پیشینه و مبانی نظری استرس و سندرم افسردگی (docx) 64 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 64 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
مبانی نظری وپیشینه تحقیق استرس وسندرم افسردگی
فصل دوم : سابقه پژوهش8
استرس و سندرم فرسودگي9
افسردگي10
افسردگي زيست - شيميايي12
افسردگي واكنشي14
مدل سليه از استرس 16
افسردگي16
سرزنش خود17
نوميدي18
ترحم به خود 19
معضل افسردگي واقعاً تا چه حد جدي است20
نظريه روانكاوي21
نظريه هاي يادگيري 23
رويكرد شناختي24
تعريف24
افسردگي واكنشي 26
افسردگي درون زاد27
افسردگي روان زاد28
تشخيص و سنجش افسردگي29
اختلال افسردگي عمده30
اختلال افسرده خلقي31
علايم افسردگي33
چگونگي مقابله با افسردگي 34
روش هاي درمان افسردگي35
روش بازسازي شناختي براي درمان افراد افسرده36
روش دو ستوني36
درمان كوتاه مدت 38
مشاوره و روان درماني گروهي39
چه عوامل رواني- اجتماعي در افسردگي دخيل هستند39
چگونه كسي مي تواند بفهمد آيا افسرده است يا خير40
خسارت استرس42
روند استرس43
نشانه هاي هيجاني افسردگي44
به هنگام افسردگي چه كاري بايد انجام دهيم 47
ديدگاههاي نظري درباره افسردگي 49
تعريف امدادگر53
خصوصيات يا ويژگيهاي امدادگر53
تعريف كمكهاي اوليه و امداد 54
هدف ما از كمكهاي اوليه54
تعريف عمليات نجات55
تعريف ديگر امدادگر55
تعريف كمك هاي اوليه55
بقيه ويژگي هاي يك امدادگر55
حفظ آرامش در ارائه كمكهاي اوليه56
وظايف امدادگر58
نحوه مراقبت از خود59
كنترل استرس59
واكنش به استرسها59
واكنش هاي ديررس60
واكنش هاي شديد61
مروري بر سابقه پيشينه تحقيق62
استرس و سندرم فرسودگي
هر فردي در طول حيات خود در معرض تجربياتي كه شامل رويدادهاي استرسزا ميباشد قرار ميگيرد. به طور طبيعي افراد سالم آنهايي هستند كه ميتوانند با استرس طولاني مدت سازگاري پيدا كنند و با فشارهاي رواني كوتاه مدت و گذرا كنار بيايند. اگر فرد نتواند در زمينههاي مختلف سازگاري از خود نشان دهد و يا اين كه با آن كنار نيايد دچار بيماري ميگردد. (به نقل از شيفر، مارتين، بلورچي، پروين)
استرس در واقع هر نوع تنش و عدم تعادل رواني است كه تعادل عموميانسان را مورد تهديد قرار ميدهد و تعادل زيستي وي را بر هم ميزند و ميتواند احساسات منفي ايجاد كند و احساس خوب بودن فرد را به مخاطره بيندازد و ممكن است باعث شود كه ديدگاه فرد نسبت به واقعيتها تغيير يابد و يا فرآيند تفكر و حل مساله وي را به طور كلي مختل سازد و همچنين استرس ميتواند روابط بين افراد و احساس تعلق نسبت به ديگران را دگرگون سازد و يا به طور كلي نگرش افراد نسبت به زندگي را تغيير دهد.
تحقيقات مختلف بيانگر اين واقعيت است كه قرار گرفتن طولاني مدت در معرض استرس به تغيير مهم فيزيولوژيكي و رواني و بيثباتي محيط داخلي بدن ميانجامد اين حالت عدم تعادل در محيط داخلي بدن منجر به گسترش علائم، سندرمها و بيماريهاي اختصاصي ميگردد. استرس سيستم دروني فرد را تخريب ميكند و زماني كه پاسخهاي تيز و گريز جهت برطرف نمودن تأثيرات منفي عوامل استرس زا با شكست مواجه شده حالات ضعف و خستگي در فرد عارض ميشود و به صورتهاي گوناگون نمايان ميشود. اين اختلالات به صورت حالات ذهني عاطفي و يا رفتاري بروز مينمايد. (به نقل از پايان نامه چاپ شده ميرزا علمداري، سيدابراهيم، 1381)
افسردگي
مارتين سليگمن (1975) پيشنهاد ميكند كه درماندگي آموخته شده را ميتوان به عنوان الگوي وقوع طبيعي افسردگي يك قطبي كه مبناي محيطي دارد در نظر گرفت. مردم درمانده، نظير افسردهها، موفقيت آزارنده را به صورت موقعيتي كنترل ناپذير كه توسط عوامل دروني، پايدار و كلي ايجاد شدهاند در نظر ميگيرند.
درست به همان صورتي كه درماندگي آموخته شده توسط ادراك پيامدهاي كنترل ناپذير ايجاد ميشود، افسردگي اغلب توسط احساس عدم كنترل وقايع و پيامدهاي مهم در زندگي شخص به وجود ميآيد. از ديد انتسابي، درماندگي آموخته شده و افسردگي، ويژگي مشتركي دارند: سبك تبييني بدبينانه. به خاطر اين همپوشي آشكار، چندين پژوهشگر گمان كردهاند كه ممكن است افراد افسرده كساني باشند كه گرايش به انتسابهاي ايجاد كنندة درماندگي آموخته شده دارند (مثل انتساب دروني، پايدار، و كلي براي پيامدهاي آسيب زا). (به نقل از جانمارشال ريو، مترجم سيد محمدي، يحيي، 1380)
افسردگي، نشانههاي زيادي دارد. گر چه بعضي از علايم افسردگي از قبيل گرية زياد را تقريبا هر كسي ميتواند تشخيص دهد، اما علايم ديگر آن چنان واضح نيستند. نشانهها و علايم افسردگي به دستههاي زير قابل تقسيماند:
1- علائم هيجاني از قبيل گرية زياد، خلق اندوهگين و غمگيني كلي، علائميهستند كه اغلب مردم آنها را به عنوان افسردگي ميپندارند.
2- علايم شناختي كه شامل خود انتقادي شديد و خود سنجي پايين ميباشند و در آن شخص، خودش را به خاطر هر چيزي سرزنش كرده، مكرراً دربارة شكستها و كمبودهاي فردي به فكر فرو ميرود، بك، راش شو و امري (1976) درمان اين جنبه از افسردگي را كاملاً شرح داده و اظهار داشته اند كه افسردگي ناشي از ديد منفي فرد نسبت به خود، دنيا و آينده ميباشد.
3- علايم رفتاري از قبيل انگيزش سطح پايين، اجتناب، كناره گيري و انرژي پايين ميباشد كه در اين حالات، فرد حتي به انجام رساندن كارهاي ساده را بسيار دشوار مييابد و گاهي به همين دليل مدتهاي مديدي در خانه و حتي در رختخواب باقي ميماند.
4- علايم جسماني شامل اختلال خواب، نداشتن اشتها و بيميلي نسبت به مسايل جنسي ميباشد، به طوري كه ممكن است، شخص، بيشتر اوقات در خواب باشد يا خيلي كم بخوابد و يا ممكن است بسيار زياد يا بسيار كم بخورد. به هر حال نكتة مهم اين است كه الگوي معمولي رفتار، مختل ميگردد.
گر چه هيچ درمانجويي، تماميو يا اغلب اين علايم را نشان نميدهد. اما ممكن است بيش از يك نشانه را از خود نشان دهد. بنابراين، بسيار حائز اهميت است كه به دقت به علايميكه درمانجو دارد، نگريسته و در صورت لزوم، برنامة درماني چند جانبه در پيش گرفته شود. (به نقل از گلدن، داور، فريد برگ، ترجمة فريماني و شافعي مقدم، 1380)
افسردگي زيست شيميايي
افسردگي ميتواند در برگيرندة اختلالات در تفكر، خلق، رفتار و زيستي - شيميايي گردد. ميزان دخالت هر يك از اين عوامل از فردي به فرد ديگر، متغير است. براي فردي، اختلالات زيستي - شيميايي مهمتر بوده و براي فرد ديگر، عوامل روان شناختي اهميت بيشتري دارد. درمانجوياني كه مبتلا به افسردگي دو قطبي (بيماري شيدايي - افسردگي) هستند و بيشتر درمانجوياني كه به افسردگي يك قطبي زيستي - شيميايي مبتلا هستند، هر دو گروه نيازمند درمانند. بنابراين، سنجش عوامل زيستي - شيميايي براي كليه درمانجوياني كه مبتلا به بيماري افسردگي هستند بايستي به عمل آيد. اگر درمانجويي شديداً گرفتار افسردگي شده و يكي از علائم جسماني افسردگي را از خود نشان دهد و يا تمايل به خودكشي داشته باشد اهميت دارد كه به روانپزشك ارجاع داده شود تا روشن شود نياز به مداوا دارد يا خير. بعضي از علائم جسماني كه معمولاً روانپزشكان آنها را علائم نباتي و يا شاخص عدم تعادل بيوشيميمينامند عبارتند از: زود بيدار شدن در صبح، از دست دادن اشتها و تغيير در زيست مايه (لي بيدو) و خستگي مفرط. علائم و نشانههاي ديگري كه به عنوان اساس جسماني افسردگي، بكار برده شدهاند عبارتند از: بيقراري، (تغيير خلق روزانه و به عبارت ديگر، بدتر شدن علائم و نشانهها هنگام صبح، افزايش اشتها، اختلال تمركز، سابقة افسردگي در خانواده). علائم دير عدم تعادل زيست شيميايي شامل افسردگي دو قطبي و افسردگي شديد در نبود حادثه آشكار ساز هستند. علاوه بر اين، بعضي از آزمونهاي زيستي شيميايي (يعني آزمون بازدارندة دگزامتازون و آزمون رها كنندة هورمون تروتروپين) براي تشخيص زير گروههاي زيست شيمايي افسردگي به كار گرفته ميشوند.
افسردگي روان شناختي
افسردگي واكنشي
چند نوع افسردگي روان شناختي وجود دارد. افسردگي واكنشي، اصطلاح رايجي است كه به آن نوع افسردگي كه در پاسخ به نااميدي صورت ميگيرد اطلاق ميشود. ولي بعضي از نظريهپردازان مثل اليس (1962) بين غمگيني و افسردگي فرق ميگذارند. غمگيني انطباقي و سازگارانه است چرا كه فرد را تحريك ميكند تا كار سازندهاي را در مورد موقعيت انجام دهد. از طريق ديگر، افسردگي ناسازگارانه است چرا كه معمولاً منجر به كنارهگيري و بيتحريكي ميگردد. طبق نظر اليس، نگرشها و عقايد خود ستيز باعث ميشود كه شخص احساس افسردگي نمايد كه اين حالت درست عكس غمگيني است كه در مورد شكست، نااميدي و طرد رخ ميدهد. غالبا با اين موضع موافق هستيم و عقيده داريم كه شناختها يا مستقيما باعث افسردگي ميشوند و يا با توانايي فرد در غلبة به افسردگي در تعارض هستند. بك و همكارانش دليل قانع كنندهاي را ارائه دادهاند كه نشان ميدهد چه شناختهايي باعث افسردگي بشوند يا نشوند، راهبردهاي رفتاري ـ شناختي، گاهي برابر با داروي ضد افسردگي و گاهي بيشتر از آن در درمان افسردگي موثر هستند. (بك،هالون، يانگ و بدروسين 1985) فولر (1981) دريافت كه در درمان افسردگي ادغام هيپنوتيسم با شيوههاي باز سازي شناختي حتي گاهي بيشتر از تكنيكهاي شناختي و هيپنوتيسميمحض، موثر بوده است.
صرف نظر از جهت گيري نظري فرد، اولين راهبرد در درمان هر نوع افسردگي و يا غمگيني، تحريك درمانجو به كار سازنده است. هم چنين مهم و گاهي ضروري است كه به درمانجويان كمك كنيم تا عقايد و نگرشهاي ناسازگارانه و لينكهاي شناختي خود را تغيير دهند. تعدادي از الگوهاي فكري مربوط به افسردگي قابل تشخيص هستند. اين گونه الگوها براساس اين كه آيا شامل سرزنش خود و يا نوميدي و يا ترحم به خود ميشوند يا نه ميتوانند طبقه بندي گردند. (به نقل از گلدن، داود، فريد برگ، ترجمة نريماني و شافعي مقدم، 1380)
هركسي پيامدهاي منفي زندگي را تجربه ميكند، ولي همه افسرده نيستند. افسردهها پس از شكست با احتمال بيشتري از غير افسردهها انتساب دروني يا انتساب دروني، پايدار، و كلي ميكنند. هر چند گفتن اينكه انتسابها موجب افسردگي ميشوند اغراق آميز است. به جاي اينكه بگوييم سبك انتسابي موجب افسردگي ميشود، احتمالا بهتر است بگوييم سبك انتسابي، فرد را در مقابل افسردگي آسيبپذيرتر ميكنند. شايد سوگيري درمانده، از طريق اثر آسيب زاي آن بر ناراحتي رواني، تحصيلي، جسماني و اجتماعي به طوري كه فرد را نسبت به افسردگي آسيبپذيرتر سازد. (به نقل از جان مارشال ريو؛ مترجم سيدمحمدي، يحيي، 1380)
مدل سليه از استرس
سليه استرس را به عنوان حالتي توصيف ميكند كه به وسيله يك سندرم آشكار ميشود يعني به وسيلة يكسري جريانات و حوادث پشت سر هم آشكار ميشود و اين سندرم را «سندرم سازگاري عمومي» ناميد.
افسردگي
يك اختلال خلقي است كه با علائميچون غمگيني، نااميدي، احساس بيارزشي، درماندگي، پوچي عزت نفس پايين، احساس عدم لذت از زندگي و علائميديگر مشخص است. (به نقل از شيخر، مارتين، ترجمه بلورچي)
افسردگي نوروتيك در حد فاصله ميان افسردگي عادي و افسردگي پسيكوتيك قرار دارد. معمولاً همه در خود و ديگران، رفتار يك فرد سالم را در موقعي كه فاجعهاي براي او رخ داده است مشاهده كردهايم. مثلاً مرگ عزيزي معمولاً سبب گريه، ناراحتي، كم خوابي، احساس بدبيني و بياعتمادي به آينده ميشود، ولي افسردگي و غم شخص سالم، به تدريج و با مرور زمان و سرگرميهاي ديگر، كاهش مييابد، و زندگي در نظر او دوباره قابل ادامه ميشود. در حالت شديد افسردگي پسيكونيك علايميمانند توهم، ادراك غيرعادي، احساس شديد، تمايل به انتحار و عقب افتادگي تفكر، مشاهده ميشود. افسردگي نوروتيك نيز معمولاً زياده از حد عادي است، ولي از نظر شخصي كه مبتلا به آن است غير عادي محسوب نميگردد، زيرا او خود را مسئول اتفاق ناگواري كه برايش رخ داده ميداند و اين خود آزاري بر شدت افسردگي ميافزايد. آگاهي و قبول اينكه او مقصر ايجاد اتفاق سوء است، شخص نوروتيك را به شدت مضطرب ميكند و او براي كاسته شدن تشويق خود، دست به خود آزاري و افسردگي طولاني ميزند. به عبارت ديگر، در اين مورد افسردگي، يك احتياج نوروتيك را برآورده ميكند. (به نقل از شاملو، سعيد، 1381)
سرزنش خود
سرزنش خود منجر به احساس بيكفايتي، بيارزشي و احساس گناه ميشود. افرادي كه احساس گناه ميكنند خودشان را به خاطر كار اشتباهي كه ميكنند تحت عناوين چون “بد” و “بيارزش” سرزنش ميكنند. در واقع ممكن است اشتباهي هم نكرده باشند و اين تنها ميتواند عقيده اشتباه آنها و يا عقيدة كس ديگري باشد. كساني كه از احساس بيكفايتي رنج ميبرند ممكن است احساس بي ارزشي هم بكنند. اين گونه افراد، خودشان را به خاطر اشتباهي كه مرتكب ميشوند و يا به خاطر شكستشان در كاري و يا به خاطر رد شدنشان تحت عناويني چون بي كفايتي و نالايق سرزنش ميكنند. در اين حالت، اين تنها شكست و يا طرد شدن نيست كه باعث ميشود فرد احساس افسردگي كند بلكه فقدان عزت نفس نيز به خاطر سرزنش كردن خود باعث ميشود كه فرد احساس بيكفايتي و يا بيارزشي كند.
نوميدي
افراد زماني كه فكر ميكنند درمانده و نوميد هستند افسرده ميشوند. اين گونه عقايد، مثال خوبي است از اين كه چگونه افكار منفي ميتوانند شبيه به هيپنوتيسم بوده و يا شبيه چيزي باشند كه از آن به عنوان خود هيپنوتيزم منفي ياد شد. اين فكر كه فرد، درمانده و نوميد است يك پيشگويي تحقق يابنده بسيار قوي به حساب ميآيد. وقتي انسانها فكر كنند كه درمانده بوده و هر چيزي نوميد كننده است در اين صورت طبق باورهايشان عمل مينمايند. اين گونه افراد با درماندگي عمل نموده و سرانجام افراد از تلاش دست برميدارند و تسليم ميشوند. وقتي كه اين گونه از تلاش دست ميكشند البته احتمال كمتري وجود دارد كه اوضاع آنها بهبود يافته و براي افسردگي آنها، دلايل زيادي وجود دارد.
ترحم به خود
گر چه وقتي كسي از بدبختي و بيچارگي و يا از فقداني رنج ميبرد احساس غمگيني كردن، طبيعي و عادي است ولي ترحم به خود چون نهايتاً منجر به افسردگي ميشود ناسازگارانه به حساب ميآيد. افسردگي نوعي عامل بي حركتي است كه باعث ميشود فرد بهسختي موقعيت خود را عوضكرده و يا رضايتمنديهاي ديگري پيدا كند.
ترحم به خود معمولاً از «بزرگنمايي» اصطلاحي كه توسط بك (1976) بكار رفته يا اليس (1963) آن را تحت عنوان «فاجعه پردازي» دربارة درماندگي خود ناميده است، نشأت ميگيرد. فاجعه پردازي و بزرگنمايي شامل دلمشغولي و اغراق در مورد اهميت مشكل ميباشد. افسردگي زماني رخ ميدهد كه شخص با نوميدي، فقدان و يا طرد طوري برخورد كند كه گويي فاجعه است. گر چه اين رويدادها در واقع ناخوشايند و نامطلوب هستند ولي افراد، زماني افسرده ميشوند كه وسعت نظرشان را از دست داده و اين گونه رويدادها را فجايعي غيرقابل تحمل و وحشتناك بپندارند. اين گونه افراد اغلب در مورد بي عدالتي زندگي، عصباني و افسرده بوده و خودشان را قرباني حس ميكنند.
درمانجوياني كه از ترحم به خود رنج ميبرند ميتوانند از عباراتي چون «چرا من» و نگرشي مانند «من بيچاره» شناسايي شوند. اين گونه افراد بجاي پرداختن به كار سازنده براي اصلاح وضعيت خود، به صورت افرادي انفعالي درآمده و غرق دل سوزاندن به خود ميشوند. (به نقل از گلدن، داود، فريد برگ، ترجمه نريماني و شافعي مقدم، 1380)
معضل افسردگي واقعاً تا چه حد جدي است؟
پزشكان افسردگي را اختلالي ميدانند كه نظير هر بيماري ديگر، نيازمند دخالت و درمان است. در خصوص اين نكته يك توافق كلي وجود دارد كه از نظر عملكرد اجتماعي، افسردگي باليني در ميان تمام وضعيتهاي مزمن، از همه ناتوان كنندهتر است. افسردگي از نظر عوارض جسماني متعاقب، برحسب روزهاي بستري شدن و آشفتگي جسماني در مرتبة دوم و پس از بيماريهاي قلبي پيشرفته قرار دارد. افسردگي از بسياري از اختلالات عمدة ارگانيك (عضوي) و مزمن ديگر، ناتوان كننده تر است و هزينة اقتصادي آن برحسب زمانهاي كاري از دست رفته و كاهش كارايي، بسيار شگفت انگيز است. حادترين و بدترين همة آنها بالا بودن ميزان خودكشي در ميان مبتلايان به افسردگي است. (به نقل از سالماتر، ترجمة خلخالي زاويه، 1382)
افسردگي يكي از رايجترين اختلالهاي عاطفي است، با توجه به رواج فراوان افسردگي و اثرات بسيار توان فرساي آن، كوششهاي بسياري براي پي بردن به علل آن صورت گرفته است. اينك چندين رويكرد را در زمينه شناخت اختلالات عاطفي مورد بررسي قرار ميدهيم.
نظريههايي در زمينة افسردگي
نظريه روانكاوي
در نظريههاي روانكاوي، افسردگي به عنوان واكنشي در مقابل فقدان تعبير شده است، صرف نظر از نوع فقدان (مثلا از دست دادن يكي از عزيزان، از دست دادن مقام، از دست دادن حمايت اخلاقي دوستان) شخص افسرده، واكنش شديدي در برابر آن نشان ميدهد چون موقعيت كنوني تمام ترسها و احساساتي را كه با فقدان خاص دوران كودكي فقدان محبت والدين - همراه بودهاند احياء ميكند. وقتي به دلايلي، نياز شخص به محبت و مواظبت در دوران كودكي ارضاء نشده باشد. از دست دادن چيزي در دوران بعدي زندگي سبب ميشود كه شخص به حالت درماندگي و افسردگي واپس روي كند، يعني به همان دوراني كه فقدان اوليه صورت گرفته است. بنابراين بخشي از رفتارهاي شخص افسرده نمودار نياز او به محبت است، يعني نشانهاي است از درماندگي و تمناي محبت و ايمني. (وايت وات، 1981) (به نقل از كتاب زمينه روانشناسي، ترجمه براهني و غيره)
واكنش به فقدان، تحت تأثير احساسات خشمگينانة شخص نسبت به فرد از دست رفته، صورت پيچيده تري پيدا ميكند. يكي از فرضهاي اساسي در نظريههاي روانكاوي اين است كه افراد مبتلا به افسردگي ياد گرفتهاند كه احساسات خصمانه خود را واپس برانند. چون ميترسند كساني كه به حمايتشان نياز دارند از دست بدهند. در نظريههاي روانكاوي گفته ميشود كه در يك شخص افسرده، پايين بودن عزت نفس و احساس بيارزشي ناشي از نيازي است شبيه نيازي كه كودكان به تأييد والدين دارند. عزت نفس يك كودك خردسال، وابستة تأييد و محبت والدين است در حالي كه، به جاي رشد، احساس ارزشمندي شخص بايد اصولاً از دستاوردها و كارآمدي خود او مايه بگيرد. اما عزت نفس آدميكه مستعد افسردگي بيشتر وابسته به منابع بيروني است. يعني تأييد و حمايت ديگران، در مواقعي كه شخص از اين حمايت محروم ميماند، دچار حالت افسردگي ميشود. بنابراين، نظريههاي روانكاوي دربارة افسردگي، بيشتر بر فقدان، وابستگي بيش از حد به تأييد بيروني، و دروني ساختن خشم تمركز دارند. به نظر ميرسد كه اين نظريهها تبيين قانع كنندهاي از برخي رفتارهاي افراد افسرده بدست ميدهند، اما اثبات يا رد اين نظريهها كار دشواري است از برخي مطالعات چنين برميآيد كه احتمالاً از دست دادن يكي از والدين در دوران كودكي در مورد افراد مستعد افسردگي بيش از افراد عادي است. اما از دست دادن والدين (بر اثر مرگ يا جدايي) در شرح حال افرادي نيز ديده ميشود كه دچار هيچگونه مشكل عاطفي نميشود. (به نقل از زمينه روانشناسي، ترجمه براهني و غيره)
نظريههاي يادگيري
نظريههاي يادگيري دربارة افسردگي، بيشتر بر شيوههاي زندگي فعلي فرد تمركز دارند تا تجارت گذشته او. دو رويكرد عمده در تحليل علل افسردگي وجود دارد. يكي از آنها بر تقويت تأكيد دارد و ديگري عوامل شناختي را در مدار توجه قرار ميدهد. رويكرد تقويت بر اين اصل استوار است كه افراد به اين علت افسرده ميشوند كه محيط اجتماعي آنان كوچكترين تقويت مثبتي فراهم نميآورد. (لوويستون و همكاران1980، به نقل از پايان نامة چاپ نشده اكبري، 1375)
بسياري از رويدادهايي كه موجب بروز افسردگي ميشوند در عين حال امكان تقويتهاي معمولي را كاهش ميدهند. وقتي افراد افسرده و نافعال ميشوند همدردي و توجه نزديكان و دوستان به صورت منبع عمده تقويت براي آنان درميآيد. اين توجه در آغاز درست همان رفتارهاي غير انطباقي را تقويت ميكند، اما چون مردم از مصاحبت با كسي كه پذيراي شادي نيست زود خسته ميشود، بنابراين رفتار شخص افسرده نهايتاً باعث بيزاري حتي نزديكترين كسان ميگردد و اين خود، هم تقويتهاي دريافت او را بيش از پيش كاهش ميدهد و هم بر انزواي اجتماعي و ناشادكامياو ميافزايد.
رويكرد شناختي
با آغاز انقلاب (شناختي) كه از حدود سالهاي 1970 به بعد در اغلب رشتهها و مباحث عمده روانشناسي ريشه دوانيد نظريههاي شناختي جاي خود را در تبيين مباني نظري و پژوهشي افسردگي باز كردند. براساس مدلهاي شناختي چنين فرض ميشود كه شناخت افراد افسرده داراي عناصري منفي است كه از ساختارها و فرآيندهاي شناختي افسردگي را ناشي ميشود. اين ديدگاه بر نظر گاه افراد درباره خود و جهان اطراف خود تأكيد دارند، نه به اعمال افراد. بر طبق يكي از نظريه هاي شناختي، در افراد مستعد افسردگي اين نگرش كلي پرورش يافته كه خودشان را از يك ديدگاه منفي و انتقاد آميز بنگرند. (بك، 1976، به نقل از پايان نامه چاپ نشده اكبري، 1375)
تعريف
در روانپزشكي، افسردگي را تغيير خلق در جهت غمگيني ميدانند. با تغيير خلق و متناسب و هماهنگ با آن، روند و محتواي انديشه و طرز رفتار و كيفيت واكنشها نيز تغيير يافته، اندوه بار ميگردند.
افسردگي را شايد بتوان به حالتي توصيف كرد كه با تغيير اساسي و اوليه در خلق شروع و با مداومت احساس غم و اندوه به درجات مختلف مشخص ميگردد. تغيير خلق از علائم ثابت و مقاومياست كه براي روزها و هفته ها و ماهها و سال ها بطول ميانجامد. همراه با تغيير خلق، دگرگوني هايي در رفتار، برداشت ها، فكر، كارايي و عملكردهاي فيزيولوژيك نيز پيش ميآيد.
در تشخيص بين واكنش طبيعي و افسردگي مرضي كميت حالت ميتواند معيار قضاوت باشد. اگر عامل آشكارساز ناكافي و افسردگي عميق و طولاني باشد ميتوان آن را حالتي نابهنجار دانست. علاوه بر آن شدت افسردگي و كاهش ظرفيتهاي شخص از نظر كيفي مانند معيارهاي كميميتوانند احساس غم را به عنوان تجربه اي طبيعي، از بيماري افسردگي مشخص كند. همراه با تغيير خلق علائميديگري چون خستگي ولو مختصر، اشتغال خاطر، حالت بدبيني و نااميدي و غمگيني، كاهش فعاليت و اراده و حتي استعداد و بالاخره احساس عدم اعتماد به نفس و ناچيز شمردن خود و در بعضي موارد احساس مجرميت و تقصير گناه تابلو بيماري افسردگي را كامل و متنوع ميكند. در طبقهبندي اختلالات رواني، به افسردگي در هر دو گروه تشخيص نوروزها و پسيكوزها برميخوريم. در گروه نوروزها يا روان نژندي، افسردگي واكنشي و در گروه روانپريشيها، افسردگي يك قطبي (نوع افسرده پسيكوزمانيك و پرسيو) ، افسردگي دوران رجعت و واكنش پسيكوتيك افسردگي قرار دارند.
افسردگي واكنشي
افسردگي واكنشي اختلالي است كه در واكنش نسبت به يك تعارض دروني و يا در پاسخ به يك عامل مشخص خارجي بروز ميكند و به عنوان يكي از انواع نوروزها با علائم باليني زير مشخص ميشود.
- نوسان شديد و غم و اندوه
- دو سو گرايي نسبت به فردي كه از دست رفته است
- نا اميدي
- اضطراب
- تنش
- بي قراري
- حساسيت
- عدم اعتماد به نفس
- كاهش فعاليتها
- بي علاقگي
- اشكال در تمركز
- احساس گناه نسبت به رويدادي كه افسردگي را آشكار ساخته است
- كم خوابي و بدخوابي
افسردگي ناشي از موفقيت كه گاه پس از نيل به هدف و تحقق خواستهاي شخص بروز ميكند نيز به عنوان يكي از افسردگي هاي واكنشي شناخته شده است.
وجه تمايز بين افسردگي واكنشي و غم و اندوه روزمره را در آن ميدانند كه در افسردگيواكنشينقصانو كاستيچشمگيريدر احترامبهخود و عزتنفس مشاهدهميشود.
افسردگي درون زاد
افسردگي درونزاد يا يك قطبي به عنوان يكي از انواع پسيكوزهاي عاطفي در نوع افسرده پسيكوزمانيك - دپرسيو طبقه بندي شده است.
بروز و بازگشت مكرر اين افسردگي را بدون وجود حالت شيدايي با علائم زير مشخص ساختهاند.
- كاهش چشمگير فعاليت ها
- دلهره و اضطراب
- كندي تفكر و رفتار
- كم رويي
- تعبير نادرست نظر ديگران نسبت به خود
- افكار پارانوئيد
- احساس طرد شدگي
افسردگي روانزاد
افسردگي روانزاد با واكنش پسيكوتيك افسردگي نيز در واكنش به رويدادهاي تلخ و فشارها و ناملايمات عاطفي و محيطي، از انواع ديگر افسردگي است كه با علائم زير مشخص گرديده است.
- اشكال در تمركز
- احساس طردشدگي
- احساس گناه
- كندي فكر
- كاهش فعاليت ها
- بي اشتهايي
- كمرويي
- اختلال خواب (به نقل از اخوت، ولي الله و جليلي)
افسردگي فقط احساس موقتي «گرفتگي و اندوه» يا دلتنگي نيست. افسردگي حالتي وراي غمگين بودن يا اندوه شديد بر اثر فقدان يك عزيز است، غمگين بودن و سوگواري، واكنشهايي طبيعي و موقتي در مقابل تنش هاي زندگي هستند. اين نوع از خلق ها (حالتهاي رواني) در مدت زماني نسبتاً كوتاه برطرف ميشود و فرد مجدداً وضعيت طبيعي خود را باز مييابد.
در مقابل، افسردگي كه غالباً به آن افسردگي باليني يا اختلال خلق يا اختلال عاطفي اطلاق ميشود ماه ها يا حتي سال ها فرد را گرفتار ميكند. بيماري هاي افسردگي بر احساسات، افكار، رفتار و سلامت جسماني فرد تأثير ميگذارند. (به نقل از ساندرا سالمانز، ترجمه خلخالي زاويه، 1382)
تشخيص و سنجش افسردگي
اين نوع طبقه بندي كه افسردگي را نشأت گرفته از عوامل زيستي - شيميايي و يا روان شناختي از قبيل سرزنش خود، نوميدي و درماندگي و يا ترحم به خود ميداند از لحاظ باليني مفيدترين راه تمايز بين انواع مختلف افسردگي محسوب ميشود. اقدامات اختصاصي ميتواند براساس تشخيص بكار برده شود: مثلا براي آن دسته از درمانجوياني كه از خود، علائم عدم تعادل زيستي - شيميايي را نشان ميدهند، مداوا و درمان رفتاري - شناختي، و براي درمانجوياني كه علائم و نشانه هاي روان شناختي را نشان ميدهند، تركيبي از هيپنوتيسم درماني و بازسازي شناختي، به كار برده ميشود. اقدامات خود سنجي افسردگي ميتوانند براي تعيين ميزان افسردگي مورد استفاده قرار گيرند. از هيپنوتيسم ميتوان به چند طريق براي كاهش افسردگي استفاده كرد كه عبارتند از :
الف) با ايجاد انگيزه و تقويت درمانجوياني كه در صورت نبودن انگيزه گرفتار افسردگي و سستي خواهند شد آنها را به فعاليت هاي سازنده و لذت آور مشغول سازد.
ب) با كاهش اضطراب هراسي كه درمانجويان را از تعقيب اهدافشان منع كرده، كنش متقابل اجتماعيشان را محدود و يا آنها را از لذت هاي ديگر زندگي منع مينمايد، به آنها كمك كند.
ج) و بالاخره هيپنوتيسم ميتواند به عنوان روش بازسازي - شناختي مورد استفاده قرار گيرد كه توسط آن عقايد و نگرش هاي ناسازگارانه و الگوي فكري كه به افسردگي كمك ميكند، تغيير يابند. (به نقل از گلدن، داود، فريدبرگ؛ ترجمه فريماني و شافعي مقدم، 1380)
اختلال افسردگي عمده
شامل افسردگي بسيار شديد، عقب ماندگي ذهني و حركتي، نگراني، ناآرامي، گيجي، عصبيت، احساس گناه، فكر خودكشي كه تكرار ميشود.
اختلال افسرده خلقي
كه در آن افسردگي ملايم در طي روز وجود دارد و توسط عوامل نامستحق و يا از دست دادن چيز يا شخصي ايجاد ميشود. (به اين حالت نوروز افسردگي ميگويند) (به نقل از شاملو، سعيد؛ 1382)
بوجنتال (1987) در كارهايش روي بيماران افسرده، بيماران خود را مأيوس ميناميد. منظورش از يأس هم اين بود كه هدفمندي و خواستن در آنها مسدود شده است. آدم افسرده يا مأيوس كسي است كه احساس ميكند هيچ كار ارزشمندي وجود ندارد و هيچ چيزي آن قدر ارزشمند نيست كه بخواهد وجودش را براي آن به زحمت بيندازد. آنها دوست دارند ساكت و تنها باشند و در دنيا شركت نكنند.
رويكرد درماني بوجنتال در مورد يأس، سه مرحله دارد. در مرحله نخست، وقتي بيمار به طور اتفاقي از عدم تحرك و بي حالي خويش خبر ميدهد يا در مورد افسردگي شوخي ميكند، درمانگر ذهن بيمار را متوجه اين قضيه ميكند. سپس درمانگر توجه بيمار را بيشتر به اين قضيه جلب و احساس گناه يا مقصر بودن وي را بابت افسردگي با يأس خودش كم ميكند. در مرحله سوم به مراجعان كمك ميكند يأس خود را بپذيرند و معناي آن را بيابند، در اين شرايط ممكن است دچار اضطراب وجودي، ترس از مرگ، بي معنايي يا تنهايي شوند. (به نقل از ريچارد است. شارف، ترجمه فيروزبخت، 1381)
افسردگي يك قطبي كه طي آن فرد فقط از نشانه هاي افسردگي رنج ميبرد بدون اينكه اصلاً به مانيا مبتلا شود، و افسردگي دو قطبي (يا مانيك – دپرسيون) كه طي آن هم افسردگي و هم مانيا رخ ميدهد. ماني عبارت است از سر خوش، گشاده رويي، تحريك پذيري به پرحرفي، عزت نفس كاذب، و پرش فكر افراطي. وجود اين دو اختلال خلقي، كه ظاهراً در دو جهت مختلف پيش ميروند باعث پيدايي نام اختلالهاي عاطفي شده است يا افسردگي تب قطبي، افسردگي دو قطبي و مانيا را در برگيرد افسردگي بهنجار از نظر درجه با افسردگي يك قطبي فرق دارد، هر دوي آنها نشانه هاي مشابهي دارند، ولي افسردگي يك قطبي نشانه هاي بيشتر، شدت بيشتر، فراواني بيشتر، و زمان طولاني تري دارد. مرز بين اختلال افسردگي «بهنجار» و اختلال افسردگي كه اهميت باليني دارد، نامشخص است.
از طرف ديگر، افسردگيهاي دو قطبي از افسردگيهاي بهنجار و يك قطبي به وضوح قابل تشخيصاند. آنها بين دوره هاي مانيا و دوره هاي افسردگي در نوسانند و به طوري كه خواهيم ديد، احتمالاً مولفة ژنتيكي دارند. افسردگي دو قطبي در سنين جوانتر ايجاد ميشود، و اغلب براي فرد فلج كنندهتر است. خوشبختانه، داروي خاصي به نام ليتيوم كربنات به مقدار زياد به اين اختلال كمك ميكند. (به نقل از روزنهان و سليگمن، ترجمه سيدمحمدي، 1379)
علايم افسردگي
انجمن روانپزشكي امريكا (1994) اظهار ميدارد كه افراد دچار افسردگي باليني به مدت 2 هفته يا بيشتر علايم زير را تجربه ميكنند:
- تغيير در اشتها: آنها يا كم اشتها ميشوند و وزن از دست ميدهند و يا پراشتها ميشوند و وزنشان زياد ميشود.
- بي خوابي يا خواب بيش از حد معمول
- كاهش انرژي و احساس خستگي
- از دست دادن علاقه و احساس لذّت نسبت به فعاليت هاي لذّتبخش گذشته
- احساس بي ارزشي، خود سرزنشي يا گناه زياد
- كاهش توانايي تفكر يا تمركز
- افكار تكراري درباره مرگ، افكار خودكشي. (به نقل از كلينكه، ترجمه محمدخاني، 1381)
چگونگي مقابله با افسردگي
افسردگي اساسي يكي از مهمترين بيماري هاي ناتوان كننده است كه امروزه تعداد زيادي از مردم را در جهان در گير كرده است. افسردگي، توانايي شما را در عملكرد، تفكر و احساس، تحت تأثير قرار ميدهد. به طور ويژه، افسردگي يك مشكل عاطفي است كه با غمگيني، يأس و نااميدي فراگير مشخص ميگردد. فرد افسرده اغلب لذّت بردن از زندگي را مشكل درمييابد، احساس تنهايي شديدي ميكند. و براي درگير شدن در فعاليتهاي روزمره زندگي از نيرويي كم برخوردار است. بسياري از مردم در دورههايي از زندگي خود نسبت به رويدادهاي زندگي احساس دلسردي ميكنند. بهرحال، افسردگي واقعي عميقتر و طولانيتر بوده و كل وجود شخص را تحت تأثير قرار ميدهد.
افراد داراي افسردگي آرزوي روزي بهتر را ميكنند، اما اميدي براي آمدن چنين روزي ندراند. آنها نميدانند كه چطور ميتوانند احساس بهتري داشته باشند. كساني كه از افسردگي رنج ميبرند ممكن است نوسانهاي خلقي شديدي را تجربه كنند و يا بخواهند كه از تعاملات اجتماعي كناره گيري كنند، احساس ناكاميو ناتواني در پايان دادن به آن، موجب دلسردي بيشتر آنها ميشود. در مواردي، افسردگي براي مدت زماني طولانيتري ماهها و حتي سال ها طول ميكشد. يك راه براي مقابله با افسردگي تعيين شدت آن، فهم اثرات آن از زمان شروع تا كنون، و جستجوي شيوههاي درماني است. (به نقل از بروشور حوزه معاونت دانشجويي و فرهنگي دانشگاه تهران مركز مشاوره، دانشجويي)
روش هاي درمان افسردگي
همه اشكال افسردگي در صورت تحت تأثير قرار دادن عملكرد بايد جدي تلقي گردند. توجه دقيق جهت تعيين منبع افسردگي – تعارض دروني، عواطف سركوب شده، و تغييرات رفتاري – جهت فهم و تعيين شيوه رشد و گسترش افسردگي و ورزش جهت كاهش تنش، بازنگري فعاليتهاي ذهني، جهت زدودن افكار مزاحم روزمره تغيير در جنبههاي معمول زندگي، ايجاد يك نظام حمايتي و پيدا كردن يك شيوه بهداشتي سالم جهت ابراز عواطف. اگر اين روش هاي اوليه در كاهش و از بين بردن ناراحتي مؤثر نباشند روش هاي ديگري نيز در دسترس هستند. ميتوانيد جهت بررسي شيوه هاي مختلف، با يك دوست، همسر، مشاور حرفهاي يا روانپزشك صحبت كنيد و علاوه بر روش هاي درماني فوق درمان هاي دارويي نيز وجود دارند كه با اثر بخشي قابل ملاحظهاي به كاهش افسردگي كمك ميكنند. (به نقل از خياباني، ناصر، 1380)
روش بازسازي شناختي براي درمان افراد افسرده
بينش دادن به درمانجويان در مورد افكار متناقض شان ميتواند ارزش درماني داشته باشد. ولي معمولاً چنين بينشي بطور خود كار تغيير ايجاد نميكند، به اغلب درمانجويان بايستي نشان داده شود كه چگونه رفتار و احساسات و افكار متناقض خود را تغيير دهند. گر چه روش هاي مختلف زيادي در مورد نحوة ايجاد تغيير شناختي وجود دارد ولي روش هاي زير، سازگارترين روش ها با هيپنوتيسم و آسانترين روش ها براي درمانجويان و درمانگران جهت يادگيري است.
روش دو ستوني
بدون تلقين هيپنوتيسمي، به درمانجو ياد داده ميشود كه يك صفحه را به دو نيم تقسيم كند در يك طرف صفحه، درمانجو افكار و يا تلقينات منفي خود را بنويسد و در طرف ديگر براي هر يك از افكار منفي، تلقين مثبت و سازندهاي را بنويسد. به درمانجو ياد داده ميشود تا آن دسته از تلقينات درماني را كه اثر افسرده سازي افكار منفي را خنثي ميكند، ثبت نمايد. اين گونه تلقينات درماني مثبت به عنوان تلقينات هيپنوتيسميدر طول جريان خود هيپنوتيسميو دگرهيپنوتيسميبه كار خواهد رفت. علاوه بر اين، اين گونه تلقينات ميتوانند توسط درمانجو بدون تلقين قبلي هيپنوتيسميو هر وقت كه درمانجو احساس كند به كمك فوري نياز دارد، به كار برده شوند، مثلاً هر وقت كه درمانجو افسرده باشد ميتواند اين تلقينات را به كار ببرد. (به نقل از گلدن، داود، فريدبرگ؛ ترجمه فريماني، شافعي مقدم، 1380)
دو گروه از داروها براي درمان افسردگي وجود دارد: داروهاي ضد افسردگي سه حلقه اي و بازدارندههاي MAO. هر يك از اين داروها، موجودي نوراپي نفرين در مغز را تحت تأثير قرار ميدهند. به طور تصادفي كشف شد كه از اين داروها ميتوان به عنوان داروهاي ضد افسردگي استفاده كرد. داروي جديدي به نام ايپرونيازيد را روي افراد مبتلا به سل كه غالباً افسرده هستند، امتحان كردند. معلوم شد كه اين دارو به درمان بيماري سل آنها كمكي نميكند، ولي خلق آنها را بسيار شادابتر ميسازد، و اين بيماران كمتر افسرده ميشوند. چرا اين اتفاق ميافتد؟ داروي ايپرونيازيد نوعي بازدارندة MAO است.
رزرپين داروي مسكن قوي است كه آن را براي بيماران مبتلا به فشار خون بالا تجويز ميكنند. پزشكان پي بردند كه اين دارو تقريباً در 15 درصد افرادي كه آن را مصرف ميكنند، عوارض جانبي ناخواستهاي چون افسردگي همراه با گرايشهاي خودكشي ايجاد ميكند. معلوم شد كه رزرپين غير از آثار ديگر، نوراپي نفرين را كاهش ميدهد. بيماران مبتلا به فشار خون بالا به خاطر NE كمتر، افسرده ميشوند. (به نقل از روزنهان، سليگمن؛ ترجمه سيدمحمدي، 1379)
درمان كوتاه مدت
با توجه به اين كه درمان وجودي نگرش و موضعي در برابر زندگي و مراجع است، مطرح كردن بحث درمان وجودي كوتاه مدت از آن چهرهاي نظاممند ارايه ميدهد كه اغراق آميز است. اكثر درمانگران وجودي پيشينه روانكاوي دارند كه آميخته شدن آن با نگرشهاي وجودي باعث ميشود شيوه درمان آنان ژرف نگر شود. معنا درماني فرا شكل غالباً كمتر از چند ماه طول ميكشد.
تماميروان درمانگران همگي ابتدا آموزش روانكاوي ديدهاند. با اين كه آنها بيشتر روي زمان حال تمركز ميكنند تا گذشته ولي همچون روانكاوان از رويكردهاي درماني و مفهوميروانكاوي نيز استفاده ميكنند. آنها به مقاومت، انتقال و انتقال متقابل اهميت ميدهند. همچنين تا حدودي از مفاهيم ايد، ايگو و سوپرايگو استفاده ميكنند. هر چند مدت زماني كه هر بيمار را ميبينند متغير است ولي در اكثر موارد، بررسي عميق معضلات رشدي و وجودي بيماران چند سال طول ميكشد.
در مقابل، رويكرد فرانكل (1992، 1969) و همكارانش (فابري، 1987؛ لوكاس، 1984) كوتاه مدتتر است. مشاوران، پرستاران، مددكاران اجتماعي و كشيشها غالباً مشاوره هاي كوتاه مدت انجام ميدهند. بحران هاي متداولي كه در اين مشاوره ها به آنها پرداخته ميشود عبارتند از مرگ، مرگ عزيزان، بيكار شدن، بيماري هاي ناگهاني، طلاق و موارد مهم مشابه. (به نقل از شارف؛ ترجمه فيروزبخت، 1381)
مشاوره و روان درماني گروهي
مشاوره و روان درماني گروهي را به بهترين نحو ميتوانيم در مورد معضلات وجودي بكار ببريم (ميويالوم، 1989) به نظر كوري (1990) هدف مشاوره و روان درماني وجودي گروهي اين است كه «انسان ها به زندگي كه سفر طولاني خود كاوي است، متعهد شوند» فضاي گروه به اعضاي گروه كمك ميكند درون خويش را بكاوند و تجربه هاي ذهني خويش را با ديگران در ميان بگذارند. به اين ترتيب، به مسايل و سؤالات با معنايي ميرسند كه جاي توجه و رسيدگي دارند. (به نقل از شارف؛ ترجمه فيروزبخت، 1381)
چه عوامل رواني - اجتماعي در افسردگي دخيل هستند؟
مطالعات نشان ميدهند كه تنش، محركي براي بروز افسردگي است. منظور از عوامل تنش زاي دخيل در افسردگي، حوادث عمدة زندگي نظير مرگ يكي از اعضاي خانواده است و نه جزئيات سادة زندگي روزمره نظير ترافيك خيابان ها در ساعتهاي شلوغ روز كه تقريباً همگان پيوسته با آن مواجهند. البته افرادي كه از نظر روانشناختي آشفته باشند، ممكن است در مقابل اين تنش ها واكنش شديدي از خود نشان بدهند، مثلاً ميتوان به موارد روزافزون خشونت در خيابانها و جادهها اشاره كرد. افراد سالم معمولاً با اين عوامل تنشزا به راحتي برخورد ميكنند و آنها را پشت سر ميگذارند. (به نقل از سالماتر؛ ترجمة خلخالي زاويه، 1382)
چگونه كسي ميتواند بفهمد كه آيا افسرده است يا خير؟
افسردگي يك سندرم يا مجموعه اي از علائم و نشانه ها است. مجموعهاي عالي و بسيار رايج از معيارهاي لازم براي تشخيص افسردگي، در يك نشريه رسميآمريكايي به نام كتابچة راهنماي تشخيص و آماري اختلالات رواني (DSM IV) متعلق به انجمن روانپزشكي آمريكا آمده است، اين معيارها كه روانپزشكان انگليسي نيز آنها را پذيرفتهاند و بكار ميبرند، عبارتند از:
1- داشتن خلق افسرده (كه گاهي اوقات در كودكان و نوجوانان به صورت تحريك پذيري بروز ميكند، در اكثر اوقات روز، و تقريباً در تمام روزها.
2- كاهش چشمگير در ميزان شوق و علاقه و لذّت در تمام، يا تقريباً تمام فعاليتهاي زندگي در اكثر اوقات روز و تقريباً در تمام روزها (به گونهاي كه ادراك خود فرد و مشاهدات ديگران از او در اكثر اوقات بر بياحساسي افراد مبتلا به افسردگي دلالت دارند)
3- كاهش محسوس وزن يا افزايش آن بدون تغيير رژيم غذايي (به ميزان بيش از 5 درصد كل وزن بدن در عرض يك ماه، يا كاهش/افزايش تقريباً هر روزه اشتها (در كودكان، اين حالت براساس ناتواني در افزايش وزن به ميزان مورد انتظار سنجيده ميشود))
4- بي خوابي (كم خوابي) يا خواب زدگي (پرخوابي) تقريباً در تمام روزها.
5- بي قراري رواني ـ حركتي يا كندي رواني ـ حركتي : نوعي شتاب يا كندي در فعاليت ها و فرايندهاي ذهني (رواني). تقريباً هر روزه، چنانكه ديگران متوجه آن شوند (نه صرفاً تصورات ذهني بي قراري يا كندي در خود بيمار)
6- خستگي يا تحليل انرژي به صورت تقريباً هر روزه.
7- احساس بي ارزشي و يا احساس گناه مفرط يا متناسب (كه ميتواند هذياني باشد) تقريباً هر روزه (به صرفاً ملامت و سرزنش خود يا احساس گناه به دليل مريض بودن)
8- كاهش توانايي در تفكر يا تمركز حواس، يا نامنظم بودن، تقريباً هر روزه.
9- افكار تكراري يا مكرر در خصوص مرگ (نه فقط ترس از مرگ)، يا خودكشي بدون يك نقشه معين، يا تلاش براي خودكشي يا داشتن يك نقشة معين براي اقدام به خود كشي. (به نقل از سالمانز، ترجمة خلخالي زاويه، 1382)
خسارت استرس
خسارت استرس، هم به انسان و هم به شرايط اقتصادي، غيرقابل محاسبه است. خسارات آشكار زيادي (بيماري ها، غيبت از كار، حوادث، خودكشيها و مرگها) ببار ميآورند. خسارات پنهان نيز همين طور، خساراتي چون از بين رفتن روابط بين اشخاص، خطا در قضاوت هم در زندگي حرفهاي و هم در زندگي خصوصي، كاهش كارايي، افزايش جايگزيني، خلاقيت ضعيف، قدرت اجرايي پايين، Labour militancy و آخري از نظر تربيت بد و كاهش كيفيت سلامتي و خوشبختي. خسارات استرس در آمريكاي شمالي تقريباً 200 بيليون دلار در سال ميباشد. آمارهاي جديد نشان داده است كه خسارت استرس در صنعت به تنهايي در آمريكا 30 بيليون دلاري ميباشد. آمارهاي رسميدر انگلستان نشان داده است كه خسارت استرس تا حدود 5/3% درآمد ملي است. با وجود اينكه هنوز آمارهاي رسمياز اروپا در دست نداريم، برآوردهاي مقدماتي مشابه با آمارهاي انگلستان ميباشد.
روند استرس
روند استرس يكي از مكانيسمهاي پيچيده است و شامل روابط متقابل فكر و بدن ميباشد. اطلاعات از محيط از طريق دو راه متصل ميگردند.
1- راه زير جلدي (سيستم اعصاب اتونوم)
اين راه شامل رفلكسهاي فيزيكي و احساسي است كه در جهت آماده نمودن بدن براي هر عمل بالقوهاي كه ممكن است احتياج باشد عمل مينمايد. اين آمادگي كه بدن را تحريك مينمايد مستقل از عمل نهايي ميباشد.
2- راه آگاهانه (Conscious)
اين راه اختياري كه از نوع درك شونده، بررسي كننده و تصميم گيرنده ميباشد، تعيين ميكند كجا تحريك ضروري و مفيد ميباشد و يا غيرضروري و مضر. عملها و پاسخها خودشان آگاهانه هستند و فقط زماني ميتوانند ظاهر شوند كه ما موقعيت را درك كرده و آن را بررسي كرده باشيم.
بنابراين پاسخ استرس كه يك تحريك فيزيكي است، ميتواند از دو راه، هوشيارانه و عمل ارادي يا بوسيلة ناخودآگاه و عمل غيرارادي ايجاد گردد كه اين پاسخ بدن را در يك حالت آمادگي قرار ميدهد.
نشانه هاي هيجاني افسردگي
وقتي از يك بيمار افسرده سؤال ميشود كه چه احساسي دارد، رايجترين صفتهايي كه به كار ميبرد عبارت اند از:
«غمگين، دمغ، بدبخت، درمانده، نااميد، تنها، ناخشنود، اندوهگين، بي ارزش، شرمنده، حقير، نگران، بي مصرف گناهكار.»
غم برجسته ترين و فراوان ترين نشانه هاي هيجاني در افسردگي است. غم آنچنان بر زندگي يك بيمار حاكم بود كه او تقريباً در تمام ساعات بيداري خود گريه ميكرد. او به خاطر گريه بيش از حد نميتوانست از عهدة مكالمة اجتماعي بر آبد. اين حالت با چنان شدتي در درمان رخ داد كه تقريباً هيچ درماني صورت نگرفت. اين خلق ماليخوليايي در اوقات روز فرق ميكند. عموماً افراد افسرده هنگام صبح احساس بدتري دارند، و وقتي روز سپري ميشود، به نظر ميرسد خلق آنها اندكي سبك ميشود، همراه با احساسهاي غم، احساسهاي اضطراب نيز اغلب در افسردگي وجود دارند. فقدان مسرت، از بين رفتن شادي زندگي، تقريباً به اندازة غم در افسردگي فراگير است. فعاليت هايي كه قبلاً موجب احساس خشنودي ميشوند، كند و يكنواخت ميشوند. بي علاقگي معمولاً در آغاز فقط در چند فعاليت، مثل كار وجود دارد. اما زماني كه شدت افسردگي افزايش مييابد، بي علاقگي عملاً به هر فعاليتي كه شخص انجام ميدهد گسترش مييابد. لذت ناشي از تفريحات، سرگرميو خانوده. كاهش مييابد. افراد معاشرتي كه قبلاً از رفتن به ميهاماني لذت ميبردند، از گردهمايي هاي اجتماعي خودداري ميكنند. بالاخره، حتي كاركردهاي زيستي، نظير خوردن و ميل جنسي، جاذبه خود را از دست ميدهند. نود و دو درصد از بيماران افسرده، ديگر از دلبستگي هاي موجود در زندگي خود احساس خشنودي نميكنند، و شصت و چهار درصد بيماران افسرده احساس خود نسبت به ديگران را از دست ميدهند.(به نقل از روزنهان و سليگمن: ترجمه سيد محمدي، 1379 شناخت درماني در درمان افراد افسرده)
بك(1968) ابتدا شناخت درماني را روي افسردگي اجرا ميكرد. در مورد افسردگي بيش از هر اختلال ديگري تحقيق شده است. مفهوم بندي هايي كه در مورد افسردگي لايه شده عبارتند از فراياد شناختي، مارپيچ نزولي افسردگي و جامعه گرايي و خودمختاري. اين مباني نظري افسردگي، چارچوبي براي كاربرد راهبردهاي شناختي و ديگر راهبردها فراهم ميآورند.
فراياد شناختي به نگاه منفي افسرده ها در مورد خودشان، دنيا و شكست هايشان اشاره دارد. طبق ديدگاه ادراك خويشتن، افسرده ها خودشان را از انسان هاي بي ارزش، تنها و بي عرضه ميدانند. در عين حال دنيا را مملو از توقعات طاقت فرسا و موانعي ميدانند كه اجازه نميدهند آنها به اهداف شان برسند. افسرده ها نگاه غم انگيزي به آينده دارند آنها معتقدند شديدتر ميشود و موفق نخواهند شد. چنين ادراك هايي باعث ميشود مردود و نا اميد، خسته و بي تفاوت شوند. تحريف هاي شناختي آنها نيز همان تعريف هايي است كه اشاره شد.
يك ديدگاه نظري ديگر در مورد افسردگي، مارپيچ شناختي است. مارپيچ نزولي افسردگي كه با تراياد و شناختي رابطة دارد، روابط طرحواره ها، افكار خودكار منفي، خلق و ادراك هاي منفي را نشان ميدهد. عقايد بنيادي و طرحواره هاي افسرده در مورد شكست، زمينه ساز برخي واكنش ها در آنها ميشود.
بك (1983) با بررسي بيشتر افسردگي دريافت دو بعد ديگر هم در افسردگي مهمند: وابستگي اجتماعي و خودمختاري اگرچه يك نفر ميتواند به طور همزمان از لحاظ اجتماعي وابسته و خودمختار باشد ولي انسان ها معمولاً به يكي از اين دو، گزايش بيشتري دارند. انسان هاي خود مختار به طور كلي شخصيتي هدفمند، مستقل و مصمم دارند. در هنگام افسردگي از اين كه نميتوانند خود پندار خويش را حفظ كنند ناراحت ميشوند. ولي شخصيت هاي سلطه پذير به وابستگي، نزديكي و توجه و مراقبت ديگران اهميت ميدهند. آنها در هنگام افسردگي حساسيت خاصي نسبت به طرد شدن و از دست دادن روابط ميان فردي پيدا ميكنند.(به نقل از شارف، ترجمة فيروزبخت)
به هنگام افسردگي چه كاري بايد انجام دهيم
اولين مسأله يادآوري اين حقيقت است كه همة مردم در دوره يا دوره هايي از زندگي خود دچار افسردگي ميشوند. براي ارزيابي اين كه چرا افسردگي شده ايد زماني را در نظر بگيريد. در بسياري از موارد احساس غمگيني واكنشي مورد انتظار و متناسب به يك فشارزا و يا موقعيت است؛ بهرحال وقتي احساس غمگيني براي مدت زماني طولاني تداوم يافت و يا در توانايي شما در عملكردهايتان تداخل كرد عاقلانه خواهد بود اگر در تغيير وضعيت تان بكوشيد. بعضي از كارهايي كه ميتوانيد انجام دهيد اينها هستند.
به روزهايتان ساختار دهيد. اهداف روزانة كوچكي را انتخاب كرده و سعي كنيد كه به آنها عمل كنيد.
براي هر روز فعاليت هاي لذت بخش و شادي آور در نظر بگيريد. به خود بگوئيد كه چيزي براي لذت بردن وجود دارد كه مستلزم صرف مقداري نيرو از جانب شماست.
به ورزشهاي پر تحرك از قبيل شنا، دو و تنيس بپردازيد.
به اندازه كافي استراحت و خواب داشت باشيد، اما در آنها افراط نكنيد.
از رژيم هاي غذايي متعادل استفاده كنيد. خوردن غذاهاي شور را قطع كنيد.
به خود اجازة تجريه كردن احساسات خود را بدهيد. اگر به گريه كردن احساس نياز ميكنيد، گريه كنيد.
اگر عصبانيهستيد راهيمطمئنبرايبيانخشم خود در مدت زماني كوتاه پيدا كنيد.
كاغذي بر داريد، چگونگي احساس و تفكر خود را يادداشت نمائيد. اين روش راهي مطمئن براي تجربة احساسات خودتان در تضاد با نگهداري آنها در درون، ميباشد.
با هرگونه خودگويي يا پيامدهاي منفي كه ممكن است به خودتان بدهيد، مبارزه كنيد. به آنچه كه فكر ميكنيد درست، واقعي و ملموس است چنگ بزنيد و از نتيجه گيريها و فرضيه سازي هاي شتاب زده خودداري نمائيد. به مواد منفي تمركز نكنيد.
يك تيم حمايتي از افراد خوب براي خود فراهم كنيد. شامل هر كسي كه ميتواند حمايت كننده، تشويق كننده و متعادل كننده باشد. (به نقل از بروشور حوزه معاونت دانشجويي و فرهنگي مركز مشاوره دانشجويي دانشگاه تهران)
ديدگاههاي نظري دربارة افسردگي
بالبي مهتقد است كه نياز به تماس از بدو تولد در كودك وجود دارد و اصطلاح دلبستگي در چهارچوب نظرية وي، منعكس كنندة يك نياز اجتماعي نخستين است.
بالبي مفهوم دلبستگي را بر اساس چند خصيصة مهم توصيف كرده است:
- رفتار دلبستگي شامل هر نوع رفتاري است كه پيامد آن، حفظ يا به دست آوردن مجاورت فرد مورد توجه باشد اهميت آن دز زندگي انسان لا اقل در رفتارهاي تغذيه و جنسي است.
- رفتار دلبستگي كه در آغاز به صورت واكنشهايي به منظور حفظ مجاورت كودك و والدين است بتدريج در خلال تحول بهنجار، براي تضمين روابط عاطفي آن، در سراسر زندگي همواره حاضر فعالند، به هيچ وجه به دورة كودكي محدود نميشوند و وجود آنها در فرد بزرگسال را نميتوان يك واپس روي مرضي به مرحلة پائين تر و يا رفتاري رشد نايافته تلقي كرد. ديدگاه اخير كه تقريباً تمامينظر به پردازان روان تحليل گري از آن دفاع كرده اند، ناشي از مفهوم سازيهاي برخاسته از نظرية دهاني و ثانوي دانستني دلبستگي است. در حالي كه بالبي، رفتار مرضي را ناشي از انحراف از خط تحول مينامند انحرافي كه معمولاً در همه سنين نوعي دلبستگي اضطراب آميز را در پي دارد.
بخش عمده اي از شديدترين هيجانها در خلال سالهاي رشد نايافتگي(دوره هاي كودكي و نوجواني) مسير رفتار و الگوي دلبستگي را تعيين ميكنند و بدين ترتيب روابط عاطفي يك فرد در سراسر زندگي، به هيچگونه توحيد يافتگي رفتار و وابستگي در چهارچوب شخصيت وي وابسته است.
- بخش عمده اي از شديدترين هيجانها در خلال شكل گيري، حفظ، قطع و يا تجديد روابط دلبستگي آشكار ميشوند و از آنجا كه هيجانها به طور معمول چگونگي حالتهاي عاطفي يك فرد را منعكس ميكنند، بنابراين روانشناسي و آسيب شناسي هيجانها بيشتر به منزلة روانشناسي و آسيب شناسي حالتهاي عاطفي و به طور عمده دلبستگي در نظر گرفته ميشوند.
-بخش عمده اي از شديدترين هيجانها در خلال شكل گيري، حفظ، قطع، و يا تجديد روابط، دلبستگي آشكار ميشوند و از آنجا كه هيجانها به طور معمول چگونگي حالتهاي عاطفي يك فرد را منعكس ميكنند، بنابراين روانشناسي هيجانهاي بيشتر به منزلة روانشناسي و آسيب شناسي حالتهاي عاطفي و به طور عمده دلبستگي در نظر گرفته ميشوند.
بر اساس اين چهارچوب ميتوان رابطه مفهوم دلبستگي با فقدان و حالتهاي تنش و استيصال ناشي از آن را بخوبي درك كرد، چرا كه هدف رفتار دلبستگي، حفظ رابطه اي عاطفي است و هر موقعيتي كه بتواند چنين رابطه اي را در معرض خطر فقدان بيشتر باشد، واكنشها گسترده تر و متنوعتر خواهند بود. در چنين مواردي، قدرتمندترين رفتارهاي دلبستگي مانند در آويختن، گريه كردن، گاهي اعتراض كه شامل تنش فيزيولوژيكي گسترده و استيصال هيجاني نيز هست، بروز خواهند كرد. در صورتي كه اين اعمال به موفقيت دست يابند، رابطه از سر گرفته ميشود، رفتارهاي دلبستگي خاتمه يافته و حالت تنش و استيصال تسكين مييابد و در غير اين صورت، كوشش فرد تضعيف و بطور موقت متوقف ميشود اما امكان بروز مجدد آن همواره وجود دارد و در پاره اي از شرايط از نو فعال ميشود به عبارت ديگر، ارگانيسم در حالت تنش مزمني قرار ميگيرد، حالتي كه به صورت يك درماندگي مزمن كه ميتواند در فواصل معيني به صورت حاد متجلي شود، احساس ميگردد.
بدين ترتيب، بالبي آشكارا غمگيني را از افسردگي مزمن متمايز ميكند. غمگيني كه به منزلة نوعي واكنش بهنجار و سالم است در برابر فقدان يا انتظار فقدان (فرد محبوب، مكان مورد علاقه يا يك نقش اجتماعي) برانگيخته ميشود اما فرد غمگين ميداند كه چه كسي يا چه چيزي را از دست داده است و با تمام وجود و احتمالاً با تكيه بر كسي كه مورد اطمينان اوست كوشش ميكند تا آن را باز گرداند. بنابراين فرد غمگين اميد خود را از دست نميدهد و احساس صلاحيت و ارزش شخصي وي دست نخورده باقي ميماند.
بالبي بر اين باور است كه تا وقتي مبادله هاي فعالي بين فرد و جهان خارج در سطح فكر يا در سطح عمل باقي يمانند و اميد، ترس، خشم، ارضا، ناكاميو يا هر تركيبي از اين حالتهاي عاطفي وجود داشته باشند، حالت فاعلي فرد را نميتوان معادل افسردگي دانست. اما اگر مبادله قطع شود افسردگي بروز ميكند و تا هنگاميكه الگوهاي تمايل جديدي در ارتباط با موضوع يا هدف ديگري سازمان يابند، تداوم مييابند. كسي كه بتواند اين دوره از هم پاشيدگي ناشي از قطع مبادله را تحمل كند و پس از مدت نه چندان طولاني. به رفتارها، افكار و احساسات خود براي ايجاد تعاملهاي جديد. سازمان بخشد از نظر رواني. فردي سالم محسوب ميشود. توفيق در اين راه نيز مستلزم آن است كه احساس صلاحيت و ارزش شخصي فرد دست نخورده باقي مانده باشد.
اما در پاره اي از موارد، حالت افسردگي كه بر اساس احساس رهانندگي، ناتواني در بر انگيختن عشق، احساس طرد شدگي، نا اميدي و استيصال كم و بيش متمايز ميشوند، پا بر جا ميماند و بالبي اين افسردگي را به پاره اي از عوامل نسبت ميدهد كه ميتوانند به صورت مجزا و يا به گونه اي همزمان مداخله كنند. (به نقل از حشمتي، فاطمه، پايان نامه كارشناسي ارشد 1376)
تعريف امدادگر
حفظ سلامت و مبارزه با بيماريها زير شاخة پزشكي است اما هميشه پزشك در دسترس نيست و ايجاب ميكند كه از دانش نجات انسان در شرايط اضطراري آگاه باشند و در مواقع ويژه از آن بهره گيرند و تا قبل از رساندن بيمار به پزشك اقدامات اوليه صورت گيرد. ]تعريف ديگر امدادگر در پايين[ ] به نقل از سيد محمد جواد هاشميچاپ 1380[
خصوصيات يا ويژگيهاي امدادگر
1-داشتن اطلاعات كافي و مهارتهاي لازم جهت انجام كمكهاي اوليه
2-حفظ خونسردي در حين مواجهه با صحنه آسيب و مصدومين
3-سرعت عمل در كار، اين امر براي رسيدگي به عوامل تهديد كننده زندگي پر اهميت ميباشد.
4-داشتن ابتكار عمل و حداكثر استفاده از حداقل وسايل موجود.
5-تسلي بخشيدن به مصدومين و حمايت رواني از آنها
6-رعايت فرهنگ غالب منطقه آسيب و پايبندي به تعاليم مذهبي و ارزشها
7-شناخت محدوده فعاليت خود و عدم دخالت در امور پزشكي
8-آراسته بودن ظاهر و برخورد مناسب .(به نقل از توفيقي نمين، فرشيد 1389)
تعريف كمكهاي اوليه و امداد[First aid and relief]
به اقدامات اوليه اي گويند كه بلافاصله پس از بروز حادثه و قبل از رسيدن به مركز درماني صورت ميگيرد و سبب كاهش چشمگير مرگ و مير و تخفيف بيماري و آسيبهاي مصدوم ميشود.
هدف ما از كمكهاي اوليه
1-پيش بيمارستاني بودن اين كمكها
2-ضرورت انجام سريع آن.
3-كاهش مرگ و مير (Mortality) و پيشرفت بيماري (Morbidity) .(به نقل از توفيقي نمين. فرشيد 1381)
تعريف عمليات نجات
تعريف ديگر امدادگر: (Firdt aider)
فرد كمك كننده ضرورتاً نياز به داشتن مدرك پزشكي و پرستاري نداشته و با آموختن اصول كمكهاي اوليه ميتواند به نجات جان مصدومين بپردازد. علاوه بر آن ساير نيازهاي افراد آسيب ديده را برآورده كند.(به نقل از توفيقي نمين، فرشيد 1382)
تعريف كمكهاي اوليه
به كليه اقدامت كمكي يا درماني گويند كه به مصدوم يا فردي كه به طور ناگهاني بيمار ناتوان شده، ارائه ميشود گويند.
بقية ويژگيهاي يك امدادگر
حداكثر تلاش خود را انجام دهد:
كمكهاي اوليه نيز مانند ساير دانسته هاي بشر، خالي از اشتباه نيست. حتي با وجود اين كه حداكثر تلاش خود را كرده ايد و درمان مناسب را ارائه داده ايد ممكن است وضعيت مصدوم آنگونه كه انتظار داريد بهبود نيابد. بعضي از شرايط حتي با وجود ارائه بهترين خدمات پزشكي به طور غير قابل اجتنابي مرگبار ميباشد. شما حداكثر تلاش خود را بكنيد وجدانتان آسوده باشد.(به نقل از حضرتي وجداني 1383)
حفظ آرامش در ارائه كمكهاي اوليه
مصدوم بايد در ابتدا احساس امنيت كرده به شما اطمينان كند. با رعايت نكات زير ميتوانيد فضايي امن و مطمئن براي او فراهم آوريد.
1-عكس العملهاي خود را كنترل كنيد و سعي كنيد مشكل پيش آمده را به خوبي اداره نمائيد.
2-آرامش خود را حفظ كنيد و منطقي عمل نمائيد.
3-قاطع در عين حال ملايم رفتار كنيد.
4-با مصدوم درستانه برخورد كنيد و با او با صراحت و هدفمند صحبت كنيد.
اعتماد مصدوم را به خود جلب كنيد:
در طول مدت معاينه و مداواي مصدوم با او صحبت كنيد.
1-به مصدوم توضيح دهيد كه قصد داريد چه كاري انجام دهيد.
2-سؤالات مصدوم را صادقانه جواب دهيد تا ترس او كمتر شود چنانچه جواب سؤالي را نميدانيد به صراحت به او بگوئيد.
3-با نزديكترين خويشاوند مصدوم يا هر فرد ديگري كه لازم است از موضوع با خبر شود تماس بگيريد.
4-هرگز مصدوم بدحال و شديداً آسيب ديده و يا مصدوم در حال مرگ را تنها ترك نكنيد. به خويشاوندان مصدوم اطلاع بدهيد. (به نقل از همان منبع قبلي)
اطلاع دادن مرگ مصدوم به بستگانشان به عهده پليس يا پزشك مسئول ميباشد. با اين حال گاه شما مجبوريد كه اين كار را انجام دهيد، در اين شرايط اول از همه مطمئن شويد فردي كه با او صحبت ميكنيد، همان فرد مورد نظر مصدوم است، پس با سادگي و با صداقت كامل حادثه را توضيح دهيد و نبايد موضوع را نامفهوم و يا اغراق آميز بيان كنيم. و حتي اگر چيزي در نوع حادثه و شدت آن نداشتيد صادقانه بگوييد و اطلاعات غلط ندهيد.
وظايف امدادگر
]نقل قول از مربيان گروه آموزشي كمكهاي اوليه و فوريتهاي پزشكي زير نظر دكتر علي اكبر پور فتح الله رئيس سازمان انتقال خون كل كشور[
وظيفة امدادگر آن است كه به سرعت و با آرامش و بدون اينكه دست پاچه شود وارد عمل شود، موقعيت سانحه و وضعيت مصدوم را درك كند و تشخيص درستي از وضعيت حادثه داشته باشد و بدون معطلي روشهاي صحيح درماني را بكار بندد و بر اساس جراحت وضع مصدوم ترتيب انتقال او را به مركز درماني بدهد.
امدادگر بايستي موقعيت را درك كند و رعايت ايمني را بنمايد و در صورت لزوم از ديگران كمك بخواهد و اولويتهاي درماني را تعيين كند به همين منظور بايستي ابتدا تنفس بيمار بررسي شود و در صورت باز بودن راه تنفس مصنوعي را شروع كند. وضعيت ضربان قلب را بسنجد، سپس خونريزي را كنترل كند و در مرحله بعد كنترل سطح هوشياري بيمار است. دادن آرامش به بيمار، گرفتن شرح حال وي، بررسي آسيبهاي داخلي (سر و سينه و شكم)، زخمهاي باز و شكستگي ها، كنترل علائم حياتي بيمار و رساندن مصدوم در سريعترين زمان ممكن به پزشك و مراكز درماني از جمله وظايف امدادگر ميباشد.(به نقل از مربيان گروه آموزشي كمكهاي اوليه زير نظر دكتر پور فتح، علي اكبر 1374)
نحوة مراقبت از خود
كنترل استرس
وجود اضطراب و هيجان در زمان انجام كمكهاي اوليه و درمان مصدوم طبيعي است، استرس ميتواند آرامش جسميو رواني شما را تحت تأثير قرار دهد. بعضي از افراد نسبت به استرس حساس تر هستند، شما به عنوان يك امدادگر براي حفظ سلامت خود و ارائه مفيد خدمات بهتر است نحوة مقابله با اضطراب را بدانيد.(به نقل از جلالي و حضرتي، 1383)
واكنش به استرسها
امدادرساني همواره با استرسهاي شديدي براي امدادگران، مصدومين و اطرافيانش همراه است. ديدن صحنه هاي مرگ و جراحتهاي شديد، يكي از خشن ترين صحنههايي است كه يك امدادگر تجربه ميكند و ممكن است تأثيرات زيادي در زوان و رفتارهاي امدادگر و اطرافيانش بر جاي گذارد، لذا در كنار هر گروه امداد و نجات حضور يك روانشناس ضروري است.
واكنش هاي ديررس
مشكلات احساسي، پس از يك حادثه ميتواند حتي پس از بازگشت به زندگي روزمره نيز، شما را درگير كند، اين مشكلات بسته به تجربه شما و نوع حادثه فرق ميكند. استرس در طولاني مدت ميتواند خود را به اشكال مختلفي نشان دهد: مثل
1-لرزش دستها و دل پيچه
2-تعريق زياد
3-يادآوري مكرر حادثه
4-كابوس و خوابهاي آشفته
5-تمايل به گريستن
6-تنشهاي روحي و تحريك پذيري
7-احساس تنهايي و انزوا
اين علائم با گذشت زمان از بين ميروند، ورزش و تمرينهاي آرامش بخش مانند يوگا و مديتيشن ميتوانند به شما كمك كنند. در واقع انجام هر كاري كه از آن لذت ميبريد براي آرامش يافتن و رفع تنش راه مناسبي ميباشد.
واكنشهاي شديد
چنانچه شاهد يك خطر جدي باشيد و يا اينكه يك خطر جدي زندگي شما را تهديد كند تا مدتها پس از حادثه ممكن است از عوارض ناشي از استرس رنج ببريد. مثلاُ ممكن است:
1-حادثه را مرتب براي خود مرور كنيد.
2-از روبرو شدن با موقعيتها، افراد و مكانهايي كه به نحوي با حادثه در ارتباطند دوري كنيد.
3-بي قراري كنيد.
در اين شرايط بهتر است به پزشك يا روانشناس مراجعه كنيد.(به نقل از نشريه جمعيت هلال احمر، 1381)
مروري بر سابقه پيشينه تحقيق
در يك تحقيق ارتباط افسردگي با استرس و نحوه مقابله با آن مورد ارزيابي قرار گرفت. در اين تحقيق با استفاده از پرسشنامه افسردگي بك و شيوه هاي مقياس مقابله اي (لازاروس 1983) و ارزيابي كلي و مقياسهاي فرعي استروسورها و مقياس جامع ارزيابي استرس روي 227 نفر دانسجوي شاغل فارغ التحصيل مورد اجراء در آمد.
فرضيه عبارت بود از اينكه اشخاص با افسردگي خفيف، در مقايسه با اشخاص غير افسرده بايد بيشتر از سبك مقابله هيجان مدار حمايت شوند. افراد همچنين كمتر از افراد غير افسرده از سبك مقابله مسئله استفاده نموده اند.
افراد با افسردگي خفيف همچنين تجارب بيشتري از استرس را در مقايسه با افراد غير افسرده گزارش دادند و آنهائيكه تجربه استرس بيشتر را داشتند بيشتر از آنهائيكه سطوح كمتري از استرس را داشته افسردگي را نشان دادند.
در يك مطالعه ديگر ارتباط بين استرس تجربه شده، تكنيك هاي مقابله و نمرات پرسشنامه بك روي 84 دانشجوي فارغ التحصيل مورد بررسي قرار گرفت.
با استفاده از نمرات بك بعنوان متغير وابسته، اثرات معني دار بين استرس، 3 الي 7 سبك مقابله مورد ارزيابي قرار گرفت. نتايج تحقيق نشان داد كه تكنيك هاي مقابله تأكيد دارند روي نگرشهاي حمايت از خود (براي مثال اميدوار بودن) و به طور منفي به نمرات پرسشنامه بك مربوط بودند(روبين، پوول، تانك 1992)
در يك مطالعه ديگر، تعيين كننده هاي شخصي و زمينه اي مقابله و اضطراب و ارزيابي موقعيت ها با يك مطالعه گذشته مورد بررسي قرار گرفت.
پيش بيني كننده هاي زمينه اي و شخصي پاسخ هاي مقابله در ارزيابي موقعيت ها و متغيرهاي شخصي و زمينه اي بعنوان پيش بيني كننده و كنشهاي اضطرابي بطور روزانه و شرايط آن مورد ارزيابي قرار گرفت. در طول چهار هفته اطلاعات 198 دانشجوي در حال فارغ التحصيل در زمينه هاي سبك هاي مقابله، اضطراب موقعيت (صفت)، تمايلات افسردگي، و افت تحصيلي جمع آوري شد.
در طول مدت: آزمون، اضطراب موقعيت و پاسخ هاي مقابله موقعيتي مورد ارزيابي قرار گرفت. هماهنگ با پيش بيني ها، يك تكامل معني دار بين موقعيت و ارزيابي اجتماعي، اضطراب صفت و اضطراب حالت پيدا شدو حالت اضطراب بطور منفي روي آرامش يا حالت آرايندگي تأثير گذاشت و كمتر با رفتارهاي مقابله اي كه تهديدي براي موقعيت خود بود، بستگي داشت. (كاراندير 1995)
در يك تحقيق ديگر(الگوي) محرك هاي فشارزاي زندگي، اثرات راهبردهاي مقابله اي(تسريع يا جهش، عزت نفس، رقابت اجتماعي) روي دو گروه از بچه هاي هندي، آمريكايي كه تجربه استرس با همسالان داشتند مورد ارزيابي قرار گرفت.
نتايج نشان داد كه محرك هاي فشار زايي همسالان بطور معني داري با احساسات غمگيني (و سن فوريا) براي هر دو گروه سني ارتباط دارد، و انتخاب استراتژيهاي مقابله در تعامل است با تسريع و جهش آنهائيكه جهش يا تسريع پائين را انتخاب كرده بودند و از واپس زني بيشتر استفاده نموده بودند و آنهائيكه از تسريع يا جهش بيشتر نموده بودند. از تلافي بيشتر استفاده كردند (هانگ، كارن، ليونگ، فردريك، وانگر، نيكول)
در يك تحقيق ديگر ارتباط بين بگو مگوهاي روزانه، حمايت هاي اجتماعي. راهبردهاي مقابله اي و افسردگي در دو گروه دانشجويان سياه پوست و سفيد پوست مورد بررسي قرار گرفت(96 دانشجوي سياه پوست و 64 دانسجوي سفيد پوست)
گرچه شدت ميانگين در بين دانشجويان سياه پوست اختلاف نداشت ولي آنها فراواني بالايي از بگو مگوهاي روزانه گزارش داده اند. در مقابل دانشجويان سفيد پوست بيشتر از دو سال و خانواده حمايت اجتماعي را دريافت كرده بودند. و اين مسئله در دانسجويان سياه پوست بر عكس بود. ميانگين نمرات راهبردهاي مقابله تعامل نداشت. بجز حمايت خانوادگي ادراك شده كه مربوط به افسردگي پائين بين دانشجويان سياه پوست بود. (يونگ، جون، كاسا. هاري، 1989) در يك مطالعه ارزيابي، استرس و مقابله در مادراني كه بچه هايشان از كار افتاده بود. آندو آنهائيكه از كار افتاده نبودند. با استفاده از مدل شناختي رفتاري استرس و مقابله آزمايش روي 96 نفر انجام شد. آزمونها نشان دادكه مادراني كه بچه هايشان دچار نقص بودند (Mod) سطوح بالاي از علائم افسردگي را گزارش دادند و تفاوت در پريشاني روانشناختي و رويكرد وضعيت سلامتي معني دار بود. آزمون همچنين به بررسي سبك مقابله و وضعيت سلامتي پرداخت نتايج نشان داد كه سبك مقابله هيجان مدار همراه است. افزايش پريشاني روانشناختي در مادران Mod، و سبك مقابله مسئله مدار ارتباط پيدا كرد به كاهش پريشاني روانشناختي (ميلر، گيت، گوردون، بروبرت، دامانيل، ريچارد، ميلر، لئونارد، 1993)
گزارش شده است كه افراد سن سطوح بالاي از علائم افسردگي را دارند. دلايل اين پديده، امكان دارد. شاخص فقدان، بالا رفتن سن و فقدان حمايت اجتماعي باشد. تحقيقات اخير به وجود تفاوتهاي فردي در مقابله پي برده اند. براي مثال فيلد، بلندكارد، ايرون 1998) دريافتند كه رابطه بين اعتقادات و مركز كنترل و پاسخ هاي مقابله بطور واقعي در گروه سني نوجوانان و افراد مخالف هم هستند. نتايج احتمالاً نيازمند فهم تفاوتهاي تاريخي، تغييرات رشدي، و تفاوت هايي در زمينه هاي اجتماعي است در يك مطالعه ديگر ارتباط بين مشكلات بين فردي و سبك هاي مقابله و خط خودكشي بر روي 71 بيمار رواني(بستري در بخش روانپزشكي) مورد مطالعه قرار گرفت (دانه گني 62-18) نتايج نشان داد كه مشكلات بين فدي كه بطور منحني دار به خطر خودكشي مربوط است سبك مقابله واپي زني (تمايل به اجتناب از درمان شدن يا موقعيت ناراحت) بطور مثبت نيز به خطر خودكشي مربوط گرديد(جوزف، شارون. پلاتچيك، روبرت، 1994)
در كشورها، تحقيقاتي كه در ارتباط مستقيم با موضوع پژوهش فعلي ما باشد صورت نگرفته است، البته تحقيقات مشابه با موضوع وجود دارد. مثلاً در يك تحقيق كه به بررسي راهبردهاي مقابله در بيماران وسواس اجبار صورت گرفته نشان داده شده است كه راهبردهاي مقابله در اينگونه بيماران بيشتر از نوع هيجاني و عاطفي است(محمدخاني، پروانه در يك تحقيق ديگر، كه به هنجاريابي پرسشنامه به سبك هاي مقابله اي انجام گرفته است، نتايج نشان داد كه ميانگين نمرات گروه مردان و زنان مورد مطالعه در چهار مقياس پرسشنامه C.S.Q نشان داد كه مردان گرايش بيشتري به كاربرد مقابله عقلاني و انفصالي و گرايش كمتري به كاربرد مقابله هيجاني نسبت به زنان دارند اما اين تفاوت از نظر آماري معني دار نبود.(پاكنژاد، محسن 1373)
در بررسي و تحقيقي كه توسط دو تن از محققين به نام هاي هسو و مارشال در سال 1988 به عمل آمد، شيوع علائم افسردگي بين دانشجويان دانشكده هاي پزشكي و ساير طبقات غير دانشجويي مورد مقايسه قرار گرفت. اين مقايسه از طريق جمع آوري اطلاعات بدست آورده از 1805 دانشجوي پزشكي دانشگاه انتاريو ontario كانادا در ردههاي انترن و دستياري و تعداد مشابهي از ساير طبقات غير دانشگاهي توسط مركز مطالعات اپيدميولوژي انجام پذيرفت و شيوع بيماري افسردگي در گروهها مورد اندازهگيري قرار گرفت. با توجه به نتايج اندازه گيري ها در رابطه با بيماري افسردگي محققين به نتايح زير دست يافتند.
1-نسبت افسردگي در ميان دانشجويان تخصصي پزشكي در مقايسه با ساير گروهها بيشتر بوده است.
2-آزمايشات نشان داد درصد دانشجويان زن كه داراي علائم بيماري افسردگي بودند از دانشجويان مرد بيشتر بود.
3-نسبت افسردگي در دختران مجرد دانشجو در مقايسه با زنان متأهل دانشجو بيشتر بود.
احمدي دو نمونه از دانشجويان دانشگاه اصفهان را از لحاظ افسردگي مورد مطالعه قرار داده است در نمونة اول 108 نفر از دانشجويان شركت داشتند كه در تابستان 64 مشغول به تحصيل بوده، بيش از 30 واحد براي فراغت از تحصيل نداشتند. نمونة دوم به 200 نفر از دانشجويان در نيمسال اول سال تحصيلي 65-64 تست افسردگي بك داده شد. هر دو نمونه بصورت تصادفي انتخاب شدند. تجزيه و تحليل هاي آماري نتايج حاصله از نمونة اول نشان ميدهد كه ميانگين افسردگي در پسران دانشجو بصورت چشمگيري بالا تر از دختران است.
آزمونهاي آماري نشان دهندة معني دار بودن اين تفاوت است. فراواني نشان ميدهد كه 6/18 درصد افسردگي در سطح خفيف، 1/16 درصد در سطح متوسط 5/8 درصد در سطح لديه ئ 7/1 درصد در سطح خيلي شديد داشته اند. با اينكه ميانگين پسران و دختران دانشجو، يكديگر متفاوت بود. ولي اين تفاوت از لحاظ آماري معني دار نيست.
بر اساس پژوهشي كه عالميپور در مورد افسردگي دانشجويان انجام داده به اين نتيجه رسيده است كه افسردگي در ميان دانشجويان شهرستاني بيشتر از دانشجويان مقيم تهران است. علت افسردگي بيشتر دانشجويان شهرستاني در اين تحقيق عامل اجتماعي از قبيل دوري از خانواده، اقامت در خوابگاه و نبودن تكيه گاه عاطفي براي دانشجويان شهرستاني عنوان شده است.(عاليپور 1371)
فلاحي (1372) در پژوهشي كه بر روي 330 دانشجوي خوابگاهي سه دانشگاه، علوم پزشكي ايران، تهران، شهيد بهشتي انجام داده ميزان افسردگي آنها را مشخص ساخته است. نتايج اين پژوهش نشان دهندة رابطه معني داري بين افسردگي و اقامت در خوابگاه ميباشد. همچنين نتايج اين تحقيقي حاكي از بيشتر بودن افسردگي در جنس مؤنث نسبت به جنس مذكر ميباشد.
احمدي ميزان افسردگي 651 نفر از دانشجويان و دستياران دانشكدة پزشكي و دانشجويان دانشكدة فيزيوتراپي دانشگاه علوم پزشكي شيراز با استفاده از آزمون افسردگي بك مورد مطالعه قرار دارد . نتايج محاسبات آماري نشان داد كه 67/46 درصد از دانشجويان پزشكي ، 55/17 درصد از دانشجويان دانشكدة فيزيوتراپي دچار افسردگي در حد خفيف تا نسبتاً شديد هستند .
(ملكي و ديگران 1372) ميزان و شدت شيوع افسردگي و اضطراب در ميان دانشجويان رشته هاي مختلف دانشگاه علوم پزشكي همدان را مورد بررسي قرار دادند. نتايج تحقيق آنها نشان ميدهد كه 1/27% از دانشجويان در آزمون افسردگي بك نمرهاي معادل يا بالاتر از 18 داشته اند . در اين تحقيق رابطة برخي متغيرها مثل ، وضعيت خانوادگي ، مالي و اجتماعي ، شغلي ، چگونگي گذراندن اوقات فراغت ، رشته و سال تحصيلي ، سوابق ابتلاء به بيماري جسماني و رواني ، افسردگي و اضطراب دانشجويان مورد مطالعه قرار گرفته است .
نتايج تحقيقاتي كه در اين فصل مورد بررسي قرار گرفت ، نشان ميدهد كه عوامل اجتماعي و محيطي در بروز افسردگي نقش عمده اي بر عهده دارند . فشارهاي اجتماعي ، فشارهاي محيطي در ابعاد مختلف ، وقوع رويدادهاي ناخوشايند در زندگي ، عدم تأمين اجتماعي و نظاير آن موجبات افسردگي را فراهم ميآورند . به همين سبب نميتوان افسردگي را تنها بعنوان يك پديدة رواني مورد مطالعه قرار داد .
بيشتر تحقيقاتي كه ذكر گرديد از چارچوب تئوريي ارائه شده حمايت ميكند . وقتي در كنش متقابل فرد با محيط بنا به عللي فرد نميتواند خود را با محيط سازگار نمايد . و يا تحمل فشارهاي محيط از تحمل وي خارج است و يا نميتواند انتظارات محيط را برآورده نمايد ، ميل به افسردگي در وي زياد خواهد بود .
در مطالعه اي كه توسط Zung در كره در سال 1996 انجام گرفته ، نشان دهندة ميزاني از افسردگي در بين 953 تن از دانشجويان خارجي فيليپيني ، تايواني و امريكايي دانشكده ميباشد . به نقل از مجله روانشناسي باليني در سال 1999 در دو گروه از دانشجويان برزيلي كالج در حد وسيعي مورد مطالعه قرار گرفت (تعداد 845 زن و 235 مرد) مقياس اندازه گيري BDI (تست افسردگي بك) بر طبق مشخصات جامعه سنجي و بيان معاني آن از اندازه هاي آيتمهاي انفرادي آن براي مجموع افراد مورد آزمايش با توجه به جنسيت آنها مورد مقايسه قرار گرفتند . نمره هاي تست BDI براي زنان درصد بالاتري را نشان ميداد .
در مجلة بهداشت كالج آمريكا 1996 ، از نتايج ارزيابي افسردگي و اهميت آكادميك آن در بين دانشجويان دانشگاه با استفاده از مقياس هاي استاندارد گزارش شده 63 دانشجو پرسشنامة افسردگي بك را كامل كردند و در مورد نحوة سازگاري اجتماعي و شخصي آنان گزارشاتي جمع آوري گشتند و مورد بررسي قرار گرفتند . در اين تحقيق مشاهده شد كه مشكلات تحصيلي ، كاهش فعاليتهاي تحقيقي و مشكلات بين فردي در 92% از دانشجويان وجود دارد . در تماس سطوح افسردگي ، اختلالات عاطفي ، بيكفايتي، اضطراب و تشويق و بي علاقگي به محل تحصيل بيشتر شايع بوده است . بحث در مورد عوامل مؤثر در افسردگي دانشجويان و استفادة مدام از درمانهاي پزشكي و غيرپزشكي در جلوگيري از پيشرفت مرضي آن از ضروريات پرداختن به اين قبيل تحقيقات ميباشد .
منابع و مآخذ
1- اكبري، بهمن (1375)، بررسي رابطة بين افسردگي و شيوه هاي مقابله با فشار رواني. پايان نامه كارشناسي ارشد، چاپ نشده.
2- اتكينسون، ريتا؛ اتكينسون، ريچارد؛ هيگارد، ارنست (1380) زمينة روانشناسي. ترجمة براهني، محمد تقي و ديگران. تهران، رشد، چاپ نهم.
3- احسان بخش، سيده زهرا (1378) بررسي شيوع افسردگي بين دانشجويان دختر بومي و غيربومي دانشگاه آزاد اسلامي واحد شرق و گيلان. لاهيجان، پايان نامه كارشناسي ارشد، چاپ نشده.
4- اخوت، ولي الله؛ جليلي، احمد (1362) افسردگي. رز، چاپ اول.
5- برنز، ديويد (1379) شناخت درماني، روان شناسي افسردگي. ترجمة قراچهداغي، مهدي. دايره، چاپ يازدهم.
6- توفيقي نمين، فرشيد (1380) كمك هاي اوليه و امداد. قم، فاضل، چاپ اول.
7- خياباني، ناصر (1380) مهارتهاي بهتر زيستن (مهارتهاي يادگيري، تمركز، اعتماد به نفس، مقابله با اضطراب و افسردگي و . . .) تهران، اسپند هنر.
8- دوپاولو، جي ريموند؛ اسل ابلاو، كيت (1373) درمان افسردگي. ترجمة قراچهداغي، مهدي، تهران، البرز، چاپ دوم.
9- دلاور،علي(1379) احتمالات و آماركاربرديدر روانشناسيو علومتربيتي، تهران، رشد.
10- دلاور، علي (1381) روش تحقيق در روانشناسي و علوم تربيتي. تهران، موسسه نشر ويرايش.
11- روزنهان، ديويد ال؛ اي، مارتين؛ سليمن، پي لو (1379) روانشناسي نابهنجاري آسيبشناسي رواني. ترجمة سيدمحمدي، يحيي، تهران، ساوالان، ج2.
12- سالمانز، ساندرا (1382) 1- افسردگي - مسائل متفرقه. 2- افسردگي به زبان ساده. ترجمة خلخالي زاويه، ميرمجيد. تهران، جوانه رشد.
13- سالمانز، ساندرا (1382) پرسش هايي كه داريم و پاسخهايي كه بدان نيازمنديم. ترجمة خلخالي زاويه، ميرمجيد. تهران، جوانه رشد، چاپ اول.
14- شارف، ريچارد اس (1381) نظريه هاي روان درماني و مشاوره. ترجمة فيروزبخت، مهرداد. تهران، خدمات فرهنگي رسا.
15- شاملو، سعيد (1382) آسيب شناسي رواني. تهران، رشد، چاپ هفتم.
16- شاملو، سعيد (1381) بهداشت رواني. تهران، رشد.
17- كلينكه، كريس ال (1380) مهارتهاي زندگي (تكنيك هاي مقابله با اضطراب، افسردگي، تنهايي و . . .) ترجمة خراني، شهرام محمد. تهران، اسپند هنر.
18- مارتين، شيفر (1996) فشار رواني. ترجمة بلورچي، پروين. پاژنگ، چاپ دوم.
19- مارشان ريو، جان (1380) انگيزش و هيجان. ترجمة سيدمحمدي، يحيي، تهران، ويرايش.
20- ميرزا علمداري (1381) رابطه شيوه هاي كنار آمدن با استرس و تيپهاي شخصيت A و B در معلمين زن استان مازندران. پايان نامه كارشناسي ارشد M.Sch گرايش شخصيت، چاپ نشده.
21- ميشل، مينا (1374) استرس، علل، علائم، نشانهها، راه حل ها. جهاد. چاپ اول.
22- هاشمي، سيد محمد جواد (1380) كمك هاي اوليه. تهران، دانش پرور، چاپ اول.