مبانی وپیشینه نظری گروه درمانی شناختی رفتاری

مبانی وپیشینه نظری گروه درمانی شناختی رفتاری (docx) 21 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 21 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

فصل دوم پایان نامه روانشناسی در مورد گروه درمانی شناختی رفتاری گروه درمانی شناختی- رفتاری 2-1-1 گروه درمانی گروه درمانی، یک فرایند روانی است که در آن یک متخصص آموزش دیده ... با استفاده از تعامل هیجانی گروههای کوچک و بسیار حساب شده سعی می کند مشکلات شخصیتی افراد را اصلاح نماید (تاد و بوهارت، 2000؛ ترجمه فیروز بخت، 1392). گروه درمانی در طی جنگ جهانی دوم در پاسخ به کمبود پرسنل آموزش دیده برای ارایه درمان فردی، پدید آمد. در ابتدا، درمانگر گروه نقش سنتی درمانی را به عهده می گرفت و عمدتا با گروه قلیلی از مراجعان که مشکل مشترکی داشتند کار می کرد. به تدریج، رهبران نقش ها و رویکرد های مختلف در این زمینه را مورد بررسی قرار دادند. با گذشت زمان، متخصصان دریافتند که موقعیت گروه فرصت های درمانی منحصر به فردی را فراهم می آورد. تبادل های صورت گرفته میان اعضا یک گروه درمانی به عنوان وسیله ای موثر در ایجاد این تغییر و تحول در نظر گرفته می شود. این تعامل حمایت، توجه، مواجهه و سایر خصوصیاتی را ارایه می کند که در درمان فردی یافت نمی شود. اعضا در بافت گروه، می توانند مهارت های اجتماعی جدیدی را تمرین کنند و بخشی از اطلاعات جدید خود را مورد استفاده قرار دهند (کوری و کوری، 1992؛ ترجمه بهاری، رنجگر، حسین شاهی برواتی، میر هاشمی و نقشبندی،1392). گروه درمانی در مقایسه با درمان انفرادی از لحاظ وقت و هزینه مقرون به صرفه تر است. در این روش افراد بیشتری شرکت می کنند و درمان می شوند. در ضمن گروه فرصتی برای آموزش های میان فردی فراهم می آورد. از آنجا که اکثر مشکلات افراد با روابط میان فردی آنان مرتبطند، حداقل این افراد تا حدی در حضور سایر اعضای گروه می توانند مشکلاتشان را به طور مستقیم حس و تجربه کنند و جو لازم برای حل و فصل آنها فراهم آید. تجربه های گروهی به واقعیت زندگی روزمره مراجعان نزدیکترند. پس در گروهها فرصت بیشتری برای تعامل و آزمایشگری میان فردی و بازخورد گرفتن وجود دارد. به تعبیر دیگر در درمان های انفرادی، فرصت های یادگیری در گروهها یا پیش نمی آید یا اگر پیش می آید خیلی کمتر است. برای برخی از مراجعان گروه درمانی درمان مناسب است نه درمان انفرادی(تاد و بوهارت، 2000؛ ترجمه فیروز بخت، 1392). به طور کلی افراد به منور بر طرف کردن نشانه های ویژه یا مشکلات روانی مانند افسردگی، مشکلات جنسی، اضطراب و اختلال های روان تنی در گروه درمانی شرکت می کنند. بعضی از گروههای درمانی به این منظور تشکیل شده اند که اختلال هیجانی یا رفتاری خاصی را که کارکرد افراد را محدود کرده است، اصلاح کنند. بنابراین، بسیاری از افراد این گروهها نیازمند درمان اصلاحی هستند تا رشدی و بازدارنده. در گروه درمانی عوامل ناهشیار و گذشته فرد بازسازی جنبه های اصلی شخصیت مورد توجه قرار می گیرد. بنابراین طول مدت گروههای درمانی در مقایسه با روش های دیگر به مراتب بیشتر است(کوری و کوری، 1992؛ ترجمه بهاری و همکاران،1392). در اجرای گروههای درمانی از روش های مختلفی استفاده می شود؛ این روش ها شامل موارد زیر هستند: فنون مربوط به ایحاد بازگشت به تجربه های گذشته، روش های کار با پویه های ناهشیار، و شیوه های برای کمک به اعضا در جهت تجربه دوباره موقعیت های آسیب زا به طوری که تخلیه هیجانی رخ دهد. درمانگرمعمولا به خلق جوی علاقمند است که درک و بررسی موضوع مشکل را تسریع کند. فرایند حل و فصل مشکلات روانی که در تجربه های گذشته ریشه دارد، اغلب شامل بررسی رویاها، تفسیر مقاومت، شیوه رویارویی با انتقال و کمک به اعضا در جهت ایجاد یک دورنمای جدید از مسایل حل نشده با افراد مهم زندگی است (کوری و کوری، 1992؛ ترجمه بهاری و همکاران،1392). گروه درمانی مبتنی بر رویکرد های فردی گروههای رفتاری. هدف از اجرای رفتار درمانی گروهی، فراگیری مهارت های جدید و یادگیری زدایی رفتارهای مخرب و قدیمی است. در این گروهها از فنون رفتاری مختلفی همچون روش های مواجهه، مهارت آموزی، آموزش والدین، مایه کوبی علیه فشار روانی و مقابله استفاده می شود(تاد و بوهارت، 2000؛ ترجمه فیروز بخت، 1392). ساختار. گروههای رفتاری ساختار شدیدی دارند. برای مثال فقط برای جرات آموزی تشکیل می شوند و رهبر گروه برای آموزش مهارت های لازم، یک رشته تمرین های مشخص را می دهد. گروه افراد مبتلا به هراس از مکان های باز با یکدیگر فن آرامش عضلانی را تمرین می کنند و حساسیت زدایی گروهی انجام می دهند و در همین بین خیلی آرام و به تدریج با ترس خویش از حضور در اماکن باز درگیر می شوند(تاد و بوهارت، 2000؛ ترجمه فیروز بخت، 1392). نقش درمانگر یا رهبر. در گروههای رفتاری، درمانگر مثل معلم عمل می کند. وی برای وقوع یادگیری به برخی فعالیت های سازمان یافته متوسل می شود و گاهی با اعضای گروه بحث و تبادل نظر می کند. همچنین به آنها بازخورد می دهد و از نقش بازی کردن، سخنرانی و نمایش و مواردی از این قبیل بهره می گیرد. به طور کلی رفتار درمانگرها سعی نمی کنند مثل وجود گرایان، گشتالت درمانگرها یا درمانگران مراجع محور با بیان احساسات و واکنش های خویش «صداقت یا خلوص» خود را نشان دهند. با این حال ممکن است برای ایفای نقش یک الگو در رابطه با استفاده مناسب و موثر از خود افشایی و با اتکا بر جملاتی که بر «من» تاکید دارند، احساسات و واکنش های خود را با اعضای گروه در میان بگذارند(تاد و بوهارت، 2000؛ ترجمه فیروز بخت، 1392). گروه درمانی شناختی. در گروههای شناختی نیز معمولا از فنون رفتاری استفاده می شود. با این حال گروههای شناختی بیشتر بر شناخت های مخرب اعضای گروه تاکید می ورزند. شناخت درمانگرها به اعضای گروه تکلیف خانه می دهند و بر مبنای شناخت های مخرب آنها، واکنش اعضای گروه در برابر این تکالیف را بررسی می کنند(تاد و بوهارت، 2000؛ ترجمه فیروز بخت، 1392). ساختار. گروههای شناختی معمولا اهداف خاصی رادنبال می کنند. این رویکرد با وجود انعطاف پذیر بودنش، بازاری نیست. غالبا مراجعان تشویق می شوند اهدافی برای خود تعیین کنند و برای تحقق آن اهداف از یک رشته تمرین های سازمان یافته استفاده می شود که برخی از آنها عبارتند از: جرات آموزی و آموزش سایر مهارت های مقابله ای و تکالیف منزل که در آنها مراجعان باید با ترس های خویش روبرو شوند یا برخی مهارت های جدید را امتحان کنند. در ضمن گاهی نیز به آنان تکالیفی داده می شود تا با شناخت های مخرب شان دسن و پنجه نرم کنند. مراجعان در خود گروه نیز راه و رسم درگیر شدن با شناخت های مخرب خود و دیگران را فرا می گیرند(تاد و بوهارت، 2000؛ ترجمه فیروز بخت، 1392). نقش رهبر یا درمانگر. شناخت درمانگرها نیز مثل رفتار درمانگرها در گروه نقش معلم یا مربی را ایفا می کنند. آنها در فراگیری مهارت های مقابله با تفکر مخرب و تسهیل رویارویی افراد با تفکر مخرب شان نقش الگو را بازی می کنند و سایر اعضای گروه راتشویق می کنند روش رویارویی با تفکر مخرب را بیاموزند. در ضمن درمانگر در تدوین تکلیف ها یا تنظیم تمرین های سازمان یافته از سخن گویان مهمان نیز استفاده می کند(تاد و بوهارت، 2000؛ ترجمه فیروز بخت، 1392). پویایی گروه تمام درمانگرها تا حدی پویایی گروه را یکی از ابعاد مهم اجرای گروه درمانی می دانند. پویایی گروه بیشتر مورد علاقه و حوزه مطالعاتی روان شناسان اجتماعی بوده است. در بخش زیر برخی از مباحث اصلی پویایی گروه و تاثیر آنها بر گروه درمانی را بررسی می کنیم. هنجارها. تمام گروهها هنجار دارند. هنجارها و تدابیری که در دستیابی به هدف های گروه کمک خواهند کرد را می توان در جریان مرحله اول شکل داد(کوری و کوری، 1992؛ ترجمه بهاری و همکاران،1392). هنجارها قواعدی هستند که نشان می دهند انجام کدام رفتارها در گروه مقبول است و کدام رفتارها نامقبول. همچنین رفتارهای بهینه و خوشایند گروه را نیز مشخص می کنند(تاد و بوهارت، 2000؛ ترجمه فیروز بخت، 1392). اگر هنجارها مبهم باشند به از دست رفتن زمان و بروز تنش هایی در خصوص آنچه برای گروه مناسب است یا نه، منجر خواهد شد(کوری و کوری، 1992؛ ترجمه بهاری و همکاران،1392). یکی از هنجار های شایع در اکثر گروهها، هنجار خود افشایی است. هنجارهای دیگر نیز در مورد ابراز احساسات، صداقت، تدافعی نبودن و مواردی از این قبیل می باشند. مطرح کردن صحبت هایی که ربطی به گروه ندارند یا طرح خاطرات و تجارب دوران کودکی نیز با عدم تایید پنهان یا آشکار گروه رو به رو می شود. هنجارها معمولا جهت گیری نظری درمانگر را مشخص می کنند(تاد و بوهارت، 2000؛ ترجمه فیروز بخت، 1392). با این حال هنجارهایی ضمنی (یا ناگفته) به اضافه هنجارهایی که با صراحت تعیین شده اند، وجود دارند(کوری و کوری، 1992؛ ترجمه بهاری و همکاران،1392). هنجارهای ضمنی ممکن است در نتیجه تصورات پیش پنداشته در خصوص آنچه در گروه روی می دهد، ایجاد شوند(کوری و کوری، 1992؛ ترجمه بهاری و همکاران،1392). اما هنجار های صریح را معمولا درمانگر مشخص می کند هر چند در برخی از گروهها کل گروه در مورد هنجارها تصمیم می گیرند(تاد و بوهارت، 2000؛ ترجمه فیروز بخت، 1392). هنجارهای گروه ممکن است موثر یا مخرب باشند. هنجارهایی موثرند که در عین انعاف پذیری به گروه ساختار بدهند و چنانچه صریح هستند همه متوجه آنها و تاثیرات شان باشند. همچنین هنجارهایی مخربند که در عین ضمنی بودن، افرادرا به سوی یکسان شدن و یکنواختی سوق دهند(تاد و بوهارت، 2000؛ ترجمه فیروز بخت، 1392). انسجام. انسجام عبارت است از میزان مجذوبیت اعضای گروه نسبت به گروه و میزان پیوند خوردن اعضای گروه نسبت به آن. انسجام با میزان همانند سازی اعضای گروه با گروه یا احساس «ما» بودن آنها مرتبط است. انسجام با تغییر نیز مرتبط است: گروههایی که انسجام زیادی دارند بیشتر احتمال دارد تغییرات مثبت ایجاد کند. گرههای منسجم به رفتارهای «مناسب» اعضای گروه پاداش های بیشتری می دهند. به عبارت دیگر در مواجهه با مشکلاتشان و امتحان رفتارهای جدید از آنها بیشتر حمایت می کنند (تاد و بوهارت، 2000؛ ترجمه فیروز بخت، 1392). انسجام واقعی معمولا در گروههای شکل می گیرد که با تعارض درگیرند، درد مشترک دارند، و نسبت به خطر کردن خود را متعهد می دانند. برخی از شاخص های میزان انسجام اولیه، همکاری بین اعضا، میل به شرکت در گردهماییهای گروه و وقت شناس بودن، تلاش برای تبدیل فضای گروه به محیطی امن، از جمله صحبت کردن درباره هرنوع احساس فقدان اعتماد یا ترس از اعتماد کردن، حمایت و هدایت به اضافه تمایل به گوش دادن به صحبت های دیگران و پذیرش آنها به همان شکلی که هستند، و میل به ابراز واکنش و برداشت نسبت دیگران در بافت «اینجا و اکنون» تعامل های گروهی است (کوری و کوری، 1992؛ ترجمه بهاری و همکاران،1392). عوامل شفا بخش گروهها یالوم (1985) فهرستی از «عوامل شفا بخش» ارائه می دهد که در تمام گروه درمانی ها موث دیده می شوند. این عوامل عبارتند از (تاد و بوهارت، 2000؛ ترجمه فیروز بخت، 1392): انتقال اطلاعات. اعضای گروه یکدیگر را راهنمایی و مطلع می کنند. امیدوار کردن. برخی از اعضای گروه به سایرین امید می دهند. عمومیت. اعضای گروه در می یابند فقط آنها چنین افکار و احساساتی ندارند. این افراد «غفلت کثرت گرایانه» خود را کنار می گذارند. نوعدوستی. کمک به سایر اعضای گروه، احساس اعتماد به نفس و قابلیت و ارزشمندی را در اعضای گروه افزایش می دهد. آموزش میان فردی. اعضای گروه فرصتی پیدا می کنند تا تعاملی عمیق، صادقانه و راحت با دیگران داشته باشند. ظهور اصلاحی مجدد خانواده پدری. در خانواده ای مملو از حمایت، صمیمیت و هیجان به نام گروه، اعضا نگرش های جدید نسبت به اعضای خانواده خود و دیگران پیدا می کنند و در این میان راههای ارتباطی جدیدی را می آموزند. تخلیه هیجانی. ابراز هیجانات، حال اعضای گروه را بهتر می کند. همچنین زمینه را برای ایجاد اعتماد، نزدیکی و صداقت هموار می سازد. انسجام گروه. احساس نزدیکی نسبت به گروه باعث می شود احساس ارزشمندی اعضای گروه برای پذیرش گروه افزایش یابد. دستیابی به فنون معاشرت. گروه به اعضایش مهارت های اجتماعی آموزش می دهد. تقلید. اعضای گروه از رفتار سایرین از جمله رهبر گروه الگو می گیرند. فراگیری جنبه های وجودی. اعضای گروه در می یابند که گاهی عدالت از زندگی رخت بر می بندد و مرگ و تنهایی ابدی، اموری اجتناب ناپذیرند. همچنین یاد می گیرند مسئولیت اعمال خود را بر عهده بگیرند. درمان شناختی-رفتاری‌(C.B.T) شناخت درمانی بر اساس پژوهش‌های اولیه آیرون تـی. بک بـر روی آسیب‌شناسی روانی با درمـان افـسردگی پدید‌ آمد. بک‌ ابتدا در زمینه روانکاوی آموزش و بعد سعی داشت نظریه فروید را درباره افسردگی ثابت کند فروید فرض کرد که افسردگی «خشم بازگشت خورده به طرف خویش» است. بک با آزمایش افکار‌ و رؤیاهای بـیماران افـسرده، نه موضوع خشم بلکه موضوع شکست را به میان آورد. در مکتب شناختی مطالعات آزمایشگاهی و مشاهدات بالینی، سوگیری منفی پایدار را در پردازش شناختی در بیماران‌ افسرده‌ را‌ مطرح نمودند (امانی، 1385). پژوهش‌های اولیه بک، همزمان با‌ نظریه‌پردازی‌ آلبرت‌ آلیس در دهه 1970 بـود. آلیس نـیز بر روی باورها‌ و افکار بیماران مطالعه و تحقیق می‌کرد(امانی، 1385). اساس نـظریهء الیس را مدل‌ A-B-C تشکیل می‌دهد که در شناخت و تغییر شـخصیت بـه‌ کار‌ می‌رود. اصولا در این مدل، گفته می‌شود کـه‌ رویدادهای فـعال کـننده (A) پیامدهای‌ رفتاری‌ و هیجانی‌ دارند‌ اما این پیامدها نه معلول رویدادهای فعال کـننده بلکه‌ تا حدود زیادی معلول نظام‌ اعتقادی‌(‌B) هستند که باعث به وجود آمدن‌ پیامدهای رفتاری هیجانی(C) می شود. نقش اصلی مـشاور ایـن‌ اسـت‌ که‌ با مباحثه(D) در مورد عقاید و باورهای‌ غیر منطقی به طرق مختلف آن‌ها را زیـر سؤال‌ بـبرد (شارف، ترجمه فیروز بخت، 1381). الیس و بک هر دو معتقدند که آدمی می‌تواند آگاهانه منطق و دلیل‌ را‌ بپذیرد‌ و اذعـان می‌دارند که هدف ملاحظات درمان تغییر فرضیات اساسی‌ بیمار است کـه بـه نـظام باورهای افراد در پردازش محرک‌های پیرامونی توجه اساسی دارند. همچنین این دو دانشمند روش‌ بحث‌ و گفتگو را با بیماران برگزیده و از گوش دادن مـنفعل، ‌پرهـیز‌ و به فعال بودن درمانگر در جلسه درمان اعتقاد داشتند. علیرغم تفاوت‌های مفهومی و سبک شناختی بـین درمـان‌ عـقلانی-عاطفی‌ آلیس‌ و شناخت‌درمانی بک در نهایت این دو دیدگاه درمانی، اساس بسیاری از‌ درمانهای‌ شناختی-رفتاری‌ را تشکیل می‌دهند (امانی، 1385). از عوامل دیگر در پیـدایش درمان شناختی-رفتاری، فرمول‌بندی جورج کلی (1955)‌ از‌ سازه‌های‌ شخصی است. اعتقاد اساسی کلی بر این اسـاس استوار است که هـر انـسان یک‌ دانشمند‌ است که در هر حال و همیشه در تلاش فهمیدن، درک کردن، فکر‌ کردن‌ تفسیر‌ کردن، کنترل کردن و پیش بینی نمودن دنیای خود به منظور سازگاری مؤثر با‌ آن‌ می‌باشد. و بالاخره ریچارد لازاروس (1884) بـرای نقش شناخت در تغییر عاطفی و رفتاری‌ اولویت‌ خاصی‌ را قائل شد. برخی دیگر از رفتارگرایان معاصر با مطالعات و تحقیقات تازه‌تر، رشد و پیشرفت‌ شناخت‌درمانی‌ را تحت تأثیر قرار داده اند. نظریه یادگیری اجتماعی آلبرت بندورا و مفاهیم‌ انتظار‌ و تقویت، کـارایی خـود، تعامل بین شخصی و محیط، سرمشق‌گیری و یادگیری مشاهده‌ای به انتقال‌ رفتاردرمانی‌ به‌ قلمرو شناختی کمک کردند (امانی، 1385). امروزه شرطی‌سازی نوین بر این اصیل استوار است که‌ تداعی‌ بین محرک-پاسخ‌ (S-R) درون ساختارهای ذهنی یا حافظه صـورت مـی‌گیرد و از این طریق بر‌ نقش‌ شناخت‌ها در یادگیری اشاره می‌کند (امانی، 1382). پس درمان شناختی-رفتاری با بهره گرفتن از‌ تکنیکهای‌ دیدگاه‌های شناختی-رفتاری به مراجع کمک می‌کند با‌ الگوهای‌ تحریف‌ شده رفتار ناکارآمد خود را تغییر دهـد‌ کـه‌ در جنبه هایی از درمان تأکید عمدتا رفتاری و جنبه های دیگر شناختی‌ است.(هاوتون؛ ترجمه قاسم‌زاده،‌ 1380). این الگوی‌ درمانی، رویکردی است فعال، جهت‌بخش، محدود‌ از‌ لحاظ زمانی و سازمان یافته، بر این منطق نظری زیر بنایی اسـتوار‌ اسـت‌ کـه عاطفه و رفتار هر فرد‌ عـمدتا بـرحسب سـاخت‌یابی جهان‌ از‌ نظر او تعیین می‌گردد. درمان شناختی-رفتاری یا CBT   چیست ؟ این یک روش درمانی از طریق صحبت کردن با بیمار است(سلیمی بجستانی، عباسی و کاظمی، 1391): در مرحله اول روان درمانگر تلاش در دریافت طرز تفکر بیمار نسبت به خود پیرامون اطراف و دیگران دارد. در مرحله دوم سعی می نماید مسائل ومشکلاتی که موجب تولید اختلالات روانی در فرد گردیده است را پیدا نماید.درمان شناختی-رفتاری به فرد کمک می کند تا به گونه دیگری اندیشیده و در نتیجه این طرز تفکر جدید شما می توانید با رفتارهای سالم تر و درست تری در برابر حوادث ناخواسته و ناگوار پیرامون برخورد نمایند.  برخلاف سایر روشهای گفتار درمانی  که روان درمانگر درپی شناسائی و ریشه یابی علل رفتارهای نامناسب مراجع خود در برابر ناملایمات وحوادث زندگی است تا به او کمک کند. در درمان شناختی رفتاری روان درمانگر فقط برمشکلات زمان حال ( اینجا و اکنون) و آنچه موجب ناراحتی و اضطراب درفرد بیمار گردیده است تکیه می کند (سلیمی بجستانی و همکاران، 1391). سه نـوع بینش در درمان شناختی-رفتاری مشاوران بـاید به این نکته توجه‌ کامل داشته‌ باشند‌ و به مراجعانشان‌ کمک کنند که به سه نوع بینش دسـت‌ یابند. بینش‌هایی کـه اصـول اساسی‌ جلسات فردی و گروهی‌ را‌ تشکیل‌ می‌دهند و سازگاری‌های افراد را بهبود می‌بخشد: بینش 1: مراجعان به این نقطه‌ برسند که آنچه‌ موجب‌ بـروز‌ مـشکلات‌ و اختلالات می‌شود، رویدادهای فعال‌ ساز گذشته یا حال نیست، بلکه باورها و اعتقاداتی است که آنها خـود نـسبت‌ به‌ ایـن‌ رویدادها‌ دارند و این بینش لازم‌ است که آن‌ها به صورت اکتشافی در گروه مورد‌ بحث‌ قـرار گیرند. بینش 2: مـراجعان به این موضوع‌ پی ببرند که آنچه باعث ادامهء مشکلات‌ آن‌هاست، این است که آن‌ها در‌ حـال‌ حاضر‌ بـه دلیـل خودالقایی و تلقین این‌ باورها به خود، همچنان به آن‌ها اعتقاد دارند و از‌ این باورها پیروی می‌کنند. بینش 3: در نهایت، مراجعان باید‌ به‌ این‌ مـرحله‌ بـرسند که برای تغییر باورهای‌ غیر منطقی تنها‌ رسیدن‌ به بینش‌های‌ اول و دوم کفایت نمی‌کند بـلکه بـرای‌ تغییر آن بـاورها تلاش، سخت کوشی‌ مداوم، درگیری مرتب‌ با‌ این باورها، ایجاد باورهای جدید و تمرین‌ آن‌ها به‌ شکل‌ عملی‌ ضروری‌ است(تامسون و داگاس؛ ترجمه خرمی، 1383). مروری بر پژوهش های انجام شده در داخل و خارج کشور پژوهش های خارجی کرینگ و هانکوک (1994) در پژوهش خود به بررسی موانع به کار گیری گروه درمانی شناختی-رفتاری در افراد مبتلا به ضایعه نخاعی پرداختند. آنها با مشکلاتی مواجه شدند شامل مشخصات بیمار، انکار، اجتناب، درگیری های برنامه، مشکلات در تشکیل گروه، و حضور نامنظم به دلیل بیماری بیمار است. با وجود مشکلات عملی و انگیزشی تجربه در اجرای گروه CBT برای افراد که تازه دچار ضایعه نخاعی شدند، پس از اتمام برنامه، نظراکثریت افراد مبتلا به ضایعه نخاعی در مورد برنامه بسیار مثبت بود و توصیه می شود آن به عنوان یک جزء معمول توانبخشی بیمارستان معرفی شود. نتایج پژوهش کرینگ، هانکوک، دیکسون، و چانگ (1997) در زمینه اثر بخشی درمان شناختی رفتاری بر عوارض روانی بعد از ضایعه نخاعی نشان داد که درمان شناختی رفتاری بر اضطراب، افسردگی و عزت نفس افراد مبتلا موثر است و افسردگی آنها را به طور قابل توجهی کاهش می دهد. کرینگ، هانکوک و دیکسون (1999) در مطالعه ای به بهبود سازگاری دراز مدت بعد از ضایعه نخاعی پرداختند. نتایج پژوهش حاکی از آن بود که به کار گیری درمان شناختی رفتاری به طور معناداری برخی از جنبه های سازگاری را بهبود می بخشد. اهدی و جنسون (2007) در مظالعه به اثر بخشی درمان روان شناختی (درمان شناختی- رفتاری و درمان هیپنوتراپی) بر درد مزمن افراد مبتلا به ضایعه نخاعی پرداختند. نتایج حاکی از ان بود که هر دو نوع درمان در کاهش درد افراد مبتلا موثر بود و پیشنهاد شده است که از این نوع درمان در کنار دارو درمانی برای افراد مبتلا به ضایعه نخاعی به کار گرفته شود. متا و همکاران (2009) در پژوهش خود در زمینه اثر بخشی درمان شناختی-رفتاری در افراد مبتلا به ضایعه نخاعی به این نتیجه دست یافتند که درمان شناختی – رفتاری بر عمکرد روانی و اجتماعی افراد دارای ضایعه نخاعی موثر است. مکرودیمی تریس و همکاران (2011) در پژوهش خود به این نتیجه دست یافتند که گروه درمانی شناختی رفتاری بر اضطراب و افسردگی افراد مبتلا به صرع موثر است. متا و همکاران (2011) پژوهشی تحت عنوان بررسی درمان شناختی –رفتاری بر عوارض روانی بعد از ضایعه نخاعی پرداختند. نتایج پژوهش آنها نشان داد که درمان شناختی رفتاری بر اضطراب، افسردگی، مقابله و سازگاری افراد مبتلا به ضایعه نخاعی موثر است. نتایج پژوهش هیوتینک و همکاران (2012) در زمینه اثر بخشی درمان شناختی رفتاری بر درد افراد مبتلا به ضایعه نخاعی نشان داد که مداخله شناختی-رفتاری اثرات سودمندی در درد مزمن این افراد دارد. کاسترو، دلترو، کرایچتی و لوپس (2012) پژوهشی تحت عنوان اثر بخشی درمان شناختی-رفتاری بر کیفیت زندگی افراد مبتلا به دردهای عضلانی اسکلتی به این نتیجه دست یافتند که درمان شناختی رفتاری بر بسیاری از ابعاد کیفیت زندگی (علایم افسردگی، برمحدودیت نقش مربوط به سلامت هیجانی و سلامت فیزیکی و همچنین سلامت عمومی) موثر بوده است. فانن و همکاران (2013) در پژوهش خود به درمان افسردگی بعد از ضایعه نخاعی پرداختند نتایج نشان داد که مشاوره فردی و گروهی در درمان افسردگی افراد مبتلا به ضایعه نخاعی موثر است. دورستاین، ماتیاس و دنسون (2014) در پژوهشی به بررسی اثربخشی درمان شناختی رفتاری بر مدیریت عوارض روانی بعد از ضایعه نخاعی پرداختند. نتایج پژوهش آنها نشان داده بود که درمان شناختی رفتاری بر مقابله، خودکار آمدی، افسردگی و کیفیت زندگی آزمودنی های گروه آزمایش قبل از مداخله با بعد از مداخله تفاوت معناداری ایجاد کرد. آنها پیشنهاد کردند که درمان شناختی رفتاری اثر کوتاه مدت معناداری را بر عوارض روانی بعد از ضایعه نخاعی دارد. همتی ثابت، آشوری، همتی، امینی و احمد پناه (2014) پژوهشی تحت عنوان اثربخشی گروه درمانی شناختی رفتاری، مدیریت استرس و درمان حساسیت زادیی از طریق حرکات چشم و باز پردازش مجدد بر افسردگی افراد مبتلا به ضایعه نخاعی پرداختند. نتایج حاکی از آن بود که هر سه نوع درمان بر افسردگی افراد ضایعه نخاعی موثر بودند اما درمان حساسیت زدایی از طریق حرکات چشم دارای تاثیرات بالاتری نسبت به دو نوع دیگر درمان در کاهش افسردگی افراد ضایعه نخاعی بوده است. پژوهش های داخلی نتایج پژوهش رسولی زاده، قنبری هاشم آبادی و طباطبایی (1388) در زمینه تاثیر گروه درمانی با رویکرد شناختی رفتاری بر مردان وابسته به مواد افیونی با همبودی اختلال افسردگی اساسی نشان داد که استفاده از روش گروه درمانی شناختی رفتاری در درمان مبتلایان به اختلال وابستگی به مواد افیونی همراه با اختلال افسردگی اساسی موثر می باشد. مشفقی(1388) در پژوهش خود به بررسی اثر بخشی گروه درمانی شناختی رفتاری بر افسردگی و کیفیت زندگی بیماران مبتلا به پارکینسون شهر اصفهان می پردازد. نتایج پژوهش وی نشان داد که بعد از 8 جلسه گروه درمانی شناختی رفتاری برروی بیماران پارکینسون افسردگی آنها کاهش و کیفیت زندگی آنها افزایش یافته است (001/0P<). نتایج پژوهش پدرام، محمدی، نظیری و آیین پرست (1389) نشان داد که جلسه هاي گروه درماني شناختي- رفتاري تاثيري مثبت بر کاهش اضطراب، افسردگي و افزايش اميدواري دارند و نتايج اين پژوهش ضرورت بکارگيري درمان هاي روان شناختي در كنار درمان هاي متداول دارويي براي بيماران را نشان مي دهند. نتایج پژوهش پاکدامن و شخمگر (1389) بعد از ده جلسه گروه درمانی شناختی- رفتاری نشان داد که گروه درمانی شناختی –رفتاری میزان افسردگی در زنان زندانی را کاهش به طور قابل توجهی کاهش می دهد. نتایج پژوهش مرادی، ملک پور، امیری، مولوی، نوری (1389) بعد از 9 جلسه آموزش گروهی نشان داد که روش های آموزش های گروهی عزت نفس، خود کار آمدی و انگیزش پیشرفت برکیفیت زندگی زنان مبتلا به ناتوانی جسمی – حرکتی موثر است. نظری و اسدی (1390) در پژوهشی به بررسی تاثیر گروه درمانی شناختی بر کاهش افسردگی دانش آموزان پرداختند. نتایج پژوهش آنها بعد از 8 جلسه گروه درمانی شناختی نشان داد که این روش مداخله افسردگی دانش آموزان را کاهش می دهد. نتایج پژوهش احمدوند، ساعی، سپهر منش و قنبری (1391) در زمینه تاثیر گروه درمانی شناختی رفتاری بر اضطراب و افسردگی بیماران همودیالیزی در شهرستان کاشان بعد از 12 هفته مداخله نشان داد که گروه درمانی شناختی- رفتاری به میزان قابل توجهی فسردگی و اضطراب را در بیماران دیالیزی کاهش داد. خدایی، خزاعی، کاظمی، و علی آبادی (1391) تاثیر گروه درمانی شناختی-رفتاری بر کاهش اضطراب و افسردگی بیماران مبتلا به سکته قلبی به این نتیجه دست یافتند که بعد از 12 جلسه مداخلات شناختی-رفتاری به صورت گروهی اضطراب و افسردگی بیماران مبتلا به سکته قلبی به طور موثری کاهش یافت. حسن زاده پشنگ و همکاران (1391) در پژوهش خود به اثر بخشی آموزش شیوه های مقابله با استرس بر تاب آوری، اضطراب، افسردگی و استرس بیماران مبتلا به ضایعات نخاعی پرداختند. نتایج حاکی از آن بود که دادندکه آموزش شیوه های مقابله با استرس موجب کاهش افسردگی در بیماران مبتلا به ضایعات نخاعی می شود. عیسی زادگان و همکاران (1392) در پژوهشی به بررسی اثر بخشی گروه درمانی شناختی- رفتاری در کاهش نشانه های افسردگی در بین بیماران مبتلا به سرطان به این نتیجه دست یافتند که گروه درمانی شناختی-رفتاری موجب کاهش نشانه های افسردگی در بیماران سرطانی شده است. دستجانی فراهانی، رحمانی، تیز دست، (1392) در پژوهشی روش گروه درمانی شناختی-رفتاری بر باورهای غیر منطقی و کیفیت زندگی افراد وابسته به آمفتامین اجرا کردند. نتایج حاکی از آن بود که گروه درمانی شناختی رفتاری برای مدیریت مولفه های باورهای غیر منطقی و کیفیت زندگی وابستگان به آمفتامین موثر است. مومنی، مشتاق، پورشهباز (1392) پژوهشی تحت عنوان اثر بخشی گروه درمانی با رویکرد شناختی - رفتاری بر بهبود کیفیت زندگی معتادان به مواد افیونی تحت درمان نگهدارنده با متادون انجام دادند. آنها درمان شناختی-رفتاری را طی 8 جلسه بر روی آزمودنی ها اجرا نمودند. نتایج نشان داد که مداخله گروهش شناختی رفتاری در بهبود کیفیت زندگی معتادان به مواد افیونی در کوتاه مدت اثر بخش بوده اما در طولانی مدت تاثیر چندانی در کیفیت زندگی نداشته است. منابع فارسی احمد وند، افشین؛ ساعی، رضوان, سپهر منش، زهرا؛ و قنبری، علیرضا. (1391). تاثیر گروه درمانی شناختی رفتاری بر اضطراب و افسردگی بیماران همودیالیزی در شهرستان کاشان. مجله دانشگاه علوم پزشکی قم، دوره ششم، شماره اول: ص 39-35. آزاد، حسین. (1389). آسیب شناسی روانی. جلد اول، تهران: انتشارات بعثت. اسلامی، منصوره. (1384). ارتباط کیفیت زنـدگی و راهـبردهای مقابله با استرس در بیماران قلبی و عروقی. پایان‌نامه کـارشناسی ارشـد، دانشگاه‌ الزهراء. امانی، احمد. (1382). اثربخشی درمان شناختی-رفتاری به شیوه گروهی بر رضایتمندی زناشویی در زنان. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علوم بهزیستی تهران. امانی، احمد. (1385). ضرب المثل درمانی و درمان شناختی – رفتاری. مجله تازه های رواندرمانی، شماره 41 و 42: 117-94. پاکدامن، مجید؛ و شخمگر، زهرا. (1391). اثر بخشی گروه درمانی شناختی رفتاری بر افسردگی زنان زندانی شهرستان قاین. مجله تحقیقات علوم پزشکی زاهدان. دوره 14، شماره 1: ص 93-90. پدرام، محمد؛ محمدی، مسعود؛ نظیری؛ قاسم، و آیین پرست، ندا. (1389). اثر بخشی گروه درمانی شناختی-رفتاری بر درمان اختلال اضطراب، افسردگی و ایجاد امیدواری در زنان مبتلا به سرطان سینه. فصلنامه علمی-پژوهشی زن و جامعه، سال اول، شماره 4: ص76-61. پروچاسکا، جیمز و نورکراس، جان. (2007). نظریه های روان درمانی (نظام های روان درمانی). ترجمه یحیی سید محمدی (1392).چاپ پنجم، تهران: روان. تاد، جودیت و بوهارت، آرتور سی. (2000). اصول روان شناسی بالینی و مشاوره. ترجمه مهرداد فیروز بخت (1392). چاپ پنجم، تهران: موسسه خدمات فرهنگی رسا. تامسون، پروسه و داگلاس، براون. (بی‌تا). روان‌درمانی و مشاورهء کودکان و نـوجوانان (کاربردهای عملی در‌ مراکز‌ درمانی‌ و‌ مدارس)، ترجمه : خرمی، (1383)، تهران: انتشارات‌ ارجمند. حسن زاده پشنگ، سمیرا؛ زارع، حسین؛ علی پور، احمد. (1391). اثر بخشی آموزش شیوه های مقابله با استرس بر تاب آوری، اضطراب، افسردگی و استرس بیماران مبتلا به ضایعات نخاعی. فصلنامه دانشگاه علوم پزشکی جهرم، دوره دهم، شماره 3: ص25-15. خدایی، سجاد؛ خزاعی، کلثوم، کاظمی، طوبی؛ و علی آبادی، زهرا. (1391). تاثیر گروه درمانی شناختی-رفتاری بر کاهش اضطراب و افسردگی بیماران مبتلا به سکته قلبی. مراقبت های نوین، فصلنامه دانشکده پرستاری و مامایی دانشگاه علوم پزشکی بیرجند. دوره9، شماره 4: ص370-364. خوارزمی، شهیندخت. (1382). بهبود کیفیت زندگی و آموزشی خود زندگی. نشریه تدبیر، شـماره 231: 132-120. دستجانی فراهانی، اکرم؛ رحمانی، محمد علی؛ تیز دست، طاهر. (1392). اثربخشی گروه درمانی شناختی-رفتاری بر باورهای غیر منطقی و کیفیت زندگی افراد وابسته به آمفتامین. اعتیاد پژوهی، شماره 28: 130-119. رستمی، آرین و صالحی، مسعود. (1378). کیفیت زندگی و مفهوم آن. سیمینار کیفیت زندگی، دانشکده پرستاری، دانشگاه تربیت مدرس. رسولی زاده، مراد؛ قنبری هاشم آبادی، بهرام علی؛ و طباطبایی، سید محمود. (1388). تاثیر گروه درمانی با رویکرد شناختی رفتاری بر مردان وابسته به مواد افیونی با همبودی اختلال افسردگی اساسی. اصول بهداشت روانی، شماره43: 204-195. رضوانی، محمد رضا و منصوریان، حسین. (1387). سنجش کیفیت زندگی: بررسی مفاهیم، شاخص ها، مدل ها و ارائه مدل پیشنهادی برای نواحی روستایی. فصلنامه روستا و توسعه، شماره3 : 26-1. روزنهان، دیوید و سلیگمن، مارتین ای. (1930). آسیب شناسی روانی. ترجمه یحیی سید محمدی (1390). جلد دوم، چاپ دوازدهم، تهران: ارسباران. ساراسون، ایروین جی و ساراسون، باربارا آر. (1987). روان شناسی مرضی. مترجمان، بهمن نجاریان، محمد علی اصغری مقدم و محسن دهقانی (1383). جلد دوم، تهران: رشد. سدیدی، احمد و عسگری، علیرضا. (1380). ضایعات حاد طناب نخاعی: حال و آینده. طب نظامی، شماره3 (1 و 2): 26-15. سلیمی بجستانی، حسین؛ عباسی، سکینه؛ کاظمی، نرجس. (1391). مشاوره گروهی: بر گذشته و نامده بنیاد مکن. مداخلات دروانی شناختی رفتاریCBT برای کاهش میزان اضطراب و افسردگی. رشد مشاور مدرسه، شماره30: 46-44. شارف، ریچارد. اس. (بی‌تا). نظریه‌های‌ روان‌درمانی و مشاوره، ترجمه مهرداد فیروزبخت (1381)، تهران:انتشارات رسا. شاملو، سعید. (1383). آسیب شناسی روانی. چاپ هشتم، تهران: رشد. شیخاوندی، فرزانه. (1388). بررسی تاثیر مولفه های توسعه پایدار بر روی پایگاه اقتصادی-اجتماعی زنان سرپرست خانوار: مطالعه موردی، زنان سرپرست خانوار تحت پوشش بهزیستی و کمیته امداد امام خمینی شهرستان تبریز. پایان نامه کارشناسی ارشد، گروه جامعه شناسی، دانشگاه شهید بهشتی. طبایی، سکینه. (1387). افسردگی و شیوه های درمانی. بانک ملی ایران، شماره 150: 47-46. عنبری، موسی. (1389). بررسی تحولات کیفیت زندگی در ایران (1365 تا 1385). فصلنامه توسعه روستایی، شماره 2: 181-149. عیسی زادگان، علی؛ شیخی، سیامک؛ حافظ نیا، محمد؛ و خادمی، علی. (1392). اثر بخشی گروه درمانی شناختی- رفتاری در کاهش نشانه های افسردگی در بین بیماران مبتلا به سرطان. مجله پزشکی اورمیه، دوره24، شماره5: ص346-339. غفاری، غلامرضا و امیدی، رضا. (1388). کیفیت زندگی شاخص توسعه اجتماعی، تهران: نشر شیرازه. غفاری، غلامرضا؛ کریمی، علی رضا؛ و نوذری، حمزه. (1391). روند مطالعه کیفیت زندگی در ایران. فصلنامه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، دوره اول، شماره3: 134-107. فیروزی، احمد. (1389). توانبخشی ضایعه نخاعی در میان کودکان. مقالات دومین سمینار تخصصی ضایعه نخاعی در ایران، تهران: 20-19. کوری، ماریان اشنایدر و کوری، جرالد. (1992). گروه درمانی. ترجمه سیف ا.. بهاری، بایرامعلی رنجگر، حمید رضا حسین شاهی برواتی، مالک میر هاشمی، و سیامک نقشبندی (1392)، تهران: روان. گنجی، مهدی. (1392). آسیب شناسی روانی بر اساس DSM –5 . ترجمه، مهدی گنجی.جلد دوم، چاپ دوم، تهران:انتشارات نشر ساوالان. محسنی تبریزی، علیرضا و سیدان، فریبا. (1383). منشا اجتماعی بیماری افسردگی زنان. پژوهش زنان، دوره 2، شماره2: 102-89. مرادی، اعظم؛ ملک پور، مختار؛ امیری، شعله؛ مولوی، حسین؛ نوری، ابوالقاسم. (1389). مقایسه اثرات آموزش های عزت نفس، خود کار آمدی و انگیزش پیشرفت برکیفیت زندگی زنان مبتلا به ناتوانی جسمی – حرکتی. پژوهش در حیطه کودکان استثنایی، سال دهم، شماره 1: 64-49. مشفقی، فرزانه. (1388). بررسی اثر بخشی گروه درمانی شناختی رفتاری بر افسردگی و کیفیت زندگی بیماران مبتلا به پارکینسون شهر اصفهان. پایان نامه کارشناسی ارشد رشته روان شناسی بالینی، دانشگاه اصفهان. معظمی، داوود. (1391). مقدمات نوروسایکولوژی. تهران: 1391. مومنی، فرشته؛ مشتاق، نهاله؛ پورشهباز،عباس. (1392). اثر بخشی گروه درمانی با رویکرد شناختی - رفتاری بر بهبود کیفیت زندگی معتادان به مواد افیونی تحت درمان نگهدارنده با متادون. اعتیاد پژوهی، شماره 27: 92-79. نازنجات، سحر. (1387). کیفیت زندگی و اندازه گیری آن. مجله تخصصی اپیدمولوژی ایران، دوره 4، شماره2: 62-57. نظری، علی محمد و اسدی، مسعود. (1390). بررسی تاثیر گروه درمانی شناختی بر کاهش افسردگی دانش آموزان. فصلنامه دانش و تندرستی، دوره6، شماره1: 48-44. هالجین، ریچارد و ویتبورن، سوزان کراس. (1948). آسیب شناسی روانی: دیدگاههای بالینی درباره اختلال های روانی براساس DSM-IV-IR. ترجمه یحیی سید محمدی (1392). تهران: روان. هاوتون، کیت. (بی تا). رفتار درمانی شناختی راهنمانی کاربردی در درمان اختلال های روانی. مترجم: حبیب الله قاسم زاده (1380). تهران: ارجمند. منابع لاتین Bohnke, P. (2007). Does Society Matter? Life Satisfaction in the Enlarged Europe.Social indicators research, No 87: 189-210. Cardenas, D. D., Hoffman, J. M., Kirshblum, S., McKinley, W. (2004). Etiology and incidence of rehospi-talization after traumatic spinal cord injury: a multicenter analysis. Arch Phys Med Rehabil; 85(11): 1757-63. Castro, M. M., Daltro, C., Kraychete, D. C., & Lopes, J. (2012). The cognitive behavioral therapy causes an improvement in quality of life in patients with chronic musculoskeletal pain. Arq Neuropsiquiatr, 70(11):864-8. Chancellor, M. B., Erhard, M. J., Hirsch, I. H., Stass, W. E. (1994). Prospective evaluation of terazosin for the treatment of autonomic dysreflexia. J Urol; 151(1): 111-3. Chipuer, H.M., et al (2002). Determinants of subjective quality of life among rural adolescents: a development perspective. Social indicators research, No 61: 79-95. Craig, A. R., Hancock, K., Dickson, H., & Chang, E. (1997). Long-term psychological outcomes in spinal cord injured persons: results of a controlled trial using cognitive behavior therapy. Arch Phys Med Rehabil;78(1):33-8. Craig, A., & Hancock, K. (1994). Difficulties in Implementing Group Cognitive Behaviour Therapy for Spinal Cord Injured Persons: A Clinical Discussion. Australian Psychologist, 29, 2: 98–102. Craig, A., Hancock, K., & Dickson, H.(1999). Improving the long-term adjustment of spinal cord injured persons. Spinal Cord, 37, 345 – 350. Dezarnaulds, A., & Ilchef, R. (2014). Psychological Adjustment after Spinal Cord Injury, ACI. Dorstyn, D., Mathias, J., & Denson, L. (2014). Efficacy of cognitive behavior therapy for the management of psychological outcomes following spinal cord injury : A meta-analysis. J Health Psychol, 19: 1597-1612. Ehde, D. M., & Jensen, M. P. (2007). Psychological Treatments for Pain Management in Persons with Spinal Cord Injury: Cognitive Therapy and Self-Hypnosis Training. Top Spinal Cord Inj Rehabil,;13(2):72–80. Fann, J., Crane, D., Graves, D., Kalpakjian, C., Tate, D., Bombardier, C. (2013). Depression Treatment Preferences After Acute Traumatic Spinal Cord Injury, journal homepage ,Archives of Physical Medicine and Rehabilitation; 94:2389-95. Felce, D., & Perry, J. (1995). Quality of Life: Its Definitions and Measurement. Research in Developmental Disabilities, No 16: 51-74. Ferrans, C. (1992). Conceptualization of quality of life in cardiovascular research. Progress in cardiovascular nursing, No 7 : 2-6. Ferrans, C. (1996). Development of a conceptual model of quality of life. Scholarly inquiry for nursing practice: An international journal, No 10 : 151-158. Frankel, H. L., Coll, J. R., Charlifue, S. W., Whiteneck, G. G., Gardner, B. P., Jamous, M. A. (1998). Long-term survival in spinal cord injury: a fifty year inves-tigation. Spinal Cord; 36(4): 266-74. Hemmati Sabet , A., Ashouri, A., Hemmati, M., Amini, D., Ahmadpanah, M. (2014). Cognitive Group Therapy, Stress Management, and Desensitization Through Eye Movement Reprocessing in Reducing Depression Severity Among Patients with Spinal Cord Injuries. Avicenna J Neuro Psych Physio.; 1(2): 1-4. Heutink, M., Post, M. W., Bongers-Janssen, H. M., Dijkstra, C., Snoek, G., Spijkerman, D., & Lindeman, E. (2012). The CONECSI trial: Results of a randomized controlled trial of a multidisciplinary cognitive behavioral program for coping with chronic neuropathic pain after spinal cord injury. PAIN, 153, 1, 120–128. Lee, Y.J. (2005). Subjective quality of life measurement in Taipei. Building and Environment, No 43: 1205-1215. Lindan, R., Leffler, E. J., Kedia, K. R. (1985). A comparison of the efficacy of an alpha-I-adrenergic blocker in the slow calcium channel blocker in the con-trol of autonomic dysreflexia. Paraplegia; 23(1): 34-8. Lynda, L., & Diana, E . (2005(. A concept of quality of life. Journal of Orthopedic nursing, No 9: 12-18. Macrodimitris, S., Wershler, J., Hatfield, M., Hamilton, K., Backs-Dermott, B., Mothersill, K., Baxter, C., & Wiebe, S. (2011).Group cognitive-behavioral therapy for patients with epilepsy and comorbid depression and anxiety. Epilepsy & Behavior, 20, 1: 83–88. Massam, H. B (2002), "Quality of Life: Public Planning and Private Living. Progress in Planning, No 58 : 141-227. Mehta, S., Orenczuk, S., Teasell, R., Foulon, B. L., Aubut, J-A. L., Boschen, K. (2009). Effectiveness of Cognitive Behavioral Therapy in Spinal Cord Injury: A Systematic Review. Arch Phys Med Rehabil , 90, 10: 28-29. Mehta, S., Orenczuk, S., Hansen, K. T., Aubut, J-A. L., Hitzig, S. L., Legassic, M., Teasell, R. W. (2011). An Evidence-Based Review of the Effectiveness of Cognitive Behavioral Therapy for Psychosocial Issues Post Spinal Cord Injury. Rehabil Psychol; 56(1): 15–25. Moons, ph., et al (2005). Critique on the conceptualization of quality of life: A review and evaluation of different conceptual approaches. International journal of nursing studies, No 43 : 891-901. Oliver, A., et al. (1997). Quality of life and mental Health services. First Edition. New York. Riherio. Phillips, D. (2006). Quality of Life: Concept, Policy and Practice. London: Rutledge Publications. Schuessler, K.F., Fisher, G.A. (1985). Quality of life research and sociology. Annual eview of sociology, No 11: 129-149. Sirgy, M. J (2006). The Quality of Life Research Movement: Past, Present and Future. Social Indicators Research, No 76 : 343-466. WHO QoL Group (1993). Measuring Quality of Life: The Development of the World Health Organization Quality of Life Instrument, Geneva: World Health Organization. Wood, D.S. (1999). Assessing quality of life in clinical research from where have we come and where are we going. Journal of clinical epidemiology, No 52: 355-363.

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته