مبانی نظری وپیشینه تحقیق سلامت روان در ایران وجهان (docx) 32 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 32 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
مبانی نظری وپیشینه تحقیق سلامت روان در ایران وجهان
فصل دومپيشينه تحقيق و پايه هاي نظري1-2 پيشينه نظري تحقيق……………………………………………112-1-1 مفهوم سلامت روان…………………………………………112-1-2 تاريخچه سلامت روان در جهان…………………………………122-1-3 تاريخچه سلامت روان در ايران…………………………………142-1-4 مفهوم سلامت روان از ديدگاه هاي مختلف………………………172-1-5 سلامت روان از نظر مكاتب……………………………………182-1-6 اصول سلامت روان…………………………………………202-1-7 هدف ايجاد سلامت روان………………………………………232-1-8 مكانيزم هاي دفاعي و نقش آن در سلامت روان………………………252-1-9 جمع بندي…………………………………………………282-2 پيشينه عملي تحقيق……………………………………………292-2-1 همه گير شناسي در ايران………………………………………292-2-2 بررسي همه گير شناسي در جهان………………………………31
پيشينه نظري تحقيق
2-1-1 مفهوم سلامت روان
Mental healt : فرهنگ روانپزشكي كمپل اين اصطلاح را در احساس رضايت بهبود رواني و تطابق كافي اجتماعي با موازين مورد قبول هر جامعه تعريف كرده است.(پورافكاري 1373)
اما براي اين اصطلاح از سوي صاحب نظران تعاريف ارائه شده است بطور مثال:
كارل منينجر: سلامت روان را سازش فرد با جهان اطرافش با حداكثر امكان به طوري كه باعث شادي و برداشت مفيد و مؤثر گردد، تعريف مي كند.
واستون: رفتارهاي عادي را كه از سوي افراد عادي سر مي زند را نشانه اي از سلامت رواني مي داند.
كينز برگ: سلامت روان را تسلط و مهارت در ارتباط صحيح با محيط به ويژه در سه فضاي مهم زندگي، عشق ، كار و تفريح مي داند. به نظر وي استعداد يافتن در ادامه كار، داشتن محيط خانوادگي خردسند، فرار از مسائلي كه با قانون درگيري دارد، لذت بردن از زندگي و استفاده درست از فرصتها ملاك تعادل و سلامت روان است. (ميلاني فر 1370)
سازمان بهداشت جهاني سلامت روان چنين تعريف مي كند«سلامت رواني در درون مفهوم كلي بهداشت جاي مي گيرد و سلامت رواني يعني توانايي كامل براي ايفاي نقشهاي اجتماعي رواني و جسمي بهداشت تنها نبود بيماري با عقب ماندگي نيست (حمزه گنجي 1376)
انجمن كانادايي بهداشت رواني سلامت روان را در سه قسمت تعريف كرده است:
نگرشهاي مربوط به خود: كه مواردي همچون: تسلط بر هيجانهاي خود، آگاهي از ضعفهاي خود و رضايت از خوشيها را شامل مي شود.
نگرشهاي مربوط به ديگران: كه علاقه به دوستيهاي طولاني و صميمي، احساس تعلق به يك گروه، احساس مسوليت در مقابل محيط انساني و مادي جزئي از آن نام برد:
نگرشهاي مربوط به زندگي: كه پذيرش مسوليتها، ذوق توسعه امكانات و علايق خود ، توانايي اخذ تصميم و ذوق خوب كار كردن را شامل مي شود.
به نظر مي رسد كه هر تعريف گوشه هايي از واقعيت را به همراه دارد و تعريف هاي سازمان جهاني بهداشت و انجمن بهداشت رواني كانادا جامعتر باشد.(احمدون 1382)
2-1-2 تاريخچه سلامت و روان در جهان
مسئله بيماريهاي رواني و سلامت روان يكي از مسائلي است كه از زمان پيدايش بشر وجود داشته و هميشه مورد توجه قرار گرفته است. اين مسئله از زماني كه بشريت زندگي اجتماعي را شروع كرد بيشتر نمايان شده است. (ميلاني فر 1370)
در طول تاريخ براي بيماري هاي رواني نامهاي مختلفي ذكر شده و تا قبل از ميلاد مسيح رفتار جنون آميز به عنوان تنبيهي بود كه در مقابل توهين به خدايان صورت مي گرفت و همچنين واژه جن زده در مورد اين بيماران تاريخ كهن دارد كه براي درمان آن از سحر و جادو استفاده مي شده كه هنوز هم اين نگرش غلط در بسياري از كشورهاي و بخصوص مناطق روستايي وجود دارد.(فخريان، فولادي 1375)
در زمينه درمان بيماريهاي رواني و اعتقاد به مباني عضوي بيماريهاي رواني قديمي ترين اطلاعاتي كه در دست است مربوط به تمدن قديم مصر و دوران ايمهوتپ مصري است كه به عنوان مظهر حرفه پزشكي در دو هزار سال قبل از بقراط شناخته مي شود.
اما اولين پزشكي كه به طبيعت آدمي و بيماريهاي رواني از ديدگاه علمي نگريست و در حقيقت او را بايد پدر علم پزشكي به حساب آورد بقراط (377-460 ق-م) بود. (محرري 1373)
بقراط بيماريهاي رواني را ناشي از عدم تعادل اخطاط چهارگانه (سودا، صفرا، خون، بلغم) مي دانست.
او مغز را به عنوان عامل هوشياري و مهمترين عضو بدن مي دانست و حملات صرع را علت آسيب مغزي مي دانست. او همچنين درباره افسردگي، حالات گم گشتگي، ترسهاي غير منطقي روان پريشي و هيستري مطالبي نگاشته است.(فخريان، فولادي 1375)
در مورد نظريات بقراط بايد گفت كه او به طور كلي از دخالت دادن جن و جن شناسي در امر پزشكي خود را به دور مي داشت. و در زمينه بيماريهاي رواني به گفته فيثاغورت كه مغز را مركز فرماندهي و مسئول خوشي ها و ناخوشي ها مي دانست صحه گذاشت. افلاطون (347-429 ق.م) بدين موضوع توجه كرده بود كه رفتار بشريت تأثير و نتيجه احتياجات جسماني و غرائز اوست. ارسطو در دنباله نظريه بقراط درباره اخلاط چهارگانه براي هر كدام از آنها يك سلسله ويژگيهاي رواني قايل مي شد و بالاخره جالينوس با توجه به فرضيه هاي كه درباره علم تشريح وضع نمود بدين نكته رسيد كه بيماري دماغ موجب بروز اختلال و يا بيماري هاي رواني است.
بالاخره با مرگ جالينوس در سال 201 ميلادي روزگار تيره و تار علم امراض دماغي آغاز گرديد و نظريات بقراط و پيروان او در يونان و روم كه در حقيقت بسياري از نظريات امروزي ما در باره ناخوشي ها رواني پيش بيني كرده بود در ميان ابرهاي سياه موهومات و خرافات ناپديد كرد و بيشتر پزشكان دوباره به روشهاي جن گيري و طلسم و مانند آن بازگشتند. اين امر در تمام قرون وسطي ادامه داشت تا اينكه از اواخر قرن 15 ميلادي جنبشهاي افشاگرانه بر عليه جن و جن گيري و جادو و طلسم بوسيله باراكوس (1541-1493 م) جان وير (1588-1515 م) و ويرجينيا اسكات (1599-1538 م) آغاز و به دنبال آن اكتشافات و پيشرفتهاي علمي روشنگر همه جنبه هاي پزشكي از جمله روانپزشكي گرديد (محررّي، 1376)
در ادامه همين تلاشها در قرن 17 ارتباط بين جسم و روان و محل اين ارتباط در سلسله اعصاب مورد بحث قرار گرفت و در كارت و مالپكي و … مراكزي براي اين ارتباط تعيين كردند.
دراواخر 18 و در اوايل قرن 19 مي توان از كارهاي فليپ پنيل در فرانسه (1826-1745) ويليام توك در انگليس، ون سنزو كيارگي در ايتاليا و بنيامين راش و دورتي ديكس (1884-1802) در آمريكا. در درمان بيماران رواني و رهايي آنها از بند و غل و زنجير تلاش نمودند، نام برد. (ميلاني فر ، 1370)
در قرن بيستم افرادي چون فرويد، ادلر، آليس و يونگ و … به ارائه نظرات و ديدگاههاي مختلف درباره علت بيماريهاي رواني پرداختند.
فرويد انسان سالم را كسي مي داند كه مراحل رشد جنبي را با موفقيت گذرانده باشد و سلامت رواني را نشاي از تعادل و هماهنگي بين نهاد، من و من برتر و همچنين سطوح خودآگاهي و ناخودآگاهي مي داند و بهم خوردگي اين تعادل را بيماري تلقي مي كند.
آدلر بيماري رواني را تلاش براي رهايي از تمام محدوديتهاي جامعه مي داند. تلاشي كه به علت يأس ، احساس حقارت، قصور در يادگيري، همچنين به خاطر ادراكها و تصورات منحرف بوجود مي آيد.(فخريان، فولادي 1375)
آليس كه روان درمانگر معاصراست علت بيماري را ناشي از تصورات نادرست مي داند. و كسي را سالم مي داند كه افكار صحيح را جانشين تفكرات نادرست نمايد.
همين ارائه تئوريهاي مختلف درباره روانكاوي، روانپزشكي، ديناميك، ژنتيك، بيولوژي، ارتباط جسم و روان ، تئوريهاي سرشتي، مطالعه اثرات الكترو شوك و عمل جراحي مغز در بعضي از بيماريهاي رواني بر اهميت توجه به بيماري هاي رواني و درمان آن افزود و باعث شد كه در سال 1930 اولين كنكره بين المللي بهداشت رواني با مشاركت نمايندگان پنجاه كشور در واشنگتن تشكيل شده و مسائل كشورها در مورد مطالعه قرار گرفت.
در سومين كنكره بين المللي بهداشت رواني كه در سال 1948 در لندن تشكيل شد، فدراسيون جهاني بهداشت رواني بنيانگذاري شد. در همان سال اين فدراسيون به عضويت رسمي سازمان يونسكو و سازمان بهداشت جهاني در آمد و سازمان جهاني در ژنو نقش رهبري رسمي فدراسيون جهاني بهداشت رواني را بر عهده گرفت و روز هفتم آوريل برابر با 18 فروردين روز جهاني بهداشت اعلام گرديد(ميلاني فر 1370)
3-1-3 تاريخچه سلامت روان در ايران
اولين دوران عظمت پزشكي ايران اواسط هزاره اول قبل از ميلاد مسيح شروع و در زماني كه قسمت عمده خاورميانه تحت نفوذ امپراتوري ايران قرار داشت به نقطه اوج رسيد.
ابتدائي ترين اطلاعاتي كه درباره ي فلسفه در ايران قديم در دست است مربوط مي شود به زند، اوستا و ونديداد كه مجله اخير الذكر مجموعه اي است از قوانين ضد شيطاني. در فرهنگ ايران شنخات بيماريهاي رواني و رفتار غير عادي سابقه اي دور و دراز دارد. اگر كلمه ديوان را بعنوان اسم عام بيماري رواني و رفتار غير عادي قبول كنيم قدمت اين آشنايي تا قبل از روزگاري كه اقوام هند و ايراني با هم در يك جا زندگي مي كردند كشيده مي شود. (محرري 1373)
در قديمي ترين متوني كه از ايران باستان به جاي مانده متني است از گزيده هاي زاد اسپرم درباره ساخت مردان، كه ساختمان بدن انسان را به چهار قسمت تقسيم كرده است:
تني، جاني ، دانشي، رواني، كه جزئيات ساختمان بدن و روان آدمي در زير يكي از چهار قسمت مزبور تقسيم بندي شده است.(محرري 1373).
در زمان ساسانيان در جندي شاپور اهواز براي بيماران رواني مكان مخصوصي ترتيب يافته بود و حتي قبل از آن نيز در ايران مدارس پزشكي وجود داشته و از كتابهاي يوناني به صورت ترجمه در اين مدارس استفاده مي شده است.(فخريان، فولادي 1375)
در مكتب اسلام، هم معيارهاي بيماري رواني و حداقل سلامت رواني و هم معيارهاي ايده آل تعريف شده است. حتي پيامبر اسلام از كاربرد لغت مجنون براي افرادي كه تظاهرات رواني دارند اكره دارند و اين افراد را تنها بنام بيمار مي خوانند(حسيني 1372)
تعاليم عاليه قرآن شريف و ساير كتاب هاي مذهبي از قبيل نهج البلاغه، نهج الفصاحه، صحيفه سجاديه و متون اسلامي فارسي معتبر چون: اخلاق ناصري و كيمياي سعادت ، الانسان الكامل، انديشه هاي مدينه فاضله، مرصاد العباد و ساير نوشته و اشعار عرفا، گرايش به پاكي و آئين جوانمردي كه همگي متأثر از كتاب آسماني است هم جنبه شناخت نفس را داشته و هم جنبه اصلاح و درمان رفتارهاي غير عادي و تعيين راه و .
رسمي بهتر براي خوب زيستي و پيشگيري از بيماريها و اختلافات و انحرافات رواني را دارد. (محرري 1373)
در ميان دانشمندان اسلامي محمد زكرياي رازي و ابوعلي سينا دو تن از كساني بودند كه به درمان بيماري هاي رواني پرداخته و حتي در اين زمينه كتابهايي هم نوشته اند.
زكرياي رازي علل مغزي را، براي بيماريهاي رواني بيان مي كند و ابراز مي دارد«هرگاه مزاج مغز دگرگون شود واكنشهاي رواني هم به سبب آن دگرگوني تغيير خواهد» كرد او به طور كلي انواع اختلالهاي رواني را سه گونه مي داند:
اختلال ادراك همراه با سالم بودن تفكر.
اختلال تفكر همراه با سالم بودن ادراك.
اختلال تفكر همراه با اختلال ادراك.
زكرياي رازي نوع سوم را شديد تر مي داند، وي همچنين در كتاب الحاوي خود در ارتباط با زوال عقل در مورد مانيا، ماليخوليا نظراتي بيان كرده كه قابل قبول روانپزشكي نوين است.(فخريان، فولادي 1375)
از آنچه كه گذشت چنين بر مي آيد كه به طور كلي برداشت حكما و پزشكان ايراني چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام از لحاظ شناخت و درمان بيماري برداشتي واقع بينانه بوده و آنها به جنبه هاي ارگانيك و رواني، هر دو واقف بودند.(محر ري 1373)
در ايران نيز از همان ابتدا بيمارستان ها و مراكزي براي درمان و نگهداري بيماران رواني وجود داشته است. بطور مثال در قرن پنجم هجري در دارلعباده يزد مركز بزرگ پزشكي به نام دارلشفا وجود داشته، مجهز به بخشهاي مختلف كه به آنها مجلس المجانين يا محفل المجانين مي خواندند. و حتي در ديگر بيمارستانهاي اسلامي ايران از قصه گويان و نقلان براي مشغول نگه داشتن بيماران استفاده مي كردند.(محر ري 1373)
در تاريخ معاصر ايران نيز در سال 1276 به زمان خواجه شمس الدين محمد صاحب ديوان دارلشفايي در يزد و در باغي بزرگ بنا شد.
در سال 1297 نگهداري و سرپرستي بيماران رواني و جلوگيري از حوادث ناگوار به شهرباني واگذار شد و باغي در اكبر آباد تهران به صورت دارلمجانين به عنوان اولين بيمارستان رواني تهران بكار گرفته شد.
در سال 1300 در زمان صدارت سيد ضياءالدين طباطابايي مديرت و اداره دارلمجانين از شهرباني به شهرداري منتقل شد. در سال 1310 اولين متخصص اعصاب و روان در بيمارستان مشغول به كار گرديد. در سال 1338 اداره بهداشت رواني در اداره كل بهداشت و ادارات بهداري تشكيل شد. در سال 1355 پس از ادغام دو وزارت بهداري و رفاه اجتماعي تمام مراكز وابسته به بيمارستانهاي رواني به انجمن توان بخشي و وابسته به وزارت بهداري و بهزيستي منتقل شد.
در ارديبهشت سال 1358 پس از ادغام سازمان توان بخشي فعاليت بهداشتي و درمان اين سازمان به سازمان هاي بهداري منطقه اي تهران و فعاليت آموزشي آن به انستيتو روان پزشكي تهران واگذار شد كه اين انستيتو فعلا جزء دانشكده علوم پزشكي ايران فعاليت آموزشي پژوهشي و طرح برنامه ريزي و مشورتي درباره مسائل بهداشت رواني را بر عهده دارد (ميلاني فر 1370)
2-1-4 سلامت روان از ديدگاههاي مختلف
از نظر آمار دانان
كساني كه با آمار سر وكار دارند براي تعريف افراد بهنجار از ميانگين يا منحني توضيع عمومي استفاده مي كنند و افراد جامعه را با خصويات افراد ميانگين مقايسه مي كنند. اين روش جنبه آماري دارد و فاقد جنبه ي باليني و درمان است برابر اين ديدگاه كساني كه از ميانگين جامعه انحراف دارند از بهداشت رواني بهرمند نمي باشند. (احمدوند 1382)
2- از نظر پزشكان
پزشكان سالم بودن را نداشتن علايم بيماري تلقي مي كنند. اين استدلال در مورد برخي از بيماريهاي جسمي نظير بيماريهاي عفوني ممكن است صدق كند ولي در مورد بيماريهاي رواني قابل تعميم نيست (ميلاني فر ، 1370)
3- روانپزشكان
اكثر روانپزشكان توانايي سازش با محيط، انعطاف پذيري ، قضاوت عادلانه و منطقي در مواجهه با محدوديتهاي و فشارهاي رواني را ملاك سلامت و تعادل روان مي دانند و هدف اصلي از درمان بيماران رواني نيز قادر كردن آنها به زندگي در خانواده و اجتماع و به اصطلاح سازش با محيط است. (احمدوند، 1382)
روانپزشكان فردي را از نظر رواني سالم مي دانند كه بين رفتار و كنترل او در برخورد با مشكلات اجتماعي تعادلي وجود داشته باشد. انسان و رفتارهاي او در مجموع يك سيستم تلقي مي شود. برابر اين نگرش سيستمي عوامل متنوع زيستي انسان بر عوامل رواني اجتماعي او اثر گذاشته و برعكس از آن اثر مي پذيرد. از اين رو در بهداشت رواني آنچه مورد بحث قرار مي گيرد پديده هاي است كه در اطراف انسان وجود دارد و بر كل سيسيتم او تأثير مي گذارند و يا از آن متأثر مي شوند.(ميلاني فر 1370)
4- نظر روانكاران
روانكاران كه روي شخصيت ايده آل تكيه دارند «من» را واسطه بين خواسته هاي «نهاد» و كنترل نظارت «من برتر» دانسته و سلامت روان را ميانجيگري درست و منطقي بين دو قدرت «نهاد» و «من برتر» تلقي مي كند.(ميلاني فر، 1370)
«من بايد بتواند بين تعارضهاي نهاد و من برتر تعادل ايجاد كند و چنانچه از عهده برقراري تعادل لازم بر نيايد بهداشت رواني به هم مي خورد و شخص دچار مشكل رواني مي گردد. (احمدوند، 1382)
2-1-5 سلامت رواني از نظر مكاتب مختلف:
1- مكتب زيست گرايي
مكتب زيست گرايي در مطالعه رفتار انسان بيشترين اهميت را بر بافتها و اعضاي بدن قائل مي شود. اين مكتب كه پايه اصلي روانپزشكي را تشكيل مي دهد، بيشتر بر بيماري رواني توجه دارد نه بهداشت رواني زيرا بيماري رواني جزء ساير بيماريها به حساب مي آورد.
ديدگاه روانپزشكي براي تبيين بيماري رواني بر پديده ها و اختلالها فيزيولوژيك اهميت مي دهد. اين ديدگاه از علم پزشكي الهام مي گيرد. زيرا علم پزشكي معتقد است كه بيماري جسمي در اثر بي نظمي در عملكرد يا در خود دستگاه بوجود مي آيد.
از نظر اين ديدگاه اگر رفتار شخص از هنجار منحرف شود به اين دليل خواهد بود كه دستگاه رواني او اختلال پيدا كرده است. بنابراين فرض بر اين است كه در آينده نوعي نقص در دستگاه عصبي كشف خواهد شد و همه اختلالهاي فكري و رفتاري براساس آن قابل تنظيم خواهد بود.
ديدگاه روانپزشكي درباره فرد ديد تعادل حياتي دارد. طبق اين ديد «سلامت رواني عبارت است از نظام متعادلي كه خوب كار مي كند، اگر تعادل به هم بخورد بيماري رواني ظاهر خواهد شد. (گنجي، 1376)
2- مكتب رفتار گرايي
مكتب رفتار گرايي معتقد است كه سلامت رواني به محركها و محيط وابسته است.
اين ديدگاه سعي دارد رفتار را با عبارات عملياتي تعريف كند. بنابراين رفتار گرايان براي آن كه از رفتار ديد عيني بدهند بر مشاهده رفتار و تعادل بين آن و محيط تأكيد مي كنند. بدين ترتيب آنچه را كه مثل ساير رفتارها آموخته شده است. مسلما اين رفتار با رفتاري كه در برخي از موقعيتها بطور طبيعي اتخاذ و پذيرفته مي شود، مطابقت نمي كند. با اين همه رفتار آموخته شده اي است. آنان معتقدند كه رفتار ناسازگار مثل هر رفتار ديگر بر اثر تقويت آموخته مي شود. بنابراين از ديد رفتار گرايي سلامت رواني رفتاري است كه محيط معيني، با نوعي بهنجاري رفتاري سازگار باشد. (گنجي 1376)
3- مكتب روانكاري
زگيومند فرويد بنيانگذار روانكاوي يك پزشك بود به همين دليل روانكاري به آساني از طرف روانپزشكي پذيرفته شده است. البته بين اين دو شباهتهايي وجود دارد و روانكاري مثل زيست گرايي بر مفهوم تعادل بين ساختها، تشخيص و درمان استوار است. روانكاري معتقد است كه شخصيت فرد از سه عنصر نهاد، من و من برتر تشكيل شده است. نهاد تنها عنصر ذاتي شخصيت است: عنصري كه به هنگام تولد حضور دارد نهاد منبع همه نيروهاي غريزي فرد است و از اصل كسب لذت پيروي مي كند. «من» از تولد به بعد همراه با رشد كودك ساخته مي شود و از اصل آرماني و از كمالجويي پيروي مي كند. من برتر براي فرد وجدان اخلاقي فراهم مي آورد. بعضي از روانكاوان معتقدند كه سلامت روان زماني حاصل مي شود كه «من» با واقعيت سازگار شده و تكانشهاي غريزي نهاد به كنترل در آيد.
برخي ديگر از روانكاران مي گويند كه فرد بايد بتواند بين سه عنصر شخصيت تعادل برقرار كند بنابراين اگر بين نهاد و من برتر تعارض بوجود آيد بيماري رواني ظاهر خواهد شد و بر حسب اينكه در مقابل يك من برتر خيلي قوي يا يك نهاد خيلي قوي قرار گرفته باشيم بيماري رواني به صورتهاي مختلف ظهور خواهد كرد. (گنجي، 1376)
مكتب انسانگرايي
يكي از مشهورين روانشناسان انسانگر آبراهام مزلو است. وي معتقد است كه نيازهاي انسان متناسب با نيرومندي به پنج طبقه تقسيم مي شود. به عقيده او «بهداشت رواني عبارت است از حالات كسي كه از نظر نيازهاي بنيادي آنقدر ارضا شده است كه مي تواند براي خود شكوفايي انگيز داشته باشد. مفهومي كه مزلو از سلامت رواني دارد بر رشد فرد جهت خود شكوفايي تأكيد مي كند. هر عاملي كه نيروي خود شكوفايي را به حركت در آورد فرد را در جهت سلامت رواني و خلق نيازهاي بالاتر هدايت خواهد كرد برعكس كسي كه تمام تلاشهاي او به ارضاي نيازهاي زيستي محدود شود رشد نخواهد يافت و به بهداشت رواني كامل نخواهد رسيد. (گنجي، 1376)
مكتب بومي شناسي
بوم شناسي يعني مطالعه محيطهاي زندگي موجودات زنده و مطالعه روابط اين موجودات با يكديگر و با محيط برابر اين ديدگاه عوامل موجود در محيط فيزيكي مثل سر و صدا يا آلودگي صوتي، آلودگي هوا، زيادي جمعيت، كوچكي محل سكونت و … مي تواند سلامت رواني فرد را به خطر اندازند. (گنجي 1376)
2-1-6 اصول سلامت رواني
همانطور كه مي دانيم هدف از سلامت رواني ارشاد و راهنمايي و آشنا ساختن مردم به اصول و روابط صحيح انساني و بر حذر داشتن آنها از مخاطراتي است كه سلامت روان را تهديد مي كند. اين منظور بوسيله ايجاد محيط فردي و اجتماعي مناسب حاصل مي گردد و چون بهداشت رواني هم افراد اجتماع را منفرداً و هم به طور دسته جمعي در بر مي گيرد، لذا اصل كلي براي ايجاد سلامت رواني، سالم سازي محيط فردي و اجتماعي است و براي نيل به اين منظور اصول زير را بايد بكار برد.
1- اعتماد به نفس و احترام به شخصيت خود و ديگران
يكي از شرايط اصولي سلامت رواني احترام به شخص خود است و اينكه خود را دوست بدارد و بالعكس يكي از علائم بارز غير عادي بودن تنفر از خويشتن است.
فرد سالم احساس مي كند كه افراد اجتماع او را مي پسندند و او نيز به نظر موافق به آنان مي نگرد و براي خود احترام قائل است. شخص غير عادي به اين طريق عكس العمل نشان نمي دهد. او معمولاً بدبين است و اذعان مي كند كه هيچ وقت دوست واقعي در زندگي نداشته و خود نيز به كسي اعتماد ندارد. به علاوه براي خود نيزارزشي قائل نيست اصول سلامت رواني مبتني بر تقويت افراد است نه تخريب شخصيت آنها براساس اين اصول بايد نسبت به ديگران اغماض و بردباري داشت و بعوض تنبيه، تشويق را پيشه كرد و خلاصه اينكه براي شخصيت افراد احترام قائل شد. بكاربردن اين اصول استفاده شايان در بردارد و هر فردي از هر طبق با صنفي كه باشد مي تواند به افراد جامعه كمك فراواني نمايد.
2- شناختن قدرت و شايستگي ها و محدوديت ها در خود و افراد ديگر
يكي ديگر از اصول بهداشت رواني اين است كه شخص با واقعيت زندگي روبرو شود. خود و شخصيت خود را همانطور كه هست بشناسد و قبول كند. كشمكش با واقعيت اغلب سبب بروز اختلال رواني مي گردد. شخص سالم در عين حاليكه از خصوصيات مثبت و برجسته خود استفاده مي كند به محدوديت ها و نواقص خود نيز آشنايي دارد. پي بردن به شخصيت و قابليتها و توانايي ها يا خود پنداره از مهمترين مسائل بهداشت رواني است تصور متعادل و مثبت از خود داشتن نشانه سلامت رواني و تصور منفي و نا متعادل از خود به معناي روان ناسلام قلمداد مي شود. صميميت، محبت، استوار بودن خانواده و روابط صحيح بين اعضاي؛ آن باعث ثبات و پايدار خودپنداري شده و بالعكس از هم گسسته شدن خانواده و يا روابط نامطلوب اعضاي آن باعث عدم ثبات خودپنداري و از دست دادن اعتماد به نفس شده و شخص در مقابله با مشكلات دچار نگراني اضطراب و رفتارهاي نامناسب مي شود.
3- دانستن اين حقيقت كه رفتار انسان معلول عواملي است
در هر عملي بايد اصل علت و معلول حكمفرما باشد زيرا كه از نظر علم هيچ پديده اي خود به خود بوجود نمي آيد. در مورد رفتار بشر نيز مانند علوم فيزيك شيمي و بيولوژي براي هر پديده دليلي موجود است كه روانشناسان نيز به دنبال كشف علل ايجاد اين رفتارها هستند. البته در افراد سالم ضرورتي براي دانستن دلايل رفتار خود وجود ندارد ولي در صورتي كه همين افراد به اختلالات رواني مبتلا شوند لازم مي آيد تا از خود سؤال كنند كه چرا گرفتار اين حالات شده اند زيرا اولين قدم براي از بين بردن اضطراب و تشويق يافتن دليل آن است.
4- آشنايي به اينكه رفتار هر فرد تابع تماميت وجود اوست
روان و تن پيوستگي دائمي و هميشگي دارند و ناراحتيها و اعمال هر كدام در ديگري اثر قطعي دارد. كسي كه از نظر رواني ناراحت است دچار زخم معده، آسم، ناراحتي هاي قلبي و ديابت مي شود. پس هر گونه رفتار و ناراحتي تابع تماميت فرد از نظر رواني و جسماني است، پس به علت رابطه نزديك و مستقيم در بين جسم و روان بايد اذعان كرد
همانطور كه اختلالات رواني باعث اختلالات جسماني مي شوند، اختلالات جسماني نيز ممكن است باعث اختلال رواني بشود. به طور كلي رفتار هر فرد ممكن است علل جسمي ، رواني ، اجتماعي و… داشته باشد.
5- شناسايي احتياجات و محركهاي كه سبب ايجاد رفتار و اعمال انسان مي گردد
بهداشت رواني مستلزم دانستن و ارزش دادن به احتياجات اوليه افراد بشر است. بعضي از اين احتياجات جسماني است، مانند: احتياج به غذا، آب، استراحت و گروهي از آنها رواني مي باشد مانند احتياج به پيشرفت، امنيت و … بشر دائماً تحت تأثير اين نيازهاست و به نسبت محروميت و يا ارضاء آنها رفتار مي كند. انسان از بدو تولد به علت اين احتياجات دائماً در كشمكش است و سكون مطلق موقع مرگ به وجود مي آيد. دانستن احتياجات نيروهاي داخلي نحوه ارضاء و رفع آنها از راههاي منطقي، مطلوب و استفاده از واكنشهاي رواني ناخودآگاه در هنگام مواجه شدن با مشكلات و ناكاميها باعث تعادل بيشتر رواني شده و شخص با اطمينان خاطر به زندگي بدون تشويش خود ادامه مي دهد. (سعيد شاملو، 1369)
2-1-7 هدف ايجاد سلامت روان
براي ايجاد سلامت روان عوامل زيادي را بايد كنترل كرد. سلامت روان را مي توان به وسيله پيشگيري از ابتلاء به بيماري هاي رواني، عوامل مؤثر در بروز بيماريهاي رواني، تشخيص زودرس بيماريهاي رواني، پيشگيري از عوارض ناشي از برگشت بيماري هاي رواني و ايجاد محيط سالم براي برقراري روابط صحيح انساني به وجود آورد.
پس سلامت روان علمي است براي بهزيستي رفاه اجتماعي و سازش منطقي با پيشامدهاي زندگي، در سلامت روان آنچه بيش از هر چيز مورد نظر است احترام به شخصيت و حيثيت انسان است. روي اين اصل سلامت روان را دانش يا هنري مي دانند كه به افراد كمك مي كند كه با ايجاد روشهاي درست رواني و عاطفي بتوانند به محيط خود سازگاري حاصل نموده و براي حل مشكلات از راههاي مطلوب اقدام نمايند. (احمدوند 1382)
اگر بخواهيم سطح سلامت اجتماعي جامعه را به حد مطلوبي برسانيم نياز به يك سري تدابير و فعاليتهايي داريم كه از پيدايش و افزايش بيماريهاي عصبي رواني در جامعه جلوگيري كند، اين چنين فعاليتهايي تحت عنوان پيشگيري شناخته مي شوند.(ميلاني فر، 1370)
فعاليتهايي كه تحت عنوان پيشگيري شناخته مي شوند به سه بخش تقسيم مي شوند:
1- پيشگيري اوليه2- پيشگيري ثانوي3- پيشگيري ثالث
پيشگيري اوليه
منظور از پيشگيري اوليه عبارتست از جلوگيري از پيدايش بيماري و به عبارت ديگر علاج واقعه قبل از وقوع است. اين پيشگيري اشاره دارد به كاربرد روشها و ابزاري كه جلوگيري از ظهور بيماري موثر هستند و رفتارهاي مثبت را تقويت مي كنند. هدف مداخله در پيشگيري اوليه جلوگيري از شيوع بيماري و يا اختلال است به نحوي كه احتمال وقوع آن را در مقطع زماني خاص كاهش مي دهد. اين هدف زمان تحقق مي يابد كه عوامل سبب زا را از بين ببريم، از انتقال و شيوع بيماري جلوگيري كنيم، عوامل خطر زا را كاهش دهيم، مقاومت را بالا ببريم و سلامتي را از طريق ايجاد شرايط محيطي مناسب افزايش دهيم . (احمدوند، 1382)
پيشگيري ثانوي(درمان)
اين پيشگيري عبارتست از مداخله زود هنگام و درمان سريع نشانگان يك بيماري يا اختلال با اين هدف كه از شيوع و گسترش آن توسط كوتاه كردن مدت آن كاسته شود.
هدف در اين پيشگيري شامل: 1- كاستن از علايم اختلال (كم كردن رنج) 2- محدود كردن ادامه اختلال و رساندن آن به كمترين ميزان شيوع است.
پيشگيري ثانوي متضمن رعايت موارد ذيل است
بيماري يابي به منظور تشخيص شناخت فوري و بيشترين علائم عادي و يا رفتارهاي نامتعادل
درمان فوري زودرس و كامل جهت رفع علائم بيماري، پيشگيري از بروز علائم شديد و برگردانيدن هر چه زودتر بيماران رواني به جامعه.
درمان پيشگيرنده و نگهدارنده به منظور پيشگيري از بازگشت عوارض بيماري تا حصول بهبودي كامل، پيشگيري ثانوي مترادف با تشخيص و درمان مي باشد. (احمدوند، 1382)
پيگيري ثالث
اين پيشگيري عبارتست از كاستن از گسترش عوارض جنبي كه در حاشيه يك بيماري و يا اختلال اصلي وجود دارد. اين بخش اشاره دارد به فعاليت هاي توانبخشي كه، افرادي را كه مبتلا به بيماريهاي مزمن طولاني مدت هستند قادر مي سازد كه با حداكثر توانايهاي جسماني و رواني و اجتماعي خود فعاليت كنند. در اين راستا آموزش مهارتهاي شغلي و اجتماعي بسيار مفيد واقع مي شود.(احمدوند، 1382 ص12)
2-1-8 مكانيز رواني و نقش آن در سلامت روان
يكي از شاهكارهاي روانشناسي كه فرويد بنيانگذار روانكاري در نظريه روانكاوي خود براي شناخت هر چه بيشتر رفتار انسان و در نتيجه شخصيت او بيان مي كند مكانيسم هاي دفاعي رواني است. امروزه اكثر روانشناسان و روانپزشكان و ديگر متخصصان بر اهميت مكانيسم ها دفاعي در ايجاد سلامت رواني معترفند. به خصوص در قرن حاضر كه با روند سريع صنعتي شدن در جهان و ايجاد تغيير و تحول هاي سريع در زندگي بشري و حتي ايجاد تغيير در آداب و رسوم اجتماعي، عرف و قوانين اجتماعي، بشر براي دوري از كشمكش ها و حل تعارضات و سازگاري با تغيير و تحولات و حفظ سلامت روان دست به انجام رفتارهايي مي زند كه بعضي از آنها در قالب مكانيسم هاي دفاعي جاي مي گيرند. (ميلاني فر، 1370) همانطور كه گفته شد مكانيسم هاي دفاعي براي ناچيز جلوه دادن شكستها و حمايت در مقابل نگراني ها و احساس ارزش و كفايت و در نهايت در ايجاد سلامت رواني موثر است و به اين جهت آنها را واكنشهاي سازشي عادي مي ناميم .(احمدوند 1382)
روانشناسان و كارشناسان مختلف براي مكانيسم هاي دفاعي انواع مختلفي ذكر كرده و تقسيم بندي هاي متعددي از آنها به عمل آورده اند كه هيچكدام رضايت بخش نيست، به خصوص اينكه شخص ممكن است از مكانيسم ها دفاعي مختلفي در يك آن استفاده نمايد. (احمدوند 1382)
لذا ما در اينجا فقط به ذكر بعضي از مهمترين مكانيسم هاي دفاعي مي پردازيم.
مكانيسم سركوبي
به نظر فرويد سركوبي اساس و پايه مكانيسم دفاعي خود است. شخص در مكانيسم سركوبي به طور ناخودآگاه كوشش مي كند تا از تظاهر تمايلات ناخودآگاه جنسي و پرخاشگري به گونه اي جلوگيري نمايد. كه هيچ گاه نتواند به ضمير آگاه او راه يابد. در مكانيسم سركوبي فرد نه تنها از تعارضات اضطراب انگيز دروني بي خبر مي ماند بلكه حتي وقايع هيجان انگيز گذشته را نيز به ياد نمي آورد. البته تمايلات سركوب شده از بين نمي روند بلكه در ناخودآگاه بصورت فعال و در انتظار رسوخ به ضمير آگاه باقي مي مانند. (احمدوند، 1382).
مكانيسم برون فكني
به آنوع روشهاي دفاعي كه فرد بوسيله آن بطور ناخودآگاه تمايلات عقايد و رفتارها و برداشت هاي غير قابل قبول خو را به محيط بيرون از خود نسبت مي دهد برون فكني گويند. (شاملو، 1377)
مكانيسم جايه جايي
در جابه جايي موضوع تمايلات غريزي از يك موضوع پرخطر به موضوع كم خطرتري منتقل مي شود. البته مي توان گفت كه جا به جايي به منظور كاهش فشار دروني كه در نتيجه ناكامي و عدم ارضاء تمايلات پيدا شده به كار مي رود. بطور مثال: كودكي كه از طرف برادر بزرگترش آزاري مي بيند ممكن است به خواهر كوچكترش آزار برساند. (شاملو، 1377)
مكانيسم بازگشت
بازگشت مانند روشهاي دفاعي ديگر براي حفاظت فرد در مقابل اضطراب است. فرد براي مقابله با اضطراب دست به رفتارهايي مي زند كه به سنين پايين تر تكامل رواني جنسي مربوط مي شود. اين رفتارها غالبا كودكانه و نامناسب با شرايط اس. در افراد بزرگ سال عصبانيتهاي كودكانه؟ ، فرياد زدن، گريه كردن، قهر كردن و شكستن اشياء به هنگام خشم را مي توان از اين گونه رفتارهاي بازگشتي دانست. (شاملو، 1277)
مكانيسم واكنش سازي
واكنش سازي عبارت است از ارضاء و تظاهر يك تمايل از طريق معكوس جلوه دادن آن در اين روش دفاعي اول تمايل ناپسند سركوب مي شود و بعد تمايل كاملاً ضد آن ظاهر مي گردد. براي مثال فردي كه با ديگران شديداً پرخاشگر است و يا از ديگران به شدت تنفر دارد. ممكن است از طريق مكانيسم دفاعي واكنش سازي اين احساس خود را سركوب كند و بصورت فردي خير مهربان و با ادب و انسان دوست در آيد.(شاملو، 1377)
مكانيسم تصعيد
فرويد آن دفاع خود را كه باعث مي شود يك تمايلات ناپسند بشكل اجتماع پسندانه تظاهر كند تصعيد مي نامد براي مثال يك فرد ممكن است تمايل به پرخاشگري و آسيب رساندن به ديگران را از طريق شركت در فعاليت هاي ورزشي مانند: بوكس، جراحي يا پيشه قصابي ارضا نمايد. (شاملو(1377)
مكانيسم عذر تراشي(دليل تراشي)
در مكانيسم عذرتراشي يا منطق تراشي شخص با استفاده از منطق نمايي رفتار خود از واقعيت دور مي شود. او از اين طريق بخود مي قبولاند كه رفتار منطقي دارد. براي مثال: دانش آموز در امتحان شركت نمي كند و مي گويد: چه فايده اي دارد من كه شانس موفقيت ندارم؛ و يا ضرب المثل دست گربه به گوشت نمي رسد مي گويد بو مي دهد، نمونه هايي از عذر تراشي هستند. (شاملو، 1377)
مكانيسم همانند سازي
اين مكانيسم هم بعنوان يكي از فرآيندهاي رشد شخصيت و هم بعنوان يك نوع مكانيسم دفاعي مورد استفاده قرار مي گيرد. در همانند سازي فرد براي رشد شخصيت خصوصيات مطلوب شخصي ديگر را با استفاده از مكانيسم درون فكني جزء شخصيت خويش مي كند. براي مثال: دختري كه خود را از همكلاسيش كمتر مورد توجه مي بيند سعي مي كند همان خصوصياتي را بروز دهد كه همكلاسيش دارد به اين اميد كه محبوب واقع شود. (اكبري 1383)
مكانيسم جبران
اين مكانيسم كوششي است براي سرپوش گذاشتن برنقاط ضعف و عدم كفايت خويشتن كه مبني براحساس حقارت و بي كفايتي است. نمونه هاي بارز اين مكانيسم عمل دختر زشتي است كه سعي مي كند با صفات پسنديده به رخ كشيدن مكرر آنها در رفتارش نقص ظاهري خود را از نظرها پنهان دارد. (اكبري ، 1383)
مكانيسم انكار
اين مكانيسم عبارت است از رد و عدم پذيرش ناآگاهانه جنبه هايي از واقعيت كه نمي توانند آگاهانه مورد قبول واقع شوند. در اين مكانيسم شخص از پذيرش رويدادهاي معين(مانند: مرگ فرد مورد علاقه) يا مواجه شدن با موقعيتي غير قابل تحمل امتناع مي ورزد. انكار واقعيت در موارد افراطي ممكن است پيش درآمد ظهور رفتار سايكوتيك باشد معمولي ترين شكل انكار كه اكثر ما در اغلب موارد به آن متوسل مي شويم خيالبافي و بازي است. (اكبري، 1383)
2-1-9 جمع بندي
مسئله سلامت روان يكي از مسائلي است كه زمان پيدايش بشريت وجود داشته و همواره ذهن بشر را به خود مشغول داشته است اين مسئله با ظهور جوامع بشري بيشتر مورد توجه قرار گرفته است. با نگاهي به گذشته خواهيم ديد كه دانشمندان و صاحب نظران بسياري در زمينه سلامت روان فعاليت هايي داشته اند و در اين زمينه ديدگاهها و نظرات مختلفي در ارتباط با اين مسائل مربوط به سلامت روان ارائه داده اند، و اين روند همچنان از زمان بقراط و ارسطو تا به امروز ادامه پيدا كرده است به نوحي كه امروزه در نتيجه سعي و تلاش پيشينيان تلاش هاي ارزنده اي چه در عرصه نظري و در چه در عرصه عملي از سوي صاحبنظران و دانشمندان، به خصوص دانشمندان روانشناس و روانپزشك صورت گرفته است. موضوع سلامت روان در دوران معاصر به قدري اهميت پيدا كرده است كه پزشكان، روانپزشكان، روانكاوان و حتي مكاتبي همچون: زيست گرايي، رفتار گرايي، انسان گرايي و … باارائه تعريف هايي مختلف از سلامت روان به بيان ديدگاهها و نظرات خود در زمينه سلامت روان پرداخته اند. همه ي اين تلاش ها و كوشش هايي كه در طول چندين بهبود وضعيت رواني و پيشرفت و تعالي بشريت بوده است. سعي محقق نيز از ارائه تمام مطالب تحت عنوان«پيشينه نظري تحقيق» اين بوده است كه تنها بتواند گوشه اي از تلاش ها و زحمات بي دريغ پيشينيان را كه در زمينه بهبود وضعيت سلامت روان در سطح جوامع بشري متقبل شده اند را بيان كنند تا خواننده گان عزيز با مطالعه اين قسمت بيشتر با مسائل نظري سلامت روان آشنا گردند و شاهد اهميت روز افزون اين مسئله در نزد مكاتب مختلف باشند.
2-2 پيشينه عملي تحقيق
2-2-1 همه گير شناسي در ايران
اگر به مطالعات انجام شده در زمينه همه گير شناسي در ايران مروري داشته باشيم خواهيم ديد كه اين مطالعات انجام شده بسيار محدود و اندك است. اولين بررسي كه در ايران انجام شد در سه روستاي قاسم آباد، زنگي آياد و كناره از توابع شهرستان شيراز در استان فارس توسط باش و همكاران (1342) بوده است كه از جمعيت كلي 3984 نفر 505 نفر به عنوان نمونه تصادفي انتخاب شده است. از افراد نمونه مورد بررسي ادر اين پژوهش 8 نفر به علت نابينا بودن از كل نمونه حذف شده و پژوهش بر روي 497 نفر افراد 5 سال به بالا انجام شد كه 261 نفر مرد 236 نفر زن بودند. نتايج به اين صورت بود كه 59 نفر 9/11% از جمعيت مورد بررسي دچار نوع بيماري بودند ميزان اختلال در زنان 5/16 درصد و در مردان 7/7 درصد گزارش شد.
باش در سال (1343) 482 نفر از اهالي 5 روستاي خوزستان را در دو گروه 5 سال و بالاتر مورد بررسي قرار داد و به اين نتيجه رسيد كه 72 نفر بيمار رواني بوده و ميزان آن در جمعيت نمونه 2/14 درصد برآورده شده است. توسط همين محقق در سال 1347 پژوهشي بر روي نمونه جمعيت شهري 15 سال و بالاتر شيراز صورت گرفته است. كه در اين بررسي 622 نفر مورد بررسي قرار گرفتند كه نتايج نشان داد 116 نفر با ميزان شيوع 64/18 نفر در جمعيت نمونه به عنوان بيمار شناخته شدند و براساس داده هاي اين پژوهش ميزان اختلال در زنان 4/22 درصد و در مردان 9/14 درصد بوده است. در سال 1350 داويديان و همكاران در بررسي همه گير شناسي خود 488 نفر جمعيت 15 سال و بالاتر را در منطقه رودسر در استان مازندران مورد مطالعه قرار دادند.
داده ها در اين بررسي نشان داد كه 2/43 درصد علائمي از اختلال هاي رواني داشته 17 درصد آنها نياز جدي به درمان سرپايي يا بستري داشته اند و همچنين نشان داد كه شايعترين اختلال افسردگي بوده و نسبت آن در زنان خيلي بيشتر از مردان بوده است. در بررسي يك ساله طح ادغام بهداشت رواني در مراقبتهاي بهداشتي اوليه در جمعيت 28903 نفري ميزان شيوع اختلال هاي رواني شديد، عقب ماندگي ذهني، صرع كه توسط بهورزان آموزش ديده به دست آمده است 58/8 در هزار گزارش گرديده است. در صورتي كه نتيجه بررسي تيم تحقيق بر روي افراد 15 ساله در سه روستاي چميزين، چلوان و ايرانچه با جمعيت 2082 نفر ميزان شيوع اين اختلالات 45/13 در هزار گزارش شده است. در سال 1373، باقري 400 نفر از افراد 15 سال و بالاتر از روستاهاي ميبد يزد را مورد بررسي قرار داده است كه نتايج اين بررسي 5/12 درصد اختلال را در جمعيت نمونه نشان داده است كه شايعترين اختلال در اين بررسي اختلال خلقي با 75/5 درصد و پس از آن اختلالهاي اضطرابي با 5/5 درصد مشخص شده است. نسبت بيماران در همه موارد در زنان بيش از مردان گزارش شده است. اين ميزان در طبقه سني 44-25 سال افراد بي سواد، متاهلين، مردان بيكار و خانواده هاي پرجمعيت بيش از ساير گروهها بوده است. بر اساس نتايج اين بررسي از ميان اختلالهاي خلقي، افسرده خوبي 25/5 درصد و از ميان اختلالهاي اضطرابي، اختلال اضطراب منتشر 75/4 درصد شايعترين بوده اند. سايرا ختلالهاي مشخص شده در اين پژوهش اختلالهاي شبه جسمي و عضوي مغز هر كدام 5/0 درصد و اسكيزوفرنيا 25/0 درصد بوده است.
در تحقيقي ديگر در سال 1372 كه توسط جواد بهادرخان در جمعيت روستايي گناباد انجام شده در اين تحقيق جامعه آماري جمعيت 26000 نفري روستايي بود كه 465 نفر به صورت خوشه اي با استفاده از پرونده خانوادر آنان در خانه هاي بهداشت به عنوان نمونه انتخاب گرديدند. نتايج بدست آمده نشان داد كه ميزان شيوع اختلالهاي رواني در جامعه مذكور 6/16 درصد مي باشد. و بيشترين نوع اختلالها به ترتيب اختلالهاي خلقي با 53/10 درصد مي باشد و سپس اختلالهاي اضطرابي با 87/3 درصد بوده است. اختلالهاي خلقي عضوي با 08/1 درصد اسكيزوفرنيا با 65/0 درصد اختلال هاي تبديلي با 43/0 درصد ساير اختلال هاي مشاهده شده در اين بررسي بودند. همچنين نتايج نشان داد كه شيوع بيماري در زنان 5/1 برابر مردان بود. اما بين سواد و سن تأهل و شغل از نظر آماري با ميزن شيوع بيماري رابطه معني داري بدست نيامد. (فخريان، فولادي، 1375)
2-2-2 بررسي همه گير شناسي در جهان
براسا آمار سازمان جهاني بهداشت 450 ميليون نفر در سراسر جهان دچار مشكلات رواني نورولوژيك يا رفتاري هستند از هر 4 نفر كه جهت دريافت خدمات بهداشتي و سلامتي مراجعه مي كنند يك نفر حداقل يك مشكل نورولوژيك يا رفتاري دارد. اما اكثر اين اختلالات تشخيص داده نمي شوند. اين درحالي است كه در صورت درمان مناسب اكثر اين بيماران بهبود مي يابند و بطوري كه قادر به زندگي معمولي در جامعه مي شوند. در ايالات متحده امريكا 4 ميليون نفر از بالغين 18-64 ساله 22 درصد جمعيت يك اختلال رواني داشته اند.
در استراليا از هر 5 نفر يك نفر دچار اختلال رواني است كه بدبختانه تنها نيمي از اين افراد درمان مي شوند و 6 درصد آنها خودكشي مي كنند. براساس آمار سازمان جهاني بهداشت، آمار جهاني خودكشي در سال بود 000/873 نفر رسيده است. بار مالي ناشي از كارافتادگي در بيماري رواني تا حدي است كه اين اختلالات رواني باعث ناتواني نيروي كار مي شود خطر خودكشي را بالا مي برد بلكه از طرف ديگر اختلالات رواني بر ميزان بيماريهاي جسماني مزمن مثل سرطان بيماريهاي قلبي و عروقي ديابت و ايدز تأثير مي گذارند و از آنها تأثير مي پذيرند و عدم توجه به اختلالات رواني پيش آگهي اين بيماريها را هم ضعيف مي كند.
مطالعه مانهاتان
در سال 1954 گروهي تحت سرپرستي توماس رني و لئواسرول يك مطالعه زمينه يابي را بر روي 1660 بزرگسال در يك منطقه بخصوص شهرنيويورك انجام دادند. هدف مطالعه تعيين اثرات عوامل مردم شناختي، اجتماعي و فردي بر روي سلامت بيماران رواني بود.
اختلالات رواني بصورت زير طبقه بندي شد: وجود ندارد، خفيف، متوسط، بارز. نتيجه حاكي از آن بود كه 81/0 افراد 20 تا 59 ساله واجد علائمي بودند كه سبب ناتواني خفيف تا متوسط مي شد. 4/23 درصد افراد اين گروه سني دچار اختلالات شديد بودند.
وضعيت اجتماعي و اقتصادي مهمترين متغير مؤثر بر بيماري رواني بود. و افراد معلق به گروههاي اقتصادي، اجتماعي پايين 6 بار بيشتر از گروههاي سطوح بالا دچار علائم شدند (كاپلان، 1988)
مطالعهه نيوهاون
براساس اين مطالعه كه در سال 1950 بوسيله دوبلمونت هالينگشيد و فردريك كارل ردليچ انجام شد، نوروز در بين گروههاي اجتماعي اقتصادي بالاتر شيوع بيشتري داشت و سايكوز در يبن گروههاي اجتماعي اقتصادي پايين شيوع بيشتري داشت. براساس اين مطالعه 1/15 درصد جمعيت افراد بالاي 26 سال شواهدي از اختلال رواني نشان مي دادند و در 7/2 درصد ديگر افراد احتمال اختلال رواني وجود داشت.
مطالعه استرينگ
براساس اين مطالعه كه در سال 1952 بوسيله الكساندر اچ ليتون در استان استرينگ اسكاتلند انجام شد 56 درصد افراد مصاحبه شده نوعي اختلال رواني را تجربه كرده بودند . 24 درصد اختلال قابل توجهي داشتند و 20 درصد نيازمند مراقبت روانپزشكي بودند و اختلال رواني با بالا رفتن سن و افزايش فقر زياد مي شد. در يك مطالعه در سال 1977 دارل رگير و همكارانش در بخش پيومتري و همه گير شناسي مؤسسه ملي بهداشت رواني (NIMH) تلاش كردند درصد جمعيت مبتلا به اختلال رواي را شناسايي كنند. برآوردها حاكي از آن بود كه 15 درصد جمعيت ايالات متحده طي يك سال. دچار اختلال رواني شده بودند و فقط يك پنجم اين افراد تحت درمان متخصصين بهداشت رواني قرار گرفته بودند. سه پنجم اين افراد را روانپزشكان مسئول مراقبتهاي اوليه درمان كرده بودند(كاپلان، 1988)
زمينه يابي همه گير شناختي در ايالات متحده آمريكا در سال 1980 نشان داده كه 32 درصد از بالغين آمريكايي تجربه يك بيماري رواني بر طبق معيارهاي (DSM III) را داشته اند و 20 درصد زمان انجام اين تحقيق دچار يك بيماري رواني بودند. در يك مصاحبه كه در سال 1984 در پورتوريكو انجام شده و از مصاحبه ساختار يافته تشخيصي (DIS) استفاده مي كرد نتايجي مشابه مطالعه قبلي بدست آمد. در اين مطالعه شيوع بيماريهاي رواني جز اختلال جنسي اجتماعي، در طول حيات 28 درصد و شيوع 6 ماهه 16 درصد بود.
در يك مطالعه در ادمونتون كانادا كه از مصاحبه ساختار يافته تشخيصي و پرسشنامه سلامت عمومي در يك گروه 3258 نفري از افراد باغل كه به صورت تصادفي انتخاب شده بودند استفاده شد نتايج ذيل بدست آمد.
شيوع در طول حيات در مورد يك يا تعداد بيشتر بيماري رواني جز اعتياد دارويي 8/33 درصد بدست آمد. شيوع 6 ماهه براي تمام بيماريهاي رواني 1/17 درصد بود.
در مطالعه اي كه در سال 1974 در جنوب سوئد بوسيله اسن و مولر و همكاران انجام شد خطر بروز بيماريهاي رواني در طول حيات 43 درصد براي مردان و 73 درصد براي زنان تخمين زده شد. در مطالعه اي كه در انگليس در سالهاي 169 تا 1971 و 1985 تا 1987 بر روي 1000 نفر در سنين 64-15 سال انجام شد ميزان بروز اختلال رواني 17 در هزار در زنان و 14 در هزار در مردان بود.
براسا مطالعه اي كه در فنلاند در سالهاي 1980 تا 1987 بر روي يك نمونه 8000 نفري افراد بالاي 30 سال انجام شد شيوع اختلال رواني 4/17 درصد زنان بيشتر از مردان بود. بيشترين سن شيوع اختلالات در زنان در سن 64-50 سال و در مردان 65-60 سال بود. در مطالعه كه در هلند در سال 1996 بر روي كي گروه 7076 نفري در سن 64-18 سال انجام شد تشخي گرديد كه 2/41 درصد جمعيت زير 65 سال حداقل يك اختلال رواني منطبق با معيارهاي (DSM III-R) در طول حيات خويش داشتند. 3/23 درصد حداقل يك اختلال را در طول سال گذشته تجربه كرده بودند. (مقربي، طباطبايي 1383) براسا مطالعه اي كه در سال 1974 گلدبرگ و همكاران در منچستر با استفاده از GHQ انجام دادند. شيوع بيماري رواني را در زنان 25 درصد و در مردان 7/15 درصد و شيوع كلي بيماري را درجمعيت عمومي 6/21 درصد نشان دادند. در بررسي هايي كه توسط همين پژوهشگران در كلمبيا 1974 سودان 1975 هند 1976 انجام شد. شيوع كلي بيماري رواني را به ترتيب 8/10 درصد 6/10 درصد 3/16 درصد و 7/17 درصد گزار كردند.
در استراليا در سال 1977 فينلي جونز و بورويل با استفاده از GHQ بيماري رواني را در زنان 8/18 درصد در مردان 5/13 درصد و شيوع كلي را 3/16 درصد گزارش نمودند.
در مطالعه و اركوئر و همكاران در اسپانيا(سال 1984) با استفاده از GHQ و PSE در مصاحبه روانپزشكي، شيوع كلي بيماران رواني را 7/14 درصد اعلام كردند و شيوع در زنان 6/20 درصد و در مردان 1/8 درصد گزارش شد.
در مطالعه اي در استراليا اندرسون و همكاران در سال 1979 با استفاده از GHQ شيوع كلي بيماري و شيوع در زنان و مردان را به ترتيب 8/19 درصد و 5/20 درصد و 19 درصد گزارش نمودند.
در پژوهشي بر روي 1577 نفر از دو منطقه آتن كه به طور تصادفي انتخاب شده بودند توسط مديانسون و همكاران در سال 1983 انجام شد گزارش شد كه 29 درصد زنان مورد مطالعه و 1/18 درصد مردان دچار نوعي اختلال رواني بودند و افسردگي و اضطراب شايعترين بيماري در دو جنس بود. در مطالعه اي كه در ناحيه بالتيمور توسط و نكروف و همكاران 1987 انجام شد و از شيوه دو مرحله اي كه شامل پرسشنامه سلامت كلي GHQ جهت غربالگري افراد مورد مطالعه و فرم مصاحبه تشخيصي براساس ملاك هاي طبقه بندي DSMIII جهت تشخيص نهايي استفاده نمودند. نتايج ميزان شيوع اختلالهاي رواني را 25 درصد نشان داد كه از اين ميزان افسردگي اساسي 5 درصد افسرده خويي 7/3 و 5/8 درصد نيز دچار انواع اختلالات اضطرابي و ساير افسردگي ها بودند .(فخريان، فولادي 1375) آنچه ذكر شد بخوبي اهميت مطالعات همه گير شناسي اختلالات رواني را معلوم مي كند زيرا با كمك اين مطالعات علاوه بر ميزان شيوع مي توان همراهي اختلالات ذهني با يكديگر عوامل خطرزا و ناتوانيها حاصل از اين اختلالات را شناسايي كرده و زمينه يابي صحيح براي تصميم گيري را در امر بهداشت رواني فراهم مي كند.
جدول 2-1 مقايسه بررسي هاي انجام شده در مورد شيوع بيماريهاي رواني در مناطق مختلف
جهان و ايران
نام محققسال بررسيمحل بررسيشيوع به درصد جمعيت نمونهشيوع بيماري در زنانشيوع بيماري در مردانملاحظاتهالينگشيد1950نيوهاون1/15--جمعيت بالاي 26سالليتون1952استرلينگ567/162/8-اسرول1953نيوبورك4/23---ليتون1963نيجريه-2022جمعيت عمومي-71-1969انگليس-17درهزار14 درهزارجمعيت 64-15 سالليتون1970كانادا7/121/181/10-ليتون1971فنلاند8/295/342/25از افراد بالاي 30سالاسن و مولر1974سوئد-7343-اسن و مولر1975سودان9/129/173/12جمعيت عمومياندرسون و همكاران1974استراليا8/195/2019-گلدبرگ و همكاران1974منچستر6/21257/15-گلدبرگ و همكاران1974كلمبيا8/10---گلدبرگ و همكاران1975سودان6/10---گلدبرگ و همكاران1975فيليپين3/16---گلدبرگ و همكاران1976هند3/17---كارنو يوسكي1976آرژانتين715/8/1912-فينلي و همكاران1977استراليا3/167/185/13-رگير و همكاران1977-15---اندرسون1979استراليا8/195/2019--1980ايالات متحده32---موسسه ملي بهداشت1981نيوهاومن9/161/177/16-موسسه ملي بهداشت1982باتيمور5/226/231/21-موسسه ملي بهداشت1983لوئشين2/144/158/14-مديانسون1983آتن6/23291/18-واركوثر و همكاران1984اسپانيا7/146/201/8--1984پورتوريكو28---ونكروف و همكاران1988بالتيمور25---پارت و همكاران1988-26---هولي فيلد1990-26--جمعيت 18 سال و بالاتركارتا و همكارن1991ايتاليا3/15---آن جست1992زوريخ6/11185--1996هلند2/41% جمعيت زير 65 سال--افراد 64-18 سالباش و همكاران1342شيراز9/115/167/7جمعيت روستاييباش و همكارن1343خوزستان2/14--جمعيت روستاييباش و همكاران1347شيراز64/184/229/14جمعيت شهري بالاي 15 سالداويديان و همكاران1350مازندران17--جميت شهري بالاي 15 سالباقري1373يزد5/12--جمعيت شهري بالاي 15 سالبهادر خان1372گناباد6/16شيوع در زنان 5/1برابر مردان---1378مناطق شهري و روستايي كشور219/259/14-
منابع و مآخذ
آناستاري.آ.(1371). اصول روان سنجي و روان آزمايي براهني، محمد تقي. چاپ سوم، انتشارات دانشگاه تهران
احمدوند، محمد علي (1382) بهداشت رواني. تهران، انتشارات دانشگاه پيام نور
توزنده جاني حسن و اكبري بهمن و همكاران (1383) درآمدي بر روانشناسي عمومي، چاپ سوم، انتشارات شهر فيروزه
پوافكاري. نصرت الله (1383) فرهنگ جوامع روانشناسي روانپزشكي انگليسي به فارسي، تهران. فرهنگ معاصر
حسيني سيد ابولقاسم (1373) بررسي مقدماتي اصول روانشناسي اسلامي چاپ دوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي
دلاور، علي (1383) مباني نظري و علمي پژوهش در علوم انساني و اجتماعي ويرايش دوم چاپ سوم، تهران، انتشارات رشد
دلاور، علي (1383) روش تحقيق در روانشناسي و علوم تربيتي چاپ چهارم، تهران ، مؤسسه نشر ويرايش
شاملو، سعيد (1367) مكتب ها و نظريه ها در روانشناسي شخصيت، چاپ ششم، تهران، انتشارات رشد.
شاملو، سعيد (1369) بهداشت رواني، تهران انتشارات رشد.
فخريان، بهجت- فولادي، سكينه. بررسي همه گير شناسي اختلالات رواني در بين دانش آموزان دختر دوره متوسطه شهرستان نيشابور، خردادماه (1375) پايان نامه كارشناسي آموزش ابتدايي مركز آموزش عالي ضمن خدمت فرهنگيان آموزش و پرورش شهرستان نيشابور شماره ثبت 84
كاپلان، هارولد و همكاران (1375) خلاصه روانشناسي و روان پزشكي جلد اول، ترجمه پور افكاري، نصرت الله ، چاپ اول، تهران، انتشارات شهر آب
كاوياني، فردوس و همكاران (1380)، روشهاي مصاحبه و آزمون هاي باليني، چاپ اول، تهران، انتشارات سنا
گنجي، حمزه، (1376) بهداشت رواني، تهران، انتشارات ارسباران
ميلاني فر، بهروز(1370) بهداشت رواني، تهران، انتشارات قومس
مقربي، مهدي ، طباطبايي، حسن ، بررسي عوامل مرتبط با وضعيت رواني براساس پرسشنامه SCL25 در افراد بالاي 15 سال در ساكنين منطقه ي كوي امير مشهد تابستان (1383)، پايان نامه دانشگاه علوم پزشكي مشهد، درجه دكتراي پزشكي، شماره ثبت (5506)
محر ري، محمد رضا(1373) فصل نامه انديشه و رفتار، مجله روان پزشكي و روانشناسي باليني، سال اول، شماره 2 و 3، پاييز و زمستان (1373)
ناصرنيا، شيرين، بررسي عوامل مرتبط با سلامت رواني در زنان 8-6 هفته بعد از زايمان در سال تحصيلي 83-82، پايان نامه دانشگاه علوم پزشكي مشهد، درجه دكتراي پزشكي ، شماره ثبت (5481)