مبانی نظری کیفیت زندگی(فصل 2) (docx) 32 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 32 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
مبانی نظریکیفیت زندگی
نخستین پژوهشها در زمینه کیفیت زندگی به کمپل، کانورس و راجرز (1976) و اندروز و وایتی (1976) بر میگردد. کمپل و همکاران (1976)، کیفیت زندگی را رضایت از زندگی در حیطههای خاصی میدانستند. از نظر آنها، مولفه های کیفیت زندگی عبارت بودند از حیطه های کار، مسکن، سلامتی، دوستی، ازدواج، زندگی خانوادگی، سطح تحصیلات و پس انداز (کمپل و همکاران، 1976). اندروز و وایتی (1976)، نیز 7 حیطه را در کیفیت زندگی مطرح کردند:
عوامل شخصی: شامل خودکارآمدی، میزان اوقات فراغت، سلامتی و فعالیت های جسمانی
خانواده: شامل ازدواج، فعالیت های مربوط به خانه و اقوام نزدیک
ارتباطات با دیگران: شامل رفتار های عادلانه با دیگران، پذیرش تحسین، صداقت و صمیمیت در ارتباط با دیگران
اقتصاد: شامل درآمد، مسکن، آپارتمان، شغل و هزینه های زندگی
منطقه زندگی: شامل امنیت و ایمنی در برابر سرقت، ارتباطات، همسایگان و آب و هوا و......
جامعه بزرگتر: شامل هنجارهای جامعه، رسانه ها و .....
سایر موارد: شامل اعتقادات مذهبی، فضایل و روش های زندگی.
از دهه 1970 به بعد اغلب پژوهشها، کیفیت زندگی را بر اساس نیازهای انسان طبقهبندی کردهاند، از جمله کار، اوقات فراغت، سلامتی، وضعیت مالی، ارتباط با اعضای خانواده و دوستان، محیط فیزیکی و اجتماعی و خودشکوفایی. نیر، اسمیت، رایس و هانت (1983) و هارت (1999)، کیفیت زندگی را به دو طبقه کاری و غیرکاری تقسیم کردهاند. کیفیت زندگی کاری، به مسائل شغلی و کیفیت زندگی غیرکاری، به دامنهای از مواردی چون ازدواج، روابط فامیلی، سلامتی، زندگی خانوادگی، همسایگی، زندگی جنسی، سکونت، دوستیها، تحصیلات و فعالیتهای اوقات فراغت مربوط میشود.
2-1-1-1- تعاریف کیفیت زندگی
نظریهپردازان مختلف، تعاریف متفاوتی از کیفیت زندگی را ارائه کردهاند. مثلا، تستا و سیمونسون (1996) معتقدند کیفیت زندگی به زمینههای جسمی، روانشناختی و اجتماعی ارتباط دارد و تحت تاثیر تجارب، اعتقادات، انتظارات و ادراکات فرد است. هر یک از این زمینه ها را در دو بعد عینی و ذهنی میتوان ارزیابی کرد. از نظر گروه کيفيت زندگي سازمان بهداشت جهاني (1993)، كيفيت زندگي عبارت است از ادراک فردي از وضعيت زندگي در متن نظامهاي فرهنگي و ارزشي جامعه و در ارتباط با اهداف، انتظارات، استانداردها، علايق، و نگرانيهاي فرد. به عبارت دیگر، کیفیت زندگی یعنی رضایت ذهنی فرد از وضعیت زندگیاش در یک بافت فرهنگی و ارزشی جامعه، که با اهداف، انتظارات، استانداردها، علایق او در ارتباطاند. مکگرگور (1998) بیان میکند کیفیت زندگی بیانگر ميزان برخورداري فرد؛ البته نه فقط برخورداری از چيزهايي که به دست آورده بلکه از تمام گزينههايي که فرصت انتخاب آنها را دارد به معناي كيفيت زندگي است. به بيان ديگر، کيفيت زندگي به آزادي براي رسيدن و نرسيدن به موفقيت و آگاهي از فرصتهايي واقعي وابسته است که فرد در مقايسه با ديگران در اختيار دارد. بورثویک ـ دافی (1992) با جمع بندی تعاریف گذشته سه منظر به کیفیت زندگی ارائه داده است:
الف) کیفیت زندگی به عنوان شرایط زندگی فرد
ب) کیفیت زندگی به عنوان رضایت فرد از شرایط زندگی خود
ج) کیفیت زندگی به عنوان ترکیب شرایط و رضایت فرد از زندگی
2-1-1-2- مدل های کیفیت زندگی
2-1-1-2-1- فلس و پری (1995):
آنها دیدگاهی را مطرح کردند که علاوه بر شرایط زندگی و رضایت از آنها، ارزشها، آرزوها و انتظارات شخص را نیز مد نظر قرار می دهد. در این مدل کیفیت زندگی به عنوان نوعی بهزیستی کلی تعریف می شود که توصیفات عینی و ارزیابی های ذهنی از بهزیستی، مادی، جسمی، اجتماعی و هیجانی همراه با میزانی از رشد و اقدامات هدف گرایانه فرد در جهت ارزشهای شخص، ترکیب شده باشند. هر سه مولفه شرایط عینی زندگی، احساس ذهنی رضایتمندی از زندگی و ارزشها و آرزوهای شخصی با هم در تعاملاند (فلس و پری، 1995). فلس و پری (1995)، بعد از بررسی 15 مدل مفهوم کیفیت زندگی، مدل کلی مطرح کردند که در برگیرنده سایر مدلها بود. در مدل آنها، 5 طبقه اصلی (بعد) به این شرح وجود دارد:
بهزیستی جسمی: که شامل سلامت، تناسب، تحرک و ایمنی شخصی است.
بهزیستی مادی: که شامل درآمد، کیفیت محل زندگی، حریم شخصی، ثروت، وضعیت حمل و نقل، همسایگی، ایمنی، سکونت دائم و یا اجاره نشینی است.
بهزیستی اجتماعی: که در برگیرنده ارتباطات درون خانواده، ارتباطات با اقوام، ارتباط با دوستان، فعالیتهای ارتباطی و سطح حمایت اجتماعی است.
بهزیستی هیجانی: دربرگیرنده عاطفه یا خلق و خو، رضایتمندی، عزت نفس، شان و احترام و اعتقادات مذهبی است.
رشد و فعالیت: که شامل مهارتهای مربوط به خودتعیینی، شایستگی یا استقلال، جبر یا اختیار، اشتغال، اوقات فراغت، کارهای خانه، تحصیلات، تولید یا مشارکت است.
در مدل فلس و پری، کیفیت زندگی به عنوان نوعی بهزیستی کلی تعریف میشود که توصیفات عینی و ارزیابی ذهنی از بهزیستی مادی، جسمی، اجتماعی، هیجانی همراه با میزانی از رشد و اقدامات هدفگرایانه فرد در جهت ارزشهای شخص، ترکیب شده باشند. هر سه مولفه شرایط عینی زندگی، احساس ذهنی رضایتمندی از زندگی و ارزشها و آرزوهای شخصی با هم در تعاملاند. البته در عین تعامل این سه مولفه با یکدیگر، همگی تحت تاثیر عوامل بیرونی نیز قرار دارند. این تاثیرات میتوانند پیامد ژنتیک، اجتماع، سن، رسش، تاریخچه تکاملی، اشتغال و دیگر متغیرهای اجتماعی، اقتصادی و یا سیاسی باشد (به نقل از رحیمی، 1386). این مدل در نمودارهای 2-1 و 2-2 نمایان است.
نمودار2-1: پنچ طبقه اصلی مدل فلس و پری (1995) از کیفیت زندگی (به نقل از رحیمی، 1386).
نمودار2-2: مدل فلس و پری از کیفیت زندگی
2-1-1-2-2- مدل لی و همکاران (1998)
لی2 و همکاران (1998)، با توجه به عوامل شخصیتی و فرهنگی، مدلی در ارتباط با کیفیت زندگی ارائه دادند. آنها معتقد بودند که ساختار مفهومی کیفیت زندگی باید حداقل شامل 4 بعد یا زمینه گسترده زندگی و دو محور عینی و ذهنی باشد. رضایت ذهنی زندگی فرد، توسط شرایط عینی زندگی، نظام سلسلهمراتبی نیازهای زندگی و استانداردهای مقایسه شده با زندگی کنونی فرد، تعیین میشود. این ارزیابیها نیز بر اساس شخصیت، تجارب زندگی و منابع شخصی در بافتهای فرهنگی، اجتماعی و محیطی قرار دارند. این مدل در نمودار 2-3 نشان داده شده است.
نمودار2-3: مدل توضیحی کیفیت زندگی (لی و همکاران، 1998)
2-1-1-2-3- مدل سیستمی:
هاگرتی (2001)، مدل کیفیت زندگی را بر اساس نظریهی سیستمها ارائه داد که درون دادهای سیاست عمومی را با پیامدهای کیفیت زندگی ربط میدهد. در این مدل کیفیت زندگی به صورت کلانتر و به صورت سیستمی بررسی شده است. نمودار 2-4 بیانگر این مدل است.
نمودار2-4: مدل سیستمی کیفیت زندگی (هاگرتی، 2001)
2-1-1-2-4- مدل ونتگوت و همکاران:
ونتگوت، مریک و اندرسن (2003)، کیفیت زندگی را هدفمندتر از مدلهای قبلی میدانند. این مدل، دیدی هستیگرایانه دارد و فقط داشتن شرایط مناسب و رضایت از شرایط را ملاک نمیداند، بلکه معتقد است که کیفیت زندگی فرد، باید در جهت رشد و خودشکوفایی وی باشد. این مدل (نمودار 2-5) دارای طیفهای عینی، ذهنی و اصالت وجود است که در اینجا به این 3 طیف پرداخته میشود.
نمودار2-5: مدل ونتگوت و همکاران (2003 )
کیفیت عینی زندگی: بدین معنی که شرایط زندگی فرد (شرایط مادی، جسمانی، اجتماعی، هیجانی)، در حد مطلوب بوده و دیگران زندگی وی را با کیفیت بدانند. این دیدگاه تحت تاثیر فرهنگی قرار میگیرد که مردم در آن زندگی میکنند.
کیفیت ذهنی زندگی: عبارت است از احساسی که فرد از لذت بخش بودن زندگی خود دارد. هر فرد شرایط، احساسات و عقایدش را شخصا ارزیابی می کند. رضایت از زندگی، این جنبه از کیفیت زندگی را منعکس میکند.
کیفیت اصالت وجودی زندگی: به معنای لذت بخش بودن زندگی فرد در سطح عمیقتری است که شایسته احترام بوده و فرد میتواند منطبق با ماهیت خود زندگی کند. به عنوان مثال نیازهای بیولوژیکی فرد برطرف شود، رشد به حد کمال خود برسد و اینکه جریان زندگی منطبق با شاخصهای معنوی و باورهای دینی فرد است.
این نظریه جامع و یکپارچه از کیفیت زندگی حاوی انواع نظرات از ذهنی تا عینی است که هرکدام دربرگیرنده جنبههایی از زندگی هستند. بهزیستی و عوامل عینی، جنبه سطحیتر کیفیت زندگیاند که مرتبط با توانایی سازگاری فرد با فرهنگی است که در آن زندگی میکند. رضایتمندی از زندگی و تحقق نیازها، تا اندازهای با جنبههای عمیقتر در ارتباط هستند. یعنی آیا بین چیزی که از زندگی میخواهیم و چیزی که زندگی به ما میدهد هماهنگی وجود دارد؟
خوشبختی و درک پتانسیلهای زندگی، شامل وجود و اصالتمان به عنوان یک فرد است. این عامل هستیگرایانه است که عوامل ذهنی و عینی را به هم پیوند میدهد.
همچون دیگر مسائل روانشناسی، مفهوم کیفیت زندگی نیز همواره بین نظریات رفتاری و شناختی در نوسان بوده است. گاهی کاملا رفتاری بوده و بر عوامل عینی تاکید داشته است (لیو، 1976) و در برههای از زمان نیز کاملا شناختی بوده و فقط بر رضایت از شرایط موجود متمرکز بوده است (شالک، 1994). در نهایت، نظریات جدیدتر که نمونهی آنها بیان شد، با دیدی تعاملی و جامع که حاوی هر دو منظر رفتاری و شناختی است، بوجود آمد.
قابل ذکر است که کیفیت زندگی در پژوهش حاضر با استفاده از مقیاس کوتاه کیفیت زندگی که توسط سازمان بهداشت جهانی (1998)، ساخته شد، مورد سنجش قرار گرفته است. این مقیاس به مطالعه 4 بعد از کیفیت زندگی افراد میپردازد که عبارتند از: سلامت جسمی، روانی، روابط اجتماعی و محیط زندگی (نصیری، 1385). ابعاد این مقیاس به مدل فلس و پری بسیار شبیه است. بهزیستی جسمانی در مدل فلس و پری شبیه به بعد سلامت جسمانی در مقیاس سازمان بهداشت جهانی است. ابعاد بهزیستی هیجانی به سلامت روان، بهزیستی مادی به محیط زندگی و بهزیستی اجتماعی به روابط اجتماعی مقیاس سازمان بهداشت جهانی شبیه است (رحیمی، 1386).
2-2- تحقیقات پیشین
2-2-1- هوش عاطفی و کیفیت زندگی
از آنجا كه کیفیت زندگی شامل مؤلفههای سلامت روان، سلامت جسمانی، کیفیت محیط زندگی و ارتباطات اجتماعی است. در اينجا نتایج پژوهشها به تفکیک این مؤلفهها ارائه میگردد.
هوش عاطفی و سلامت روان
در فرا تحلیلی که توسط شوته، مالوف، تورتینستون و روکی (2007)، انجام شد، مشخص گردید که هوش عاطفی با سلامت روان و سلامت جسمانی رابطه مثبتی دارد. پژوهشهای داودا و هارت (2000)، تجلی (1386)، ساکلوفسکی، آستین و مینسکی (2003)، حاکی از آن هستند که هوش عاطفی با سلامت روان رابطه مثبتی دارد.
پژوهشها حاکی از رابطه معکوس هوش عاطفی با افسردگی (اسلاسکی و کارترایت 2002؛ داودا و هارت، 2000)، و اضطراب (باستین، برنز و نتلبک، 2005) هستند. سلیگمن (2002)، نشان دادند که خوشبینی (که یکی از ابعاد هوش عاطفی است)، با سلامت روان، رابطه مثبت و معناداری دارد. افرادی که از هوش عاطفی بالاتری برخوردارند، شادتر هستند و با مشکلات زندگی بهتر سازگار می شوند و به گونهای موثر به کنترل هیجانات و عواطف خود میپردازند و بدین ترتیب موجبات سلامتی خود را فراهم میآورند (مارتین، پولیک-دوریس، لارسن و ویر، 2003؛ فارنهام، 2003). بنابر این با توجه به پژوهشهای انجام شده، میتوان چنین انتظار داشت که هوش عاطفی با سلامت روان رابطه مثبتی داشته باشد.
هوش عاطفی و سلامت جسمانی
توانایی تنظیم احساسات و عواطف که یکی از ابعاد هوش عاطفی است، با سلامت جسمی ارتباطی قوی دارد (صفری، 1386). افرادی که قادر به کنترل خشم و عصبانیت خود نیستند، آمادگی بسیاری برای مبتلا شدن به بیماری های قلبی دارند و شواهد پژوهشی رابطه بین این دو را تایید نمودهاند (امجدی، 1386). عدم توانایی کنترل عواطف منفی و یا فقدان این باور که فرد میتواند عواطف منفی خود را کنترل نماید و یا مهارت کافی در این زمینه ندارد، سبب افزایش آسیبپذیری فرد در برابر استرس و فشار های روانی میگردد (سالووی، روتمن، دتویلر و استوارد، 2000). در همین راستا، در پژوهشی، سیاروچی و همکاران (2000)، به این نتیجه رسیدند که کسانی که در هوش عاطفی نمرات بالاتری دارند، میتوانند به راحتی با استرسها و فشارهای زندگی روزمره، مقابله کرده و همچنین قادرند احساسات خود را کنترل و بیان نمایند، بنابر این از نظر جسمی و روانی نسبت به کسانی که هوش عاطفی پایینتری دارند، سالمتر هستند (سالووی و همکاران، 2000). علاوه بر این، پژوهشها نشان دادهاند که مدیران دارای هوش عاطفی بالاتر، از سلامتی بیشتری نسبت به کسانی که هوش عاطفی پایینتری دارند برخوردار هستند (اسلاسکی و کارترایت، 2002). بنابر این با توجه به پژوهش های انجام شده میتوان چنین انتظار داشت که هوش عاطفی با سلامت جسمانی رابطه مثبتی داشته باشد.
هوش عاطفی و کیفیت ارتباطات اجتماعی
در پژوهش بشارت (1384)، مشخص شد که بین هوش عاطفی و مشکلات بین شخصی دانشجویان، همبستگی منفی و معناداری وجود دارد. هوش عاطفی، توان همدلی با دیگران، سازش اجتماعی و رضایت از زندگی را افزایش و مشکلات بین شخصی را کاهش میدهد و زمینه بهبود روابط اجتماعی را فراهم میکند. علاوه بر این هوش عاطفی با کیفیت ارتباطات فعلی فرد با دیگران نیز، دارای همبستگی مثبت است، یعنی کیفیت ارتباط با دیگران در افراد دارای هوش عاطفی بالاتر، بهتر از کیفیت ارتباط در افراد دارای هوش عاطفی پایینتر است (یوسفی، 1382). سیاروچی و همکاران (2000) نيز دریافتند که افراد دارای هوش عاطفی بالاتر، برونگراتر بوده و دارای عزت نفس بیشتری هستند.
پژوهشها حاکی از آن هستند که بین آگاهی عاطفی و هوش عاطفی رابطه وجود دارد (مالوف و شوته، 1998). از طریق این آگاهی است که فرد میتواند احساسات خود را کنترل کرده و آنها را با موقعیت انطباق دهد. از فردی که دارای آگاهی بالا نسبت به احساسات خود است انتظار می رود، که اجتماعیتر بوده و در مهارتهای اجتماعی، قویتر باشد (مالوف و شوته، 1998). سرانجام اینکه صفری (1386)، نشان داد که هوش عاطفی و کیفیت ارتباط با دیگران به صورت مثبت و معناداری، رابطه دارند. بنابر این با توجه به پژوهشهای انجام شده میتوان چنین انتظار داشت که هوش عاطفی با کیفیت ارتباط با دیگران، رابطه مثبتی داشته باشد.
2-2-2- هوش اخلاقی و کیفیت زندگی
با توجه به اینکه پژوهشی که به طور کلی رابطه هوش اخلاقی و سلامت روان را نشان دهد یافت نشد، در اینجا به بررسی رابطه بخشش یکی از ابعاد هوش اخلاقی با ابعاد کیفیت زندگی، پرداخته میشود.
بخشش و سلامت روان
بیشتر تحقیقات انجام شده در این زمینه، بیانگر تأثیر مستقیم بخشش (یکی از ابعاد هوش اخلاقی) بر سلامت روان هستند. برای نمونه، پژوهشها نشان دادهاند که عفو در کاهش اضطراب (هبل و انرایت، 1993؛ فریدمن و انرایت، 1996؛ سابکوویاک ، 1995؛ کایل و ان رایت، 1997)، افسردگی (فریدمن، 1995؛ رای، 1999؛ کواتس، 1997)، غصه و اندوه (کایل، 1996؛ کایل و انرایت، 1997)، خصومت و دشمنی (کواتس، 1997)، جراحتهای درونی (رای، 1999)، اصلاح روابط بینفردی (مککالاف و ورتینگتون، 1995)، بالا بردن عزت نفس (کواتس، 1997) و داشتن امیدواری (فریدمن و انرایت، 1996)، که همگی از ابعاد سلامت روان هستند مؤثر است. در پژوهشی که در زمینه بخشش در دانشجویان پزشکی صورت گرفته، به نقش آن در سلامت روان پرداخته شده است. دانشجویان داراي بخشش و گذشت بالا در مقایسه با گروه دیگر خود، در بعد رفتاري از افسردگی، اضطراب و مشکلات در روابط بین فردي کمتري برخوردار بودند (غباری بناب، كيوان زاده، وحدت تربتي، 1386).
بخشش و سلامت جسمانی
در پژوهشهای خدابخش و کیانی (1392)، لور (2005)، ویت ولیت (2002) به رابطه مثبت و معنیدار بخشش و سلامت جسمانی اشاره شده است. خدابخش و کیانی (1392) دریافتند، سلامت جسمانی توسط بخشش، پیشبینی میگردد. بر اساس تحقیقات وب (2003)، اشخاصی که به لحاظ بخشش در سطح بالاتری هستند، در هنگام مواجه با آسیب، واکنشهای فیزیولوژیکی پایینتری و نشانههای فیزیکی کمتری را در مقایسه با گروه کنترل نشان میدهند. خاطراتی که در آنها فرد، شخص خاطی را مورد بخشش قرار نمیدهد؛ تظاهرات چهره ای منفی تولید میکند و باعث افزایش فعالیت دستگاه سمپاتیک و سیستم قلبی عروقی میشود (ویت و لایت، 2000).
بخشش و روابط اجتماعی
در پژوهشهای خدابخش و کیانی (1392)، غباری بناب و همکاران (1387) به رابطه مثبت و معنادار بخشش با روابط اجتماعی اشاره شده است. طبق تحقیقات در روابط اجتماعی، افرادی که به لحاظ بخشش در سطح بالاتری هستند، نسبت به افرادی که در بخشش در سطح پایینتری قرار دارند، رضایت بیشتری کسب میکنند (آل مابوک، انرایت، کاردیس، 1995). بخشش باعث افزایش حمایت اجتماعی و بالابردن احساس نزدیکی با دیگران میشود (خدابخش وکیانی، 1392).
2-2-3 - هوش عاطفی و همدلی
ریشه بسیاری از رفتارهای نوع دوستانه، همدلی است (تبسون، 2009) انسان درجریان یک رابطه عاطفی و همدلانه میتواند عواطف و احساسات خود را کنترل و رفتار خود را با انتظارات افراد جامعه هماهنگ و سازگار سازد. سالووي (2002) نیز دریافته است که هوش هیجانی بالا رابطۀ مستقیمی با همدلی و رضایت بین شخصی بالا، سبکهاي کنارآمدن سازش یافته، افسردگی و اضطراب اجتماعی پایین دارد (تبسون ، 2009).
2-2-4 - همدلی و کیفیت زندگی
کالیوپسکا (2007) دریافته است که دانشجویان با احساس همدلی زیاد، در مقایسه با دانشجویانی که کمترین حد همدلی را دارند، نگرشهای مثبتتری به رفتارهای ایجادکنندهی سلامتی داشته و شیوه رفتاری آنها سالمتراست که اين مسئله از مؤلفه های کیفیت زندگی است، در پژوهشهاي قبلي باتسون (2000 )؛ ريف و همكاران (2010 )؛ سوسا و همكاران (2010)؛ لاورنس، شاو، بيكر، بارون كوهن ، پرانيس (2000)، به رابطه همدلی و روابط اجتماعی اشاره شده است. همدلي عنصري ضروري براي عملكردهاي موفقيتآميز بين شخصي (سوسا و همكاران، 2010) ؛ پاسخدهي هيجاني به احساسات فرد ديگر (ديوايد، ونبوكستل، زالبرگ، گودنا و متيس، 2006 ؛ نومنما، هيروانن، پاركولا و هيتانن2008؛ شاماي- تسوري، هارون پرتز و پري، 2008)؛ و فرايند زير بنايي تغييرات روانشناختي واقعي است (راجرز، 1959)، که از طريق توانايي سهيم شدن در حالات هيجاني ديگري، دريافت پسخوراند منظم از روابط بين شخصي (پرانيس، 2000) و آگاهي از احساسات فرد ديگر (لپن، مككين، كاربونل و هاگن، 1985)، مشكلات بين شخصي را كاهش ميدهد و زمينه بهبود روابط اجتماعي را فراهم ميسازد. همدلي به فرد اجازه برقراري تماس موثر با محيط اجتماعي پيرامون خود را ميدهد، او را با محيط اجتماعي پيوند ميزند، كمك به ديگران را براي فرد تسهيل و از وارد كردن آسيب به افراد ديگر جلوگيري ميكند (بارون- كاهن و ويلرايت، (2004). همدلي ويژگي شخصيتي است كه با كيفيت روابط بين شخصي مرتبط است. بنابراين، انتظار ميرود همبستگي بين همدلي و روابط اجتماعی و انسانی معنادار باشد. بر عكس، ميتوان انتظار داشت رابطه بين همدلي و عوامل شخصيتي چون پرخاشگري و خصومت، كه كيفيت روابط اجتماعی را مختل ميكنند، منفي باشد (حجت ، 2005 ).
2-2-5- هوش اخلاقی و همدلی
در پژوهشها به رابطه بین بخشش که از مولفه های هوش اخلاقی است و همدلی اشاره شده است. برای نمونه در پژوهش خدابخش و منصوری (1391) با عنوان رابطه عفو با همدلی در دانشجویان پرستاری و پزشکی انجام شده است، به این نتیجه رسیده اند که، بین بخشش و همدلی رابطه مثبت و معناداری وجود دارد ((p=0/31. در پژوهش تام (2008) که بر روی دانشجویان پزشکی و پرستاری انجام شد نشان داد، بین بخشش و همدلی همبستگی معنادار وجود دارد (p= 0/035) . ماچبرگ (2005) در تبیین رابطه بین بخشش و همدلی در میان پروتستانها و کاتولیک ها در ایسلند شمالی، همبستگی مثبت بین بخشش و همدلی را گزارش میکند. در پژوهشهای مککالوف و ورتینگتون (1995)، برز (2001) که بر روي دانشجویان پزشکی در ایالات متحده به منظور بررسی رابطه بخشش و همدلی صورت گرفت، نیز به رابطه مثبت بین بخشش و همدلی اشاره شده است.
منابع و مأخذ
منابع فارسی
ابوالقاسمی، عباس (1388). اعتباریابی و روایی مقیاس همدلی برای دانشآموزان دبیرستانی. مجله مطالعات روانشناختی، 5(4)، 25-30.
احمدي ازغندي، علي؛ فراست معمار، فرزام؛ تقوي، حسن و ابوالحسني، آزاده (١٣٨٥). روايي و اعتبار پرسشنامه رگه هوش هيجاني پترايدز و فارنهام. فصلنامه روانشناسان ایرانی، 3(10)، 155-167.
الوانی، مهدی و ده بیگی، مینا (1386). تاثیر آموزش هوش عاطفی بر کیفیت خدمات شعب بانک ملت. فصلنامه مدیریت ایران، 2(7) ،3 -12.
باقیانی مقدم، محمدحسین؛ دهقانپور، مهدیه؛ شهبازی، حسن؛ کهدویی، جلیل؛ دستجردی، قاسم و فلاح زاده، حسین (1392). بررسی رابطه خوش بینی با سلامت عمومی در دانشجویان دانشگاه یزد. فصلنامه علمی و پژوهی دانشکده بهداشت یزد، 12(2)، 89-101.
بشارت، محمدعلی (1384). بررسی تاثیر هوش هیجانی بر کیفیت روابط اجتماعی. مطالعات روانشناختی، 2(4)،25-38.
بشارت، محمدعلی؛ خدابخش، محمدرضا؛ فراهانی، حجتاله و رضازاده، سیدمحمدرضا (1390). نقش واسطهای خود شیفتگی در رابطه بین همدلی و کیفیت روابط بین شخصی. فصلنامه روان شناسی کاربردی، 1(17)، 7-23.
بشرپور، سجاد و عیسی زادگان، علی (1391). بررسی نقش صفات شخصیتی دلسوزی به خود و بخشایش در پیشبینی شدت افسردگی دانشجویان. مجله تحقیقات علوم رفتاری، 10(6)، 425.
بهرامي، محمدامين؛ اصمي، مريم؛ فاتح پناه، آزاده و تهراني، غلامرضا (1391). سطح هوش اخلاقی اعضاي هیأت علمی و کارکنان دانشگاه علوم پزشکی شهید صدوقی یزد. مجله ايراني اخلاق و تاريخ پزشكي، 5(6)، 18-25.
بهرامی، فاطمه؛ جوکار، مهناز و قادرپور، رز، (1388). بررسی رابطه هوش عاطفی وسلامت عمومی زنان مدیر در اصفهان. مطالعات اجتماعی و روانشناختی زنان، 7(1)، 68- 55.
ﭘﻮرﻧﻘﺎش ﺗﻬﺮاﻧﻲ، ﺳﻌﻴﺪ؛ ﺣﺒﻴﺒﻲ، ﻣﺠﺘﺒﻲ و ایمانی، سعید (1391). راﺑﻄﻪ ﺑﻴﻦ ﻛﻴﻔﻴﺖ زﻧﺪﮔﻲ و ﺻﻔﺎت ﺷﺨﺼﻴﺘﻲ در اﻓﺮاد ﻣﻌﺘﺎد. ﺗﺤﻘﻴﻘﺎت ﻋﻠﻮم رﻓﺘﺎري، 10(3)، 155-167.
جلائی، شهربانو و کرباسیان، فرزانه (1387). بررسی میزان توجه به خود، علل ونتایج و ارتباط آن با کیفیت زندگی. مجله تخصصی نور، 4(14)، 21-26.
جوکار، بهرام (1386). بررسی نقش واسطه ای تاب آوری در رابطه بین هوش هیجانی و هوش عمومی با رضایت از زندگی. روانشناسی معاصر، 2(2)، 3-12.
خانجانی، زینب؛ هداوندخانی، فاطمه؛ هاشمی نصرت آباد، تورج؛ محمودعلیلو، مجید و بخشی پور رودسری، عباس (1391). همدلی شناختی و عاطفی. فصلنامه پژوهش های روانشناختی، 7(26)، 12-16.
خدابخش، محمدرضا و کیانی، فاطمه (1392). بررسی نقش عفو در سلامت و بهزیستی روانشناختی دانشجویان. مجله تحقیقات نظام سلامت، 9(10)، 1051-1061.
خدابخش، محمدرضا و منصوری، پروین (1391). رابطه عفو با همدلی در دانشجویان پزشکی و پرستاري. فصلنامهي دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی گناباد، 18(2)، 25-36.
درویزه، زهرا (1382). بررسی رابطه همدلی مادران و دختران دانشآموز دبیرستانی و اختلالات رفتاري دختران شهر تهران. مجله علمی پژوهشی زنان، 1(3)، 5-29.
رحیمی، مهدی (1386). رابطه الگوهای ارتباطی خانواده و کیفیت زندگی دانشآموزان دوره متوسطه شهر شیراز. پایاننامه کارشناسی ارشد در رشته روانشناسی تربیتی، دانشگاه شیراز.
رفاهی، ژاله و مقتدری، نازفر (1392). اثربخشی آموزش مهارت همدلی به شیوه گروهی بر افزایش صمیمیت زوجین. مجله مشاوره و روان درمانی خانواده، 8، 44- 55.
صفری، هاجر (1386). تاثیر هوش عاطفی و خود تعیینی بر کیفیت زندگی و ابعاد آن در گروهی از دانشجویان دانشگاه شیراز. پایاننامه کارشناسی ارشد در رشته روانشناسی تربیتی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه شیراز.
عباسزادگان، عماد (1387). بررسی ارتباط استرس و ابعاد مختلف زندگی. قابل دسترسی در سایت:
http://www.modiryar.com/index-management/behavior/strss/5026-
علیاکبری، مهناز؛ کاکوجوبیاری، علی اصغر؛ امیرآبادی، فاطمه؛ شقاقی، فاطمه؛ زارع، نوشین و خالقی، فائزه (1392). بررسی نقش تئوری ذهن و کارکردهای اجرایی در پیش بینی همدلی. فصلنامه تازههای علوم شناختی، 15(2)، 1- 10.
غباریبناب، باقر؛ کیوانزاده، محمد و وحدت تربتی، شادی (1387). بررسی رابطه عفو و سلامت روانی در دانشجویان علوم پزشکی. مجله روانشناسی و علوم تربیتی، 38(2)، 180-167.
کشاورزی، سمیه (1390). بررسی رابطه بین هوش عاطفی، هوش معنوی و تابآوری در دانشجویان دانشگاه شیراز. پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه شیراز.
کیانپور، مسعود (1385). بررسی ارتباط بین کیفیت زندگی و احساسات اجتماعی در شهر اصفهان. پایاننامه کارشناسي ارشد، دانشگاه اصفهان.
لطیفی، غلامرضا و موحدی، امین (1388). رابطهی بین سلامت اجتماعی و شاخصهای آن بر میزان کیفیت زندگی کارکنان بانک ملی شهر تهران. قابل دسترسی در سایت:
http://www.a-sasw.com/?p=52.
ماراني، مرضيه (1382). هنجارگزيني فهرست ويژگيهاي هوش هيجاني پترايدز و فار نهام در بين دانشجويان و دانش آموزان شهر اصفهان. پايان نامه کارشناسي ارشد روانشناسي، دانشگاه اصفهان.
ماسن، پاول هنری؛ کیگان جروم، هوستون؛ آستا، کانجر و جان، جین وی (1384). رشد و شخصیت کودک. چاپ هفدهم، ترجمه مهشید یاسایی. نشر مرکز، تهران
محمودی، غلامرضا، شریعتی، علی رضا و بهنام پور، ناصر (1382). ارتباط بین کیفیت زندگی و روشهای مقابلهای بکار گرفته توسط بیماران تحت درمان با همودیالیز. مجله دانشگاه علوم پزشکی گرگان، 5(12)، 43-52.
مختاری پور، مرضیه و سیادت، سیدعلی (1388). بررسي مقايسه اي ابعاد هوش اخلاقي از ديدگاه دانشمندان با قرآن كريم و ائمه معصومين(ع)، مطالعات اسلام و روانشناسي، 3(4)، 97-118.
مدی نشاط، مریم؛ لشکردوست، حسین و طباطبایی چهر، محبوبه (1392). بررسی تأثیر سناریوهای ایفای نقش بر تغییر خلق و همدلی دانشجویان پرستاری در بخش روانپزشکی. مجله مطالعات و توسعه آموزش پزشکی، 10(4)، 312-320.
هراتیان، عباس علی و نوذری، محمود (1390). تاثیر بازیهای یارانهای بر همدلی جوانان. روانشناسی و دین، 4(4)، 140-121.
نصیری، حبیباله (1385). بررسی روایی و پایایی مقیاس کوتاه کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانیWHOQOL-BRIEF)) و تهیه نسخه فارسی آن. مجموعه مقالات سومین سمینار سراسری بهداشت روانی دانشجویان.
یوسفی، فریده (1382). الگوی علی هوش عاطفی، رشد شناختی، تنظیم شناختی عواطف و سلامت عمومی. پایان نامه دکتری روان شناسی تربیتی، دانشگاه شیراز.
یوسفی، فریده ؛ صفری، هاجر (1388). بررسی رابطه هوش عاطفی با کیفیت زندگی و ابعاد آن. مطالعات روان شناختی، 4، 107-128.
منابع انگلیسی
Alan, C. (2004). Positive psychology. USA:Burner-Rutledge.
Alden, L. E., & Taylor, C. T. (2004). Interpersonal processes in social phobia. Clinical Psychology Review, 24, 857-882.
Al-Mabuk, R. H., Enright, R. D., & Cardis, P. A. (1995). Forgiving education with parentally love-deprived adolescents. Journal of Moral Education, 24, 427-44.
Andrews, F. M., & Whithey, S. B. (1976). Social indicators of well-being. New York: Plenum.
Anisworth, M. D. (1989). Attachment beyond infancy. American Psychologist. 44, 709-716.
Argyle, M. (2001). The Psychology of happiness. London: Rutledge.
Austin, E. J., Saklofske, D. H., & Eagan, V. (2005). Personality, well-being and health correlate of treat emotional intelligence. Personality and Individual Differences, 38, 547-558.
Bar-On, R. (1997). The emotional intelligence inventory (EQ-I): Technical manual. Toronto Canada: multi-health Systems.
Bar-On, R. (2000). Emotional and social intelligence: insights from the emotional qotient inventory (eq-i). In R. Bar-On & J. D. A. Parker (Eds). Handbook of emotional intelligence: San Francisco: Jossery-Bass.
Bar-On, R., & Parker, J. D. A. (Eds.). (2000). The handbook of emotional intelligence: Theory, development, assessment, and application at home, school, and in the workplace. San Francisco: Jossey-Bass
Baron-cohen. S., & Wheel Wright. S. (2004). The empathy quotient: an investigation of adults with Asperger syndrome or high functioning Autism and normal sex differences. Journal of Autism and Developmental Disorders, 34(2), 163-175.
Barrthomoew, K., & Horowitze, L. M. (1991). Loneliness in young children. In Baum, A., Revenson, T. A., & Singer, J. E. (2001). Hanbook of health psychology. Lawrence Erlbaum Associates, Publishers, Mahwah, New Jersey.
Bass, B. M., & Steidlmeier, P. (1999). Ethics, character, and authentic transformational leadership behavior. Leadership Quarterly, 10, 181-217.
Bastin, V. A., Burns, N. R., & Nettelbeck, T. (2005). Emotional intellligence predicts life skills but not as well as personality and cognitive ability. Personality and Individual Differences, 39, 1135-1145.
Batson, C. D. (1997). Self-other merging and the empathy altruism hypothesis: Reply to Neuberg et al. Journal of Personality and Social Psychology, 73, 517-522.
Batson, C. D., Bolen, M. H., Cross, J. A., & Neuringer-Benfiel. (2000). Where is the altruism in the altruistic personality? Journal of Personality and Social Psychology, 52, 212-220.
Batson, C. D., Shaw L. L., Evidence of altruism, Nes, L. S., Segerstrom, S. C., & Sephton, S. E. (2000). Engagment and arousal: Optimistic's effects during a brief stressor. Personality and Social Psychology Bulletin, 31(1), 111-120.
Berkel, L., & Constantine, M. G. (2005). Relational variables and life satisfaction in African American and Asian American college women. Journal of College Counseling, 8, 5-15.
Borba, M. (2001). Building moral intelligence. Jossey-Bass
Borba, M. (2005). The step-by-step plan to building moral intelligence: Nurturing kids hearts and souls. San Francisco: Jossey-Bass.
Borthwick-Duffy, S. A. (1992). Quality of life and quality of care in mental retardation. In L. Rowitz (ed.), Mental Retardation in the year, (pp.52-66). Berlin: Springer-verlag.
Brown, R. P., & Zeigler-Hill, V. (2004). Narcissism and the non-equivalence of self-esteem measures: A matter of dominance?. Journal of Research in Personality, 38, 585-592.
Campbell, A., Converse, P. E., & Rodgers, W. L. (1976). The Quality of American life perceptions, evaluations and satisfactions. New York: Russell Sage Fundations.
Chlopan, B., McCain, M., Carbonell, J., & Hagen, R. (1985). Empathy: Review of available measures. Journal of Personality and Social Psychology, 48, 635-653.
Ciarrochi, J. V., Chan, A. Y., & Bajgar, J. (2001). Measuring emotional intelligence in adolscents. Personality and Individual Differences, 31, 1105-1119.
Ciarrochi, J. V., Chan, A. Y., & Caputi, P. (2000). A Critical evaluation of the emotional intelligence construct. Personality and Individual differences, 28, 539-561.
Ciarrochi, J. V., Dean, F. P., & Anderson, F. (2002). Emotional intelligence moderates the ralationship between stress and mental health. Personality and Individual Differences, 32, 197-204.
Coates, D. (1997). The correlations of forgiveness of self, forgiveness of others, and hostility, depression, anxiety, self-esteem, life adaptation, and religiosity among female victims of domestic violence. Dissertation Abstracts International. Section B: The Sciences and Engineering.
Coyle, C. T. (1996). The moral development of forgiveness among postabortion men. Dissertation Abstracts International. Section B: The Sciences and Engineering.
Coyle, C. T., & Enright, R. D. (1997). Forgiveness intervention with postabortion men. Journal of Consulting and Clinical Psychology, 65(6), 1042-1046.
Dawda, D., & Hart, S. D. (2000). Assessing emotional intelligence: Reliability and validity of the Bar-On Emotional Quotient Inventory (EQ-i) in university students. Personality and Individual Differences, 28, 797-812.
Del Barrio, V., Aluja, A., & Garcia L. F. (2004). Relationship between empathy and the big five personality traits in a sample of Spanish adolescents. Social Behavior and Personaityl, 32(7), 677-682.
Deweid, M., Weid, C. G. D., & Boxtel, A. V. (2010). Empathy dysfunction in children and adolescents with disruptive behavior disorders. European Journal of Pharmacology, 626, 97–103.
Eisenberg, N., & Miller, P. A. (1987). The relation of empathy to prosocial and related behaviors. Psycholohical Bulletin, 101(1), 91-119.
Enright, R. D., Gassin, E. A., Longinovic, T., & Loudon, D. (1994). Forgiveness as a solution to social issues. Paper presented at the conference morality and social crisis, Belgrade, Serbia.
Felce, D., & Perry, J. (1995). Quality of life: Its definition and measurement. Research in Developemental Diabilities, 16(1), 51-74.
Feshbach, N. (1978). Studies of empathic in children. Progress in Experimental Personality Research, 8, 1-47.
Fitzgibbon, B. M., Giummarra, M. J., Karistianis, N. G., Enticott, P. G., & Bradshaw, J. L. (2010). Shared pain: From empathy to synaesthesia. Neuroscience and Biobehavioral Reviews, 34, 500–512.
Fontenelle, L. F., Soares, I. D., Miele, F., Borges, M. C., Prazeres, A. M., Range, B. P., & Moll, J. E. (2009). Empathy and symptoms dimensions of patients with obsessive-compulsive disorder. Journal of Psychiat Research, 43(4), 455-463.
Freedman, S. R. (1995). Forgiveness as an educational intervention goal with incest survivors. Dissertation Abstracts International. Section B: The Sciences and Engineering, 55 , 3034.
Fullam, M. (2001). Adult attachment, emotional intelligence, health and immunological responsiveness to stress. Dissertation Abstract International. 63, 1079-1076.
Furnham, A. (2003). Trait emotional intelligence and happiness. Journal of Social Behavior and Personality, 31(8), 815-824.
Gardner, H. (1993). Creating minds. New York: Basic Books.
Goleman, D. (1995). Emotional intelligence. New York: Bantam Books.
Hagerty, M. R., Cummins, R. A., Ferriss, A. L., Land, K., Michalos, A. C., Peterson, M., Sharpe, & … (2001). Quality of life indexes for national policy: Review and agenda for research. Social Indicators Research, 55, 1, 1-96.
Hart, P. M. (1999). Predicting employee life satisfaction: A coherent model of ersonality, work and nonwork experiences, and domain satisfactions. Journal of Applied Psychology, 4, 564–584.
Hay, D. F. (1994). Prosocial development. Journal of Child Psycholology and Psychiatry and Allied Disciplines, 35(1), 29-71.
Hebl, J., & Enright, R. D. (1993). Forgiveness as a psychotherapeutic goal with elderly females. Psychotherapy, 30, 658-667.
Hunter, J. A., Figueredo, A. J., Becker, J. V., & Malamuth, N. (2007). Non-sexual delinquency in juvenile sexual offenders: the mediating and moderating influences of emotional empathy. Journal of Family Violence, 22(1), 43-54
Jolliffe, D., & Farrington, D. P. (2006). Developmental and validation of the basic empathy scale. Journal of Adolescence, 29(4), 589-611.
Kalliopuska, M. (1992). Attitudes towards health, health behavior, and personality factors among school students very high on empathy. Psychological Reports, 70, 1119-1122.
Kellett, J. B., Humphrey, R. H., & Sleeth, R. G. (2006). Empathy and the emergence of task relations leaders. The Leadership Quarterly, 17(2),146-162.
Kohut, H. (1977). The restoration of the self. New York: International Universities Press.
Lawler-Row, K. A., & Piferi, R. L. (2006). The forgiving personality: Describing a life well lived? Personality and Individual Differences, 41(6),1009-20.
Lawrence, E. J., Shaw, P., Baker, D., Baron-Cohen, S., & David, A. S. (2004). Measuring empathy: Reliability and validity of the empathy quotient. Psychological Medicine, 34, 911–924.
Lennick. D., & Kiel, F. (2005). Moral intelligence: Enhancing business performance and leadership success. New Jersey: Wharton School Publishing.
Li, I., Young, D., Wei, H., Zhang, Y., Zheng, Y., Xiao, S.H., Wang, X., & Chen, X. (1998). The relationship between objective life status and subjective life satisfaction with quality of life. Behavioral Medicine, 23(4), 149-160.
Lizarraga, M. L., Ugarte, M. D., Cardelle-Elawar, M., Iriarte, M. D., & Baquedano, M. T. (2003). Enhancement of self regulation assertiveness and empathy. Learning and Instruction, 13(4), 423-439.
Martin, R. A., Pulik-Doris, P., Larsen, G., Gray, J., & Weir, K. (2003). Individual differences in uses of humor and their relation to psychological well-being: Development of the humor styles questionnaire. Journal of Research in Personality, 37, 48-75.
Maston,T. J. L .(1983).The Moston Evaluation of Social Skills with youngsters (MESSY): manual.Worthington, OH: International diagnostic system.
Mayer, J. D., Caruso, D., & Salovey, P. (1999). Emotional intelligence meets traditional standards for an intelligence. Intelligence, 27, 267-298.
Mayer, J. D., DiPaolo, M. T., & Salovey, P. (1990). Perceiving affective content in ambiguous visual stimuli: a component of emotional intelligence. Journal of Personality Assessment, 54, 772-781.
Mayer, J. D., & Salovey, P. (1997). What is emotional intelligence? In P. Salovey & D. Sluyter (Eds.), Emotional development and emotional intelligence: Implications for educators. New York, Basic Books .
McCullough, M. E., Sandage, S. J., & Worthington, E. L. (1997). Interpersonal forgiving in close relationships. Journal of Personality and Social Psychology, 73(2), 321-336
McCullough, M. E., & Worthington, E. L. (1995). Promoting forgiveness: a comparison of two brief psycho educational group interventions with a waiting-list control. Counseling and Values, 40(1), 55-68.
McCullough, M. E., Worthington, E. L., & Rachel, K. C. (1997). Interpersonal forgiveness in close relationships. Journal of Personality and Social Psychology, 75(2), 321-326
Moeschberger, S. L., Dixons, D. N., Niens, U., & Cairns, E. (2005). Forgiveness in Northern Ireland: a model for peace in the midest of the “Troubles”: Peace and conflict. Journal of Peace Psychology, 11(2), 199-214.
Nummenmma, L., Hirvonen, J., Parkkola, R., & Hietanen, J. K. (2008). Is emotional contagion special? An FMRI study on neural systems for affective and cognitive empathy. NeuroImage, 43, 571-580.
Pranis, K. (2000). Empathy development in youth through restorative practices. Public Service Psychology Newsletter, 25(2). Available at: www.corr.state.mn.us. RJ / publications/ rjempathy.htm.
Rieffe, C., Ketelear, L., & Wiefferink, C. H. (2010). Assessing empathy in young children: construction and validation of an empathy questionnaire (EmQue). Personality and Individual Differences, 49(5), 362-367.
Rodney, H., & Clarken, R. H. (2010). Considering moral intelligence as part of a holistic education. Presented at the annual meeting of the American Educational Research Association
Rogers, C. (1959). Significant learning in therapy and in education. Educational Leadership, 16, 232-242.
Rye, M. S. (1999). Evaluation of a secular and religiously integrated forgiveness group therapy program for college students who have been wronged by a romantic partner. Dissertation Abstracts International Section B: The Sciences and Engineering, 59(12), 6495.
Saklofske, D., Austin, E. J., & Minski, P, (2003). Factor structure and validity of a trait emotional intelligence measure. Personality and Individual Differences, 34, 707-721
Salovey, P., & Mayer, J. D. (1990). Emotional Intelligence. Emagination, Cognition and Personality, 9(3), 185-211.
Salovey, P., Mayer, J. D., & Caruso, D. (2002). Positive psychologe of emotional intelligence. In C. R. Snyder & J. Lopez (Eds.), Handbook of positive psychology ( pp. 159-171). New York: Oxford University Press.
Salovey, P., Rothman, A. J., Detweiler, J. B., & Steward, W. T. (2000). Emotional states and physical health. American Psycholoogist, 55, 110-121
Schalock, R. L. (1996). Quality of life and quality of assurance. In R. Renwick, I. Brown and M. Nagler (eds.), Quality of life in health promotion and rehabilitation: Conceptual approaches, issues, and applications (pp. 104–118). Sage: Thousand Oaks.
Schalock, R. L. Brown, I., Cumins, R. A., Felce, D., Matikka, L., Keith, K. D., & Paramenter, T. (2002). Conceptualization, mesearment, and application of quality of life for persons with intellictual dissabilities: report for an international panel of experts. Mental Retardation, 40(6), 457-470.
Schutte, N. S., Malouff, J. M., Hall, L. E., Haggerty, D. J., Cooper, J. T., Golden, C. J., & Dornheim, L. (1998). Development and validation of a measure of emotional intelligence. Personality and Individual Differences, 25, 167-177
Schutte, N. S., Malouff, J., Thorsteinsoon, E., & Rooke, S. (2007). A Meta analytic investigation of the relationship between emotional intelligence and health. Personality and Individual Differences, 42, 921-933.
Schwartz, C., & Frohner, R. (2005). Contribution of demographics, medical and social support variables in predicting the mental health dimensions of quality of life among people with multiple sclerosis. Health and Social Work, 30(3), 203-215.
Segerstrom, S. C. (2006). Optimism and resources: Effects on each other and on health over 10 years. Journal of Research in Personality, 41, 772-786.
Seligman, M. (2002). Authentic happiness: Using the new positive psychology to realize your potential for lasting fulfillment. New York: Free Press.
Seligman, M., & Csikszentmihalyi, M. (2000). Positive psychology: an introduction. American Psychologist, 55, 5-14.
Shamay-Tsoory, S. G., Aharon-Peretz, J., & Perry, D. (2008). Two systems for empathy: A double dissociation between emotional and cognitive empathy in inferior frontal gyrus versus ventromedial prefrontal lesions. Brain, 132, 617–627.
Sigelman, C. K., & Rider, E. A. (2012). Life-span human development (Sixth edition). Wadsworth Cengage Learning, USA.
Skevington, S. M. (1998). Investigating the relationship between pain and discomfort and quality of life. Pain, 76, 395-406.
Skevington, S. M. (2002). Advancing cross-cultural research on quality of life. Quality of Life Research, 11, 135–144.
Slaski, M., & Cartwright, S. (2002). Health performance and emotional intelligence: An exploratory study of retail managers. Stress and Health, 18, 63-68.
Smith, A. E. (2000). Quality of life: A review. Education and Aging, 15(3), 419-434.
Sousa, A. D., McDonald, S., Rushby, J., Li, S., Dimoska, A., & James, C. (2011). Understanding deficits in empathy after traumatic brain injury: The role of affective responsivity. Cortex, 47(5), 526-535.
Subkoviak, M. J., Enright, R. D., Wu, C. R., Gassin, E. A., Freedman, S., Olson, L. M., & Sarinopoulos, I. (1995). Measuring interpersonal forgiveness in late adolescence and middle adulthood. Journal of Adolescence, 18, 641-655.
Tam, T., Hewstone, M., Kenworthy, J. B., Cairns, E., Marinetti, C., Geddes, L., & Parkinson, B. (2008). Postconflict reconciliation, intergroup forgiveness and implicit biases in Northern Ireland. Journal of Social Issues, 64(2), 303-320.
Terjesen, M., Jacofsky, M., Froh, J., & DiGiuseppe, R. (2004). Integrating positive psychology into schools: Implications for practice. Psychology in the Schools, 41(1), 163-172.
Testa, M. A., & Simonson, D. C. (1996). Assessment of quality of life outcomes. New England Journal of Medicine, 835-840.
Ventegodt, S., Merrick, J., & Andersen, N. J. (2003). Quality of life theory. The IQOL theory: An integrative theory of global quality of life concept. The Scientific World Journal. 3, 1030-1040.
Webb, J. R. (2003). Forgiveness, health, and well-being among people with spinal-cord injury. Presented at APA Annual Convention, American Psychological Association.
WHOQOL Group. (1993). Study protocol for the World Health Organization project to develop a quality of life assessment instrument. Quality of Life Research, 2(2), 9-153.
WHOQOL Group. (1998). The World Health Organization Quality of Life scale (WHOQOL): Development and general psychometric properties. Social Science and Medicine, 46(1), 569 -585.
Wilcove, G. L., Schwerin, M. J., & Wolosin, D. G. (2002). An exploratory model of quality of life in the U.S. Navy. Military Psychology, 5(2), 326-329.
Witvliet, C. O., Ludwig, T. E., & Bauer, D. J. (2002). Please forgive me: Transgressors’ emotions and physiology during imagery of seeking forgiveness and victim responses. Journal of Psychology and Christianity, 21(3), 219–33.
World Health Organization (1998). ICIDH-2-international classification of impairments, activities, and participation: A manual of dimensions of disablement and functioning. Geneva: WHO.
Worthington, E. L. (2005). Handbook of forgiveness. New York: Brunner– Routledge.
Zeigler-Hill, V., Myers, E. M., & Clark, C. B. (2010). Narcissism and selfesteem reactivity: the role of negative achievement events. Journal of Research in Personality, 44, 285-292.