مبانی نظری وپیشینه تحقیق دیدگاههایی در باره شخصیت ورشد شخصیت

مبانی نظری وپیشینه تحقیق دیدگاههایی در باره شخصیت ورشد شخصیت (docx) 55 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 55 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

مبانی نظری وپیشینه تحقیق دیدگاههایی در باره شخصیت ورشد شخصیت فصل دوم،پیشینه ، تحقیق14 مقدمه 15 دیدگاههایی درباره شخصیت16 شخصیت از نظر فروم16 شخصیت از نظر یونگر17 شخصیت از نظر ماری17 نگرش فرانکل به شخصیت18 نگرش مزلو به شخصیت18 چشم اندازی به رشد شخصیت 18 دیدگاههایی در باره رشد شخصیت 19 رشد شخصیت از نظر یونگر19 رشد شخصیت از نظر ماری20 عوامل موثر بر رشد شخصیت20 نظریه های نسخ شناسی شخصیت21 نظریه های تحلیلی عاملی شخصیت23 نظریه کاتل23 نظریه انسان گرایی در شخصیت25 نظریه های شناختی شخصیت26 ماهیت شخصیت 27 سنجش شخصیت28 مسائل اساسی در سنجش شخصیت28 اعتبار29 مهار 29 میل به مهار30 توهم مهار31 پیامدهای اعتقاد داشتن به مهار32 تفاوتهای فردی در درک جایگاه مهار 33 واکنش در برابر از دست دادن مهار35 جایگاه مهار35 جایگاه مهار درونی – بیرونی 37 طبقه بندی سه بعدی از نظر واینر40 جایگاه مهار درونی و بیرونی از نظر واینر42 نظریه یادگیری اجتماعی43 توان رفتاری 43 انتظار44 ارزش تقویت44 موقعیت روان شناختی 45 آزادی حرکت45 روشهای راتر برای سنجش مفاهیم خود46 انگیزش رفتار از نظر راتر48 انتظارات مربوط به جایگاه هندسی مهار49 نظریه اسناد53 اسنادهای بعد از موفقیت و شکست53 تغییر دادن اسنادها برای بهبود عملکرد55 دیدهای بازده تحصیلی بر اسناد56 زمینه های کاربردی آزمونها58 زمینه تحصیلی 59 پیشنهادات 61 نتیجه گیری62 خلاصه 63 منابع 65 مقدمه: واژه شخصيت در زبان روزه مره معاني گوناگون دارد. مثلا در مورد كسي كه گفته مي شود« بسيار با شخصيت است» غالبا درجه كارآيي و جاذبه مورد نظر است. در مواردي كه به« پرورش شخصيت اشاره مي شود، سعي بر اين است كه به شخص برخي مهارتهاي اجتماعي را فرادهند و وضع ظاهر و شيوه سخن گفتن او را بهبود بخشند تا وي واكنش مطبوعي در ديگران برانگيزد، و گاه كلمه شخصيت به منظور توصيف بارزترين ويژگي بكار ميرود. منظور« فلان شخص» شخصيت پرخاشگر دارد. ولي روانشاسان در بحث از شخصيت، بيش از هر چيز به تفاوتهاي فردي توجه دارند. يعني ويژگيهاي كه يك فرد را از افراد ديگر متمايز مي كند. تعريفي كه در مورد شخصيت شده،« الگوهاي نامعيني از رفتار و شيوه هاي تفكر است كه نحوه سازگاري شخص را با محيط تعيين مي كند.» در اين تعريف به اصطلاح معين به همساني رفتاراشاره مي شود. بدين معني كه مردم در شرايط گوناگون به اين گرايش دارند كه به طرز نسبتا معيني تفكر كنند يا دست به عمل بزنند، و رفتار نتيجه تعامل ويژگيهاي شخصيتي با شرائط مادي و اجتماعي محيط است. شخصيت اجتماعي هر فرد اشاره اي به آن قسمت از شخص كه ديگران مي بينند و مي شنوند. همان تصويري كه شخص از خودش به دنيا عرضه ميكند، و با اين تفاسير، شخصيت داراي جنبه خصوصي و ناآشكار مي باشد. جنبه خصوصي شامل تخيلات، تفكرات و تجاربي است كه شخص نمي خواهد ديگران را در آنها سهيم كند( اتكسيون- اتكنسيون- هليگار- همكاران 1983-1375) ديدگاههايي درباره شخصيت شخصيت از نظر فرويد داراي سه وجه است: نهاد، كه نماينده تمايلات و غرايز حيواني و كور بوده و تابع اصل لذت است. خود يا من، كه نماينده واقعيتها بوده و تابع اصل واقعيت است. فراخود يا فرامن: كه نماينده سانسورهاي اجتماعي و وجدان شخص است و هدف آن جلوگيري از ارضاي تمايلات انساني است.(كريمي، 1375) شخصيت از نظر فروم: فروم با فرويد در زمينه شخصيت هم عقيده است كه شخصيت هر فرد در پنج سال اول زندگي شكل مي گيرد ولي او معتقد نيست كه شخصيت كودك تا سن 5 سالگي به شكل ياستوار ثابت است. بلكه به اعتقاد فروم، رويدادهاي بعدي زندگي مي تواند در تحت تاثير قرار دادن شخصيت به همان اندازه اي رويدادهاي پنج سال اول زندگي مهم باشد( كريمي، 1375) شخصيت از نظر يونگر: يونگ شخصيت را پيوسته در حركت و تغيير و تحول مي داند و نيرويي كه سبب اين حركت و پويايي است، مانند فرويد« لي بيدو» مي خواند. ولي برخلاف فرويد، در اين نيروي، براي غرايز جنسي اهميت قائل نيست، اين نيرو از سوز و ساز بدون به وجود مي آيد كه داراي دو جبنه هاي بدني و رواني است. جنبه بدني: صرف فعاليتهاي بدني و حركت و افعال جنبه رواني: احساس و ادراك فرد مي باشد و تفكر را مسير مي سازد.( سياسي، 1363) شخصيت از نظر ماري: ماري معتقد است كه تاريخ شخصيت« شخصيت است» و اعتقاد او از اين بيان اين است ك براي شناخت شخصيت بايد آدمي را از هنگام زادن تا هنگام حال مورد بررسي قرار داد. به عبارتي نميتوان بدون اطلاع از زندگي گذشته كسي پي به شخصيت او برد.(سياسي، 1363) نگرش فرانكن به شخصيت: نگرش فرانكل به شخصيت: نگرش فرانكل به سلامت روان تاكيد عمده را براراده معطوف به معنا مي نهد، در واقع، اين چهارچوب است كه هر چيز ديگر در آن شكل مي گيرد. اراده معطوف به معنا و معناي زندگي- به نياز مداوم انسان به جستجو، نه براي زيستن بلكه براي معنايي كه براي ما منظور مي بخشد، ارتباط مي يابد. جستجوي معنا لازمه اس مسئوليت است.( خوشدل،1369) نگرش مزلو به شخصيت: هدف اصلي مزلو دانتس اين است كه انسان براي رشد كامل انساني و شكوفايي تا چه اندازه توانائي دارد. به اعتقاد او براي بررسي سلامت روان، فقط بايد انسان غايت سالم را مورد مطالعه قرار دهد.( خوشدل، 1369) چشم اندازي به رشد شخصيت: رشد شخصيت يك (معلوليت ذاتي) است. تعريف رشد عبارت است از: فرايند پيشرفت كه باعث تغيير خصوصيات مي شود. براي مطالعه اين فرآيند پيشرفت فرد بايد تغييراتي كه رخ مي دهد مشاهده كند. رشد شخصيت فرايندي است كه در تمام دوران زندگي فرد وجود دارد. براي مطالعه بررسي آن فرد بايد، تغييراتي را كه از آغاز تولد تا مرگ انفاق مي افتد بررسي كند، كه امري غير ممكن است. در نتيجه هيچ كس تا به حال مطالعه طولي در مورد رشد شخصيت انجام نداده است و غير محتمل است كه كسي هم بتواند آن را انجام دهد. اطلاعات جمع آوري شده در مورد رشد شخصيت، مربوط به جمع آوري تك تك مطالعات انجام گرفته توسط پژوهشگران مختلف بر روي افراد متفاوت در فازهاي گوناگون شخصيت زندگيشان است. با اين حال، هيچ كدام از اين روشها نمي تواند تصوير كاملا روشن و رضايت بخشي از چگونگي رشد شخصيت ارائه دهد.(جمالفر، 1375) ديدگاهايي درباره رشد شخصيت: در نظر فرويد خود براي حفظ و بقاي رشد شخصيت، به ابزارها و وسايلي مجهز است كه به آن مكانيزمهاي دفاعي گويند. اين مكانيزمها شيوه هاي ناخودآگاه و غيرارادي( به جزمورد واپس زني) براي كاهش اضطراب و در واقع نوعي خودفريبي، و به نسخ واقعيتها مي پردازند.(كريمي، 1375) رشد شخصيت از نظر يونگر: مهمترين عواملي كه به اعتقاد يونگو سبب رشد و شكفتگي شخصيت مي شود، يعني آدمي را به سوي كمال مي برد و در واقع خود را مي سازد. عبارتند از: 1-ميراث نياكان 2- هدف هاي زندگي 3- نيروي رواني 4- نشانه هاي رمزي 5- اصل دو قطبي و تضاد (سياسي، 1363) رشد شخصيت از نظر ماري: در رشد شخصيت از نظر ماري، عقده هاي مربوط به تجارب مراحل كودكي، و پس از اين تاثير مراحل فرهنگي و اجتماعي و اهميت ناخود آگاه مي باشد.( سياسي، 1363) عوامل موثر بر رشد شخصيت: آغاز زندگي يك انسان مدتها قبل از تولد اوست بدين معني كه عوامل موثر بر الگوهاي شخصيتي هر فرد به وسيله عوامل ژنيتكي و محيط فيزيكي و شيميايي درون رحم مادر تعيين شده و تجهيزات زيست شناختي را كه او هنگام تولد با خود دارد. سبب ميشود، بخش مهم ديگر در ويژگيهاي محيطي نهفته است. خانواده، طبقه اجتماعي، فرهنگ جامعه، تعيين كننده زمينه هاي ارتباط متقابل هستند كه شكل دهي و رشد شخصيت فرد را تحت تاثير خود دارند.( كريمي، 1375) فرايندهاي اصلي در رشد شخصيت: سالهاي پيش دبستاني دوره اي مهم و اساسي در رشد شخصيت و روابط متقابل اجتماعي و در تحول كاركردها، و توانايهاي حركتي، زباني و شناختي است. و اين عمل به عنوان« پيوند جويي» جلوه گر مي شود. اين پيوند جويي شكل خود را جزئي از گروه دانستن همكاري كردن با گروه، سهمي از مسئوليتها را به عهده گرفتن، خودنمايي مي كند. همچنين بخش قابل توجهي از تحقيقات در اين دوره تحت عنوان وابستگي به ديگران انجام شده است. منظور از وابستگي، اهميت گروه در ايجاد احساس امنيت خاطر و پشت گرمي به كودك است، يعني، كودك از اينكه جزء و عضو ياز گروه است احساس تواناي، دلگرمي و اعتماد به نفس مي كند. در اين دوره عوامل مختلفي در رشد شخصيت كودك نقش دارند عبارتند از: 1-ساختار خانواده 2- تربيت تولد 3- تفاوتهاي جنسي 4- عدم حضور پدر و شاغل بودن مادر 5- آثار اوليه گروه همسالان( كريمي، 1375) نظريه هاي نسخ شناسي شخصيت صاحب نظران حوزه شخصيت، قديمي ترين سنخ شناسي را به بقراط و جالينوس حكماي قديم يونان مي دانستند. بقراط بدن انسان را بر حسب چهار نوع خلط تصور مي كند: خون، بلغم، صفرا و سودا. وي معتقد است ميان جسم آدمي و جهان خارج ارتباطاتي برقرار است. و جالينوس براساس نظرات بقراط بر اين عقيده است كه مردم بر مبناي غلبه هر يك از اين اخلاط در بدن از نظر صفات و ويژگيهاي جسمي و رواني از يكديگر متمايز مي شوند. گروهي ديگر از صاحب نظران شخصيت، مبناي كار خود را ارتباط ويژگيهاي جسمي يا خصوصيات شخصيتي قرار داده اند كه ريشه در كارهاي بقراط يا جالينوس حكماي قديم يونان دارد. معروفترين اين نظريه متعلق به كرچمر آلماني و ديگري مربوط به شلدون آمريكايي است. كرچمر با استفاده از فنون انسان منجي جسماني انسانها را به سه سنخ فربه تنان، لاغرتنان، وسنخ پهلواني تقسيم مي كند. براساس نظريه كرچمر هر يك از اين سه نسخ جسمي به يك نسخ رواني مربوط مي شود. شلدون كوشيد تا با همكاري استيونسبه تحقيقات خود جنبه علمي تر و عيني تر بدهد. افراد را در سه نسخ اكتو مورف، رمزومورف و آندو مورف عيني تر بدهد. افراد را در سه نسخ اكتو مورف، رمزومورف و آندو مورف تقسيم بندي نمود. و اين نظريه از انتقاد مصون نماند و مهمترين انتقاد اينكه اگر يك نسخ جسمي به عللي چون بيماري يا تغذيه تغييري از نظر جسمي پيدا كند تكليف خصوصيات شخصيتي آن نسخ چه مي شود. اين انتقادي است كه كرچمر و شلدون نيز جواب روشني به آن نداده اند.( كريمي، 1375) نظريه هاي تحليلي عاملي شخصيت: با پيشرفت روشهاي آماري قرن بيستم و بويژه روش تحليل عوامل، گريش عده اي از محققان متوجه اين روشها براي تجزيه و تحليل ساختار شخصيت است. اين عده كه در حقيقت دنباله رو كارهاي گالتن و اسپيرمن بودند. براي شناخت شخصيت معتقد به تجزيه و خرد كردن به اجزاي كوچكتر است تا بتوان اين اجزا كوچك را آسانتر مورد مطالعه قرار داد. نظريه كاتل از آنجا كه كاتل شخصيت را چيزي پيش بيني رفتار شخص را در اوضاع و احوال معين به ما مي دهد تعريف مي كند. بنابراين، به نظر او شخصيت بايد هدفش پيش بيني رفتار آدمي در شرايط و اوضاع و احوال معين باشد. به عقيده كاتل تعريف دقيق خصيت مستلزم آنست كه محقق قبلا مفاهيمي را كه در مطالعه رفتار مقصد كارگيري آنها را دارد به روشني مشخص سازد. به تفكر كاتل مفاهيم سازنده شخصيت عبارتند از: ويژگي يا صفت كه به صفات منشي، صفات تحريكي يا صفات توايشي تقسيم مي شود. و تقسيم بندي ديگر، صفت عام، خاص، روساختي، پايه اي مي باشد. آيزنگ در بحث شخصيت دو مسئله كلي را مطرح مي كند يكي از اين مسائل جنبه توصيف شخصيت است و به علل و موجبات رفتاري كاري ندارد. ديگري بررسي عوامل علي و سببي است كه در آن وي كوش دارد تا علتهاي زير بناي شخصيت و اختلافهاي بين شخصيت را تحليل كند. از نظر توصيفي آسيزنگ افراد را حول محور مزاجهاي چهار گانه جالينوسي و برون گرايي و درون گرايي يونگو از لحاظ درجه، پايدار و ناپايدار بودن قرار ميدهد. توان تحريك- بازدارندگي* آثار محيط= دورن گرايي و برون گرايي( كريمي، 1375) نظريه انسان گرايي در شخصيت: اين دسته از نظريه ها در واقع در عرصه مخالفت با دو ديدگاه، ورانكاوانه و رفتار گرايانه شكل مي گيرند. مخالفت آنان بر اين پايه استوار بود كه در روان كاري توجه كاوي توجه اصلي خود را به جنبه هاي بيمارگونه و روان رنجورانه متمركز كرده است. و نيروهاي ناخودآگاه و توانهاي بالقوه را با ديدي منفي و بدبينانه مي نگرد. مخالفت آنان بر رفتار گرايي نيز متوجه همين اصل است كه رفتارگرايان با انكار نيروهاي هشيار و ناهشيار در انسان و متمركز صرف بر مشاهده رفتارهاي عيني، و ماشيني انگاشتن انسان در واقع نيروهاي بالقوه و تواناييهاي مهمي را كه بر وجود دارد. ناديده انگاشته اند. همچنين در ديدگاه رفتارگرايان، انسان با حيوانات برابر دانسته شده، و همين امر نيز خود اكار توانائيها و ويژگيهاي مهمي است كه در انسان وجود دارد. رويكرد بشر و دوستانه در مورد شخصيت تاكيد خود را بر نظرگاههاي خوش بينانه از طبيعت انسان قرار داده و به فضايل، اراده آزاد و شكوفايي تواناييهاي بالقوه مردمان اهميت زيادي مي دهد. انسانه در اين مكتب به صورت موجوداتي خلاق تصوير مي شوند كه تمايل و سعي در شكوفايي خود و رشد و توسعه خود دارند. مزلو كه خود كي از عرضه كنندگان اين مكتب است معتقد است« كه روانشناسي بايد خلاق ترين و سالمترين افراد را براي نشان دادن بالاترين تواناييهاي بالقوه انساني برگزيند و مورد مطالعه قرار دهد.( كريمي، 1375) نظريه هاي شناختي شخصيت: يك گروه از نظريه هاي شخصيت كه به شيوه هاي شماخت مردم از محيط و از خودشان تاكيد مي ورزند نظريه هاي شناختي شخصيت نام دارد. اين نظريه عقلاني ترين نظريه هاي مربوط به شخصيت هستند. يكي از روان شناسان به نام جورج كلي، به عنوان نمونه اي از نظريه ها به گفتگو پرداخته است. نظريه جورج كلي به عنوان يك نمونه كه به نظريه سازي هاي شخصي معروف است مورد بحث قرار گرفته است. محور بحث او اين است كه انسان از يك سوي موجود است عقلاني و داراي شناخت و از سوي ديگر موجودي است كه براي تعبير و تفسير رويدادهاي زندگي خود از سازهايي كه خود مي سازد استفاده مي كند. طبعا چون شيوه هاي شناخت افراد با هم متفاوت است تعبير و تفسيرهاي گوناگوني هم از زندگي و جهان اطراف خود دارند. به طور كلي ديدگاه جورج كلي از ماهيت آدمي بسيار خوش بينانه است. بر مبناي همين خوش بيني، يكي يك سيستم ارزيابي شخصيت به وجود آمد كه به آن آزمون فهرست سازه نقش(REP) گفته ميشود. اين آزمون از نظر كاربردي ساده ولي ازنظر تعبير و تفسير پيچيده است. زيرا براي نمره گذاري آن روش عيني وجو د ندارد و همين امر از دقت آن مي كاهد.( كريمي، 1375) ماهيت شخصيت: چندين خصيصه متناقض در برداشت ما از شخصيت وجود دارد كه يكي از آنها اين انديشه است كه هيچ دو نفري دقيقا شخصيت يكساني ندارند. به عبارتي افراد منحصر به فرد هستند. ولي در عين حال، اشخاص را به عنوان كساني كه از برخي جهات شخصيت داراي وجوه مشتركي هستند در نظر مي گيرند. ديگر تناقض آشكار اين است كه شخصيت يك فرد هم مي تواند ثابت و هم انعطاف پذير باشد، سومين تناقض يا ناهمخواني، درين عبارت پردازي است كه شخصيت توسط هر دو عامل وارثت و تاثيرات محيطي شكل مي گيرد. مي توان چنين نتيجه گرفت كه شخصيت هر فرد منحصر به فرد و در عين حال داراي خصوصيات مشتركي مي باشد و نيز اين خصوصيات در طي زمان مي تواند هم ثابت و هم دستخوش تغيير باشد و نيز اين كه وراثت و محيط هر دو شكل گيري شخصي نقش دارند.( رضواني،1375) سنجش شخصيت: فرايند اندازه گيري شخصيت ناميده مي شود. سنجش شخصيت فرايند اندازه گيري آن چيزي است كه افراد به آنشباهت دارند. هنگامي كه در روان شناسي شخصيت فردي را مرود سنجش قرار ميدهند. آنها را در اصل از فرد مي خواهند كه نمونه اي از رفتاري را كه بايد ملاحظه و تفسير كنند، ارائه دهد.( رضواني،1375) مسائل اساسي در سنجش شخصيت پايليي پاياني يعني قابليت توليد مجدد يك مقياس، يا ديدن تقريبا يك چيز هنگامي كه دوباره به آن نگاه كنيد، اين موضوع در سنجش شخصيت از ارزش بالاي برخوردار است. طريق سر راست تر پاياني در طول زمان است اگر شخصيت واقعا ثابت باشد، و دقيقه و روز به روز نوسان نكند، بنابراين مقياسهاي شخصيت بايستي پاياي باشد و نمرات افراد بايستي هنگامي كه يك هفته بعد، يك ماه بعد، يا چهار ماه بعد مورد سنجش قرار مي گيرند، تقريبا ثابت بماند و اين نوع پايايي اصطلاحا پايايي بازآزمايي گفته مي شود.( رضواني،1375) اعتبار سنجش ديگر كه از پايايي مهم تر به شمار مي رود. اعبتار با اين مساله سروكار دارد كه آيا يك وسيله واقعا همان چيزي را مي سنجد كه روان شناسان فكر مي كند كه آن وسيله قرار است بسنجد، در سنجش شخصيت مساله اعتبار آنقدر مهم است كه بايد چند جنبه از اعتبار هم متمايز ساخت. اعتبار سازه، اعتبار صوري( رضواني،1375) مهار: مهار را توان اعمال قدرت، هدايت يا بازداري اعمال و رفتار ديگران يا خود تعريف كرده اند. نظريه هاي مربوط به رفتار انسان از نظر مفروضات خود درباره ماهيت، آدمي تفاوت دارد، بر همين اساس، نقطه نظرهاي روانشناسان در مورد موضوع مهار شخصي نيز به گروههايي تقسيم مي شود. رويكردهاي انسان گرايانه مربوط به رفتارهاي اجتماعي غالبا بر اين فرض اكتفا دراند كه ما به عنوان موجودات انساني، مهاري تقريبا كامل بر رفتار خود داريم، در مقابل اسكيز و پيروان يا موضوع گيريهاي خود عوامل محيطي را تعيين كننده رفتارهاي ما مي دانند. و اينكه مهار يا پاداشها اگر چه يقينا منصفانه تر آن است كه بگوئيم در روانشناسي، اجتماعي تجربي، تاكيد بيشتر بر عوامل بيروني است تا انتخاب فردي، اما در ميان دو موضوع اراده آزاد و كنترل بيروني مواضع بينابين هم قرار دارند.( كريمي 1375) ميل به مهار: براي درك اين نظر كه مردم در انگيزش خود براي مهار كردن وقايع زندگي با هم فرق دارند، برگر و كوپر(1979) مفهوم ميل به مهار را معرفي كرده اند. ويژگي شخصيتي كه منعكس كننده اندازه اي است كه افراد براي مهار كردن وقايع زندگيشان برانگيخته مي شود. اشخاصي كه ميل به مهار زياد دارند ترجيح ميدهند خودشان تصيمم گيري كنند، از پيش خود را براي شرايط آماده سازنده از وابستگي به ديگران دوري كنند، و در موقعيتهاي گروهي نقش رهبري را داشته باشند. اشخاص با ميل به مهار كم، گرايش به دوري كردن از مسئوليتها داشته و ترجيح مي دهند ديگران برايشان تصيم بگيرند. برگر و همكارانش نشان دادن ميل به مهار به طور قابل ملاحظه اي به نوع تجربه ها و رفتارها مربوط است.( سيد محمدي، 1378) توهم مهار: شعبده بازان با تظاهر به كنترل پديده هايي كه ما تصور مهار آنها را نمي توانيم داشته باشيم. ما را سر گرم مي كنند. اگر چه ما نمي توانيم از داخل يك كلاه خرگوش بيروني بياوريم يا شخصي را در هوا شناور كنيم، در واقع معتقديم كه توان مهار رويدادهاي زيادي را در اختيار داريم. حتي براي رويدادهايي كه به شكل عيني و به طور خالص از سوي شانس وتصادف تعيين مي شوند، ما غالبا با نوعي توهم مهار نتايج آنها را در خود شكل مي دهيم. آلن لانگر(1978) و همكارانش متقاعد كننده ترين شواهد را براي چنين باورهايي عرضه كرده اند. عوامل بسياري مي توانند باور ما را در مورد كنترل افزايش دهند. به طور كلي، هر قدر كه يك موقعيت شناسي در ظاهر به يك موقعيت مهارت واقعي شبيه تر باشد. بيشتر امكان دارد كه در ما باورداشتن مهار بر روي نتايج بازده آن موقعتي شكل بگيرد. عوامل موثر آن يكي رقابت است. آما اين رقابت در صورتي است كه حريف بسيار ضعيف يا بسيار قوي نباشد. موقعيتهاي كه مناسب به آنها احساس مهار داشته باشيم نظر مثبت ما را نسبت به آن برمي انگيزد. و برعكس نگرش ما نسبت به موقعيتهاي كه احساس مهار بر آنها نداريم. منفي ميشود. موفق شدن در يك تكليف نيز توهم مهار ايجاد مي كند. تصور مهار داشتن. ممكن است بسيار وسيع تر از قدرت واقعي مهار ما روي موقعتيها باشد.( كريمي1375) پيامدهاي اعتقاد داشتن به مهار مردماني كه احساس مهار روي محيط خود دارند. شرايط كاري محيط را مناسب تر و كمتر شلوغ مي دانند تا كساني كه احساس چنان مهاري ندارند. به علاوه افراد معتقد به داشتن مهار، محيط كاري را لذت بخش تر توصيف مي كنند تا كساني كه چنين اعتقادي ندارند. همچنين عملكرد روي تكاليف روزمره وقتي بهتر خواهد بود كه ما فكر كنيم روي سروصداي زيادي مهار داديم. حتي اگر چنين مهاري درواقع وجود نداشته باشد. بارزترين مثال در مورد نيروي اعتقاد به مهار مطالعه اي است كه توسط رودين ولانگر( 1977) درباره گروهي از پيران در خانه هاي سالمندان، ايجاد درماندگي آموخته مي شود. ساكنان خانه هاي سالمندان غالبا به علت معماري كه در محيط خود احساس نمي كنند. دچار حالت درماندگي آموخته شده مي شوند. وقتي در اين خانه ها نيز امكاناتي فراهم مي شوند تا ساكنان كنترل نسبي بر محيط خود داشته باشند و تغييرات قابل ملاحظه اي در جهت مثبت، رفتار آنها پديد مي آيد.( كريمي1375) تفاوتهاي فردي در درك جايگاه مهار: اگر چه عوامل موقعيتي مي توانند احساس ما را در مورد مهار داشتن روي موقعيتها قويا تحت تاثير قرار داد. اين امر نيز واقعيت دارد كه مردم از نظر باورهاي كلي خود در مورد مهار تفاوتهاي زيادي با هم دارند. جايگاه مهار را مفهومي است كه راتر( 1954-1966) عنوان شده اساسا بدين معناست كه مردم عقيده دارند كه مهار رويدادها در زندگي آنان يا دروني است يا بيروني. افراد دروني، به توانائيهاي خود در مهاررويدادها اعقتاد دارند و بيروني ها معتقدند كه افراد يا رويدادهاي ديگرند كه بر اوضاع و احوال زندگي آنان تاثير مي گذارند و آنها را مهار مي كنند. تحقيقات تازه تر پيشنهاد كرده است كه نظريه راتر هر چند ممكن است از نظر كلي درست باشد. اما ساده انگاشتن مطالب است. به عنوان مثال، اعتقاد به مهار بروني مي تواند تلويحا وجوه مختلفي را شامل شود: اعتقاد به قضا و قدر، اعتقاد به افراد قدرتمند، اعتقاد به يك دنياي سخت ودشوار و از اين قبيل. علاوه بر ماهيت چند وجهي بودن در باورهاي مربوط به مهار، محققان ديگر عنوان كرده اند كه ما داراي باورهاي متفاوتي در مورد رويدادهاي مثبت و منفي هستيم. به عنوان مثال: يك شخص ممكن است معتقد باشد كه مهار قابل توجهي روي رويدادهاي خوشايند زندگي خود دارد، در حاليكه رويدادهاي ناخوشايند تا حد زيادي از حيطه كنترل ما بيرون هستند. و كسان ديگر ممكن است اعتقاد عكس داشته باشند. يعني رويدادهاي ناخوشايند را در كنترل خود بدانند، اما معتقد باشند، كه رويدادهاي خوشايند از كنترل خارج است. اگر چه مفهوم جايگاه مهار شخص بدون ابهام نيست، اما تحقيقات نسبتا زيادي نشان داده اند كه افراد واقعا از نظر برخورد با جهان و احساس اثر بخش بودن خود در محيط با هم تفاوت دارند و اين تفاوتها بايد نهايتا در ارتباط با آن عوامل موقعيتي كه باعث مي شود ما احساس كنيم كم و بيش بر جهان اطراف كنترل داريم. در نظر گرفته شود.( كريمي 1375) واكنش در برابر از دست دادن مهار: واكنشهاي شخصي در برابر از دست دادن مهار عمدتا در چهارچوب نظريه عكس العمل قابل توجيه است، يعني فرد در برابر محدودشدن مهار خود، خواهد كوشيد چنين مهاري را به دست آورد و براي اين كار به شيوه هاي مختلف و گوناگون متوسل شوند: تقليد اقدام متقابل، لجبازي، تغيير نگرش نسبت به دانستن مهار، و از اين قبيل عامل ديگري كه ممكن است احساس از دست دادن مهار را در شخص بوجود آورد، وابستگي خودالقايي است. اين حالت وقتي پيش آيد. كه خود شخص به علت اشاره هاي ديگران بپذيرد كه مهار را از دست داده است اين وضعيت در پيران بوجود مي آيد كه اطرافيان با تذكر مداوم به آنها يادآوري شوند كه در انجام فلان كار و فلان كار عاجزند.( كريمي،1375) جايگاه مهار: آنچه كه تعيين كننده موفقيت يا شكست ما براي رسيدن به هدفي است. گروهي با توجه به اين مسئله چنين گفته اند كه تلاش و جديت خودفرد موجب چنين پيامد يا نتيجه مي شود و برخي ديگر، با اعتقاد به اينكه نيتجه بستگي به شانس آنها دارد. تفاوت موجود بين اين دو گروه از مردم، نمونه اي از انتظارات تعميم يافته در مورد جايگاه مهار، در نتيجه اعمالشان است. آنهايي كه موفقيت يا عدم موفقيت خود را به تواناييها و تلاشهاي خودشان نسبت مي دهند، داراي جايگاه مهار دروني مي باشند. و آنهايي كه نتيجه را به تقدير، شانس، يا عوامل خارجي نسبت مي دهند داراي جايگاه مهار بيروني هستند. راتر آزموني را تهيه وتوسعه داده،( مقياسI-E) تا جايگاه مهار فرد را سنجش و ارزيابي كند، مطالعات انجام گرفته با اين مقياس نشان داهده كه افراد با مركز كنترل( دروني) ( به اصطلاح دروني ها) به احتمال زياد اطلاعات بسياري را روي يك وظيفه يا تكليف جستجو مي كنند و پيشرفت زياد در زمينه اعمال و مسائل فكرياز خود نشان مي دهند و كمتر در مقابل فشارهاي اجتماعي از خود عجز و ناتواني نشان مي دهند كه اين موارد در مقايسه با افرادي كه نمره هايشان روي مقياس(I-E) آنها را در ميان افراد با جايگاه مهار بيروني( با اصطلاح بيروني ها) قرار مي دهد عنوان شده است. جايگاه مهار به عنوان يك انتظار تعميم يافته، مطرح است چون فردي با جايگاه مهار دروني به دامنه وسيع از وظايف و موقعيتها نزديك شود. بدين علت است كه وي اين ذهنيت را دارد كه به طرق مختلف مي تواند روي نتايج اثر بگذارد. برعكس فردي با جايگاه مهار بيروني، به همان وظايف و موقعيتها با همان ذهنيت برخورد مي كند كه نتايج در اختيار دستهايي است كه هيچ گونه مهاري روي آنها ندارد. نتايج تحقيقات انجام گرفته نشان مي دهد كه جايگاه مهارخواه دروني و خواه بيروني باشد، حداقل قسمتي در قسمتي تابعي از تجارب زندگي هر فرد است. افرادي كه در موقعيتهاي غير قابل پيش بيني و غير قابل كنترل و بي نظم بزرگ شده اند يا كساني كه تحت شرايطي زندگي كرده اند كه در آن هيج وقت موقعيتي بدست نياورده اند( بدون توجه به اينكه آنها چه كاري انجام داده اند) نبايد انتظار داشته باشيم كه جايگاه مهار دروني داشته باشد. چرا كه چنين موقعيتهايي براي رشد و نگهداري جايگاه مهار دروني مناسب نيستند( جمالفر، 1375) جايگاه مهار دروني- بيروني: يك جنبه مهم در نظريه راتر جايگاه كنترل تقويتهاست، در ادراك يك رويداد ويژه به عنوان عامل تقويت، تفاوتهاي فردي وجود دارد. تحقيقات راتر نشان داده است. كه بعضي از مردم معتقدند كه تقويتها وابسته به خود آنهاست. در حالي كه برخي ديگر تصور مي كنند كه تقويتها به وسيله عوامل بيروني كنترل مي شوند. افرادي كه داراي متغيرهاي شخصيتي مرسوم جايگاه دروني هستند. معتقدند كه تقويتهاي كه دريافت مي كنند، حاصل كاركردها، رفتارها، يا ويژگيهاي خود آنهاست. افراد داراي جايگاه مهار بيروني فكر مي كنند كه دريافت تقويتهاي آنها وابسته به مردم ديگر، تقدير يا شانس است. ماهيت جايگاه مهار بيروني هر چه باشد. افراد داراي جايگاه مهار بيروني معتقدند كه آنان در برابر نيروهاي بيروني ناتوانند. جايگاه مهار، تاثير مهمي بر رفتار ما خواهد داشت. اشخاص داراي جايگاه مهار بيروني معتقدند رفتارهاي يامهارتهاي آنها در تقويتهاي كه دريافت مي كنند، اثر ندارد در كوشش براي بهبود موقعيت خود فايده نمي بيند، آنان به جايگاه مهار زندگي خود در زمان حال يا آينده باور چنداني ندارند. در مورد جبر و اختيار، نظام راتر طرفدار اختيار عمل است، و اين اختيار به ويژه در مورد افراد داراي جايگاه مهار دروني بيشتر صادق است. از تاكيدي كه راتر در اهميت متغيرهاي شناختي كرده است. روشن است كه به عقيده او انسانها مي توانند تجربه هاي خود را تنظيم و هدايت كنند و رفتارهاي خود را برگزينند. او معتقد است كه اگر چه مردم تحت تاثير متغيرهاي بيروني هستند. اما قادرند ماهيت وميزان اين تاثير را شكل دهند.( كريمي 1375) متخصصان معتقدند افرادي كه در محيط كار جايگاه مهار دروني دارند. بر رفتار خود بيشتر مسلطتند. از نظر اجتماعي و سياسي بيشتر فعاليت دراند. سعي مي كنند رفتار ديگران را تحت تاثير قرار دهند و به پيشرفت، خود شكوفايي و رسيدن به اين هدفهاي خود نياز شديدي نشان مي دهند. برعكس، كسي كه جايگاه مهار بيروني دارد، ترجيح مي دهد زير نظر مديران مقتدر و مقرراتي كار كند. و اين چنين فردي به راحتي تحت تاثير قرار مي گيرد. كساني كه جايگاه مهار دروني دارند معمولا جسورند آنها احساس مي كنند در مقابل پاداشها و تنبيه هاي زندگي اثر گذارند نه منفعل و ناتوان. اين افراد از نيروي رواني بالايي برخوردارند و در مقابل استرسهاي وارده تحمل بيشتري نشان ميدهند. بدين ترتيب، با تعيين كارمندان و كارگران مي توان انگيزش و رضايت آنها را بهبود بخشيد و كارهاي سازمان يافته تر و با دستور العملهاي روشنتر را در اختيار كساني گذشت كه جايگاه مهار بيروني دارند و اينجاست كه هر گروه احتمالا رضايت بهتري به دست خواهد آورد.( گنجي، 1376) به غير از عوامل كلاسيك هايدر(1985) كه شامل توانايي، كوشش، شانس و دشواري تكليف جز مكررترين تنبيه هاي عرضه شده براي عملكرد هستند. عوامل ديگري نيز بعضي اوقات به عنوان علل عملكرد شناخته شده اند. هايدر( 1985) اساسا اهميت ادراكي ابعاد دروني بودن- بيروني بودن يا مكان عليت اشاره دارد فرض مي كند كه استعداد و تلاش و كوشش هر دو عوامل دروني و گراي هستند. حال آنكه شانس و دشواري تكليف جز عوامل بيروني هستند.( كريمي 1375) طبقه بندي سه بعدي از نظر واينر: براي توصيف احتمال اسنادهاي برنارد واينر(1986) يك طبقه بندي سه بعدي فرضي كه از اسنادهاي مربوط به شكست و موفقيت را توصيف مي كند. طبق نظر واينر، مردم مي تواند بازده هاي رفتاري را نه فقط به عواملي كه دروني( شخصي)، بيروني( موقعيتي) هستند، اسناد دهند بلكه ممكن است به عوامل هم كه2) پايدار يا ناپايدار يا3) قابل كنترل يا غير قابل كنترل هستند، اسناد بدهند، اينكه ما سعي داريم يك پيروژي يا شكست ورزشي، يك نمره امتحاني، شكست يك كالاي مصرفي، در بازار تنهايي، يا بيكاري را تبيين كنيم با تنبيه هايي كه غالبا در هشت نوع اسناد ممكن است كه بوسيله تركيب اين سه بعد حاصل مي شوند. قرار مي گيرند. اسنادهاي درونياسنادهاي بيرونيقابل كنترل پايدار ناپايدار پايدار ناپايدار بازيكنان و ورزشكاراني كه خوب آموزش ديده اند ورزشكاران: تمرين فشرده ديده اند تيم، يك روانشناس ورزشي را در اختيار دارد. تيم از مزيت تيم ميزبان برخوردار بود.غير قابل كنترل بازيكنان استعداد زيادي دارند.بازيكنان از سلامت كامل برخوردارندحريف، حريفي ضعيف بود. تيم، خوش شانس بود وقتي مردم به توصيف عملكرد خود مي پردازند. انواع مختلف اسناد مي تواند پيامدهاي انگيزشي و عاطفي براي آنها داشته باشند. ما پس از پيروزي نسبت به خودمان و ديگران احساس بهتري داريم تا پس از شكست. ام اسنادهايي كه براي پيامدهاي درست مي كنيم به همان اندازه اهميت دارند كه خود آن پيامدها اهميت دارند. ( كريمي 1375) جايگاه مهار دروني وبيروني از نظر واينر(1986) طبق گفته واينر(1986) جايگاه دورني و بيروني يك اسناد عواطف وابسته به عزت نفس را كه همراه عملكرد ما هستند تحت تاثير قرار مي گيرد.( واينرو همكاران.1979) برخي افراد بعد از موفقيت احساس غرور رد مي كنند. و بعد از شكست احساس شرمساري، همين طور اين موفقيت را به عوامل دروني مثل استعداد كوشش خود نسبت مي دهند. و احساس غرور مي كنند و وقتي شكست خود را به عوامل بيروني( ويژگيهاي تكليف يا شانس) نسبت مي دهند، احساس شرمساري مي كنند، برعكس اين ثبات و پايداري يك اسناد است كه انتظارات آينده را تعيين مي كند و وقتي مردم موفقيت يا شكست را به عوامل نسبت مي دهند كه از يك لحظه تا لحظه ديگر تغيير نمي كند. چه عوامل دروني( استعداد) و چه عوامل بيروني( عوامل مربوط به تكليف) مطابق عمكلرد خود اميدهاي خود را كم و زياد مي كنند و وقتي همان بازده ها را به عوامل ناپايدار( شانس يا تلاش) نسبت ميدهند. اميد آنها به عملكرد در آينده نسبتا بدون تغيير مي ماند.( واينرو همكاران، 1976) و بالاخره قابليت مهار يك اسناد برانگيختن آنچه واينر آن را عواطف اجتماعي مي خواند مي شوند، عواطفي كه به سوي ديگران متوجه اند. وقتي مردم بازده هاي منفي را به عواملي كه در مهار شخص هستند نسبت مي دهند.( فقدان استعداد)، يا با ترحم با قضيه برخورد مي كند.( واينرو همكاران، 1982) ( كريمي 1375) نظريه يادگيري اجتماعي( جوليان راتر 1916) باري درك نظريه يادگيري اجتماعي راتر، بايد با اصولي كه اين نظريه در آنها بنا شده است. كه عبارتند از چهار مفهوم اساسي: توان رفتاري، انتظار، ارزش تقويت، موقعيت روان شناختي، دو مفهوم جانبي ديگر نظريه، نيز آزادي حركت و سطح هدف كميته اند بيان مي شود. توان رفتاري: به احتمال يك رفتار معين در ارتباط با ديگر رفتارهايي كه فرد مي تواند در يك موقعيت معين از خودشان دهد، اطلاق مي شود. اين توان رفتاري تحت تاثير رويدادهاي محرك و انتخاب آگاهانه ما از ميان شقوق رفتاري موجود بر مبناي درك ما از موقعيت قرار مي گيرد. رفتار نه فقط شامل اعمالي است كه مي توان آنها را مستقيما مشاهده كرد بكله شامل فرايندهاي شناختي دروني نيز مي توان آنها را مستقيما مشاهده كرد، اما مي توان، آنها را از رفتارهاي آشكار استنباط كرد. انتظار به باور شخص به اينكه اگردر يك موقعيت خاصي به شكل معيني رفتار كند، تقويت قابل پيش بيني معيني به دنبال آن خواهد آمد، اطلاق مي شود. ميزان انتظار به وسيله ماهيت تقويت پيشين براي رفتار كردن به شكل معيني در آن موقعيت، به وسيله مقدار تعميم از موقعيتهاي تقويتي مشابه تعيين مي شود. ارزش تقويت به درجه ترجيح يك تقويت ديگر اطلاق ميشود. ترجيح تقويتاي مختلف از تجربه هاي ما در تداعي تقويتهاي معني، كه انتظارات ما براي تقويتهاي آينده از آنها برمي خيزد. مشتق مي شود. مردم ازنظر ترجيح نوع تقويت كننده ها با هم تفاوت دارند. هر شخص از اين جهت كه چه چيزهايي برابر او تقويت كننده اند. احتمالا منحصر به فرد است. يك عامل تقويت كننده، براي همه كس تقويت كننده نيست. از اين تداعيها انتظارات ما براي تقويتهاي آينده تكوين مي يابد و رابطه بين مفاهيم انتظارات وارزش تقويت برقرار مي شود. موقعيت روان شناختي: ائلافات محيط دروني و بيروني، يعني تركيب متغيرهاي شناختي و محركهاي بيروني است. رفتار را از موقعيت روان شناختي مي توان پيش بينيكرد. بعضي از انگيزه ها يا صفاتي كه بعضي از نظريه پردازان آن را مركز ثقل شخصيت مي دانند. آزادي حركت: به پائين ترين سطح تقويت در يك موقعيت خاص كه شخصي آن را رضايت بخش تلقي مي كند، اطلاق مي شود. تصور راتر از تقويت اين است كه تقويتها روي كي پيوست قرار مي گيرند و از قويا رضايت بخش تا قويا نا مطلوب تبديل مي شود، سطح هدف كمينه فرد است. و اينكه را مي توان با تغيير دادن و ارزشهاي تقويت بالا يا پائين برد. اين كار با همراه كردن ارزشهاي تقويت فعلي با ارزشهاي بالاتر يا پائينتر عملي است. مثال: ممكن است دانشجويي نمره كمتر از الف در درسي راضي نباشد. درحاليكه هم اتاقي همان دانشجو از گرفتن نمره ج راضي باشد و مي توان گفت افراد مختلف ممكن است براي يك موقعيت يكسان سطح هدف كمينه متفاوتي داشته باشد. ( كريمي 1375) روشهاي راتر براي سنجش مفاهيم خود: راتر براي ارزيابي مفاهيمي كه در نظريه خود عنوان كرده است هم فنون ارزيابي موجود را به كار برده و هم فنون ديگري را خود ابداع كرده است. از جمله روشهاي موجود و مرسوم ارزيابي مي توان از مصاحبه، آزمونهاي فرافكن نظير آزمون رورشاخ و اندريافت موضوع، مشاهده مستقيم رفتار، و پرسشنامه گزارش شخصي، استفاده نمود. براي اندازه گيري ارزش تقويت راتر و روش ابداع كرده است. روش رتبه بندي او روش انتخاب رفتاري. در روش رتبه بندي، توصيفهاي كلامي از هيچ نوع تقويت از قبيل مورد تحسين قرار گرفتن از سوي معلم به گروه آزمودنيها داده شده و از انها خواسته مي شود ك آن عبارتها را از تقويت كننده ترين تا كم تقويت كننده ترين به ترتيب ربته بندي كند. در انتخاب رفتار يا آزمودنيها عملا به شيوه هايي رفتار ميكنند كه تقويتها داراي ارزشهاي مختلف را دريافت ميكنند. انتظار به وسيله راتر و همكاران وي از طريق روش انتخاب رفتاري و فنون كلامي مختلف اندازه گيري شده است. در انتظار،روش انتخاب رفتاري به همان طريق كه براي اندازه گيري ارزش تقويت مورد استفاده قرار ميگيرد. بكار مي رود. روش اندازه گيري پتانسيل رفتار، با مشاهده رفتار آزمودني در طول زمان ارزيابي مي شود. براي سنجش موقعيت روان شناختي، از پرشنامه گزارش شخصي عرضه شده است.( راتر) مقياس جايگاه دروني وبيروني، معروف به مقياس(I-E) شامل 23 شق انتخاب اجباري است. آزمودنيها بايد از زوجهاي شقوق ارائه شده هر زوج را كه بهتر اعتقاد آنها را در مورد ماهيت جهان نشان ميدهد، برگزينند.( راتر، 1966) يقين اينكه كدام يك از شقوق، نماينده كنترل دروني و بيروني است، چندان دشوار نيست. ( كريمي 1375) انگيزش رفتار از نظر راتر: راتر معتقد است كه در همه رفتارها يك وجه هدايتي نهفته است، يعني هر رفتار بسوي هدفي هدايت مي شود. اين وجه هدايتي رفتار از اثرهاي تقويتها استباطي مي شود و توانايي ما را به پاسخوگوي انتخابي به قرينه هاي محيطي تبيين مي كند و رفتار انتخابي ما را به نمايش مي گذارد. ما انگيخته مي شويم تا تقويتهاي مثبت خود رابه حداكثر برسانيم. نيازهاي روانشناختي ما آموختني بوده و اساسا اجتماعي اند، از اين جهت كه وابسته به مردمان ديگرند. كساني كه معتقدند تقويتها وابسته به رفتار خود آنهاست داراي جايگاه دروني و بيروني هستند. و كساني كه عقيده دارند. تقويتها از سوي نيروهاي بيروني كنترل مي شوند داراي جايگاه مهار بيروني هستند. افراد داراي جايگاه مهار بيروني، كوشش درجهت بهبود بخشيدن به وضعيت خود را بي ثمر ميدانند. افراد داراي جايگاه دروني سطح عملكرد بالايي دارند. كمتر تحت تاثيرات عوامل بيروني قرار مي گيرند. براي مهارتها و پيشرفتهاي خود ارزش بالايي قايل اند، و مسئوليت اعمال خود را بيشتر به گردن مي گيرند.( كريمي 1375) انتظارات مربوط به جايگاه هندسي مهار اولين دسته از اين استدلالها از طريق مشاهده افراد تحت درمان سرچشمه گرفته است. راتر اين مشاهدات را به شكل يك نظريه( راتر،1966،1954) تدوين كرد و پس از اين نظريه در تعداد زيادي از مطالعات همبسته آزمايشي مورد آزمون قرارگرفت.( رك: سفكورات، 1976، ضيرس 1976 براي اطلاع از مروري بر اين مطالعات) مطالعات راتر به نتيجه گيري ساده منتهي شد. هنگامي كه براي افراد مختلف عملا مجموعه اي موقعيتهاي يكسان براي يادگيري فراهم شود. آنها مطالب بسياري را ياد مي گيرند. به تعبير دقيقتر برخي افراد دقيقا همان گونه كه از تحليل عادي شرطي وسيله اي انتظار داريم به تقويت پاسخ مي دهند. اما برخي ديگر به گونه اي عمل مي كنند كه گوئي به هيچ وجه چيزي از تقويت نياموخته اند. آزمودني براي تعيين ميزان شخصيت افراد كه شامل 9 ماده، كه هر ماده بوسيله آي، پي، سي، مشخص شده است و نحوه نمره گذاري نسبت به هر سئوال« كاملا مخالف» و(3+) به معناي« كاملا موافق» نشان داده مي شود. و اعدادي كه مقابل آي نوشته شده، و اعدادي كه مقابل پي نوشته شده، و اعدادي راكه هم مقابل سي نوشته شده رابا هم جمع مي زنيم. اين ماده آزمونها از پرسشنامه جايگاه هندسي چند بعدي مهار آي، پي، سي( لوسون، 1981،1973،1972) گرفته شده است. اين يكي از وسايل سنجش مورد استفاده براي مطالعه مفهوم جايگاه مهار است. سه جمعي كه محاسبه شده باشد بيانگر نمرات هرفرد در مورد مقياس دروني، مقياس شانس و مقياس افراد قدرتمند است. نمرات بالا در مورد مقياس دروني( جمع بالاي صفر) نشان ميدهد كه ما انتظار داريم كه كنترل زندگي خود را بدست داشته باشيم. نمرات بالا در مقياس شانس، نشان مي دهد كه ما براي مهار زندگي انتظار شانس داريم. نمرات بالا در مورد افراد قدرتمند ديگر نشان مي دهد كه ما انتظار داريم كه زندگيمان بدست افراد قدرتمند ديگر نشان ميدهد كه ما انتظار داريم كه زندگي مان بدست افراد قدرتمند پيرامونهاي كنترل شود. مقياس آي، آشكارا نوعي مقياس جايگاه هندسي مهار است. هر دو مقياس سي، پي، بيانگر جايگاه هندسي بيروني مهار و در عين حال داراي خصوصيات بسيارمتفاوتي مي باشد. عامل سي بيانگر اعتقاد به تصادف و قابليت پيش بيني و نظم است. اما همراه به اين اعتقاد كه افراد ديگر كنترل را بدست دارند. احساس كردند بدين طريق ميتواند حاكي از اين احتمال باشد كه با اعمال نفوذ بر افراد قدرتمند ديگر خود نيز به طور مستقيم اعمال مهار مي كنيم. لونسون با جداكردن مقياسهاي مختلف از يكديگر، اين امكان را بازگشته است كه افراد بطور همزمان گرايشهاي قوي نسبت به هر دو مكان هندسي مهار دروني و بيروني را داشته باشد. به عنوان مثال: ممكن است معتقد باشيد كه تلاشهاي خود شما عوامل تعيين كننده پيامدهاي زندگي شما را تشكيل مي دهد. از جايگاه هندسي مهار، برخي افراد دروني ناميده مي شوند، انتظار دارند كه تقويت كننده ها با اعمال خودشان مهار شوند( جايگاه هندسي دروني مهار) و ساير افراد كه بيروني موسومند، انتظار دارند كه تقويت كننده ها به وسيله چيزي ديگري غير از اعمال خودشان مهار شوند.( جايگاه هندسي بيروني مهار) چون غالبا واژه هاي دروني و بيروني براي توصيف اين دو مورد استفاده قرار گرفته است. از اين مفهوم اغلب با حروف آي، اي ياد شده است. برخي افراد كه پيامدهاي يك تكليف از طريق مهارت( دروني) تعيين مي شود و گفتن به برخي ديگر كه پيامدها به وسيله عوامل شانس( بيروني) تعيين مي شوند. تغييرات موقت در جايگاه هندسي مهار را درك شده بوجود مي آيد. فيوز در يك مطالعه(1957) كشف كرد كه آزمودنيهايي كه به آنها گفته مي شود كه تكليف متني بر مهار داشته باشند. دستاوردهاي پيشين خود را به منزله راهنمايي براي دستاوردهاي احتمالي آينده شان مورد استفاده قرار دادند. پاسخ آنها دقيقا همان چيزي است كه اگر يادگيري وسيله اي رويدهد اتفاق مي افتد. اما اگر به آزمودنيها گفته باشد كه دستاوردهاي تكليف مبتني شانس بوده اين پاسخ اتفاق نمي افتد. افرادي كه داشتن جايگاه هندسي مهار دروني را گزارش دادند پس ازتجربه كردن موفقيت انتظارات دستاورد خودشان را به سمت بالا و پس از تجربه كردن شكست به سمت پايين تنظيم ميكنند. اين نتيجه همان چيزي است كه مي توان فرايند يادگيري مبتني بر انتظار توقع داشت در مقابل افراد بيروني، اغلب انتظاراتشان را در جهت مخالف دستاورد قبلي تغيير ميدهند. الگويي كه مشخص كننده رفتار در موقعيتهاي تحت سيطره عوامل شانس مي باشد. اين تفاوتها در نحوه يادگيري افراد مي تواند مفاهيم تلويحي مهمي براي ساير رفتارهاي پيچيده تر از جمله حوزه هايي از قبيل موفقيتهاي تحصيلي داشته باشد.( براي اطلاع از يك بررسي در اين مورد رك: فنيدلي و كوپره، 1983) نظريه اسناد(Attribution) يكي از نظريه هاي جديد انگيزشي كه از نظريه شناختي روان شناختي انگيزشي است، نظريه اسناد يا نسبت دادن نام داد. اسناد فرايندي است كه فرد از اين آن دنياي خويش را تفسير ميكند. و كساني كه در تدوين اين نظريه سهم داشتند. هايدر و واينر را ميتوان نام برد. اجزا نظريه نسبت دادن عبارتند از: 1-تبيين فرد براي علل موفقيها و شكستهاي خود 2- ويژگيهاي استنباطهاي علي 3- نقش واكنشهاي عاطفي حاصل از اين استنباطها در تبيين رفتارهاي بعدي. اسنادهاي بعد از موفقيت و شكست: عليرغم پراكندگيها در نتايج مربوط به وجوهي كه زير بناي اسنادهاي واحد دانشجويان وجود دارد، شواهد در يك مورد روشن است: پس از شكست، دانشجويان عموما بر اهميت علل بيروني تاكيد ميورزند و پس از موفقيت تمايل دارند كه بيشتر بر عوامل دروني تاكيد ورند. اين الگو كه براسامي مختلفي از قبيل عدم تقارن اسنادي( راس و دي تكلو)، سونگري (گرين والد)، خود محوري( فورسايت و شنكر 1977) ناميده شده، و چندين تحقيق كه در زمينه هاي تحصيلي انجام شده نشان داده است( مثلا برادلي 1978)، از دانشجويان مورد تحقيق خواستند تا عملكرد خود را پس از سه آزمون پي درپي توضيح دهند. عليرغم نوسانات موجود در عملكردها در انتظارات، اين محققان دريافتند دانشجويان نمره بالاتر در مقايسه نمره پائين تر احساس مي كردند كه كوششها و توانايي هاي آنها كمتر مهمتر و آساني امتحان و شانس كم، كم اهميت تر بوده است. دانشجويان موفق بر اهميت علي كوشش و توانايي، دانشجويان ناموفق بر شانس و دشواري امتحان تاكيد ورزيدند.( كريمي 1375) تغيير دادن اسنادها براي بهبود عملكرد: يك تحليل اسنادي از واكنشهاي دانشجويان بر بازده تحصيلي آنها فرض مي كند كه دانشجويان بطور ضمني عامل موفقيت يا شكست خود را شناسايي كنند. اين فرايند اسنادي نه تنها در اسناد دادن به علل خاص و واحد از قبيل استعداد، دشواري تكليف، دست اندركار است. همين طور استنباطهاي مربوط به ابعاد اسنادي از قبيل دروني بودن و قابليت مهار وجود دارد. دانشجوياني كه عملكرد خوبي دارند عموما موفقيت خود را دروني سازي مي كنند. حال آنكه دانشجويانه كه ناموفق هستند بر اهميت علي عواملي پايداري، و درماندگي و شكست در طلب كمك در كارهاي درسي ميشود. اسنادها، پيشرفت تحصيلي را تحت تاثير قرار مي دهد.( مك ملين و فورسايت، 1980) متخصصان تعليم و تربيت بايد به دانش آموزان به دانشجويان كمك كنند تا به سازگارانه ترين و از نظر تحصيلي مفيد ترين نتايج علي ممكن دست يابد. به عنوان مثال: انبوه شواهد موجود حاكي از آن است كه نخستين تمايل اسنادي دانشجويان پس از شكست- يعني بروني كردن را به گردن ميگيرند. وقتي اين سرزنش خود به حد افراط ميرسد. مي تواند منجر به زيانهاي مخربي در انگيزش، استقامت و پيشرفت شود. براي مقابله با اين تمايلات اسنادهاي طبيعي، مربيان بايد شاگردان را تشويق به علل موفقيت يا شكست خود كنند و در عين حال، آنا را بسوي نتايج پيشرفت درباره عليت ملكرد خد هدايت كنند. اسناد دادن به عوامل مهار و ناپايدار ممكن است عملكردهاي تحصيلي پس از شكست را تسهيل كند. دانشجوياني كه در كلاس ضعيف عمل مي كنند بدين نتيجه مي رسند كه شخصا كاري نمي توانند بكنند تا بازده خود را تغيير دهند، اين شكست آنها انگيزه و رضايت خاطر آنها را از خود و كار و مدرسه تضعيف مي كند. اما استاد دانشجويان را تشويق كند كه شكست خود رابه عواملي رابط دهد كه مي تواند آنها را كنترل كرده و در آن صورت ممكن است از پيامدهاي زيان آور شكست اجتناب كنند. برعكس، با تاكيد بر اهميت عوامل دروني به عنوان عوامل علي پس از موفقيت، معلمان مي توانند موفقيت مداوم دانشجو را تضمين كنند.( كريمي 1375) ديدگاههاي بازده تحصيلي بر اسناد: نخست( فورسايت، 1980) تعدادي از محققان احساس مي كنند كه اين عدم تقارنهاي اسنادي خود خدمتگزارند. طبق اين ديدگاه، وقتي دانشجويان موفق مي شوند كه مي توانند اعتماد و احساس شخصي خود را با اسناد دادن عملكرد خود به عوامل دروني، شخصي، يا گرايش افزايش دهند. برعكس وقتي شكست مي خورند. مي توانند با انكار مسئوليت عملكرد خود و انداختن گناه نمرات خود به گردن عواملي از قبيل معلم، زندگي خانوادگي، يا دشواري مطالب، از پيامدهاي مخرب عزت نفس خود اجتناب كنند. دوم- يك تبيين عقلاني و منطقي بر خبر پردازي نظير آنچه از سوي فدرا(1966) وسيمون(1971) فرض شده بر رابطه ميان نمرات فرد مورد انتظار و عملكرد واقعي تاكيد ورزند. اين رويكرد، اگر عملكرد دانشجويان با انتظارات آنها مطابق باشد، آنها تمايل دارند كه بازده هاي خود را به عمل پايدار و دروني از قبيل استعداد اسناد دهند. اما اگر عملكردهاي آنان نغاير انتظارات آنها باشد، در آن صورت آنها عملكرد خود را عمل ناپايدار، مثل شانس، خلق وخو، يا آزمون دشوار اسناد مي دهند. احتمال دارد در مورادي از شكستهاي پي درپي، يك انتظار منفي خاص در يك انتظار مثبت تعميم يافته غلبه كند، ميلروراس معتقدند كه بيشتر موقعيتهاي پيشرفت، موفقيت، و نه شكست مورد انتظار است. برادلي(1987) ديدگاه سوم را براي تبيين عرضه كرد كه به تلويحات متقابل اسنادها تاكيد مي ورزند. از آنجا كه عملكرد دانشجويان اغلب علني مي شود موضوعات بحث فراواني را به دنبال دارد، دانشجويان عزت نفس پائين خود را به عوامل بيروني نسبت مي دهند تا از شرمسارييهاي مختلف تحصيلي اجتناب كنند، و نمرات خوب راه تلاشها يا استعداد خود اسناد مي دهند( عوامل دروني)تا از خود تصور شايستگي و قابليت در ديگران ايجاد كنند. اين سه تبيين از الگوي موفقيت، دروني، شكست- بيروني، ضرورتا ناهمساز نيستند. ( كريمي 1375) زمينه هاي كاربردي آزمونهاي: اهداف عملي آزمونها بسيار زياد است. هر وقت لازم باشد كه يك تشخيص وسيع و عيني از تواناييهاي فرد به منظور راهنمايي او به عمل ايد. اجراي آزمونها ضرورت مييابد. اگر امروز انواع مختلف آزمونهاي بي وقفه بطور گسترده افزايش مي يابد به علت تعداد كثرت آنهايي است كه از آنها استفاده مي كنند. مربيان، روان شناسان، روان پزشكان، راهنمايان شغلي، صنعتي، نظامي و تحصيلي،… در اينجا به ذكر دو عامل تحصيلي و شغلي اكتفا مي كنيم. زمنيه تحصيلي: اجراي اوليه آزمونها و كاربرد مفيد آنها در زمينه آموزش و پرورش بوده است. مقياس بنيه- سيحون به تقاضاي وزري آموزش و پرورش فرانسه، به منظور مجه ز كردن مربيان و پزشكان با يك وسيله عملي و مطمئن، جهت شناسايي عقب مانده هاي تحصيلي و جايگزيني آنها در كلاسهاي اختصاصي، بوجود آمد، يكي از اولين كتابهايي كه به زبان فرانسه و درباره روش آزمونها نگارش يافته، كتابي است كه كلاپارد، تحت عنوان علمي« چگونه بايد استعداد دانش آموزان را تشخيص داد» به رشته تحرير در آروده است. در حال حاضر انواع مختلف آزمونها را مي توان نام برد ولي هدف اصلي از اجراي آزمونها تنها اين نيست كه عقب مانده هاي ذهني را پيدا كنند بلكه مي خواهند افراد با استعداد را انتخاب كنند. از آزمونها براي انفرادي كردن آموزش، راهنماي دانشجويي، تشخيص علل عقب مانده هاي عمومي و اختصاصي نيز بهره مي گيرند. امروزه آزمونها به همراه امتحانات سنتي، به عنوان يك روش عيني براي بررسي پيشرفت تحصيلي به كار ميرود. به كار مي رود. به كمك آزمونها مي توان آموزشي را كه واقعا با قابليت عقب مانده ها سازگار باشد، بوجود آورد. در زمينه تحقيقات آموزش و پرورش تجربي از آزمونها بعنوان يك وسيله غير قابل جانشين استفاده مي شود. آزمونهايي كه به بلوغ آموزشي معروف است. اطلاعات درباره ظهور مكانيسمهاي رواني لازم جهت شروع بعضي يادگيريها، مخصوصا خواندن، نوشتن، و حساب كردن را فراهم مي آورد. تعداد موقعيتهايي كه استعمال آزمدنها را مدلل مي سازد. بقدري افزايش يافته كه در اكثر كشورها موج بپيدايش متخصص ديگري به نام روان شناس تحصيلي شده است. اين فرد در واقع نقش مربي و نقش روان شناس را با هم انجام مي دهد. خدمات روان شناسان تحصيلي، به رغم سازماندهي مختلفي كه بر حسب كشورها بوجود آمده، هدفهاي يكساني را دنبال مي كند. اين هدفها عبارتند از: پيدا كردن راه حل دشواريهاي عمومي و اختصاصي در جريان تحصيل، راهنمايي تحصيلي، مطالعه عيني و تحليلي، روانشناسي تربيتي مواد برنامه، تلاش براي پيدا كردن روشها و شيوه هايي انفرادي كردن آموزش و… خدمات روان شناسان تحصيلي در جريان سي سال گذشته به طور قابل ملاحظه اي گسترش يافته و انواع مختلف مقاطع تحصيلي، از ابتدايي تا دانشگاه را در بر گرفته است. هر چند روش آزمونا تنها وسيله مشاهده در اين موسسات به حساب نمي ايد. مفاهم بسيار مهمي را اشغال مي كند. پیشنهادات: كاربردهاي روان شناس در زمينه سازماندهي كار بقدري متعدد و متنوع شده است كه امروزه استعمال عبارت پسيكوتكنيك تقريبا به زمينه شغلي اختصاص يافته است. اين حركت توسط يك مهندس آمريكائي به نام تيلور شروع و بيان شده است. تعریف و نگرشی که به خانواده در یک جامعه وجود دارد با جوامع دیگر تفاوت‌های زیاد و در بعضی مواقع بنیادی دارد. نوع ازدواج ، روابط زناشویی ، شیوه فرزندپروری و … در فرهنگ شرقی بویژه در فرهنگ ایرانی اسلامی ‌با فرهنگ‌های غربی تفاوت بنییادی دارد. همچنانکه در درون یک جامعه نیز خرده فرهنگ‌های مختلفی وجود دارند که شیوه‌ها و سنت‌های مخصوص خود را دارا می‌باشند و با توجه به این واقعیت بحث از خانواده بدون توجه به عوامل فرهنگی از اعتبار لازم برخوردار نخواهد بود. در حوزه روان شناسی ، روان شناسی خانواده از نتایج روان شناسی رشد در درجه اول از روان شناسی یادگیری و روان شناسی تربیتی در درجه دوم استفاده‌های زیادی می‌برد. همچنین روان شناسی خانواده ارتباط جدانشدنی با برخی از علوم انسانی مانند جامعه شناسی ، علوم اجتماعی و مردم شناسی دارد. روان شناسی خانواده با استفاده از تحقیقات سایر حوزه‌های روان شناسی و همچنین تحقیقات مربوط به خانواده به بررسی موانع و مشکلات مربوط به خانواده از قبیل مشکلات ازدواج و دوران نامزدی ، اختلافات زناشویی و علل آن ، شیوه تعامل و روابط زناشویی و همچنین شیوه تعامل با فرزندان و … می‌پردازد تا برای بهبود روابط خانوادگی و پیشبرد بهداشت. روانی خانواده راهکارهای عملی ارائه دهد نتیجه گیری: کودک نوزاد به صورت یک ارگانیسم به دنیا می‌آید. با اخذ و کسب مجموعه‌ای از نگرشها و ارزشها ، تمایلات و بیزاریها ، هدفها و مقاصد ، و یک مفهوم عمیق و ناپایدار از اینکه چه نوع شخصی است، به تدریج یک موجود انسانی مبدل می‌شود. همه این ویژگیها را از طریق فراگرد اجتماعی شدن بدست می‌آورد. این فراگرد ، یادگیری او را از حالت حیوانی به شخصیت انسانی تغییر می‌دهد. به عبارت دقیق‌تر ، هر فرد از طریق فراگرد اجتماعی شدن ، هنجارهای گروههای خود را می‌آموزد تا اینکه یک خود مشخص که او را بی‌همتا می‌سازد، پدید می‌آید. شاید بتوان گفت که تشکل تصور خود ، مهمترین فراگرد در رشد شخصیت به شمار می‌رود. چرا کودکانی که در یک خانواده پرورش می‌یابند، حتی اگر تجربه‌های یکسانی هم داشته باشند، با یکدیگر متفاوت‌اند؟ نکته مهم این است که آنان تجربه‌های یکسانی نداشته ، بلکه در معرض تجربه‌های اجتماعی از برخی جهات مشابه و از برخی جهات نامشابه قرار گرفته‌اند. تجربه هرکس بی‌همتاست. بدین معنا که هیچ کس دیگر بطور کامل ، نظیر آن تجربه را ندارد. یادداشت دقیق تجربه‌های روزانه کودکان یک خانواده می‌تواند گوناگونی تجربه‌های آنان را به خوبی آشکار سازد. هر کودک اولاً ، وراثت زیستی بی‌همتایی دارد که کسی دیگر عینا نظیر آن را ندارد، ثانیاً ، از مجموعه بی‌همتای تجربه‌های زندگی. برخوردار است که باز ، کسی دیگر ، عینا از آن برخوردار نیست خلاصه: شخصیت یک «مفهوم انتزاعی» است، یعنی آن چیزی مثل انرژی در فیزیک است که قابل مشاهده نیست، بلکه آن از طریق ترکیب رفتار (Behavior) ، افکار (Thoughts) ، انگیزش (Motivation) ، هیجان (Emotion) و … استنباط می‌شود. شخصیت باعث تفاوت (Difference) کل افراد (انسانها) از همدیگر می‌شود. اما این تفاوتها فقط در بعضی «ویژگیها و خصوصیات» است. به عبارت دیگر افراد در خیلی از ویژگیهای شخصیتی به همدیگر شباهت دارند بنابراین شخصیت را می‌توان از این جهت که «چگونه مردم با هم متفاوت هستند؟» و از جهت این که «در چه چیزی به همدیگر شباهت دارند؟» مورد مطالعه قرار داد. از طرف دیگر «شخصیت» یک موضوع پیچیده است ولی از زمانهای قدیم برای شناخت آن کوششهای فراوانی شده است که برخی از آنها «غیرعملی» ، بعضی دیگر «خرافاتی» و تعداد کمی «علمی و معتبر» هستند. این تنوع در دیدگاهها به تفاوت در«تعریف و نگرش از انسان و ماهیت او» مربوط می‌شود. هر جامعه برای آنکه بتواند در قالب فرهنگ معینی زندگی کرده ، ارتباط متقابل و موفقیت آمیزی داشته باشد، گونه‌های شخصیتی خاصی را که با فرهنگش هماهنگی داشته باشد، پرورش می‌دهد. در حالی که برخی تجربه‌ها بین همه فرهنگها مشترک است، بعید نیست که تجربیات خاص یک فرهنگ در دسترس فرهنگ دیگر نباشد. منابع: 1ـ روانشانسي رشد / دكتر حسن احدي / نيك چهرمحسني / چاپ پنجم / 1374 2- موفقيت نامحدود« 1» 3-روابط عمومي نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها. بررسي نگرش دانشجويان درباره ازدواج.چاپ اول زمستان 78 4-نقش ما در تربيت، دكتر علي قائمي. ناشر انتشاراتاميري چاپ نهم شهريور 1373 5-بهشت خانواده . جلد دوم سيد جواد مصطفوي چاپ هفتن 1378 انتشارات هاتف مشهد

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته