مبانی نظری وپیشینه تحقیق جهتگیری مذهبی و سلامت روان (docx) 46 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 46 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
مبانی نظری وپیشینه تحقیق جهتگیری مذهبی و سلامت روان
جهت گیری مذهبی
طي ساليان طولاني برخي انديشمندان مذهب را عامل عقبماندگي جوامع تلقي ميکردند، اما در گذر زمان مشخص شد که نه تنها مذهب الهي عامل عقبماندگي نيست بلکه ميتواند عامل پيشرفت جوامع نيز باشد. در اين زمينه و با اين ادعا اين پرسش مطرح ميشود که آيا مذهب ميتواند بهعنوان يک عامل محرک مانند سرمايه فيزيکي بر توسعه و حتي توليد, توزيع و مصرف اثر مثبت داشته باشد؟ در اينجا سعي شده است مذهب از بعد اثرگذاري بر اين عوامل و پديدهها به عنوان سرمايه مذهبي تعريف شود. در اينجا يادآور ميشويم که منظور ما از مذهب، انحرافهاي ايجاد شده در بعضي مقاطع زماني براي بهرهبرداري سياسي, استحکام حکومت و يا خام کردن مردم جامعه همچون دوران پس از اوجگيري حکومت عباسيان و پس از آن عثمانيها و يا صفويان و چرخش مسير تبليغات آموزههاي مذهبي به سمت حفظ منافع حاکمان نيست, بلکه مذهبي واقعي و خالص که همراه آموزههاي پيشبرنده در جامعه مطرح است.
2-4-1- سرمايه مذهبي
در ابتداي اين بحث اين نکته را يادآور ميشويم که منظور ما از مذهب, تحريفهاي موجود در مذاهب و يا انحرافهاي ايجاد شده در بعضي مقاطع زماني براي بهرهبرداري سياسي, استحکام حکومت و يا خام کردن مردم جامعه همچون دوران پس از اوجگيري حکومت عباسيان و پس از آن عثمانيها و يا صفويان و چرخش مسير تبليغات آموزههاي مذهبي به سمت حفظ منافع حاکمان نيست, بلکه مذهبي که همراه آموزههاي پيشبرنده در جامعه (مانند صدر اسلام و حتي چند قرن اول اسلام) مطرح است. بر اين اساس سرمايه مذهبي به مجموعه نهادها, عملكردها، تجربهها، اعتقادات، باورها، ارزشها، دانش، قوانين و مقررات، نمادها و واقعيتهاي محيطي فيزيكي و غير فيزيكي و مانند آن در جامعه ميگوييم كه از وجود مذهب و ايمان مذهبي نشأت گرفته باشد. سرمايه مذهبي را به دو بخش سرمايه مذهبي فردي و سرمايه مذهبي اجتماعي تفكيك ميكنيم. سرمايه مذهبي در اين قالب تعريف و تشريح مناسبتري پيدا ميكند. سرمايه مذهبي فردي: به مجموعه مذهب انتخابي و اعتقادات، باورها، دانش، تجربهها، ارزشها و عادتهاي حاصل از ايمان مذهبي و يا درباره مذهب نزد فرد، سرمايه مذهبي فردي ميگوييم. به عبارت ديگر به عناصر مذهبي شكلدهنده و ساختار بخش رفتارهاي فرد، سرمايه مذهبي فردي ميگوييم كه اين عناصر بهطور خلاصه عبارتاند از: کيفيت مذهب انتخابي فرد، اعتقادات، باورها، دانش، هنجارها، تجربهها و عادتهاي مذهبي فردي. در اثرگذاري اين سرمايه، نقش اساسي را عمق و گستردگي هريك از عناصر شكلدهنده آن ايفا ميكنند كه محور و پايه اين عمق, ايمان مذهبي فرد است. پس از بيان سرمايه مذهبي اجتماعي به اين موضوع اشاره ميكنيم. سرمايه مذهبي اجتماعي: به مجموعه نهادها، عملكردها، قوانين و مقررات، ارزشها، اعتقادات، باورها، هنجارها، دانش، نمادها و سمبلهاي برخواسته و شكلدهنده ساختار مذهبي جامعه، سرمايه مذهبي اجتماعي ميگوييم. به عبارت ديگر ميتوان گفت مجموعه عناصر شكلدهنده ساختار مذهبي هر جامعه, سرمايه مذهبي آن جامعه است كه اين عناصر عبارتاند از:
كيفيت مذهب حاكم در جامعه (اصول اعتقادي و قوت، دقت و صحت آن).
نهادهاي مذهبي جامعه.
عملكردهاي مذهبي نهادهاي اجتماعي.
قوانين و مقررات مذهبي حاکم در جامعه.
اعتقادات، باورها، ارزشها و هنجارهاي مذهبي جامعه.
دانش و مهارتهاي مذهبي جامعه.
فضاها، نمادها و سمبلهاي مذهبي جامعه.
و مانند اینها.
2-4-2- سرمايه مذهبي و ايمان
ايمان به منزله تصديق قلبي با رسوخ در عمق وجود انسانها, باعث فراگير شدن اثر مذهب و آموزههاي آن در همه رفتارهاي انسان ميشود، از اينرو ميتوان ايمان را مايه و نهاد اصلي سرمايه مذهبي فردي دانست. البته ايمان با اثرگذاري فزاينده بر سرمايه مذهبي فردي، ساختار سرمايه مذهبي اجتماعي را نيز شكل ميدهد و آن را تقويت ميكند. در باره اثرگذاري ايمان بر رفتارها, مباحث مفصلي وجود دارد و در اين مقاله فرصت بحث آن نيست. (از جمله رجوع شود به عزتي، 1384) با اين وجود بهطور خلاصه ميتوان گفت وجود ايمان به خدا، جهان پس از مرگ، رسالت و هدايت الهي، معنويت و فرشتگان, موجب ميشود ساختارهاي اعتقادي، عاطفي و عملكردي افراد به شدت تحت تأثير قرار گيرد و بر آن اساس رفتار افراد بهصورت مورد نظر مذهب شكل بگيرد. اين شكلگيري ساختارهاي رفتاري, تشکيل سرمايه است و حاصل, همان سرمايهاي است كه سرمايه مذهبي فردي ميناميم. با اين وجود, اين ساختارها ميتواند بدون وجود ايمان نيز به صورت مذهبي شکل بگيرد. اين شکلگيري ميتواند بدون وجود ايمان فردي از طريق نهادهاي اجتماعي, عادتها و هنجارهاي فردي و اجتماعي و مانند آن شکل بگيرد. از اينرو اثر ايمان و سرمايه مذهبي دو اثر جداگانه است, اما اين دو عامل بر يکديگر مؤثر هستند. به همين صورت ميتوان گفت ايمان از طريق شكلدهي سرمايه مذهبي فردي بر سرمايه مذهبي اجتماعي و ساختار بخشي آن اثر مبنايي و پايهاي دارد، زيرا رفتارها، عملكردها، نهادها و مانند اینها در اجتماع توسط افراد شكل ميگيرد. البته بسياري از عناصر شكلدهنده ساختار سرمايه مذهبي اجتماعي, حاصل سرمايه مذهبي گذشتگان و ويژگيهاي تاريخي و محيطي جوامع در گذشته و امروز است. با اين وجود, اثرگذاري اين ويژگيها نيز با تقويت ايمان مذهبي ـ كه خود ميتواند از ابعادي تحت تأثير سرمايه مذهبي باشد ـ افزايش مييابد. (براي توضيح بيشتر درباره ايمان به عزتي, 1381 مراجعه كنيد). اثرگذاري هريك از اینها به عمق نفوذ آنها در جامعه، گستردگي كمي و كيفي آنها، عملكرد و جايگاه صحيح و مناسب آنها نزد مردم، دقت, صحت و فايده معنوي آنها, مقبوليت آنها نزد افراد جامعه و نظير آن بستگي دارد. مذهب يك عامل محرك و برانگيزاننده كيفيت و كميت اعمال و رفتارها و نتايج آنها است. اين عامل ميتواند اميد بخش، سوقدهنده به جلو، موجب رشد و پيشرفت، تحرك، ايجاد تحول، بهبود بهرهوري و توليد، افزايش سرمايهگذاري، ايجاد الگوي مصرف و پسانداز خاص و مانند اینها شود. بر اين اساس ميتوان مذهب را يك عامل مؤثر بر متغيرهاي فردي و اجتماعي دانست و گفت مذهب يک عامل محرك رو به جلو است. اين عملكرد و اثرگذاري مانند عملکرد سرمايه فيزيکي است. از اينرو مذهب را سرمايه تلقي ميكنيم. اين سرمايه ميتواند درون يك فرد يا يك جامعه انباشته شود. در هر دو حالت, اين سرمايه قابل كاهش و افزايش است. در ادامه منابع ايجاد وگسترش اين سرمايه را بيان ميكنيم.
2-4-3- خودفزايندگي و استهلاك سرمايه مذهبي
سرمايه مذهبي فردي و اجتماعي خودفزايندگي دارد. همچنين سرمايه مذهبي موجب افزايش در ايمان افراد ميشود و نيز از طريق تقويت سرمايههاي مذهبي فردي باعث افزايش توان ايجاد سرمايه مذهبي اجتماعي ميشود. ايمان و سرمايه مذهبي فردي باعث افزايش ايجاد (توليد) سرمايه مذهبي فردي و اجتماعي جديد ميشود.
سرمايه مذهبي ميتواند استهلاك نيز داشته باشد كه بخشي از استهلاك ميتواند از طريق خودبازسازي دروني (خودفزايندگي) جبران شود. بخشي از آن نيز نيازمند صرف سرمايه انساني و سرمايه فيزيكي است.
استهلاك سرمايه مذهبي به معني كاهش هنجارها، ارزشها، نمادها، سمبلها، مكانها و ... مذهبي به صورت مادي يا معنوي و به صورت كمي يا كيفي است. وجود خودفزايندگي و استهلاک از اين نوع در سرمايه مذهبي نيز يک وجه تمايز آن با سرمايه اجتماعي است.
2-4-4- مرور دیدگاه چند روانشناس در مورد دین
در مقاله حاضر دیدگاه نظریه پردازانی که در زمینهی روان شناسی دین نطریه ی خاصی را به طور مستقل ارائه کردهاند مورد توجه قرار گرفته است. ابتدا نظریه ویلیام جیمز (۱۹۰۱) پیرامون تجربیات دینی که به صورت گزارشهای افراد مختلف ارائه شده مطرح و نهایتاً نظریه ناهشیار به عنوان منبعی برای تجربیات جذبه، عرفان، اشراق و هرگونه تجربیاتی که نوعی ارزش معنوی دارد ارائه شده است.
در مقالة حاضر دیدگاه نظریه پردازانی که در زمینة روان شناسی دین نظریة خاصی را به طور مستقل ارائه کردهاند مورد توجه قرار گرفته است. ابتدا نظریه ویلیام جیمز (۱۹۰۱) پیرامون تجربیات دینی که به صورت گزارشهای افراد مختلف ارائه شده مطرح و نهایتاً نظریة ناهشیار به عنوان منبعی برای تجربیات جذبه، عرفان، اشراق و هرگونه تجربیاتی که نوعی ارزش معنوی دارد ارائه شده است. سپس نظریة گوردون آلپورت (۱۹۵۰) در خصوص جهت گیری مذهبی درونی و بیرونی و تفاوتهای هریک با دیگری مطرح شده است. در ادامه نظریه اریکسون (۱۹۶۸) در خصوص ایمان به عنوان یک نیاز حیاتی انسان بزرگسال که تحول یافتة ظرفیت اعتماد کودک به جهان و مادر است مورد بررسی قرار گرفته است. مفهوم دیگری که از سوی اریکسن مطرح شده «هویت» و «بحران هویت» است. این مفاهیم که در بحث شکل گیری شخصیت فرد مطرح میشود با دینداری
ارتباط پیدا کرده است. همین ارتباط باعث شده است تا برخی از روان شناسان مانند جیمز مارشیا (۱۹۸۰) و آدامز (۱۹۸۹) گرایش به دین را به عنوان بخشی از هویت فرد در نظر بگیرند. در خاتمه نظریه فولر و لوین (۱۹۸۰) کاملاً توضیح داده شده است. طبق این نظریه ایمان طی شش مرحله تکامل مییابد. این مراحل از کودکی و نوجوانی آغاز شده و تا میانسالی تحول مییابد.
علم روان شناسی طی یک قرن گذشته نسبت به پدیدة مذهب موضع گیریهای بسیار متفاوتی داشته است. اگر چه ویلیام جیمز و استانلی هال به عنوان متقدمین روان شناسی در آمریکا نسبت به مطالعة دین توجه خاصی داشتند اما روند مطالعات روان شناسی در غرب و خصوصاً آمریکا حاکی از عدم توسعة رغبتهای متقدمین توسط متاخرین است. ویلیام جیمز (۱۹۰۲) در کتاب گونههای تجربة دینی خود که شامل بیست سخنرانی وی است به بررسی انواع تجربیات دینی پرداخته است. وی ضمن استناد به تجربیات شخصی افراد در حالات جذبه، خلسه و احساس حضور نزد پروردگار به مسئله وحدت وجود که از مباحث اساسی در فلسفه و عرفان است توجه میکند. دامنة مطالعات ویلیام جیمز در زمینة تجربیات دینی از کشور آمریکا فراتر رفته و فرهنگ شرق را نیز در بر میگیرد. این بررسیها شامل سرگذشت غزالی و اشاره به اشعار شبستری در گلشن راز نیز میشود. حاصل این مطالعات منجر به ارائه یک فرضیة اساسی در زمینه روان شناسی دین میشود. جیمز میگوید:
به هنگامی که مسئله تصوف، عرفان، دعا و نیایش را مورد مطالعه قرار داده بودیم ملاحظه کردیم که در زندگی مذهبی نقش عمده را فیض نهایی که از قسمت ناهشیار ما میرسد بازی میکنند. بنابراین من فرضیه خود را اینطور قرار میدهم: این حقیقت برتر که ما در تجربیات دینی با آن ارتباط پیدا میکنیم، بیرون از حدود وجود فردی ما هرچه میخواهد باشد، درون حدود وجود ما، دنبالة ضمیر ناهشیار ما از اوست. وقتی که ما به این نحو پایة فرضیة خود را بر روی امری که مورد قبول دانشمندان روان شناس است قرار میدهیم، با علوم امروزی تماس خود را حفظ کردهایم؛ حال آنکه علمای علم کلام چنین تماسی را ندارند. (ویلیام جیمز، 1936).
ریچارد گورساچ (1988) که به بررسی تاریخچة روان شناسی دین پرداخته است معتقد است که از دهة ۱۹۳۰ تا ۱۹۶۰ در زمینه روان شناسی دین مطالعه مهمی انجام نشده است. البته گوردون آلپورت از سال ۱۹۵۰ در زمینة روان شناسی دین کتاب فرد و دینش را تالیف کرد که بایستی حرکت او را در این زمینه حائز اهمیت دانست. هنر آلپورت این بود که به عنوان یک روان شناس اجتماعی با ارائه نظریة جهت گیری درونی و بیرونی نسبت به دین در انسان توانست مطالعات روان شناسی اجتماعی در زمینة تعصبات نژادی را با در نظر گرفتن جهت گیری مذهبی فرد مورد مطالعه قرار دهد. تقسیم بندی آلپورت در خصوص جهت گیری مذهبی فرد توانسته است توجه زیادی را طی سالیان اخیر به خود معطوف دارد و در مطالعاتی که عامل مذهب مورد توجه روان شناسان باشد به عنوان یک نظریه کارآمد مورد استفاده قرار گیرد. آلپورت برحسب جهت گیری دینی افراد، آنها را با دو جهت گیری دینی درونی و بیرونی تقسیم بندی کرد. از نظر آلپورت افراد مذهبی با جهت گیری درونی ضمن درونی سازی ارزشهای دینی، مذهب را به مثابه هدف در نظر میگیرند. در حالیکه افراد با جهت گیری بیرونی، دین را صرفاً وسیله ای برای نیل به اهداف دیگر در نظر میگیرند (آلپورت، ۱۹۶۷).
یکی دیگر از روان شناسانی که در زمینة روان شناسی دین نظریه ای راهگشا مطرح کرده است اریک اریکسون است. اریکسون که یک نو فرویدی است نسبت به دین موضع گیری مثبتی دارد. وی معتقد است بین نهادهای اجتماعی به وجود آمده در طول تاریخ زندگی انسان و نیازهای روان شناختی او ارتباط وجود دارد. به نظر اریکسن دین به عنوان یک نهاد اجتماعی در طول تاریخ در خدمت ارضأ «اعتماد اساسی» بشر بوده است. اریکسن بر خلاف فروید دین را به عنوان بازگشت به دورة کودکی ندانسته و آن را برای تامین نیاز اعتماد اساسی بشر ضروری میداند. اریکسون اولین مرحلة تحول » من» را به عنوان » اعتماد» در برابر «عدم اعتماد» نامیده و معتقد است که کودک در اولین مرحله از تحول شخصیت خود به تدریج جهان خارج و مادر را به عنوان پدیده ای قابل اعتماد درک میکند. وی معتقد است » اعتماد» در دوران کودکی پایه ظرفیت » ایمان» در بزرگسالی را فراهم میکند. ایمان به عنوان یک نیاز حیاتی، انسان را به سوی پذیرش دین سوق میدهد. مفهوم هویت که توسط اریکسن مطرح شد از سوی جیمزمارشیا در یک الگوی چهار وضیعتی هویت توسعه یافت. این چهار وضعیت عبارتاند از: هویت یافتگی، بحران زدگی، دنباله روی و آشفتگی. هریک از چهار وضعیت هویتی تعریف شده از سوی مارشیا در تجدید نظرهای بعدی با توجه به دو بعد عقیدتی و بین شخصی تفکیک شد. (اریکسون، ۱۹۶8).
پیشرفتهای بدست آمده در حوزة تحول قضاوت اخلاقی و نیز مسلح شدن روان شناسی به روش بررسی تحولی مفاهیم و سازههای روان شناختی به مطالعات روان شناسی دین نیز کمک شایانی کرده است. فولر و لوین (۱۹۸۰) در زمینة بررسی ایمان به ارائه نظریه ای تحولی شامل شش مرحله پرداختهاند. این نظریه که از برخی جهات به نظریة قضاوت اخلاقی کلبرگ شباهت دارد، میتواند در مطالعة ارتباط دین با متغیرهای دیگر با توجه به مراحل مختلف ایمان و سطح بندی افراد در مراحل مختلف آن کمک شایانی نماید. از نظر فولر ولوین (۱۹۸۰) ایمان مذهبی برای افراد در سنین مختلف دارای ساختار متفاوتی است. این دو نظریه پرداز ساختار ایمان را مجموعه ای از باورها میدانند که در هر مرحله تعیین کنندة چگونگی عملیات ذهنی در استدلال یا قضاوت دربارة موضوعات مورد توجه در حیطة دین است. به طور خلاصه شش مرحلة ایمان از نظر فولر ولوین (1980) به ترتیب زیر است:
مرحله اول ایمان شهودی فرافکنی:
در این مرحله ایمان بیانگر ابراز آرزوهای کودک است. کودکان در سن ۳ تا ۷ سالگی دارای جهت گیری خیالبافانه و تقلیدی هستند، ولی محتوای فکر آنها دارای الگوهای نسبتاً سیال است. در مرحلة اول فولر همانند مرحلة اول قضاوت اخلاقی کلبرگ کودک کاملاً خود میان بین بوده و در عین حال در خصوص تابوهای موجود در جامعه نسبت به برخی از اعمال کاملاً آگاهی دارد.
مرحله دوم ایمان اسطوره ای سطحی:
کودک در این مرحله به درونی کردن داستانها، اعتقادات و جنبههای مختلف مربوط به فرهنگ جامعه میپردازد. اعتقادات و قواعد اخلاقی در این مرحله کاملاً عینی و سطحی هستند. این مرحله با گسترش و تصریح شکل گیری شخصیت کودک تحت تأثیر ویژگیهای شخصیتی دیگران همراه است.
مرحله سوم ایمان ترکیبی قراردادی:
در مرحلة سوم نوجوان نسبت به دیدگاهها و باورهای موجود در خارج از خانواده آگاهی مییابد. بنابراین در این مقطع ایمان مذهبی در خدمت تدارک جهت یابی منسجم از دنیای متنوع و پیچیده بوده، دیدگاههای معارض با یکدیگر را در یک چارچوب کلی با یکدیگر ترکیب کرده وحدت میبخشد. مرحله سوم اصولاً در نوجوانی آغاز میشود و به اوج خود میرسد و در عین حال برای بسیاری از بزرگسالان به عنوان یک تعادل جویی دائمی تلقی شده از این مرحله فراتر نمیروند. در مرحلة سوم اگر چه شخص دارای یک «ایدئولوژی» است که شامل مجموعه ای از باورها و ارزشهای بیش و کم باثبات است، اما این ایدئولوژی را به عنوان یک واقعیت مستقل مورد بررسی و آزمایش قرار نمیدهد.
مرحله چهارم ایمان وابسته به طرز تفکر فردیت یافته:
مرحلة چهارم شامل درونی کردن باورهای فرد است. انتقال از مرحلة سوم به چهارم بسیار حائز اهمیت است. چون با این انتقال نوجوان و یا بزرگسال باید مسئولیت پذیرش هرگونه سبک زندگی، ارزشها و تعهدات عملی نسبت به آنها را به عهده گیرد.
مرحله پنجم بازنگری در ایمان تثبیت شده:
در مرحله پنجم علیرغم تثبیت اعتقادات فرد که طی مراحل قبل شکل گرفته است، شاهد بروز یک بحران در اعتقادات شخص هستیم. این تردید و بازنگری نسبت به اعتقادات در فواصل نیمه عمر انسان رخ میدهد. فولر و لوین با استفاده از مفاهیم روان تحلیل گری مرحلة پنجم را مورد تجربه و تحلیل قرار میدهند. بنابر نظر آنها در این مرحله اطمینان نسبت به ارزشها توسط فشارهای حاصل از سرکوبی بخش هشیار شخصیت در دوران اولیه زندگی زیر سؤ ال و یا مورد بی توجهی قرار میگیرد. این نظریه پردازان از به گوش رسیدن پیامهای مربوط به جنبههای عمیق «خود» سخن می گویند. این پیامها شامل بازشناسی انتقادی بخش ناهشیار اجتماعی انسان است. محتوای دینی پیامها عبارتاند از: اسطورهها، تصاویر آرمانی و تعصبهایی که با توجه به تربیت ناشی از طبقات اجتماعی خاص، سنتهای مذهبی و گروههای قومی بخصوص عمیقاً در «سیستم خود» فرد رسوخ کرده است.
مرحله ششم ایمان جهانی:
همانطور که در مرحله ششم قضاوت اخلاقی کلبرگ مطرح شده است، مرحله ششم از تحول ایمان نیز از جهت وقوع بسیار اندک است. کسانی که مرحلة ششم ایمانی جهانی را تجربه کردهاند، احساس رابطة نزدیک و صمیمانه بین خود و جهان پیرامون خود را گزارش کردهاند. تجارب مطرح شده در مرحلة ششم تحول ایمان مبنی بر احساس رابطة نزدیک بین فرد و جهان پیرامون را در نظریة فولر تحت عنوان تجربة اوج در افراد خود شکوفا و نیز در توصیفات تجارب دینی مطرح شده توسط ویلیام جیمز (۱۹۰۱) در کتاب گونههای تجارب دینی وجه تشابه بسیار زیادی دیده میشود. اگر چه نظریه فولر و لوین به عنوان پایه و مبنایی نظری امکان پژوهشهای سازمان یافته تری را فراهم میکند ولی هنوز جمع بندیهای روشن در زمینة روان شناسی دین نیازمند پژوهشهای متعددی است. در این مقاله دیدگاه چند تن از روان شناسان غربی در زمینة روان شناسی دین به طور مختصر مطرح شد. علت انتخاب نظریة این روان شناسان در مقالة حاضر و طرح دیدگاه آنان، علاقة آنها به دین و مطالعة آن با نوعی گرایش مثبت آنها به دین بوده است. البته ممکن است نظریات روان شناسان دیگری را نیز بتوان به این مجموعه اضافه کرد. چون بررسی کامل دیدگاه همة روان شناسان در زمینة روان شناسی دین نیازمند نقد و بررسی مبانی جهان بینی و اعتقادات هریک از روان شناسان نسبت به دین است، بنابراین ضروری به نظر میرسد تا دیدگاه روان شناسانی که با استفاده از روان شناسی، دین را به عنوان یک متغیر خنثی مانند سایر متغیرها در نظر میگیرند و یا حتی آن را به عنوان یک ارزش منفی در نظر میگیرند جداگانه مورد بحث و بررسی قرار گیرد.
2-6- پيشينه تجربی تحقیق
2-6-1- تحقیقات انجام گرفته در خارج از کشور
باتسون و همكارانش يافتههاي 115 مطالعه در مورد همبستگي ميان دينداري و بهداشت رواني را تجزيه و تحليل كرده و دريافتهاند كه 37 مورد از اين مطالعات، نشاندهنده همبستگي مثبت ميان دينداري و بهداشت رواني، و 47 مورد نشاندهنده ارتباط منفي است و 31 مورد نيز هيچگونه همبستگي نشان ندادهاند. اين پژوهشگران، نتايج اين مطالعات را به صورت جداگانه بر دينداري دروني و بروني تحليل كردهاند. نتايج تحليل 115 مطالعه باتسون و همكاران بر دينداري دروني و بيروني نشان ميدهد كه جهتگيري مذهبي دروني، همبستگي مثبت با بهداشت رواني دارد، اما جهتگيري مذهبي بروني غالباً همبستگي منفي با بهداشت رواني دارد. (نيلمان، 2012).
اثر مذاهب مختلف (اختلاف مذهبي) بر رفتارهاي اقتصادي
برخي از ديدگاههاي ارايه شده در اين زمينه, نوع مذهب را بر رشد اقتصادي مؤثر دانستهاند. ميتوان از اولين ديدگاههاي ارايه شده در اين زمينه به نظرات وبر اشاره كرد. از نظر وبر پروتستانيسم اعتقاداتي ارايه كرد كه بر خلاف ديدگاه كاتوليك نه تنها به مال اندوزي جنبه قانوني ميداد, بلكه آن را چنانچه صرف لذتهاي زودگذر نشود به منزله مشيت الهي تلقي كرد و در كنار آن به صورتهاي مختلف كسب ثروت را تأييد كرد. از اينرو سرمايهداري و توسعه اقتصادي حاصل از آن را نتيجه ايجاد و توسعه تفكر و مذهب پروتستانيسم در مقابل كاتوليك ميداند (وبر, 1905، ترجمه 1958).
تاوني (1926) تلاش كرد نشان دهد نظر وبر صحيح نيست. ساموئلسون (1993) درباره نظرات او بررسي جامعتري انجام داد و نتيجه گرفت كه بسياري از نهادهاي اشاره شده توسط وبر قبل از پروتستانيسم بهطور محدود وجود داشت. دلاكرو (1995) نيز در ادامه اين بررسيها به اين نتيجه رسيد كه برخي مناطقي كه وبر توسعه آنها را حاصل پروتستانيسم ميداند، كاتوليك نشين بودهاند. توليسون (1992) نيز نظرات مشابهي را ارايه ميكند.
در مقابل اینها روپر (1963) در بررسي خود كالوينيسم را در توسعه تجاري مؤثر دانسته است. آلن (1998) در بررسي خود, افزايش دستمزد (در يك زمان مشخص در اروپا) در شهرهاي كاتوليك نشين (19%) را بيشتر از مناطق پروتستان نشين (4%) مييابد. مك كلري (2002) نيز درپي اثبات ديدگاه وبر بين مذاهب پروتستان، كاتوليك، اسلام، هندو و بودايي است. گلاه و ووريس (1989)، هيت، واترز و واتسون (1995), نيسبت (1989) و پالدام (1999) نيز نتايج مشابهي مبني بر تفاوت اثر نگرشهاي حاصل از مذاهب مختلف به رشد اقتصادي ميگيرند.
در كنار اين بررسيها بررسيهايي نيز انجام شده است كه رابطه مذاهب مختلف با مصرف را بيان ميكند. از جمله اولين ديدگاههاي منسجم در اين زمينه حاصل مطالعه هريشمن (1983) است كه رابطه بين پيروي از مذاهب پروتستان، كاتوليك و يهود را با برخي رفتارهاي مصرفي شهروندان آمريكا بررسي كرد و اين رابطه را مثبت دانست. سود و ناسو (1995) نيز اين رابطه را بين پيروان مذهب ژاپني و پروتستانهاي امريكايي بررسي كرد و به اين نتيجه رسيد كه رفتار مصرفي اين دو گروه بهطور مشخص از يكديگر متفاوت است. ماير و شارپ (1962)، گريلي (1963)، گاي (1991)، پيلي (1992)، گولدين (1992) و لهرر (2002) نيز اين موضوعها را بررسي كرده و به نتيجه رسيدهاند كه رفتار مصرفي پيروان مذاهب مختلف, متفاوت است.
اثر شدت اعتقادات مذهبي بر رفتارهاي اقتصادي
برخي از بررسيها که رابطه مذهب و رفتارهاي اقتصادي را بررسي كردهاند, اثر شدت اعتقادات مذهبي بر رفتارهاي اقتصادي را بررسي كردهاند. اين بررسيها در مذاهب مختلف انجام شده است. از جمله اين تحقيقات و ديدگاهها ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد.
كهف (1972 و 1974) پيروان مذهب را داراي هزينههاي خاص خود دانسته است. تحقيقات مختلف فهيم خان (1986) از اقتصاددانان مسلمان نيز به رابطه تقواي مذهبي بر مصرف تأكيد ميكند. و آن در قالب يك تابع مصرف ارايه ميكند. عزتي (1381) به صورت نظري و تجربي رابطه بين ايمان مذهبي را با مقدار مخارج توصيه شده در مذهب بررسي ميكند و نتيجه ميگيرد كه اين رابطه مثبت و معنيدار است. همچنين عزتي (1385) رابطه بين ايمان مذهبي و استفاده از پول براي سرمايهگذاري، سپرده با سود نزد بانك، قرض سود و پرداخت قرضالحسنه بررسي و اين رابطه را معنيدار يافته است.
پژوهشهاي مختلفي نيز در جوامع غير مسلمان انجام شده است. از جمله استارك (1972) رابطه بين اعتقادات مذهبي با درآمد و فعاليتهاي مذهبي را بررسي كرده و رابطه مثبت بين آنها را تأييد كرده است. ويلكس، بارنت و هاول (1986) رابطه اندازه دينداري و عوامل تعيين كننده مصرف را بررسي و آن را تأييد كردهاند ياناكن (1992) تلاش كرد رابطه بين پيروي از مذاهب محافظهكار، راديكال، ليبرال و گروههاي ديگر را با سطح درآمد، كمك به كليسا و حضور در كليسا بررسي كرد و رابطه را معنيدار يافت. هوگ و يانگ (1994) رابطه بين پيروي از گروههاي ليبرال و اصولگراي مسيحي در آمريكا را با مقدار كمك به كليسا بررسي كرد و كمك اصولگرايان را بيشتر يافت. مركز ملي تحقيقات نظرسنجي امريكا (1986) نيز بررسي پيوستهاي را انجام داه كه به نتيجه مشابهي رسيده است.
گايسو، ساپينزا و زينگالز (2002) در يك بررسي ميداني بر روي رفتار افراد در 66 كشور جهان به اين نتيجه رسيدند كه به طور متوسط مذهب بر روي نگرشهاي مناسب براي رشد اقتصادي اثر مثبت دارد. گلاه و ووريس (1989) نيز همين مطلب را بيان كرده بودند.
سرمايه انساني مذهبي
هرچند ميتوان مطالعات اشاره شده در دو قسمت قبل را نيز مطالعاتي دانست كه به نوعي مذهب را در قالب سرمايه مطرح كردهاند، اما اغلب آنها تنها به نتيجه وجود اين سرمايه و بدون اشاره به ماهيت و حتي نام بردن از آن به عنوان سرمايه به موضوع پرداختهاند. با اين وجود, برخي مطالعات به سرمايهاي از جنس مذهبي نزد افراد توجه كردهاند. به اين مطالعات كه بسيار محدود هستند اشاره ميكنيم. در اين مطالعات چنين استدلال شده است که از لحاظ نظري علاوه بر زمان و دارايي، عوامل ديگري نيز بر مقدار فعاليتهاي (اعمال و هزينههاي) مذهبي مؤثرند. استيگلر و بيكر (1977) توضيح ميدهند كه تنها مقدار زمان و دارايي در اختيار فرد، در تخصيص به فعاليتهاي مذهبي مؤثر نيستند، بلكه صبغه مذهبي فرد، مانند دانش مذهبي، آشنايي با مراسم و دكترين مذهبي، ارتباط با افراد مذهبي و نظير اینها نيز در تخصيص مقدار زمان و دارايي به فعاليتهاي مذهبي مؤثر است. اين مجموعه عامل را سرمايه انساني مذهبي مينامند. بر اساس ديدگاه سرمايه انساني مذهبي، ممكن است با تغيير مذهب، اعمال مذهبي افراد كاهش بيابد، زيرا دانش، اعمال، سنتها و دكترين مذهبي در مذاهب مختلف متفاوت است. از اين رو افرادي كه به مذهب جديد ميپيوندند، از سرمايه انساني كمتري در مذهب جديد برخوردارند. سرمايه مذهبي در طول عمر فرد و توسط والدين، دوستان، هم كيشان، آشنايان، حضور در مراسم مذهبي يا مطالعات طول عمر افزايش مييابد.
از جمله مطالعات تجربي اين زمينه, توسط ياناكن (1990) انجام شده است. او تلاش كرده با استفاده از دادههاي منتشر شده توسط منابع مختلف كه بر اساس مطالعات ميداني به دست آمدهاند، اثر سرمايه انساني مذهبي، زمان و دارايي را بر روي فعاليتهاي مذهبي آزمون كند. او در اين مقاله تلاش ميكند، الگوهاي مشاهده شده از تغيير فرقهاي مذهب، ازدواج بين مذهبي، سن تغيير مذهب، ارتباط بين حضور و پرداخت كمك مالي به كليسا، اثر آموزش (تربيت) و ازدواج داخل مذهبي بر روي مشاركت در فعاليتهاي مذهبي را تبيين كند. نتايج اين تحقيق نشان ميدهند كه مباحث نظري اثر سرمايه انساني مذهبي با شرايط ياد شده از پشتيباني تجربي خوبي برخوردارند. از جمله نتايج كلي اين تحقيق كلي اين تحقيق نيز چنين است:
هنگامي كه افراد به سن بلوغ ميرسند و تصميم به انجام اعمال مذهبي ميگيرند، به سمت آن شاخههاي مذهبي ميروند كه والدين آنها پيرو آن شاخهها بودهاند. افرادي كه در اين سنين تغيير مذهب ميدهند، به سمت مذاهبي گرايش دارند كه در محيط اجتماعي زندگي آنها حكم بودهاند. همچنين بيشتر تغيير مذهبها (در نمونه مورد بررسي) بين مذاهب نزديك به هم صورت گرفته است. تغيير مذهب مانند تغيير شغل، اغلب در اوايل دوران زندگي كه تلاش براي سازگاري با محيط انجام ميشود، صورت گرفته است. در طول زمان با افزايش سن، منافع تغيير مذهب كاهش و هزينههاي آن افزايش مييابد. در نتيجه، تغيير مذهب در سنين بالا به ندرت انجام ميشود.
چون مذهب زن و شوهر بهعنوان دادههاي مكمل عمل ميكنند، ازدواجهاي بين مذهبي كمتر دوام داشتهاند، در حاليكه ازدواجهاي درون مذهبي دوام بيشتري داشتهاند. علاوه بر اين, همان نيروهايي كه گرايش به مذهب والدين را ترغيب ميكند، ازدواج داخل مذهبي را تقويت ميكند. چنانچه در ازدواجهاي بين مذهبي يكي از دو زوج به مذهب همسر تغيير مذهب دهند، دوام ازدواج بيشتر ميشود، زيرا منافع (و مطلوبيتهاي) مذهبي افزايش مييابد. (ياناكن، 1990).
در واقع ميتوان گفت اين نظريه, سرمايه انساني مذهبي را عامل محرک و ايجاد توسعه يا افزايش توليد نميداند, بلکه آن را عاملي در شکلگيري رفتارهاي مصرفي ميداند. با اين وجود نظريه اثر سرمايه انساني مذهبي, از اين جهت كه علاوه بر درآمد و زمان فرد، يك عامل مذهبي را نيز وارد مباحث مصرف در نظريههاي مذهبي ميكند، يك پيشرفت علمي در زمينه اثر مذهب بر رفتار مصرفكننده و رفتارهاي اقتصادي محسوب ميشود.
2-6-2- تحقیقات انجام گرفته در داخل کشور
در پژوهش جعفري 1383 كه به بررسي رابطه جهتگيري مذهبي با شيوههاي مقابله انجام گرفته است مشخص شده كه دانشجويان داراي جهتگيري مذهبي دروني بيش از دانشجويان داراي جهتگيري مذهبي بيروني، از شيوههاي مقابلهاي مسئلهمحور استفاده كردهاند. همچنين دانشجويان داراي جهتگيري مذهبي بيروني بيش از دانشجويان داراي جهتگيري مذهبي دروني از شيوههاي مقابلهاي هيجانمحور استفاده كردهاند.
غرايي و همكاران 1385 در پژوهشي درباره ارتباط سلامت روان با جهتگيري مذهبي دروني و بيروني به اين نتيجه رسيدهاند كه رابطه معناداري بين مذهب دروني با سلامت روان وجود دارد، ولي اين ارتباط در مذهب بيروني مشاهده نشده است. همچنين تفاوت معناداري بين دو جنس از لحاظ نوع مذهب مشاهده نشده است. درخصوص مقايسه هريك از زيرگروههاي مقياس سلامت روان با مذهب دروني نيز كليه اين مقياسها رابطه معناداري با مذهب دروني داشته، ولي مذهب بيروني صرفاً با نمرههاي مقياس افسردگي وخيم، ارتباط داشته است.
بهرامي و رمضاني فراني 1382 نيز در پژوهشي درباره نقش جهتگيري مذهبي (دروني و بيروني) بر سلامت روان و ميزان افسردگي سالمندان به اين نتيجه رسيدهاند كه همبستگي معناداري بين جهتگيري مذهبي با سلامت روان و افسردگي سالمندان وجود دارد؛ بدين معنا كه هرچه نمرههاي جهتگيري مذهبي به جهت بيروني افزايش مييابد، نمرههاي اختلال در سلامت روان و افسردگي بالا ميرود و هرچه نمرهها به سمت جهتگيري مذهب دروني تمايل مييابد، نمرههاي اختلال در سلامت روان و افسردگي كاهش مييابد.
نوغاني و همكاران (1389) از آموزش مجموعه معارف و فرائض ديني (نماز، روزه و مناجات) و تأثير آن در جهت تسكين افسردگي و سلامت روان بهره برده و به اين نتيجه رسيدهاند كه 55 درصد از افرادي كه در اين بررسي شركت كردهاند، پس از انجام عبادتها احساس آرامش و سلامت رواني بهتري داشتهاند.
لهساييزاده و همكاران (1388) در پژوهشي تحت عنوان «بررسي رابطه جهتگيري مذهبي و سلامت رواني مهاجران بر اساس مدل آلپورت و راس» به اين نتيجه رسيدهاند كه ضريب همبستگي بين جهتگيري درونديني با سلامت روان 79/0 و برونديني 75/0- است و يافتههاي پژوهش آنها پيشفرض نظريه آلپورت در مورد رابطه بين سلامت رواني و دينداري و ارتباط آن با سلامت رواني مهاجران را تأييد ميكند. (پين، 2013).
گردي و همكاران در پژوهشي تحت عنوان «رابطه سلامت رواني با تفكر غيرمنطقي در دانشجويان دانشگاه شهيد بهشتي» به اين نتيجه دست يافتهاند كه سطح سلامت رواني آزمودنيها با ميزان تفكرات غيرمنطقي آنها بهطور كلي، و با انواع توقع تأييد از ديگران، انتظار بيش از حد از خود، واكنش به ناكامي، بيمسئوليتي هيجاني، بيشدلواپسي اضطرابي، اجتناب از مشكل، و درماندگي براي تغيير معكوس و با كمالگرايي معنادار بوده است. همچنين نتايج پژوهشي نشان ميدهد كه حالت و ميزان بالاي اضطرابي كه دانشجويان احساس ميكنند، در موقعيتهاي همراه با فشار رواني بيشتر، با باورهاي غيرمنطقي آنها مرتبط است. در پژوهش ديگري كه روي دانشجويان انجام شده، نشان ميدهد كه باورهاي غيرمنطقي براي كنار آمدن با مسائل، به افزايش فشار رواني و پيامدهاي منفي منجر ميشود. از آنجا كه دينداري تأثير بسياري بر بالا رفتن سلامت روان افراد دارد و باورهاي غيرمنطقي هم يكي از مهمترين عاملهاي پايين بودن سلامت روان است، ميتوان اينچنين استنباط كرد كه دينداري ميتواند باورهاي غيرمنطقي را بهطور قابل ملاحظهاي كاهش دهد. بنابراين، شناسايي عوامل تأثيرگذار بر باورهاي غيرمنطقي و سلامت روان و ارتباط اين دو مقوله مهم روانشناختي با يكديگر حائز اهميت است، زيرا سلامت رواني در قالب پديدهاي رواني ـ اجتماعي مستلزم درك و تفسير درست از امور مرتبط بوده و هر فرهنگي هم بر اساس معيارهاي خاص خود در پي سلامت رواني است. بنابراين، با مرور پيشينه پژوهشي، پژوهشي كه به بررسي نسبت بین جهت گیری مذهبی، سلامت معنوی و مهارت ابراز وجود پرداخته باشد، يافت نشد، ولي پژوهشهايي در مورد نقش جهتگيري ديني (دروني و بيروني) بر سلامت روان انجام شده است. گزارش يافتههاي متفاوت درباره نقش مذهب بر سلامت روان سبب شد تا تحقيق حاضر انجام گيرد.
منابع و مآخذ
- اريكسون، ريتال و همکاران، زمينه روانشناسي مترجم، محمد تقي براهني.
- افروز، احمد (1371). بررسی رابطه حمایت اجتماعی ادراک شده با سازگاری اجتماعی دانش آموزان شهر تهران، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت مدرس.
- آذر، عادل، ومنصور مومني (1385). آمار وکاربرد آن؛ ج 2، تهران, انتشارات سمت.
- بهرامي احسان (1389). رابطه بين جهت گيري مذهبي، اضطراب و حرمت خود. مجله روانشناسي، سال ششم، شماره 24.
- بهرامي احسان، تنهايي فرد (1389). رابطه بين ابعاد جهت گيري مذهبي با سلامت رواني و اختلالهاي روانشناختي. روانشناسان. ايراني،؛ سال دوم، شماره 5، صفحات 35 تا 42.
- بيابانگرد اسماعيل (1373). روشهای افزايش عزت نفس در كودكان و نوجوانان، انتشارات انجمن اولياء و مربيان تهران.
- پرويز عسگري و همكاران (1389). «تاثير آموزش شیوههای تربيتي سيره عملي پيامبر اكرم (ص) بر تفكر دينداري، اعتقادات و باورهاي مذهبي و سلامت روان دانش آموزان دوره متوسطه) دانش و پژوهش در روانش شناسي كاربردي، ش 40 (11)، ص 16.
- جان بزرگي (1388). بررسي اثر بخشي روان درمانگري كوتاه مدت با و بدون جهت گيري مذهبي بر مهار اضطراب و تنيدگي. پايان نامه دكتري،. تهران، دانشگاه تربيت مدرس.
- جليليان، «تاثير آموزش فرهنگ دينداري بر ميزان افسردگي» فصلنامه حيات، سال دهم، ش 23، 1380، ص 56-49.
- جيمز ويليام (1367). دين و روان، ترجمه مهدي قائمي، ج 2، قم: نشر دارالفكر
- خوانين زاده، اژهاي، مظاهري (1387). مقايسه سبك دلبستگي دانشجويان داراي جهت گيري مذهبي دروني و بيروني. مجله روانشناسي، سال نهم، شماره 3.
- رمضاني، ولي ا (1388). بررسي رابطة جهت گيري ديني (دروني و بروني) با سلامت روان مردان و زنان 25 تا 55 سالة زرتشتي، مسيحي و مسلمان در شهر تهران، پايان نامة كارشناسي ارشد، تهران، دانشگاه تربيت معلم.
- سرمد، مرتضی و دیگران (1388). «روشهای پژوهش در علوم رفتاری»، تهران، نشر آگاه.
- سيف نراقي، مريم، نادري، عزت الله (1375)، روشهای تحقيق و چگونگي ارزيابي آن در علوم انساني، تهران انتشارات ارسباران.
ـ صانعي، (1382). اندازه گيري اعتقادات و نگرش مذهبي دانشجويان دانشکده روانشناسي و علوم تربيتي دانشگاه تهران.
- صفورايي و پاريزي (1386). «بررسي ارتباط سلامت روان با مذهب دروني و بيروني در شهر کاشان»، فصلنامه علمي- پژوهشي روانشاسي دانشگاه تبريز، سال سوم، شماره دهم، ص 65-88.
ـ عقيقي بخشايشي (1357). رابطه التزام عملي به اعتقادات مذهبي با سلامت رواني و هويت يابي دانشجويان دختر و پسر دانشگاه آزاد اسلامي واحد بهبهان، مقاله ارائه شده در همايش ملي روان شناسي و كاربرد آن در جامعه.
- قربان حسيني (1368). روان شناسي دين، يك روي آورد علمي چند تباري، فصلنامة قبسات، سال. سوم، شماره 2 و 3.
ـ كرمي و همكاران، «رابطه بين ابعاد مختلف دينداري و سلامت عمومي در دانشجويان دانشگاه اصفهان»، پژوهشهاي تربيتي و روانشناختي، ش 2، سال دوم، 1385، صفحه 1-22.
- گنجی و محمودیان (1382). تاثير ارایه خدمات مددكاري در كاهش نيازهاي بهداشتي، درماني سالمندان، مجله علمي دانشگاه علوم پزشکي قزوين، دوره 7، شماره 4؛ صفحه 56 تا صفحه 61.
- نوری،نجیب الله؛ جان بزرگی،مسعود (1392). رابطه ی خوش بینی از دیدگاه اسلام با افکار اضطرابی و افکار فراشناختی نگرانی (فرانگرانی)، مجله: روانشناسی و دین» سال ششم - شماره 24 [علمی-پژوهشی] (19 صفحه - از 66 تا 84)
-فرهنگستان علوم پزشكي جمهوري اسلامي ايران (1389). جستاري در سلامت معنوي، تهران، چاپ اول.. مطهري، مرتضي. یادداشتها، تهران، صدرا، جلد 2 ص 11.
-قریشی راد،فخرالسادات (1392). بررسی ویژگی های روانسنجی، مجله: روانشناسی بالینی» شماره 20 [علمی-پژوهشی/ISC] (14 صفحه - از 85 تا 98).
قريشي راد، (1381). «بررسي ساخت شخصيت در جهتگيري مذهبي دانشجويان»، مجله روانشناسي، ش 14، صفحه 185-204.
-لهسایی زاده،عبدالعلی؛ آذرگون،زهره؛ مرادی،گلمراد(1385). بررسی جهت گیری مذهبی و سلامت روانی مهاجران بر اساس مدل آلپورت وراس: نمونه مورد مطالعه قصر شیرین، مجله: علوم اجتماعی (دانشگاه فردوسی مشهد)» شماره 8 [علمی-پژوهشی] (21 صفحه - از 149 تا 169)
مژگان عباسی، اعظم گیوری، حمید حقانی، مرحمت فراهانی نیا(1384). سلامت معنوی دانشجویان پرستاری و دیثدگاه آنان در مورد معنویت و مراقبت معنوی از بیماران، فصلنامه پرستاری ایران، دوره هیجدیم شماره 44.
-Allport G, editor)2010(. The person in psychology. Boston, Beacon Press,.
-Berammer LM, Abrego P, Shostrom EL, editors )2013( . Therapeutic counseling and psychotherapy.6th edition.PrenticeHall.
- Wulff DM, editor)1997(. Psychology of religion.2nd edition, John Wiley & Sons Inc.
-Donahue, M.J. (1985); Intrinsic and Extrinsic religiousness: Peview and meta analysis. Journal of psychology and social psychology, 48.
-Sharf, R. S (1996); Theories of psychotherapy and counseling: Concepts and cases; Brooks/col. Pob.
-Schaefer CA, Gorsuch RL )2012(. Psychological adjustment and religiousness. Journal for the Scientific Study of Religion;3(4):448-61.
-Levin JS, editor)2011(. Religion in aging and health.Theoretical foundations and methodological frontiers.ASAGE, Pub.Inc;
-Neelman J, Halpern D, Leon D, Lewis G )2012(. Tolerance of suicide, religion and suicide rates: an ecological andindividual study in western countries. Psychol Med;27(5):165-71.
-Payne IR, Bergin AE, Bielmea KA, Jenkins PH)2013(. Review of religion and mental health: prevention and theenhancement of psychosocial functioning. Prevention in Human Service 9:11-40.
-Wulff DM, editor.)2011(. Psychology of religion.2nd edition, John Wiley & Sons Inc.
سلامت روان
مفهوم سلامت روان
ریشهی لغوی واژه انگلیسی «health»، در واژههای، «haelp»، haelth»» (به معنای کـل) و «haelen» و(heal) انـگلیسی قدیم، و کلمهی آلمانی قدیم «heilida» و«heilen» (به معنای کل) است. گراهام (1992) این ریشههای لغوی را با کلمات انگلیسی «halig» و آلمانی قدیم«heilig»، به معنای مقدس، ارتباط داده است؛ بنابراین، از نظر ریشهی لغوی، سالم بودن به معنای «کلیت داشتن یا مقدس بودن» است و بدینترتیب، ویژگیهای معنوی و فـیزیکی (و نـه فقط فیزیکی) را شامل میشود (لطافتی بریس، 1389).
مفهوم سـلامت روانـى، در واقع جنبهاى از مفهوم كلى سلامت است. سازمان بهداشت جهانى سلامت را چنين تعريف مىكند: حالت سلامتى كامل جسمى، روانى، اجتماعى، معنوى و نه فقط فقدان بيمارى يا ناتوانى، كه در آن فرد به توانايىهاى خودش پى مـىبرد، مـىتواند بـا استرسهاى معمول زندگى كنار آيد، بـه صـورت ثـمربخش و مولد كار كند و قادر به كمك به جامعه باشد (برىو جنكينس،2007).
کارشناسان سازمان بهداشت جهای سلامت فکر و وران را این طور تعریف می کنند: «سلامت فکر عبارت است از قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی و حل تضادها و تمایلات شخصی به طور منطقی، عادلانه و مناسب» (میلانی فر، 1389).
مفهوم سلامت همچنین دربر گیرنده مفاهیمی همچون احساس خوب بودن و اطمینان از خودکارآمدی، اتکا به خود، ظرفیت رقابت، تعلق بین نسلی و خودشکوفایی تواناییهای بالقوه فکری، هیجانی و غیره است و فـقدان بـیماری و عـلایم را نیز شامل میشود. سلامت روانی به عنوان یکی از ارکان سـلامتی، لازمه یـک زندگی مفید، موثر و رضایتبخش فردی است و مسئولیت سنجش، ارزیابی، کنترل، درمان و بهبود بخشیدن آن قبل از هرکس بر عهده متخصصان علوم رفتاری و اجتماعی میباشد (پاکیزه، 1387).
لوینسون و همکارانش در سال 1962 سلامتی روان را این طور تعریف کرده اند: «سلامتی روان عبارت است از این که فرد چه احساسی نسبت به خود، دنیای اطراف، محل زندگی و اطرافیان دارد و مخصوصا با توجه به مسئولیتی که در مقابل دیگران دارد، چگونگی سازش وی با درآمد خود و شناخت موقعیت مکانی و زمانی خویش حائز اهمیت است» (میلانی فر، 1389).
تودور (1996؛ ترجمه خواجوی، 1382)، سلامت روان را به شرح زیر تعریف می کند:
سلامت روان شامل توانایی زندگی کردن همراه با شادی، بهره وری و بدون وجود دردسر است.
سلامت روان مفهوم انتزاعی وارزیابی نسبی گراست از روابط انسان با خود، جامعه و ارزش هایش. و نمی توان آن را جدای از سایر پدیدهای چند عاملی فهمید که فرد را به موازاتی که در جامعه به عمل می پردازد، می سازد.
سلامت روان، شیوه سازگاری آدمی با دنیا است، انسان هایی که موثر، شاد و راضی هستند و حالت یکنواختی خلقی، رفتار ملاحظه گرانه و گرایش شاد را حفظ می کنند.
سلامت روان عنوان و برچسبی است که دیدگاه ها و موضوعات مختلف مانند: عدم وجود علایم ناتوان کننده، یکپارچگی کارکرد روان شناختی، سلوکی موثر در زندگی شخصی و اجتماعی، احساسات مرتبط با بهزیستی اخلاقی و معنوی و مانند آنرا در بر می گیرد.
برای ارائه یک تئوری در مورد سلامت روان، موفقیت برون روانی کافی نیست، باید سلامت درون روانی را به حساب بیاوریم.
سلامت روان، ظرفیت رشد و نمو شخصی است.
سلامت روان، یک موضوع مربوط به پختگی است.
سلامت روان، یعنی هماهنگی بین ارزشها، علاقه ها، و نگرش ها در حوزه عمل افراد و در نتیجه، برنامه ریزی واقع بینانعه برای زندگی، و تحقق هدفمند مفاهیم زندگی است.
سلامت روان، در قیاس با سلامت جسم نیست، بلکه به دیدگاه و سطح روان شناختی ارتباطات فرد-محیط اشاره دارد. بخش مرکزی سلامت، سلامت روان است، زیرا تمامی تعاملات مربوط به سلامتی، به وسیله روان انجام می شود.
سلامت روان ظرفیت کامل زندگی کردن به شیوه ای است که ما را قادر می سازد، نوعی وحدت بین ما و دیگران بوجود آورد.
سلامت روان، توانایی عشق ورزیدن و خلق کردن است، نوعی حس هویت بر تجربه خود به عنوان موضوع و عامل قدرت فرد، که همراه است با درک واقعیت درون و بیرون از خود و رشد واقع بینی و استدلال.
پس از روش شدن مفهوم سلامت روان این ضرورت دیده می شود تا به اختصار مروری به نظریات گوناگون با گرایش ها و زمینه های متفاوت در مورد طبیعت انسان داشته باشیم و با تصورات گوناگون نظریه پردازان از مفهوم سلامت روان و ماهیت انسان بیشتر آشنا شویم.
در تعریف سلامت روان چهار دیدگاه از یکدیگر تفکیک می شوند(پشتکار، 1388):
الف) سلامت روانی به معنای رفتار بهنجار: در این دیدگاه گفته می شود رفتارهایی که اکثریت مردم از خود نشان می دهند، رفتار های سالم به شمار می آیند و رفتار کسانی که از رفتارهای عمومی جامعه فاصله زیادی می گیرند، به عنوان رفتارهای مرضی به شمار آمده و صاحبان آنها بیمار روانی جامعه نامیده می شوند.
ب) سلامت روانی به معنای الگوی ایدال: در این دیدگاه سالم کسی است که از یک سلسله معیارهای مشخصی برای سلامت روانی تبعیت کند این معیارها غالبا به وسیله روان شناسان و رواپزشکان مشخص می شود.
ج) سلامت روانی به معنای یک فرآیند: در این دیدگاه، سلامت روانی یک پدیده واحد نیست که بتوانیم از آن در تمام مراحل زندگی استفاده کنیم. به عبارت دیگر در هر مرحله از زندگی انسان اعم از کودکی، نوجوانی، جوانی، میانسالی سلامت روانی معنایی متفاوت پیدا می کند. به این ترتیب بیماری روانی یک معنای تحولی خواهد داشت، یعنی آنچه را در یک بزرگسال بیماری به شمار می آوریم ممکن است در یک نوجوان سلامتی کامل بدانیم یا بر عکس(پشتکار، 1388).
د) سلامت روانی به معنای فقدان بیماری: در این دیدگاه این سلامتی روانی نیست که تعریف و مشخص می شود. به عبارت دیگر به جای این که بگوئیم سلامت روانی چیست؟ می گوییم بیماری چیست؟ و وقتی کسی بیمار نباشد یعنی سالم است (پشتکار، 1388).
دیدگاههای سلامت روانی
دیدگاه فروید
از دیدگاه مکتب روان کاوی، سلامت روانی به معنای سازگاری فرد با خود و با خواسته ها و فشارهای جامعه است (کیمیایی، خادمیان و فرهادی، 1390). در نظر فروید، انسان متعارف و سالم کـسی است کـه مراحل رشد روانی-جنسی را با موفقیت گـذرانده بـاشد و در هیچ یـک از ایـن مـراحل، بیش از حد تثبیت نشده باشد. از نظر او، کمتر انـسانی مـتعارف به حساب میآید و هر فرد به نحوی غیر متعارف است. هستهی اصلی حالتهای رواننژندی یا نـوروتیک، اضطراب اسـت و اضطراب مرحلهی اول نوروز است. هدف از روان درمانی در روانکاوی، ایجاد سـلامت روانی است. سلامت روانی دارای دو جنبه اسـت: یکی سـازگاری با محیط بیرونی، و دیگری سازش بـا مـحیط درونی. در نظر فروید، تعامل و تعارض پویای سه ساخت«نهاد»، «من» و «فرامن» تعیینکنندهی رفتار است و فردی از نظر روانی سالم اسـت کـه بین سه سطح شخصیت وی تعادل برقرار باشد(شفیع آبادی و ناصری، 1389).
یکی از شـاهکارهای فـروید، که مـا را در شناخت رفتار انـسان و در نـتیجه شخصیت او راهنمایی میکند مکانیسم های روانی یا دفاعی است. این مکانیسم ها که مکانیسم های سازشی نیز گفته می شوند؛ باعث سازگاری و تطبیق شخص در رویارویی با مشکلات محیطی و اجتماعی می شوند. همیشه برای ارضای تمایلات، امیال و غرایز جنسی بین «نهاد »، «من» و «ابرمن» درگیری و کشمکش وجود دارد و برای اینکه تعادل روانی و شخصیتی در اثر این درگیری محفوظ بماند «من» نقش میانجی داشته و از وسایلی استفاده می کند که از اضطراب که کیفیت نامطلوبی است و تقریبا سرمنشا تمام بیماری های روانی و واکنش های عصبی است نجات یابد. این وسایل عمان مکانیسم های دفاعی هستند و روی این اصل آنها را مکانیسم های دفاعی «من» نیز می گویند (میلانی فر، 1389).
دیدگاه وجودی
از نظر این دیدگاه، «دروغ گفتن» اساس آسیب روانی است. دروغ گفتن تنها راهی است که می توانیم از نیستی فرار کنیم، تا به این طریق اجازه ندهیم که اضطراب وجودی وارد تجربه ما شود. دروغ گفتن به اضطراب روان رنجور نیز منجر می شود. در صورتی که اضطراب روان رنجور به عمل کردن طبق اضطراب منجر شود، موجب آسیب روانی می شود (پروچاسکا و نورکراس،2007؛ ترجمه سید محمدی ،1392).
درمانگران وجودگرا به تشخیص و طبقه بندی بیماری های روانی و آسیب شناسی و آزمایشگاه خودشان را محدود نمی سازند و دیدگاهشان را نسبت به درمان به عنوان رنج و ناراحتی ناشی از بیماری تعریف نمی کنند، بلکه آنها به مشکلات و ناراحتی روانی مراجعانشان به عنوان (مشکلی در زندگی) توجه دارند. درمانگران وجودگرا اشاره می کنند که ما اختلالات روان شناختی را یاد نمی گیریم، بلکه "در زندگی" به عنوان عامل اختلال روان شناختی محسوب می شود، به عنوان یک حقیقت بدیهی "وجود بشر" شامل حقایقی مثل تجارب اضطرابی و گناه، زندگی به سوی مرگ، قبول مسئولیت، معنی بخشیدن به زندگی نقش مهم دارد. ما باید همه راههایی که مانع از دادن "وجود" به جهان و اشیا می شود پیدا کنیم، زیرا آنها موجب محدودیت در ما می شود و حرکت در حالت ثابت و غیر جهت دار مانع از به دست آمدن امنیت در انسان می شود و موجب تنش در ما و مشکلاتمان می شود (دیورزین و آرنولدبک، 2005).
چون دروغگویی منبع آسیب روانی است، راهحل از بین بردن نشانههای بیماری نیز «صداقت» است. با توجه به این که هدف رواندرمانی اصالت است، افزایشدادن هشیاری یکی از فرایندهای حیاتی است که افراد از طریق آن بـه جنبههایی از دنـیا و خودشان که دروغگویی آن را پنـهان کـرده است، پی میبرند. چون دروغگویی به نوعی به فعلپذیرکردن خود هم منجر میشود که طی آن، توانایی تصمیمگیریها یا انتخابهای دیگر، تجربه نمیشود. پس، درمان باید شامل فرایندهایی باشد که فرد از طریق آنها بتواند به صداقت برسد (پروچاسکا و نورکراس،2007؛ ترجمه سید محمدی ،1392).
کارل یونگ
فرایندی که مـوجب یـکپارچگی شـخصیت انسان میشود فردیت یافتن یا تحقق خود اسـت. این فرایند خـود شدن، فرایندی طبیعی است. این کیفیت در واقع، گرایشی چنان نیرومند است که یونگ آن را غریزه میداند. در انـسان فـردیت یافته، هیچ یک از وجوه شخصیت مسلط نـیست، نه هـشیار و نه نـاهشیار، نه یـک کـنش یا گرایش خاص و نه هیچ یک از سـنخهای کـهن، بلکه همهء آنها به توازنی هماهنگ رسیدهاند(نجات و ایروانی، 1378؛ شولتز، شولتز، 2005؛ ترجمه سید محمدی، 1386).
اشخاص فردیت یافته، باید از همه نیروهای سایه -چه ویرانگر و چـه سـازنده-آگاه شوند. باید وجه تاریک طبیعت جوششهای حیوانی و ابـتدایی خود از قبیل میل به ویـرانگری یـا خودخواهی را دریابند و بپذیرند. این به مـعنای تسلیم شـدن یا رفتن زیر سلطهء آنها نیست، بلکه صرفا پذیرش وجود آنها است(نجات و ایروانی، 1378).
گام بعدی فرایند فردیت یـافتن، ضرورت سـازش با دوگانگی جنسی روانی است. مرد بـاید آنـیما (خـصائص زنانه) و زن آنیموس (خـصایص مردانه اش) را بـیان کند. ویژگی دیگر، یکپارچگی خود اسـت. همه جـنبههای شخصیت یکپارچگی و هماهنگی مییابند به گونهای که همه آنها بتوانند بیان شوند. پذیرش ناشناخته و مرموز، ویژگی دیگر ایـن افـراد است (نجات و ایروانی، 1378؛ شولتز، شولتز، 2005؛ ترجمه سید محمدی، 1386).
اشخاص سالم از شخصیتی برخوردارند که یونگ آن را شـخصیت مـشترک خوانده اسـت. چون دیـگر هـیچ جنبه شخصیت به تنهایی حـاکم نیست، یکتایی فرد ناپدید میشود، دیگر چنین اشخاصی را نمیتوان متعلق به یک سنخ رونی خاص دانست (نجات و ایروانی، 1378؛ شولتز، شولتز، 2005؛ ترجمه سید محمدی، 1386).
دیدگاه الیس و بک
در این دیدگاه، روش درمان مبتنی بر شناخت است و بر اهمیت نظامهای فکری و اعتقادی در تعیین رفتار و احساسات تأکید مـیکند. این شیوهء درمانی بـر این اصل نظری تکیه دارد که شیوه تعبیر و ارزیابی و بازآفرینی فرد از جهان، در رفتار و عاطفه او تأثیر میگذارد. شناخت بر اساس نگرشها و پیش فرضهای برخاسته از تجارب قبلی (طرحوارهها) شکل میگیرد و هدف اصلی این شیوه، زمینه یابی و رشد دادن الگوهای فکری و نگرشهای مـنطقی و سـازگار در فرد بیمار است (لطافتی بریس، 1389 و 1390).
الیس، اصول سیزده گانهای را به مثابه معیارهایی برای سلامت روان در نظر گرفته است؛ این اصول عبارتاند از: نفع شخصی، رغبت اجتماعی، خودفرمانی، انعطافپذیری، پذیرش عدم اطمینان، تعهد و تعلق نسبت به چیزی خارج از وجود خود، تفکر علمی، پذیرش خـود، خطرکردن، و لذتگرایی بـلند مدت پایا(لطافتی بریس، 1389 و 1390).
به نظر الیس، انسانهای سالم فاقد این باورهای غیر منطقی هستند(پروچاسکا و نورکراس،2007؛ ترجمه سید محمدی ،1392):
امیال اساسی انسان، مثل امیال شهوانی و جنسی به این دلیل نیاز تلقی میشوند که ما آنها را نیاز تعریف میکنیم(در حالی که آنها تـرجیحات ما هستند).
ما نمیتوانیم برخی رویدادها را تحمل کنیم؛ خواه این رویدادها، اجبار به انتظار کشیدن در صف باشد یا موجه شدن با انتقاد، یا طرد (در حالی که این رویدادها را میتوان تحمل کرد).
موفقیتها و شکستهای ما با ویژگیهای خاصی مـانند هـوش، ارزش ما را بـه عنوان انسان مشخص میکنند.
دنیا بـاید بـا مـا عادلانه برخورد کند؛ گویی که دنیا میتواند از امیال ما پیروی کند؛
ما باید رضایت دیگران را جلب کنیم؛ گویی هستی ما به آنها بستگی دارد.
برخی افـراد، رذل یـا شـرورند و باید به خاطر شرارتشان تنبیه شوند؛گویی ما میتوانیم بیارزش بـودن انـسان را ارزیابی کنیم.
وقتی اوضاع آنگونه که ما دوست داریم نیست،گویی مفهوم وحشتناک بودن را میتوان به صورت تجربی تعریف کرد.
اگر فکر نـمیکردیم کـه اوضـاع وحشتناک است یا اگر به دلیل خشم یا اضطراب ناراحت نبودیم،نمیتوانستیم عـمل کنیم.
چیزهای زیانبخشی مانند سیگار یا مواد مخدر،خوشی زندگی را بیشتر میکنند یا مصرف این مواد زیانآور،صرفا به این دلیل ضرورت دارد که گـذراندن زندگی بـدون آنـها ممکن است برای مدتی ناخوشایند باشد.
عامل بیرونی موجب شادی آنان میشود و ما نـمیتوانیم احساساتمان را کـنترل کنیم.
سابقه و گذشتهء فرد تنها عامل تعیینکنندهء مهم رفتار فعلی اوست؛گویی چیزی که زمانی زندگی فرد را به شدت تـحت تـأثیر قـرار داده است،برای همیشه بر آن تأثیر دارد.
عقایدی که در کودکی آموختهایم -خواه عقاید مذهبی،خواه اخلاقی،یا سیاسی-میتوانند راهـنمای خـوبی بـرای بزرگسالی باشند؛ حتی اگر تعصبآمیز یا افسانهای باشند.
به نظر بک علت ناسازگاریهای انسان، عمدتا افکار اتوماتیک او هستند که به صورت خـطاهای شـناختی، عواطف و رفـتارهای او را تحت تأثیر قرار میدهند و مهمترین ویژگی شخصیتهای سالم این است که میتوانند این افکار ناکارآمد را شناسایی کـنند و بـا آنها به مقابله برخیزند. استفاده ازاینروشها در درمان بسیاری از مشکلات و اختلالات روانی مؤثر بوده است(لطافتی بریس، 1389 و 1390).
به طور خـلاصه، این خـطاهای شـناختی از دیدگاه شناخت درمانگران مختلف عبارتاند از:1.تفکر دوبخشی؛2. تعمیم مبالغهآمیز؛ 3. شخصیسازی؛ 4. استدلال هیجانی؛ 5. بزرگنمایی و کوچکنمایی؛ 6. برچسب منفی زدن؛ 7. بیتوجهی به امر مثبت؛ 8. فاجعهسازی؛ 9. انتزاع انتخابی؛ 10. استنباط اخـتیاری: الف)ذهن(فکر)خوانی، ب)پیشبینی مـنفی؛ 11. عبارتهای«باید» دار؛ 12. تفکر تساویگونه (پروچاسکا و نورکراس،2007؛ ترجمه سید محمدی ،1392؛ لطافتی بریس، 1389 و 1390).
آلفرد آدلر
آلفرد آدلر می گوید «شایستگی فرد در رشد روابط اجتماعی و احساس مفید بودن، قدرت انجام کار، اعتماد به نفس در حد عالی و تطبیق با محیط و ... است» (میلانی فر، 1389). زندگی به عـقیدهء آدلر، بـودن نیست بلکه شدن است. آدلر به انتخاب مـسئوولیت و مـعناداری مـفاهیم در شـیوه زنـدگی اعتقاد دارد و شیوه زنـدگی افـراد را متفاوت میداند. محرک اصلی رفتار بشر هدفها و انتظار او از آینده است. هدف انسان نیاز به سازگاری با محیط و پاسخگویی به آن است. فرد سـالم بـه عقیده آدلر از مفاهیم و اهداف خودش آگاهی دارد و عمل کرد او مـبتنی بـر نـیرنگ و بـهانه نـیست، او جذاب و شـاداب است و روابط اجتماعی سازنده و مثبتی با دیگران دارد (نجات و ایروانی، 1378).
فرد دارای سلامت روان به نظر آدلر، روابط خانوادگی صمیمی و مطلوبی دارد و جایگاه خودش را در خانواده و گروههای اجتماعی به درستی میشناسد. همچنین فرد سالم در زندگی هدفمند و غایتمدار است و اعـمال او مبتنی بر تعقیب این اهداف است. غاییترین هدف شخصیت سالم، تحقق خویشتن است. از ویژگیهای دیگر سلامت روان شناختی این است که فرد سالم مرتبا به بررسی ماهیت اهداف و ادراکات خودش میپردازد و اشتباههایش را برطرف میکند. چنین فردی خالق عواطف خـودش اسـت نه قربانی آنها، آفرینشگری و ابتکار فیزیکی، از ویژگیهای دیگر این افراد است. فرد سالم از اشتباههای اساسی پرهیز میکند. اشتباههای اساسی شامل تعمیم مطلق، اهداف نادرست و محال، درک نادرست و توقع بیمورد از زندگی، تقلیل یا انکار ارزشمندی خود، و ارزشها و باورهای غـلط مـیباشد (نجات و ایروانی، 1378).
دیدگاه کارل راجرز
راجرز، رشد انسان را یک حرکت مثبت یا نوعی کمال میداند. مفهوم شخص شکوفا نیز با «توجه مثبت» دیگران ایجاد میشود .چنین فردی به خود توجه مثبت میکند. او میتواند کارایی روانشناختی بهینهای داشته باشد. از نـظر راجـرز، همخوانی و پختگی روانـی عبارتاند از: سعهی صدر، خلاقیت، و مسئولیتپذیری. از دیدگاه او، محور ناسازگاری روان شناختی عبارت است از ناهمخوانی بین تجربه کلی فرد و آنچه دقیقا مظهر بخشی از خودپنداره اوست. ناهمخوانی بین خود و تجربه، احساس بیگانگی بنیادی در انسان هاست. خود تهدید شده است. فرد دیگر نمی تواند به صورت کل یکپارچه که حق طبیعی هر انسانی است زندگی کند. ناسازگاری روان شناختی حاصل این احساس یگانگی بنیادی انسان هاست(پروچاسکا و نورکراس،2007؛ ترجمه سید محمدی،1392).
راجرز(1969) معتقد است که انسان خودشکوفا و سالم، تدافعی عمل نمیکند بلکه به استقبال تجربههای جدید میرود. این ظرفیت برقراری روابط همخوان با دیـگران و خود، به شخص اجازه میدهد با وضعیتهای جدید و قدیمی برخوردی خلاق داشته بـاشد. وی تحت تـأثیر چـنین انطباقپذیری زیادی به آزادی درونی میرسد و میتواند برای زندگی خویش تصمیم بگیرد و در قبال آن مسئولیتپذیر شود. انسانهای خود شکوفا متوجه مسئولیتهای اجتماعی خـود هستند و روابـط همخوانی با دیگران برقرار میکنند. آنها به جای آنکه مجذوب خود باشند، ارتباط همدلانهای با دیگران بـرقرار میکنند و درسـت و غـلط را بر مبنای درکی که از نیازهای دیگران و خود دارند، مشخص میکنند. به نظر راجرز خودشکوفایی، یک آرمان دستیافتنی است و انسانها با برقراری رابـطهی مؤثر به این سوی هدف حرکت میکنند. هدف راجرز به عنوان یک عضو خانواده، رهبر گروه و درمـانگر این بود که شخص هـمخوان،پذیرنده و فـهیمی شود و به دیگران کمک کند (شارف، 2000؛ به نقل از لطافتی بریس، 1389 و 1390).
به عقیدهی راجرز، آفرینندگی مهمترین میل ذاتی انـسان سـالم است. ارضای«توجه مثبت غیر مشروط» و دریافت غیر مشروط محبت و تأیید دیگران برای رشد و تکامل سلامت روانی فرد با اهمیت است. افرادی که به این توجه مثبت غیر مشروط دست مییابد، نقاب و ماسک ندارند و با خود روراست هـستند. چنین افـرادی آمادگی تجربه را دارند؛ بنابراین، وابسته نیستند، انعطافپذیرند، حالت تدافعی ندارند و از بقیهی انسانها عاطفیترند؛ زیرا عواطف مثبت و منفی وسیعی را در مقایسه با انسانهای تدافعی تجربه میکنند. انسان سالم به ارگانیزم خود اعتماد میکند، آمادگی کسب تجربه، زندگی هستیمدار و احساس آزادی، از دیگر ویژگیهای اوست (خدا رحیمی، 1374).
دیدگاه اریک فروم
فروم تصویر روشنی از شخصیت سالم به دست میدهد چنین انسانی عمیقا عشق مـیورزد، آفریننده اسـت، قوهء تعقلش را کاملا پروردانده است، جهان و خود را به طور عینی ادراک میکند، حس هویت پایداری دارد، با جـهان در پیـوند اسـت و در آن ریشه دارد، حاکم و عامل خود و سرنوشت خویش است و از تمایل جنسی نسبت به محارم، آزاد است. فروم شخصیت سالم را دارای جـهتگیری بارور میداند. فروم با کاربرد واژه جهتگیری این نکته را میگوید که جهتگیری گرایش یا نگرش کـلی است که همهء جـنبههای زنـدگی، یعنی پاسخهای فکری، عاطفی و حسی به مردم، و موضوعها و رویدادها را، خواه در جهان و خواه در خود، دربرمیگیرد. بارور بودن یعنی به کار بستن همهء قدرتها و استعدادهای بالقوهء خویش. چهار جنبهء شخصیت سالم، در روشن ساختن مراد فروم از جهتگیری بارور مؤثر است. این چهار جـنبه عبارتند از: عشقبارور ، تفکر بارور ،خوشبختی و وجدان اخلاقی (گنجی، 1392).
عشق بارور، لازمهاش رابطهء آزاد و برابر بشری است. طرفین رابطه میتوانند فردیتشان را حفظ کنند. عشق بارور از 4 ویژگی مهم برخوردار است: توجه، احساس مسئولیت، احترام و شناخت. تفکر بارور مستلزم هوش،عقل و عینیت است. خوشبختی بخشی جداییناپذیر و پیامد زیستن مـوافق جهتگیری بـارور و همراه همهء فعالیتهای زایا است (گنجی، 1392).
فروم معتقد بود که ما گرایش فطری برای رشد کردن و تحقق بخشیدن با استعداد مان برخورداریم. این تکلیف اساسی ما در زندگی و هدف نهایی و ضروری ماست. ناکامی در دستیابی به جهت گیری ثمر بخش و تبدیل شدن به آنچه استعداد شدن ان را داریم، به ناخشنودی و حتی بیماری روانی منجر می شود (شولتز و شولتز، 2005؛ ترجمه سید محمدی، 1386).
دیدگاه فریتز پرلز
از نظر این دیدگاه، در یک وجود سالم و طبیعی، چرخه زندگی روزمره ما فرایند باز و جاری نیازهای ارگانیزمی خواهد بود که در اگاهی نمایان می شود. این فرایند با وسایلی همراه خواهد شد که از طریق آنها نیازهای لحظه ای اضطراری را می بندیم که به دنبال آن هدف نهایی دیگری در اگاهی نمایان می شود. تا زمانی که روی آنچه که هم اکنون درون ما می گذرد متمرکز بمانیم، می توانیم به عقل خودد به عنوان ارگانیزم اعتماد کرده و بهترین وسیله را انتخاب کنیم تا از طریق ۀن اضطراری ترین نیاز لحظه ای خود را به نحو شایسته ای بسته یا کامل کنیم (پروچاسکا و نورکراس،2007؛ ترجمه سید محمدی،1392).
در یک وجود سالم، کل چرخه زندگی ما فرایند طبیعی رسش را شامل می شود که به موجب آن از کودکان وابسته به حمایت محیط، به بزرگسالانی تبدیل می ویم که می توانیم برای وجود خودمان به حمایت خویش متکی باشیم. بنابراین از این دیدگاه آدم بیمار کسی است که در فرآیند رشد یا رسش گیر کرده است(پروچاسکا و نورکراس،2007؛ ترجمه سید محمدی،1392).
بهطورخلاصه، آسیب در گشتالت درمانی عبارت است از: تأکید بر حمایت اجتماعی و وابستگی بـه دیـگران، عدم مسئولیتپذیری، خودواقعی نبودن و ایفای نقش با خـود و دیگران. درمان نیز افزایش خـود مـختاری، تعامل سازنده با دیگران و تححق بـخشیدن به خـود، و از همه مهمتر، به حداکثر رساندن آگاهی به خود است (رحیمیان، 1382).
دیدگاه اسکینر
سلامت روانی و انسان سالم به عقیده اسـکینر مـعادل بـا رفتار منطبق با قوانین و ضوابط جامعه است، و چنین انسانی وقتی با مشکل روبهرو شود تا هـنگامی کـه از طریق جامعه به هنجار تلقی شود، از طریق شیوهء اصلاح رفتار برای بهبودی و به هـنجار کـردن رفـتار خود و اطرافیانش به طور متناوب استفاده میجوید. به علاوه انسان سالم باید آزاد بودن خودش را نوعی تـوهم بـپندارد، و بداند که رفتار او تابعی از محیط است و هر رفتار توسط معدودی از عوامل محیطی مشخص مـیگردد. انسان سـالم کـسی است که تأیید اجتماعی بیشتری به خاطر رفتارهای متناسب، از محیط و اطرافیانش دریافت میکند. شاید معیار تلویحی دیـگر در مـورد خصوصیات انسان سالم از دیدگاه اسکینر این باشد که انسان باید از علم، نه برای پیـشبینی، بلکه بـرای تـسلط بر محیط خویش استفاده کند. در این معنا فرد سالم کسی است که بتواند برای انجام هر روش، بیشتر از اصـول عـلمی استفاده کند و به نتایج سودمندتری برسد و مفاهیم ذهنی مثل امیال، هدفمندی، غایتنگری و مانند آن را کـنار بـگذارد (خدا رحیمی، 1374).
ابعاد سلامت روان
چهار بعد از سلامت روانی که در پژوهش حاضر مورد بررسی قرا می گیرد عبارتند از: نشانه های جسمانی، اضطراب و بی خوابی، کارکرد اجتماعی و افسردگی. در ادامه توضیح مختصری از هریک از این ابعاد ارائه می دهیم.
شکایت جسمانی
افراد مبتلا به اختلال نشانه های جسمانی معمولا نشانه های جسمانی متعدد، جاری دارند که ناراحت کننده هستند یا به ناراحتی قابل ملاحظه ای در زندگی روزانه منجر می شوند. هرچند گاهی فقط یک نشانه شدیدف عمدتا درد، وجود دارد. نشانه ها ممکن است مشخص (مثل درد موضعی) یا نسبتا نا مشخص باشند (مثل خستگی). نشانه ها گاهی بیانگر احساسات یا ناراحتی جسمانی عادی هستند که عموما بر بیماری جدی دلالت ندارند. نشانه های جسمانی بدون توجیه پزشکی آشکار برای دادن این تشخیص کافی نیستند. رنج کشیدن فرد واقعی است، خواه از لحاظ پزشکی توجیه شده یا نشده باشد(انجمن روانپزشکی آمریکا، 2013؛ سید محمدی، 1393).
نشانه ها ممکن است با بیماری جسمانی دیگر ارتباط داشته یا نداشته باشند. تشخیص های اختلال نشانه جسمانی و بیماری جسمانی همزمان با هم تناقض ندارند و اینها اغلب با هم روی می دهند. افراد مبتلا به به اختلال نشانه های جسمانی گرایش دارند نگرانی خیلی زیادی در مورد بیماری داشته باشند. آنها نشانه های جسمانی خود را زیاد از حد تهدید کننده، زیان آور، یا مشکل ساز ارزیابی می کنند و اغلب درباره سلامتی خود بدترین فکرها را می کنند. حتی زمانی که شواهد مغایر وجود دارد، برخی از بیماران باز هم از جدی بودن پزشکی نشانه های خود می ترسند. در اختلال نشانه جسمانی شدید، نگرانی ها در مورد سلامتی ممکن است نقش اصلی را در زندگی فرد داشته باشدف ویژگی هویت فرد شده و بر روابط میان فردی حاکم شوند(انجمن روانپزشکی آمریکا، 2013؛ سید محمدی، 1393).
اضطراب
واژة اضطراب در روانشناسی بالینی مقام خاصی دارد و مکرر مورد استفاده قرار میگیرد زیرا بدون تردید در اغلب ناهنجاریهای روانی اضطراب نقش مهمی ایفا میکند. اضطراب یک احساس رنج آور است با موقعیتی ضربه آمیز کنونی یا انتظار خبری که به شیئی نا معین وابسته است. مسلتزم مفهوم تهدید یا نا امنی است که در افراد مختلف به گونههای متفاوت بیان میشود. به عنوان مثال پارهای از بیماران مضطرب علایم آشکار فیزیولوژیکی را نشان میدهند بیآنکه از حالات هیجانی شاکی باشند و بالعکس پارهای دیگر به برانگیختگیهای هیجانی اشاره دارند(گنجی،1391).
اضطراب بخشی از زندگی هر انسانی است. و در حد اعتدال پاسخی سازش یافته تلقی میشود به گونهای که میتوان گفت: اگر اضطراب نبود، همة ما پشت میزهایمان به خواب میرفتیم. اضطراب است که ما را به تلاش وا میدارد. همة قدمهایی که انسان را به جلو میبرد و همة کشفهای علمی، هنری و ادبی بر اساس اضطراب انجام میگیرد (گنجی،1391).
بنابراین اضطراب یکی از مؤلفههای ساختار شخصیت وی را تشکیل میدهد و از این زاویه است که پارهای از اضطرابهای دوران کودکی، نوجوانی و جوانی را میتوان بهنجار دانست و تأثیر مثبت آنها را بر فرآیند تحول، پذیرفت؛ چرا که این فرصت را برای افراد فراهم میآورد تا مکانیزمهای سازشی خود را برای مواجهه با منابع تنیدگیزا و اضطرابانگیز گسترش دهند. به عبارت دیگر میتوان گفت اضطراب در پارهای از مواقع، سازندگی و خلاقیت را در فرد ایجاد میکند و امکان تجسم و سلطه بر آنها را فراهم میآورد و یا اینکه وی را بر میانگیزد تا بطور جدی با مسؤولیت مهمی مانند آماده شدن برای امتحان یا پذیرفتن وظیفة اجتماعی مواجه شود. اما گاهی اضطراب مزمن و مداوم میشود که در اینصورت نه تنها نمیتوان پاسخ را سازش یافته دانست بلکه باید آنرا منبع شکست، سازش نایافتگی و استیصال گستردهای تلقی کرد که فرد را از بخش عمده امکاناتش محروم میکند (گنجی،1391).
اختلال اضطرابی عبارت است از یک حالت روانی یا برانگیختگی شدید که ویژگی های اصلی آن عبارتند از ترس، تردید، و نگرانی مفرط. در افرادی که به اختلال اضطرابی مبتلا هستند،
میزان ترس بسیار بیشتر از میزان تهدید یا خطر است. یعنی شدت ترس با شدت تهدید تناسب منطقی ندارد (مثلاً، در فوبیای خاص)؛
افراد دایماً خود را در حالت ترس و نگرانی می بینند بدون آنکه علت آن مشخص باشد (مثلاً، در اختلال اضطراب تعمیم یافته یا بعضی اختلالات وحشت زدگی)؛
ترس و نگراین به طور مزمن وجود دارند و دایماً فرد را رنج می دهند، تا جایی که نمی تواند زندگی روزمره خود را با حالت عادی پیش ببرد. این حالت ممکن است باعث شود که فرد نتواند شغل خود را حفظ کند، یا با دوستان، همسر، یا اعضای خانواده روابط طولانی مدت داشته باشد(گنجی، 1392؛ انجمن روانپزشکی آمریکا، 2013؛ ترجمه سید محمدی، 1393).
کارکرد اجتماعی و سلامت روان
در بررسی فعالیت های بهداشت روانی، مناسبات بین فرد و روابط انسانی حایز اهمیت بالایی است. هر فرد، واحدی از یک خانواده و هر خانواده، واحدی از یک اجتماع است. به علاوه، انسان موجودی اجتماعی است؛ از این رو روابط بین افراد جامعه امری قهری و طبیعی است. توانایی ایجاد رابطه صحیح با دیگران، برقراری مناسبات با افراد و چگونگی این ارتباط از نظر بهداشت روانی بسیار مهم است. علت اهمیت برقراری ارتباط را می توان به سبب حمایت اجتماعی ای دانست که این روابط به دنبال می آورند. حمایت اجتماعی فرایندی است که دیگران توسط آن امکانات عاطفی و عملی خود را برای به دوش کشیدن نیازهای فرد هنگام رنج بردن از یک بحران، به میان می آورند و او را یاری می دهند. زندگی انسان ها با تنیدگی ها و تنش های کوچک و بزرگ همراه است و در مقابله با این فشارها این حمایت نقش بسزایی دارد (موسوی، 1388).
بنابراین، سلامت روانی بـا عـواطف، تـفکر و رفتار آدمی ارتباط دارد. فردی که از سلامت روانی خوبی برخوردار است معمولاً میتواند با حوادث روزافزون و مشکلات روزمره مقابله کند؛ اهداف خـود را در زنـدگی دنـبال کند و عملکرد مؤثری در جامعه داشته باشد (بیابانگرد و جوادی، 1383).
سـلامت روان در واقع زمینة رشد مهارتهای فکری و ارتباطی را فراهم میکند و باعث رشد عاطفی، انعطافپذیری و عزت نفس آدمی میشود. عملکرد موفقیتآمیز کـارکردهای ذهـنی و در نـتیجه انجام فعالیتهای سازنده، داشتن روابط مناسب با دیگران، توانایی سـازگاری با تغییرات و رویارویی مؤثر با حوادث ناگوار زندگی همه از پیامدهای داشتن سلامت روانی محسوب میشود (بیابانگرد و جوادی، 1383).
افسردگی
همه انسان ها در مقطعی از زندگی خود احساس افسردگی می کنند و معمولاً می توانند علت این افسردگی را به رویدادهای مشخصی ربط دهند. در ایجاد افسردگی دو نوع رویداد اهمیت ویژه دارند: فقدان (از دست دادن) و شکست. تجربه هایی مثل از دست دادن شغل یا فوت بستگان نزدیک می توانند باعث آغاز دوره ای از غم، خمودگی، و تکرار دایمی بعضی افکار منفی شوند. همچنین، شکست ها، مثل رد شدن در امتحان یا عدم موفقیت در قانع کردن فرد مورد علاقه برای ازدواج نیز می توانند به نومیدی و ایجاد احساسات و افکار منفی (مثل بدبینی و خود – تردیدی)، منجر شوند. اکثر مردم می توانند این احساسهای منفی را در عرض چند روز یا چند هفته از بین ببرند و به زندگی عادی خود بازگردند. اما برای بعضی افراد، سمپتوم های افسردگی به مدت طولانی باقی می مانند و در همه جوانب زندگی آنها نفوذ می کنند. همچنین، آنها در جنبه های هیجانی، رفتاری، شناختی، و فیزیکی افراد تاثیر می گذارند و این تأثیر ممکن است به افسردگی بالینی منجر شود. افسردگی بالینی یعنی افسردگی پاتولوژیک و قابل دیاگنوز با معیارهای رسمی DSM-5(گنجی، 1392). افسردگی بالینی باعث می شود که فرد نتواند کارهای عادی زندگی روزمره خود را بخوبی انجام دهد. گاهی افسردگی بدون حضور رویدادهای منفی، مثل از دست دادن یا شکست ها، روی می دهد و گاهی نیز بسیار بیشتر از آنچه انتظار می رود طول می کشد. در افسردگی، سمپتوم های هیجانی و انگیزشی، شناختی، رفتاری، و فیزیولوژیک دیده می شود(گنجی، 1392؛ روزنهان و سلیگمن، 1930؛ ترجمه سید محمدی،1390؛ هالجین و ویتبورن، 1948، ترجمه سید محمدی، 1392).
سمپتوم های هیجانی و انگیزشی: تجربه های هیجانی افراد افسرده منفی هستند و دیگران آنها را معمولا، غمگین، نومید، پریشان، محزون، بی نشاط، و دلسرد توصیف می کنند. این افراد زود به گریه می افتند و دوره های گریه کردن آنها نزدیک به هم و فراوان هستند. به ندرت پیش می آید که هیجان های مثبت یا لذت بخش داشته باشند: آنها حس طنز (شوخ طبعی) را کاملاً از دست می دهند و به ندرت لبخند می زنند. اضطراب نیز معمولاً به همراه افسردگی وجود دارد که ممکن است نشان دهنده این واقعیت باشد که یک عامل واحد باعث می شود فرد چند نوع هیجان منفی را به طور همزمان تجربه کند(گنجی، 1392؛ هالجین و ویتبورن، 1948، ترجمه سید محمدی، 1392).
افراد افسرده معمولاً بی انگیزه هستند، مثلاً علاقه خود را به کارهایی که تا قبل از ابتلا به افسردگی از انجام دادن آنها لذت می بردند از دست می دهند. این افراد در تعامل با دیگران یا انجام دادن کارها پیشقدم نمی شوند و رفتار عادی و آزادانه ندارند. یعنی برای انجام دادن هیچ کاری انگیزه درونی ندارند و باید تحت محرک های خارجی قرار بگیرند تا کاری را انجام دهند (مثل فشار از طرف دیگران یا وظایف زندگی). آنها دایماً اعلام می کنند که دیگر هیچ چیزی برایشان اهمیت ندارد و از کارهای لذت بخش گذشته لذت نمی برند. عدم پیشقدم شدن در کارها ممکن است به صورت انزوا طلبی اجتماعی ظاهر شود. افراد افسرده مرتباً می گویند که نمی خواهند از جای خود تکان بخورند و دوست دارند تنها باشند. از تمایلات جنسی آنها نیز به شدت کاسته می شود(گنجی، 1392).
سمپتوم های شناختی: افراد افسرده معمولاً احساس بی فایدگی ،خلأ ، تهی بودن، و نومیدی دارند، اما علاوه بر اینها، بعضی افکار و ایده ها، یا سمپتوم های شناختی، به وضوح با واکنش های افسردگی مرتبط هستند. مثلاً، فرد افسرده درباره توانایی های خود باورهای بسیار بدبینانه دارد، معتقد است که دیگران نمی تواند به او کمک کنند، و مطمئن است که آینده ای تیره و تار در انتظارش است. افراد افسرده معمولاً خودشان را به بی عرضگی و بی لیاقتی متهم می کنند، از خودشان عیب و ایراد بیجا و غیرمنطقی می گیرند، خودشان را مسخره و تحقیر می کنند. بسیاری از افراد افسرده فکر می کنند که مرگ آنها به نفع اطرافیانشان است و به خودکشی فکر می کنند. سایر سمپتوم ها عبارتند از: ناتوانی در تمرکز حواس و ناتوانی در تصمیم گیری سریع و آسان. این افراد تفکر غلط، اشتباه و ناقص دارند، یعنی، باورهای غیرمنطقی یا ناموجهی در ذهنشان وجود دارد که معمولاً به تصمیم گیری های بد منجر می شوند(گنجی، 1392؛ هالجین و ویتبورن، 1948، ترجمه سید محمدی، 1392).
سمپتوم های رفتاری: افراد افسرده سمپتوم های رفتاری نیز نشان می دهند، از جمله آهسته شدن گفتار و رفتار می باشد. افراد افسرده با جملات کوتاه به دیگران جواب می دهند. آنها از لحاظ فیزیکی غیرفعال هستند، ساعت ها در رختخواب می مانند، و به طور دایم به خستگی، بی رمقی، و کمبود انرژی دچار می شوند. به نظر می رسد که حتی کوچکترین کارها انرژی زیادی از آنها می گیرد. کند شدن همه حرکات بدنی، ژست های بیانی، و واکنش های خودجوش، کم تحرکی روانی – حرکتی (یا کُندی، آهستگی روانی – حرکتی) نامیده می شود. آنها جملات را به کندی بیان می کنند، حرکات بدنی آنها آهسته است، آهسته فکر می کنند، قبل از پاسخ دادن به سئوال، مدتی طولانی وقفه ایجاد می کنند، با صدای کوتاه حرف می زنند، هم محتوا و هم مقدار حرفهایشان اندک است، یا اصلاً حرف نمی زنند، و دیر واکنش نشان می دهند. کم تحرکی روانی – حرکتی در اکثر افسرده ها مشاهده می شود اما بعضی افراد افسرده ممکن است حالتی از پرتحرکی روانی – حرکتی و سمپتوم های بی تابی و بی قراری نشان دهند. مثلاً نمی توانند یک جا آرام بنشینند، تند تند راه می روند، دست ها، لباس ها، یا سایر اشیاء را دایماً می کِشند یا می مالند، دست های خود را دور می چرخانند. سایر سمپتوم های رفتاری عبارتند از: پوشیدن لباس های شلخته یا کثیف، ژولیدگی موها، و اهمیت ندادن به بهداشت و تمیزی شخصی(گنجی، 1392؛ هالجین و ویتبورن، 1948، ترجمه سید محمدی، 1392).
سمپتوم های فیزیولوژیک : افسردگی معمولاً با بعضی سمپتوم های فیزیولوژیک همراه است:
اشتها و تغییر وزن. در طول افسردگی، بعضی افراد ممکن است کمتر یا بیشتر از گذشته بخورند یا لاغرتر یا چاقتر از قبل شوند. آنهایی که پرخوری می کنند ممکن است حتی زمانی که گرسنه نیستند نیز به خوردن ادامه دهند. بعضی دیگر به خوردن علاقه ای ندارند و به همین دلیل اشتهای خود را از دست می دهند. برای آنها، خوراکی ها و غذاهای مختلف بی مزه است. در افسردگی شدید، از دست دادن وزن ممکن است زندگی فرد را به خطر بیندازد(گنجی، 1392).
یبوست. ممکن است فرد چند روز پشت سر هم به دستشویی نرود.
اختلال خواب. فرد نمی تواند راحت به خواب برود، زود از خواب بیدار می شود، در طول شب چندبار از خواب می پرد، بی خوابی دارد، و کابوس های زیادی می بیند. همه اینها باعث می شوند او در طول روز خسته و بی رمق باشد. بسیاری از افراد افسرده از فرارسیدن شب می ترسند زیرا نشان می دهد که یک نبرد خسته کننده برای به خواب رفتن شروع خواهد شد. اما بعضی افراد افسرده بیش از اندازه می خوابند. آنها با این که ساعت ها خوابیده اند، باز هم به طور مداوم احساس خستگی می کنند(گنجی، 1392).
اختلال در سیکل ماهانه عادی در زنان. سیکل یا پریود معمولاً بیشتر از معمول ادامه می یابد، و زنان افسرده ممکن است یک یا چند ماه پریود نشوند. حجم مایعات پریودیک نیز ممکن است کاهش یابد.
بیزاری از فعالیت جنسی. بسیاری از افراد افسرده می گویند که برانگیختگی جنسی آنها به شدت کاهش یافته است.
اختلال خواب و افسردگی. بعضی الگوهای خواب به افسردگی ربط داده شده اند. مثلاً، حرکت سریع چشم یا REM به در افراد افسرده بیشتر از افراد سالم دیده می شود. علت این موضوع هنوز نامعلوم است(گنجی، 1392).
عوامل موثر بر سلامت روانی
عواملی که بر سلامت روان تاثیر دارند را می توان می توان به صورت شخصی، میان فردی، و اجتماعی/ فرهنگی طبقه بندی کرد. عوامل فردی یا شخصی عبارتند از ساخت زیستی فرد، خودمختاری و استقلال، عزت نفس، توانایی برای رشد، سرزندگی، توانایی یافتن معنی در زندگی، انعطاف پذیری هیجانی، احساس تعلق پذیری، واقعیت گرایی، و توانایی های کنار آمدن یا مدیریت استرس. عوامل میان فردی یا رابطه ای عبارتند از: ارتباط موثر، توانایی کمک کردن به دیگران، صمیمیت، و توازن جدایی و ارتباط متقابل. عوامل اجتماعی/ فرهنگی یا محیطی عبارتند از: احساس جمع گرایی، دسترسی به امکانات مناسب، تحمل نکردن خشونت، تایید کردن تنوع در بین مردم، تسلط یافتن بر محیط، و نظر مثبت اما واقع بینانه در مورد دنیا (راتوس و نوید، بی تا؛ ترجمه سید محمدی، 1389).
منابع
انجمن روانپزشکی آمریکا .(2013). راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی(DSM-5). ترجمه یحیی سید محمدی (1393). تهران: روان.
بیابانگرد، اسماعیل و جوادی، فاطمه. (1383). سلامت روان شناختی نوجوانان و جوانان شهر تهران. مجله رفاه اجتماعی، شماره 14: 156-137.
پاکیزه، علی. (1387). بررسی مقایسه ای سلامت روانی دانشجویان و تاثیر فعال سازی مفهوم معنویت بر آن. مجموعه مقالات چهارمین سمینار سراسری بهداشت روانی دانشجویان.
پروچاسکا، جیمز و نورکراس، جان. (2007). نظریه های روان درمانی (نظام های روان درمانی). ترجمه یحیی سید محمدی (1392).چاپ پنجم، تهران: روان.
پشتکار، راحله. (1388). بررسی سلامت روان و عزت نفس مددجویان تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی «ره» با اطلاعات دموگرافیک در مشهد. پایان نامه کارشاسی ارشد، رشته راهنمایی و مشاوره، تهران: دانشگاه الزهرا.
تودور، كيت. (1996). ارتقاء سلامت روان: پارادايمها و برنامه ها.ترجمه مرتضي خواجوي(1382). تهران: سازمان بهزيستي كشور.
خدا رحیمی، سیامک. (1374). مفهوم سلامت روان شناختی. مشهد: انتشارات جاودان خرد.
راتوس، اسپنسر ا. و نوید، جفری . اس. (بی تا). بهداشت روانی. ترجمه: یحیی سید محمدی. (1389). چاپ دوم، تهران: ارسباران.
رحیمیان، حوریه بانو. (1382). نظریه ها و روش های مشاوره و روان درمانی. تهران: مهرداد.
روزنهان، دیوید و سلیگمن، مارتین ای. (1930). آسیب شناسی روانی. ترجمه یحیی سید محمدی (1390). جلد دوم، چاپ دوازدهم، تهران: ارسباران.
شفیع آبادی، عبدالله؛ و ناصری ، غلامرضا (1389). نظریه های رواندرمانی و مشاوره. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
شولتز، دوان. پی. و شولتز، سیدنی.الن. (2005). نظریه های شخصیت. ترجمه: یحیی سید محمدی(1386)، چاپ یازدهم، تهران: ویرایش.
کیمیایی، سید علی؛ خادمیان، حسین؛ و فرهادی، حسن. (1390). حفظ قرآن و تاثیر آن بر مولفه های سلامت روان. فصلنامه علمی-پژوهشی جامعه شناسی زنان، سال دوم، شماره چهارم: 20-1.
گنجی، حمزه. (1391). روان شناسی عمومی. چاپ پنجاه و هشتم. تهران: ساوالان.
گنجی، حمزه. (1391). روان شناسی عمومی. چاپ پنجاه و هشتم. تهران: ساوالان.
گنجی، مهدی. (1392). آسیب شناسی روانی بر اساس DSM –5 . ترجمه، مهدی گنجی.جلد دوم، چاپ دوم، تهران: ساوالان.
لطافتی بریس، رامین. (1389). نظریه پردازان سلامت روان. تازه های روان درمانی، شماره 55 و 56: 97- 76.
لطافتی بریس، رامین. (1390). معیارهای سلامت روان. مجله رشد مشاور مدرسه، شماره 24: 36-32.
موسوی، سمیه السادات. (1388). تاثیر روابط اجتماعی صمیمانه بر بهداشت روان. ادیان، مذاهب و عرفان. شماره 147: 134-113.
میلانی فر، بهروز. (1389). بهداشت روانی. چاپ یازدهم. تهران: قومس.
نجات، حمید و ایروانی، محمود. (1378). مفهوم سلامت روان در مکاتب روان شناسی. مجله اصول بهداشت روانی، شماره3: 166-160.
هالجین، ریچارد و ویتبورن، سوزان کراس. (1948). آسیب شناسی روانی: دیدگاههای بالینی درباره اختلال های روانی براساس DSM-IV-IR. ترجمه یحیی سید محمدی (1392). تهران: روان.
Barry, M. M. & Jenkins, R. (2007).Implementing Mental Health Promotion.
Deurzen, E. & Arnold-Baker, C. (2005), Existential Perspectives on Human Issues: a Handbook for Practice, London: Palgrave, Macmillan. Yalom, I. D. (1980). Existential psychotherapy. New York: Basic Books.