مبانی نظری وپیشینه تحقیق کیفیت زندگی وکیفیت محیط

مبانی نظری وپیشینه تحقیق کیفیت زندگی وکیفیت محیط (docx) 32 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 32 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

مبانی نظری وپیشینه تحقیق کیفیت زندگی وکیفیت محیط فصل دوم : مباني نظري تحقيق..................................................................................................12 2-1. مقدمه .......................................................................................................................................13 2-2. کیفیت زندگی............................................................................................................................13 2-3. قلمرو مفهوم کیفیت زندگی........................................................................................................15 2-4.کیفیت محیط..............................................................................................................................17 2-5. کیفیت محیط سکونت: مفاهیم و تعاریف...................................................................................18 2-5-1. مفهوم سکونت......................................................................................................................18 2-5-2. محیط سکونت......................................................................................................................19 2-5-3. کیفیت محیط سکونت...........................................................................................................19 2-5-4. شاخصهای کمی و کیفی واحد مسکونی..............................................................................20 2-6. رویکرد نظری............................................................................................................................22 2-6-1. رویکرد رضایت مندی و متغیرهای ارزیابی آن.......................................................................22 2-6-2. دیدگاه ادراکی.......................................................................................................................25 2-6-3. مدل کانتر: مولفههای مکان....................................................................................................29 2-6-4. دیدگاه سیاست گذاران..........................................................................................................30 2-7. گسترش فیزیکی شهرها و ادغام روستاها....................................................................................32 2-8. روستاهای ادغام شده و کیفیت محیط آنها...................................................................................33 2-9. نتیجه گیری و ارایه رویکرد نظری پایان نامه...............................................................................33 منابع و مأخذ.......................................................................................................................................37 -1. مقدمه: در اين فصل به منظور فراهم آوردن پشتوانه نظري تحقيق به تشريح مفاهيم و تعاريف پايه و رويکردهاي نظري مطرح در زمينه کيفيت محيط (مسکونی) خواهيم پرداخت. سپس مباحث مربوط به ادغام تبيين خواهد شد تا زمينه براي ورود به بحث کيفيت محيط در روستاهای ادغام شده در شهر فراهم شود که در نهايت منجر به ارائه رويکرد نظري تحقيق در آخر فصل ميشود. اين فصل همچنين مبنایي براي روشهاي تجزيه و تحليل اطلاعات در فصول بعدي خواهد بود. 2-2. کيفيت زندگي: حیطه مربوط به کیفیت زندگی و سنجش آن شاید در هیچ زمانی به اندازه امروز وسیع نبوده است. اقتصاددانان، دانشمندان علوم اجتماعی و دولتمردان هر کدام از دیدگاه خاصی به این مقوله مینگرند. این امر از آنجا ناشی میشود که شاخصهای مربوط به کیفیت زندگی طیف وسیعی را در بر می گیرند که از تغذیه و پوشاک گرفته تا مراقبتهای بهداشتی، محیط اجتماعی و محیط مادی پیرامون را شامل می شود. اگر چه کیفیت زندگی در بعضی از منابع به سطح زندگی ترجمه شده است ولی سطح زندگی و پیشرفت مادی فقط یکی از پایه های کیفیت مادی زندگی را شامل میشود. در واقع مفهوم کیفیت زندگی یک متغیر مرکب میباشد که از چندین متغیر مرکب متأثرمی گردد. تغییر در سطح درآمد مردم، شرایط زندگی، وضع سلامت محیط، فشار روحی و روانی، فراغت، شادمانی خانوادگی، روابط اجتماعی و چندین متغیر دیگرنظیر آن به شکل مرکب کیفیت زندگی و تغییرات آن را تعییین می کند(جاجرمی و کلکته، 1385: 6). واژه كيفيت در لاتين (qual) به معني چيزي و چه و quality به مفهوم چگونگي آمده و qolاز نظر واژه به معني چگونگي زندگي است و دربرگيرنده تفاوتهاي آن است كه براي هر فرد منحصر به فرد بوده و با ديگران متفاوت است(كردزنگه، 1385: 20). اصطلاح كيفيت زندگي تا اندازهاي مبهم است از يك سو كيفيت زندگي فردي به عنوان پنداشتي از چگونگي گذران فرد مطرح مي شود و از بعدي كليتر كيفيت زندگي موقعيت هاي زندگي حول يك عامل را شامل ميشود. موقعيتهایي نظير محيط پيراموني و يا فرهنگ در يك جامعه معين. كالمن در سال (1984) مي گويد كيفيت زندگي گستردگي و انبساط آرزو است که از تجارب زندگی نشأت میگیرد. وینسید (1985) معتقد است كيفيت زندگي يك مفهوم بسيار ذهني و شخصي است كه معمولاً بر پايه خوشحالي و رضايت فرد با عواملي كه بر روي رفاه اجتماعي، رواني، جسمي، و عملكرد وي تاثیر ميگذارد بنا مي شود. زان (1992) كيفيت زندگي را درجه رضايت در تجارب زندگي فرد میداند وي ذكر مي كند كيفيت زندگي، شامل رضايت از زندگي در تصور از خود و فاكتورهاي اجتماعي و اقتصادي است. ليو سه رويكرد را در بررسي مفهوم كيفيت زندگي ارائه ميدهد: 1- ارائه تعاريف مشخص از عناصر تشكيل دهنده كيفيت زندگي مانند شادكامي، رضايتمندي، ثروت، كسب زندگي. 2- ارائه تعريف از طريق بكارگيري انواع مشخصي از شاخصهاي عيني و ذهني اجتماعي مانند توليد ناخالص داخلي، بهداشت، شاخص رفاه، شاخص آموزشي.3- ارائه تعريف مستقيم بر اساس تعيين متغيرها يا عوامل و مؤلفههاي موثر بر كيفيت زندگي و توجه به زمينه ها و شرايطي كه در آن سطح كيفيت زندگي تعيين مي شود. در تعريفي ديگر كيفيت زندگي به ميزاني از رضايت يا احساس رفاه مردم مربوط ميشود كه در محيط معيني تجربه مي شود. گروه كيفيت زندگي سازمان بهداشت جهاني (1995) نيز كيفيت زندگي را به عنوان ادراك افراد از موقعيت شان در زندگي در متن نظام هاي فرهنگي و ارزشي كه در آن زندگي مي كنند و در رابطه با اهداف، انتظارات، استانداردها و علايق شان تعريف مي كند. به بيان ديگر رضايت از زندگي به عنوان مؤلفه اصلي كيفيت زندگي مورد تاكيد قرار می گیرد. آن گونه كه عبدي و گودرزي (1378) نشان ميدهند در اين رابطه سه نوع رضايت از زندگي وجود دارد. 1- رضايت ناشي از برخورداري افراد از امكانات، 2- رضايت ناشي از ارتباط كه معطوف به روابط اجتماعي است، 3- رضايت ناشي از بودن اين كه ما هستيم در قضاوت ما از كيفيت زندگي مؤثر است. اين رضايت به معناي سر زندگي و كنترل بر زندگي خود در مقابل از خود بيگانگي مربوط مي شود. علاوه بر بررسي كيفيت زندگي به صورت مفهوم ذهني ممكن است اين مفهوم به منظور مشاهده اثرات تغييرات و سیاستگذاريها و اندازه و اهميت آن به طور عيني نيز در نظر گرفته شود. به عنوان مثال ميلز (1985) نشان مي دهد كه اصطلاح كيفيت زندگي معمولاً يا به عنوان برآوردهاي ذهني رضايتمندي و بهزيستي توصيف مي شود و يا به عنوان مجموعهاي از ستانده هاي اقتصادي و اجتماعي كه توسط افراد يا گروه ها بدست آمده است. اما نوع سومي از كيفيت زندگي را كه مي توان مورد توجه قرار داد كه در آن كيفيت زندگي به عنوان مفهومي عيني و ذهني مورد بررسي قرار مي گيرد نه صرفا بر ستاندههاي اقتصادي و اجتماعي بلكه بر دستاوردهاي سياستها و تاثیری كه افراد از آن ميپذيرند تمركز مييابد. به عنوان مثال در همايش اسكاپ (1998) رويكردي رفاهي اتخاذ گرديده است كه كيفيت زندگي را معادل با ريشه كني فقر و بهبود استاندارهاي زندگي مي داند همچنين در يك چهارچوب تحليل سيستمي كيفيت زندگي به عنوان يك رهيافت، بر توانمندي افراد براي ارتقای قابليتهايشان در رفع محدوديت، جهت دستيابي به اهداف سيستماتيك اشاره دارد. در اين رويكرد در واقع انسان محور توسعه قرار مي گيرد .ديويد فيليپس در تعريفي جامع كيفيت زندگي را در ابعاد فردي و جمعي مورد بررسي قرار ميدهد كه در سطح فردي مؤلفههاي عيني و ذهني را شامل مي شود، لازمه كيفيت زندگي فردي در بعد عيني تامين نيازهاي اساسي برخورداري از منابع مادي جهت برآوردن خواستهاي اجتماعي شهروندان است و در بعد ذهني به داشتن استقلال عمل در 1- افزايش رفاه ذهني شامل لذت جويي، رضايتمندي، هدفداري، در زندگي و رشد شخصي 2- رشد و شكوفايي در مسير سعادت و دگر خواهي 3- مشاركت در سطح گسترده اي از فعاليتهاي اجتماعي مربوط مي شود. كيفيت زندگي در بعد جمعي آن بر ثبات و پايداري محيط فيزيكي و اجتماعي، منابع اجتماعي درون گروهها و جوامعي كه در ان زندگي مي كنند شامل انسجام مدني، همكوشي، يكپارچگي، روابط شبكه هاي گسترده و پيوندهاي موقتي در تمام سطوح جامعه وهنجارها و ارزشها اعم از اعتماد، نوعدوستي و رفتار دگرخواهانه و انصاف، عدالت اجتماعي و برابري تاكيد دارد(Phillips: 2006, 242). فرانس (1996) با بررسي مقالات و مطالعات انجام شده در ارتباط با كيفيت زندگي، به لحاظ مفهومي كاربرد اين اصطلاح را در 6 حوزه 1- زندگي عادي 2- مطلوبيت اجتماعي3- شادكامي4- رضايت از زندگي5- دستيابي به اهداف مشخص و 6- استعدادهاي ذاتي شناسايي و دسته بندي ميكند(افتخاری و همکاران، 1389: 33). 2-3. قلمرو مفهوم کيفيت زندگي یک چهارچوب، یا ساختار، وسیلهای مناسب است که برای فراهم آوردن پشتیبانی یا نظم بخشی به گروهی از ایده ها مورد استفاده قرار می گیرد و هنگام به کار گیری برای موضوعات یک چهارچوب به ارزیابی جامع و شفافیت بخشیدن به بسیاری از موضوعات کمک میکند. یک چهارچوب مناسب به ارایه پیشنهادی یکسان نسبت به موضوعات کمک می کند. چهارچوب مي تواند بسيار ساده يا پيچيده باشد. براي مثال مجموعه اي از موضوعات را مي توان با بخش اقتصاد، محيط زيست يا مكان جغرافيايي كه عمدتا روي آنها تاثير مي گذارند، دسته بندي نمود. خلق و ايجاد يك چهارچوب كيفيت زندگي، در بر گيرنده گسترهاي از ساختار دسته بندي موضوعي براي نظم بخشيدن به موضوعات كيفيت زندگي است. اين امر با توليد و انتخاب موضوعات دنبال مي شود. انتخاب معرفهاي كيفيت زندگي براي سنجش موضوعات انتخابي آخرين مرحله از گسترش يك چهارچوب ميباشد. يك چهارچوب بايد داراي ويژگيهاي زير باشد: 1- چهارچوب مي بايست كل نگر باشد يعني كل نظام سكونتگاهي را توصيف كند. ٢ - چهارچوب مي بايست برخي از سطوح قابل انطباق با چهارچوب هاي موجود در سكونتگاه را حفظ کند. ٣ - چهارچوب مي بايست انتخاب معرفهايي را كه مرتبط و متناسب با اجتماع هستند، تسهيل نمايد. و به طور همزمان باز خوردي را به انجمن و امور اداري سكونتگاه فراهم كند. شکل (2-1): چهارچوب كيفيت زندگي (Collados et al, 1999,20). بررسیهای مختلف نشان میدهد که کیفیت زندگی جنبهها و ابعاد مختلف وضعیت واقعی پیرامون ما را در بر میگیرد. به عبارت دیگر در برگیرنده هر عاملی است که به طور مستقیم و غیرمستقیم بر شرایط زندگی انسان مؤثر باشد. اهمیت بررسی شاخص کیفیت محیط که یکی از ابعاد و مؤلفههای اصلی کیفیت زندگی است، در تمام این بررسیها روشن شده است. ارتباط مستقیم و غیرمستقیم مؤلفه کیفیت زندگی همچون فضای سکونت، هوای پاک و سالم، آرامش عمومی، ادراک بصری و... با کیفیت محیط بیان کننده ضرورت توجه به مفهوم کیفیت محیط است. 2-4. کیفیت محیط مفهوم كيفيت محيط به وسيله طيف متنوعي از متفكران و پژوهشگران متعلق به حوزههاي علمي گوناگون مورد توجه قرار گرفته و تعاريف متعددي از آن ارائه شده است. مرور و بررسي تعاريف موجود، نشان دهنده دو نگرش و رويكرد متفاوت در تعريف مفهوم مورد نظر است؛ تعدادي از نويسندگان قائل به ماهيت مستقل اين مفهوم بوده و با تأكيد بر مؤلفههاي كيفيت محيط: ماهوي دوگانه (عيني – ذهني) به تبيين و تشريح آن پرداختهاند: كيفيت محيط موضوعي پيچيده دربرگيرنده ادراكات ذهني، نگرشها و ارزش هاي گروه ها و افراد مختلف است. كيفيت محيط از برآيند كيفيت اجزاي تشكيل شده يك ناحيه معين حاصل مي شود. اما با وجود اين بيشتر از جمع اجزاي سازنده، بر ادراك كلي از يك مكان دلالت دارد. اجزاي سازنده (طبيعت، فضاي باز، زيرساخت ها، محيط انسان ساخت (مصنوع)، تسهيلات محيط كالبدي و ذخاير طبيعي) هر يك مشخصات و كيفيت های خاص خود را دارا مي باشند(Van Kamp and et al: 2003). اما گروهي ديگر از محققان تلقي متفاوتي از مفهوم كيفيت محيط داشته و تعريف آن را در ربط و پيوند با مفهوم كلي تر کیفیت زندگی ممکن میدانند. هم زمان با پديدار شدن بحرانهاي محيطي، كيفيت محيط سكونت به عنوان بخشي از مفهوم كلي كيفيت زندگي شناخته شد. اين مفهوم به مثابه بازتابي از تمامي جوانب احساس رفاه فردي، شامل همه متغیرهایی كه بر رضايتمندي انسان مؤثرند، فرض شده است(رفیعیان و همکاران، 1389: 67). تعاریف متعددی از مفهوم کیفیت محیط از جانب محققین ارائه شده است. در زیر به ذکر چند نمونه از این تعاریف میپردازیم: کیفیت محیط موضوعی پیچیده در بر گیرنده ادراکات ذهنی، نگرشها و ارزشهای گروهها و افراد مختلف است(Porteous, 1971). کیفیت محیط را میتوان به عنوان بخشی اساسی از مفهوم گستردهتر (کیفیت زندگی) تعریف کرد: ترکیبی از کیفیات پایه نظیر سلامت و ایمنی با جوانبی نظیر آسایش و جذابیت. کیفیت محیط از برآیند کیفیت اجزای متشکله یک ناحیه معین حاصل می شود. اما با این وجود بیشتر از جمع اجزای سازنده، بر ادراک کلی از یک مکان دلالت دارد. اجزای سازنده (طبیعت، فضای باز، زیر ساختها، محیط انسان ساخت (مصنوع)، تسهیلات محیط کالبدی و ذخایر طبیعی) هر یک مشخصات و کیفیات خاص خود را دارا می باشند. همزمان با پدیدار شدن بحرانهای محیطی، کیفیت محیط به عنوان بخشی از مفهوم کلی کیفیت زندگی شناخته شد. این مفهوم به مثابه بازتابی از تمامی جوانب احساس رفاه فردی، شامل همه متغیرهایی که بر رضایت مندی انسان موثرند فرض شده است(رفیعیان و همکاران، 1389: 67). شکل (2-2): مولفههای موثر بر کیفیت محیط (مولودی، 1388: 28). 2-5. کیفیت محیط سکونت: مفاهیم و تعاریف 2-5-1. مفهوم سکونت: نیاز به مامن و سرپناهی برای زندگی فقط منحصر به انسان نیست. تمامی جانوران به واسطه نیاز به امنیت و در امان ماندن از عوامل مخاطره آمیز جوی (نظیر سیل، طوفان، باد و باران) و تهدیدات احتمالی دیگر جانداران با دغدغه سکونت (گرچه به شکل ابتدایی) مواجهند. با این وجود مفهوم سکونت نزد انسان از حد زیست در سرپناهی صرف فراتر رفته و ابعاد فلسفی می یابد. کریستیان نوربری شولتز معمار اندیشمند نروژی که سعی در تطبیق آرای فلسفی هایدگر با فضای گفتارهای نظری در باب سکونت در حیطه دانش معماری داشت، قائل به تعریفی سه وجهی از این مفهوم است: 1- دیدار با دیگران به آهنگ داد و ستد تولیدات، اندیشه ها و احساسات یعنی آزمودن زندگی به عنوان عرصه امکانات گوناگون، 2- توافق با دیگران یعنی پذیرش مجموعهای از ارزشهای مشترک، 3- یافتن موجودیت از طریق گزینش جهانی و از آن خود، میتوان مفاهیم یاد برده را به ترتیب شیوه های سکونت (مجتمع)، (عمومی) و (خصوصی) خواند. به هر صورت واژه ی سکونت مکان هایی که از سوی آدمی برای آدمی عینیت بخشیدن به مفاهیم فوق بر پا گشته را نیز در شمول میگیرد(نوربری شولتز، 1381: 9). سکونت، زندگی در ارتباط با محیط، مناظر و جامعه در فضایی مشخص است. هر کس در فضاهای چندگانه ی خود سکونت دارد، ولی در میان آنها، بر روی مرزها و میان این فضاها نیز زندگی می کند. انسان در جسم و بر جسم خود سکونت میکند و در فضاهای میان خود و تصویر غیر سکنا میگزیند(تاجبخش، 1386: 31). 2-5-2. محیط سکونت: انسان در شرایط بسیار متنوعی قادر به ادامه حیات میباشد. شاید این شرایط، شرایط مطلوبی برای رشد و تعالی انسان نباشد، لیکن می توان در آن زنده ماند. برخلاف حیوانات دیگر، انسان قادر است زیستگاه خود را حتی شرایط فیزیکی بسیار نامساعد با چنان مهارتی بسازد که پاسخگوی نیازهای وی باشد. شاید همین انطباق پذیری است که موجب شده کسانی که در فرآیند برنامهریزی مشارکت دارند(سیاستمداران، برنامهریزان، توسعه گران، منابع اعتباری و غیره) در ساختن همه سکونتگاههای نامطلوب انسانی در شهرها نقش داشته باشند. سکونتگاههایی که به وضوح نیازهای روزانه استفاده کنندگان را برآورده نساخته و حتی موجب بیگانگی آنها نیز گردیده است(بییر، هیگینز، 1385: 210). شاید مناسبترین شکل برخورد با محیطهای مسکونی در نظر گرفتن آنها در ساختاری سلسله مراتبی است. بدین ترتیب میتوان محیط زندگی مردم را به بهترین نحو به عنوان محیطهای سکونتی شامل مسکن، واحدهای همسایگی و محله مفهوم سازی کرد. بنابراین پس از مسکن و واحد همسایگی به عنوان وجوه سکونتی مرتبط با هم، می توان محله را به مثابه سطحی فراتر در سلسله مراتب سکونتی در نظر گرفت((Campbell et al, 1976. 2-5-3. کیفیت محیط سکونت: یک محیط مسکونی با کیفیت القاکنندهی حس رفاه و رضایت مندی به ساکنین از طریق خصوصیات کالبدی، اجتماعی یا نمادین است. چنین محیطی متضمن زندگی با کیفیت و پشتیبان اصلی فعالیتهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است. به طوری که امروزه ارتقای کیفیت محیط سکونت به یکی از اهداف اساسی سیاستگذاری و برنامه ریزی شهری بدل شده است. کیفیت محیط مسکونی شهرها مفهومی واجد ارزش ذهنی محسوب میشود. این ارزش به واسطه ارزش محیط مسکونی که در بردارندهی ویژگیهای اساسی نظیر رضایت مندی فردی از مسکن، محله و همسایگان است تعیین میشود. بدین ترتیب ارزش ذهنی کلی محیط مسکونی شهری معادل مجموع ارزیابیهای صورت گرفته از ویژگیها و مولفههای سازنده محیط است. جدول (2-1): گونه شناسی تفکرات حاکم بر تعاریف کیفیت محیط سکونت نوع تفکرصاحبان تفکرمحیط محورطراحان شهری نو خرد گرافرد محورنظریه پردازان شهری دهه 1960مبتنی بر تعامل فرد با محیطنظریه پردازان تجربهگرا مأخذ: (امین صالحی،1387: 17) 2-5-4. شاخصهای کمی و کیفی واحد مسکونی: وضع کنونی مسکن در هر شهر نتیجه یک روند تکاملی است. همه بناها و واحدهای مسکونی شهر در یک زمان ساخته نشدهاند، بلکه نتیجه ساخت و ساز چندین دهه گذشته میباشند(توفیق، 1370: 90). بنابراین برای دستیابی به وضعیت مسکن در هر شهری بررسی دورههای مختلف تکاملی شهر الزامی است. برای همین به شاخصهای احتیاج است که وضعیت مسکن و تحول آن را در هر دوره نشان دهد. بررسی شاخصهای کمی و کیفی مسکن یکی از ابزارها و شیوههای شناخت ویژگی مسکن به شمار می رود که می توان به کمک آن پارامترهای موثر در امر مسکن را شناخت و هر گونه برنامهریزی و تصمیم گیری در مورد مسکن را تسهیل نمود(ملکی، 1382: 60). به طور کلی شاخصهای مسکن را میتوان در دو گروه عمده تقسیم بندی کرد: شاخصهای کمی واحد مسکونی: برای سنجش میزان ازدحام جمعیت و یا کمیت مسکن به بررسی شاخص های زیر پرداخته میشود؛ 1. تراکم نفر در واحد مسکونی: میزان تراکم نفر در واحد مسکونی یکی از شاخصهای عمده سنجش سطح زندگی محسوب میشود. این شاخص نشان دهنده نسبت نفر در واحدهای مسکونی (P/H) میباشد. 2. تراکم خانوار در واحد مسکونی: این شاخص به عنوان یکی از مهمترین شاخصهای بررسی کمی مسکن نشان دهنده تعداد خانوار در مقابل هر واحد مسکونی است. 3. متوسط اتاق در واحد مسکونی؛ 4. اتاق برای هر خانوار: این شاخص یکی از شاخصهای تراکم در واحد مسکونی است. 5. تراکم نفر در واحد مسکونی: این شاخص تعداد افراد را در مقابل هر اتاق نشان میدهد. این نسبت غالبا بزرگتر از 1 است و هر چه اندازه آن کوچکتر شود نشانه استقلال بیشتر افراد خانوارها در داخل واحد مسکونی است. این شاخص یکی از شاخصهای مهم سنجش کیفیت زندگی محسوب میشود که توسط کمیته بحران جمعیت سازمان ملل به کار گرفته میشود(آسایش، 1375: 6). 6. تراکم خانوار در اتاق: این شاخص به صورت H/R (خانوار بر اتاق) محاسبه میشود و میزان آن هر چه به صفر نزدیکتر باشد، نشان دهنده وضعیت خوب خانوارها در تصاحب تعداد اتاق است. 7. کمبود واحد مسکونی: این شاخص درصد کمبود و میزان عرضه مسکن را نشان میدهد. 8. نسبت رشد خانوار به واحد مسکونی: در بررسی وضعیت مسکن و تعیین میزان کمبود آن، بررسی روند رشد جمعیت و متعاقب آن افزایش تعداد خانوار مهمترین عامل محسوب می شود. برای سنجش عرضه واحدهای مسکونی با افزایش تعداد خانوار در یک دروه معین میتوان از نسبت زیر استفاده کرد: H75-h65) / (H75-H65)) در این رابطه H تعداد واحد مسکونی و h تعداد خانوار است. هرگاه اندازه این شاخص مساوی یا کمتر از یک باشد نشانه آن است در دوره معین افزایش تعداد مسکن از افزایش تعداد خانوار بیشتر بوده و در نتیجه از کمبود مسکن کاسته شده است و هر گاه اندازه این شاخص بزرگتر از یک باشد کمبود مسکن ثابت مانده و یا افزایش یافته است(دهقان، 1380: 79). شاخصهای کیفی واحد مسکونی: مسکن نقش با اهمیتی در ثبات خانواده، رشد اجتماعی و اقتصادی و بالابردن ضریب ایمنی افراد و خصوصا ارتقای فرهنگی و آرامش روحی اعضای خانواده دارد و به نوبه خود در کل سیستم شهری نیز تاثیر می گذارد(آسایش، 1380: 67). کیفیت مسکن از طریق تعداد تسهیلات و امکانات موجود در واحدهای مسکونی، نحوه تصرف، میزان دوام و همچنین عمر آن میتوان اندازه گیری نمود. 1. تسهیلات و امکانات مسکن: تسهیلات عمده مسکن یکی از شاخصهای اصلی سنجش سطح زندگی محسوب میشود که توسط کمیته بحران جمعیت برای سنجش کیفیت در کلان شهرهای جهان به کار برده میشود که شامل امکانات و تسهیلاتی همچون برق، تلفن، آب لوله کشی، گاز لوله کشی، کولر، دستگاه حرارت مرکزی، دستگاه برودت مرکزی، آشپزخانه، حمام و دستشویی و.. می باشد. 2. نحوه تصرف در واحد مسکونی: برای مردم ما مالکیت زمین و خانه بیش از آنکه معنای ماوا و سرپناه داشته باشد تصور امنیت و ثبات را به همراه دارد و فقدان آن به معنای رها بودن در خلاء است و بی هویتی را با خود به همراه دارد. 3. میزان دوام 4. عمر متوسط (زیاری و زرافشان، 1385: 81). 2-6. رويكردهای نظري 2-6-1. رویکرد رضايتمندي و متغيرهاي ارزيابي آن رويكردهاي مختلفي برای بررسي كيفيت محيطهاي مسكوني وجود دارد كه هر يك منتج از يك حوزه علمي خاص مانند انسان شناسي، معماري، اقتصاد، طراحي محيطي، جغرافيا، روان شناسي، جامعه شناسي و حاصل كاربرد مفاهيم و بسط موضوعات مربوط به آن افق فكري است(Ge and Hokao: 200). با وجود اين مروري بر متون نظري و پژوهشهاي انجام شده در زمين كيفيت محيط هاي مسكوني نشان دهنده تأكيد اكثر محققان بر نظريه رضايتمندي سكونتي به عنوان رهيافتي مناسب و كار آمد در سنجش ميزان كيفيت محيط است. يك محيط مسكوني با كيفيت القاكننده احساس رفاه و رضايت مندي به ساكنان از راه خصوصيات كالبدي، اجتماعي يا نمادين است(Van Poll, 1997: 17). كيفيت محيط مسكوني مفهومي واجد ارزش ذهني محسوب ميشود. اين ارزش به واسطه ارزش محيط مسكوني که در بردارنده ویژگیهای اساسی مانند رضايت مندي فردي از مسكن، محله و همسايگان است تعيين ميشود. به اين ترتيب ارزش ذهني كلي محيط مسكوني، معادل مجموع ارزيابيهاي صورت گرفته از ويژگيها و مؤلفههاي سازنده محيط است(Van Poll, 1997: 29-30). انتخاب اين رويكرد از سوي محققان برجسته اي مانند جلينكو ا و پيكك (1984)، گروبر و شلتون( 1987) و ها و وبر (1994) براي انجام پژوهشهاي متمركز بر سنجش كيفيت محيط سكونت را مي توان دليل ديگري بر كارايي و مطلوبيت رويكرد ياد شده در تحقق اهداف تحقيق حاضر دانست. به طور كلي نظريه رضايتمندي سكونت به منظور تعيين يك چهارچوب راهنما براي شناخت خصوصيات ساختاري خانوارها و بافت محل سكونت آنها اعم از خانه و محله كه بر جوانب گوناگون رضايت مندي تأثيرگذار است، به كار ميرود(Galster and Hesser: 1981). رضايتمندي سكونتي از آن جا كه بخشی از حوزه رضايتمندي از زندگي در معناي عام محسوب ميشود، يكي از موضوعات بسيار مطالعه شده در زمينه محيط مسكوني محسوب میشود(Ge and Hokao: 200). اين مفهوم بنا به تعريف گلستر عبارت است از شكاف قابل مشاهده بين آمال و نيازهاي ساكنان و واقعيت موجود بستر سكونتي آنها(Varady and Preiser, 1998). در تعريفي ديگر، رضايتمندي سكونتي معادل ميزان رضايت تجربه شده فرد يا عضو ي از يك خانواده از موقعيت سكونتي فعلي خود محسوب شده است(McCray and Day, 1997). همچنين رضايتمندي سكونتي به عنوان احساس رضايت حاصل از دست پيدا كردن فرد به آمال و نيازهاي سكونتي خويش تعريف شده و به عنوان شاخصي مهم به روش هاي مختلف به وسيله برنامه ريزان، معماران، توسعه گران و سياست گذاران به كار ميرود(Abdul Mohit and et.al, 2010). در مجموع اين مفهوم نشانهاي مهم مبني بر وجود ادراكهاي مثبت ساكنان نسبت به كيفيت زندگی خويش تلقي ميشود. در طول زمان، بسياري از محققان خود را وقف مدل سازي و ارزيابي رضايت مندي سكونتي به عنوان يك شاخص كيفيت محيط سكونت كردهاند(Jen Tu and Ting Lin, 2008). از جمله مدل هاي ارائه شده از سوي محققان درباره پژوهش درباره رضايت مندي مي توان به مدل آمر يگو و آراگونس (1997) اشاره كرد كه رویكردي روش شناختي و تئوريك در زمينه مطالعه رضايتمندي سكونتي و ديدگاهي كلي درباره تعامل مردم و محيط مسكوني ارائه دادند. آمريگو ((2002 چهارچوبي براي رويكرد روان شناسانه به بحث رضايت مندي سكونتي بنيان گذاشت. اسميت 1997)) به عناصر كالبدي كه در شكل گيري كيفيت يك محله مؤثرند، پرداخت و چهارچوبي براي فهم ارتباط متقابل كيفيت يك محيط شهري و فرم كالبدي آن ايجاد كرد. هدف از اين كار، از بين بردن شكاف موجود بين تحقيق و طراحي و ايجاد ارتباط بين اين دو در چهارچوبي جامع بود .كمپ (2003) يك چهارچوب مفهومي ميان رشتهاي در ارتباط با كيفيت محيط و كيفيت زندگي با هدف بهبود فر ايند توسعه شهر، ارتقاي كيفيت محيط و رفاه انساني ايجاد كرد. شماري از مدلها نيز در پي تبيين پيوند دروني متغيرهاي محيط مسكوني و رضايتمندي ادراك شده هستند. ون پل (1997) ناسايي و تحليل منابع سر و صدا در محيط هاي مسكوني شهري پرداخت. بونا ئيتو و بونس 1999)) يافتههاي برنامه انسان و كره زمين يونسكو را منتشر كردند. اين برنامه علاوه بر آزمون تجربي مدلهاي تئور يك، ابزاري براي سنجش كيفيت ادراك شده محيط مسكوني ارائه كرد كه به معماران در باز طراحي محيطهاي شهري كمك مي كند. بونائيتو(2003) دو ابزار متفاوت براي سنجش كيفيت تعامل بين ساكنان و محلات آنها ارائه كرد. اين ابزارها از 11 مقياس اندازه گيري كيفيت ادراك شده محيط محلات شهري و يك مقياس اندازه گيري تعلق محلهاي تشكيل ميشدند. مارانس ((2003 نيز شاخصهاي عيني و ذهني سنجش كيفيت زندگي محلهاي را تبيين كرد. مروري بر مدلهاي گوناگون كه از دريچه نظريه رضايتمندي سكونتي به بحث در باب كيفيت محيط سكونت پرداختهاند، ميتواند در شناخت زواياي اين مفهوم و متغيرهاي تأثير گذار بر آن راهگشا باشد. در نگاهي كلي معيارهاي تعيين كننده رضايتمندي سكونتي ر ا ميتوان در قالب نمودار شكل (2-3)، نشان داد. شکل (2-3): متغیرهای موثر بر رضایت مندی سکونتی (رفیعیان و همکاران، 1389: 71). به استناد آنچه كه در ادبيات موضوع مورد بحث به آن اشاره شده، رضايت مندي سكونتي متأثراز طيف گستردهاي از شرايط ادراك شده عيني و ذهني است. اين مفهوم داراي، ماهيتي مركب و نمايانگر رضايت فرد از واحد مسكوني، محله و ناحيه سكونتي اوست براي تعيين يك چهارچوب راهنما جهت رضايتمندي سكونتي شناخت خصوصيات ساختاري خانوارها و بافت محل سكونت آ نها اعم از خانه و محله كه بر جوانب گوناگون رضايت مندي تاثیر گذار است، به كار ميرود. در شكل (2-4) مدل رضايتمندي از واحدهاي مسكوني ارائه شده است. مشخصههای عینی رضایت مندی مسکونیویژگیهای شخصیتیمشخصههای ذهنی رضایت مندیرفتار سازشیمقاصد رفتاریرضایت مندی مسکونیرضایت کلی از زندگیمشخصههای عینی رضایت مندی مسکونیویژگیهای شخصیتیمشخصههای ذهنی رضایت مندیرفتار سازشیمقاصد رفتاریرضایت مندی مسکونیرضایت کلی از زندگی شکل (2-4): مدل رضایت مندی محیط مسکونی (مأخذ: نگارندگان، سال 1391) 2-6-2. رویکرد ادراکی: ادراک انسان از محیط از محوری ترین مقولات در روان شناسی محیطی است. «ادراک محیطی» فرآیندی است که از طریق آن انسان داده های لازم را بر اساس نیازش از محیط پیرامون خود بر میگزیند. لذا ادراک فرآیندی هدفمند است. این گونه ادراک را  در اصطلاح  «ادراک حسی» می نامند. در حقیقت «ادراک محیطی» از تعامل «ادراک حسی» و «شناخت» که در ذهن انسان تجربه شدهاند حادث می شوند. در این فرآیند نقش محیط به عنوان عاملی اساسی در رشد، توسعه و در نهایت در یادگیری مورد توجه قرار میگیرد. مکاتب مختلفی سعی کردهاند تا چگونگی ادراک انسان از رفتارش را در محیط و یا از محیط توضیح دهند، مهمترین این مکاتب که تاثیر ژرفی بر نظریه های محیطی و طراحی داشته اند مکتب «روان شناسی گشتالت»، دیدگاه «روان شناسی سازشمند» و مکتب «روان شناسی بوم شناختی» (اپتیکی) جیمز گیبسون هستند. در جایی که «روان شناسی گشتالت» به الگوهای ادراکی و هم ریختی ما بین شکلها و تجربیات ادراک محیطی با فرآیند شکل گیری نظام عصبی در انسان علاقمند است، «سازشمندی» ما بین مشاهده گر و محیط مورد بررسی قرار میدهد، از سویی دیگر «روان شناسی اپتیکی» گیبسون محیط و بوم را پایه و اساس تمامی دادهها میداند، او معتقد بود که دادههای محیطی به گونهای مستقیم و بدون نیاز به نیروی پردازش مغز آدمی از طریق «نوار محیطی» و توسط حواس آدمی که به مثابه یک «نظام» (سیستم) تلقی میگردد دریافت میشود. گرچه تاکنون دو دیدگاه اول از سوی روان شناسان محیطی و معماران مورد توجه بیشتری قرار گرفته است (به ویژه مکتب گشتالت تدریس شد و تقریباً تمام معماران و طراحان مکتب مدرن تحت تاثیر آن قرار داشتند) اما امروزه دیدگاه نو و متهورانه بوم شناختی و یا اکولوژیکی گیبسون دارد جایگاه مناسب خویش را در بررسیها و پژوهشهای محیطی به دست میآورد. روان شناسی محیطی همچنین نظریههای گوناگون را در ارتباط با تاثیر محیط بر انسان و چگونگی ارتباط و تعامل ما بین محیط کالبدی و تجربه انسان از آن خلق کرده و سوالات مناسب را در این ارتباط مطرح ساخته است تا بتواند پژوهش های تجربی متناسب با آن نظریه ها را به اجرا در آورد. لذا روان شناسی محیطی در حقیقت در جهت خلق نظریههای تجربی است که حاصل مشاهدات رفتارهای انسان در محیط روزمره و بوم او است، به گونهای که این نظریهها بتواند در طراحی محیطی مورد استفاده قرار گیرند. همان گونه که در بالا اشاره شد یکی از مهمترین مباحث نظریههای محیطی نقش محیط در شکل دهی به رفتار انسان است که میتواند در سطوح مختلف مورد بررسی و توجه قرار گیرد، در یک معنا رفتار انسان در مقیاسی جهانی تحت تاثیر نیروهای اکولوژیکی است، این نیروها آنچه را انسان میتواند به آن دست یابد بدون توجه به اهداف و انگیزههای انسانی محدود میسازد. در حقیقت رفتار انسان در چنبره یک اکوسیستم محیطی و در چرخه آن معنا مییابد لذا انسان در این دیدگاه به مثابه موجودی بیاختیار است که مقهور آن اکوسیستم میباشد. این دیدگاه امروزه به علت تحلیل محدودی که از ماهیت انسان دارد طرفداران کمی دارد و نمیتوان آن را به عنوان یک نظریه معتبر جدی گرفت. آنچه روان شناسان امروزه و در این راستا، بیشتر علاقه مند به بررسی آن هستند این است که به واقع کدام رفتار انسان تحت تاثیر نیروهای ژنیتیک و وراثت و کدام یک تحت تاثیر شرایط جغرافیایی شکل میگیرد. به هر حال آنچه اینجا مورد بحث ما است مفهومی است که در ارتباط با محیط کالبدی (معماری و طراحی شهری، طراحی فضای باز و غیره) مورد توجه است. معماری کالبدی در یک تعریف ساده عبارت است از این معنا که با ایجاد دگرگونیها در عناصر معماری محیط و یا توانش های آن می توان رفتار آدمی را به خصوص در سطح رفتارهای اجتماعی دگرگون ساخت. در اینجا جای تعجب نیست که معماران، طراحان شهری وحتی اصلاح طلبان اجتماعی از این نظریه که محیطهای ساخته شده نقشی اساسی در تعیین رفتارهای مردم و حتی عقاید و ارزشهای آنها دارد، حمایت کنند. طراحان و نظریه پردازان در اواخر قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم در تاثیر محیط بر رفتار مردم، برای دگرگونی در ساخت اجتماعی و روابط بین فردی آنها، تردیدی به خود راه ندادند. طراحی باغ شهرها که توسط ابترز هووارد به عنوان حرکتی اصلاح طلبانه در سامان بخشیدن به ساخت اجتماعی صورت پذیرفت مثال خوبی از اعتقاد به معماری کالبدی بود .  در ابتدای قرن بیستم و در دهههای سی و چهل میلادی اصول طراحی مسکن در اروپا که توسط سیام ارائه شد بر این اصل استوار بود که با دگرگون ساختن محیط طراحی شده میتوان رفتار آدمی را نیز با آن همساز نمود. این تفکر در معماری مدرن اصلی خدشه ناپذیر به نظر میرسید. لوکوربوزیه از  پیشگامان معماری و طراحی شهری مدرن بر این اعتقاد بود که با ارتقاء کیفیت محیط و یا دگرگون ساختن عناصر طراحی مسکن، معماران میتوانند رفتارهای اجتماعی مردم را دگرگون ساخته و حتی از بروز ناملایمات اجتماعی بدین وسیله جلوگیری نمایند. این جمله از اوست که «معماری و انقلاب: از انقلاب میتوان دوری جست». سیاست انبوه سازی مسکن در بسیاری از کشورها فرض را بر تاثیر این فضاها بر رفتار آدمی استوار ساخته است. به نظر میرسد کشور ما نیز از این مقوله گریزی ندارد. سیاست ساخت «خانه کوچک» و انبوه سازی آن در ایران بدون نتایج روان شناختی آن در آینده از مسائلی است که ممکن است مردم را که اکنون تنها به ارضاء نیازهای اولیه خویش، به لحاظ مشکلات اقتصادی، میاندیشند و دیگر نیازهای انسانی را در حال حاضر از نظر دور می دارند در آینده دچار «بی علاقگی» به سکونتگاه خویش و لذا بی هویتی مکان سازد. برای اجتناب از این رویداد تأسف با راهی جز انجام پژوهش های نظام وار و تجربی روان شناختی از مردم در ارتباط با محیط روزمره زندگی شان نیست. سیاستها و طرحهای مسکن قبل از این که بر میزهای طراحی نهایی شوند، باید در محیط و در مقابل زمینههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی قابل آزمایش باشند. این در حالی است که بدون تردید مشکلات اقتصادی کشور میتواند بر کمیت و کیفیت فضاهای مسکونی تاثیر گذار باشد. مشکلات اقتصادی گرچه مهم هستند اما نمیتوانند در مقابل بحرانهای روانی ناشی از تاثیر محیطهای ساخته شده نا مناسب بر مردم در اولویت اول برنامه ریزی مسکن قرار گیرند(پوراحمد و همکاران، 1390، 22). از سوی دیگر این رویکرد را از منظر رضایت مندی نیز میتوان مورد توجه و بررسی قرار داد. به طوری که در منابع تحقيقي مربوط به رضايت مندي، سكونت پذيري در زندگي يا رضايتمندي سكونی به امري كاربردی تبدیل شده است که اصولا همسو با برداشت یا درک ساکنان از محیط اطراف خود است. نمونة متداول آن مدل كمپبل (1973)، است كه در آن رضايتمندي از زندگي، به صورت رضايت از جنبههاي مختلف محيط در نظر گرفته ميشود. اين رضايتمندي حاصل فرايند ارزيابي، درك، تخمين و رفتار همراه با سازگاري است و ماهيتاً ساختاري سلسله مراتبي دارد و ميان خصوصيات عيني و ذهني تمايز قائل مي شود. مارانز و كوپر (2000)، نيز در مدل خود در زمينة رضايتمندي از محل سكونت، رويكرد سلسله مراتبي دارند و در آن، ميان سطوح مقياسهاي مختلف همچون (واحد مسكوني) خانه (واحد همسايگي) محله (شهر و جامعه) تمايز قائل شدهاند. مدل وان پل (1997)، و وان كمپ، ساختار سلسله مراتبي از رضايتمندي از محل سكونت را نشان ميدهد. در اين مدل به ويژگيهاي محيطي اهميت ويژهاي داده شده است. تحقيق آنها نشان ميدهد كه اين ساختار سلسله مراتبي براي ويژگيهاي محيطي، شيوة مناسب مدل سازي براي كيفيت محيطي است(Van Kamp and et al, 2003: 10 - 12) تنوعي كه در تعريف كيفيت وجود دارد از يك سو، و ادراك سلسله مراتبي انسان كه موجب ميشود كيفيت شيء از دو منبع يعني عرصة عيني و عرصة ذهني سرچشمه بگيرد از سوي ديگر، باعث شده است تا انواع كيفيت وجود داشته باشد. بر اين اساس كيفيتهايي كه متعلق به عرصة ذهني هستند، كيفيتهايي به شمار ميروند كه درون ضمير فرد ساكناند و متقابلاً كيفيتهاي مرتبط با عرصة عيني كه كيفيتهاي متعلق به شيءاند به شكل موجوديتي خارجي در معرض ذهن قرار ميگيرند و با حقايق جهان سروكار مييابند. كيفيتهاي ضميري را ميتوان به عنوان ارزشهايي برشمرد كه دشوار ميتوان آنها را كمي و همچنين اندازه گيري كرد. كيفيتهاي مرتبط با بيان مطلوب يا، نامطلوب و زشت و زيبا بودن اشيا معمولاً از اين دستهاند. بر خلاف كيفيتهاي ضميري، کیفیتهای حقیقی اشیاء را ميتوان آنهايي دانست كه ماهيتي قابل اندازه گيري دارند و به ظرفيت هاي قابل سنجشي نظير وزن و ارتفاع و سرعت ارتباط دارند. ارزشهاي ذهنی- رواني يك شيء يا كيفيتهاي مطلوب شيء نظير زيبايي از فرد نشأت میگیرد در حالي كه مقياسهاي اندازه گيري عيني اشياء یا كيفيتهاي ظرفيتي از خود شيء سرچشمه ميگيرند. مفهوم كيفيت زندگي، بازتابي است از نگراني فكري عميق بشر از به نوعي (از خود بیگانگی) فزاینده و خواست عميق انسان به بازيابي وجود اجتماعي خويش در زيست بوم طبيعياش(گلكار، 1380: 65). كيفيت زندگي شهري در برگيرندة ابعادي رواني است كه شاخصهايي همچون رضايت و شادماني و امنيت را در بر ميگيرد. اينها در برخي موارد، رضايتهاي اجتماعي نيز ناميده ميشوند و افزون بر آن همچنين داراي ابعادي محيطي (سنجههايي همچون مسكن، دسترسي به خدمات و امنيت محيطي) و جنبههاي ديگر شامل توجه به فرصتهاي اجتماعي، اميدهاي اشتغال، ثروت و اوقات فراغت هستند. اسزالي (1980)، بيان ميدارد كه كيفيت زندگي به درجة يا ويژگي رضايت مندي از زندگي اشاره دارد. وضعيت فعلي شخص و آسايش و رضايت او از زندگي، از طرفي به وسيلة واقعيات و عوامل بيروني (عيني) زندگي او، و از طرف ديگر با درك و ارزيابي دروني (ذهني) او از اين عوامل و واقعيات زندگي تعيين ميشود. رضايتمندي از محل سكونت به عواملي از قبيل امكانات و خدمات تفريحي و رفاهي، فرهنگي، آموزشي، امنيت و آرامش و وجود فضاي تعاملات اجتماعي بستگي دارد و خود با مهاجرتهاي درون شهري مرتبط است و بر ميزان اين گونه تحركات جمعيتي به ويژه از بافتهاي فرسوده و قديمي به مناطق با كيفيت بهتر تأثيرگذار است. چنانچه شرايط فعلي در سازگاري نزديك با همان چيزي باشد كه فرد براي نيازها و آرمان هايش تعريف كرده است، رضايتمندي حاصل ميگردد. در غير اين صورت، دو حالت امكان پذير است: حالت اول مربوط به افراد معتقد به سرنوشت و تقدير است .اين افراد با تطبيق دادن ناسازگاري از طريق تجديدنظر كردن در نيازها و كاستن آرمان ها و يا از طريق ايجاد تغيير در ارزيابي شرايط فعلي، رضايتمندي شان را ايجاد مي كنند. حالت دوم مربوط به افرادي است كه به هيچ طريقي نميتوانند خود را با شرايط فعلي سكونت كه موجب ايجاد نارضايتي شده است وفق دهند. اين افراد در بيشتر موارد، مستعد تلاش براي كاهش نارضايتي شان، چه از طريق تجديدنظر كردن در نيازها و چه از طريق نقل مكان كردن به شرايط سكونتي با سازگاري بيشتر هستند(پوراحمد و همکاران، 1390: 19). 2-6-3. رویکرد مدل کانتر: مولفههای مکان مدل معروف دیوید کانتر از پیشگامان مطالعات ادراکی معماری را میتوان از چهارچوبهای نظری که قادر به تبیین مولفههای کیفیت طراحی محیطهای مسکونی است، محسوب نمود. بر اساس مدل مذبور که به مدل مکان مشهور است، محیط مسکونی به مثابه یک مکان متشکل از سه بعد در هم تنیدهی کالبد، فعالیتها و تصورات است. جذابیت و کارایی مدل کانتر باعث شده است تا دیگر صاحب نظران نیز با الهام یا اقتباس از آن روایتهای متنوعی از این مدل ارائه دهند. به عنوان مثال مدل حس مکان جان پانتر را که بر سه گانه بودن مولفههای دخیل در خلق حس مکان دلالت دارد، میتوان از روایتهای فرعی مدل کانتر دانست. بر اساس مدل جان پانتر سه مولفهی کالبد، فعالیت و معنی در خلق حس مکان دخیل می باشند که به نحو قابل ملاحضهای با سه مولفهی پیشنهادی کانتر شباهت دارد(گلکار، 1380). کالبدمعنیفعالیت هاکالبدمعنیفعالیت ها شکل (2-5): مولفههای سه گانه کیفیت طراحی محیطهای مسکونی در مدل کانتر(امین صالحی، 1387: 22) 2-6-4. رویکرد سیاست گذاران اين ديدگاه که اغلب از سياستهاي محيطي کشورها در سطح جهان شکل ميگيرد با توجه به شرايط غالب اقتصادي، اجتماعي و محيطي مناطق متفاوت است و از يک کشور تا يک کشور ديگر در رابطه با چگونگي روشهاي برخورد با مسئله کيفيت محيط تفاوتهاي زيادي وجود دارد. اين ديدگاه که در ابتدا بر پايه رويکرد تحليل سيستمي محيط گسترش يافت عمدتاً در پنج سطح فضايي مطرح و مدنظر قرار گرفت. به عبارت ديگر مقياس فضايي مسايل زيست محيطي در پنج سطح تعريف شد. اين پنج سطح شامل، سطح جهاني، منطقهاي، ملي، محيط سکونتي شامل محله و مسکن است. هر کدام از اين سطوح توسط فرايندهاي ويژهاي که آن را از سطوح ديگر مجزا مي ساخت، مشخص میشود. براي مثال در سطح جهـــاني (Global) فرايندهاي ويژه، تغييرات اقليمي و تخريب لايه اُزن است. در سطح پايين تر، يعني سطح منطقهاي، فرايندهاي مميزه، دي هيدراسيون و تجمع مواد مغذی براي مثال (فسفاتها، نيتراتها) و مواد پايدار براي مثال (فلزات سنگين، کودهاي شيميايي) در خاک و آبهاي زيرزميني است و يا در سطح محيط سکونتي فاکتورهایي همانند سروصدا، بوها و گازهاي بد، آلودگي هوا و تهديدات خارجي امنيت مبناي کار قرار ميگيرد. اين موضوعات به عنوان موضوعات کليدي در هر کدام از سطوح مختلف مبناي سياست محيطي قرار ميگيرد. به طوري که وجود عوامل و فاکتورهاي محيطي آزار دهنده در هر کدام از سطوح منجر به طرح سياستي جهت دستيابي به شرايط بهينه و حفظ آن ميشود(Van Poll, 1997: 9). توجه به مقياس فضايي مسايل محيطي ميتواند در انتخاب روشهاي جمع آوري دادهها و اطلاعات، شناسايي منابع و مجريان درگير در اين مسايل، تنظيم خط مشيء و اقدام مناسب کاربرد داشته باشد. در واقع در هر يک از سطوح فضايي، دامنه و شدت و عمق مسايل متفاوت است و برخوردهاي متفاوت و متناسب با شرايط را ايجاب ميکند(سرينيواس، 1382: 18). اين سياستها وقتي به سطوح پايين ميرسند اهميت بيشتري مييابند. اين سطح همان سطح محيط سکونتي است که بر مبناي ۵ ارزش پايه محيط خوب ساخته شده، محيط پاک، محيط ايمن، آزادي فضايي و تنوع پايه گذاري میشود (Van Poll, 1997: 10). شاخصهاي اين سطح محيط سکونتي تنها به شاخصهاي محيطي ختم نمي شود و انواع شاخصهاي روانی- اجتماعي محيط هاي سکونتي، ازدحام جمعيت، امنيت اجتماعي و شاخصهاي محيط ساخته شده همچون دسترسي به تسهيلات و خدمات واحد همسايگي را در بر مي گيرد. بدين ترتيب در کيفيت محيط سکونتي، شاخصهاي فيزيکي (مانند، سروصدا، بوي بد، آلودگي هوا، زباله، شاخص هاي روانی- اجتماعي (ازدحام جمعيت، حس اجتماعي، امنيت اجتماعي) و شاخصهاي محيط ساخته شده، مانند (تسهيلات و خدمات) تعيين کننده هاي کيفيت محيطي محسوب مي شوند. بر طبق اين ديدگاه ميتوان نتيجه گرفت که کيفيت محيط سکونتي يک مفهوم سلسله مراتبي چند شاخصه است. بدين معني که کيفيت محيطي در هر کدام از سطح فضايي توسط چندين مشخصه ريزتر، مشخص ميگردد. و اين شاخصها به منظور سنجشپذيري به شاخصهاي ديگري تقسيم ميگردد(Van Poll, 1997: 11). شکل (2-6): ماهیت سلسله مراتبی کیفیت محیط مسکونی از دیدگاه سیاست گذاران (مولودی، 1388، 38) 2-7. گسترش فیزیکی شهرها و ادغام روستاها مطالعه سرشماریهای رسمی ایران در پنجاه سال گذشته نشان میدهد که دقیقاً سهم جمعیت روستایی و شهری از کل جمعیت کشور به صورتی معکوسی دگرگون شده، و نسبت جمعیت روستایی و شهری به ترتیب از 5/68 و 5/31 درصد در سال 1335 به 5/31 و 5/68 درصد در سال 1385 تغییر یافته است. این دگرگونیهای نسبی جمعیت در ایران نشان از رشد شتابان شهرنشینی، شهرشدگی روستا، روستاگریزی، روند نامتعادلتر شدن توزیع فضایی جمعیت و نظایر اینها دارد. به نظر میرسد که چهار عامل عمده در این جریان نقش آفرین بودهاند: 1- حرکت انبوه مردم از روستاها به شهرها؛ 2- تبدیل برخی از روستاها به شهر؛ 3- رشد طبیعی جمعیت شهرها؛ و 4- گسترش فیزیکی شهرها و به تبع آن ادغام روستاهای مجاور در فضای شهر(ضیاء توانا و قادرمزی، 1388: 120). گسترش فیزیکی شهرها و یا به عبارت دیگر، پدیده خزش شهری در واقع پراکندگی و گسترش نامنظم اجزای در پیرامون آن است، که ویژگیهای آن را میتوان چنین برشمرد: پراکنش کنترل نشده رشد شهر بر روی زمینهای روستایی؛ تراکم جمعیتی نسبتاً پایین؛ تغییر کاربری زودهنگام زمینهای کشاورزی و روستایی؛ گسترش بیرویه شهر به پیرامون؛ پراکنش شهر در امتداد جادههای منتهی به مادرشهر؛ گسترشهای اتفاقی، بدون برنامهریزی و نامنظم؛ و به هم پیوستن سکونتگاههای سابقاً مجزا از هم(ضیاء توانا و قادرمزی، 1388: 121). بررسی ادبیات نظری نشان میدهد که برنامهریزان و صاحبنظران این حالت را با نامهایی چون خورندگی، چنگ اندازی، بلعیدن، هضم کردن، تصرف، احاطه، تسلط، هجوم و پیشروی بیان کردهاند. در هر حال اگر در قید واژهها نباشیم و به عینیت مسئله توجه کنیم، این پدیده در حالتی اتفاق میافتد که شهر با گسترش افقی خود و احساس نیاز به زمین برای فعالیتهای خود به سوی نقاط پیرامون حرکت کند در صورت قرار گرفتن روستاهایی در حوزه نفوذ این گسترش، این روستاها نیز همچون سایر پدیدهها اعم از کوه و سنگ، زمینهای کشاورزی، رودها و عوامل انسان ساخت در شهر ادغام میشوند. اگر سایر پدیدهها تغییر شکل و زمینها تغییر کاربری میدهند، روستاها نیز به عنوان یک مجموعه زیستی تغییر شکل و ماهیت میدهند(عبودی، 1389: 22). اما مسئلهی مهمی که باید در بحث گسترش افقی شهر و ادغام روستاها در نقاط شهری به آن پرداخته شود، اثرات و نتایج ناشی از این گسترش و ادغام نقاط روستایی در شهرهاست، که هم میتواند برای شهر مورد نظر و هم روستاهای ادغامی اثرات مثبت و منفی در بر داشته باشد. یکی از مهمترین این اثرات به هم خورد ساختار و نامشخص بودن عملکرد نقاط روستایی ادغام شده است، بدین معنی که روستاها پس از آن که به شهر میپیوندند، ساختار قدیمی و کهنه خود را از دست میدهند و دچار نوعی آشفتگی ساختاری- عملکردی میشوند. در برخی موارد نقاط روستایی ویژگیها و شرایط خود را حفظ میکنند و به صورت نقطهای با شرایط اجتماعی- اقتصادی منحصر به فرد به شهر مورد نظر الحاق میشوند و از خدمات و امکانات شهر به نفع خود استفاده میکنند و زمانی دیگر ویژگیها و عملکردهای شهری به خود میگیرند و به تدریج و در طول زمان به محلهای از شهر تبدیل میشوند و در نتیجه در ارتقای اقتصادی- اجتماعی محیط شهری خود سهمی هر چند ناچیز ایفا میکنند. بنابراین این پدیده گاهی به صورت مثبت و سازنده و گاهی به شکل مخرب و منفی عمل کرده است. روستاییان تغییرات مثبت را طبیعی و تغییرات منفی را (اعم از برهم خوردن ساختارهای اقتصادی- اجتماعی، تعادل فضایی، تخریب محیط زیست، تنزل کیفیت محیطی، ناهمگونیهای اجتماعی، تضاد طبقاتی و...) ناشی از ورود شهر به روستا میدانند. 2-8. روستاهای ادغام شده و کیفیت محیط آنها امروزه اهمیت کیفیت محیط در شهرها و نواحی پیرامونی آنها بر هیچ کسی پوشیده نیست، زیرا این سکونتگاهها به جهت برخورداری از جمعیت رو به تزاید و نیز تعامل فضایی و روابط عملکردی، همواره دگرگونیها و تغییرات عمدهای را بر نواحی پیرامونی خود تحمیل میکنند، این موضوعی است که کشورهای در حال توسعه از جمله ایران آن را تجربه میکنند. به عنوان مثال شهر تهران در طول 40 سال اخیر بالغ بر 24 واحد جغرافیایی با منشاء روستایی را در محدوده استحفاظی خود شکل داده و دگرگونیهای عمدهای را بر آنها تحمیل کرده است. متأسفانه پیشنیه مطالعات انجام شده در این مقوله نشان میدهد که تحقیقات صورت گرفته در زمینه روستاهای ادغام شده تنها به تغییرات کالبدی و تغییر ساختار و عملکرد آنها و یا توسعه و گسترش کالبدی شهرها بسنده کرده و با توجه به اطلاعات موجود تاکنون به مبحث وضعیت کیفیت محیط این نواحی پرداخته نشده است. شهر سنندج نیز از این قاعده مستثنی نیست و با توجه به ادغام چندین روستا در این شهر، بر آن شدیم تا با انتخاب تعدادی از آنها به بررسی وضعیت کیفیت محیط مسکونی این روستاها و به ویژه به عوامل مؤثر در تنزل و یا ارتقای کیفیت محیط آنها پی ببریم. این بررسی میتواند نمونهای پیشگام برای مطالعات بعدی تلقی شود. 2-9. نتیجهگیری و ارائه رویکرد نظری پایان نامه پس از شكل گيري حيات و با گذشت زمان، رابطه ي متقابل انسانها در عرصههاي اجتماعي، اقتصادي، سياسي و... پيچيده تر گرديد. هیچ ساختمان یا فضایی نمیتواند نیاز همه افراد را به طور کامل برآورده سازد. دامنه وسیع تر فرصتها برای تعامل و کنش به یک محیط میتواند آن را برای تامین نیازهای مردمی که از آن استفاده میکنند، مناسبتر سازد و بنابراین توانایی محیط را برای رویارویی با نیازهای مختلف افزایش دهد. جهت امکان دستیابی هرچه بیشتر به راههای تامین این نیازها، انسان همواره در طول تاریخ دست به ایجاد تغییراتی در محیط خود زده است. اما این تغییرات همواره مطلوب نبوده و در پاره ای از مواقع باعث به وجود آمدن محیطهایی شده که انسان را دچار مشکل کرده است. سیر تحول رویکردهای مفهومی در باب کیفیت محیط سکونت نشانگر به حاشیه رفتن نگرشهای محدود، تک بعدی به اصالت کالبد محیط یا فضای ذهنی فرد ساکن در شکل بخشیدن به مفهوم کیفیت در چنین محیطهایی و در مقابل تسلط یافتن نظرگاههای تعاملی است که با برجسته ساختن سویهی تعاملات حسی و عاطفی فرد با محیط زندگی خویش و در پرتوی توجه خاص و توامان به مفاهیمی نظیر ادراک محیطی و تعلق مکانی و ساختار و خصوصیات کالبدی محیط سکونت واجد ماهیتی جامع و کل نگر هستند. از منظری دیگر رهیافتهای نظری موجود پیرامون بحث کیفیت در محیطهای مسکونی را میتوان در دو دسته کلی رویکردهای اجتماعی- مکانی طبقه بندی نمود. وجه افتراق این دو شکل برخورد با مقوله کیفیت محیط سکونت را میتوان در نقش کانونی شاخصها و متغیرهای کالبدی و نیز مولفههای ذهنی/ رفتاری ساکنین محیطهای مسکونی در رویکرد نخست و توجه به پدیدارهای اجتماعی علاوه بر وجوه کالبدی/ محیطی در رویکرد دوم دانست. نظر به افق دید وسیع تر رویکردهای اجتماعی- مکانی و با توجه به این که کاربست ابزارهای طراحی کالبدی اساساَ در حیطه مهارتها و تخصصهای اکتسابی برنامهریز شهری نیست، رویکرد سنجش میزان رضایت مندی سکونتی به عنوان رویکرد نظری رساله قابل پذیرش است که مبتنی بر بررسی دو نوع شاخص های عینی و ذهنی کیفیت محیط سکونتی است. همچنین به منظور بررسی نحوه برداشت ساکنان از کیفیت محیط سکونتی، ویژگی های اجتماعی- اقتصادی ساکنین (اعم از سن، جنس، وضعیت تأهل، وضعیت سواد، وضعیت شغلی، وضعیت مالکیت واحد مسکونی، درآمد خانوار، مدت سکونت) در رابطه با کیفیت محیط سکونت مورد آزمون و تحلیل قرار میگیرد. شایان ذکر است که الگوهاي ارزيابي از محيط هاي مسکونی به ويژه در مورد رضايت مندي مي تواند در شناسايي وضع موجود، آگاهي از نقاط قوت، كاستي ها و نواقص احتمالي با هدف ارتقاي كيفيت محيط هاي سكونتي مؤثر واقع گردد. در اين زمينه يكي از بهترين الگوهاي ارزيابي، استفاده از ديدگاه هاي ساكنان در خصوص محيطهاي سكونتي شان است كه در قالب الگوي سلسله مراتبي از اجزاي سازندة رضايتمندي از محيطهاي سكونتي به صورت غيرمستقيم استفاده ميگردد در این رویکرد عامل بنیادین در تعیین سطح کیفی یک محیط سکونتی ارزیابی ساکنین از متغیرهای فیزیکی/ اجتماعی محیط است که در میزان رضایت مندی ادراک شده توسط آنها بروز می کند. و بالاخره انسانها اگر چه ممکن است در محیطهایی با کیفیتهای متفاوت زندگی کنند، اما تاثیرات ناشی از ویژگیهای فردی در ادراک رضایت مندی و یا نارضایتی از کیفیت محیط زندگی قابل چشم پوشی نیستند. شکل (2-7): مدل نظری و پایه ارزیابی مفهوم کیفیت محیط مسکونی در روستاهای ادغام شده در شهر سنندج منابع و مأخذ: آسایش، حسین(1375)؛ سنجش کیفیت زندگی، مجله مسکن و انقلاب، شماره 75 و 76، تهران. آسایش، حسین(1380)؛ سنجش کیفیت زندگی در یک صد شهر جهان، فصلنامه مدیریت شهری، سال دوم، شماره دوم، تهران. افتخاری و همکاران(1389)؛ سنجش کیفیت زندگی در مناطق روستایی مطالعه موردی بخش مرکزی شهرستان دلفان، پژوهشهای جغرافیای انسانی، ص 33 . امین صالحی، فرزین(1387)؛ ارتقای کیفیت محیط سکونت در مجتمعهای بلند مرتبه و ارائهی راهکارهای مناسب- نمونه مطالعاتی: شهرک اکباتان، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی مجتبی رفیعیان، دانشگاه تربیت مدرس، تهران. بییر، آن، آر، هیگینز، کاترین(1385)؛ برنامهریزی محیطی برای توسعه زمین: راهنمایی برای برنامه ریزی و طراحی محلی پایدار، ترجمه دکتر سید حسن بحرینی، دکتر کیوان کریمی، انتشارات دانشگاه تهران، تهران. پوراحمد، احمد، فرهودي، رحمت الله، حبيبي، كيومرث(1390)؛ بررسي نقش كيفيت محيط سكونتي در مهاجرتهاي درو ن شهري (مطالعه موردي: بافت قديم خرم آباد) ، پژوهشهاي جغرافياي انساني، شماره 75 ، صص 36-17. تاجبخش، کیان(1386)؛ آرمان شهر، فضا، هویت و قدرت در اندیشه اجتماعی معاصر، ترجمه افشین خاکباز، نشر نی، تهران. توفیق، فیروز(1370)؛ مجموعه مباحث و روشهای شهرسازی، وزارت مسکن و شهرسازی، مرکز مطالعات و تحقیقات شهرسازی و معماری ایران، چاپ دوم، تهران. جاجرمی، کاظم، کلته، ابراهیم(1385)؛ سنجش وضعیت شاخصهای کیفیت زندگی در شهر از نظر شهروندان، مطالعه موردی: گنبد قابوس، مجله جغرافیا و توسعه، صص 6-18. دهقان، مهدی(1380)؛ بررسی شاخصهای کمی و کیفی مسکن در شهر یزد و برنامهریزی آتی آن، پایان نامه کارشناسی ارشد جغرافیا، دانشگاه یزد، یزد. رفیعیان، مجتبی، امین صالحی، فرزین و تقوایی، علی اکبر(1389)؛ سنجش كيفيت محيط سكونت در شهرك اكباتان تهران، فصلنامه برنامهریزی و آمایش فضا، دوره چهاردهم، شماره4. رفيعيان، مجتبي، عسگري زاده، زهرا، عسگري زاده، محمد(1389)، ارزيابي ميزان كيفيت مجتمعهاي سكونتي با تأكيد بر رويكرد رضايت مندي در محله نواب، فصلنامه مدرس علوم انساني، دوره چهاردهم، شماره1. زیاری کرامت اله، زرافشان، عطاالله(1385)؛ بررسی تغییرات کمی و کیفی مسکن در شهر مراغه و پیش بینی مسکن مورد نیاز تا سال 1402، مجله جغرافیا و توسعه، صص 105-85 . سراينيوس، هاري (1382)؛ محيط زيست شهري، ترجمه و تلخيص: سيروس موسوي، ماهنامه شهرداريها، سال سوم، ش. 32، صص 17 تا 21. ضیاء توانا، محمد حسن و قادرمزی، حامد(1388)؛ تغییرات کاربری اراضی در فرایند خزش شهری- روستاهای نایسر و حسن آباد سنندج، پژوهشهای جغرافیای انسانی، شماره 68 صص 135-119. عبودی، ادریس(1389)؛ بررسی اثرات گسترش افقی شهر سقز بر ساختار عمکلرد روستاهای پیرامونی، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تهران، تهران. گلکار، کورش(1380)؛ مولفههای سازنده کیفیت طراحی شهری، نشریه صفه، دانشگاه شهید بهشتی، شماره 32. ملکی، سعید (1382)؛ بررسی نقش شاخصهای اجتماعی در برنامهریزی توسعه مسکن شهر ایلام، فصلنامه مسکن و انقلاب، بنیاد مسکن و انقلاب، شماره 104، تهران. مولودی، جمشید(1388)؛ سنجش کیفیت محیط شهری در شهرهای جدید- مطالعه موردی: شهر جدید هشتگرد، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی مجتبی رفیعیان، دانشگاه تربیت مدرس، تهران. نوربری، شولتز، کریستیان(1382)؛ مفهوم سکونت: به سوی معماری تمثیلی، ترجمه امیر یار احمدی، نشر آگه، تهران. Abdul Mohit M., Ibrahim M., Razidah Rashid Y, (2010), Assessment of residential satisfaction in newly designed public low-cost housing in Kuala Lumpur, Malaysia”; J. Habitat International, 34, pp: 18-27. C. Galster G., W.Hesser G, (1981), Residential satisfaction: Compositional and contextual correlates”; J. Environment and Behavior, Vol.13, No. 6, pp: 735-758. Campbell, A, Converse, P. E, and Rodgers, W. L, (1976), the quality of American life: Perceptions, evaluations, and satisfactions, new York: Russell sage Foundation. Collados, Cecilia and Duane, Timothy, (1999), Analysis natural capital quality of life: a model for evaluating the sustainability of alternative regional development paths. Ecological 30, 441-460. Ge J., Hokao K, (2006), Research on residential lifestyles in Japanese cities from the viewpoints of residential preference, residential choice and residential satisfaction”; J. Landscape and Urban Planning, 78, pp: 165- 178. Jen Tu Kung., Ting Lin Li, (2008), Evaluative structure of perceived residential environment quality in high-density and mixed-use urban settings: An exploratory study on Taipei City”; J. Landscape and Urban Planning, 87, pp: 157- 171. McCray J.W., Day S.S, (1977), Housing Values, Aspirations and Satisfactions as Indicators of Housing Needs”; Home Economics, Vol. 5, No. 4, pp: 244-254. Philips, D, (2006), Quality of life Concept, policy and Practice London Routledge. Porteous, J.D, (1971), Design with people: the quality of the urban environment, environ. Behave. 3, pp. 155-177. Van Kamp I., Leidelmeijer K., Marsman G., de Hollander A, (2003), Urban enviromental quality and human well-being towards a conceptual framework and demarcation of concepts: A literature study”; J. Landscape and Urban Planning, Vol. 65, pp: 5-18. Van poll, Ric, (1997), the Perceived Quality of Urban Environment: A multi-attribute evaluation- University of Groningen. Varady D.P., Preiser W.F.E, (1998), Scattered-Site Public Housing and Housing Satisfaction: Implications for the New Public Housing Program”; J. American Planning Association, Vol. 6, No.2, pp: 189-207.

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته