مبانی نظری وپیشینه تحقیق سكولاريزاسيون و حجاب (docx) 43 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 43 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
مبانی نظری وپیشینه تحقیق سكولاريزاسيون و حجاب
فصل دوم
پيشينه تحقيق
در اين فصل تلاش ميشود تا حاصل تحقيقات انجام شده در رابطه با اين موضوع كه تاكنون انجام شده و نتايج آن قابل استفاده و رهگشا در انجام اين تحقيق ميباشد گردآوري و ارايه گردد:
پژوهشي در مجموعه WVS (پيمايش ارزشهاي جهاني) توسط “منصور معدل” از دانشگاه ميشيگان و «آزادارمكی» از دانشگاه تهران انجام شده است.
در اين پيمايش با نمونههايي كه از سه كشور «مصر» ، «ايران» و «اردن» گرفته شده است به باورهاي ديني دينداري، هويت ملي و ايستارها نسبت به فرهنگ غرب، خانواده و روابط جنسيتي تحليل و مقايسه شده است.
نتيجه اصلي كه ايشان از تحقيق خود ميگيرند اين است كه «ماهيت رژيم حاكم» يك عامل مهم براي اختلاف جهان بيني مردم اين سه كشور است. بين اين سه كشور حكومت ايران، «حكومت تئوكراسي» و «دين سالاري» است. حكومتهاي مصر و اردن و خصوصاً حكومت مصر، سكولار است. به جهت اينكه اين حكومتها در درجات متفاوتي از اقتدار طلبي هستند، گروههاي مخالف بيانات فرهنگي خود را در واكنش به جهت گيريهاي فرهنگي رژيمهايشان تنظيم مي كنند. به همين علت در ايران جايي كه جامعه تحت تسلط رژيم كاملاً ديني اداره شده است مردم كمتر ديني. كمتر ضد غرب، بيشتر سكولار و بيشتر هوادار ارزشهاي مدرنيسم هستند تا مردم مصر و اردن كه حكومتشان سكولار و به طور قطعي هوادار غرب است.
پژوهشگران مذكور معتقدند يافتههاي تجربي آنها با پژوهشهاي تاريخي موجود همخواني دارد. شواهد تاريخي متعدد حاكي از آن است كه جهتگيريها و خط مشيهاي فرهنگي دولت نقش تعيينكنندهاي در روند فرهنگي جامعه دارد.
ايشان موارد مختلفي را از تاريخ كشورهاي اسلامي ذكر ميكنند كه در آنها مداخله فرهنگي حكومتهاي سكولار با ايدئولوژي تهاجمي، سبب سياسي شدن دين و شكلگيري بنيادگرايي اسلامي شده است.
تحقيق مورد بحث علاوه بر نتايجي در مورد اختلاف جهان بيني مردم اين سه كشور اسلامي به نتايجي هم در مورد اختلاف جهان بيني مردم در هر يك از اين سه كشور ميرسد. در اين مورد نتايج به دست آمده حاكي از آن است كه عوامل تعيين كننده عبارتند از: تنوعي از صفات اجتماعي پاسخگو مانند پايگاه اجتماعي، اقتصادي، جنس و سن و تحصيلات؛ كه سن و تحصيلات نشانههاي خوبي براي راستاي تغيير فرهنگي هستند.
در عين حال تحصيلات اثر قابل ملاحظهتري روي ديدگاههاي فردي دارد. تأثير متغير سن و تحصيلات در اين سه كشور يكسان نيست. در ايران پاسخگويان جوانتر و داراي تحصيلات بالاتر بيشتر مليگرا بيشتر سكولار و كمتر ديني هستند. در مصر و اردن اين اثرات (تأثير سن و تحصيلات روي دين) قابل توجه و مشخص نيست. جالب است كه در هر سه كشور سطح تحصيلات با اعتماد به مسجد و اعتماد به دولت رابطه معكوس دارد.
پژوهشگران با قدري احتياط نتيجه ميگيرند كه معني اين رابطه منفي در ايران سكولاريسم بيشتر و دينداري كمتر است ولي در اردن و مصر تلاش ديني بيشتر را ميفهماند.
خانواده، دانشگاه و جامعه پذيري ديني: (طالبان 1378)
محقق ميخواهد به اين سوال پاسخ دهد كه آيا تأثير تحصيلات تنها بر افراد تحصيل كرده است يا اينكه دامنه نفوذ آن به فرزندان آنها نيز كشيده خواهد شد؟
نتايج تجربي بيانگر آن است كه دينداري فرزندان خانوادههاي تحصيل كرده به نسبت ديگران از ميزان ضعيفتري برخوردار است. ولي در هر صورت متوسط دينداري در جامعه ايران بالا و نزد اين خانوارها هم بالاتر از متوسط مقياس دينداري بوده است.
دانشگاه ، دين، سياست : (رجبزاده، 1379 200-183)
اين پژوهش ميكوشد به اين سوال اساسي پاسخ گويد كه باورها و ارزشهاي دين در اين روايات رسمي و سنتي آن تحت تأثير فرهنگ دانشگاه چه سمت و سويي پيدا ميكنند؟ و در جريان اين چالش چه باورها و ارزشهايي به عنوان راه حل چالش مورد پذيرش افراد قرار ميگيرد يا قابليت پذيرش بيشتري مييابند؟
در باب دين ورزي در اين تحقيق مولفههاي گوناگوني مورد توجه قرار گرفته است كه مهمترين آنها عبارتند از: «راه شناخت خدا» ، «جهان بيني»، «نگاه افراد به دين» (سنتي، تجربه دروني، مادي گرايانه، عقل گرايانه). «تلقي افراد از كاركرد معرفت شناختي دين»، «جايگاه روحانيت در دين» ، «مناسك گرايي» ، «تكثرگرايي»، «تفسيرپذيري سكولاريزاسيون».
ابعاد دين در اين پژوهش براساس مولفههايي نوع بندي شده كه در ارتباط با بحث ارزشها و باورهاي علم قرار ميگيرند. برخي از مهمترين يافتههاي اين پژوهش را به اين شرح ميتوان خلاصه كرد:
پاسخگويان به تعدد راههاي شناخت معتقدند.
دانشجوياني كه از پايگاه اجتماعي اقتصادي بالاتري برخوردارند نظر منفيتري نسبت به دين سنتي دارند.
گرايش به سوي مخالفت با نقش سنتي روحانيت و ملازمه آن با دين در دانشجويان مشهود است. و نوعي كاهش باور به مرجعيت روحانيت در شناخت دين وجود دارد.
قبول و موافقت با تكثرگرايي، گرايش كلي جمعيت است و روابط بين متغيرها حاكي از دخالت عوامل درون دانشگاهي و روابط ضعيف با عوامل فرا دانشگاهي است.
در خصوص مناسك گرايي در دين، همانند تلقي سنتي از دين و نگاه به مرجعيت روحانيت نوعي قطب بندي در سطح افراد دانشگاهي (اجتماعي) محسوس است. در اين رابطه متغيرهاي «پايگاه اقتصادي- اجتماعي» افراد «سطح توسعه يافتگي» منطقه زندگي افراد نقش اساسي دارند. (همان 203-92)
فعاليتهاي مذهبي:
در تحقيقاتي كه در ذيل عنوان كلي فوق و يا به عنوان جزيي از يك مفهوم كليتر در سالهاي اخير صورت پذيرفته نكته مهمي مشاهده ميشود، در مورد عرصه مناسكي دين به خصوص مناسكي كه بخش زيادي از آن جنبه جمعي دارد و با تعامل و پيوند با ديگران همراه است، تعاملات و پيوندهايي كه در خلال آن اجتماع ديني تداوم مييابد با اين واقعيت جديد در جامعه ايران مواجه ميشويم كه نوعي تحول از سمت دين و مناسك جمعي به سوي فردگرايي در دين مشهود است.
محقق پيش بيني ميكند با رشد تجدد و افزايش سطح توسعه يافتگي عرصه دين فردي در بخشهايي از جامعه گسترش بيشتري يابد كه با توجه به گسترش مولفه اصلي آن يعني تحصيلات در سالهاي آتي انتظار توسعه بيشتر آن ميرود. (رجبزاده، 1380)
در تحقيق ديگري كه باعنوان «بررسي عوامل موثر بر رعايت حجاب دانشآموزان دختر دبيرستاني يزد» انجام شده است؛ كم بودن تعداد افراد خانواده، تربيت و تولد فرزندان در خانواده عامل موثر بر رعايت حجاب نيستند. سن والدين و سطح تحصيلات پدران تأثيري در رعايت حجاب ندارد هرچند كه سطح تحصيلات مادران موثر است. مادران خانهدار و بازنشسته داراي فرزنداني با رعايت حجاب ميباشند و مادران شاغل در زمينه حفظ حجاب فرزندانشان موفقيت كمتري دارند:
پيشرفت تحصيلي و احساس رضايت از وضع ظاهري در رعايت حجاب موثر است.
برقراري رابطه گرم و صميمي والدين با يكديگر و با فرزندان در حفظ حجاب موثر است.
وضع مطلوب اقتصادي خانواده، پايبندي خانواده به فرايض مذهبي، استفاده مادران از چادر مشكي و مقنعه به عنوان فاكتوري موثر در حفظ حجاب فرزندان ميباشد.
رعايت حجاب در دختران با حجاب با بينش و بصيرت و شناخت دلايل آن بوده است.
تأثير مدلهاي جديد لباس (مدلهاي جلف) در دختران بدحجاب بالا است.(جواد هدایتی 1383)
در مطالعهاي كه سازگارنژاد در سال 72 در يكي از مدارس منطقه 8 تهران پيرامون حجاب انجام داده است، متغيير مورد مطالعه «تصور دانش آموز نسبت به حجاب» بوده است. طي اين تحقيق از دانش آموزان سوال شده است كه: “با اين نظر كه زن ميتواند با هر لباس و پوشش كه دوست دارد در خيابان ظاهر شود، مهم اين است كه قلبش پاك باشد» ؛ 1/55 درصد با اين حرف كاملاً موافق با موافق بوده و 2/35 درصد نيز مخالف يا كاملاً مخالف بودهاند.
در مورد مويسر در امر حجاب عبارتي با اين مضمون مطرح شده است: «بيرون بودن مويسر اززير روسري، مقنعه يا چادر مانعي ندارد» ؛ 6/46 درصد با اين عبارت كاملاً مخالف ، 3/21 درصد مخالف و 2/22 درصد موافق يا كاملاً موافق بودهاند.
نتيجه گيري:
يافتههاي اين تحقيقات حاكي از آن است كه :
ماهيت رژيم حاكم يك عامل مهم در اختلاف جهانبيني افراد است. همينطور تنوعي از صفات اجتماعي پاسخگو مانند پايگاه اجتماعي- اقتصادي، جنس، سن و تحصيلات نشانههاي خوبي براي تعيين راستاي تغيير فرهنگي هستند. و در عين حال تحصيلات اثر قابل ملاحظهتري روي ديدگاههاي فردي دارد.
همچنين نبايد از ياد برد كه در برخي از اين تحقيقات مشخص شده كه بين تحصيلات و دينداري رابطه معكوس وجود دارد. دانشجوياني كه از پايگاه اجتماعي- اقتصادي بالاتري برخوردارند نظر منفيتري نسبت به دين سنتي دارند.
قبول و موافقت با تكثرگرايي، گرايش كلي جمعيت است و روابط بين متغيرها حاكي از دخالت عوامل درون دانشگاهي و روابط ضعيف با عوامل فرا دانشگاهي است.
در ميان اين تحقيقات در جامعه ايران با اين واقعيت مواجه ميشويم كه نوعي تحول از سمت دين و مناسك جمعي به سوي فردگرايي در دين مشهود است. و پيشبيني ميشود با رشد تجدد و افزايش سطح توسعه يافتگي عرصه دين فردي در بخشهايي از جامعه گسترش بيشتري يابد كه با توجه به گسترش مولفه اصلي آن يعني تحصيلات در سالهاي آتي انتظار توسعه بيشتر آن ميرود.
از بخشی از نتایج این تحقیقات در پایان نامه حاضر استفاده شده است. به این ترتیب که از تحقیق نخست ، تنوعی از صفات اجتماعی که به عنوان عوامل تعیین کننده در اختلاف جهان بینی مردم بیان گردیده به عنوان بخشی از متغیرهای به کار رفته در پایان نامه حاضر استفاده شده است.
همچنین از دومین تحقیق این پرسش گرفته شده است که آیا تحصیلات و شغل و جایگاه اجتماعی والدین بر تعریف فرزندان از واژه «باحجاب» موثر است؟ و از تحقیق بعدی این پرسش عنوان شده است که آیا تعریف افراد از واژه باحجاب تحت تأثیر فرهنگ دانشگاه و البته در میان رشته های تحصیلی گوناگون تغییر می کند؟
فصل سوم
چهارچوب نظري
پارادايم سكولاريزاسيون بروس:
(به نقل از مسعود سعیدی «سنجش نگرش سکولاریزاسیون در گروه سنی 20 تا 50 ساله مردم شهر مشهد در سال 84 و بررسی عوامل موثر براین نگرش» پایان نامه دوره کارشناسی ارشد)
96583552705اصلاح مذهبي پروتستانيكتا پرستيعقلانيتعلماخلاق پروتستانسرمايه داري صنعتيرشد اقتصاديتكنولوژيآگاهي فن سالارانهفردگراييتمايل به فردگرايي و جداييجدايي و پيدايش فرقههابا سوادي و انجمنهايداوطلبانهتفكيك ساختاريتفكيك اجتماعيبرابري خواهيتكثر اجتماعي فرهنگيحكومتهاي سكولاروليبرال دموكراسيتكثر دينيبخشي سازي وخصوصي سازينسبيت باوريفرقهها و كليساهاي ميانهرو00اصلاح مذهبي پروتستانيكتا پرستيعقلانيتعلماخلاق پروتستانسرمايه داري صنعتيرشد اقتصاديتكنولوژيآگاهي فن سالارانهفردگراييتمايل به فردگرايي و جداييجدايي و پيدايش فرقههابا سوادي و انجمنهايداوطلبانهتفكيك ساختاريتفكيك اجتماعيبرابري خواهيتكثر اجتماعي فرهنگيحكومتهاي سكولاروليبرال دموكراسيتكثر دينيبخشي سازي وخصوصي سازينسبيت باوريفرقهها و كليساهاي ميانهرو
بروس در فصل اول كتاب خود اين پارادايم را مختصراً توصيف ميكند و در بخشهاي بعد با مدارك و شواهد بيشتري بحث را تكميل مي كند و انتقالات وارد را نيز پاسخ ميگويد.
وي ابتدا دو نكته را در مورد ارتباطات علي موجود در اين پارادايم بيان ميكند. ميگويد: “من ادعا نميكنم كه هر كدام از اين علتها به تنهايي ميتواند اثر نموده شده را به وجود آورد. بسياري شرايط ديگر نيز لازم است… ثانياً من ادعا نميكنم كه هر كدام از اين علتها (براي به وجود آمدن اثر خاص) هميشه لازم است… مانند ژاپن (كه به سرمايهداري صنعتي تبديل شد در حالي كه فرهنگ متفاوت با غرب دارد) يعني اين عوامل نه كافي هستند و نه لازم.
اصطلاحاتي كه بروس براي پارادايم سكولاريزاسيون آورده تقريباً روشن است و مفهوم آن تفاوت چنداني با مفهوم رايج ندارد. فقط دو اصطلاح «بخشي سازي» (compoutmentalization) و «خصوصي سازي» (priuatization) قدري نياز به توضيح دارد.
اين دو اصطلاح مربوط به جنبه فردي سكولاريزاسيون ميشوند و در واقع واكنش فرد را به فرآيندهايي مثل تفكيك و تكثير بيان ميكنند.
يك راه براي اينكه مومنين ايمانشان را با تنوع و تكثر فرهنگي و ديني آشتي دهند اين است كه يكپارچگي را در سطح بالاتري از انتزاع بازسازي كنند به اين صورت كه همه اديان را به يك معنا يكسان در نظر بگيرند.
امكان ديگر- كه با اولي سازگار نيست- اين است كه فرد ايمانش را به بخش خاصي از زندگي اجتماعي محدود نمايد.
«برگر» و «لاكمن» در «ساخت اجتماعي واقعيت» نشان دادهاند كه تفكيك و تمايز كه از ويژگيهاي مدرنيته است ما را ملزم ميكند كه نه در يك جهان واحد، بلكه در تعدادي از جهانها زندگي كنيم كه هر كدامشان ارزشها و منطق خاص خودش را دارد. پس مقصود از «بخشيسازي» اين است كه فرد فقط در حيطه خاصي از زندگي اجتماعي تابع ايده و ارزشهاي ديني خود است.
خصوصي سازي نيز همراه بخشي سازي فرا ميرسد يعني اين احساس و درك كه حيطه دسترسي دين محدود ميشود فقط به كساني كه آموزههاي اين يا آن دين را ميپذيرند.
در مورد «آگاهي فن سالارانه» نيز مفهوم وي تفاوت اندكي با مفهوم مورد نظر هابرمالن دارد. مقصود بروس از اين اصطلاح شيوه خاصي از انديشه است كه همراه علم و تكنولوژي مدرن به انسانها تحميل ميشود.
در ميان خصوصيات اين شيوه «استيوبروس»، پيش فرضهايي بنيادي نهفته در علم و تكنولوژي را مطرح ميكند. وي پارادايم پيشنهادي خود را در يك جمله اين چنين خلاصه ميكند:
«فردگرايي ، تكثر (تنوع) و برابري خواهي در يك زمينه ليبرال دموكراسي، اقتدار باورهاي ديني راست كرد».
او در جاي ديگر ميگويد: «اگر در گزارش من از اين تغييرات ابتكاري وجود داشته باشد، در تأكيدي است كه بر تكثر و تنوع ميكنم. در حالي كه ديگران تبيين خود را براي افول دين با پيرايش حكومت به نحوه فزاينده بيطرف، شروع ميكنند، من به علت اين بيطرفي توجه ميكنم.
تنوع فرهنگي ناشي از تعامل فرهنگ ديني متكثر با تفكيك ساختاري و اجتماعي، دين را از عرصه عمومي به عرصه خصوصي راند (و حكومتي بي طرف تأسيس نمود) و همراه دين هم ايدههاي ديني به جز ملايمترين آنها نيز به حوزه خصوصي رانده شده … برداشته شدن حمايت از دين در سطح ساختار اجتماعي بر روانشناسي اجتماعي باور، تأثيري مشابه به جاي مي گذارد.
يقينهاي جزعي كليسا و فرقه جاي خود را به اظهارات ملايمتر انجمن مذهبي و كيش ميدهد…
تأثير سكولاركننده تكثر و تنوع به مقدار زيادي به فرهنگ برابري خواه جامعه دموكراتيك بستگي دارد؟
«استيوبروس» ميگويد: كه اين نسبت غلط و رايج است كه گمان ميكنند پارادايم سكولاريزايسون به معناي پيش بيني الحاد و انكار خدا در همه افراد است: «من استدلال خواهم كرد كه كاهش اهميت اجتماعي دين، تعداد علاقهمندان به دين را كاهش ميدهد. و اين يك رابطه علمي است و نه فقط موضوعي براي تعريف. ولي حتي در نظريه رادريكالتر من اين انتظار وجودندارد كه دين ناپايدار خواهد شد.
من مشكلي نميبينم در اين كه واژهاي براي توصيف فرآيندي به كار رود كه فقط پاياني قطعي و معيني ندراد… سكولاريزاسيون ميتواند به اين معني باشد: «حركت و تحول به سوي كمتر ديني بودن».
دين در بعد فردي (دينداري)، در دنياي مدرن متأثر از تكثر و تنوع فرهنگي تحول مييابد. صورتهاي سنتي دين جاي خود را به اشكال جديد ميدهند. صنعتي شدن و شهرنشيني، اقوام و گروههاي مذهبي و نژادهاي مختلف را كنار هم جمع كرده. همين تنوع و تكثر فرهنگي فرآيند خصوصيسازي دين را به دنبال دارد. زيرا نميتوان در حوزه عمومي، هنجارها و ايدههايي را اعمال كرد كه مورد توافق گروههاي مختلف نيست. بنابراين دين به حوزه خصوصي راندده ميشود دو دوست بيطرفي، اجتماع را براساس كليترين ارزشهاي مشترك اداره ميكند.
پيامد ديگر تكثر فرهنگي، فردي شدن دين است. فردي شدن را ميتوان با بحث «وورتساخر» در مورد اجتماعي و فرهنگ پذيرشدن، توضيح داد.
وي ميگويد شخص در برخورد با هنجارهاي متفاوت و متناقض و ايدهها و انديشههاي ناهمخوان دچار تزلزل ميشود و اين تزلزل، تلاش در جهت تعادل دوباره را بر ميانگيزد.
اين دوباره متعادل شدن نوعي تفسير شرايط است كه به شخصيت شناخت ميدهد و آن را نسبت به دو هنجار يا ايده ناهمخوان به طور نسبي مرزي (مارجيناليزه) ميكند و به آن هويتي بالنبه مستقل ميدهد.
«وورتساخر» كل فرآيند متزلزل شدنها و دوباره متعادل شدنها در طول زندگي را فرآيند شخصي شد (پرسوناليزاسيون) مينامد كه همان دستيابي به هويت مستقل است.(حيدري بيگوند، 1380 ، 8 –107)
فردي شدن دين نيز مصداقي از همين فراگرد است. شخص در محيط متكثر ديني و در برخورد با مذاهب و نظامهاي فكري و ارزشي متنوع نسبت به آنچه خود دارد مرزي ميشود و ميتواند از بيرون و با ديدي انتقاديتر به آنچه خود و ديگران دارند نگاه كند و به نحوي مستقلتر از گذشته به انتخاب يا انتقاد و حتي نوآوري دست يازد.
واضح است كه خصوصي شدن و فردي شدن دين، صورتها و اشكال بديعي از دينداري ميآفريند. اين مقدار مورد توافق همه نظريه پردازان جامعه شناس است. اختلاف در اين است كه موافقان سكولاريزاسيون ميگويند كه تكثر ديني، اقتدار و عينيت باورهاي ديني را سست ميكند و دين را به موضوعي كم اهميت براي انتخاب و ترجيح در حد كالاها و اقلام مصرفي تبديل مينمايد. دين محدود شده به عرصه خصوصي تحت تأثير شكنندگي و بيثباتي عرصه خصوصي قرار ميگيرد.
اما مخالفان فرآيند سكولاريزاسيون ميگويند كه دين چون برخي نيازهاي اساسي بشر را برآورده ميسازد بياهميت نميشود. اگر صورتي از دين يا سازمان ديني آن نيازها را رفع نكند صورتها يا اشكال ديگري از دين به وجود مي آيند تا اين وظيفه را انجام دهند. بنابراين تقاضا براي دين هميشه وجود دارد. آنچه مهم است شيوه عرضه دين است.
در يك محيط متكثر ديني بازار رقابتي مبين اديان و مذاهب و قرائتهاي مختلف به وجود ميآيد و همه مذاهب در بدست آوردن اعضاي مومن و ثابت و تقويت مشاركت ديني مردم به رقابت و تلاشي نفسگير ميپردازند. حال آنكه سازمان ديني در يك محيط انحصاري و بدون رقابت تلاشي در تقويت تعهد ديني مردم نميكرد و منابع خود را تنها براي حفظ انحصار هزينه مينمود بنابراين در زمينه اجتماعي متكثر، حيات ديني از مشاركت عمومي بيشتري برخوردار خواهد بود.
الگوي گلاك و استارك:
(به نقل از مژگان عظیمی هاشمی، «رضایت از زندگی و دینداری در بین دانش آموزان دوره متوسطه شهرهای فردوس و درگز و نواحی 7 و5 و4 مشهد)
از ابتداي دهه 1960 انديشه ماهيت چند بعدي دين مطرح شد. مشهورترين الگوي چند بعدي از دينداري از سوي گلاگ و استارك مطرح شده است. هدف اصلي آنان از طرح دين مباحث درك شيوههاي مختلفي بود كه مردم با توسل به آن خود را مذهبي تلقي ميكردند. از نظر آنان حوزههاي كلي دينداري كه به عنوان ابعاد اصلي دينداري در نظر گرفته ميشود پنج حوزه اساسي ذيل را شامل ميشود:
1. بعد اعتقادي (ideological) : باورهايي كه پيروان دين بدان اعتقاد دارند كه اين باورها به سه نوع تقسيم ميشوند: باورهاي مسلم كه ناظر به شهادت دادن به وجود خداوند و معرفي ذات و صفات اوست. باورهاي غايتگرا كه هدف و خواست خدا از خلقت انسان و نقش انسان در راه نيل به اين هدف است. باورهاي زمينه ساز كه روشهاي تأمين اهداف و خواست خداوند و اصول اخلاقي را كه بشر براي تحقق آن اهداف بايد بدان توجه نمايد بيان ميكند.
البته اين دو دانشمند عنصر اهميت را هم در نظر گرفتهاند. به اين معنا كه يك باور خاص چقدر براي فرد معتقد داراي اهميت است. در هر حال سنجش عنصر اهميت باور از طريق سنجش ساير ابعاد دينداري فرد شامل مناسكي تجربي و پيامدي صورت ميگيرد.
2. بعد مناسكي يا عمل ديني (ritvalistic) : اعمال ديني مشخصي كه از پيروان هر دين انتظار ميرود آن را به جا ميآورند. ايشان تأكيد دارند در عملياتي نمودن اين بعد علاوه بر مشاركت در فعاليتهاي مناسكي تفاوت مربوط به ماهيت يك عمل و معناي آن عمل نزد فاعلان آن نيز بررسي شود.
3. بعد تجربي يا عواطف ديني (experiment) : احساسات مربوط به برقراري رابطه با وجودي همچون خدا. براي تعريف عملياتي اين بعد مقياسي را مطرح نمودند كه چهارنوع از جلوههاي عواطف ديني (توجه، شناخت، اعتقاد يا ايمان و ترس) را در بر ميگرفت.
4. بعد فكري يا دانش ديني (intellectval) : اطلاعات و دانش اساسي در مورد اصول عقايد ديني و كتب مقدس را كه انتظار ميرود افراد از آن مطلع باشند. اين بعد معرف مناسبي براي سنجش ميزان دينداري فرد نيست مگر اينكه گرايشهاي فرد در ساير ابعاد ديني به خصوص در بعد اعتقاد ديني در نظر گرفته شود.
5. بعد پيامدي يا آثار ديني (conseqvential) : شامل پيامدهاي باور، عمل، تجربه و دانش ديني در زندگي روزمره فرد معتقد و روابط او با سايرين است. (معراجزاده توكلي، 1380، 5-164)
نظريه عمومي كنش پارسونز:
(به نقل از عبدالعلی لسایی زاده، جهانگیر جهانگیری، علی شریفی. «بررسی عوامل اجتماعی، اقتصادی موثر بر پایبندی به ارزش های دینی)
نظريه ارادي كنش پارسونز در جهت ايجاد ارتباط بين چندين مقوله است:
ارتباط بين هنجارها و ارزش
كارگزار انساني
شرايط اجباري
فشار براي كارآيي از طريق هنجارها.
هنگام انتقال از واحدهاي كنش به سمت نظام اجتماعي پارسونز دست به مفهوم سازي مجدد زده است و كنشگران را برحسب ارزشها دسته بندي ميكند. از نظر او سه نوع ارزش وجود دارد:
شناختي (ارزيابي به وسيله معيارهاي عيني)
قدرداني (ارزيابي به وسيله معيارهاي زيبا شناختي)
اخلاقي (ارزيابي به وسيله صحت و سقم مطلق)
به نظر پارسونز اينها همه به شيوههاي جهت گيري ارزشي و انگيزشي وابسته است. (ترمز. 1998، 30-32) پارسونز نوعي سيطره «سيبرنتيك» به فرهنگ و به طريق اولي به دين ميبخشد. دين ميتواند از آن جايگاه والايي كه در نظام كنش اجتماعي دارد ارزشها را بيافريند. هنجارها را شكل دهد، نقشهاي اجتماعي را تعيين كند و هدايتي همه جانبه نسبت به نظامهاي جامعه شخصيت و رفتار داشته باشد. (ديويس، 22 ، 1379).
نظريه رونالد اينگلهارت: (همان)
وي در آثار خود به «انقلاب آرام» و «تحول فرهنگي در جامعه پيشرفت صنعتي» اشاره ميكند. كه يك دسته تغييرات در متغيرهاي سطح سيستم جامعه (مثلاً دگرگوني اقتصادي) منجر به تغييراتي در سطوح خود (مهارتها و ارزشها) شده كه اين تغييرات در سطوح فردي به نوبه خود داراي پيامدهايي در سطح سيستم جامعه است.
از نظر تئوريك نظريه مادي- فرامادي اينگلهارت مبتني بر دو فرضيه اساسي است:
فرضيه كميابي: اولويتهاي فرد بازتاب محيط اجتماعي- اقتصادي وي هستند شخص بيشترين ارزشها را براي كالاها و يا خدماتي قايل ميشود كه عرضه آنها نسبتاً كم است.
فرضيه اجتماعي شدن: مناسبات ميان محيط اجتماعي- اقتصادي و اولويتهاي ارزشي يك رابطه مبتني بر تطابق بلافاصله نيست. زيرا ارزشهاي اصلي شخص تا حدود زيادي انعكاس شرايطي است كه در سالهاي قبل از بلوغ وي حاكم بوده است.
اين دو فرضيه مجموعاً دلالت برآن دارند كه فراگرد و دگرگوني ارزشها از آثار دورههايي (بازتاب نوسانهاي كوتاه مدت در محيط اجتماعي-اقتصادي كه بر آثار بلندمدت نسلها) (بازتاب اوضاع غالب در طول سالهاي سازنده يك نسل معين) تحميل ميشوند تشكيل ميگردد. (اينگلهارت، 1373 : 75)
از آنجا كه حدود حجاب كه در قرآن (به صورت كلي) بدان اشاره شده نزد مفسرين و مجتهدين و صاحب نظران به گونههاي نسبتاً متفاوتي بيان شده؛ لذا در اين مجال به گردآوري و بيان همه اين برداشتها با توجه به كتب موجود تفسير مينماييم.
همانطور كه ميدانيم آيهاي كه در آن به طور مشخص درباره حجاب زمان و حدود و ثغور آن مطرح است آيه 31 سوره نور موسوم به آيه حجاب مي باشد. در اين آيه خداوند ميفرمايد:
و به زنان باايمان بگو چشمهاي خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند و دامان خويش را حفظ كنند و زينت خود را جز آن مقدار كه ظاهر است آشكار ننمايند و (اطراف) روسريهاي خود را بر سينه خود افكنند (تا گردن و سينه با آن پوشيده شود) و زينت خود را آشكار نسازند مگر براي شوهرانشان و پدران شوهر و پسران خود و پسران شوهر و برادران خود و پسران برادر و خواهران خود و زنان خود (يعني زنان مسلمه) و كنيزان ملكي خويش و اتباع خوانواده كه رغبت به آنان ندارند از زن و مرد يا طفلي كه هنوز بر عورت و محارم آنان آگاه نيست و از غير اين اشخاص اجتناب كنند و آن طور پاي به زمين نزنند كه خلخال و زيور پنهان پاهايشان معلوم شود و…
تفسير: استاد ناصر مكارم شيرازي در جلد چهاردهم تفسير نمونه ذیل تفسیر اين آيه به شرح وظايف زنان در اين زمينه ميپردازد. نخست به وظايفي كه مشابه مردان دارند اشاره كرده ميگويد :
«به زنان با ايمان بگو چشمهاي خود را فروگيرند و از نگاه كردن به مردان نامحرم خودداري كنند و دامان خود را حفظ نمايند»
به اين ترتيب «چشم چراني» همانگونه كه بر مردان حرام است بر زنان نيز حرام ميباشد. و پوشانيدن عورت از نگام ديگران چه از مرد و چه از زن براي زنان نيز همانند مردان واجب است.
سپس به مسئله حجاب كه از ويژگي زنان است ضمن سه جمله اشاره فرموده:
آنها نبايد زينت خود را آشكار سازند جز آن مقدار كه طبيعتاً ظاهر است.(ولا يبدين زنتيهن الا ماظهر منها)
در اينكه منظور از زينتي كه زنان بايد آن را بپوشانند و همچنين زينت آشكاري كه در اظهار آن مجازند چيست؟ در ميان مفسران سخن بسيار است.
بعضي زينت پنهان را به معني زينت طبيعي (اندام زيباي زن) گرفتهاند در حالي كه كلمه «زينت» به اين معني كمتر اطلاق ميشود.
بعضي ديگر آن را به معني «محل زينت» گرفتهاند زيرا آشكار كردن خود زينت مانند گوشواره و دستبند و بازوبند به تنهايي مانعي ندارد اگر ممنوعيتي باشد مربوط به محل اين زينتها است. یعني گوش و گردن و دستها و بازوان.
بعضي ديگر آن را به معني خود «زينتآلات» گرفتهاند. منتها در حالي كه روي بدن قرار گرفته و طبيعي است كه آشكار كردن چنين زينتي توأم با آشكار كردن اندامي است كه زينت برآن قراردارد.
اين دو تفسير اخير از نظر نتيجه يكسان است هرچند از دوراه مسأله تعقيب ميشود.
حق آن است كه ما آيه را بدون پيش داوري و طبق ظاهر آن تفسير كنيم كه ظاهر آن همان معني سوم است و بنابراين «زنان حق ندارند زينتهايي كه معمولاً پنهاني است آشكار سازند هرچند اندامشان نمايان نشود». و به اين ترتيب آشكار كردن لباسهاي زينتي مخصوصي را كه زيرلباس عادي يا چادر ميپوشند مجاز نيست. چرا كه قرآن از ظاهر ساختن چنين زينتهايي نهي كرده است.
در روايات متعددي كه از ائمه اهل بيت نقل شده نيز همين معني ديده ميشود. كه زينت باطن را به «قلاده» (گردن بند) ، «دملج» (بازوبند) و «خلخال» تفسير شده است. (تفسير عليابن ابراهيم ذيل آيه مورد بحث) و چون در روايات متعدد ديگري زينت ظاهر به انگشتر و سرمه و مانند آن تفسير شده ميفهميم كه منظور از زينت باطن نيز خود زينتهايي است كه نهفته و پوشيده است.
دومين حكمي كه در آيه بيان شده است كه «آنها بايد خمارهاي خود را برسينههاي خود بيفكنند» (وليضرين نجمرهن علي جيونهن). «خمر» جمع «خمار» (بر وزن حجاب) در اصل به معني پوشش است ولي معمولاً به چيزي گفته ميشود كه زنان با آن سر خود را ميپوشانند.(روسري).
«جيوب» جمع «جيب» (بر وزن غيب) به معني يقه پيراهن است كه از آن تعبير به گريبان ميشود و گاه به قسمت بالاي سينه به تناسب مجاورت با آن نيز اطلاق ميگردد.
از اين جمله استفاده ميشود كه زنان قبل از نزول آيه دامنه روسري خود را به شانهها يا پشت سر ميافكنند. به طوري كه گردن و كمي از سينه آنها نمايان ميشد قرآن دستور ميدهد روسري خود را بر گريبان خود بيفكنند تا هم گردن و هم آن قسمت از سينه كه بيرون است مستور گردد.
در سومين حكم مواردي را كه زنان ميتوانند در آنجا حجاب خود را برگيرند و زينت پنهان خود را آشكار سازند با اين عبارت شرح مي دهد: «آنها نبايد زينت خود را آشكار سازند» (الا يبدين زينتهن) مگر در دوازده مورد:
براي شوهران و پدران شوهر پسران خود پسران شوهر برادران خود پسران برادر و خواهران خود و زنان خود و كنيزان ملكي خويش و اتباع خانواده از زن و مرد و طفلي كه هنوز بر عورت و محارم آنان آگاه نيست.
و بالاخره چهارمين حكم را چنين بيان ميكند؛ «آنجا به هنگام راه رفتن پاهاي خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود و صداي خلخالي كه بر پا دارند به گوش رسد. (و لا يضربن بار جلهن ليعلم ها يحفين من زينتهن).
استثناء وجه وكفين:
در اينكه آيا حكم حجاب صورت و دستها حتي از مچ به پايين را نيز شامل ميشود يا نه در ميان فقها بحث فراوان است. بسياري عقيده دارند كه پوشاندن اين دو (وجه وكفين) از حكم حجاب مستثني است در حالي كه جمعي فتوا به وجوب پوشاندن دادهاند يا حداقل احتياط ميكنند البته آن دسته كه پوشاندن اين دو را واجب نميدانند نيز آن را مقيد به صورتي ميكنند كه منشاء فساد و انحرافي نگردد و گرنه واجب است.
در آيه فوق قرائتي براين استثناء و تأييد قول اول وجود دارد از جمله:
الف) استثناء «زينت ظاهر» در آيه فوق خواه به معني محل زينت باشد يا خود زينت دليل روشني است براينكه پوشاندن صورت و كفين لازم نيست.
ب) دستوري كه آيه فوق در مورد انداختن گوشه مقنعه به روي گريبان ميدهد كه مفهومش پوشانيدن تمام سروگردن و سينه است و سخني از پوشانيدن صورت در آن نيست. قرينه ديگري به اين مدعا است.
ج) روايات متعددي نيز در اين زمينه در منابع اسلامي و كتب حديث وارد شده است كه شاهد زندهاي بر مدعا است. (وسايل الشيعه جلد 14 صفحه 145 باب 109 از ابواب مقدمات نكاح). هرچند روايات معارضي نيز دارد كه در اين حد از صراحت نيست و جمع ميان آنها از طريق استحباب پوشاندن وجه وكفين و يا حمل بر مواردي كه منشاء فساد و انحراف است كاملاً ممكن است.
شواهد تاريخي نيز نشان ميدهد كه نقاب زدن به صورت در صدر اسلام جنبه عمومي نداشت ولي باز تأكيد و تكرار ميكنيم كه اين حكم در صورتي است كه سبب سوء استفاده و انحراف نگردد.
منظور از «نسائهن» چيست؟
چنانكه در تفاسير آيه خوانديم نهمين گروهي كه زن حق دارد زينت باطن خود را در برابر آنها آشكار كند زنان هستند منتهي با توجه به تعبير «نسائهم» (زنان خودشان) چنين استفاده ميشود كه زنهاي مسلمان تنها ميتوانند در برابر زنان مسلمان حجاب را برگيرند ولي در برابر زنان غيرمسلمان بايد با حجاب اسلامي باشند و فلسفه اين موضوع چنانكه در روايات آمده است اين است كه ممكن است بروند و آنچه را ديدهاند براي همسرانشان توصيف كنند و اين براي زنان مسلمان صحيح نيست.
در رابطه با پوشش زنان در آيه 59 سوره احزاب نيز مواردي ذكر شده است. آنجا كه خداوند ميفرمايد:
«يا ايها النبي قل لازواجك ….
يعني : «اي پيامبر به همسران و دخترانت و زنان مومنين بگو روسريهاي بلند خود را برخويش فرو افكنند تا شناخته نشوند و مورد آزار قرار نگيرند.»
در اينكه منظور از «جذابيت» چيست مفسران و ارباب لغت چند معني براي آن ذكر كردهاند:
ملحفه (چادر) و پارچه بزرگي كه از روسري بلندتر است و سروگردن و سينهها را ميپوشاند.
مقنعه و خمار (روسري)
پيراهن گشاد.
گرچه اين معاني با هم متفاوتند ولي قدر مشترك همه آنها اين است كه بدن را به وسيله آن بپوشاند اما بيشتر به نظر ميرسد كه منظور پوششي است كه از روسري بزرگتر و از چادر كوچكتر است چنانچه نويسنده «لسان العرب» روي آن تكيه كرده است. و منظور از «يدنين» (نزديك كنند) اين است كه زنان «جلباب» را به بدن خويش نزديك سازند تا درست آنها را محفوظ دارد نه اينكه آن را آزاد بگذارند به طوري كه گاه و بيگاه كنار رود و بدن آشكار گردد و به تعبير ساده خودمان لباس خود را جمع و جور كنند. اما اينكه بعضي خواستهاند از اين جمله استفاده كنند كه صورت را نيز بايد پوشاند هيچ دلالتي بر اين معني ندارد و كمتر كسي از مفسران پوشاندن صورت را در مفهوم آيه داخل دانسته است. (نمونه جلد 17)
همانطور كه ذكر شد اين تفاسير تا اينجا از تفسير نمونه ذكر شد. از آنجا كه به صورت همه جانبه قصد بررسي همه آراء و تفاسير موجود را داريم در ادامه مطالبي را از تفسير الميزان و ساير كتب تفسير بيان ميكنيم.
علامه طباطبايي در جلد 15 تفسير الميزان ذيل ترجمه آيه 30 و 31 سوره نور ميآورد:
كلمه «غضن» به معناي روي هم نهادن پلكهاي چشم است و كلمه «ابصار» جمع «بصر» است كه همان عضو بيننده است و از اينجا معلوم ميشود كه كلمه «من» در جمله «من ابصارهم» براي ابتداي غايت است يا براي بيان جنس و يا تبعيض باشد كه هر يك را مفسري گفته و معنايش اين است كه مومنين چشم پوشي را از خود چشم شروع كنند.
.. معناي جمله اين است كه به مومنين امر كن كه چشم خود را بپوشند و … و اين آيه به جاي نهي از چشم چراني امر به پوشيدن چشم ميكند و فرقي ندارد. آن امر اين نهي را هم افاده ميكند و چون مطلق است نگاه به زن اجنبي را بر مردان و نگاه به مرد اجنبي را به زنان تحريم كرده.
جمله «و يحفظوا فروجهم» نيز به همين معناست كه به ايشان امركن تا «فرج» خود را حفظ كنند. و مقابلهاي كه ميان جمله قبل با اين جمله است اين معنا را ميرساند كه مراد از «حفظ فرج» پوشاندن آن از نظر نامحرمان است نه حفظ آن از زنا و لواط كه بعضي پنداشتهاند. در روايات هم از امام صادق رسيده كه فرمود:
«تمامي آياتي كه در قرآن درباره حفظ فروج هست به معناي حفظ از زنا است به غير از اين آيه كه منظور از آن حفظ از نظر است».
«و قل للمومنات يغضضن من ابصارهن و يحفظهن فروجهن»
كلام در جمله فوق همان است كه در جمله «قل للمومنين…» گذشت. پس براي زنان هم نظر كردن به چيزي كه براي مردان جايز نيست، روا نميباشد و برايشان واجب است كه عورت خود را از اجنبي چه مرد و چه زن بپوشانند.
و اما اينكه فرموده «و لا يبدين زينتهن الا ماظهر منها»
«و زينت خود را جز آنچه ظاهر است بر بيگانه آشكار نسازند».
كلمه «ابداء» به معناي اظهار است و مراد از «زينت زنان»، مواضع زينت است زيرا اظهار خود زينت از قبيل گوشواره و دست بند حرام نيست؛ پس مراد از اظهار زينت اظهار محل آنهاست.
خداوند از اين حكم آنچه را كه ظاهر است استثناء كرده و در روايات آمده كه مقصود از آنچه ظاهر است صورت و دو كف دست و قدمها ميباشد.
«و ليضربن بخمرهن علي جيوبهن» كلمه «خمر» به دو ضمه جمع خمار است. و «خمار» آن جامهاي است كه زن سرخود را با آن ميپيچد و زايد آن را به سينهاش آويزان ميكند و كلمه «جيوب» جمع «جيب» به فتح جيم و سكون يا به است كه معنايش معروف است و مراد از جيوب سينههايست و معنايش اين است كه به زنان دستور بده تا اطراف مقنعهها را به سينههاي خود انداخته آن را بپوشانند.
«و لا یبدين زينتهن الا لبعولتهن …» كلمه «بعوله» به معناي شوهران است و طوايف هفتگانهاي كه قرآن از آنها نام برده محرمهاي نسبي و سببي هستند. و اجداد شوهران حكمشان حكم پدرانشان و نوههاي شوهران حكمشان حكم فرزندان ايشان است.
و اينكه فرمود: «نسائهن» و زنان را اضافه كردن به ضمير زنان براي اشاره به اين معنا بوده كه مراد از «نساء» زنان مومنين است كه جايز نيست خود را در برابر زنان غيرمومن برهنه كنند از روايات وارده از ائمه اهل بيت هم همين معنا استفاده ميشود.
اطلاق جمله «او ما ملكت ايمانهن» هم شامل غلامان ميشود و هم كنيزان و از روايات نيز اين اطلاق استفاده ميشود. همچنان كه به زودي خواهد آمد و اين جمله يكي از مواردي است كه كلمه مادر صاحبان عقل استعمال شده و در معناي «من = كسي كه» به كار رفته است.
«او التابعين غير اولي الاربه من الرجال» كلمه «اربه» به معناي حاجت است و منظور از اين حاجت شهوتي است كه مردان را محتاج به ازدواج ميكند و كلمه «من الرجال» بيان تابعين است و مراد از آن رجال تابعين افراد «سفيه و ابلهي» هستند كه تحت قيموميت ديگران هستند و شهوت و مردانگي ندارند.
«اوالطفل الذين لم يظهروا علي عورات نساء» الف و لام در «الطفل» براي استفراق است و كليت را ميرساند. يعني جماعت اطفالي كه بر عورتهاي زنان غلبه نيافتهاند يعني آنچه از امور زنان كه مردان از تصريح به آن شرم دارند، اطفال زشتي آن را درك نميكنند.
«و لا يضربن بأرجلهن ليعلم مایخفین من زينتهن» پاهاي خود را محكم به زمين نزنند تا صداي زيورآلاتشان از قبيل خلخال و گوشواره و دستبند به صدا در نيايد.
از امام صادق روايت شده (از كتاب تفسيرقمي) خداوند فرموده: «قل للمومنين يغضوا…» و مومنين را نهي كرده از اينكه به عورت يكديگر نگاه كنند و مرد به عورت خواهرش نگاه كند و اينكه عورت خود را از اينكه ديگران ببينند حفظ كند و نيز فرموده:
«قل للمومنات …» وزنان مومن را نهي كرده از اينكه به عورت خواهر خود نگاه كنند و نيز عورت خود را از اينكه ديگران به آن نگاه كنند حفظ نمايند.
آنگاه اضافه فرموده كه در هر جاي قرآن درباره حفظ فرج آيهاي هست مقصود حفظ آن از زنا است مگر اين آيه كه منظور از آن حفظ از نگاه است.
در منشور از ابن مردويه از علي(ع) روايت شده و ظاهر آن اين است كه مراد به امر چشمپوشي در آيه شريفه نهي از مطلق نگاه به زن اجنبي است همچنانكه ظاهر بعضي روايات سابقه اين است كه آيه شريفه نهي از نگاه به خصوص فرج غير است.
و در آن كتاب به سند خود از مروك بن عبير از بعضي اصحاب اماميه از امام صادق روايت كرده كه گفت: به وي عرضه داشتم: زني كه به آدمي محرم نيست چه مقدار نگاه به او حلال است فرمود: صورت و كف دو دست و دو قدمها.
سيد محمد تقي مدرسي نيز در تفسير هدايت ذيل اين آيه چنين ميآورد:
«و لا يبدين زينتهن الا ماظهر منها و ليضربن نجمرهن علي جيوبهن»
«و زينتهاي خود را جز آن مقدار كه پيداست آشكار نكنند و مقنعههاي خود را تا گريبان فروگذارند…»
اين بخش از آيه حجاب شرعي را كه واجب است زن مسلمان مراعات كند بيان ميكند. و اين حجاب چنان كه بعضي فقيهان آن را تفسير كردهاند و در احاديث آمده اين است كه واجب است زن تمام پيكر خود را بپوشاند به جز چهره و دو كف دست و دو قدم و سورمهچشم و حنا و انگشتري كه ظاهر ساختن آنها جايز است وانگهي بر زن واجب است كه روسري يا مقنعهاي بپوشد كه سينه و گردن را بپوشاند.
در حديثي از امام صادق(ع) (نورالثقلين ج 3 ص 585) كه يكي از يارانش از او پرسيده آمده است كه به راوي گفت: به حضرتش گفتم: مرد كدام بخش از اندامهاي زني را كه محرم او نيست ميتواند ببيند؟
فرمود: «چهره و دو كف دست و دو قدم»
زن در دوره جاهليت نيز روسري ميپوشيد ولي زينت خود را بر مردان آشكار ميكرد بدين گونه كه روسري را پشت گوش خود مي افكند تا گوشوارههايش آشكار گردد. و گردن و گلو و قسمتي از سينه خود را نيز آشكار ميساخت و در نتيجه زيباييها و جذابيتهاي خود را نمايش ميداد. آنگاه اين آيه نازل شد كه به زنان مومن دستور ميدهد مقنعه بپوشند به گونهاي كه موي و گوشها و گردنها و سينههايشان پيدا نباشد. اما زينت آشكار را واجب نيست بپوشانند. و در حديث منقول از امام صادق(ع) آمده است كه: منظور از زينت آشكار «سورمه و انگشتري» است.
«و لا يبدين زينتهن الا ليعوبتهن او ابائهن اواباء بعولتهن …» و زينتهاي خود را آشكار نكنند جز براي شوهر خود يا پدر خود يا پدرشوهر خود يا پسر خود يا برادر خود يا پسر برادر خود يا پسر خواهر خود يا زنان همكيش خود».
از اين آيه درمييابيم كه نشان دادن زيباييها و جذابيتهاي زن جز به زنان مومن جايز نيست. و در حديث از امام صادق آمده كه:
«براي زن جايز نيست كه خود را در برابر زنان يهودي و نصراني برهنه كنند. زيرا آنان اين را براي همسران خود توصيف ميكنند.»
«او ماملكت ايمانهن اوالتابعين غيراولي الارته…» يابندگان خود يا مردان خدمتگزار خود كه رغبت به زن ندارند»
و آنان نابالغان و ديوانگان و كساني هستند كه غريزه جنسي در آنها مرده است همچون پيران كهنسال و جز ايشان از كساني كه شهوت جنسي را از دست دادهاند. اما آنچه بعضي ادعا ميكنند كه براي زن جايز است كه زينت خود را به خدمتگزار و نگهبان نشان دهد خواه در خانه يا مدرسه يا اداره خطايي است بزرگ كه با آموزشهاي قرآني مخالفت دارد. بنابراين براي زن جايز نيست كه زينت خود را جز براي كساني كه بيشتر در اين آيه ذكر شده است نشان دهد.
«اوطفل الذين لم يظهروا علي عورات نساء = يا كودكاني كه از شرمگاه زنان بيخبرند …»
پس چون كودك به مرحله مردان برسد يا در اين زمينه صاحب تميز و تشخيص شود بر زنان حرام است كه زينت خود را در برابر او نمايان سازند.
«ولا يضربن بارجلهن ليعلم مايخضين من زينتهن = و نيز چنان پاي خود را بر زمين نزنند تا آن زينت كه پنهان كرده اند دانسته شود …»
از اين رو براي زنان شايسته نيست با بوي عطري كه پراكنده ميشود و جلب ميكند به ميان مردان بيگانه بيرون آيد و اين امر دلالت بر آن دارد كه اسلام نه به ظاهر و پوستهها بلكه به مغز و جوهر امور توجه و عنايت دارد زيرا داشتن حجاب باطني را نيز برزن فرض و واجب ميسازد.
از همين جاست كه بعضي فقيهان شنيدن صداي زن بيگانه را حرام شمردهاند يا اين كه زن در گفتار چنان نرمش به كاربرد كه مرد را برانگيزد و تحريك كند.
و شايد از مضامين اين آيه است كه زن كفش نپوشد كه هنگام راه رفتن وي از آن صدايي برخيزد كه مردم را متوجه او كند در صورتي كه اگر آن كفش نبود كسي هنگام عبور به او توجهي نميكرد.
همينطور ميرمحمدكريم جعفرالعلوي در جلد دوم «قرآن براي همه» ذيل آيه 31 سوره نور اينطور ميآورد:
آيه 31 سوره نور:
«بگو به زنان مومنه آنها هم ديدگان خود را از نگاه حرام بپوشانند و فروج خود را از عمل زشت زنا محفوظ دارند. زنان از براي مردان بيگانه اعضايي را كه زينت برآنها به كاربرده ميشود ظاهر و آشكار نسازند. مگر آن اعضايي كه با آشكاري آنها عادت جاري شده است و ظاهركردن آنها به بيگانه جايز است.»
علماي تفسير محل زينت زنان را دو قسم گفتهاند يكي زينت ظاهري مانند صورت و دست و پا كه ظاهر شدن در برابر بيگانه طبق آيه شريفه جايز است و ديگر زينت باطن شامل سينه و گوشها و جاي بازوبند و خلخال كه اظهار آنها به نامحرم جايز نيست.
معني حاصل از آيه شريفه بنا به قول اهل تفسير اين است كه همانطور كه از آيه ظاهر ميشود بر زنان پنهان كردن صورت و دست و پا از مردان بيگانه لازم نيست ولي پوشانيدن و مخفي كردن ساير اعضا لازم است اما ميان بعضي از فرق اهل اسلام محسوب بودن حجاب از واجبات دينيه ثابت و مقرر است.
اما استاد مطهري در كتاب «مسئله حجاب» به طور مفصل اين مسئله را بررسي ميكند كه در ادامه بخشهايي از آن آورده ميشود:
حجاب اسلامي:
«به زنان مومنه بگو ديدگان خويش فرو خوابانند و دامنهاي خويش حفظ كنند و زيور خويش آشكار نكنند مگر آنچه پيداست. سرپوشهاي خويش را برگريبانها بزنند، زيور خويش آشكار نكنند مگر براي شوهران، يا پدران خود و پدران شوهر و پسران خود و پسران شوهر و برادران خود پسران برادر و خواهران خود و پسران خواهر و زنان هم كيش و بندگان خود و …»
كلمه زينت در عربي از كلمه «زيور» فارسي اعم است. زيرا زيور به زينتهايي گفته ميشود كه از بدن جدا ميباشد مانند طلا آلات و جواهرات ولي كلمه زينت هم به اين دسته گفته ميشود و هم به آرايشهايي كه به بدن متصل است نظير سرمه و خضاب.
مفاد اين دستور اين است كه نبايد زنان آرايش و زيور خود را آشكار سازند. سپس دو استثناء براي اين وظيفه ذكر شده:
استثناء اول:
«الاماظهر منها» يعني «جز زينتهايي كه آشكار است» از اين عبارت چنين استفاده ميشود كه زينتهاي زن دو نوع است. يكي نوع زينتي است كه آشكار است و نوع ديگر زينتي است كه مخفي است مگر آنكه زن عملاً و قصداً بخواهد آن را آشكار كند.
پوشانيدن زينت نوع اول واجب نيست اما پوشانيدن زينتهاي نوع دوم واجب است.
در تفسير مجمع البيان آمده:
درباره اين استثناء سه قول است:
اول اينكه مراد از زينت آشكار جامه است. (جامه رو) و مراد از زينت نهان پاي برنجن (خلخال) و گوشواره و دستبند است اين قول از اين مسعود صحابي معروف نقل شده است.
قول دوم اينكه مراد از زينت ظاهر سورمه و انگشتر و خضاب دست است يعني زينتهايي كه در چهره و دو دست تا مچ واقع ميشود. اين قول ابن عباس است.
قول سوم اين است كه مراد از زينت آشكار خود چهره و دو دست تا مچ است. اين قول ضحاك و عطا است.
در تفسير صافي ذيل اين جمله يك تعداد از روايات ائمه را نقل ميكند كه در ادامه نقل خواهيم كرد. در تفسير كشاف ميگويد:
زينت عبارت است از چيزهايي كه زن خود را به آنها ميآرايد از قبيل طلا، سرمه، خضاب. زينتهاي آشكار از قبيل انگشتر، حلقه، سرمه و خضاب، مانعي نيست كه آشكار شود اما زينتهاي پنهان از قبيل دستبند و پابند و بازوبند، گردنبند، كمربند، گوشواره بايد پوشانده شود مگر از عدهاي كه در خود آيه استثناء شدهاند.
در ادامه ميگويد:
در آيه پوشانيدن خود زينتهاي باطنه مطرح شده است نه محلهاي آنها از بدن. اين به خاطر مبالغه در لزوم پوشانيدن آن قسمتهاي بدن است از قبيل ذراع، ساق پا، بازو، گردن، سر و سينه و گوش.
آنگاه صاحب كشاف پس از بحثي درباره موهاي عاريتي كه به موي زن وصل ميشود و بحث ديگري درباره تعيين مواضع زينت ظاهره اين بحث را پيش ميكشد كه فلسفه استثناء زينتهاي ظاهره از قبيل سورمه، خضاب و گلگونه و انگشتر و حلقه و مواضع آنها از قبيل چهره و دو دست چيست؟
در پاسخ مطرح ميكند:
فلسفهاش اين است كه پوشانيدن اينها حرج است. كار دشواري است برزن، زن چارهاي ندارد جز اينكه با دو دستش اشياء را بردارد يا بگيرد و چهراش را بگشايد. خصوصاً در مقام شهادت دادن در محاكمات و در موقع ازدواج چارهاي ندارد از اينكه در كوچهها راه برود و خواهناخواه از ساق به پايينتر يعني قدمهايش معلوم خصوصاً زنان فقير (كه احياناً جوراب و كفش ندارند) و اين است معني جمله «الا ما ظهر منها» در حقيقت مقصود اين است:
«مگر آنچه عادتاً و طبعاً آشكار است و اصل اول ايجاب ميكند كه آشكار باشد».
صاحب كشاف آنگاه وارد فلسفه استثناء دوم (محارم) ميشود. سپس وضع زنان را قبل از نزول اين آيات شرح ميدهد كه گريبانهايشان گشاد و باز بود گردن و سينه و اطراف سينهشان ديده ميشود و دامن روسريها را معمولاً از پشت سر برميگرداندند و قهراً قسمتهاي گردن و بناگوش و سينه ديده ميشد.
فخررازي در «تفسير كبير» پس از اينكه بحثي ميكند درباره اينكه آيا لغت زينت تنها به زيباييهاي مصنوعي گفته ميشود و يازيباييهايي طبيعي را هم شامل است و خود رأي دوم را انتخاب ميكند. ميگويد:
«به عقيده كساني مانند قفال كه ميگويند مراد زيباييهايي طبيعي است مقصود از زينت آشكار چهره و دو دست تا مچ است در زنها و چهره و دو دست و دو پا است در مردها».
به عقيده قفال چون ضرورت معاشرت ايجاب ميكرده كه چهره و دو دست تا مچ باز باشد و شريعت اسلام شريعت سهل و آسان است پوشانيدن چهره و دو دست تا مچ واجب نشده است …
اما كساني كه زينت را به امور مصنوعي حمل كردهاند مقصود از زينت ظاهري را زينت چهره و دستها عنوان كردهاند. از قبيل وسبه و گلگونه و خضاب و انگشتر. و علت اين استثناء اين است كه پوشانيدن اينها براي زن دشوار است. زن ناچار است كه با دستهاي خود اشياء را بردارد و در مقام شهادت و محاكم و ازدواج ناچار است چهره خويش بگشايد.
درباره اين استثناء از ائمه (ع) زياد پرسش شده كه در ادامه به آنها اشاره ميشود:
از امام صادق سوال شد كه مقصود از زينت آشكار كه پوشيدنش براي زن واجب نيست چيست؟ فرمود زينت آشكار عبارت است از «سورمه و انگشتر» (كافي جلد 5 ص521 و وسايل جلد3 ص25)
اما باقر فرمود زينت ظاهر عبارت است از جامه، سرومه، انگشتر، خضاب و دستها النگو. سپس فرمود زينت سه نوع است يكي براي همه مردم است و آن همين است كه گفتم. دوم براي محرمها است و آن جاي گردنبند به بالاتر و جاي بازوبند به پايين و خلخال به پايين است. سوم زينتي است كه اختصاص به شوهر دارد و آن تمام بدن زن است.
راوي كه يك تن از شيعه است ميگويد از امام صادق(ع) پرسيدم كه براي مرد نگاه كردن به چه قسمت از بدن زن جايز است در صورتي كه محرم او نباشد؟ فرمود چهره و دو كف دست و دو قدم.
اين روايت متضمن حكم جواز نظر بروجه و كفين است نه حكم عدم وجوب پوشيدن آنها و اينها دو مسئله جداگانه است ولي بعداً خواهيم گفت كه اشكال بيشتر در جواز نظر است نه در عدم وجوب پوشيدن. اگر نظر جايز باشد به طريق اولي پوشيدن واجب نيست.
اسماء دختر ابوبكر كه خواهر عايشه بود به خانه پيامبر آمد در حالي كه جامههاي نازك و بدن نما پوشيده بود. رسول اكرم روي خويش را از او برگرداند و فرمود:
«اي اسماء همين كه زن به حد بلوغ رسيد سزاوار نيست چيزي از بدن او ديده شود مگر چهره و قسمت از مچ به پايين دست خودش. (سنن ابو داود جلد2 ص383)
اين روايات با نظر ابن عباس و ضحاك و عطا منطبق است نه با نظر ابن مسعود كه مدعي بوده است مقصود زينت ظاهري «جامه» است.
به هر حال اين روايات ميفهماند كه براي زن پوشانيدن چهره و دستها تا مچ واجب نيست. حتي آشكار بودن آرايشهاي عادي و معمولي كه در اين قسمتها وجود دارد نظير سرمه و خضاب كه معمولاً زن از آنها خالي نيست و پاك كردن آنها يك عمل فوقالعاده به شمار ميرود نيز مانعي ندارد.
كيفيت پوشش:
بعد از اين استثناء اين جمله آمده است: «وليضربن نجمدهن علي جيوبهن» يعني ميبايد روسري خود را بر روي سينه و گريبان خويش قرار دهند. البته روسري خصوصيتي ندارد. منضور پوشيدن سروگردن و گريبانست.
اين آيه حدود پوشش را مشخص ميكند. در تفسير مجمع البيان ذيل آيه مورد بحث ميگويد:
«زنان مأمورشدهاند كه روسريهاي خود را بر روي سينه خود بيفكنند تا دور گردن آنها پوشيده شود گفته شده است كه قبلاً دامنه روسريها را به پشت سر ميافكندند و سينههاشان پيدا بود. كلمه «جيوب» (گريبانها) كنايه است از سينهها زيرا گريبانها است كه روي سينهها را ميپوشاند و گفته شده است كه از آن جهت اين دستور ديده است كه زنان موها و گوشوارهها و گردنهاي خويش را بپوشانند.»
ابن عباس ذيل اين آيه گفته است: «زن بايد موي و سينه و دور گردن و زير گلوي خويش را بپوشاند».
تفسير صافي هم بعد از ذكر جمله وليضربن … ميگويد:
«براي اينكه گردنها پوشيده شود.»
به هر حال اين آيه در كمال صراحت حدود پوشش لازم را بيان ميكند.
استثناء دوم:
«ولا يبدين زينتهن الا لبعولتهن اوابائهن بعولتهن او ابنائهن او ابنا بعولتهن او اخوانهنا او بني اخوانهن او نسائهن او ماملكت ايمانهن او التابعين غيراولي الاربه …»
يعني زينتهاي خود را آشكار نكنند مگر براي شوهران و پدران خود و پدران شوهر و پسران خود و پسران شوهر و برادران خود و پسران برادر و خواهران خود و پسران خواهر و زنان هم كيش خود و بندگان و طفلي كه هنوز بر عورت زنان آگاه نيستند.
بررسي حدود پوشش كه در اسلام بر زن واجب است:
آيه پوشش كه همان آيه 31 سوره نور است و براي بيان اين وظيفه و تعيين حدود آن است پوشانيدن وجه و كفين لازم شمرده نشده. در اين آيه به دو جمله ميتوان استناد جست. يكي جمله «ولا يبدين زينتهن الا ماظهرمنها» و ديگر جمله «وليضربن بخمرهن علي جيوبهن».
در مورد جمله اول ديديم كه اكثر مفسران و عموم روايات، خضاب و سورمه و انگشتر و دستبند و امثال اينها را مصداق مستثني (الاماظهر) دانستهاند. اين زينتها زينتهايي است كه در چهره و دو دست تا مچ، صورت ميگيرد. خضاب و انگشتر و دستبند مربوط به دست است و سورمه مربوط به چشم.
كساني كه پوشش وجه و كفين را واجب ميدانند بايد استثناء «الاماظهر» را منحصر بدانند به لباس رو و واضح است كه حمل استثناء بر اين معني بسيار بعيد و خلاف بلاغت قرآن است. مخفي داشتن لباس رو به علت اينكه غير ممكن است احتياج به استثناء ندارد. گذشته از اينكه لباس را وقتي ميتوان زينت محسوب كرد كه قسمتي از بدن نمايان باشد مثلاً در مورد زنان بي پوشش ميتوان گفت كه لباس آنها يكي از زينتهاي آنهاست. ولي اگر زن تمام بدن را با يك لباس سرتاسري بپوشاند چنين لباسي زينت شمرده نميشود.
خلاصه اينكه ظهور آيه را در اينكه قسمتي از زينت بدن را استثناء ميكند نميتوان منكر شد و صراحت روايات هم ابداً قابل ترديد نيست.
در مورد جمله دوم بايد گفت: آيه دلالت دارد كه پوشانيدن گريبان لازم است و چون در مقام بيان خداست اگر پوشانيدن چهره هم لازم بود بيان ميكرد.
دقت كنيد «خمار= روسري» اساساً براي پوشانيدن سروضع شده است. ذكر كلمه «خمر» در آيه ميفهماند كه زن بايد روسري داشته باشد و واضح است كه با روسري پوشانيدن مربوط به سر است و اما اينكه غير از سر آيا قسمت ديگري را هم بايد با روسري پوشانيد يا نه؟ بستگي دارد به بيان آن. و چون در آيه فقط زدن دو طرف روسري بر گريبان مطرح است معلوم ميشود كه همين مقدار واجب است.
ممكن است كسي خيال كند معني «وليضربن نجمرهن علي جيوبهن» اين است كه روسريها را مانند پرده از جلو چهره آويزان كنند تا حدي كه روي گريبان و سينه را بپوشاند.
اما نميتوان آيه را به اين معني حمل كرد زيرا: اولاً كلمه «خمار» به كار رفته نه كلمه «جلباب» خمار روسري كوچك است و «جلباب» روسري بزرگ، روسري كوچك را نميتوان آن اندازه جلوكشيد و مانند پرده آويزان كرد به طوري كه چهره و دورگردن و گريبان و سينه را بپوشاند و در عين حال سروپشت گردن و موها كه معمولاً در آن زمان بلند بوده، پوشيده بماند.
ثانياً آيه ميفرمايد با همان روسريها كه داريد چنين عملي انجام دهيد بديهي است اگر آن روسريها را به آن شكل روي چهره ميآويختند جلوي پاي خود را به هيچ وجه نميديدند و راه رفتن برايشان غيرممكن بود. آن روسريها قبلاً «مشبك» و «توري» ساخته نشده بود كه براي اين منظور مفيد باشد. اگر منظور اين بود كه لزوماً روسريها از پيش رو آويخته شود دستور ميرسيد كه روسريهايي تهيه كنيد غير از اين روسريهاي موجود كه توانيد هم چهره را بپوشانيد و هم بتوانيد راه برويد.
ثالثاً تركيب ماده «ضرب» و كلمه «علي» مفيد مفهوم آويختن نيست. چنانكه قبلاً گفتيم و از اهل فن لغت و ادب عرب نقل كرديم تركيب «ضرب» با «علي» فقط مفيد اين معني است كه فلان چيز را بر روي فلان شي مانند حايلي قرار داد.
مفهوم «و ليضربن نجمرهن علي جيوبهن» اين است كه با روسريها بر روي سينه و گريبان حايلي قرار دهيد. پس وقتي در مقام تحرير و بيان حدود پوشش است و ميفرمايد با روسريها بر روي گريبانها و سينهها حايلي قراردهيد و نميگويد بر روي چهره حايلي قراردهيد معلوم ميشود حايل قراردادن برروي چهره واجب و لازم نيست.
تا اينجا از ديدگاه تفاسير گوناگون با تعريف و تعيين محدوده پوشش در قرآن آشنا شديم. در اين قسمت ضمن اشاره به آراء مراجع تقليد و مجتهدين اين تعريف را از ديدگاه آنان بررسي كرده تا بتوانيم به صورت منطقيتري به نتيجهگيري بپردازيم.
از نظر آيتا… خامنهاي ؛ زنان بايد تمام سر و بدن خود را به جز صورت و دستها تا مچ كه زينت و آرايش نشده باشد يا لباسي كه توجه نامحرم را جلب نكند بپوشانند.
در حجاب و پوشش واجب لباس معيني شرط نيست و هر لباسي كه تمام بدن زن را (به جز صورت و دستها تا مچ كه استثناء شده) و همچنين برجستگيهاي بدن را بپوشاند و توجه نامحرم را جلب نكند كفايت ميكند.
همچنين تشخيص مصداق زينت، عرض است و هرچه عرفاً زينت محسوب شود زن بايد آن را از نگاه نامحرم بپوشاند.
آيتا… فاضل لنكراني نيز معتقد است حجاب طبق آيات قرآن در روايات يعني پوشاندن تمام بدن به غيراز گردي صورت و دستها تا مچ؛ و همچنين پوشاندن موي سر براي خانمها هم واجب است و اين مسئله از مسلمات دين است.
«كسي كه موي سر و تمام بدن غير از دستها تا مچ و گردي صورت بقيه بدن را بپوشاند» با حجاب است و اگر كسي حتي مقداري از آنچه كه گفته شده را نپوشاند حجاب را رعايت نكرده است. البته اين نكته را هم يادآور ميشوم كه خانمها نبايد لباس بپوشند كه برجستگيها و زيباييهاي زنانه و حجم بدن آنها پيدا باشد يعني پوشيدن لباس تنگ هم براي آنها جايز نيست. همينطور پوشيدن لباس رنگي كه موجب جلب توجه نامحرم شود براي خانمها جايز نيست.
آيتا… صانعي عنوان ميكند كه به طور كلي بر زن پوشاندن تمام بدن به جز گردي صورت و دستها تا مچ و پاها تا مچ در مقابل نامحرم واجب است و شارع مقدس نسبت به رنگ و كيفيت لباس نظر خاصي ندارد و اگر در جايي رنگ يا كيفيت لباس به گونهاي باشد كه ايجاد مفسده كند جايز نيست و تشخيص موضوع با خود مكلف است.
وي ضمن اينكه به تفسير آيه 31 سوره نور در تفسير الميزان ارجاع ميدهد معتقد است: «به هر حال صورت و دستها محل زينت محسوب نميگردد. ولي اگر آرايش نمودن و خود را در ديد مردان بيگانه قراردادن موجب فساد در جامعه گردد حرام است.
آيتا… مبشر كاشاني معتقد است آرايش زنان در جامعه براي جلوهگري، خودآرايي، خودنمايي در ديد نامحرم، حرام است و نيز بيرون گزاردن موي سر چه كم باشد چه زياد جايز نيست ولي پوشيدن جوراب نازك اگر از غوزك مچ پا به بالا نباشد و مفسدهاي نداشته باشد اشكال ندارد. اگرچه بهتر است آن را بپوشاند.
آيتا… شيرازي معتقد است به جز گردي صورت و دستها از مچ به پايين نبايد ديده شود و زينت و آرايش هم نبايد وجود داشته باشد. حتي انگشتر نيز نوعي زينت و آرايش به شمار ميرود و آشكار كردن آن براي مردان بيگانه جايز نيست.
آيتا… سيستاني نيز عنوان مي كند كه واجب است زن تمام بدن خود را به استثناء صورت و دستها تا مچ از چشم نامحرم با پوششهايي كه خود، زينت نباشد مستور كند.
وي معتقد است پوشانيدن پشت و روي پا از نامحرم واجب بوده و زينت كردن (در حد معمول) دستها تا مچ و يا آرايش ساده صورت محل اشكال است و چهره آرايش كرده بايد پوشانده شود. به اعتقاد آيتا… سيستاني زن نبايد احتياط لازم بايد بدن و موي سر خود را از پسري هم كه بالغ نشده ولي خوب و بد را از يكديگر تشخيص ميدهد بپوشاند، و براي حجاب چادر بهتر است.
ديدگاه نسبتاً متفاوت ديگري نيز وجود دارد كه البته نه از نظر يك مرجع تقليد بلكه از ديدگاه يك مجتهد عنوان ميشود. در اين ديدگاه علاوه بر اينكه سختگيريهاي مراجع در آن ديده نميشود جنبه الزام آور بودن حجاب براي زنان نيز به گونهاي متفاوت بيان گرديده است.
حجه السلام محسن كديور معتقد است اسلام پوشش خاصي براي مرد و زن نهاده. پوشش بر دو قسمت است. يكي پوشش نگاه و صدا و ديگري پوشش اندام بدن است. پوشش نگاه و صدا در اسلام يعني ممنوع بودن نگاههاي هرزورها. خداوند در سوره نساء هم به مردان و هم به زنان ميگويد كه نگاهتان حريم داشته باشد.
شما مجاز نيستيد به هر چيزي نگاه كنيد چرا كه اين امر مقدم افعال بعدي است. از آن طرف هم تأكيد بر خودنگهداري و حفظ ناموس ميكند.
مسئله دوم پوشش بدن است. در اسلام سه گونه پوشش داريم: يكي پوشش حداقلي است كه لازمه مكانهايي چون استخر است كه پوشش حداقلي است. پوشش نوع دوم پوشش در نماز است. انسان وقتي ميخواهد نماز بخواند بايد حداقل لباس را به تن داشته باشد. فتواي برخي از علماء داير بر اين است كه بانوان وقتي ميخواهند نماز بخوانند چنانچه نامحرمي در محل نباشد ميتوانند بدون روسري اقامه نماز كنند. البته بانوان وقتي ميخواهند نماز بخوانند چنانچه نامحرمي در محل نباشد ميتوانند بدون روسري اقامه نماز كنند. البته فتواي اكثر علماء اين است كه بانوان حتماً بايد روسري برسر داشته باشند ولي در كل مهم اين است كه در لباس مناسب عبادت انجام پذيرد. سوم پوشش نسبت به نامحرم و يا پوشش خارج از خانه است. وقتي زن و مردم ميخواهند وارد خيابان يا اداره شوند اسلام حريمي قرارداده با خاستگاهي اخلاقي تناسب با تكاليف ديني دارد. يعني وجدان ديني مومن اقتضاي رعايت آن را ميكند. و آن اين است كه ميگويد زن زينت خود را جز براي محارمش آشكار نكند.
در سوره احزاب اينطور ذكر شده كه زنان سروروي خود را بپوشانند اين زيبايي زن است و زن بايد اين زيبايي را در اختيار هركسي قراردهد. و اين زيبايي متعلق به كساني است كه زن آنها را مناسب ميبيند مانند همسر و براي مردان كوچه و خيابان آنها را ميپوشاند. اين جز تكاليف زن و مرد مسلمان است.
نكته بسيار ظريفي كه اينجا مطرح ميشود اين است كه آيا ميتوان اين الزام اخلاقي ديني را تبديل به الزام فقهي و يا حقوقي كرد و حتي براي كساني كه اعتقادي به اين امر ندارند آن را به عنوان يك قانون قابل مجازات درآورد؟
من در اين زمينه ترديد دارم و معتقدم پوشش را بايد به شكل آزادانه و اختياري و تنها با پشتوانه ايمان براي زنان مسلمان قراردهيم. اگر ميخواهيم جامعه ديني داشته باشيم نميتوانيم حداكثر ضوابط ديني را به قانون تبديل كنيم.
در سوره احزاب نكتهاي وجود دارد كه ميشود از آن استفاده كرد. وقتي خداوند به پيغمبرش ميفرمايد: اي پيامبر به زنان و دخترانت و همه بانوان مومن بگو كه سرپوشهاي خود را به خود نزديك كنند تا آزار نبينند. (آيه 59 سوره احزاب) به زبان ديگر روسري بپوشند.
تحليل اين توصيه مهم است. در واقع ميگويد اين نوع پوشش براي شناساندن زن مسلمان است. در آنا زمان بين زنان پاك و ناپاك تفاوتي از حيث ظاهر نبوده بعضيها با اين افراد وارد گفتو گو شده و روابط پنهاني برقرار ميكردند.
آيه شريفه ميگويد شما خود را ملبس به نشاني كنيد كه مورد ايذاء قرار نگيريد. البته تفسير سنتياش اين است كه بين زنان آزاده و برده تفاوت بوده و مردان وقتي ميديدند زنان برده هستند خود را مجاز ميديدند كه آزارشان دهند. از آيه شريفه توصيه ميكند كه شما روسري سرتان كنيد تا بدانند شما زنان آزاده هستيد.
البته من اين را به قرآن نسبت نميدهم چرا كه زنان برده هم با فرهنگ آن روز برخوردار از حقوق انساني بوده و كسي حق نداشته متعرض شود. منتهي در اينجا ميخواهد بگويد مانند زنان خياباني كه الان به عنوان يك معضل درجامعه ما مطرح شده به گونهاي خود را نياراييد كه با زنان ويژه اشتباه گرفته شويد. از اين آيه و با چنين روايتي ميتوان بوي حق را استشمام كرد. به بيان ديگر پوشش يك امتيازات و اين امتياز را زن بايد آزادانه اختيار كند.
حد پوشش در اسلام سالم سازي جامعه است و من به آن كاملاً معتقدم. يعني معتقدم ضوابط اسلامي در زمينه پوشش بانوان بسيار مترقي و قابل دفاع است مشروط بر آنكه آن را با عرضيات عصر نزول مخلوط نكنيم. آن عرضيات براي دوران خودش كاملاً قابل احترام بوده ولي امروزه اين عرضيات ميتواند تغيير كند.
نتيجه گيري:
همانطور كه ديديم در تفاسير گوناگوني كه به آنها اشاره شد وهمچنين در ميان آراء مراجع تقليد در پوشاندن بدن غير از صورت و دستها از مچ به پايين با اتفاق نظر وجود دارد. آنچه كه در ميان آنها متفاوت است موضوع پوشاندن پاها از مچ به پايين و همچنين حد استفاده از زيورآلات است، يعني بخشي از آنچه كه در قرآن به عنوان «زينت ظاهري» براي پوشاندن، استثناء شده است.
در غالب كتب تفسير و در روايات امامان شيعه به طور صريح عنوان شده كه مقصود از زينت ظاهري همان چهره و دستها از مچ به پايين و پاها از مچ به پايين و همينطور جامه و لباس، سورمه، وسمه و انگشتر و خضاب و النگو و گلگونه است. و اينها شامل وسايل زينت بانوان در آن عصر ميباشد.
يعني قرآن و بعد از آن تفسير ائمه با علم به مقتضيات زمان و همينطور فطرت و نياز انسانها به زيبايي در تعيين حد پوشش استفاده زنان را از وسايل زينت (كه عنوان شد) منع نكردهاند.
اما به نظر ميرسد مراجع تقليدي كه دستكم آراء آنها در اينجا ذكر شد حدود حجاب را صرفاً چهره و دستها از مچ به پايين تلقي ميكنند و هرآنچه كه زينت عرفي محسوب ميشود جايز نميشمرند.
همينطور ديدگاه ديگري نيز وجود داشت كه حد زينت را تا آنجا مجاز ميشمرد كه بانوان با زنان ويژه و خياباني اشتباه گرفته نشوند و البته پوششي كه در قرآن آورده شده را يك الزام اخلاقي تلقي ميكند و نه فقهي و حقوقي.
با وجود همه اين آراء ما در اينجا آنچه كه قرآن و تفاسير عمده و امامان شيعه بيان كردهاند را به عنوان تعريف قراردادي حجاب در نظر ميگيريم. و البته در مسير يافتن ميزان تفاوت تعريف قراردادي و تعريف تحليلي واژه «باحجاب» ميزان تفاوت تعاريف بيان شده در «قرآن وديدگاه مفسران و امامان شيعه» باديدگاه و آراء بيان شده از سوي مراجع تقليد بسيار قابل توجه مينمايد. و ميزان سختگيري آنان سوال برانگيز خواهد بود.
همانطور كه عنوان شد در نهايت اين تعريف به عنوان تعريف قراردادي در اين پاياننامه منظور خواهد شد:
«براي زن پوشانيدن چهره و دستها تا مچ واجب نيست حتي آشكار بودن آرايشهاي عادي و معمولي كه در اين قسمتها وجود دارد نظير سورمه و خضاب كه معمولاً زن از آنها خالي نيست و پاك كردن آنها يك عمل فوقالعاده به شمار ميرود نيز مانعي ندارد».
فهرست منابع:
رفیع پور ، کندوکاوها و پنداشته ها
سعیدی ، مسعود ، (1384) ، «بخش نگرش سکولار در گروه سنی 20 تا 50 سال مردم مشهد در سال 84 و بررسی عوامل موثر بر این نگرش» ، پایان نامه کارشناسی ارشد پژوهشگری علوم اجتماعی.
علامه طباطبایی ، سید محمد حسین، جلد 15 تفسیر المیزان، سید محمدباقر موسوی همدانی، چاپخانه دفتر انتشارات اسلامی.
علامه طباطبایی ، سید محمد حسین، جلد 16 تفسیر المیزان، سید محمدباقر موسوی همدانی، چاپخانه دفتر انتشارات اسلامی.
عظیمی هاشمی، مژگان، (پاییز 83) ، «رضایت از زندگی و دینداری در بین دانش آموزان دوره متوسطه شهرهای فردوس و درگز و نواحی 7 و 5 و4 مشهد» ، مجله علوم اجتماعی دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی.
مدرسی، سید محمد تقی، تفسیر هدایت جلد 8 ، پرویز اتابکی، موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی.
مدرسی ، سید محمد تقی، تفسیر هدایت جلد 10 ، عبدالمحمد آیتی، احمد آرام، موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی.
مکارم شیرازی ، ناصر، (بهار 76) ، جلد چهاردهم تفسیر نمونه، چاپ سیزدهم ، دارالکتب الاسلامیه ، تهران.
مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه جلد 15 ، دارالکتب الاسلامیه، تهران .
مطهری، مرتضی ، مسئله حجاب.
میر جعفر العلوی الحسینی الموسوی، میر محمد کریم، 1361 ، تفسیر قرآن کریم ، قرآن برای همه جلد دوم، حاج عبدالمجید صادق نوبری، کتابخانه نوبر.
لهسایی زاده /جهانگیری/ شریفی، عبدالعلی/جهانگیر/علی ، بهار 83 ، «بررسی عوامل اجتماعی – اقتصادی موثر بر پایبندی به ارزش های دینی- مطالعه موردی دانش آموزان دوره متوسطه شیراز» ، مجله علوم اجتماعی دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی دوره اول/ شماره 1.
همیلتون ، ملکم ، 1381 ، جامعه شناسی دین، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، موسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، چاپ دوم.
واخ یوآخیم 1380 ، جامعه شناسی دین، ترجمه جمشید آزادگان ، تهران، سمت ، چاپ اول.