيد بود كه پزشكان آموزش ديده توانستند با راهنمائي اداره بهداشت رواني تهران در درمانگاههاي عمومي شهرستانها بيماران رواني را تشخيص و درمان و از اعزام آنها به تهران جلوگيري بعمل آورند . چون اين امر نتايج بسيار مفيد داشت لذا در سال 1355 مجدداً براي پزشكان عمومي ، متخصصين رشته هاي مختلف ، ليسانسه هاي مامائي و سر پرستاران بيمارستانهاي وابسته به بهداري استان تهران دو دوره باز آموزي يك ماهه روانپزشكي توسط اداره بهداشت رواني بهداري استان تهران ترتيب داده شد . در اواخر سال 1355 پس از ادغام دو وزارت بهداري و رفاه اجتماعي تمام مراكز وابسته و بيمارستانهاي رواني به انجمن توانبخشي وابسته به وزارت بهداري و بهزيستي منتقل شد . (مركز روانپزشكي تهران نو ،مركز روانپزشكي شهيد اسماعيلي فعلي و ... )بعضي از مراكز فقط بيماران را به طور سر پايي مي پذيرد و بعضي داراي تخت هاي بيمارستاني هستند . در ارديبهشت سال 1358 پس از انحلال سازمان توانبخشي فعاليت بهداشتي و درماني اين سازمان به سازمانهاي بهداري منطقه اي تهران و فعاليت آموزشي آن به انستيتو روان پزشكي تهران واگذار شد كه اين انستيتو فعلاً جزء دانشكدة علوم پزشكي ايران فعاليت آموزشي ، پژوهشي و طرح و برنامه ريزي و مشورتي در بارة مسائل بهداشت رواني كشور را به عهده دارد. در شهرستان ها نيز از جمله مشهد در سال 1300 ، تبريز در سال 1312 ، اصفهان در سال 1317 ، شيراز در سال 1327 و بيمارستان سلامي شيراز در سال 1332 ،همدان در سال 1335 و بعداً در ساير استانها تدريجاً مراكز جامع روانپزشكي تأسيس و مشغول به كار شدند . از تاريخ تصويب وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشكي تمام سازمانهاي بهداشتي ، درماني و آموزشي به آن وزارت خانه منتقل شد و مجدداً دفتري بنام دفتر بهداشت رواني در آن وزارت خانه شروع به فعاليت بهداشتي ،درماني و آموزشي و طرح و بر نامه ريزي كرد . براي اولين بار طرح ادغام خدمات بهداشت رواني در خدمات اوليه بهداشتي ، در شبكه بهداشت و درمان شهر منا (استان اصفهان )شروع شد و چون موقعيت اين طرح مورد تأييد نمايندگان سازمان بهداشت جهاني قرار گرفت لذا بهداشت رواني به عنوان اصل نهم خدمات اوليه بهداشتي در كشور اعلام و اجراي طرح كشوري بهداشت رواني در استانهاي ديگر كشور آغاز شد . بر حسب اين طرح توسط بهورزان آموزش ديده در خانة بهداشت واقع در روستا بيماريابي انجام مي گيرد و بيمار به مركز بهداشتي و درماني روستائي در مركز بخش معرفي مي شود . در اين پرونده شرح حال روانپزشكي براي بيمار تهيه و پر مي شود و بيمار به پزشك مركز معرفي مي شود . در صورتيكه بيمار بيماري ساده اي داشته باشد دستورات لازم بهداشتي و درماني به او داده مي شود و در صورتيكه بيمار مبتلا به بيماريهاي رواني يا عصبي شديد باشد به كلينك روانپزشكي واقع در پلي كلينك شهرستان معرفي مي شود . اين كلينك داراي يك روانپزشك و يك روانشناس است كه پس از معاينه كامل دستورات سر پائي به بيمار مي دهند و در صورتيكه بيمار احتياج به بستري شدن داشته باشد به بخش هاي روانپزشكي مركز استان معرفي مي شوند و تمام اقدامات انجام شده به اطلاع مراكز قبلي داده مي شود.
3429003384550045720033845500320040022415500320040010985500خانه بهداشت (روستا- بهورز) مركز بهداشتي درمان روستايي (مركز بخش-پزشك)
240030021907500240030010477500بخشهاي روانپزشكي و بيمارستان (مركز استان پلي كلينك وكلينك روانپزشكي(شهرستان-روانپزشك )
با اجراي اين طرح خدمات بهداشت رواني از حالت تمركز در بيمارستانهاي رواني خارج شده و در سطح كل كشور به مورد اجرا گذاشته مي شود و بنام خدمات بهداشت رواني اجتماعي گفته مي شود . طبق گزارش دفتر بهداشت رواني وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي در حال حاضر 200 مركز روانپزشكي در ايران فعاليت دارند . تعداد پزشكان ايران حدود 24000 نفر مي باشد كه از بين آنان فقط 385 نفر روانپزشك هستند و با توجه به كل جمعيت ايران براي هر يك ميليون نفر 5 تا 6 روانپزشك داريم و بهمين علت 85 در صد بيماران رواني به پزشكان غير روانپزشك مراجعه مي كنند . در حدود بيست بيمارستان عمومي داراي بخش روانپزشكي هستند . تعداد تخت هاي بيمارستاني در كشور 89000 مي باشد كه تعداد 5850 از آنها به بيماران رواني اختصاص يافته است . بخش هاي اورژانس روانپزشكي جا نيافتاده و مراكز توان بخشي جوابگوي احتياجات بيماران نيستند .
اهميت ،دامنه ، حدود و زيانبخشي بيمارايهاي رواني در جامعه :
اعتقاد كامل داريم كه تندرستي يكي از نعمتهاي بزرگ در زندگي انسان است و نمي توان منكر شد كه سلامتي رواني در زمرة بالاترين نعمتهاست . افرادي كه بنحوي از اني با بيماران رواني ، عقب ماندگان ذهني و معتادين به مواد مخدر و الكل سروكار دارند به اين امر اعتقاد كامل دارند . بديهي است بيماريهاي رواني مخصوص به يك قشر و يا طبقة خاصي نبوده و تمام طبقات جامعه را شامل مي گردد . بيماري رواني ، كارگر ، كارمند ، محصل ، پزشك ، مهندس ، تاجر ، استاد دانشگاه و يا افسر ارتش نمي شناسد و به عبارت ديگر امكان ابتلا به ناراحتيهاي رواني براي همة افراد جامعه وجود دارد و هيچ انساني از فشارهاي رواني و اجتماعي مصون نيست و به عبارت ديگر در برابر بيماري رواني مصونيت نداشته و ندارد و اين خطري است كه مرتباً نسل فعلي و آينده را شديداً تهديد مي كند . با توجه به نكات فوق حدود و زيانبخشي بيماريهاي رواني را مي توان بطور زير خلاصه كرد.
1- زيانهاي فرهنگي
2- زيانهاي عاطفي
3- زيانهاي سياسي
4- زيانهاي اقتصادي
5- زيانهاي فردي و اجتماعي
6- زيانهاي خانوادگي و انساني
به طور كلي بايد گفت وجود يك بيمار رواني به كار عادي و اقتصاد خانواده لطمه شديد وارد مي كند ، در آمد سالانه را كاهش مي دهد .از لحاظ روابط انساني ساير افراد خانواده ها را در وضع ناراحت و تأسف آوري قرار مي دهد و خانواده ها بايد صرف نظر از مخارج هنگفت و صرف وقت ، فشار رواني شديدي را براي نگهداري بيمار خود تحمل كنند . مراقبت و نگداري بيمار رواني زندگي خانواده ها را مختل،
نشاط و رفاه فردي را از اعضاي خانواده سلب مي كند . براي سازمانهاي درماني ، آموزشي ، سياسي ، اقتصادي و انتظامي مسئله بزرگ و پيچيده اي را ايجاد مي كند . در تخريب و ضايع كردن نيروي انساني ، در اقتصاد اجتماع تأثير عميق مي گذارد و به پيشرفت كشاورزي، صنعتي ، آموزش و پرورش لطمة سنگيني مي زند . به همين دليل بهداشت رواني در بعضي از كشورها در رأس برنامه هاي ملي و بهداشت همگاني قرار داده شده است . بيماران رواني كه از طريق مراكز دادگستري ، پزشكي قانوني ،پليس و يا مراكز بهداشتي و درماني ديگر جهت بستري شدن معرفي مي شوند معرف آن است كه اين افراد براي افراد خانواده ، اجتماع و حتي خودشان خطرناك هستند و اين امر نشان دهندة اهميت موضوع و احتياج به پذيرش ، درمان و نگهداري اين افراد است و هيچ سازماني نمي تواند به علت نداشتن نيروي انساني كافي و يا متخصصين از پذيرش و تحت نظر گرفتن آنها خودداري نمايد . چاره انديشي ، ايجاد قوانين و مقررات معين براي بستري ، درمان ، ترخيص و حمايت از بيماران در جامعه بايستي در سر لوحة برنامه هاي بهداشتي قرار گيرد و تا مادامي كه قوانين و مقررات خاصي براي نظارت بر درمان و توانبخشي و يا نگهداري بيماران رواني به مورد اجرا گذاشته نشده است . بهداشت رواني به مفهوم اصلي و اساسي انجام نگرديده است . متأسفانه قانون گذاران و مجريان امر بع علت نداشتن اطلاعات كاف دربارة بيماريهاي رواني و ياد گيري با مسائل متعدد از اقدام در برنامه ريزي در بارة بهداشت رواني به نحوي از انجام طفره مي روند ويا حتي وجود مشكل را انكار مي كنند اين مسئله نه تنها در سازمان هاي اجرايي كشور به چشم مي خورد بلكه از تعصبات بيجاي خانوادة بيمار نيز مي باشد.
با عقيده به اين كه بيماريهاي رواني درماني ندارند ، سرو صداي اين نوع بيماران به كسالت و ناراحتي آنها بستگي دارد حقيقت امر را كتمان مي نمايند . بايد دانست كه اولاً اكثر بيماريهاي عصبي رواني قابل علاج و پيشگيري هستند و در ثاني هزاران بيماري جسماني وجود دارد كه قابل علاج نيستند . بسياري از بيماريهاي قلبي و عروقي، سرطانها ، بيماريهاي روماتيسمي و تغذيه اي ،بيماريهاي پوستي ، بيماريهاي كليوي ، كبدي و غيره درمان اختصاصي ندارد ، مرتباً عود مي كنند ، مزمن مي شوند و گاهي تا آخر عمر بيمار با آنها دست به گريبان است . مسلم است كه بيماريهاي عصبي رواني نيز نمي توانند از اين قانون مستثني باشند . نكتة جالب اينكه بشر مرتباً سعي و كوشش مي كنند راهي براي درمان بيماريهاي جسماني پيدا كند و يا لا اقل با بيمار رفتاري معقول و انساني داشته باشد ولي متأسفانه در مورد بيماريهاي رواني اين طور نبوده و اين بيماران اكثر با طرد سازمانهاي درماني مواجه بوده اگر هم برنامه اي براي آنان تنظيم و به مورد اجرا گذاشته مي شود جنبة رحم و دلسوزي و احسان را داشته و دارد. در مطالعه اي در انگلستان 30 در صد مردم آن كشور داروهاي ضد افسردگي را بي اثر و 78 در صدد مردم داروهاي ضد افسردگي را اعتياد آور دانسته و همين تعداد نيز اقرار كرده اند كه از عنوان كردن بيماري خود شرم داشته و مراجعه به روانپزشك را عيب مي دانستند . تعصب نسبت به بيماريهاي رواني به قدري است كه هنوز نه تنها در كشور ما بلكه در بيشتر كشورهاي جهان آمار دقيق و منظمي مربوط به بيماريهاي رواني در دسترس نيست . در ايران فقط 10% تخت هاي بيمارستاني متعلق به بيماران رواني و حدود 12% بورجه بهداشتي كشور صرف بيماران رواني مي گردد . در صورتي كه در كشورهاي مترقي نصف تخت هاي بيمارستاني براي بيماران رواني اختصاص داده شده است . مسئله افزايش بيماريهاي رواني موضوع روز بوده و رابطه مستقيم با سير صعودي رشد جمعيت و افزايش فشارهاي عاطفي و هيجاني دارد .( طبق اظهار مدير كل سازمان جهاني بهداشت در دانمارك در ارديبهشت 1357 در حدود 45 ميليون نفر مبتلا به بيماريهاي رواني شديد بوده و در حدود همين تعداد نيز به علت اختلالات ناشي از مواد مخدر ، الكل ، عقب ماندگي ذهني ، بيماريهاي سبك عصبي رواني جداً ناتوان شده اند .) اين پزشك اظهار كرده است كه در كشور هاي در حال توسعه بيماراني كه به مؤسسات بهداشتي درماني مراجعه مي كنند از نوعي اختلالات رواني رنج مي برند و ساليانه بيش از 100 ميليون بيمار افسرده جديد تشخيص به كلينك ها و روانپزشكان مراجعه و تحت مداوا قرار مي گيرند . در مجله روانپزشكي آمريكا ذكر شده است كه 25 تا 30 در صد افراد آمريكا از نظر نشانه هاي رواني غير عادي هستند . طبق گزاش مجله درباره مطالعه اثر داروهاي ضد اضطراب و مُسكن 17% مردم بلژيك و 10% مردم فرانسه از داروهاي ضد افسردگي و آرام بخش سبك استفاده مي كنند و تعداد زنان در بين مصرف كنندگان اين دارو دو برابر مردها بوده و تعداد زيادي از اين افراد بيش از 45 سال دارند . مطالعة فوق براي اثر داروهاي آرام بخش و ضد افسردگي سه حلقه اي در روي قلب به علت گزارش مرگ هاي ناگهاني انجام شده است . افزايش بيماران رواني واحتياج به سرويس دهي از يك طرف و كمبود نيروي انساني كه لازمه اجراي برنامه هاي صحيح درمان اجتماعي و بهداشتي است از طرف ديگر مغايرت پيدا مي كند . در جوامع پيشرفته كه افزايش بيماران رواني نارساييهاي نيروي انساني را بشدت خود مي رساند حتي مجبور مي شوند از بيماران رواني كه بهبودي نسبي يا كلي يافته اند به عنوان نيروي انساني مفيد استفاده كرده ، ازتجربيات آنها در راه درمان بيماران رواني و حتي روان درماني بيماران ديگر بهره برداري كنند . در مطالعات متعدد ميزان از كار افتادگي در بيماران افسرده را در طول عمر بين 3 تا 5 سال گزارش كرده اند و با توجه به اينكه افسردگي به مراتب خوش خيم تر از بيماري اسكيزوفرني است لذا ميزان از كار افتادگي در بيماري اخير بسيار زياد و در بعضي از بيماران از شروع بيماري تا آخر عمر خواهد بود.
علل افزايش و شيوع بيماريهاي رواني :
1- بيماري رواني مانند بيماريهاي جسماني كشنده نيستند اگر چه خودكشي يكي از علل مهم مرگ و مير بيماران رواني است ولي از نظر آماري و مقايسه با مرگ و مير بيماريهاي جسماني مي توان آنرا ناديده گرفت . بيماريهاي جسماني روزانه ميليونها نفر را در سراسر جهان از بين مي برد و تخت هاي بيمارستان ها براي بيماران جديد اختصاص داده مي شود ولي در مورد بيماران رواني اين امر صادق نيست لذا مبتلايان به اين نوع بيماريها روي هم انباشته مي شوند ، احتياج بيشتري به جهت درمان سر پايي ، بستري شدن و تخت بيمارستاني به علت عود مكرر بيماري پيدا مي كنند .
2- عدم درك از نحوه شروع و طولاني بودن مدت بيماري
اكثريت قريب به اتفاق افرادي كه ناراحتي رواني دارند از وضع نا متعادل بودن خود اطلاعي ندارند، فكر مي كنند عادي و متعادل هستند و در نتيجه درمان به موقع انجام نمي شود ، باعث مزمن شدن بيماري گشته و بيماري غير قابل علاج مي گردد.مسلماً اين گونه بيماران محكوم هستند تا آخر عمر در آسايشگاههاي رواني به سر برده و تختي را اشغال كنند .
3- عدم برنامه صحيح و اطلاع كافي از روشهاي پيشگيري و درماني
عدم اطلاع كافي خانواده و نزديكان از وجود بيماري ، نبودن وسايل درماني در شهر يا محل زندگي ، فقر مالي و مشكلات متعدد به آنها اجازه نمي دهدكه بتوانند به درمان بيمار خود بپردازند. تعداد محدود بيمارستانهاي رواني آن هم در بعضي از نقاط كشور و مراكز استانها با ظرفيت محدود ،وجود بيماران بيش از ظرفيت ،كمبود متخصص در اكثر بيمارستانهاي رواني باعث عدم درمان صحيح و به موقع بيماران شده ،بالنتيجه باعث انباشته شدن و ازدياد اين نوع بيماران مي شود.
4- علل ديگر مانند پيشرفت تكنولوژي ، صنعت ، زندگي ماشيني ، ازدياد و افزايش سريع جمعيت بعلت ساختن واكسن ها ، آنتي بيوتيك ها ، تصفيه آب آشاميدني ، كاهش مرگ ومير كودكان و عقب نشيني بيماريهاي كشنده چون سل ، وبا و غيره ...
كمبود مسكن و مواد غذايي ، بحران آموزش و بهداشت ، بحران انرژي ، بحران و تشنج اقتصادي ، بحران ترافيك ، رشد بي حد و نا هماهنگ شهرها ، مهاجرت بي رويه روستاييان به شهرهاي صنعتي بزرگ و عدم امكان تطبيق آنها با شهر و آپارتمان نشيني،
نداشتن كارو حرفة ثابت و معين ، بيكاري ، فقر اقتصادي و عواقب نا مطلوب و رابطه آن با بزهكاري ، اسكيزوفرني عقب ماندگي ذهني و اعتياد ، خروج دود زهر آگين و سموم حاصله از كارخانجات و سوخت هاي ماشيني ، آلودگي محيط زيست و كاهش فضاي زيستي ، ازدحام در خيابان ها ، مدارس و نبودن وسايل رفاهي ، مصرف بي رويه و بيش از حد داروها ، هورمونها ، كورتن ، قرص هاي ضد چاقي و ضد حاملگي ،
مواد مخدر و مشروبات الكلي افزايش افراد سالمند و بيماران مبتلا به جنون پيري و عقب ماندگيهاي ذهني كه سابقاً به علل بيماريهاي عفوني و گوارشي فوت مي كردند و مشكلات نگهداري از آنان ، ترس از جنگ و خطر جنگ هسته اي و بي خانه ماني ،گروگانگيري ، آدم دزدي ، هواپيما ربايي ، بمب گذاري و تروريسم ، مجهز شدن كشورها به رئاكتورهاي متكي به اورانيوم ، بمبهاي اتمي و شيميايي و اثرات آن در روي جنين در حال رشد ، موشكهاي دور برد ،جنگنده هاي مافوق صوت و ساختن دستگاههاي الكترونيك براي كنترل آزادي هاي فردي و كشف اسرار سياسي و جاسوسي ، نقشه برداري از شهرها ، كشورها و فعاليت هاي مردم روي زمين از طريق ماهواره ها، دستكاري در جو زمين و ايجاد زلزله هاي عمومي از طريق توليد ارتعاشات از راه دور ،فشارهاي سياسي رواني و تحريم اقتصادي عليه كشورهاي جهان سوم ، ترس از بمباران تأسيسات كامپيوتري يا آزمايشگاههاي اتمي و ژنتيك و يا حتي دزديدن دانشمندان كه با تكنولوژي جديد كار مي كنند جهت كشف اسرارها،و يا خطردسترسي تروريست ها به مواد هسته اي ،قرارگرفتن در آستانه يك خيزش تاريخي – تكنولوژي و بنياد انرژيهاي جديد و جديد تر ،تظاهرات و درگيريهاي هزاران نفر در كشورهاي گوناگون جهان و اعتراض به دولت ها جهت ساختن و بكار انداختن رئاكتورهاي اتمي و نيروگاههاي هسته اي ،طلاق و جدايي ، بيگانگي ، بي تفاوتي و بي اعتمادي حت در افراد يك خانواده ، از بين رفتن سنن ، آداب و رسوم ديرينه ، سست شدن پايه هاي معنويت ، فضيلت ، انسانيت و نوع دوستي كه انسان را تبديل به يك ماشين كرده كه فقط جنبة اقتصادي دارد ، و ديگر بين انسان هيچ رابطه اي بجز منافع شخصي عريان و پرداخت" نقدي" عاري از احساس و عاطفه باقي نمانده است . روابط شخصي ، پيوندهاي خانوادگي ،عشق و دوستي ، علاقه هاي همسايگي و تعلق اجتماعي همگي در هجوم بيرحمانه منافع شخصي تجاري رنگ باخته يا به تباهي كشيده شده اند و مفهوم شعر سعدي (( رسد آدمي به جائي كه به جز خدا نبيند)) از بين رفته است .
مردم جهان فعلي آخرين نسل از يك تمدن كهن و كشاورزي و محدود و اولين نسل از يك تمدن نوين الكترونيك پر از سركشي ها ،دلواپسي ها ، سر گردانيها ي ناشي از تعارض طبقاتي ، تعارض نژادي درگيريهاي پيروجوان ،زن ومرد ، تعارض بين مذاهب ، تعارض نواحي و... گرفتارند .در سراسر دنيا ميزان خود كشي نوجوانان رو به افزايش گذاشته الكليسم و اعتياد بيداد مي كند ،افسردگي همه گير و جنايت مُد روز شده، مددكاري اجتماعي ، روانشناسي و مشاوره خانوادگي و بهداشت رواني در همه جا بسرعت رو به گسترش است . مزاحمت معتادين ، افراد اوباش و بيماران رواني بخصوص روان پريشي جامعه آمريكا را آشفته ،پريشان و متفرق كرده است و در واقع نوعي پارانويار (سوءظن )اغلب جوامع را فرا گرفته است . در رم ، پاريس ، لندن وحشي گري ، تروريسم ، ضرب وشتم رو به افزايش است در شيگاگو افراد مسن بعد از تاريك شدن هوا از قدم زدن در خيابان ها وحشت دارند ، در مدارس و ايستگاههاي زير زميني نيويورك خشونت و ترور غوغا مي كند . دولت ها سياستمداران قادر به مهار روند وقايع (تورم ، بيكاري ، تروريسم ، اعتياد و ... )نيستند ، معلوم نيست اقتدار واقعي و قدرت در دست كيست و چه كسي مسئول است . چگونه مي توان قبول كرد كه شرايط فوق الذكر و دگرگوني جامعه بر شخصيت و منش اجتماعي افراد تأثير نگذارد و مسلم است بهمان نسبتي كه ساختار هاي جامعه تغيير مي كند افراد هم دگرگون مي شوند . پيشرفت صنعت و تكنولوژي قدرت مغزي انسان را تقويت كرده و ثروت را افزايش داده ولي امكان زندگي در آرامش و صلح و اطمينان را از انسان سلب كرده و در حقيقت ((كيفيت فداي كميت )) شده و اعتدال و تناسب كنار رفته و بيماريهاي عصبي و رواني و روان تني جانشين آن شده است . نكتة مهم و قابل ذكر اينكه امروزه كار به جايي رسيده كه بدون تكنولوژي نمي توان زندگي كرد و اصول تكنولوژي تنها راه عملي براي پيشرفت هاي اجتماعي است . پس بهترين راه حل اين است كه بين علم و تكنولوژي از يك طرف و روان انسان از طرف ديگر سازش و آشتي بر قرار كرد و تكنولوژي را در خدمت آزادي انديشه و رعايت حال روحي و معنوي مردم به كار برد نه اينكه آنان را گرفتار كرد و به اصطلاح كاري كرد كه قلب ، روح وعاطفة انسان دستخوش ناراحتي و نا بساماني نشود . براستي عاقبت اينهمه اعتراضات ، خشونت ها ، جدائي ها ، خيانت ها ، پريشاني ها ، و ... كجا خواهد انجاميد ؟ ومسئول اينهمه فجايع ، بي بندوباري ، از هم پاشيدگي و ... كيست ؟ مسئله علل ازدياد بيماران مبتلا به اختلالات عصبي رواني با شرح فوق خاتمه پيدا نمي كند طبق اطلاعات موجود علاوه بر كساني كه در بيمارستانها بستري شده اند تعداد زيادي از بيماران رواني تحت هيچ گونه درماني قرار نگرفته ، خانواده ، فاميل و رفقاي اين بيماران اغلب بدرستي درك نمي كنند كه آنان مبتلا به بيماريهاي رواني هستند بلكه آنها را اشخاص تنبل ، بي عرضه ،احمق و يا احياناً شرور و بزهكار مي دانند . اين نوع بيماران ممكن است بي اراده دست به قانون شكني بزنند و بالنتيجه روانه زندان گردند يا اينكه خود را در گوشه اي دور از ديگران محقي نمايند ،رابطة خود را با دنياي خارج قطع نمايند و يا براي فرار از ناراحتيهاي رواني به استفاده افراطي الكل و مواد مخدر و امثال آن دست بزنند . علاوه بر گروه فوق دستة ديگري هستند كه بيماري رواني آنها شناخته شده ،به علت وضع مالي خوب اكثراً به طور سر پايي و خصوصي معالجه مي شوند،كمتر در بيمارستانها بستري شده و در نتيجه جزء آمار بيماريهاي عصبي و رواني به حساب نمي آيند. عدةديگر از بيماران عصبي رواني هستند كه به واسطةغرور بي مورد خود و يا نزديكان به تصور اينكه داشتن بيماري رواني باعث آبروريزي و پايين آمدن قدر و منزلت آنها مي شوند و هيچ وقت به بيمارستانهاي رواني و يا مراكز وابسته رجوع نمي كنند . اين عده شايد تا اندازه اي حق داشته باشند زيرا بستري شدن در بيمارستان رواني ممكن است در احراز شغلهاي حساس كشوري و لشكري به آنها لطمه بزند . در اين مورد مي توان مثالهاي زيادي آورد كه چه افرادي بواسطة داشتن سابقة بيماريهاي رواني و يا احياناً بستري شدن در بيمارستانهاي رواني مشاغل حساسي مانند معاونت رياست جمهوري را از دست داده اند . آمارهاي زير شايد تا اندازه اي اهميت موضوع را نشان دهد . طبق آماري كه سالها قبل در انگلستان منتشر شده چهار در هزار از جمعيت آن كشور بواسطة ابتلاء به بيماريهاي رواني شديد از نوع سايكوز بطور دائم در بيمارستان به سر مي برند و پنج در صد از مردم آن كشور در طول عمر خود لااقل يك بار به علت اختلالات نسبتاً شديد رواني در بيمارستان بستري مي گردند . طبق بر آوردي كه اخيراً در آمريكا شده است . از هر دوازده نفر آمريكايي يك نفر در طول زندگيش الزاماً در بيمارستان رواني بستري مي شود . آمار يك بيمارستان رواني آمريكا نشان مي دهد كه در محدوده اي با جمعيت 277 ، 289 نفر تعداد بستري شدگان تقريباً دائمي 1022 نفر و يا به عبارت ديگر در هر هزار نفر چهار نفر بوده است . در واشينكتن يك كميسيون بهداشت رواني وابسته به دفتر رياست جمهوري اعلام مي دارد كه بطور قطعي يك چهارم شهروندان ايالات متحده از نوعي فشار شديد عصبي رنج مي برند. مؤسسه ملي بهداشت رواني ادعا مي كند كه تقريباً هيچ خانواده اي بدون نا هنجاري رواني وجود ندارد و اورژانس بيمارستانها مملو است از معتادان ، افراديكه دچار بحرانهاي شديد عصبي و عوارض سايكو سو ماتيك مانند درد و فشارهاي قلبي ، فشار خون هاي عصبي ، درد هاي معده و ... هستند . در ايران اگر چه آمار درستي نداريم ولي به هيچ وجه مبتلايان به بيماريهاي رواني هستند
ولي تعداد جمعيت ساكن در آن منطقه از نظر سن ،جنس ، وجود بيمارستان با تخت كافي ، مواظبتهاي بعد از مرخص شدن از بيمارستان ، دوري از بيمارستان ، شدت وحدت بيماري و احتياج به بستري شدن وضع خانواده و سطح فكرآنان ، امكان معالجات سر پايي توسط پزشكان خصوصي ، دادن داروهاي آرام بخش براي ناراحتيهاي نسبتاً خفيف رواني و درمان انواع بيماريهاي عصبي رواني كه اكثراً بصورت شكايات سايكوسوماتيك تظاهر مي كند توسط پزشكان عمومي همگي آمار دقيق بيماران رواني را مشكل مي سازند . در مطالعه اي در يكي از درمانگاههاي تهران آمده است كه 80 در صد بيماران عصبي رواني قبلاً به پزشكان غير روانپزشك مراجعه كرده اند و 70 درصد آنان عوارض سايكو سوماتيك داشته اند . يكي از راه هاي آماري و پي بردن به اهميت وجود بيماريها صدور جواز دفن از طرف پزشك است كه نشان مي دهد علت مرگ چيست ؟(مثلاً چند نفر در سال به علت سكته قلبي فوت كرده اند .)
جالب اينكه هيچ وقت جواز دفن به علت بيماري رواني صادر نمي شود چون هميشه بيماريهاي جسماني هستند كه كشنده هستند و حتي در خود كشيها نيز مسموميت از نوعي سم علت مرگ قلمداد مي شود نه بيماري رواني .طبق آمارهاي موجود از هر شش بيمار افسرده يك نفرخودكشي مي كند و 25 در صد بيماران رواني با خود كشي از بين مي روند . اين موضوع در بيماران مبتلا به نمي توانيم از لحاظ مسائل و دشواريهاي رواني اجتماع خود را به قول معروف تافته اي جدا بافته بدانيم . بايد اذعان كنيم اگر تعداد بيماران رواني ما از اين رقم بيشتر نباشد كمتر نيست . طبق تحقيقاتي كه توسط كارشناسان سازمان جهاني بهداشت در سه دهستان استان فارس در سال 1343 انجام شد، 10% جمعيت ساكن مبتلا به نوعي اختلالات رواني بوده اند . در مطالعه اي كه در فواصل سالهاي 56-1355 توسط روانپزشكان بيمارستان روزبه (دكتر داوديان ، دكتر ايزدي ، دكتر نراقي )در سه دهستان شهرستان رودسر انجام گرفته است افراد مبتلا به اختلالات رواني را بين 30 تا 40 % گزارش كرده اند.
يكي از زمانهايي كه به اختلالات عصبي و رواني افراد پي برده مي شود زمان خدمت سر بازي است . در مطالعه اي كه در زمان جنگ جهاني دوم در آمريكا شده نشان داده است كه قربب 10% افراد مشمول به علت ناراحتيهاي عصبي و رواني از قبيل سايكوز، نوروزهاي شديد ، عقب ماندگي ذهني ، رفتارهاي سايكو پاتيك ، الكليسم و نظاير آن به خدمت پذيرفته نشده و با وجود دقت در امتحانات اوليه پس از اتمام جنگ حدود از سربازان مبتلا به نوعي ناراحتي عصبي رواني هستند و در ثاني فشارهاي جسماني رواني يكي از علل مهم بروز و تشديد اين ناراحتيهاست . مطالعات در مدارس نيز آماري نظير آمار فوق را نشان مي دهد . اگر چه به نظر مي رسد بيمارستانهاي رواني يكي از مراجع مهم و اصلي آماري از نظر عقب ماندگي ذهني نيز صادق است و عقب ماندگي ذهني در جوار دفن نوشته نمي شود بلكه علت مرگ بيماري عفوني ، مسموميت ، ضربةمغزي و نظاير آن به شمار مي آيد .اين امر باعث مي شود بيماري كه مدتها به علت بيماري رواني شديد در بيمارستان ها بستري بوده و به علت ناراحتي قلبي فوت كرده است به حساب بيماري رواني گذاشته نشود . طبق آمارهاي موجود خود كشي سومين عامل عمدةمرگو مير در افراد 15 تا 24 ساله پس از تصادفات و قتل است و ميزان خود كشي جوانان در سنين فوق در آمريكا 1970 تا 1990 مرتباً رو به تزايد بوده است و چهل در صد علت مرگ و مير گزارش مي شود . اقدام به خود كشي در اين گروهها ساليانه بين يك تا دو ميليون گزارش شده است . همه ساله سي هزار نفر در آمريكا از خود كشي جان خود را از دست مي دهند در آمريكا در سالهاي 1970 تا 1980 در هر 20 دقيقه يك خود كشي وجود داشته است . در سال 1970 ميزان 6/11 مرگ در اثر خود كشي در هر يكصد هزار نفر
در سال 1980 ميزان 9/11 مرگ در اثر خود كشي در هر يكصد هزار نفر
در سال 1985 ميزان 5/12 مرگ در اثر خود كشي در هر يكصد هزار نفر
طبق آمار فوق خود كشي هشتمين علت مرگ بعد از بيماريهاي قلب ، سرطانها ، سكته ، تصادفات سينه پهلو ، بيماري قند و سيروزكبدي است . آمار خود كشي در كشورهاي اسكانديناوي ، سوئيس ، آلمان ، اطريش و كشورهاي اروپاي شرقي و ژاپن به بيش ا ز 25 نفر در هر يكصد هزار نفر مي رسد . در كشورهائي مانند ايتاليا ، اسپانيا ، ايرلند ، مصر آمار خود كشي بمراتب كمتر و به تعداد ده نفر در يكصد هزار نفر مي رسد .مردان سه بار بيشتر از زنان با خود كشي مي ميرند ولي اقدام به خود كشي در زنان چهار برابر بيش از مردان است . مسئلة سن عامل مهمي است و هر چه سن بالاتر مي رود ميزان خود كشي بيشتر مي شود . در مردان بعد از 45 سالگي و در زنان بعد از 55 سالگي ميزان خود كشي بيشتر مي شود ، بطو ريكه در سن 65 سالگي و بالاتر به 40 نفر در يكصد هزار نفر مي رسد . البته بايد در نظر گرفت افرادي كه اقدام به خود كشي كرده و نجات پيدا مي كنند و يا عدة كساني كه قصد خودكشي دارند ده ها برابربيش از عده اي است كه خود كشي باعث مرگشان مي شود . افراديكه الكل يا مواد مخدر مصرف مي كنند يا بيماري قند، فشار خون ، چاقي و ... دارند و دارو نمي خورند و رژيم رعايت نمي كنند يا رانندگي هاي خطرناك مي كنند كه منجر به تصادفات شديد و مرگ مي شود در حقيقت اقدام به خود كشي مي كنند . اين افراد مسلماً به علت ناراحتيهاي رواني اقدام به خود كشي مي كنند ولي متأسفانه جزء آمار بيماران رواني به حساب نمي آيند . طبق آمارهاي موجود 95 در صد افراديكه خودكشي مي كنند مبتلا به بيماريهاي رواني هستند و 8% آنها از افسردگي رنج مي برند.
تفاوتهاي فردي در كار :
يكي از خصوصيات آدمي اين است كه افزايش با هم متفاوتند :آدمها هم از نظر جسماني و ظاهري با هم تفاوت دارند و هم از نظر ذهني و رواني و هم از نظر سازگاري اجتماعي .
مطالعه علمي درباره تفاوت هاي فردي با تحقيقات گالتون و ريموند برنارد كتل آغاز گرديد گالتون مي خواست بداند چه عواملي باعث مي شود تا بعضي افراد نسبت به ديگران باهوشتر شوند او تلاش ميكرد رابطه بين وراثت و هوش و همچنين همبستگي بين خصيصه هاي مختلف افراد را كشف نمايد كتل علاقمند به مطالعه درباره تفاوتهاي فردي از نظر حسي و حركتي و بعضي استعداد هاي ديگر بود .
جنبه هاي تفاوتهاي فردي :
مردم گاهي از لحاظ ظاهري با هم متفاوتند اين تفاوتها قابل مشاهده اند همچنين تفاوت دراندازه ، قد ،وزن ، پوست ،رنگ چشم و...از سوي ديگر افراد از هوش ، استعداد ،عواطف ،هيجانها وبطور كلي رفتار نيز با هم متفاوتند كه همه مستقيماً قابل مشاهده نيستند . بطور كلي مي توان گفت : افراد آدمي از جهات زير متفاوتند .
- ساختمان بدني و اندامها
- چهره و زيبايي
- قدرت عضلاني و نيروهاي جسماني
- تواناييهاي عمومي ذهني و استعداد هاي خاص
- ثبات و هيجان پذيري
- عواطف و گرايش
- سازگاري با محيط اجتماعي
مجموع اين تفاوتها كلاً در رفتار و توانايي فرد اثر مي گذارد و مآلاباعث مي شود كه گاه فردي را شناختيم انتظارات معيني از او داشته با شيم . امروز تلاش روان شناسان اين است كه اولاً تفاوتهاي خاص ميان افراد را بشناسد ثانياً به عوامل اين تفاوتها پي ببرند ثالثاً در صورت امكان بعضي از آنها را از لحاظ كمي و كيفي تغيير داده وبه سطح بهينه سوق دهند .
تفاوتهاي فردي در عملكرد شغلي :
انسان از زمانهاي قديم به تفاوت بين افراد در انجام كارها و وظايف پي برده بود . زيرا هر كس كار يا حرفه اي را بر مي گزيند كه توانايي انجام آنرا داشته باشد . همچنين بعضي كارها را فقط به افراد بخصوص محول مي نمودند اما همانطور كه پيش از اين اشاره شد .
جنگهاي جهاني اول دوم ضرورت توجه و شناخت تفاوتهاي فردي را براي گماردن سربازان و افسران ارتش به مشاعل و مسئوليتهاي معين بيش از هر زمان نمايان ساخت پشتوانه نظري افزايش وسواس در امر گزينش نيروي انساني براي مشاغل مختلف ، پذيرش همين واقعيت ، يعني تفاوتهاي فردي است زيرا براي انجام هر كارو موفقيت در هر وظيفه شغلي ،نياز به يك سري توانايي ها و ويژگيهاي جسماني ،ذهني و شخصيتي خاص است مثلاًدر بعضي از مشاغل ، توانايي هاي شناختي نقش اول را ايفا مي كند در برخي ديگر نيروي بدني و جنبش بسيار اهميت دارد و پاره اي از وظايف شغلي مستلزم دارا بودن توان بالاي ارتباطي ،مردم آميزي و حسن رفتار با ديگران است در حاليكه همه مردم به يك اندازه از اين خصوصيات و توانايي ها بر خودار نيستند .
آدمها حتي در رفتارهاي ساده و عادي با هم تفاوت دارند اما تفاوت توانايي آنان در انجام كارهاي ساده بسيار كم و گاهي غير قابل تشخيص است در حاليكه توانايي آنان در مهارتهاي پيچده و دشوار كاملاً آشكار مي گردد . بنابراين براي انتخاب افراد مناسب جهت مشاغل معين ،بايد توانش هاي آنها را سنجيد و براي هر شغل فردي را برگزيد كه بتواند از عهده انجام آن بر آيد يا لااقل توانايي بالقوه يادگيري و انجام آن را داشته باشد يعني اطمينان حاصل نمائيم كه بعد از گذرانيدن يك دوره آموزشي قادر به انحام وظيفه مورد نظر به نحو مطلوب خواهد بود .
روشهاي سنجش تفاوتهاي فردي :
در روان شناسي كار به اين دليل به سنجش تفاوتهاي فردي مي پردازيم كه بايد اطمينان پيدا كنيم داوطلب شغل از هرصفت يا خصيصه اي كه در موفقيت شغلي موثر است تا چه اندازه بر خودار مي باشد به سخن ديگر براي پيش بيني عملكرد فرد ،بايد متغييرها ي پيش بين عملكرد را در او اندازه گرفت .
از آنجا كه صفات و ويژگيهاي انسان از لحاظ ماهيت متفاوتند بنابراين براي سنجش آنها از مقياسهاي متعددد استفاده مي شود يك دسته از صفات و تواناييهاي آدمي كمي هستند .و براي اندازه گيري آنها بر حسب متر وقدرت كشش عضلاني را براساس كيلو گرم و با نيروسنج اندازه مي گيريم اين مقياسها را مقياس هاي فاصله اي گويند صفاتي كه با اين روشها سنجيده مي شوند اولاً مي توانند بين صفر و مقدار معيني تغيير كنند مثلاً قدرت بازوي يك فرد مي تواند صفر ويا 50 كيلو گرم و يا 100 كيلو گرم باشد ثانياً فاصله بين واحدهاي متوالي يكسان است يعني بين مثلاًقدرت عضلاني 10تا 20 كيلو گرم همان اندازه متفاوت است كه بين قدرت 70تا80 كيلو گرم ثالثاً نسبت اندازه معني دار و ثابت است مثلاً اگر قدرت كشش عضلات دست فرد الف 80 كيلو گرم باشد و فدرت كشش عضلاني دست فرد ب 40 كيلو گرم مي توانيم بگوئيم كه قدرت كشش عضلاني دست الف دو برابر ب مي باشد .
يك سري صفات ديگر هستند كه براي اندازه گيري آنها نمي توان از واحدها و ابزارها ي فيزيكي استفاده نمود يعني نمي توان اندازه آنها را با اعداد و ارقام بيان كرد زيرا كمي نيستند . براي سنجش اين نوع صفات آنها را درجه بندي مي كنيم مقياسهاي كه در اين كونه موارد بخ كار مي روند مقياس هاي ترتيبي ناميده مي شوند مثلاً درستكاري صفتي است كه اندازه آن را براي هر فرد نمي توان با عدد نشان داد اما مي توان افراد را بر حسب درستكاري در درجات مختلف قرار داد يعني مي توانيم بگوييم احمد درستكار تر از علي است . اين دسته ويژگيهاي اولاً حد معيني ندارند مثلاً نمي توان گفت كه حداكثر ميزان درستكاري انسان چقدر است ثانياً حد آنها در هر فرد مي تواند در شرايط مختلف تغيير كند مثلاً اگر فردي حاضر نشد در برابر گرفتن مبلغي رشوه كار خلافي انجام دهد هيچ تضميني وجود ندارد كه در ازاء مبلغي ده برابر آن باز هم تن به انجام آن كار ندهد. ثالثاً در مورد اغلب اين صفات فردي وجود ندارد كه به كاي فاقد آنها باشد مثلاً هيچكس وجود ندارد كه هرگز صادق نبا شد صفات مربوط به اخلاقيات ،منش و شخصيت ازاين قبيل اند آخرين روش براي سنجش تفاوتهاي فردي استفاده از مقياسهاي اسمي است بر اساس اين روش افراد در گروههايي قرار ميگيرند كه عنوان مشخصي دارند مثلاً يك فرد را از لحاظ شخصيت مي توان در يكي از گروههاي شخصيت برونگرا و درونگرا ( بر حسب تقسيم بندي يونگ ) قرار داده و يا اينكه بر حسب جنس يك فرد در يكي از دو گروه زن يا مرد قرار مي گيرد.
شيوه هاي سنتي انتخاب كاركنان :
قبل از ابداع شيوه هاي علمي كه توسط روان شناسان ارائه شد گزينش افراد در سازمانها اعم از كارخانجات و مراكز دولتي و كارگاهها و ... مبتني بر روش معين و منظمي نبود در اين دوره رابطه ها و برخوردها نقش تعيين كننده اي داشتند به همين دليل كارآمدي فرد در يك شغل امري تصادفي بود . يكي از روشهاي متداول در گذشته اين بود كه داوطلب يك شغل از سوي دوست ، خويشاوند و ... معرفي مي شد.
بعدها كه روش گزينش جنبه منطقي تري پيدا كرد بدين نحو عمل مي شد كه داوطلب ملزم به ارائه گواهي حسن انجام كار از مؤسسه يا سازماني كه قبلاً در آن اشتغال داشته است مي شد شايد تا اين زمان آنچه كه بيشتر مورد مديران و سرپرستان بود خصوصيات فرد از نظر شخصيت بود در اولين دوره هايي كه لزوم توجه به ويژگيها، استعدادها و توانايي فرد در كار آشكار گرديد اين روش معمول بود كه افرادي را در يك سازمان استخدام مي نمودند و بعد از گذشت مدتي معقول كه فرصت كافي براي ظهور مهارتها و استعدادهاي فرد بود بر اساس ارزيابي هاي كم و بيش سيستماتيك آنان را در مشاغل مناسب به كار مي گمارند اين روش از يك سو طولاني و وقت گير است و از سوي ديگر در مدتي كه هنوز افراد در كارهاي مناسب گمارده نشده اند و سازمان دچار كمبود نيروي انساني و در گير بكارگيري نيروهاي كار آمد مي باشد سازمانهاي رقيب از فرصت استفاده كرده سبقت مي جويند لذا اين روش مي تواند در عرصة رقابت زيان بخش باشد . با توجه به گوناگوني افراد و تفاوت كارها و مشاغل و ويژگيهاي لازم براي انجام آنها بايد قبول كرد كه احتمال به كار گماردن افراد مناسب از بين داوطلبان براي مشاغل معين بدون استفاده از يك روش سيستماتيك و علمي بسيار كم است . اگر افراد آدمي با هم تفاوت نداشتند و يا رفتار آنان در قالبهاي پيچيده اي شكل نگرفته بود شايد انتخاب كارگر يا كارمند بدين دشواري نبود . بنابراين بايد سعي كنيم كه فاصله بين صفات داوطلبان استخدام و صفات مورد نياز براي انجام هر شغل را به حد اقل ممكن برسانيم يكي از مؤثرترين راهها آموزش پس از استخدام كاركنان است كه به صورت كارورزي و كلاسهاي توجيهي و دوره هاي تخصصي انجام گيرد و افراد را جهت شغل مورد نظر مهيا سازد اما اين روش هميشه اقتصادي نيست . زيرا آموزش افرادي كه زمينه توانايي و استعداد لازم را جهت يادگيري يك شغل نداشته باشند هزينه هاي آموزشي را تلف خواهد نمود و يا لااقل آن را به ميزان قابل ملاحظه اي افزايش خواهد داد بنابراين بايد راهي انديشيد كه هزينه ها و برنامه هاي آموزشي را ثمر بخش سازد و اين ممكن نيست مگر اينكه هنگام گزينش افراد، وسواس و دقت بيشتر بخرج دهيم .
لازمة اطمينان از گزينش افراد واجد شرايط و مناسب براي مشاغل بهره گيري از اصول و روشهاي علمي است در حال حاضر روان شناسي اين راه را فراسوي ما گذاشته است .
كاربرد روانشناسي و روشهاي علمي در گزينش :
يكي از فوايد روانشناسي اين است كه روشها و آزمونهاي مناسب را براي سنجش و اندازه گيري خصوصيات و توانايي هاي افراد تهيه و معرفي مي نمايد تا هنگام گزينش داوطلبان استخدام آنها را بكار بگيريم . گيلفورد در يك تحقيق نشان داد كه با استفاده از آزمونهاي استخدامي در ازاء هر دلار هزينه جهت آموزش خلبانان هزار دلار صرفه جويي شده است . اين تجربه ها توجه به آزمونهاي استخدامي را روز به روز افزايش داده است به نحوي كه در آمريكا در دهة 1960 بيش از سازمانها و شركتهاي كوچك و بزرگ انتخاب كاركنان خود از آنها استفاده كرده اند . يك مطالعه ديگر در اين زمينه حاكي از اين است كه استفاده از آزمونهاي استخدامي ، هزينه سرانه آموزشي يك شغل را 61 در صد كاهش داده است بي شك هزينه هاي آموزشي ازمونها نقش مهمي در پيش گيري از دوباره كاريها خواهد داشت زيرا روشهاي سيستماتيك علمي موجب مي شوند كه فرد از آغاز در جاي مناسب خود در سازمان كار قرار گيرد بنابراين لااقل يكي از پي آمدهاي گماردن افراد نا مناسب يعني تغيير شغل فرد – چه بنا به پيشنهاد خود او يا تصميم سازمان ازيبن خواهد رفت .تحرك شغلي بر اثر عدم تناسب فرد با شغل منحصر به تغيير شغل نمي شود زيرا گاهي اين عامل موجب ترك شغل در آن سازمان نيز مي گردد .اين خسارت گاه آنچنان سنگين خواهد بود كه فشار غير قابل تحملي را بر سازمان وارد مي سازد انتخاب مناسب افراد واجد شرايط براي مشاغل اححتمال چنين پيش آمدهايي را به ميزان بسيار زيادي كاهش مي دهد . حوادث و سوانح در جريان كار غالباً به علت عدم آگاهي مهارت و دقت كارگران اتفاق مي افتد مهارت و دقت از عواملي هستند كه قابل سنجش و اندازه گيري اند. آزمونهاي استخدامي اين متغير ها را اندازه مي گيرد و بر اساس نتايج آن مي توان تا حدود زيادي رفتار فرد را پيش بيني نمود.
فرضيه هاي مربوط به فرد و شغل :
در هر بخش از فعاليتها ، عوامل مشخصي در اثر بخش نمودن كار دخالت دارند
همچنانكه سنتاً مي گفتند در بخش كشاورزي ، فاكتور هاي : زمين ،آب ، بذر و نيروي انساني نفش تعيين كننده دارند گرچه امروزه عامل ماشين آلات و تكنيك اهميتي بيش از نيروي انساني پيدا كرده است . همچنين مي توان گفت در زمينه پيشبرد هدفهاي اداري در يك سازمان ، نيروي انساني و مديريت عوامل تعيين كننده اند. در صنعت مواد اوليه، ماشين و نيروي انساني اساس كار را تشكيل مي دهند بدين معني كه هر گاه بخواهيم به محصولي مطلوب از نظر كيفي و كمّي دست يابيم بايد ماشين آلات پيشرفته را به كار بگيريم مواد اوليه مرغوب را مصرف نمائيم و از نيروي كار متخصص و ماهر استفاده كنيم . اما پيچيدگي موضوع از هنگامي آغاز مي شود كه با عامل آخر يعني انسان سرو كار پيدا مي كنيم زيرا در بهره وري مطلوب اين منبع عوامل زيادي دخالت دارند يك دسته از اين عوامل به خصوصيات و ويژگيهاي خود فرد مربوط مي شود در اين مورد فرضيه هايي چند وجود دارد .
نخست اينكه: در بعضي از فعاليتها و مشاغل آمادگيها و توانائي هاي ذهني تاثير زيادي دارند .
دوم اينكه :براي بهتر انجام دادن برخي كارها بايد توانش حركتي معيني را دارا بود سوم اينكه : موفقيت در پاره اي از شغلها مستلزم بر خورداري از الگوهاي رفتاري و شخصيتي خاصي است البته تخصص و دانش مربوط به هر شغل حق خود را محفوظ مي دارد اما روان شناسي در شناخت و سنجش آن دسته از عوامل به ما ياري مي كند كه در ارتباط با رفتار است . روشهاي علمي گزينش و استخدام و برنامه هاي آزمونهاي
استخدامي داوطلبان بر اساس همين فرضيه ها بنا شده است و براي سنجش هر كدام از عوامل ياد شده شيوه اي خاص را دنبال مي كند و از ملاكها و معيارهاي معيني بهره مي گيرد .
آزمونهاي استخدامي :
براي اطمينان از اينكه فردي را براي يك شغل انتخاب مي نمائيم واجد همان ويژگيهايي است كه در شغل مورد نظر ما ضرورت دارد بايد فرد (داوطلب ) را مورد آزمون قرار داد. آزمون عبارت از نوعي اندازه گيري است كه داده هاي كمّي را بدست مي دهد به زبان ديگر آزمون يعني اندازه گيري كمّيت ها يا تعيين نوع و درجه كيفيت ها .
براي سنجش و اندازه گيري ويژگيهاي داوطلبان استخدام ، آزمونهاي مختلف طراحي شده است برخي از آنها كاغذ – مدادي هستند و برخي عملي و تعدادي ديگر به گونه اي خاص شيوه اجرا و محتواي اين آزمونها بستگي دارد به انواع توانائي هايي كه قصد سنجش آنها را داريم .
مراحل برنامه آزمونهاي استخدام داوطلبان شغل :
براي آزمون داوطلبان شغل و گزينش آنان بايد به نكات مهمي توجه و اقداماتي چند را با نظم و دقت خاص به عمل آورد . يك برنامه منطقي و مفيد براي اجراي آزمونهاي استخدامي شامل مراحل زير است .
تجزيه و تحليل شغل
ايجاد فرضيه ها
تعيين معيار
تهيه آزمون مناسب
اجراي آزمون
بررسي نتايج آزمونها وتصميم گيري
تجزيه و تحليل شغل
تجزيه و تحليل شغل :
قبل از جستجو براي پيدا كرئن فرد مناسب جهت يك شغل ابتدا بايد آن شغل را بشناسيم يعني بدانيم آن شغل متضمن چه فعاليتهايي است و فرآيند اين فعاليت ها چگونه است براي شناخت كامل يك شغل لازم است اطلاعات منظم و دقيق راجع به جنبه هاي گوناگون آن شغل كسب نمائيم بنابراين تجزيه و تحليل شغل عبارتست از فن جمع آوري و تنظيم و ارائه اطلاعات كامل در بارة همه جنبه ها و ابعاد گوناگون يك شغل به سخني ساده تجزيه و تحليل شغل يعني وارسي موشكافانه محتواي يك شغل از لحاظ فعاليت و ملزومات . تجزيه و تحليل شغل علاوه بر شغل بر استخدام داوطلبان شغل در برنامه هاي ديگر سازمان از قبيل ، نوشتن شرح شغل ، طبقه بندي مشاغل ، تغيير ساختار و توسعه سازماني ، ارزشيابي شغل ، ارزشيابي عملكرد ، تحرك شغلي ، آموزش كاركنان و برنامه ريزي نيروي انساني كاربرد مفيدي دارد.
موارد بررسي در تجزيه و تحليل شغل:
در تجزيه و تحليل شغل بايد همه فعاليتها و شيوه انجام و آنچه را كه فرد در ارتباط با فعاليتها با آنها تماس حاصل مي كند مورد مطالعه و بررسي دقيق قرار مي گيرد بنابراين جنبه هاي يك شغل كه در تجزيه و تحليل آن مورد توجه قرار مي گيرد موارد زير مي باشد.
فعاليتهاي فرد در جريان وظايف شغلي
ملزومات و وسائلي كه فرد با آنها سرو كار دارد
خطوط و كيفيت ارتباطي فرد با ديگران در سازمان
وسعت و چگونگي ارتباط فرد با ديگران در خلرج از سازمان كه در ارتباط با كارش با آنان سرو كار دارد
شيوه هاي و روشهايي كه در انجام وظايف مورد استفاده قرار مي گيرد
دانش ، اطلاعات ، مهارت و صفاتي كه شامل بايد براي ثمر بخش بودن عملكرد ش واجد آنها باشد
نتيجه و محصول شغل ، اعم از كالا يا خدمات
روشهاي تجزيه و تحليل شغل :شايد ابتدائي ترين و ساده ترين شيوه مطالعه و بررسي يك شغل ، روش مشاهده باشد كه نمونه هاي عيني و فرآيند اجرايي آن شغل را به ما مي نماياند زيرا يك محقق عيني تر از هر كس (حتي خود شاغل )مي تواند جنبه هاي مختلف يك شغل را وارسي كند اما اين روش داراي دو عيب اساسي است . اول آنكه فرد شاغل در حضور ديگري بگونه اي رفتار مي كند كه با رفتار عادي او متفاوت است دومين عيب اين است كه بعضي كارها كه جنبه هاي حركتي انها كم است بخصوص فعاليتهاي فكري كه بصورت دراز مدت انجام مي گيرد با روش قابل بررسي نيستند مثلاً برنامه ريزي و طراحي يك مدير براي مدير براي بهبود وضع سازمان خود كه ممكن است ماه ها و حتي بيشتر بطول بيانجامد چنين وضعيتي دارد.
در بعضي موارد ، مشاهده با مشاركت فعال مشاهده گر ،روش بسيار مؤثري براي تجزيه و تحليل شغل است . مثلاً تحليل گر در جايگاه يك ارباب رجوع بخوبي مي تواند در اين زمينه بكار گرفته شود روش گفتگو يا مصاحبه مي باشد البته براي كسب اطلاعات كافي راجع به يك كار ، هم بايد با فرد شاغل گفتگو نمود و هم با سر پرست او . اين روش قادر است همه جنبه هاي يك كار را آشكار سازد . از طرفي افراد هميشه گرايش به اين دارند كه كار خود را در جهت مطلوب توصيف نماينداين امر شناخت دقيق ما را درباره كار و شغل مورد بررسي دچار اختلال مي سازد آخرين روش و در بعضي موراد بهترين روش تجزيه و تحليل مشاركت درشغل است بدين معني كه تحليل گر خود ،كارمورد نظر را انجام دهد اين روش ئر صورتي مي تواند مورد استفاده قرار گيرد كه تحليل گر شغل ،تخصص ومهارت انجام آن شغل را داشته باشد اما اقدام ديگري كه روانشناس بايد در هر صورت قبل از روشهاي فوق انجام دهد مطالعه شرح شغل ،سوابق مدارك و پروندهاي مربوط به آن شغل است اين روش گر چه همه ابعاد شغل رل برملا نمي سازد اما واقعيت هارا بيان مي نمايد. بايد دانست كه هيچيك از روشهاي فوق نمي تواند به تنهايي روشي مفيد و موثر باشد بلكه براي حصول به اطلاعات دقيق و كافي بايد از هر سه روش استفاده كرد . بدين معني پس از مطالعه شرح شغل و سوابق و مدارك بايد به مشاهده فرآيند كار پرداخت و در آخر با گفتگوهايي اطمينان بخش اطلاعات بدست آمده را كامل نمود .
ايجاد فرضيه :
در اين مرحله ما بايد عواملي را كه يك كار موثر شناخته و مشخص نمائيم سپس رابطه اين عوامل را با اثر بخشي كار روشن سازيم به بيان ديگر در اين مرحله است كه در مي يابيم بين كدام متغييرها و اثر بخشي كار همبستگي وجود دارد و نوع اين همبستگي چيست و ميزان آن چقدر است . درمورد نيروي انساني صفات و ويژگيهاي فرد كه با بهبود كار همبستگي دارند مورد نظر است مثلاً ممكن است در مورد يك شغل معين به اين فرضيه برسيم كه توفيق در آن شغل ماهيتاًگروهي ميباشد مستلزم داشتن حس مردم آميزي با حسن معاشرت با ديگران بنابراين نوع و شكل و محتواي آزمونهاي ورود به سازمان مبتني بر فرضيه هاي موجود درباره هر شغل مي باشد .
تعيين معيارها :
به نظر هريمنمعيار عبارت است از استاندارد يا ميزاني كه براي تعيين ثبات يك ازمون يا اندازه بكار مي رود منظور اندازه يا حد معيني از يك صفت ،ويژگي ، شرايط يا بطوذ كلي متغيرياست كه مي تواند در پديده موثر وقتي كه صحبت از كيفيت مطلوب مي شود بايد بدانيم منظور ما از مطلوب چيست يا صفت خلاقيت را به چه نوع توانايي انساني اطلاق مي كنيم و براي يك شغل معين چه حد از اين صفت مورد نظر است يا بهتر بگوئيم چه صفتي و چه اندزه از اين صفت براي يك شغل لازم است؟ البته تعيين معيار ، بيشتر مبتني بر نظرات آن شخصي است كه اين معيارها را مشخص مي نمايد به همين دليل كاربرد معبار هميشه با مشكلاتي همراه است زيرا در اغلب موارد همبستگي بين نتايج آزمونها و معيار چندان بالانيست .
تهيه تست ها و آزمونها :
آزمونها براي اندازه گيري و سنجش متغيير هايي كه بر اساس فرضيه ها در عملكرد موثر شناخته شده انداجرا مي گردند . آزمون وسيله و شيوه ايست كه با استفاده از مقياس هاي معين براي اندازه گيري صفت كمي و كيفي فرد بكار ميرود انواع اين آزمونها به تناسب شغل مورد نظر متفاوت است . اما روي هم رفته توانايي ها ، اطلاعات وويژگيها يي يك فرد را از شخصيت و رفتار مي توان با كار برد روشهاي زير سنجيد .
آزمونهاي كتبي
آزمونهاي هوش
آزمونهاي غير مستقيم
آزمونهاي ابزاري
مصاحبه
آزمونهاي كتبي يا كاغذ مدادي براي ارزيابي ميزان اطلاعات عمومي ف دانش فني و تخصصي و همچنين هوش مكانيكي به كار ميرود . آزمونهاي مخصوص هوش منعكس كننده توانش هاي ذهني و شناختي فرد هستند . خصوصيات فرد را از لحاظ شخصيت و رفتارهم مي توان از طريق مصاحبه بررسي كرد . و هم با سوالات كتبي با اين دو شيوه تنها آن دسته از ويژگيها و عناصر شخصيت و كنشهاي فرد قابل بررسي است كه ظاهراً و بطور مستقيم در رفتار او نمايان است ويا فرد تمايل به نشان دادن آنها دارد اما چنانچه بخواهيم به تمايلات انگيزه ها و رغبتهاي فرد كه بطور قابل مشاهده نيستند پي ببريم از آزمونهاي فرافكن استفاده مي نمائيم مصاحبه ملاقات و گفتگويي است بين داوطلب شغل و مسئول گزينش يك سازمان كه منجر به داوري هايي در خصوص درجه تكافوي خصوصيات رفتاري لازم براي عملكرد شغلي مي گردد براي برآورد توانشهاي حسماني و مهارتهاي حركتي – رواني فرد آزمونهاي ابزاري بكار گرفته مي شود كه طي آن از وي خواسته مي شود كارهايي را انجام دهد و يا از ابزاري مشخصي استفاده نمايد . علاوه بر شيوه هاي فوق دستيابي به اطلاعات كامل در مورد يك دواطلب شغل مطالعه تاريخچه زندگي او نيز ضروريست . اين عمل باعث مي شود كه مسئول گزينش اطلاعاتي درباره سابقه بهداشتي ،خانوادگي و اجتماعي داوطلب بدست آورد.
اجراي آزمون :
بعد از تهيه تستهاي مناسب ، مرحله اجراي آزمون فرا مي رسد كه در ارتبا ط با فرد داوطلب انجام ميگيرند ماهيت و نوع متغير هاي فابل اندازه گيري در نحوه اجراي آنها تأثير دارد . برخي از آزمونها عملي هستند و در مقابل آنها از آزمونهاي ديگر بصورت غير عملي و كتبي يا شفاهي انجام مي شوند بعضي از آزمونها فردي هستند و روي يك فرد به تنهايي عمل مي شوند . در حاليكه بعضي روي گروهي از افراد بطور همزمان انجام مي گيرند .
بررسي نتايج آزمون و تصميم گيري :
در صورت بعد از اجرا و محصول نتايج آزمونها بصورت نمرات معين است كه مي توان درباره يك دواطلب قضاوت نمود ورود يك داوطلب به سازمان بستگي به اين دارد كه به نسبت نياز سازمان ،بيشترين نمرات را كسب نموده يا در صورت كافي نبودن تعداد دواطلب ، حداقل حائز حد نصابي از نمره در زمينه هاي مورد نظر باشد .
تحقيقات انجام شده در خارج و داخل كشور :
مهديخاني در سال 1368 در تحقيقي تحت عنوان مقايسه رضايت شغلي ئدر بين كاركنان دانشگاه آزاد اسلامي و كاركنان يك موسسه كار آفريني كه به طور خصوصي است در شهرستان فومن انجام داده است كه بين رضايت شغلي اين كاركنان تفاوت معني داري وجود ندارد . و همين طور تحقيق امان زاده در سال 1372 در تحقيقي تحت عنوان بررسي رابطه بين رضايت شغلي و سلامت عمومي كاركنان آموزش و پرورش شهرستان ملاير كه نتايج بدست آمده حاكي از آن است كه بين رضايت شغلي و سلامت رواني رابطه معني داري وجود دارد . وهمين طور بهروز رهبري در سال 1370 در تحقيقي تحت عنوان مقايسه ويژگيهاي شخصيتي در بين كاركنان شغل آزاد و مشاغل دولتي در بين مشاغلين حدود سني 30 ساله شهر مرند كه نتايج بدست آمده نشان مي دهد كه افسردگي و اضطراب در بين كاركنان شغل آزاد بيشتر از مشاغل دولتي است .
و تحقيق رعنا آزادي در سال 1387 كه تحقيقي عنوان مقايسه اضطراب در بين زنان شاغل و مردان شاغل حدود سني 35 ساله شهرستان نور كه بدست آمده نشان مي دهد كه بين اضطراب زنان شاغل و مردان شاغل تفاوت معني داري وجود دارد .
مهر پور در سال 1370 در تحقيقي تحت عنوان بررسي بين سلامت رواني و عقايد مذهبي در بين جوانان حدود سني 18 ساله شهرستان فلاور جان انجام داده است كه طبق نتايج بدست آمده نشان مي دهد كه بين سلامت رواني و عقايد مذهبي داري وجود دارد .
مهاجري در سال 1363 در تحقيقي عنوان مقايسه رضايت شغلي در بين افراد داراي دو شغل و افراد يك شغله در بين مردان حدود سني 35 ساله شهرستان بم كه نتايج بدست آمده نشان مي دهد كه بين رضايت شغلي افراد داراي يك شغل و دو شغل تفاوت معني داري وجود دارد . مولايي در سال 1374 در تحقيقي تحت عنوان بررسي رابطه بين رضايت شغلي در بين مردان متأهل و مجرد حدود سني 30 ساله شهرستان مرند كه نتايج بدست آمده نشان مي دهد كه بين رضايت شغلي مردان متاهل و مجرد تفاوت معني داري وجود ندارد .
اخشابي در سال 1370 در تحقيقي تحت عنوان مقايسه سلامت رواني در بين بازنشستگان و افراد باز خريد در بين مردان 50 سال به بالاي منطقه 10 تهران كه نتايج بدست آمده نشان مي دهد كه سلامت رواني در بين بازنشستگان بيشتر از افراد باز خريد است .
منابع و مآخذ :
- آزاد – موسي – 1380 روان شناسي شغلي – انتشارات بهار – تهران
- دادستان – پريرخ – 1378- تنيدگي رواني – انتشارات قوس – تهران
- دلاور – علي 1378- آمار استنباطي – انتشارات رشد – تهران
- دلاور – علي 1378- روش تحقيق در علوم تربيتي – انتشارات رشد – تهران
- شاملو – سعيد – 1380- سلامت رواني و بهداشت رواني – انتشارات نور – تهران
-شريفي – مسعود – 1379- بهداشت كاركنان از لحاظ روحي– انتشارات تارا – تهران
- مقدمي پور – مرتضي 1382- روان شناسي كار – انتشارات مهربان – تهران
- موسي – مهران -1380 – شغل و سلامت رواني – انتشارات راهرو – تهران
- ميلاني فر – بهروز -1379- بهداشت رواني – انتشارات ني – تهران
- نيازي – رويا – 1379- سلامت رواني – انتشارات فرهنگ – تهران