مبانی نظری وپیشینه تحقیق سبکهای دلبستگی وانگیزه پیشرفت (docx) 21 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 21 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
مبانی نظری وپیشینه تحقیق سبکهای دلبستگی وانگیزه پیشرفت
فصل دوم :
پیشینه و ادبیات تحقیق
شکل گیری دلبستگی :
در چرخۀ تکامل هرچه از پایین به بالا حرکت کنیم از میزان رفتارهای غریزی کاسته و متقابلاً بر دورۀ وابستگی افزوده می شود؛ به شکلی که وابسته ترین کودک به مادر خود، کودک انسان است.
ساز و کار این دلبستگی را هیچ کس بهتر از «جان بالبی» بررسی نکرده است. او از دیدگاه اتولوژیک به بررسی دلبستگی پرداخت. اتولوژیست ها معتقد به بررسی رفتار موجود زنده و حتی انسان در زمینۀ تکاملی هستند. بنابراین، «باولبی» به عنوان یک اتولوژیست، بر این باور بود که باید برای بررسی رفتار دلبستگی انسان، به بررسی محیط اصلی که دلبستگی در آن شکل گرفته است، پرداخت.
نوزاد انسان هنگام تولّد، برای رفتارهایی آمادگی دارد که نه حاصل یادگیری هستند و نه حاصل کاهش سایق. همۀ رفتارهای بازتابی مانند مکیدن، چنگ زدن و حتی رفتارهایی مانند گریستن، خندیدن و سینه خیز رفتن به طرف افراد از جملۀ این رفتارها هستند. «باولبی» متذکّر شد که این تنها مادر نیست که در کنار کودک می ماند و از او مراقبت می کند؛ بلکه همین رفتارهای کودک نیز به عنوان محرّک عمل کرده و مادر و اطرافیان را وادار می دارد که از او مراقبت کنند تا زنده بماند.
به نظر «بالبی» رفتار دلبستگی عبارت از حالتها و علایمی است که نزدیکی به مراقبان را تسهیل می کند و موجب تداوم آن می گردد. طبق این دیدگاه، نتیجۀ عمدۀ کنش متقابل مادر و کودک به وجود آمدن نوعی دلبستگی عاطفی بین فرزند و مادر است. بنابراین هر کدام از رفتارهای دلبستگی، علاوه بر کنشهای ظاهری دارای کنشهای پنهان نیز هستند. گریۀ کودک ضمن داشتن کنش بیانی (این که من گرسنه ام) کنش پنهان دلبستگی را نیز دارد. همیشه کودک برای اعلام گرسنگی گریه نمی کند، بلکه در بسیاری از موارد، از طریق گریه رفتاز مادر را نیز تنظیم می کند و به این ترتیب مادر نمی تواند فاصلۀ خود را با کودک زیاد کند.
شخصی که دلبستگی بین وی و کودک ایجاد می شود، «پایگاه دلبستگی» نامیده می شود. معمولاً متعدّدی، مانند پدر، مادر بزرگ، برادر، خواهر،ۀ دلبستگی نشان می دهند. دلبستگی به پایگاه دارای علایمی است :
1 ) او بهتر از هر کس دیگر قادر به آرام کردن کودک است. در مواقع هیجانی، غیر از او فرد دیگری قادر به آرام کردن کودک نخواهد بود.
2 ) کودک در کنار او بیشتر بازی می کند و به این طریف به اکتشاف محیط می پردازد. و حتّی در کنار او کودک رفتار کلامی بیشتری نشان می دهد.
3 ) در کنار او کودک کمتر می ترسد و متقابلاً در غیاب او به سرعت واکنش ترس نشان می دهد.
مراحل دلبستگی :
اگر چه کودکان از همان روزهای نخستین زندگی، به دیگران واکنش نشان می دهند، ولی کمّ و کیف این واکنشهای طبق مراحلی متحول می شود.
مرحله 1 – واکنش نامشخّص در مقابل همه : از تولّد تا سه ماهگی معمولاً کودکان واکنشهای غیر انتخابی در مقابل همۀ افراد نشان می دهند. مثلاً در مقابل همه تبسّم می کنند. به این ترتیب هنوز پایگاه دلبستگی آنچنان مشخّص نیست.
در این دیدگاه رفتارهایی مانند لبخند زدن، گریستن، گرفتن، جستجوی منبع غذا و مکیدن که کودک مجهّز به آنهاست باعث پیشرفت دلبستگی می شود، زیرا موجب تداوم نزدیکی مراقب کودک به او می شود. لبخندهای کودک تا سه ماهگی نشان دهندۀ هیچ برتری یا ترجیح شخصی نیست. کودک با دیدن همه چهرها، حتّی چهره های مقوّایی می خندد. تا این زمان گریه نیز چنین وضعی دارد. هر کسی که در میدان دید آنان قرار داشته باشد، صحنه را ترک کنند، آنان را به گریه می اندازد.
واکنشهای چنگ زدن و «رفلکس مورو» موجب تداوم نزدیکی می شوند. وقتی انگشت مادر در کف دست کودک قرار می گیرد، دست کودک خود به خود بسته می شود و به این تتیب موحب واکنش عاطفی مادر به کودک می شود. با «رفلکس مورو» گویا کودک مادر را در آغوش می گیرد. جستجوی منبع غذا و مکیدن، تغذیۀ کودک را به دنیال دارد و همین طور رابطۀ دو سویه کودک انتخابی تر می شود. بغبغوهای کودک از سه تا شش ماهگی در حضور افراد آشنا بیشتر تولید می شود؛ کودک در حضور افراد آشنا لبخند می زند و در مقابل دیگران بغض می کند. گریه کودک با ترک افراد آشنا شدیدتر می شود و حضور آنان، آرامش را به او برمی گرداند. به طور کلّی در این مرحله چند نفر و معمولاً اعضای خانواده، بیشتر مورد توجّه قرار می گیرند.
مرحله 3 – تقرّب جویی فعّال : بعد از شش ماهگی کودکان شروع به خزیدن می کنند و حضور و غیاب والدین را در نظر می گیرند. و در صورت دور شدن آنها، خود را به آنها می رسانند و به تقرّب مجدد می رسند. گریۀ آنها نیز متناسب با علّت آن تنظیم و تعدیل می شود. اگر مادر، لباسهای اداری پوشیده است و حداقل 8 ساعت حضور نخواهد داشت، میزان گریه خیلی بیشتر از زمانی خواهد بود که مادر لباسهای راحتی به تن دارد و فقط چادر به سر کرده است (یعنی در عرض نیم ساعت به همسایه سر می زند و مجدداً برمی گردد). اندکی بعد کودک به راه رفتن نیز قادر خواهد شد و مکانیزم تعقیب و نهایتاً تقرّب بهتر صورت خواهد گرفت. این مرحله تا سه سالگی ادامه می یابد. از نظر شناختی «اضطراب جدایی» نیز در این مرحله شکل می گیرد.
مرحله 4 – رفتار مشارکتی : بعد از سه سالگی کودکان قادرند در غیاب والدین قیافه و رفتار آنها را مجسّم و دلیلی بر غیبت آنها پیدا کنند. چون قادر به استدلال غیبت آنها هستند، به عنوان یک شریک با والدین عمل می کنند. به طور کلی «بالبی» می گوید که تها بودن یکی از بزرگترین ترسها در زندگی انسان است (کرین، ترجمه فدایی، 1373). نوجوانان با تشکیل پیوستگی هایی با جانشینان والدین سلطه های آنها را می گسلند. میانسالان و افراد مسّن نیز در مواقع بحرانی و پیری در جستجوی تقرّب به نزدیکان خود برمی آیند.
بررسی میزان دلبستگی :
اگرچه، تاکنون ابزار دقیقاً استاندارد شده ای که بتواند میزان دلبستگی را اندازه گیری کند به وجود نیامده است، ولی روش آزمایشگاهی خاصّی به نام «موقعیت ناآشنا» به وسیلۀ نظریه پرداز معروف «آینزوورث» ابداع شده است که فوق العاده کارآمد بوده است. این روش شامل مجموعه ای از هفت مرحلۀ سه دقیقه ای است که در آن مراحل کودکان در موقعیّتهای مختلف مثلاً همراه مادر یا یک غریبه، یا هر دو و یا به تنهایی مشاهده می شوند. (ماسن و همکاران، ترجمه یاسایی، 1370).
در موقعیّتهای مختلف مذکور، مشاهده گر از پشت شیشه یک طرفه، کودک را مورد مشاهده قرار می دهد و شاخصهای گوناگونی از جمله شاخصهای مربوط به میزان فعالیّت، بازی، گریه و سایر علامتهای پریشانی، نزدیکی به مادر و کوشش برای جلب توجّه او، نزدیکی به فرد غریبه و آمیزش با او و جز اینها را ثبت می کند. روند این مراحل در جدول 1 – 2 به وضوح نشان داده شده است.
واکنشهای کودک با توجّه به دو نکته اساسی مورد ارزیابی قرار می گیرد. نکته اوّل شدّت اضطرابی است که کودک به دنبال غیبت مادر به نمایش می گذارد و نکتۀ دوم نوع رفتاری است که کودک با بازگشت مادر نشان می دهد. براساس واکنشهای کودکان به هر کدام از این موقعیّتها، سه الگوی مهّم توصیف شده است :
1 ) کودکان دلبستۀ ایمن :
با رفتن مادر ناراحتی معقول نشان می دهند و پس از برگشتن از به طرفش می روند و زود آرام می شوند.
2 ) کودکان دلبستۀ نا ایمن :
با رفتن مادر ناراحتی نشان نمی دهند و به هنگام بازگشت مادر با رضایت به بازی خود ادامه می دهند و به طور کلّی در همه شرایط از مادر خود اجتناب می کنند.
3 ) کودکان دلبستۀ نا ایمن بی تاب :
در غیاب مادر فوق العاده مضطرب می شوند و با بازگشت مادر محکم به او می چسبند. اگر مادر اندکی بی اعتنایی کند، او را از خود می رانند.
نظریه بالبی :
الگوهای فعال درونی درباره خود و دیگران، توسط بالبی در سال 1973، مطرح شدند. می خواهند سازمان درونی رفتار و احساسات دلبستگی را نشان دهند. در آزمون موقعیت بیگانه اینزورث (ر . ک . مقاله دلبستگی، همین شماره) رفتار نوزادان طی مرحله بازگشت مجدد با نگاره های دلبستگی شان پس از جدایی مختصر، یک نمونه کلاسیک برای کیفیات مختلف راهبردهای دلبستگی است. مفهوم مورد نظر بالبی از الگوهای فعال درونی خود و دیگران تحول یک سازمان هیجانی درونی از دلبستگی و جستجوگری را به نظر می آورد. فرد در حال رشد، از اشخاص مورد دلبستگی به عنوان پایگاه ایمن برای امنیت روان شناختی استفاده می کند در همان حال که به دانستن دیدگاه سایر اشخاص از جهان، در مقایسه با دیدگاه های خویش دست می یازد (گروسمت، 1999.) تجارب دلبستگی اولیه، اطلاعاتی را درباره خود و مراقبین اولیه به کودک ارائه می نمایند که وی آن ها را به صورت بازنمایی های ذهنی یا در قالب الگوهای فعال درونی، سازماندهی می کند. الگوهای فعال درونی را می توان به عنوان قوانین هشیار یا ناهشیار برای سازماندهی اطلاعات مربوط به دلبستگی و دریافت یا محدودیت در دستیابی به چنین اطلاعاتی تعریف کرد. این اطلاعات به احساسات، تجارب و افکار مربوط به دلبستگی ربط دارد؛ بنابراین فرض بر این است که تحول و سازمان بندی این بازنمایی های درونی به تفاوت های فردی در کیفیت بهداشت روانی منجر میشود.
تفاوت های دلبستگی در الگوهای فعال درونی (فینی، 1999)
ایمناجتنابیدوسوگراخاطراتوالدین گرم و عاطفیمادران سرد و طرد کنندهپدران بی انصافنگرش ها و باورهای مربوط به دلبستگیخود ارزشمندی بالاسوء ظن در مورد انگیزه های انسانپیچیده و مشکل بودن فهم دیگرانبه طور کلی برای دیگران دوست داشتنی بودندیگران قابل اعتماد نبوده و نمی توان روی آنها حساب کردافراد کنترل کمی بر زندگی خودشان دارندافراد دیگر به طور کلی نیتهای خوبی دارندشک کردن در مورد بی عیب بودن دیگرانافراد دیگر به طور کلی قابل اعتماد و نودوست هستندفقدان اعتماد در موقعیت های اجتماعیجهت گیری اجتماعیانزوا و گریز از اجتماعنیازها و اهداف مربوط به دلبستگیتمایل به روابط صمیمانهنیاز به فاصله گرفتن مداوم از دیگرانتمایل زیاد به صحبتجستجوی تعادل بین نزدیکی به دیگران و استقلال در روابطصمیمت محدود برای ارضاء نیازهای استقلالبیش از اندازه اهمیت دادن به پیشرفتترس از طرد شدنراهبردشناخت راحتیکنترل ناراحتی با نشان ندادن خشم (سرکوبی)نشان دادن حد زیادی از ناراحتیتعدیل عواطف منفی بهکاهش ناراحتی مربوط بهدلواپسی و مشکل برای
احساس ترس و عدم اطمینان می کند. نظریه دلبستگی ابتکار جان بالبی، در دهه، 1950 پس از گذشت دو نسل مرجع اصلی نظریه پردازی و آزمایشگری در روان شناسی تحولی محسوب می شود، بطوریکه بسیاری از پیشرفت های روانپزشکی اجتماعی از این نظریه تأثیر پذیرفته اند.
نظریه یادگیری اجتماعی :
برخلاف بالبی که ریشه رفتارهای دلبستگی را به مکانیسم های ذاتی نسبت می دهد، نظریه پردازان یادگیری، دلبستگی را محصول فرآیند اجتماعی شدن می دانند. به عقیده این روان شناسان از جمله سیرز، جی ویرتز، بی جو و بایر در ابتدای کار، مادر چیز خاصی برای کودک عرضه نمی کند اما بتدریج که مادر کودک را شیر می دهد، گرم می کند، بغل می گیرد، ویژگی های پاداش دادن را یاد می گیرد.
نظریه پرازان یادگیری اجتماعی فرض را بر این دارند که شدت وابستگی کودک به مادر بستگی دارد به این که مادر تا چه حد نیازهای کودک را تأمین کند. یعنی مادر تا چه اندازه وجودش با لذت و کاهش درد و ناراحتی همراه است. این نظریه پردازان همچنین بر این واقعیت تأکید دارند که فرآیند دلبستگی یک راه دو طرفه است و به رابطه رضایت بخش متقابل و تقویت های دو جانبه وابسته است. مادر رضایت خود را در پایان دادن به فریادهای بچه پیدا می کند و در نتیجه خود را نیز آرام می کند. کودک با لبخند و بغبغو کردن های خود به کسانی که او را آرام می کنند، پاداش می دهد.
نظریه بو نگری :
در دیدگاه بوم نگری تلاش می شود تا انسان در متن محیط زندگی اش مورد مطالعه قرار گیرد. ویگوتکسی عقیده داشت کارکردهای عالی ذهنی در کودکان از راه تعامل با والدین، معلمان و دیگر افراد مهم در محیط رشد می کند. بر همین اساس، اهمیت دیدگاه بوم نگری و رویکرد پیروان این دیدگاه به تعامل والدین فرزند بطور فزاینده ای مورد توجه قرار گرفته است.
نظریه روان شناسی شناختی :
در دیدگاه روان شناسی شناختی نیز والدین پایگاه شکل گیری و تحول فرآیندهای روان شناختی کودک به شمار می آیند.
بل موفق شده بود تا پایداری شی و پایداری شخص را مورد آزمایش قرار دهد. نتایج پژوهش او نشان داد که 70 درصد از آزمودنی ها در پایداری شخص نمره هایی، بهتر از پایداری شی بدست می آورد. بل معتقد است پایداری شخص از احساس امنیت و دلبستگی کودک به مادر ناشی می شود. در همین پژوهش او دریافت که بین امنیت و دلبستگی و پایداری شخص در ک.دک رابطه معنی دار وجود دارد.
در تحقیق سیمپسون که تحت عنوان اثرات سبک های دلبستگی بر تفاهم زناشویی صورت گرفت، به اثرات سبک های دلبستگی ایمن، اضطراب و اجتنابی بر تفاهم زناشویی پرداخته شد. با استفاده از روش تحقیق طولی تعداد 144 زن و شوهر مورد بررسی قرار گرفتند. در نهایت مشخص گردید که سبک ایمن با احترام، تاهل و تفاهم بیشتری در ارتباط است تا سبک دلبستگی اجتنابی یا اضطرابی. در پیگیری که به مدت شش ماه بعد صورت گرفت مشخص گردید که آشفتگی های هیجانی در افراد با سبک دلبستگی ایمن نسبت به آنهایی که دارای سبک دلبستگی اجتنابی یا اضطرابی می باشند کمتر می باشد.
در تحقیق کرامر، که در کشور انگلستان صورت گرفت به ارتباط سبک های دلبستگی و تفاهم زناشویی در 40 زن که دامنه سنی 25 – 44 سال قرار داشتند، پرداخته شد. یافته های پژوهشی معرف این بود که سبک های دلبستگی با تفاهم زناشویی مرتبط بوده و همواره زنان با سبک دلبستگی ایمن، تفاهم زناشویی بالاتری را نشان می دهند و از مشکلات و مشاجرات زناشویی کمتری نسبت به افراد با سبک دلبستگی ناایمن (اجتنابی دوسوگرا) رنج می کشند.
مری مین، مطالعات خود درباره دلبستگی را به دلبستگی بزرگسالان اختصاص داد. تلاشهای او مورد توجه روانکاوان و روان درمانگران قرار گرفت.
مین و همکارانش روابط بین تجارب اولیه مادر با وضعیت دلبستگی کودک را به آزمون گذاشتند. به این صورت که :
چطور ممکن است الگوهای موجود تجارب اولیه دلبستگی مادر به رفتار کودک ارتباط داشته باشد؟ مین با همکاری جورج و کاپلان، فرم مصاحبه نیمه ساخت یافته را ابداع کرد که به عنوان AAI مین قادر به کشف الگوهایی نه تنها در توصیف رویدادهای زندگی بزرگسالان قابل مشاهده بود بلکه به روشنی در شیوه یادآوری و سازماندهی خاطرات نیز دیده می شد. به علاوه مین دریافت بزرگسالانی که دوره کودکی سختی داشته اند الزاماً نا ایمن نخواهند بود. آنچه این گروه را از ناامین ها جدا می کند کیفیت بازنمائیهای دلبستگی در ذهن آنان است. مین و همکاران او در اصل سه الگوی دلبستگی بزرگسالان را توصیف کرند : خود پیرو، دوری گزین، دل مشغول، بزرگسال خود پیرو مثل کودکان ایمن (که ناراحتی و نیاز خود را با روشی واضح و ارتباطی نشان می دهند) به دامنه ای از احساسات مثبت و منفی خود درباره تجارب اولیه دلبستگی دسترسی آسان و مرتبطی داشتند، بازنمائیهای ذهنی آنان درباره تجارب اولیه دلبستگی مرتبط و منعطف بود.
بل اظهار می کند که پایداری شخص بسیار تحت تأثیر فتار مادری است در حالیکه پایداری شی چنین وضعیتی ندارد.
همچنان کودکان بزرگ می شوند، تمایل پیدا می کنند که پیوند عاطفی را با والدی که به او دلبستگی دارند حفظ کنند، در نتیجه توانایی پذیرش رفتارهایی را که با ارزش های والد محبوبشان مطابقت دارد پیدا می کنند. از آنجا که بیشتر موارد والدین رفتارهایی انطباقی را تشویق می کنند یعنی رفتارهایی که به کودک کمک می کند تا با جامعه کنار بیاید – دلبستگی معمولاً به نفع کودکان است ولی اگر رفتاری را تشویق کنند که ناسازگار است، در این صورت کودکی که به والدینش دلبستگی دارد و می خواهد مطابق میل آنان رفتار کند، از این دلبستگی اش سودی نخواهد برد.
تحقیقی که توسط واترز و همکاران انجام شده است، محققین موفق به یافتن 50 جوان (20 تا 22 ساله) شدند که در دوران کودکی در موقعیت ناآشنا مورد مطالعه قرار گرفته بودند. نتایج این تحقیق حاکی از این بود که :
روابط کودک، نمونه اصلی برای روابط عشقی این آزمونی ها بود.
کیفیت مراقبت مادرانه در این گرایش داشت که نسبتا باقی بماند.
وقتی الگوهای مؤثر ایجاد شدند. گرایش به حفظ خود دارند. به رغم بیست سال فاصله بین
این دو ارزیابی 31، نفر از 50 نفر سبک دلبستگی شان همان سبک دوران کودکی شان بود. تغییر سبک دلبستگی بسیاری از آزمونی ها احتمالاً ناشی از تجربیات آنان بود. مهمترین این تجربیات عبارت بودند از : از دست دادن یکی از والدین، ابتلای والدین یا خود آنها به بیماریهای دشوار،ابتلای والدین به بیماری های روان گسسته وار و مورد سو استفاده بدنی یا جنسی قرار گرفتن، آزمودنی هایی که هیچ یک از این موارد را تجربه نکرده بودند. با احتمال بیشتری الگوی دلبستگی کودکی و بزرگسالی شان همسان بود.
اگرچه ممکن است عدم همسانی به مسایل و محدودیت های اعتبار و رویی اندازه گیری نسبت داده شود ولی به نظر می رسد که تجارب دوران کودکی و پس از آن، نقش مهمی را در ایمنی یا ناایمنی دلبستگی در بزرگسالی ایفا می کنند.
کارن هورنای پس از سال ها مطالعه و بررسی به این نتیجه رسید که انگیزه اصلی رفتار انسان، احساس امنیت است. به باور او، اگر فرد در رابطه با اجتماع به خصوص کودک در رابطه با خانواده، احساس امنیت خود را از دست بدهد دچار اضطراب اساسی می شود.
از نظر هورنای، عواملی که از طرف جامعه و به خصوص خانواده، در کودک احساس ناامنی ایجاد کند عبارتند از : تسلط زیاد، بی تفاوتی، رفتار بی ثبات، عدم احترام برای احتیاجات کودک، توجه محبت بیش از حد، عدم گرمی و صمیمیت کافی، تبعیض، محافظت شدید، واگذاری مسئولیت زیاد یا عدم آن، پرخاشگری و خشونت برای کسب احساس امنیت، کودک در مقابل این عوامل، روش های مختلفی از خود نشان می دهد و هم آنها را فرا می گیرد. این رفتارها نوع شخصیت و منش او را تشکیل می دهند.
بنابراین به اعتقاد اینس ورث و همکارانش همه کودکان بهنجار احساس دلبستگی پیدا می کنند و دلبستگی شدید شالوده رشد عاطفی و اجتماعی سالم در دوران بزرکسالی را پی ریزی می کند. برای مثال، انتظار می رود که کوکانی که دلبستگی شدید به مادرانشان دارند، در آینده از لحاظ اجتماعی برون گرا باشند، به محیط اطرافشان توجه نشان داده و بخواهند که در اطراف خود کاوش کرده و بتوانند با ناراحتی مقابله کنند.
بنابر نظر محققان افراد دارای دلبستگی ایمن از ویژگیهایی برخوردارند : اعتماد به خود و اعتماد دیگران دو ویژگی اصلی افراد ایمن محسوب می شود. اعتماد به خود به عنوان یکی از مبانی درون روانی فردی که دارای دلبستگی ایمن می باشد به فرد این توانایی را می دهد که در روابط بین شخصی با مهارت، اطمینان و آرامش بیشتر به تعامل بپردازد.
اعتماد فرد ایمن به دیگران، به عنوان جز «مکمل اعتماد به خود نیز وی را در جلب کمک دیگران یاری می رساند. به نظر این محقیین، برخورداری از توان اکتشاف گری و جوارجویی، دو ویژگی دیگر این افراد می باشد. به این معنی که توان اکتشاف گری، انعطاف پذیری و جسارت لازم را در روابط بین شخصی، آزمونگری و تجربه آموزشی در اختیار فرد ایمن قرار می دهد. مهارت های حل مسأله در این افراد محصول کنش بهنجار اکتشاف گری است. جوراجویی نیز به منزله یکی از نیازهای فرد ایمن که پیوسته در جستجو ارضا» می باشد، به کمک بازخوردهای مثبت و دو سویه پس از روابط با دیگران و در کنار اکتشاف گری به مهارت های فرد می افزاید. همچنین بنابر نتایج پژوهش ها، دلبستگی ایمن با ویژگی های ارتباطی مثبت صمیمیت و خرسندی، مرتبط است.
به عکس تأثیرات مثبت دلبستگی، بررسی ها عنوان می کنند که دو مشخصه اصلی افراد نا ایمن اجتنابی و دو سو گرا است. فقدان اعتماد به خود با تحلیل بنیادهای درون روانی، توان رویارویی با موفقیت های استرس زا را کاهش داده و درماندگی روان شناختی را بر فرد ناایمن تحمیل می کند. این پریشانی و درماندگی که به نوبه خود برحسب تجربه های نامطلوب به احساسات حقارت و اضطراب شخص دامن می زند، ناتوانی وی را در ایجاد روابط بین شخصی سالم توجیه می کند. فقدان اعتماد به دیگران نیز با تخریب زمینه های بین شخصی، فرصتهای یاری طلبی و جلب همدردی دیگران را از بین می برد. تأثیرات عمیق سبک دلبستگی در دو گستره درون شخصی و بین شخصی بار دیگر نقش بنیادین و پویای کیفیت پیوندهای عاطفی نخستین بین کودک و مادر را در شکل گیری استقرار و تداوم اعتماد اساسی، جوراجویی، اکتشاف گری، تجربه آموزی و قدرت مواجهه و حل مسأله برجسته می سازند.
دلبستگی در گستره تحقیقات :
بالبی معتقد بود که نوزاد انسان با مجموعه ای از رفتارهای فطری به دنیا می آید که موجب می شود، اطرافیانش از او مراقبت کنند و در کنارش بمانند، از نظر تکاملی این الگوها ارزش انطباقی دارند زیرا موجب زنده ماندن کودک می شود. اگر چه فروید شدت وابستگی کودک به مادر را نتیجه میزان نیازهای وی توسط مادر می دانستند اما بالبی به انگیزش های فزری باور داشت که دلبستگی برای نیاز از سایر سائق های اساسی می نمود، خاصه آن که سلسله ای از آزمایش های نظام دار نشان دادند دلبستگی در نتیجه همبستگی با منبع تغذیه ایجاد نمی شود و بسیاری اوقات کودک به کسان دیگری به آنها را تغذیه کرده اند هم دلبسته شده اند، همچنین مشاهده شده که کودکان گاهی به مادران بد رفتار و حتی معنی آزار دهنده نیز دلبستگی پیدا می کنند، نتایج این تحقیقات منجر به آن شد که بالبی بیان
نماید که این نظام رفتاری تنها بر اساس هم ایندی های ساده لذت بخش ایجاد نمی شود، بلکه از الگوی نظری نظام دلبستگی پیروی نماید.
پژوهشهای زیادی در این زمینه مشاهده می شود که می توان اشاره به پژوهشی کرد که به منظور مقایسه سبک های دلبستگی در زنان روسپی و زنان عادی شهر تهران است که نتایج بدست آمده از این پژوهش بیانگر آن است که در مقایسه با زنان عادی، زنان روسپی همواره از رابطه والدین و مراقبت اولیه شان ناراضی تر بودند و الگوی دلبستگی نافذ در ایشان الگوی دلبستگی ناایمن بود. در پژوهش دیگر که رابطه میان الگوهای دلبستگی و سابقه رفتارهای خود آسیب رسانی (بویژه خودکشی) مورد ارزیابی قرار گرفت به این نتیجه رسیده اند که بین اندیشه پردازی خودکشی و توسل به رفتارهای خود آسیب رسانی با الگوی دلبستگی آشفته سر در گم به ترتیب در %78 و % 86 از افراد گروههای دارای سابقه رفتار خودکشی و اندیشه پردازی درباره خودکشی، رابطه وجود دارد ولی تنها در % 44 از افراد فاقد هرگونه اندیشه پردازی یا رفتارهای خود آسیب رسان، اما داوطلب درمان روانپزشکی، رابطه وجود دارد.
در تحقیق دیگر به منظور بررسی رابطه بین سبک های دلبستگی و شیوه همسر گزینی (تک همسری – چند همسری) به این نتیجه رسیده اند که بین سطوح مختلف تنوع طلبی جنسی با سبک های دلبستگی رابطه معنی داری وجود ندارد، اما نشان می دهد که مردان تک همسر نسبت به مردان چند همسر از سطوح تنوع طلبی جنسی بالاتری برخوردار هستند.
مظاهری در بررسی میان سبک های دلبستگی زوجین نشان داد که رابطه قوی و مهمی میان سبک دلبستگی با ساختار خانواده و سازگاری زناشوئی وجود دارد، ان ارتباط خاصه در زمانی که سبک های دلبستگی همسران با یکدیگر جفت می شد و سازگارانه ترین نوع ارتباط و بالاترین رضایت مندی زناشویی و زوج های (ایمن - ایمن) و پائین ترین آن در زوجهای (اجتناب گر – اجتناب گر) و مشاهده شد. یکسری مطالعات تجربی دیگر درباره نقش شناخت در ناکارآمدی زناشویی توسط برنشتاین و همکاران انجام شد.
آنها در این مطالعات از پرسشنامه نارضایتی زناشویی استفاده کردند و به این نتیجه رسیدند که اسنادهای زوجها درباره علت وقایع پیش آمده در روابط زناشویی و رفتارهای منفی مانند شکایت کردن، پرداختن به موضوعات فرعی و ذهن خوانی موجب نارصایتی های زناشویی می شود. کنیاتن و همکاران در آموزش به 157 زوج دانشجو میزان ارتباط کلامی و ابراز احساسات آنها را مورد بررسی قرار دادند. نتایج تحقیق چنین بود زوجهایی که سازگاری بیشتری داشتند بیش از زوجهای ناسازگار، افکار، احساسات و انتظارات یکدیگر را می پذیرفتند، در این گروه حتی احساسات نامطلوب هم بیان می شد و به اندازه احساسات مطلوب مورد توجه قرار می گرفت زوجها برای احساسات یکدیگر اهمیت قائل می شوند و در مقایسه با این گروه زوجهای ناسازگار به طور معنی داری از برقراری ارتباط کلامی امتناع می کردند و حاضر نبودند هیچ نوعی از احساسات خود را ابراز کنند.
در تحقیق برنن و شیور که تحت عنوان ابعاد سبک های دلبستگی بزرگسالان و اثرات آن بر روی تفاهم زناشویی صورت گرفت، مشخص شد که سبک دلبستگی از عوامل تعیین کننده روابط بین فردی از جمله تفاهم زناشویی است. افرادی که دارای سبک دلبستگی ایمن هستند، درک عمیق تری را از روابط به صورت بالاتر نشان می دهند و این افراد از اشتراک های بالاتری در روابط بین فردی برخوردارند، فرضیه های این تحقیق از طریق تحلیل مسیر مورد بررسی قرار گرفته و عنوان می شود که می توان سبک های دلبستگی را بعنوان عاملی تعیین کننده در زمینه تفاهم زناشویی محسوب کرد.
تحقيقات انجام شده در داخل و خارج از كشور
تحقیقی با عنوان : بررسی رابطۀ راهبردهای مقابله سبک های دلبستگی با سلامت روانی دانش آموزان مقطه متوسطه شهر زنجان در سال 1382 – 1381 انجام شده است.
هدف از تحقیق انجام شده، بررسی راهبردهای مقابله و سبک های دلبستگی و سلامت روانی دانش آموزان مقطع متوسطه شهر زنجان در سال 82 – 81 بوده که با نمونه ای به حجم 501 نفر انجام و نتایج زیر به دست آمده است :
در نتیجه تحقیق آمده که دانش آموزان پایه اول دختر از سلامت روانی بالایی برخوردار هستند.
سلامت روانی پایه های پایین تر کلاسی در نزد دختران بیشتر از سلامت روانی در کلاس ها و پایه های بالاتر است.
سلامت روانی در بین پسران نیز همانند دختران است. یعنی سلامت روانی پسران در پایه های پایین تر متوسطه بیشتر از پایه های بالاتر است. اما در کل در سلامت روانی بین دختران و پسران در پایه های مختلف تفاوت معنی داری وجود ندارد.
تحقیق دیگری در سال 1368 تحت عنوان خودپنداره و رشد اجتماعی در بین دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن انجام گرفته است.
در این تحقیق محقق به این نتیجه رسیده است که بین خودپنداره و رشد اجتماعی رابطه مثبت و معنی داری وجود دارد.
یعنی هر چقدر خودپنداری افراد بیشتر باشد، رشد اجتماعی آنان نیز بالاتر می رود. و برعکس هرچه رشد اجتماعی دانشجویان بیشتر باشد، خودپنداری آنان نیز بالا می رود.
در تحقیق دیگری در سال 1378 توسط موسوی اردبیلی تحت عنوان اضطراب و سبک های دلبستگی در بین دانش آموزان مقطع سوم دبیرستان شهرستان زنجان صورت گرفت و نتایج زیر به دست آمده است :
1 ) بین اضطراب دانش آموزان و سبک های دلبستگی رابطه مثبت و معنی دار وجود دارد.
2 ) هرچه قدر اضطراب بیشتر باشد، سبک های دلبستگی متنوع می شود.
در تحقیقی که در سال 1369 توسط مهری زاده با عنوان خودپنداره و مقایسه آن در بین دانش آموزان ممتاز و ضعیف انجام گرفت، نتایج زیر به دست آمده است.
1 ) میزان خودپنداری دانش آموزان ممتاز بیش از دانش آموزان ضعیف است.
در تحقیقی 90 زوج (180 نفر) که به دو گروه غیرطلاق و حین طلاق تقسیم شده اند. سبک های دلبستگی های بزرگسالان را که ساخته (هازن و شیور، 1989 ) می باشد، اجرا و به نتایج زیر رسیدند :
در زوج های غیرطلاقی 69% هر دو زوج دارای دلبستگی ایمن بودند.
6/5 درصد دارای سبک دلبستگی ناایمن بودند.
در گروه زوج های طلاق : 12/43 درصد زوج ها در هر دو نفر دارای سبک دلبستگی ناایمن بودند.
1/11 درصد دارای سبک های دلبستگی ایمن بودند.
زوج های طلاق در مقابل زوج های غیرطلاق نمرات اجتناب بالا و ایمنی پایینی داشتند میانگین نمران در سه شاخص (ایمنی، اجتناب، دوسوگرایی) در زوج های غیرطلاق نزدیک هم و در زوج های طلاق بسیار پراکنده و مختلف و دور از هم بودند.
در تحقیقی با عنوان رابطه بین سبک های دلبستگی و خودپنداره در بین دانشجویان دختر ورودی سال 85 دانشگاه آزاد اسلامی واحد ابهر انجام گرفته و توسط خانم سمانه ایزدیان نتایج آن در زمستان سال 85 گزارش شده آمده است.
1 ) بین سبک های دلبستگی و خودپنداری دانشجویان ورودی سال 85 ابهر همبستگی معنی داری وجود دارد.
2 ) معنی داری از طریق عملیات آماری rxy (پیرسون) با d.f 79 و سطح معنی داری 5/0 گزارش شده است.
3 ) هرچقدر خودپنداری دانشجویان دختر ورودی سال 85 بیشتر باشد سبک های دلبستگی آنها نیز متفاوت می گردد.
4 ) بین خودپنداره و سبک های دلبستگی رابطه معنی داری وجود دارد.
5 ) دوک از خورد گسترش حوزه خودپنداره باعث ایجاد سبک های دلبستگی جدید می گردد.
منابع و مأخذ :
1 ) گنجی، حمزه،(1385) . روان سنجی شخصیت، انتشارات ساوالان، تهران،
2 ) دلاور، علی،(1372 ). روش های آماری در علوم تربیت، انتشارات پیام نور، تهران،
3 ) عبدالعظیمي، کریم، (1379) تعلیم تربیت نامرئی، انتشارات رشد، تهران، .
4 ) پاکدامن، شهلا (1380). بررسی ارتباط بین دلبستگی و جامعه طلبی در نوجوانی، پایان نامه دکترای روان شناسی، دانشگاه تهران.
5 ) بهزادی پور، س. (1385). رابطه بین سبک های دلبستگی و نگرانی های مربوط به وزن در دختران نوجوان شهرستان شیراز، پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی، دانشگاه شهید بهشتی.