دانلود پروپوزال روانشناسی مقایسه سبکهای دلبستگی و عزت نفس (docx) 25 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 25 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
فرم پيشنهاد تحقيق
پاياننامهی دوره کارشناسی ارشد
عنوان: مقایسه سبکهای دلبستگی و عزت نفس در زنان
دانشجو:
شماره دانشجویی:نام دانشجو:نام خانوادگی دانشجو:جنسیت:زن مردگروه عمده تحصیلی:پزشکی علوم انسانی علوم پایه فنی و مهندسی کشاورزی و دامپروری هنررشته تحصیلی:روانشناسیزمان ورود به مقطع جاری: نیمسال اول نیسمال دوم سال تحصیلی 9- 139زمان اخذ واحد پایان نامه:نیمسال اول نیسمال دوم سال تحصیلی 9- 139شماره تماس مستقیم:مشخصات استاد راهنما:مشخصات استاد مشاور(انتخاب استاد مشاور در شرایط خاص با تأیید شورای پژوهشی) :نام:نام:نام خانوادگی:نام خانوادگی:شماره شناسنامه:شماره شناسنامه:سال صدور:سال صدور:استان محل تولد:استان محل تولد:شهرستان محل تولد:شهرستان محل تولد:کد ملی:کد ملی:مرتبه علمی:مرتبه علمی:
مقدمه:
خانواده به عنوان كوچكترين واحد اجتماعي، اساس تشكيل جامعه و حفظ عواطف انساني است و يكي از عوامل مؤثر در رفتار فرد، به حساب ميآيد.خانواده نظم و ترتيب دهنده اعمال فرد از لحاظ كلي و محيط طبيعي، كانون محبت و پشتيبان هميشگي در جنبههاي مختلف حيات فردي است. به همين علّت نقش آن در زندگی فرد روز به روز افزايش مييابد.وقتی الگوهای خانواده برای رسیدن به هدفها سودمند باشد، خانواده از نظر کارکردی، کارآمد خواهد بود اما وقتی این الگوها سودمند نباشد و تعامل، همراه با استرس و رفتارهای بیمارگونه صورت گیرد، خانواده چهرهای ناکارآمد مییابد (بهبودی، هاشميان، شريفي و نوابي، 1388).
سنگ بنای خانواده ازدواج است. ازدواج، نیازمند همکاری، همدلی، وحدت، علاقه، مهربانی، بردباری و مسوولیت پذیری است.زندگی مشترک با این باور که تنها مرگ میتواند ما را از یکدیگر جدا کند شروع میشود و زوجین هم، حداقل در آغاز زندگی مشترک خود نسبت به آن اعتقاد کامل دارند. اما واقعیت چیز دیگری است، زندگی مشترک تحت تاثیر عوامل متعددی قرار میگیرد که پاره ای از آنها ممکن است زوجین را به طرف اختلاف و درگیری، جدایی روانی و حتی طلاق سوق دهد. تحقیقات مختلف نشان داده است که یکی از مهمترین عوامل مشکل ساز، اختلال در ارتباط یا به عبارتی اختلال در فرآیند تفهیم و تفاهم است (فرهنگی، 1379).
طلاق به معنای پایان زندگی مشترک بین زوجین و جدایی فیزیکی آنان پس از جدایی روحی و عاطفی قلمداد میشود. در این مورد زوجین بنا بر مقتضیات روحی، اجتماعی و اقتصادی به انتخاب سبک جدیدی از زندگی میپردازند که ممکن است با روش گذشته زندگی آنان تفاوت ماهیتی داشته باشد. به طور کلی جدایی و طلاق با ناخرسندی همراه است و شرایط روحی و عاطفی زن و مرد و نگرشهای اجتماعی به آنان را تحت الشعاع قرار میدهد، بروز مشکلاتی همچون اضطراب، افسردگی، تنشهای روحی، بیماریهای جسمی، انزوا، ترسهای مرضی و غیره از جمله ابعاد روانی طلاق میباشد (جنویو، 1992).
نقش خانواده در شکلگیری یا تداوم ویژگیهای شخصیتی بسیار شناخته شده است و حجم عظیمی از یافتههای پژوهشی نیز از این موضوع حمایت میکنند (رایان، ريچارد، ردینگ و آیلین، 2004). طلاق نيز از جمله آسیبهايي است كه بر کارکرد خانواده تاثیر داشته و متقابلا از کارکرد خانواده تاثیر میپذیرند و به لحاظ ايجاد مشكلات اجتماعي فراوان و انگ اجتماعي،از بعد سلامت رواني و اجتماعي وضعيت افراد را متاثر كرده و منجر به بروز مشكلات عديده در فعاليتهاي مفيد و علايق افراد ميگردد (آرندا و آیرین، 2004).
یکی از عوامل مهم که در سالهای اخیر به آن توجه شده است و بر روی رضایت زناشویی تاثیر دارد؛ سبک دلبستگی است یعنی تجارب اولیه فرد با والدین و یا نوع رابطه عاطفی فرد با والدین خود در دوران کودکی. برخی از مطالعات تلاش کرده اند به این سوال پاسخ دهند که چگونه تجارب اولیه فرد در دوران کودکی میتواند وی را در بزرگسالی تحت تاثیر قرار دهد (سیمپسون و رولز، 1998).
سبک دلبستگی از جمله ویژگیهايي است كه بر کارکرد خانواده تاثیر داشته و متقابلا از کارکرد خانواده تاثیر میپذیرد.دلبستگی پیوند عاطفی عمیقی است که با افراد خاص در زندگی خود برقرار میکنیم، به طوری که وقتی با آن ها تعامل میکنیم، احساس نشاط کرده و هنگام استرس از این که در کنار آن ها هستیم، احساس آرامش میکنیم (برک، 2010). به عبارت دیگر، دلبستگی یک رابطه نزدیک عاطفی است که در آن رابطه، مشخص احساس امنیت میکند (بالبی، 1980). کودکان از نیمه دوم اولین سال زندگی، به افراد آشنایی که نیازهای آنان را برآورده میکنند، دلبسته میشوند. فروید اولین کسی بود که بیان داشت، پیوند عاطفی کودک با مادر پایه واساس تمامی روابط بعدی اوست. اما نظریه روان کاوی، تغذیه را شرط اولیه پیوند عاطفی نوزاد با مادر میداند (برک، 2010).
امروزه، نظريه ي دلبستگي در افراد بزرگسال، مركز توجه روابط هيجاني عمده بوده و ميتواند چارچوبي سودمند را در راستاي مفهوم سازي و شيوه هاي درماني در ارتباط با بزرگسالان مشكل دار ارايه دهد و نظريهي دلبستگي بزرگسالان به عنوان يكي از مراكز توجه مشاوران در زمينه هاي مشاوره با افرادي است كه روابط بين فردي معيوبي را تجربه مي كنند (اردمن و کافری، 2003). اثرات دلبستگي، نه تنها بر روي روابط بين فردي بلكه در زمينهي آسيب شناسي رواني افراد بزرگسال حايز توجه است. رخدادهايي كه در ارتباط با دلبستگي كودك بود، به گونه اي غيرمستقيم ميتواند جنبه هايي از احساس و افكار فرد بزرگسال را نيز شامل شود. سبك هاي دلبستگي بر روي تفكر، احساس و خاطرات افراد بزرگسال اثر گذاشته و به عنوان يكي از عواملي شناخته ميشود كه در تشخيص آسيب شناسي رواني، چشم اندازهاي نويني را منعكس ساخته اند (کاسیدی و شاور، 1999).
راجرز (1369) عزت نفس را عبارت از ارزیابی مداوم شخص نسبت به ارزشمندی خویش میداند و در صورتی که افراد خود را موجوداتی ارزشمند بدانند، زودتر خود را محقق خواهند ساخت، کوپر اسمیت (1967) معتقد است که عزت نفس قابل تعریف و اثبات شدنی است و میتوان آن را به صورت بازخوردهای ارزشیابی کننده فرد نسبت به خود محسوب کرد. این باز خوردها در ارتباط با توانمندی ها، ارزشها، تایید یا عدم تائیدها و موثر بودن میباشند.
طلاق بهعنوان پدیدهای که به گسست خانواده میانجامد، بر جنبههای مختلف زندگی هر دو زوج تاثیر میگذارد. از آنجایی که طلاق در نگرش اجتماعی به عنوان یک نقطه ضعف و منفی در زندگی اجتماعی افراد به ویژه زنان که نسبت به مردان آسیب پذیرتر هستند قلمداد میشود، جدایی به عنوان تنها شدن و بدون پشتوانه شدن، سطح اعتماد به نفس و عزت نفس افراد را تحت الشعاع قرار میدهد، به ویژه در این چرخه زنان معمولا خود را با سایر افراد جامعه مورد مقایسه قرار میدهند.
بسیاری از زنان متقاضی طلاق با توجه به داغهای ننگی که اجتماع بر آنان میگذارد عمدتاً مجبور به سرخ نگاه داشتن صورت خود با سیلی هستند آنان که بین خود آرمانی و خود واقعی خود با شکافی عظیم روبرو میشوند نسبت به سایر اعضای جامعه خود را در سطح پایین تری یافته از این رو احساس عزت نفس آنان نیز پایین میآید که این خود ممکن است آغاز گر مشکلات روحی و عاطفی بالاتری باشد.
بیان مسئله:
نهاد خانواده در فرهنگ ایرانی حائز اهمیت است و در مقایسه با سایر نهادهای جامعه از نظر اندازه کوچکترین، ولی از نظر اعتبار و اثر بخشی عظیم ترین و پایدارترین نهاد اجتماعی است، زیرا لازمه بقای جامعه،ثباتخانواده است، و مختصات جامعه از طریق روشن ساختن روابط خانوادگی موجود در آن قابل توصیف میباشد. پایههای اساسی خانواده را پیوند مقدس و سنت دیرینه ای تشکیل میدهد که درآن زن و مرد بر اساس یک تعهد قانونی، شرعی، اجتماعی و عاطفی پیمان میبندند. این رابطه فقط به منظور ارضای تمایلات آنی نیست بلکه زندگی آینده و خوشبختی زن و مرد و کودکان آنها بر اساس این پیوند قرار میگیرد. در تأیید این مسأله مطالعات نشان دادهاند که عملكرد خانواده با ویژگیهای شخصیتی اعضاء ارتباط دارد (جانانی، 1380 به نقل از زرگر، عاشوري، اصغري پور و عاقبتي، 1386).
كنكاش بر روي ماهیت سیستم خانواده موجب ميشود تغييراتي كه در این سیستم بروز کرده و موجب آسیبهایی به آن میشودبراي ما قابل فهمتر شود. با وجود این که تشکیل خانواده، از سالمترین و ارضا کنندهترین رابطهها است، اما آسیبهای متعددی نیز وجود دارد که به این رابطه امن صدمه میزند. از جمله این صدمات طلاق است. این نوع صدمات، منجر به تعارضات عمیق و آسیبهای روانی و اجتماعی دیگر میشود (سهرابی و رسولی، 1387).
طلاق به عنوان یک مسئله اجتماعی که در برگیرنده انحلال قانونی ازدواج و جدایی زن و شوهر میباشد، به لحاظ تأثیرات گسترده در روند رشد جمعیت و همچنین دگرگونی ساختار خانواده حائز اهمیت به سزایی میباشد.به واسطه همین امر، سازمان ثبت احوال در کنار درج دو واقعه مرگ و میر و ولادت به ثبت آمار ازدواج و طلاقهای جاری سالانه میپردازد و این آمارها به عنوان منبع بررسیهای کارشناسی توسط صاحب نظران و محققان مورد بهره برداری واقع میشوند. بر اساس آمار اعلام شده توسط پورتال مرکزی سازمان ثبت احوال کشوراز سال 1383 تا 1391 میزان طلاق ثبت شده، از 5/5 درصد به 8/9 درصد رسیده و این آمار در استان فارس نیز 6/6 به 7/9 رسیده که نشان دهنده کاهش شدید ازدواج و تشکیل خانواده و افزایش آمار طلاق میباشد (پورتال مرکزی سازمان ثبت احوال کشور).
آثار طلاق سهمگین تر از آن است که از ابتدا بتوان به عمق زیانهای روانی – عاطفی آن پی برد. طلاق، عشق را به نفرت، یگانگی را به بیگانگی، اعتماد را به بی اعتمادی و محبت و حمایت را به خشم و انتقام تبدیل میکند. ترافورد در پژوهش خود که با صدها مرد و زن مطلقه انجام داده ویژگیهای روانی – عاطفی آن ها را چنین گزارش کرده است : اضطراب، تشنج، تنهائی، احساس عدم کفایت و بی لیاقتی، احساس شکست، عزت نفس پایین، عدم تعلق و وابستگی، از هم پاشیدگی، عدم کنترل، قربانی بودن، بیچارگی، خشم، عصبانیت، در پی انتقام، احساس گناه، ترس و وحشت و امثال آن (بنی جمالی و همکاران،1383).
عوامل گوناگونی در بروز طلاق موثر است که از جمله میتوان به عوامل اقتصادی، اجتماعی، روانی و عوامل تنش زای درونی و بیرونی اشاره نمود. علل موثر بر طلاق را میتوان ناسازگاری رفتاری و اخلاقی، دخالت بی جای خویشاوندان، گرفتن یا داشتن زن دیگر، فساد اخلاقی، اعتیاد، عدم احساس مسئولیت مرد نسبت به خانواده، آزار واذیت توسط مرد، تنفر از همسر، بیماری روانی، مشکل امرار معاش، ازدواج در سنین پایین و اختلاف سنی و فرهنگی زیاد بر شمرده است.
تحقیقات نشان میدهد کیفیت روابط مادر – کودک در دوران کودکی در تحول الگوهای عملی از اهمیت ویژه ای برخوردار است و روابط نزدیک و صمیمانه در بزرگسالی نیز تحت تاثیر همین الگوهای عملی قرار میگیرد (فنی و نولر، 1996، هازن و شیور، 1987). دلبستگیهای دوران شیرخوارگی نقش مهمی در توانائی شخص برای برقراری روابط در بزرگسالی دارند(کاپلان و سادوک، 1375). به عبارتی سبک دلبستگی فرد، شامل سبکهای ایمن، اجتنابی و دو سوگرا، تاثیر فراگیری میتواند روی روابط او با افراد دیگر داشته باشد( فنی، 1996). مظاهری (1379) نیز در پژوهشی نشان داد که رابطه قوی و مهمی بین سبک دلبستگی، ساختار خانواده و همسازی زناشویی وجود دارد به نحوی که نشان دهنده اهمیت دلبستگی زوجین به عنوان مولفه ای مهم در شکل گیری روابط خانوادگی است.
تحقیقات طولی تاثیرات طولانی مدت شیوه تربیتی والدین در دوران نوپایی و کودکی را در دلبستگی بزرگسالان تایید کردند. ثبات، تداوم و پیوستگی دلبستگی دوران کودکی تا بزرگسالی 64-61 درصد گزارش شده است (میکولینسر و شاور، 2007).
در خصوص ارتباط بین سبک دلبستگی ایمن و رضایت زناشویی در مطالعهی اندروز و همکاران (1989) نشان دادند که سبک دلبستگی ایمن با سطوح بالاتر رضایت زناشویی همبسته میباشد. در عوض زوجهای ناایمن سطوح پایینتر رضایت زناشویی را گزارش دادند (به نقل از شریفی، 1379). فینی و نولر(1996) در پژوهشی به بررسی رابطه بین دلبستگی و روشهای حل تعارض و رضایت زناشویی پرداختند. نتیجه این تحقیق نشان داد که دلبستگی ایمن با رضایت زناشویی زوجین همبستگی مثبت دارد. همچنین مذاکره دو جانبه درباره حل تعارضها، مهمترین عامل واحدی بود که رضایت از ازدواج را برای زنان و مردان پیش بینی میکرد. بشارت (1385) در مطالعه ای نشان داد که زوجهایی که دلبستگی ایمن داشتند، وابستگی، اعتماد، تعهد و رضایت زناشویی بیشتری داشتند و زوجهایی که دارای سبکهای دلبستگی اجتنابی و دو سوگرا بودند مشکلات بیشتری در رابطه زناشویی خود داشتند.
همانطور که پیشتر گفته شد؛ عزت نفس نیز از جمله ویژگیهایی است که از یک طرف متاثر از خانواده است و از طرف دیگر بر خانواده تأثیر میگذارد. به باور راجرز تمامی انسانها به حرمت نفس و عزت نفس نیازمند میباشند. در درجه نخست، عزت نفس نشان دهندهی احترامی میباشد که دیگران برای ما قائل هستند. هنگاهی که پدر و مادر به فرزندان خود،توجه مثبت غیر مشروط نشان میدهند و آن هارا جدا از رفتارهایی که دارند به عنوان انسانها یی که از شایستگیهای درونی برخوردارند میپذیرند، در اصل به رشد عزت نفس آنها کمک میکنند.اما هنگامی که والدین به کودکان توجه مثبت مشروط نشان میدهند، و در واقع هنگامی آنهارا میپذیرند که به شیوهی مورد نظر و مطلوب رفتار میکنند، کودکان درشرایط ارزشی قرار میگیرند و گمان میکنند که فقط هنگامی شایستگی دارند که مطابق با خواست والدین رفتار کنند. برای آنکه هر شخص توان بالقوه ی منحصر به فردی دارد، کودکانی که به شرایط ارزشی دچار میگردند، تا اندازهای در درون خویش احساس ناامیدی میکنند. آنها نمیتوانند کاملا مطابق با خواست دیگران عمل کنند. و با خود نیز روراست باشند. اما، این مساله به این معنا نیست که ابراز خود، ناگزیر، به تعارض منجر میگردد. به باور کارل راجرز هنگامی که در تلاش برای رسیدن به توان بالقوهی خویش، دچار ناکامی میگردیم، به دیگران آسیب میزنیم یا به شیوههای ضد اجتماعی رفتار مینماییم. بنابر گفته راجرز آگاهی از وجود احساسها و تمایلات ناسازگار با خود پندارهی تحریف شده موجب اضطراب میگردد و چون اضطراب ناخوشایند میباشد شخص تلاش میکند تا وجود احساسها و تمایلات واقعی و اصیل خویش را انکار کند. به باور راجرز مسیر خود شکوفایی به روراست بودن با احساسهای واقعی، پذیرفتن و عمل نمودن به آنها نیاز دارد و این هدف اصلی روش روان درمانی راجرز یعنی درمان مراجع محوراست. او معتقد بود که ما درباره ی اینکه چه کسی میتوانیم باشیم، تصورات ذهنی داریم. این تصورات که خود آرمانی نام دارد مارا بر میانگیزد تا تفاوت بین خودپنداره و خود آرمانی را کاهش دهیم(گنجی،1385).
تاثیر متقابل عزت نفس و تجربههای موفقیت و شکست در زمینههای مختلف شخصی و بین شخصی به ویژه در داخل خانوادهها در پژوهشهای مختلف تایید شده است. کوپر اسمیت(1967) با مطالعات وسیع خود در مورد عزت نفس به این نتیجه رسید که افراد دارای عزت نفس بالا در مقایسه با افراد دارای عزت نفس پایین، استرس، اضطراب، درماندگی و نشانههای روان تنی کمتری دارند و حساسیت کمتری نسبت به شکست و انتقادات نشان میدهند. عزت نفس همچنین با کنجکاوی در مورد خود و محیط، احساس کفایت و شایستگی و نگرش مثبت به خود همبستگی دارد.
از لحاظ نظری طلاق معمولاًبه دوره ای بحرانی در زندگی فرد تبدیل میشود که در آن،ویژگیهای روانی وی را تحت تاثیر قرار میدهد.در این بین عزت نفس افراد درگیر در طلاق به شدت کاهش مییابد، در این بین زن مطلقه با تنشهای فردی و اجتماعی بالاتری رو به رو میشود او خود را سرزنش کرده و نسبت به زنان عادی احساس عدم شایستگی مینماید خودپذیری و دیگر پذیری او به شدت نزول یافته و احساس امنیت خاطر نمیکند، به دلیل شکسته شدن پیوند عاطفی در زندگی زناشویی، نسبت به سایر افراد جامعه نیز خود را متعهد نمیداند. این نوع سرخوردگی او را با استرس و اضطراب بالایی رو به رو میکند (لطافت، 1390).
ضرورت انجام تحقیق:
خانواده به معنای واقعی پناهگاه اعضایش است و با توجه به سلسله مراتب درون خود به اعضایش احساس امنیت میبخشد. خانواده همواره پایدارترین و مؤثرترین وسیله حفظ ارزشها و نگرشها و وسیلهی انتقال این ویژگیها به نسلهای بعد بوده است. امروزه روند شتابان تحولات اجتماعی ارتباطات فوق را سست میکند و این رکن بنیادی و مقاوم حیات اجتماعی را در جریان تحول قرار میدهد. اهمیت این تحولات دگرگونساز و پیامدهای آن در روابط میان زن و مرد، پدر و مادر و فرزندان، نقش شبکهی خویشاوندی و غیره سبب شده که موضوع خانواده به یکی از مسایل مهم مطالعه و پژوهش در سالهای اخیر تبدیل شود (آزاددار مکی، زند و خزایی، 1379).
در زندگی اکثر کودکان و نوجوانان، خانواده همواره یک تکیهگاه محسوب میشود و نخستین مدرسه سلامت روان است از این رو شناخت به موقع و آگاهی از مشکلات عاطفی و روانی خانواده میتواند به کاهش آسیبهای اجتماعی از جمله طلاق، خودکشی و سوء مصرف مواد کمک کند. اهمیت خانواده در این است که وظیفه جامعهپذیری و تربیت نسلهای آتی را نیز بر عهده دارد. در حال حاضر خانوادهها دچار انواع آسیبپذیری و بحران هستند که برخی از آنها عبارت است از طلاق، اختلاف و تضادهای زناشویی، خودکشی، کودک آزاری، فرار دختران و اعتیاد. این بحرآنها موجب میشود که خانواده نتواند به عملکرد اساسی خویش یعنی رشد عاطفه و وجدان اخلاقی عمل کند و هرگاه بنیان عاطفی و اخلاقی خانواده که از همبستگی اعضایش نشأت میگیرد، متزلزل شود تصور سایر انحرافهای اجتماعی نیز دور از ذهن نخواهد بود (موسوي و سجادي، 1382، به نقل از لطافت، 1390).
به همان اندازه که خانواده محل امنی برای اعضای خود محسوب میشود؛ طلاق یک معضل اجتماعی است که زندگی افراد درگیر را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد. طلاق نه تنها سبب گسیختن پیوندهای زناشویی میشود، بلکه اغلب سبب از هم پاشیدن و آسیب دیدگی روابط بین والدین و کودک نیز میشود. طلاق علل متفاوت روانی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نیز دارد و بالاتر از همه یک پدیده روانشناختی است که در شرایط یکسان اجتماعی همه افراد به طلاق روی نمیآورند و لذا باید روحیه طلاق گرفتن در افراد وجود داشته باشد (ساروخانی، 1377).
طبق تعریف بالبی (1969) دلبستگی پیوند عاطفی کودک در حال رشد و مادر، که مسئولیت اصلی در مراقبت از وی را بر عهده دارد میباشد. دلبستگی به طور کلی به پیوند عاطفی میان افراد اطلاق میشود و در واقع افراد برای ارضاء نیازهای عاطفی خود به یکدیگر تکیه دارند. تصور محققان این است که دلبستگی ایجاد شده در دوران کودکی همچنان به مراحل بعدی زندگی تداوم مییابد و زندگی فرد را تحت تاثیر قرار میدهد. منتهی در بزرگسالان منبع دلبستگی ممکن است تغییر یابد و دلبستگی به همسر و افراد دیگر جایگزین دلبستگی به مادر گردد. همچنین دلبستگی ماهیت متقابل دارد و در هر دو شریک دلبستگی به عنوان منبع دلبستگی به یکدیگر عمل میکنند (به نقل از شریفی، 1379).
ازدواج، بستر تجربی تشکیل و تجربه پیوندهای عاطفی و پیوستنها و گسستنهای، مستمری است که در چارچوب نظریه دلبستگی تبیین میشوند. ارزش تکاملی انسجام دلبستگی، از یک سو و پیوستگی ازدواج و رضایت زناشویی از سوی دیگر، به صورتی بنیادین پیوند عاطفی (دلبستگی) و رضایت زناشویی را به هم مرتبط میسازد ( بالبی، 1969).
در یک نگاه کلی زندگی انسان را میتوان به زنجیری تشبیه نمود که حلقههای آن با یکدیگر در ارتباط بوده و یکی بر دیگری تاثیر گذار است، در این میان تجربیات عاطفی افراد نیز از این قاعده مستثنا نیستند. مسئله ازدواج به عنوان یک پیوند عاطفی و احساسی بین زوجین نیز در چارچوب این بحث قابل تصور میباشد، پیوندهای عاطفی عمیق زن که به لحاظ عرفی و اجتماعی از مرد عاطفی تر شناخته میشود در این مورد بیشتر به چشم میآید. از این رو طلاق به عنوان یک بحران و نقطه منفی در زندگی مرد و به ویژه زن نیز تابع دلبستگی طرفین بوده و ممکن است در این راه و به وسیله مقایسه نمودن زن در حال طلاق با سایر افراد جامعه به ویژه زنان عادی نیز آثار زیانباری بر روحیه وی داشته باشد که این خود تحت تاثیر دلبستگی و پیوستگی موثر بر رضایت زناشویی میباشد.
عزت نفس، یکی از تعیین کنندههای اصلی افکار، عواطف، بازخوردها و رفتارهای شخص محسوب میشود. همچنین پژوهشها نشان میدهد که عزت نفس دارای ابعاد مختلف شامل عزت نفس جسمانی، عزت نفس خانوادگی، عزت نفس اجتماعی و تحصیلی است (پوپ، 1989). ریزونر (1982) پنج مولفه امنیت، خودپذیری، پیوند جویی، تعهد و شایستگی را برای عزت نفس تشخیص داد(به نقل از لطافت، 1390).
تحقیقات پیشین
ماجرس، (2011) بیان ميدارد كه سبكهاي دلبستگي ميتوانند بر تعهد افراد نسبت به رابطه عاطفيشان اثرگذار باشد.
هاليست و ميلر،(2005) در مطالعه خود با عنوان بررسي رابطه بين سبك دلبستگي و كيفيت رابطه زناشويي در زوج هاي ميانسال، دريافتند كه سبكهاي دلبستگي بر كيفيت رابطه زناشويي تاثير ميگذارد.نتايج اين مطالعه نشان داد كه سبكهاي دلبستگي نا ايمن با كيفيت رابطه زناشويي مرتبط است و ميتوان با استفاده از درمان هيجان مدار، سبك دلبستگي زوجهايي كه روابطشان مختل شده است را از نوع دلبستگي ناايمن به سبك دلبستگي ايمن سوق داد. اين در حالي است كه ميلر در پژوهش خود به اين نتيجه رسيد كه سبكهاي دلبستگي بر روابط زناشويي كه چندين سال از آنها گذشته است، تاثير كمتري دارند و سبك دلبستگي ايمن در نوجواني باعث شكل گيري مجموعه اي از رفتارها ميشود كه ميتواند منجر به رضايت در روابط زناشويي در آينده شود.
پارسونز و فلچر (2005، به نقل از اميري، 1390) بر این عقیدهاند که افزایش آمار طلاق به خاطر افزایش انتظارات و تقاضاها از زندگی زناشویی است. امروزه زوجین انتظارات بسیار بیشتری از رابطه زناشویی خود دارند تا والدین یا اجدادشان. مؤلفههایی نظیر عشق ورزیدن، مصاحبت و همراهی، درک و تفاهم، سازگاری جنسی، ارضای شخصی و سبک دلبستگی، امروزه با احتمال بیشتری اجزاء اصلی یک زناشویی موفق را تشکیل میدهد.
سيبل (2004) در مطالعه خود در مورد تصميمگيري براي طلاق به اين مطلب اشاره ميكند كه به رغم اينكه انواع دلبستگي در سالهاي اوليه زندگي در افراد شكل ميگيرد، ميتواند بر دلبستگيهاي دوران بزرگسالي تاثير بگذارد. هر چند عوامل اجتماعي بسياري از جمله عوامل خرد و كلان در كنار سبك دلبستگي بر تصميم گيري براي طلاق تاثير گذار هستند. اين عوامل همبستگي مثبتي بين اثرات اجتماعي و تغييرات فردي كه نهايتا منجر به گرفتن تصميم براي طلاق خواهد شد را نشان ميدهند.
همسرانی که دارای سبکهای دلبستگی اجتنابی و دوسوگرا هستند، به احتمال بیشتری از نوع روابط عاشقانه و زناشویی خود ابراز نارضایتی مینمایند، تمایلی به برقراری روابط صمیمی دراز مدت ندارند، از خود افشاگری هراسانند و از مهارتهای اجتماعی بی بهره اند. چنین همسرانی همواره نگران طرد شدن و ترک شدن از سوی همسرشان هستند، در روابط با دیگران مستعد بی اعتمادی میباشند و در روابط خود قهر و آشتیهای مکرر دارند (مارش و دالوس،2002).
تحقیق در مورد بزرگسالان و بزرگسالی نشان داده است کسانی که از دلبستگی ایمن برخوردارند، عواطف منفی کمتری را گزارش میکنند و ارتباطات عمیقتری با کسانی برقرار میکنند که به آنها دلبستگی ایمن دارند (هیندی و شوارتز، 1994؛ روت بارد و شور، 1994).
تحقیقات سروکس و بل (1992، به نقل از مؤمن زاده و همکاران 1384) نیز نشانگر اهمیت باورها و انتظارات غیر منطقی و غیر واقعی به عنوان یک عامل شناخته شده در اختلافات زناشویی است. همچنین بسیاری از محققین گزارش کردهاند که ارزشیابی روابط زناشویی به طور معناداری با سبک دلبستگی خود و همسر ارتباط دارد (کیرکبانریک و دنویس، 1994، به نقل از مؤمن زاده، 1384؛ فینی و نوار، 1994).
فینی(1994) به نقل از شکرکن (1385) مشخص ساخت که دلبستگی ایمن با رضایت زناشویی زوجین همبستگی مثبت دارد. سنچاک و لئونارد (1992) به نقل از شکرکن (1385) با بررسی سبکهای دلبستگی و سازگاری زناشویی نشان دادند که زوجهایی که هر دو دلبسته ایمن بودند، شواهد بهتری از سازگاری زناشویی داشتند تا زوجهایی که هر دو دلبسته ناایمن بودند. شواهد تحقیقی بسیاری در دسترس است که نشان از ثبات سبک دلبستگی از کودکی تا بزرگسالی و حتی انتقال آن در بین نسل ها دارد (گلردبرگ،1991 به نقل از شکرکن و همکاران، 1385).
پیستول (1989) به نقل از شکرکن (1385) نیز به این نتیجه دست یافت که افراد دارای دلبستگی ایمن به طور معنیداری رضایت ارتباطی بیشتری را نسبت به افراد دلبسته اضطرابی و افراد دلبسته اجتنابی نشان دادند. افرادی که دارای دلبستگی ناایمن هستند تجارب عاطفی مثبت کمتری از کسانی که دلبستگی ایمن دارند تجربه میکنند و ناتوانیهایی در تنظیم اضطراب و افسردگی و عواطف منفی نشان میدهند (پارکر، 1982).
نتایج تحقیقات متعدد علاوه بر آن که نقش الگوهای دلبستگی را بر رشد و ساختار شخصیت بزرگسالی مشخص ساخته است، به طور اخص بیانگر این نکته است که کودکانی که از الگوهای دلبستگی ناایمن (اعم از دوسوگرا یا اجتنابی) برخوردار هستند، در بزرگسالی نیز در روابط عاشقانه، روابط دوستانه و حتی رفتار سازگارانه جمعی، مشکلاتی را متحمل میشوند (به نقل از عارف نظری، مظاهری،1384).
در پژوهشاخوي ثمرين، نوابي نژاد و ثنايي، (1392) که با هدف بررسي رابطه بين سبكهاي دلبستگي و ميزان بخشودگي ميان زنان متقاضي طلاق و زنان عادي انجام شده است. نتايج بيانكننده آن بود كه بين سبكهاي دلبستگي ايمن و ناايمن اضطرابي با ميزان بخشودگي، رابطه معناداري وجود دارد. همچنين بين زنان عادي و زنان متقاضي طلاق در سبكهاي دلبستگي و ميزان بخشودگي آنها تفاوت معناداري وجود دارد.
نتایج پژوهش غفوری و گل پرور (1388) گویای این واقعیت است که هر چه زوجین از ویژگیهای مربوط به سبکهای دلبستگی اجتنابی و دوسوگرا به میزان بیشتر و از ویژگیهای مربوط به سبک دلبستگی ایمن به میزان کمتری برخوردار باشند، پیش بینی شکست در رابطه زناشویی بیشتر خواهد بود. برعکس، هر چه زوجین به میزان بیشتری دارای ویژگیهای سبک دلبستگی ایمن باشند و از ویژگیهای سبکهای اجتنابی و دوسوگرا به میزان اندکی برخوردار باشند یا فاقد آنها باشند، موفقیت در رابطه زناشویی بیشتر خواهد بودیافتههای عمده پژوهش مؤمن زاده و همکاران (1384) ارتباط عوامل مهمی چون تفکرات غیر منطقی و الگوهای دلبستگی با سازگاری زناشویی را تایید میکند. در این تحقیق در الگوی دلبستگی ایمن با سازگاری زناشویی همبستگی مثبت و معناداری مشاهده شد. دو سبک اجتناب گر و دوسوگرا با سازگاری زناشویی رابطه منفی و معناداری داشتند. این نشان گر ارتباط سبکهای دلبستگی و روابط زناشویی زوجهاست.
از جمله یافتههای بدیعی که محققین در طی پژوهش خود به آن رسیدهاند این است که بین تفکرات غیر منطقی – ارتباطات عاطفی – و الگوهای دلبستگی زوجها ارتباط معناداری وجود دارد این بیانگر نقش و اهمیت «الگوهای کاری» در پیریزی و یا نحوه ارتباطات دلبستگی است (مؤمن زاده و همکاران، 1384).
طبق پژوهش عطاری و محرابی زاده (2006) موفقیت یا شکست رابطه زناشویی همسران در گرو پذیرش و اعتقاد به ارزشهای خاصی مانند نگرش مذهبی و برخی ویژگیهای شخصیتی از جمله دلبستگی است.
شکرکن و همکاران (1385) و رضازاده (1381) بیان کردند که مفهوم دلبستگی به همسر، برای زنان و شوهران جزء پاداشهای ازدواج قلمداد میشود. در یک رابطه زناشویی زن و شوهری که دارای سبک دلبسته ایمن باشند و از نظر این نوع سبک دلبستگی تفاوت کمتری داشته باشند بیشتر احتمال دارد که همدیگر را دوست داشته باشند، خوش مشرب باشند، درماندگی خود را اعلام کنند، تقاضای حمایت کنند و به نحو سازندهای احساسات منفی خود را در حل مسأله تعدیل کنند و در نهایت در حفظ روابط طولانی کوشش بیشتری به عمل آورند. بر عکس، زوجینی که دارای سبک دلبستگی مخالف هم هستند (ایمن و ناایمن) کمتر به همدیگر اعتماد دارند، کمتر به ارضای نیازهای اساسی همدیگر از جمله آرامش، مراقبت و کامرواسازی جنسی توجه دارند وسواس و مشغولیت ذهنی بیشتری در مورد شریک خود دارند، خصمانهترند و کمتر به صحبت با همدیگر میپردازند و در نتیجه احساس تعهد کمتری نسبت به همدیگر دارند. بنابراین، بیشتر احتمال دارد در جهت قطع این پیوند و در نهایت طلاق گام بردارند.
عباسی سرچشمه (1384) نشان داد که: 1. بین سبک دلبستگی ایمن و رضایت زناشویی دانشجویان مرد متأهل دانشگاه رابطه مثبت و معنی داری وجود دارد. 2. بین سبک دلبستگی ناایمن و رضایت زناشویی رابطه منفی معنی داری وجود دارد. 3. فارغ از اثر سن و طول مدت ازدواج، بین سبک دلبستگی ایمن و رضایت زناشویی رابطه مثبت معنیداری وجود دارد. 4. فارغ از اثر سن و طول مدت ازدواج، بین سبک دلبستگی ناایمن و رضایت زناشویی رابطه منفی معنی داری وجود دارد. بشارت (1385) به نقل از شکرکن و همکاران (1385)، نیز در پژوهش خود نشان داد که زوجهای با سبک دلبستگی ایمن، از وابستگی، اعتماد، تعهد و رضایت زناشویی بیشتری برخوردار بودند و زوجهای با سبکهای دلبستگی اجتنابی و اضطرابی دو سوگرا مشکلات بیشتری در روابط زناشویی خود داشتند.
علاوه بر سبک دلبستگی، عزت نفس نیز یکی از عوامل تعیین کنندهی رفتار در انسان به شمار میرود. ارول و اورث،(2013) در مطالعه خود با هدف بررسي تاثير عزت نفس بر رضايت از رابطه زناشويي بر روي 5 نمونه مستقل از زوجها دريافتند كه عزت نفس پيش بيني كننده رضايت افراد از رابطه خود با همسر و رضايت همسرش از زندگي مشترك مي باشد. همچنين نتايج اين مطالعه نشان داد سبك دلبستگي ايمن، نقش عزتنفس در رضايت از زندگي زناشويي را تحت تاثير قرار ميدهد. ارول و اورث نتیجه گیری میکنند سبک دلبستگی به صورت مستقیم و غیر مستقیم بر عزت نفس و در نتیجه در رضایت از زندگی زناشویی تاثیر میگذارد.
عزت نفس در شكل گيري و حفظ رضايت از زندگي زناشويي اثرگذار است و مطالعات نشان ميدهد نه تنها عزت نفس با رضايت از رابطه زناشويي همبستگي دارد(اسكيانگولا و موري، 2009)، بلكه پيشبينيكننده رضايت از رابطه زناشويي در دراز مدت است (اورث و ديگران، 2012).
به علاوه، مطالعات نشان داد عزت نفس پيش بيني كننده رضايت از زندگي مشترك است؛ برعكس رضايت از رابطه زناشويي پيش بيني كننده عزت نفس بالا نيست (همان منبع).
نتایج پژوهش موحد و دسترنج (1389) نیز بر این نکته تاکید داشته است که نوع رفتار والدین افزون بر این که در رابطه با عزت نفس و جامعه پذیری فرد در خانوادهی پدری بیشترین نقش را ایفا میکند، به طور کلی نیز از بین تمام متغیرهای مرتبط با جامعه پذیری دارای بیشترین قدرت تبیین کنندگی برای متغیر عزت نفس بوده است. در همین پژوهش نشان داده شد که در خانوادههایی که توزیع قدرت، بیش تر دموکراتیک است، زنان از میزان عزت نفس بالاتری برخوردارند. در چنین خانوادههایی به دلیل کاهش سرکوب گری زنان و توجهی که به آنها و مشارکت شان در تصمیم گیریها و مسایل دیگر میشود، زنان احساس سودمندی و ارزشمندی بیشتری نموده، لذا از عزت نفس بالاتری برخوردارند.
در پژوهشی که توسط کورشنیا (1386) انجام گرفت مشخص شد که فرزندان خانوادههای دارای جهتگیری گفت و شنود، مهارتهای ارتباطی رشدیافتهتری دارند که این به نوبه خود به آنها اجازه میدهد به طور مؤثر درباره نقشهای خود و دیگران گفتگو کنند. آنها همچنین از مهارتهای حل مسئله کارآمدتری برخوردارند که باعث میشود در موقعیتهای مختلف عملکرد مناسبی داشته باشند که این به نوبه خود باعث افزایش عزتنفس و خودیابی بالا در آنان میگردد؛ و در نتیجه باعث ایجاد روابط زناشویی بهتری خواهد شد.
اهداف تحقیق:
مقایسه سبکهای دلبستگی (ابعاد مختلف) زنان متقاضی طلاق و زنان عادی.
مقایسه عزت نفس (ابعاد مختلف) زنان متقاضی طلاق و زنان عادی.
سوالات پژوهش:
آیا بین سبکهای دلبستگی (اضطرابی، اجتنابی) زنان متقاضی طلاق و زنان عادی تفاوت معنادار وجود دارد؟
تفاوت بین عزت نفس (عمومی، خانوادگی، اجتماعی، شغلی/تحصیلی) زنان متقاضی طلاق و زنان عادی چگونه است؟
فرضيههای پژوهش:
بین سبکهای دلبستگی (اضطرابی، اجتنابی) زنان متقاضی طلاق و زنان عادی تفاوت معنادار وجود دارد.
بین عزت نفس (عمومی، خانوادگی، اجتماعی، شغلی/تحصیلی) زنان متقاضی طلاق و زنان عادی تفاوت معنادار وجود دارد.
روش پژوهش
پژوهش حاضر از نوع مطالعات علّی– مقايسه اي وپس رویدادي و روش گردآوری داده ها میدانی بود. این پژوهش به بررسی ومقایسهي سبکهاي دلبستگی و عزت نفس در زنان متقاضی طلاق و زنان عادی میپردازد.
جامعه آماري، نمونه و روش نمونه گيري
جامعهی آماری این پژوهش، کلیهی زنان متاهل شهر شیراز، شامل زنان متقاضی طلاق كه در فواصل زماني ارديبهشت تا تيرماه سال 1393 جهت امرطلاق به دادگستري يا دفاتر وكالت مراجعه كرده بودند و زنان عادی.منظور از زنان عادی، زنان متاهلی بودند که در تارخ مذکور در شهر ... در حال ادامه زندگی بودند و تا کنون سابقه مراجعه به دادگستری را نداشتند. نمونه آماری 160 زن که شامل دو گروه بودند:
گروه اول:80 زن متقاضي طلاق كه جهت طلاق به دادگستري، دادسرا يا دفاتر وکالت در شهر ... مراجعه کرده بودند. معیار ورود افراد به پژوهش رضایت به شرکت در پژوهش بود که به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند.
- ابزار پژوهش:
پرسشنامه تجدید نظر شده در روابط نزدیک(ECR-R).
پرسشنامه عزت نفس کوپر اسمیت.
- روش تجزیه وتحلیل اطلاعات:
پرسشنامهها پس از تکمیل شدن توسط شرکت کنندگان در پژوهش، وارد نرم افزار آماریSpss - 18 شد و با استفاده از آمارههای مقتضی در دو سطح توصیفی و استنباطی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. به منظور تجزيه و تحليل داده ها در اين تحقيق از روشهاي آماري زير استفاده شد:
روش هاي آمار توصيفي مانند محاسبه فراوانی، درصد، ميانگين، انحراف معیار.
روش مقایسه میانگینها (MANOVA) و آزمون Tتست مستقل.
ضمنا براي كليه فرضيه ها سطح معني داري 5 صدم در نظر گرفته شده است.
برنامه زمانبندی شده انجام پایان نامه:
ردیفمراحل انجام پژوهشمدت زمان لازم بر حسب ماهتاریخ شروع این مرحلهتاریخ اتمام این مرحله1 FORMTEXT FORMTEXT FORMTEXT FORMTEXT 2 FORMTEXT FORMTEXT FORMTEXT FORMTEXT 3 FORMTEXT FORMTEXT FORMTEXT FORMTEXT 4 FORMTEXT FORMTEXT FORMTEXT FORMTEXT 5 FORMTEXT FORMTEXT FORMTEXT FORMTEXT 6 FORMTEXT FORMTEXT FORMTEXT FORMTEXT
تاریخ احتمالی دفاع از پایان نامه: FORMTEXT
منابع فارسی :
- آزاددار مکی، تقی؛ زند، مهناز و خزایی، طاهره (1379). بررسی تحولات اجتماعی و فرهنگی در طول سه نسل خانواده تهرانی. فصلنامه علوم اجتماعی، شماره 16، ص29-3.
- احمدی، خدابخش (1384). بررسی عوامل زمینه ای، فردی و ارتباطی دو جانبه مؤثر بر سازگاری زناشویی. فصلنامه خانواده پژوهی، سال اول، شماره 2، ص 236 – 221.
- اخوی ثمرین، زهرا؛ نوابی نژاد، شکوه؛ ثنایی ذاکر، باقر؛ اکبری، مهدی (1392). سبکهای دلبستگی و میزان بخشودگی میان زنان متقاضی طلاق و زنان عادی. مطالعات زنـان، دوره 35، شماره 2، ص 55-82.
- افشار، حمید؛ مسایلی، نسرین؛ برکتین، مجید؛ کیانی، فرزانه (1387). فراوانی نسبی اختلالات طیف دوقطبی در متقاضیان طلاق مراجعه کننده به مراکز مشاوره خانواده شهر اصفهان و رابطه آن با برخی از ویژگیهای جمعیت شناختی. تحقیقات علوم رفتاری، دوره 6، شماره 1.
- امیری، مدینه (1390). مقایسه ویژگیهای شخصیتی، سبک دلبستگی و مکان کنترل در بیماران دچار اختلالات اضطراب و گروه گواه. پایان نامه کارشناسی ارشد، روانشناسی عمومی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان.
- باغبان، ايران: مرادي، محمود (1382).بررسي تاثير خانواده درمان به روش ساختي بر كاهش تعارضات زناشويي زوجهاي طلاق شهرستان اصفهان. دانش و پژوهش، شماره 16، ص 112-99.
- بشارت، محمد علي و كريمي، كيومرث و رحيمي نژاد، عباس (1385). بررسي رابطه سبك هاي دلبستگي و ابعاد شخصيت. مجله روان شناسي و علوم تربيتي، سال سي ششم، شماره 1 و 2 ص 37-55.
- بیابانگرد، اسماعیل (1382). روشهای افزایش عزت نفس در کودکان و نوجوانان. تهران: انتشارات انجمن اوليا و مربيان.
- بنی جمالی، شکوه السادات. نفیسی، غلامرضا.یزدی، سیده منور (1383). ریشه یابی علل از هم پاشیدگی خانواده ها در رابطه با ویژگیهای روانی- اجتماعی دختران و پسران قبل از ازدواج، مجله علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه شهید چمران اهواز، دوره سوم، سال یازدهم، شماره1و 2، ص143-170.
- بهبودی، معصومه؛ هاشميان، كيانوش؛ شريفي، حسن پاشا؛ نوابي، شكوه (1388). پیشبینی کارکرد خانواده براساس ویژگیهای شخصیتی زوجین. مجله اندیشه و رفتار، دورهی سوم، شماره 11، ص 66-55.
- به پژوه، احمد؛ خانجاني، مهدي؛ حيدري، محمود و شكوهي يكتا، محسن (1386). بررسي اثر بخشي آموزش مهارت هاي اجتماعي بر عزت نفس دانش آموزان نابينا. مجلات پژوهش در سلامت روان شناختي دانشگاه تربيت معلم تهران، دوره اول، شماره سوم.
- بهنام، جمشيد(1356). ساختهاي خانواده و خويشاوندي در ايران. تهران: انتشارات خوارزمی.
- بيابانگرد، اسماعيل (1381). جوانان و ازدواج. تهران، انتشارات فرهنگ اسلامي.
- تاجيك اسماعيلي، عزيزالله(1373). قوام خانواده يك رويكرد اسلامي. پيوند، شماره 180.
- تايبر (1372). بچه هاي طلاق. ترجمه تمدن توراندخت. چاپ دوم. تهران. ناشر مترجم،10: -14.
- جوکار، محمد؛ علیمی، سیامک (1388). تاب آوری، سلامت روانی و عزت نفس از زندگی. مجله روانشناسی بالینی ایران، سال سوم. شماره 2. صفحه 145-125
- حامدی، نواب (1383). زنان و راهکار جدایی: بررسی ابعاد روانی و حقوقی. نشریه علمی و پژوهشی قوه قضاییه، سال سوم، شماره هفتم، صفحه23-14.
- حسيني، اكبر (1382). نوجوان امروز" شناخت و تربيت". موسسه منادي تربيت: تهران.
- حسينيان سيمين (1382). مقايسه و ارتباط سلامت رواني فرزندان و مادراني كه حضانت فرزندانشان را دارند با فرزندان و مادراني كه حضانت فرزندانشان از آن ها سلب شده است. مجله مطالعات زنان، شماره 2: 168-153.
- خانجانی، زینب (1384). تحول و آسیب شناسی دلبستگی از کودکی تا نوجوانی. تبریز: انتشارات فروزش.
- دوراهکی، زینب (1392). بررسی اثر بخشی مهارتهای برقراری ارتباط موثر و خودشناسی بر عزت نفس دختران دبیرستانی شهرستان دیر. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی ارسنجان.
- دهقان، فاطمه(1380). مقايسه تعارضات زناشويي زنان متقاضي طلاق با زنان مراجعه كننده براي مشاوره زناشويي. پايان نامه كارشناسي ارشد. دانشگاه تربيت معلم.
- دیدگاه، طاهره (1390). مقایسه کارکرد و محتوای خانواده در خانوادههای مواجه شده با بیوفایی وخانوادههای عادی. پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی ارسنجان.
- راجرز، کارل (1369). در آمدی بر انسان شدن، ترجمه قاسم قاضی، تهران، نشر دانشگاه آزاد.
- رسولی، زینب؛ فرحبخش، کیومرث (1388). رابطه ی سبکهای دلبستگی و منبع کنترل با سازگاری زناشویی. اندیشه و رفتار، دوره چهارم، شماره 13، ص 17-24.
- رضازاده حميد رضا(1376). روان شناسي خود. گناد: تهران.
-رضا زاده محمد رضا(1381).رابطه سبکهای دلبستگی و مهارتهای ارتباطی با همسازی زناشویی در دانشجویان شهر تهران.
- پايان نامه دكترايروان شناسي،دانشگاه تربيت مدرس تهران.
- زرگر، فاطمه؛ عاشوری، احمد؛ اصغري پور، نگار و عاقبتي، اسماء (1386). مقایسه عملکرد خانواده بیماران مبتلا به اختلال افسردگی عمده با بیماران بدون اختلالات روانپزشکی در شهر اصفهان. تحقیقات علوم رفتاری، دوره پنجم، شماره2، ص 106-99.
- ژوبرت،ناتاشا؛ گاي، كاترتلين (1383). نياز فرزندان طلاق و جدايي. ترجمه فاطمه قديري. چاپ اول. تهران. ناشر دانژه.
- سبحاني نيا، محمد (1389). جوان و اعتماد به نفس. بوستان كتاب: قم.
- سليمانيان، علي اكبر(1373). بررسي تاثير تفكرات غير منطقي (براساس رويكرد شناختي) بر نارضايتي زناشويي. پايان نامه كارشناسي ارشد مشاوره. دانشگاه تربيت معلم تهران.
- سهرابی، فرامرز و رسولی، فاطمه (1387). بررسی رابطه بین سبک دلبستگی و روابط جنسی فرا زناشویی در بین زنان بازداشت شده در مرکز مبارزه با مفاسد اجتماعی شهر تهران. خانواده پژوهی، سال 4، شماره 14، ص 143-133.
- شاملو سعيد (1381).بهداشت روان،چاپ پانزدهم.
- شعيبي، فاطمه (1392). سبك دلبستگي و روابط اجتماعي. انتشار الكترونيكي.
- شكركن حسين، خجسته مهر غلام رضا، عطاري يوسف علي و ساير همكاران (1385). بررسي ويژگي هاي شخصيتي، مهارتهاي اجتماعي، سبك هاي دلبستگي و ويژگي هاي جمعيت شناختي به عنوان پيش بينهاي موفقيت و شكست رابطه زناشويي در زوج هاي متقاضي طلاق و عادي در اهواز. مجله علوم تربيتي و روانشناسي، (1)13: ص 30-1.
- شكركن، حسين؛ نيسي، عبدالكاظم (1373). تاثير عزت نفس بر عملكرد دانش آموزان پسر و دختر دبيرستاني. مجلات علوم تربيتي و روان شناسي دانشگاه شهيد چمران اهواز، چاپ اول، شماره اول.
- شریفی، ماندانا (1379). بررسی رابطه سبکهای دلبستگی و انواع مکانیسمهای دفاعی، پایان نامه کارشناسی ارشد روان شناسی، دانشگاه تهران.
- شیخ محسنی، اسماعیل (1385). رابطه كانون كنترل و سبك هاي اسنادي با سازگاري زناشويي دبيران مرد متوسطه شهر شيراز با همسران شاغل و غير شاغلشان. پايان نامه كارشناسي ارشد، رشته روانشناسي عمومي، دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان.
- ظهيرالدين، عليرضا، خدايي فر، فاطمه (1382). بررسي نيمرخ هاي شخصيتي مراجعين طلاق به دادگاه خانواده تهران. مجله فيض، شماره 25، ص 7-1.
- عادل، فرید (1389). فرزندان طلاق. نشریه اصلاح و تربیت. شماره 103؛ ص 56.
- عارف نظری، مسعود؛ مظاهری، محمد علی (1384). سبکهای دلبستگی و شیوه همسر گزینی (چند همسری– تک همسری). خانواده پژوهی. سال اول، شماره 4، ص 393- 405.
- غفوری ورنوسفادرانی، محمد رضا؛ گل پرور، محسن؛ مهدی زادگان، ایران (1388). سبکهای دلبستگی و نگرشهای مذهبی به عنوان پیش بینهای موفقیت و شکست رابطه زناشویی. تحقیقات علوم رفتاری. دوره 7، شماره 2، ص 143-153.
- عباسي سرچشمه، ابوالفضل (1384). بررسي رابطه ساده و چندگانه نگرش مذهبي، خوشبيني وسبكهاي دلبستگي با رضايت زناشويي در دانشجويان مرد تأهل دانشگاه شهيد چمران اهواز. پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه شهيد چمران: دانشكده علوم تربيتي و روانشناسی.
- علامه، عاطفه (1384). بررسي روابط ساده و چند گانه متغيرهاي عزت نفس، اضطراب اجتماعي، كمال گرايي و تعلل با عملكرد تحصيلي و اضطراب امتحان در دختران دانش آموز سال اول دبيرستان. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه آزاد رودهن.
- عليايي، مرضيه (1388). بررسی علل وعوامل طلاق. پایان نامه کارشناسی ارشد جامعه شناسی. دانشگاه آزاد رودهن.
- فرجاد، محمدحسين(1374). مشكلات و اختلالهاي رفتاري ـ رواني در خانواده، تهران: انتشارات بدر.
- فضل الله، سيد محمدحسين.(1373). شيوه همسرداري، مباني تشكيل خانواده در اسلام. تهران: انتشارات پيام آزادي.
- فروتن سيدكاظم، ميلاني، مريم (1387). بررسي شيوع اختلالات جنسي در متقاضيان طلاق مراجعه كننده به مجتمع قضايي خانواده. مجله دانشور، دي، 16 (78)، ص 4-37.
- فرهنگی، علی اکبر (1379). ارتباطات انسانی، موسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران.
- فيست، جس فيست، گري گوري جي (1386). نظریههای شخصیت. ترجمه سیدیحیی محمدی. تهران: انتشارات روان.
- فيض آبادي، سارا (1386). بررسي سبك هاي دلبستگي و نوع تصوير از خدا و ارتباط آن با رضايت از زندگي در بين زنان خواهان طلاق و غير خواهان طلاق. پايان نامه كارشناسي ارشد، روان شناسي عمومي، دانشگاه الزهرا(س) تهران.
- کاپلان، هارولد و سادوک، بنیامین (1375). خلاصه روانپزشکی، مترجم: نصرت ا... پورافکاری، جلد اول – تهران: انتشارات شهر آب.
- كريمي، يوسف (1374). روان شناسي شخصيت، تهران: نشر ويرايش.
- کورش نیا، مریم؛ لطیفیان، مرتضی (1386). بررسی رابطه ابعاد الگوهای ارتباطات خانواده به میزان اضطراب و افسردگی فرزندان. خانواده پژوهی، سال سوم، شماره 10، ص 587-600.
- گنجی، حمزه (1385). ارزشیابی شخصیت، تهران، انتشارات ساوالان.
- لطافت، مریم (1390). بررسی عوامل مرتبط با تعارض زناشویی زوجهای در آستانه طلاق و مقایسه آن با زوجهای عادی شهرستان لارستان و بخشهای تابعه. پایان نامه کارشناسی ارشد. رشته روانشناسي عمومي، دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان.
- مطهري،مرتضي (1359).نظام حقوق زن در اسلام.دفتر انتشارات اسلامي، تهران، چاپ نهم.
- مظاهري، محمد علي (1378). الگوي دلبستگي كودكان پيش دبستاني.مجله روانشناسي، شماره 4، دوره 3، ص 340-320.
- مظاهری، محمد علی (1379). نقش دلبستگی بزرگسالان در کنش وری ازدواج. مجله روان شناسی، سال چهارم، شماره 3.
- ملا زماني، ع (1382). بررسي تاثير آموزش ايفاي نقش بر ميزان تصورات از خود، عزت نفس و ابراز وجود نوجوانان. پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه آزاد اسلامي واحد علوم و تحقيقات تهران.
- موحد، مجید؛ دسترنج، منصوره (1389). مطالعه ی زمینههای مرتبط با جامعه پذیری در خانواده و عزت نفس زنان متاهل. فصلنامه ی زن و جامعه، سال اول، شماره 3، ص 63-76.
- مومن زاده، فرید؛ مظاهری، محمد علی؛ حیدری، محمود (1384). ارتباط تفکرات غیر منطقی و الگوهای دلبستگی با سازگاری زناشویی. فصلنامه خانواده پژوهی، سال اول، شماره 4، ص 369-378.
- نجاتي، حسين (1389). روانشناسي زناشويي. چاپ دهم، تهران: انتشارات بيكران.
- هنریان، مسعود؛ یونسی، جلال (1390). بررسی علل طلاق در دادگاههای خانواده تهران. فصلنامه مطالعات روانشناسی بالینی. شماره سوم. سال اول.
- هيلگارد، ارنست و ديگران 1368). درآمدي به روانشناسي. ترجمه: حسين مرندي. مركز نشر دانشگاهي: تهران.
منابع لاتین:
-Alicia, A & Petery, F. (2002). Self-esteem, it's not what you think. University of Washington.
- Amato, Paul R. (1994). "Children of Divorce in the 1990s". Journal of Family Psychology. Vol. 15, No. 3.
-Aranda Naranjo, Barbara; Irene, Anne Jillson (2004). Ethics-based nursing and health studies education, research and service: practicing what we preach. Journal of School of Nursing and Health Studies, 202: 687-131.
-Attari YA, Abbasi A, Mehrabizadeh Honarmand M. Examining simple and multiple relationships of religious attitudes as predictors of success or failure of marital relationship. Journal of behavioral sciences research, 7:2.
-Bartholomew, K., & Horowitz , L. (1991). Attachment styles among young adults: A test of a four category model. Journal of Personality and Social Psychology, 61 , 226-241.
-Berk, L. E. (2010). Development through the lifespan(5th ed.). Boston, MA: Allyn &Bacon.
-Besharat,M.A.(2003).Relation of attachment style with marital conflict.Journal of Psychology Republic , 92,3,5-40.
-Bowlby, J. (1969). Attachment and loss:Vol. 1. Attachment. New York: Basic Books.
-Bowlby, J. (1980). Attachment and loss:Vol. 3. Loss, sadness, and depression. New York: Basic Books.
-Braiker, H. & Kelly, H. (1979). Conflict in the development of close relationships. In: R BURGESS & T. Huston (Eds), Social exchange and developing relationships. New York: Academic Press.
-Brehm, S., Kassin, S.M. (1993). Social psychology. Hougton Mifflin Company.
-Brehm, Sharon S. & Kassin, Saul M. (1993). Social Psychology. Houghton Mifflin, Dey 11, 1371 AP.
-Cassidy (1988). Child-mother attachment and self in six-year-olds. Child development.59.121-134
-Cassidy; J., & Shaver, P. (1999). Handbook of attachment. The Guilford Press NewYork London.
-Clapp, Genevieve (1992). Divorce & New Beginnings. John Wiley & sons, New York Clinical and developmental perspectives (pp.223-288). New York, London:
-Colin, V.L. (1996) Human Attachment.Communication and Adolescent Self-esteem in Separated, Inter-countryAdoptive and Intact Non-adoptive Families". Journal of Adolescence.vol 22. pp, 785-794.
-Copper, smith (1967).The antecedents of self- esteem. Sanfransisco, Freemand Company.
-Erdman, P. & Caffery, T. (2003). Attachment and family system. Brunner-Routledge.
-Erol Ruth Yasemin, Orth Ulrich (2013). Actor and partner effects of self-esteem on relationship satisfaction and the mediating role of secure attachment between the partners. Journal of research in personality 47(2013) 26-35.
-Faber A.J, Edwards A.E, Karin H, Watchers J.L. (2003). Effects of adolescent attachment style and identity formation.The American journal of family therapy.31.245-255.
-Feeney, J. A. & Noller, P. (1996). Adult Attachment. London Sage Series on Close relationships.
-Feeney, J. A., (1996). Adult romantic Attachment. Handbook of Attachment: Theory, research and clinical applications, New York Guilford press. Personal Relationships1, 333-348.
-Fitzpatick, M.A. (1988). Approaches to marital interaction. In P. Noller & M.A. fitzpatrich (Eds).Perspectives on marital interaction, p 998-120, Philadelphia: Multilingual Matters.
-Flyn, B. (1987). Irrational Beliefs and Intervention. Journal of psychosocial NursingVol. No 3.
-Genevieve, Clapp (1992). Divorce & New Beginnings. John Wiley & sons, New York. Guilford Press.
-Gottman, J.M. (1993). A theory of marital dissolution and stability. Journal of Family Psychology, 7, 57-75.
-Hall, L. & Row, J. (1991). Journal of educational psychology & psychological abstoacts, vol 82.No:9.
-Hall, P.L. (2003).The cognitive behavior. Treatment of low self esteem a psychotic patient: a pilot study journal of behavior research and therapy. Journal of Personality and Social Psychology, 102, 1271–1288.
-Hazan, C. & shaver, p. (1987). Attachment as an organizational framework for research on close relationships. Psychological Inguriy 5, 7-22.
-Herman, k. (2000). Path models of the relations ships of instrumentality and expressiveness, social self efficacy and self esteem to depressive symptoms id college students /journal of social and clinical psychology.v o l 25 No:10.
-Hindy, C. G., & Schwarz, J. C. (1994). Anxious romantic attachment in adult
-Hollist Cody, Miller Richard. 2005. Perceptions of attachment style and marital quality in midlife marriage. Family relations. pp 46-57.
-Kata, J. & Joiner, E.(2002). Membership in a devalued social group and emotional wellieseem and group socialization sex roles. journal of research. Vol 12. PP 43-48.
-Kernis, M.H., Brockner, J., & Frankel, B.S. (1989). Self-esteem and reactions to failure. Journal of Personality and Social Psychology, 57(4),707-714.
- Lanz, M., Iafrate, R., Rosnati, R., & Scabini,E. (1999).Parent- child communication and adolescent self-esteem in separated, intercountry adoptive and intact non-adoptive families.J Adolesc. 22(6):785-94.
- Mackie, M.D. & Smith, R.E. (2002). Social Psychology. (2nd, Ed) U.S.A: Psychology press.285.
- Majeres, Justin. (2011). The effects of attachment styles, ethnicity and parental divorce on commitment in romantic relationships. The Chicago school of professional psychology, 56 pages;3463657.
- Marsh R, Dallos R. (2002). Religious beliefs and practices and catholic couples management of anger and conflict. Clinical Psychology & Psychotherapy; 7(1): 22-36.
- Mikulincer,M. & Shaver, P.R. (2007). Attachment in adulthood. New York: Guilford press.
- Moher, D.C., and Pelletier, D.A. (2006). Temporal frame work for understanding the effects of stressful life events on inflammation in patients with multiple sclerosis. Brain Behave Immune; 20: 27-36
- Olson, D. H. (1999). Empirical approaches to family systems.Journal of Family Therapy, Special Edition.
-Orth, U. Robins, R. W. & Widaman, K. F. (2012). Life-span development of self-esteem and its effects on important life outcomes.Journal of Personality and Social Psychology, Vol. 102, No. 6, 1271.
- Parker, G. (1982). Parental representations and affective disorder: Examination for ahereditary link. British Journal of Medical Psychology, 55, 57–61.
- Pellerin, L. A. (2005). Applying Baumrinds' parenting typology to high schools: Toward a middle-range theory of authoritative socialization. Journal of Social Science Research, 34, 283–303.
- Pope, A.W. (1989). Self–esteem enhancement with children & Adolescents. New York, Pergamon press.
- Ryan, D O; Richard, E. Redding; Eileen, P. (2004). A Review of Mood Disorders AmongJuvenile Offenders. American Psychiatric Association, 55:1397-1407.
- Sciangula, A., & Morry, M. M. (2009). Self-esteem and perceived regard: How I see myself affects my relationship satisfaction. The Journal of Social Psychology, 149,143–158.
- Shackelford Todd. (2001). Self-esteem in marriage. Personality and individual differences. 30(2001) 371-390.
- Shaffer, D. R. (2000). Social and personality develop meant. Fourth edition, Wadsworth.
- Shaver, P. R., Schachner, D. A., & Mikulincer, M. (2005). Attachment style, excessive reassurance seeking, relationship processes, and depression. Personality and Social Psychology Bulletin, 31, 343-359.
- Siebel Jaclyn. (2004). The decision to divorce: a socio-psychological view of reasons other than attachment separation.Rochester Institute of Technology.
- Simpson, J. A. & Rboles , W. S.& Nelligan ,G. S. (1998). Attachment Theory and close relationships. New York: cuilford press.