مبانی نظری وپیشینه تحقیق خودپنداره دانشجویان دختر وپسر (docx) 41 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 41 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
مبانی نظری وپیشینه تحقیق خودپنداره دانشجویان دختر وپسر
فصل دوم : پیشینه و ادبیات تحقیق10
بررسی تاریخی نظریه های خود 11
مفهوم خود 12
مفهوم بخشیدن به خود 14
چگونگی تشکیل خود 14
رشد مفهوم خود 16
تعریف خود از دیدگاههای تجربی و پژوهش 18
تعریف خود از دیدگاه های روان تحلیل گری 19
خود در دیدگاه های مختلف روان شناختی 20
مفهوم خود از دیدگاه راجرز 21
ثبات و هماهنگی خویشتن 22
مفهوم خود از نظر سالیوان24
خودپنداری از نظر اریکسون24
خود در نظر یونگ 26
شرایط فردیت یافتن 27
خود در نظریه نوام 28
خود در نظریه هارتز 29
تغییر در محتوای مفهوم خود 30
تغییر در ساختار «خود» با تغییرات ساختاری 31
خود پنداره32
خوانگاره در نظریۀ هورنایی 34
عوامل موثر بر خودپنداره 35
خودپنداری و خوش بینی36
پیشینه پژوهش 38
معرفی آزمون 48
مقاله : خویشتن پنداری (خودپنداره، خوپنداری) Self Concept
فصل دوم :
پیشینه و ادبیات تحقیق
بررسی تاریخی نظریه های خود :
موضوع روان و تن از قرن 17 در فلسفه جایگاه خاص خودش را حفظ کرده است نفس و بدن در بسیاری از جهات با هم اختلاف دارند ولی به هم وابسته اند. در این زمینه فلاسفه نظریاتی راجع به رابطه آن ارائه داده اند (رجائی، 1372).
سقراط معتقد بود اسنان ابتدا باید اول خود را بشناسد تا بتواند پدیده های جهان را تحلیل کند. بنابراین انسان محتاج شناخت است وجود انسان را نمی توان به عنوان واحدهای جدا از هم مورد مطالعه قرار داد. افلاطون بین روان و تن فرق قایل شد و با فرق قایل شدن بین عالم روح و مادی مفهوم روح بشر را مطرح کرده او معتقد بود که روح قبل از اقامت در بدن به طور مستقل زندگی می کند و بعد از آفریده شدن تن زندانی گشته و با مرگ از آن جدا می شود (احدی و همکاران، 1371).
اسپینوز (1677 - 1632) معتقد بود که روح و جسم دو جنبه مختلف یک عنصر هستند یعنی آنچه از افعال و انفعالات نفسانی و حرکات و تغییرات بدنی که ما می شناسیم میان آنها تأثیر و تأثر نیست و یک وجود یگانه ای بین آن دو جنبه رابطه ی برقرار می نماید.
لایت نیتز (1761 - 1646) روح و جسم از یکدیگر جدا هستند و هرگز تلاقی نمی کنند فعالیت آنها به موازات هم هستند و تحت تأثیر عوامل یکسان قرار می گیرند (عظیمی، 1369). مری استاک سالیوان اهمیت موقعیت میان فردی در رشد شخصیت ما منجر به این حقیقت شد که شناخت ما از خودمان وابسته به ارزیابی دیگران از ماست و از طریق خود شکل می گیرد جنبه های اصلی و عمده خود در سال های اولیه دوران کودکی شکل گرفته و در سنین بزرگسالی به طور مناسبی و شایسته تعدیل در آن صورت می گیرد (مای لی داس، 1372).
مفهوم خود
مفهوم خود کلید فهم و درک بهداشت روانی است. روان پزشکان به اهمیت و ارزش مفهوم خود کاملاً واقفند چرا که به این باور هستند که تفکر شخص از شخصیت خود تا حدودی رهنمود دهنده رفتار شخص در اجتماع است و نوع رفتار شخص مشخص می شود. اگر تصوری که فرد از خود دارد متعادل و مثبت باشد او انسانی سالم است. خود مجموعه افکار و احساساتی است که شخص را از هستی فردی خویش و اینکه کیست و چیست آگاه می سازد و به عبارتی خود همان فرد است. دیدگاه خود دارای دو نقش است : فاعلی و مفعولی ... نقش فاعلی همان خودپنداره است که مسائل و مفاهیم را به صورت ذهنی تعبیر و تفسیر می کند و نقش مفعولی همان چیزی است که شخص اذعان می داد (سالن و همکاران، 1372).
اقسام من عبارتند از ... من اجتماعی، من برتر، من طبیعی، من ایده آل، من مجازی، من حقیقی و خود برسه قسم است 1 ) خود واقعی 2 ) خود ایده آل 3 ) خود فعلی (اسلامی نصب، 1373) خود مفعولی را جیمز اغلب مفهوم خود می نامند. مفهوم خود شامل میزان درک یک نفر نیست به کیفیت های فیزیکی تعلقات، وضعیت، مهارت ها، مشخصات روانی شامل شخصیت اعتقادات سیستم های ارزش است به عبارت دیگر مفهوم به عنوان یک مفعول شامل مجموعه ای یگانه ای از صفات مشخص است که یک فرد نه شخص دیگری خود را شناسایی می کند که شروع این آگاهی همراه با ظرفیت اولیه شخص در شناسایی صور بدن خویش است.
کارنر مورفی خود همان احساسات و ادراکات که هر کس از کل وجود خویشتن دارد این مفهوم سبب می شود که آدمی با وجود تغییرات و تحولاتی که روی می دهد در طی زمان پیوسته احساس استمرار و تداوم کند و اهمیت خود به این نسبت که چیست و چه ارزشی در زندگی دارد. (سیاسی، 1379)
مفهوم بخشیدن به خود :
شما خودتان را به عنوان یک فرد چگونه توصیف می کنید؟ اگر شبیه افراد بالغ باشید ممکن است از صفات درون شخصی با ارزش خودتان مثل صداقت، دوستی، مهربانی، سلیقه های اخلاقی یا مذهبی یتان و ارزش ها و علایق خودتان صحبت کنید. شخصیت یعنی ترکیب سازمان دهی شده ای از صفات، انگیزه ها و رفتارها که برای هر فردی یگانه است غالباً بیشتر مردم از جمله روانشناسان سعی می کنند که شخصیت را به صورت ویژگی های شخصیتی توصیف کنند مثل ویژگی هایی چون اجتماعی بودن، مستقل بودن، تسلط، اضطراب که چنین تصور می شود که در شرایط مختلف نسبتاً سازگارند.
چگونگی تشکیل خود :
در وجود هر انسانی مقداری نیروهای حیاتی امکانات و استعدادهای خاص و انرژی نهفته است اگر شرایط و فرصت مناسب برایش فراهم سازند. این نیروها و استعدادها با خود بخود به طور طبیعی رشد می کند. هر تجربه ای به تشکیل مفهوم خود کمک می کند. رشد خود بتدریج به شکل هویت شخصی می انجامد. هویت عبارت است از افتراق ئ تمیزی که فردبین خود و دیگران می گذارد. هویت شخصی یک سازه و ساختار روانی اجتماعی است. یعنی هم شامل طرز فکرها و عقاید می شود. که معرف فرد است و هم نحوه ارتباط فرد با دیگران را می سازند. اگر چه خویشتن همیشه در حال تغییر است اما در هر فرد نوعی سازمان، هماهنگی، ثبات، تجانس و شکل یافتگی خاص خود را دارد (راهورفی، 1371) خودپنداره شخص فریانی آگاهانه مداوم و نسبتاً مداوم و نسبتاً ثابت است. راجرز انسانی را علاقه مند به آینده می داند و از طرف دیگر درصدد کاهش تنش از سویی دیگر در جستجوی تکامل و پیشرفت است و در نهایت رسیدن به خود شکوفایی است. راجرز در مفهوم خویشتن و هماهنگی را مطرح می کند که ثبات خویشتن عبارت از عدم تعارض بین ادراکات مختلف خویش و هماهنگی خویشتن (شاملو، 1372) هماهنگی خویشتن یعنی تجانس که طبق نظر راجرز ما هنگامی احساس عدم هماهنگی می کنیم که بین پنداره ما از خود ما و تجارب واقعی، از زندگی تعارض بوجود آید و دچار ناهماهنگی و کم کم دچار تنش و نابسامانی شویم. به نظر وی وقایع زمانی معنی دارند که شخص براساس تجارب گذشته نسبت به ارزشمندی خویشتن را عزت نفس می نامد وی می گوید اگر والدین به فرزندان توجه و محبت بدون قید و شرط داشته باشند کودک از عزت نفس بالایی برخوردار خواهد بود که اگر با عدم توجه روبرو شود منجر به عدم ثبات هماهنگی خودپنداره و خویشتن می شود و در نتیجه طفل درصدد حفظ محبت دیگران می شود.
رشد مفهوم خود :
مهمترین شرایط برای اینکه انسان بتواند به طور طبیعی و سالم رشد کند. عبارتند از محبت و گرمی و حمایت و آزادگی نسبی، کمک و راهنمایی و تشویق اگر این شرایط برای اینکه انسان بتواند به طور طبیعی و سالم رشد کند فراهم بشود فرد احساس ایمنی و آرامش کند و شانس و فرصت این را پیدا می کند که احساسات، علایق و تمایلات و آرزوهای خاص خودش را بطور طبیعی و رشد و نمو دهد. وقتی این احساس آرامش ایمنی در او ایجاد شد می تواند بدون تشویق به خودش بپردازد و از نیروها و استعدادهای ذاتی و طبیعی خود برای پرورش و تقویت وجود خود استفاده نماید. اما شرایط نامناسب است که شخص را از رشد طبیعی منحرف می کند و فقدان استعدادها و امکانات بالقوه در اوست که مانع رشد او است شرایط نامناسبی که مانع رشد است عبارتند از تحقیر، اجحاف، تعدی، زور، فشار، عدم رضایت احتیاجات خاص، بی علاقگی، بی توجهی به او، تبعیض ایجاد محیطی ناایمن، سخت گیری بیش از حد، ایراد این ها همه از مهمترین عوامل و شرایط است که مانع رشد طبیعی و سالم شخص می شود و احساس ناایمنی را در او ایجاد می کند. شخص به جای اینکه وقت و انرژی خود را صرف پرورش استعدادهای طبیعی اش در حالت دفاعی قرار می گیرد و آنها را صرف تسکین و تخفیف و کاهش اضطراب و دلهره و دفع آزار دیگران نماید. مشکلاتی که شخص با آنها مواجه است مانع می شود که احساس ارزش و اعتماد در او رشد کند. خلاصه مجموعه این عوامل موجب می شود که رشد اصلی و واقعی بسیار کند شود بنابراین اعتماد به نفس هم که منشأش خود اصلی و واقعی است در چنین شخصی ضعیف شده و کم رشد می کند. او دیگر چندان توجهی به احساسات و علایق و آرزوهای واقعی و اصیل خود ندارد.
تنها یک چیز برایش مهم است و به آن می تندیشد و آن این است که چگونه از آزار دیگران خود را امان نگه دارد بنابراین در روابطش با دیگران از تمایلات و احساسات واقعی خود استفاده نمی کند بلکه احساسات بدلی و تصنعی در خود می پروراند که مناسب و مقتضی آن رابطه خاص باشد. در حقیقت شخص جسم از خود واقعی اش که از مجموعه احساسات و تمایلات و آرزها و علایق و عواطف و اصیل وی تشکیل می شود بر می گیرد و از وجود آن غافل و بی خبر می گردد. در نتیجه خود واقعی اش کم رشد کرده ضعیف می شود. در شخصیت انسانی سه خود وجود دارد. خود واقعی و اصلی خود فعلی – خود ایده آل – خود اصلی و واقعی : دارای یک مقدار استعداد و نیروهایی است که هرگاه فشار و عوامل نامناسب رشد آن را ضعیف نکند شخص به طور طبیعی و مطابق با استعدادها رشد می کند و در حقیقت خودش می شود.
خود ایده آل : آن چیزی که نیستیم اما تصور می کنیم هستیم یا آرزو می کنیم که آن باشیم در حقیقت خود ایده آل جانشین خود اصلی و واقعی است.
خود فعلی : عبارتند از آن چیزی که فعلاً هستیم یعنی خودی که تحت تأثیر اضطراب و تضاد سایر جریانات شکل و فرم می گیرد. (شاملو، 1372)
تعریف خود از دیدگاههای تجربی و پژوهش :
ژیل بوندکر(1992) خود آن زمینه ای از دانش است که افراد در مورد آنچه در دنیا به آن عمل می کنند و در پاسخ به پرسش من که هستم شاخته اند.
دیمون هارت (1982) مفهوم یا ادراک خود در برگیرنده دانش فرد نسبت به ویژگی ها و توانایی های شخص و نیز اندیشه بر آن استو ادراک خود، در برگیرنده خود موضوعی و خود فاعلی و اندیشمند است. کانتور، کیسترم (1987) و مارکوس (1977) : خود یک پردازشگر اطلاعاتی است با توایایی درون داد، اندوختن و برون داد.
ایستن (1983) : خود یک نظریه است که خود را توجیه و آینده را پیش بینی می کند و به لحاظ اعتبار و سودمندی آن ارزشیابی می شود.
نکته مشترکی از تعاریف بالا بدست می آید گاهی یافتن یا آگاه شدن، قابلیت سازمان یابی و ایفاگری نقش میانجی با دنیای بیرون است (محسنی، 1375)
تعریف خود از دیدگاه های روان تحلیل گری :
در ادبیات روان تحلیل گری مفهوم خود ارتباط با مفاهیم دیگر، بویژه «من» عنوان می شود، در نظریه فروید «خود» از ارکان دستگاه روانی نیست، فقط در بررسی های او روی خود شیفتگی و زمانیکه او از عواطف، احساسات و عشق به خود و آگاهی از خود سخن می گوید عنوان شده است. حفاظت «خود» از نقش های «من» است. نقل از گولس، 1989
در نظر آنا فروید «خود» بعنوان خود جسمانی یا اگاهی بر جسم شخص، زودتر از «من» ظهور می یابد، یعنی خود به لحاظ تکوینی مقدم بر «من» و زمانی است که فرد به خویشتن بعنوان عاملی که حس می کند و عمل میکند و عمل می کند آگاهی یافته است. هارتمان نیز «خود» را مقدم بر «من» می داند و معتقد است قبل از آنکه کودک بتواند تکلم کند. از خلل و توسط فعالیت های حرکتی اش خودش را از دنیای بیرون مجزا می کند و این خود جسمی از کل وجود شخص است و بر جسم او اعضائی از جسم او عناصر روان شناخنتی ترکیب کننده او شمول می یابد تمایز خود و محیط بیرون (در حوالی 6 ماهگی) اولین گام در جهت شکل گیری «من» است.
کوهرت، در مقایسه با دیگر روان تحلیل گرما، تعرضی مستقل تر و مشخص تر از خود ارائه می دهد، از نظر او خود بدون آنکه عاملی از عوامل اجرایی دستگاه روانی باشد ساختاری درون ذهنی است. می تواند در تمامی پهنه روان تظاهر شدن و خوب عمل کردن من است. در نظریه او رشد خود شیفتگی مستقل از رشد روانی غریزی بوده و نقش اساسی را تعادل و سلامت روانی ایفا می کند. (محسنی، 1375)
خود در دیدگاه های مختلف روان شناختی :
الف ) دیدگاه اجتماعی :
در دیدگاه های اجتماعی (محی بیرون از عوامل اساسی شکل دهنده خود است و فرایندهایی که به آنها استناد می شود تا نفوذ بیرون بر درون توجیه یابد عبارتند از جبر اجتماعی و ساختار کلان اجتماع، همانند سازی، ایفاگری نقش و تعامل های بین فردی)
ب ) دیدگاه شناختی :
دیدگاه شناختی خود را بعنوان یک ساختار شناختی توصیف می کند. میانجی گری دنیای بیرون و درن بوده حوادث و اطلاعاتی را پرداز شگری می کند. می اندوزد و سازمان بندی با محرکات وقایع بعدی درگیر می شود.
ج ) خود در دیدگاه شناختی – اجتماعی :
دیدگاه شناختی – اجتماعی خط ارتباطی نظرات شناختی و نظرات اجتماعی بوده و پایه از سویی در اجتماع و تجربیات اجتماعی و از سویی دیگر در فرد و توان شناختی او دارد و متمرکز به فرآیندهای هم درون و هم بین فردی است. خود در دیگاه شناختی – اجتماعی مفهومی محوری است که نقش میانجی گر را میان درون و بیرون ایفا می کند و عهده دار تنظیم رفتار است. (محسنی، 1375)
مفهوم خود از دیدگاه راجرز :
کارل راجزر از رهبران انسانگرایی است. هسته مرکزی دیدگاهش در مورد شخصیت، خود انگاره می باشد. راجرز توانایی در رسیدن به خود شناسی و خود شکوفایی را به احترام به خود و ادراک پذیرش از سوی دیگران پیوند می دهد. کسی که در کودکی با احساس پذیرش و اررشمند بودن مواجهه بوده احتمال دارد از خود انگاره مثبتی بهره مند شود. دیگران نظر خوبی نسبت به او داشته باشند و برخوردار از ظرفیت خود شکوفایی باشد. (ساراسون و همکاران 1380)
به نظر راجرز انسان عوامل محیط خود را درک می کند و در ذهن خود به آن ها معنی می دهد. مجموعه این سیستم ادراکی و معنایی، میدان پایداری روانی خود را می سازد. خویشتن عبارت است از «الگوی سازمان یافته ای » از ادراکات انسان خویشتن شامل آن قسمت از میان پدیداری می شود که فرد آن را با مفاهیم «خویشتن» «من» «خود» بیان می کند. خود ایده آل تمام آن نوع خودپنداری می شود که انسان دوست دارد از خود داشته باشد. خود ایده آل شامل تمام اداراکات و معایبی می شود که فرد به آنها ارزش زیادی می دهد بالقوه با خویشتن او هماهنگ و مرتبط است گرچه «خویشتن» دائماً تغییر می کند همیشه در هر فرد نوعی سازمان، هماهنگی، ثبات، تجانس و شکل خاص خود را دارد خودپنداری شخص جریانی آگاهانه مداوم و نسبتاً ثابت است.
ثبات و هماهنگی خویشتن :
ثبات خویشتن عبارت است از عدم تعارض بین ادراکات مختلف خویشتن، هماهنگی خویشتن هم یعنی تجانس بعبارت دیگر ثبات خویشتن یعنی فقدان تعارض بین ادراک خویشتن و تجربه های واقعی زندگی را جزر معتقد است که موجود زنده رفتارهایی را اختیار می کند که با ادراک او از خویشتن خویش همگون باشد طبق نظر راجرز هنگامی ما احساس عدم هماهنگی می کنیم که بین پندار ما از خویشتن، خود و تجارب واقعی زندگی تعارض پیدا شود. تا زمانی که فرد در این تعارض گرفتار است. موجود انسان دائماً در تلاش نگهداری و تداوم خودپنداری خویش است و اگر بین تجربه های زندگی و مفهوم او از خویشتن تضادی حس کند. از خود واکنش دفاعی نشان خواهد داد. راجرز در این رابطه دو روند دفاعی مهم را ذکر می کند. از خود واکنش دفاعی نشان خواهد داد. راجرز در این رابطه دو روند دفاعی مهم را ذکر می کند. یکی مفدوش کردن به تجربه متضاد اجازه داده می شود تا به ضمیر آگاه یابد : البته باید چنان مسخ شده باشد که با خودپنداری هماهنگ گردد. مشخص بوسیله مکانیسم انگار، با دور نگهداشتن تجربه از ضمیر آگاهف وجود آن به کلی نفی می کند. یعنی او امکان ایجاد خطر برای ساختمان خویشتن را دفع می نماید به این ترتیب شخص نه تنها هماهنگی را تأمین کرده بلکه ثبات خودپنداری را تضمین نمده است. راجرز بر اساس دیدگاه پدیدار شناسی معتقد است که وقایع بیرون از موجود به خودی خود برای موجود معنی ندارد این وقایع زمانی معنی دار می شود که شخص بر اساس تجارت گذشته و میل به نگهداری و تداوم سیستم «خویشتن» خود به آن وقایع معنا می دهد به نظر اصل و ریشه خودپنداری و عدم ثبات و هماهنگی در آن، به کوشش طفل برای کسب و حفظ محبت است. (شاملو، 1372)
مفهوم خود از نظر سالیوان
در جریان فرایند اجتماعی شدن، کودک در معرض موقعیت های بی شماری قرار می گیرد که احساس می کند توسط سایرین مخصوصاً اشخاص مهم زندگی خود ارزیابی می شود. در این گیرودار بسته به موقعیت ها یا عدم موفقیت هایی که کسب می کند از وجود خود مفهومی درک می نماید از آنجا که کودک همواره می کوشد تا سرحد ممکن از احساس ناراحتی و اضطراب ناشی از عدم موفقیت های خود دور باشد. طبیعتاً به آن جنبه هایی از خود که به نظر بزرگترها دل چسب تر و پسنده تر است متکی می شود و سعی می کند که آن جنبه های از خود که به نظر بزرگترها دل چسب تر و پسنده تر است متکی می شود و سعی می کند که آن رفتارهایی را که بئسیله سایریی ناپسند تلقی شده لست از خود جدا نماید (ایزی، 2536)
خودپنداری از نظر اریکسون
اریکسون معتقد است نوجوانان در هویت در مقابل سردرگمی ابتدا نگران است که در مقایسه با آنچه که احساس می کند هست. از نظر دیگران چگونه جلوه کند و با این پرسش روبه رو می شود که چگونه مهارت ونقش هایی را که قبلاً آموخته است با نمونه های شغلی روز پیوند دهد در این مرحله دیگر تخیلات و نقش های کودکانه کار ساز نیستند و در عین حال نوجوان هنوز آمادگی آن را ندارد که به شکل یک بزرگسال رفتار کند.
تشکیل باندها و بحران هویت در انتهای نوجوانی روی می دهد اریکسون آن را بحران هنجاری می نامند زیرا معتقد بود رویدادهای هنجاری محسوب می شود. عدم موفقیت در این مرحله باعث می شود نوجوان فاقد یک هویت منسجم باشد. چنین افرادی از پراکندگی هویت یا سردرگمی نقش رنج می برد. در این حالت حس خویشتن وجود ندارد و فرد در مورد جایگاه خود در جهان دچار سردرگمی می شود، سردرگمی نقش ممکن است به صورت ناهنجاری های رفتاری های رفتاری نظیر بزهکاری و سایکوز آشکار تظاهر کند. مشکلات مربوط به هویت جنسی در این دوره بروز می کند.
عاشق شدن فرایندی است که طی آن نوجوان خودانگاره پراکنده خود را به معشوق فرافکنی می کند و به تدریج شکل مشخصی به خود انگاره خویش می دهد. عاشق شدن و همانند سازی با چهره های آرمانی روش هایی هستند که نوجوان از طریق آنها تعریف خود را جستجو می کند. با مشخص تر شدن هویت نوجوان به فضیلت و وفاداری دست می یابد. وفاداری سنگ بنای هویت است و از ایدئولوژی های جزمی و رفاقت هایی تأکید کننده الهام می گیرد. سردرگمی نقش وقتی بروز می کند که جوان قادر به تدوین حس هویت و خلق خود نباشد. (جی سادوک و همکاران، 1282)
اریکسون معتقد بود که بحران هویت بخش جدایی ناپذیری از رشد روانی – اجتماعی سالم است. در همین راستا اغلب روان شناسایی رشد نیز معتقد هستند که نوجوانی باید دوره تجربه نقش ها باشد، بدین معنی که افراد جوان در طی آن بتوانند به کندوکاو در رفتارهای گوناگون، علایق و جهان بینی ها بپردازند. بسیاری از باورها، نقش ها و شیوهای رفتاری ممکن است در تلاش برای دستیابی به مفهوم یک پارچگی از خویش «آزمایش شونده» یا تغییر یابند یا کنار گذاشته شوند نوجوان می کوشد با تلفیق این ارزشها و ارزیابی ها به تصویر یک پارچگی از خودش دست یابد (اتکنسون و همکاران ترجا براهنی 1387)
خود در نظر یونگ :
در نظر یونگ فردیت یافتن مدنظر است و معتقد است که هدف ارزشمند و تحول شخصیت فردیت یافتن است فرآیند فردیت بمعنای خود شدن و تحقق خود است بصورت فردی یکتا شدن، هستی همگن و منحصر بفرد یافتن، شخصیت عادی از تعارض.
شرایط فردیت یافتن :
1 ) جنبه هایی از شخصیت که تا میانسالی مورد غفلت قرار گرفته بود آگاهی پیدا کند و این آگاهی فقط در میانسالی امکان پذیر است.
2 ) اینکه فردیت یافتن آن ارزشها و اندیشه هایی که راهنمایی کخ راهنمای نیمه نخست زندگی بوده اند دور بریزیم و به ناهشیار بفرستیم و آن مطالب در ناهشیاری به هشیاری بیاوریم و آنچه ناهشیار می گوید بپذیریم و انجام دهیم همان ندای درون در انسان فردیت یافته و همه کارکردهای فردی به توازی هماهنگ دست یافته اند یک کارکرد برتر وجود دارد و هستی همگن در یک سطح است. در برخوردها همه کارکردها برتر است و فرد هیچ گاه نقش بازی نمی کند و خود را با نقش اشتباه نمی گیرد هنگامی نقش بازی می کنیم که خودمان اعتقاد داریم آن شخصیت ما نیست و در همه جا رفتاری متناسب با شرایط انجام دادن نقش نیست بلکه رفتار متناسب با موقعیت است افراد فردیت یافته همه جنبه های شخصیت خود را هماهنگ و یکپارچه می سازد. (سیاسی، 1371)
خود در نظریه نوام :
نظریه نوام که به آن نام تاریخ زندگی و تغییر را داده است. یک نظریه سازه ای بوده و وجود و تأثیر گذشته را با زمان حال در هم می آمیزد. او از رشد خود توجیهی ساختاری ارائه می دهد که هم در زمینه مرضی طبیعی و هم در زمینه مرضی کاربرد دارد و در زمینه مرضی روش درمانگری بالینی – تحولی را پایه ریزی می کند. نخست ویژگی دیدگاه آن است که تاریخ زندگی و فعالیت های تغییر دهنده فرد را به نحوی اصلی با یکدیگر پیوند می دهد. تاریخ زندگی فقط به محتوای تجربیات زندگی رجوع ندارد. بلکه همچنین به فعالیت هایی که ساختارهای ذهنی قلبی در حال حاضر انجام می دهند. معطوف می باشند به این صورت که هر تغییر ناشی از رشد امکان مناسب را برای ترکیب یا سازمان دهی جدیدی فراهم می آورد. ولی این امکان می تواند موقعی تحقق یابد ته فرد هنوز زیر تأثیر ساختارهای قبلی و اولی به صورت محتوا تغییر شکل می دهند عزیز شمرده می شوند و تصاویر تاریخ زندگی را تقویت می کنند. ولی اغلب این انسجام صورت پیدا نمی کند و عدم تحقق منجر به امری می شود که نوام آن را فشردگی لایه ها نامیده است.
منظور از فشردگی لایه ها شکلی از زیستن تاریخ زندگی است که در آن نظام های قبلی خود بطور همزمان، با نظام های بعدی، در کنار هم زیسته و با یکدیگر تجربه می شوند ولی در هر دو حال یعنی در ساختارهای قبلی در ساختارهای بعدی ادغام شوند و چه بر خلاف آن منجر به فشردگی لایه ها گردند. نظام های اولیه خود و نتایج آن همیشه جزئی از نظام های ارجاعی فرد را می سازد. منتها وقتی نتیجه مثبت باشد و نظام قبلی در نظام بعدی ادغام شوند، از شیوۀ زندگی و یا تداوم در تارخ زندگی یاد می شود. در مواقع نتیجه منفی و یا در منفی ترین شرایط از پدیده فشردگی لایه ها سخن می رود که منظور از آن وجود عدم تجانس در نظام خود یعنی این امر است که «خود» بر حسب زمینه ها در سطوح مختلف عمل می کند.
خود در نظریه هارتز :
هارتز مفهوم خود را در محتوا و ساختار آن توصیف می کند او محتوا یا آنچه را که در زبان دیگر صاحب نظراتی چون ویلیام و دیمون خود موضوعی نامیده شده است از ساختار آن یعنی سازمان یابی اطلاعات در مورد «خود»، مجزا دانسته و سعی دارد تغییرات پویا و تحولی در دو جنبه را با استناد و به پژوهش های مکرر خود روش سازد.
تغییر در محتوای مفهوم خود :
محتوای مفهوم یا صفات و ویژگی هایی که فرد با ارجاع به آنها خود را توصیف می کند، به موازات سن تغییر می پذیرند روند تغییرات موجود به این صورت است که کودک خردسال در آغاز خود را از خلال ویژگی های بدین و مادی (مانند قد، جنس، ظاهر و ...) توصیف می کند سپس استناد به اعمال، فعالیت ها، مهارت ها و امثال آن افزایش می یابد و بالاخره در سطحی پیشرفته تر توجه به توصیف خود از خلال ابعاد روانی مانند هیجانات (عواطف و خلق و خو) انگیزه ها و امور شناختی معطوف می گردد و این استناد به این نوع توصیف گرها فزونی می یابد. حرکت تحولی در توصیف خود از بیرون اجتماعی به سوی درونی روانی است.
کودک خردسال صفت هایی را به خود نسبت می دهد که قابل رویت و بیرونی می باشند مانند ویژگی های مادی و یا اموری که به توصیف های جغرافیایی ارتباط می یابند. چون آدرس محل سکونت و یا ویژگی های رفتاری به موازات رشد و همگام با آن حرکتی دید. می شود که رجوع به دنیای درونی و افکار و احساسات فرد دارد، دنیایی که مستقیماً از طرف دیگران قابل رویت نیست.
در کودکی میانه، یعنی بین خردسالی و نوجوانی، ماهیت ویژگی هایی که فرد به خود نسبت می دهد، تزایداً اجتماعی در معنای بین فردی می شوند و منظور این است که خود از خلال رفتار با دیگران وصف می یابد. مانند قابل اعتماد، کمک رساندن، دوستانه و ... . علاوه برآن همگان با آن گرایش تزایدی نیز در جهت توصیف خود در قالب چگونگی ارتباط با دیگران مفهوم دارو بیان احساسات نسبت به آنها دیده می شود.
تغییر در ساختار «خود» با تغییرات ساختاری :
تغییر در محتوی مفهوم خود به موازات تغییر در ساختار آن است. و تغییر اخیر مستقیماً در ارتباط با پیشرفتهای شناختی است. به عنوان مثال حرکت از اسنادهای تک واحد کاملاً ملموس در جهت برچسب صفات یا ویژگیهایی به خود بیانگر پیشرفتی در سازماندهی یعنی بیانگر این امر است که کودک بزرگتر نسبت به خردسال این توانایی را یافته است که اسنادهای قابل رویت و رفتاری خود را به نحوی تصمیم یافته سازمان دهد.
با فرا رسیدن دوران نوجوانی، خود ما بصورتی انتزاعی تر توصیف می شود. یعنی ویژگی ها و صفات اسنادی در سازمان کلی تر و تصمیم یافته با یکدیگر ترکیب شده و به یک مفهوم انتزاعی دربارۀ خود منجر می گردد. به عنوان مثال خود از طریق صفاتی کلی چون حساس درون گرا، مسئول و غیره معرفی می شود. و این صفات مستلزم فرایندهای تحولی شناخته اند و با عملیات تجریدی بستگی دارند و اگر توانایی های جدید جبر می دهند با ناتوانی در کنترل چنین مفاهیمی نیز همراه باشند در نتیجه تأکید زیاد بر تصمیم صفات احتمالاً می تواند منجر به نوعی تفکر همه یا هیچ گردد.
خود پنداره :
خودپنداره مجموعه ای است درونی و نسبتاً پایدار شامل همه آنچه که اشخاص مطعلق به خود می دانند. از جمله جنبه های جسمی، اجتماعی، و هیجانی، اعمال اختصاصی و شایستگی ها همراه با عناصر مادی با اهمیت خودپنداره تصویر یا تصوری است که از خود داریم همواره با ما همراه است و ما آن را برای معرفی خود و طبقه بندی رفتارمان به کار می بندیم غالباً نقش اولیه خودپنداره این است که باعث ایجاد ثبات در رفتار شود. این امر به افراد کمک می کند که بتواند رفتار خود و کسانی را که با آنها در تعامل هستند به سادگی پیش بینی نماید. (صدرالسادات و شمس اسفند آباد 1380) خودپنداره کلیه افکار و احساساتی راکه فرد در مورد خود خویشتن دارد و این افکار برای فرد نسبتاً آگاهانه است. (استرو سیکاف، 1372)
ویلی عقیده دارد خودپنداره انعکاس آئینه وار از واقعیت موجود نیست خودپنداره ارتباط خیلی نزدیکی با آنچه فرد در گذشته به دست آورده احتمال دارد با آن مواجه شود تشکیل می دهد. (میرزا حسن، 1369)
کوین ویر جینا معتقد است خودپنداری عبارتند از برداشت و تصویری است که فرد از خود دارد این برداشت شامل سلامتی، وضعیت ظاهری تأثیر بر دیگران و ضعف در قسمت مختلف (میرزا حسن، 1369)
اوهارو تیرمن (1959) معتقد است خویشتن پنداری عبارتند از مجموعه ارزشهای تصورات انسان در مورد خودش در شرایط و موقعیت های مختلف (شفیع آبادی، 1373)
خویشتن پنداری تصور و پنداری که فرد درباره کل وجود خود دارد این تصور و پندار تمام وجود جسمانی، ذهنی، اجتماعی و عاطفی، اخلاقی او را در بر گرفته. کارل راجرز در تعریف خودپنداره طرز پندارها یا تصور نسبتاً دائمی هر فرد راجع به ارزشی که او برای خود غائل می شود و این ارزش با خود واقعی او است را مدنظر دارد. (رضایی، 1372)
آرنولد و برگر معتقداند خودپنداری بخشی از خود است که در اگاهی هوشیار قرار می گیرد. خودپنداره شامل تمام ادراکات، آگاهی، ارزشها و احساسات یک فرد و معرف هویت وی است (صدرالسادات و شمس اسفند آباد، 1380)
مازلو اظهار می دارد که خود پنداری عبارت از این است که فرد خودش را آدم مفیدی بداند و دیگران نیز آن را آدم مفیدی بشناسند این احساس وقتی ازارضا می شود که فرد احساس ارزش معرفت، سودمندی و اطمینان یابد. (شامل، 1370)
خوانگاره در نظریۀ هورنایی :
در انسان سالم خودانگاره بر اساس ارزیابی واقع بینانه خودبینانه خود از توانایی ها، استعدادها، نقاط ضعف و هدف ها و نحوۀ ارتباطش با سایرین شکل می گیرد. این تصور یک احساس وحدت و یک پارچگی را برای کل شخصیت و نیز چارچوب داوری فرد از خود و دیگران را فراهم می کند. تحقق و خویشتن واقعی فرد باشد. خودانگاره واقعی، انعطاف پذیر و پویاست و همراه با تغییرات فرد تغییر می یابد این تصور نه تنها منعکس کننده توانایی ها، رشد و آگاهی را هدف تازه فرد است. بلکه وی را به تلاش بیشتر برای رسیدن به خودپندارۀ فرد روان رنجور، ایسنا، برون انعطاف وی حاصل است. این خوپنداره همانند یک حاکم معلق عمل کرده و نه تنها هدفی را دنبال نمی کند بلکه بصورت یک عقیده جزمی مانع رشد فرد نیز می شود.
خوداانگاره فرد روان رنجور جانشین نا مناسبی برای اعتماد به نفس و ارزشمندی واقعی فرد می شود. چنین شخصی به دلیل داشتن اضطراب، ناایمنیو خودانگاره نادرستی که اجازۀ جبران کاستی ها را نمی دهد. نمی توان از اعتماد به نفس بالایی برخوردار باشد این خودانگاره مشخص روان رنجور نه تنها وی را بیش از پیش از خویشتن واقعی اش دور می گرداند بلکه به جای تعارض، آن را افزایش می دهد و به احساس پوچی و بیهودگی شخص دامن می زند. (شولتز،1378 )
عوامل موثر بر خودپنداره :
1 ) جو عاطفی خانوادگی 2 ) موقعی کودک و خانواده 3 ) همانند سازی 4 ) بازیابی 5 ) تجارب دوران کودکی 6 ) فراگیری اکتسابی 7 ) قضاوت اشخاص (شریعت مدار، 1369)
مفهوم خویشتن به سه دلیل مورد تأکید قرار گرفته :
1 ) آگاهی از خویشتن دهنه جنبۀ مهمی از تجربۀ پدیدار شناختی یا ذهنی است.
2 ) تعداد زیادی از تحقیقات نشان می دهند که چگونه احساس از خویشتن در بسیاری از موقعیت ها بر رفتار فرد اثر می گذارد.
3 ) مفهوم خویشتن برای جنبه های سازمان یافته و یک پارچه کنش شخصیت بکار رفته است.
خودپنداری و خوش بینی :
اگر خودپنداره شما شکست های گذشتۀ شما را در مغزتان جای دهد باعث شکست شما در حال حاضر خواهد شد و اگر خودپنداری شما تنها نقشی از موقعیتها و شادمانیهای گذشته به شما ارائه دهد شجاعت را به نظر شما القا کرده و زندگی شما را رشد می دهد و آن دوست شما است. خود دوست باشید در آن صورت شما شادمان بوده و حالتی به خود می گیرید که یک شیر واقعی خواهد گرفت. خودپنداری خود کمک و رفیق شما است بیشتر افراد نقص درونی دارند تا نقص ظاهری و خودپنداری آنها معیوب است برای تقویت خودپنداری شما باید تمایل داشته باشید که انرژی روحی خود را به کار برده و تمرینهای عملی نیرو بخشی را بکار گیرید.
در سالهای اخیر نیز روانشناسان اهمیت زیادی به مسائلی که مربوط به تشکیل خودپنداری است داده اند. این موضوع برای متخصصان بهداشت روانی اهمیت خاصی دارد و پنداری که شخص از افراد تا اندازه ای زیاد تصور او راجع به محیطش تعیین می کند و این دو عامل نوع رفتار فرد را سبب می شود. بنابراین خودپنداره ارتباط با امور مختلف زندگی فرد دارد نکته مهم این است که خصوصیات افرادیکه دارای خودپنداره بالا هستند این ویژگی را دارند :
1 ) افرادی که دارای سطح خودپنداره بالایی هستند ؛
2 ) توان مهرورزی بالایی دارند ؛
3 ) در اکثر موارد در زندگی احساس موفقیت می کنند تا شکست ؛
4 ) بیشتر به نکات مثبت افراد در زندگی تکیه دارند ؛
5 ) زندگی شغلی خانوادگی و اجتماعی خود موفقتر و موفقیت در زمینه های ذکر شده برای این افراد کار چندان مشکلی نخواهد بود ؛
6 ) در امر تحصیلات موفقیت بیشتری به دست می آورند ؛
7 ) کمتر دچار اختلالات عاطفی و نوروتیک می شوند.
ویژگی های انسان های کامل یا خودشکوفا در نظریه راجرز :
1 ) آمادگی کسب تجربه ؛
2 ) زندگی هستی: این انسان ها در هر لحظه از هستی زندگی همه جانبه ای دارند ؛
3 ) اعتقاد به اورگانیزم خود : این افراد به گونه ای رفتار می کنند که احساس می کنند و احساس خود را برای عمل کردن در موفقیت را بهترین راهنمایی خود می دانند ؛
4 ) احساس آزادی : انسان سالم از نظر راجرز می تواند بدون محدودیت آزادانه عمل کند ؛
5 ) خلاقیت : رفتار انسان خودشکوفا خودانگیخته است و در پاسخ به محرک های زندگی و کمک های مربوط به خود حالت گسترش یابنده با اندوه دارد یعنی پویایی در رفتارش دیده می شود.
در نظریه الپورت فرد خودشکوفا و نسبتاً کامل فردی با شش صفت زیر است:
1 ) خویشتن خود را بشناسد ؛
2 ) بتواند با دیگران گرمی تمامی داشته باشد ؛
3 ) به نقش خود مسلط یابد ؛
4 ) احساس و ادراک و اندیشه و عمل او می باشد و شدنش با رعایت واقعیت خارجی و مطابقت با آن صورت گیرد ؛
5 ) به خلق و خوی خود بصیرت داشته خود را متجلی سازد ؛
6 ) با فلسفه متحد کننده زندگی هم آهنگ زندگی کند (سیاسی، 1379).
پیشینه پژوهش
طبق بررسی ها و مطالعات انجام شده پژوهشی مشابه پژوهش مذکور صورت نگرفته است لذا پژوهش هایی که در این بخش معرفی می شود صرفاً موضوعاتی هستند که در آنها خودپنداره مورد مطالعه قرار گرفته است.
خودپنداره از موضوعات مهمی است که قبل از جنگ جهانی دوم و یا حتی در خلل دهه های 50 و 60 توجه و علاقه بسیاری از متخصصان و محققان را به خود جلب کرده گوردن و گرگن مطالعاتی روی بیش از 2500 مقاله که در زمینه خودپنداره نوشته شده بود انجام دادند. نتایج آنها نشان داد که مفهوم خودپنداره، ارتباط معناداری با بسیاری از جنبه های مهم رفتار انسان از قبیل سازگاری کلی، اضطراب، پذیرش دیگران و چگونگی تربیت کودکان دارد (صدرالسادات و شمس اسفند آباد، 1380).
این پژوهش مبنی بر این نظریه راجرز بود که افرادی که خود را می پذیرند بیشتر احتمال دارد دیگران را بپذیرند تا کسانی که خودپذیرا نیستند.
اندازه گیری های از خودپذیری و فرزندپذیری از 56 مادر با استفاده از یک فهرست صفت و یک آزمون سازگاری که هر دو ناهمخوانی بین خود درک شده و خود آرمانی را می سنجیدند، فراهم شد. نتایج حاصل تفاوت معناداری را بین مادران خودپذیر و خودناپذیر از نظر پذیرش کودکان آنان نشان داد. مادران خودپذیرنده تر در مورد کودکان خودپذیرنده تر بودند.
یافته ها همچنان نشان می دهد که درجه خودپذیری کودکان نیز ممکن است وابسته به میزان خودپذیری مادران آنها باشند.
پژوهش های دیگر باور راجرز را در این مورد که رفتار والدین می تواند خود انگاره کودک را تحت تأثیر قرار دهد، تأکید می کند. والدینی که درجه پذیرش بالایی نسبت به فرزندان خود دارند و روشهایی فرزندپروری دموکراتیک اتخاذ می کند عزت نفس بالاتر و امنیت هیجانی بیشتری در کودکان ایجاد می کنند تا والدینی که ناپذیرا بوده و روشهای تربیتی استبدادی را به کار می گیرند (با والدین، 1949). بعلاوه والدین کودکان دارای عزت نفس بالا با محبت تر بودند و از پاداش، بیش از تنبیه در هدایت رفتار کودکان استفاده می کردند. والدین کودکان دارای عزت نفس ضعیف کناره گیرتر و کم محبت تر بودند و احتمال بیشتری داشت که از تنبیه استفاده کنند (گوپ اسمیت، 1967).
برخی از پژوهشها نظرگاه راجرز را در این زمینه که ناهخوانی های بین خود درک شده خود آرمانی نشانه سازگاری روان شناختی ضعیف است، تأکید کرده اند براساس این پژوهش ها هرقدر ناهمسازی و ناهمخوانی بیشتر باشد میزان اضطراب عدم امنیت، بی کفایتی و اختلال هیجانی بیشتر خواهد بود.
در مبنای بسیاری از پژوهش ها با این فکر مواجهه می شویم که وجود یک ناهمواری بزرگ، بین تصویری که یک شخص از خود ساخته و تصویری که مایل بوده است داشته باشد، قاعده تأمین مشکلات درونی است. بلوک و توماس (1955) در 54 آزمودنی که به تعیین تصویر ساخته از خود و تصویر آرمانی پرداخته اند. همبستگی های بین دو سنجش که از 30% تا 84% نوسان و حد میانگین آنها 64% است این نکته را تأکید می کند که نوعی واگرایی، هنجار را تشکیل می دهد. ولی این واگرایی در اکثر موارد در حد نسبتاً محدودی باقی می ماند. درجه مطابقت بین دو تصویر نیز به نوبه خود از نظر نتایجی که در مقیاس های مختلف ام. ام. پی. آی (1951) به دست آورده اند مورد محاسبه همبستگی واقع شده است.
در مقیاس های ام. ام. پی. آی درجه تعلق به گروه های مختلف بالینی را تعیین می کند و هرچه یک شخص نمونه بالاتری در یکی از مقیاس ها به دست آورد می توان او را بیشتر ناهنجار و سازش نایافته است.
راجرز (1954) دلایل واگرایی هایی بین دو تصویر را در روان آرزوها به کمک مفاهیم روان تحلیل گری تبیین کرده و نشان داده است که این واگرایی ها در جریان روان درمانگری به ویژه تصویر خود کاهش می یابند. عدم همگرایی بین تصویر آرمانی یقیناً منبع عدم تعادل در شخصیت نیست. از آنجا که تعارض های موجود بین نیازهای واگرا، تنش هایی هیجانی پدید می آورند. می توان انتظار که وجود دو یا چند گرایش نسبتاً قوی ولی کم و بیش سازگار در یک فرد هم بتواند هم تعادل لازم برای یک سازش به هنجار را در هم شکنند.
از آنجایی که «من» بنابر مفاهیم روان تحلیل گری خاستگاهی است که سازش با واقعیت را تضمین می کند. بنابراین نیرومندی یا ضعف آن مسئول سازش کم و بیش کامل است (مای لی و همکار، 1380).
در پژوهشی که توسط خانم افسانه امیری در سال 1373 بر روی 369 دانشجوی دختر و پسر که به عنوان آزمودنی های یک تحقیق با شیوه نمونه برداری خوشه ای از دو دانشکده فنی و مهندسی و علوم پایه و دانشکده علوم تربیتی انتخاب شده بودند انجام گرفت. مسئله اصلی وی این بود که آیا بین خودپنداره گروه علوم انسانی و فنی مهندسی با توجه به تفاوت در محتوای درسی و تفاوت در دیدگاه جامعه نیست به این دو رشته تفاوت معنی داری وجود دارد یا خیر فرضیه پژوهشی مبنی بر بالابودن سطح خودپنداره گروه علوم انسانی بود به وسیله سیاهه خودپنداری کارل راجرز مورد تحقق قرار گرفت و نمرات خام به دست آمده با استفاده از فرمول T مقایسه شده نشان داد که بدون تفکیک جنسیت 24/6 و با تفکیک جنسیت در گروه دختران 43/5 و در گروه پسران 87/2 و با مقایسه جدول T در دو سطح 8% و 5% معنی دار بودن تفاوت میانگین دو گروه علوم انسانی و فنی مهندسی را نشان داد این تفاوت در گروه دختران به مراتب بالاتر از گروه پسران بود.
در پژوهش دیگری که توسط آقای علی اکبر صادقی در سال 75 – 1374 انجام گرفت و با توجه به اهمیت و شناسایی رفع مشکلات اجتماعی دانش آموزان مسئله مورد تحقیق وی را این موضوع تشکیل می داد که آیا رابطه ای بین سطح خودپنداره و سازگاری دانش آموزان دختر و پسر وجود دارد یا نه؟
3 فرضیه وی مطرح کرد :
1 ) بین سطح خودپنداره و سازگاری دانش آموزان دختر و پسر رابطه وجود دارد ؛
2 ) سطح خودپنداره پسران بالاتر از سطح خودپنداره دختران است ؛
3 ) سطح سازگاری دختران از سطح سازگاری پسران بالاتر است.
جامعه تحقیق شامل دانش آموزان سال سوم راهنمایی شهرستان ری بوده که به صورت تصادفی انتخاب شده بودند. ابزار مورد استفاده در این تحقیق پرسشنامه خودپنداره راجرز و پرسشنامه خوپنداره یک بوده است و از همه مقیاس «D» ، «HX» ، «PD» و پرسش نامه MPI استفاده شده است. نتایج حاصل از این پژوهش حاکی از این مطلب است که بین سطح خود پنداره و سطح سازگاری در دانش آموزان دختر و پسر رابطه وجود دارد . اما بین دو جنس دختر و پسر از لحاظ سطح خود پنداره و سازگاری تفاوت معنی داری ملاحظه نمی گردد و به عبارت دیگر جنسیت در سطح سازگاری و سطح خود پنداره افراد نقش ندارد.
پژوهش ها نشان می دهد کسانی که براساس تجربه گذشته خود را مجبور به انجام کاری ناخوشایند بپردازند به انجام آن وظیفه ناخوشایند می پردازند حتی هنگامی که می توانند کاری خوشایندتر را انجام دهند. (لارنسون، کار اسمیت و دارلی ، 1963 ).
برخی پژوهش ها نشان داده است که افرادی که به پیشرفت تحصیلی نائل می آیند خودپنداره مثبت تری دارند تا آنهایی که پیشرفت تحصیلی چندانی ندارد (کورمن، 1381).
در تحقیقی که توسط خانم الماسیان بر روی 60 نفر از افراد متأهل و مجرد انجام گرفت مسئله مورد تحقیق وی رابطه خودپنداره با تجرد و تأهل بود که افراد نمونه را 30 نفر افراد مجرد و 30 نفر افراد متأهل تشکیل می دادند این تحقیق با استفاده از پرسش نامه خودپنداره راجرز انجام پذیرفت و روش آماری مورد استفاده روش آماری مجذور فی بوده نتایج حاصل از این تحقیق حاکی از عدم وجود رابطه بین سطح خوپنداره افراد با تأهل و تجرد بودن آنها را نشان داده است.
تحقیق دیگری که توسط خانم شهرزاد بیگی انجام گرفته است هدف از پژوهش وی بررسی تأثیر شیوه های تربیتی خانواده بر سطح خوپنداره نوجوانان با تفکیک جنسیت بود که در این رابطه 2 مسئله مطرح شده است :
1 ) آیا بین خودپنداره و جنسیت رابطه ای وجود دارد؟
2 ) آیا می توان بین سطح خودپنداره فرزندان خانواده های دموکراسی و دیکتاتوری تفاوت قائل شد؟
این تحقیق که در سال 1372 انجام گرفت بر روی 200 نفر آزمودنی دانش آزمودنی دانش آموز دختر و پسر در مناطق 20 گانه آموزش و پرورش به صورت نمونه برداری به صورت تصادفی انجام پذیرفت و پس از انجام تحقیق با استفاده از روش آماری فرمول نتایج حاصل را به این صورت مطرح کرد که بین سطح خودپنداره و جنسیت افراد رابطه ای وجود ندارد و همچنین فرزندان خانواده های دموکراسی نسبت به فرزندان خانواده های دیکتاتوری از سطح خودپنداره بالاتری برخوردارند.
تحقیق دیگری که توسط آمنه رمضانی در سال 73 – 1372 انجام گرفت موضوع وی را رابطه بین خودپنداره و معلولیت تشکیل می داد که ابتدا برای بررسی این پژوهش وی فرضیه تحقیق را مطرح نمود که بین افراد معلول و افراد سالم از نظر خودپنداره تفاوت معنی داری وجود دارد وی برای بررسی این موضوع از آزمون یک استفاده نمود این آزمون بر روی 100 نفر مرد انجام گرفت که 50 نفر افراد سالم 50 نفر معلول بودند وی پس از آزمون نمرات خام آزمودنی ها را با استفاده از فرمول میانگین و T مورد تجزیه و تحلیل قرار داد نتایج کاری از این تحقیق نشان داد که بین میانگین و سطح خودپنداره افراد معلول و افراد سالم تفاوت معنی داری وجود دارد.
همچنین در تحقیق دیگری که توسط قنبری انجام گرفته است مسئله اصلی تحقیق را سطح خودپنداره با میزان محبوبیت همکسلاسان دختر در مقطع متوسطه مورد بررسی قرار گرفته است نمونه آماری به کار برده شده دختران سال سوم دبیرستان های اندرزگو و سمیه واقع در مناطق 2 و 5 تشکیل داده است ابزاری که وی در این پژوهش استفاده نموده است. سیاهه راجرز بوده است که پس از بدست آوردن نمرات خام آن را با روش آماری استنباطی و فرمول ضریب همبستگی پیرسون تجزیه و تحلیل نموده است. نتایج حاصله در این پژوهش نشان داد که رابطه مثبتی بین خودپنداره با میزان محبوبیت وجود ندارد.
در تحقیقی که توسط طالش بر روی 120 نفر از افراد شاغل و غیرشاغل بودن است که افراد نمونه را 4 گروه تشکیل می دهد. افراد شاغل زن و 30 نفر افراد شاغل مرد و 30 نفر افراد غیر شاغل زن 30 نفر. افراد غیرشاغل مرد نیز 30 نفر بود که به صورت تصادفی انتخاب شده بودند. ابزار به کار برده شده در این تحقیق پرسشنامه 25 صفتی راجرز بوده است و روش تجزیه و تحلیل داده ها روش آماری T استیودنت و مجذور فی می باشد و نتایج حاصله از کاربرد هر دو پاسخ مشابه ای داده اند.
نتایج پژوهش نشان داده بود که هیچ گونه رابطه معناداری بین خودپنداره افراد شاغل و غیرشاغل وجود ندارد. در کلیه گروهها مشاهده شده بود که بیشتر افراد دارای خوپنداره منفی هستند و فقط 20% افراد خودپنداره مثبت دارند به طور کلی در این تحقیق افراد همه دارای خودپنداره شکاف میان خود ایده آل و خود واقعی افراد را نشان می دهد. در این تحقیق اگرچه اختلاف معنی داری در میزان خودپنداره دو گروه حاصل نگشته اما به طور قطع تعداد افراد با خودپنداره غیرنرمال به طور معنی داری بیش از تعداد افراد با خودپنداره نرمال می باشند.
معرفی آزمون
زمینه یابی ارزش های ادواری شوراتز
شوارتز براساس پیمایش ارزشی راکیچ زمینه یابی بررسی ارزش های خود را (SVS) ساخت (شوارتز، 2004).
پرسشنامه شوارتز مشتمل بر 57 ارزش است که شامل 30 ارزش غایی و 27 ارزش ابزاری هستند (هاتس بات و همکاران، 2003 ).
براساس نظریه شوارتز ده نوع ارزش باعث شکل گیری چهار تیپ ارزشی شامل :
1 ) تیپ ماواری خود یا توجه به ماورای خود ؛
2 ) تیپ تعالی خود ؛
3 ) تیپ محافظه کاری ؛
4 ) تیپ آمادگی برای تغییر.
به عبارت دیگر تیپ آمادگی در برابر تغییر شامل ارزش های خوداتکایی، برانگیختگی و لذت گرایی هستند. ارزش های قدرت گرایی و لذت گرایی نمایانگر تیپ تعالی خود هستند و ارزش های نسبت گرایی، همنوایی و امنیت بیانگر تیپ محافظه کاری و ارزش های جهان گرایی و خیرخواهی نشان دهنده تیپ توجه به ماورای خود می باشند.
مقاله
خویشتن پنداری (خودپنداره، خوپنداری) Self Concept
اولین بار رنه کارت 1 در سال 1644 اصول اولیه خویشتن پنداری را در کتاب اصول فلسفه با مطرح ساختن مقوله شک ارائه داد. پس از او زیگموند فروید در سال 1900 میلادی تئوری خویشتن پنداری را به عنوان یک مقوله روان شناختی مهم مطرح نمود. با اینکه دنباله روان فروید علاقه زیادی به این مقوله نشان ندادند. ولی دختر فروید، آنا در سال 1946 بر اهمیت این مقوله تأکید ورزید در سکات کلی در سال 1945 از مقوله خویشتن پنداری به عنوان یک نیروی اولیه انگیزش در رفتار انسانی یاد نمود. رایمن در سال 1948 از معیارهای خویشتن پنداری در مشاهده های خود استفاده کرد و اعلام نمود که روان درمانی اساساً بر روی تغییر دادن معیارهای بینش فرد نسبت به خودش استوار است.
تاکنون مؤثرترین معیار روان شناختی در خصوص خویشتن پنداری مربوط به کارل راجرز در سال 1974 بوده است. از دیدگاه راجرز «خود» هر فرد به عنوان بخش اصلی شخصیت فرد را تشکیل می دهد. راجرز «خود» را به عنوان یک محصول اجتماعی معرفی می کند که از طریق روابط بین فردی گسترش می یابد. او اعلام می کند که در وجود انسان همیشه یک تمایل قوی برای دارا بودن یک نگرش مثبت از سوی دیگران و خود فرد نسبت به خودش وجود دارد. با آنکه بیشتر تئوریسین های «خویشتن پنداری» در دهه 1970 و 1980 تحقیقات خود را اجرا نمودند در حال حاضر توجه عمومی به خویشتن پنداری رو به کاهش نهاده است. ولی این مقوله هنوز به عنوان یک عامل بالنده در تحقیقات سردمداران علم روانشناسی مطرح است.در حال حاضر موج نوینی در خصوص کسب آگاهی نسبت به خویشتن پنداری در عامه مردم و افراد متخصص در حال زایش است و این موضوع در ارتباط با مشکلات خانوادگی، اعتیاد به الکل و مواد مخدر و وضعیت اجتماعی افراد مطرح می شود. بسیاری از موفقیت ها و شکست هایی که مردم تجربه می کنند به صورت تنگاتنگ به چگونگی دیدگاه آنها نسبت به خود و ارتباطشان با دیگران مربوط می شود.
برای متخصصان علوم مشاوره، پدیده خویشتن پنداری از 3 بُعد مورد توجه است یکی اینکه خویشتن پنداری امری قابل یادگیری است. دیگر اینکه امری سازمان یافته و پویا می باشد هیچ فردی با خویشتن پنداری به دنیا نمی آید بلکه به تدریج در اولین ماه های زندگی فرد بنیان گرفته و از طریق تجارب مکرر شکل می گیرد و به عنوان یک محصول اجتماعی از طریق تجربه بنیان می گیرد.
نکته جالب اینکه افراد در زمان های مختلف دارای نگرش های مختلفی نسبت به خودشان هستند. هرگونه تجربه ای در زندگی فردی که مطابق با خویشتن پنداری او نباشد، به صورت یک تهید تلقی می شود و هرچه این تجارب ناخواسته بیشتر باشد کیفیت خویشتن پنداری فرد حالت منجمدتری به خود می گیرد تا بتواند از او محافظت نماید.
خویشتن پنداری هر فرد به ثبات و همگونی در زندگی اش نیاز دارد و در مقابل تغییر مقاومت نشان می دهد.
اگر خویشتن پنداری فرد به سرعت تغییر کند فرد فاقد یک شخصیت مقاوم و قابل اتکا خواهد شد. موفقیت ها و شکست های هر فرد بر روی کیفیت خویشتن پنداری او تأثیر می گذارد. دنیای اطراف هر فرد و موجودات درون آن در رابطه با خویشتن پنداری هر فرد ادراک می شود. در تمام زندگی فرد سالم همیشه یک تمایل دائم برای پذیرش ایده های جدید و رفع ایده های قدیمی وجود دارد. خویشتن پنداری همیشه خودش را در مقابل از دست دادن عزت نفس محافظت می کند برای همین است که هر فقدانی سبب بروز اضطراب افراد خواهد شد.
تحول جامعه از حالت نسبی به حالت صنعتی، مسائل و مشکلات فراوانی را خصوصاً در زمینه اشتغال موجب می شود. جامعه ما در جریان صنعتی شدن و رسیدن به خودکفایی به نیروی متخصصین و ماهر نیاز مبرمی دارد. برای نیل به خودکفایی تهیه و اجرای برنامه ای دقیق که بر مطالعات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی جامعه ایرانی متکی باشد، ضرورت تام دارد. اشتغال برای ادامه زندگی و بقای جامعه ضرورتی اجتناب ناپذیر است. زندگی هر فرد از طریق کارکردن تأمین می شود و خودکفایی هر کشور به میزان و نوع عملکرد شاغلین آن بستگی دارد.
تحقیقات متعدد مؤید این واقعیت هستند که اولاً با افزایش بیکاری، فساد شدت می یابد، ثانیاً اشتغال مناسب و رضایت شغلی موجب نشاط و شادابی می شود. شناسایی و ایجاد انگیزه در افراد جامعه و راهنمایی آنها برای آنکه مشاغلی را انتخاب نمایند که توانایی و استعداد انجام آن را دارا هستند و همچنین شناسایی علایق و نیز کشف استعدادهای افراد باید به کمک وسایل و ابزاری انجام پذیرد.
در این زمینه باید از مشاوره و آزمون های مختلف استفاده شود. پی از شناخت علایق و کشف استعدادها و پرورش و نیز راهنمایی افراد در مسیر صحیح و مناسب ضرورت می یابد. بنابراینسوالی که به طور کلی جهت پژوهش به ذهن خطور می کند عبارت است از اینکه آیا بین خویشتن پنداری و انتخاب شغل رابطه معناداری وجود دارد؟ و با توجه به جنبه های انتخاب شغل مبتنی بر وجهه اجتماعی شغل با پیشرفت تحصیلی در شغل و تسهیلات ویژه شغل سوالات ذیل به طور اخض مطرح می شود :
1 ) آیا بین خویشتن پنداری و وجهه اجتماعی شغلی رابطه ای وجود دارد؟
2 ) آیا بین خویشتن پنداری و پیشرفت تحصیلی در شغل رابطه ای وجود دارد؟
3 ) آیا بین خویشتن پنداری و تسهیلات ویژه شغل رابطه ای وجود دارد؟
خویشتن پنداری به مفهوم برداشتن است که فرد نسبت به ماهیت فیزیکی و روان شناختی و ساختارهای اجتماعی خویشتن از قبیل نگرشها، اعتقادات و ایده های خویشتن دارد. خویشتن پنداری به معنای درک افراد نسبت به خود در بعد زمان است. خویشتن پنداری به صورت مداوم در تعامل با دیگر افراد تعدیل یافته و تحت تأثیر عوامل دیگر از قبیل درون گرایی و برون گرایی و عزت نفس قرار می گیرد مقوله شغل نقش اصلی را برای زندگی بیشتر افراد جامعه ایفا می کند. برای بیشتر افراد بشر شغل به عنوان فعالیتی است که بیشتر فعالیت ها و زمان فعال زندگیشان را صرف می نماید.
براساس عقاید کانجر به نقل از اشنایدر تمایل برای ارضای نیازهای شخص و ایجاد یک محیط مناسب از لحاظ روان شناختی از عوامل بارز انتخاب شغل افراد به شمار می آید نسل های جدید امروز در مقایسه با نسل های قبل بیشتر به سوی مشاغل با هویت تمایل دارند. کادرون اعلام می دارد که بسیاری از متقاضیان کار در انتخاب شغل توجه زیادی به موضوع فوق نشان می دهند. امروز، یک تئوری انگیزش شغلی مطرح شده است که بر روی تطابق مابین فرد و شغل او تأکید می نماید. شامیر اعلام نمود که تئوری مبتنی بر خویشتن پنداری در خصوص انگیزش کار بر روی ارتباط متقابل مابین انجام کار و وسعت اجرای آن و خویشتن پنداری فرد استوار است.
زمانی که شغل فرد با خویشتن پنداریش مطابقت داشته باشد، فرد شغل خود را به عنوان یک مقوله معنادار و ارزشمند مشاهده می نماید. به عبارت دیگر یک شغل ارزشمند برای هر فرد در ارتباط با خویشتن پنداری فرد مربوط معنی پیدا می کند.
وانوس در سال 1980 مفاهیم فوق را در یک مدل تطابقی قرار داد که در این مدل بر روی نقش اشتغال و انتخاب شغل تأکید شده است. اشنایدر در سال 1987 مدل خاصی را تحت عنوان «جاذبه، انتخاب» ارائه می دهد. براساس این مدل، افراد براساس ادراکات و باورهای خویشتن در خصوص مشخصات فردی خودشان به مشاغل مورد علاقه خود می نگرند. براساس این مدل افراد نهایتاً از ادامه اشتغال در سازمان هایی که با آنها تطابق ندارند، سرباز خواهند زد. ولی این مدل قادر نیست دقیقاً افراد خاصی را برای سازمان هایی دقیقاً منطبق با نیازهای آنها انتخاب نماید.
متخصصان منابع انسانی با تمرکز به میزان تطابق خویشتن پنداری افراد با وظایف شغلی می توانند با احتمال بیشتری افراد را انتخاب نموده و آنها را برای شغل مناسب راهنمایی نمایند. این روش از دو جنبه مفید واقع می شود. یکی اینکه فرد به شغل مورد نیاز خود براساس علایق و خلاقیت های خود براساس باورهای خویش برای انجام وظایف محوله دست می یابد. دیگر اینکه سازمان استخدام کننده نیز در بهترین فرصت می تواند دست به انتخاب افراد کاملاً مطابق با چهارچوب مقرراتی خویش بزند. کاربردهای ابزاری سنجش گوناگون درباره خودباوری مقوله خویشتن پنداری به عنوان یکی از معروفترین موضوعات در ادبیات روان شناسی به شمار می آید.
معیار دیگر که برای ارزیابی خویشتن پنداری کاربرد دارد معیار سنجی در خصوص خویشتن پنداری معروف است که توسط فیتز در سال 1991 تدوین و طراحی شده است علاوه بر این جنبه های مختلف خویشتن پنداری از قبیل خویشتن پنداری تحصیلی درخصوص ماهیت بدن خود و غیره نیز به عنوان اجزای دقیق در خویشتن پنداری مطرح شده اند.
در 15 سال اخیر تحقیقات گسترده ای در خصوص این زیرساختارها انجام شده است در پی این تحقیقات نسخه جدیدتر ارزیابی خویشتن پنداری از جنبه های مختلف توسط مارش در سال 1992 تحت عنوان پرسشنامه خود توضیحی در خصوص سنین 7 سال تا سنین بلوغ جوانی تدوین و طراحی شده اند. به طور کلی باید گفت که خویشتن پنداری به «دیدگاه فرد درباره خودش» اطلاق می شود.
ویلی در سال 1974 اعلام نمود که با مقایسه وقایع خارجی نمی توان ارتباطی با ارزیابی خویشتن پنداری خود برقرار نمود. به عبارت دیگر با مشاهده و ثبت وقایع اطراف محیط زندگی فرد نمی توان چگونگی خویشتن پنداریش را پیشگویی نمود و هر فرد باید از زبان خودش عقاید خود را در مورد شخصیت خویش ابراز نماید.
در ارزیابی خویشتن پنداری افراد با خواندن یک سری از جملات موافقت و یا عدم موافقت خود را در پاسخ های لپکرتی 5 تا 7 گزینه ای اعلام می نمایند. در این پرسش نامه ها اطلاعات مهم کیفی نهفته است و فرد با انتخاب گزینه موردنظر عقیده نسبی خویش را نسبت به جمله موردنظر اعلام می نمایند. مشاوران و با افرادی که خواهان ارزیابی خویشتن پنداری در افراد مورد بررسی خویش هستند باید به نکات مهمی از قبیل نوع معیار و شاخص به کار گرفته شده، میزان قابلیت روش ارزیابی موردنظر و مناسب و بکار بردن روش موردنظر در موقعیت های بالینی با تحقیقات توجه نماید. به طور مثال کودکان کم سن و سال دارای آگاهی هوشمندانه ادراکات خویش نیستند و بنابراین باید در خصوص این گروههای سنی دقتی بیشتری اعمال شود. دوم اینکه حتی معیارهای ارزیابی که توسط خود افراد باید خوانده و پاسخ داده شود ممکن است در برخی موارد به توضیحات کلامی نیاز داشته باشند.
خویشتن پنداری افراد بیانگر میزان تجارب آنها در ارزیابی از خود است هیچ راهی برای تغییر سریع اعتقادات افراد نسبت به خودشان وجود ندارد و اینکار مستلزم زمان است. اگر فردی احساس بی کفایتی، حماقت، عدم ترانمایی برای ایجاد تغییر در زندگیش می کند. چگونه می تواند انگیزه لازم برای ایجاد تغییر را به دست آورد؟ بعضی از افراد این کار را غیرممکن می دانند و نهایتاً دچار افسردگی می شوند و نهایتاً ممکن است به یک درمانگر نیاز پیدا کنند. در فرهنگ جامه ما بسیاری از افراد هستند که به آرزوهای بزرگ می اندیشند. هزاران نفر در فکر این هستند که روزی فردی سرشناس در جامعه خود شوند.
روش های مختلفی برای تغییر میزان خویشتن پنداری افراد وجود دارد. در یک روش با تمرکز بر روی تفکرات و سخنان درونی خودمان می توانیم در خویشتن پنداری خویش تغییراتی ایجاد کنیم. مک کای و فانینگ در سال 1987 در کتاب خود هیچ حمایتی از این روش نشان ندادند ولی روش های شناختی مشابه با این روش مؤثر بودند.
تعریف خویشتن پنداری و نظریه های وابسته به آن آدلر در تئوری خود در ارتباط با مفهوم شیوه زندگی به بیان خویشتن پنداری پرداخته است. ولی مفهوم خود یا خویشتن پنداری را اعتقاد به اینکه من که هستم؟ تعریف می کند.
راجرز در نظریه خود در میان خویشتن پنداری می نویسد : هر انسانی در دنیای متغیر و متحولی از تجربیات گوناگون زندگی می کند که فقط خودش در مرکز آن جهان هستی قرار دارد فرد یا ارگانیزم براساس تجربه و درک خودش از زمینه تجربی نسبت به آن واکنش نشان می دهد او تجارب خود را واقعیت تلقی می کند و برای او واقعیت همان چیزی است که او تجربه می کند. رفتار نتیجه اداراک فرد است و فرد به طریقی که واقعیت را ادراک و توصیف می کند نسبت به آن واکنش نشان می دهد. ارگانیزم به زمینه پدیده ای و ادراکی خود به صورت یک کل سازمان یافته پاسخ می دهد.
پاسخ های جسمانی و روانی ارگانیزم به وقایع خارجی به صورت یک کل سازمان یافته و هدف جویانه است. مثلاً اگر آب بدن کاهش یابد تمام اجزای ارگانیزم به تلاش اصلی دارد و آن تمایل به تحقق بخشیدن و حفظ و تعالی خویش است و این پایه و اساس فعالیت های او را تشکیل می دهد.
تمام نیازهای روانی و جسمانی فرد را می تواند از جنبه هایی از همین نیازهای بنیادی دانست. تحت تأثیر این تمایل اساسی ارگانیزم در جهت رشد، خودشکوفایی، بقاء و تعالی، خود جبری، خودنظمی خودمختاری و تسلط به نفس حرکت می کند. مهمترین موضوع برای درک و فهم رفتار خود آن است که آن را در چارچوب مرجع قیاسی درونی او مورد توجه و بررسی قرار دهیم. بنابراین راه برای شناخت رفتار فرد آن است که خود فرد به آنها می نگرد. از کل زمینه ادراکی به تدریج بخش به نام خود متمایز و متجلی می شود که مفهوم خود نیز نامیده می شود. مفهوم خودابعادی دارد و هر بُعد آن دارای ارزش هایی است. راجرز معتقد است که بر اثر تعامل فرد با محیط و خصوصاً در سایه ارزشیابی فرد از تعامل خود با دیگر از سازمان خود شکل می گیرد.
قضاوت فرد در مورد خود نه فقط در انتخاب شغل بلکه در تعیین رفتار و مسیر زندگی نیز مؤثر است. تحقیقات معلوم داشته اند که یکی از علل مهم عدم موفقیت دانش آموزان مدارس قضاوت منفی آنها درباره خودشان است. دانش آموزی که خود را کُودَن می انگارد انگیزه های برای مطالعه و یادگیری و تلاش ندارد بر اثر نبودن انگیزه کودک تلاش نمی کند و در نتیجه مردود می شود. اگر فردی خود را موجودی ارزشمند و کارآمد بداند خواهد کوشید قضاوتش را به مرحله عمل درآورد. موفقیت ها، ارزش و توانایی ها در ایجاد نوع شیوه زندگی مؤثرند.
ضمن گفتگوهای روزانه با افرادی مواجه می شویم که می گویند برای چنین کاری آفریده نشده اید با داشتن چنین عقیده و تصور، فرد درصدد احراز آن شغل برنخواهد آمد. همچنین خویشتن پنداری تا حدود زیاد نوع شغل فرد را مشخص می سازد (به نظر کوپر اسمیت، 1967).
افرادی که خویشتن پنداری مثبت دارند، زندگی موفقیت آمیزی را سپری می سازند. از سوی دیگر خویشتن پنداری منفی به احساس حقارت، ناتوانی، پریشانی و بی هدفی منجر می شود. فردی که خود را برای انجام شغل معینی مستعد و لایق نمی داند جهت احراز و اشتغال به شغل موردنظر تلاشی نخواهد کرد. فرد معمولاً ضمن انتخاب شغل به خود می گوید من چنین فردی هستم، لذا باید به انجام چنان شغلی بپردازم، خویشتن پنداری از چهار عامل مهم یعنی طرز تلقی و عقاید والدین، طرز تلقی هم قطاران، طرز تلقی کارکنان آموزشگاه و علایق شخصی تشکیل می شود. هر کدام از این عوامل در ایجاد نوع و میزان خویشتن پنداری فرد نقش عمده ای دارد. مجموعه عوامل فوق در پیش بینی موفقیت، ارزشمندی، توانایی و اهمیت فرد مؤثر هستند. محیط خانواده و آموزشگاه که از منابع اولیه تماس کودک با دنیای خارج هستند در پرورش نوع خویشتن پنداری کودک بسیار مهم است. والدین و معلمان باید دانش آموز را شناخت توانایی ها، محدودیت ها و علایق کمک نماید. به نظر جوردن (1963) رفتار اکتشافی فرد به سادگی قادر خواهد بود :
1 ) توانایی ها و نیز محدودیت های خود را به طور واقع بینانه ارزیابی نماید؛
2 ) به طور بهتر و عملی تر خود را با سایرین مقایسه کند ؛
3 ) منابع جدیدی را برای خودشناسی دقیقتر کشف نماید ؛
4 ) تصمیمات صحیح تر و بهتری اتخاذ نماید. آموزشگاه به عنوان یکی از عوامل تقویت کننده رفتار اکتشافی، باید اطلاعات دقیق و موثق در اختیار دانش آموزان قرار دهد. با تهیه و تنظیم برنامه تعلیم و تربیت مناسب برای آموزش والدین می توان خویشتن پنداری مثبت در کودکان را تقویت نمود (شفیع آبادی، 1374 ).
منابع و مأخذ
ردیفنویسندهسالاثرترجمهانتشاراتمحل انتشار1 )اسدی، حسن1376قدرت تلویزیون-امیرکبیرتهران2 )ملکی، حسن1385خانواده و فرزندان-انجمن اولیاء و مربیانتهران3 )شولتز، مادوان1377نظریه های شخصیتجمعی از مترجمانارسبارانتهران4 )شکرکن، حسینی1367روانشناسی اجتماعی-امیرکبیرتهران5 )ضمیری، محمدعلی1372تعلیم و تربیت در تاریخ-راهگشاتهران6 )هنسون، جریس1373تکنولوژی جدید ارتباطیداوود حیدریارشاد اسلامیتهران7 )شعری، عبدالله1372انسان شناسی-کاشانیتهران8 )روزنامه جام جم1386مونیزم و دانشجویان--8 بهمن 1386