مقاله جبر و اختیار (docx) 12 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 12 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
128905-15875جبر و اختیار
جبر و اختیار از مهمترین، قدیمی ترین و حساس ترین مباحث فلسفه و کلام است.
بحث "جبر و اختيار" از مباحث بسيار عميق و دقيقي است كه از ديرباز ذهن و زبان و قلب و روان انسانها و به ويژه خِردورزان را به خود مشغول ساخته است. اين مبحث در ميان گروه هاي مسلمانان نيز داراي جايگاه پراهميتي است. هر يك از اين گروه ها براي اثبات عقيده ي خود به آياتي از قرآن كريم تمسك جسته اند و ظاهر آن را مويد نظريه ي خويش گرفته اند. در ميان پيروان مكتب اهل بيت عليهم السلام از افراط و تفريط مصون مانده, به پيروي از امامان خود بر نظريه ي (امر بين الامرين) پاي فشرده اند.
نويسنده ي محترم ضمن بررسي آيات و روايات و رد نظريه ي جبري مسلكان, بر آن است كه آيات وحي از ديدگاهي بس فراتر از ديدگاه فلسفه و متكلمان, به اين موضوع نگريسته است. همچنين كسي جز معصومان عليهم السلام به ژرفاي اين ديدگاه و حياتي راه نيافته است تا جايي كه برخي از متكلمان مسلمان نيز كه بدون اتكا بر اهل بيت عليه السلام در اين راه گام گذاشته اند. از لغزش مصون نمانده اند.
مقدمه
نظريه ي "اختيار انسان" به عنوان يك انديشه ي انساني را نمي توان به يك مبدأ تاريخي خاصي نسبت داد, چرا كه اختيار امري است وجداني كه از نهاد انسان سرچشمه گرفته است؛ از روزي كه انسان در روي زمين به صورت يك موجود صاحب خرد پا به عرصه ي هستي نهاده, پيوسته وجدان و فطرت او نداي اختيار سرداده است.
خردمندان جهان كه براي زندگي فردي و اجتماعي انسان, اصولي را عرضه كرده اند, طرفدار اصل اختيار بوده اند؛ زيرا بدون پذيرفتن اصل اختيار, هدف نهايي شرايع آسماني كه تربيت و تهذيب نفوس انسان ها است, لغو خواهد بود و قانون گذاري و كيفر و پاداش بيهوده مي نمايد.نگارنده با توجه به تعمق چندين ساله دراين موضوع اعتراف دارد كه بحثي چنين عميق و پيچيده كه باب مدينه العلم از آن به عنوان "درياي امواج" و "گردنه ي صعب العبور" ياد كرده است, هنوز ناگفته ها و نايافتههاي فراواني دارد, اما با كمك آموزه هاي ديني و دريافت وجدان و اعتراف عمومي به آزادي و اختيار انسان, مي توان به اثبات نظريه ي "امر بين الامرين" به عنوان فكر برتر در اين موضوع پرداخت. بدون ترديد اثبات اين انديشه ي متعالي كه اهل بيت عليه السلام نظريه پرداز آن هستند, آثار گران بهايي در شئون فردي و اجتماعي زندگي انسان دارد.
در مباحث کلامی، آنجا که از تعلق علم و اراده و قدرت خداوند به افعال بندگان و خلق افعال سخن به میان می آید، این مسئله مطرح می شود که آیا در افعال بندگان، علم و اراده و قدرت خداوند مؤثر است وقدرت انسان در آن تأثیری ندارد و در واقع خداوند خالق و فاعل افعال انسانهاست یا نه؟ کسانی که علم و اراده و قدرت خداوند را در افعال بندگان مؤثر، و خلق (پدید آوردن ) را از اخص اوصاف او می دانند و نسبت خلق را به انسان به هیچ وجهی روا نمی دارند، به جبر قائل می شوند. در مقابل اینان، کسانی که در انسان به اراده و قدرت مؤثر در ایجاد و انجام فعل عقیده دارند و او را خالق و فاعل افعالش می شناسند، به اختیار قائل اند. در عین حال، باید توجه داشت که عقیده به جبر بیش از همه با عقیده به قضا و قدر محتوم پیوند دارد. عقیده به قَدَر، به معنای مزبور، مستلزم سلب اختیار و رفع مسئولیت از انسان است.
اختیار انسان
شیعیان با اعتقاد به دو اصل عدل و حكمت الهی، معتقد به مختار بودن انسان در افعالی است كه در مدار تكلیف قرار گرفته، و انسان بر آنها ستایش و نكوهش میشود دارند؛ چرا که تكلیف نمودن انسانِ مجبور و ستایش و یا نكوهش او بر كاری كه از وی صادر گردیده قبیح و نارواست، و به مقتضای اصل عدل و حكمت، خداوند از افعال قبیح منزه است.
امام علی(ع) در رد اندیشه آنان كه قضا و قدر الهی را مستلزم مجبور بودن انسان میدانند، فرموده است:
« لو كان كذلك لبطل الثواب و العقاب، و الأمر و النهی و الزجر، و لسقط معنی الوعد و الوعید، و لم یكن علی مسیء لائمه و لا لمحسن محمده؛[۱]اگر چنین بود، هر آئینه ثواب و عقاب، امر و نهی و تنبیه باطل بود و وعده و وعید بیاساس، و بدكار را نكوهش و نیكوكار را ستایشی نبود.»
محمد بن عجلان از امام صادق(ع) پرسید: آیا خداوند بندگان را بر انجام كارها مجبور نموده است؟ امام(ع) پاسخ داد:
«الله اعدل من أن یجبر عبدا علی فعل ثم یعذبه علیه؛[۲] خداوند عادلتر از آن است كه بندهای را بر كاری مجبور سازد آن گاه او را عقوبت دهد.» حسن بن علی وشاء از امام رضا(ع) پرسید: آیا خداوند بندگان را بر انجام گناهان مجبور كرده است؟ امام(ع) پاسخ داد: «الله أعدل و أحكم من ذلك؛[۳] خداوند عادلتر و حكیمتر از آن است كه چنین كاری را انجام دهد»
در روایات یاد شده بر منافات داشتن جبر با عدل و حكمت خداوند، و با تكلیف و وعده و وعید و پاداش و كیفر الهی تصریح و تأكید شده است.
متكلمان عدلیه نیز، نظریه جبر را مخالف عدل الهی دانسته و با استناد به عدل و حكمت خداوند، بر مختار بودن انسان استدلال نمودهاند، چنان كه واصل بن عطا گفته است: «اِن الباری تعالی عدل حكیم... و لا یجوز أن یرید من العباد خلاف ما یأمر، و یحتم علیهم شیئا ثم یجازیهم علیه؛[۴] خداوند عادل و حكیم است و روا نیست كه از بندگان، خلاف آنچه كه امر میكند خواسته، و آنان را بر كاری مجبور سازد و آن گاه مجازاتشان كند.» ابن میثم بحرانی، پس از اشاره به این كه مختار بودن انسان امری است بدیهی و به اقامه برهان نیاز ندارد، وجوهی تنبیهی را یادآور شده است كه دو نمونه آن عبارتند از:
هر عاقلی مدح بر احسان، و ذم بر عدوان را نیكو میداند، و این مطلب متفرع بر این است كه نیكوكار و بدكار فاعل فعل خویش باشند.
ما با درك وجدانی مییابیم كه افعالمان تابع انگیزههای ما هستند و اختیار، معنایی جز این ندارد.
خواجه نصیرالدین طوسی نیز فاعلیت و اختیار انسان را بدیهی دانسته و گفته است:
« و الضروره قاضیه باستناد افعالنا الینا؛[۶] درك بدیهی، گواه بر این است كه افعال ما مستند به ما میباشند.»
آراء متكلمان در تفسیر اختیار
دلایل عقلی و نقلی یاد شده اصل اختیار را برای انسان ثابت میكند. بر این اساس، اعتقاد به جبر در افعال باطل است. اكنون باید دید، متكلمان اسلامی اختیار را چگونه تفسیر كردهاند. در تفسیر اختیار، سه دیدگاه مطرح شده است كه عبارتند از:
دیدگاه تفویض
دیدگاه كسب
دیدگاه امر بین الأمرین
نظریه تفویض
حاصل این نظریه این است كه فعل اختیاری انسان فقط توسط او پدید میآید و مخلوق خداوند نیست. انتساب فعل انسان به خداوند انتساب حقیقی نیست، بلكه بدین جهت است كه خداوند انسان را آفریده و به او قدرت انجام فعل را عطا كرده است، ولی در انجام یا ترك فعل او دخالتی ندارد، یعنی فعل انسان از نظر تكوینی به خود او واگذار شده است. دلایلی كه قاضی عبدالجبار معتزلی بر این نظریه اقامه كرده عبارتند از:
فعل انسان تابع قصد و اراده او است، آنچه كه اراده كند، انجام میدهد، و آنچه كه اراده نكند انجام نمیدهد، بنابراین انسان، خود پدید آورنده فعل خویش است، و خداوند آن را در انسان نیافریده است.[۷]
نمیتوان خداوند را خالق افعال بشر دانست، زیرا در افعال بشر ظلم و ستم وجود دارد، و خداوند از ظلم و ستم منزه است.[۸]
آیات قرآن نیز بیانگر این است كه خداوند آفریدگار فعل انسان نیست، زیرا مطابق این آیات آنچه را خداوند میآفریند نیكو است «الذی احسن كل شیء خلقه» و دارای اتقان است «الذی اتقن كل شیء» در حالی كه میان افعال بشر كارهای ناپسند و غیر متقن یافت میشود، پس خداوند فاعل و خالق این افعال نیست. قرآن كریم فرموده است:
«فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَكْفُرْ؛ یعنی امر ایمان و كفر به مشیت و خواست انسان واگذار شده است.[۹] و آیات دیگری كه به گونههای مختلف، بیانگر این مطلب میباشند.
نقد نظریه تفویض
ادله تفوبض فقط میتواند اثبات کند که فعل انسان حقیقتاً به خود او مستند است، و او فاعل حقیقی فعل خویش است، و از روی اختیار و اراده آن را انجام میدهد، اما این كه فعل او مخلوق خداوند نیست، از دلایل ارائه شده به دست نمیآید
تفویض نوعی ثنوی گرایی است و با اصل توحید در خالقیت و تدبیر منافات دارد.[۱۰]
این نظریه با عمومیت قدرت و مالكیت مطلقه الهی منافات دارد.[۱۱]
در روایات از طرفداران این نظریه به مجوس امت اسلامی تعبیر شده است[۱۲]
نظریه کسب
اكثریت متكلمان اشعری بر این عقیدهاند كه افعال انسان فقط به قدرت خداوند تحقق مییابد و قدرت و اختیار انسان در تحقق افعال او هیچ گونه تأثیری ندارد. مؤلف مواقف گفته است:
«افعال اختیاری انسان فقط به قدرت خداوند واقع میشوند. مهمترین انگیزه آنان بر طرح این نظریه دفاع از اصل توحید درخالقیت بوده است».[۱۳]
در این جا این اشكال مطرح میشود كه هرگاه افعال اختیاری انسان فقط مخلوق و معلول قدرت خداوند است و قدرت و اراده انسان در تحقق آن تأثیری ندارد، او فاعل مجبور خواهد بود، و حال آن كه اشاعره نظریه جبر را مردود دانسته، انسان را فاعل مختار میدانند.
اشاعره برای رهایی از این تنگنا و توجیه اختیار انسان و این كه قدرت و اراده او به گونهای با افعال اختیاری وی ارتباط دارد، نظریه «كسب» را مطرح نمودهاند. چنان كه تفتازانی گفته است:
«فاعل مختار بودن انسان معنایی جز این ندارد كه او با قصد و اراده، افعال خود را ایجاد میكند، و از طرفی، خداوند فاعل مستقل همه چیز و از جمله افعال انسان است، و روشن است كه دو قدرت مستقل به یك فعل تعلق نمیگیرد. برای رهایی از این بن بست چارهای جز این نیست كه بگوییم خداوند خالق فعل انسان، و انسان كاسب آن است».[۱۴]
تفسیر كسب
متكلمان اشعری در تفسیر «كسب» نظریات مختلفی ابراز نمودهاند، ولی مشهورترین آنها این است كه «مقارنت ایجاد فعل از جانب خداوند با قدرت و اختیار انسان ـ كه آن نیز مخلوق خداوند است ـ «كسب» نامیده میشود و مقارنت یاد شده از قبیل مقارنت تأثیری نیست، یعنی قدرت و اختیار انسان در تحقق فعل او دخالت ندارد، بلكه از قبیل مقارنت ظرف و مظروف، و حال و محل است. چنان كه میر سید شریف گرگانی و فاضل قوشچی گفتهاند: «مراد از این كه انسان فعل خود را كسب میكند این است كه قدرت واراده او به وقوع فعل تقارن دارد، بدون این كه قدرت او در وجود فعل تأثیری داشته باشد، جز این كه انسان محل وقوع فعل است».[۱۵] [۱۶]
نقد نظریه كسب
نظریه كسب نه تنها از طرف مخالفان اشاعره (متكلمان عدلیه) مورد نقد قرار گرفته و ابطال گردیده است، بلكه برخی از محققان اشاعره نیز آن را كافی در حل مشكل جبر ندانستهاند، چنان كه احمد امین مصری آن را تعبیر جدیدی از نظریه جبر دانسته و گفته است: «و هو ـ كما تری ـ لا یقدم فی الموضوع و لایؤخر، فهو شكل جدید فی التعبیر عن الجبر؛ این نظریه موضوع را تغییر نمیدهد، بلكه تعبیر جدیدی از جبر است.»[۱۷] شیخ شلتوت نیز در نقد نظریه كسب گفته است:
«تفسیر كسب به تقارن عادی میان فعل و قدرت انسان بدون آن كه قدرت او در تحقق فعل تأثیری داشته باشد، علاوه بر این كه با اصطلاح لغوی و قرآنی آن هماهنگ نیست، از عهده توجیه مسأله تكلیف و اصل عدل الهی و مسؤولیت انسان بر نمیآید، زیرا مقارنت مزبور، نتیجه ایجاد فعل توسط خداوند در ظرف قدرت انسان است، نه مقدور و مخلوق انسان، تا این كه مصحح نسبت فعل به انسان باشد، و فعل همان گونه كه با قدرت انسان مقارنت دارد، با سمع و بصر وعلم او نیز مقارن است، در این صورت قدرت چه امتیازی دارد كه مقارنت فعل با آن موجب نسبت دادن فعل به انسان شناخته شود؟!»[۱۸]
نظریه امر بین الامرین
نوشتار اصلی: امر بین الامرین
از مطالب یاد شده روشن گردید كه هیچ یك از دو نظریه تفویض و كسب را در رابطه با تفسیر و توجیه اصل اختیار نمیتوان پذیرفت؛ زیرا نظریه تفویض با توجیه در خالقیت و عمومیت قدرت و مالكیت مطلقه الهی منافات دارد، و نظریه كسب نیز با جبرگرائی جز در تعبیر و اصطلاح، تفاوتی ندارد، و در نتیجه با اصل عدل الهی و تكلیف و توابع آن ناسازگار است.
در اینجا نظریه دیگری وجود دارد كه به «امر بین الامرین» معروف است، این نظریه توسط ائمه اهل بیت علیهم السلام مطرح گردیده و مورد قبول متكلمان امامیه و نیز حكمای اسلامی قرار گرفته است.
بر اساس این نظریه هم انسان مالک فعل خویش و قادر بر آن است، و هم فعل او مملوک خدا و مقدور الهی است و این دو، در طول یكدیگرند نه در عرض یكدیگر. پس تعارضی بین این دو نیست.
تفسیر فلسفی أمر بین الأمرین
تفسیر فلسفی أمر بین الأمرین بر پایه دو اصل فلسفی استوار است:
به مقتضای اصالت و وحدت حقیقت وجود، هستی در همه مصادیق و مراتب خود آثار ویژهای دارد و در نتیجه استناد افعال و آثار موجودات ـ اعم از مجرد و مادی، جاندار و بیجان ـ استناد حقیقی است. چنان كه رابطه علیت و معلولیت میان موجودات نیز بر پایه همین اصل قابل تفسیر است، یعنی وجود رابطه تكوینی و ملازمه وجودی میان فعل و فاعل و اثر و مؤثر.
هستی امكانی، هویتی وابسته و نیازمند است، و این وابستگی و فقر، عین ذات و هویت اوست نه زائد و عارض بر آن، زیرا در غیر این صورت، نوعی استقلال و غنا یافته و رقیب و همانند واجب الوجود بالذات خواهد بود كه با اصل توحید ذاتی خداوند منافات دارد، و از آنجا كه ایجاد، متفرع بر وجود است بنابراین، هستیهای امكانی، همان گونه كه در وجود خود استقلال ندارند، در ایجاد و فعل نیز مستقل نخواهند بود.
نتیجه روشن دو اصل مزبور این است كه افعال انسان، ارتباط تكوینی و حقیقی با قدرت و اراده او داشته و او حقیقتاً فاعل كارهای خود میباشد (بنابراین، نظریه جبر باطل است) ولی از آنجا كه هستی او، آفریده خداوند و مخلوق اوست، فعل او نیز ـ در عین این كه استناد تكوینی و حقیقی به او دارد ـ مستند به خداوند میباشد. پس نظریه تفویض نیز باطل است و چون این دو استناد در طول یكدیگرند نه در عرض، هیچ گونه تعارضی رخ نخواهد داد. این تفسیر از نوآوریهای صدر المتألهین است، و پس از وی مورد قبول پیروان حکمت متعالیه صدرائی قرار گرفته است.
امام خمینی(ره) نیز امر بین الأمرین را همین گونه تفسیر كرده است.
بهترین راهنما برای درك این مطلب عمیق و چگونگی انتساب افعال انسان به خدا، در عین انتساب به خود او، كتاب نفس است كه نسخه فشردهای از عالم آفرینش است، چنان كه در قرآن كریم و روایات به مطالعه و تدبر در آن تأكید شده است:
« وَ فِی أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ» و «مَن عرف نفسه فقد عرف ربه »
افعالی كه از اعضا و قوای مختلف انسان سر میزند، در عین این كه انتساب حقیقی و تكوینی با آن عضو و قوه دارد و حقیقتاً فعل آن به شمار میرود، فعل نفس نیز میباشد. مثلاً «دیدن و شنیدن» بدون شك فعل قوه باصره و سامعه، و در عین حال فعل نفس است. بنابراین، نفس در عین این كه یك واقعیت است، ولی چون از سنخ ماده و مادیات نیست، محدود به مكان و جهت خاصی نبوده و بر همه اعضا و قوای انسانی، احاطه تدبیری دارد، و هیچ یك از قوای بدنی بدون تدبیر نفس كاری را صورت نمیدهد.
هویت و وحدت نفس، پرتوی از هویت و وحدت خداست، و نحوه انتساب و استناد همه ویتهای امكانی و افعال و آثار آنها به آفریدگار یكتا از سنخ انتساب و استناد افعال و آثار اعضا و قوای انسان به نفس او است.[۲۱] در پایان یادآور میشویم، متكلمان ماتریدی كسب را به گونهای تفسیر كردهاند كه به امر بین الأمرین باز میگردد، بلكه برخی از آنان به این مطلب تصریح نیز كرده است.