مبانی نظری وپیشینه تحقیق خلق و خوی کودکان

مبانی نظری وپیشینه تحقیق خلق و خوی کودکان (docx) 37 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 37 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

مبانی نظری وپیشینه تحقیق خلق و خوی کودکان فصل دوم : پيشينه‌‌ي تحقيق 2. 1- مقدمه 2. 2- تعريف خلق و خوي 2. 3- پيشينه‌ي نظري 2. 4- مؤلفه‌هاي خلق و خوي 2. 5- انواع خلق و خو 2. 6- ارزيابي خصوصيات خلقي در کودکان نوپا 2. 7- عوامل مؤثر در خلق و خو 2. 7. 1- عوامل ژنتيکي 2. 7. 2- عوامل محيطي 2. 7. 2. 1- خانواده 2. 7. 2. 2- مراحل دلبستگي از ديدگاه بولبي 2. 7. 2. 3- انواع دلبستگي 2. 7. 3- شيوه‌هاي فرزند پروري 2. 7. 3. 1- انواع شيوه‌هاي فرزند پروري 2. 7. 4- اصول انضباطي 2. 8- اختلالات و مشکلات خلقي در کودکان نوپا 2. 9- محروميت عاطفي و اثرات نگهداري کودکان در مؤسسات شبانه‌روزي فصل دوم پيشينه ي تحقيق 2. 1- مقدمه بدون شک يکي از مهمترين و موثر ترين دوران زندگي، دوران کودکي است که در آن شخصيت فرد پايه ريزي شده و شکل مي‌گيرد . امروزه اين حقيقت انکار ناپذير به اثبات رسيده است که کودکان در سنين پايين (طفوليت) فقط به توجه و مراقبت‌هاي جسماني نياز ندارند، بلکه اين توجه بايد همه ي ابعاد وجودي آنها را شامل، رشد اجتماعي، عاطفي، شخصيتي و هوشي را در بر گيرد . اين ابعاد عوامل تعيين کننده و اساسي يک انسان هستند که از دوران کودکي پايه گذاري شده و شکل مي‌گيرند . يکي از اين عوامل که شالوده ي شخصيت فرد را در بزرگسالي شکل مي‌دهد، صفات رواني ايي است که سرشت يا خلق و خو را به وجود مي‌آورد (کارتر،بريج - گوان و ارنستين دي ويس، 2004). 2. 2- تعريف خلق و خو والديني که براي اولين بار صاحب فرزند مي‌شوند، اغلب تعجب مي‌کنند از اينکه نوزاد آنها شخصيتي ويژه ي خود را دارد . وقتي صاحب فرزند دوم مي‌شوند، باز هم غالباً از مشاهده ي تفاوت‌هاي فرزند اول با فرزند دوم خود تعجب مي‌کنند . در صحت اين قبيل مشاهدات ترديدي نيست . بين نوزادان از همان نخستين هفته‌هاي زندگي، تفاوت‌هايي در سطح فعاليت، واکنش به تغييرات محيط و تحريک پذيري بر مي‌خوريم. نوزادي زياد گريه مي‌کند و ديگري خيلي کم. يکي در برابر هر صدايي واکنش نشان مي‌دهد و ديگري به همه ي صداها، بجز بلند ترين آنها بي اعتناست . اين خصوصيات شخصيتي وابسته به خلق، را خلق و خو ناميده اند (کورنر، 1973 به نقل از هيلگارد،1384). وندرزندن (ترجمه‌ي گنجي، 1385) خلق و خو را مجموعه تمايلات و ويژگي‌هاي ذاتي که اساس رفتار را تشکيل مي‌دهد، تعريف کرده اند . در واقع خلق و خو به آن ويژگي‌هاي روان شناختي، گفته مي‌شود که از فرايندهاي فيزيولوژيکي ارثي، سرچشمه مي‌گيرند، بنابر اين خلق و خو به تحريک پذيري هر روز مغز، دستگاه عصبي خود مختار، دستگاه درون ريز فرد مربوط مي‌شود (ريو،2000). محققان اعتقاد دارند که خلق و خو، کيفيتي است که در ميان افراد مختلف متفاوت مي‌باشد و بر اساس گذشت زمان و شرايط تعديل شده و به ثبات مي‌رسد و تحت کنترل ژنتيکي مي‌باشد که از همان اوايل زندگي خود را نشان مي‌دهد (کلارک - استوارت، آلسون، فيتزيک، گلدبرگ، 2000). در واقع اگر سبک‌هاي هيجاني کودکان در طول زندگي آنها ثابت نبود، به سختي مي‌توانستيم بگوييم که خلق و خو واقعاً وجود دارد . در واقع يافته‌هاي متعدد از ثبات خلق و خو، حمايت مي‌کند . البته در دوران نوباوگي خلق و خو، ثبات بسيار کمي دارد، زيرا بارشد مغز و مراقبت‌هاي دلسوزانه، رفتارهاي اوليه به سرعت تغيير مي‌کند اما وقتي نوباوگان در تنظيم هيجان‌هاي خود پيشرفت مي‌کنند، بسياري از آنها که تند خو و تحريک پذير به نظر مي‌رسيدند، آرام مي‌شوند و در نتيجه پيش بيني بلند مدت سرشت از سال دوم زندگي به بعد امکان پذير مي‌شوند، زماني که شيوه‌هاي پاسخدهي، بهتر تثبيت شده باشند (کاسپي، 1998 ؛ لمري و همکاران، 1999 به نقل از برک، 2001). 2. 3- پيشينه ي نظري به اعتقاد فرويد، که شالوده ي شخصيت فرد در 5 سالگي ريخته مي‌شود . نيم قرن بعد اريک اريکسون (1963) نظريه ي فرويد را اصلاح کرد. او نيز مانند فرويد نتيجه گرفت که رويدادهاي اوايل کودکي تأثير دايمي بر شخصيت بزرگسال دارند اما اريکسون بر خلاف فرويد معتقد بود که شخصيت در طول عمر به رشد خود ادامه مي‌دهد . اريکسون بر اساس کار‌هاي قبلي فرويد، نظريه رشد شخصيت مرحله اي را به وجود آورد (ويتن، 1950). نظريه‌ي اريکسون درباره ي رشد و شخصيت کودک نوباوه : 1- اعتماد در برابر بي اعتمادي : اريکسون نظريه ي فرويد را که سال اول را مرحله‌ي دهاني ناميده بود و ارضاي نياز کودک به غذا و تحريک دهاني را حياتي مي‌دانست را پذيرفت، ولي ديدگاه فرويد را گسترش داد و تکميل کرد . اريکسون معتقد بود که پيامد قابل توجه به کميت غذا يا تحريک دهاني بستگي ندارد، بلکه به کيفيت رفتار والدين (مراقبان ) بستگي دارد . اريکسون تصديق کرد که هيچ مادري نمي تواند به طور کامل نيازهاي فرزندش را بر آورده کند . عوامل متعددي بر پاسخدهي مادر تأثير مي‌گذارند . احساس خشنودي، شرايط موجود زندگي و شيوه‌هاي فرزند پروري که از لحاظ فرهنگي ارزشمندند . اما وقتي توازن پرستاري، دلسوزانه و محبت آميز باشد، تعارض رواني سال اول زندگي به صورت مثبت حل مي‌شود . نوباوه خوشبين، انتظار دارد که دنيا خوب و ارضاء کننده باشد، بنابراين با اطمينان کامل به خود جرأت مي‌دهد و آن را کاوش مي‌کند . کودک بدبين نمي تواند روي مهرباني ديگران حساب کند . بنابراين با کناره گيري از افراد و شرايط پيرامونش از خود محافظت مي‌کند (برک، 2001) . 2- خودمختاري در برابر شرم و ترديد : مرحله ي دوم اريکسون، سال دوم و سوم زندگي را در بر مي‌گيرند، زماني که والدين آموزش توالت رفتن را آغاز مي‌کنند و مي‌کوشند کودک را سامان دهند . کودک بايد مقداري مسئوليت را براي تغذيه شدن، لباس پوشيدن و حمام کردن بر عهده بگيرد . اگر همه چيز خوب پيش رود، کودک احساس خود بسندگي خواهد کرد . اما اگر والدين از تلاش‌هاي کودک راضي نباشند و مرتباً بين والد و کودک تعارض وجود داشته باشد، کودک احساس شرم و ترديد نسبت به خود را پرورش خواهد داد (وتين، 1950) . اگر کودکان بدون اعتماد کافي به والدين و احساس فرديت سالم، چند سال اول را پشت سر بگذارند، زمينه ي مشکلات ناسازگاري، آماده مي‌شود . بزرگسالاني که در برقراري روابط صميمانه با ديگران مشکلاتي دارند، بيش از حد به ديگران وابسته هستند، يا همواره به توانايي خود براي با چالش‌هاي جديد ترديد دارند، کساني هستند که در دوران نوباوگي و نوپايي نتوانسته اند بر تکاليف اعتماد در خود مختاري کاملاً مسلط شوند (برک، 2001). 2. 4- مولفه‌هاي خلق و خو : بر اساس مطالعات طولي (توماس وچس، 1986 به نقل از هوک، 1999) ويژگي‌هاي متمايزي وجود دارند که بلا فاصله بعد از تولد قابل مشاهده اند . ويژگي‌هاي خلق و خويي کودکان، مستقل از يکديگر بوده و با همديگر متفاوت است. اين امر بدين مفهوم است که در هر مقوله اي ويژگي‌هاي خلق و خويي کودکي معين ممکن است در هر جايي در يک محدوده خاص قرار گيرد . فهرست مقوله‌هاي مزبور بدين قرار است . 1- سطح تقلا: برخي از کودکان ظاهراً در پيرامون خود خيلي حرکت نمي کنند روي بدن آنان در وقت خواب مي‌تواند پوشيده بماند و حتي هنگامي که بيدار مي‌شوند پوشيده مي‌ماند . از سويي ديگر کودکاني هستند که تحرک زيادي دارند و ظاهراً‌ آرام ندارند . 2- نظم : بعضي کودکان در دومين يا سومين هفته زندگي به برنامه نسبتاً منطقي خود مي‌گيرند . ظاهراً آنان در اوقات منظمي گرسنه مي‌شوند و با الگوي معيني مي‌خوابند ولي بعضي ديگر رفتارهاي غير قابل پيش بيني دارند . 3- ميل يابي ميلي: که در ابتدا اکثر قريب به اتفاق تجربياتي که کودکان کسب مي‌کنند جديد است و اين مقوله به نوع پاسخ آغازين کودک در برابر موقعيت‌هاي جديد اشاره دارد . 4. سازگاري و انطباق پذيري با تغييرات : وقتي امور عادي به طريقي دستخوش تغيير مي‌شود، برخي از کودکان بدون هيچ کوشش آشکاري خود را با تغييرات تطبيق مي‌دهند ولي بعضي کودکان به زمان کافي و شيوه‌هاي تدريجي نياز دارند تا با هر گونه شرايط انطباق يا بند 5- منفي يا مثبت بودن : کودکان مثبت همين که طرز لبخند زدن و غان غون کردن را ياد مي‌گيرند بيشتر اوقات نيز اين رفتارها را بروز مي‌دهند . کودکان منفي نسبتاً و بيشتر اوقات رفتارهايي نظير ناآرامي کردن و گريه کردن را بروز مي‌دهند . 6- شدت ابراز احساسات: اين مقوله بيان گر آن انرژي است که به کمک آن رفتارهاي گوناگون بروز مي‌کند . يک کودک ممکن است از لحاظ بروز شادي يا عصبانيت داراي شدت عمل باشد مثلاً يک کودک اولين باري که طعم هويج را مي‌چشد آن را تف مي‌کند . کودک ديگري با خلق و خوي نرمتر هويج‌هايي را که نمي خواهد از گوشه لبش بيرون مي‌ريزد . 7- حواسپرتي: برخي از کودکان حتي اگر حساس باشند به غذا خوردن يا ساير اعمال خود در مجاورت سر و صدا ادامه مي‌دهند و حواس آنان به راحتي پرت نمي شود ولي کودکان حواسپرت به اولين سر و صدا يا منظره جالب توجه مي‌کنند . 8- سطح استانه ي حسي : برخي از کودکان در سر و صدا مي‌توانند بخوابند يا زماني که برق روشن است به خوابيدن ادامه مي‌دهند سطح استانه ي حسي اين کودکان بالاست . کودکان نوع دوم در برابر سروصدا حرکات يا نور بيدار مي‌شوند و ممکن است به دليل خيس بودن يا سر و صدا با ناراحتي جيغ بکشند . 9- غريبگي کردن : يکي از معمولترين ترس‌هاي نيمه ي دوم سال اول زندگي، معمولاً اضطراب در رويايي با غريبه‌ها ناميده مي‌شود کودک 8 ماهه، وقتي به غريبه‌ها مي‌رسد بغض مي‌کند و نگاهي به مادرش مي‌اندازد و گريه سر مي‌دهد و به اين طريق، اضطرابش را نشان مي‌دهد، برخي از کودکان در مواجهه با غريبه ابتدا ناراحتي مي‌شوند ولي با شرايط سازگار مي‌شوند ولي برخي ديگري واکنش‌هاي شديدي از خود نشان داده و به راحتي آرام نمي شوند . الگوي ديگري که توسط ماري روت بات و جيمز مورو1990، به نقل از برک 2001) ابداع شده است اين الگو، ابعاد توماس و چس و ساير پژوهشگران را که همپوش هستند، ترکيب مي‌کند براي مثال حواسپرستي و «فراخناي توجه و استقامت» به صورت دو انتهاي متضاد يک پيوستار در نظر گرفته شده اند و صرفاً فراخناي توجه / استقامت» ناميده شده است . روت بارت و مورو ابعاد ديگري را نيز گنجانيده اند که توماس وچس آن را مشخص نکرده اند مانند «رنجوري تند خو» که برخودگرداني هيجاني تأکيد دارد . ابعادي که روت بارت و مورو در مورد ويژگي‌هاي خلق و خو ذکر شده اند شامل : سطح فعاليت، نظم فراخناي توجه / استقامت، رنجوري توأم با ترس، رنجوري تندخو و عاطفه ي مثبت مي‌باشد . 2. 5- انواع خلق وخو توماس وچس (1997)، از اولين کساني بودند که مطالعات درباره ي خلق و خو را آغاز کردند . آنان کشف کردند که نوزادان از همان ابتدا فرديت خود را نشان مي‌دهد، يعني از نظر رفتار يا شخصيت با والدين خود کاملاً تفاوت دارند . توماس خلق را عنصري به حساب مي‌آورد که سبک رفتار را نشان مي‌دهد . به نظر او تيپ‌هاي مختلف از لحاظ خصوصيات خلقي وجود دارد . الف) در درجه ي اول، کودکان دشوار که به طور دايم نق مي‌زنند و گريه مي‌کنند، ناراحتي‌هاي شديد به وجود مي‌آورند، غذاهاي جديد را پس مي‌زنند، به هنگام شسته شدن صورت زوزه مي‌کشند و مخالفت مي‌کنند، به هنگام خوابيدن و غذا خوردن، اذيت مي‌کنند و به راحتي آرام نمي شوند . ب) نوزادان کند که سطح فعاليت آنها پايين است، به کندي سازگار مي‌شوند، تمايل دارند محصور شوند، بيشتر طبع منفي دارند و وقتي با موقعيتي تازه روبه رو مي‌شوند محتاطانه عمل مي‌کنند . ج) و آخرين گروه نوزادان آسان که معمولاً طبع شاد و خوشحال دارند و با موقعيت‌ها، غذا‌ها و اشخاص نااشنا زود سازگار مي‌شوند . در مجموع 10 درصد نوزادان دشوار، 15 درصد آنان کند و 40 درصد ديگر آسان هستند . 35 درصد بقيه ترکيبي از اين ويژگي‌ها را دارند و به آساني در يک طبقه جاي نمي گيرند (وندرزندن، ترجمه گنجي، 1385) . ريو،(2000) کودکان را از لحاظ خصوصيات خلقي به دو دسته ي، بازداري شده و بازداري نشده تقسيم بندي مي‌کند . هنگامي که کودکان را در موقعيت‌هاي ناآشنايي قرار مي‌دهند، برخي به طور طبيعي ساکت و خود دارند، در حالي که برخي به طور خود انگيخته و با خود داري کم عمل مي‌کنند . کودکان ساکت و خود دار خلق و خوي بازداري شده دارند، در حالي که کودکان، خود انگيخته و ناخوددار خلق و خوي بازداري شده دارند . 2 .6- ارزيابي خصوصيات خلقي در کودکان نوپا معمولاً خلق و خو را با يکي از اين سه روش ارزيابي مي‌کنند، مصاحبه با والدين و دادن پرسشنامه به آنها، ارزيابي‌هاي رفتاري توسط دکترها، پرستارها، يا مراقبت کنندگاني که کودک را خوب مي‌شناسند ؛ يا از طريق مشاهده ي مستقيم به وسيله ي پژوهشگران علت اينکه بر گزارش‌هاي والدين، تأکيد مي‌شود اين است که آنها آگاهي عميقي در مورد فرزند خود دارند . در عين حال از اين گزارش‌ها به خاطر سوء گيري و ذهني بودنشان انتقاد شده است ولي با وجود اين ارزيابيهاي والدين تا اندازه اي با مشاهدات رفتار کودکان همبستگي داشته است (روت بارت و تبيس، 1998) به نقل از برگا، 200). الکساندر توماس و استلاچي 1977، به نقل از ماسن، ترجمه‌ي ياسايي، 1380) نيز که اولين کساني بودند که مطالعه درباره ي خلق و خوي کودک را آغاز کردند و از مطالعات موثر آنان به طور گسترده اي استفاده مي‌شود آنان با نمونه اي از مادران هر سه ماه يکبار تا دو سالگي فرزندانشان مصاحبه‌هاي مفصلي ترتيب دادند و سپس تا هفت سالگي آنان مصاحبه را به دفعات کمتر ادامه دادند خصوصياتي که از مصاحبه‌ها بدست آمد، همان‌هايي بود که والدين از آن آگاهي داشتند مثل ميزان فعاليت، بد اخلاقي، محدوده توجه، هوشمندي و ...). کلارک – استوارت، آلسون، فيتزيک و گلدبرگ (2000) معيار جديدي براي ارزيابي خلق و خوي کودکان با عنوان ارزيابي تصويري خلق و خو (PAT) با استفاده از اطلاعاتي درباره کيفيات روان سنجي بر مبناي نتايج مطالعات انجام شده بر روي 132 مادر و کودک تهيه کرده اند . زمانيکه کودکان به سن 5 ماهگي و بار ديگر به سن 30 ماهگي مي‌رسيدند مادرانشان پرسشنامه ي ارزيابي رفتاري داراي 10 آيتم شامل رويدادهاي مختلف نظير غذا خوردن، صورت شستن، لباس پوشيدن و ... مي‌باشد را پر مي‌کنند . اين پرسشنامه خلق و خوي کودک را در 4 زمينه ي خلق و خوي منفي، کندي سازگاري با تغييرات، نزديک شدن به غريبه و شدت ابراز احساسات مي‌سنجيد . علاوه بر اين پرسشنامه ليست تطبيق رفتارهاي اجتماعي (ASBI) نيز در 24 و 36 ماهگي کودک تکميل مي‌شود . اين معيار همچنين برخي از خصوصيات والدين مانند سازگاري، برون گرايي و روان رنجور خويي را هم مي‌سنجد . اين محققان همبستگي بين چهار معيار خلق و خو و ساير رفتارهاي کودک را محاسبه کردند و همچنين گزارشات والدين را که تا چه اندازه تحت تأثير خصوصيات خود آنان مي‌باشد را مورد بررسي قرار دادند نتايج پژوهش نشان داد که اين تکنيک براي سنجش خلق و خوي کودکان بسيار مورد و نويد بخش است . 2 . 7- عوامل موثر در خلق و خو در خلق و خو و شخصيت دو دسته عوامل ژنتيکي و محيطي دخالت دارند : 2 . 7 . 1- عوامل ژنتيکي محققان اعتقاد دارند که خلق و خو کيفيتي است که در ميان افراد مختلف، متفاوت مي‌باشد و بر اساس گذشت زمان تعديل شده و به ثبات مي‌رسد و تحت کنترل ژنتيکي مي‌باشد و از همان اوايل زندگي خود را نشان مي‌دهد ( کلارک، استورات، آلسون، فيتزيک و گلدبرگ 2000) . نزديک به نيم قرن رفتارگرايي و روان کاوي به جنبه‌هاي ارثي رفتار توجهي نکرده اند با اين همه چهل سال پيش متخصصان و محققان بر اثر توارث بر تفاوت‌هاي موجود در رفتار انسان توجه بيشتري داشته اند . اين تجديد علاقه به توارث دو علت اصلي دارد : 1) کشف‌هاي تازه در ميکرو بيولوژي و ژنتيک و 2) اندازه گيري‌هاي دقيق و معتبر از روابط علي بين تجربه‌هاي فرد و رفتار او و مسأله ناشي از آن براي علوم اجتماعي (وندرزندن، ترجمه گنجي، 1385). بيشتر تئوري‌هاي مربوط به خلق و خو يک زمينه ي زيستي را براي رفتار کردن پيشنهاد کرده اند و روش‌هاي ژنتيک رفتاري که در مطالعات فرزند خواندگي استفاده شده است تفاوت‌هاي فردي در خلق و خو را از همان دوران نوزادي و کودکي نشان مي‌دهند ( سودنيو، 2005) . پژوهش‌ها نشان مي‌دهد که دوقلوهاي يک تخمکي از نظر صفات سرشتي و شخصيتي، بيشتر از دوقلوهاي دو تخمکي شباهت دارند . (ديلالا، کاگان، ورزنيک 1994؛ امد و همکاران 1992؛ گلد اسميت، باس و دلمري، 1977 به نقل از برک، 2001). در تحقيقي (گامان و همکارانش به مدت 8 سال، بازداري رفتار 41 کودک را مطالعه کردند . آنها کشف کردند که بين 10 تا 15 درصد اين کودکان، ظاهراً آمادگي زيستي ذاتي براي ترس شديد از اشخاص، رويدادها و حتي اشيايي که با آنها آشنايي نداشتند (مثل اسباب بازي‌ها ) برخوردار بودند . اين کودکان در مقابل استرس، واکنش‌هاي فيزيولوژيک شديدي نشان مي‌دادند مثل انبساط مردمک، افزايش تعداد ضربان قلب و مقدار کورتيزول . با اين همه علايم نشان مي‌داد که دستگاه عصبي به شدت فعال است همچنين در تحقيق‌هاي ديگر کشف شده است که والدين زيستي کمرو معمولاً کودکان کمرو به وجود مي‌آورند و اين کمرويي، حتي اگر آنها از طرف والدين کاملاً اجتماعي به فرزند خواندگي پذيرفته شوند باقي مي‌ماند . (وندر زندن، ترجمه گنجي 1385) . 2 . 7 . 2 – عوامل محيطي : گرچه تأثيرات ژنتيکي بر روي خلق و خو موثر است ولي هيچ تحقيقي نشان نداده است که نوباوگان سبک‌هاي هيجاني خود را بدون حمايت محيط حفظ مي‌کنند در عوض وراثت و محيط معمولاً به کمک هم ثبات سرشت يا خلق و خو را تقويت مي‌کنند . (برک 2001). توماس و استلاچس، 1977؛ به نقل از جليلي، 1374) دريافتند که گرچه خلق و خو مهمترين عاملي است که احتمال دچار شدن کودک را به مشکلات رواني يا مصون ماندن از عوارض استرس زاي زندگي افزايش مي‌دهد ولي روش‌هاي تربيتي مي‌تواند به مقدار زيادي سبک‌هاي هيجاني را تغيير دهد. بسياري از دانشمندان علوم اجتماعي در آمريکا به اين باور رسيده اند که خصوصيات مهم انسان و تفاوت‌هاي آشکار بين هوش بزرگسالان، موفقيت‌هاي اقتصادي و شخصيت انسان تحت تأثير تجربه ي اجتماعي است و نه عوامل زيست شناختي از اين رو نظريه پردازاني که در دوران بين دو جنگ جهاني به نوزادان پرداختند بر کنش متقابل بين مادر و نوزاد توجه داشتند . (ماسن، ترجمه ياسايي 1380). بنابراين با توجه به مشکلاتي که در مطالعه ي نقش وراثت و محيط به چشم مي‌خورد، نمي توان گفت که حتي آمادگي خصلتهايي نظير درون گرايي، برون گرايي، پرخاشگري و غيره از طريق وراثت منتقل مي‌شود. بدين ترتيب لازم است براي يافتن انگيزه‌هاي رفتار هرچه بيشتر به عوامل اجتماعي و خانوادگي توجه کنيم شکي نيست که پاره اي از خصوصيات انسان‌ها از طريق وراثت منتقل مي‌شود، ليکن عوامل محيطي نيز در شکل دادن و شکوفا ساختن هر نوع استعداد و ويژگي‌هاي شخصيتي سهم بسزايي دارند . (احدي، بني جمالي، 1380). 2 . 7 . 2 . 1- خانواده : يکي از مهمترين عوامل محيطي خانواده مي‌باشد که کودک در آن از کيفيت روابط انساني آگاهي پيدا مي‌کند . هر يک از اعضاي خانواده به نحوي بر رفتار و به طور کلي شخصيت و منش کودک تأثير مي‌گذارند و رشد کودک در زمان پس از تولد مخصوصاً تا 3 سالگي پايه و اساس زندگي آينده او محسوب مي‌شود . (نجاتي، 1376 ). و حتي بعضي از روان شناسان عقيده داند که تنها تجارب چند سال اول زندگي کودک شخصيت او را شکل مي‌دهد و تجارب بعدي در اساس اين شکل پذيري تغيير چنداني نمي تواند ايجاد کند . (احدي و بني جمالي، 1380). تأثير متقابل رفتار پدر و مادر در خلق و خوي کودک اصل مهمي در رشد است که به آن اصل دو سويه مي‌گويند، به موجب اين اصل رابطه فرزند و مادر دوسويه است. والدين در کودکان تأثير مي‌گذارند و کودکان نيز در رفتار والدين تأثير مي‌گذارند به عبارت ديگر رشد کودکان محصول کنش متقابل بين خصوصيات خودشان و افرادي است که با آنان سروکار دارند . (ماسن، ترجمه ياسايي 1380) . از آنجا که مادر نخستين مراقب کودک است و مراحل رشد، تأثير قطعي بر شخصيت انسان دارد و چون بسياري از مشکلات روان شناختي ريشه در اي تعامل دارد، تعامل بين مادر و فرزند مورد توجه خاص بوده است . تعامل بين مادر و فرزند از لحظه‌هاي پس از تولد و در واقع حتي پيش از آن، شروع مي‌شود از همين زمان هم مادر و فرزند به تماس بلا فاصله نياز دارد و مقدار اين تماس مي‌تواند در کيفيت رابطه ي آنها موثر باشد (اوکانر و همکاران، 1980به نقل از عليزاده، 1380). اهميت مادر براي کودک تنها در رفع نيازهاي او خلاصه نمي شود بلکه همه ي احساس امنيت کودک وابسته به وجود مادر است اولين احساس رضايت در نتيجه ي مکيرن حاصل مي‌شود . شير دارن مادر، پيوندي عميق بين کودک و مادر به وجود مي‌آورد و موجب رضايت خاطر مادر و احساس امنيت و رضايت کودک مي‌شود و در رسيدن به اعتماد اساسي که مورد نظر اريکسون است به کودک کمک مي‌کند (سيف، کديور، کرمي نوري و لطف آبادي، 1370) . مادران معمولاً واکنش‌هاي عاطفي گوناگوني نسبت به نوزادان خود نشان مي‌دهند : برخي احساس عشقي بزرگ و برخي احساس بي تفاوتي مي‌کنند (رابسون و کومار، 1980، به نقل از عليزاده، 1380)‌و اگر چه اين احساس بي تفاوتي پس از چند روز از بين مي‌رود ولي شکل گيري عشق و محبت در مادر، به رغم ژنتيکي و فطري بودن آن، مستلزم تماس با فرزند است . يعني اگر مادر با فرزند خود تماس برقرار نکند، اين عشق و علاقه شکوفا نخواهد شد . (اسلاکين، 1986 به نقل از عليزاده، 1380). از آزمايش کوهن و ترونيک، 1983 به نقل از عليزاده، 1380)، مي‌توان به گوشه‌اي از چگونگي تعامل مادر – فرزند پي برد در اين آزمايش معلوم شد که اگر ارتباط اوليه هر کدام از دو طرف به نوعي منفي باشد بدون توجه به اينکه چه کسي آغاز کننده بوده است يک چرخه ي ارتباطي تشکيل مي‌شود . مطابق تحقيقات ولف و اسپينر به نقل از سيف، کديور، کرمي و لطف آبادي،1370) در صورتي که کودک به طور مستمر عشق و علاقه مادر را دريافت نکند، حتي واکنش‌هاي بسيار طبيعي عاطفي نيز به موقع بروز نمي کند براي مثال در فاصله ي سني سه تا شش ماهگي، واکنش‌هاي طبيعي خنده در کودک ديده مي‌شود اما اگر فعاليت‌هاي مادرانه ناکافي باشد، اين واکنش طبيعي نيز بروز نمي کند . تحقيقات مارگارت ريبل نيز نشان مي‌دهد که واکنش کودکان نسبت به توجه ي ناکافي مادر به صورت پريدگي رنگ و از دست دادن شادابي طبيعي، تنفس نامنظم و حتي ناراحتي‌هاي معده و روده که منجر به اسهال و استفراغ در کودک مي‌شود ظاهر مي‌گردد . (سيف، کديور، کرمي و لطف آبادي، 1370) نتيجه ي اين ارتباطات و کنش متقابل بين مادر و کودک ايجاد يک نوع وابستگي عاطفي به مادر است . کنش اين وابستگي ايجاد امنيت رواني مي‌کند . (ماسن، ترجمه ياسايي 1380). دلبستگي و وابستگي پيوند يا گروه‌هاي هيجاني پايدار بين دو نفر است به طوري که يکي از طرفين کوشش مي‌کند نزديکي يا مجاورت با موضوع دلبستگي را حفظ کرده و به گونه اي عمل کند تا مطمئن شود که ارتباط ادامه مي‌يابد. بالبي، (1969)، معتقد است که اين گره‌هاي هيجاني متقابل که منجر به نزديکي مادر و کودک مي‌گردند، نخستين تجليات دلبستگي محسوب مي‌شوند دلبستگي نگهدارنده‌ي نزديکي متقابل بين دو فرد در تمام مراحل زندگي است ( خانجاني، 1384) . علايم وابستگي کودک به پرستارش در سه پديده مشهود است : اول اينکه يک تکيه گاه بهتر از هر کس ديگري مي‌تواند کودک را آرام کند . دوم اينکه براي بازي يا حرف زدن بيش از هر کس ديگري به سراغ تکيه گاهشان مي‌روند و سرانجام اينکه کودکان در حضور تکيه گاه کمتر مي‌ترسند تا در غياب او . روان شناسان معتقدند که کودکان پس از اولين سال تولد طرحواره يا الگوي دروني فعالي از خود و ارتباط آن با تکيه گاه وابستگي مي‌سازند . اين طرحواره سبب مي‌شود که کودک احساس امنيت بيشتري کند زيرا کودک مي‌داند که تکيه گاه وابستگي او حتي اگر هم حضور نداشته باشد در دسترس است (ماسن، ترجمه ياسايي، 1380) . 2. 7. 2 . 2- مراحل دلبستگي از ديدگاه بولبي مرحله ي اول، واکنش‌هاي نامتمايز در برابر انسان‌ها : اين مرحله که از تولد تا 3 ماهگي مي‌باشد کودکان واکنش‌هاي گوناگوني در برابر مردم نشان مي‌دهند اما اين واکنش‌ها انتخابي است. کودکان بيد رنگ پس از تولد علاقه دارند که به صداهاي انساني گوش فرا دهند و به چهره ي انسان بنگرند در طول سه هفته اول زندگي نوزادان گاهي با چشمان بسته تبسم مي‌کنند و در حدود 3 هفتگي با صداي انسان شروع به تبسم مي‌کنند ولي عميق ترين لبخند در حدود 5 هفتگي ظاهر مي‌شود در واقع تا حدود 3 هفتگي با صداي انسان شروع به تبسم مي‌کنند ولي عميق ترين لبخند در حدود 5 هفتگي ظاهر مي‌شود در واقع تا حدود 3 ماهگي لبخند‌هاي کودک نماينده ي هيچ سليقه و ترجيح شخصي نيست از نظر بولبي لبخند باعث پيشبرد پيوستگي مي‌شود زيرا موجب تداوم در نزديکي پرستار به کودک مي‌گردد . مرحله‌ي دوم، تمرکز بر روي افراد آشنا از 3 تا 6 ماهگي تقريباً در 3 ماهگي رفتار کودک دگرگون مي‌شود و واکنش‌هاي اجتماعي کودک انتخابي تر مي‌گردد بين 3 تا 6 ماهگي کودکان به تدريج لبخند خود را به افراد آشنا محدود مي‌کنند و دو يا سه نفر و يکي را به طور ويژه ترجيح مي‌دهند به نظر مي‌رسد که کودکان نيرومند ترين پيوستگي را با شخصي پيدا مي‌کنند که براي واکنش به نشانه‌هاي آنان گوش بزنگ بوده است و يا خشنود کننده ترين روابط دو سويه را با آنان داشته است . مرحله‌ي سوم، تقرب جويي فعال : که از شش ماهگي تا سه سالگي طول مي‌کشد کودکان توجه عميق به حضور فرد مورد پيوستگي نشان مي‌دهند و اغلب هنگامي که او بخواهد آنان را ترک گويد مي‌گريند . در حدود 7 ماهگي کودکان مي‌توانند بخزند و به طور فعال والد خود را در حال راه رفتن تعقيب کنند در جريان اين مرحله پيوستگي به صورت فزاينده اي شديد و انحصاري مي‌شود شدت پيوستگي کودک در آن هنگام که او به دليل رفتن والد شروع به گريه مي‌کند مشاهده مي‌شود که به آن اضطراب جدايي مي‌گويند در حدود 7 يا 8، ماهگي کودک ترس از بيگانگان را ابراز مي‌کند اين واکنش از يک احتياط خفيف تا گريه‌هاي شديد به محض ديدن يک فرد بيگانه متفاوت است . مرحله‌ي چهارم، رفتار شراکتي : که از سه سالگي تا پايان کودکي به طول مي‌انجامد در اين دوره کودک سه ساله تا حدي برنامه‌هاي والدين خود را درک مي‌کند و در حاليکه والد دور است مي‌تواند رفتار او را مجسم کند در نتيجه کودک راحتر به والد خود اجازه مي‌دهد که دور شود (گرين، ترجمه فدايي، 1382). 2 . 7 . 2 .3- انواع دلبستگي برک، (2001، به نقل از سيد محمدي دلبستگي را به 4 دسته زير تقسيم مي‌کند : 1- دلبستگي ايمن: اين نوباوگان از واحد خود به عنوان پايگاهي امن براي کاويدن محيط استفاده مي‌کنند وقتي آنها تنها مي‌مانند ممکن است گريه کنند يا نکته، اما وقتي گريه کنند به علت غيبت والدين است وقتي والد بر مي‌گردد، فعالانه تماس با او را مي‌جويند و گريه ي آنها فوراً کاهش مي‌يابد . 2- دلبستگي دوري جو : اين نوبادگان هنگام حضور والد خود نسبت به او بي اعتنا هستند اما وقتي والد آنها را ترک مي‌کند، معمولاً ناراحت مي‌شوند و به فرد غريبه، خيلي شبيه والد خود واکنش نشان مي‌دهد هنگام پيوند مجرد آنها از استقبال والد خود دوري مي‌جويند يا در اين زمينه کند هستند . 3- دلستگي مقاوم: اين نوباوگان، قبل از جدايي، نزديکي به والد را مي‌جويند و اغلب به کاويدن محيط نمي پردازند وقتي والد آنها بر مي‌گردد، خشم، رفتار خصمانه و گاهي کتک زدن نشان مي‌دهند خيلي از آنها حتي بعد از بلند کردن به گريه ادامه مي‌دهند و نمي توان به راحتي آنها را آرام کرد . 4- دلبستگي آشفته – سردرگم : اين الگو بيشترين نا امني را نشان مي‌دهد اين نوباوگان هنگام پيوند مجدد انواع رفتارهاي سر در گم و متضاد را نشان مي‌دهند براي مثال در حالي که والد آنها را بغل کرده است به جاي ديگري نگاه مي‌کنند يا با نگاه بي روح و افسرده به او نزديک مي‌شوند . تعدادي از آنها بعد از آرام شدن، به طور غير منتظره اي گريه مي‌کنند يا ژستهاي عجيب و غريب و خشک مي‌گيرند(برک، 2001) . و ورث و همکاران، به نقل وندرزندن، ترجمه گنجي، 1385) براي درک کيفيت دلبستگي در رابطه ي والدين فرزند روشي تحت عنوان موقعيت ن آشنا فراهم آورده اند که شامل يک سري، هشت موقعيتي است که کودکان را در سالن بازي که قبلاً آن را نديده اند مورد مشاهده قرار مي‌دهند و به کودکان اجازه مي‌دهند درباره ي اسباب بازي‌ها به کنجکاوي بپردازند و در حضور و غياب مادر خود با يک بزرگسال ارتباط برقرار کنند . اين روان شناسان در جريان تحقيق خود تفاوتهاي رفتاري کودکان، مخصوصاً شيوه‌هاي واکنش آنها را در مقابل بازگشت مادران خود مورد توجه قرار داده است تقريباً 60 درصد کودکان از لحظه اي که مي‌توانستند در محيط کنجکاوي کنند مادر براي عقب نشيني آنها ارزش اساسي داشت و منبع قوت قلب بود وقتي مادران اتاق را ترک مي‌کردند بلافاصله باز مي‌گشتند و به گرمي استقبال مي‌کردند و کمتر عصباني مي‌شدند که و ورث اين گروه از کودکان را کودکاني که دلبستگي آرام بخشش پيدا کرده اند ناميده است . تقريباً ده درصد از کودکان نمي خواستند مادر خود را به هنگام بازگشت ببينند که آنان را گروه کودکان فراري ناميد و تقريباً 20 درصد از کنجکاوي در محيط تازه اجتناب مي‌کردند و از مادر آويزان مي‌شدند و خود را از شخص بيگانه پنهان مي‌کردند با اين همه در بازگشت، در تمايل داشتند با او تماس بدني داشته باشند و در همين حال به گريه کردن، وول خوردن و پس زدن مادر ادامه بدهند اين گروه از کودکان، کودکان دو سوگرا ناميده شدند. 2 . 7. 3- شيوه‌هاي فرزند پروري هر چند کودک انسان تمايل فطري براي دلبستگي به ديگران دارد اما اينکه به کداميک از والدين وابسته شود و نيز شدت و کيفيت دلبستگي تا حد زيادي بستگي به رابطه ي فردي والدين با کودک دارد . در اين ميان رابطه ي پدر و مادر نقش مهمي در شکل گيري شخصيت و خلق و خوي کودک دارد همان طور که توجه بيش از اندازه به کودک باعث متکي شدن و عدم رشد استقلال در کودک مي‌شود طرد کودک و عدم توجه به او نيز براي کودک خطرناک و دردناک است . عدم توجه مادر به کودک مي‌تواند اختلالات مختلف رواني براي کودک به بار بياورد . از همان ابتدا مشاهده مي‌شود که کودک به شدت گريه مي‌کند، عصباني مي‌شود و شير نمي خورند در نتيجه کودک نسبت به محيطي که در آن زندگي مي‌کند احساس امنيت نمي کند از سوي ديگر حمايت بيش از اندازه از کودک نيز او را خجول مي‌سازد و رشد هيجاني را در او به تأخير مي‌اندازد (سيف، کديور، کرمي و لطف آبادي، 1370). 2. 7. 3. 1- انواع شيوه‌هاي فرزند پروري را مي‌توان، به پنج دسته تقسيم کرد : 1- نظارت و سرپرستي شديد: که موجب وابستگي بيش از حد کودک به والدين مي‌شود گرچه توجه، مهرباني و کمک به کودک امري ضروري است ولي بايد متوجه بود که اين امر آن چنان شکل افراطي به خود نگيرد که موجب وابستگي عاطفي شديد وي به ديگران و در نتيجه عدم توانايي در دستيابي به استقلال گردد . 2- گذشت و مدارگري : اين گونه رفتار کاملاً ضد نظارت و سرپرستي شديد است و به جاي محدوديت، اختيار و آزادي فراوان را براي کودک در پي دارد . برخورداري از آزادي درست و مطلوب، ميل به همکاري و حس اعتماد به نفس را در کودکان برانگيخته و موجب سازگاري مطلوب آنان با اوضاع متغير اجتماع مي‌شود اما افراط در گذشت و مدارگري که به سهل انگاري مي‌انجامد موجب بروز مشکلات در سازگاري اجتماعي کودک مي‌شود سهل انگاري کودک را شخصيتي خود خواه، و مستبد و پر توقع مي‌سازد که پيوسته خواهان، توجه، محبت و خدمت ديگران است و چنانچه خواسته‌هايش برآورده نگردد با بي صبري و تندي و پرخاشگري متشبت مي‌شود تا حرف خود را به کرسي بنشاند همچنين بايد گفت که اين گونه کودکان به هنگام تنهايي دچار بي تابي و اندوه مي‌شوند. 3- طرد کردن: طرد کردن داراي درجات گوناگوني است اين گونه رفتار گاه به شکل بي توجهي به رفاه و آسايش کودک است و گاه به شکل رفتار خصمانه نسبت به کودک بروز مي‌کند . رفتار طرد کننده ي والدين احساس امنيت کودک را به خطر انداخته و اعتماد به نفس را در او متزلزل مي‌سازد و موجب نگراني و پريشاني در او مي‌شود کودکان مطرود توانايي يافتن مهارت در دروس خود را به دليل نداشتن نيروي تمرکز در افکار و پشتکار ندارند و معمولاً متمايل به رفتارهاي ضد اجتماعي هستند بيشتر آنان واقع بين نيستند و به گزافه گويي مي‌پردازند، احساس مظلوم واقع شدن و تأسف خوردن به حال خود از ديگر مشخصه‌هاي رواني اين کودکان است . 4- رفتار دوستانه و آزاد منشانه: والديني که رفتار دوستانه آزاد منشانه با فرزندان خود دارند مهر و محبت و علاقه به کودکان در رفتار آنان مشهور است والديني که از تکامل عاطفي و اجتماعي مطلوبي برخوردار هستند خواهان بي نيازي و استقلال فرزندان هستند و براي رسيدن به اين هدف تمامي امکانات و نيروي خود را به ميدان مي‌آورند . کودکاني که رابطه ي دوستانه با والدين خود دارند، اجتماعي، خوشرو و متمايل به همکاري با ديگران هستند اين کودکان مسئوليت پذيرند و از اموال خود و ديگران به خوبي نگهداري کرده و معمولاً راستگو و قابل اعتماد هستند . 5- رفتار سلطه آميز و مستبدانه : بسياري از والدين تمايل شديدي به تسلط و حکمفرمايي دارند اين گونه والدين در دوران کودکي خود نيز، پدران و مادران مستبدي داشته اند و ناگزير از تسليم در برابر آنان بوده اند . کودکاني که در چنين خانواده‌هايي پرورش مي‌يابند رفتاري اجتماعي دارند، راستگو و مودب و دقيق هستند اما از سوي ديگر، کودکاني شرمسار، مطيع و حساس نيز هستند اين گونه کودکان به آساني از سوي والدين هدايت پذيرند اما تلقين پذيري آنان از همسالان بسيار کم است . 6- اطاعت از کودک : اين گونه والدين تا سر حد امکان مي‌کوشند تا خواسته‌ها و آرزوهاي فرزندان خود را حتي اگر مخالف اعتقاد خود باشد برآورده کنند کودکان خرد سال به طور کلي پر توقع هستند و انتظار کمک و همراهي و توجه کامل از بزرگسالان را دارند . چنانچه والدين با سهل انگاري خود کودک را در رفتار دلخواهانه آزاد گذارند، وي به اين شيوه ي رفتاري خو گرفته، با بي اعتنايي به دستورات والدين از آنها سرباز مي‌زند، رفتار فرمانبردارانه باعث مي‌شود که کودک بيش از حد به خود اعتماد يابد، خود را شخص مهمي پنداشته و به گزافه گويي بپردازد (احدي، بني جمالي، 1380) . 2 . 7. 4- اصول انضباطي اصول انضباطي والدين که اساساً براي تنظيم و تعديل رفتارهاي کودکان شامل مسائل رفتاري و رفتارهاي ضد اجتماعي بکار گرفته مي‌شوند، در ميان والدين مختلف، متفاوت، مي‌باشند . روش‌هاي شايع و موثر در کنترل رفتار نامطلوب کودکان عبارتند از سرزنش، تنبيه بدني و تهديد کردن، که آثار جانبي زيانبار بالقوه اي بر احساس اهنيت و اعتماد به نفس کودکان دارند . هر چه از سرزنش بيشتر استفاده شود اثر بخشي آن بيشتر تقليل مي‌يابد . تأثير تنبيه بدني خفيف و تکرار نيز بتدريج کم شده و والدين را وسوسه مي‌کند تا تنبيه جسمي را شديد تر کنند و به اين ترتيب خطر بدرفتاري با کودک را افزايش مي‌دهد . شايد زيان بارترين راه کنترل کودک آن است که والدين تهديد کنند که کودک را رها و يا از او صرف نظر مي‌کنند . کودکان در هر سني ممکن است تا مدتها پس از تهديد در ترس و اضطراب باشند که مبادا والدين را از دست بدهند . يکي ديگر از روش‌هاي رايج عبارت است از تقويت مثبت رفتار پسنديده که وسيله ي کار آمد براي شکل دادن به رفتار کودک است که خويشنداري و اعتماد به نفس را تقويت مي‌کند . تربيت فرزند شامل برقراري توازني پويا بين محدود کردن از يک سو و دادن آزادي ابراز وجود و امکان کاوشگري و تشويق از سوي ديگر است . کودکاني که رفتار غير قابل کنترل دارند هنگامي که براي رفتارهاشان محدوديت‌هاي روشني تعيين و بر آنها تأکيد شود اصلاح مي‌شوند . از ديگر روش‌ها مي‌توان به خاموش شدن و روش محروم کردن اشاره کرد ( هوک و ليکر – ‌ماوس، 2002). به طور خلاصه بهترين و موثر ترين شيوه ي اجتماعي کردن کودک نوپا عبارت است از عمل کردن بصورت يک سرمشق با ثبات از رفتار مطلوب و ايجاد رابطه ي گرم و عاطفي با کودک در سال‌هاي بعدي (ماسن، ترجم ياسايي، 1380). براساس نتايج تحقيقاتي هوک وليکر – ماوس، 2002) در زمينه ي ارتباط بين الگوهاي تعيين محدوديت مادران و رابطه آن با خود باوري و توانايي‌هاي اجتماعي کودک و همچنين اثرات جامعه پذيري و به همان اندازه بلوغ شناختي در کودکان در سنين 12، 24، 36 ماهگي، نتايج تحقيقات نشان داد که نتايج نامطلوب کودکان نوپا در 36 ماهگي حاکي از استفاده از شيوه‌هاي نامناسب تعيين محدوديت مادران و همچنين سبک‌هاي غير مستقيم آنها مي‌باشد . اما مي‌توان مشاهده کرد، بچه‌هاي مادراني که از الگوهاي بر مبناي آموزش استفاده کرده اند، بهترين و بهينه ترين نتايج را ارائه داده اند . بعلاوه اگر چه استفاده از شيوه تعيين محدديتي که بر مبناي اعمال قدرت باشد باعث کاستي و کاهش رشد رفتار خود گرداني مي‌شود، اما بر اساس نتايج بدست آمده، استفاده از اين شيوه بر قابليت‌هاي خودباوري و توانايي اجتماعي کودکان، آثار سويي به همراه ندارد . 2. 8- اختلالات و مشکلات خلقي در کودکان نوپا : اکثر کودکان در برخي از مقاطع سني خود، بويژه از دو تا شش سالگي، مشکلات رفتاري متعددي را ابراز مي‌کنند . کودکان نيز همچون بزرگسالان دچار آشفتگي‌هاي رواني – رفتاري مي‌شوند . البته اگر چه شواهد تجربي بسياري وجود دارند که بيانگر وجود اختلالات رواني در نوزادان و نوپايان و کودکان خردسال، حتي به اندازه‌هايي که آنها را از انجام دادن فعاليت‌هاي روزمره ناتوان مي‌سازد، هستند، اما بايد توجه داشت که غالباً اين امر ناديده گرفته مي‌شود و از تأثير عميق و منفي اين اختلالات بر سلامت، توانايي شناختي واحداکي کودکان غفلت مي‌گردد . ميزان ارزيابي‌هاي شيوع مشکلات رفتاري و رشد عاطفي – اجتماعي در کودکان 2 تا 3 ساله که بر اساس گزارشات والدين بدست آمده است، در دامنه 7 تا 24 درصد قرار دارد . مطالعات جنکنيز و همکارانش، به نقل از کارتر، بريج گوان و ارنيستين دي ويس ، 2004)، نشان مي‌دهد که بر اساس گزارشات والدين، تقريباً 10 درصد کودکان 1 تا 2 ساله داراي مشکلات رفتاري – عاطفي هستند گزارش کميسيون بهداشت رواني ايالات متحده ( در سال 2001) حاکي از آنست که 10 تا 20 درصد از کودکان به خدمات بهداشت رواني احتياج دارند . با وجود اين متأسفانه کمتر از 20 درصد اين کودکان، واقعاض درماني را که شديداً بدان محتاج هستند را دريافت مي‌کنند (کارتر، بريج گوان وارنستين دي ويس، 2004) . پژوهش‌هاي اخير نشان مي‌دهد که بر خلق و خو، متغيرهاي متعددي تأثير مي‌گذارند عوامل زيست شناختي، ژنتيکي، بين فردي و محيطي با تأثير متقابل بريگديگر کودکان را در معرض پيدايش مشکلات و هيجاني قرار مي‌دهند . به همين سياق طيفي از عواملي بين فردي، شناختي و اجتماعي وجود دارند که به عنوان عواملي محافظتي، عوامل خطر را کاهش مي‌دهند . در نتيجه، برخي از کودکان هنگامي که در معرض رخدادهاي استرس زاي زندگي قرار مي‌گيرند، تنها ناراحتي خفيفي را تجربه مي‌کنند در حاليکه ساير کودکان مشکلات نسبتاً شديدي از نظر سازگاري دارند (راتر 1989، به نقل از کارتر، بريج گوان، ارنستين دي ويس، 2004). از مشکلات و اختلالات خلقي در کودکان نوپا مي‌تواند به دشوار بودن، کج خلقي و افسردگي اشاره کرد . 1- کودکان دشوار : اين دسته از کودکان بسيار تحريک پذير هستند، برنامه ي منظمي براي خوابيدن و غذا خوردن ندارند و واکنش‌هاي تند و شديد منفي در برابر موقعيت‌هاي تازه از خودنشان مي‌دهند . اين تيپ، کودکان را هم در معرض خطر مشکلات سازگاري قرار مي‌دهد و هم باعث کناره گيري‌هاي مضطربانه و رفتارهاي پرخاشگرانه در اوايل و اواسط کودکي مي‌شود (برک، 2001؛ اتکنيسون، ترجمه براهني، 1384). پژوهش با نوزادان نشان داده است که بسياري از تفاوتهاي خلق و خو، فطري هستند ولي ارتباط متقابل و کيفيت رابطه با مادر نيز در اين خلق و خو تأثير دارد . مثلاً خشم و عصبانيت در کودکان تظاهري است، طبيعي و ابتدايي، که به وسيله ي آن، کودک در ماه‌هاي اول زندگي، مخالفت خود را با والدين يا ديگران، انجام مي‌دهد . در ماه‌هاي اول سرچشمه و منبع عصبانيت، ترس از دست دادن مادر است ولي طبيعت مي‌خواهد که اين پيوند گسسته گردد و گريزي نيست و همچنين ممکن است اين پيوند بين مادر و فرزند طولاني تر شود . گاهي بيخوابي دليل عصبانيت و خشم و بيقراري کودکان است و يا ممکن است عصبانيت تقليدي از رفتار بزرگسالان باشد (حيدري، 1376). 2- کج خلقي (پسيکوپات)- اگر والدين آگاه باشند که رفتار کودک تا حدودي تحت تأثير خلق و خوي اوست و صرفاً متأثر از رفتاري که خود با فرزندشان دارند، نيست، در اين صورت مي‌توانند کاري کنند که نتيجه ي مثبت تري عايد فرزندشان شود . کودکان کج خلق داراي مشخصات زير مي‌باشند . - قدرت مواجه شدن با مشکلات را ندارند و سازش اجتماعي براي آنها دشوار است . - از گذشته عبرت نمي گيرند و براي آينده هدف و نقشه اي ندارند . - روابط آنها با ديگران سطحي و فاقد صميميت است . اين کودکان شرم ناپذير، بي تفاوت، غير قابل تعليم، نافرمان، يکدنده و مضر هستند (حيدري، 1367). 3- افسردگي: افسردگي در افراد کم سن و سال به اشکال متفاوت از اختلال مشابه در بزرگسالان رخ مي‌دهد . براي مثال افسردگي در کودکان، غالباً به وسيله ي ساير اختلال‌هاي داراي علايم «آشکار» دوره ي کودکي «پوشيده » مي‌شود . همچنين مجموعه ملاک‌هاي متفاوتي براي انواع تظاهرات افسردگي کودکي در دوره‌هاي مختلف رشد، پيشنهاد شده است . به نظر مي‌آيد، افسردگي در کودکان و نوجوانان نسبت به بزرگسالان در طول زمان از ثبات کمتري برخوردار باشد (رانييکه، ترجمه علاقه بند راد و فرهي، 1380). افسردگي به سه نوع ساده، حاد و جنون هيجاني تقسيم مي‌شود در افسردگي ساده بيمار خود را مطرود و دلسرد احساس مي‌کند و کار و فعاليت به نظر او بي ارزش است و هيچ کاري به زحمتش نمي ارزد . در افسردگي حاد، بيمار غير فعال مي‌شود و مايل به انزوا است، به ميل خود صحبتي نمي کند و در جواب دادن بسيار کند است و احساس گناه و بي ارزشي بيشتري مي‌کند و در جنون هيجاني، يک حالت بر هم خوردگي و بيقراري براي مدت طولاني است، که در فرد يک حالت بيقراري و هيجاني ايجاد مي‌شود و فرد روز‌ها و ماهها به چنين حالتي مبتلا است، بدون اينکه دليل عقلي براي آن وجود داشته باشد به طور کلي فرد افسرده به کسي اطلاق مي‌شود که داراي خلق ناشاد (افسردگي، غم، اندوه، نا اميدي، ناراحتي يا نگراني و فقدان علاقه و لذت) در تقريباً همه ي فعاليت‌هاي عادي و سرگرمي‌هاي فردي مي‌باشد (عازمي، 1382) . پژوهشگران معتقدند که کليد رشد سالم، ميزان هماهنگي بين خلق و خوي کودک و محيط خانواده است . وقتي والدين کودکان «دشوار» براي او زندگي خانوادگي شاد و با ثباتي فراهم آورند، رفتارهاي منفي و مشکل زاي کودک به موازات سن کاهش مي‌يابد (بلسکي، فيش و ايزابلا،1991 به نقل از اتکنيسون، ترجمه ي براهني، 1384). علاوه بر آن نتايج تحقيقات نشان مي‌دهد که رشد و پيشرفت اساسي در اوايل دوران کودکي به کودک امکان مي‌دهد که بتواند دستورات مراقبين را انجام داده و رفتار خودش را بازبيني کرده و براي کسب نتايج آتي، در ارضاي آني، خواسته‌هاي خود تأخير کند . اين توانايي‌ها به همراه افزايش ظرفيت براي خود مختاري و کسب قابليت‌هاي خود گرداني، توسعه مي‌يابند و به کودک امکان مي‌دهند تا بدون اينکه مزاحم ديگران شود به قابليت‌هاي فردي خود دست يابد براي مثال تحقيقات کوپ، 1982، به نقل از هوک، کيلر – ماوس، 2002) نشان داد که بخصوص در سطح رفتارهاي اصلي، برخي از نوپايان قادر هستند تا در 12 ماهگي از ابراز احساسات خود جلوگيري کرده و يا مانع برخي از رفتارهاي خود بشوند و در واقع آنها را کنترل کنند . در 36 ماهگي قابليت‌هايي نظير خود مختاري و رفتارهايي مانند خودداري به ميزان قابل ملاحظه اي افزايش يافته و مقاومت نوپا کاهش مي‌يابد و کودکان با خواسته‌هاي اجتماعي آشنا و استانداردها، قوانين و اهداف را مي‌آموزند و به اين ترتيب مي‌توانند به تأييد و عدم تأييد اجتماعي پاسخ مناسب بدهند . 2. 9- محروميت‌هاي عاطفي و اثرات نگاهداري کودکان در موسسات شبانه روزي : نياز عاطفي طفل به مادر و اهميت قاطع رابطه‌ي عاطفي با مادر در رشد کودک در تحقيقات قابل تحسين اشپتيز (1946)، در باب اثرات محروميت از وجود مادر، به طور آشکار و نمايان مورد تأييد قرار گرفته است . دکتر اشتپيز با بررسي کودکاني که در طول دوره‌هاي سه ماهه ي سوم و چهارم اول تولد از مادر جدا شده بودند بدون اينکه جانشين مناسبي برجاي مادر جايگزين شود نشان داد که اثرات اين محروميت فقط در طول 6 ماهه ي دوم زندگي مشهود است . اثرات ناشي از فقدان حضوري مادرانه در مورد کودک شش ماهه به فاصله ي يک ماه محسوس مي‌شود، اما بعد از يک جدايي دو ماهه است، که بروز اثرات قطعي اين کمبود آغاز مي‌شود و تابلوي رشد تغيير مي‌کند در اين حال امتناع از تماس با ديگران ظاهر مي‌شود و کودک دچار درخود فرورفتگي مي‌شود و از نزديک شدن بزرگسالان به خود مضطرب مي‌شود اين اثرات در خلال ماه دوم و سوم جدايي تشديد مي‌شود و بالاخره جدايي‌هايي که در نيمه ي دوم سال اول تولد به ماه پنجم کشيده مي‌شود مي‌تواند خسارات غير قابل جبراني را به ياد بياورد « بلوش، ترجمه توکلي، 1377). بولبي نيز جزء نخستين کساني بود که ما را از اثرات بالقوه زيان آور محروميت موسسه اي و جداييها آگاهانيد وي دريافت کودکاني که در موسسات پرورش يافته اند عموماً به برخي مشکلات عاطفي از جمله ناتواني در برقراري روابط صميمانه و ديرپا با ديگران دچار مي‌آمدند به نظر بولبي چنين مي‌آمد که اين کودکان قادر به دوست داشتن نيستند زيرا فرصت برقراري يک پيوستگي محکم را با مادر يا جانشين او در ابتداي زندگي نداشته اند . (گرين، ترجمه فدايي، 1382) . در تحقيقي که توسط بورکس، مارشال، رابين، فاکس (2003) انجام گرفت نتايج تحقيق نشان داد که نوزاداني که در اين دوران از دلبستگي اوليه با مادرانشان محروم شده اند در 4 سالگي رفتار‌هاي پرخاشگرانه بيشتري داشته اند و اجتناب از رابطه ي بين مادر و کودک در نوزادي در نوزادي مي‌تواند بر عدم برانگيختگي دستگاه عصبي خود مختار در دوران اوليه ي کودکي تأثير بگذارد . تحقيقات اشپيتز، نشان مي‌دهد که براي به وجود آوردن اثرات سوء مادري حتي لازم نيست غيبت مادر واقعاً عملي شود بلکه فقط کافي است که کودک را چنين وضعيتي، تهديد کند . همچنين تحقيقات بولبي نشان مي‌دهد که در ميان جمعيت بزهکاران خردسال 5 تا 17 ساله، اين جا منظور کودکاني است که دست به دزدي مي‌زنند، چهل درصد مولود شرايطي هستند که در 5 سال اول زندگي خود از وجود مادر و يا جانشين وي براي دوره‌هاي طولاني و يا براي هميشه محروم بوده اند . (بلوش، ترجمه توکلي، 1377). غالباً اختلال‌ها و ناسازگاري‌هاي رفتاري بعد از دوران کودکي ناشي از کمبود توجه به دوران مهم و حساس کودکي و عدم هدايت صحيح به سوي رشد و تکامل است و اين بي توجهي منجر به عدم سازش و انطباق با محيط و بروز انحرافات گوناگون در ابعاد مختلف براي کودک مي‌شود . (نجاتي، 1376) . مولفان متعدد رابطه ي بين فقدان‌هاي مهم در خلال کودکي و رفتار سازش نايافته بعدي را کشف کرده اند و سوابق تحقيقاتي نشان مي‌دهد که توافق عام در مورد همبستگي بالا بين تخريب اشياء و از دست دادن والدين وجود دارد . (حسيني، 1373) . در کودکان زير ده سال ظرفيت و تشخيص، درک و حل فقدان، تحول پيدا نکرده و آنها نه تنها فرضيه‌هاي نادرستي در خصوص فقدان مي‌سازند، بلکه نقش وابسته ي آنها و عدم توان دور کردن خود از موقعيت‌هاي غير قابل تحمل آنها را نسبت به مشکلات خاص آسيب پذير مي‌کند هنگامي که فقدان خانواده را تحت تأثير قرار مي‌دهد در کودکان ممکن است بي احساسي و رفتارهاي انزوا جويانه به وجود آيد . چرا که نيازهاي بنيادي آنها در خلال تسلط غالب والدين ارضاء شده و بدين ترتيب کودکان خردسال در محدود کردن استيصال خود در مرحله ي آگاهي يا در حل فقدان مهارت ندارند (فريزر شنايدر، 1981 به نقل از حسيني، 1379). مطابق با نظر بولبي و رابرتسون به نقل از گرين، ترجمه فدايي، 1370) اثرات جدايي به صورت دوره ي ذيل سير مي‌کند، نخست کودک اعتراض مي‌کند، آنان مي‌گريند و جيغ مي‌کشند و هر شکل از مراقبت جانشيني را رد مي‌کنند دوم آنان وارد يک مرحله ي نا اميدي مي‌شوند، ساکت و گوشه گير و نافعال مي‌شوند و به نظر مي‌رسد که در يک حالت عميق سوگواري هستند . سرانجام مرحله ي دل کندن روي مي‌دهد که در اين مرحله کودک سرزنده تر است و ممکن است مراقبت پرستاران و ديگران را بپذيرد و هنگامي که مادر باز مي‌گردد به نظر مي‌رسد که کودک او را نمي شناسد کودک از او روي مي‌گرداند و گويا همه ي علاقه خود را به او از دست داده است . اثرات جدايي بر حسب سن کودک نيز تغيير مي‌کند به نظر مي‌رسد که جدايي پيش از شش ماهگي و يکسالگي يعني درست پس از آنکه کودک پيوستگي برقرار کرده است مخرب تر باشد بر عکس پس از سن سه يا چهار سالگي، در حين چهارمين مرحله ي بولبي ممکن است کمتر موجب ضايعه شود و اين زماني است که کودک بهتر قادر به تحمل غيبت مادر است و مي‌تواند دلايل آن را درک کند . (آينس ورث، 1973 به نقل از سي‌گرين، ترجمه‌ي فدايي، 1382 ) . منابع فارسي اتکينسون، ريتا ال و همکاران (مؤلفان)؛ زمينه‌ي روان شناسي هيلگارد، ترجمه‌ي محمد تقي براهني و همکاران (مترجم‌ها) . احدي، حسن – نبي جمالي، شکوه السادات؛‌ روان شناسي رشد، مفاهيم بنيادي در روان‌شناسي کودک؛ چاپ سيزدهم، شرکت پرديس، 1380. آزاد ، حسين؛ آسيب‌شناسي رواني؛ تهران، انتشارات بعثت، 1372. آندره بلوش، مارک؛ رشد رواني – عاطفي کودک؛ ترجمه‌ي فرشته توکلي، نشر واژه‌ي صبح، 1377. برک ، لوراي؛ روان شناسي رشد (از لقاح تا کودکي)، جلد اول؛ ترجمه‌ي يحيي سيد محمدي، چاپ پنجم ، نشر ارسباران، 1384. جليلي، فروزش . خانجاني، زينب ؛ تحول و آسيب‌شناسي دلبستگي ازکودکي تا نوجواني؛ انتشارات فروزش، 1384. حسيني، سيد باقر، مقايسه‌ي ميزان افسردگي کودکان خانواده‌هاي بحران‌زده، فقدان طلاق (جدايي)، افت تحصيلي، وضعيت اقتصادي، اجتماعي پايين با کودکان عادي مقطع ابتدايي شهرستان گچساران در سال تحصيلي 79-1378. حيدري، اکرم؛ روان شناسي رشد و اختلالات رواني رايج در کودکان، انتشارات رشد، 1367. دلاور، علي؛ احتمالات و آمار کاربردي در روان شناسي و علوم تربيتي؛ تهران، انتشارات رشد، 1376. راينکيه، مارک اي؛ داتيليو، فرانک ام؛ آرتور فريمن؛ شناخت درماني در کودکان و نوجوانان، ترجمه‌ي جواد علاقبند راد، حسن فرهي؛ چاپ اول، انتشارات بقعه، 1380. ريو، ريو، جان مارشال، انگيزش و هيجان؛ ترجمه‌ي يحيي سيد محمدي؛ نشر ويرايش، 1376. سيف، کديور، کرمي و لطف آبادي، روان شناسي رشد؛ ويرايش دوم، تهران ، سازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انساني دانشگاهها، 1373. کاکاوند، عليرضا؛ بررسي ومقايسه‌ي تأثير فقدان پدر و مادر بر ميزان اختلالات رفتاري کودکان تحت پوشش بهزيستي با کودکان فاقد پدر تحت پوشش کميته امداد امام‌خميني و کودکان عادي مقطع ابتدايي شهرستان کرج، 1376. کرين، ويليام کريستوفر، پيشگامان روان شناسي رشد؛ ترجمه‌ي فريد فدايي؛ چاپ هشتم، انتشارات اطلاعات ، 1382. عازمي، جعفر، بررسي و مقايسه‌ي ميزان افسردگي و اضطراب قبل و پس از زايمان دوم مادران با فرزندان معلول و عادي شهر تهران در سال 1382. عليزاده، حميد، تعامل والدين، فرزند: تحول و آسيب‌شناسي؛ پژوهش‌هاي روان شناختي، 1380، دوره‌‌ي 6 شماره‌ي 3 و 4. ماسن ، پاول هنري [و ديگران] ؛ رشد و شخصيت کودک؛ ترجمه‌ي مهشيد پاشايي، تهران» نشر مرکز، کتاب ماد ، 1380. نجاتي، حسين؛ روان شناسي کودک (حرکت، تلاش، تکاپو) چگونگي رفتار با کودکان، نشر ويرايش، 1373. وندرزندن، جيمز؛ روان شناسي رشد؛ ترجمه‌ي حمزه گنجي؛ چاپ دوم، تهران: موسسه‌ي نشر ساوالان، 1385. ويتن، وين؛ روان شناسي عمومي؛ ترجمه‌ي يحيي سيدمحمدي؛ نشر روان، 1383. منابع انگليسي: Ahnert , L. , Bunnar , M.R. , Lamb , M. E & Barthel , M . (2004). Transition to child care. Associations with infant – mather attachment , infant negative emotion, and cortisol devations. Child Devebpment, Vol 75, No3 , 639- 650. Burgess , K. B, Marshall, P.J, Rubin , K.H & Fox, n.A. (2003). Infant attachment and temperment as predictors of subsequent externalizing problems and cardiac phisiology. Journal of child psychology and psychiatry 44, 819 -831. Carter, A.s, Briggs – Gown , M.J & ornstein Daelis , N. (2004). Assessment of young children's socied – emotional development and psychopathology , recent advances and recommendations for practice. Journal of child psychology and psychiatry 45, 109- 134. Clarke – stewart, K.A, Fitzpatrick, M.J, All husen , V.D & Goldberg, w.(2000). Measuring difficult temperament the easy way. Journal of Developmental and Behavioral pediatrics. Vol 21 , No3, 207- 222. Clark , L.A , ko chanska , G. & ready , R. (2000). Mother's personality and It's interaction with child temperament as predictos of parenting behowior. Journal of personality and social psychology, vol 79, No2 , 274. Houch, G. M. (1999) . The measuremental of child charactteristics form infancy to toddlerhood. Temperament, Developmental competence, self- concept and social competence. Issuesin comprehensive pediatric Nursing , 22, 101-127. Houck . G.M & Lecuyer – Maus , E. A. (2002). Maternal limit- setting patterns and toddler development of self – concept and social competence. Pediatric Nursing 25, 21-41. Houck . G.M & lecuyer – Maus, E.A. (2004) . Maternal limit setting during toddlerhood, delay of gratification and behavior problems at age five. Jounal of infant Mental health, vol 25(1) , 28-46. Lecuyer – Maus, E. A & Houck, G.M. (2002). Mother – toddler interaction and the development of self – regulation in limit – setting context. Journal of pediatric Nursing, Vol 17 , No3, 183-197. Sounding, K. J. (2005). Behavioral genetics and child temperament. Field, T (1986. Effects of maternal unsuitability on mother infant interaction in fant behavior and development, vol 19. No5.

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته