مبانی نظری وپیشینه تحقیق فرار واقسام فرار

مبانی نظری وپیشینه تحقیق فرار واقسام فرار (docx) 5 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 5 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

مبانی نظری وپیشینه تحقیق فرار واقسام فرار فصل دوم ادبيات و پيشينه پژوهشتعريف فرارعوامل موثر بر فراراقسام فرارنظريه هاي مختلف شناخت رفتارفرار از نظر روانكاوينظريه رواني تربيتينظر بيولوژيكيفرار از نظر روانشناختيفرار از نظر جرم شناسيوضعيت فرهنگي خانوادهروابط عاطفي خانوادهچگونگي ارتباط و بهداشت رواني نوجوانانويژگي هاي شخصيتي نوجوانانتاثير مدرسه بر بهداشت رواني دانش آموزكثرت اولادسطح تحصيلات والدينمهاجرتروابط دختر و پسررشد هويت جنسيتحقيقات انجام شدهتعريف فرارفرار به فرانسه Evasion و به انگليسي Runaway گفته مي شود، عبارت است از شانه خالي كردن از زير بار مسئوليت و شرايط نامطلوب و يافتن اوقات فراغت بيشتر، اين فرار گاهي به اين علت است كه شرايط سخت زندگي اجازه اطلاق موجود انساني را به كسي نمي دهد و براساس طبقه بندي DSMIII، فرار جز اختلالات رفتاري شديد محسوب مي شود نه به دليل ماهيت آن، بلكه به دليل فراهم آوردن مسائل و مشكلات فراواني كه براي فرد و اجتماع به دنبال دارد، قابل توجه مي گردد (فرجاد، 1370). لوئلاكول اظهار مي دارد كه: ميل به رهايي از قيد و بند خانواده كه نوجوان در طلب آن است، ممكن است به فرار از قيود سرپرستي و نظارت پدر و مادر منجر گرديد. ژاك پورساك فرار را مكانيسمي در جهت يافتن محل اثبات وجود مي داند كه در خانه چنين فرصتي را نيافته است. (سعيدي به نقل از رضوي، 1365). پاره اي از افراد در مواجهه با موقعيت هاي ناراحت كننده و شكست زا آسانترين راه را كه عقب نشيني يا فرار است انتخاب مي كنند (نوابي نژاد، 1371). فرار بخشي از رفتارهاي ناسازگارانه است كه كودكان ونوجوانان مرتكب مي شوند و فرد به دلايلي از مدرسه يا محيط زندگي طبيعي خود فرار مي‌كند. چنين رفتارهايي مقدمه اقدام به رفتارهاي بزهكارانه بعدي محسوب مي شود. كودكان فراري گروهي از كودكان هستند كه به دليل سوء استفاده بدني و رواني پدر و يا نامادري از خانه فرار مي كنند. و فرار آنان غالباً در پي طلاق، مرگ و ازدواج يكي از والدين است. اين كودكان ارتباط خود را به طور كامل با خانواده خويش قطع مي كنند.(عوامل موثر در فرار):عوامل ذيل ممكن است در اقدام به فرار كودكان و نوجوانان دخيل باشد:وجود شرايط تنبيه و اذيت و آزار والدين يا افرادي كه مسئوليت نگهداري آنها را به عهده دارند د راين وضعيت فرد قادر به عمل شرايط مذكور نبوده در نتيجه تنها راه نجات خود را در فرار جستجو مي‌كند.فرار به خاطر انتقام گرفتن از يك فرد يا خانواده. تحقيقات نشان داده است كه بسياري از كودكان و نوجوانان كه اقدام به فرار مي كنند كساني هستند كه خانواده هاي آنها از هم گسيخته است و به علاوه وجود خواهران يا برادران بزهكار نيز موجب فرار كودكان كوچكتر مي گردد. فرار از مدرسه و خانه ممكن است ناشي از ترس بيش از حد مدرسه باشد و اين موضوع زماني تشديد مي شود كه فضاي مدرسه بيش از حد نامساعد و ناراحت كننده باشد. غيبتها و تاخيرهاي مكرر در مدرسه، مردود شدن و همچنين وجود برنامه هاي تحصيلي نامناسب موجبات فرار دانش آموزان را فراهم مي‌كند.عدم آگاهي از مهارت هاي زندگي مثل مهارت حل مسئله. تعلق داشتن به خانواده كم درآمد و فقير. تعلق داشتن به خانواده هاي پر اولاد و عدم دريافت كمبود توجه به اندازه كافي. وجود تبعيض در محيط زندگي.پايين بودن سطح فرهنگ خانواده.گريز از آداب و فرهنگ عامه مردم.ترس، خجالت و عدم اعتماد بنفس. 13- عقب ماندگيهاي ذهني و مشكلات جسمي.اقسام فرار:فرار اقسام مختلفي دارد. از جمله فرار صرعي، فرار هيستريك، فرار فراموشي و فرار معمولي. در فرار صرعي بيمار ممكن است دست به جنايت يا قتل بزند و بعداً تمام آنها را فراموش كند، اما در فرار عادي فرد كاملاً بر فعاليت هاي خود چه قبل و چه بعد از فرار آگاهي دارد (بيرجندي، 1346).ميل به فرار زير بار فشارهاي خانوادگي و اجتماعي و پناه بردن به محيطي كه نيازها و تمنيات نوجوانان در آن بهتر صورت پذيرد و مورد توجه قرار گيرد، هميشه در فكر وجود دارد در اين دوره تمايل به عضويت در گروه هاي اجتماعي به اوج خودي مي رسد (زاندوشستروم، ترجمه شاپوريان، 1356).براساس گزارش سازمان بهداشت جهاني، سالانه بيش از يك ميليون نوجوان از خانه فرار مي كنند كه 74% آنهادختر و 26% پسر هستند و اين رقم در طول 4 سال گذشته افزايش قابل توجهي دارد، در جامعه ما نيز فرار كودكان و نوجوانان يكي از معضلات اجتماعي مهم است و از آسيب هاي جدي به خانواده و جامعه مي باشد. ترك منزل بدون اطلاع والدين، حتي اگر با هيچ جرم ديگري از قبيل سرقت، روابط پنهاني با جنس مخالف و … همراه نباشد نوعي جرم محسوب مي شود. در همين فرارهاي اوليه است كه فرد به خاطر رفع نيازهاي اوليه خود و با گذراندن وقت به اعمال ناهنجار ديگر از قبيل دزدي و ولگردي رو مي آورد. از همه مهمتر محيط و شرايط كوچه و خيابان است. افراد همانند، يكديگر را پيدا مي كنند و به تشكيل گروه و باندهاي اوليه بزهكاري مبادرت مي ورزند. در صورتي كه اين قبيل افراد به موقع شناسايي نشوند و به زندگي طبيعي باز نگردند منجر به تشكيل باندهاي مخرب و بزهكار مي گردد.هرگاه فرايند رشد و تكامل فرد را از كودكي مورد بررسي قرار دهيم نحوه پيدايش رفتار بهنجار و نابهنجار تا حدودي قابل شناخت است.نظريه هاي مختلف شناخت رفتارنظريه يادگيري: به نظر واتسون (1963) رشد فرايندي پيوسته است و تا پايان عمر ادامه دارد. رفتارهاي نابهنجار مانند ساير رفتارها به كودك مي رسد و يادگيري اساس رفتار است و در اين زمينه تجربيات پاولوف، ثورانديك و مطالعات آلبرت باندورا (1997) در مورد يادگيري پرخاشگري از والدين تاكيدي بر نظريه يادگيري- اجتماعي است.از نظر روان شناسي يادگيري نگرش ها به شيوه هاي مختلفي ايجاد مي شود. نگرش ممكن است بر اساس فرايند شرطي شدن آموخته شود، بسياري از كودكان در فرايند يادگيري شرطي، نسبت به برخي از امور پيش از آن كه معنا و مفهوم آن را درك كنند، نگرش مثبت يا منفي پيدا مي كنند. علاوه بر فرايند شرطي شدن از طريق يادگيري اجتماعي و سرمشق گيري نيز، بسياري از نگرش ها توسط كودكان آموخته مي شود. كودكان از راه مشاهده رفتار ديگران، نگرش هاي آنان را ياد مي گيرند. راسنه هاي گروهي مانند نشريات صدا و سيما نيز در شكل گيري نگرش مثبت و يا منفي در كودكان نقش اساسي دارد. شريفي (1371) درباره شكل گيري نگرش ها در كودكان و نوجوانان مي نويسد: هيچ كودكي متدين و معتقد به اصول اخلاقي، آزاد انديش، متعصب، بزهكار، رياكار و … متولد نمي شود. كودك نگرش ها را در طول زمان و در مراحل رشد و تربيت ياد مي گيرد.فرار از نظر روانكاوي:روانكاوان عقيده دارند فرار نشانه پناه بردن به چيز ديگر است، كودك در حقيقت به دنبال مهر و محبت مي رود. به عبارت ديگر فرار، گريزي از كشمكش ها و عوامل هيجان آور است (ميلاني فر 1374).نظريه رواني تربيتي:اين نظريه به بررسي مشكلات كودكان در محدوده اي كه از آن تخطي دارند مي پردازد. نظريه بيولوژيكي- فيزيولوژيكي:طرفداران اين نظريه معتقدند عقل سالم در بدن سالم است. و اختلالات رفتاري نشانگر عدم توازن در عوامل بيوشيميايي و بيولوژيكي بدن است و عقيده دارند ويژگي هاي رفتاري والدين در كودك مشاهده مي شود.فرار از نظر روانشناختي:فرار ممكن است با آگاهي، تصميم و نقشه قبلي و يا بدون آگاهي و هوشياري كامل انجام گيرد، حالت اخير معمولا بعد از ضربه هاي مغزي و در مبتلايان به اسكنيروفرني، واكنش هيستري و مخصوصاً بيماران صرعي ديده مي شود، فرار از كانون خانوادگي، تعابير گوناگوني دارد، يك تعبير، شكست در همانندي با الگوي رفتار والدين است، تعبير ديگر. ارضا تمايل شديد به استقلال طلبي، زيرا كه است كه نوجوانان مداخله و امر و نهي والدين و وابستگي خود را نسبت به آنان تحمل نمي كنند.عدم ارضاي عاطفي نوجوان در ميان اعضاي خانواده و عدم تحمل تبعيضات عاطفي و عدم تحمل بدبختي و بينوايي خانواده نيز منجر به فرار كودك از كانون خانواده مي گردد، در ميان اعضاي همسالان خود دو مورد تاثير آنان قرار گرفتن و احساس نيرومندي و امنيت نمودن، رضايت خاطر كودك فراري را فراهم مي سازد، كودكان در باند، دلير و گستاخ مي شوند و در برابر اجتماع صف بندي مي كنند. رقابت و هم چشمي در آنان نيرو مي گيرد. احساس تعلق به باند، احساس محروميت و احساس اضطراب و قيود اخلاقي و عنايت به مسائل، جواني را در آنان از بين مي برد (كي نيا 1374).فرار از نظر جرم شناسي:فرار بيشتر در سنين قبل از بلوغ به صورت فردي، دو نفري و يا دسته جمعي صورت مي گيرد، براي اينكار، چند نفر تحت رهبري فردي كه گروه را اداره مي‌كند با جمع آوري پول و غذا و مقداري اثاثيه، ضمن فرار به فعاليت هايي دست مي زنند كه اغلب ضد اجتماعي و بزهكارانه است، اين حالت بيشتر در افراد تلقين پذير و مبتلا به اختلالات شخصيتي ديده مي شود. به عقيده (اكرسون) بين فرار از مدرسه يا خانه و دزدي و شركت در دزدي هاي دسته جمعي، كشيدن سيگار، قمار كردن و استعمال مواد مخدر در پسران رابطه مستقيمي وجود دارد و اغلب همزمان روي مي دهد. در مورد دختران ماندن در خيابان ها به مدت طولاني، تمايل به جنس مخالف، كشيدن سيگار و استعمال مواد مخدر با فرار از مدرسه ارتباط دارد (ميلاني فر، 1374).وضعيت فرهنگي خانواده:به نظر مي رسد كه ناهنجاري هاي اجتماعي و مسائلي چون ارتكاب جرم و جنايت، بزهكاري نوجوانان و جوانان، كجروي هاي اجتماعي، فرار، خودكشي و اعتياد، همگي ناشي از شرايط نامطلوب اقتصادي و اجتماعي و محيط نامساعد پرورشي مي باشد.افزايش جمعيت و توسعه شهر نشيني و رشد نابجاي شهرك هاي حاشيه اي و توزيع ناعادلانه درآمد، عامل ديگري را براي پيدايش ناهنجاري هاي اجتماعي است.عدم كنترل تولد و تناسل، و افزايش جمعيت در يك منطقه محدود علاوه بر ايجاد مسائل اجتماعي، به مهاجرت عده از اي مردم آن منطقه منجر مي شود و افراد مهاجر وقتي به جامعه جديدي قدم مي گذارند، علاوه بر اينكه خود با مسائل و مشكلاتي مواجه مي شوند، براي آن جامعه نيز مشكلاتي ايجاد مي كنند.با پيشرفت تكنولوژي گرچه انسان با شرايط نوين زندگي انطباق حاصل كرده و پيشرفت هاي علمي و تكنيكي را پذيرفته و به كار مي گمارد، ولي هنوز نتوانسته است ساخت اجتماعي، عقايد سياسي، اقتصادي و نهادهاي آنها را با انگاره‌هاي جديد فرهنگ مادي سازگار نمايد، در حقيقت انسان مي كوشد دنياي تازه و ماشيني را با عقايد و افكار مربوط به دوران درشكه و حتي عصر حجر اداره نمايد. اين دگرگوني و تحول در عقايد و افكار اجتماعي به «پس افتادگي فرهنگي» مي انجامد و باعث پيدايش مسائل و مشكلات اجتماعي متعدد مي گردد (فرجاد 1375). با عدم برنامه ريزي صحيح اجتماعي مشكلات ناشي از پس افتادني فرهنگي روز به روز بيشتر مي شود و در اين ميان نوجوانان و جوانان تعارض بيشتري احساس مي كنند و آسيب بيشتري نيز به طوري كه ممكن است فضاي خانواده ومدرسه را براي خود دلچسب احساس نكنند و خواستار رها شدگي باشند، بطوريكه رفتارهايي مثل اقدام به فرار از خانه ومدرسه از خود نشان بدهند.در هر جامعه فقر را مي توان از روي مشخصات و علامات متعددي چون درآمد كم، تعليم و تربيت ناقص، درصد افراد غير ماهر در نيروي كار، زندگي در خانه هاي نامناسب و در صد بچه هاي متعلق به خانواده هاي از هم گسيخته را مي توان ملاك شناخت فقر دانست (فرجاد، 1375).كودكي كه خود را بعد از تولد و رشد اوليه در وضع اقتصادي و اجتماعي نامطلوبي مي يابد و از نظر عاطفي نيز وضعيت مناسبي ندارد، از آغاز پرورش با محروميت هاي مختلفي روبرو مي گردد. اين محروميت ها ممكن است عامل مساعدي براي گرايش به انحرافات اجتماعي و ناسازگاري هاي رفتاري او در دوران بلوغ باشد. اغلب جواناني كه در دوران بلوغ و جواني مرتكب جرايمي مي شوند وقتي به گذشته آن ها توجه كنيم، مي بينيم كه از شرايط مساعد اقتصادي و اجتماعي برخوردار نبوده اند، در حالي كه به نظر مي رسد كودكاني كه در خانواده هاي مرفه و آگاه پرورش مي يابند در بزرگسالي كمتر در معرض ارتكاب بزه كاري و جرايم قرار دارند.در خانواده هاي فقير به دليل تعداد زياد اولاد و درآمد ناچيز، امكان ارضا نياز هاي فيزيولوژيك و رعايت بهداشت در سطح اوليه بسيار ضعيف است و معمولا والدين خانواده‌هاي ضعيف نسبت به مسائل پرورشي آگاهي ندارند و قادر نيستند رابطه حسنه با كودذكان و نوجوانان خود برقرار كنند و تعاملات مناسبي در خانواده صورت نمي گيرد. قابل ذكر است كه اين كودكان و نوجوانان از ابتداي رشد اجتماعي به علت فقر فرهنگي و اقتصادي با افراد نامتعادل ارتباط برقرار مي كنند.مشكل عمده نوجوانان فقدان امنيت همه جانبه است آنان از نظر اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي احساس امنيت نمي كنند. نيازهاي جوانان از يك سو و شرايط خاص اجتماعي و فرهنگي و تعارضات اقتصادي در سطح جامعه باعث مي شود كه آنان به شدت احساس ناامني كنند. اكثراً نوجوانان و جوانان به آينده شغلي و تحصيلي خود اميدوار نيستند و اطمينان ندارند.اغلب تاثيري كه مقدار درآمد فرد روي رفتارش مي گذارد به مراتب كمتر از اثري است كه روش هاي كسب پول بر جاي مي گذارد و اين حقيقتي انكار ناپذير است كه گاهي نوجوانان و جوانان فقير به دنبال تامين پول بيشتر و رفع مشكلات اقتصادي، جذب باندها و گروه هايي مي شوند كه به آنان وعده ثروتمند شدن را مي دهند و نوجوانان به علت عدم بلوغ فكري اغفال مي شود و اكثراً از خانواده‌ خود مي برند زيرا جذابيت اين گروه ها بيشتر از خانواده هاي فقير آنهاست.تاثير فقر اقتصادي در سلامت جسماني، كيفيت فرهنگي زندگي خانوادگي و فرصت‌هاي تحصيلي و شغلي و تعاملات اجتماعي بسيار حائز اهميت مي باشد. بسياري از محققين عقيده دارند كه با كاهش ميزان درآمد، جرائم جوانان ناسازگاري‌هاي خانوادگي، خودكشي و انواع بزهكاري شيوع پيدا مي‌كند.روابط عاطفي در خانوادهوقتي محيط خانواده كانون و محيط مناسبي براي زندگي نباشد، فرد سعي مي‌كند اغلب اوقات خود را در خارج از خانواده بگذارند و اين وضعيت، او را با گروه هايي كه در كمين و اغفال فرد خانه گريز هستند، روبرو مي سازد. بخصوص نوجوان در دوره بحران بلوغ نياز روزافزوني به عشق و محبت والدين و تاييد دوستان خود دارند. در اين دوره فرزندان مي خواهند از همه كساني كه به نحوي با آنها ارتباط دارند محبت و تاييد دريافت دارند.سازش پذيري مثبت در كودكان و نوجوانان بستگي به كنترل والدين دارند. زيرا وقتي بچه ها تحت مقررات معين و موثري هستند، خودشان هم احساس امنيت و حمايت بيشتري مي كنند، بچه ها نياز به قوانين و مقررات واقع بينانه و لازم الاجرا دارند و دوست دارند، پدر و مادر خودشان را در قبال آنها مسئول بدانند. اغلب پدران و مادران در زمينه كنترل فرزندان خود يكي از روش هاي زير را به كار مي برند (تايبر1983). خانواده هايي با روش مستبدانه: متداول ترين و غير موثرترين نحوه تربيت، روش مستبدانه است. بچه هايي كه در اين خانواده ها بزرگ مي شوند معمولا از نظر رشد قواي ذهني و آزمايش هاي هوش (كلامي) ضعيف تر از بچه هاي ديگر هستند. از ترس، اطاعت مي كنند، در كودكي با ترس و عدم امنيت روبرو هستند و به تدريج كه بزرگ مي شوند، پرخاشگر و خشن و جسور مي شوند، آنها هرگز از والدين مستبد خود توضيح و يا دليلي براي مقررات نمي شنوند. روش مستبدانه، روشي توأم با خشونت و غير قابل سازش است.خانواده هايي با روش آسان گير: خانواده هاي آسان گير، در مقايسه با والدين مستبد، محبت بيشتري ابراز مي دارند، ولي نمي توانند قاطعيت از خود نشان داده و كنترل اصولي روي فرزند خود اعمال نمايند.بچه هاي والدين آسان گير هيچ وقت مقررات و محدوديت هاي مشخصي را وضع نمي كنند. و اگر هم مقرراتي را عنوان كنند، به هيچ وجه براي اجراي آن پيگيري لازم را به عمل نمي آورند، لذا فرزندان به راحتي متوجه مي شوند كه لزومي ندارد به مقررات والدين خود توجهي نشان دهند. اين كودكان و نوجوانان معمولا پرتوقع، متكي و نابالغ ونامطمئن هستند. زيرا از ابتدا والدين از آنها انتظار رفتار مسئولانه و عاقلانه نداشته اند.والدين با روش مقتدرانه: در اين روش، محدوديت ها و كنترل شديد با منطق، استدلال پذيري و گرمي و محبت از جانب پدر و مادر آميخته است. والدين مقتدر قويا معتقد به رعايت نظم و انضباط هستند، اما برخلاف پدر و مادر مستبد، آن را با ابراز مهر و عطوفت و موافقت شفاهي توام مي‌كنند، پدر و مادر مقتدر از بچه انتظار دارند از آنها اطاعت كند. ليكن همزمان با وي دوست هستند، وقت بيشتري با او مي‌گذرانند، با او مهربان هستند و با تهديد وي را مجبور به انجام كار نمي كنند. اگر چه پدر و مادر مقتدر در كار خود جدي هستند، با وجود اين بچه ها را به همكاري و تشريك مساعي در كارها دعوت مي كنند در اين خانواده ها، بچه اجازه دارد اگر در مسئله اي پيشنهاد بهتري به نظرش مي رسد يا راه حلي دارد كه موافق راي اوست و در عين حال والدين را هم راضي نگاه مي دارد ارائه دهد. پدر و مادر مقتدر با فرزند خود به گفتگو نشسته و براي او توضيح مي دهند كه چه رفتار مشخصي از نظر آنها شايسته و يا ناشايست و غير اصولي است. پدر و مادر مستبد هم هميشه محدوديت هاي مشخص و لازم الاجرايي را براي كودك وضع مي كنند، والدين مقتدر هميشه به حرفي كه مي زنند معتقد بوده و به مقرراتي كه گذشته‌اند عمل مي كنند. محققين به اين نتيجه رسيده اند، بچه هايي كه نزد والدين مقتدر بزرگ مي شوند افرادي مستقل، متكي به خويش و در معاشرت موفق هستند. اين فرزندان با روحيه اي شاد و سالم بار مي آيند.چگونگي ارتباط و بهداشت رواني نوجوانان:ارتباط سالم و صحيح در خانواده ارتباطي است كه طرفين در مبادله اطلاعات و احساسات در فضايي مناسب مشاركت كنند، و هرگاه اين ارتباط، هماهنگ صورت گيرد باعث تكريم شخصيت، عزت نفس و احترام متقابل براي طرفين ارتباط مي باشد.ارتباط از طريق كلامي و غير كلامي بسيار حائز اهميت مي باشد، فضاي برخورد، وضعيت ظاهري، حركات و رفتار و نگاه ها و حالت هاي چهره و سپس لحن و آهنگ كلام در ارتباطات متقابل تاثير مطلوب و يا نامطلوب دارد.امروزه در جوامع صنعتي ارتباط اعضاي خانواده با يكديگر كاهش پيدا كرده است و معمولا روابط عاطفي جاي خود را به ارتباط فيزيكي و ارتباطِ كاري داده است. والدين به علت مشغله هاي متنوع زندگي و درگيري هاي اقتصادي حوصله شنيدن سخنان طرف مقابل و يا حتي فرزندان خود را ندارند. و به همين دليل عدم پذيرش سخنان يكديگر منجر به سردي روابط مي شود و در نهايت موجب سردي كانون خانواده مي شود، گاهي نيز اين تعارض ها موجب درگيري هاي لفظي شديد مي‌گردد و همين پرخاشگري موجب اختلالات شديد رواني در خانواده مي شود. اين مشكل به ساير اعضاي خانواده به ويژه فرزندان منتقل مي شود و تاثير نامطلوبي در شبكه ارتباطي خانواده مي گذارد. در اين قبيل خانواده ها نارضايتي ها، برخوردهاي نامناسب و ارتباط هاي ناسالم موجب بروز اضطراب و افسردگي و بيزاري در بين افراد خانواده مي شود. در اين ميان نوجوانان و فرزندان اين خانواده ها از اعتماد به نفس كمتري برخوردارند و معمولا شكست خود را در كارها به ديگران استناد مي دهند برعكس در خانواده هايي كه دامنه ارتباطات متقابل والدين وسيع و صميمانه باشد، مبادله اطلاعات و احساسات موجب صميميت بيشتر اعضاي خانواده و ايجاد زمينه رشد اخلاقي و موفقيت تحصيلي فرزندان مي گردد.اگر در مدرسه، ارتباط معلمان با شاگردان به خوبي و مهرباني انجام مي شد هرگز هيچ شاگردي از مدرسه فرار نمي كرد و به قول شاعر همه شاگردان جمعه ها نيز به مكتب مي رفتند، اگر پدران و مادران به مهر و محبت با فرزندان خود ارتباط برقرار مي كردند، هرگز دختر يا پسري از خانه فرار نمي كرد و در منجلاب فساد و تباهي غوطه ور نمي شد (رشيدپور، 1375).بالبي (1954) طي ارائه گزارشي به سازمان جهاني بهداشت، كودكاني را كه از مراقبت والدين برخوردار نبودند، مورد بررسي قرار داد. او تاكيد داشت كه، كيفيت مراقبت والدين از يك كودك. در سالهاي اول زندگي، براي سلامت ذهني اش در آينده، از اهميت حياتي برخوردار است. آنچه براي سلامت رواني و سازگاري كودكان و نوجوانان لازم است اين است كه فرزندان بايستي رابطه گرم و صيمانه اي با والدين بخصوص با مادر داشته باشند و اينگونه مناسبات عميق و پيچيده و متقابل ميان كودك و مادر در سالهاي اوليه زندگي، نقش مهمي در ريشه شخصيت كودك دارد، در پژوهشي كه در سال 62 روي بزهكاران در كانون اصلاح و تربيت انجام داده اند، روشن كرده اند كه 39 درصد از چنين افرادي، متعلق به خانواده هاي از هم گسسته يا معتاد هستند. به طور كلي در خانواده هاي از هم گسيخته، يعني خانواده هايي كه در آنها پدر و مادر جدا از هم زندگي مي كنند و يا در خانوادهايي كه به گونه اي دچار مشكل هستند، مثلا با اين كه پدر و مادر با هم زندگي مي كنند، اما از يكديگر تنفر دارند و رابطه بين آنان حسنه نيست، بچه ها الگوي مناسبي در اختيار ندارند و رشد آنها همراه با تنبيه و تهديد و تحقير و ترس است، اين كودكان مردم گريز هستند و امنيت را در آوارگي مي جويند. در حالي كه خانواده مطلوب خانواده اي است كه كودكان و نوجوانان خود را به دور از تعارض هاي رواني و عاطفي تربيت كند و آنان را با آرامش رواني و به دور از احساس دوگانگي تحويل مدرسه و به طور كلي جامعه بدهند. فقط خانواده هاي متعادل مي‌توانند نقش خود را در اين زمينه به خوبي ايفا كنند. خانواده‌ي متعادل خانواده اي است كه افراد آن روابط صميمانه اي با يكديگر داشته باشند.خانواده به عنوان كوچكترين واحد اجتماعي است كه بيشترين تاثير را بر رشد افراد دارد و در كنار نقش تربيتي به عنوان اولين حامي اجتماعي در شرايط استرس زا براي كودك و نوجوان مطرح مي باشد (برگر، 1996)، خانواده اولين پايه گذار شخصيت، ارزش ها و معيارهاي فكري براي كودك است كه از طريق ارائه الگوها و معيارها و پاداش و تنبيه در رشد شناختي، مفهوم خود، كسب هويت و همانند سازي نقش جنسيتي و همچنين يادگيري مفاهيم اخلاقي نقش عمده اي دارند. واكنش كودك نسبت به محيط خود تحت تاثير موازين اجتماعي و فرهنگي گروهي است كه در ميان آن بزرگ شده است. از آنجا كه خانواده يك واحد اجتماعي است، ارزش ها و معيارهاي اجتماعي از طريق آن به كودك منتقل مي شود، از اين رو در طول پرورش اجتماعي، كودك، والدين نقش مهمي به عنوان الگو براي فرزندانشان دارند (احدي، محسني، 1377)، هترينكتون پارك ترجمه طهوريان 1373).در طي چند سال اخير شاهد تغيير و تحول در شكل و فرم خانواده و تبديل خانواده گسترده به خانواده هسته اي كه باطبع آن تغيير در كاركرد خانواده را به دنبال خواهد داشت و همچنين شكل گيري نوع ديگري از خانواده يعني خانواده تك والدي بوده ايم، اين شكل خانواده بخصوص زماني كه مادر سرپرست خانواده است با فشارهاي رواني و سازگاري بسياري روبرو هستند. از آن جمله زيادي كار، فشار مالي بسيار و اينكه مادران در خانواده هاي تك سرپرست غالباً از حمايت اجتماعي و احساسي بي بهره اند و حضور فرزندان، باعث مي شود كه مادر بيشتر احساس بدبختي و درماندگي، اضطراب و بي كفايتي كند (به نقل از همان منبع).بنابراين خانواده اولين محيطي است كه فرزندان در آن رشد مي يابند و وضعيت فرهنگي- اجتماعي و اقتصادي خانواده بي شك عمده ترين تاثير را در رشد اجتماعي و سازگاري فرزندان دارد. در يك پژوهش نشان داده شده است كه ميزان سازگاري اجتماعي فرزندان مادران فرهنگي بيشتر از فرزندان مادران شاغل غير فرهنگي و خانه دار است (توكلي، 1376).به نظر مي رسد وضعيت تحصيلي والدين و آگاهي انان نسبت به مسائل پرورشي و شيوه هاي فرزند پروري نقش عمده اي بر سلامت رواني و اجتماعي فرزندان ايفا مي‌كند. خيامي معتقد است كه كودكاني كه والدين بي سواد دارند در مقايسه با كودكاني كه والدين تحصيل كرده دارند، دچار افسردگي بيشتري مي شوند.آنچه در اينجا قابل تامل است وضعيت كودكان و نوجواناني است كه اقدام به فرار از خانه داشته‌اند و يا رغبت به ترك خانه، دارند. خانواده هاي اين كودكان نه تنها نقش تربيتي خويش را به خوبي انجام نمي دهند، بلكه به عنوان يك مكان و مأمن امني براي كودك و نوجوان سرخورده از اجتماع و مورد ظلم واقع شده نيز محسوب نمي شوند. به عبارتي اينگونه كودكان و نوجوانان، زماني كه مورد آزار و اذيت و سوء استفاده كارفرما و يا همسالان خويش قرار مي گيرند، نمي توانند به خانواده به عنوان يك تكيه گاه و حامي رجوع كنند. زيرا نه تنها خانواده از آنها حمايت نمي كند بلكه گاه از جانب خانواده نيز تنبيه مي شوند و مورد آزار و اذيت قرار مي گيرند.كودكان و نوجواناني كه رغبت به فرار و ترك منزل دارند، مايلند بيشترِ اوقات خود را در خيابان و با افراد همسال يا بزرگتر از خود بگذارنند كه لزوماً همه آنان افرادي درستكار و صادق نخواهند بود، و در نتيجه بعد از مدتي زندگي دور از خانواده‌ ماندن، احتمال انجام خطا و زيرپا گذاردن اصول اخلاقي توسط آنان دور از انتظار نخواهد بود (هترينگتون، پارك ترجمه طهوريان و ….1373).در نوجوانان 14-11 سال اقدام به فرار، بيشتر، اتفاق مي افتد. و معمولاً نوجوانان در اين سن با فرار خود مي خواهند نارضايتي و عدم تحمل خود را نشان دهند و خواستار استقلال و آزادي هستند. برخي از اين كودكان براي اينكه به نوعي، والدين و مربيان خود را تنبيه كنند، فرار مي كنند و از اين طريق مي خواهند امتياز هاي مثبتي را در زندگي به دست آورند. گاهي فرار در سنين نوجواني صورت هاي ديگري نيز پيدا مي‌كند. از آن جمله، پناه بردن به داروهاي مخدر يا الكل مي باشد.آسيب شناسان از نظر اهميت، ولگردي را «ام الجرائم» مي دانند، زيرا بسياري از جرائم حتي هرزگي، دزدي، فحشا، قاچاق بر اثر آن پديد مي آيد. اينان دردرسرهاي بسياري را براي خانواده و مردم مي ‏آفرينند تا حدي كه برخي از آنها، به آبروي خانواده بستگي دارد. فرار يك ضايعه تربيتي است و عوارض زيادي دارد، مثل اقدام به دزدي و گدايي براي امرار معاش و بي عفتي و جرائم ناموسي و فحشا. گاهي فرار منجر به افكار انتحاري و خودكشي، افسردگي، انزوا، فراموشي و هيستري مي شود و گاهي نيز فرد با اقدام به فرار جذب باندهاي ولگردان مي شود و دست به اعمال ضد اجتماعي مي زنند.براساس تحقيق پروفسور باتاويا رابطه مستقيمي بين تكرار جرم و ولگردي وجود دارد و 80 درصد از بزهكاران جواني كه مرتكب تكرار جرم شده اند ابتدا از ولگردي شروع كرده اند (قائمي، 1373).ويژگي‌هاي شخصيتي نوجواناناغلب روانشناسان معتقدند كه نوجواني تمايز برجسته اي با ساير مراحل رشد دارد و اين تمايز به دليل ان است كه تغييراتي كه در همه ابعاد زندگي نوجوان رخ مي دهد به طور همزمان و همه جانبه به صورت استرس هايي به نوجوان وارد مي شود، در حالي كه نوجوان هنوز داراي شايستگي و آمادگي هاي لازم براي مقابله نيست. علاوه بر آن ماهيت و شرايط متغير عصر حاضر، سازگاري را براي نوجوان دشوارتر ساخته است. بنابراين اگر نوجوان نتواند به طور موثر و كارآمد با اين تحولات و شرايط دشوار مقابله كند، با مشكلاتي مواجه خواهد شد. اين امر به آن دليل است كه روش و شيوه نوجوان در مقابله موثر با اين تحولات متعدد، ارتباط قاطعي با سلامت رواني وي دارد. بر همين اساس (راف) و همكاران به نقل از «گستن» علت بسياري از شكستهاي تحصيلي، پرخاشگري، اختلالات رفتاري و عاطفي و انزواي اجتماعي نوجوانان را ناشي از مقابله ناموفق با مسائل و مشكلات روزمره و عدم تعامل مثبت با ديگران مي داند (احمدي زاده، 1373). نوجوانان در دوره نوجواني با انواع استرسورها مانند رويدادهاي مهم زندگي (از جمله مرگ يكي از والدين)، استرس مربوط به تغيير موقعيت (از جمله انتقال از يك محله به محله ديگر يا از مدرسه اي به مدرسه ديگر)، استرس مربوط به سازگاري با فرايند بلوغ (از جمله نگراني هاي مربوط به تصور بدني، استقلال و جدايي از خانواده، پذيرش همسالان، مشكلات جنسي)، جر و بحث ها يا جدال روزانه (از جمله تعارض با خانواده و دوستان) و استرسورهاي مزمن (مانند احساس تنهايي، فقر، وضعيت مسكن نامرغوب، مدارس نامطلوب) روبرو مي شوند. (مك دوناله و كومرسي (1990) به نقل از يونگر و همكاران (1998) نشان داده اند كه سطوح بالاي استرس با بيماري جسماني، اختلالات افسردگي مزمن، گرايش به خودكشي، اختلالات خوردن و سوء مصرف مواد مخدر ارتباط دارد. بنابراين با توجه به اين مسائل مي توان گفت نوجوان در اين دوره با مشكلاتي مواجه مي شود كه لازم است خود را با جهت مقابله با اين مشكلات و استرس ها آماده سازد.نوجواني دوره اي است كه فرد، بيش از هر دوره ديگر درگير رفتارهاي خطر ‎آفرين مي شود. آنان در اين دوره، اين رفتارها را به منظور رشد و پيشرفت و تجربه كردن نقش ها و فعاليت هاي جديد انجام مي دهند. از جمله اين رفتارهاي خطر‏آفرين كه روز به روز در حال گسترش هستند، مي توان به خشونت و خودكشي در بين نوجوانان اشاره كرد.دلايل گوناگوني براي درگيري نوجوانان با رفتارهاي خطر آفرين مطرح شده است. برخي از محققان كه يك علت عمده، تمايل شديد نوجوانان به جستجوي لذت يا كنجكاوي مي دانند، برخي ديگر معتقدند كه آنان هنوز به رشد و بلوغ كامل نرسيده اند و در مرحله خود محوري هستند. عده اي هم علل اين رفتارها را تركيبي از عوامل محيطي، فردي و اجتماعي مي دانند و يكي از اين علل و عواملي كه اخيراً مورد توجه بسياري قرار گرفته است، فرايند تصميم گيري نوجوانان است. بدين معنا كه اين نوجوانان مهارت كافي در تصميم گيري مثبت و سازنده ندارند (فيش هاف و همكاران 1998). با توجه به مطالب فوق مي توان گفت كه فقدان توانايي هاي رواني- اجتماعي و به طور كلي مهارت هاي زندگي از علل مهم مشكلات مي باشد، علل بروز مشكلات بهداشت رواني ممكن است در نتيجه استرس هاي شديد يا طولاني مدت، وقوع رويدادهاي آسيب زا در خانه، مدرسه يا جامعه و حتي گاهي بر اثر بلايا و مصائب طبيعي، جنگ و يا مرگ يكي از اعضاي خانواده و يا دوستان نزديك، بوجود آيد. علائم چنين مشكلاتي ممكن است اضطراب، افسردگي، تجربه ذهني مجرد، حادثه، كابوس هاي شبانه و اختلال در خواب باشد. (رابرت هندرن و ديگران. ترجمه: نوري قاسم آبادي، طهماسبيان، محمدخاني، 1377).نوجواني زمان افزايش رشد رواني- اجتماعي است، به طوري كه نوجوان درگير در مسائل هويتي مي شود، در روابط با همسالان تغييراتي ايجاد مي شود و همزمان با آن تغييراتي در رشد جسماني و شناختي ايجاد مي شود و دوره شكل گيري شخصيت و آمادگي براي ايفاي نقش هاي فردي، خانوادگي و اجتماعي از راه مي رسد. با توجه به اين تغييرات اساسي در زندگي، نوجواني در دوره انتقالي است كه طي آن فرد، فضاي رواني آشناي كودكي را ترك نموده وارد مرحله ديگري مي شود. زماني كه نوجوانان با تغييرات بيولوژيكي، شناختي و رشد جسماني مواجه اند، بايد خود را با انتظارات والدين، گروه همسالان و مدرسه كه با شتاب بيشتري در حال تغيير است، سازگار نمايند. براي اينكه نوجوان در سپري كردن اين تغييرات، با مهارت، قدرت و ارتباط مناسب با ديگران، توفيق يابند لازم است در زمينه رفتار و توانايي هاي شناختي و اجتماعي جديد خود تحول يابند. از آنجائي كه خواسته ها و نيازها جديد هستند، بنابراين آموزش مهارت هاي تازه اي را ايجاب مي‌كند. هنگامي كه فرد دنياي كودكي را ترك مي‌نمايد و در دنياي نوجواني وارد مي شود، نهايتاً با فرض هاي جديد و باورهاي تازه در مورد خود و هويت خويش روبرو مي شود. به همين دليل تغييرات فشرده و معمولا سريع، قابليت سازگاري فرد را به طور جدي مورد آزمايش قرار مي دهد، كه در نتيجه تضاد و تعارض، استرس، ناكامي و سردرگمي در اين دوره اجتناب ناپذير مي‌باشد (اكبرزاده، 1376).از آنجائيكه كسب احساس هويت از مهمترين رويداد هاي نوجواني است، با سلامت رواني ارتباط مستقيم دارد به طوري كه تحقيقات نشان مي دهد، رشد هويت موفق در دوره‌ي نوجواني، با سطح رشد «خود» و رشد تفكر صوري يا انتزاعي، رشد سطوح تكامل يافته قضاوت اخلاقي و منبع كنترل دروني ارتباط مثبت دارد همچنين نوجوانان داراي هويت موفق از لحاظ رواني، سازگاري سالم و خوبي دارند، با مسائل به نحو مناسبي كنار مي آيند، كار آمدي شخصي بالايي نشان مي دهند و ميزان اضطراب پاييني دارند (واترمن 1992 به نقل از همان منبع).تحقيقات ديگر نشان داده اند كه اينگونه افراد، سطح بالايي از احترام به خود دارند، در مقابل استرس انعطاف پذيري دارند و مقاوم هستند و تصميم گيري هاي سنجيده و متفكرانه اتخاذ مي نمايند و نسبت به آن متعهد هستند، (اسپردينتهال 1995-1983 به نقل از همان منبع).از آنجائي كه شكاف در رشد و تحول هويت، معمولا با مشكلات رفتاري و عاطفي در نوجواني ارتباط دارد، مشكل برانگيزترين حالت نوجوانان، نوع هويت مغشوش است.از مشخصات افراد در اين وضعيت، پايين بودن عزت نفس، فقدان توانايي انعطاف پذيري در مقابل استرس و بيان حالات شخصي و تعيين هدف و پايين بودن سطح رشد شناختي مي باشد اين افراد در دوستي و برقراري روابط صميمانه مشكل دارند (اسپرينتهال 1983 به نقل از همان منبع).افرادي كه هويت مغشوش دارند بيشتر از ديگر نوجوانان احتمال دارد كه رفتار مخاطره آميز و غير محتاطانه داشته باشند، كه اين رفتار مخاطره آميز اغلب اثر منفي بر سلامتي جسماني و رواني آنها دارد (با مريند 1987 به نقل از همان منبع).بنابراين دستيابي به هويت موفق، نوجوان را از بسياري از مشكلات بهداشت رواني مصون نگه مي دارد. «مارشيا» هويت موفق را تقريباً شامل رويارويي با بحران هاي شخصي و تصميم گيري متفكرانه مي داند. فرد به تدريج نسبت به انتخاب هاي گوناگون و دشواري هاي زندگي، آگاه مي گردد و از حالت خود محوري خارج مي شود و به طور كلي تصميماتي كه اتخاذ مي‌كند همراه با تعهد است، تعهدي كه منابع رواني فرد را در خدمت رسيدن به هدف قرار مي دهد. به طوري كه اريكسون (1995) هويت موفق را اينگونه تعريف مي‌كند: «هرگاه فرد بتواند بين تصوري كه از يگانگي و ثبات دروني خود دارد و آن تصوري كه ديگران از يگانگي و ثبات وي دارند، هماهنگي ايجاب كند، اعتماد به نفس حاصل مي گردد (به نقل از اكبرزاده 1376. ص 36).بر طبق نظريه «برن» خودپنداره تركيبي از عقايد و ارزشيابيهاي افراد درباره خودشان است و با توجه به اينكه در دوره نوجواني تغييرات جسماني و بيولوژيكي روي مي دهد و نوجوان نيز به وضعيت جسماني خويش حساس تر مي شود، چگونگي احساس وي در مورد خودش به چگونگي احساس او درباره بدنش مرتبط مي گردد و احساس شايستگي فرد نيز به تصور بدني افراد از خودشان بر مي گردد. دوران نوجواني ايجاد مي‌كند كه نوجوان به هنگام قرار گرفتن در بحران هاي عاطفي، تصوير بدن خود را در ذهن خويش مرور نمايد. بنابراين نوجوان، غالباً تصور مي كند كه بدن وي برايش ناموس است و دائماً نگران اين مسئله است كه ظاهر وي درمقايسه با همسالانش چه وضعيتي دارد. تحقيقات گوناگون همبستگي نسبتاً بالايي بين مشكلات موجود در علاقه مفرد بدن و انطباق پذيري رواني- اجتماعي گزارش كرده اند. «ديويس و كاتزمن» (1997) به اين نتيجه رسيدند كه كاهش عزت بدني موجب افزايش مشكلات مي گردد. «فيت هووارد و كارلينكتون (1992) در تحقيقات خويش به اين نتيجه رسيدند كه سطح اضطراب بالا با تصور پايين از خود ارتباط دارد.بايبي (1998) در بررسي خود رابطه بين عزت نفس، افسردگي وسواس و نارضايتي بدني را مورد مطالعه قرار داد. نتايج به دست آمده حكايت از آن داشت كه عزت بدني رابطه مثبت با عزت نفس دارد. همچنين عزت بدني با افسردگي، وسواس و اضطراب و مشكلات نوجوانان رابطه منفي دارد. (به نقل از نجفي، 1379). عزت بدني به بخش عاطفي تصور بدني يا احساسات شخص در مورد بدن خودش بر مي گردد. (فراتز و شيلدز 1984 به نقل از هنريكويز و كالهون 1999). عزت نفس نيز با برخي از پديده هاي رواني چه منفي و چه مثبت در ارتباط است. عزت نفس بالا با راهبردهاي مقابله اي مثبت و سازنده، انگيزش بالا و حالت عاطفي مثبت ارتباط دارد. (هارتز، 1990 به نقل از كواتمن و واتسون 2001).طبق يافته هاي گوناگون، نوجو اني دوره مهم و اساسي است كه در فرد زمينه‌ي عزت نفس تغيريات و دگرگونيهايي ايجاد مي شود. اين دوره از رشد يك ماهيت انتقالي منحصر به فرد دارد و مستلزم سازگاري ها و تغييراتي در شناخت خود است كه به نظر مي رسد موجب تغيير در عزت نفس مي شود. افراد داراي عزت نفس پايين در معرض بسياري از اختلالات رفتاري و عاطفي مانند اضطراب، عدم انگيزش، گرايش به خودكشي، اختلالات خوردن، بزهكاري، افسردگي قرار مي گيرند. (به نقل از همان منبع).به طور كلي علاوه بر شيوع مشكلاتي نظير بزهكاري، خشونت، رفتارهاي ضد اجتماعي سوء مصرف مواد مخدر، شكست تحصيلي ، اضطراب، افسردگي و ديگر مشكلات مثل اختلاف با بزرگسالان و تسليم فشار همسالان شدن را تجربه مي كنند (كلي 2000). وايت2001) معتقد است شايع ترين مشكلات بهداشت رواني مربوط به دوره نوجواني است زيرا نوجوانان در دوره اي هستند كه در معرض خطرند.ويژگي عاطفي كه نوجوانان را از ساير گروه‌هاي سني متمايز مي سازد، علاقه شديد آنها به حوادث ناشناخته و دنياي اسرارآميز وقايع مي باشد. شايد همه ما كم و بيش شاهد بوده ايم كه نوجوانان چه شيفتگي و كنجكاوي خاصي نسبت به دنياي ماجراها و شگفتيها از خود نشان مي دهند. به طور كلي مجهولات بيش از معلومات، نظر آنها را به خود جلب مي‌كند. نوجوان به مسافرت به مناطق ناشناخته دنيا، درون جنگلهاي انبوه و در هم پيچيده، كوهها و قلل مرموز صعب العبور، عبور از رودخانه ها و درياهاي خروشان و انجام كارهاي عجيب و هيجان انگيز و علاقمندي براي شركت در ورزشها و فعاليت هايي كه گاهي با خطرات جسمي همراه است، تمايل شديدي دارند (شرفي، 1372).از ويژگي هاي نوجواناني كه هيجان خواهي بالايي دارند، اين است كه گرايش زيادي به سوي كسب تجارب جديد و خطر كردن براي به دست آوردن آنها دارند، به بيان ديگر اين افراد برخلاف ديگران دائماً در جستجوي محرك تازه و جديد در محيط زندگيشان مي باشند و حاضرند آنها را به بهاي سنگين در معرض قرار دادن حيثيت و اعتبار اجتماعي و حتي سلامتي جسماني و حياتي شان به دست آورد. (زاكرمن، 1986 به نقل از رضا زاده يزدي، 1370).مشخصه دوره نوجواني در مقايسه با ساير دوران هاي زندگي، افزايش احتمال و آمادگي، بالقوه براي رفتارهاي مخاطره آميز و ماجرا جويانه است (گالون و ديگران، 2000).وجود معيارهاي جامعه، محدوديت هاي پيچيده اجتماعي، شهرنشيني، فقر، عدم برنامه ريزي و خلاء سرگرميهاي سازنده از جمله عواملي هستند كه نوجوان را به تامين اين نياز به شيوه منفي بر مي انگيزد كه از آن جمله، نقض مقررات اجتماعي است. نوجوانان به علت پايين بودن سطح اقتصادي اجتماعي، محيط زندگي ناسالم، فقر فرهنگي والدين، كمتر داراي برنامه هاي سالم براي تخليه انرژي و ارضاء هيجان خواهي هستند و از آنجائيكه گرايش ها و علايق و خصوصيات شخصيتي و امكانات و فرصت هاي خانوادگي و محيطي، آنها را در شرايط مناسب و مطلوب قرار نداده است و از نظر گذراندن اوقات فراغت به طور سالم و سازنده محروم مي باشند. در نتيجه اغلب در گروه هايي گرد هم مي آيند و به دنبال حوادث ماجرا جويانه مي گردند. حوادثي چون دزدي، تخريب و فرار از خانه، تا بتوانند به ارضاء نيازهاي خود بپردازند.تاثير مدرسه بر بهداشت رواني دانش آموزانفرايند جامعه پذيري جوانان، مستقيماً وابسته به نظام آموزشي مي باشد. معمولا در دوران دبيرستان، پايگاه هاي جامعه پذيري دانش آموزان شكل مي گيرد. هر شبكه و گروه، در اين سالها جامعه پذيري را تسريع مي‌كند. مراحل يادگيري در ارتباط با موقعيت هاي موجود در پايگاه هاي اجتماعي اجرا مي شود.در دبيرستان فكر و احساسات دانش آموزان نسبت به آينده معطوف است و اين عامل تاثير زيادي بر يادگيري او دارد. الگوهاي فرهنگي مختلف را مي توان در جنبه هاي آموزشي دخالت داد و زمينه ساز تعامل هاي اجتماعي بين دانش آموزان و والدين و معلمان شد. زيرا تحقيقات نشان داده است كه رابطه دانش آموزان والدين و معلمان در نهادهاي آموزشي، با توجه به الگوهاي مختلف جامعه پذيري تغيير مي‌كند. با توجه به اين امر كه جوانان و نوجوانان در اين كشور درصد زيادي از جمعيت را تشكيل مي‌دهند و از جمله آسيب پذيرترين قشر جامعه مي باشند و نيازمند كمك هاي فكري و مالي و برنامه ريزي هاي ويژه مي باشند، لذا رسانه ها و وسايل ارتباط جمعي و مراكز آموزشي مي توانند به جوانان كمك نمايند تا جنبه هاي مثبت زندگي را بياموزند.بايد توجه داشت آنچه كه براي نسل جوان مهم است، انگيزه تحصيلي و اشتغال مناسب است وقتي نوجوانان مي بينند كه در اين راستا آينده مبهمي در انتظار آنهاست احساس ناامني مي كنند، معمولا خلق افسرده در بين نوجوانان شايع مي باشد و هرچه در اين زمينه برنامه ريزي شود و با نظر كارشناسان و صاحبنظران، برنامه هاي كوتاه مدت مثل گذراندن اوقات فراغت، حرفه آموزي و طراحي نهاد هاي آموزشي و پرورشي و نيز برنامه هاي بلند مدت در جهت كاهش بيكاري و تامين آتيه جوانان طراحي شود، كارايي اجتماعي جوانان و نوجوانان بالا رفته و در نتيجه ناهنجاري هاي سطح جامعه كاهش پيدا مي‌كند.امروزه در سراسر دنيا، مؤسسات، گروه هاي كار، مراكز مشاوره، همايش ها، مراكز جمعي و بصري و كلوپ ها هم به نحوي مسائل جوانان را در ارتباط با مناطق و نهادهاي مربوطه مورد توجه قرار مي دهند و موقعيت هاي لازم را جهت رشد و ترقي آنان فراهم مي آورند. لذا سياست ها و نهادهاي مربوط به جوانان نيازمند تنوع مكانيسم ها، طبقه بندي ها، بيان مسئله هاي اجتماعي، فعاليت هاي حرفه‌اي، آموزشي و اجتماعي و … مي باشد تا بتوانند جوانان را از هر لحاظ مورد توجه قرار دهند.براي اكثر نوجوانان، خانه و مدرسه دو مكان مهم براي دسترسي به يك هويت موفق است. اگر خانواده، خانواده موفقي باشد كودك مي تواند به رغم وضعيت مدرسه اش به موفقيت دست يابد. اما اين شرايط در زندگي اكثر نوجوانان مهيا نيست و در اين صورت مدرسه مي تواند مكان اهدا و دريافت محبت باشد و فرصت برخورداري از تحصيلات و احساس ارزشمندي را براي نوجوان فراهم آورد.و اگر شخصي نتواند از دو طريق فوق يعني خانواده و مدرسه به هويتي موفق دست يابد، سعي مي‌كند از طروق مختلف ديگر به اين هدف نايل آمد. وقتي كودك و نوجوانان نتواند نيازهاي خود را در خانه يا مدرسه برآورده كند، پس براي ارضاء اين نياز در محيط هاي خارج از خانه و مدرسه جستجو مي كند.بايد به توسعه و گسترش مدارس اقدام نمود كه كودكان در آنها موفق هستند. به همين نسبت جامعه نيز مسئوليت دارد، نوعي سيستم تحصيلي را فراهم كند كه در آن نيل به موفقيت نه تنها ممكن، بلكه عملي باشد. قسمت اعظم آموزش و پرورش فعلي روي «شكست» تكيه مي‌كند و تعداد زيادي از دانش آموزان شكست مي خورند. تا زماني كه مدارسي بوجود نيامده باشد، كه كودكان بتوانند از طريق استفاده منطقي و عقلاني از توانائيهايشان به موفقيت دست يابند، براي حل مشكلات عمده كشور به كار مهمي انجام نشده است. (گلاسر، 1376).مدرسه در ميان نهادهاي تعليم و تربيت جامعه، جايگاه ويژه اي دارد. در واقع مدرسه بعد از خانواده مهمترين عامل در پرورش افراد است. در حدود سن هفت سالگي تربيت افراد در مدرسه آغاز مي شود. و تا دوران جواني ادامه دارد. در اين مدت دانش آموزان در جنبه هاي جسماني، عقلاني، اخلاقي و هنري و …. پرورش پيدا مي‌كند.دانش آموزان مدت زمان بسياري را در مدرسه سپري مي كنند و در اين محيط در معرض تجربيات جديد قرار مي گيرند.مدرسه شامل عوامل مختلفي مثل كاركنان، اداري و آموزشي (مدير، معلم، مربيان و مستخدم) همسالان، برنامه هاي آموزشي با روش تدريس مختلف و نيز قوانين و مقرراتي است كه هر كدام تاثير قابل توجهي روي شخصيت فرد مي گذارند. وجود هم كلاسي ها، شرايط و روابط تازه، عرصه اي براي كسب مهارت هاي اجتماعي فراهم مي‌كند، دانش آموزان با يافتن مناسبات تازه در گروه، خود را براي حضور در جامعه بزرگتر آماده مي سازد و ايفاي نقشها و انجام وظايف در شكل گيري شخصيت و منش وي موثر واقع مي شود. بنابراين مدرسه از يك طرف باعث ارتقاء دانسته هاي علمي فردي شود و از سوي ديگر با برجسته ساختن حس نوع دوستي و قرار دادن دانش آموزان در جمع، به حضور موفق او در محيط اجتماعي كمك مي‌كند. از اين رهگذر، جامعه پذيري و اجتماعي شدن فرد كه به صورت بالقوه در وي وجود دارد عملي مي شود (بيابانگرد، 1378). چنانچه محيط مدرسه محيط امر ونهي تحكيم و تعقيب و آزار و تنبيه باشد، دانش آموزان گرايش رغبتي نسبت به آن نخواهد داشت.مدرسه مطلوب برابر است با مدير مطلوب، مدير مطلوب يعني مدير آموخته ، تجربه كرده و علاقمند به تجربه هاي نو و تازه براي حل گرفتاري ها و مشكلاتي كه پي در پي فرا مي رسد هيچ وقت به خط پايان نزديك نمي شوند. علاقه مدير مدرسه به وارد شدن در اين صحنه ها تنها ضامن مطلوب بودن است (رئوف، 1378). مدرسه موفق و مطلوب از چند نظرگاه قابل بررسي است (سنگري، 1378).ساختار فيزيكي مدرسهمديرتي مدرسهمجموعه ذكاركنان مدرسهبرنامه درسي و فوق برنامهارتباطات مدرسه با ديگر مدارس، ارتباط دانش آموزان، نهادهاي اجتماعي و …موقعيت و رفتار و برنامه هاي مدرسه به همان اندازه كه مي توانند باعث علاقمندي و تعالي و رشد كودك شود در صورت نامناسب بودن مي تواند شرايط را براي فرار نوجوانان از مدرسه فرام كند (فرجاد، 1371). برنامه ريزي نادرست و به كارگيري روش هاي نادرست و نامعقول در مدرسه در نوجوانان باعث سرخوردگي و گرايش آنان به بزهكاري مي شود (منادي، 1379).ويليام گلاسر (1996) طي تحقيقي گسترده و طرحي كه در مدرسه ونتورا با دانش آموزان خشن و خطاكار انجام داد، به اين نتايج دست يافت كه ابتدا بايد افراد مشكل دار، قبل از انجام خطا توسط مشاورين و مربيان تربيتي مدارس شناسايي شوند ‌(جهت پيشگيري از وقوع مشكلات)، سپس بايد مشاورين سعي كنند، بين آنها رابطه حسنه ايجاد شود و اگر خطايي را مرتكب شده اند، اين اطمينان به آنها داده شود كه ما نمي خواهيم آنان را مجازات كنيم، بلكه تنها مي خواهيم آنها را بشناسيم و كمكشان كنيم و طبق نتايج به دست آمده دليل عدم موفقيت آنها اين بود كه نه والدين و نه معلمان نمي دانستند كه چطور بايد ارتباط خوبي با آنان برقرار كنند.ريسينيك و همكاران، (1997) در يك پژوهش گسترده به اين نتيجه رسيدند كه تنها دو گروه از افراد مي توانند جوانان را از خطر آفريني براي خود و سايرين بازدارند و اين دو گروه برتر عبارتند از والدين و معلمان.ما كارنگو يكي از بنيانگذاران تعليم و تربيت نوين و بنيانگذار مدارس پداگوژيك طي سي سال كار آموزگاري با كودكان و پس از انجام تحقيقات گوناگون، نتايج كار خود را به اين شكل بيان مي دارد. از كودكان كتك خورده و بي اراده، بعدها يا آدمهاي ضعيف و هيچكاره بار مي آيد يا آدمهاي قلدري كه در تمام مراحل زندگي به دليل هيجانات رواني دوران كودكي، انتقامجو باقي مي مانند (مجوزي، 1379). امير حسيني (1379) در تحقيتي تحت عنوان (بررسي عوامل فرار نوجوانان از منزل) سعي داشت از طريق پرسشنامه علل و انگيزه فرار نوجوانان از خانه را تبيين نمايد. در اين راستا پاسخ 40 نفر جوان فراري كه توسط خانه سبز جمع آوري شده بود با پاسخ 40 نوجوان راهنمايي و دبيرستان به عنوان گروه گواه مقايسه شده است. يافته هاي اين تحقيق نشان مي دهد كه:نابساماني خانواده، سردي روابط عاطفي والدين، متاركه و طلاق، وجود ناپدري و نامادري، فقر فرهنگي و بي سوادي والدين، اعتياد و فقر اقتصادي خانواده، مهمترين عوامل برانگيزش تمايل بر فرار در نوجوان است.ناسازگاري در مدرسه ممكن است عامل رفتارهاي ضد اجتماعي بعدي شود. زيرا شكستهاي تحصيلي راه هاي خروج از تنگناها را مي بندد، نوميدي بهمراه دارد، گاهي فرد را به طغيان وا مي دارد و او را بيشتر در معرض حوادث بيكاري و ساير عوامل جرم زا كه جنبه اقتصادي دارند قرار مي دهد (رضايي، 1378). نگرش مثبت يا منفي دانش آموزان نسبت به محيط مدرسه دست اندركاران، روش هاي آموزشي و پرورشي اعمال شده در آن، از جمله عملكردهاي مختلف معلمان را مي توان از عوامل موثر در ايجاد يا عدم ايجاد علاقه و انگيزش نسبت به يادگيري و پيشرفت تحصيلي دانش آموزان، در چهارچوب محيط آموزشگاهي به حساب آورد (سيف، 1363).براي اينكه يادگيري كودك به سطحي مطلوب برسد بايد كودكان، مدرسه را دوست بدارند، مشتاقانه و به طور مرتب در مدرسه حضور يابند و به يادگيري علاقمند شوند و اين بستگي به برخورد (طرد يا جذب) از طرف اولياء مدرسه دارد.محيط تحصيلي اولين محيط اجتماعي است كه طفل از آغوش خانواده به آن منتقل مي شود و با زندگي دسته جمعي آشنا مي شود و طرز معاشرت و زندگي همزيستي مسالمت آميز و احترام به حقوق ديگران را ياد گرفته و با رعايت نظم و انضباط و اطاعت از مربيان خود، براي اجراي قوانين و مقررات اجتماعي و حسن تفاهم با ديگران آماده مي شود.هرگاه مربيان، فقط برنامه هاي آموزشي را اجرا نموده و به پرورش همه جانبه دانش آموزان توجهي نشان ندهند، محيط تحصيلي از عوامل مهم در بروز مشكلات رفتاري خواهد بود.تبعيض، بي عدالتي، توبيخ بي مورد، تحقير در حضور ساير دانش آموزان، توقعات جاي مدرسه بدون توجه به امكانات مالي دانش آموزان و قدرت جسمي و ميزان هوش آنان، سبب دلسردط و انزجار اطفال و جوانان از ادامه تحصيل و حضور در مدرسه خواهد بود.عدم مراقبت در معاشرت و رفتار اطفال و نوجوانان در محيط مدرسه، در فاصله باعث بروز انحرافات راه بين خانه و مدرسه مي شود.رشد بي رويه جمعيت و ازدياد غير متعارف دانش آموزان، باعث عدم نظارت صحيح بر رفتار دانش آموزان مي شود و در نتيجه بروز حوادث خطرناك در اطفال جوانان را تشديد مي نمايد. به عكس وجود شرايط مطلوب در مدرسه مي تواند عاملي جهت جلوگيري از بزهكاري شود (دانش، 1374).تحقيقات نشان داده است كه تاخيرهاي مكرر در مدرسه، مردود شدن و وجود برنامه‌هاي نامتناسب تحصيلي، موجبات فرار نوجوانان را فراهم مي ‌آورد. همچنين وجود تعارض بين آموزش هاي خانواده با تعاليم مدرسه به طوري كه كودكان و نوجوانان قادر به انطباق با شرايط و سازگاري با مقرارت خانواده و مدرسه نباشد باعث اقدام به فرار در آنها مي گردد (كرمي نوري، 1368).طرز برخورد معلمين در كلاس درس شاگردان بخصوص در دوره ابتدايي در وضعيت رواني آنان تاثير مي گذارد. بنابراين بايد معلمين به طرز برخورد صحيح با دانش آموزان كاملا آگاه باشند. كودكان شناخت حسي قوي دارند و نسبت به بزرگسالان انرژي زيادي دارند و غالباً دوست دارند تحرك بيشتري داشته باشند و اين لازمه رشد آنهاست.هرگاه بين نظام ارزشي حاكم بر خانواده و نظامي كه در مدارس، حاكم است همراهي و هماهنگي وجود داشته باشد، بچه ها مي توانند با آرامش خاطر درس بخوانند و به شكوفايي ذهني خود دست يابند (افروز، 1374).اتوكلاين برگ (1899) معتقد است كه هيچ علتي به تنهايي براي رفتارهاي پيچيده بزهكاري نوجوانان كافي نيست.همه ساله در سرتاسر جهان، تحقيقات متعددي در زمينه شناسايي علل عدم توفيق اوليا خانه و مدرسه در تربيت موثر كودكان و نوجوانان انجام مي شود.بيكر (1963) و ساليوان (1953) بر كيفيت روابط والدين با كودكان تاكيد دارند و معتقدند كه امنيت و آرامش كودكان در گرو توجه و مراقبت والدين است. در خانواده هايي كه صميميت، محبت و مهربان وجود دارد، كودك مي تواند هم ثبات خود پنداره اش را حفظ كند و هم باعث تغييرات مطلوب در شخصيت خود شود و با اطمينان به شخصيت خود با مشكلات روبرو مي شود. تحقيقات ديگر حاكي است كه تفاوت گذاري والدين و بدرفتاري با فرزندان موجب ضعف اعتماد به نفس فرزندان و عدم بلوغ عاطفي وناتواني در برقراري يك رابطه عاطفي پايدار با ديگران و احتمالاً موجب بزهكاري آنها مي گردد (لوي1943، هلفر و كمپ1982، مروزوك و كمپ 1981).از طرفي مدرسه خانه دوم كودك است و بناي علمي‌، اخلاقي و اجتماعي و كلا رفتار طفل در آنجا مورد تجديد نظر قرار مي گيرد كه ممكن است حاصل آن ساخته شدن يا ويراني باشد. اخلاق و رفتار اولياء مدرسه جاذبه و دافعه، تشويق و تنبيه، نظم و ترتيب آنها در رفتا ركودك اثر مي گذارند. راه و روش اولياء مدرسه ممكن است موجب سقوط و يا صعود كودك و نوجوان شود. شيوه برخوردشان ممكن است براي كودك عقده بسازد و يا او را از ناراحتي ها و عقده هاي گذشته خالي كند (جهانگرد، 1379).با توجه به مقدمات فوق بررسي و تحقيق در مسائل كودكان و نوجوانان جهت پيشگيري از آسودگي ها و انحرافات آنها در جامعه از اهميت خاصي برخوردار است، متأسفانه گسترش روز افزون آسيب هاي اجتماعي و احداث مراكزي نظير كانون، خانه سلامت، خانه سبز و … و آمار كشوري مويد اين نكته است و بي توجهي به آن مي تواند باعث وخامت اوضاع بشود (معاونت پژوهشي دفتر آسيب هاي اجتماعي، 1380) لذا پرداختن به اين مسئله از اهميت خاصي برخوردار است. نتايج اين پژوهش مي تواند مورد استفاده والدين، مربيان ، كارشناسان امور تربيتي ومسئولان تعليم و تربيت در وزارت آموزش و پرورش، شوراي عالي جوانان جهت برنامه ريزي هاي آتي براي نوجوانان، انجمن اوليا و مربيان، مراكز مشاوره خانواده، كانون اصلاح و تربيت، معاونت هاي اجتماعي، شهرداري ها، معاونت پژوهشي، دفتر آسيب هاي اجتماعي و ساير نهادهاي دست اندركار، تعليم و تربيت كشور باشند.كثرت اولادمطالعات نشان مي دهد كه 56 درصد از مشكلات تربيتي دانش آموزان مستقيماً در ارتباط با خانواده ها است و قسمتي از مشكلات آموزشي، رفتاري و عاطفي و جسماني نيز مربوط به خانواده است (تيوري، 1370).در پژوهشي با عنوان «بررسي مشكلات خانوادگي دانش آموزان» كه در يكي از مناطق تهران نمونه اي بالغ بر 55 نفر دانش آموز دبيرستاني، مهمترين مشكلات خانوادگي دانش آموزان عبارت بود از اختلاف والدين، درك نكردن فرزندان در سنين بلوغ از طرف والدين، تبعيض در بين فرزندان، فقر اختلاف والدين، درك نكردن فرزندان در سنيني بلوغ از طرف والدين، تبعيض در بين فرزندان، فقر مالي، بي توجهي به فرزندان و تحقير آنان، ايجاد محدوديت در خانواده، بي توجهي نسبت به مسائل تربيتي و درس فرزندان، كمبود وسايل و امكانات رفاهي، بداخلاقي و خشونت پدر، جدا شدن والدين از يكديگر، اختلاف برادران و خواهران، بيكاري پدر و اعتياد افراد خانواده (شرفي، 1376).از عوامل مهمي كه فضاي عاطفي خانواده ها را گرم مي كند وجود فرزند است. امروزه به علت تحولات عظيم اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و بهداشتي، رفاه كلي خانواده و اجتماعي ايجاب مي كند كه نرخ رشد جمعيت كاهش پيدا كند و تعداد فرزندان خانواده محدود و كم باشد. خانواده هاي پر جمعيت اكثرا به علت فقر اقتصادي و فرهنگي مجبورند در محله هاي كثيف و مناطق فقير نشين شهر و روستا سكونت داشته باشند و سكونت در اينگونه محله ها معمولا مشكلات و مسائلي براي خود و جامعه از لحاظ كجروي و انحراف فراهم مي سازند و اغلب در اين محله ها استعمال مواد مخدر و قاچاق ، بزهكاري و سرقت و پرخاشگري و ولگردي رايج است.وجود فرزندان زياد و در نتيجه مسائل ومشكلات ناشي از فقر آموزش، بهداشت و اقتصاد مي تواند زمينه ساز بعضي مشكلات براي فرزندان باشد. برادران و خواهراني كه تعدادشان زياد است، معمولا ناچارند از امكانات محدودي در خانواده استفاده كنند و اين محدوديت هم درباره نيازهاي مادي و هم درباره نيازهاي رواني و عاطفي وجود دارد. همچنين اين وضعيت، رقابت و برخورد بين فرزندان را افزايش مي دهد.ناكامي هاي اجتماعي فرزندان مي تواند منجر به ايجاد اضطراب در وجود فرزندان شود. معمولا والدين خانواده هاي پر جمعيت به علت فشار اقتصادي زياد مجبور به داشتن چند شغل مي شوند. و به علت مشغله هاي زياد براي فرزندان خويش از الگوهاي تنبيه كننده و طرد كننده استفاده مي كنند در يك بررسي در سال 1371 بر روي 600 پسر دانش اموز نوجوان در شهرهاي بابل، محمود آباد و گرگان خصوصيات شخصيتي آنان بر اساس آزمون شخصيتي 90 سوالي «آيزنك» مورد مطالعه قرار گرفت. اين آزمون ويژگي هاي شخصيتي را در سه جنبه‌ مي سنجد (احمدي، ارزنيان و حسيني، 1371).الف- برون گرايي در مقابل درون گراييب- تمايلات روان نژندي (نوروتيك)ج- تمايلات روان پريشي (سايكوتيك)نتايج حاصل از پژوهش مذكور عبارتند از:در پسران خانواده هاي پرجمعيت تمايلات روان نژندي بيشتر از فرزندان خانواده هاي كم جمعيت بود.فرزندان خانواده هاي كم جمعيت برون گراتر از فرزندان خانواده هاي پر جمعيت بودند.تمايلات روان پريشي در فرزندان خانواده هاي پر جمعيت بيشتر بود.نتايج كلي به دست آمده حاكي از آن است كه زمينه هاي سلامت و تعادل رواني در بين فرزندان خانواده هاي كم جمعيت بيشتر است.يكي از مسائلي كه در ايجاد زمينه بزهكاري فرزندان مي تواند موثر باشد كثرت اولاد در خانواده است. فرزندان اين گونه خانواده ها آمادگي بيشتري براي ترك خانواده و ارتكاب جرم دارند، چرا كه اولاً در چنين خانواده هايي امكان كنترل و نظارت كافي بر رفتار فرزندان بسيار كم است و از ميزان مراقبت و اهتمام والدين نسبت به تربيت فرزندان تا مقدار زيادي كاسته مي شود. ثانياً هنگامي كه فرزندان متعدد در خانواده ها وجود دارند امكان نوازش و ابراز محبت و ارضاء نيازهاي عاطفي تك تك آنها به طور كامل ميسر نيست. ثانياً در خانواده هاي پر جمعيت، پدران و مادران اغلب از وضعيت تحصيلي فرزندان و چگونگي پيشرفت درسي آنان بي اطلاع هستند و حتي گاه از پايه تحصيلي آنان نيز بي خبرند. در چنين حالتي چگونه مي توان اميد داشت كه اين نوباوگان به بيراهه كشيده نشوند. كثرت فرزندان از نظر اقتصادي نيز معضلاتي براي خانواده ها ايجاد مي كند، زيرا سطح در آمد خانواده نسبتاً ثابت است و به تناسب ازدياد فرزندان، افزايش نمي يابد، در نتيجه اعضاي خانواده از نظر بهداشت، تغذيه و مسكن دچار مشكل مي گردند و نياز آنها در اين زمينه كاملا برطرف نمي شود و اين امر در فرايند رشد جسمي و رواني فرد نارسائي هايي را به بار مي آورد.سطح تحصيلات والدينخانواده به عنوان يك واحد اجتماعي اولين پايه گذار شخصيت و ارزش ها و معيارهاي فكري فرد است و نقش مهمي در تعيين سرنوشت، سبك و خط مشي زندگي آينده او دارند. اخلاق، صحت و سلامت رواني فرد تا حدود بسيار زيادي در گرو سلامت خانواده اوست. واكنش كودك نسبت به محيط خود به طبع تحت تاثير موازين اجتماعي و فرهنگيِ گروهي است كه در ميان آن بزرگ شده است، از آنجا كه خانواده خود يك واحد اجتماعي است و ارزش ها و معيارهاي اجتماعي از طريق آن به كودك منتقل مي‌شود. به عنوان يك واسطه از لحاظ تاثير محيط اجتماعي بر كودك، اهميت فراواني دارد. انسان در اثر معاشرت با ديگران و تقليد و پيروي از جمع، خوب و بد جامعه را مي‌آزمايد. بديهي است كه تجربه‌ها از خانواده آغاز مي شود و سپس با، مدرسه و همسالان و گروه هاي اجتماعي ديگر ادامه مي يابد. اصولا سرگرمي و گذراندن اوقات فراغت در بين خانواده هاي تحصيل كرده بسيار متفاوت مي باشد و معمولا فرزندان والدين تحصيل كرده و آگاه به تأسي از والدين خود بيشتر اهل مطالعه و تحقيق و بررسي هستند. اين فرزندان در خانواده، الگوهاي مثبتي جهت همانند سازي در اختيار دارند.اگر خانواده نسبت به چگونگي ارضاء نيازها و شكوفايي استعدادها استعداد ها و عواطف فرزند خود، ناآگاه باشد لطمه‌ي بزرگ و خسارت جبران ناپذيري متوجه شخصيت و سلامت روان كودك مي‌گردد. مقصود از آگاه بودن، تنها خواندن و نوشتن و سواد مدرسه اي نيست. بلكه سطح فرهنگ خانواده و آگاهي نسبت به مسائل تربيتي است كه پايين بودن آن، زمينه ساز ارتكاب جرم و انحراف فرزندان مي شود. مطالعات بسياري نشان داده است كه متغيرهايي مثل وضعيت اشتغال والدين، سطح تحصيلات والدين و ساخت خانواده (سالم يا ناسالم بودن) سن مادر در هنگام تولد كودك، عدم حمايت اجتماعي و خانوادگي و وضعيت و موقعيت مكاني خانواده با رفتارهاي ضد اجتماعي كودكان و نوجوانان متداعي هستند (رانكين به نقل از عزتي راد، 1991).براساس تحقيق «بيطرف» نتيجه مي گيريم كه بيشتر نوجوانان بزهكار مربوط به خانواده هايي هستند كه جدايي والدين در آن صورت گرفته است.روابط خانوادگي در سازگاري نوجوانان با محيط نقش تعيين كننده اي دارد. ميزان درآمد ماهيانه خانواده عامل تعيين كننده در سلامت رواني و اخلاقي خانواده محسوب مي شود.بين ميزان تحصيلات والدين و بزهكاري نوجوانان هبستگي وجود دارد.پدر و مادر، اولين كساني هستند كه زيربناي شخصيتي سالم يك نوجوان را مي سازند و پايه گذار ارزش ها و معيارهاي فكري او هستند. نحوه برخورد والدين با نوجوانان به ويژه گفت و شنود با وي تحت تاثير سطح فرهنگ والدين است. بديهي است وضعيت تحصيلي پدر و مادر بر چگونگي اين تعامل تاثير مستقيم دارد. وضعيت تحصيلي والدين بر روي احراز شغل، وضعيت مادي، نحوه برخورد با ديگران بخصوص فرزندان و شيوه فرزند پروري تاثير مي گذارد. براساس پژوهشي كه بر روي 60 نفر از دانش آموزان سال اول دبيرستان انجام گرفت نتيجه گرفته شد كه بين سطح تحصيلات والدين با سازگاري اجتماعي و عزت نفس دانش آموزان رابطه وجود دارد (جعفري منش، 1382).مهاجرت:گسترش صنايع در شهرهاي بزرگ و فراواني كار و امكان به دست آوردن احتمالي نيازمنديهاي زندگي موجب شده است كه عده اي از روستائيان به شهرهاي بزرگ كوچ كنند. شهرهايي كه از لحاظ فرهنگ، اخلاق، آداب و رسوم، پايبندي به نظامهاي سنتي و مذهب و ايدئولوژي و غيره با اعتقادات روستائيان بسيار متفاوت است. به همين خاطر مهاجران و فرزندانشان در شهرها، گرفتار يك نوع از خود بيگانگي و سرگرداني مي شوند و احتمال دارد در جريان اين سرگرداني احساس بي هويتي در آنها به وجود آيد و در نتيجه به انواع انحرافات كشيده شوند. بيشتر مهاجران مردماني كم بضاعت هستند كه به خاطر به دست آوردن موقعيت كاري و تامين نيازهاي مالي، وابستگي به زادگاه خود را ناديده مي گيرند و به شهر روي مي آورند، ظاهر فريبنده شهر ممكن است تمايلات جديدي در آنها به وجود آورد كه به آساني از مقررات اجتماعي سرپيچي كنند (شمبياني، 1378).افزايش جمعيت و تحرك جمعيت و توسعه شهر نشيني و به عبارت ديگر رشد بيقواره صنعت، بخصوص اگر توزيع درآمد ناشي از صنعت، ناعادلانه باشد، عامل ديگري براي پيدايش مسائل اجتماعي مختلف است. افزايش و كاهش جمعيت در هر نقطه جهان به مسائل فرهنگي و اجتماعي آن جامعه بستگي دارد. افزايش جمعيت در يك منطقه محدود علاوه بر ايجاد مسائل اجتماعي به مهاجرت عده اي از مردم آن منطقه منجر مي‌شود و افراد مهاجر وقتي به جامعه جديدي قدم مي گذارند علاوه بر اينكه خود با مسائل و مشكلاتي مواجه مي گردند براي آن جامعه نيز مشكلاتي ايجاد مي كنند (فرجاد، 1375).روابط دختر و پسربا وجود دامنه وسيع تحقيقات انجام شده در زمينه رابطه دختران و پسران متأسفانه، هيچكدام از پژوهش ها توجه شاياني به نقش اينگونه روابط در آسيب زايي اجتماعي نشان نداده اند، لذا در اين پژوهش سعي شده است تا عوامل آسيب زايي اجتماعيِ موجود شناسايي و بررسي شود.نوجوانان به سبب عدم آگاهي از مهارت هاي اصلاحي و بازدارنده و به علت محدوديت تجربه در موقعيتي هستند كه امكان خطر و لغزش و خطا پذيري در آنها بيش از بزرگسالان مي باشد و چون نفوذ پذيري از دوستان در اين دوره سني بيش از دوران ديگر است لذا امكان جذب دوست ناباب شدن و ايجاد دوستيهاي آلوده براي آنها وجود دارد.در جوامع شرق چون جوانان نمي توانند دسترسي به جنس مخالف داشته باشند به حالت اضطراب و هيجان مي رسند و اگر اين حالات هيجاني در مسير درست خود هدايت شود، به طريق مناسب، در زمان ورود به زندگي زناشويي حل خواهد شد. آزادي در روابط جنسي جوانان در جوامع غرب، مشكلات و مسائل تازه اي را د رآن جوامع به وجود آورده است. ميزان بي بند و باري جنسي به حدي افزايش پيدا كرده است كه تشكيل سازمان خانواده در حالت نابودي قرار گرفته است. جرايم وانحرافات جنسي روز به روز در حال افزايش است، درصد مبتلايان به بيماري مقاربتي بين جوانان غرب قبل از ازدواج نيز روز به روز افزايش مي يابد، بحدي كه دولت ها اينگونه مسائل جوانان را يكي از مسائل و مشكلات عمده جامعه خويش اعلام كرده اند. يعني مشكلي كه جلوگيري و كنترل آن با شرايط موجود امكان پذير نيست. ارتباط بيش از حد به، وازدگي جنسي و تمايل به همجنس بازي افزوده است (فرجاد، 1375).از آنجا كه عوامل پسران تا حدودي فرهنگ پذير شده است و در مقايسه، دختران از آزادي كمتري برخوردار هستند، لذا مشكلات جنسي دختران بيش از پسران است. بنابراين، بايد پذيرفت كه نه محدوديت بيش از حد توأم با نمايش فيلم هاي محرك پذيرفتني است و نه آزادي و بي بندو باري جنسي بيش از حد، آنطور كه در جوامع غرب وجود دارد. هر جامعه بايد براي تفريح و گذراندن اوقات بيكاري جوانان برنامه ريزي هاي اجتماعي و تفريحي داشته باشد تا به طور غير مستقيم از انحرافات جنسي واجتماعي جلوگيري شود. مشكلات خصوصي جوانان، شكاف و فاصله بين اخلاق و رسوم اخلاقي را تشديد مي كند. تمايلات جوانان اغلب موجب بروز مخالفت هاي بين آنها و والدينشان مي شود (همان منبع). به دليل فاصله اي كه بين بلوغ جنسي بهنجار و بلوغ رواني، بين آنها و والدينشان مي شود (همان منبع). به دليل فاصله اي كه بين بلوغ جنسي بهنجار، عاطفي و اقتصادي وجود دارد بايد به روشي ملايم اين آگاهي را به نوجوانان القاء نمود كه بناچار بايد ارضاي غريزه جنسي را به تعويق بياندازد. نوجوانان پيام هاي مختلف فرهنگي واجتماعي را دريافت مي كند و اين پيام ها عميقاً بر روي افكار و رفتار نوجوان تاثير مي گذارد. از آنجا كه به علت فناوري اطلاعات در سال هاي اخير فضاي فرهنگي كشور ها محدود نيست. لذا بديهي است، عوامل محرك فرهنگي و آثار فرهنگ متبذل غربي موجب بلوغ زودرس نوجوانان و بيداري زودهنگام غرايز در آنها مي شود.در خانواده هايي كه فرهنگ تحقير زن حاكم است، از ابتدا احساس حقارت در وجود دختران ايجاد مي شود. در نتيجه، در سنين نوجواني و در ارتباط با جنس مخالف دختران به رفتارها و حركات نامناسب جهت جلب توجه رغبت بيشتري نشان مي دهد. ريشه از خودبيگانگي و احساس حقارت و گرايش به ابتذال در بعضي از دختران جوان به طور عمده در خانواده ها، به ويژه در نگرش مادر نسبت به آنان ايجاد مي شود. اگر خانواده ها، دختران را با ارزش هاي وجودي خود و مواهبي كه خداوند در درون آنها به وديعت نهاده است، آشنا سازند و احساس كرامت و ارزشمندي را در درون دختران خويش افزايش دهند، احساس حقارت جاي خود را به احساس عزت نفس مي دهد و دختران به سطح بالاتري از بينش مي رسند تا اينكه در تمام لحظات فكر و انديشه آنها در پي ارضاء نيازهاي غير همجنس خواهي خود باشد.از سوي ديگر تربيت پسران در خانواده نيز بسيار حائز اهميت مي باشد. تصحيح نگرش پسران از اوان كودكي و نوجواني نسبت به جنس مخالف يعني دختران بسيار مهم است. بايد ارزش وجودي زن را به مرد شناسانيد تا هم زن، جايگاه خود را پيدا كند و هم مرد در روابط خود با او حافظ ارزش و موقعيت او باشد، حفظ حريم حرمت زن و حمايت از ارزش هاي او بايد سرلوحه تربيت پسران قرار گيرد. زيرا در اثر فقدان برنامه هاي تربيتي صحيح متاسفانه پسران در ابتداي رشد اجتماعي خود به دختران به عنوان متاع جنسي مي نگرند كه اگر اين دختر از افراد خانواده اش باشد بايد نسبت به نگهداري وي احساس اضطراب داشته باشد. زيرا احساس مي كنند دختران بردني و سرقت شدني هستند و اگر دختري از خانواده ديگر باشد دائم به اين فكر است كه چگونه مي شود او را سرقت كرد و به تصرف درآورد و در هر دوي اين حالت هم دختران و پسران به شدت آسيب مي بينند و هر دو طرف ماجرا، دچار مشغله فكري كاذب و سردرگمي مي شوند. بنابراين تربيت صحيح نوجوانان (پسر و دختر) در زمينه مسائل مربوط به بلوغ و كششهاي جنسي، روابط و تعاملات اجتماعي با ديگران به ويژه جنس مخالف بر عهده والدين و نيز اولياء مدرسه مي باشد، آنگاه كه فطرت پاك كودكان و نوباوگان پذيراي مفاهيم خداخواهي است، پدران و مادران نبايد غفلت نمايند و تا مي توانند ذهن فرزندان عزيز خود را از اين باب تغذيه نمايند و الگوهاي متدين به آنها معرفي كنند تا وقتي كه پا به عرصه نوجواني و بلوغ مي گذارند تحت تاثير كششهاي جنسي عزت نفس خود را زير پا نگذارند و براي اينگونه كشش ها نيز قداست خاصي قائل باشند و آن را لازمه زندگي زناشويي خويش در آينده بدانند.در اين برهه از زمان كه دانش بشري روز به روز گسترده تر مي شود. زنان از يك طرف بايد همراه با اين موج عظيم حركت كنند و به حكم ضرورت در تمام عرصه هاي علمي، اجتماعي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي حضور فعال داشته باشند و از طرف ديگر رسالت خطير اداره‌ي خانواده و تربيت فرزندان را بر عهده دارند. بديهي است كه از همان ابتداي كودكي بايد براي اين چنين رسالت خطيري آماده شوند و اين آمادگي ابتدا از طريق سرمشق گيري از مادر و سپس ايجاد شناخت نسبت به ارزشمندي خود و احساس مسؤوليت نسبت به خود، خانواده و جامعه پديد مي آيد و از سوي ديگر نيز پسران براي پذيرش نقش زنان از كودكي تربيت مي شوند و بايد تربيت اين دو به شكلي صورت گيرد كه هنگام تلاش و عملكرد اجتماعي خود حساسيتي نسبت به جنس مخالف خويش نداشته باشند و مانند دو انسان، صرف نظر از جنسيت، با حفظ حريم خويش مشغول انجام وظيفه گردند. در سايه آموزش صحيح، نوجوانان ياد مي گيرند كه در ارتباط با جنس مخالف تنها به نيازهاي بدني (جنسي) نيانديشند زيرا در غير اين صورت عامل تعيين كننده رفتار او با جنس مخالف، صرفاً ارضاء نيازهاي جنسي است. اينطور استنباط مي شود كه اين افراد در اين سطح تثبيت شده اند. بديهي است عامل ارضاء نيازهاي جنسي به عنوان نيازهاي سطح پايين براي افراد مطرح است ولي اينكه اين نيازها در كدام اولويت براي فرد قرار بگيرد قابل بررسي است و بستگي به نحوه‌ي تربيت و رشد همه جانبه شخصيت او دارد. فردي كه در فرايند رشد شخصيت به اين سطح رسيده است بيشتر به نيازهاي اجتماعي خويشتن سازي مي انديشد يعني به درجه اي از رشد و تحول شخصيت رسيده است كه كه به جنس مخالف به عنوان يك انسان مكمل مي نگرد. اين فرد درصدد است تا در ارتباط با جنس مخالف، رفتارهاي اجتماع پسند و مبتني بر نيازهاي اجتماعي از خود نشان بدهد. متأسفانه نوجوانان در سال هاي اخير در اثر نقص در آموزش و كم رنگ شدن توجه به عرف و شرع در درك مفاهيمي چون حياء، برخورد مبتني بر احترام، رعايت حدود شرعي و در نظر گرفتن شرايط فرهنگي ناتوان هستند.مدارس نقش رشدي در آموزش ها ايفا مي كنند. در اين زمينه شكي نيست كه مربيان آگاه نقش بسزايي در آموزش مسائل جنسي به دانش آموزان دارند. بدينصورت كه مسأله جنسي را به عنوان امري طبيعي و سالم به آنان تفهيم كنند. آموزش جنسي را مي توان بخشي از درس زيست شناسي، مهارت هاي زندگي، دروس پرورشي، روانشناسي و برنامه ريزي تحصيلي، شغلي قرار داد. برگزاري جشن بلوغ و جشن تكليف فرصت مناسبي است كه درباره مسائل بلوع- گرايش به جنس مخالف و غيره در دوره راهنمايي و دبيرستان صحبت شود و اطلاعات لازم به تناسب دوره سني و جنسيت به نوجوانان داده شود. لازم به ذكر است كه وجود رابطه حسنه باعث مي شود كه دانش آموزان به ويژه دانش آموزان دختر با آرامش خاطر و احساس امنيت سوالات خود را از هر مقوله بخصوص مسائل جنسي مطرح نمايند و پاسخ سوالات خود را بيابند. در غير اين صورت يا مجبور مي شوند پاسخ سوالات خود را از همسالان خود بشنوند كه مسلماً اطلاعات صحيح را دريافت نمي كنند و يا اينكه ابهامات در ذهن آنان بماند و موجب اضطراب و ناآرامي و مشغله فكري در آنان شود.از آنجا كه نوجوانان سرشار از انرژي هستند و در جست و جوي معنا و ارزش هستند و بستگان خود را براي مبادله احساس و عواطف و افكار مناسب نمي بينند، براي ارضاء حس جلب توجه، اقدام به برقراري ارتباط با نوجوانان از جنس مخالف مي كنند كه آنان نيز وضعيتي مشابه دارند. در اين ايجاد رابطه معمولا مجبور به گفتن دروغ به خانواده و پنهان كاري مي شوند، احساس گناه مي كنند، اضطراب پيدا مي كنند و باز هم نياز به معاشرت و گفتگويي كه آنها را به آرامش برساند پيدا مي كنند. بدين ترتيب اين سيكل معيوب همچنان ادامه دارد. رشد هويت جنسيبسياري از روانشناسان مرحل زير را براي رشد هويت جنسي در نظر مي گيرند:مرحله نامتمايز: در اين مرحله كودكان در مورد جنسيت خودآگاهي چنداني ندارند.مرحله قالبي: در اين مرحله كودكان از قواعدي كه بر نقش هاي اجتماعي هر جنس حاكم است، آگاه مي شوند.مرحله آندروژني: در اين مرحله تفكر انتزاعي فرد را قادر مي سازد كه متناسب با نيازهاي خود رفتار كند، شروع هويت جنسي از بدو تولد است، زماني كه فرد با نام متناسب با جنس او، ناميده مي شود و لباس متناسب با جنس، به او پوشانيده مي شود، در واقع به وي آموخته مي شود كه پسر است يا دختر. در دوره نوجواني تفاوت در جنسيت بيشتر خود را نشان مي دهد. از يك طرف تحولات عميق دوره بلوغ شروع مي شود و فعاليت غدد جنسي و رشد اندام هاي جنسي احساس نوجوان را نسبت به خود و جنس مخالفش بر مي انگيزد و از طرف ديگر اطرافيان نوجوان از وي انتظار دارند كه رفتارهاي مناسب مبتني بر جنس خود را به خوبي بروز دهد.هويت جنسي يك ويژگي اساسي شخصيتي است و در ابتداي زندگي اين تصور، در ذهن كودك نقش مي بندد و اگر در فرايند شكل گيري هويت جنسي اختلال پيش بيايد، معمولاً فرد در پيش از رسيدن به سن بلوغ احساس آشفتگي و سردرگمي مي‌كند و حتي ممكن است تمايلات شديدي نشان بدهد كه خود را با هويت جنس مخالف معرفي كند.سن نوجواني، زمان بيداري غريزه جنسي نيز هست و معمولا نوجوان به وضعيت جسماني خود، به ويژه به ظاهر خود توجه خاصي دارد و نسبت به رشد دستگاه تناسلي خود حساس مي شود، به تدريج اين حالت با احساسات و عواطف همراه مي گردد و توجه به سن مخالف، از جمله مهمترين مسأله اي است كه ذهن نوجوان را به خودش مشغول مي‌كند.مطالعات نشان مي دهد، عوامل خاصي كه زمينه را براي بزهكاري دختران مستعد و آماده مي كنند عبارتند از: عوامل عاطفي، جنسي و طرز عمل غدد مخصوصاً هورمونها در سنين نزديك به بلوغ و نيز اختلالات رواني مثل عقب ماندگي ذهني، عدم تكوين شخصيت و تلقين پذير بودن، خانواده متشنج، نياز شديد به تاييد و كمبود محبت (دانش، 1373).عده اي عقيده دارند كه حالات مزاجي و جسمي در دوره بارداري و قاعدگي ماهانه، گاهي مانع از فعاليت زياد دختران و در نتيجه ارتكاب جرم مي شود.بيشترين اتهاماتي كه به دختران وارد مي شود، معمولا فرار از خانه، تكرار جرم، رفتار جنسي غير مجاز و در سال هاي اخير نيز مصرف مواد مخدر بوده است (ماسن وديگران، 1378).مطالعات پژوهشي نشان مي دهد كه فراواني و شدت بزهكاري (خرابكاري شديد، دزدي، سرقت مسلحانه هم در پسران و هم در دختران در 15 سالگي به نقطه اوج خود مي رسد) (بيابانگرد، 1379).اقدام به فرار از خانه، توسط دختران را مي توان جز اقدامات بزهكارانه دانست. در واقع اقدام به فرار، اقدام به عملي است كه برخلاف عرف، مقررات و معيارهاي فرهنگي هر جامعه مي باشد زيرا هر جامعه از افراد انتظار دارد ارزش ها وهنجارها را رعايت كنند در غير اين صورت افرادي كه از اين ارزش ها و هنجارها عدول كنند، ناسازگار خوانده مي شوند و هرگاه به عنوان افراد ناسازگار يا نابهنجار براي مدتي رفتار ناسازگارانه خويش را ادامه دهند به عنوان افرادي كه انحراف اجتماعي دارند و هنجارهاي اجتماعي را نقص مي كنند معرفي مي شوند. اكثر دختران در مسير ارتباط با نامحرم از نظر جسماني دچار آسيب هاي غير قابل جبران مي شوند. و بخاطر اينكه فرد از نظر خانواده و اجتماع مسير غير قابل برگشتي را طي كرده است و مورد پذيرش ديگران نيست، از نظر عاطفي لطمه مي بيند، دچار اضطراب مي شود و فرايند تصميم گيري در آنها بسيار ضعيف مي شود، لذا در بسياري موارد چاره كار را در ترك منزل مي بيند و ترجيح مي دهد كه در موقعيت ناشناسي به زندگي ادامه دهد.گاهي نيز دختران در فرايند ارتباط با پسران قبل از ازدواج، دچار وابستگي شديد عاطف مي گردند و در اين بين حاضرند به هر قيمتي ساعاتي را در كنار معشوق خود بگذرانند و لذا به علت مانع هاي شرعي، فرهنگي و خانوادگي ناچار مي شوند چارچوب مقررات خانواده و اجتماع را زير پا بگذارند و به دنبال وسوسه هاي دوران بلوغ، برنامه فرار خود را به كمك طرف مقابل تدارك ببينند و اقدام به ترك منزل نمايند.تحقيقات انجام شدهطي مطالعه اي كه روي 60 نوجوان دختر فراري كه بزهكاري جنسي داشتند و مقايسه آنها با 57 نوجوان فراري كه تخلف جنسي نداشتند معلوم شده كه بزهكاراني كه تخلف جنسي داشتند نمره شان به طور چشمگير پايين تر از دختراني بود كه تخلف نداشتند و در آزمون ايدز نيز قادر نبودند رفتارهاي بي خطر را تشخيص بدهند (روتردام، بوروس- ام، جي و ديگران 1991).(شرلين، اسلومو و باراك. ميشل 1992) در گزارشات خود اعلام كردند: در بازجويي دختران جوان فراري معلوم شد كه دختران جوانتر (فراري) بيشتر تكانه اي با منبع كنترل دروني هستند كه در تاريخچه زندگيشان سابقه هاي فرار داشته اند، مدت طولاني تري دور از خانه بوده اند و در مقابل دختران فراري كه سن بالاتري داشتند نسبت به گروه اول متفكرتر با منبع كنترل بيروني بوده اند، در تاريخچه زندگيشان كمتر سابقه فرار داشته اند و مدت دوريشان از خانه كمتر بود (ميشل واسلفومو، 1992).كاوس، پاراديش- گينرلرجا 2000) روي 364 نفر نوجوان بي خانمان مطالعه‌اي انجام داده اند و نتيجه گرفتند كه اين نوجوانان شرايط بسيار سخت را گذرانيده بودند و عمدتاً اختلالات رواني داشتند. در تاريخچه زندگي آنان بخصوص پسرها، سوء رفتار فيزيكي در كودكي، حملات فيزيكي در خيابان و اختلالات جنسي در كودكي، آزار و اذيت هاي جنسي در خيابان ها و اختلالات و درگيري هاي رواني وجود داشت.(لالور- 1999) در اتيوپي روي تعدادي از نوجوانان دختر و پسر خياباني تحقيقاتي انجام داد و نتيجه گرفت كه براي پسران حملات فيزيكي و براي دختران آزارهاي جنسي وجود داشت. 44 درصد از دختران ريپ داشتند و بيش از 26 درصد آنان مورد حمله و آزار جنسي بودند.محمد سعيدي در پايان نامه كارشناسي ارشد خود تحت عنوان «بررسي فرار جوانان از خانه» به مقايسه پاسخ هاي 60 نفر نوجوان فراري و عادي پرداخته است ، يافته هاي پژوهشي وي بدين شرح مي باشد.نابساماني خانواده، سردي روابط عاطفي والدين، متاركه و طلاق، وجود ناپدري و نامادري، فقر فرهنگي، بيسوادي و اعتياد از مهمترين عوامال برانگيزاننده تمايل به قرار در نوجوانان بوده است (سعيدي، 1372).هماسنجر طي پژوهشي تحت عنوان (علل فرار نوجوانان از خانه) به اين نتيجه رسيده است كه فقر مالي و فرهنگي، كم محبتي، سخت گيري، تبعيض، عدم تفاهم با افراد خانواده، خشونت هاي خانوادگي، دعواهاي تمام نشدني پدر و مادر يا سرپرستان و خلافكاري افراد خانواده در فرار نوجوان از خانه بي تاثير نيست. اين تحقيق بر روي 50 نفر نوجوانان فراري 12 تا 18 ساله (25 دختر و 25 پسر) انجام شده است (سنجر، 1353).تحقيقات در آمريكا نشان مي دهد كه امروز فرار نوجوانان از خانه به صورت يك بحران معمولي در زندگي بسياري از خانواده هاي آ‎مريكايي درآمده است، متاسفانه درصد بالايي از اين نوجوانان گرفتار مشكلاتي از قبيل انحرافات جنسي، دزدي، فروش مواد مخدر و …. مي شوند.البته علل متفاوتي براي فرار نوجوانان از سوي جامعه شناسان و … ارائه شده است اما هيچ تحقيقي از نظر رواني بر روي آنها انجام نگرفته و علل رواني آن مورد بي توجهي قرار گرفته است (سعيدي 1372). مطالعات، ارتباط سوء استفاده هاي جنسي و فيزيكي در خانواده و مشاركت در انحرافات و رفتار آزار و اذيت در 108 نوجوان فراري و بي خانه در ايالت مركزي آمريكا را نشان مي دهد. اين تحليل ها نشان داد كه شرايط خانواده در سوء استفاده از مواد به طور مستقيم در نوجوانان و رفتار آنها در آزار و اذيت رساندن به ديگران دخالت دارد و به صورت غير مستقيم احتمال آزار و اذيت، ريسك خطرناك، انحراف، عدم مشاركت را افزايش مي دهد (كوكو- اي. لين كانتري، ليندا جي 1998).تحقيقات لاول كار نشان مي دهد 80 درصد خانواده هاي آمريكايي كه با فقدان يك يا هر دو ولي روبرو بوده اند، كودكان و نوجوانان منحرف تحويل جامعه داده اند، تحقيقات انجام شده در 9 كشور جهان نشان مي دهد كه به طور متوسط آمار جنايت و بزهكاري در جهان سالانه 5 درصد افزايش مي يابد. به استناد همين منبع اين آمار از 350 ميليون نفر در سال 1975 به 500 ميليون نفر در سال 1989 رسيده است (سعيدي، 1372).پروفسور «باتاويا» در تحقيقات خود نشان داد كه مهمترين نتيجه فرار نوجوانان، ولگردي است كه خو ولگردي مي تواند پديد آورنده جرائمي چون دزدي، اعمال منافي عفت، هتك حرمت و تجاوز، اعتياد، فروش مواد مخدر و غيره باشد. در مورد دختران اين آفت بيشتر توام با فحشاء است. افراد فراري به علت نداشتن مأمني جهت گذراندن زندگي بناچار شب را در پارك ها، ميادين و گذرگاه هاي زير زميني مي گذرانند. بسيار اتفاق افتاده است كه افراد خردسال مورد سوء استفاده جنسي افراد بزرگتر قرار گرفته اند. لذا در بسياري از كشورها ولگردي خود جرم محسوب مي شود و پيگرد قانوني دارد. به عقيده پروفسور با تاويا بين جرم وولگردي رابطه مستقيم وجود دارد. اين گزارش به استناد تحقيق روي 500 نفر از نوجوانان بزهكار لهستان تهيه شده است كه 80 درصد آن با ولگردي كار خود را آغاز كرده بودند (علوي، 1361).در پژوهشي ماگنوس روي 70 نفر نوجوان كه مورد سوء استفاده جنسي قرار گرفته و از خانه فرار كرده بودند نشان داد نوجواني كه مورد تجاوز قرار گرفته و از خانه فرار نموده است، پس از فرار نيز همچنان مورد تجاوز قرار مي گيرد و گرفتار فحشا مي شود. در صورتي كه مورد تجاوز قرار گرفته ولي از خانه فرار نكرده است از افتادن به دام فحشاء مصون مانده است (سعيدي، 1372).صفابخش در تحقيق خود با عنوان «بررسي سبك اسنادي دختران فراري شهر تهران» به اين نتيجه رسيد كه بين سبك اسنادي دختران فراري و عادي شهرستان تهران تفاوت معناداري وجود دارد. دختران فراري علل مشكلات خود را به عوامل بيروني نسبت مي‌دهند؟ به اين معنا كه آنها بر اساس نوع تربيت خانوادگي، تجربيات زندگي، ميزان تحصيلات به عوامل دروني و شخصي كمتر توجه دارند. حاجي عرب در تحقيق خود با عنوان «بررسي ويژگي هاي دختران فراري از منزل در شهر تهران» به اين نتايج رسيد: 1- دامنه نسبي دختران گروه نمونه 12 الي 19 سال بوده كه بيشترين درصد فراواني نسبي مربوط به سنين 17-16 سال و كمترين درصد فراواني نسبي مربوط به سنين 19-18 سال بوده است. 2- بيشترين درصد دختران فراري تحصيلات ابتدايي و كمترين درصد فراواني آنها تحصيلات دبيرستاني داشتند. 3- وضعيت خانوادگي به صورت طلاق والدين، اختلاف والدين، فوت پدر، فوت مادر، وجود نامادري و ناپدري طبقه بندي شد كه بيشترين درصد مربوط به طلاق و متاركه و كمترين درصد فوت مادر بوده است 4- اقدام به خودكشي در دختران فراري به صورت قرص، سم، تيغ طبقه بندي شده كه بيشترين درصد فراواني با قرص و كمترين آن با تيغ بوده است. در تحقيق ديگري با عنوان «مقايسه سبكهاي رويارويي با استرس، هوش و افسردگي در دختران شهر تهران» آقازاده به اين نتايج رسيد، بين هوش دختران راهنمايي و دبيرستان تفاوت معناداري وجود نداشت. ميانگين هوش دختران عادي بيشتر از ميانگين نمرات هوش دختران فراري است. بين ميزان افسردگي دختران مقاطع راهنمايي و دبيرستاني تفاوت معناداري وجود دارد. همچنين بين ميزان افسردگي دختران عادي و فراري تفاوت معناداري وجود دارد، ميانگين نمرات افسردگي دختران فراري بيشتر از دختران عادي است. بين ميزان بهره گيري دختران از سبكهاي مقابله اي هيجان مدار و مسئله مدار تفاوت معنادار وجود دارد. در ضمن بين سبك مقابله اي دختران عادي و فراري تفاوت معنادار وجود دارد. ميانگين نمرات سبك مقابله اي مسئله مدار دختران عادي بيشتر از نمرات سبك مقابله اي مسئله مدار دختران فراري است، همچنين ميانگين نمرات سبك‌هاي مقابله اي هيجان مدار دختران فراري بيشتر از دختران عادي است. سعيدي در پژوهش خود با عنوان «بررسي علل فرار نوجوانان از خانه» به اين نتيجه رسيد كه نابساماني خانواده، سردي روابط عاطفي والدين، متاركه و طلاق، وجود ناپدري و يا نامدري فقر فرهنگي و بيسوادي و اعتياد از مهمترين عوامل برانگيزاننده تمايل به فرار در نوجوانان بوده است. تقريبا صددرصد از فراريان وضعيت خانواده خود را آشفته و نابسامان توصيف كرده اند. در صورتي كه 90 درصد گروه كنترل وضعيت خانواده خود را رضايت بخش توصيف نموده اند.جهان اين اطلاعات كسب شد. استيفمن در تحقيقي روي 291 نوجوان فراري 18-12 ساله در واشنگتن به اين نتيجه رسيد كه اكثر فراريان در خانه با مشكلاتي چون اعتياد والدين و شخصيت ضد اجتماعي روبرو بوده اند. همچنين اين پژوهش نشان مي دهد كه نوجوانان فراري عموماً مقدار زيادي تجارب ناگوار در زندگي خود داشته اند. بعلاوه اين تحقيق نشان داده است كه اكثر نوجوانان فراري مورد سوء استفاده جسمي و جنسي قرار گرفته اند (استيفمن، 1989). دكتر كاپاديا در يك تحقيق همه جانبه روي 300 نفر نوجوان فراري از خانه كه در كانون اصلاح و تربيت شهر بمبئي نگهداري مي شدند به نتايج زير دست يافت: 4/71 درصد پسران و 8/57 درصد دختران نوجوان فراري از خانه به دليل بدرفتاري والدين يا سوء رفتار ناپدري يا نامادري از خانه فرار كرده اند.6/10درصد پسران و 2/2 درصد دختران در جستجوي كار از خانه گريخته اند.(ووك، براندوم، 1997) در پژوهشي به يافته هاي زير دست پيدا كردند:نوجوانان فراري اغلب مورد تنبيه قرار گرفتند و كمتر حمايت والدين را دريافت كردند.دختران فراري بيشتر از پسران فراري تحت كنترل والدينشان بوده اند.دختران فراري خود انگيزه ضعيفي داشتند بخصوص در جنبه هاي اضطراب، ترديد و شك بخود، ارتباطات ضعيف بين فردي و موضوع دفاعيدختران فراري، همچنين در هنگام مشاوره حالت دفاعي داشتند.اشرف بخشايش (1379) پژوهشي تحت عنوان ويژگي هاي شخصيتي دختران فراري و عادي در شهر تهران انجام داد و به اين نتيجه رسيد كه ويژگي هاي شخصيتي هيپوكندريا، انكار، مشكلات بين فردي، ناچيز انگاري خود و انحراف در دختران فراري بالاتر از دختران عادي مي باشد و اين تفاوت ها حداقل در سطح اطمينان 95 درصد از نظر آماري معنادار است.خانواده نه تنها به عنوان يكي از مهمترين عوامل رشد و تحول شخصيت كودك و نوجوان مطرح است، بلكه بعد از تغيير و تحولات اجتماعي به عنوان مهمترين عامل در شكل گيري پديده كودكان خياباني و فرار از منزل نيز مطرح مي باشد.عوامل خانوادگي موثر در شكل گيري و بروز اين پديده: شامل سوء مصرف مواد مخدر و الكل توسط والدين و مشكلات مالي، فقر، خشونت خانوادگي، جدايي اعضا خانواده، عدم ارتباط هاي خانوادگي، بيكاري والدن و فشارهاي رواني و جسماني، و سوء استفاده جنسي از كودكان، فقدان والدين در خانه به دلايل شخصي يا مالي، فرو ريختن چارچوب خانواده و از هم پاشيدگي خانواده هاي پر جمعيت و ظهور خانواده هاي ضعيف در حوزه هاي شهري مي باشد (ليروكس 1996).طبق نظر فال (1986) دلايلي براي ترك خانه توسط كودك وجود دارد كه مي توان بعنوان عامل «فشار» و «كشش» طبقه بندي كرد. عوامل كشش شامل: جاذبه زندگي در شهر هاي بزرگ، آرزو هاي بزرگ براي زندگي، استقلال و امنيت مالي، مي باشد و عوامل فشار شامل: افزايش طبيعي جمعيت و كاهش توانايي در برآورده كردن نياز اين جمعيت، گرايش دروني به شهري شدن، مخارج زندگي و تلاش براي درآمد اضافي، رها كردن كودكان و فراموش كردن آنها، فروپاشي خانواده سنتي مي باشد (ليروكس 1996).سوارت (1988) دلايل ديگري را براي بروز پديده «فرار از خانه توسط نوجوانان» عنوان مي كند، او معتقد است پديده كودكان خياباني با صنعتي شدن و شهري شدن و توسعه خانواده ها مرتبط است. رفتار بد با كودكان يا مورد غفلت قرار گرفتن كودكان توسط خانواده هايشان بيشتر ناشي از افسردگي، اضطراب و خشونت و ناكامي والدين در شرايط جديد زندگي است (ليروكس، 1996).فقدان يا مرگ والدين يا ترك خانواده توسط يكي از والدين، تعارض بين اعضاي يك خانواده وهمچنين كمبود جا و خانه اي مناسب براي زندگي، كودكان و نوجوانان را با فشار رواني مواجه مي‌كند و باعث مي شود افراد بسياري به سوي خيابان كشيده شوند تا از فشار رواني و پريشاني شديدي كه در زندگي خانوادگي و اجتماعي متعارض، تجربه مي شود خلاص گردند. بنابراين ترك خانه، اغلب نشان دهنده ميل به استقلال و جابجا كردن ارزش هاي قديمي با شرايط جديد مي باشد (هيكسون و گايدون (1989) به نقل از ليروكس، 1996).دلايل عنوان شده مورد تاييد پژوهشگراني است كه در ارتباط با كودكان فراري تحقيق مي كنند (ريختر 1991؛ سوارت، 1988؛ كوك برن 1991؛ پي كوك، 1989؛ اسپارف، 1988؛ روس، 1991؛ كين، 1990).در سال 1995 يك صد كودك خيابان هندي بين سنين 18-8 سال مورد بررسي و مطالعه قرار گرفتند، هدف از اين پژوهش شناسايي موقعيت هاي استرس زا و حمايت كنندگان اين كودكان در شرايط پر استرس و شناسايي تفاوت هاي موجود در ميان دختران و پسران در استفاده از حمايت كنندگان اجتماعي بوده است. نتايج به دست آمده نشان داد كه اكثر كودكان خياباني در شرايط پر استرس تنها مي باشند و بخصوص اينكه اين كودكان غالباً اين كودكان غالباً از سوي والدين و همسالانشان (يعني پايگاه كه مي‌تواند بعنوان حمايت كننده اجتماعي مطرح باشد) تنبيه مي گردند، تعداد بيشتري از پسرها ترجيح مي دهند كه در شرايط استرس زا تنها باشند و درصد بيشتري از دخترها در قياس با پسرها در جستجوي حمايت مادر مي باشند (گوپتا؛ ورما 1995).در بررسي رابطه بين حمايت اجتماعي و توانايي كودكان خياباني برزيلي در انطباق با زندگي خياباني، 30 پسر خياباني در (ريود وژانيرو) مورد بررسي قرار گرفتند، نتايج نشان داد كه افزايش حمايت اجتماعي باعث انطباق بهتر در زندگي خياباني مي شود و بين كميت و كيفيت حمايت اجتماعي در ايجاد انطباق تفاوتي وجود ندارد (ماليس؛ كوك؛ ابريو، 1999).تحقيقات نشان مي دهد در بين كودكان و نوجوانان فراري، سطوح متفاوتي از بي اعتمادي، عدم اطمينان، سنت شكني خانوادگي، خصومت و پرخاشگري بين اعضاء خانواده وجود دارد (تراسل، 1999). در پژوهشي كه در سال 1996 در اروگوئه توسط كوچيني انجام شد‍: كودكان و نوجواناني كه خانواده را ترك كرده اند، اينچنين توصيف شده‌اند: كودكان بدون درآمدِ مشخص كه فاقد كارت شناسايي هستند. اين گروه غالباً در حاشيه شهرها و گوشه و كنار خيابان هاي مركزي شهر زندگي مي كنند (لوچيني، 1996).دلايل بروز پديده‌‌ي فرار از خانه، توسط كودكان و نوجوانان متفاوت است. عده اي از پژوهشگران دليل عمده بروز اين پديده را نابساماني و تغييرات ناگهاني اقتصادي و اجتماعي در كشور هاي جهان سوم مي دانند كه اين تغيير عاملي براي مهاجرت روستائيان به شهر ها و در نتيجه افزايش جمعيت شهر ها بدون داشتن امكانات مناسب زندگي مي گردد و همين امر، شرايط خانواگي و كيفيت ارتباط بين اعضاي خانواده را تحت الشعاع خود قرار داده است، به طوري كه افراد يك خانواده مجبور به انجام كار و فعاليت اقتصادي مي گردند و اين امر خود سبب درماندگي و ناتواني خانواده ها براي ايجاد يك محيط حامي و تربيتي براي كودكان و جايگزين شدن اهداف اقتصادي به جاي اهداف تربيتي خانواده مي گردد (چيتي 1997).عده ديگري از محققين ناتواني خانواده ها و دولت را علت بروز پديده‌ي كودكان خياباني عنوان مي كنند و مهاجرت روستائيان به شهر ها را دليل مناسبي براي بروز اين پديده نمي دانند (اپتكار، مافالالا، دلاميني1998).در بررسي كه بر روي نوجوان فراري فيليپين صورت گرفته است، دليل عمده بروز اين پديده را رشد ناجور و ناهماهنگي و نابرابري هاي اجتماعي كه بر فعاليت هاي اجتماعي اقتصادي و فرهنگي تاثير مي گذارد، عنوان كرده است و اينگونه كودكان را نوادگان مهاجران روستاها به شهر هاي بزرگ مي دانند كه ارتباط آنها با اقوامشان كم رنگ شده است (سيلوا 1996).ليروكس (1996) دلايل انتخاب زندگي خياباني را براي كودكان، نداشتن خانواده مناسب، گرسنگي، كمبود غذا، خشونت هاي خانوادگي، كسب پول زياد و سريع و شرايط بد خانوادگي عنوان مي‌كند (ليروكس 1996).تحقيقي توسط خانم يزدان پناه فدايي در سال 1375 تحت عنوان تاثير عوامل اقتصادي اجتماعي و تحصيلي خانواده بر سلامت رواني دختران نوجوان در نمونه اي حدود 542 نفر از دانش آموزان سال اول دبيرستان هاي دخترانه انجام گرفت، طبق نتايج بدست آمده عواملي كه در سلامت عمومي فرزندان موثر شناخته شده اند عبارتند از: نحوه رفتار والدين در امور تحصيلي فرزندان، تكافوي درآمد ثابت ماهيانه پدر، تقويت حس استقلال و روحيه خود گرداني در فرزندان، اختلاف نظر بين والدين، مطلوبيت رفتار والدين با فرزندان، ميزان رضايت از زندگي والدين و زندگي جداگانه با مادر.در سال 1369 اداره كل امر به معروف و نهي از منكر كميته انقلاب اسلامي طي تحقيقي با عنوان بررسي علل و انگيزه هاي اطفال و نوجوانان بزهكار شهر تهران عواملي چون سطح تحصيلات خانواده، مهاجرت، محل سكونت و اقتصاد خانواده را در گرايش به بزهكاري موثر دانسته است.معارفي (1372) در تحقيقي تحت عنوان تاثير محيط تحصيل در بزهكاري نوجوانان كرج، عواملي چون اثر معلم و اوليا مدرسه و همچنين ناكامي و عقده هاي حقارت و شكست تحصيل، وجود فشار محيطي، تضاد فرهنگي و اجتماعي موجود ميان محيط مدرسه و خانواده را به علت بزهكاري و تخلفات نوجوانان در محيط مدرسه مي داند.يافته‌هاي پژوهشي لانديس (1980) و ني (1975) نشان مي دهد كه كودكان و نوجوانان، زندگي با يك والد حمايت كننده را براي زندگي با هر دو والد، كه مرتبا با هم نزاع مي كنند و نسبت به هم بدبين هستند، ترجيح مي دهند. مطالعه لانديس نشان داد كه نوجوانان خانواده هاي مطلقه راضي اغلب از نوجوانان خانواده و غير مطلقه ناراضي، سازگاري شخصيتي بهتر و فشار رواني كمتر و بيماريهاي روان- تني كمتر و بزهكاري كمتري را نشان مي دهند. در واقع احتمال مي رود والدين ناراضي كه به خاطر كودكان با هم زندگي مي كنند، هيچ گونه فداكاري در حق بچه هاي خود نكرده بانشد.كانون اصلاح و تربيت اهواز 1378 در تحقيق تحت عنوان نقش عوامل مختلف در وقوع بزهكاري به اين نتيجه رسيدند كه روابط معيوب خانوادگي و همچنين عدم پذيرش فرد در خانواده نيز از عوامل موثر بزهكاري است. زماني كه فرد از خانواده طرد مي شود محبت و صميميت را در محيطي ديگر جستجو مي‌كند و اين امر زمينه انحراف او را پديد مي آورد.مانس (1974) در گزارشي نشان مي دهد كه شيوه هاي انضباطي به كار رفته درباره بزهكاران در خانواده بيشتر سست و ناپايدار و يا بيش از اندازه محدود و همراه با تنبيه بدني شديد بوده است.در مطالعه اي از (باندوار) و (والترز) مشخص گرديد كه والدين بزهكار نسبت به غير بزهكاران بيشتر طرد كننده و كم محبت بوده اند. به عقيده آنان رابطه پدر و پسر بخصوص تاثير مهمتري بر رشد بزهكاري دارد. مطالعات انجام شده توسط اورنگ بر روي معتادان در ايران نشان داده است كه رفتار والدين با فرزندان بي توجه، بدون محبت، خشونت آميز و فاقد رابطه گرم و عاطفي بوده است، رفتار خشونت آميز خانواده پيامدهاي نامناسبي در تربيت كودكان بر جاي خواهد گذاشت كه شايد بتوان گفت كه ريشه اصلي جنايات و خشونت ها در جامعه به اعمال خشونت و تنبيهات بدني است كه والدين در مورد فرزندان اعمال مي دارد و اين باعث ايجاد عقده هاي رواني درآنان مي گردد.در تحقيقات بالبي، بندر گلد فارب، گلوگ، بوركينگهام و فرويد معلوم شده است كه جدايي طولاني از والدين (مخصوصاً مادر) توأم با فقدان يا كمبود مراقبت مادر و يا مراحل كوتاه ولي مكرر جدايي از والدين و يا وجود اختلال و نارسايي در روابط عاطفي با والدين و قدرت سازش اجتماعي طفل تاثيرات سويي دارد كه در اغلب موارد ثابت و غير قابل ترميم مي باشند. همچنين بندر و بالبي ضمن تحقيقات جداگانه بالاخره به اين نتيجه رسيده اند كه جدايي طولاني و يا مكرر، محروم ماندن از مراقبت و محبت مادر، ضمن سالهاي اوليه طفوليت، بزهكار و فرار از خانه هم پيدا كرد. بالبي اين گونه افراد را (بي اعتناي عاطفي) ناميده است اين گونه از افراد بي توجه به عواقب امر، به اعمالي دست مي زنند كه حاكي از محروميت از محبت مادري در دوران اوليه كودكي است (بهرامي/ صفوي، 1370).در ديدگاه سيستمي، خانواده به عنوان سيستم اين طور تعريف مي شود: «موجودي كه اجزاء آن با هم تغيير مي كنند و با انحراف، براي حفظ تعادل خود، فعال مي شود». اين تعريف نشان مي دهد كه اولا رفتار هر يك از اعضاي خانواده تابعي از رفتار ساير اعضاي خانواده است و در ثاني خانواده هم همانند هر سيستمي متمايل به تعادل است. لذا رفتار اعضاي آن در مجموعه به گونه اي است كه تعادل سيستم حفظ مي شود. يعني رفتار هر فرد در داخل سيستم نقش كارساز دارد و لازمه تعادل سيستم است. حتي اگر اين رفتار، رفتار نابهنجار باشد. لذا اگر رفتار فرد مغاير چيزي باشد كه سيستم را در حالت تعادل نگه داشته است. سيستم براي مقابله با اين انحرافات و حفظ تعادل خود فعال مي شود. اين بدان معناست كه اگر رفتار عضوي از خانواده غير عادي باشد، همين رفتار غير عادي جزء لازم تعادل خانواده است و اگر درمان يا هر عامل ديگري اين رفتار را تغيير دهد، خانواده با آن مقابله مي‌كند تا مجدداً تعادل اوليه برقرار شود.به همين خاطر وقتي كودك بزهكار يا فراري به خانواده بر مي گردد، مجدداً مجبور به ترك خانه مي شود. كاركرد نظام خانواده به تفهيم و تفاهم ميان اعضايش بستگي دارد. اين تفهيم و تفاهم اشكال مختلفي به خود مي گيرد، از آزاد و راحت بودن گرفته تا پيام هاي متناقض و استعاره هايي كه اعضاي مخاطب در خانواده شايد به راحتي آنها را درك كنند.بنابراين خانواده، سيستمي اجتماعي است كه قوانين خواص خود را دارد. مهمترين قوانين سيستم هاي خانوادگي عبارتند از 1- كل سيستم، هر عضو را به طريقي نشان مي دهد كه خانواده بتواند تنها به كمك رابطه هاي دروني اعضايش و نيز مجموعه بخش هايش تعريف شود. 2- كل سيستم براساس موازنه عمل مي‌كند. چنانچه عضوي توازنش را از دست دهد عضو ديگر جبران اين عدم توازن را مي نمايد 3- بر كل سيستم قواعدي حاكم است. در سيستم هاي سالم قواعد باز و قابل بحث اند و در سيستم هاي ناسالم قواعد خشك و انعطاف ناپذيرند 4- اعضاي يك سيستم در حفظ توازن نيازها، نقش بازي مي كنند. در سيستم هاي سالم نقش ها انعطاف پذير است، افراد با يكديگر سهيم اند اما در سيستم هاي ناسالم نقش ها خشك و منحجرند (قراچه داغي، 1372).به نظر جي هي لي اولين قانون روابط انساني اين است كه وقتي يكي در رابطه با ديگري نشانه هاي تغيير از خود بروز دهد، ديگري براي حذف يا اصلاح آن تغيير، در مقابل اولي دست به واكنش خواهد زد (ثنايي، 1372). جي هي لي معتقد است در مطالعه خانواده و درمان مشكلات هر يك از اعضاي آن بايد بر كل خانواده تمركز كرد، بر روابط كودكان و والدين با يكديگر و روابط تمام اعضاء با يكديگر (تبريزي 1376). نسل امروزي به طور مستقيم تحت نفوذ زمينه هاي فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي است. چرا كه، اين زمينه موجب بروز مسائل مختلفي مي باشد. و نبايد فراموش كرد كه بحران جواني به سهولت تحت تاثير آن ها قرار مي گيرد. به همين طريق بايد خاطر نشان كرد كه جوانان امروزي بيش از نسل هاي قبلي، تحت تاثير تصاوير، پيام هاي بازرگاني، ارزش هاي فردي و خصوصي و در چالش با تبليغات رسانه هاي گروهي مي باشند (رباني، 1380).به نظر كولانژ (1985) بيشترين علت نقص در كاركردهاي جوانان، والدين به ويژه مادران هستند. وي به والدين پيشنهاد مي كند كه فضاي داخلي خانواده را مجددا براي نوجوانان و جوانان خود فراهم سازند. به نظر وي جوانان فكر مي كنند خانه، هتل است و همانند مهمان ها در هتل مستقر هستند و زندگي مي كنند و والدين، فرزندانشان را كمتر درك مي كنند. در اين صورت آنها به حوش و حوس سن بزرگسالي كه مي رسند نسبت به هم غريبه مي شوند و رابطه خانوادگي بين مادر و فرزندان كم رنگ مي شود و معمولا فرزندان احساس مزاحم بودن و دردسر بودن را دارند و در نتيجه اگر خارج از خانه باشند بهتر است.صرف اوقات فراغت سالم و ساده، زيبايي بخشيدن به زندگي فرزندان مي تواند موجب شكوفايي استعداد ها و آزادي آنها گردد. عدم تامل در اين خصوص مي تواند موجب سرگرمي و فشار بين نسل هاي جوان گردد. در اين راستا مسئله جامعه و خانواده اي كه جوان در آن زندگي مي كند، عدم انتقال صحيح ارزش ها و الگوها و عدم تبيين زندگي واقعي است كه باعث مي گردد جوان نتواند ارزش هاي قبلي را درك و فهم نمايد (همان منبع).تنش هاي بين دو نسل و اختلافات خانوادگي بيشتر در خانواده هايي مصداق دارد كه اختلاف بين والدين و فرزندان، اختلاف اساسي ‌مي باشد. آنچه كه در ارتباط با خانواده‌ها براي جوانان مطرح است . عقايد و الگوهاي متفاوت بين دو نسل مي باشد كه دو نوع نظام ارزشي را در ارتباط با سرنوشت كلي خانواده عنوان مي كنند. از يك سو خانواده يك پايگاه اجتماعي به جوانان داده و از طرف ديگر با توجه به مسائلي مانند: آزادي، برابري و اقدامات فردي نقش اجتماعي ديگري به آنها ارائه گرديده است. لذا عدم شناخت دقيق فرزندان برحسب طريقه هاي اعمالي و تفكري والدين باعث مي شود كه يك شكاف اجتماعي در بين آنها به وجود آمده و يك حالت (خود اختلاتي) در فرايند جامعه پذيري براي آنها ايجاد مي شود. اكنون در كشوري زندگي مي كنيم كه 20 درصد جمعيت آن در سنين 15 تا 24سالگي است و تامين شغل، ازدواج، تحصيلات عالي، نااميدي و بي هويتي از مسائل عمده آنان است كه موجب نگرش منفي نسبت به همه چيز شده است (منتظر القائم 1380).با بررسي دقيق تحقيقات مرتبط با موضوع، مي توان عنوان كرد كه فرار دختران از منزل با عوامل فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي و روانشناختي مرتبط است. وضعيت اقتصادي ضعيف، فقر فرهنگي، روابط نامناسب بين والدين و اختلافات رفتاري شديد پدر يا مادر به عنوان رايج ترين علل بروز فرار دختران از منزل شناخته مي شود، ولي هنوز هم نمي توان سبب شناسي دقيقي را براي فرار دختران از منزل ارائه نمود. زيرا كه، تنيدگي ويژه‌اي بين عوامل موثر و سبب ساز وجود دارد و تعامل بين عوامل و ابهامات گونگوني در شناسايي عوامل روانشناختي موثر بر فرار دختران از منزل چنگ مي زند و تحقيقات فراواني را مي طلبد (فولادي، 1376).منابع فارسيهترينگتون، اي، ميويس، پارك، راس، دي، روان شناس كودك از ديدگاه معاصر (1و2) (1373) ترجمه جواد طهوريان، محمدحسين نظري نژاد، اميرامين يزدي، احمدي رضواني، علي اخشيني، خوشه كسرايي، نشر، معاونت فرهنگي آستان قدس رضوي، تهران.وندر زندن، چيمز دبليو (1996) روانشناسي رشد، ترجمه حمزه گنجي (1376) نشر بعثت، تهران.كديور، پروين (1378)، روان شناسي اخلاق، نشر آگه، تهران.همشهري (روزنامه) جمعيت كودكان خياباني 20/5/79 ص 3. شماره 2189 سال هشتم.كاستلو، تيموتي- كاستلو، جوزف (1373)، روانشناسي نابهنجاري، ترجمه نصرت ا… پورفكاري، انتشارات آزاد، تبريز.قرائي مقدم، امان ا… (1373) جامعه شناسي آموزش و پرورش، انتشارات توس، تهران.ماسن، پاول هنري و ديگران (1370) رشد و شخصيت كودك، ترجمه مهشيد ياسايي، نشر مركز، تهران. واتيزمن، واليس (1371) رشد اجتماعي (بررسي جوانان و خانواده) ترجمه سيما نظيري، انتشارات انجمن اوليا و مربيان.جيمز سي، كلمن (1374) روانشناسي نابهنجار و زندگي نوين، ترجمه كيانوش هاشميان، انتشارات كوير، تهران.اسلامبولچي، مقدم علي (1370) علل ناسازگاري دانش آموزان دوره ابتدايي پايان نامه كارشناسي ارشد دانشگاه تهران.كلهر، منصور (1379) شيوه هاي جامعه پذيري فرزندان دختر و پسر، مجله حقوق زنان سال 3، (20 و 19).يمني دوزي سرخابي، محمد (1371) تحليل برناسازگاري دانش آموزان در دوره ابتدايي، فصلنامه تعليم و تربيت، شماره 4.شريفي، حسن پاشا (1371)، چگونگي شكل گيري نگرش هاي دانش آموزان، مجموعه مقالات سمپوزيوم جايگاه تربيت در آموزش و پرورش دوره ابتدايي.ميلاني فر، بهروز، (1370)، روان شناسي كودك و نوجوان استثنائي: نشر قدس ياتوس، تهران. نوايي نژاد، شكوه، (1373)، رفتارهاي بهنجار و نابهنجار كودكان و نوجوانان و راه هاي پيشگيري و درمان، نابهنجاري ها، انتشارات انجمن اوليا و مربيان، تهران.بررسي علل فرار نوجوان پسر 8-12 ساله تهران رساله كارشناسي در دانشگاه آزاد اسلامي واحد مركزي دانشكده علوم انساني و علوم اجتماعي.گيلك پور، خديجه، علل فرار دانش آموزان از مدرسه پژوهش 1377 به نظارت دكتر حسن پاشا شريفي، اداره كل آموزش و پرورش شهر تهران.بخشايش، اشرف، (1379)، ويژگيهاي شخصيتي دختران فراري و عادي شهر تهران، پايان نامه ارشد باليني.احدي، حسن (1373) «مفاهيم بنيادي در روانشناسي «نوجواني و جواني» روانشناسي رشد، انتشارات بنياد، تهران.باغداساريانس، ژيول (1379) تحقيقي پيرامون بررسي ويژگيهاي شخصيتي دختران فراري از منزل، زير نظر معاونت پيشگيري سازمان بهزيستي با نظارت دكتر خويي چاپ شده در بولتن خبري معاونت پيشگيري سازمان بهزيستي منطقه شمال استان تهران.جي، هي، لي (1377) روان درماني خانواده ترجمه محمد باقر ثنايي، انتشارات اميركبير، تهران.ذبيحي، رزيتا (1378)، مقاله اي در زمينه فرار دختران از منزل، چاپ شده در بولتن خبري بهزيستي در بخش معاونت پيشگيري.سياسي، علي اكبر (1343)، روانشناسي جنايي، تهران، انتشارات ابن سينا.فرجاد، محمدحسين (1363) آسيب شناسي اجتماعي و جامعه شناسي انحرافات انتشارات بدر، تهران.قائمي، علي (1373) خانواده و كودكان دشوار، انتشارات اميري، تهران.كي نيا، مهدي (1351) آسيبهاي اجتماعي، انتشارات دانشگاه تهران، تهران.سعيدي، محمد (1372)، بررسي علل فرار نوجوانان از خانه، پايان نامه ارشد، دانشگاه علامه طباطبائي.سنجر، هما (1353)، علل فرار نوجوانان از خانه، پايان نامه ارشد، دانشگاه علامه طباطبايي، دانشكده علوم اجتماعي.بي طرف جعفرآبادي، سعيده (1367) ويژگي هاي خانوادگي نوجوانان بزهكار پسر كانون اصلاح و تربيت شهر تهران، پايان نامه كارشناسي ارشد دانشگاه علامه طباطبائي.نگراوي، فرشته‌‌ (1380)، بررسي نقش خانواده و مدرسه در آسيب زايي رواني- اجتماعي كودكان و نوجوانان كانون اصلاح و تربيت اهواز، پايان نامه كارشناسي ارشد دانشگاه الزهرا.نيك سرشت ماسوله، مژگان (1380) مقايسه هيجان خواهي و باورهاي غير منطقي در نوجوانان عادي و بزهكار (دختر و پسر) شهر تهران، پايان نامه كارشناسي ارشد دانشگاه الزهرا.محمود نژاد، خاتون، (1380)، مقايسه جورواني خانواده نوجوانان عادي و بزهكار، پايان نامه كارشناسي ارشد دانشگاه الزهرا.فاضلي نيا، فرزانه (1380)، نقش خانواده و مدرسه در آسيب زايي اجتماعي نوجوانان كانون اصلاخ و تربيت شهر تهران، پايان نامه ارشد دانشگاه الزهرا.فهرست منابع انگليسي:Abebe – Behailu; Aptekar, Lewis (1997). Conflict In the Nighborhood : street and working children in the public space: A Global- Journal- of- child- Reasearch, V4n4: p477-90.Aptekar- Lewis. (1989). Characteristics of the street children of clombia child- Abuse- and neglect- the- International- journal; v13 n3: p 42-7-37.Chettey; vanitha- R. (1997). Street children in Durban: An Exploratory In vestigation. Humman Science Research council pretoria H SRC publishers.Cupta- Anubha; Vema, - suman (1995) perference for social support by Indian street children and Adolescents in stressf-ul life situations.In ciardi; james. A; surratt, Hilarry. L(1998). Children in the street of Brazil: Druguse, crime. Violence and HIV risks. Vol. 33 P 1467-80.Unicef (1997). The state of the word, children. Published for unicef by oxford university press.Conger R.D; Conger k.j; Elder Q.H; lorenz F.O; simons R.L; and whit beck L.B(1993) A. family economic stress and adjustment of early adolescent girls. Developmental psychology- 2220G – 279.Weiss man. m.m(1975). The Assesment of Social a djustment, Areview of Technigues in Arch Genpsu choatry vol32.Journal GitAtion 1997: Journal of Research on adolescence v7n4 p3 75-92. Sharlin SA, hor, Barak M sum 1992 adole scence 27 (706): 387-405 wolk S, Brandom J.sum 1992 adolescence : 12 (46): 175

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته