مبانی وپیشینه نظری درمان شناختی-رفتاری(C.B.T) (docx) 16 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 16 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
درمان شناختی-رفتاری(C.B.T)
شناخت درمانی بر اساس پژوهشهای اولیه آیرون تـی. بک بـر روی آسیبشناسی روانی با درمـان افـسردگی پدید آمد. بک ابتدا در زمینه روانکاوی آموزش و بعد سعی داشت نظریه فروید را درباره افسردگی ثابت کند فروید فرض کرد که افسردگی «خشم بازگشت خورده به طرف خویش» است. بک با آزمایش افکار و رؤیاهای بـیماران افـسرده، نه موضوع خشم بلکه موضوع شکست را به میان آورد. در مکتب شناختی مطالعات آزمایشگاهی و مشاهدات بالینی، سوگیری منفی پایدار را در پردازش شناختی در بیماران افسرده را مطرح نمودند (امانی، 1385).
پژوهشهای اولیه بک، همزمان با نظریهپردازی آلبرت آلیس در دهه 1970 بـود. آلیس نـیز بر روی باورها و افکار بیماران مطالعه و تحقیق میکرد(امانی، 1385). اساس نـظریهء الیس را مدل A-B-C تشکیل میدهد که در شناخت و تغییر شـخصیت بـه کار میرود. اصولا در این مدل، گفته میشود کـه رویدادهای فـعال کـننده (A) پیامدهای رفتاری و هیجانی دارند اما این پیامدها نه معلول رویدادهای فعال کـننده بلکه تا حدود زیادی معلول نظام اعتقادی(B) هستند که باعث به وجود آمدن پیامدهای رفتاری هیجانی(C) می شود. نقش اصلی مـشاور ایـن اسـت که با مباحثه(D) در مورد عقاید و باورهای غیر منطقی به طرق مختلف آنها را زیـر سؤال بـبرد (شارف، ترجمه فیروز بخت، 1381).
الیس و بک هر دو معتقدند که آدمی میتواند آگاهانه منطق و دلیل را بپذیرد و اذعـان میدارند که هدف ملاحظات درمان تغییر فرضیات اساسی بیمار است کـه بـه نـظام باورهای افراد در پردازش محرکهای پیرامونی توجه اساسی دارند. همچنین این دو دانشمند روش بحث و گفتگو را با بیماران برگزیده و از گوش دادن مـنفعل، پرهـیز و به فعال بودن درمانگر در جلسه درمان اعتقاد داشتند. علیرغم تفاوتهای مفهومی و سبک شناختی بـین درمـان عـقلانی-عاطفی آلیس و شناختدرمانی بک در نهایت این دو دیدگاه درمانی، اساس بسیاری از درمانهای شناختی-رفتاری را تشکیل میدهند (امانی، 1385).
از عوامل دیگر در پیـدایش درمان شناختی-رفتاری، فرمولبندی جورج کلی (1955) از سازههای شخصی است. اعتقاد اساسی کلی بر این اسـاس استوار است که هـر انـسان یک دانشمند است که در هر حال و همیشه در تلاش فهمیدن، درک کردن، فکر کردن تفسیر کردن، کنترل کردن و پیش بینی نمودن دنیای خود به منظور سازگاری مؤثر با آن میباشد. و بالاخره ریچارد لازاروس (1884) بـرای نقش شناخت در تغییر عاطفی و رفتاری اولویت خاصی را قائل شد. برخی دیگر از رفتارگرایان معاصر با مطالعات و تحقیقات تازهتر، رشد و پیشرفت شناختدرمانی را تحت تأثیر قرار داده اند. نظریه یادگیری اجتماعی آلبرت بندورا و مفاهیم انتظار و تقویت، کـارایی خـود، تعامل بین شخصی و محیط، سرمشقگیری و یادگیری مشاهدهای به انتقال رفتاردرمانی به قلمرو شناختی کمک کردند (امانی، 1385).
امروزه شرطیسازی نوین بر این اصیل استوار است که تداعی بین محرک-پاسخ (S-R) درون ساختارهای ذهنی یا حافظه صـورت مـیگیرد و از این طریق بر نقش شناختها در یادگیری اشاره میکند (امانی، 1382).
پس درمان شناختی-رفتاری با بهره گرفتن از تکنیکهای دیدگاههای شناختی-رفتاری به مراجع کمک میکند با الگوهای تحریف شده رفتار ناکارآمد خود را تغییر دهـد کـه در جنبه هایی از درمان تأکید عمدتا رفتاری و جنبه های دیگر شناختی است.(هاوتون؛ ترجمه قاسمزاده، 1382).
این الگوی درمانی، رویکردی است فعال، جهتبخش، محدود از لحاظ زمانی و سازمان یافته، بر این منطق نظری زیر بنایی اسـتوار اسـت کـه عاطفه و رفتار هر فرد عـمدتا بـرحسب سـاختیابی جهان از نظر او تعیین میگردد.
بنابراین، درمان شناختی-رفتاری یاCBT این یک روش درمانی از طریق صحبت کردن با بیمار است(سلیمی بجستانی، عباسی و کاظمی، 1391):
در مرحله اول روان درمانگر تلاش در دریافت طرز تفکر بیمار نسبت به خود پیرامون اطراف و دیگران دارد.
در مرحله دوم سعی می نماید مسائل ومشکلاتی که موجب تولید اختلالات روانی در فرد گردیده است را پیدا نماید.درمان شناختی-رفتاری به فرد کمک می کند تا به گونه دیگری اندیشیده و در نتیجه این طرز تفکر جدید شما می توانید با رفتارهای سالم تر و درست تری در برابر حوادث ناخواسته و ناگوار پیرامون برخورد نمایند.
برخلاف سایر روشهای گفتار درمانی که روان درمانگر درپی شناسائی و ریشه یابی علل رفتارهای نامناسب مراجع خود در برابر ناملایمات وحوادث زندگی است تا به او کمک کند. در درمان شناختی رفتاری روان درمانگر فقط برمشکلات زمان حال ( اینجا و اکنون) و آنچه موجب ناراحتی و اضطراب درفرد بیمار گردیده است تکیه می کند (سلیمی بجستانی و همکاران، 1391).
ارتباط بین رفتار درمانی شناختی و علم شناخت پایه
پس از انتشار مقاله واتسون در سال 1931 در مجله Psychological Review تادهه 1950 رفتارگرایی در آمریکا حاکم بود. به تدریج به علت عدم کارآیی تکنیکهای رفتاردرمانی در حل مشکلاتی که طی جنگ جهانی دوم پیش آمـد و هـمچنین رشد وسایل ارتباطی، بخصوص رایانه به عنوان یک ماشین اندیشمند، روانشاناسان به رویکرد جدید گرایش پیدا کردند. این عوامل منجر به تغییر و تحولاتی شد که «انقلاب شناختی» نام گرفت. محققان به طور وسیعی از رفتاگرایی اورتودوکسی روی گردان شدند و بـه شـناختگرایی تمایل پیدا کردند. مقاله چامسکی در مورد کتاب «رفتار کلامی» اسکینر که در سال 1959 منتشر شد، سهم قابل توجهی در این جریان داشته و امروزه «مانیفست شناختی»نام گرفته است(آشکرافت، 1989؛ به نقل از مشتاق بیدختی،1379).
گسترش ماشینهای پردازش کنندهء اطلاعات، مسأله شباهت بین مغز انسان و کارکرد این ماشینها را مـطرح کـرد. امروزه جای شکی باقی نمانده است که ذهن در برخورد با جهان خارج دخالت میکند و این دخالت و فعالیت عمدتاً در ارتباطی با سازمانبندی و آرایش اطلاعات وارده است (هاوتون؛ ترجمه قاسمزاده، 1382). انسان نیز اطلاعات را از دنیای بیرون دریافت مـیکند، تبدیل بـه عـلایم عصبشناختی مینماید و بعدها بر مـبنای اطـلاعات اندوخته شـده رفتارهای مختلفی از او سر میزند. عدهای مجموعه این فرآیندها را دیدگاه«پردازش اطلاعات» نام نهادند(گوئنتر 1989). آنچه را که گفتیم، میتوان به طور خلاصه، به صورت شکل زیر نمایش داد(آشکرافت، 1989؛ به نقل از مشتاق بیدختی،1379).
152463515240شکل 2-1. مدل پردازش اطلاعات00شکل 2-1. مدل پردازش اطلاعات
مطابق ایـن مدل، پردازش آگاهانه بازنماییهای روانی(اطلاعات) در حافظه کوتاه مدت انجام مـیشود، در حـالی که حافظه بلند مدت، از سازمان طرحوارهای، به شکل فرآیندهای ناخودآگاه برخوردار است(سیژل 1995)، یعنی مجموعهای از باورها و فرضهای پایه که از تجارب اولیه و هـمانندسازی بـا افـراد مهم زندگی تشکیل شدهاند(بک و وایشار 1989). مهمترین مشخصهء طرحواره، محتوای آن است. محتوا مـعمولاً به صورت تعمیمی در چارچوب گرایشها، هدفها، ارزش، و تصورات فرد، خود را نشان میدهد(هاوتون؛ ترجمه قاسمزاده، 1382). طرحوارهها بر فرآیندهای شناختی آگاهانه مانند توجه، رمزگذاری، بازنمایی اطلاعات واستنتاجها اثر میگذارند(میلون 1999). چـندین جـنبه از دسـتگاه شناختی که مورد مطالعه قرار گرفتهاند عبارتند از: تفکر، توجه، حافظه، تصویرسازی ذهنی، نگرانی و فراشناخت (مشتاق بیدختی،1379).
به طور کـلی مـفاهیم مدل «پردازش اطلاعات» در شکل گیری درمانهای معطوف به بازسازی شناختی به کار گرفته شدند (بک و وایشار 1989). این درمانها بر نـحوه ادراک فـرد از وقـایع زندگی، توجه، سازماندهی افکار و ارتباط واکنشها و عقاید فرد با دیگران تمرکز دارند(میلون 1999). اما اگرچه شـناختدرمانی طـی دورهـای بهوجود آمد که روانشناسی به طور کلی و به شدت در راستای تبیینهای شناختی حرکت مـیکرد، شکافی مـیان ایـن دو جریان-یعنی شناختدرمانی از یک سوی و علومشناختی از سوی دیگر-موجود بود. تیزدیل در سالهای اخیر اذعان داشت که پیدایش شناخت درمـانی بـرای درمان افسردگی تا حدود زیادی جدا از علوم شناختی صورت گرفته است. دو شکل برجسته شـناختدرمانی(درمانهای بک و الیـس) در چـشمانداز عمومی با علومشناختی همخوانی دارند اما در نظریهپردازی، واژگان فنی و روششناسی همگونی اندکی دیده میشود (به نقل از مشتاق بیدختی،1379).
رویکرد رفـتار درمـانیشناختی خود از تلفیق دو رویکرد رفتاردرمانی و رویکرد شناختی-چه در قالب شناخت درمانی و چه در چارچوب نظریهها و گرایشهای نـسبتا مـتفاوتی را در خـود جای داده است.شاید بتوان گفت تنها وجه مشترک آنها توجه به نقش میانجیگری فرآیندهای شناختی در پردازش اطـلاعات و در بـروز واکنش فرد به محرکها است(هاوتون؛ ترجمه قاسمزاده، 1382). راهبرد کلی، ترکیبی از مداخلات گفتاری و تـکنیکهای تـغییر رفـتار است که شامل کمک به مراجعان در شناسایی شناختهای غلط خود، آزمون مبانی شناختارها و تصحیح مفهومسازیهای تحریف شـده و عـقاید نـاکارآمد میباشد (به نقل از مشتاق بیدختی،1379).
نحوه تلفیق رفتاردرمانی و شناختدرمانی
تغییر مسیر در رفتاردرمانی از سمت روانشاسی محرک-پاسخ که عمدتاً زیر نفوذ مـدلهای شـرطیسازی جانوران قرار داشت، به سوی عوامل شناختی، از زمانی مطرح شد که بندورا کتاب مشهور خود را به نام«اصول تغییر و اصـالح رفـتار» در سال 1969 منتشر کرد(قاسم زاده 0731). بندورا فرآیندهای شناختی را در تعیین رفتار آدمی بسیار مهم میداند. بنا بـر تـئوری او، اگر این فرآیندها واقعیت رابه درستی مـنعکس نکنند، موجب رفـتار نـاسازگار میشوند. بندورا چند دلیل برای ایجاد فرآیندهای شناختی مـعیوب عـنوان میکند، از جمله ارزیابی بر حسب ظاهر، اطلاعات حاصل از شواهد ناکافی و پردازش غلط اطلاعات(هرگنهان و السون 1993؛ تـرجمه سـیف 1388).
این تأکید بر عناصر شناختی در رفـتاردرمانی مـورد قبول بـرخی از رفـتاردرمانگران، از جـمله ولپی قرار نگرفت، اما نمیتوان انکار کرد کـه دخـالت دادن مفهوم شناخت در رفتاردمانی از لحاظ بالینی، امکان بیشتری برای جولان تکنیک فراهم آورد. رفتاردرمانی عمدتاً در زمـینه کـاهش اضطراب و غلبه بر رفتارهای اجتنابی مـوثر بود، اما موفقیتی در زمینه درمان افـسردگی بـهدست نیاورده بود.با در نظر گرفتن عناصر شـناختی و عـدم موفقیت روشهای رفتاری، افسردگی اولین هدف شناختدرمانی قرار گرفت. بک و الیس برجستهترین پیشگامان شناخت درمانی محسوب مـیشوند. هر دو اعـتقاد دارند که اکثر اختلالات[روانی] ناشی از شـناختارها و/یا پردازش شـناختی مـعیوب هستند. روش درمانی هـر دوی آنـها شامل اصلاح این شـناختارها/فرآیندهای مـعیوب، تمرکز بر مشکلات جاری و تمرین رفتاری میباشد (هاوتون؛ ترجمه قاسمزاده، 1382)
روش خودآموزی مایکن بوم که بر مبنای درمان منطقی-عاطفی الیس و نـظریه لوریـا در باره نقش گفتار در کنترل رفتار قرار دارد. بـه عـنوان یکی دیـگر از روشـهای بـازسازیشناختی مورد توجه قرار گرفت. در هـمین چارچوب باید به نظریه«شیوه تبیین» سلیگمن اشاره کرد. او شناختدرمانی را بهترین روش درمان افسردگی میداند که در آن سعی میشود شـیوه تـبیین در بیمار، مورد تجزیه و تحلیل قرارا گیرد و تفسیر بـیمار از رویـدادها «منعطف»، «اختصاصی» و «بیرونی» شود (هاوتون؛ ترجمه قاسمزاده، 1382). ویـلسون (1989) معتقداست کـه رفـتاردرمانی طیف وسیعی از روانشناسی مـحرک-پاسخ صـرف تا تغییر شناختی-رفتاری را در برمیگیرد. به نظر وی، وجه مشترک دیدگاههای مختلف این طیف اعتقاد به وجود مدل یادگیری بـرای رفـتار انـسان و تعهد به روشهای علمی است.
در فرآیند تلفیق رفـتاردرمانی و شـناختدرمانی، با یـکدیگر تـأکید رفتاردرمانی بـر تـجربهگرایی در شناختدرمانی جذب شده است. سبک تحقیقات رفتارگرایی با تأکید بر وجود گروه کنترل، طرحهای آماری و یکپارچگی درمان نیز در شناختدرمانی پذیرفته شدهاند. از سوی دیگر، مفاهیم شناختی نیز در رفتاردرمانی جذب شدند(راچمن 1996؛ به نقل از مشتاق بیدختی، 1379).
شناخت درمانی از تـکنیکهای رفتاری برای اصلاح افکار خودآیند استفاده میکند. همچنین، از این تکنیکها برای گسترش ذخایر پاسخ بیماران(آموزش مهارتها)، آرمیدگی، برنامهریزی فعالیتهای روزانه یا قرار دادن بیماران در معرض محرکهایی که آنها را وحشت زده میکند نیز استفاده میشود(بک و وایشار، 1989؛ به نقل از مشتاق بیدختی، 1379).
به این تـرتیب، شاید بـتوان گفت تنها وجه اشتراک بین روشهای رفتاری و روشهای شناختی در شیوه کاربرد آنها و تکیه بر تمرین و ممارست و تأکید بر ارزیابی باشد. اما این که آیا این وجه اشتراک کافی است تا به کـی پیـوند اصولی بین رفتار و شناخت دست یافت یا نه،خود مسالهایاست که باید به آن پاسخ داد(هاوتون؛ ترجمه قاسمزاده، 1382).
ویژگیهای رفتار درمانی شناختی
«رفتار درمانی شناختی، رویکردی اسـت فـعال، جهتبخش، دارای محدودیت زمانی، سازمانیافته و...این رویکرد براساس این منطق نظریزیربنایی استوار است که عاطفه و رفتار فرد، عمدتاً برحسب شیوهی ساختیابی جهان از نظر او تعیین میشود». این نوع درمان، درمانی است دارای ویژگیهای زیر(هاوتون؛ ترجمه قاسمزاده، 1382):
مبتنی بر همکاری درمانی بـین بـیمار ودرمـانگر است. زیرا در آن،بیمار به صراحت بـه عنوان فـردی کـه نقشی برابر در رویکرد تیمی به حل مسئله دارد، تلقی میشود.
کوتاه و محدود از لحاظ زمانی؛ یعنی درآن سعی میشود به بیمار کمک شود تا در خود مهارتهای خودیاری مستقلی پدیـد آورد.
سازمان یـافته و جـهتبخش است.
مسئلهمدار و معطوف به عوامل تداومبخش مشکلات و نه منشا آنهاست.
متکی بـر فـرایند سؤال و«کشف راهبری شده» و نه قانعسازی، موعظه و مباحثه است.
براساس روشهای استقرایی میباشد، بهطوریکه بیمار فرامیگیرد به افکار و اعتقادها به عنوان فرضیههایی بنگرد، که بـاید اعـتبارشان آزموده شود.
آموزشی اسـت؛ زیرا در آن فنون شناختی-رفتاری به عنوان مهارتهایی که باید از طریق ممارست فراگرفته شـوند و از طریق تکالیف خانگی وارد محیط بیمار گردند، تلقی میشوند(بک؛ ترجمه دوراهی و عابدی،1381).
تأکید بر زمان حال دارد؛ یعنی درمان بیشتربیماران،مستلزم تمرکز قوی بر روی مشکلات فعلی و مـوقعیتهای خـاصی اسـت که برای بیمارغمانگیز و ناراحتکنندهاند.
از تکنیکهای مختلف برای تغییر فکر، خلق و رفتار استفاده مـیکند. اگرچه راهـبردهایی شناختی مانند سؤال و جواب سقراطی و اکتشاف هدایت شده، مهمترین راهبردهای مورد استفاده میباشند، اما روشهای گرفته شده از دیگرجهتگیریها به خصوص گـشتالت درمـانی و رفـتاردرمانی نیز، با یک چارچوب شناختی مورد استفاده قرار میگیرند.
ساخت یافته؛ مهم نیست که تشخیص چه است و یـا در چـه مـرحلهای از درمان قرار داشته باشیم، بلکه تمایل به این است که در هر جلسهی شناخت درمانی، به یک شیوهی سـاخت یـافته، عمل شود.
نیازمند ارتـباط درمانی است؛ درمانگربا بیان عبارات همدلانه،گوش دادن دقیق و بادقت،جمعبندی دقیق افکار و احساسات بیمار وخوشبین بودن واقعگرایانه و نـویدبخش،توجه خود را بـه بیمار نشان میدهد و در پایان هر جلسه از مراجع تقاضای بازخورد میکند.
صراحت دارد؛یـعنی فـرایند درمـان پوشیدهو پنهان نیست،بلکه صریح و بیپرده است.درمانگرو بیمار دربارهی جریان درمان تفاهم دارند.
نقش فعال و رهنمودی دارد؛زیـرا درمانگر(هاوتون؛ ترجمه قاسمزاده، 1382).
فرآیند ارزیابی در رفتاردرمانی شناختی
اندازهگیری در تمامی علوم نقش اساسی دارد، زیرا پیش نیاز اصلی آن فـهم و پیـشبینی پدیدههای طبیعی است. در علومی مـانند فیزیک و زیـستشناسی که محقق با متغیرهای ملموس سروکار دارد، کمیسازی دقیق بسیاری از فرآیندها امکانپذیر است. اما وقتی فرآیندهای روانی مدنظر باشد، ارزیابی واندازهگیری بسیار مشکل و چالشانگیز خواهد بود(باتلر و ساتز 1995). تکنیکهای ارزیـابی روانـشناختی برای تعیین عوامل شناختی، هیجانی، شخصیتی و رفـتاری سـهیم در آسیبشناسی روانی فرد طراحی شدهاند. در این تکنیکها سعی بر این است که فرد در یک موقعیت مشکل به گونهای که اطلاعات بهدست آمده به نحوی در حل مشکل کمک کند ارزیابی شود(گراث-مارنات 0991)؛ ترجمه شـریفی 5731). بـه نظر کرونباخ (Cronbach) کلیه روشهایی که در سنجش و ارزیابی ویژگیهای آدمی به کار میروند بر دو فلسفه مهم استوارند: نظریه روانسنجی و نظریه طرح و هیأت کلی و روش روانسنجی جنبههای معنین از خصایص مانند استعداد، توانایی و پیشرفت آدمی را بر اساس مـقادیر کـمی و عددی بـرآورده میکند. این نظریه بر عقیده ترندایک مبتنی است که میگوید:«اگر چیزی وجود داشته باشد دارای کمیت است و آنچه دارای کـمیت است قابل اندازهگیری است». نظریه طرح و هیأت کلی در پی آن است که تصویری جـامع و تـوصیف کـننده از ویژگیهای آدمی به دست آورد. این روش در جستجوی نشانهها و قراین مهم رفتارها و ویژگیهای انسان بااستفاده از همه روشها و وسایل مـمکن و از طـریق در همآمیزی تمام اطلاعات بهدست آمده است تا بتواند ضمن تهیه تصویری جامع از خصایص فـرد، به شـناخت پویـایی آدمی دست یابد. بر اساس این نظریه، اندازهگیری کمی خصایص آدمی بیشتر مورد تأکید قرار میگیرد. ارزیابی بر مـبنای این نظریه بیشتر بر روشهای مشاهده رفتار،دادههای توصیفی و گزارشهای شخصی مبتنی است(شریفی، 1389).
ارزیابی بالینی مـتخصص را در درکی مشکل مراجع، علل احـتمالی، راهحلهای مـختلف و اثر مداخلات درمانی یاری میکند. مصاحبه و استفاده از آزمونهای روانشناختی مختلف، در زمره روشهای شناخته شده ارزیابی روانی میباشند. همگام با رشد رویکردهای شناختی و رفتاری، محققان بتدریج به روشهایی که با آزمونهای متعارف از قبیل رورشاخ، TAT و MMPI تفاوت داشتن گـرایش پیداکردند. آزمونهای فوق بیشتر سعی دارند ساختارهای زیربنایی شخصیت، از قبیل پارانویا، پرخاشگری، وسواس و... را اندازهگیری کنند.اما متخصصانی که رویکرد شناختی-رفتاری دارند اغلب چهار گروه متغیر را ارزیابی میکنند که بطور خلاصه SORC نامیده میشوند.منظور از (stimuli)S موقعیت(های)محیطی مقدم بر مشکل مطرح شـده اسـت.عامل (organismic)O به عوامل جسمی و روانی دخیل در مساله اشاره میکند. منظور از (response)R پاسخهای آشکار است که رفتار نابهنجار، بسامد، شدت و شکل آن رامشخص میکند و بالاخره (consequent variable)C به تمامی وقایعی که رفتار مورد نظر را مورد تشویق یا تنبیه قرار مـیدهند، اشاره دارد. ارزیابی شناختی-رفتاری بر اساس اصول سادهای استوار است و هدفهای کاملاً مشخصی را دنبال میکند. نخستین و شاید مهمترین اصل ارزیابی شناختی رفتاری این است که چگونگی رفتار هر فرد را در موقعیتهای مستقیم (بیواسطه)-و تفسیر او از این مـوقعیتها تـعیین گردد. بنا براین در ارزیابی، توجه اصلی به این موقعیتها معطوف میشود و آنچه مورد تأکید قرار میگیرد مسایل اختصاصی و نه مسایل کلی است.
بطور خلاصه میتوان مشخصات فرآیند ارزیابی را به شرح زیر مطرح نمود:
در ارزیابی بـر ایـن امـر تاکید میشود که امکان تـغیر وجـود دارد.
در مـورد میزان دستاوردها در درمان حدود منطقی تعیین میشود.
بیمار را متوجه میسازد که با توجه به رویدادهای درونی و بیرونی میتوان نوسانهایی را در شدت ناراحتی پیشبینی کرد.
همدردی و توجه درمـانگر حـین فـرآیند ارزیابی به مقدار زیادی بیمار را تسکین میدهد.
موارد اضطراری را تـعیین میکند.
در مـانگر و بیمار در باره ضابطهبندی و طرح درمانی به توافق میرسند(هاوتون؛ ترجمه قاسمزاده، 1382).
روشهای ارزیابی و جمعآوری اطلاعات
بررسی مطالعات انجام شـده پیـرامون عـواملی که به آسیبشناسی روانی نوجوانان مربوط میشوند، بیانگر نیاز به یک روش ارزیابی چند (T.B.C) جـنبههای رفـتاری درمان، شامل استفاده از آموزش آرامسازی، حساسیتزدایی منظم، آموزش خودکنترلی، خودبازبینی، الگوبرداری، اصلاح رفتار، آموزش جرأتورزی، ایفای نقش و ایفای نقش معکوس،تکالیف مدرج، ورزش و غیره است. بعدی است که شامل بررسی عوامل و مـتغیرهای مختلفی چـون خانواده، گروه همسالان و مدرسه میشود. درمانگری که از روش تحلیل کنشی رفتاراستفاده میکند، ابتدا رفتار پیچیده و زنجیرههای رفتاری مـبهم را کـه در طرح مسئله وجود دارد، به اجزای رفتاری تبدیل مـیکند. این اجـزای رفـتاری«رفتار آماج» یا «رفتار هدف» نامیده میشود. سپس سعی میکند معیارها و مقیاسهای کـمّی را در سـه زمینهی زیر جمعآوری کند(لطافتی بریس، 1389):
الف.رفتارهای حرکتی آشکار
ب.رفتارهای هیجانی
ج.رفتارهای شناختی-هیجانی
او باید پاسخهای رفتاری مربوط به هر اختلال و مشکل را بـه شـکل فراوانی، شدت و طول مدت،کمّی کند، همچنین نـقصها و رفـتارهای افراطی را شـناسایی نـماید. علاوه بـر این، او میکوشد شناختهایی را که رفتارهای اختلالآمیز راهـمراهی مـیکنند، شناسایی کرده و ثبت نماید.
قدم بعدی عبارت است از تجزیه و تحلیل دقیق عواملی که از رخداد هرکدام از ایـن رفـتارهای آماج و غیرعادی، شناسایی و ثبت میشود. این عوامل از محیط خانواده، گروه هـمسال و محیط مدرسه دریافت میشود.
سنجش مشکلات و شـناخت مـراجعان، هم در آغاز و هم در کل فرایند درمـان بـهطور دقیق مورد توجه قرار میگیرد. این امر به این خاطر است که درمانگر بتواند به وضـوح مـشکلات مراجعان راتشخیص دهد و آنها را مـفهومسازی کند.
در ایـن بـخش شیوهها و روشهای مـختلفی را کـه درمانگر به عنوان تـکنیکهای سـنجش به کار میبرد شرح میدهیم. این شیوهها به نظر«فری من»و دیگران به نقل از«شارف»(2000)، به قرار زیـر اسـت: مصاحبه با مراجع، خوداطلاعی(خودآگاهی)، نمونهگیری فکری، سنجش عقایدمفروضه و پرسشنامههای خـود گزارشی(لطافتی بریس، 1389).
الف.مصاحبهها
«فری مـن»و دیگران(1990)، بر اهـمیت کسب گـزارشهای دقـیق از حوادث تأکید میکنند. آنها درمـانگران را از پرسیدن سئوالات جهتدارمانند«شما نمیخواستید سر کار بروید؟» برحذرمیدارند و به جای آن سئوالاتی مانند «هنگامیکه شما سر کار نـرفتید چـه اتفاق افتاد؟» ،پیشنهادمیکنند. در سنجش افکار، درمانگران،ممکن است احتیاج داشـته بـاشند بـه مـراجع آمـوزش دهندتا میان «افکار» و «احساسات» تمایز قـائل شـود و مشاهدات خود را گزارش کند نه استنباط های خود در مورد مشاهدات را. بعضی اوقات مشاهدات و مصاحبهها در حالت طبیعی، کمک خاصی بـه درمانگر مـیکند. برای مـثال، اگر مراجعی به خاطرترس از بلندی در رنج باشد، درمانگر مـمکن اسـت او را در خـانه یـا در حـال پیـادهروی در بیرون از دفترکارش ملاقات کند و در جریان مصاحبه با او ومشاهدهی رفتارش، سنجش را انجام دهد(لطافتی بریس، 1389).
ب.خودآگاهی
شیوهی دیگری که برای سنجش افکار، احساسات و رفتارهای مراجع در خارج از دفترکار مشاور انجام میگیرد، خودآگاهی است. اساساً مراجعان گزارشی از حوادث، احساسات و یا افـکارخود را نگه میدارند. این عمل میتواند به صورت روزانه در یک نوار ضبط صوت یا به وسیلهی پر کردن یک پرسشنامه انجام شود. یکی ازعمومیترین این شیوهها، ثبت افکار غیرکارکردی(ناکارآمد) است. این روش که گاهی به آنـ«برگهتفکر»نیز مـیگوینددارای چند ستون است کدر یک ستون، شرایط و موقعیتها شرح داده میشود، در ستون دیگر، مراجع عواطف و هیجانات را شناسایی و درجهبندی میکند و در ستون سوم، مراجع افکار اتوماتیک خود را ثبت مینماید (هاوتون؛ ترجمه قاسمزاده، 1382).
ج.نمونهگیری از افکار
نمونهگیری فـکری شیوهای دیگر برای کسب اطلاعات در مـورد شـاختها است. یک راه برای نمونهگیری افکار این است که در فواصل زمانی تصادفی، در خانه، لحن خاصی داشته باشیم، سپس افکارمان را ثبت کنیم. مراجعان میتوانندافکار خود را در یک نوار، ضبط یا دفترچهی خودیادداشت کنند. نمونهگیری فـکری در جـمعآوری دادهها و اطلاعاتی که مربوط بـه شـرایط خاصی مانند مدرسه و کار است، میتواند سودمند باشند. با این حال، نمونهگیری فکری میتواند فعالیت مراجع را متوقف و او را برانگیخته کند.
د.مقیاسها و پرسشنامهها
علاوه بر تکنیکهای فوق، پرسشنامهها و مقیاسهای درجهبندی نیز که قبلاً به وجودآمدهاند، میتوانند در سنجش افکار غیرمنطقی وتحریفهای شناختی سودمند واقع شوند(هاوتون؛ ترجمه قاسمزاده، 1382).
جنبههای شـناخت درمانی
بهطور کـلی شناخت درمانی دارای جنبههای آموزشی، شناختی و رفتاری است. جنبههای آموزشی مشتمل است بر توضیح دادن مثلثهای شناختی، طرحوارهها و منطق اشتباه به بیمار. درمانگر باید به بیمار توضیح دهید که آنها باهم فرضیاتی تنظیم میکنند و در طول درمان، آنها رابه آزمایش خواهند گذاشت. شناخت درمـانی مـستلزم شرح کامل رابـطهی افسردگی و تفکر، عواطف و رفتار و نیز فلسفهی تمام جنبههای درمانی است.
اینگونه توضیح دادن در تضاد با رواندرمانیهای تحلیلگراست که مستلزم توضیح بسیار کـمی هستند. فنون شناختی شامل چهار فرایند است:
1-آشکار نمودن افکار اتوماتیک 2-آزمایش افکار اتوماتیک 3-شناسایی فـرضیات غـیرانطباقی پنهان 4-آزمـایش اعتبار فرضیات غیرانطباقی. جنبههای رفتاری درمان، شامل استفاده ازآموزش آرامسازی، حساسیتزدایی منظم، آموزش خودکنترلی، خودبازبینی. الگوبرداری، اصطلاح رفتار، آموزش جرأتورزی، ایفای نقش و ایـفای نـقش معکوس، تکالیف مدرج، ورزش و غیره است(لطافتی بریس، 1389).
خطاهای شناختی
جمله «انسان حیوانی منطقی و اجتماعی است» از گذشتگان، این مقوله را در ذهن متبلور میسازد که سنگ محکی برای تطابق گفتهها و جملههای انـسانها وجـود دارد کـه او را از تفکرات کلیشهای و خودمحوری دور میدارد.
آن زمان که باورهای افراد بـا واژه بـیان میشود و واژهها نیز به عنوان پلی ارتباطی در ارتباطات میان فردی و محاورهای، انسانها را به هم نزدیک یا دور میسازند، اهمیت زبان بـشری و نـحوه بـیان اندیشههای وی معنایی دیگر پیدا میکند.خطاهای شناختی، 1 مقولهای است در دیدگاه شـناختی که به بررسی باورها و عقاید فرد و تحلیل سیستم شناختی او می پردازد و با گذراندن آنها از فیلتر ادارکی{L (R.O.S) L} تفکیک منطقی و غـیرمنطقی بـودن آنـها را نسبت به معیارهای موجود مشخص مینماید. ضروری است که جهت مروری مـختصر بـه بررسی خطاهای شناختی بپردازیم:
تفکر همه یا هیچ: همه چیز را سفید در غیر این صورت سیاه میبیند.هر چـیز کـمتر از کـامل، شکست بی چون و چراست.
تعمیم مبالغهآمیز: هر حادثه منفی و از جمله شکست در ناکامی تحصیلی، شغلی و عـشقی را شـکستی تـمام عیار و تمام نشدنی تلقی میکنید.آن را با کلماتی چون «هرگز»و«همیشه»توصیف میکنید.
فیلتر ذهنی: تحت تأثیر یک حادثه مـنفی، هـمه واقـعیتها را تار میبینید.به جزئی از یک حادثه منفی توجه میکنید و بقیه را فراموش مینمایید.شبیه چکیدن یک قـطره جـوهر که شبکه آبی را کدر میکند.
بیتوجهی به امر مثبت: با بیارزش شمردن تجربههای مثبت، اصرار بـر مـهم نـبودن آنها دارید.کارهای خوب خود را بی اهمیت میخوانید.میگویید که هر کسی می تواند این کـار را انـجام دهد.
نتیجهگیری شتابزده: بی آن که زمینه محکمی وجود داشته باشد؛نتیجهگیری شتابزده میکنید.
ذهن خوانی: بدون بررسی کافی نتیجه مـیگیرید کـه کـسی در برخورد با شما واکنش منفی نشان میدهد.
درشتنمایی: از یک سو درباره اهمیت مسایل و شدت اشتباهات خود مـبالغه مـی کنید و از سوی دیگر اهمیت جنبههای مثبت زندگی را کمتر از آنچه هست برآورد میکنید.
استدلال احـساسی: فرض را بـر ایـن میگذارید که احساسات منفی شما لزوما منعکس کننده واقعیتها هستند. «از سوار شدن در هواپیما وحشت دارمـ؛حتما پرواز بـا هـواپیما بسیار خطرناک است».
بایدها: انتظار دارید که اوضاع آنطور که میخواهید و انتظار دارید باشد.هنرمندی مـاهر در صـحنه نمایش ایفای نقش را به اجرا گذاشت و با خود گفت:«نباید این همه اشتباه میکردم».
برچسب زدن: برچسب زدن شکل حاد تـفکر هـمه یا هیچ است.به جای این که بگوید اشتباه کردم به خود بـرچسب مـیزنید«من، شکست خوره هستم».
شخصیسازی: خود را بی جهت، مسئول رخدادن حـادثهای مـیدانید کـه به هیچ وجه امکان کنترل آن را نداشتهاید.در قـبول نـشدن فرزندتان به خود میگویید:«من، مسئول بدبختی فرزندم هستم چون شرایط ایدهآلی را برای او فـراهم نکردم».
از جمله خطاهای شـناختی، دیـگر خطای تـساویسازی اسـت کـه اغلب ما در فرآیند زندگی رو چیز را در مـقابل و مـساوی هم قرار میدهیم.وجود اول را در برابر با دومی و برعکس میدانیم. خطای تساوی به این مـطلب اشـاره میکند که در این دنیا هیچ چـیز مساوی و برابر با چـیز دیـگری نیست و اگر این اتفاق بـیفتد خـلاقانه بودن آفرینش و قدرت خدا زیر سؤال میرود. مثلاً در روابط زناشویی اگر یکی از زوجها بـاور داشـته باشد که چون دیروز، شوهرم بـا مـن بـد رفتاری کرد ایـن بـدان معناست(مساوی است با) مرا اصـلا دوسـت ندارد؛ خود یک خطای شناختی است که دو چیز را مساوی هم قرار داده است.(یونسی، 1382).
سه نـوع بینش در درمان شناختی-رفتاری
مشاوران بـاید به این نکته توجه کامل داشته باشند و به مراجعانشان کمک کنند که به سه نوع بینش دسـت یابند. بینشهایی کـه اصـول اساسی جلسات فردی و گروهی را تشکیل میدهند و سازگاریهای افراد را بهبود میبخشد:
بینش 1: مراجعان به این نقطه برسند که آنچه موجب بـروز مـشکلات و اختلالات میشود، رویدادهای فعال ساز گذشته یا حال نیست، بلکه باورها و اعتقاداتی است که آنها خـود نـسبت به ایـن رویدادها دارند و این بینش لازم است که آنها به صورت اکتشافی در گروه مورد بحث قـرار گیرند.
بینش 2: مـراجعان به این موضوع پی ببرند که آنچه باعث ادامهء مشکلات آنهاست، این است که آنها در حـال حاضر بـه دلیـل خودالقایی و تلقین این باورها به خود، همچنان به آنها اعتقاد دارند و از این باورها پیروی میکنند.
بینش 3: در نهایت، مراجعان باید به این مـرحله بـرسند که برای تغییر باورهای غیر منطقی تنها رسیدن به بینشهای اول و دوم کفایت نمیکند بـلکه بـرای تغییر آن بـاورها تلاش، سخت کوشی مداوم، درگیری مرتب با این باورها، ایجاد باورهای جدید و تمرین آنها به شکل عملی ضروری است(تامسون و داگاس؛ ترجمه خرمی، 1383).
منابع فارسی
امانی، احمد. (1385). ضرب المثل درمانی و درمان شناختی – رفتاری. مجله تازه های رواندرمانی، شماره 41 و 42: 117-94.
شارف، ریچارد. اس. (بیتا). نظریههای رواندرمانی و مشاوره، ترجمه مهرداد فیروزبخت (1381)، تهران:انتشارات رسا.
هاوتون، کیت. (بی تا). رفتار درمانی شناختی راهنمانی کاربردی در درمان اختلال های روانی. مترجم: حبیب الله قاسم زاده (1382). تهران: ارجمند.
سلیمی بجستانی، حسین؛ عباسی، سکینه؛ کاظمی، نرجس. (1391). مشاوره گروهی: بر گذشته و نامده بنیاد مکن. مداخلات دروانی شناختی رفتاریCBT برای کاهش میزان اضطراب و افسردگی. رشد مشاور مدرسه، شماره30: 46-44.
تامسون، پروسه و داگلاس، براون. (بیتا). رواندرمانی و مشاورهء کودکان و نـوجوانان (کاربردهای عملی در مراکز درمانی و مدارس)، ترجمه : خرمی، (1383)، تهران: انتشارات ارجمند.
لطافتی بریس، رامین. (1389). تشخیص افکار اتوماتیک منفی. مجله رشد مشاور مدرسه، شماره 19: 29-26.
بک،جودیت اس. (بی تا). راهنمای گامبهگام شناخت درمانی ، ترجمه ایرج دوراهکی و محمد رضا عابدی(1381).اصفهان:موسسه علمی فرهنگی کوثر.
هرگنهان،بی.آر،و السـون،ام.اچ.(1993). مقدمهای بـر نـظریههای یـادگیری. ترجمه علیاکبر سیف(1388) .تهران: انتشارات دانا.
گراث، گری و مارنات.(2005). راهنمای سنجش روانـی. ترجمه حـسن پاشا شـریفی(1390). تهران:انتشارات رشد.
شریفی،حسن پاشـا.(1389). اصول روانسنجی و روانآزمایی . تهران:انتشارات رشد
مشتاق بیدختی، نهاله. (1379). نکاتی پیرامون رفتار درمانی شناختی، مجله تازه های علوم شناختی، شماره 5: 40-35.
یونسی، جلال. (1382). کار با تصورات در شناخت درمانی. مشهد: تازههای رواندرمانی.