مبانی نظری وپیشینه تحقیق خشم و پرخاشگری

مبانی نظری وپیشینه تحقیق خشم و پرخاشگری (docx) 62 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 62 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

مبانی نظری وپیشینه تحقیق خشم وپرخاشگری فصل دوم(پيشينه و ادبيات تحقيق) مقدمه فصل دوم9 تعريف خشم10 علل و ريشه هاي خشم11 علل شخصيتي13 تظاهرات خشم14 عملكردهاي رايج پيرامون خشم15 علل بروز پرخاشگري16 والدين و كودكان پرخاشگر23 تربيت منفي والدين26 تربيت مثبت والدين27 راه كارهاي مناسب خشم30 نتيجه گيري33 عوامل موثر بر پرخاشگري34 عوامل اجتماعي36 عصبانيت38 فهرست عنوانصفحه 15240012636500 احساس گناه38 بي كفايتي40 غمزدگي و افسردگي، قرباني بودن41 احساس در دام بودن42 مجازات نمادين44 مقررات و انتظارات را مشخص و روشن بيان كنيد45 چگونه تنبيه كنيد46 با طفل جر و بحث نكنيد و چانه نزنيد47 جدي باشيد49 زياده از حد گوش نكنيد50 منطقي باشيد52 روشهاي مجازات53 تعريف پرخاشگري58 انواع پرخاشگري60 علل و انگيزه هاي پرخاشگري63 كروموزومهاي جنسي و پرخاشگري66 بلوغ جنسي و پرخاشگري67 درستي و نادرستي نظريه ناكامي- پرخاشگري70 نقش رسانه هاي گروهي و فبلمهاي تلويزيوني در آموزش پرخاشگري78 كنترل پرخاشگري81 فصل دوم پيشينه وادبيات تحقيق مقدمه " پرخاشگري " در لغت به معناي ستيزه و تندي كردن آمده و معادل آن در زبان انگليسي واژه Aggression است اما در اصطلاح روان شناسي پرخاشگري يك واكنش عمومي و پديده نابهنجار اجتماعي است كه به قصد آزار كسي يا آسيب رساندن به چيزي ابزار مي شود. آن چه در اين تعريف حائز اهميت است قصد و نيت رفتار كننده مي باشد يعني يك رفتار آسيب زا در صورتي پرخاشگري محسوب مي شود كه از روي قصد و عمد ، به منظور صدمه زدن به ديگري انجام پذيرد . بنابراين پرخاشگري به فردي اطلاق مي شود كه تمايل به حمله كردن و مبارزه طلبي دارد . صاحب نظران حوزه علوم اجتماعي در مورد پرخاشگري به دو دسته تقسيم شده اند : فرويد ( واضع مكتب روانكاوي ) و لورنز (Lornez - جانور شناس اتريشي ) و گروهي ديگر آن را يك رفتار دفاعي آموخته شده و اكتسابي مي دانند همچون بندورا (Bandura ) اما محققان با در نظر گرفتن جنبه هاي مختلف اين قضيه به دو نتيجه گيري دست يافته اند : پرخاشگري نتيجه تعامل پيچيده بين تمايلات و پاسخ هاي آموخته شده است . پرخاشگري در انسان ، حتي اگر هم ذاتي باشد ، به شدت تحت تاثير عوامل اجتماعي قرار دارد . اين ديده هنگامي بروز مي كند كه كودك يا نوجوان در رسيدن به هدف خود به مانع برخورد كند و نتواند به آساني و آرامي آن را از بين برد بنابراين رفتار و عملكرد خود را به صورت : ايجاد مزاحمت براي ديگران ، جنگ و ستيز با همسالان بر هم زدن محيط ، خراب كردن اشيا و وسايل ديگران و .. . بروز مي كند . تعريف خشم خشم بنابر تعريف برانگيخته شدن عواطف جريحه دار شده است . اگر چه نقطه آغاز اين برانگيختي عواطف و احساسات ماست اما دامنه تاثير آن به فكر و بدن ما نيز سرايت مي كند . به عبارت ديگر خشم همه ابعاد وجود ما را در بر مي گيرد. علل و ريشه هاي خشم علل فيزيكي : عدم تعادل هورموني مي توند منجر به خشم شود . پر كاري غده تيروئيد و ترشح بيش از حر هورمون تيركسي از عوامل رايج بروز خشم و عصبيت است . خانم ها در دوران قاعدگي به غلت بر هم خوردن تعادل هورموني در معرض عصبانيت قرار مي گيرند . ازجمله عوامل ديگر رايج مي توان به خستگي اشاره كرد . هر چه سطح خستگي شخص بيشتر باشد امكان تجلي خشم فراتر مي رود . شايان ذكر است زيگموند فرويد خشم را يكي از گرايشات (Drive ) ذاتي مي داند. براي فرويد خشم جزيي از تار و پود وجود ماست . ما همانگونه كه در حالت طبيعي با دست و پا به دنيا مي آييم با خشم نيز زاده مي شويم . تحقيقي كه به اين بخش از مقاله اختصاص يافته است،تمركز ويژه‌ايي بر خشونت در تلويزيون و بازيهاي ويدئويي خواهد داشت.تقريباً اين تحقيق‌ صرفاً درخصوص بازيهاي اينترنتي خشونت‌آميز وتأثير ناشي از آن بركودكان به عمل آمد،اما اگر شخص ماهيت تعاملي(برهم كنشي)اين بازيها را در نظر گيرد،صرفاً ممكن است ارتباطي وجود داشته باشد.مطالعه كليدي نشان دادكه ارتباط ميان خشونت در رسانه‌ها توسط شخصي بنام دكتر ارون (Eron) ارائه گرديده است.وي گروهي از افراد جوان را براي مدت 22سال مورد مطالعه قرار داد و به اين نتيجه دست يافت كه افرادي كه بيشتر به تلويزيون تماشا مي كنند در سن هشت سالگي قريب به يقين خشن بوده،در سن30 سالگي،مرتكب جنايات هولناك بيشتري شده و درهنگام مشروب خواري پرخاشگرتر و تهاجمي‌تر بوده و كودكان خود را بطور بيرحمانه‌تري نسبت به ديگران تنبيه مي‌نمايند.با انجام تحقيقات ديگر،مطالعات دكتر ارون(Eron)تكرار گرديده و نتايج مشابه به دست آمد.طي تحقيقات بعدي،برندن سنتروال(Brandon Centerwall)،جنايتكاران جوان محكوم به زندان را كه مرتكب جرائم خشونت آميز شده بودند را مورد مطالعه اجمالي قرار داد. تحقيقي كه به اين بخش از مقاله اختصاص يافته است،تمركز ويژه‌ايي بر خشونت در تلويزيون و بازيهاي ويدئويي خواهد داشت.تقريباً اين تحقيق‌ صرفاً درخصوص بازيهاي اينترنتي خشونت‌آميز وتأثير ناشي از آن بركودكان به عمل آمد،اما اگر شخص ماهيت تعاملي(برهم كنشي)اين بازيها را در نظر گيرد،صرفاً ممكن است ارتباطي وجود داشته باشد.مطالعه كليدي نشان دادكه ارتباط ميان خشونت در رسانه‌ها توسط شخصي بنام دكتر ارون (Eron) ارائه گرديده است.وي گروهي از افراد جوان را براي مدت 22سال مورد مطالعه قرار داد و به اين نتيجه دست يافت كه افرادي كه بيشتر به تلويزيون تماشا مي كنند در سن هشت سالگي قريب به يقين خشن بوده،در سن30 سالگي،مرتكب جنايات هولناك بيشتري شده و درهنگام مشروب خواري پرخاشگرتر و تهاجمي‌تر بوده و كودكان خود را بطور بيرحمانه‌تري نسبت به ديگران تنبيه مي‌نمايند.با انجام تحقيقات ديگر،مطالعات دكتر ارون(Eron)تكرار گرديده و نتايج مشابه به دست آمد.طي تحقيقات بعدي،برندن سنتروال(Brandon Centerwall)،جنايتكاران جوان محكوم به زندان را كه مرتكب جرائم خشونت آميز شده بودند را مورد مطالعه اجمالي قرار داد. علل شخصيتي برخي اشخاص بيشتر از افراد ديگر واكنش خشم را بروز مي دهند . از اين رو روانشناسان معتقدند كه خشم مي تواند ريشه در شكل گيري خاص شخصيت افراد داشته باشد . اشخاصي كه از حساسيت هاي بالاتري برخوردارند و به اصطلاح زود رنج اند ، طبيعتاً بيشتر خشمگين مي شوند. بنابراين در اين حالت بايد به درمان حساسيت شخص پرداخت . همچنين افرادي كه در درجه اضطراب بالايي دارند بيشتر عصباني مي شوند . عجز ( Frustration ) : عجز يكي ديگر از عوامل رايج شكل گيري خشم است . هنگامي كه به صورت مرتب موانعي غير قابل عبور در مسير حركت مان ايجاد مي شود به گونه اي كه ديگر قادر به برطرف كردن آنها نيستيم خشمگين مي شويم . بنابراين در اين حالت بايد به چاره جويي چگونگي برخورد خود با اين عوامل بپردازيم زيرا كه خشم ما در واقع نه علت بلكه معلوم اين عوامل است . بي عدالتي : پر واضح است كه نمايش ظلم ، استثمار و پايمال كردن حقوق انسان ها ، خشم ما را بر مي انگيزد . روابط جريحه دار شده : بخش عمده اي از خشم ، ريشه در روابط آسيب ديده ما با ديگران دارد . براي درمان خشم بايد آن روابط اصلاح گردند. تظاهرات خشم به هنگام عصباني شدن ، چهره بر افروخته مي شود و فركانس گفتار تغيير مي كند . گاه نفس هاي شخص تندتر مي شود . كلام فرد عصباني به وضوح قابل تشخيص است . اگر اين تجليات جزء مظاهر طبيعي خشم باشند ، مي توان به تجلياتي اشاره كرد كه در ظاهر قابل تشخيص نيستند اما در واقع مويد خشم شخص اند . از جمله اين عوامل مي توان به غيبت كردن اشاره كرد . غيبت را مي توان انتقامي ظريف و زيركانه دانست كه ريشه در خشم فرو خورده فرد دارد . زماني كه نمي توانيم آشكارا ناراحتي خود را به دلايل گوناگون ابراز كنيم ، به غيبت متوسل شويم . در واقع غيبت مي تواند ابزار ابراز خشم ما باشد . گاه نيز خشم خود را با بيان شوخي ها و جوك هايي ابراز مي كنيم كه در آنها فرد مورد خشم ما به باد تمسخر گرفته مي شود. همانگونه كه گفته شد اين نوع تظاهرات در وهله اول از ديد ديگران معرف خشم نيستند اما به واقع طرق متفاوت ابراز عصبانيت ما هستند. عملكردهاي رايج پيرامون خشم انكار : بسيار ديده شده است كه اشخاص عصباني خود هستند . اين واكنش گرچه ظاهراً گاه خبر از تعادل عاطفي ما در مقابل ديگران مي دهد اما معرف حقيقيت نيست و توسل دائم به آن مي تواند صدمات بسياري به ما وارد كند. خشم فرو خورده مي تواند به زخم معده ، فشار خون بالا ، ترس و اضطراب شديد و گاه حملات قلبي منجر شود. سركوب : در اين واكنش خشم خود را به لايه هاي تحتاني روح و روان خود منتقل مي كند زيرا كه نمي تواند با آن روبرو شود . علاوه بر تاثيرات جانبي بسيار مخرب بالا ، خشم سركوب شده مي تواند در درازمدت به كينه و تلخي منجر شود كه نگرش فرد را نسبت به خود و محيطش به طرز منفي تحت تاثير قرار دهد. انفجار مستقيم ( خشم فعال ) : مهمترين قرباني اين واكنش است كه مورد خشم ما واقع مي شود . گاه آسيب هاي فيزيكي و روحي رواني آن هرگز از خاطره پاك نمي شود . انفجار خشم همانند آتشفشاني است كه مواد مذاب آن جز ويراني اطراف خود ثمره ديگري به بار نمي آورد. علل بروز پرخاشگري پرخاشگري كودكان و نوجوانان در نهاد خانواده ، علل و انگيزه هايي دارد كه به طور اجمال مي توان به موارد زير اشاره كرد : خشونت خانوادگي : امروز تجربيات و مشاهدات عيني از ظهور و شيوع پديده به تبع شدت گستره و مداومت آن از آشفتگي هاي عاطفي و رواني اعضاي خانواده حكايت دارد . كودكاني كه در خانواده شاهد خشونت اند استفاده از اين پديده را براي رفع اختلاف ها مقبول تلقي مي كنند . در جريان يك رشته بررسي كودكان الگوي زنده اي را ديدند كه نسبت به يك خرس عروسكي پرخاشگري مي كرد . سپس شرايط مهيا شد تا با خرس بازي كنند . كودكان هر چيزي را كه مشاهده مي كردند با آن خرس انجام مي دادند اگر رفتار پرخاشگرانه را شاهد بودند پرخاشگري مي كردند و اعمال مثبت و سازنده اي مي ديدند همان اعمال را تقليد مي كردند بنابراين در خانواده هايي كه يكي از والدين يا هر دو خشونت طلب و پرخاشگر باشند كودكان مخصوصاً ضسرها ، پرخاشگر بار مي آيند گسستگي كانون خانواده از ديگر مولفه هاي مهم در ايجاد پرخاشگري فرزندان ، گسسته شدن پيوندهاي عاطفي ميان اعضاي خانواده است . وجود درگيري و نزاع در محيط خانواده سبب مي شود كه كودك امنيت خود را از دست رفته ببيند.هم چنين در بسياري از خانواده ها پدر و مادر حضور فيزيكي دارند ، اما متاسفانه حضور واقعي آنان براي فرزندان به دلايلي محسوس نيست . در برخي خانواده ها نيز پدر و مادر يا هر دو به عللي همچون : طلاق ، مرگ و مير و ... نه حضور ظاهري دارند و نه حضور واقعي . تحقيقات نشان داده است كه در صورت مرگ پدر در سنين كودكي فرزند و نبودن الگوي همانند سازي براي پسران ميزان پرخاشگري آنان در حد بالايي افزايش مي يابد . 75 درصد از پسران پرخشگر از وجود پدر محروم بوده يا الگوي فردي براي يادگيري نداشته اند . وجود تضاد در دستورهاي والدين عامل ديگري كه باعث بروز پرخاشگري در كودك مي شود ، وجود تضاد در اوامر و دستورهاي والدين است ، بدين معنا كه پدر يا مادر فرزند را به انجام كاري فرمان مي دهد ولي بلافاصله او را از انجام دادن آن باز دارد يا بر عكس كاري را كه قبلاً براي او تحريم كرده است تجويز كند و دوباره تحريمش نمايد . اين بي دقتي در ارجاع وظيفه كودك را مردد و نگران مي سازد و سبب مي شود كه رفتار ضد اجتماعي پرخاشگري در او بروز كند. ناهماهنگي در پي گيري يك روش تربيتي بعضي از والدين دائماً در حال تغيير برنامه هاي تربيتي كودك خودند. اين ناهماهنگي در برنامه ها به مرور باعث و خيم شدن مشكلات رفتاري فرزند مي گردد . اگر قوانين خانه هماهنگ و ثابت نباشد كودك متوجه مي شود كه گاهي اوقات مي تواند قوانين را زير پا بگذارد و نافرماني خود را تقويت كند و سرانجام در برابر تغييرات مقاومت نمايد . لذا هر زماني كه تصميم گيرد مي توان تشويق ها و جريمه هايي را كه در خانواده مشخص گرديده است ناديده بگيرد و پرخاشگري خود را تقويت كند . فشار رواني (استرس ) هرتغييري كه روال زندگي روزمره را متشنج كند عامل ايجاد استرس خواهد بود .كودكان نسبت به فشارهاي رواني به شدت آسيب پذيرند . بسياري از كودكان پرخاشگر زمينه هاي فشار رواني خانواده ، سها انگاري و زور گويي آنها را دارند . پدراني كه فرزندانشان و سركش بار بياورند . متغيرهاي استرس آور مهم براي كودكان عبارتند از : وجود داد و فرياد در خانه ، مشاجره دائمي با خواهر يا برادر ، نداشتن اوقات خوش و سرگرم كننده در كنار والدين ، تكاليف آموزشي فراوان و ...لذا كودكان تحت تاثير چنين شرايطي تحريك پذير و ناسازگار مي شوند و رفتار مقابله جويانه از خود بروز مي دهند . عدم تشويق رفتارهاي مناسب در خانواده هايي كه فرزندان نا فرماني ، پرخاشگري و رفتار مقابله جويانه از خود بروز مي دهند مشخص گرديده است كه توسط والدين هيچ گونه توجه و تشويقي براي رفتار خوب فرزند صورت نمي گيرد بنابراين كودك هم دليلي براي ارائه رفتار خوب ندارد ، زيرا مي داند كه پدر و مادر پاسخي به اين رفتار وي نمي دهند و در عوض هميشه به رفتار نادرست و نا مناسب او با عصبانيت و خشنونت پاسخ مي دهند ، بنابراين كودك هم براي جلب توجه آنها حتي توجه منفي ، شروع به نافرماني و پرخاشگري مي كند. تشويق رفتارهاي نامناسب بسياري از والدين نا آگاهانه كاري مي كنند يا حرفي مي زنند كه باعث تشويق رفتار نا مناسب فرزند خود مي گردند . به عنوان مثال گاهي اوقات والدين به نافرماني كودك مي خندند يا هنگام صحبت با ديگران ناگهان حرف خود را قطع مي كنند تا به سخنان فرزند خود توجه نمايند. در موارد ديگر والدين به قشقرهاي كودك با يك بوسه يا بغل كردن پاسخ مي دهند يا هنگامي كه كودك در يك فروشگاه شروع به گريه و زاري مي كند براي او شكلات يا خوراكي مي خرند . در همه ي اين موارد خنده والدين و توجه و پاداش آنها باعث تقويت رفتارهاي نا مناسب كودك مي شود در اين صورت كودك ياد مي گيرد كه اگر مقاومت يا اعتراض نمايد مي تواند به خواست خود برسد . اختلاف والدين هنگامي كه در والدين بين زن و شوهر اختلاف وجود دارد فرزندان دچار مشكلات عاطفي – هيجاني شده در انتخاب فرد مقصر و بي گناه دچار نوعي سر در گمي مي گردند . در اين ميان والدين فرزندان خود را به قضاوت مي خوانند يا هر يك سعي مي كنند ديگري را متهم كند كه او عوامل اختلاف است . كودك يا نوجوان كه به هر دو علاقمند است و در عين حال آمادگي كافي ذهني براي پذيرش بعضي از مسايل را ندارد ، در بين كشمكش والدين به دو جهت مختلف سوق داده مي شود تا اين كه به پشتيباني يكي برخاسته ديگري را نفي مي كند و در اين صورت مورد غضب طرف مقابل قرار مي گيرد يا هر دو را مقصر مي داند كه در اين صورت به طور كامل طرد مي شود . بدين ترتيب در انتخاب سرگردان است و در واقع مايل به انتخاب گناهكار يا بي گناه نيست . او هر دوي آنها را دوست مي دارد و مي خواهد در محيط آرام و بي جنجالي زندگي كند و چون از چنين محيطي محروم مي گردد براي فرار از نزاع هاي دائمي منزل براي خود راهي نظير : فرار از منزل ، لجبازي و پرخشگري انتخاب مي كند به طوري كه با قوانين و جامعه هر دو ستيز مي كند . كمبود محبت مهر و محبت در تكوين شخصيت هر فرد تاثير بسزايي دارد و محروميت عاطفي موجب بروز اختلال در رفتار مي گردد. تحقيقي كه در غرب درباره بزهكاران انجام شده است نشان مي دهد كه 91 درصد مجرمان در ارتباط با ارتكاب جرم به نحوي دچار مشكل عاطفي – هيجاني بوده اند. رشد عاطفي با ارضاي متعادل نيازهاي عاطفي به وجود مي آيد . اهميت رشد عاطفي در اين است كه مي تواند زير بناي رشد اجتماعي باشد كودك با هر سطحي از رشد عاطفي در خانواده در خانواده وارد جامعه شود به همان اندازه مي تواند در محيط اجتماعي سازگاري خود را حفظ كند . عدم رشد عاطفي كودك را در محيط و در مناسبات اجتماعي دچار مشكل مي سازد . كودكي كه از لحاظ عاطفي در محيط خانواده مشكل دارد با هر محرك كوچكي برانگيخته مي شود و پرخاشگري مي كند لذا وقتي وارد اجتماعي مي شود نمي تواند با هر موقعيتي خود را سازگار سازد . چنين فردي به راحتي مناسبات اجتماعي خود را بر هم مي زند و رفتاري از خود نشان مي دهد كه علامت عدم رشد وي در بعد اجتماعي است و ارضاي متعادل نياز به محبت رد عاطفي را در كودك هموار و تسهيل مي كند . كودكي كه از لحاظ عاطفي در خانه رشد يافته است محبت را بيرون از خانه جست و جو نمي كند زيرا خانواده را كانون محبت و محل كسب امنيت رواني مي بيند . در مقابل كودك يا نوجواني كه نياز محبت او در خانواده ارضا نمي شود كمبود محبت را دربيرون از خانه جست و جو مي كند و ممكن است به انواع رفتارهاي نابهنجار يا مكانيزم هاي دفاعي متوسل شو كه يكي از آن ها پرخاشگري است . 10 _ تنبيه و سهل گيري بعضي از روش هاي فرزند پروري با پرخاشگري كودكان رابطه دارد كه مهم ترين آن ها عبار ت است از : سهل گيري و تنبيه كردن . فرزندان پدر و مادرهاي سهل گير معمولاً پرخاشگر مي شوند . علاوه بر اين پدر و مادرهايي كه فرزندشان را تنبيه مي كنند نيز پرخاشگرتري دارند. بيشترين پرخاشگري به كودكاني تعلق دارد كه والدينشان به طور هم زمان آنان را تنبيه مي كنند و سهل مي گيرند . اگر والدين اجازه دهند كه فرزندشان تكانه هاي پرخاشگرانه اش را تخليه كند فرزند تصور خواهد كرد كه اين كار مقبولي است و اگر هم پرخاشگري او را به شدت تنبيه كند ناكامي و عصبانيت را در او ايجاد مي كنند كه خودش زمينه ساز پرخاشگري بيشتر مي شود. پدر و مادرها غالباً رفتار فرزند پرخاشگر خود را به خوبي زير نظر نمي گيرند و نظارت تربيتي يكنواختي بر وي ندارند . اين والدين براي هر تخلفي فرزندشان را تنبيه بدني مي كنند و دردسرهاي بيشتر از سوي فرزندشان راپيش بيني مي كنند . والدين و كودكان پرخاشگر كودكان با پيدا كردن نقاط ضعف ديگران براي رسيدن به مقصود خود متوسل به اذيت و آزار مي شوند يكي از دلايل افزايش پرخاشگري كودكان در سن 2 سالگي ، فهميدن آنها در مورد زندگي خود است . هر چه سن كودك بالاتر مي رود ، عوامل بروز پرخاشگري نيز متوقف مي شود . هر كس در طول زندگي خود دچار اشتباهات زيادي مي شود كه برخي از آنها مي تواند باعث بروز ناراحتي روحي و يا حداقل تاثير بر روح و روان آدمي شود . كودكان نيز از اين قاعده مستثني نيستند و در بروز اين حالات و نحوه برخورد با آنها پدر و مادر نقش اساسي بازي مي كنند بعضي از دانشمندان علم تعليم و تربيت بيان مي كنند : كودكان ، آينه تمام نماي والدين هستند و هر آنچه والدين در خود مي بينند مايلند كه در كودكانش نيز باشند . به همين دليل از پدر و مادري پرخاشگر فرزندي عصباني و روح آزار به وجود مي آيد و از والدين با احساس مسئوليت و مثبت كودكي با رفتار مطلوب و مثبت تربيت مي شود . البته نبايد نقش جامعه را نيز از نظر دور داشت متاسفانه در جامعه كنوني و در خانواده ها حالت لجبازي و پرخاشگري فراوان ديده مي شود. چرا كودك پرخاشگر مي شود بعضي از دانشمندان پرخاشگر ي را به عوامل وراثت نسبت مي دهند غزالي مي گويد : اگر خشم از حد فراتر رود به تهور تبديل مي شود و اگر ناقص شود فرد ترسو بزدل مي شود كه اين افراد به عنوان كساني كه اعتماد به نفس ندارند تملق گرا هستند و مذلت را ترجيح مي دهند شناخته مي شوند . اما اگر اين قوه تربيت شود فرد به صفت شجاعت موصوف مي شود . كودكان با پيدا كردن نقاط ضعف ديگران ، براي رسيدن به مقصود خود متوسل به اذيت و آزار مي شود يكي از دلايل افزايش پرخاشگري كودكان در سن 2 سالگي فهميدن آنها در مورد زندگي خود است هر چه سن كودك بالاتر مي رود بروز پرخاشگري نيز متغير مي شود . به عنوان مثال در بين سنين 3 تا 6 سالگي جدال جسماني براي اثبات مالكيت كاهش مي يابد و در عوض پرخاشگري كلامي مانند تهديد ، آزار ، توهين ، جيغ زدن و ... افزايش مي يابد . بروز حالت پرخاشگري و ميزان آن در بين دختران و پسران متفاوت است . تفاوت پرخاشگري در دوران پيش دبستاني در هر جنس ، چندان مشهود نيست اما در دوران مدرسه و ابتدايي كاملاً واضح است و با افزايش سن ، تفاوت پرخاشگري در هر جنس كاهش مي يابد . در دوران ابتدايي و بالاتر پسران و دختران تفاوت فاحشي از نظر بروز پرخاشگري نسبت به دوران دانشگاه دارند. طبق بررسي هاي انجام شده عوامل موثر در پرخاشگري كودكان به موارد زير بستگي دارد : نقش والدين و روش تربيتي آنها ماندگار شدن پرخاشگري به عنوان يك رفتار در سنين مختلف شكل گيري تصور از خود به عنوان فردي پرخاشگر محيط مدرسه و دبيرستان نقش كليدي تلويزيون ، ماهواره ، ويدئو ، كامپيوتر لازم به ذكر است كودكاني كه در سنين پيش از دبستان به ساير كودكان آزار مي رسانند همان نوجوانان پرخاشگر بزهكار هستند و نوجوانان پرخاشگر و زور گو همان مرداني هستند كه فرزندان خود را آزار مي دهد و همسران خود را كتك مي كنند. تربيت منفي والدين گاهي رفتار خودخواهانه و پرخاشگرانه يك طفل 2 ساله براي بزرگسالان و والدين جالب و نشاط آور است . تشويق ناخواسته چنين رفتارهايي به تدريج رفتار با ديگران فراهم مي كند بنابراين نقش والدين در تربيت و تحول پرخاشگري نقش كليدي است و والدين با رفتار خود معمولاً به كودكان به طور ناخواسته همان رفتارهاي خود را مي آموزند. وقتي كودكي اشتباه مي كند معمولاً شما به عنوان والدين چه مي كنيد تنبيه داد مي زنيد ، نصيحت مي كنيد و يا مرتب از افعال منفي مانند دست نزن ، اين طور نباش /ف نشين و نكن استفاده مي كنيد . آيا ناسزا مي گوييد يا او را از خيلي كارها محروم مي كنيد و يا شايد بسياري از رفتارهاي ديگر كه در فرهنگ ما متاسفانه شايع است استفاده مي كنيد . تمامي اين رفتارهاي بد و ناپسند تنها بذرهاي منفي به ويژه پرخاشگري را در ذهن كودكان مي كارد. متاسفانه يكي از شيوه هاي شايع والدين براي تربيت كودكان ابراز قدرت است . اين روش به اين دليل شايع است كه خيلي سريع جواب مي دهد ولي نه جواب مثبت بلكه جواب منفي اين روش كه مبتني برترس كودك از تنبيه است نشان مي دهد كه باعث تضعيف عواطف و رفتار اخلاقي در كودكان مي شود . اين والدين معمولاً داد مي زنند سرزنش مي كنند و رابطه بين تنبيه و رفتار كودكان را نمي دانند. اين والدين قواعد و آداب را به روشني بيان نمي كنند لزوم اجابت خواسته اي خود را به كودكان نمي گويند و همواره سعي مي كنند با عصبانيت كودكان را تنبيه كنند . رفتار مثبت را نمي بينند و آن را تحسين نمي كنند كودكان اين گونه والدين اغلب بي توجه گاهي مزاحم ديگرا و معمولاً غير قابل كنترل هستند و والدين مجبورند همواره قاطعانه تر برخورد كنند آنها توجه نمي كنند كه به تدريج بچه خشمگين تر مي شود و اين روش معيوب ادامه مي يابد . تربيت مثبت والدين يك روش موفقيت آميز براي آموزش رفتارهاي اخلاقي استفاده از روش هاي مثبت به منظور تحريك قوه تفكر ، دگر دوستي ، هم احساس بودن و مراعات اصول اخلاقي از جانب كودكان است . در اين روش والدين از همياري و رفتارهاي كودكان براي تربيت آنها استفاده مي كنند. اين گونه والدين رفتارهاي اشتباه كودكان را كه سبب آسيب رساندن به ديگران مي شوند توضيح مي دهند و زمينه را فراهم مي كنند تا كودكان اشتباه خود را جبران كنند. به عنوان مثال نمي گويند چرا آن چيزي كه دست تو بود به طرف ديگري پرت كردي فكر نكردي چشم او را كور مي كني ؟ بلكه اين چنين بيان مي كنند پرتاب اشياء ممكن است باعث صدمه زدن به فرد مانند كوري شود كه ديگر قابل جبران نيست . همچنين در الگوي تربيتي مثبت والدين رفتارها را سرزنش مي كنند نه كودكان را يعني به جاي اينكه بگويند تو بچه بدي هستي مي گويند اين كار و يا اين عمل رفتار تو عمل بدي بود و بدين ترتيب بدون اينكه خوب بودن و قابل پذيرش بودن شخصيت كودكان را زير سوال ببرند بين او و رفتار بدش فاصله ايجاد مي كنند. جهت از بين بردن رفتار و ايجاد تربيت و ايجاد تربيت مثبت بايد : هم احساسي را در كودكان پرورش دهيم دگر دوستي را تقويت نماييم از همان ابتداي كودكي به فكر تقويت رفتار اجتماعي كودكان باشيم . هيچ رفتار پرخاشگرانه و خشونت آميزي را به ديده انگاه نكنيم بلكه به موقع از فرصت براي نشان دادن تصوير مثبت از خودشان استفاده كنيم. با سرزنش رفتارها به جاي سرزنش شخصيت كودك بين رفتار بد و مثبت و شخصيت خوب فاصله ايجاد كنيم . احساس احترام به ديگران را در وي تقويت كنيم . به حرفهاي وي توجه كنيم هر چند خارج از حوصله و ميل و حرف هاي سطحي و معمولي باشد . كودكان را در هيچ مقطع سني با هم مقايسه نكنيم . چگونه خشم را در كودكان مهار كنيم خشم واكنشي غير موثر در برابر مشكلات است و موجب اتلاف نيروي فراوان مي شود بنابراين لازم است كه از طولاني شدن خشم جلوگيري كرد. كانن استاد هاروارد مي گويد : خشم اصولاً زماني ايجاد مي شود كه فرد خود را براي يك مبارزه آماده مي كند و هر گاه فردي وجودش پر از خشم باشد آن گاه آماده مبارزه با خطرات است . كودكان نيز خشمگين مي شوند و خشم در كودكان به شيوه هاي گوناگون خود را نشان مي دهد مثلاً با فرياد زدن چنگ زدن به بالشت و اسباب بازي ، پرتاب كردن اجسام ، مشت زدن و در سنين بالاتر از طريق كلامي كه اين عصبانيت ممكن است علل مختلفي داشته باشد . در واقع عصبانيت ناشي از يك هيجان اوليه است و مواجهه شدن با يك كودك خشمگين كه كنترل خود را از دست داده است با يك احساس ترس يا پريشاني توام است . دانستن علل عصبانيت ما در راهنمايي كودك ياري مي كند . اگر استعدادهاي كودكتان را كشف و علت عصبانيت او را در يابيد در او يك حس اميدواري ايجاد مي شود اگر چه شيوه كاملي براي پيشگيري از خشم در زندگي خانوادگي شما وجود ندارد ولي كارهايي وجود دارد كه شما با انجام آنها مي توانيد شدت آن را در منزل كاهش دهيد. راه كارهاي مناسب كاهش خشم محيط خانوادگي را حمايت كنيد . مقايسه ساده يا آسان راحت است سعي كنيد كه هيچ گاه كودكتان را با فرزندان ديگران مقايسه نكنيد كه اين امر موجب كاهش اعتماد به نفس در كودكان مي شود. از گفتن جملاتي نظير اينكه آرزويم اين بود كه تو شبيه فلاني باشي اجتناب كرده و بيشتر برروي كارها و خدمات انجام شده كودكتان تمركز كنيد . به جاي ديدن نكات منفي در كودكتان نكات مثبت را در او ببينيد و مجبورش كنيد كارهاي بهتري انجام دهد و بايد به كودك آموخت كه وقتي با مشكلي مواجه مي شوند فكر خود را به كار ببندد و خود را با ايجاد خشم خسته و فرسوده نكند . به كودكتان فرصت صحبت كردن بدهيد و به آن كمك كنيد تا احساسش را ابراز كند و راجع به اهميت موضوعي كه او را خشمگين كرده فكر كند و اگر اين پيشامد آنقدر مهم نيست ذهن خود را به آن مشغول نكند . توجه كودك را در موقع خشم به چيز ديگر مشغول كنيد . مي توانيد به او بگوييد كه در هنگام خشم و عصبانيت تا ده بشمارد تا عصبانيتش كاهش يابد . يا در هنگام عصبانيت چهره خود را در آيينه ببينيد . به كودك بياموزيد كه در هنگام عصبانيت استراحت كند و نفس عميق بكشد چرا كه در حالت عصبانيت بسياري از ارگان هاي دروني فعاليت زياده از حد دارند تعداد ضربان قلب زيادتر مي شود عضلات منقبض تر مي شود و تمامي اين اعمال غير ارادي است چون در حالت عصبانيت نيروي زيادي ايجاد مي شود كه مي توان كودك را به بازي يا ورزش هايي مثل تنيس يا به كار مفيدتري مشغول كرد . اگر كودكي داريد كه بسيار پر جنب وجوش و پرخاشگر است مي توان از توصيه هاي زير استفاده كرد: فرستادن كودك به مهد كودك تنظيم ساعت خواب كودك محروم كردن كودك از خواسته هايش براي مثال وقتي پرخاشگري مي كند او را در اتاقي كه ترسناك و تاريك نباشد مدتي نگه داريد تا آرام شود . نبايد گذاشت تا كودك با عصبانيت و جيغ كشيدن به خواسته هايش برسد . از نظر دكتر كريستوفو سن روش محروم كردن يا توقف فعاليت زماني موثر واقع مي شود كه با عشق و توجه همراه باشد . و در نهايت به كودك بياموزيد كه عصبانيت را بايد كنترل كرد چرا كه خشم ممكن است او را وادار به گفتن كلمات والفاظي كند كه بعداً باعث تاسف شود و خشم ممكن است ساعت ها در او احساس اندوه و يك حس خجالت و تقصير كند . نتيجه گيري خشم را به جاي انكار و سركوب بايد پذيرفت و ابراز كرد . ابرازي سازنده كه در آن هدف ، نه تخريف ديگري بلكه بيان و رفع آسيب هاي عاطفي است . والسلام عوامل موثر بر پرخاشگري و ناسازگاري عوامل خانوادگي : روان شناسان بر اين نكته توافق دارند كه خانواده در پيدايش اختلالات كرداري فرد تاثير مهمي دارد . محيط خانواده نخستين مركز يادگيري كودك و نوجوان است در اين محيط كودك ياد مي گيرد چگونه وظايف اجتماعي خود را انجام دهد ، حقوق ديگران را محترم شمارد ، با افراد خانواده نزديكان و خدمتگزاران ، سازگاري كند و صفات و خصايص نيك يا زشت را از آن ها يگيرد ، بطور كلي روابط خانوادگي در رشد هيجاني و عاطفي كودكان بسيار تاثير دارد چنان كه هر مشاجره و نزاع ميان پدر و مادر بي ثباتي در خانواده زياده روي در كنترل كودك ، محدود كردن او و به تعويق انداختن اميال و خواهش هاي او ، تنبيه بدني، او را به فردي پرخاشگر تبديل مي كند . عوامل خانوادگي چون بي توجهي ، تبعيض قائل شدن والدين بين فرزندان ، تنبيه بدني ، محدود كردن فرزندان ، نزاع افراد خانواده ، فقدان يكي از والدين در ايجاد رفتار پرخاشگرانه در كودكان بسيار تاثير دارند. عواملي چون بر طرف كردن خواسته هايي فرزندان و روابط صميمانه ي اعضاي خانواده در كاهش پرخاشگري آنان نقش مهمي ايفا مي كنند اما فضاي نا مساعد منزل تاثير چنداني در رفتار پرخاشگرانه ندارد . از عوامل خانوادگي مي توان به چند مورد اشاره كرد از جمله : پريشاني فكر بطور توقعات نقش مهمي را در طرز فكر و برداشت والدين ايفا مي كنند . براي مادران كه هميشه طبق آخرين مد لباس مي پوشند درك اين مسئله كه طفل وي چطور مي تواند يك لباس را چند روز متوالي بپوشد و آراسته نباشد مشكل است همچنين براي مادري كه خجالتي ، ساكت و كم حرف ، داشتن يك كودك پر سر و صدا و نا آرام مشكل تر خواهد بود. خستگي : بسياري از كودكان دائماً به اداره شدن و توجه نياز دارند و براي والدين آنها اين كار مشكل است زماني كه مادر و پدر با كودك دچار مشكل خواب هستند شبهاي زيادي را بي خوابي كشيده اند علاوه بر آن نظافت منزل و تهيه غذاهاي مخصوص و مورد نظر توجه بيش از حد بدون اينكه بهبودي در رفتار كودك حاصل شده باشد تمام اينها بسيار خسته كننده و روح آزارند. عوامل اجتماعي روان شناسان اظهار مي دارند كه در برقراري مناسبات اجتماعي گاه وقفه اي پيش مي آيد و بعضاً مانعي بر سر راه كودكان و نوجوانان قرار مي گيرد و او را دچار ناكامي و تعارض مي كند و به طور طبيعي بستر مساعدي براي رفتارهاي انحرافي او فراهم مي شود . تحقير كردن نوجوان در حضور ديگران و ناتواني در ارتباط برقرار كردن با ديگران و مشاهده ي فيلمهاي خشونت آميز ( تلويزيون ، ويدئويي ، ماهواره اي و ... ) بازي هاي رايانه اي در ايجاد روحيه پرخاشگري در نوجوانان بسيار تاثير دارند . بر عكس عواملي چون شركت در مراسم مذهبي و معاشرت هاي خانوادگي و اجتماعي در كاهش پرخاشگري در نوجوانان بسيار موثرند . از ديدگاه آنان مشاهده ي صحنه هاي درگيري ميان همسالان و ناكامي در دستيابي به موفقيت هاي ورزشي چندان تاثيري در ايجاد پرخاشگري در نوجوانان ندارند. عوامل آموزشي : نوجوان قبل از آنكه دانش آموز يك دستگاه تربيتي به حساب آيد نوبالغي است كه در پي كسب شخصيت است و هر جا آن را بيابد جذب مي شود و مي بالد . با هر ضربه اي كه دريافت مي كند ، جريمه دار مي شود و مي گريزد ، وقتي تمام راه هاي ابراز وجود و ثبات شخصيت براي مسدود مي شود در ارزيابي از شخصيت خويش دچار ترديد مي شود و چنانچه تحقير و انتقاد مكرر اولياي مدرسه نيز بر آن افزوده شود ، تزلزل و ناتواني عميق در اركان شخصيت او رخ مي دهد. يكي از عوامل مدرسه اي كه در رفتار دانش آموز بسيار تاثير دارد موفقيت اوست بدين معنا كه وقتي دانش آموز در فعاليت هاي درسي خود موفقيت بدست مي آورد معمولاً با تقدير و رضايت خاطر ديگران مواجه مي شود و اعتماد به نفس پيدا مي كند در حالي كه عقب ماندن و مردود شدن مكرر معمولاً انتقاد و سرزنش ديگران را به دنبال دارد و دانش آموز را ناراحت و غمگين مي كند و اعتماد به نفس او را از بين مي برد و در نهايت باعث پرخاشگري او مي شود . عواملي چون تبعيض بين دانش آموزان توسط معلمان اهانت و سخت گيري در مقررات و تنبيه بدني توسط اولياي مدرسه و هم چنين عدم موفقيت تحصيلي و حجم زياده مطالب درسي و تكاليف مربوط ، اثرات بسيار زيادي در بروز پرخاشگري در دانش آموزان دارند. در جامعه آماري ما نوع مطالب و محتواي درسي را در رفتار پرخاشگرانه دانش اموز چندان موثر نمي دانند . عصبانيت مادراني كه از عهده ي اداره كودكان خود بر نمي آيند معمولاً به علت بي اثر بودن روشهاي انضباطي مانند فرياد زدنهاي مداوم و كتك زدن كه هيچ اثري ندارد ، عصباني هستند گاهي مادر چنان كلافه مي شود كه روياي از دست كودك خلاص شدن فرار كردن و يا سپردن كودك به كسي ديگر را در سر مي پروراند . عصبانيت تنها شامل حال كودك بلكه ساير فرزندان نيز مي شود : اين حالات ممكن است در نهايت به از دست دادن كنترل و كتك زدن تنبيه بدني منجر گردد. احساس گناه مادري كه تمام تميدات خود را براي پرورش كودك بي ثم مي بيني به ناچار احساس گناه مي كند و به اين نتيجه مي رسد كه مسبب اصلي ناسازگاريهاي فرزندش خود اوست . اين احساس زماني كه با ملامتهاي دكتر ، معلمان و ساير مادران همه فاميل و مادر و پدر خود نيز همراه باشد، شديدتر مي شود . در اين شرايط مادر در تواناييهاي خود ترديد مي كند و مي انديشد كه شايد مادر بدي بوده است كه كودك او اينگونه و محيط زندگي خانوادگي او اين چنين شده است او احساس نا امني و بي كسي مي كند مادر زماني خود را به پارك مي برد و او به اطفال ديگر حمله مي كند و دعوا راه مي اندازد خود را مقصر مي داند و فكر مي كنند كه اطرافيان او را گناهكار مي دانند . همچنين مادري كه جملاتي از قبيل " تو چه بر سر اين طفل نمي آوري ؟ " و يا "چرا نمي تواني اين كودك را اداره كني "و يا " آيا ما هم با تو اين گونه رفتار مي كرديم " را از زبان مادر خود مي شنود كه مادرش او را مقصر مي داند . نارضايتي همه والدين اين احساس را دارند ولي در مورد والدين كودكان ناسازگار اين احساس هزاران بار قويتر است . اين احساس بر خلاف احساس گناه كه دروني است بروني بوده و معمولاً در مجامع عمومي و زماني كه مادر با نگاه هاي خيره مادران ديگر ، مغازه داران ، خريداران ، پيشخدمتهاي رستوران ، رانندگان اتوبوس و ساير افرادي كه شاهد رفتار ناهنجار طفل هستند روبرو مي شود بروز مي كند و در بيشتر مواقعي مشهود است كه والدين خود را ناچار به اداره كودك مي بينند. بي كفايتي مادر خود را دست تنها ، نابلد و بدون كنترل مي بيند و در مقايسه خود با ساير مادران اين حس شديدتر مي شود . مادري كه طفل خود را براي ورزش به ورزشگاه مي برد با انبوهي از مادران و فرزندان مقايسه مي كنند. كودك كه از تعويض يك برنامه به برنامه ديگر گريزان است نمي تواند به راحتي مانند ساير اطفال برنامه ها را دنبال كند و تنها با رفتار خويش توجه ساير افراد گروه را جلب مي كند زماني كه معلم در كلاس نقاشي از كودكان مي خواهد كه روپوشهاي خود را در آورده و قلم موها را كنار نهند كودك ناسازگار به خاطر حس عدم تطبيق با محيط و رعايت نكردن دستورات معلم در فرصت كوتاه ، از انجام اين دستورات خودداري كرده و ممكن است شروع به نا آرامي و كج خلقي نمايد . تا زماني كه مادر خود را به كودك رسانده و روپوش او را در آورده و قلم مو را از وي بگيرد و جا بجا كند ساير اطفال در حال پوشيدن كفشهاي ورزشي و جورابهاي خود و حضور در كلاس ژيمناستيك شده اند . در اين حال مادر با سر پوشيدن كفشهاي ورزشي و راضي كودك به ژيمناستيك جدال كند . با اين رفتار ناهنجار و نگاه هاي متعجب بر روي كودك كدام مادري مي تواند احساس رهبري و قدرت كند ؟ غمزدگي و افسردگي اغلب مادران ناسازگار افسرده اند ، به خصوص بعد از گذراندن يك روز بد و يا يك هفته خسته كننده . گاهي اين افسردگي در صورتي كه تا اندازه اي زمينه ارثي نيز داشته باشد و ساير شرايط محيط نيز به آن كمك مي كند باعث بستري شدن مادر مي گردد . اين احساس يك مسئله زود گذر و معمولي نيست بلكه ناراحتي است كه عوارض مختلفي را مي تواند در بر داشته باشد و اشكالات خواب و اشتها ، از دست دادن حافظه و تمركز فكري ، كم شدن انرژي ، داشتن افكار منفي و خود كم بينانه و منفي بافي در مورد آينده اين نوع فشارهاي روحي را مي توان در درمانگاه هاي مخصوص مداوا كرد و كسي كه اين گونه عوارض را در خود مشاهده مي كند بايد براي كمك به موسسات مخصوص مراجعه كند . قرباني بودن اين احساس يكي از مهمترين سوالات براي مادران اطفال ناسازگار مطرح مي سازد كه چرا طفل من با من چنين مي كند ؟ آيا آواز من متنفر است ؟ يا اين كارها را از روي عمد انجام مي دهد . هر چه مادران در اين ميان خود را ضعيف تر و مغبون تر مي بينند كودك به نظر قويتر و سر آمدتر جلوه مي كند . او احساس شما را كنترل مي كند روز شما را اداره مي كند و در اداره تمام زندگي شما نقش دارد . شما مغبون او شده ايد . احساس در دام بودن مادران اطفال ناسازگار احساس مي كنند كه نمي توانند سرنوشت خود را تغيير دهند . آنها با كودكي كه پرورشش بسيار مشكل ولي بي اعتنا است طرف شده اند هيچ كس موقعيت و احساسات آنها را درك نمي كند و آنها آزار مي بينند . اغلب مادران بيشتر از حد تصور شما آرزوي فرار و روياي گريز از خانه و از كودكان ناسازگار خود را دارند . درگير بودن اين حس مخلوطي از احساسات مختلف است . عجب در اينجانب است كه مادر بيشتر و بيشتر در مشكلات كودك غرق مي شود و زياده از اندازه سعي در بر آوردن احتياجات و توقعات او دارد . باعث آن حس مادري است و فقط مادر مي داند كه كودك در چه شرايطي است . درك و دريافت زجري كه كودكك مي كشد مادر را وادار به مراقبت بيشتر و حفلظت از او مي كند . اين حفاظت ناشي از برخوردهاي فكري و وجدان مادري است و اين احساس در زني كه از او در دوران كودكي به طور غير عادي توقع داشته اند كه روي پاي خود ايستاده و مانند يك فرد بالغ رفتار كند ، بيشتر مشهود است . همه اين عوامل زماني كه با رفتار روزانه كودك تداخل مي كنند باعث احساس بردگي و اسارت شده و كودك دشمن مادر شمرده مي شود راه حل اين وضع ناخوشايند پاره كردن اين زنجير و دور و تسلسل از عكس العملهاي پي در پي و مداوم درك و تمرين در به كار بردن روشها و راه هايي است كه اداره و استقرار حاكميت مادر را در مقابل كودك موجب گردد . با فهميدن چگونگي به كار بردن اين روش ها مادر مي تواند از رنج و مضرات همراه با آنها در مورد خود و كودكش بپرهيزد. توصيه هاي مهم براي كاستن ناسازگاري و پرخاشگري كودكان از خود بپرسيد آيا اين رفتار حائز اهميت است ؟ همان طور كه قبلاً مشاهده كرديد تنبيه بيش از حد بي اثر بوده و دور و تسلسل را تشديد مي كند شما بايد هر چه كمتر ولي موثر تنبيه كنيد . زماني كه شما شاهد رفتار « دست خودش نيست » كه به خلق و خو ارتباط دارد مي شويد و به مرور زمان مي آموزيد كه چگونه با آن به صورتي متفاوت به وسيله اداره كردن رفتار ، و نه تنبيه كردن مدارا كنيد ، كم و بيش به همان فهرست رفتار حائز اهميت كه در بخش قبلي آن را تهيه نموده ايد بر مي گرديد . اين طرز رفتار بد فقط مي تواند به وسيله خود كمك بهبود يابد و اگر به او آشكارا بگويي كه نبايد آن را انجام دهد بايد بياموزد و بداند كه اگر روزي از روي عمد آن را تكرار كند چه در انتظارش خواهد بود . مجازات نمادين از روي تجربيات من شدت وحدت مجازات به اندازه روشي كه شما مجازات مي كنيد اهميت ندارد. مثلاً پنج دقيقه در اتاق بودن همان اثر را بر روي كودك مي گذارد كه شصت دقيقه معمولي را گذراندن . در واقع نبايد از يك كودك خردسال توقع داشت كه بتواند براي مدت طولاني در اتاقش تنها بماند . فكر نكنيد اگر مجازات شما سبك باشد اقتدار خود را از دست مي دهيد . مهم اين است كه شما تنبيه را در نظر بگيريد و آن را تا به آخر مرحله اجرا در بياوريد اين است كه آن را موثر خواهد دانست . بنابراين سعي كنيد مجازات را منصفانه انتخاب كنيد ولي آن را با جديت و حتي سنگدلي اجرا نماييد.سنگدلي به معناي ترساندن كودك نيست بلكه نشان دهنده آن است كه شما اقتدار و جديت كافي رويارويي با كودك را داريد و آن را به طفل نيز بفهمانيد . زماني كه كودك شما درك كرد شما در مورد تهديدات خود جدي هستند در خواهد يافت كه چقدر با يك جمله جدي ولي برنده مي توانيد او را ساكت كنيد . اگر اين كار را ادامه دهي تنبيه خواهي شد . مقررات و انتظارات را مشخص و روشن بيان كنيد هر كودكي وقتي بداند كه والدين او به آنچه مي گويند عمل مي كنند بهتر رفتار خواهد كرد . رفتار به خصوصي كه انجام آن مجاز نيست بايد با ترتيب بخصوصي دنبال شود مقررات شما بايد روشن و فهم آنها ساده باشد . در اين صورت كودك شما مي داند كه توقعات شما چيست و چه مقرر شده است . شما تا به حال روي مقررات اوليه مصمم شده ايد و آنها را با سادگي و واقع بيني با طفل خود در ميان گذاشته ايد . قانون تازه اي در خانه مقرر شده است از حالا به بعد تو اجازه نداري كه كسي را كتك بزني . اگر اين كار را تكرار كني با حبس شدن در اتاقت مجازات خواهي شد . بار اولي كه كودك شما مثلاً خواهرش را كتك زد ، خوب است كه به او ياد آوري كنيد اما اگر اين كار دوباره نيز انجام داد به سرعت و به طور جدي عمل كنيد و مجازات برنامه ريزي شده قبلي را انجام دهيد . او خواهرش را كتك زده و در اين مورد به او تذكر داده شده است ولي قانون را شكسته پس بايد در اتاقش حبس شود بلافاصله بعد از رفتار بد ، مجازات بايد به سرعت و جدي انجام شود و نبايد آن را به تاخير انداخت . چگونه تنبيه كنيد كوتاه : هميشه نظرات خود را در موقع تنبيه به طور مختصر بيان كنيد : « تو مرتكب چنين كاري شده اي كه مجاز نبوده اي در اين صورت مجازات تواين است » هيچ گاه مسائل را بيش از حد شرح ندهيد . براي مثال شما ميز تحرير چوبي زيبايي در اتاق نشيمن داريد . پسر شما دوست دارد كه اسباب بازيهايش را روي آن نهاده و آنجا به بازي بپردازد و شما در مورد خراش افتادن بر روي آن نگرانيد . مادري كه زياده از حد حاشيه مي رود و توضيح مي دهد خواهد گفت : پوريا اين يك قطعه اسباب قيمتي است اگر تو اسباب بازيهايت را روي آن قرار دهي به خصوص ماشينها و كاميونهايت را امكان اينكه آن را خراش دهي زياد است اگر خراش بيفتد مادرت بايد آن را به مغازه تعمير مبلمان ببرد تا آن را تعمير كند كه البته خرج زيادي دارد . اين كار پدرت را عصباني خواهد كرد بنابراين روي اين ميز بازي نكن . به جاي اين شما بايد يك گوشزد كوتاه به طفل بكنيد : پوريا تو مي داني كه اجازه نداري روي اين ميز بازي كني و اگر اين كار را بكني من به تو اجازه تماشاي فيلم كارتون امشب را نخواهم داد. اگر پوريا امتناع ورزيد بلافاصله بگويي كه او امشب از تماشاي تلويزيون محروم است . با طفل جر و بحث نكنيد و چانه نزنيد اشكال بسياري از والدين كودكان ناسازگار اين است كه كودك در نظر دارد آن چنان قوي است كه او را به چشم يك آدم بزرگسال مي نگرند و خود را محتاج به تشريح اعمال خود و تصميماتشان مي بينند اما شما نبايد با كودكان ناسازگار چانه بزنيد بلكه مقررات را وضع مي نمايد و اگر كودك چون و چراي آن را سوال و رفتاري مي كند كه در نظر شما حائز اهميت و قابل ايستادگي است بايد جواب دهيد : چون من اينطور مي گويم يا چون اين قانون منزل ماست . اين بدين معني نيست كه شما يك مستبد خود كامه و بي رحم هستند در واقع مقررات شما از نظر كودك بسيار منطقي و بجاست هدف در اينجا نشان دادن قدرت شما به طريقي واقع بينانه و بي طرفانه است . براي مثال اگر دختراتان سر ميز ، غذا را سلف مي كند و شما معتقديد كه اين رفتار مهم است بايد در موقعي كه سر ميز غذا نيستيد به او تذكر بدهيد كه اگر غذا را تف كند به اتاقش فرستاده خواهد شد اگر يك بار كار را كرد براي اولين بار و آخرين بار بايد به او تذكر داد كه تنبيه خواهد شد و به اتاقش فرستاده خواهد شد او بار ديگر اين كار را مي كند . شما نبايد به هيچ وجه اجازه دهيد چنين بگو مگويي بين شما رخ دهد. سارا به اتاقت برو . مامان خواهش مي كنم . من منظوري نداشتم و فقط تصادفي اين كار را كردم . ولي من منظورم همان است كه گفتم . اما مامان تكه گوشتي كه به من داده بودي به قدري سفت بود كه جويدنش مشكل بود و لاي دندانهايم رفت . تو بايد همين الان به اتاقت بروي . مامان خواهش مي كنم من ديگر اين كار را نمي كنم دفعه آخر است . سارا پس بگذار به اتاق نشيمن بروم . اين گفتگو بايد جايگزين با گفتگوي زير شود . خوب سارا به تو تذكر داده بودم ولي تو دوباره عمل را تكرار كردي . حالا بايد براي پنج دقيقه به اتاقت بروي . مامان خواهش مي كنم منظوري نداشتم . به اتاقت برو بحث نكن . چرا چون من اين طور مي گويم . بهترين سياست براي خانواده يك كودك ناسازگار بايد طبق الگوي يك خود كامه خير خواه بنا شود تا بر طبق يك دموكراسي كودك حق رايي در انتخاب و تصميم گيري در مورد مجازات خود نداشته باشد . دوباره به ياد داشته باشيد شما نمي خواهيد يك فرد بي رحم باشيد ولي مي خواهيد رهبري مقتدر باشيد . جدي باشيد به جاي داد و فرياد بر سر كودك يك لحن صداي موثر را تمرين كنيد صداي شما بايد تاكيد شما را برسانيد در مورد كودك خردسال بخصوص لحن صدا بسيار مهم است . با طفل خوشايند سخن نگوييد كه طفل احساس مي كند شما به حرف خود عمل نخواهيد كرد .حالا عزيزم ما دوست نداريم با مداد رنگي روي كاغذ ديواري نقاشي كني . بچه هاي خوب اين كار ها را نمي كنند باشد ؟خوب عزيز دلم ؟ دفعه ديگر كه مي خواهي نقاشي كني روي يك كاغذ اين كار بكن و آن را به مادر بده . به جاي اين بايد جدي باشيد : من نمي خواهم هيچ وقت تو را در حال نقاشي روي كاغذ ديواري و يا هر جاي ديگري بجز دفتر نقاشي خودت ببينم مي فهمي ؟ بسياري از والدين نمي فهمند كه چقدر از كودك خود خواسته اند كه از رفتار آنان پشتيباني شود . مادري كه به كودك خود مي گويد حالا به اتاقت برو باشد . قدرت خود را كتمان مي كند و از كودك انتظار دارد كه او مثلاً بگويد باشد مادر من خيلي دوست دارم كه به اتاقم بروم . در به كار بردن ضميرهاي شخصي دقت به خرج دهيد . جملاتي نظير حالا وقت آن است كه ما به رختخواب برويم . معني متفاوتي با جمله وقت خواب تو فرا رسيده است دارند. زياده از حد گوش نكنيد در مورد تذكر زيادي دو مطلب وجود دارد . اول اينكه كودك شما ممكن است شما را امتحان و مطمئن شود كه در گفته خود پا بر جاييد يا نه . در اين صورت بسيار مهم است مجازاتي است مجازاتي را كه تصميم گرفته بودند اجرا كرده و از اخطارهاي مكرر خودداري كنيد . يك ياد آوري كافي است اما بعد از آن اعمال لازم است كه بايد همراه با لحن جدي و حالت محكم باشد . شما نبايد مرتباً اخطار كنيد كه مثلاً سارا اگر با ساعت مادر بازي كني تنبيه مي شوي . سارا آيا شنيدي چه گفتم من به تو گفتم با آن بازي نكن دوباره تكرا مي كنم كه اين كار را نكن . به جاي اينها يك اخطار لازم است و بعد عمل : سارا اگر با ساعت مادرت بازي كني بعد از نهار به تو آب نبات چوبي نخواهم داد . پس حالا كه به بازي ادامه مي دهي آب نبات چوبي نخواهي داشت . و در موقع مناسب ساعت را از جلوي چشم او كنار بگذاريد . والدين معمولاً تهديدات خود را عملي نمي كنند ولي اگر مجازات خود را ساه و كوتاه كنيد و طفل بداند كه چه نوع اعمالي را مجاز نيست انجام دهد همه چيز ساده تر و واضحتر خواهد بود . نوع ديگر اخطار كه مي تواند زياده از حد باشد اخطار در مورد رفتار كودك زماني است كه او مي خواهد به جايي برود ( مثلاً خانه مادر بزرگ ) مادر مي تواند مرتباً از ساعتها قبل از اين ديدار به كودك به خاطر ترس از رفتار ناشايست به او هشدار بدهد : وقتي به خانه مادر بزرگ مي روي سعي كن در اتاق او به چيزي دست نزني و گرنه او را عصباني خواهي كرد . به ياد داشته باش كه در خانه مادر بزرگ به چيزي دست نزني . من نمي خواهم كه تو در خانه مادربزرگ به چيزي دست بزني ، باشد ؟ هميشه وقتي به خانه مادر بزرگ رسيديد اخطار كنيد : يادت باشد كه تو نبايد به اشياء مخصوص خانه مادر بزرگ دست بزني زيرا ممكن است آنها را بشكني اگر اين كار را بكني به شير و بيسكويت نخواهم داد. منطقي باشيد مجازات بستگي به محتواي آن دارد . در مورد كاري كه مي كنيد يا توجه به شرايط و موقعيت انعطاف پذير باشيد بايد در مورد تنبيه هاي خود ابتكار به خرج دهيد و به خاطر بياوريد كه سن بچه را نيز بايد در نظر گرفت شما نبايد بچه دو ساله اي را كه نمي فهمد و در اتاقش نمي ماند در اتاق حبس كنيد بلكه مي توانيد او را از تماشاي تلويزيون يا داشتن خوراكي منع كنيد . بايدهميشه شرايط را در نظر بگيريد . نمي توان كودكي را كه در مركز خريد رفتار نادرستي مي كند به اتاقش فرستاد و شما نيز نبايد مجازات را تا رسيدن به منزل به تاخير بيندازيد . مي توانيد به او بگوييد اگر اين رفتار را ادامه دهد براي او مثلاً بستني قيفي نخواهيد خريد . يك راي و محكم باشيد به خاطر داشته باشيد كه هدف از انضباط موثر آن است كه كودك از شما اطاعت كند و روش او در انجام كارها مهم نيست او ممكن است بد اداي كند كه نبايد آن را با نافرماني اشتباه بگيريد تنبيه به هر حال در او نفوذ كرده است مثلاً وقتي كودك شما مطيع نيست و به عنوان تنبيه به اتاقش تبعيد مي شود ممكن است بگويد : براي من مهم نيست به هر حال من دوست نداشتم اينجا بمانم و به اتاق خود برود .اين رفتار را ناديده گرفته و تنبيه را انجام شده فرض كنيد . روشهاي مجازات از توصيه هايي كه من در اين بخش نموده ام ، دريافته ايد كه مجازات فقط قسمتي از روش شما در اعمال قدرت است زماني كه ساير قسمتهاي اين روش انضباطي موثر نيز مورد اجرا قرار گيرد . شما محتاج به در نظر گرفتن تعداد زيادي روش مجازاتي نخواهيد بود . بلكه دو تا سه روش از قبيل فرستادن كودك به اتاقش براي مدت كوتاه يا گرفتن حقي يا چيزي از او كافي خواهد بود . دوباره در اينجا اهميت لحن صدا و جدي و محكم بودن را بخصوص در مورد كودك خردسال بايد متذكر شوم . بسياري از والدين در مورد تنبيه بدني از نظر مي خواهند . من معتقدم كه گاه گاهي ضربه اي به پشت بچه نواختن به وسيله مادر يا پدري كه عواطف و احساسات خود را در اختيار دارند و موقعيت را لازم تشخيص مي دهند ضرري ندارد . اين مي تواند به اصطلاح جو را تميز كرده و به مسئله خاتمه دهد اگر چه كتك زدن كودك در موقعي كه شما از كوره در رفته ايد مسئله اي است متفاوت و بايد از آن حذر كرد . همچنين فكر مي كنم كه تحقير كردن طفل با سيلي زدن به او نيز كار اشتباهي است . اگر اعمال شما مختصر و مفيد باشد و قسمتي از يك روش انضباطي موثر آنها را حتي نمي توان تنبيه به حساب آورد . در واقع شما به كودك خود حق انتخاب مي دهيد و آن را با واكنش روش دنبال مي كنيد . مثلاً فكر كنيم كه بعد از برقرار كردن برنامه منظم خواب و از ميان بردن جدالهاي بي موقع در موقع خوابيدن دختر چهار ساله شما به خارج از بستر و اتاق خود مرتباً ادامه دهد . با لحن جدي و در يك بحث آرام به او بگوييد كه بايد در اتاق خود باقي بماند ولي در را مي تواند باز يا بسته نگه دارد ، اما هيچ راه ديگري وجود ندارد . اگر دوباره از اتاق خود خارج شد يك بار به او تذكر دهيد ولي بعد بدون بحث و مشاجره بيشتر به سادگي او را به اتاقش بازگردانيد و در را ببنديد ، و آن را براي دو دقيقه از پشت بسته نگه داريد (زيرا اين براي كودك خردسال مدت زيادي است ) مسلماً او غمگين خواهد شد اما روي خود فشار بياوريد و محكم بياستيد . زماني كه او را بيرون مي آوريد صبر كنيد كه آرامش خود را بازبيابيد و بعد بگوييد : ميبيني كه مادر و پدر در اين مورد جدي هستند تو هنوز همان حق انتخاب را داري حالا بيا دوباره امتحان كنيم شايد شما چندين بار مجبور به تكرار اين برنامه شويد. اما اگر نقش خود را ساده و نسبتاً دوستانه اما جدي ايفا كنيد امكان موفقيت شما بسيار زياد خواهد شد . اصول انضباط موثر يقيناً كمك موثري در كوششهاي شما براي بدست آوردن حس حقيقي قدرت در رويارويي با كودك ناسازگار شماست . در واقع بسياري از والدين اين اصول را در مورد اداره كودكان سازگار خود نيز قابل استفاده يافته اند . زماني كه شما روشهاي انضباطي خود را تمرين و بازسازي مي كنيد سعي كنيد كه هميشه در جهت يك رويه محبت آميز خود را تمرين و بازسازي مي كنيد . سعي كنيد كه هميشه در جهت يك رويه محبت آميز حركت كنيد در رويارويي با يك رفتار حائز اهميت جدي ، و در مورد آزارهاي كم اهميت تر ، همراه با نرمش و دوستانه ولي در هر حال بايد تصميم گيرنده واقعي مشخص باشد به زودي احساس اراده بيشتري خواهيد كرد و در روابط شما با كودك بهبودي حاصل خواهد شد . پرخاشگري يكي از پديده هاي مهم رواني – اجتماعي است كه قسمت اعظم تاريخ مدون انسان پيرامون آن رقم خورده است . برخي سپده دم تاريخ را با بيان قتل هابيل به دست قابيل آلوده به پرخاشگري و خشونت مي دانند . كوالسكي بر اساس پژوهشهاي انجام شده خود ، مي نويسد : از 5600 سال قبل تا امروز ، بشر فقط 292 سال در صلح و صفا گذرانيده و بقيه را در جنگ و ستيز بوده است . اگر تاريخ انسان را ورق بزنيم ، پر است از خونخواري و قتل و غارت و كشتار . بزرگترين افتخار قهرمانان تاريخ اين بوده است كه توده هاي گسترده تري از انسانها را كشته يا به كشتن داده اند . از آن سردار رومي مي توان نام برد كه چهل هزار غلام را در روم به صليب كشيد و پادشاهي كه فرمان داد تا هزاران نفر از هواداران يك عقيده را در زمين بكارند و يا از آتيلا و چنگيز ذكري به ميان آورد كه مردم شهرهاي چند هزار نفري را قتل عام كردند و تيمور كه سراسر ايران را از كله انسان مناره ساخت و يا از ترومن كه صد ژاپني را در لحظه اي به هلاكت رساند ... اين است بيلان تاريخ بشر ! در طي اين جنگ و ستيز ها ، شمار افرادي كه كشته شده و يا در اثر بيماريهاي واگير از ميان رفته اند ، بالغ بر سه ميليارد و ششصد ميليون نفر بوده است ؛ يعني معادل كل جمعيت فعلي كره زمين . اهميت موضوع وقتي روشن مي شود كه بدانيم شمار كشته شدگان در آمريكا بين سالهاي 1971 تا 1975 بيشتر از تلفات ارتش آمريكا در ويتنام بوده است . در سال 1975 از هر ده هزار نفر آمريكايي يك نفر به طور پرخاشگرانه كشته است . در مقايسه آماري پرخاشگري و خشونت در ايران با ديگر كشورها – كه مثلاً در هر پنج دقيقه يك نفر به قتل مي رسد و در هر 10 دقيقه يك نفر مورد تجاوز جنسي قرار مي گيرد – نشان مي دهد كه در كشور ما ، هنوز در مقايسه با بسياري از كشورهاي بزرگ ، حتي معدل خشونت و پرخاشگري در جهان ، بسيار پايين است . روان شناسان اجتماعي ، پرخاشگري را به عنوان يكي از رفتارهاي بيمارگونه مورد مطالعه قرار مي دهند و در تلاشند تا عوامل موثر در پيدايي ، افزايش يا كاهش آن را معلوم دارند . تعريف پرخاشگري پرخاشگري را رفتاري تعريف كرده اند كه هدف آن صدمه زدن به خود يا ديگري باشد . آنچه در اين تعريف حائز اهميت است ، قصد و نيت رفتار كننده است ؛ يعني آسيب رسانيدن تصادفي به شخص ديگر ، پرخاشگري نيست . مثلاً اگر توپ فوتبال سهواً به بازيكن ديگر اصابت كند ، پرخاشگري نيست . اما اگر فردي مخصوصاً بازيكنان را با پا بزند ، هل بدهد ، تنه بزند و يا فحاشي كند ، پرخاشگري است . شايد اين تعريف كمتر عيني باشد ؛ زيرا مي توان از نيات فرد استنباطهاي مختلفي كرد . علاوه بر اين ، تعريف شامل رفتارهايي كه ما معمولاً بدانها " پرخاشگري " مي گوييم ، نمي شود . مثلاً : كودكي كه كودك ديگر از تاب به زمين پرتاب به زمين پرتاب مي كند تا خروش سوار شود ، قصد آزار او را ندارد ؛ اما ديگران رفتارش را پرخاشگرانه مي دانند . در عمل ، بسياري از پژوهشگران تركيبي از اين دو تعريف را به كار مي برند . رفتاري كه به ديگران آسيب مي رساند ، پرخاشگري ناميده مي شود ، به خصوص وقتي كه كودك بداند رفتارش به ديگري آسيب مي رساند . اعمال خصمانه اي كه از روي قصد باشد نيز پرخاشگري تلقي مي شود (ماسن و همكاران ، 1376 : 425 ). از اين رو ، ارائه تعريفي روشن و دقيق از پرخاشگري همچون تعريف ساير مفاهيم علوم اجتماعي دشوار است . اين مشكل از آنجا ناشي مي شود كه همواره نمي توان مرز روشن و قاطعي بين رفتارهاي پرخاشگرانه و غير آن ترسيم كرد . به عنوان مثال دقيقاً نمي توان گفت كداميك از رفتارهاي زير ، نمونه هايي از پرخاشگري محسوب مي شود : سارقي كه به هنگام دزدي با صاحب مال گلاويز مي شود ؛ مال باخته اي كه در دفاع از اموال خود با دزد درگير مي شود؛ يك شكارچي كه حيواني را شكار مي كند ؛ بازيكن فوتبالي كه پس از شكست از حريف ، توپ خود را پاره مي كند ؛ كودكي كه سهواً به پدر خود سيلي مي زند ؛ يك جوخة اعدام كه موظف به تير باران محكوم است ؛ فردي كه خودكشي مي كند ؛ زني كه از شوهر خود انتقاد مي كند و به او غر مي زند ؛ مردي كه حضور همسرش را در يك مهماني ناديده مي گيرد . رفتارهاي فوق هر كدام بخشي از عناصر يك رفتار پرخاشگرانه اند ؛ اما بين آنها بايد تفاوت قايل شد . در برخي از آنها يك موجود زنده مورد آسيب قرار مي گيرد ( اعدام يك انسان يا شكار يك حيوان ) ، در بعضي آسيب به غير از موجود زنده معطوف مي گردد (پاره كردن توپ فوتبال )، در بعضي اوقات گزند ارادي است (مثل شكار )و در برخي مواقع اراده ، در آن سهمي ندارد ( مانند سيلي زدن كودك به پدر )گاه آسيب جنبة روان شناختي دارد ( مانند انتقاد و غر زدن ) و زماني رو به خويشتن دارد (مثل خودكشي ) و گاه رو به سوي ديگري دارد ( مانند بوكسوري كه مشت به حريف مي زند) ، و در مواقعي نيز انجام وظيفه را مي رساند (مانند انجام وظيفه يك جوخة اعدام ). انواع پرخاشگري روان شناسي اجتماعي دو گونه پرخاشگري را از هم تميز مي دهند : پرخاشگري هدفي : كه در آن پرخاشگري خودش هدف است و غالباً با ايجاد درد و هيجان همراه است . وقتي خواهر و برادري با هم دعوا مي كنند و به يكديگر مشت مي زنند و يا توهين به كسي كه از او متنفريم و يا صدمه زدن به فردي ، براي جبران تحقيري كه روا داشته ، نمونه هايي از اين نوع پرخاشگري هستند . پرخاشگري وسيله اي : اين نوع پرخاشگري به دليل خشم يا براي هيجان ايجاد نمي شود ؛ بلكه هدف به دست آوردن پاداشهاي مطلوب ، همچون پول يا كالاي با ارزش است ، نه آزار قرباني رفتار . كودكي كه كودك ديگر را مي زند تا اسباب بازي مورد علاقة خود را به دست آورد، يك بازيكن فوتبال كه عملاً به بازيكن تيم مخالف آسيب مي رساند تا او را از بازي بيرون كند و احتمال پيروزي تيم خود را افزايش دهد . نمونه اي از پرخاشگري ابزاري يا وسيله اي است . انواع ديگر رفتار پرخاشگرانه را مي توان به شرح زير بر شمرد : پرخاشگري ناشي از خشم : اين نوع پرخاشگري عموماً با علايم برانگيختگي هيجاني و اغلب ناشي از درد يا نا كامي است . براي مثال: اگر دو موش با هم در قفسي جاي داده شوند ، وقتي به آنها ضربه الكتريكي وارد شود ، به يكديگر حمله مي كنند . اگر يك موش باشد به عروسك يا شي ء ديگري حمله مي كند . در نا كامي ، اگر از حيوان گرسنه در رسيدن به غذا جلوگيري شود ، پاسخ پرخاشگرانه در پي خواهد داشت كبوتري كه آموخته براي دريافت دانه ، به ميله اي نوك بزند اگر از خوردن دانه بازداشته شود به كبوتر ديگر حمله مي كند . پرخاشگري ناشي از حس غارتگري يا به خاطر شكار : در اين حالت حيوان بدون احساس خاصي به شكار خود حمله مي كند . اين رفتار تا حدودي نتيجه تقليد و ياد گيري است. گربه اي كه به طور طبيعي از مادرش يادگرفته كه به موشها حمله كرده ، آنها را بكشد ، كشتن موشها را بدين وسيله يادگرفته است ؛ اما اگر به تنهايي پرورش يابد موشي را نخواهد كشت ( فرجي ، 1372: 83 ). پرخاشگري ناشي از ترس : هر حيواني كه ترسيده باشد وقتي حيوان تهديد كننده خيلي به او نزديك شود ، امكان دارد براي دفاع از خود ، او را گاز بگيرد (1995:415 , Sabini ) پرخاشگري به خاطر حفظ قلمرو : بسياري از حيوانات ، قلمروي را براي خود تعيين كرده و آن را به صورتهاي مختلفي نشانه گذاري مي كنند ، مثلاً با ادرار كردن روي مرزهاي قلمرو . سپس هر عضو نا آشنايي از نوع خود كه وارد قلمرو شود ، تهديد به حمله مي كند . اگر حيوان به مكان ديگري انتقال يابد ، رفتار پرخاشگرانه ناشي از حفظ قلمرو از او سر زده نمي شود . پرخاشگري نوعدوستانه : پرخاشگري پرنده اي كه از جوجه هاي خود ، يا پستاندار ماده اي كه از بچه خود ، يا زنبور عسل سربازي كه از كندو خود محافظت مي كند ، نمونه هايي از پرخاشگري نوعدوستانه است . موير (1983 ( اصطلاح پرخاشگري مادري را براي توصيف رفتار توصيف رفتار خشم آلود پستاندار ماده اي كه بچه هايش در لانه مورد تهديد قرار مي گيرند ، به كار برده است . پرخاشگري ناشي از نر بودن : در بسياري از انواع حيوانات واكنش نر بزرگسال نسبت به نر نا آشنا خصمانه است . اين واكنش با حفظ قلمرو فرق دارد ؛ زيرا در هر مكان و موقعيتي ممكن است رخ دهد . محرك فراخوان حمله ، بوي نر حيوان ديگر است . اگر بوي حيوانات نر به وسيلة بوي ماده مصنوعي تغيير كند و يا دستگاه احساس بو با عمل جراحي برداشته شود ، حيوانات ديگر به همديگر حمله نمي كنند . هورمون تستوسترون اهميت حساسي دارد . حيوانات اخته يا به بلوغ نرسيده ، اين رفتار را از خودشان نشان نمي دهند . علاوه بر اين ، پرخاشگري ناشي از نر بودن با رقابت بر سر ماده ها نيز ارتباط نزديكي دارد ؛ زيرا بيشتر در فصل جفتگيري اتفاق مي افتد . علل و انگيزه هاي پرخاشگري ريشه هاي پرخاشگري در كجاست ؟ و پاسخ به اين پرسش به عهده كيست ؟ زيست شناس ؟ روان شناس ؟ يا جامعه شناس و يا تركيبي از اين سه ( مدل زيستي – رواني – اجتماعي )؟... و يا هيچكدام ! روان شناسان اجتماعي سه نظرية عمده را در بارة علل و انگيزه هاي پرخاشگري مورد تبيين قرار داده اند . نظرية زيستي پرخاشگري قديمي ترين علت شناخته شده براي پرخاشگري حول محور اين نظريه مي چرخد كه انسانها از نظر ماهيت زيست شناختي براي پرخاشگري برنامه ريزي شده اند . نخستين و معروفترين نظريه در اين باره مربوط به زيگموند فرويد (1933) را مي توان نام برد . فرويد ، كليه اعمال آدمي را با دو غريزه زندگي و مرگ تحليل مي كند و مي گويد غريزه مرگ هم بايد به شكلي تخليه شود : يا به بيرون به صورت پرخاشگري و خشونت و ديگر كشي ؛ و يا به درون ، به صورت اعمال خود – تخريبي و خودكشي . به همين دليل است كه نمي توان خشونت را به كلي ريشه كن كرد و حداكثر كاري كه مي شود كرد والايش آن است ؛ يعني هدايت كارمايه (انرژي ) اين غريزه در جهتي كه مورد قبول اجتماع و به سود آن باشد . مثل : ورزش ، فعاليتهاي سياسي و رقابتهاي سالم حرفه اي. لورنز (1966) نيز مانند فرويد معتقد است كه انسان و حيوان هر دو ذاتاً پرخاشگرند ، با اين تفاوت كه حيوانات در طول تكامل خود و براي حفظ گونة خود به ساز و كارهايي دست يافته اند كه تكانه هاي پرخاشگرانه آنها را بر ضد گونة خود مهار مي كند ، حال آنكه در مورد انسانها چنين نيست . از جمله اين سازو كارها در حيوانات ، رفتارهاي آدابگونه (ritualistic ) آنها به هنگام جنگ است كه مانع از گسترش خشونت مي شود ؛ مثلاً گرگ هنگامي كه ببيند حريفش (گرگ ديگر) قدر است بر زمين دراز مي كشد و گلويش را نشان مي دهد . يافته هاي جالب زيست شناسي درباره خشونت ، نيز قابل توجه است : مطالعات انجام شده در دانشگاه ييل در دهة 1960 نشان مي دهد كه پرخاشگري شكل واحدي ندارد ، تحريك الكتريكي منطقه خاصي از هيپوتالاموس گربه باعث مي شود كه حيوان جيغ بكشد ، موهايش سيخ شود ، مردك چشمش گشاد شود و به موشي كه در قفسش قرار داده شده با چنگ و دندان حمله كند ؛ ولي هيچ آسيبي به او نرساند و تحريك منطقه ديگري از اين ساختمان مغزي ، رفتاري كاملاً متفاوت ايجاد مي كند : گربه در كمال خونسردي به سوي موش مي رود و او را به آرامي پاره پاره مي كند . به عكس در مطالعة ديگري ديده مي شود كه تخريب بخش كوچكي از بادامه (آميگدالا ) در گربة وحشي كه ذاتاً پرخاشگر است ، باعث مي شود كه حيوان ، رام شود . سروتونين خون وقتي پايين باشد موجب پرخاشگري مي گردد . مك گواير خون 45 گروه مختلف از ميمونها را مورد آزمايش متعدد قرار داد . سرانجام مشاهده كرد كه يكي از مواد شيميايي موجود در خون ميمون حاكم با ساير ميمونها تفاوت چشمگيري دارد ، سروتونين خون او دو برابر ديگران است . در انسانها نيز چنين است . او خون اعضا و مديران يك انجمن دانشگاهي را آزمايش كرد در خون آنان سروتونين بيشتري يافت (رفيعي ، 1373: 20 ) كروموزومهاي جنسي و پرخاشگري در زمان حاضر ، بعضي از پژوهندگان براي اينكه اثبات كنند پرخاشگري پايه و مبناي زيستي (بيولوژيك ) دارد ، به كروموزومهاي جنسي اضافه اشاه مي كنند . گاه يك يا چند كروموزم به الگوي طبيعي كروموزومها اضافه مي شود و به صورت XYY يا XXY در مي آيد . در نتيجه ، موجودي پابه عرصه وجود مي گذارد كه واجد آمادگي بيشتري براي پرخاشگري و بزهكاري است. با تحقيقات انجام شده مشخص گرديده است ، مرداني كه داراي يك يا چند كروموزوم Y يا X اضافي هستند ، بسيار پرخاشگراند و در ميان مرتكبان جنايتهاي خشن در صد بالاتري را تشكيل مي دهند . در سال 1966 ريچارد اسپك كه متهم به كشتن هفت پرستار در شيكاگو شده بود ، الگوي كروموزومي XYY داشت (كوئن ، 1372 : 163 ) . پس از كشف اين قضيه ، پژوهشهاي گوناگون در ايالات متحدة آمريكا صورت گرفت تا معلوم دارد آيا ميان كروموزوم و رفتار پرخاشگرانه رابطه اي وجود دارد يا نه ، تا اين زمان هيچگونه دليلي دال بر رابطة ميان آنها پيدا نشده است . بلوغ جنسي و پرخاشگري زيست شناسان بر اين باورند بيشترين تغييراتي كه هنگام پرخاشگري در بدن و اعمال آن روي مي دهد ، همانهايي است كه هنگام به كار افتادن اميال جنسي به وقوع مي پيوندد. در واقع بايد گفت ، همانطور كه ميل جنسي ، جانور نر را به جنب و جوش مي ادازد و او را متجاوز ، تسلط جو يا پرخاشگر مي سازد ، انسان هم از اين قاعده مستثني نيست . البته تجاوز و پرخاشگري انسان در اين مورد غالباً با نرمش ، نوازش و ريشخند طرف معاشقه همراه است و اين امر خشونت و تجاوز را تعديل مي كند ؛ ولي گاهي هم اين چاشني دلپذير در كار نيست و تجاوز صورتي خشن و آزار دهنده به خود مي گيرد كه در كساني كه به بيماري دگر آزاري مبتلايند ، ديده مي شود . اين افراد از آزار رساندن و شكنجه دادن طرف معاشقه لذت مي برند . و احياناً بدون اين رفتار خشونت آميز ، كه گاه ممكن است منجر به قتل نيز شود ، نمي توانند شهوت جنسي خود را ارضا كنند . روانكار انگليسي درك ميلز عقيده دارد كه نوجواني و بلوغ دورة ناسازگاريهاست و در اين دوران نوجوانان ناراحت و مضطرب هستند . البته اين عقيده اي است كه به آساني مورد قبول واقع نمي شود ؛ اما در بيشتر اجتماعات اين نكته مورد قبول قرار گرفته كه نوجواني و بلوغ دوره اي است كه طي آن نوجوان به موجوديت و و هويت خود پي مي برد و اين كار براي او معمولاً از راه تضادها و اختلافهاي قابل فهم با پدر و مادر و نسلهاي قديمي تر جامعه صورت مي گيرد . اين تضادها و اختلافات واكنشهاي ديگري از جمله سركشي و نافرماني و ناسازگاري و پرخاشگري ، و در مراحل حادتر رفتار نوروتيكي و غير طبيعي و انواع بزهكاري نوجوانان را به دنبال مي آورد . 2. نظرية ناكامي – پرخاشگري آيا پرخاشگري پاسخي به ناكامي است ؟به باور جان دالرد و همكارانش ، پرخاشگري هميشه پيامد ناكامي است و ناكامي هميشه منجر به پرخاشگري مي شود . هيچ يك نمي توانند بدون ديگري صورت گيرند . (1988 :396 , Myers ). در نظرية ناكامي – پرخاشگري به جاي تاكيد روي گرايش انواع آدمها به پرخاشگري به انواع وضعيتها يا تجربه هايي كه ممكن است پرخاشگري را در هر فردي رشد دهد ، تاكيد مي شود . خاستگاه ناكامي ممكن است در ساختار شخصيت فرد و يا در محيط خارجي وي باشد . شدت ناكامي متغير است ، شدت تمايل دروني به پرخاشگري نيز متغير است (اشرف ، 1355 : 152). روانكاوان نيز نظرية ناكامي – پرخاشگري را مي پذيرند و ناكامي را به عنوان يك عامل مهم در پيدايي پرخاشگري مي دانند . بركويتز (1989 ) نشان مي دهد كه ناكامي حتي زماني كه غير منتظره و شديد باشد هميشه منجر به پرخاشگري مهم است . يكي از مطالعات " گروه ييل " بدين شكل بود كه از آزمودنيها خواسته شد كه خودشان را در 16 موقعيت ناكامي و سرخوردگي تصور نمايند و آنگاه از آنها پرسيده شد كه چه احساسي در اين حالت دارند . به عنوان مثال در يك وضعيت ، افراد تحت آزمايش تصو كردند كه در انتظار اتوبوس هستند و راننده اتوبوس در ايستگاه از كنار آنها گذشت . بنابراين افرادي كه در انتظار سوار شدن بودند ، ناكام ماندند . آزمايش شوندگان ، در اين رابطه گزارش داده اند كه در اين شرايط و 15 شرايط ديگر آنها احساس عصبانيت داشتند (عصباني شده بودند ). اين آزمايش فرضية ناكامي – پرخاشگري را اثبات مي كند . درستي و نا درستي نظريه ناكامي – پرخاشگري مخالفان اين نظريه معتقدند كه افراد ناكام هميشه با كلمات يا رفتار پرخاشگرانه واكنش نشان نمي دهند ؛ بلكه چنين افرادي طيف وسيعي از واكنشها را نسبت به ناكامي از خود بروز مي دهند . مانند كناره گيري ، نا اميدي و از طرف ديگر تلاش غلبه بر اين نا اميدي و از بين بردن ناكامي . همچنين همه پرخاشگريها به خاطر ناكامي نيست ؛ بلكه دلايل متعددي دارد ، مثلاً : بوكسورهاي حرفه اي ضربه هاي محكمي به سر طرف مقابل مي زنند كه با آسيبهاي جدي همراه است . به علت اينكه قانون بوكس اجاره مي دهد و ديگر اينكه اشتياق فرد براي برنده شدن و دريافت جايزه است نه به دليل ناكامي . يا در زمان جنگ سربازان عليه دشمن يورش مي برند چون دستور مافوق را اجرا مي كنند . پاستور (1952) اثبات كرد كه همواره ناكامي نيست كه افراد را پرخاشگر مي كند ؛ بلكه تصور نا به جا و نادرست ناكامي است كه آنها تصور مي كنند . مثلاً در مثال فوق ، مسافران منتظر اتوبوس فقط ناكام نشده بودند ؛ بلكه حقشان هم از بين رفته بود ، و اين مساله نشان مي دهد كه دليل راننده براي عبور از كنار مسافران اين نتيجه را پديد آورده و بر آنان تاثير گذارده و موجب عصبانيت آنها شده است (يعني تصور به حق تبديل شده است ). پاستور براي اثبات اين مسأله ، 16 موضوع جديد را براي آزمايش جديدي انتخاب كرد كه هر كدام شامل ناكاميهاي مشابه قبلي بود با اين تفاوت كه فقط ناكاميهاي توجيه شده انتخاب شده بودن . به عنوان مثال : در نسخه بازسازي شده واقعه اتوبوس ، ادعا شده بود كه راننده اتوبوس گفت : "گاراژ" . بدين ترتيب ، نشان داده شده كه خارج از " سرويس " است . پاستور متوجه شد كه اگر وقتي شرايط واقعي براي مردم توصيف و تبيين گردد ، آنها بسيار كم عصباني خواهند شد ، مخصوصاً دلايل براي آنها توجيه گردد ، عصباني نخواهند شد . به بيان ديگر ، دريافتهاي پاستور نشان مي دهد كه ناكامي ، خشم را به وجود نمي آورد ؛بلكه بستگي به توجيه شرايط دارد (Baron / Byrne ,1992:223 ) 3. نظرية يادگيري اجتماعي نظرية يادگيري اجتماعي بر اين حقيقت تأكيد دارد كه رفتار پرخاشگرانه مانند ديگر رفتارهاي اجتماعي آموخته مي شود . روان شناسان اجتماعي پافشاري مي كنند كه پرخاشگري يك رفتار اجتماعي است كه در نتيجة پاداش و تنبيه از طريق تقليد از الگوها آموخته مي گردد . نمونه اين يادگيري در كودكي ديده مي شود كه براي به دست آوردن چيزي پا به زمين مي كوبد و داد و فرياد مي كند تا چيزي را كه مي خواهد به دست آورد . اگر اين كودك چندين بار با اتخاذ همين روش به مقصود برسد ، يعني از پرخاشگري پاداش ببيند ، پرخاشگري در او تقويت مي شود و به سادگي اين صفت را از دست نخواهد داد . اگر يك بزرگسالي نيز چندين بار بر اثر خشونت و تندي و تهديد و خواستن حق السكوت و نظاير آن (با پرخاشگري ) مقصود خود را حاصل كند ، اين صفت در او تقويت خواهد شد . به همين دليل از لحاظ اجتماعي پرخاشگري ، نه تنها قابل آموزش ؛ بلكه قابل پيشگيري و كنترل است . در تأييد اين عقيده دلايل بسياري آورده شده است: دشمني حيوانات با يكديگر فطري نيست ؛ بلكه اكتسابي است ؛ وجود كروموزوم (y ) اضافي ، دليلي بر ذاتي بودن پرخاشگري نيست ؛ بلكه افرادي كه داراي اين الگوي كروموزومي هستند ؛ داراي اندامي درشت و قوي و قدي بلند بوده و همين امر ، از نظر اجتماعي سبب گزينش آنان به كارهاي خشن مي شود . مدتها بود كه تصور مي شد كه كروموزم (y ) اضافي ، در مردان را به طرف اّبّر مرد بودن و بسيار پرخاشگر بودن سوق مي دهد . مطالعات دقيق با زندانيان داراي الگوي كروموزومي xyy مشخص كرد كه اغلب آنها در اثر جناياتي غير خشونت بار مثل سرقت اتومبيل ، دزدي ، اختلاس و گزارشهاي نادرست به پليس دستگير شده اند و تنها تعداد كمي مرتكب جنايات خشونت آميزي شده بودند (اون ، 1972) . ممكن است مردان داراي xyy نه به علت بالا بودن پرخاشگري بلكه به علت كم هوشي ، بيشتر زنداني شده باشند ( ويت كين ، 1976). هوش پايين زمينه ساز دست زدن اين افراد به جنايت است ؛ زيرا عوامل اجتماعي چون كاهش فرصتهاي شغلي را به دنبال دارد . همچنين به علت هوش پايين است كه اگر اين افراد مرتكب جنايت شوند ، زود دستگير مي شوند (كالات ، 1374: 577). تحريك الكتريكي هيپوتالاموس حيواني وقتي باعث رفتار پرخاشگرانه مي شود كه در برابر حيوان ضعيف تر از خود قرار گيرد . اگر در برابر حيوان قوي تر قرار بگيرد ، واكنش او فرار و ترس است . شناخت نيز در اين ميان مؤثر است ، ممكن است فردي كه با كلمه توهين آميزي عصباني مي شود ، فرد ديگر نشود . اگر ذاتي بود بايد هر دو عصباني مي شدند . در بسياري از فرهنگها ، چيزي به عنوان پرخاشگري وجود ندارد . مثلاً : به گفته " اتوكلاين برگ " در يكي از قبايل وقتي دو نفر اختلافي دارند ، به جاي جنگ و دعوا ، اختلاف خود را با شعر گويي در حضور جمع مطرح مي كنند و قبيله داوري مي كند ، برنده مشاعره ، برنده دعواست . همچنين در جامعه اي كه پرخاشگري يك رفتار هنجاري تلقي مي شود ، در مقايسه با جوامعي كه چنين وضعي را ندارند ، پرخاشگري به مراتب بيشتر است . به بيان ديگر همه ما اين مفروضة نسبتاً جهاني را به ياد داريم كه " مردان هميشه سلطه جو و پرخاشگرند در حالي كه زنان مطيع و صلح جويند " . اما ، اين الگو ظاهراً از آن چيزي كه جهاني تلقي مي شود بسيار فاصله دارد ، در بين افراد " آراپش " كوه نشينان گينه نو ، هم مردان و هم زنان رفتاري از خود بروز مي دهند كه آن را صفات زنانه مي ناميم . ظاهراً اين گروه ، رقابت ، پرخاشگري و رفتار سلطه جويانه را كنار گذاشته ، محبت و اعتماد دو جانبه را جايگزين آن ساخته اند . در مقابل " موندوگومر" ها يك قبيله آدمخوارند كه در گينة نو زندگي مي شود آنها بي باك ، جابر ، مستبد ، پرخاشگر و آماده اند با كوچكترين تحريكي دعوا راه بيندازند . در اين قبيله از آغاز تولد ، كودك به يك دنياي خصومت آميز قدم مي نهد ، زود از شير گرفته مي شود ، مورد ضرب و شتم قرار مي گيرد ، و اغلب توسط مادري فاقد هر گونه نشاني از انگيزه هاي متداول مادرانه به قتل مي رسد . مطالعات انجام شده ، نشان مي دهد كه يادگيري رفتار پرخاشگرانه در فرهنگهاي گوناگون در مورد پسران و دختران به ويژه در سنين 3 تا 6 سالگي ، نتايج اجتماعي متفاوتي را به همراه دارند . " كودكان به سرعت مي آموزند كه دختر كوچكي كه هرگز بچه ديگر را نمي زند و يا عبارتهاي تند مورد خطاب قرار نمي دهد " خانم كوچكي " است ؛ اما پسر بچه اي كه در مقابل ديگران جواب تند نمي دهد يا نمي تواند حق خود را از همسالان خود بگيرد ، يك ترسو يا " آدم زن صفتي " ناميده مي شود . ( فرهنگي ، 1372 : 81) . تحقيقات بروكوويتز (1986) نشان مي دهد كه مشاهده آلات و ابزار پرخاشگري ، در شخص مشاهده كننده حالت پرخاشگرانه را بر مي انگيزد . او عقيده دارد كه وجود " محركهاي خشونت و پرخاشگري " ارتباط مستقيمي با ارتكاب خشونت دارد ، خشونت و مبارزه جويي او نيز بيشتر خواهد شد . به عنوان مثال : فرض كنيد دوستي داريد كه داراي مجموعه اي از جنگ افزارهاي سبك (تفنگ و تپانچه ) را در اختيار دارد . روزي به خانه او مي رويد و در اطاقي كه اين مجموعه قرار دارد ، مي نشينيد . با او به بحث و مجادله مي پردازيد . آيا در اين وضعيت ، اين احتمال وجود دارد كه شما كنترل خود را از دست داده و تمايل پيدا كنيد كه از آن جنگ افزار ها استفاده كرده و طرف مقابل را هدف بگيريد ؟ به عبارت ديگر آيا وجود آن سلاحهاي آماده به كار (هرچند از اين موضوع آگاهي داريد كه سلاحها بدون خشاب هستند ! ) در مقابل شما ، حس خشونت را تقويت نمي كند ؟ بروكويتز بر اين باور است كه سلاحها در بسياري از موارد و موقعيتها با ارتكاب خشونت و جنايت ارتباط دارد ؛ حتي اگر از آنها استفاده نيز نشود . همين وجود آنها در صحنه ، تمايل شخص را به پرخاشگري و دست زدن به كارهاي خلاف بيشتر مي سازد . پرخاشگري چگونه ياد گرفته مي شود ؟ تجربة شخصي و مشاهده ديگران به ما ياد داده است كه پرخاشگري اغلب بي نتيجه نيست . مطالعات نشان مي دهد كه حيوانات را مي توان با كمك يك سري در گيريها از موجوداتي مطيع و سر به راه به جنگنده هايي افسار گسيخته تبديل كرد . كودكان را نيز مي توان تحت تاثير قرار داد ف كودكي كه پرخاشگريش نسبت به ديگر كودكان با موفقيت همراه باشد ، استعداد پرخاشگري بيشتري را در آينده دارد (پترسون و همكاران ، 1967 ) . به همين ترتيب ، بازيكنان پرخاشگري هاكي – كساني كه در بازيهاي خشن خطاهاي بيشتري را مرتكب مي شوند – گلهاي بيشتري مي زنند تا بازيكنان غير پرخاشگر . در هر دوي ايم موارد ، به نظر مي رسد پرخاشگري وسيله اي است براي دستيابي به پاداشهاي خاص (Myers , 1988 : 410 ) آلبرت بندورا (1961) پيشروي نظريه يادگيري اجتماعي عقيده دارد كه پرخاشگري نه تنها از طريق تجربه ؛ بلكه با مشاهده رفتار ديگران نيز مانند بسياري از رفتارهاي اجتماعي ديگر آموخته مي شود . بندورا دو گروه كودك را انتخاب كرد و هر گروه را در معرض تماشاي يكي از دو فيلم كوتاه قرار داد . در يكي از اين فيلمها ، الگو يك فرد بزرگسال بود كه عروسكي (دلقك باد شده ) را به شيوه خشونت بار مورد ضرب و شتم قرار مي داد . در فيلم ديگر الگو به روشي غير خشونت آميز و آرام و كاملاً ساكت با عروسك بازي مي كرد . بعد از نمايش فيلم به كودكان هر دو گروه اجازه داده شد كه آزادانه در يك اتاق كه پر از اسباب بازيها از جمله عروسك مورد استفاده الگو بود ،بازي كنند . مشاهده رفتار آنان نشان داد كه كودكاني كه رفتار پرخاشگرانه و خشونت آميز مدل را ديده بودند بيشتر از گروهي كه چنين رفتاري را نديده بودند تمايل به انجام رفتار پرخاشگرانه و خشونت آميز با عروسك را داشتند . نقش رسانه ها ي گروهي و فيلمهاي تلويزيوني در آموزش پرخاشگري رسانه هاي گروهي در شكل دهي و آموزش رفتارهاي گوناگون نقش مهمي به عهده دارند . همان طوري كه در بحث از نظرية بندورا مطرح شد ، يادگيري مشاهده اي و سر مشق گيري از ديگران بخش مهمي از يادگيري هاي ما را تشكيل مي دهد . بر اساس گزارش مجله اخبار آمريكا و گزارشهاي جهان ، كودكان آمريكايي روزانه يازده ساعت با ويدئو ، تلويزيون كابلي و تلويزيونهايي كه بابت هر بار تماشا بايد براي آن پول پرداخت ، سرو كار دارند . به اين ترتيب تلويزيون ، قصه گو ، له لة نصيحت گر ، معلم و پدر و مادر بچه ها شده است . كودكان آمريكايي در دوره ابتدايي 5000 ساعت و در پايان دبيرستان 19000 ساعت به تلويزيون نگاه مي كنند و اين ارقام شگفت آور نشانگر زماني بيشتر از مدت زماني است كه آنها در كلاس درس حضور پيدا مي كنند . بر اساس تحقيق پرايل (1981 ) يك كودك آمريكايي بين 5 تا 15 سال به طور متوسط بيشتر از 13400 صحنه خشونت بار و خرابكارانه را از تلويزيون تماشا مي كند . رسانه هاي گروهي هر رو بيش از پيش فيلمهاي خشن و وحشيانه را به نمايش در مي آورند و كتاب و نوارهايي از همين مقوله را منتشر مي سازند . يافته هاي پژوهشي نشان مي دهد كه فيلمهاي سينمايي ، تلويزيوني و ويدئويي از عوامل بسيار مؤثر در كجرويها و بزهكاريهاي جوانان هستند . نمايش اعمال خشونت بار ، كشتار ، جنايت ، خون آشامي و نيز صحنه هاي هيجان انگيز در فزوني و تشديد كجرويها اثر بسزايي دارد . البته بايد توجه داشت كه همة تماشاگران به اندازه تحت تأثير فيلمهاي بد آموز قرار نمي گيرند ؛ بلكه با توجه به آموخته ها و تجربه هاي پيشين خود برداشتهاي گوناگوني دارند . هنگامي كه افراد براي تماشاي فيلم مي روند ، داراي ضميري چون " لوح سفيد " نيستند ؛ بلكه قبلاً زمينه انفعالي پيدا كرده اند كه انتخاب نوع فيلم ، خود دليل انديشة پيش ساخته آنان است . البته نقش رسانه هاي گروهي را در كم كردن پرخاشگري نمي توان ناديده گرفت . براي نمونه چنانچه عملكرد رسانه هاي گروهي به شكلي باشد كه انتظارات بيش از حدي از نظر اجتماعي و شخصي در مردم پديد آورد كه با واقعيات زندگي آنها انطباق نداشته باشد ؛ اين مسأله موجب رنجش ، تحريك پذيري و توهم خواهد شد و كوتاهترين راه براي پالايش رواني براي فرد ، پرخاشگري است . اما اگر رسانه هاي گروهي واقعيتهاي اجتماعي را عرضه كنند و راهكارهاي مقابله با ناكامي را به افراد بياموزند و بتوانند افرادي را به عنوان الگو مطرح كنند كه به خاطر شخصيت سالم و پشتكار و ويژگيهاي مثبت ديگر ، در زندگي خود موفق شده اند . مي توانند نقش مهمي را در بهسازي جامعه ايفا كنند . آيا پرخاشگري همواره زيان آور است يا فايده هايي نيز دارد ؟ بر خلاف آنچه در بادي امر به نظر مي رسد ، پرخاشگري هميشه ناپسند و زيان آور نيست ؛ بلكه اگر از حد اعتدال خارج نشود و هدف آن تسلط بر مشكلات زندگي و ترقي و تعالي و آسايش آدمي باشد ، نه تنها سودمند است ، بلكه ضرورت نيز دارد . البته اشكال بزرگي كه در اينجا وجود دارد ، اين است كه نمي توان ميان پرخاشگريهاي ناپسند و زيان آور و آنهايي كه براي زندگي ضرورت دارد و سودمند است ، حدي معين كرد و خط فاصلي كشيد . كودكي كه عليه بزرگترها سركشي مي كند پركشي مي كند پرخاشگر است ، ولي در عين حال نشان مي دهد كه انگيزه اي او را به سوي استقلال ، كه جزء ضروري و باارزش رشد است ، رهبري مي كند . بر اساس مطالعه انجام شده در برخي از ميمونها ، متوجه شده اند كه پرخاشگري در گروهي از آنها نقش مهمي در تغذيه ، توليد مثل و تعيين شيوه تسلط ايفا مي كند و قويترين و پرخاشگرترين مذكر گروه از طريق ابزار پرخاشگري ، مقام مسلط را به خود اختصاص مي دهد (ارونسون ،1369 : 173 ) . به نظر مي رسد وضع و حال رفتار آدمي نيز به همين گونه است كوششهاي بچه ميمون و كودك انسان كه از روي كنجاوي و كسب استقلال صورت مي گيرد ، گاه با پرخاشگري همراه است . پرخاشگري در مواقعي چاشني اساسي رشد كودك است و او نمي تواند بي آن ، بندهاي وابستگي خود را از ديگران (مادر يا ديگر بزرگسالان ) بگسلد و بر خود تكيه كند و به تدريج استقلال شخصي به دست بياورد . جين گودال جانورشناس انگليسي در جنگلهاي تانگانيكا مشاهده كرد كه يك شمپانزه نر بزرگ با غرور و تبختر تمام از سر لاشة جانوري كه به تازگي كشته بود كنار رفت تا ماده اي كه بچه كوچكي داشت از آن بخورد ، هيچ يك از نرهايي كه ناظر صحنه بودند ، با تمام عجز و ناله اي كه كردند ، اجازة چشيدن آن را نيز نيافتند (ولاهوس ،1357 : 140 ). رفتار شمپانزه را مي توان پرخاشگري " نوعدوستانه " ناميد . گاه از ديدگاه ديگري استدلال مي شود كه پرخاشگري عمل مفيد و لازمي است . فرويد معتقد بود كه اگر انسان براي ابراز پرخاشگري اجازه نيابد ، نيروي پرخاشگرانه انباشته شده و سرانجام به شكل خشونت مفرط و يا بيماري رواني ظاهر مي شود . كنترل پرخاشگري روان شناسي فرويد ، كليه اعمال آدمي را با دو غريزه زندگي و مرگ تحليل مي كند و مي گويد غريزه مرگ هم بايد به شكلي تخليه شود : يا به بيرون ، به صورت پرخاشگري و ديگر كشي ، و يا به درون ، به صورت اعمال خود – تخريبي و خودكشي . به همين دليل است كه نمي توان پرخاشگري را به كلي ريشه كن كرد ، حداكثر كاري كه مي شود كرد " پالايش " آن است ؛ يعني هدايت كارمايه ( انرژي ) اين غريزه در جهتي كه مورد قبول اجتماع و به سود آن باشد . مثل : مسابقات ورزشي ، فعاليتهاي سياسي و رقابتهاي سالم . به تعبير فرويد براي پالايش رواني و كنترل پرخاشگري راه حلهايي وجود دارد : صرف نيرو در فعاليتهاي بدني از قبيل بازيهاي ورزشي ، جست و خيز ، مشت زدن به كيسه بوكس و غيره . بازيهاي رقابتي راه گريزي است براي كنترل پرخاشگري ؛ اشتغال به پرخاشگري خيالي و غير مخرب . شواهد حاكي از آن است كه " خيالپردازي " دربارة پرخاشگري احساس بهتري به مردم مي دهد و حتي مي تواند منجر به كاهش موقتي در پرخاشگري گردد. اعمال پرخاشگري مستقيم ، حمله به ناكام كننده ، صدمه زدن به او ، ناراحت كردن او ، ناسزا گفتن به او و جز اينها ؛ دوري جستن از موقعيتهاي پرخاشگري ؛ براي رهايي از تنشهاي رواني ، بزرگسالان بايد فرصتهايي به دست آوردند تا مانند كودكان رفتار كنند . اين روش به آنان اين امكان را مي دهد تا مانند زماني كه در مهد كودك بوده اند ، تقريباً هر كاري را كه دوست دارند در محيط گردهمايي خود انجام دهند (بازگشت به زمان كودكي ). از خود بيگانگي انسان امروز چندي پيش ، در شهر مارليك كرج ، مردي در يك اقدام جنون آميز با به آتش كشيدن خانه اش ، خانواده يازده نفري خود را به كام مرگ فرستاد. او در وصيت نامه اي كه از خود به جاي گذاشت ، نوشته بود " ... انسانها بي احساس شده اند ، عاطفه از بين رفته و انسانها ماشيني شده اند ... " ظاهراً نويسنده اين مطلب مي خواسته است ، مفهومي را بيان كند كه جامعه شناسان به آن " از خود بيگانگي "گويند . فروغ فرخزاد با درون بيني شاعرانه خود ، ماشيني شدن ومسخ شدن تدريجي انسان امروز را در شعر " ديدار در شب " توصيف مي كند و " زنده هاي امروزي را چيزي به جز تفاله يك زنده نمي داند " و ويرژيل گئورگيو نويسندة رمان ساعت 25 مي نويسد : " وقتي كه انسان با ماشين همانند شود و هويت ماشيني پيدا كند ؛ در آن موقع ديگر انساني در پهناي زمين باقي نخواهد ماند ." " مهاتما گاندي " تمدن ماشيني را " عصر سياه " مي نامد و مي گويد : " به زعم اين تمدن ، ماديات تنها هدف زندگي است و در آن كمترين اعتنايي به معنويات نمي شود . اين تمدن اروپاييان را ديوانه مي كند و ايشان را بندة زر مي سازد ... قلب تمدن جديد " ماشين " است . منابع و مآخذ آزاد – حسين – آسيب رواني – انتشارات رشد تهران 1384 بهادري – احمد – نظريه هاي روان درماني – انتشارات باران تهران 1385 پوررجبلي – مصطفي – پرخاشگري و كودكان – انتشارات نور تهران 1384 سعيدي راد – بهمن – اختلالات رواني –انتشارات راهبرتهران1383 ستوده- هدايت الله- روان شناسي اجتماعي – انتشارات بهارتهران1385 شاملو- سعيد-سلامت رواني- انتشارات ارجمند- تهران1384 شعاري نژاد-علي اكبر- روان شناسي رشد-انتشارات ارسبادان تهران 1385 رحيميان – حوريه بانو – پرخاشگري و روشهاي درماني – انتشارات سحت –تهران 1385 دعوي نژاد – بهادر – اختلالات رفتاري- انتشارات فرهنگيان – تهران 1385 محمدي – سيد يحيي – نظريه هاي روان درماني – انتشارات سحت –تهران 1386 ي – منيره – پرخاشگري – انتشارات – تهران 1383 لطف آبادي – حسين- (1385) . روان شناسي شخصيت، تهران، انتشارات نور نوروزي- ابراهيم- (1383) پرخاشگري و راهكارهاي آن، تهران، انتشارات بهار.

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته